بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان های سکسی امروز | شنبه 6 آذر ۱۴۰۰

این به اون در ، ناپدری ! ۱روز اول با هم دعوا افتادیم . روز دوم ساکت موندیم و متوجه شدیم دعوا فایده ای نداره . روز سوم برای درد مشترکمون به فکر چاره افتادیم روز چهارم به نتیجه نرسیدیم ولی خودمون با هم گرم گرفتیم . روز پنجم در ادامه روز چهارم بازم با هم و از خودمون حرف زدیم واون لباسای خیلی فانتزی پوشید . شلوار استرچ کون نما و بدون روسری .. چه تیپی پیدا کرده بود . خیلی خوشگل شده بود . به من گفت که ببوسمش می خواد ببینه چه حسی دارم . عاشق این بودم که بکنمش . کیرمو فرو کنم توی کسش . باها ش حال کنم . ولی حس کردم که هنوز زوده . اما اون این آمادگی رو داشت . این از نگاه و حرکات و حس انتقام جویی اش مشخص بود . با این حال من تشنه و حریص بودم . دلم می خواست وقتی که به من میگه اونو ببوسم بیشتر باهاش ور برم . به جا های حساسش دست بزنم و اون بازم ازم بخواد که اونو ببوسم . ازم بخواد که با قسمتهای دیگه بدنش ور برم . اونو حشری ترش کنم . ازش این انتظارو داشتم و می دونستم که دور از دسترس نیست . دلم می خواست یه بوسه شیرین و داغ از لباش ور دارم . در اون بوسه کاری کنم کارستون . بهش فرصت فکر کردن ندم . در این مورد که چه تصمیمی بگیره . این که با من باشه یا نه در بودن با من شک نکه . دستامو دور گردنش حلقه زدم و لباشو به لبام نزدیک کردم . فرزانه پونزده سالی رو ازم بزرگ تر بود ولی شاید خیلی کم سن تر نشون می داد . اون یکی دو سال دیگه چهل سالش می شد . لباشو می مکیدم و اونم باهام همراهی می کرد . دستاموبردم طرف سینه هاش . ازهمون روی تاپش سینه هاشو به چنگ خودم در آورده بودم . سینه هایی زنانه و درشت داشت . دلم می خواست اونا رو از داخل پیراهنش در می آوردم و خوب وراندازشون می کردم . زبونشون می زدم . میک می زدم . ولی استرس داشتم . اون با حرارت جواب بوسه هامو خیلی حرفه ای می داد . صورتش خیلی داغ شده بود . با شکمش بازی می کردم . دستامو رسوندم به گردنش . لب از رو لبش ور داشته و لبامو به زیر گلوش رسوندم . فرزانه ناله می کرد . حشرش زده بود بالا . داغ شده بود . دیگه احساس کردم به خونه آخر نزدیک شدم . خونه ای که کیر منم بالاخره از داخل شلوار خودم بپره بیرون و یه جایی آروم بگیره . هیچ اعتراضی نکرده بود . واسه همین آروم آروم اومدم پایین تر . دستمو از رو همون تاپش و از قسمت زیر ناف رد کرده به شلوارش رسوندم . واسه این که مکثم زیاد نشه و پشیمون نشه دیگه کاری به قسمت زیپ شلوارش نداشتم . دقتم نکرده بودم که زیپ داره یا نه . دستمو از سمت جلوی شلوارش می خواستم به سمت کس و شورت برسونم که دستمو گرفت و پس زد . فکر کردم که ناز می کنه . چند بار این کار رو انجام دادم و اونم چند بار دستمو پس زد . در حالی که هوس از سر و روش می بارید و نشون می داد که تشنه یک کیر تازه نفسه .سر حال و قبراق . کیری که قدر کس و کون یک زن و تسلیم شدن اونو بدونه . ازش دلخور شدم . -ببین فر هاد من به تو گفتم منو ببوس خواستم ببینم حس و حال ما تا کجاست و بیشتر خواستم خودمو امتحان کنم -خب چیزای دیگه رو هم امتحان کن -ببین من نمی خوام وارد خارج از محدوده شم . نمی خوام زندگی خودمو خراب کنم . من هنوز یک زن متاهلم . در هر صورت باید پای بند به یه سری اصول و اخلاقیات باشم .. حالا دیگه بسه . تو هم نشون دادی که دیگه جنبه و ظرفیتشو نداری .-همین فرزانه ؟/؟ فکر می کردم که می تونیم همدیگه رو دوست داشته باشیم . -ببین من تقریبا جای مادرتم . درسته سه چار سالی کوچیک ترم . -پس این جوری که میگی بوسه من و تو هم اشتباه بوده .. -فر هاد چرا الکی قهر می کنی . اخلاقت مثل اخلاق بچه هاست . اگه مثل یک مرد رفتار می کردی شاید این بلا سرت نمیومد . -اگه تو هم مثل یک زن عمل می کردی این بلا سرت نمیومد . دو تایی مون حسابی کل کل کردیم . من گذاشتم رفتم . موقع رفتن دستمو کشید نذاشت برم ولی من از پیشش رفتم . آخه این چند شبی رو خونه شون می خوابیدم . شوهرش نبود . دختر نوزده ساله اش هم که شوهر کرده رفته بود به شهرستان و اونم تنها خونه زندگی می کرد . مادر منم فکر می کرد که منم خونه یکی از دوستان صمیمی خودم زندگی می کنم . اصلا براش اهمیتی نداشت که من کجا زندگی می کنم . راستش داستان از این قرار بود که ده سالم بود که بابام مرد . یه مغازه و یه خونه دیگه داشت که خرج ما رو پیش می برد ازخدمت که برگشتم خودم رفتم سرمغازه . اون دیگه از دواج نکرد و بین فامیل مشهور شد به یک زن با وفا و همش هم منو بهونه می کرد . تا این دفعه ای یه شب که قرار نبود خونه باشم و با دوستامون بریم دریای شمال بر نامه به هم می خوره بر می گردم و متوجه مردی میشم که تو خونه مونه .در اتاق خواب هم باز بود و من یه گوشه ای مخفی شده اونا رو می دیدم . قایم موشک یا قایم باشک بازی می کردند . می افتادند رو هم و اگه اون مرد مامانو می گرفت کیرشو در جا می کرد توی کس مامان .. مادرمو چه جور می دیدم که زیر کیر یک مرد غریبه دست و پا می زنه . مامان فرنگیس من . با مردی که اسمش بود فر امرز و فکر کنم هم سن خودش بود . بعدا فهمیدم که هم سن هستن . مرد خیلی خوش تیپ و خوش اندامی بود . -فرامرز فری جون بکن منو .. یه جوری بزن یه جوری منو بکن که تا یک هفته سیر باشم . -من نمی خوام سیرت کنم . می خوام همیشه اسیر کیرباشی . -ببین الان فرهاد بیست و سه سالشه خجالتم میاد اگه اون بخواد بفهمه که مادرش بدون عقد و صیغه رفته زیر کیر یه غریبه . تازه اصلا قبول نمی کنه من زن رسمی یا صیغه ای یک نفر دیگه بشم . از ش خجالت می کشم اگه بفهمه خیلی بد میشه . دوستش دارم . پسرم یتیمه . طوری از چشام اشک سرازیر شده بود که نمی تونستم به خوبی کیری رو که توی کس مامانم در حال رفت و بر گشت بود ببینم ، البته به خاطر این کار زشت مامان . مامان فقط جیغ می کشید و از فرامرز می خواست که اونو محکم تر بگاد . کیر فرامرز اونو از نو جوون کرده بود . بی جهت نبود این چند ماه اخیر به خودش می رسید . تعجب کرده بودم که اون با وجود این که شوهر نداره چطور یه سری کارایی می کنه که زنای شوهر دار برای شوهرانشون همچین کارایی نمی کنن . خلاصه دیگه نتونستم کاری کنم . فقط می دیدم جه جوری کس مادرم خیس می کنه . فریاد های هوس اونو می شنیدم . می خواستم چشامو به روی صحنه ببندم . می خواستم بلند شم برم وسطشون عیششونو کور کنم ولی شرمم میومد . نمی تونستم سر افکندگی کنار یک غریبه رو تحمل کنم . مامان وقتی که ار گاسم شد انگاری که دنیا رو بهش داده باشن . شانس آوردم که مغازه و خونه به اسم من بود و اون خونه دیگه رو هم شریک بودیم . . وگرنه شاید این فرامرز خان گردن کلفت از چنگ مامان درش می آورد . مامان وقتی که ار ضا شد به این هم اکتفا نکرد . مدام از این مرد نسناس می خواست که آب کیرشو توی کس اون خالی کنه ولی من موافق این کارش نبودم . دلم نمیومد که ببینم کیر یک نفر دیگه بر کس مامانم غلبه داره . نمی دونم علاوه بر غیرتی شدن و این که دوست نداشتم مرد دیگه ای با مادرم باشه شاید این نوعی حس حسادت بود که منو به شدت ناراحت می کرد . این که مامان چون از نظر جنسی خودشو محتاج یک مرد دیگه می بینه برای همین دیگه نمی تونه زیاد به من توجهی داشته باشه و اون مرد براش اهمیت بیشتری داره ……..ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

این به اون در ، ناپدری ! ۲دیگه به من زیاد محبت نمی کنه . کسش همیشه به خارش می افته .همش به دنبال اینه که کی می تونه از شر من خلاص شه و بره زیر کیر فرامرز خان . من اون وقت همیشه احساس یک مزاحمو در خونه دارم . فرامرز کیرشو طوری فرو می کرد توی کس فرنگیس جون و می کشید بیرون که هر لحظه فکر می کردم کس مامان می خواد جر بخوره . چند تا تلمبه زد و آبشو ریخت توی کون مامان . این کار رو در حالتی انجام داد که مامان قمبل کرده زانو زده بود . فرامرز وقتی که کیرشو از کس فرنگیس جون کشید بیرون آب از توی کس فوران کرد و بر گشت به عقب و دور و بر کس و کون و رون پای مامانو سفید کرد . فکر می کردم کار تموم شده هست . ولی دیدم که فرامرز داره از کون برجسته مامان و از سکس مقعدی میگه و این که اگه کون نکنه مزه کس کردن از زیر کیرش در میره . نمی دونم چه وردی برای مامان خونده بود که اون کاملا تسلیم شد و کونشو به طرف فرامرز گرفت و با دستاش اونو به دو طرف باز کرد و گفت بذارش تو بذار عزیز دلم . کونم آماده پذیرایی از کیر قشنگ و چاق و چله توست . با این حال فرامرز از خیسی های کس مامان و منی بر گشتی خودش استفاده کرد و با اون سوراخ کون مامانو رو چرب و نرمش کردئ و کیرشو گذاشت سر سوراخ کون مامان یه فشاری بهش داد ومامان یه آخی گفت و کیر فرامرز رفت توی کون مامانم . می دونستم که این فرامرز چه حالی می کنه . مامان اولش کمی درد می کشید ولی بعدش آروم گرفته بود . -بکن بکن .. کونمم بکن فری جون -فری فدای اون کون تپل و خوش دستت بشه . فری عاشقشه .. -فری عاشق منم هست ؟/؟ -عاشق تو هم هست . جونشو برات میده -اگه این جوره چرا حداقل صیغه ام نمی کنی -تو جون بخواه .همین هفته با هم میریم دفتر خونه صیغه ثبتی می کنیم . فری دلشو نداره تو رو ناراحت ببینه و تو غصه بخوری . می خوام کاری کنم که هر وقت می کنمت بهت حال بده .. -تو تا آخر دنیا تا روزی که نفس میاد و میره منو بکنی من نمیگم ولم کن …….یه چیز دیگه این که من دقایقی از صحنه ها ی سکس فری و مامان رو با دور بین کوچیک دیجیتالی فیلمبر داری کردم که یک دست نیفتاد ولی صدا و تصویر می تونست نشون بده که جریان چیه . اینو که گفت مامان با عشق و حال بیشتری به فری کون می داد . طوری کونشو به سمت کیر فری حرکت می داد که من یکی دلم رفته بود .. بعد از این جریان بود که فرامرز رو تعقیب کرده خونه شو یاد گرفتم و رفتم پیش زنش فرزانه . همونی که داستانشو خلاصه و روزانه گفتم . فرزانه هم خیلی ناراحت شد . چون چند سالی رو از مامان کوچیک تر بود . از نظر ظاهر هم خوشگل تر بود ولی مامان کمی کونش گنده تر و سینه هاش درشت تر بود . تازه فرزانه شکمش فانتزی تر هم بود . نمی دونم چرا فری زن به این خوبی رو بهش نارو زده بود و اومده بود سراغ مامان در هر حال شاید تنوع می خواست شاید کون مامان که در میون فامیل تک بود نظرشو جلب کرده بود . تازه کون فرزانه جون هم همچین بدک نبود . خیلی خواستنی و ناز بود . دیگه بقیه جریانوقبلو اگه بخوام مفصل شرح بدم تکراری میشه . ازبس تقصیرا رو انداختیم به گردن هم دیگه خسته شده بودیم . دیگه خیلی هم دیر جنبیدیم . مامان به صیغه یک ساله فرامرز خان در اومده بود . وقتی برای بار اول مامان می خواست ما جرا رو به من بگه این جوری گفت -فرهاد جان می دونم چیزی رو که الان می خوام بهت بگم ممکنه برات خوشایند نباشه ولی این رسم روز گاره چه جوری بگم زن و مرد هر یک نیاز هایی دارند … در هر حال خودت می دونی بابات سالهاست که مرده من تمام تلاشمو به کار گرفتم که بزرگت کنم و خوب تر بیتت کردم . خودمم عبادت می کنم دوست ندارم گناهی کرده باشم ..حرفشو قطع کرده گفتم مامان این قدر آسمون ریسمون نباف . من خودم چند شب پیش شما و آقا فری رو که در همین اتاق مشغول بودین دیدم و حرفاتونو شنیدم و با عرض پوزش شاهد یه سری عملیات بودم -خفه شو بی ادب . کار زشتی کردی که این جریانو دیدی . یک بچه نسبت به مادرش بی ادبی و بی احترامی نمی کنه . من و اون الان صیغه هستیم . اون شوهر مه . خیلی ها میگن که صیغه حتی از عقد هم بالاتره . -مامان این مال همون شبی بود که شما با هم حرف می زدین و تو ناراحت بودی از این که چند ماهه حرامی با هم رابطه دارین و بهتره که با هم صیغه کنین . فکر کنم دیروز یا پریروز صیغه کرده باشین مامان من! سر من یکی رو شیره نمال .. با قهر از خونه اومدم بیرون و رفتم دور و بر خونه فرامرز .. قبلش تلفنی جریان رو به فرزانه گفتم . فرزانه برج زهر مار شده بود . شانس آورد که خونه رو شوهره به اسم اون کرده بود . به فری گفت که از خونه بره بیرون حق نداره برگرده تا تکلیفشو با قانون روشن کنه . این قانون هم هزار جور تفسیر و مفسر و کار شناس داره . آخرم نفهمیدم که مرد بدون اجازه زنش می تونه صیغه کنه یا نه . بگذریم این فرزانه که می خواست یه آشی برای شوهرش بپزه . منم که مثلا با مامان جونی قهر کرده بودم و بودم خونه یکی از دوستام و نگفتم کدوم دوست . در واقع خونه فرامرز و اتاق کناری اتاق خوابشون می خوابیدم و منتظر وقتی بودم که نورانی ترین و قوی ترین چراغ سبز رو ببینم و بیفتم روی کس و کون فرزانه هووی مادرم . ویک کیر درست و حسابی به اون بزنم و در واقع به شوهر مادرم بزنم که دیگه ازاین غلط ها نکنه . . حالا می رسیم به همون جایی که با فرزانه قهر کردم . نمی دونستم شبو کجا برم . می تونستم خونه خیلی از دوستام سر بزنم و فامیلام . حوصله حرف زدن با مادرمو نداشتم . نمی خواستم اون با من حرف بزنه . فرزانه چند بار باهام تماس گرفته بود ولی من گوشی رو نگرفتم . می دونم دلش پیش من بود . بذار یه خورده طاقچه بالا براش بذارم . زنی که حداقل پونزده سال ازم بزرگ تره شوهرشم بهش خیانت کرده بدون اجازه اون رفته یک زن صیغه کرده اون وقت ناز داره می خواد با من سکس کنه . با یه پسری که خیلی هم دلش بخواد . اصلا من باید دختر فری رو می کردم نه زنشو . زنیکه پر مدعا . خیلی عصبی بودم . رفتم روی نیمکت یکی از پارکها یه چند دقیقه ای چشامو رو هم گذاشتم . ترس برم داشت که یکی منو بزنه . یعنی جیبمو بزنه و یه موبایل گرون قیمت هم با خودم داشتم . چند روز بود سر کار هم نمی رفتم . نمی دونستم باید چیکار کنم . باید حال مامانو می گرفتم . حساب اموالمو ازش جدا می کرد م . از این به بعد قصد داشتم بیشتر پولها رو به نسبت سهمی که از ارث پدرم دارم بردارم . خیلی بهش آبانس داده بودم . دست از پا دراز تر به خونه فرزانه بر گشتم ولی تصمیم داشتم بهش بی محلی کنم . سرمو انداختم پایین و رفتم بخوابم -گرسنه ات نیست ؟/؟ -یه چیزی می خورم .. خانه محرم شده بودم . حوصله نداشتم بره برام یه چیزی بیاره که مجبور شیم با هم حرف بزنیم . این بار به جای جین کشی یه دامن کیپ مشکی با یه بلوز تنش کرده بود که هر وقت بهم پشت می کرد نگاش می کردم . دامنی که فقط تا چند سانت زیر کونشو پوشش می داد و به پاهاش هم جوراب نبود . . با خودم گفتم جنده اگه نمی خوای کس بدی پس چرا این جوری پیشم می گردی . نکنه دلت می خواد به زور خارش کستو بگیرم . آخه بعضی زنا این جورین . مرضشون اینه که بیفتن روشون و اونا رو طوری بکنن که بعدا نگه منم از اول مایل بودم . کاش فرزانه هم این جوری بود . ولی راستش نمی دونستم باید چیکار کنم . حالا مامان داره زیر کیر فرامرز دست و پا می زنه و من کس خل اینجا باید برم توی رختخواب با کیر خودم ور برم . چه فرقی می کنه خیانت یک مرد زن دار با خیانت یک زن شوهر دار . -فرهاد چته . من فکر می کردم ارزش رابطه ما که با هم هم دردیم خیلی بیشتر از اینهاست ………ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

این به اون در ، ناپدری ! ۳اخلاق بچه ها رو داری . -ولی من بچه نیستم . -می بینم . ببین از من انتظارنداشته باش . من نمی تونم .. من عمری رو با پاکدامنی و عفاف زندگی کردم . الان در وجودم آشوبی بر پاست . -من که حرفی نزدم . -ولی بوسه شیرینی بود . اعتراف می کنم که خیلی لذت بردم -نیاز به اعتراف نبود . همون موقع لذت که بردی هیچ حس کردم به چیزای قوی تری هم نیاز داری .-شروع نکن فرهاد . من نمی خواهم در مورد این مسائل حرف بزنیم . -ازت ممنونم از این که بهم جا دادی که شبو این جا بمونم . سعی می کنم از فردا شب دیگه مزاحمت نشم . یه جایی واسه خودم پیدا می کنم . دیگه آدم بی پدر میشه همینه دیگه . اگه بابام بود دیگه این وضعو نداشتم . درسته همه چی واسم گذاشته . ولی آدم به یه جایی می رسه که حس می کنه اگه تمام سر مایه های دنیا رو داشته باشه ولی محبت پدری دنبالش نباشه به پشیزی نمی ارزه .. -فرهاد من از مادرت نفرت دارم ولی ارزش کار مادر رو فراموش نکن . نمک نشناس نباش . عیب شما مردا اینه که خود خواهین . خودتون میرین دنبال زنای دیگه ولی اگه زن مورد علاقه تون کار خلافی کرد انگاری که دنیا می خواد زیر و رو شه و به وقت خواب یه بوسه کوتاه از رو لبام برداشت و رفت . تا حالا رعایت می کردم از این که چش چرونی نکنم ولی تصمیم داشتم که امشبه رو برم چش چرونی .. فقط یه بار که نیمه شب رفته بودم آب بخورم دیدم که اون نیمه برهنه بوده و یه لباس خواب نازک و کوتاه رو تنشه و دمر افتاده بود و منم چند دقیقه ای در حال دید زدنش بودم تا این که دیدم داره تکون می خوره ترسیدم و رفتم . ولی امشب دیگه قصد داشتم اگه تونستم خودمو قانع کنم بیفتم روش . ولی بازم دلم نمیومد . .یک ساعتی بعد از این که فرزانه رفته بود به رختخواب گذشت . درست اتاق بغلی اتاق اون خوابیده بودم . در اتاقو هم باز گذاشته بود . مثل شبای دیگه . خب آدم چی باید فکر کنه . شاید انتظار داشت که فر هنگم بالا باشه . وقتی کیر بلند شه دیگه فر هنگ شناس نیست . خلاصه یه عطری هم زده بود که فکر کنم از اون عطرایی بود که زیر یک میلیون نباید قیمت داشته بلشه . بوی این عطر فقط کیرمو شق نگه داشته بود . همون برام کافی بود . من که عادت داشتم به وقت خواب تمام لباسامو غیر شورت در بیارم و خونه که بودم گاهی شورتمو در می آوردم . از رختخواب پا شده و از گوشه تخت به هیکل به دمر افتاده فرزانه نگاه می کردم . لعنت بر این شانس این بار ملافه روش قرار داشت و کنار نرفته بود . این جوری حال نمی داد . حتی جق هم نمی شد زد . صدای نفسهاش نشون می داد که خوابیده . شمدی که روش بود خیلی نازک بود. بدن نما نبود ولی قاچای کونشو به خوبی نشون می داد .اگه این لباس خواب تنش می کرد نباید قاچای کونش به این صورت مشخص می شد . یعنی اونم شورت پاشه ؟/؟ یا کاملا برهنه شده ؟/؟ .. داشتم دیوونه می شدم . نیم متر نیم متر می رفتم جلو . یک قسمت از شمد رو از جایی که راحت تر می شد از رو تن فرزانه کشید با دو تا انگشتام گرفته و اونو آروم از قسمت بالای بدن فرزانه به طرف پایین کشیدم . تا وسطای کمرش که پایین کشیدم سوتینی ندیدم . از پهلو که نگاه کردم دیدم سینه های لختش به تشک چسبیده . همین جور ملافه رو کشیدم پایین تر چه کون سفید و تپلی داشت . می شد هم اونو یک کون محکم فرض کرد و هم یه کونی که بشه اونو به صورت ژله ای لرزوند . فقط یه شورت نازک مشکی لامبادایی پاش بود که انگاری می شد اونو هم به حساب نیاورد . تصمیم داشتم برای دقایقی بعد اونو بغلش بزنم . برم پیشش دراز بکشم . حس کردم یک در گیری حسابی با هم خواهیم داشت ولی من قرص و محکم جلوش وای می ایستم . الان مادرم در حال گاییده شدنه . هر چند صیغه شده ولی اون چند ماهی رو که حرامی کس می داده چی ؟/؟ انگاری فرزانه دیگه تکون نمی خورد و من خیلی آروم رفتم کنارش . به اون سمت مخالف شمد که از رو تنش کشیده بودم و به غیر از شورت پاش ، سکس و بر هنه در کنار من بود . خیلی دلم می خواست بغلش کنم و ببوسمش و بعد اون کارایی رو که دلم می خواد باهاش انجام بدم . دقایقی نگاش می کردم . می دونستم که وقتی تا اینجاشو اومدم بقیه شم می تونم برم ولی حال و حوصله داد و بیداد و جنگ و دعواهای قبل از عملیات فرزانه رو نداشتم . یه لحظه دیدم به سمت من بر گشت .. چشام به نیمه تاریکی عادت کرده بود و به خوبی می دیدم که چشاش بسته ولی دست چپشو نیم دایره ای به به طرف من نزدیک کرده بود . دور گردنم حلقه کرده خودشو بهم چسبوند .. تعجب کردم . حدس زدم که باید منو با شوهرش اشتباه گرفته و در خواب حواسش نبوده . -فر هاد منو ببوس .. کیرم که از ترس دو سه سانتی رو عقب رفته شل شده بود دوباره به جای قبلیش برگشت . پس منو با شوهرش اشتباه نگرفته بود . وقتی فر مان بوسه رو داد با خودم عهد بستم اگه این بار از رو جنازه ام رد شه دیگه دست از سرش ور نمی دارم تا اونو نگاییدم . خودمو یه پهلو تر کردم و دستامو دور کمر لختش قرار دادم و در شرایطی قرار گرفته بودیم که سینه هاش به سینه من چسبیده بود . برای اولین بار بود که این ناحیه از بدن ما در تماس با هم قرار می گرفتند . خودمو بیشتر بهش چسبوندم تا شق بودن کیرمو بیشتر حس کنه . -نههههههه فر هاد .. نههههههه .. -دیگه بسه فرزانه . الان فرامرز و مادرم دارن سکس می کنن و من و تو از قافله عقبیم . -ببینم تو می خوای انتقام بگیری فر هاد ؟/؟ -نه فرزانه . من حس می کنم که ازت خوشم اومده . فرامرز لیاقت تو رو نداره . من و تو باید در یک زمان به دنیا میومدیم . اون وقت بهت می گفتم که عاشقتم و تو رو با تمام وجودم دوست دارم .. -نههههه از این حرفا نزن . کمرمو شلش می کنی . درد می گیره . سنگین میشم -بالاخره نفهمیدم شل میشی یا سنگین میشی .. جوابمو نداد .. کیرم به شکمش چسبیده بود . مجبور شد لب به سخن باز کنه -ببینم این چرا این جوریه -کیرمو میگی ؟/؟ -بی ادب ..-موقع سکس بیان این حرفا ایرادی نداره -کی گفته من می خوام باهات سکس کنم . -کیرم خیلی پرروست ؟/؟ -مثل صاحبش . -من بهت چی دستور دادم ؟/؟ -این تنها دستوریه که شنیدنش فوق العاده لذت بخشه .. گفته بودی ببوسمت . این بار مثل بوسه ساعتهای قبل لبامو به لباش مماس کردم و با میک زدن آروم لباش کیرمو همین جور به شکمش می مالیدم . دستمو هم از پایین کمرش در مسیر کون قرار می دادم . با کف دو تا دستام رو کونش چنگ انداخته بودم -نکن ..کی بهت گفته به اونجام دست بزنی -به جاهای دیگه ات هم دست می زنم فرزانه . کی بهت گفته اعتراض کنی و لباتو از رو لبام ورش داری .. با این که می دونست من جدی نیستم ولی حس کردم اسیر قدرت و تشر رفتن من شده . با این که دستامو هنوز از کناره نازک شورت به کسش نرسونده بودم ولی خیسی اونو دور چاک کونش حس می کردم .. -عزیزم فرزان جون راستشو بگو از کی بیدار بودی -من اصلا نخوابیدم . حس می کردم بیای سراغم . واسه همین هیجان زده بودم . نمی خواستم یهو غافلگیر شم . تازه خوابمم نمی گرفت . بیدار موندم و می خواستم حس کنم که تن سی و هشت ساله چه جوری یه جوون چهار ده پونزده سال از خودش کوچیک ترو به هیجان میاره اونو می لرزونه .. -آههههههه فرهاد .. نهههههه نهههههه -آرررررره آررررررره . به تن داغت نگاه کن ؟/؟واسه کی این قدر خوش بو کردی ………..ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

این به اون در ، ناپدری ! ۴ (( قسمت آخــــــــــــر ))من می خوام از بوی تنم لذت ببرم . -کی موقع خواب ؟/؟ -پس تو بگو برای چی ؟/؟ -برای من .. -اوووووخخخخخ درست زدی به هدف فرهاد ! دستامو گذاشته بودم رو کونش . انگشتامو گذاشتم روکس خیسش .. -اوووویییییییی اووووووییییییی .. نمی خوام عقب بمونم . دستشو گذاشت توی شورتم و با حرص کیرمو بیرون آورد .منم شورتمو کشیدم پایین تر تا اون راحت باشه .. انگاری می خواست عقده گشایی کنه . کیرمو گذاشت توی دهنش . بین دست من و بدنش و اون کس نازش فاصله افتاد . حالا که تصمیم به تسلیم گرفته بود واقعا تسلیم من شده بود . -آهههههههه عزیزم عزیزم شلم کردی .. -یه لحظه کیرمو از دهنش در آورد و گفت خیلی اذیتت کردم امروز .. -حالا من می تونم یه سوالی ازت بکنم ؟/؟ -بکن -تو به خاطر انتقام از شوهرته که با من عشقبازی می کنی ؟/؟ من خودم جواب این سوالمو می دونستم ولی دوست داشتم که از زبون اون بشنوم که اونم سر شار از هوس و تشنه کیر منه .. -جواب این سوالتو نمی دونی ؟/؟. کسشو به من نزدیک کرد . شورتشو خودم پایین کشیدم و دستمو گذاشتم روی کسش -ببینم حالا جوابتو گرفتی ؟/؟ من اگه انتقام حالیم شه این دو تیکه ای که از این چیزا حالیش نیست .-فدای این دو تیکه ای بشه فر هاد . با یه مدل 69 خوابیده کیرمو فرو کردم تو دهنش تا کسشو بتونم لیسش بزنم .. حس می کردم کسش شیرینه .. خیلی هم خوش طعم بود . وقتی اون کسو لیسش می زدم و با میک زدنم هوسشو به حداکثر می رسوندم دهنش شل می شد و حواسش می رفت پیش کسش .. انگشتامو فرو می کردم توی کس فرزانه.. وقتی حس کردم دهنش شل شل شده از رو سرش بلند شده و رفتم روبروش . کیرمو حالا به کس زن اول ناپدریم چسبوندم . -تو ی چشاش نگاه کردم . کیرم رو سر کسش بود . می خواستم ببینم که آیا اثری از پشیمونی درش می بینم یا نه ؟/؟ دیدم که همچین اثری درش نیست . فقط شهوت بود و کیر طلبی و این که می خواد زود تر اونو بکنم . قسمتی از کیرمو فرو کردم توی کسش .. از بالا سرش ریموت کنترلی رو بر داشت و یه آهنگ نیمه ملایمو گذاشت که خیلی می چسبید . یه آهنگ نیمه تند عربی با صدای خواننده زنی بود که نمی شناختم ولی حس کردم که انرژی منو زیاد می کنه . هم این که با یه حالت عاشقونه بهش نگاه کنم و هم این که با هیجان و هوس به کارم ادامه بدم . نگاه زیبا و عاشقانه و پر محبت فرزانه از هوسش می گفت .. -ببینم کسم اذن دخول داده . کسم که نمی خواد کیرت رو تفتیش بدنی کنه .. ولی باید گمرگ بدی تا بقیه شو بفرستی . لبای سرخ گیلاسی رو غنچه کرد و منم حالت بوسشو با یه بوسه جواب دادم . -جوووووووون چقدر بهم چسبیده بود هم زمان با این بوسه کیرمو گذاشتم که تا ته کسش بره . هنوز سی ثانیه نشده بود که آب کیر من توی کس فرزانه به راه افتاد .. -نتونستم نتونستم فرزان جون .. -ببینم مثل این که خیلی دوست داری بابا بشی . نترس من قرص می خورم . ولی خیلی ناشی هستی اینو بهت گفتم که کیرت شل نشه به گاییدن من ادامه بدی .. چند ثانیه مکث کرده که آثار لرزشی و لذت بعد از سکس رو کیرم پخش شه و بعد حرکات انفجاری و برق آسا رو شروع کردم . یک لحظه لبمو از رو بدن فرزانه بر نمی داشتم با بوسه هام بدنشو گرم نگه می داشتم . -فرهاد می خوام بمیرم ..بمیرم -چرا چرااااااا -نمی تونم این خوشی رو تحمل کنم .. -پس بگو چیکار کنم که نخوای بمیری و بخوای که زنده بمونی کنار من و با من .. -فقط همین جوری یه جوری منو بکن که رو آتیش من آب بپا شونی -آب خودت باید خنکم کنه -آره ولی شیر آبو تو با کیرت بازش می کنی . پس محکم بپیچونش .. بازو هاشو گرفته سرشو به طرف خودم بالا آورده یه دستمو گذاشتم زیر شونه ها و کمرش و با سرعت زیاد کیرمو در حرکات رفت و بر گشتی می کردم توی کس و می کشیدم بیرون .. فقط سرشو تکون می داد و چند دقیقه همین جورمی گفت که خوبه خوبه .. کمرشو رو هوا داشتم تا بتونم لباشو داشته باشم و اون همراه با بوسه خیلی آروم می گفت خوبه خوبه . .. برای ثانیه هایی نشنیدم که بگه خوبه . می دونست که به آرامش رسیده اونو آروم گذاشتم رو زمین . چشاشو بسته بود . در حالت آرامش بعد از ار گاسم قرار داشت . چقدر حالتش قشنگ بود . و بیشتر حالت چشاش . دستامو رو سینه هاش آروم حرکت داده و اونا رو به طرفین می گردوندم و با لبام نوکشونو میک می زدم . از همون روبرو پاهاشو به دو طرف باز کرده سوراخ کونشو لیس زدم و بعد هم کیرمو فرو کردم توی کونش . یک سوم کیرم هم توی کونش نرفت ولی خیلی بهم حال داد . چون سوراخ کونش کیرمو حسابی قفل کرده بود . کونو از روبرو می گاییدم . دلم می خواست در حالت قمبلی می گاییدم که چشمم به تمثال حضرت کون روشن شه و بیشتر بچسبه .. بازم فرصت پیدا می شد ولی خب دیگه .. کیرمو پس از چند حرکت توی کس نگه داشتم . بدون هیچ حرکتی و زمانی که کیرم ثابت در سوراخ کون فرزانه قرار داشت خود به خود آب کیرم ریخت توی کونش . بعدش دیگه عزیز دلمو بغل زدم چند ساعتی رو در کنار هم خوابیدیم . خیلی بهم چسبید . ..و این آغاز سکس و روابط عاشقانه جنسی ما بود . اون کاری کرد که شوهرش مجبور شه امتیازات زیادی هم بهش بده و کار رو به جایی رسوند که ازش تقاضای طلاق کرد و امتیازات دیگه ای خواست . اما شوهره با تر فند های زیادی می خواست که ازش جدا نشه .راضی به طلاق نمی شد .. اما وقتی من به کمک فرزانه رفتم و فیلم اولین شبی رو که اون و مادرو با هم دیدم نشونش داده و اونم به شوهره جریان رو گفت شوهرش ترسید . طوری هم ترسو بود که فکر می کرد تا لو بره سنگسارش می کنند . خلاصه اونا یعنی فرزانه وفرامرز از هم جدا شدند .. ظاهرا باید عده نگه می داشتیم واحتمالا باید بعد از مدت زمان معینی که در مورد ما سه ماه بوده می تونستیم اگه بخوایم صیغه کنیم . هر چند بدون صیغه حالش بیشتر بود ولی از انتقامجویی فرامرز می ترسیدم . آخه اون شک کرده بود که من و زنش رابطه داریم و از طرفی اون فیلمی که ازش گرفته بودم دهها میلیون تومن بهش ضربه و ضرر زد . خلاصه یه سه ماهی رو خیلی مخفیانه و با مراقبت فرزانه رو می بردم به مغازه ام و یا خونه دوستام که واسه من خونه رو خلوت می کردند باهاش سکس می کردم . گاهی هم به مادرم که یه چیزی هم ازم طلبکار بود سر می زدم . مدت عده که تموم شد یک خطبه صیغه یک ساله بین من و فرزانه جون خونده شد و دیگه رفتم خونه شون .. فرامرز که دوست داشت هر دو زنو داشته باشه اگه بهش کارد می زدی خونش در نمیومد . فکر کنم وقتی از دفتر خونه بر گشتیم و از ماشین پیاده شدیم دم در خونه ما رو دیده باشه . من و فرزانه نیمه بر هنه شدیم و رفتیم توی رختخواب که دیدیم در زدند .. صدای فرامرز بود .. -عزیزم خودت رو بپوشون ولی من با همین شورت هستم .. فرامرز اومد داخل اولش خودمو پنهون کردم .. -کو کجاست . اون عوضی کجاست تا با دستای خودم بکشمش .خیلی خوشگل شدی فرزانه .. تو یکی نباید به من برسی ؟/؟ چه زود خاطرات با هم بودن و با هم سکس داشتنو فراموش کردی .. دوستت دارم عزیزم نمی خواستم این جوری شه چرا روسری سرت گذاشتی -واسه این که ما نا محرمیم .. فرامرز یخ شده بود . فکر نمی کرد همسر سابقش اونو این طور بور کرده باشه . از این صحنه ها فیلم گرفته بودم . دور بینو قایم کردم و با همون حالت سکسی و یه شورت اومدم وارد صحنه شدم .. -آشغال این چه قیافه ایه که جلوی زنم گرفتی .. این حرفو نا پدری به من زد . -حیف که بزرگ تر از منی وگرنه جوابتو می دادم . حق نداری به زن من تو هین کنی .. من و اون حالا به هم محرمیم . اینجا خونه تو نیست . تو هم هیچ حقی نسبت به این زن نداری . خواهش می کنم بفر مایید . اگه اذیت کنی من از صحبت تو و توهین به همسرم فیلم گرفتم و این که می خوای به زن سابقت تعرض کنی و این توهین به منه.. این فیلمو به مامانم نشون میدم که چه جوری به عروسش تو هین کردی . اینو که گفتم صورتش عین کون بوزینه قرمز شد و گورشو کم کرد . -من بهت افتخار می کنم فر هاد خیلی زرنگی .. -مثل این که مامانم دلشو زده .. -این دفعه اگه فرامرزو ببینم بهش میگم شوهر اسبقم ! من ضرر نکردم تو یکی سن دار تر از من گیرت افتاده ولی من یکی جوون تر نصیبم شده . -بریم به اتاق خواب .. -فرزانه جون کاشکی منم بهش می گفتم که این دفعه با مامان جونم بیا این جا و یه چشم روشنی هم واسمون بیار-فرهاد گلم منم خیلی دلم می خواد یه شب شام اونا رو اینجا دعوت کنم . آخه دلم برای دیدن فیلمهای کمدی زنده تنگ شده … پایان … نویسنده … ایــــــــــــــــــــــــرانی .

حالا می خوام بدهــــــــــــــــــــــکار باشم ۱ من و فرشته زندگی خوبی داشتیم . با هم قرار گذاشته بودیم که تا یه سال اول رو بچه دار نشیم . من و اون با عشق از دواج کردیم . من کار مند بودم و اونم دبیر دبیرستان . دو سال ازش بزرگ تر بودم . دو تایی مون پس انداز و کمک های خونواده رو رو هم گذاشتیم و یه آپارتمان خریدم اشتراکی . وقتی که باهاش آشنا می شدم اونو دختری خیلی محجوب دیدم . دختری که می خواست باهام حرف بزنه خجالت می کشید . می گفت تا حالا با پسری گرم نگرفته . منم به دروغ گفتم اتفاقا منم تا حالا یه دختری اظهار عشق و علاقه نکرده و رابطه خاصی باهاش نداشتم . حس کردیم که می تونیم با هم خوش باشیم . یه مرد اگه می خواد زندگیش محکم باشه و هیچ بادی پایه های زندگی مشترک اونو نلرزونه نباید به دیدن زن دیگه ای بلرزه . من و فرشته به هم اعتماد داشتیم ولی هر وقت که با هم به یه میهمونی می رفتیم یا مجلس عروسی همون احساس قبل از از دواج بهم دست می داد . دوست داشتم مجرد باشم و با یه دختر دیگه رابطه جنسی بر قرار کنم . مخصوصا وقتی که اون لباسا رو بر تن زنان می دیدم . تا این که یه روزی دیدم که فرشته به من میگه که مهمون داره و یکی از دوستاش از شوهرش جدا شده و دو سه روزی رو می خواد مهمون اونا باشه . وقتی این حرفو زد اولش غصه ام شد . اعصابم ریخت بهم . چون من عادت داشتم هر شب که فرشته مو می کردم چه به مرحله انزال می رسیدم و چه این کارو نمی کردم زیادی خودمو ضعیف نکنم . ولی وقتی که فروزان که همسن فرشته بود اومد به خونه مون به زحمت کاری می کردم که به اون خیره نشم . همون لحظه اول دستشو به طرف من دراز کرد و گفت از آشنایی با شما خوشوقتم . خیلی دلم می خواست در مراسم از دواج شما باشم من دو سالی بود که در اروپا بودم . واقعا فرشته جان خیلی خوش سلیقه بودن همون جوری که گفته شما خیلی خوش تیپ هستید و رفتار و طرز بر خوردتون یه حالت جنتلمنانه داره -به همین زودی متوجه شدین ؟/؟ -من مردا رو ازاین نظر خوب می شناسم . همون چند لحظه کافیه . -شما هم خانوم جذابی هستید . .. بیشتر حرفامونو زمانی زده بودیم که فرشته رفته بود از آشپز خونه چیزی درست کنه برای ما بیاره . یه پیراهن یه سره به رنگ سبز پسته ای تنش بود که نصف قسمت کمرشو لخت نشون می داد . چه پوست سفید و ظریفی داشت . با اون نگاههاش آتیش به جونم زده بود . فروزان و فرشته گرم صحبت شده بودند . وقتی که شام خوردیم دو تا زن رفتن که با هم گپ بزنن . از قرار معلوم فرشته نمی خواست شبو پیش من بخوابه . برای منم فرقی نمی کرد . تمام فکر و ذهنم متوجه فروزان بود . زنی که از همسرش جدا شده باشه وقتی که حشری شه خیلی راحت می تونه خودشو در اختیار مرد دیگه ای بذاره . اینو همه مردا میگن و خیلی از زنا و تجربه هم اینو ثابت کرده و کسی هم نمی تونه ایرادی بگیره . زن هم مثل مرد نیازی داره و باید بر طرف شه .. از این پهلو به اون پهلو می کردم . دم صبح که داشتند اذان می گفتند فرشته اومد پیش من خوابید -عزیزم بیداری .. ؟/؟ -چی شد خسته شدی ؟/؟ -نه باور کم فروزان از سر شب تا حالا بهم میگه که بیام پیش تو .. تازه الان به زور قبول کردم .حرفامون تموم شد و اومدم -دست شما درد نکنه .. نمی دونم چرا زنم خیلی نگران و ناراحت بود و منم کم حوصله که سکس نکردیم . روز بعدش و پس فرداش تعطیل بود و ما سه تایی می تونستیم دور هم باشیم . فروزان برای کاری رفته بود بیرون . فرشته هم بهم گفت که نوبت آرایشگاه داره و باید بره . -عزیزم صبر می کردی فروزان بر می گشت و با هم می رفتین -پارسا جون تو که غریبه نیستی .. جایی هم که نمیری . می شینه سرشو با ماهواره گرم می کنه تا من بیام . اون از خونه رفت بیرون . آخه جایی که اون می رفت دو ساعت فقط رفت و بر گشتش بود . معلوم نبود چه مرضی داشت که از شرق تهران باید می رفت به غربش تا دستی به سر و روش بکشه . .. ولی رویاهای عجیبی داشتم این که من و فروزان تنها باشیم و من بتونم یه کاری بکنم . خیلی با هم گرم گرفته در مورد خیلی چیزا با هم حرف زده بودیم ولی با این حال نمی دونم چرا یه ناراحتی خاصی رو در فرشته حس می کردم . انگاری داشت رازی رو از من مخفی می کرد . نمی دونم ولی فقط بد جوری فکر این فروزان منو به خودش مشغول کرده بود . بلافاصله بعد از رفتن فرشته , فروزان اومد خونه . وقتی مانتوشو در آورد و بلوز دامن تنشو نشونم داد ازم پرسید چطوره .. نمی دونم چرا می خواست آتیش به جونم بزنه . یعنی داشت امتحانم می کرد ؟/؟.. -پارسا جون فرشته جون کوش .. جریانو براش تعریف کردم .. پس تا اون بیاد یه دوشی بگیرم ؟/؟ عجب کاری کرده ها صبر می کرد منم باهاش می رفتم . اون تا سه ساعت دیگه بر نمی گرده . تازه اگه سر موقع نوبتش بشه . امروز خودم برات غذا درست می کنم .. وقتی گفت می خواد حموم کنه به رسم آدمای جنتلمن ازش فاصله گرفته رفتم اتاقم . فرشته یه حوله نو بهش داده بود که مثلا بهداشتی کار کنه . رو تختم دراز کشیدم که دیدم با پشت دستش به در باز می زنه .. وااااااییییییی با یه شورت و سوتین کنارم وایساده بود . -ببخشید پارسا جان شما ژیلت یا همون خود تراش دارین ؟/؟ .. زبونم بند اومده بود . چرا با این وضع اومده بود سراغم . چرا این قدر راحت ؟/؟ درسته یه مدت بود خارج از کشور ولی بر خورد ها دیگه نباید تا این حد راحت باشه . -بله الان برات میارم .. من نمی دونم اون هنوز از این خود تراش ها استفاده می کرد ؟/؟ الان بهترین وقتش بود که یه خودی نشون می دادم . -ببخشید اگه مایل باشین من می تونم کمکتون کنم ؟/؟ منتظر بودم که عصبی بشه و یه حرف بدی بزنه یا متلکی بگه و بگه نه ..-ممنونم میشم اگه این کارو بکنی . آخه من قلق این مدلشو ندارم .. ووووویییییی این دیگه از کجا اومده بود منو از رو برده بود .. باهاش رفتم توی حموم -ببینم یه عبا و عمامه هم به تن و سرت می کردی بد نبود . آخه ازگرما خفه نمیشی ؟/؟ من و تو که غریبه نیستیم . اینجا که نامحرم نیست .. تا سر شورت همه رو در آوردم . یه آب کف درست کرده و بهش گفتم دستاشو ببره بالا .. چه زیر بغل برق انداخته ای داشت . معلوم نبود انگاری ما رو گیر آورده بود . داشتم به این مشکوک می شدم که کوسش می خاره .. آخه به این زیر بغل لطیف و براق تیغ انداختن یعنی پوست لطیف و قشنگشو خراش انداختن . اگه رو کون تپلش هم یه تیغی مینداختم بد نبود . هز چد فکر کنم اگه سراغ کسش هم می رفتم اونجا هم صاف و برقی بود . نمی دونم چی شد که سوتینشو هم در آورد . می خواست سینه های درشت و سفیدشو نشونم بده . شایدم اون دلش پاک بود و اصلا خیال خاصی در سر نداشت و این حرکات براش عادی بود ولی من دلم می خواست که به مرحله غیر عادی برسه . در همین لحظه از بیرون موبایل فروزان زنگ می خوره .. گوشی دم در حموم بود . -مثل این که فرشته جانه -بهش نگو من تو حمومم -حواسم هست . نمی خوام بر داشت خاص بکنه .. -الو سلام فرشته جان .. چی ؟/؟ خیلی شلوغه شاید تا دو ساعت دیگه هم نوبتت نشه ؟/؟ ببین نگران نباش آشپزی امروز با من .. از این بهتر نمی شد . یعنی زن من تا چهار ساعت دیگه خونه نمیومد . من باید این فروزان رو یه کاریش می کردم . وقتی خود تراش رو داد به دستم تا لا پاو قسمت کسشو ردیف کنم فقط با تعجب نگاش می کردم . می خواستم یه چیزی بگم که زبونم بند اومده بود . تازه چیزی هم واسه گفتن نداشتم . ماتم برده برد . قبل از از دواج خیلی ها رو گاییده بودم . اعم از بی شوهر و شوهر دار و جنده و تمیز .. ولی هیشکدومشون منو این جوری از رو نبرده بودند و راحت بگم میخکوبم نکرده بودند . نکنه فکر می کرد که زنمه . تازه یادم نمیاد فرشته حتی یه بار ازم خواسته باشه که موهای کسشو بتراشم و اصلاح کنم . شورته رو کمی پایین کشیدم . مثلا ادب و احترام را رعایت کردم -خب عقلت نمی رسه همه رو بکش پایین دیگه .. شورت رو کشیدم پایین . -من باید یه دستی به دورش بزنم که هر جا سیخ می زنه باید اونا رو تیغ بزنم .. -خجالت نداره مرد . من باید خجالت بکشم . چقدر واسه ما ناز می کنی . حواسم پرت شده بود ولی این کسش همه جا نرم بود انگاری که همین امروز برق انداخته شده . با این حال دستمو گذاشتم رو کسش و لبه هاشو به دو طرف باز کردم . چهار تا انگشتامو رو کسش می کشیدم تا ببینم درجه لغزندگی کسش چه جوریه .. جاده سریع خیس و لغزنده شده بود . فروزان چشاشو بسته بود . اون دست آزادمو کشید و اونو دور کمرخودش حلقه زد و صورتشو به صورتم چسبوند . اون دست رو ی کس هم از جاش حرکت کرد و مجبور شدم بذارم رو سینه اش …………ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

حالا می خوام بدهــــــــــــــــــــــکار باشم ۲ (( قسمت آخــــــــــر ))چه اجبار شیرینی ! -پارسا راستی راستی به تو هم میگن مرد ؟/؟ -عزیزم من زن دارم . فرشته دوست قدیمته -باشه مگه چیزی ازش کم میشه ؟/؟ از تو هم چیزی کم نمیشه . اگرم بشه در جا جبران میشه .. .. وای وای امان از دست این فروزان . فکر کنم یه دونه شوهر اونو ارضاش نمی کرد حالا راحت تر می تونه کاراشو پیش ببره . الان که خودش دلش می خواست باید اونو می گاییدم . بهترین و بی دردسر ترین موقع بود که فرشته هم متوجه نمی شد و راحت می تونستم سر زنم کلاه بذارم . .وگرنه اگه اون متوجه جریان می شد دیگه هیچ جور نمی شد جمع و جورش کرد . یا طلاقم می داد یا تا آخر عمر ازم امتیاز می گرفت . حموم گرم و بوی خوش بدن فروزان یه شعله فروزانی رو فرستاد به زیر کیر من که تمام وجودمو داشت آتیش می زد . لبامو از رو لباش گذاشتم رو سینه هاش . از پایین سینه هاشو شروع کردم به خوردن تا به نوکش رسیدم . باورم نمی شد که هوس در زن واقعا اونو تا چه حد از خود بی خود می کنه که به دوست قدیمی و یار جون جونی خودش خیانت می کنه .. از این فکر خودم خنده ام گرفت . من که شوهر و شریک زندگیش بودم داشتم به اون خیانت می کردم رفاقت کیلویی چند ؟/؟ کف صابون و ژیلت و هر چیز مزاحمی رو که دور و بر داشتم انداختم به یه کناری و شروع کردم به حال کردن اساسی با فروزان جون . انگشتامو کردم تو کسش و با سرعت اونو توی کسش می گردوندم و گاهی ورود و خروج می دادم . لباشو گاز می گرفت جیغ می کشید چشاشو گرد می کرد . آخ که ناز و اداش منو کشته بود . می دونستم که فیلم هم بازی نمی کنه چون کس خیسش داشت داد می زد که هلاک کیر منه . دست از سر نقطه حساسش ور نمی داشتم و همین جور داشتم به حرکتم ادامه می دادم . یه آهی کشید و برای چند لحظه ای ساکت شد . نمی دونستم ار ضا شده یا نه ولی اونو که تسلیم من شده بود کاملا رو زمین صافش کرده پاهاشو باز کردم وبعد از این که شورت نازنینو در آوردم کیرمو اول با چند حرکت روی کسش مانور داده می خواستم ببینم عکس العملش چیه . درجه رضایت و بیداری اون تا چه حده -بکن ..بکن .. اون اینو خیلی آروم و با لبایی که خیلی آروم باز و بسته می شد به من گفت . منم خیلی با متانت و آرامش سر کیرمو به دو تا لبه سمت راستی و چپی کسش مالیده و از وسط راهم گرفته رفتم تا ته کس . -آخخخخخخخخ وووووووییییییی بکش عقب بده جلو .. تند تر .. بیشتر .. وای دلم رفت .. آتیشه آتیشه آتیش .. بکن بکن .. اصلا بهم نمیاد همین پنج دقیقه پیش ارگاسم شده باشم بازم می خوام این کس بی حیا بازم می خواد . صاحب این کیر بی فکر یا صاحب بی فکر این کیر کمرفروزانو داشت و به تندی اونو می گایید .. آب کیر بدون اجازه من راه افتاد طرف کسش -وااااااایییییی چیکار کردی .. عیبی نداره بریز بریز خالیش کن ..هر چی بشه نگران نباش .. ولم نکن … حس کردم که چندین کیلو سبک شدم . چه آرامشی به آدم دست میده وقتی آب کیرشو خالی می کنه . اگه بلا فاصله در همون لحظه به گاییدن ادامه بدی یه حس قلقلک تند فشاری با اصطکاک رو در کیرت حس می کنی و بهترین کار اینه که حداقل بعد از انزال یک یا دو دقیقه صبر کرده شه بعد به گاییدن ادامه بدیم هر چند برای بیشتر مردا حالی نمی مونه . ولی من این کار را ثانیه هایی بعد شروع کردم چون فروزان بهم چنگ انداخته بود رهام نمی کرد . ار ضا شدن یک باره اون و من دیگه این قسمت از سکس ما و گاییده شدن فروزان رو طولانی کرده بود . نیم ساعت کشید تا تونستم ارضاش کنم . یه دوشی گرفتیم و رفتیم بیرون . هنوز دو ساعت نشده بود . -چیه پار سا خسته شدی ؟/؟ بریم تو رختخواب -فروزان فرشته مشکوک میشه .-پس رو زمین تشک پهن می کنیم . این زن دست بر دار نبود و تا آخرش ما رو رسوا نمی کرد ولمون نمی کرد . راستش با اون تیپ بعد از حمومی که زده بود و سه سوته یه حالتی به موهاش داد که همه رو پشت سرش جمع کرد و با اون دامن فانتزی که بعدا متوجه شدم زیرش شورت هم نداشته دیگه حسابی منو به طرف خودش کشونده بود . این بار اون افتاد رو من و تا می تونست منو از این سمت به اون سمت گردوند . -خیلی با حالی پار سا اصلا سیر نمیشم اگه تا صبح هم بخورمت سیر نمیشم .. هیچ مردی تا حالا نتونسته مثل تو منو سر حالم کنه . دلم می خواد همیشه اینجا پیش فرشته بمونم . یک آن خودمو رسوندم به پشتش و کیرمو به طرف سوراخ کونش هدف گرفتم . با کمال میل و لذت پذیراش شد . چه خوب و با حال رفت تو سوراخش . منتظر درد کشیدنش بودم یه اوف و ایفی هم کرد ولی چقدر چسبید .. هم کیرم چسبید هم به من چسبید . دیگه از این مملی تر نمی شد . -ببینم از کون دادن بدت نمیاد ؟/؟ -چی میگی پار سا کلاس داره . الان در غرب بهش میگن آنال سکس . مردای اونجا هم عاشق کون کردنن . .. دیگه ازش نپرسیدم که تو اونجا کون هم دادی یا نه . چون هم از سوراخ دهنش معلوم بود و هم از سوراخ کونش . یه جای کار کیرم انگاری توی کون اون قفل کرده بود که همون باعث شد که آبمو خالی کنم . فقط برای چند دقیقه داشتم به کس و کونش نگاه می کردم . سوراخ کونی که اگه کیر اونو بازش می کرد تا رو به جلو حرکت کنه گشاد می شد . کس تپل و برق انداخته ای که از وسط خیلی کوچولو نشون می داد و اون چاک بین دو تا لبه انگاری محو شده بودند . سینه های درشتش که تقریبا حالت دوشیزگی و بکر بودنشو حفظ کرده بود . صورت قشنگ و سفید و موهای مشکی و بلندش .. اندامی که شاید هفتاد کیلویی می شد. گوشی من زنگ خورد که عیال گفت یک ساعت دیگه خونه هست . در این یک ساعتی نیم ساعتشو گفتیم که من و این خانومی توی بغل هم مثل عاشق و معشوقا راز و نیاز کنیم . .. اصلا حواسم نبود راستش انتظارشو نداشتیم . در باز شد و فرشته وارد شد . نمی دونستم کدوم طرف فرار کنم راستش من با شورت بودم و اون هم شورت پاش بود . رفتم زیر ملافه خودمو قایم کردم ولی فایده ای نداشت . انگاری دنیا رو سرم خراب شده بود . هر چی کیف کرده بودم از دل و دهنم در اومد . فرشته سرشو انداخته بود پایین و خیلی سریع سرشو بلندکرد . دنیایی از غم در چهره اش موج می زد .. فروزان یواش در گوشم گفت ناراحت نشو اون از اول همه چی رو می دونست . سر در نیاوردم چی میگه.. ادامه داد . -دو تایی مون با هم برنامه چیدیم .. ادامه نداد . فرشته اومد بالا سرمون که زیر ملافه قایم شده بودیم . -پارسا خیلی دلم می خواست زیر بار ش نری ولی تو هم به من ثابت کردی که شما مردا همه از یه قماشین . فکر کردی اون وقتی که بهم گفتی عاشقمی و اولین زن زندگی تو هستم حرفاتو باور کردم ؟/؟ با خودم گفتم حتما از دواج کنی می خوره تو سرت . چون یه مرد مبادی آداب و منطقی و خوش صحبت بودی حس کردم می تونی بعدا وفا دار هم بشی .. من الان با تو چیکار کنم ؟/؟ از دوستم گله ای ندارم . ببینم من اگه بخوام تلافی کنم من اگه خیانت کنم تو چه حالی میشی . به من بگو . من و فروزان با هم این بر نامه رو تر تیب داده بودیم . من بهش یه بدهی داشتم . چند روز بعد از این که ازش یه چیزی خواستم و بهم داد خواستم به نحوی بدهی اونو بدم . پسر خاله امو که مثل داداشم بود و حتی خود داداشمو بهش معرفی کردم گفت من دیگه فعلا طلبمو نمی خوام به حسابم بنویس .. تا این که وقتی عکس ازدواجمو براش ایمیل کردم و تو رو دید درست در لحظاتی بود که می خواست از شوهرش جدا شه .. اون تو رو به عنوان طلبش از من خواست . فقط برای یک بار .. -تو چه بدهی بهش داشتی ؟/؟ -بالاخره آقا مرده ما به حرف اومد . .. منم مثل هر دختر دانشجوی دیگه ای نیاز داشتم هوس داشتم اون دوست پسرش خیلی خوش تیپ و باحال بود . می دونست که عاشقش نیست و میره دنبال دخترای دیگه .. ازش کمک خواستم و اونم دوست پسرشو فرستاد سراغ من .. البته اون مربوط به وقتی بود که تو در زندگی من نقش نداشتی پس من به تو خیانت نکردم ….. حالم طوری بد شده بود که اون متوجه شد .. -ببین تو حتی اون تو قع رو در زمان قبل از آشنایی من نداشته که من برای خودم باشم اون وقت به من حق نمیدی که از خیانت تو ناراحت باشم ؟/؟ اگه امروز در مقابل اصرار فروزان بی خیال می شدی شاید اون دست از تو بر می داشت . اشک از چشای فرشته سرازیر شده بود ولی من همچنان به مردی فکر می کردم که فرشته رو قبل از آشنایی با من از کون کرده بود و یه جوری ارضاش کرده بود . -مرد خود خواه عوضی بی شعور ! روکردم به دوست زنم -فروزان خیلی نامردی . چرا با من این رفتار رو کردی . -ما با هم حال کردیم پارسا جون . فرشته جون ناراحت نشو مردا همه شون همین طورن . تو هم بی خیال باش . مثل خودش -من نمی تونم مثل اون عوضی باشم . -ببینم می تونم یه خواهشی ازت بکنم ؟/؟ -چی می خوای . تو که همه چیز منو ازم گرفتی -حالا که با پارسا خوب نیستی .. حداقل یه بار دیگه اونو به من بدی .. یه بار دیگه باهاش حال کنم . هیچ مردی رو مثل اون ندیدم . خوش به حالت فرشته . کاش اون شوهرم بود . -تو دیگه ازم طلب کار نیستی -حالا می خوام بدهکار شم . می تونم یه مرد خوب برات جور کنم .. فرشته دستشو آورد بالا که بذاره زیر گوش فروزان . فوری از جام پا شدم و به سرعت عجیبی زنمو هل داده نذاشتم این کارو بکنه -فرشته اون مهمون توست .. -من رو حرفم بودم و بدهی مو دادم .. فروزان در حالی که به من چشمک می زد و بوس می فرستاد رفت قبلش بهم گفت بعدا می بینمت . من و زنم تنها موندیم رفتم طرفش . منو از خودش می روند -فرشته منو ببخش .. -نمی دونم هرچی فکر می کنم که بی وفایی بد تره یا بی اعتمادی نمی دونم کدومشو بگم . ولی می دونم اگه گذشت زن نبود اون باید روزی صد بار شوهرشو می کشت . -حالا تو بیا منو بکش . ولی تو هم به من دروغ گفتی .. -من بهت خیانت نکردم . منم انسانم . -منو ببخش.تو یک فرشته ای عزیزم .. یک انسان به تمام معنا .. کسی که رو حرفش رو قولش هست . این چه شخصیتیه که تو داری . الان زمین و آسمان به فر مان خدا در برابرت به خاک افتاده تحسینت می کنند . من در مقابل این عظمت چی می تونم بگم . دست و پاتو می بوسم .. خلاصه منو بخشید . اینو هم بهش قبولوندم که خودشم یه نموره ای مقصر بوده .. یه دوشی گرفتم و قرار شده بود بریم توی رختخواب مراسم آشتی کنانو بر گزار کنیم که موبایلم که رو ویبره بود زنگ خورد .. ای وای شماره فروزان بود .. فرشته رفته بود دستشویی -فروزان زندگی منو خراب نکن .-ببین عزیزم من دارم یه آپار تمان می خرم . نگران نباش .. از این به بعد میای به آپار تمان من .. -ببینم به من نوبت میدی . -عزیزم قول میدم فقط مال تو باشم . اون چیزی رو که امروز نشونم دادی طوری سر حالم کرده که نمی خوام مال کس دیگه ای رو ببینم .. -باشه بعدا حرف می زنیم .. چون صدای باز شدن در دستشویی رو شنیده بودم . با این هیجان که آن سوی سکس با فرشته سکس با فروزانی هم وجود داره به اتاق خواب و نزد همسرم رفتم تا اونو که خودشو به زیبا ترین وجهی آراسته و خوشبو کرده بود در آغوش بکشم . … پایان … نویسنده … ایـــــــــــــــــــــرانی .

مـــــامـــــــان ، ارث بابامــــــــــه ۱از وقتی که یادم میومد پدر بود ومنقل و وافور و خونه ای که مال خودمون نبود . ومادری که جوونی و زیبایی خودشو وقف مردی کرده بود که قدرشونمی دونست وپدر حتی پول اجاره خونه رو نداشت که پرداخت کنه . پدرم به پیسی افتاده بود . از دست مادرم هم کاری ساخته نبود . پدر دار و ندار ما رو فروخته بود . صاحبخونه جوابمون کرده بود .چندین هفته در رنج و سختی بودیم . ولی به ناگهان ورق بر گشت ناگهان دیدم که همه چیز عوض شد . وضع ما بهتر شد . خوردنی ها بیشتر شد . دیگه هر روز صاحبخونه رو که مردی بود از بابا جوون تر نمی دیدم . مامان ا ختر من هرروز به خودش می رسید . بابا بیشتر بهش سفارش می کرد که خودشو خوشگل کنه .. مامان گاهی وقتا که با خودش خلوت می کرد گریه می کرد . نمی دونم چرا شاید از سر نوشت بد خود نالان بود . اکبر آقا صاحبخونه مون هفته ای دوبار اونم شبا میومد خونه مون . اون و مامان و بابا می رفتند به یه اتاقی . دررو قفل می کردند . من تازه به سن بلوغ رسیده بودم . . گاهی وقتا حس کنجکاوی من گل می کرد که ببینم اون داخل چه خبره . می رفتم گوش وای می ایستادم .. صدای مامانو نمی شنیدم . بیشتر اکبر آقا و بابا حرف می زدند . یه بار که اکبر آقا به بابا ارسلان گفت من تهشو دارم اختر جون تو دستتو بذار رو کونت دو طرفشو بازش کن داش ارسلان با دست می فرسته بره تو .. کلمه کون منو به فکر فرو برده بود . چرا اکبر از کون گفته بود . و از باز شدن اون . اصلا اون چرا باید از این حرفا بزنه . سقف اتاق خونه خیلی معمولی و از پرسیاناهایی بود که پشت بوم سرپوشیده ای داشت که می شد رفت اون بالا و با ارتفاعی بالاتر از این پرسیانا ها ی نازک تخته های نرادی بود که کسی که این بالای سرپوشیده راه میره دیگه اون سقف شل رو لگد نکنه . خلاصه تصمیم گرفتم یه شکافی بین یکی از این نوارهای پرسیانا به وجود بیارم و خوب دید بزنم .. احساس بدی داشتم . با این که هنوز باید خیلی چیزا رو در خصوص مسائل جنسی و روابط سکسی یاد می گرفتم ولی حس کردم که باید یه خبرایی باشه . خلاضه به اندازه ای درزو شکستگی به وجود آوردم که بتونم دید بزنم . واونا رو هم مشکوک نکنم . وقتی اولین بار برای دید زدن رفتم اون بالا از بوی دود و دم و تریاک خفه شده بودم . حالم داشت به هم می خورد با این که با این بو غریبه نبودم ولی این مسیر خیلی غلیظ تر بود . دود همش میومد بالا . حالم داشت بد می شد از صحنه هایی که می دیدم . مامان لباساشودر آورده بود حتی سوتینشو . یه شورت پاش بود . بابا داشت دود می کرد و اکبر آقا داشت با سینه های مامان ور می رفت . مادر عین مجسمه ها بود و جرکتی نمی کرد . -اختر خانوم اگه اکبر آقا طلاقت بده خودم صیغه ات می کنم .. .لحظلتی بعد مامان شروع کردن به رقصیدن انگاری داره زورکی می رقصه .. بابا که حسابی لول لول شده بود همراه با رقص مامان سرشو میذاشت زیر کون اون و با دستاش شورت اختر جونو می کشید پایین و می داد بالا و از اکبر آقا اجازه می گرفت که بکشه پایین ؟/؟ اکبر خان هم بهش می گفت که بذار یه خورده برقصه .. بعد که دستور پایین کشیدن شورت مامان به بابا صادر می شد اون خیلی آروم و با یه حالت استریپ تیزی که بتونه اکبر رو به هوس بیاره و هیجان زده ترش کنه این کارو انجام می داد . بابا با ترس و لرز چند بوس به کون مامان می داد و می گفت با اجازه اکبر آقا . اون طرف اکبر هم خودشو لخت می کرد . بابا کیر اکبرو می گرفت توی دستش و خودش اونو شقش می کرد . واقعا دود و دم چه به روزش آورده بود . کیر اکبررو گرفته اونو به سمت کون مامان هدایت می کرد . حالا که فکرشو می کنم این از اون خایه مالی های درجه یکه که مخصوص معتادان شریفه . -اختر پاهاتو به دو طرف بازشون کن . اکبر آقا معطلند . مامان پاهاشو ستون می کرد . -زن چقدر کون کلفت شدی . دستارو بذار روکونت گوشتاشو به دو طرف بکش می خوام سوراختو ببینم و کیر اکبر جونو مثل همیشه خودم بفرستم اون داخل . افتخار کس گشایی رو خودم داشته باشم .. -فرماش می کنی آقا ارسلان این کوس و کون گشایی که تا حالا چند دفعه هست انجام شده . -ولی هر باریه مزه ای میده .. من که این تن و بدنو می بینم حظ می کنم . اکبر آقا اصل اصل و ارجیناله ..البته بابا دیگه خیلی رفته بود توی چرت . گاهی اوقات که زیادی می زد عین معتادای سوپر متالیک حرف می زد . مثلا اونجایی که از تن و بدن مامانم تعریف می کرد در اصل گفته بود اشل اشله اورژیناله . باورم نمی شد . برای من خیلی سخت بود باور کردن این صحنه ها . نمی تونستم به خودم بقبولونم که مرد تا این حد می تونه بی غیرت شه . بابا ته کیر اکبررو گرفت و سر کیر رو گذاشت رو سوراخ مامان . -سوراخ بالا یا پایین .؟/؟اکبر آقا کمی فکر کرد و گفت همون کس فعلا خوبه . سگ مصب کس زنت بد جوری آدمومی سوزونه . خیلی حال میده . آتیش میده . حالا هم که چند تا پک زدم و دیگه به این زودیها هم آبم نمیاد . بابا چه کیفی می کرد که اکبر از گاییدن مامان لذت می بره . اکبر هم خوشش میومد که پدرم با دست خودش کیر رو میذاره توی کس مامان .. پدر با سینه های مامان ور می رفت . -اختر خوشت میاد از من خجالت نکش . کیف کن . ناله کن . هرچی تو دلته بریز بیرون . من و اکبر جون با هم نداریم ولی مامان چیزی نمی گفت . کیر اکبر خیلی راحت می رفت توی کس مامان و بر گشت می کرد . گاهی بابا کیرشو می گرفت توی دستش و جلق می زد . همون کاری که من با اون فهمیدم که مرد شدم . بابا دلش می خواست که مامان عشوه گری کنه تا اکبر بیشتر هواشو داشته باشه .. .. از اون به بعد سعی می کردم زیاد نرم بالا . حالم از بوی تریاک به هم می خورد . اکبر زرنگ بود زیاد نمی کشید ولی پدرم داشت خود کشی می کرد . اکبر هر جوری که دوست داشت با مامان حال می کرد . آبشو هر جا که اراده می کرد می ریخت توی کس توی کون .. روی سینه . بعضی وقتا هم از سکس خشن خوشش میومد . یک بار موهای مامانو گرفت و کشید و کیرشو به لباش فشار داد .. -باز کن جنده .. -اکبر آقا زن من که در بست در اختیار شماست من که دست بهش نمی زنم .. -این جوری حال می کنم -هر جور که حال می فر مایید بفر مایید -جنده دهنتو باز کن .. مامان دهنشو باز می کرد و اکبر هم کیرشو فرو می کرد توی دهنش و عینهو کس دهن مامانو می گایید .. یه بار آبشو خالی کرد توی دهنش ولی مامان قسمتی از اونو که ریخت بیرون عصبی شد و دوباره کیرشو فرو کرد توی دهن مادرم تا این که حس کردم بعد از چند دقیقه یه بار دیگه هم توش خالی کرد و مادرم طوری که به صاحبخونه مزه بده آب کیرشو خورد . اوایل خیلی عصبی بودم . ولی حس کردم که عادت کردم به دیدن این صحنه ها . سعی می کردم زود جلق بزنم بیام پایین چون نمی خواستم به بوی افیونی که زندگی آدمو خراب می کنه عادت کنم . نمی دونم چرا از اون به بعد نسبت به هیکل مامان یه علاقه خاصی پیدا کرده بودم ولی جرات نمی کردم برم طرفش . هیجده سالم بود و این بر نامه ها همچنان ادامه داشت . با تقلب و این طرف و اون طرف دیپلممو گرفتم ………….ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

مـــــامـــــــان ، ارث بابامــــــــــه ۲یکی از این روزا پدرم رو دم در خونه مرده پیدا کردیم . اون خیلی وقت بود که مرده بود . از همون وقتی که معتاد شده بود . و برای من از همون وقتی که متوجه شدم اون مامانو داده به دست یکی دیگه مرده بود . خیلی ساده مراسم کفن و دفنش انجام شد . اکبر آقا جوانمردی کرد و کمکون کرد . ولی مامان همش نگران بود از این که سرپرستشون رفته چه خاکی بر سرش بریزه .. تعجب می کردم از این که اون داره این حرفا رو پیش من می زنه . انگاری داشت بچه گول می زد . آخه این چند سالی اون کجا سر پرستی می کرد که با رفتن اون چیزی رو از دست داده باشیم ؟/؟ شاید به همون کیر پرستی و این که کیر اکبر رو در دستش داشته باشه و به کس و کونش فرو کنه می گفت . وقتی من و مامان تنها شدیم راحت تر می تونستم به کون و کپلش چشم داشته باشم . هر چند گاهی چندشم می شد از این که کونی رو که اکبر گاییده منم باید بگام . فکر می کردم که بابا که مرده اکبر دیگه نمیاد .. ولی یه شب اومد و اون و مامان بازم به همون اتاق همیشگی رفته درو از داخل قفل کردند . منم رفتم پشت بوم تا ببینم چی میگن .. -اختر جون تو که خودت می دونی من چقدر خاطرت رو می خوام . هر چند همیشه موقع کس دادن ساکت بودی ولی من دوستت داشتم . می دونی که من زن دارم . الان هم ارسلان مرده و منم از دو طرف گیرم . من نمی خوام زنم چیزی بفهمه .. …….داشتم به این فکر می کردم که زن این بابا عجب کس خلیه که تا حالا چیزی نفهمیده ولی بهتر که فکر کردم ، فهمیدم که کس خلی از بابامه چون اون دیگه با بودن خودش در خونه همه چی رو ردیف کرده بود .. حالا پاسخ مامان چقدر مسخره تر بود .. -اکبر آقا می ترسم امیر منم مشکوک شه . من امروز بهش گفتم که بابت یه سری حساب و کتاب اکبر آقا شاید یه چند روزی رو بیان اینجا -اختر خانوم من شاید شما رو صیغه کنم . زنم نباید چیزی بفهمه .حتی شاید این خونه کوچولو رو هم به اسم شما کنم ولی من دیگه توان جنسی زیادی ندارم . خودتم آخراش دیدی که کیرم چه جوری شل می شد . از اولشم بیشتر با این حال می کردم که دارم یه زن شوهر دارو می کنم . کیف می کنم که اون داره به یکی دیگه حال میده . راستش قرار بود که این اواخر بریم از یه مرد دیگه کمک بگیریم تا بازم بتونم حال کنم .. مادر فقط سرشو تکون می داد . -چند بار که من و ارسلان با هم حرف می زدیم امیر بد جوری به کونت خیره شده بود . اون باید یه چیزایی بدونه . من نگاههای کون طلب رو خوب می شناسم .. مامان با کف دستش مرتب می زد به صورتش و پشت اون یکی دستش و می گفت اوا خدا مرگم بده این چه حرفیه که می زنین .. -خلاصه اگه می خواین خونه رو به اسم شما کنم امیر رو بیارم مغازه پیش خودم باید اونو راضیش کنی که در حضور من با تو باشه . من این جوری حال می کنم . رفتم دکتر و بهم گفت که اگه همین چند تا پک رو هم کنار نذارم قلبم گشاد میشه . فکرات رو بکن اگه سرمو بذارم زمین و بمیرم وراث من پوستت می کنن .-اکبر آقا اون پسر با ایمانیه . حالا ایمان ما با کیر غیر رفته زیر سوال ولی اون خیلی صاف و ساده و مظلومه . اصلا به ناموس مردم در خیابون نظر نمیندازه .. -چقدر ساده ای تو .. فکرات رو بکن -اون پسرمه اکبر آقا . -می تونی یه مرد غریبه بیاری ؟/؟ -جلو امیر ؟/؟ -خب می تونی عذرشو بخوای .عذر امیررو میگم . مثلا به هم صیغه شیم و اون وقت تو بگی که تشریف ببر بیرون -نه من همچین کاری نمی کنم حتی اگه خیابونی شم .خلاصه نمی دونم کار اونا به کجا کشید ولی از فرداش دیدم مامان یه جوری شده . اختر خانوم که حداقل تا حدودی هم که شده پیش من رعایت می کرد تا می تونست سعی می کرد از من دلبری کنه و تحریکم کنه . همه اینا فقط صحبت یه روز بعد از اینه که اکبر باهاش به این صورت حرف زده بود . و فردای اون روز دیدم بهم میگه من اصلا دیشب خوابم نبرد . چند شبه که خوب خوابم نمی گیره -چرا مامان . به خاطر غم دوری بابا ؟/؟ -اون که آره .. عادت داشت شب کنارم می خوابید . بوی اونو احساس می کردم . حالا حس می کنم که یه چیزی کم دارم . اگه می تونستی بیای پیشم بخوابی که احساس تنهایی نکنم دعات می کردم پسرم . می خواستم بهش بگم مامان آدم که خوابید خوابید .تازه بابا که همش بوی گند افیون می داد . ولی حس کردم که باید کرم کار از کجا باشه . من بیام اونو بکنم و اون به اکبر بگه که رابطه من و اون حسنه شده اون وقت خونه به اسم مامان شه .. از کجا معلوم یه روزی یکی دیگه رو پیدا نکنه و عذر منو نخواد . می دونستم مامان این جوری نیست .ولی می ترسیدم . باید یه بر نامه ای پیاده می کردم که از هر لحاظ به نفع من تموم می شد . قبول کردم که شبو کنارش بخوابم . هر لحظه یک بازی جدید در می آورد . می دونستم که زیر کیر اکبر رفتن در این سالها روشو باز کرده . حالا هم قصد داره که خودشو به پسرش بمالونه . شاید به این خاطر که حس می کرد توان گردوندن زندگی از نظر اقتصادی رو نداره . اخه اون تا 19 سالگی خونه باباش بود و اونا هم که دیدن شرایط اینه دیگه حتی به ما زیاد هم سر نمی زدند و حالا هم که هم پدرش مرده و هم مادرش . بقیه هم که مشکلات خودشونو دارن . نصفه عمرشو هم که در خونه شوهرش بوده . دستش به جایی بند نیست .. اون شب مامان چی درست کرده بود . شده بود یه مانکنی که وزنش یه خورده زیاده . رو تخت کنار هم دراز کشیدیم . -امیر -بله مامان .. -من عادت دارم برای خواب لباسامو در آرم .-درش بیار مامان . ما که غریبه نیستیم . مامان تا یه شورت نازک و سوتین نازک تر از اون همه چی شو در آورد . چه کونی . سفید و براق . انگاری ار لای درز پشت بوم و اون سقف سایه مینداخت و خوب مشخص نبود ولی از این زاویه می شد به خوبی شفافیت اونو دید .-امیر من به دستای بابات عادت داشتم . اون تا بغلم نمی زد خوابم نمی برد . -خب باشه منم بغلت می زنم . فقط مامان خروپف نکن که من حساسیت دارم . -آخه اعصابم خرابه .. داشتم به این فکر می کردم که بابا اول می خوابید بعد میومد دراز می کشید . واقعا این مامان ما فیلم بود .. منم دل تو دلم نبود . با این که می دونستم مامان اختر کاملا این آمادگی رو داره که خودشودر اختیار من قرار بده اما بیقراربودم . کار مهمی رو می خواستم صورت بدم . یک تابو شکنی . شاید اگه برای سالها نمی دیدم که زیر کیر اکبر چه جوری داره دست و پا می زنه نمی تونستم خودم قانع کنم که با هاش سکس داشته باشم . در هر حال ضروری بود با این حال استرس داشت منو از پا در می آورد . چند بار دل دل کردم که به مامان بگم که صحبتای اون و اکبر رو از پشت در شنیدم و لی بازم گفتم کمی صبر کنم . -امیر جان من که خودم می دونم تو عادت داری شبا با شورت می خوابی . درش بیاربقیه لباساتو . اینجا که جز من و تو کسی نیست . عزیز دلم خجالت نکش .. راحت باش . منم که خودمو تا مرز شورت لخت کردم درجا خودمو یه پهلو کردم تا اختر جون کیر شق شده داخل شلوارمو نبینه . عجب شرطی گذاشته بود این اکبر خان . اون می خواست این جوری حال کنه . به مصداق این شعر که دیگران کاشتند و ما خوردیم .. ما بکاریم و دیگران بخورند عمل کنه . واقعا که خیلی با معرفت بود و می تونستم روش حساب کنم . …………ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

مـــــامـــــــان ، ارث بابامــــــــــه ۳مامان منو کشته بود . این شورت امروزی رو از کجا آورده بود . فقط یه تیکه بالای کونشو پوشش می داد . بقیه اش به صورت یه خط و نخ نازک از چاک وسط کونش میومد پایین . از اون قرمزای خوشرنگی بود که دلم می خواست از بغلش کیرمو بذارم توی کسش . پهلو به پهلوی هم قرار گرفتیم . -امیر -چیه مامان . مثل این که یادم رفت لامپ خوابو یا همون چراغ خوابو روشنش کنم . بالا سرش لامپ اتاقو روشن کرد تا من ازجام پاشم و برم سمت دیگه اون لامپو روشنش کنم . اوخ اوخ چشمش که به کیرم یعنی همون ور کیر داخل شورتم افتاد قبل از این که من خودمو یه وری کنم اون روشو برگردوند . داشتم با خودم فکر می کردم برای چی این کارو کرده . واسه این که من خجالت نکشم یا بدش اومده ؟/؟ یا همین که دونسته منم هوس گاییدن اونو دارم خوشحال و آسوده خاطر شده . واقعا این زنا شیطونن و هیچ چیزی نمی تونه جلو دارشون بشه . حالا زیر نور چراغ خواب نارنجی و هیکل توپ مامان باید اونو بغلش هم می زدم . همین کارو هم کردم . سعی داشتم بین کون اون و کیر من فاصله بیفته ولی اون خودشو به من می مالوند . هر کاری می خواستم بکنم که به این زودی با هم تماس نگیریم نشد که نشد . کیرمن رفته بود وسط کونش و اونم همش بهم می گفت بغلش بزنم .می دونستم که آغوش و تن لخت اون فرار نمی کنه . شدت ضربان قلبشو به خوبی می شنیدم . می خواستم بخوابم و نصفه شبی بکنمش . با این که می دونستم اون موقع هم حتما بیدار میشه ولی حداقل در حالت خواب این کار صورت می گرفت و پس از چند ساعت سکوت ولی حالا عیبش این بود که از آخرین جملات رد و بدل شده چند دقیقه بیشتر نمی گذشت . چشام گرم افتاده بود .مامان کونشو همش به طرف کیر من حرکت می داد . خیلی هوس کیر داشت شایدم هوس صاحبخونه شدن و یا هر دو تا .به نظرم چشام رفته بود رو هم و سنگین شده بودم . وقتی چشامو باز کردم و یه نیم نگاهی به اون عقربه ساعت انداختم که در زیر نور کم این قدر مشخص بود که بخونمش متوجه شدم که یک ساعتی رو خوابیدم . .. برام فرقی نمی کرد که اختر جون بیدار باشه یا خواب .می خواستم یه آماده باش بهش بدم .. زیر گوشش گفتم مامان خوابی ؟/؟ .. اگه بیدار بود و جواب نمی داد برای خودش بهتر بود چون زود تر کیر به کار می شدم . جوابمو نداد . من شورتمو کشیدم پایین اصلا از پا م درش آوردم و انداختم پایین تخت . چون اگه اختر بیدار هم می شد دیگه قصد بالا کشیدن اونو نداشتم . کیرم تیز و کلفت شده وسر کون و شکاف و اون سوراخ کونشو نشونه رفته بود .خودشم گفته بود که می تونم بغلش بزنم .می خواستم کسی رو بکنم که صد ها بار اکبر آقا اونو گاییده بود . هیچوقت ندیدم مامان کیف کنه . حالا این اکبر بود که با صیغه کردن مامان می خواست کیر منو بگیره توی دستش اونو فرو کنه توی کس مامان . ملافه ای بین من و اختر جون نبود . من کاملا بر هنه بودم و مامان یه شورت خیلی نازک بود پاش که از همون بغل چاک کونش می تونستم راحت کیرمو بفرستم توی کس . ولی تر جیح دادم شورتشو آروم آروم بکشم پایین . کاری به خواب و بیدار بودنش نداشتم . وقتی هدف وتمایل طرف رو بدونی بقیه کارا دیگه واسه چیه . کیر تیز کرده امو با حرص به سوراخ کس اختر جون چسبوندم . کوس دریای دریا بود از نظر خیسی و خیلی هم لغزنده که نشون می داد چقدر هوس داره و احتمالا بیداره . . شدت ضربان قلب من و اون لحظه به لحظه بیشتر می شد . کیرمو آروم و مزه گیرانه کردمش توی کس مامان .. جاااااااان جااااااااان بالاخره طلسم شکست . انگارکه کره ماه رو فتح کرده به بزرگترین آرزوی زندگیم رسیده باشم . کون اختر جونو نگاش می کردم که چه جوری داره به طرف من حرکت می کنه . حرکات کونش عشوه گرانه و خیلی نرم و ملایم بود . می خواست وانمود کنه که این عکس العملها خیلی طبیعیه . نور نارنجی می خورد درست وسط کون مامان . یه هیجان عجیبی به صحنه گاییدنش می داد . کیرمو می کشیدم بیرون و اونو آروم می ذاشتمش که راهشو پیدا کنه و بره . حس کردم که سکوت شرمی بین ما حکمفرماست . اون دوست داره که گاییده بشه و منم دوست دارم که بگام . پنجه ها رو روی کونش نگه داشته و کیرمو تند تر می کردم توی کونش . با سرعت بیشتری مامان اخترو می کردم تا اونم حال کنه . یه دلی از عزا در بیاره .سالهاست که زیر کیر یکی بوده که بهش علاقه ای نداشته و ایمانی که داشته و اهل این بر نامه ها نبوده باعث شده که نتونه لذت ببره .شایدم یه شرم خاصی از حضور شوهرش داشت . در هر حال مامان حالا دیگه شوهر نداشت و یک زن آزاد بود . اون می تونست دوست دختر اختصاصی من باشه و هر وقت که هوس کنم اونو بکنم . دستامو گذاشتم رو سینه هاش و بدنمو به بدنش می زدم . لبامو گذاشتم روی صورتش و پس گردن و جاهای دیگه تنشو غرق بوسه کرده بودم . به تمام نقاط بدنش دست می کشیدم . وقتی به کونش می رسیدم اونجا رو با هیجان بیشتری لمس کرده بازش می کردم . چند بار صدای آه کشیدنهای اونو شنیدم ولی چیزی نگفت هنوز مقدر نبود که حرفی بین ما ردو بدل شه . پشت پا و رون پاشو می مالیدم . تنش داغ داغ شده بود . سرمو گذاشته بودم رو کمرش . زبونمو در آورده هر جایی رو که بهش نزدیک بود لیس می زدم . تلمبه زدن من همچنان ادامه داشت . مامان اختر از عقب خودشو به من می مالید . دو تایی مون تند تند سکس می کردیم . چیزی که ما رو به هم پیوند می داد نیاز بود . نیاز من این بود که کس بکنم و کس بگیرم و نیاز اون این بود که کس بده . و با یک حرکت نیاز هر دو مون بر طرف شد و پیوند ما محکم تر . علاقه ای که ریشه اش استوار شد . مامان پنجه هاشو به تشک فشار می داد . حس کردم که نزدیکه ارضا شدنشه . ولش نمی کردم . یه قرصی هم خورده بودم که دیر آبم بیاد ولی با این حال پس از بیست دقیقه ای که اونو گاییدم حس کردم که آب توی کیر و پشت کمرم سنگینی می کنه ولی دست ازش بر نمی داشتم . چند بار پنجه هاشو رو تشک باز و بسته کرد . از پهلو که نگاش می کردم لباشو گاز می گرفت و اون قدر با نگاه تعقیبش کردم تا ساکت شد منم که از حال رفته بودم با یه گاییدن آروم حس کردم که آب کیرم داره توی کس ناز و نیم ریز و درشت مامان جونم خالی میشه . همین جور داشت میومد و می ریخت .. جااااااااان تشک روی تخت رو همه نجس و نجس کردیم . خوشم میومد . من و اختر در نهایت سکوت بدون این که به روی هم بیاریم کارمونو پیش می بردیم . کیر من بعد از این که خالی کرد کمی شل شده بود ولی نه به اون حدی که نتونه بره توی کس . وقتی که مامان اختر دستشو از لای پاش رسوند به کیرم و اونو با سر سوراخش تنظیم کرد از خوشحالی دیگه نمی دونستم چیکار کنم ………….ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

مـــــامـــــــان ، ارث بابامــــــــــه ۴ (( قسمت آخــــــــــــــــــر ))با این که اطمینان داشتم که می دونه داره گاییده میشه ولی این حرکتش دیگه اوج کار بود . با این حال بغلش زده سینه هاشو توی دستام می گردوندم با یه حرکت رو به جلو تمامی کیرمو فرستادم که تا ته کسش بره . زیر گوش و پس گردن و شونه هاشو غرق بوسه کرده بودم . زیر نور چراغ خواب چشای خمارشو می دیدم و دندوناشو که لبای پایینشو گاز می گرفت . تا صبح اونو همین جوری گاییدم . و فکر کنم یکی دو ساعتی رو خوابیده باشیم . چقدر دلم می خواست از روبرو هم اونو می گاییدم . ظاهرا وقتی من خواب بودم رفته بودحموم .. این بار یه پهلو کرد و روبروم قرار گرفت . دستامو دور کمرش قفل کردم و بازم کیرمو به کسش چسبوندم و از روبرو کردمش . هوس من و مامان اختر تمومی نداشت . هرچی بیشتر می کردمش بیشتر کیر می خواست . اونو یه دور بر گردوندم . این بار یه نگاهی به سوراخ کونش انداختم . ظاهرا نه بابا و نه اکبر آقا هیشکدوم مرد کون نبودند . کیرمو روی سوراخ تنظیم کرده با یه فشار فرستادم که بره . حس کردم که به خودش پیچیده ولی مثل این که قرار نبود حرفی زده بشه .. کیرم که توی کون اختر جون بود انگشتمو هم کرده بودم توی کسش و با اون ور می رفتم کون اختر طوری بود که نشون می داد تا حالا ازش زیاد کار کشیده نشده وتقریبا آکبنده و مثل کسش تا سالهای سال جا داره که زیر کیر من دست و پا بزنه . … جالب اینجا بود که وقتی من و اون کاملا بیدار شدیم سراون رو سینه های من قرار داشت و در حال نوازش اون بودم . مثل زن و شوهری که بعد از سکس مرد زن رو نوازش می کنه .اصلا صحبت سکس رو پیش نکشیدیم . انگاری یه نیاز بود یه کاری که باید انجام می شد . از بابا گفتیم . -راستی مامان دیشب بابا رو خواب دیدم . -اصلا خوابیدی ؟/؟ -آره یکی دو ساعتی خوابیدم -چی می گفت -می گفت از مادرت خوب نگه داری کن . -داری می کنی دیگه -یه چیز دیگه هم گفت .گفت قراره مادرت صاحب یه ملکی بشه . سعی کنین این ملک رو تو با مادرت شریکی بگیرین وگرنه فروشنده سر مادرت کلاه میذاره از چنگش در میاره . گفتم بابا ما آه نداریم تا با ناله سودا کنیم . ملک کجا بود . گفت به زودی مشخص میشه .. مامان عجیب رفت توی فکر .. -راست میگن مرده آگاه میشه . از من و تو که چیزی نگفت . -نه مامان از هر دوی ما راضی بود .. خلاصه کاری کردم که خونه رو نصف به نصف شریک شدیم . من و مامان هم دیگه یواش یواش از نظر کلامی هم یه شیوه ای عادی پیش گرفته و حرفای سکسی هم می زدیم . قرار شد که در حضور اکبر آقا هم بر نامه بریم . البته اکبر آقا صیغه اش کرد . مامان اسما زن اکبر آقا بود رسما زن من . اولین باری که در حضور اکبر می خواستیم سکس کنیم اکبر خان یه خدا بیا مرزی و فاتحه ای به روح بابا ارسلان داد و گفت این آقا ارسلان ما شیر بود . گرز گران همیشه در دستاش بود .. مامان اختر : چیزی که برای پسرش نذاشت . .. در اینجا به حرف اومده گفتم چرا بهترین و بزرگترین سر مایه و ارث رو برام گذاشت مامان خوبمو . مامان کونشو به دو طرف باز کرد و دستشو اون بالا تر طوری داشت که مزاحم دستای اکبر نشه .اکبر هم کیر منو از زیر نگه داشت و اونو به طرف کس مامان فرستاد . چه صحنه های باحالی بود . من مادر خودم و زن اکبر رو داشتم می گاییدم . -اووووففففف اوووووففففف امیر امیر محکم تر بکن . تند تر بزن .. -مامان بخورم اون کس تپلی تو رو ..- حالا بکنش بعدا بخورش . اکبر طوری لذت می برد که انگاری خودش داره زنشو میگاد . مامانو ارضاش کردم . اونو خوابوندمش رو زمین . حالا نوبت لیس زدن کسش بود .بعدش مامان کیرمو گذاشت توی دهنش و با چه اشتهایی ساک می زد . راستی راستی به طرز وحشتناکی حشریش کرده بودم . اکبر اگه یک لول تریاک می کشید همچین کیفی نمی کرد . اون مثل بابام معتاد نبود می دونست که چقدر ضرر داره . خلاصه کنم که اون حتی یک بار هم به مامانم دست نزد . هفته ای یک بار بیشتر نمیومد . من و مادربقیه مدت هفته رو کنار هم بودیم . روزا که می رفتم بقالی اکبر آقا .. چندی بعد با خبر شدیم که اکبر خان رفتنیه . سرطان معده گرفته و دکترا گفتند که دو سه ماهی رو هست و بعدا میره . مغازه رو که کوچیک هم بود ولی در آمد زای خوبی بود به من و مامان بخشید . پولش از پارو بالا می رفت . اکبر خان هم به دیار باقی شتافت . واقعا در حقم پدری کرد . یه پدر واسه ما زن جور کرد و یک پدر دیگه خونه و کار و مغازه . ثواب از این بالاتر چی می تونه باشه ؟/؟! -مامان ؟/؟ -جااااااان -امشب شب جمعه هست بیا به سلامتی و آرامش روح بابا ارسلان و اکبر آقا یه بر نامه بریم و ثوابشو به ارواح طیبه این دو نفر هدیه کنم . -شرط داره امیر -چه شرطی .. -ثواب رو مشاعی در نظر نگیر . دو سرویس بر نامه میریم یکی تقدیم روح پدرت و یکی دیگه هم مال اکبر آقا . در حالی که دونفری می خندیدیم خودمونو انداختیم رو تخت و قبلش دعا کردیم که همه مثل ما عاقبت به خیر بشن … پایان … نویسنده … ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .

باشـه فـــــــــــــــــــــردا می بــــــــــــــرم ۱تک دختر و تک فرزند خونواده بودم . مامانم پدرش ارباب بود و کلی زمین بهش رسیده بود و پدرم هم تاجر بود . یک شرکت بزرگ ساختمونی هم داشت که بعد از اون ریاستش به من رسید . دختر زیبایی نبودم . خیلی ها به طمع مال و اموالم به خواستگاری من میومدن . بابام بیمار شد و دکترا جوابش کردند و منم به خاطر این که اون آرزوش بود که عروسی منو ببینه مجبور شدم دیگه سخت نگیرم . به یکی شوهر کردم که می گفت رئیس بانکه . البته بود .. بابام یک ماه بعد از از دواجم مرد و مامانم هم دق کرد و هنوز چهلم بابا نشده اونم رفت . من موندم با میلیارد ها ثروت ولی شوهر عوضی من معتاد در اومد . چند بار خوابوندمش درست نشد . از بانک اخراجش کردند و منم دیگه ازش جدا شدم . تصمیم گرفتم دیگه از دواج نکنم ولی یه جوون دیگه از کار مندای شرکت من به اسم پیام خیلی به پر و پای من می پیچید . از اون دختر بازا بود و می دونستم می خواد یه جوری باهام گرم شه و طمع مال و اموال منو داره . ولی از بس صداقت کاری نشون داد و چند بارم اونو امتحان کردم و ازش رو سفید در اومد یه جورایی بهش علاقه مند شدم . اون موقع من 25 سالم بود و اون هم 27 سالش . اون خیلی خوش قیافه بود و منم پشتوانه ام ثروتم بود . نمی خواستم اونو از دست بدم . من یک زن مطلقه بودم . تیپ متوسطی داشتم . اگه زیاد به خودم می رسیدم می شد گفت بدک نیستم . ولی خیلی از دخترای شرکت می خواستند اونو به طرف خودشون بکشونن . طوری به خشم اومده بودم که حتی راضی بودم اونو با ثروت خودم تورش کنم و از شر دخترا نجات بدم . بذار زنش بشم دیگه اون وقت می دونم چه جوری دم دخترا رو قیچی کنم . این شده بود تز منی که تا عمر داشتم نمی خواستم اسم مردا رو ببرم . هر کی از این حرفا می زنه واقعا یک شعاره . خلاصه با پیام از دواج کردم . اوایل خوب بود . در سکس خیلی باهام تا می کرد . اوووووخخخخخخ طوری بود که وقتی که صبح از خواب پا می شدم برای رسیدن شب و لخت در بغلش قرار گرفتن دقیقه شماری می کردم . معاون شرکت باز نشسته شد و راستش منم یه جورایی بیشتر هواشو داشتم که خودشم بره تا پیام رو بذارم جای اون . پیام شده بود مشاور و همه کاره من .. ولی یه نگاههای زیادی بین اون و دخترا رد وبدل می شد . چندی بود که اون و روجا رئیس حسابداری شرکت خیلی گرم می گرفتند . اون شوهر داشت و شوهرشم اتفاقا در قسمت پشتیبانی کار می کرد و مسئولش بود ولی ساختمونش در کنار ساختمون اصلی شرکت بود . .تازگیها از این می گفت که باید در سکس تنوع ایجاد کرد و در خارج از کشور و داخل ایران خودمون هم این روزها سکسهای ضربدری زیادی انجام میشه . من اولش نمی دونستم ضربدری یعنی چه ولی وقتی که فهمیدم حداقل دو جفت زن و شوهر خودشونو به اشتراک میذارن نزدیک بود با مشت بکوبم به صورتش و اونم دیگه حرفشو نزد . خونه بزرگ و مجللی رو هم که درش زندگی می کردیم به اسم اون کرده بودم . گفتم باشه حالا خجالت نکشه احساس مردونگی کنه . دیگه یه مدت مثل سابق بهم نمی رسید .. ولی تازگیها از خیانت و سکس مردا با زنای شوهر دار می گفت و همراه با اون دستشو می ذاشت رو کسم و با اون ور می رفت . اون قدر این جوری حشریم می کرد تا با التماس به اون فشار می آوردم که منو بکنه و در این حالت بود که با من سکس می کرد . یواش یواش به داستانهاش عادت کرده بودم . اون می گفت که همه اینا واقعیت داره شایدم دروغ می گفت . شایدم قهرمان مرد داستان خودش بود .. هر چی بود اون که دستشو می ذاشت رو کوس من و با سینه هام و یا سوراخ کونم ور می رفت حس می کردم کیر یه مرد دیگه داره بدنمو نوازش میده . اون وقت اون کیر خودشو وارد عمل می کرد چشامو میذاشتم رو هم یه آهی می کشیدم با تجسم داستانهاش به ار گاسم می رسیدم . بدنم آروم می گرفت . لذت به همه جا پخش می شد . ولی از یکی دو شب بعد, پس از تعریف کردن داستانهش که منو به اوج هوس می رسوند به حال خودم ولم می کرد . نمی دونم چه مرگش بود .. طوری که دیگه ترجیح دادم شبا اصلا به حال خودم بخوابم ولی نمی دونستم هوسمو چیکار کنم . مجبور بودم خود ارضایی کنم .. رابطه روجا مثل گذشته باهام خوب شده بود و می تونستم باهاش درددل کنم .تعجب کرده بودم چرا پیام دیگه باهاش نمی پلکه . اون باید خیلی حشری باشه . اخلاقش هم خیلی مودبانه تر شده بود . با دخترای شرکت نمی لاسید .. ولی اون چیزی رو که بهش نیاز داشتم به من نمی داد .. من و روجا دوستان قدیم بودیم و درددل هامو نو به هم می گفتیم .. موقع ازداوج هم خیلی به اون و شوهرش کمک کردم . -روجا از زندگیت راضی هستی -خیلی . ساسان هرچی بگه من گوش می کنه اونم هرچی بگه من گوش می کنم . خواسته های همو خوب درک می کنیم . عزیز م تو به هر مردی که بهت چراغ سبز نشون داد و دیدی که امنیت داری خودتو در اختبارش بذار . هم حال می کنی و هم این که فکرت آزاد میشه . -این کاری که گفتی بکنم حتی می تونه با رفتگر محله باشه ؟/؟ -حتی با رفتگر . البته رفتگرای خیلی خوش تیپ و سر حالی داریم که اصلا بهشون نمیاد که نظافتچی باشن . تازه اونا مگه چشونه . واسه خودشون شخصیت دارن . مگه اونا زندگی نمی کنن ؟/؟ حالا دارن این جوری شرافتمندانه زندگی می کنن . خیلی باید ببخشی پروانه جان تو رئیس منی روم به دیوار اونا که با کیرشون جارو نمی کشن .. در خودم نمی دیدم که بخوام خودمو این جوری آروم کنم . ولی با خودم گفتم بهتره یه سه روزی جناب معاون رو بفرستم ماموریتی جایی . این موضوع رو با روجا در میون گذاشتم . -حالا من که نمی تونم هوار بکشم از مردا بخوام که بیان سراغم . -ببین پروانه جان اگه یه علامت به مردا بدی از هر 100 تا مرد 99 تای اون میان دنبالت . اون یکی یا خایه نداره یا کس خله .. ولی درمورد ما زنا خیلی کم این اتفاق میفته .. همین طوری که روجا گفته بود عمل کردم . پیامو فرستادم که بره .. کلی فیلمهای سکسی گذاشتم واسه خودم از اونایی که زن در غیاب شوهر خیانت می کنه . کاش اصلا به جای از دواج دوست پسرای با کلاس می گرفتم . پول که داشتم .. پس کاش می رفتم دنبال تفریح.. با این که اندام خوبی داشتم ولی نداشتن زیبایی و تجربه بهم اعتماد به نفس نمی داد . روز اول همش می رفتم جلو آینه هی کونمو از این طرف به اون طرف می کردم .. با خودم ور می رفتم .. اصلا در خودم نمی دیدم .. پیام حتی تا دو سال بچه هم نمی خواست و جای این که با کاندوم کار کنه مجبورم کرده بود که قرص بخورم .. همه جوره اذیتم می کرد .. با تن لخت سرمو از پنجره خونه ویلایی دو طبقه ام بیرون بردم ……………ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

باشـه فـــــــــــــــــــــردا می بــــــــــــــرم ۲صبح تا حالا که سه ساعتی می شد که من سه چهار بار به این بیرون سرک می کشیدم یه پیکان وانت سفید اینجا پارک بود و پشتش کلی آت و آشغال قراضه مثل تیکه میله گرد و پلاستیک و از این جور چیزا ریخته شده بود . راننده هم همونجا نشسته بود .نمی دونم منتظر گنجی بود یا چیزی .. دلم می خواست برم اونو بیارمش توی خونه . نسبت به هر مردی که از کوچه خیابون رد می شد همین حسو داشتم . با یه تیپ مجلسی و کلی کرم پودر مالیده رو صورتم رفتم درو باز کردم تا درو باز کردم دیدم که دست همین جناب هم رو زنگه -ببخشید کاری داشتین آقا ؟/؟.حالا رو سری هم سرم نبود . طرف که تقریبا سی ساله نشون می داد یه نگاهی به من انداخت و ماتش برده بود که این دیگه کیه با دامن کوتاه و بدون روسری و این جور میکاپ کرده اومده دم در . -کاری که نه فقط خواستم ببینم اگه وسایل کهنه و از این قراضه آلات و یخچال و ماشین رختشویی سوخته و ال سی دی از کار افتاده دارین من می خرم . خندیدم و گفتم اتومبیل خراب نمی خواین ؟/؟.. طرف هم خنده اش گرفت ..نمی دونستم چه جوری بهش بگم بیاد بالا . با چه بهانه ای . چه جوری بعضی از زنا معشوق می گیرن و عین خیالشون هم نیست . من می خواستم همین یک مورد رو هم به خونه ام راهش بدم بازم دست و بالم می لرزید و نمی دونستم چیکار کنم . سختم بود . اصلا حس خوبی نداشتم .. یه خورده خرت و پرت هم داشت -ببخشید یه سری وسیله هست که تقریبا نوست . ولی من عادت دارم هر چند وقت در میون عوضش می کنم .. اینو خودم جدی می گفتم و از هر وسیله ای دو سه مدلشو توی خونه داشتم و خراب که می شد تعمیر گاه نمی بردم . حال و حوصله و وقت این کارارو نداشتم . سر مایه داری و بی خیال بودن یعنی همین دیگه .. -پس باشه من اونو رو ازتون می خرم . .. -ببخشید خونه کسی نیست براتون بیاره -خواهش می کنم همشیره من خودم اونا رو میارم . -بهتون نمیاد خونه دار باشین -خب من رئیس یک شرکت ساختمونی بزرگم . شوهرمو سه روز فرستادم ماموریت . شرکتو دادم دست رئیس حسابداری و گفتم حالا که اون نیست خونه منم واسه خودم یه استراحتی بکنم . -یعنی آقاتون این قدر اذیت می کنه ؟/؟ -خب مردا بریز و بپاش زیاد دارن . هر چند وقت یه استراحت و تنوعی لازمه . یه خورده سینه هامو داده بودم بالا وهمین جور بهش زل زده بود . -پس شوهرتون خونه نیست . -نه تا سه روز دیگه هم نمیاد . -به خانوم خوشگل و جوونی مثل شما نمیاد که بچه بزرگ هم داشته باشین -نه ولی اگه سخته وسیله ها رو ببرین پایین من کمکتون می کنم -بابا ما رو دست کم گرفتی ما یه یخچالو می تونیم کول کنیم ببریم پایین . -اواااااا کمرتون درد می گیره . طوری با عشوه گری این حرفو زدم که خودمم تعجب می کردم که چطور شده تونستم این کارو انجام بدم . رفت کنار آینه هال و یه ادکلن مردونه توجهشو جلب کرد -ببخشید این برای شماست -نه مردونه هست . خیلی ملایمه . مال شوهرمه .. ششصد تومن خریدم . -خیلی خوب خریدین .. حراجی بود ؟/؟ ..خنده ام گرفت . -نه داداش .. ششصد هزار تومن .. -اجازه هست ؟/؟ -بفرمایید .. .. با ادکلن هوس انگیز شوهرم خودشو خوشبو کرد و گفت چاکر شما گودرزخان .. ما وسایل سنگینو به خوبی حمل می کنیم . حس کردم نگاهشو به طرف من دوخته . سختم بود . قلبم تند تند می زد . نمی دونستم چه عکس العملی نشون میده اگه بدونه من می خوام . می دونستم اونم طالبه ولی یه زن این جور مواقع هر چقدر هم از عطش مرد بدونه دوست داره که اون پیشقدم شه .. باید یه جوری سر صحبتو باز می کردم -ببخشید یه جوری نگام می کنین ؟/؟ -شما خوشگل ترین زنی هستین که من تا حالا دیدم .. می دونستم هوس کردن منو کرده وگرنه این جور حرف مفت نمی زد . -اینو جدی می فر مایید؟/؟ -به جون خودم قسم .. -به نظر شما باید با زنای خوشگل چیکار کرد .. اینو که گفتم مثل تیر از چله پرید و دستاشو باز کرد و منو بغلم زد و وتا بیام بفهمم چی شده منو رو دستاش دراز کرد . الکی چند دست و پایی می زدم و خیلی معمولی می گفتم منو بذار زمین ولم کن .. بلند جیغ نمی زدم که صدام بره کوچه مثلا بیان کمکم -ببینم رو تخت راحت تری دیگه .. سکوت کردم .. می خواستم بگم رو هوا هم می تونی کیرتو فرو کنی توی کسم زود باش که من دیگه هلاک شدم . از بس این پیام منو از این رو به اون رو کرده دیگه نمی دونم چیکار کنم … منو انداخت روی تخت . قبل از این که منو لخت کنه اول لباسای خودشو در آورد . ووووووویییییی وقتی شورتشو در آورد من داشتم شاخ در می آوردم . این دیگه چی بود . یعنی این می تونه توی کسم فرو بره ؟/؟ نه .. کار من نبود .. هم مثل شورتی که اونو بچلونی از کسم آب و روغن می چکید و هم این که ترس برم داشته بود . ولی اندام سفت و توپی داشت و سینه هاش هم سفت و ورزشکاری بود . -چرا این کارو می کنی .. -تو بگو چرا با من این کارو می کنی . همشیره ما به ناموس مردم چشم نداریم ولی وقتی ناموس مردم به ما چش داره ما روشو زمین نمیندازیم . ..عجب حرفی زده بود . من بهش یه چیزی دستی بده هم شده بودم . نمی دونستم باهاش چه جوری تا کنم . سختم بود . این سومین مردی بود که تا حالا منو می گایید که البته این هنوز کیرشو نکرده بود توکوسم . دو تا شوهر و اینم که مثلا معشوق گذری شده بود .. چندشم می شد وقتی که لباشو می خواست روی لبام بذاره . با این که اسپری به خودش زده بود ولی بوی اون بیشتر رو لباسا نشسته بود .. سعی کردم خودمو بهش عادت بدم . این همون چیزی بود که می خواستم و بهش رسیده بودم و نمی تونستم اعتراضی داشته باشم . کلفتی کیرشو وقتی روی شکمم حس کردم و اونم خواست که پاهامو به دو طرف باز کنه منم مقاومت نکردم و پامو بیشتر باز کردم .وقتی کیرشو گرفت توی دستش و اونو با سر کس من تنظیم کرد طوری به وجد اومده بودم که که دیگه خودم بی اختیار لباشو می مکیدم گازش می گرفتم .. چقدر کیرش سفت بود . یه فشاری به لبه های کسم آورد و دو طرفشو باز کرد بازم کیرش انگار نمی رفت .. -پسر داری کون می کنی ؟/؟بفرست بره دیگه .. -این که کوس نیست که تو داری . انگاری سوراخ کونه .. چقدر از این حرفش لذت بردم . منم جواب تعریفشو این جوری دادم .-خواهش می کنم گودرزجون این که کیر نیست دسته بیله . سر کیرشو به زحمت کرد توی کسم . همون اول دردم گرفت . با این که دو تا مرد تا حالا منو کرده بودند ولی کیر کلفت اون که اندازه اش ازبیست هم می گذشت داشت به سختی می رفت توی کسم . یه خورده سرمو بالا گرفتم تا بتونم ببینم وقتی کیرش رفته توی کسم آیا حالت زیر شکم منم فرق کرده یا نه . لذت می بردم از این حالت .انگاری روی کسم یه ورم خاصی پیدا کرده بود . دوست داشتم دستمو بذارم روش و بمالونمش . این کارو داشتم انجام می دادم که گودرز گفت پروانه جون من خودم برات می مالم -نهههههه تو سینه هامو بمال .. سینه هامو بمال من خودم اینجا رو می مالم .. آتیشم زده بود . نمی تونست کیرشو به سرعت توی کسم حرکت بده . دردم گرفته بود .. لذت می بردم از حرفاش . نمی دونم شایدم راست می گفت که خوشگل شدم و هستم . شاید هوس زیاد منو این جوری کرده بود یا واسه اون منو زیبا می دید . سینه هامو حسابی می گردوند . -پروانه جون تازه عروسی کردی . درسته ؟/؟ تن و بدنت فابریکه . اصله .. -اوووووفففففف .. حرفات همه هوس انگیزه . اگه واسه شوهرم نبود می گفتم جرم بدی . جرم بدی .. …حس می کردم تا حالا از زندگی عقب افتادم و عمرم هدر رفته . اصلا شو هر کردن چی بود .. می خواستم چیکار ………….ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

باشـه فـــــــــــــــــــــردا می بــــــــــــــرم ۳ (( قسمت آخــــــــــــــــــر ))با این حال من پیامو دوست داشتم و نمی خواستم کسی اونو از چنگ من درش بیاره . دست و لب روجا هم درد نکنه با این راهنمایی کردنش راه رو برای من باز کرد . کیر دراز و کلفت گودرزدر تمام مسیر رفت و بر گشت خودش بهم لذت می داد . با فشار و اصطکاک زیاد همین جور رو به جلو می رفت و در حال سوزوندنم بود .. -گودرز -جووووون یه کمی تند تر .. اگه دردم اومد بهت میگم .. یه حالی شدم . دارم می رسم به جاهای خیلی عالی .. -دو دقیقه سرعتو زیاد کنم دندون رو جیگر بذاری آب کوست می ریزه .. بیا این بالشو بذار لای دندونات می خوام گازو زیاد کنم .. گازشو زیاد تر کرد به اندازه ای که بتونم خوب پرواز کنم و درد نکشم . انگاری کسم جا باز کرده بود .. نمی تونستم خودمو داشته باشم . گودرز که حال و روزمو فهمیده بود کمی خودشو رو من سنگین کرد . کسم درسته در حال آب شدن بود . حس کردم داره میاد .. همراه با دندونام پنجه هامو به بالش فشار می دادم . دوست داشتم بالشو مینداختم . دستامو به پهلوهای گودرز فرو می بردم و جیغ می کشیدم و خودمو خالی می کردم ولی کسم دیگه داشت خالی می شد . آبم اومده بود .. -گودرز بریز بریز .. خیالت نباشه .. اونم خیلی راحت اگه بگم یه استکان آب کیرشو ریخت توی کسم اغراق نکردم . طوری از انزال گودرز کیف می کردم که برام همون لذت ارگاسم خودمو داشت . اون ول کنم نبود . منو بر گردوند . کونمو غرق بوسه کرد . نوک کیرشو به کونم مالید -نههههه خواهش می کنم کون نه . جرم میدی شوهرم می فهمه . با این حال گذاشتم که سر کیرشو به سوراخ کونم بماله و حال کنه . بعد خودم برگشتم و همون کیر خیس رو گذاشتم توی دهنم و واسش ساک زدم تا کونم ازسرش بپره . ولی اوف اوف چند قطره از اون ته مونده های آبش توی دهنم خالی شد و می خواستم تف کنم واسه این که ناراحت نشه تو دهنم نگه داشتم که یواش یواش حل شد و دیگه این گودرز هم نگاش به من بود و خود به خود قاطی آب دهن همه رو خوردم . بازم منو گایید و کیرشو کرد توی کسم این بار از همون اول با سرعت کارشو کرد ولی قطع و وصل می کرد . دو تایی مون رفته بودیم توی هم . همه جامو می بوسید و بالاخره یک بار دیگه منو به ارگاسم رسوند . وقتی داشت می رفت صداش کردم که وسایلتو نبردی گفت باشه فردا می برم .. خوشم اومد از این پررو بازیش .. منم در جواب گفتم وسایل زیاده یه خورده شو هم باید پس فردا ببری .. سه روز پشت سر هم با هم بودیم . دیگه به کیرش عادت کرده بودم . .. هیجان می خواستم . اعصابم راحت شده بود . دیگه پیام نمی تونست به من زور بگه . پیام از سفر بر گشت . همون شب اول دیدم خیلی حشریه .. من خیالم نبود -چته چه خبر شده پروانه می بینم خیالت نیست .. زود باش بریم توی رختخواب .. -اگه می خوای مثل اون وقتا حالمو بگیری من نمی خوام . باید حسابی بهم حال بدی .. -برات سور پرایز دارم عشقم . کیرم الان چند روزه کاری نکرده تشنه تشنه شه -پیام ! منو مسخره نکن . تو که این چند روز آخر نصفه کاره ول می کردی .. خلاصه دو تایی مون لخت شدیم و شروع کرد به تعریف کردن واسه من .. یه روزی روز گاری یه زنی بود که اولش سختش بود به شوهره خیانت کنه ولی شوهره بهش نرسید و هواشو نداشت و بهش حال نداد وقتی که رفت سفر زنه یکی رو به عنوان دوست پسر میاره خونه و چند روز باهاش حال می کنه .. اون زنه دیگه عادت می کنه . این دفعه که میره سفر دو تا مرد میان اونو می کنند . دو تایی دستمالیش می کنن یکی میذاره توی کونش و یکی میذاره توی کسش .. زنه داشت به این فکر می کرد که دفعه بعد که شوهره بره سفر حتما سه نفر میان اونو می کنن .. وقتی این حرفا رو می زد داشتم هوس می کردم که کاش برسه یه وقتی که دو تا مرد منو بکنن . باشه بازم شوهرمو می فرستم ماموریت این بار دیگه داره راه و چاه کارو یاد می گیرم . قاچاقی حال کردن وسر شوهر رو کلاه گذاشتن خیلی کیف میده .. در همین لحظه در اتاق که نیم باز بود تمام باز شد و ساسان شوهر روجا که اونم کارمند شرکت من بود کیر به دست و کاملا بر هنه اومد توی اتاق من می خواستم در برم که پیام با کف دست گردنمو به طرف تشک فشار داد و با خشونت منو صاف رو تخت نگه داشت .. -جنده الان می خواهیم دو تایی بکنیمت . -بی غیرت . من این کاره نیستم . من بهت خیانت نمی کنم .. راستش من دوست داشتم بدون این که پیام بفهمه برم زیر کیر یکی دیگه . اون جوری هیجانش بیشتر بود . تازه ساسان کار مند من بود .. ولی کیر و هیکل بدی هم نداشت . نمی خواستم اون تابوی بین من و پیام شکسته شه و تابویی که بین من و ساسان وجود داره . اون دفعه شوهرم به من راجع به سکس گروهی گفته بود قبول نکرده بودم .. پیام به ساسان گفت برای لحظاتی بره بیرون .. یه فلش وصل کرد به کامپیوتر ..- پس تا حالا به من خیانت نکردی ؟/؟.. صحنه های گاییده شدن من در سه روز بر روی این فلش بود .. صدا ها کاملا واضح و بدون حذف وجود داشت .. اما فیلمها خیلی پرش داشت و تنظیمشون دقیق نبود ولی خیلی جاها گاییده شدن به خوبی نشون داده می شد .. -حالا خفه میشی یا خفه ات کنم . اشکم داشت در میومد . ولی به خودم گفتم حالا که این طور شد و تو خیالت نیست منم خیالم نیست .. اولش سختم بود ولی وقتی که حس کردم گودرز نامرد ونفوذی هم منو کرده رفتم رو کیر ساسان نشستم و شوهرم از پشت کرد توی کونم .. -آخخخخخخخ این کیر تو جرم داد . -شانس آوردی گودرز توی کونت فرو نکرد . .. زندگی من اگه می خواست این جوری باشه شوهر می خواستم چیکار کنم . البته شوهر داشتن و این کارا رو کردن این مزیت رو داره که دردسری به وجود نمیاد . همسایه ها فضولی نمی کنند .-آخخخخخخ ..اووووفففففف -خانوم مدیر! من همیشه آرزوم این بوده که شما رو بکنم . پیام خیلی خوش شانس بود که شما به تورش خوردین .. -ببینم اگه یکی دیگه زنتو بکنه تو ناراحت نمیشی ؟/؟ دیدم با دست اشاره می زنه به جایی .. ووووووییییی روجا کاملا بر هنه اونجا وایساده بود -عزیزم خانوم مدیرو زود تر راضیش کن که باید بیایین منو بکنین .. داشتم دیوونه می شدم .. حالا دیگه راحت میون دو تا کیر می تونستم جیغ بزنم . دیدن روجا به من آرامش خاصی داده بود . آخ که هرزه ها چه حالی با هم می کنند . وقتی که همه شون می دونن هرزه ان .- ساسان تند تر .. کوسم داره از جاش می پره .. روجا اومده بود کنارم .. -لب لب .. لب بده روجا همو مثل زنای لز بین می بوسیدیم . به سینه هام دست می زد .. -تموم شد .. حالم جا اومد .. دو تایی شون ریختن تو سوراخام .. تختمون خیلی جا دار بود رفتم ته به دیوار تکیه دادم . حالا دیگه از این که کیر پیامو توی کس یه زن دیگه می دیدم ناراحت نبودم .. این بار پیام کرده بود توی کس و ساسان هم کرده بود توی کون زنش . -دیدی پروانه جون ؟/؟ این جوری چقدر حال میده !اینو هم یادت باشه ما خودمون هستیم و خودمون . دیگه خارج از دایره کار نمی کنیم . اون اتفاقی که برات افتاد و موردی هم که داشتی قابل چشم پوشیه فقط به این دلیل بود که برای پیوستن به جمع ما بهانه ای نداشته باشی . .. -خیلی شیطون و زبلین شما ها .. ساسانو نمی دونم ولی می دونستم که پیام احتمالا با زنای دیگه هم رابطه بر قرار می کنه ولی واقعا کیف داشت . عیبی نداره منم می تونم وقتی پا داد برم با مردای با کلاس حال کنم . مجبور نیستم که اونا رو بیارم خونه خودم . خودم میرم خونه اونا .. ولی حالا امشبه رو عشق است . دو تایی کوس و کون روجا رو به رگبار بسته بودند . این بار این من بودم که اومدم به کمکش و تا تونستم بهش حال دادم . اونم دستشو گذاشته بود روی کس من .. چه جور با هم حال می کردیم . خلاصه اونو هم سبکش کردن .. . لز هم واسه خودش یه حالی داشت و نمی دونستم . کارمون که تموم شد مردا شام شام می کردند .. که اونا رو فرستادیم برن بیرون غذای آماده بیارن و خودمون افتادیم به جون هم . انگاری این دیگه یه مدل دیگه اش بود . اعصابمون آروم بود و سکس روی سکس شده بود و لذت روی لذت ..ولی نمی دونم چرا نمی تونستم کیر گودرز رو فراموش کنم ….. پایان .. نویسنده … ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

محتاج محبت قسمت اول بر خلاف بیشتر داستانهایی که اینجا خوندم این ماجرا کاملا واقعیه و در طی یکسال گذشته برام اتفاق افتاده شما نمیخوای کمک کنی ؟ چرا ؟،حتما اجازه بدید الان میارم خدمتتون دست شما درد نکنه ، خدا قبول کنه خواهش میکنم ، قبول حق وای که این زن چقدر چشمای وحشی و جذابی داره ، واقعا اگه یه کم چادرشو شلتر میگرفت و صورتش بیشتر معلوم میشد فکر کنم همتا نداشت ، ولی حیف که نمیشه نگاش کرد ، حتی زیرزیرکی هم دید زدنش ترسناکه ، البته چیزی هم واسه دیدن نیست . با اون چادر و روسری که همیشه هم رو گرفته … آقا مهران شما نمیخوای تکلیف مارو روشن کنی ؟ با جناقم بود که بازم میخواست اون شوخیهای مسخرش رو شروع کنه ، منم که آدمی نبودم که زیر حرف بمونم بدون اینکه موضوع رو بدونم نگاهی بهش کردم و گفتم : تکلیف شما روشنه ، مهریت رو میدم برو خونه بابات . همه زدن زیر خنده و اون بنده خدا دیگه هیچی نگفت . 4-5 روز مونده به ماه رمضون و این انجمنهای خانوادگیمون تشکیل جلسه داده بودن تا برای فقرا پول جمع کنن . البته من که سال تا سال خونواده خودمو نمیدیدم و این جلسات هم تو خونواده همسرم تشکیل میشد. تو خودم بودم و داشتم به اراجیف برادر خانومم گوش میکردم که داشت حدیثهای مختلفی در رابطه با ایثار و انفاق و … میگفت که سنگینی نگاهی منو متوجه خودش کرد . زیرچشمی و خیلی آروم سرمو چرخوندم و تو یه لحظه نگاهمون به هم گره خورد ولی در کسری از ثانیه سرمون رو برگدوندیم . ناخوداگاه دلم ریخت . من آدم بی جنبه ای نیستم ولی این نگاه سرمو داغ کرد. فرناز تقریبا 27 سالش بود و از 23 سالگی عروس این خونواده شده بود. دو تا بچه داشت و شوهرش که برادر خانوم من بود وضع مالی متوسطی داشت ، ولی خیلی مومن و خشک بود . البته فرنازم چیزی ازون کم نداشت و با اینکه رابطشون با ما خیلی خوب بود و بیشتر سفرهامون رو با هم میرفتیم ولی تا حالا حتی یه بارم نشده بود که تو صورتم نگاه کنه و یا حتی یه کم گوشه چادرشو شلتر بگیره . ولی واقعا چشمای زیبایی داشت . چشمایی درشت و مشکی با ابروهای کشیده و گونه های ظریف که زیبائی چشماش رو دوچندان میکرد . با اینکه اصلا آرایش نمیکرد ولی مژه های بلند و حالت دارش تا زیر ابروهاش میرفت و برق چشماش نکته ای بود که فقط الان دلیلشو میفهمم. تقریبا هیچوقت باهاش هم کلام نشده بودم و فقط گاهی تو جمع دوکلمه ای با هم حرف میزدیم. – سلام . ازینکه دیشب لطف کردید ممنون . امروز اون پول رو به دست اهلش رسوندم . خدا مراد دلت رو بده ساعت حدود 11 بود و من تو اوج کار بودم و اصلا حال و حوصله تعارفات رو نداشتم . ولی این اولین بار بود که فرناز به اس ام اس به غیر جملات حکیمانه و یا تبریک و تسلیت برام میفرستاد ، دلم نیومد جوابشو ندم و واسش نوشتم – سر که نه در راه عزیزان بود – بارگرانیست کشیدن به دوش / شما هرچی بفرمائید به دیده منت ماست خودتونم میدونید که حساب شما از دیگران جداست چند لحظه ای نگذشت که دوباره صدای اس ام اس بلند شد – شما نسبت به من لطف دارید ،کاش بقیه هم مثل شما بودن این حرف آخرش منو بد جوری تو فکر فرو برد ! – بقیه از من بهترن ، من فقط انجام وظیفه کردم . لایق این همه تعریف نیست – منظورم این نبود ، شما مثل اسمتون خوش قلب و با مهرید فقط باید یه حرف ” ب ” به اسمتون اضافه بشه تا اسم و رسمتون یکی بشه آقای “مهربان” – واقعا دیگه دارید شرمندم میکنید، شما که ماشالله خودتون مظهر مهر و لطافتید . اینو حتی یه آدم کور هم میتونه تو چشماتون بخونه – شما چشمای منو از کجا خوندید ؟ …. ( شوخی بود ) کاش همه مثل شما میتونستن ببینن یه کم جا خوردم تا حالا باهام شوخی نکرده بود ولی ازون مهمتر غمی بود که توی نوشته هاش حس کردم یه کم جراتم بیشتر شده بود و ضمنا خیلی کنجکاو شده بودم که ببینم این طفل معصوم چش شده ؟ به خاطر همین واسش نوشتم – خدا کور کنه کسیکه اونهمه زیبایی صورت و صیرت رو نبینه و قدردانش نباشه – نفرین نکن آقا – بالاخره هر کسی یه جوره – چیزی شده ؟ کمکی از من بر میاد ؟ – نه متشکرم – فقط دعا کنید – میشه زنگ بزنم ؟ جدا نگران شدم – نگران نباشید ولی اگه میخواید الان خونه ام . بزنید خونه هزار جور فکر اومد تو سرم . چی باید بهش بگم ؟ چجوری باهاش حرف بزنم ؟ من کلا آدم راحت و خونگرمیم و خیلی زود تاثیر کلامم باعث میشه که دیگران جذبم بشن . ولی در این مورد خاص اصلا نمیدونستم که باید چیکار کنم . تلفنو برداشتم و شمارش رو از رو موبایل گرفتم . هنوز زنگ اول نخورده بود که گوشیو برداشت – سلام – سلام . حال شما خوبه ؟ – بدنیستم خداروشکر – شما چطوری ؟ بچه ها خوبن ؟ – همه خوبن . خودتون دیشب همشونو دیدید . حالا میشه بگید که چی شده ؟ – چی، چی شده ؟ – نمیدونم چی . ولی یه غمی تو حرفاتون بود که یکم نگرانم کرد – نه ، چیزی نیست ، فقط یه کم دلم گرفته – بیشتر از اونه ، درسته که من زیاد به شما نزدیک نیستم ولی خودتون میدونید که خیلی برام مهمید و حسابتون با بقیه جداست . فکر کنم مشکلی تو خونه واستون ایجاد شده ؟ – مشکل …… هه خنده تلخش مطمئنم کردکه مشکل داره . احتمالا با سعید دعواش شده . ولی آخه کی میتونه این موجود دوست داشتتنی و زیبا رو اذیت کنه ؟ تو این چند سالی که میشناختمش همیشه آرزوم این بوده که زنم مثل اون باشه . از بس که مثل پروانه دور شوهرش میچرخه و بهش احترام میزاره . یه جوری میگه آقا سعید که هر مردی دلش آب میوفته – ببین فرناز خانوم ، دعوا و دلخوری تو هر خونواده ای اتفاق میوفته . از قدیم گفتن : زن و شوهر دعوا کنن ، ابلهان باور کنند . شما که دیگه نباید ازین اتفاقا دلگیر بشی …. فقط سکوت کرده بود و داشت به حرفای من گوش میکرد . منم حسابی رفته بودم بالای منبر و اصلا حواسم به اون نبود . تو به لحظه به خودم اومدم و حرفامو قطع کردم . – الو . صدای من میاد ؟؟ – بله خیلی بلند و واضح . میفرمودید یهو احساس عجیبی پیدا کردم . یه حس حماقت گونه همراه با خجالت . من بدون اینکه درد این بنده خدا رو بدونم رفتم بالا منبر و دارم موعظه میکنم . خیلی آروم گفتم – ببخشید خیلی مزخرف گفتم ؟ – نه خواهش میکنم این حرفا چیه ، داشتم گوش میکردم – بله گوش میکردید ولی من هنوز مشکل شما رو نمیدونم و دارم موعظه میکنم . کاری که خودم ازش متنفرم . ببخشید منو – نه آقا مهران ، حرفاتون درسته ولی چاره مشکل من نیست – باشه . من گوش میدم – از کجا بگم آخه ؟ کلافگی تو صداش موج میزد – الان حدود 5 ساله که دارم باهاش زندگی میکنم و خودت شاهد بودی که از هیچی چیزی واسش دریغ نکردم ولی همیشه باید حسرت زندگی و رابطه بقیه رو بخورم …. یه کم مکث کرد و بغضش رو قورت داد و با صدای لرزون ادامه داد – شما غریبه نیستی مثل برادر منی . ولی خودت میبینی که هر چی بیشتر بهش محبت میکنم کمتر محبت میبینم . همیشه باید رابطه شما و ساغر رو ببینم و حسرتش رو بخورم – من تا حالا متوجه نشدم …. – جدی متوجه نشدی ؟ یه کم فکر کن ؟ راست میگفت ، هروقت تو جمع به سعید نزدیک میشد اون با یه غرور خاصی باهاش حرف میزد. انگار که داره با کلفتش حرف میزنه . خیلی وقتها شده بود که وقتی فرناز داشت حرف میزد و سعید خیلی راحت روشو برمیگردوند یا ازش فاصله میگرفت – نمیدونم والله . تا حالا بهش دقت نکرده بودم – بله آقا مهران – شما اینقدر جذب خونوادت هستی که معمولا به هیچی دقت نمیکنی – الا دیشب که زل زده بودی تو چشای من . هههه – چیو نیگا میکردی ؟ از تعجب داشتم شاخ در میاوردم . یهو لحنش عوض شده بود و داشت بهم میخندید . یعنی چی ؟ – ببخشیدا ولی فکر کنم شما داشتی با اون چشمای درشتت منو اسکن میکردی . من فقط متوجه نگاهت شدم – آره – تو هم اصلا نگاه نمیکردی !!! – چرا .. نگاه کردم . مگه میشه تو رو نگاه نکرد . اصلا چشات خوراک هیپنوتیزمه ، باید جادوگر میشدی – راست میگی ؟ من که اصلا آرایش نمیکنم – زعشق ناتمام ما جمال یار مستغی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را – ماشالله به این حاضر جوابی – خواهش میکنم این دو کلمه ای هم که بلدیم در حضور شماست به قول حضرت سعدی که میگه بنده را نام خویشتن نبود هرچه ما را لقب دهند آنیم – باریکلا . شما همیشه خوش صحبتید من همیشه مجذوب میشم – شما که هیچوقت با من حرف نمیزنید – ولی همیشه حواسم به حرفت هست از حرف زدنت لذت میبرم – من هم کلام خوبی ندارم وگرنه خیلی بهتر از این حرف میزنم ، کاش یکی مثل تو بود که میتونستم باهاش هم کلام بشم ولی تو اصلا منو تحویل نمیگیری – این حرفا چیه ؟ منم خیلی دوست دارم با یکی درد دل کنم . کی بهتر از تو ؟ – یعنی میشه بازم با هم حرف بزنیم ؟ – واقعا خوشحال میشم . من که از خدامه – پس یه شرط داره – چه شرطی ؟ – قبول میکنی ؟ – تا چی باشه ؟ خطرناک نباشه ؟ – من و خطر ؟ نه مطمئن باش – خوب حالا بگو دیگه . شرطت چیه ؟ – هیجی بابا فقط دیگه بهم آقا مهران نگو . فقط مهران – آخه …. بکم سخته …… باشه . به شرطیکه تو هم به من بگی فرناز – باشه فرناز جان قبوله – خواهش میکنم مهران جان ادامه دارد

ننـــــــــــــــه !آبـــــــــــــــروی پهـــــــــــــــلوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر۱ بابام یکه بزن یکی از چاله میدونای شوش بود . بهش می گفتن جبار شیرکش . از اون کلاه شاپوها سرش میذاشت .. هیکل درشت و چهار شونه ای هم داشت و یه سبیل کلفتی هم داشت که همیشه دو طرفشو تاب می داد . از اون لاتای بزن بهادر بود که دهها نوچه موچه هواشو داشتند و مریدش بودند . تازه خیلی ها بهش می گفتند پهلوون . به زنای شوهر دار و بی شوهر رحم نمی کرد . منو با چم و خم لاتی و پهلوونی آشنا کرد . با این حال همچین پهلوون دست و پا بسته هم نبودم ولی بابام چیز دیگه ای بود . با هر کی مچ مینداخت برنده می شد . همیشه بهم می گفت که پسر ناموس مردمو میری بالا برو ولی هیچوقت لب به مواد نزن . من این نصیحتشو گوش کردم . خلاصه پهلوان جبار هنوز پنجاه نشده بود که مرد . سکته می کنه می میره .. پهلوان لات زاده جلال خان که من باشم موندم و ننه مروارید من و جیران هم که پنج سال ازم کوچیک تر بود از دواج کرد و رفت . من موندم و ننه مروارید . که عین مروارید می درخشید . تا پهلوون جبار سرشو زمین گذاشت نامردا نذاشتن که کفنش خشک شه . یکی یکی میومدن خواسنگاری ننه ام . بهشون گفتم نامردا شکمتونو سرفه سرفه می کنم اگه یه بار دیگه به ننه ام جسارت کنین . وقتی به جای سفره سفره می گفتم سرفه سرفه خودم خنده ام می گرفت . کلاه پدر رو مال خودم کردم . و کت و شلوارش برام گشاد بود . اما اون دستمال لاتی شو گرفتم برای خودم . خلاصه من و ننه ام تنها با هم زندگی می کردیم . یه بقالی از بابام به ارث رسیده بود و این خونه رو که با ننه مون شریک بودیم . البته بابا یه خونه دیگه هم داشت که اونو داده بودیم مستاجر و خرج ما رو پیش می برد . زد و عاشق شدیم . عاشق یه دختر خوشگل به نام پروین در چند تا محله اون طرف تر . اونم تک بچه خونواده اش بود حکم کرد که بیام پیش بابا ننه اش منم گفتم تو بیا پیش ننه ام .. ملاحظه ننه مرواریدمو می کردم . راستش می دونستم که اون یک شیرزنه . گلیم خودشو از آب می کشه بیرون . هیچ مردی جرات تعرض به اونو نداره . ولی با این حال از این که فکر کنه من بی غیرتم ناراحت بودم . ولی خوشم اومد از این حرکت ننه ام . واقعا زهی به معرفتش . گفت جلال مرام پهلوونی بابات رفته تو جلد من . برو پسرم خوش باش . من عمری رو در این خونه زندگی کردم و بازم می کنم ولی نمی خوام پسرم رنج بکشه . مردمن جبار نسبت به من مسئولیت داشت و رفت . تو حالا باید نسبت به زنت مسئولیت داشته باشی . پیشونی مادر رو که بیشتر وقتا حتی پیش من روسری می ذاشت بوسیده گفتم ننه در شب زنده داریهات ما رو دعا کن . دست نوازش بر سر مون کش . -جلال !جوانمردی رو فراموش نکن . به زنت وفا دار باش . مادر به تا ر موی تو قسم که عشق بی منت رو خودت داری و خودت . من مامانو تنها گذاشتم .خودم رفتم دوماد سر خونه شدم . ولی مرام مردی و مردونگی از یادم نرفته بود . در چند مورد بابام یه زنایی رو که می کرد می داد به دم من و می گفت زن فلان دشمنه . ثواب داره . فقط به ننه ات چیزی نگو. البته اون قدر پهلوون و جوونمرد بود که زنی رو به زور نمی گایید . نمی دونستم این شوهر دارا چه جوری بهش راه میدن . زبونشونو وارد بود .. خلاصه یه دو ماهی گذشت و هفته ای دو دفعه به ننه مون سر می زدیم . آب رفته بود زیر پوستش . خیلی خوش اندام شده بود . صورتش عین ماه . صبحها به خورشید می گفت در نیا شبا به ماه . اینو هم بگم که مغازه ما هم بین محله ما و پدرزنم اینا قرار داشت . گاهی مغازه بودم گاهی هم مغازه دست شاگردم بود .. یه روز یکی منو کشید کنار -پهلوون جلال ! ما از دوستای پدرت بودیم . به اون نون و نمکی که خوردیم قسم که من نمی تونم ببینم کسی به ناموس جبار خان که غرشش چهار تا محلو می لرزوند و سگهای ولگرد و خارجی همه با نعره هاش از محل فرار می کردند نظر بد داره .. -چی میگی آق مصطف ..کی به ننه مون نظر بد داره .. کس خوارمادرش کرده . قیمه قیمه اش می کنم . ننه شو شوهر میدم . کاری می کنم که مرغون آسمون به حالش گریه کنن . چی خیال کرده . تازه ننه ام همه شونو حریفه -پهلوون این که درش شکی نیست .. نمی دونم چرا حس کردم که مصطفی دوست بابا این حرفو داره با تاسف میگه . دلم هری ریخت پایین . اون چی می دونه که به من نمیگه . خونه مون با این که کلنگی و آجری بود ولی بزرگ بود و تقریبا تمیز . مغازه رو دادم دست شاگرد . کلاه شاپو رو گذاشتم سرم و یه تاپ به سبیلم دادم و دستمال پهلوونی رو چند بار از هوا به طرف زمین به شدت حرکتش داده و ادای لات مسلکا رو در آورم . دستامو مثل لاتا باز کرده و یه کارد هم توی جیبم گذاشتم . استاد چاقو کشی بودم .درسته مادرم می تونه از خودش دفاع کنه .. یاد فیلم قیصر افتاده بودم که بهروز وثوقی چطور داشت به خونخواهی خواهرش می رفت تا انتقام بگیره . اما من حالا باید به کون خواهی ننه مون می رفتم انتقام . پهلوون مصطف طوری حرف می زد که داشتم به ننه ام شک می کرد م . ولی در جا زبونمو گاز گرفتم . رفتم تو خونه یه گوشه ای قایم شدم . از در پشتی رفتم تو . شانس آوردم که ننه خوشگل من مروارید خانوم متوجه نشد . عجب سر و صداهایی میومد . ساز و آواز .. ننه ما اهل مهمونی گرفتن نبود . اون که اکثرا پیش من روسری سرش می ذاشت . ای وای ننه مارو باش .نه تنها روسریشو هم گرفته بود بلکه زیر سری هم نداشت . از شورت و لباس همه رو در آورده بود و به مانند پهلون جبار که خدا رحمتش کنه آماده رزم بود. بابا همش به سوتین که اون موقع اسمش بود کرست می گفت پستون بند . حداقل یه سینه بند هم نمی گفت که کلاسش بالاتر باشه …ادامه دارد …نویسنده …ایرانی

ننـــــــــــــــه ! آبـــــــــــــــروی پهـــــــــــــــلوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر ۲ می خواستم چاقورو از جیبم در آرم و بزنم لت و پارشون کنم . توهین به جلال و شکوه آقا جلال فرزند آقا جمال . قفل کرده بودم . نمی تونستم برم جلو . می تونستم این هر سه تا جوجه رو که برادر هم بود ن بزنم لت و پارشون کنم . هم من و هم بابام ننه شونو کرده بودیم . نامردا اومده بودند انتقام بگیرن . ننه من خیلی خوشگل تر بود . مادر مادر چرا زیر بار کیر یا زور رفتی .مگه چی کم داشتی ؟/؟ هر سه تاشونو می شناختم . معین و میلاد و مهران . کاش جلوی چشا شون ننه شونو می کردم . ولی اونا متوجه شده بودند که من و بابا مادرشونو گاییدیم . ننه مروارید ما خوب داشت با کیر این سه تا جوون حال می کرد . به موقعش می دونستم چه جوری حالشونو بگیرم . مروارید : پسرا اون دفعه هم از شما پرسیدم شما باید به جبروت پهلون مراد قسم بخورین که زن ندارین . چون گناه داره اگه زن داشته باشین و بخواین کیرتونو توی کس یه زن دیگه فرو کنین . حکمش سنگساره . اون وقت به گردن منم گناه میفته .. دسته جمعی گفتند نه ما زن نداریم . به روح پاک پدر بزرگمون و به شوکت پدرمون مراد خان که تک پهلوون این منطقه هست قسم که ما زن نداریم . می خواستم از جام پا شم و برم وسطشون و به ننه مروارید بگم ننه به روح پهلوون جبار قسم که معین پسربزرگه زن داره . تازه کی گفته مراد تک پهلوونه . پدرم جلوی من شاخ و شونه هاشو شکست . مامان اون وسط یک سرویس استریپ تیز و رقص عربی واسشون انجام داد که سه تایی از حال رفته بودند و در حالی که با کیر هاشون ور می رفتند دورش می گشتند . خیلی عصبی بودم . -بچه ها با هم دعوا نیفتین . توافق کنین که اول کی بیاد روچی .. یا مصالحه کنین . یا قرعه بکشین .. معین : ما دوست داریم اول شما بگین -نه خوشگلا همه شما واسم عزیزین کیر شما رو به یه چش نگاه می کنم . نمی خوام بین شما برادرا اختلاف بندازم . مامان چقدر دلسوز و مهربون شده بود . حرومتون بشه پسرا این کون گنده و خوش دست رو گاییدن ارزشش از یه دنیا بیشتر بود . سرمو آروم می کوبوندم به دیوار . چرا این جور داره با آبروی من بازی میشه . خوار همه شونو .. این بار ننه شونو جلوشون به گاییدن میدم . با این که پسرا ازم کوچیک تر بودند ولی ننه شون از مادرم مسن تر بود . مامان فکر کنم چشمش بیشتر دنبال کیر معین بود . یک زن معمولا دوست داره بهترین کیر رو برای کسش در نظر بگیره . خلاصه قرار شد اول معین بره زیر دراز بکشه فرو کنه تو کس ننه ام . توی کس ننه پهلوون جلال و زن پهلوون جبار .. وای چه ننگی از این بالاتر که به خاطر حفظ آبرو نتونم لت و پارشون کنم . ولی به موقعش حالشونو می گرفتم . مهران پسردوم سرشو گذاشت لای کون قمبل کرده مامان . مادر دستاشو گذاشت رو قاچای کونش اونا رو به دو طرف باز کرد تا معین خوب بتونه لیسش بزنه .. نوک زبون معین رفته بود روی سوراخ کون مامان .. واییییییی من چقدر از این کون لیسی بدم میاد . اصلا سوراخ کون ننه شو لیس نزدم ولی دروغ چرا .. کوسشو میک می زدم . مامان کیف می کرد و کونشو می گردوند .. چه کون سفیدی داشت . -جاااااااااان مهران یه طوری داری لیس می زنی که فکر می کنم داری کسمو لیس می زنی .. بزن بزن بخور .. .. اگه مادر رو زیر کیر چند نفر دیگه می دیدم شاید تا این اندازه ناراحت نمی شدم ولی دشمنان من .. دشمنان خانوادگی من .. پهلوونای نامرد . پدر کجایی که زنتو بردند . ولی من یک تنه همه رو حریفم . می دونم آخر کار چیکار کنم . همون فنی رو که به من یاد دادی از همون استفاده می کنم . همون برگ برنده رو یه جایی رو می کنم . خون جلو چشامو گرفته بود . نمی دونم چه عاملی باعث شده بود که وایسم و اون صحنه ها رو ببینم . مامان مثل بچه پرنده ای که دهن باز کرده از مامانش دون می خواد دهنشو باز کرد و یه اشاره به میلادکرد و یکی هم به کیرش که اونو بفرسته توی دهن . . کیر بلند معین که از زیر رفته بود توی کس مامان .. مهران هم که از لیس زدن کون سیر بشو نبود به کارش ادامه می داد ولی مروارید بهش گفت که می تونه کیرشو بفرسته توی کونش . چون به اندازه کافی نرم شده .. سوراخ کون مامان از اون فاصله معلوم نبود ولی کیر کلفت مهران رو می دیدم که چه جوری به سوراخ مامان فشار میاره و داره وارد مقعدش میشه .. چه راحت هم رفت توی کونش . فقط صدای فریاد خفیف تو دهنی مروارید جونو شنیدم که برای یه لحظه دچار درد کون شده بود . از بس اون فضا رو نورانی کرده بودند به خوبی می شد زوایای کون مادر جونو دید زد . چه حال و هوایی داشت . سوراخ کون مامان که از دور به خاطر ریز بودن قابل رویت نبود وقتی کیر رفت داخلش بهتر مشخص می شد .کیر مهران می رفت توی کون مروارید و وقتی به عقب بر می گشت اون حلقه دایره ای مانندش هوش از سر من که پسرش بودم ربوده بود .. ننه ننه .. دیگه پهلون جلالت با چه رویی سرشو تو محل بلند کنه . دیگه چه جوری می تونم به افتخارات پدرم پهلون جبار یکه بزن چند تا محله که پیرو جوون به سرش قسم می خوردند افتخار کنم . روی کیر معین لکه های هوس مامان نشسته بود . اولش سفید بود عین ماست . از بس مامان کیف می کرد طوری هوس پس می داد که آدم فکرمی کرد معین منی خودشو ریخته توی کس مامان و داره برگشت می کنه .. مهران هم که داشت کون مرواریدو می کرد با کف دستش چند بار می کوبوند به کون مامان . از بس اونو زد که کپل های مامانو سرخ کرد . کونش به رنگ سرخ و سپید در اومده بود …ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

ننـــــــــــــــه ! آبـــــــــــــــروی پهلـــــــــــــــوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر ۳ . با خودم گفتم مامان مامان کاش مال خودم بودی و کاش من تو رو می گاییدم و این جور خفت و خواری ننه ام زیر کیر یکی دیگه باشه رو تحمل نمی کرد م . پهلوون جبار! پدر گلم منو ببخش . خودم مادررو از زیر کیر اونا نجات میدم و زیر کیر خودم قرار میدم . به روح تو به پهلوونی تو به اون تاب سبیلت به اون دستمال قرمزت که به من رسیده و هوارو می شکافه و صداش تن هر نامردی رو می لرزونه به اون کلاه شاپوی لاتی تو قسم انتقاممو می گیرم . ننه مو از چنگشون در میارم . پدر خودم می کنمش تا محتاج کیر کس و ناکث نشه .. ولی فعلا مصلحت اینه که باید تماشاچی باشم .الان باید تقیه بزنم بعدا تنقیه می زنم . باید ببینم مامان از چی خوشش میاد . من همونو یاد بگیرم روش پیاده کنم . جفت کف دستای میلاد رفته بود روی سینه های مروارید جون . شلوارمو کشیدم پایین .. یه نگاهی به کیرم انداختم و یه نگاهی به کیر اونا . منتظر بودم تا در اون لحظه ای که کیر اونا از کس و کون به عقب کشیده میشه برسه و بتونم کیر خودمو به خوبی با کیرشون مقایسه کنم . مال من خیلی درشت تر و سر زنده تر بود . خیلی هم بلند تر بود . مامان مثل این که از کس دادن بیشتر لذت می برد . چون هنوز هم داشت خیس می کرد . یکی از دلایل رشد کیر من این بود که همون وقتا که تازه به سن بلوغ رسیده بودن ننه این پسرا رو کرده بودم . راستش بابا اولش خیلی مراقب بود که من از این کارا نکنم ولی یه روز باهام نشست و گفت پسر تو مرد شدی و من اگه نخوام خیلی چیزا رو بگم تو خودت اینا رو از این و اون می شنوی جامعه بهت میگن .. منظورش حرفای سکسی و کارای سکسی و کیر و کون و کردن و تمایلات سکسی بود . واسه همین مردونگی کرد و مادر این بچه ها و زن پهلوون مراد رو داد به دست من تا بگامش . یادم میاد اون روز کیرم به اندازه کیر امروز نبود . وقتی وارد کس می شد طوری آتیش پخش می کرد که انگاری داره آب میشه و داره می سوزه . چند تا گاییدن باعث شد که حس کنم رشد خوبی داره پیدا می کنه . سه تا کیر توی سوراخای ننه مروارید .. غیر قابل باور بود . شرافت و غیرت مردانگی ما قبول نمی کرد که دو نفری یک زن رو بگاییم . اینا چه جوری کنار هم دارن کیر همو دید می زنن و فرو می کنن توی بدن زن .. من که توی کتم نمی ره . اینا دیگه معلوم نیست دیگه از چه صیغه ای هستن . مامان دستاشو گذاشته بود روی کونش و باهاشون بازی می کرد . بد جوری حشری شده بود . کیر داخل دهنش نمیذاشت حرف بزنه . یه خورده خودمو کج کردم . چشاش خیلی خمار شده بود . نشون می داد که نزدیکه آبش بیاد . معین سرعت گایش ننه مروارید منو که خوشگل ترین و خوش بدن ترین ننه دنیا بود ادامه داد .مامان فقط با ناحیه کونش اون قسمتهایی که مثل ژله می لرزیدخیلی بیشتر از جاهای دیگه حال می کرد . اینو باید به خاطر می سپردم . میگم حالا این مردا خب هرکدومشون یک نفرن ودارن ننه رو می کنن ولی این مروارید خوشگله ما ورم نیومده سه تا کیر رو داره این جوری جواب میده ؟/؟ کس بشقابی مروارید جون هرچند کارکرد بالا و کمی گشاد نشون می دا د ولی تازگی خوبی داشت . کون گردونی مروارید حالت قشنگی به کونش داده بود . چند بار دستم رفت به حالت جق بره رو کیرم که حس کردم این از مرام پهلوونی نیست .. ولی دور و بر خودمو یه نگاهی کردم و یه نهیبی به خودم زدم که پهلوون جلال اگه تو پهلوونی واسه دیگرانی واسه خودت که نیستی . پس به سلامتی کس مروارید جون که حقمه .. جق زدنو شروع کردم ولی دلم می خواست ننه رو بکنم . ننه مروارید که اگه می رفت در مسابقات زن شایسته و زیبا رو شرکت می کرد جزو سه نفر اول می شد با اشاره دست مثل افسر راهنمایی به اونا فرمون داد .. یک لحظه کیر ها شونو از کوس و کون و دهن مامان بیرون کشیدند. بچه ها برین تختو از اتاق بیارین اینجا .. سه سوته تختو آوردند در فضای باز پذیرایی . مامان دوست داشت طاقباز شه لنگش بره هوا ولی یکی از کیر ها علاف می موند . ولی مادر گفت که به نوبت لنگشو بدن هوا از روبرو بکنن توی کسش . میلاد اومد رو کس مامان . پاهاشو انداخت رو شونه هاش . اون طرف مهران لباشو گذاشته بود رو لبای مروارید و معین هم نوک پستونای مامانو می مکید . مامان طوری ناله می کرد که با این که لباش قفل شده بود بازم صداش میومد . خیلی به خودش زور می زد . پوستش در حال ترکیدن بود . رگهای گردنش متورم شده بود . بعد از میلاد مهران اومد اونو گایید . من حدس می زدم اینا دارن اونو آماده می کنن برای این که اون بره رو کیر معین بشینه و اون باشه که آخرین و کاری ترین ضربه ها رو وارد می کنه . معین مامانو به طرف خودش کشید . طوری که پاهای مروارید جون از پهلو های معین جلوتر اومد . حالا خودش بود و مادرم اون دو تا کنار نشسته و فقط دستشون رو کیرشون بود . مادر یه نگاهی به هر دوشون انداخت و سری تکون داد . یعنی این که سیستم عوض شده و به همین تر تیب پیش می ریم . معین شروع کرد حالا نزن کی بزن . چون مامانو به خودش کیپ کرده بود فقط قسمتی از کیر رو اونم موقع بر گشتن می دیدم . -آیییییییی معین کسسسسسسم می خاره محکم تر مث یه سوهان بکش روش بکش رو لبه بالایی کس اونو فروش کن بره اون داخل . بزن عاشق کیر کلفتتم تو باید منو راضیم کنی ……..من که شاهد این صحنه ها بودم نزدیک بودبپرم برم جلو بگم منم باشم نفر چهارم . قبول کنین که منم شریک شما شم که دو دستی زدم توسر خودم و گفتم این جوری می خوای پهلوون بمونی ؟/؟ پس چه جوری می خوای از حرمت پدرت دفاع کنی ؟/؟…ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

ننـــــــــــــــه ! آبـــــــــــــــروی پهلـــــــــــــــوونـــــــــــــــارو نبـــــــــــــــر ۴ سینه های درشت مروارید که عین مروارید می درخشید اسیر دستای معین شده بود .. -خوبه معین جون .. من دارم حال میام . زود باش . تند تر .. کسسسسسم ..کسسسسسسم .. اوووووههههه اون کیررررررررر رو بکوبون به ته کس و روی کس . مغز کسسسم می خاره .. اوووووخخخخخخخ ولم نکن من می خوام . کیر می خوام جووووون . مامان زیر بغلشو برد بالا هر دو تا رو یکی رو مهران لیس می زد و یکی دیگه رومیلاد . -اوووووخخخخخخ اوخخخخخخخ خوبه خوبه همین جوری بخورین همین جوری منو بکن معین . آتیش گرفتم . مامان با کف دستش تند و تند و تند محکم می زد به روی کسش . خیلی حشری شده بود . عین ماهی بالا و پایین می پرید .. -آهههههههه جاااااااان معین آب بده آب بده من حالم جا اومد .. بی حس شدم . کسم خالی کرد الان کم داره آب شما رو می خواد .. -فدای کس زن پهلون جبار برم من .. زود تر اینو می گفتی نمی دونی چقدر سنگین شده بودم .. دیگه این بار خونم بد جوری به جوش اومده بود اون داشت اسم پدرمو می برد . می خواست به سلامتی پدرم توی کس ننه ام آب بریزه . نه نه .. ..نزدیک بود برم به وسط اونا ولی دندون رو جیگر گذاشتم . یعنی مادر تو این قدر اسیر کیر بودی و من خبر نداشتم ؟ کیری که می رفت توی کس ننه ام انگاری یه کاردی می رفت توی قلب من و اون وقتی که بیرون کشیده می شد گویی که اون کارد داره میاد بیرون .. نمی دونستم واقعا چه خاکی توی سرم بریزم . معین آب کیرشو ریخت توی کس مامان . بعدش مهران و میلاد همین کارو کردند .. -اوووووففففف پسرا پسرا بازم لیوان کس من جا داره که آب کیر شما رو قبول کنه . هرچی دارین بریزین خالی کنین . . سه تا پسرا پس از این که توی کس ننه ام خالی کردند یکی یکی کیرشونو فرو می کردند توی دهن مادرم و اون با اشتها واسشون ساک می زد . چقدر هم با حال این کارو انجام می داد . بعد که کیر ها شق شد دوباره یکی یکی این بار فرو کردند توی کون مامان .. مروارید جون داشت نعره می کشید وووووییییی جر خوردم چاکم دادین .من کیر درشت می خوام . هر کیری که بلند تر و درشت تره بیشتر به کارم میاد . جااااااان . هر کی داره بیاره . من که از اون دور می دیدم کیر ها خیلی راحت می رفتند توی کون مامان و بر گشت می کردند . پدر کیر کلفتم به کون مامان رحم نمی کرد . این جاده کون مامان روانگاری برای همچه روزی هموار کرده بود . ای پدر کجایی کجایی که ببینی چه بر سر زنت اومده . این کیر ها همه شون تا ته کون ننه مروارید خوش بدن من می رفتند و بر گشت می کردند . حس کردم که مامان از کون دادن هم خیلی لذت می بره . بیشتر کیر ها که از کون بیرون کشیده میشن یه حالت خشک دارند ولی این کیر ها در برگشت یه تری خاصی داشتند . خلاصه کون مادرمو هم بی نصیب نذاشته و اونجا رو هم از آب کمرشون پر کردند . همونجور که شاهد بیرون ریختن آب کیر از کس ننه مروارید بودم می دیدم که آب کیر چه جوری از سوراخ کونش هم فوران می کنه .. در هر حال اون سه تا پسرا رفتند و مادرم درجا رفت حموم . ظاهرا رفت غسل کنه تا عبادتش درست باشه . از بس ایمانش درست بود و تمام وظایف شرعی خودشو به موقع انجام می داد نمی خواست نجس بمونه . از این نظر قابل ستایش بود . من و خواهرم هیشکدوم بهش نرفتیم . تمام لباسامو جز شورتم در آوردم . مامان بود توی حموم . رفتم توی رختکن وایسادم تصمیم داشتم به مادرم نشون بدم که کیر واقعی به چی میگن . زن یک پهلوون باید کیر یه پهلوونو بخوره . نه این چند تا بچه سوسول ننه گاییده شده رو . ورودی حموم به رختکن رو باز کرد و منو دید و جیغ کشید -پسره بی حیا این چه وضعشه .. صدامو بردم بالا -ننه نذار چاک دهنمو باز کنم . بذار اون احترام مادر فرزندی بین ما محفوظ بمونه رعایت شه . نذار ناگفتنی ها رو بگم . مادر تن پهلوون جبار رو توی گور لرزوندی . -برو بیرون من پسر این جور بی حیا تربیت نکرده بودم -ننههههههههههه بسسسسس کن . بیار پایین اون صداتو . پیش قاضی و معلق بازی من خودم شاهد بودم و دیدم که چه جوری سه تا کیر داشت بهت حال می داد . اونم کیر دشمنای ما . تو چطور تونستی بری زیر کیر آدمایی بخوابی که پهلوون جبار نعره کش و یکه به زن منطقه ننه اونا رو به گاییدن داده بود . تو ما رو روسیاه کردی ننه . اونا می خواستند انتقام بگیرن .. ….وای عجب سوتی داده بودم . خوب بود که بابا زنده نبود وگرنه با یه اردنگی منو از خونه مینداخت بیرون و می گفت پسره دهن لق از رسوم پهلوانی راز داریه که تو بلد نیستی . بازم خوب شد که نگفتم منم ننه شونو گاییدم ..-چی ؟/؟ چی گفتی . بابات هم زن باز بوده .. پس خیلی خوب شد . شاید یه حکمتی در کار بوده که عدالت رعایت شه -پس من چی ننه . بابا اگه یکی رو گاییده تو چرا رفتی زیر سه تا کیر . تازه تو که تا حالا این بهونه رو نداشتی . رفتم طرفش . ترسید . -منو نکش . جلال جان . مادر به قربونت . هر کاری دوست داری با من بکن . من توبه می کنم و تو هر کاری دلت می خواد با من انجام بده . من نمی خوام بمیرم .نمی خوام به این زودی بمیرم .- زود باش انگشتاتو فرو کن توی کوس و کونت هرچی از آثار اون کثافتا وجود داره خالیش کن بینم . مادر کس و کونشو لایروبی کرد . شیلنگ آبو گرفته همین جور روی کس و کون قمبل کرده اش آب پاشی می کردم . سه بار بهش گفتم که انگشتاشو فرو کنه اون داخل تا مطمئن شدم که از نجسی هیچی اون داخل نمونده ….ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

ننـــــــــــــــه !آبـــــــــــــــروی پهلـــــــــــــــوونـــــــــــــــا رو نبـــــــــــــــر ۵ -مادر واسه چی این کارو کردی . دوست داشتی تنها باشی توی خونه و هر کاری که دلت می خواد انجام بدی ؟/؟ آره ؟/؟ کیر کلفت و دراز می خواستی ؟/؟ راستش با این هدف که اونو بکنم وارد شده بودم ولی شل شدم . حس کردم هر جنده ای باشه بازم ننه امه . عشق مادر در قلب آسمونا حک شده بعد از خدا باید ننه رو دوست داشت . ولی عصبی شده بودم . باید عقده خودمو خالی می کردم . -مادر من چه جوری می تونم سر بلند کنم اگه بقیه بگن که ما زن پهلوون جبار رو گاییدیم . مادر پهلوون جلالو . اون وقت من باید سبیلای کلفت تاب داده پهلوونی رو از ته بتراشم و لبامو به شکل کون مرغ در بیارم که همه بهم بخندن . چون دیگه شیری که یال و کوپالش ریخته باشه از موش هم بدتره . شورتمو از پام کشیدم پایین . با این که تمایل من کم شده بود ولی هنوز هم شل نشده و 25 به بالا بود . -ننه اینو می خواستی ؟/؟ به این اندازه ؟/؟ به خاطر این شرف و نگین پهلوونی خودتو فروختی ؟/؟ مادر اشک می ریخت . ولی همین که چشش به کیرم افتاد ساکت شد وقمبل کرد و گفت بکن پهلوون . مردونگی خودت رو نشون بده . -مادر وادارم نکن که این کارو بکنم -منو نترسون جلال تو که هرچی از دهنت در میومده به من گفتی . منو با جنده یکسان کردی . پس بیا راحتم کن .. -مادر این از همه اون سه تا کیری که گرفتی کلفت و بلند تره . ولی به عشق مادری نمی کنمت -اگه راست میگی اگه می خوای حس کنی که مردی بیا بیا دیگه -مادر مجبورم نکن . تحریکم نکن . اگه این کارو بکنم فقط به خاطر حفظ نام وآبرومونه . چون کس و کوسی که زیر کیر من بره هیچ کس دیگه ای حق گاییدنشو نداره و من اجازه این کارو بهش نمیدم . .. قضیه ننه بامادراون سه پسرفرق کرد . تازه تا مدتها از من و پدرم اجازه می گرفت که زیر کیر شوهرش بخوابه یا نه . -پسر معطل چی هستی مردونگیت همین بود ؟ به طرفش هجوم بردم . ترسید . مثل آدمایی که گوشه دیوار تسلیم میشن دستاشو برد بالا و خودشو به دیواره کاشی شده حموم چسبوند . اولین کاری که کردم دو تا کف دستمو گذاشتم رو دو تا قاچای کون گنده اش و به پهلو ها بازشون کردم .و کیر کلفتمو یه ضرب فروکردم توی کسش -آخخخخخ پهلوون جلال .. کیرت هم نشون میده که تو یک پهلوان واقعی هستی . -ننه این فقط واسه این بود که حالیت شه وقتی کیر جلال رفت توی کست دیگه هیچ کیری مجوز عبور نداره . تا حالا هر گناهی کردی بسه . از حالا باید توبه کنی که جز کیر پهلوان جلال هیچ کیر دیگه ای تو رو سربلند نکنه . من خودم آب رفته رو به جوی بر می گردونم . بر می گردونم . تو فقط باید قول بدی که دیگه به هیشکی رو ندی . ننه وگرنه خون به پا می کنم . کیرمو کشیدم عقب و همراه با نعره های پهلوانی چند بار دیگه محکم ننه موگاییدم . چه کیفی می داد کردن ننه مروارید . کاری می کنم که از یادشون بره بر سر من چی آوردن . حالشونو می گیرم . کس مروارید عین مروارید بود . حالا که از نزدیک می دیدم سفید و براق بود . هر چند داشت گشاد می شد . کس زن من داشت گشاد می شد چه برسه به کس ننه ام که یه بیست سالی رو از زنم بزرگ تر بود . همونجا کنار دیوار ضرباتمو یکی پس از دیگری بر کس ننه ام وارد می کردم .اصلا نفهمیدم کی آب کیرم اون داخل خالی شد ولی کیری که بالای 25 باشه بعد از خالی کردن هم همون داخل می مونه . -اوووووففففففف پهلوون جلال کیر فقط کیر تو . آب در چشمه و ما تشنه لبون می گشتیم . کجا بودی تا حالا . چه حالی دادی به ما .مادرت چقدر تشنه اش بود . جاااااان .. یادت باشه یه وقتی توی دهن منم خالی کنی . دیگه هیچی دیگه جز این کیر واسه ما صفا نداره . جز این کیر و صاحب کیر . پسرم باید قول بدی که زود زود بهمون سر می زنی . می خواستم بگم ننه تو رو می برم پیش خودم که دیدم دو تا زن شاید با هم نسازن و از طرفی نشه ننه رو گایید واسه همین گفتم حتما زود زود سر می زنم . مغازه که همین نزدیکیه می سپرمش به دست شاگرد و میام . چطوره مادر حال می کنی ؟-اووووففففف همونه که من همیشه می خواستم . از مال بابات هم گنده تره . منو یاد اون میندازه .. -پس چرا اون کارو کردی مامان -در بیابان لنگه کفشی نعمتیست . درجا متوجه شد که حرف بدی زده .. ببخش پسرم معذرت می خوام . حالا من گل سر سبد گلستانو دارم دیگه با هیچی عوضش نمی کنم . رو کفه حموم دراز کشیدم ننه مروارید خوشگل و خوش پوست و خوش کوس و کون و خوش سینه من اومد رو کیرم نشست . حالا اون داشت یک ریز جیغ می کشید . پوستش سرخ سرخ شده بود . قلبش به تپش افتاده بود . دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش . منم دستامو روی کون گنده اش قرار داده بودم . -ننه آروم بگیر . من می کنمت تو خودتو خسته نکن . هر چی بیشتر ننه مرواریدو می گاییدم بیشتر بهم حال می داد که این سکسو طولانی ترش کنم . رو من بیشتر خم شد . لباشو شکار کردم . لبای مامانو با هوس می مکیدم . با این تصور که اون دوست دخترمه اونو می کردم تا سکس با اون به من حال بده . و چه حالی هم به من می داد . این فکر رو که اون مامانمه از خودم دور کرده بودم . فقط کیرمو خیلی تند و تند و خستگی ناپذیرانه توی کس مامان فرو می کردم و می کشیدم عقب تا سطح تماس کیر من و کس اون بیشتر باشه . اون با هیکل درشتش به من چنگ انداخته بود . موهای سینه امو داشت می کند . مادر جونم با کیر من به شدت حشری شده بود . من لذت می بردم . احساس پهلوانی می کردم . چون با هیشکدوم از اون کیر ها به این صورت حال نمی کرد . احساس غرور می کردم و به کیرم می نازیدم . ولی باید انتقام می گرفتم . مامانو به اصطلاح امروزی ها به ار گاسم رسونده بودم ….ادامه دارد …نویسنده …ایرانیl

ننــــــــــه ! آبــــــــــروی پهلــــــــــوونــــــــــا رو نبــــــــــر ۶ (قســـــمت آخـــــر ) -مامان آب کیر پهلون اگه حروم نشه بهتره . دفعه قبل خیلی پس زد . حالا طاقباز شو که یه خورده از این آب حل و جذب بدنت شه گوشتت شه ویتامینت شه . -جلال جون یادت باشه وقتی توی کسم خالی کردی کیرت رو در جا بکشی بیرون بذاریش توی دهنم تا به فیض اکمل برسم . -نگاهمو به کس درشت ولی سفید و ناز مامان انداخته بودم . لذت و لذت و باز هم لذت ..-بگیر ننه که داره میاد .. آخخخخخخخ مروارید .. کست عین مرواریده .. اووووخخخخخخ گاییدن ننه بیشتر از گاییدن زنم بهم مزه داد . .پس از این که توی کس مادرم خالی کردم طبق خواسته اون اونو فرو کردمش توی دهن مادر . خیلی حال داد بهش . داخل رگها و لوله های کیرم به اندازه کافی منی باقی مونده بود که نوش جون ننه مرواریدم بشه . خیلی دلم می خواست سوراخ کون مادررو بررسی کنم و ببینم که آیا اون پسرا این قدر راحت می تونستن اونو بکنن ؟/؟ یعنی گشادی اونو بسنجم . وقتی ازش کون خواستم به من گفت پهلوون کون چه قابلی داره تو سر بخواه . دو تایی مون خنده مون گرفت . مامان بازم بهم پشت کرد . این جوری بیشتر بهم حال می داد که کونشو ببینم و بذارم توی سوراخش . با انگشت اونو یه وارسی کردم . سر کیرمو گذاشتم روی سوراخ نشون می داد که آمادگی بدنی خوبی داره -آخخخخخخ جلال جلال کمی دردم میاد ولی بذارش توی کونم . این جوری بیشتر بهم مزه میده . کیر باید این جوری باشه تا بره توی این کون . کیر منم توی همچین کون کیر گیری خیلی حال می کرد . -مامان چقدر گاییدن کونت به من حال میده . دوبار خیس کردن منم باعث شده بود که دیگه به این زودی آبم نیاد . هم من و هم مادرم از این سکس مقعدی اون لذت بردیم . مادر که سیر بشو نبود . چند قطره ای هم ریختم توی سوراخ کونش .. دیگه از حال رفته بودیم . کلی با هم درددل کردیم .. یه نقشه ای هم با هم چیدیم که من بتونم آبروی رفته رو بر گردونم . ننه مروارید خیلی می ترسید ولی من گفتم ننه من یک پهلوون کلاسیک نیستم . من هم مرید پهلونای قدیمی مثل پوریای ولی هستم و هم مرید بروس لی . از اون نانچیکو کار ها هستم . اما اصالت پهلونی خودمو حفظ کردم . .. نقشه ای چیدیم که این بار پهلوون مراد و سه تا پسراش بیان خونه مون . پدر و سه پسر .. اومدند و منم به محض ورود اونا وارد شدم . -به ! ننه مهمون داشتی و ما خبر نداشتیم ؟/؟ -ما صاحبخونه ایم بچه پررو .. اینو مراد گفت . -مراد خان چه عجب از این طرفا -پسرام ننه ات رو کردن گفتن خیلی خوش گوشته ما هم گفتیم یه مزه ای بگیریم . دستمو آوردم و همچین گذاشتم زیر گوشش که سرش گیج رفت پسراش از چند طرف ریختن سرم . ننه ام داشت جیغ می کشید گفتم ساکت تا ده نفر همه رو حریفم . نانچیکو رو از جیبم در آوردم -اعوووووو اعووووو اعوووووووو ..با چند تا زوزه گرگی و پلنگی ادای بروس لی رو در آورده و نانچیکو رو اون زنجیرشو می زدم به سر و روی این چهار تا بخت بر گشته . بیجانشون که کردم با مشت و لگد افتادم به جونشون . از رو نمی رفتند . معین : میریم به همه میگیم که ننه ات رو گاییدیم . لگدی به دهن معین کوبوندم که چند تا از دندوناش شکست و اگه می گفت دیه بده می زدم چند تا دیگه رو می شکوندم . .. رفتم آخرین برگ برنده رو آوردم . اونا عین جنازه رو زمین افتاده بودند . -ببینید بچه ها این عکسای لخت سیاه و سفید مال ننه تونه . این چند تا رنگی هم اون اواخر دوربین های عکس رنگی در اومده بود همه رو خودم از تصاویر کس و کون ننه شما و خانم پهلوون مراد بر داشتم . بنده خدا خودش نمی دونست . بابام اونو می گایید منم قایم شده بودم . البته عکسای گاییده شدنشو دیگه اونا رو رو نمی کنم هر چند بابام مرده ولی خب همین عکس کاملا لخت محبوبه خانوم شما کافیه . عجب عربی می رقصه . چه کونی داره . این عکس اگه بره تو این چند تا کوچه پخش شه ملت چه حالی می کنند ..اگه وارد اینترنت شه دنیای غرب می فهمه که شروع تمدن ما به خیلی وقت پیشا بر می گرده . فقط یه شرط داره که یال و کوپالتونو بذارم همین جوری بمونه . میرین به همه میگین که هر کاری خواستین بکنین زن پهلوون جبار بهتون راه نداد . اگرم بشنوم کوچک ترین تویی به محبوبه خانوم گفتین دمار از روز گارتون در میارم . شما که نمی خواین با این عکسا خایه هاتون جفت شه . می خواین ؟/؟ بلایی به روزو روزگارشون آوردم که از فرداش همه با احترام به من نگاه می کردند . همه به من می گفتند پهلوون . دولا و راست می شدند .دخترا و زنای محل با دید دیگه ای به من توجه داشتند ولی من چش پاک شده بودم . ننه مروارید نمی ذاشت که دست از پا خطا کنم . تازه اگه دست خودش بود برای گاییدن زنم به من کوپن می داد . ولی اون غروبی پس از لت و پار کردن اون چهار تا و انداختنشون به بیرون مادر اومد کنار من و اول گوشمو کشید و گفت جریان این عکسا چیه -این یه جریانیه که اگه نبود نمی تونستم گند کاریهای تو رو پوشش بدم و پیروز شم . پس برگ برنده به درد اینجا می خوره . مادر با یه حسادت خاصی به من نگاه می کرد . -چیه ننه مروارید . دیگه دوست نداری باهات حال کنم ؟/؟ .دستشو آورد بالا تا بذاره زیر گوشم ولی من دستشو گرفته و لباشو بوسیدم -بهم بگو تو هم محبوبه رو گاییدی ؟/؟ -مامان این چه حرفیه من فقط عکاس بودم . مگه نمی دونی یه زنی رو که پدر میگاد پسر حرامه که بگاد ؟/؟ تو که می دونی بابا چقدر حلال و حرام حالیش بود و خودت هم که تابع احکامی و فکر کنم مرجع تقلید داشته باشی . زیپ دامنشو کشیدم پایین و دیگه اجازه مقاومت بیشتر رو بهش ندادم . انداختمش روی تخت . لحظاتی بعد دو تایی مون کاملا لخت در آغوش هم بودیم . کیر من تا ته رفته بود توی کسش . -ننه مروارید حالا دیگه روح پهلوون جبارتوی قبر آروم می گیره . اون حالا داره همه چی رو به خوبی می بینه . زن یه پهلوون باید زیر کیر یه پهلوون باشه . ننه مروارید رو بغلش کرده و در حال گاییدن همچنان به کس شعر گویی های خود ادامه می دادم . … پایان … نویسنده … ایرانی

بــــــــــــــابـــــــــــــــا بـــــــــــــــازم اشتبـــــــــــــــاه کــــــــــن 1 دلم نمی خواست که خواب از سرم بپره . دلم نمی خواست از این رویایی که سالها در انتظار اون بودم که یه روزی واقعیت شیرین زندگی من شه بیرون بیام . حالا شده بود یه واقعیت . من یه دختر خوشگل و ناز و سفید و تپل و توپر بودم که همه از بچگی دوستم داشتند . در خوشگلی به بابام رفته بودم . تنها دختر خونواده بودم و بابام منو خیلی دوست داشت . دوست داشتم کنار اون بخوابم . اگه مامان دعوام نمی کرد همین جور کنارش دراز می کشیدم تا صبح . اون از همون بچگی عاشق جوجوهام بود . اول جوجو هامو ماچ می کرد . یه اسکناس می ذاشت این طرف و یکی هم اون طرف . خیلی از این کارش خوشم میومد . ولی عاشق این بودم که نوک جوجوها مو میک بزنه .. خلاصه منم خیلی کنجکاو بودم اون قسمتهایی از بدنشو که ازم قایم می کنه ببینم . نمی دونستم بابا چرا کیرشو ازم قایم می کنه . یکی دوبار اونو تصادفی دیده بودم . وقتی که به سن بلوغ رسیدم اون دیگه یواش یواش دست از خوردن جوجوهام بر داشت . پول تو جیبی هامو زیاد تر کرد . هرچی اون بیشتر رعایت می کرد من تشنه تر می شدم . اصلا دوست نداشتم پسرا دنبالم بیان . دوست داشتم هر چی رو که دارم از بابام بخوام . افکاری شیطانی میومد به سراغم . تشنه این بودم که بابا لختم کنه . بیفته به جونم . سینه هامو بخوره . کیرشو اگه نتونست فرو کنه توی کسم بکنه توی کونم . همش با این تصور که بابا داره باهام سکس می کنه روز گار نوجوونی رو طی می کردم . شاید چون ذهنم مشغول همین چیزا بود که نتونستم خوب درس بخونم و فقط دیپلممو گرفتم . هنوز بیست سالم نشده بود که بابام منو شوهر داد . به یکی که تازه پزشکی عمومی رو تموم کرده بود . باباش هم پزشک بود . نمی دونم چرا یکی هم تراز شغلی خودشو نمی خواست .با این حال من راضی به این از دواج نبودم . هنوز فکرم پی این بود که لخت در آغوش بابام باشم و اون باهام سکس کنه . بابا شاهرخ من خیلی خوش تیپ بود . حس می کردم به دور از چش مامان خیلی کارا می کنه . به زنایی که با اون بودند حسادت می کردم . دلم می خواست در این مواقع کله شو می کندم ولی اگه باهام سکس می کرد می بخشیدمش . بابام خیلی اهل تفریح و مشروب بود . نمی دونم چرا همه با این که می گفتند خوش به حالت جای خوبی شوهر کردی و همه جور امکانات داری ولی من احساس خوشبختی نمی کردم . از سکسم لذت نمی بردم . دلم می خواست بابای خوشگل من دختر خوشگل و تپل خودشو بغلش کنه . مثل اون وقتا سینه هامو ببوسه . ببینه که چقدر سینه های دخترش بزرگ شده .. ولی با همه اینا هنوز شیلا کوچولوی شاهرخشه .. پدر شوهرم یه ویلای کوهستانی داشت دور و برش هم باغ بود . تابستونا گاهی ما چند تا خونواده می رفتیم آخر هفته ها رو اونجا خوش می گذروندیم . یکی از این آخر هفته های تابستونو که قرار بود بریم اونجا واسه همه یه کاری پیش اومد شب جمعه ای رو یه توفیق اجباری شد که من و بابام با هم تنها باشیم . یکی از بستگان پدر شوهرم اینا در شهرستان فوت کرده بود و اونا رفتن اونجا .. مادربزرگم حالش بد شد و مادرم پیشش موند وقرار شد فرداش که خاله ام از شهرستان برگشت مامان بیاد پیشمون . شوهرم که براش کاری پیش اومده بود و قصد داشت صبح خودشو برسونه به ما .. داداش منم که بود خدمت از همون لحظه اولی که من و پدر تنها شدیم فقط به این فکر می کردم که یعنی میشه لحظه ای که من به این آرزوم برسم و بتونم سکسی رویایی رو با پدرم داشته باشم . نمشه با تمام وجودم خودمو در اختیارش بذارم . کیرشو ساک بزنم . ازش بخوام که ازم لذت ببره ؟/؟ نمی دونم چرا برای من خیلی راحت بود که خودمودر اختیارش بذارم . کاری که برای خیلی از دخترا سخت بود . هوای مطبوع و دلپذیر کوهستان و درختای میوه .. غروب خورشید .. صدای زنگوله های گوسفندانی که از چرا بر می گشتند .. چقدر بوی خوش طبیعت هوسمو زیاد می کرد . بابا به جای استفاده طبیعی از این لذتها داشت مشروب می خورد .. -شیلا نمی دونی چه کیفی داره در این آب و هوا آدم نرم نرم شراب بخوره .. انگاری عمرش طولانی میشه . داغ می کنه .. همین جور که داغ می کنه خنکی شب کوهستان حالشو جا بیاره . اصلا خودشو لخت کنه از کوه بره بالا .. وقتی از لخت شدن حرف می زد دلم می خواست لباساشو در بیارم و خودمو لخت کنم و بندازم توی بغلش .. گذاشتم هر چی که دلش می خواد بخوره . اون به زیاد خوردن عادت داشت ولی اون شبو زیاد تر از زیاد خورده بود . سرش گیج می رفت .. به جای این که از این حال به هم خوردگی پدر نگران شم فقط به اندیشه های شیطانی و شهوانی خودم توجه داشتم . کمی سردم شده بود . پدر می دونست که من اهل شراب نیستم . دلم می خواست منم داغ می شدم . داغ هم شده بودم . شاید به خاطر هوسم بود…ادامه دارد …نویسنده …ایرانی

بـــــــــــــــابـــــــــــــــا بـــــــــــــــازم اشتبـــــــــــــــاه کـــــــــن 2 می دونستم پدر نمی تونه شهوتشو کنترل کنه . هر چند هیچوقت به من نظر خاصی نداشته بود . موهامو افشونش کردم . تاپ تنگی به رنگ صورتی تنم کردم که سینه هامو در حال ترکیدن نشون می داد و استرچ آبی من هم که قشنگ مشخص می کرد که قالب کون من به چه صورته و تمام زوایای اونو نشون می داد . پدر چشاش سرخ شده بود . نیمه مست بود . آدمی که مست می کنه خیلی از مسائلو در نظر نمی گیره . حالیش نیست که بعضی چیزا رو نباید بگه .و حتی زشتی خیلی از کارا معنا پیدا نمی کنه . همه چی بی خیالی طی میشه . پدر خودش رفت روی تخت دراز کشید . منم رفتم کنارش . -بابا گرمته ؟/؟ لباستو در آرم ؟/؟ دگمه های پیرهنشو باز کردم . دستمو گذاشتم رو سینه هاش و باهاش ور رفتم . چشاشو باز و بسته می کرد . با چشاش و لباش می خندید . با بی حالی و خنده می گفت شیلا نکن شیطون شدی ها .. ولی می دونستم وقتی که هوشیار شه یادش نمیاد این جمله شو . خیلی دلم می خواست پدر شلوارمو درش می اورد . ولی خودم این کارو کردم . هوا داشت سرد می شد و زیر پتوی نازک ولی گرم رفتن خیلی می چسبید . سوتین خودمو هم در آوردم . -بابا سردته .. سردته ؟/؟ بغلم بزن گرم شو بغلم بزن . دوستت دارم بابا .. می دونستم دیگه بعدا هیچی یادش نمیاد . دستمو گذاشتم لای شورت بابا . کیرش هنوز شل بود . ولی تا حالا چند بار وقتی هم که مست بوده مامانو گاییده . یه بار که مامان شهلا با دوستش در این مورد صحبت می کرد گفت که بابا م در حالت مستی با همون کیر شق شده اونو کرده حالشو برده ولی پدرچیز زیادی یادش نمیومد . . الان هم بهترین موقع بود که هر بلایی که سرم اومده و باعث لذت من شده اونو ببندم به مستی و بی خیالی بابا . چه حالی می کردم با کیر بابا شاهرخ خودم . حس کردم لحظه به لحظه توی دستم بیدار تر میشه . کیر بابا جونمومیگم . -زیر لب خیلی آروم بهم می گفت شهلا نکن ..نکن .. ..جووووون منو با مامان اشتباه گرفته بود . نباید اجازه می دادم که متوجه موضوع شه . رفتم زیر پتو .سرمو گذاشتم رو سینه اش . حتی از بوی الکل دهنش هم لذت می بردم با این که قبلا چندشم می شد . لبامو گذاشتم رو لبای اون . خیلی خورده بود ولی نه به اون صورت که حالش به هم بخوره . .. نباید می ذاشتم که خوابش ببره . دوست داشتم آبی به صورتش بپاشونم ولی می ترسیدم که هوشیار ترش کنم . دست از مالش کیرش بر نمی داشتم . پتو رو آروم دادم کنار . اون بالاخره باید چشاشو باز می کرد .. -شهلا الان حالشو ندارم . خوابم میاد . ولم کن .. خودت هر کاری دوست داری بکن .. .اون منو با مامان اشتباه گرفته بود . خیلی دیگه از حد و خط خارج شده بود . -شاهرخ تو نباید بخوابی . شورتمو فوری در اورده شورت اونم کشیدم پایین . کمی احساس سر ما می کردم . ولی بابای خوش اندام من تنش داغ داغ بود . تازه معنای واقعی کیر رو حسش می کردم . دکتر فرخ از بس خودشو غرق درس کرده بود کیرش آب رفته یا شایدم اصلا از اول کیر درست و حسابی نداشت .. کیر بابا خیلی کلفت و دراز نشون می داد ولی اونو که به حال خودش گذاشتم داشت می رفت عقب . سریع رفتم روش نشستم تا جای کیر رو در کسم محکم کنم . اوووووفففففف چقدر حال می کردم . خیلی لذت داشت . بابا بابا کاش بیدار بودی و مثل من عشق و حال می کردی .. یه لحظه حس کردم که پدر دستاشو به گردنم آویخت ..ولی دستاش ول شد . بازم این کارو کرد و بوسه ای از صورتم بر داشت . ظاهرا می خواست یه مانوری بیاد ولی خوابش میومد . . ولی من بی توجه به حرکات اون همین جور خودمو روش حرکت می دادم . به یاد زمانی افتاده بودم که بچه بودم و پدر سینه هامو میک می زد . سینه های درشتمو میون دو تا دستانم گرفته و اونو به لب و دهن پدر می زدم . اون دهنشو باز می کرد و گاهی با زبون نوکشو لیس می زد . باید اونو به حرکت وا می داشتم تا به خواب کامل نره . ولش نمی کردم . کیرشو میون لاپام قفل کرده بودم . می دونستم که ار گاسم بشو نیستم . من به یه شوک و حرکتی قوی نیاز داشتم تا ار ضا شم . فقط خوشم میومد . لذت می بردم . عشق می کردم . با تمام وجودم جیغ می کشیدم . می دونستم بابا در عالم خودشه و خیلی هم حس داشته باشه فکر می کنه زنش شهلا رو کیرش سواره . یک ساعت تمام داشتم بابا رو می گاییدم . آخرش حس کردم که دیگه کافیه اون تا خودش رو من نیاد نمی تونم ار گاسم شم . سرمو گذاشتم رو سینه اش . بغلش زدم و خوابیدم . . چند بار که چشامو باز کردم بابا رو خوابیده دیدم که چه جور داره خروپف می کنه . .. اون یه پهلو کرده بود منم یه پهلو به اون طوری کردم که کونم به کیرش بچسبه . هنوز سپیده نزده بود که حس کردم یه چیزی داره توی کس من حرکت می کنه . دست بابا رو دور کمرم حس می کردم . کیرش با سرعتی متوسط در حال حرکت توی کسم بود …ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

بـــــــــــــــابـــــــــــــــا بـــــــــــــــازم اشتبـــــــــــــــاه کــــــــــن 3 با همه کلفتی و بلندی اونو تا ته کسم می فرستاد . قلبم داشت از جاش کنده می شد . بیشترین مسئله ای که برام مهم بود این بود که آیا بابا می دونه که کی رو داره می کنه ؟/؟ درجه هوشیاری اون تا چه اندازه هست . من و اون در ویلای کوهستانی در شبی خنک که حالا منم داغ داغ کرده بودم درحال سکس بودیم . وجودم مال بابام بود . من کنیز اون بوذم . کنیزی که می تونست هر کاری باهام انجام بده . اون به من زندگی داده بود پس می تونست زندگی و جسم و جان منو در اختیار داشته باشه . کس و کون و سینه هام چه قابلی داشت ! کاش بیدار شه مثل من لذت ببره . . دستمو گذاشته بودم زیر سینه هام ضربان قلبمو کنترل می کردم . کیر عین یک موتور جت می رفت توی کسم و می خواست که بدنمو از درون منفجر کنه . حس می کردم که وارد قلمرو ار گاسم شدم ولی دارم رو یه خط مستقیم حرکت می کنم . کمرم سنگین شده بود کیر پدر داغ داغ بود . مثل بدن داغش که از تماس با اون لذت می بردم . متوجه شدم که چیزی مثل آب جوش داره توی کس من ریخته میشه . بابا منی خودشو ریخت توی کسم . خودشو ارضا کرد . و بغلم زد . حس کردم که هنوزم باید خمار باشه .. ولی دو ساعت بعد که مست خواب بودم به ناگهان صدا م زد . -شیلا بلند شه این چه وضعشه . من و تو دیشب این جوری بودیم ؟/؟ نه ..نههههههه پاشو لباستو بپوش .. -بابا وووووویییییی چی شده .. رفتم زیر پتو . اون شورتشو پیدا کرد و پاش کرد . -شیلا من نمی دونم . سر در نمیارم تو اینجا چیکار می کنی .. ببینم تو هم شراب خوردی . -بابا من هیچی یادم نمیاد . فقط چرا دروغ بگم .. میشه یه چیزی بگم .. -نکنه همون چیزی که من دارم بهش فکر می کنم و ازش می ترسم توی سرته -آره بابا .. من یه حالتی بودم که نصفه شبی فکر کردم فرخ بغلم زده .. اوخ زشته بابا بقیه شو نمی تونم بگم .. -شیلا منو ببخش منم فکر کردم مامانتو بغل زدم .. من اشتباه کردم شیلا منو ببخش .. وای چه گناهی کردم . چه کار زشتی انجام دادم . چه جوری جبران کنم . چه جوری تو روی تو نگاه کنم -بابا راستشو بگو چه احساسی داشتی وقتی که داشتی اون کارو می کردی -می دونم که منو نمی بخشی . این قدر به یادم نیار . عذاب وجدان منو زیاد ترش نکن .-بابا جوابمو ندادی .. چه حسی داشتی .. -یادم نمیاد ولی چند لحظه ای رو که یادم میاد چون فکر می کردم مادرته خوشم میومد .. تو چی شیلا .. -راستش بابا تازه حس کردم که از دواج کردم .. نگاهمو به شورت بابا شاهرخ خوشگل و خوش بدنم دوختم . منم خیلی خوشگل و تپل بودم . -بابا احساس گرما می کنی ؟/؟ -شیلا فراموش کن چی شده . -بابا حالت خوبه ؟/؟ مثل این که زیاده روی کردی .. -هیشکی نمی تونه مثل بابات شراب بخوره . -بابا مامان شهلا و فرخ تا پنج شش ساعت دیگه بر می گردن . -خب بیان . -پدر هنوز ناراحتی ؟/؟ دستشو کشیده به سمت خودم نزدیک کردم . -بابا تو اشتباه کردی ؟/؟ -آره منو می بخشی ؟/؟ می تونی فراموش کنی ؟/؟ می تونی کاری کنی که دوباره همون احساس قبلو نسبت به هم داشته باشیم ؟/؟ -بابا مگه الان یه حس قشنگی به هم نداریم ؟/؟ من در یه صورت می بخشمت . -بگو بگو شیلا بگو در چه صورت هر کاری باشه انجام میدم -هر کاری بابا ؟/؟ -آره دخترم . به جون تو که از همه دنیا بیشتر دوستش دارم راست میگم . پتو رو از بدنم کنار داده و تن لخت و سفید و تپل و وسوسه انگیزمو نشونش داده .. -نه بابا روتوبر نگردون .روتو از دخترت بر نگردون . این احساس زیبا و قشنگی رو که بین من و تو به وجود اومده از بین نبرش .تو هم می تونی بابام باشی و هم معشوقم . بابا می خوام که بازم اشتباه کنی اما این بار اسمشو نمی تونی بذاری اشتباه . می تونی اسمشو بذاری عشق و هوس . از همون بچگی که بغلم می زدی و جوجوهامو می خوردی و بعد کمی که بزرگتر شدم دلم می خواست همیشه کنار تو می خوابیدم . این حس قشنگو با یه اشتباه به من انتقال دادی اما می خوام با لذت و اراده بهم بدیش .. پدر روشو بر گردوند و بدون این که پاسخی به من بده رفت . منو با دنیایی از غم تنها گذاشت . احساس شرم می کردم . هنوز ار گاسم نشده بودم ولی حس می کردم که خیلی خوار و ذلیل شدم . چرا نیازمو بهش گفتم . نمی تونستم ازش متنفر باشم . از کسی که همه چیزم بود . دینم و دنیام بود نمی تونستم متنفر باشم .. سرمو انداخته بودم پایین . لحظاتی بعد دیدم پدر با یه بطر مشروب و کمی خوردنی بر گشت .. اینو وقتی متوجه شدم که دستشو گذاشت زیر چونه ام و سرمو بالا آورد . نگاهشو به نگاهم دوخت . یه حس غریبی بود . یه نگاهی که تا حالا نظیرشو نداشتم . یه نگاهی که انگار ازم چیزی می خواست . همون چیزی که نیاز من بود . نیاز من این بود که اون چیزی رو که اون می خواد تقدیمش کنم . آغوششو واسم باز کرد . لبای پر هوسشو گذاشت رو لبام . تونسته بودم تحریکش کنم . این بار فقط لبی به مشروب زد ..ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

بــــــــــابــــــــــا بــــــــــازم اشتبــــــــــاه کـــــن 4 (قسمت آخـــــر) از بوی دهن الکلی اون لذت می بردم . برام از هر عطری خوشبو تر و هوس انگیز تر بود . اصلا ندیده بودم کی شورتشو در آورده . دو تایی مون بر هنه در آغوش هم جای گرفتیم . منو می بوسید . ولی خیلی زود اومد سراغ سینه هام . نوک سینه هامو میک می زد .. -اوووووففففف بابا .. چقدر هوسمو زیاد می کنی .-چقدر زود گذشت شیلا . انگار همین دیروز بود . اون موقع سینه هام تقریبا تخت بودند . می تونستم با جفت لبام همه شو در اختیارم داشته باشم .-ولی بابا تو فقط نوکشو می خوردی -گاهی هم به اطرافش ناخنکی می زدم -نوش جونت بابا حالا هر چی می خوای بخور .. بدنمو به بدنش می فشردم . کس خیسم به زیر شکمش چسبیده بود . -بابا من می خوام سر حالم کنی . می خوام ار ضام کنی . -منم می خوام ار ضا شی تا ازم راضی باشن . خوشبختی و رضایت تو بزرگترین آرزومه وقتی که تو می خوای منم می خوام . وقتی که تو می خوای پس براچی من نخوام . من و پدر غرق در هم شدیم و اون با بدن مردونه خودش جسممو به آتیش کشیده بود . حالا می تونستم از این لذت ببرم که بابا با اراده خودش داره با من سکس می کنه .. -شیلا کست همون کس کوچولوی بچگی هاست . ولی تپل تر و سفید تر .. -مال تو بابا .. دو طرفشو جمع کرد و میک زدنو شروع کرد . رفته بودم به اوج هیجان . به لذتی که گویی از مرز بی نهایت هم گذشته بود . -بابا دوستت دارم .. از جاش بلند شد . کیردرشت و سر به هواش مثل پادشاهی تاج بر سر به نظر می رسید . رفتم طرفش .. کیر پدرو گذاشتم توی دهنم . تا واسش ساک بزنم . -نههههههه شیلا .. قربون اون لب و دهنت بشه بابا .. حس می کنم همون شیلا کوچولویی که صورتمو می بوسید داره کیرمو ماچ می کنه .. خیلی آروم کیرشو از دهنم جدا کرد . می دونستم حرکت بعدیش چیه . منو رو زمین خوابوند . صدای قلب خودمو می شنیدم . با این که شب قبل بار ها و بار ها کیر بابا شاهرخو توی کسم حس می کردم ولی انگار این بار هیجان دیگه ای داشت . پدر می گفت به خاطر علاقه ای که به من داره داره منومی کنه .. ولی شهوت و هوس رو در چهره اش می دیدم . لبای منو به لباش چسبوند و منو غرق بوسه کرد . طوری تلمبه می زد که صدای شلپ شلیپ برخورد کیر و کس سکوت آروم صبحگاهی رو شکسته بود . -اوووووفففففف بابا باااااباااااا ولم نکن .. کسسسسسم خارششششش داره .. با کیرت با دستات با لبات با زبونت با دندونات .. هر جوری که می تونی خارششو بگیر .. حالا با کیرت بخارونش ..ولم نکن .. با لاپام کیرشو فشارش می دادم ولی اون با سرعت به گاییدنم ادامه می داد .. دیگه حرفی نمی زدم . هم در سکوت لذت بودم و هم بابا یه بار دیگه لبامو بسته بود . حس کردم که دارم به اوج منحنی هوس می رسم . رسیده بودم . وقتی رسیدم به اون بالاآب کسم عین یه آبشار از اون بالا حرکت کرد . بابا با سوراخ کونم بازی می کرد . یاد زمانی افتاده بودم که می رفتم جلو آینه کون خوشگل و تپل خودمو می دیدم و دلم می خواست که بابا کیرشو بکنه توی کونم . -پدر چقدر داغی .. اوخخخخخ جوووووون آب کیرت رو کردیش توی کسسسسم . چقدر این آب داغت در این هوای خنک بهم می چسبه بابا .. کیرتو ته کسم داشته باش .. -آخخخخخخخخخ آخخخخخخخخخ بغلم بزن ولم نکن .. . کف دستاشو از زیر می زد به کونم .. دیگه مجبور شدم براش قمبل کنم . کرم نرم کننده پوستو از توی کیفم در اورده به کون خودم و کیر بابا مالوندم . با این که کیر بابا تقریبا نرم رفت توی کونم ولی درد شدیدی همون اول آتیشم داد . دست بابا رفت رو چوچوله هام . لباش رفت پشت گردنم . کیرش خیلی آروم و میلیمتری توی کونم حرکت می کرد . چقدر لذت می بردم از کون دادن . مخصوصا این که بابام هم کیف می کرد .. یهو منی داغو هم توی کونم حس کردم . بابا کیرشو کشید بیرن و دوباره کرد توی کونم .. اب کیر بابا کونمو روون تر کرده بود . پنجه هاشو با حرص و هوس گذاشته بود روی کونم و چنگش می گرفت .. -اوووووخخخخخ همش مال تو بابا این قدر حرص نزن . .. بیشتر از یه ساعت داشت منو می گایید . بعد اون دو تایی مون رفتیم تا قدم بزنیم . تا در اومدن خورشیید رو ببینیم . یاد بچگی هام افتادم که با بابام می رفتم گردش . سکس من و بابا رو بیش از حد به هم نزدیک کرده بود . احساس صمیمیت فوق العاده ای می کردیم . یواش یواش یکی یکی از راه می رسیدند. همه شون ناهارو که خوردن خیلی خسته بودند و در هوای دلپذیر کوهستان گرفتن خوابیدن . یه نگاهی به پدر انداختم و اونم یه نگاهی به من انداخت . دو تایی مون با هم رفتیم طرف باغ .. یه قسمت از باغ یه حالت کوهپایه ای داشت .. -بابا می دونی چی می چسبه .. -با خودم آوردمش -بابا مگه موقع ناهار نخوردی . زخم معده می گیری ها . خب حالا بگو دیگه چی می چسبه .. -به آسمون آبی و هوای آفتابی و درختای گلابی نگاه کنیم واوناهم بدنهای مهتابی مارو ببینن ……. پایان … نویسنده … ایرانی

جــــــــــوراب شــــــــــلـــــواری بپــــــــــوش مــــــــــامــــــــــان ! ۱ مامان من خیلی ناز و خوشگل و سفید و خوش پوست و تپل بود . خیلی هم اهل عشق و حال بود . شاید یکی از علتهایی که با مردی 15 سال بزرگ تر از خودش ازدواج کرد این بود که زیاد حوصله همراهی با زنشو نداشته باشه . پدرم از پسر خوشش میومد . وقتی که مامان ساویز خوشگل من در هیجده سالگی منو به دنیا آورد اون جوری که بعدا بهم گفتند خیلی خوشحال تر از پدرم بود واسه این که می گفت که من اولین و آخرین بچه شم . از بچگی همه جا منو با خودش می برد . علاوه بر اندام کشیده و فانتزی که داشت پاهای کشیده و باسن خوشگل و بر جسته ای هم داشت . پوست تنش سفید و چشاش هم آبی بود . من کاملا شبیه به اون شده بودم . پاهای کشیده و خیلی زیبایی هم داشت .همون پاهای کشیده اون استیل زیبایی به بدن و باسنش می داد . شاید واسه همین بود که مامان جوراب توری های رنگارنگی پاش می کرد . هر جورابی که پاش می کرد و به هر رنگی بهش میومد . بیشتر جورابهای رنگ پا و مشکی توری پاهای خوشگلشو زیبا تر نشون می داد . من از همون بچگی عاشق این پا ها بودم . وقتی با هم به عروسی ها می رفتیم می دیدم که مردا و پسرای جوون به اون چه جور نگاه می کنند و براش بوس می فرستند . یکی دوبار هم که مامان داشت با پسرای جو.ون تر از خودش می رقصید می دیدم که چه جوری دستاشونو دور کمر مامان حلقه می کنند و یه بار هم در یه فضا ی رقص نور دیدم که دامن مامانو بالا زده شد و طرفش با کف دستاش فقط داشت به پاهاش دست می کشید . خود مامان هم از این کار لذت می برد . ولی بیشتر از همه بابا خوشش میومد . یه بار که در اتاقو باز گذاشته بودند شاهد این بودم که پدر چه جور داره با زبونش جوراب مامانو لیس می زنه . مامان ساویز هم با لذت چشاشو باز و بسته می کنه و داره به بابا میگه تو که کیر نداری اگه این زبونو هم نداشتی معلوم نبود امروز کارمون به کجا می کشید . یواش یواش بزرگ تر شدم . این مامان ما از بس جوراب داشت که هر چند وقت در میون چند تا چند تا به کار گر خونه می بخشید . سالها گذشت منم دیگه علاقه خاصی به پای مامان و خود مامان پیدا کرده بودم . خوندن داستانهای سکسی اونم از دوازده سالگی رو مخ من تاثیر گذاشته بود . این که می دیدم مامان در حد معمول با پسرا حال می کنه ناراحتم می کرد . دوست داشتم به جای اونا باشم ولی ساویز جون به من چراغ سبز نشون نمی داد . گاه که منو می بوسید و می گفت پسر خوشگلم از حال می رفتم . ولی اون اون قدر با من احساس صمیمیت می کرد که دیگه گاهی وقتا که با هم می خواستیم بریم مهمونی جوراب های مختلفو پاش می کرد و ازم می پرسید کدوم بیشتر بهش میاد . یه بار خیلی مخشو کار گرفتم تا بتونم اون جوری که دوست دارم اونو دست مالی کنم . -سورنا جون من یکی یکی جورابامو پام می کنم تو. به من بگو کدومش بیشتر به من میاد . هر کدومو که پاش می کرد بهش میومد . اون بر هنه شده بود و با یه شورت و سوتین کنارم قرار داشت . کیرم به محض دیدن کونش شق کرده بود . مجبور شدم پیرهنمو بیارم روی شلوارم . اونم واسه این که یکی یکی جورابا رو پاش کنه و همراه با اون دامن هم پاش کنه این کارو کرد . من هم خیلی آروم از همون پایین پا دستمالیش می کردم تا به انتهای جوراب که مرز بین کون و پاش بود دست می کشیدم . چشای خوشگل و آبیشو می بست نشون می داد که خیلی خوشش میاد .. -چیکار داری می کنی سورنا -مامان جنس زیر جوراب که خیلی خوبه . واسه این که جنس جورابو بشناسی باید اونو لمسش کنی ببینی نرمی اون تا چه اندازه هست .. یه چند تایی رو کاندید کردم که مثلا این با اون دامن به هم میان .. یه روز یه شخصیت دولتی اومده بود دانشگاه سخنرانی اونم به طور سر زده. کلاسها رو تعطیل کردند . از اونجایی که دیدم زیاد گیر نمیدن زدم به چاک و اومدم خونه . می دونستم مامان در این ساعت خوابه . هر وقت بابا خونه نبود می رفتم کنارش می خوابیدم . همدیگه رو عاشقونه بغل می زدیم . هر چند من عشق و هوس رو با هم قاطی می کردم . واسه این که بیدارش نکنم خیلی آروم کلید زدم . ولی دیدم سر و صداهاییه . اوخ اوخ .. خودمو یه گوشه ای پنهون کردم . سهیل پسرعمه ام رو دیدم که کاملا لخت اونجا وایساده و کیرشو گرفته توی دستش . مامان هم لخته با این تفاوت که یه جوراب به رنگ پا و توری پوشیده . رو تخت دراز کشیده لنگاشو یکی یکی می ده هوا . سهیل هم پای مامانو گرفته توی دستش و چه جور داره جورابو از کف پاش تا نزدیک کسش لیس می زنه . به قسمت بالای جوراب که رسید اونو میذاشت توی دهنش و می جوید . زبونشو با هوس طوری روی جوراب می کشید که کیر من شق شده بود . لعنتی . سهیل تازه قیافه هم نداشت . داشت با مامان خوشگل منم حال می کرد و کس مامان چقدر کوچولو و ناز و تازه و غنچه ای بود . فوری خودمو کشوندم به حاشیه در . چند تا عکس و فیلم گرفتم . دیگه نتونستم بیشتر بگیرم می ترسیدم لو برم . خودمو دوباره به حاشیه در رسوندم ….ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

جــــــــــوراب شــــــــــلـــــواری بپــــــــــوش مــــــــــامــــــــــان ! ۲ سهیل جوراب مامانو کشیده بود پایین . کسش و شکاف کوچولوش مشخص شده بود . دست سهیل رو کیرش بود و باهاش بازی می کرد . فقط هر قسمت از جوراب ما مانو که می کشید پایین زبونشو رو اون قسمت از پاش هم می کشید . منتظر بودم کار به جاهای خیلی باریک تری هم بکشه ظاهرا از این حد جلو تر نرفتند . سریع از خونه رفتم بیرون چون اونا داشتند خدا حافظی می کردند . پس واسه چی لخت شده بودند . حتما این جوری بیشتر بهشون حال می داد .اندام مامانو که دیده بودم دلم می خواست که منم بتونم یه روزی جای سهیل قرار بگیرم ولی انگاری هر دو تا شون کس خل بودند که بعد از فتیش به سکس نرسیدند . چند روز بعد روز مادر و روز زن بود .نمی دونستم واسه مامان چی بخرم . از کنار یکی بوتیک ها رد می شدم . چند تا جوراب شلواری که روی پاهای مانکنی و باسنشونو پوشونده بود جلب توجه می کرد . آخ چی می شد که مامان هم یکی از اینا رو پاش می کرد اون وقت کونشم می تونست یه نمای خوبی داشته باشه . سه تا از این جورابا براش خریدم . به رنگ پا و مشکی و سفید که همه شون تورمانند بوده و کونو به خوبی نشون می داد . وقتی اونا رو به مامان دادم از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . ولی مامان کمی پکر بود . -مامان چی شده -سهیل رفته سر بازی -خب به ما چه ربطی داره .. -آحه دلم برای عمه ات می سوزه .. ظاهرا دلش واسه خودش می سوخت . مامان جوراب مشکی رو پاش کرد .این جوراب توری مشکی پر و پاچه مامانو خیلی خوش استیل کرده بود . رفته بود جلوی آینه دونه دونه اونا رو آزمایش کرد و نظر منو پرسید . آخر سر هم گفتم مامان همه شون بهت میاد . فقط اگه با شورت نپوشی بهتره . باسن رو خوش استیل تر می کنه . -مادر فدای اون چشای آبیت شه . تو اینا رو از کجا می دونی . -مامان قشنگیها رو باید دید و گفت .. -پسرم بیا تو رو ببوسم ؟/؟ دستت درد نکنه . لازمش داشتم . ولی حیف شد سهیل رفت سر بازی -مامان خیلی ها هم هنوز سر بازی نرفتند . -ممنونم پسرم از این که برام هدیه گرفتی . امروز باید پیشم بخوابی . بابات هم که تا شب نمیاد و منم اصلا دوست ندارم تنها باشم .نمی دونم با این که روز منه ولی یک گرفتگی خاصی دارم . -مادر من شادت می کنم .-اگه می خوای شادم کنی بیا پیش من بخواب . مامان از بس ذوق زده بود جوراب شلواری مشکی خودشوکه در آورده بود این بار بدون شورت پاش کرد . جالب اینجا بود که شورتشو هم پیش من در آورد . کون گنده و سفیدشو به رخ من کشید . ازبس دلش صاف بود پیش من خجالت نمی کشید. مامان پشت به من دراز کشید . نیم تنه یا بلوز کوتاهی که داشت فقط تا انتهای کمرشو پوشش می داد اونم سفید رنگ و بدن نما بود . شونه ها و دستای لخت مامان هوسمو زیاد کرده بود ولی بیش از همه قالب جوراب شلواری مامان منو به وجد آورده بود . جوراب مشکی توری که بدن مامان و رون و کون و پاهای ساویز خوشگله منو خیلی خواستنی نشون می داد . نمی دونم چرا حس می کردم عاشق این جوراب شلواری شدم . می خواستم گازش بزنم اونو بلیسم . مثل پیر طریقتی که دوران سیر و سلوک خودشو طی می کنه منم می خواستم از این جوراب به سر منزل مقصود برسم و مسیر عشق به من همون لذتی رو بده که انگاری به مقصد رسیدم . بوی نویی جوراب منو به وجد آورده بود . سرمو گذاشتم لای پای مامان از قسمت زانوپایین تر -سورنا چیکار داری می کنی .-مامان خیلی خوشبوست . خیلی بهت میاد . اگه بدونی چقدر استیل خوشگل ترین پا و باسن دنیا رو زیبا تر کرده . مامان اجازه هست بوش کنم . سرمو بالا کردم دیدم مامان چشای آبی خوشگلشو خمار کرده با لذت میگه باشه عزیزم باشه پسر خوشگلم . اول با بینی از نوک پا تا سر کون مامانو بومی کشیدم . بعد زبونمو در آوردم و از کف پای ساویز خوشگله امو تا به انتها ی جوراب شلواری مامان نرم نرم لیس می زدم . پاهای مادر رو به نوبت و از زانو خم کرده و یه نود درجه درست می کردم . هر جا که حس می کردم لازم باشه با لذت جورابو در یه حالت مکشی وارد دهنم کرده و خیلی نرم اونو می جویدم . علاقه عجیبی به این کار پیدا کرده بودم . لذت خاصی به من می داد . -سورنا عزیزم پسرم خیلی خوشم میاد . .کون مامان یعنی همون سر منزل مقصود منو دیوونه کرده بود . خط وسط کونش اون کسش که انگاری در یه حالت سایه روشنی به من چشمک می زد منو خیلی حشری کرده بود . این بار زبونمو گذاشتم رو اون قسمت از جورابش در ناحیه کون . جورابو رد کرده زیر کمرشو لیس می زدم . نیمتنه مامانودادم بالا ببینم عکس العملش چیه . چیزی نگفت . سوتین سفید و فانتزی ساویز رو هم از کناره ها گذاشتم توی دهنم . ولی واسه این که مامان ناراحت نشه و نگه چرا از محدوده فیتیش جوراب خارج شدی برگشتم روقسمت کون و جوراب شلواری -سورنا چرا ول کردی . از سوتین مامان لذت می بری؟/؟ -اووووووففففففف مامانی معرکه هست -واسه چی خوشت میاد -واسه این که می بینم سینه های درشت مامان و زیبا ترین سینه های دنیا رو نگه داری می کنه …….ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

جــــــــــوراب شــــــــــلـــــواری بپــــــــــوش مــــــــــامــــــــــان ! ۳ کف دستمو گذاشتم رو کون جورابی مامان دهنمو طوری گذاشتم رو سوتین فانتزی اون که واقعا دلمو برده بود . با هر گازی که به اون می زدم یه خورده منحرف می شدم تا دهنم در تماس با سینه ساویز خوشگله ام باشه . شورت سفید و نازک و فانتزی مامان رو دیدم یه گوشه تخت افتاده . نمی دونستم اونجا چیکار می کنه . دست دراز کرده شورتو گرفته گفتم مامان این شورت خوشگله اینجا چیکار می کنه . اونو گرفتم جلو بینی ام بوی عطر کس و کون مامانو می داد . چقدر از این بو و از این شورتی که نمای کون و کوس مامانو زیبا تر می کرد لذت می بردم . دوباره سوتین رو غرق بوسه کردم و بعد یه لحظه لبامو از رو سوتین مامان بر داشته اونو چسبوندم به شورت مامان . شورت رو چپوندم توی دهنم . ساویز جون روشو بر گردوند وقتی منو در اون حالت دید خیلی خوشش اومد . کف دستام همچنان رو کونش بود . دستشو گذاشت رو دهنم شورتو کشید بیرون و خودشو به سمت من بر گردوند . لباشو گذاشت رو لبام .. منو غرق بوسه کرده بود . -نمیذارم بری سربازی . به هیچ وجه نمیذارم بری . سورنا عزیزم چشات چقدر خوشگل و شیطونی شده -واسه این که داره به یک فرشته آسمونی خوشگل نگاه می کنه . جوراب زیبای ساویز خوشگله دیوونه ام کرده بود . پس از بوسه داغ مامانو دمروش کردم . دستمو گذاشتم بالای جوراب سر کون . به همون سبک سهیل رفتار می کردم . می دونستم مامان لذت می بره . منم خیلی خوشم میومد . اول تمام اون ناحیه رو بوکشیده و بعد از لیسیدن جوراب می کشیدمش پایین . کون لخت مامان مشخص می شد .زبونمو دیگه بدون واسطه می کشیدم رو کونش آروم آروم گازش گرفته میکش می زدم . -مامان جورابت چقدر خوشبوست . بوی اون به کونت هم رسیده . مثلا می خواستم بگم اگه دارم کونتو لیس می زنم به خاطر جورابه . سهیل پای لخت مامانو لیس می زد . اون خوشش میومد . پس منم می تونم کونشو که زیر جوراب شلواری قرار داره لیس بزنم . کون بر جسته مامانو کاملا لختش کردم . جوراب شلواری نازک مامان حالا تا بالای رون و اول کون رو پوشش می داد . سوتین مادر رو هم بازش کرده اونو کنار شورت و پهلوی مادر قرار داده بودم و هر چند لحظه در میون اونو می ذاشتم جلو بینی ام . انگاری یه موادی بود که مصرف می کردم . برام نوعی شارژر بود که تقویتم می کرد تا با انرژی و شجاعت بیشتری با مامان جونم حال کنم . خیسی کس ماما ن دور و برش کاملا معلوم بود . کون گنده شو که به دو طرف باز کردم اون سوراخ کون ریزش کاملا مشخص بود . اووووووییییییی هوس هوس .. سوراخ کونش مثل نوک سوزن ریز ریز بود . کیرمو باید بهش فشار می دادم اونو بازش می کردم اونو جاش می دادم توی اون جای تنگ و خواستنی . و جوراب شلواری مادر منو بی اندازه هیجانی ام کرده بود . -مامان تو خوشگل ترین زن دنیایی -پسرم تو هم خوش تیپ ترین و ملوس ترین پسر دنیایی . نوک زبونمو روی سوراخ کون مامان کشیدم -سورنا اونجا هم بوی جوراب میده ؟/؟-آره مامان .. آره همه جا بوی تازگی تو رو داره . -سوراخ کونم که اون داخل تره .. پس برو پایین تر اونجا رو هم زبون بزن ببین می تونی بوی تازگی جورابو از اونجا هم حسش کنی ؟/؟ مامان به طور مستقیم و غیر مستقیم داشت به من می گفت که کسشو لیس بزنم . شورت و سوتین مادر رو یه بار دیگه فرو کردم توی دهنم تا انرژی مضاعفی بگیرم . با همت مضاعف چاک کونشو بیشتر باز کرده زبونمو گذاشتم روی کسش تا یک کار مضاعفی کرده باشم .. چقدر آبدار بود کس مامانی . مزه توت فرنگی و آناناس رو می داد . -اوووووووووهههههه نهههههه نههههههه سورنا سورنا .. من دیگه از خود بی خود شده بودم . شورت مامانو توی کف دستم فشار داده اونو به کس مامان مالیده و بعد می ذاشتم دهنم . هر چی رو که روی شورت جمع می شد لیسش می زدم . مامان هم هیجان زده شده بود . دستشو به سمت من دراز کرد . ظاهرا ازم می خواست که شورتشو پس از این که به کسش فشار دادم توی دهن اونم فرو کنم . انگاری اونم به شورت خودش علاقه پیدا کرده فتیش داشت . کس کوچولو و تازه مامان مثل شورت و سوتینش فانتزی بود . چوچوله های ناز و کم حاشیه اشو به راحتی می تونستم بذارم توی دهنم . دستای ساویز جون رفته بود رو سینه هاش ..-سورنا سور نا سورنا .. در عالم رو یا و واقعیت پرواز می کردم . در رویایی که به واقعیت نزدیک شده بود حس می کردم که می تونم اونو داشته باشم . حالا می تونستم بیشتر آتیشش بدم . یه لخظه که نگام به جوراب شلواری مامان افتاد که حالا حالت جورابو پیدا کرده بود اون رون پای گوشتی اونو که می دیدم بد جوری یه حالت بیهوشی به من دست داد . سرمو بین دو تا رون مامان قرار دادم . حس کردم از این که زبونمو از رو کسش گرفتم عصبی شده . ولی من دیونه وار داشتم جوراب مادر رو لیسش می زدم اونو پایین کشیده دوباره می دادم بالا و هرچند با توجه به این که جوراب در قسمت کون مامان پایین کشیده شده بود این کار به دشواری انجام می شد ……ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

جــــــــــوراب شــــــــــلـــــواری بپــــــــــوش مــــــــــامــــــــــان ! ۴ کف دو تا دستامو روی کون ساویز قرار داده جورابشو پایین کشیدم . -سورنا درش بیار درش بیار درش بیار . لختم کن لختم کن . حرفشو گوش دادم . جوراب شلواری رو هم در آورده اونو کنار شورت و سوتین قرار دادم . اون یه تیکه بلوز مامانو هم از تنش بیرون کشیدم . هنوز باورم نمی شد و کمی شک داشتم که مامان طالب کیر شده باشه . با این که ته دلم می دونستم که اون کیر می خواد ولی جراتشو نداشتم . از پشت که به شورتم لگد مینداخت و با کف پاش کیرمو لمس می کرد دیگه فهمیدم که عاشق کیر ندیده ام شده . هر چند کیرمو در بچگی ام دیده بود . منم خودمو دیگه لخت کردم . مادر چشاشو بسته بودم . هنوز حجالت می کشیدم پشتش دراز بکشم ولی یه لحظه با این حرکت ساویز جون روبرو شدم که کونشو رو به بالا حرکت داد و تماسی با کیرم داشت . دستشو از پشت و از راه کون به کسش رسوند و اونو می خاروند . -سورنا دستمو به عقب بر می گردونم دردش می گیره -باشه مامان من برات می خارونمش . با چهار تا انگشتام کس مامانو می خاروندم . چه کیفی داشت اون جیغ می کشید و من لذت می بردم . -مامان هنوز می خاره ؟/؟-خیلی زیاد .یه چیزی کلفت تر از انگشت لازمه تا خارششو بگیره . -خیار بیارم مامان ؟/؟ -نه پسرم . یه چیز گرم می خوام که بتونه داغم کنه و اون جوری خیلی خوب می تونه اونو بخارونه . یه نگاهی به کس خیس و لغزنده مامان انداختم و می دونستم که داره واسه کیر من پر پر می کشه . یه نگاهی هم به شورت و سوتین و جوراب شلواریش کرده و تا اونا رو دیدم هیجانم بیشتر شد . کیرم کلفتی خوبی داشت ولی درازی اون بیشتر از 15 نبود . یواش یواش اونو از همون پشت به کس ساویز نازم نزدیک کردم . چند بار پی درپی این کارو انجام دادم .کیرمو به کس می چسبوندم ولش می کردم . یه بار حالت کیرم طوری شد که مامان تونست پاهشو از دو طرف دورش قرار بده اونو قفلش کنه .. -وووووووییییی ماااااااامااااااان کیرم کیرم .. از بس خوشم اومد دیگه نتونستم جلو آبمو بگیرم . آب کیرم همچنان در حال ریزش بود . مامان خیلی سریع آبمو آورده بود . شاید نمی خواست این طور شه . من خودم هوس داشتم و نمی تونستم جلومو بگیرم . آب کیرم دور و بر کس مامان پخش شده بود . کیرم کمی شل شده بود . کاش اونو زود تر توی کس مادرم فرو می کردم . ته کیرمو نگه داشته اونو به سوراخ ساویز چسبوندم . اعتراضی نداشت . فقط تنها چیزی که گفت این بود به همین زودی شل کردی ؟/؟ ..خجالت کشیدم . به غیرتم بر خورد .مادر دستشو از لاپاش به کبرم رسوند باهاش بازی کرد . حس کردم تیز تر شده . سرکیرمو که فرو کردم توی کس ساویز جون تنه هم راهشو پیدا کرد .. این دومین کسی بود که می کردم . کس اول مال یه جنده ای بود بد بو که خشک خشک بود و حال نداد . ولی وقتی که کیرمو توی کس ساویز جون حس کردم حس خوبی به من داد . شونه های مامانو داشته و با سرعتی عجیب اونو می کردم . داشتم با خودم و در ذهنم این جملات رو تکرار می کردم . بابا آب داد . بابا خون داد . مامان کون داد . مامان شیر داد . پسر کیر داد . این یه جمله رو که در ذهنم مرور کردم کیرمو همچین به ته کوس مامان زدم که جیغش رفت آسمون -سورنا تند تر تند تر تند تر . یه لحظه به یاد سهیل افتاده بودم و خوشحال بودم اونا فقط در حد فتیش کار می کنند ولی دیگه باید دم اونو قیچی می کردم که این طرفا پیداش نشه . کی میگه مامانو نمیشه کرد . من که داشتم اونو می کردم . -ساویز جون .. -جوووووون جوووووووون سورنا -مامان تو مال خودمی مال خودمی . حتی مال بابا هم نیستی . فقط مال خودمی . -باشه باشه سورنا . کون مامان مثل یک کوه و تپه بلند می خورد زیر شکم من . آرزو می کردم کاش کیرمن به اندازه کیر بلند سیاه پوستایی بود که در فیلمهای سکسی می دیدم تا این بر جستگی سبب نمی شد که من به عقب برم . واسه همین مجبور بودم شکاف کون مامانو به دو طرف داشته باشم و در حال گاییدنش با لذت به صحنه نگاه کنم . فکرای آزار دهنده رو از سرم دور می کردم .داشتم به این فکر می کردم که آیا مامان غیر بابا و من با کسی سکس داشته یا نه .. خیلی عالی شده بود که مامان با فشار روی کیرم آبمو آورده بود . حالا هر جوری و به هر صورتی که می خواستم اونو تند تند می کرد . مادر خودشو بر گردوند . می خواست در یک حالت عاشقونه و احساسی و ارو تیک با هم سکس کنیم . لاپاشو باز کرد . من داغ تر از لحظاتی قبل بودم . مامان با چشای آبی و خوشگلش به من می گفت خوشگل . -سورنا پسرم به کسی نگی با مامانت آره ها . یه وقتی اگه بخوای کلاس بذاری همه چی لو میره -مامان چی داری میگی-می دونم عاشق خوندن داستانهای سکس با مامانی .. من که به دوستام که با پسراشون حال می کنن اینو نمیگم . رازمو به کسی نمیگم . -رازت چیه ساویز من -همونی که الان می کنی توش و می کشی بیرون . مادر عاشقونه خودشو در اختیار من گذاشته بود لول تمام صورتمو غرق بوسه کرده بود بعد لبامو قفلش کرد …..ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

جـــــوراب شـــــلواری بپـــــوش مـــــامـــــان ! ۵ (قســـــمت آخـــــر) لنگاشو به دو طرف باز کرده بود و این جوری راحت تر کیرمو می ذاشتم توی کسش و می کشیدم بیرون . انگشتانمو روی سوراخ کون سوزنی اون حرکت داده باهاش بازی می کردم التهاب زیادی داشت . تنش داغ شده بود . پنجه های تیز و ناخن بلندشو فرو کرده بود به کمر و پهلو هام . لبامو گاز می گرفت . سرشو به سرعت از این طرف به اون طرف می کرد . خلاصه با حرکات عجیبش منو هم به شوق آورده بود . لذت می بردم از این که تونستم تا این حد روش اثر داشته باشم .همین به من دلگرمی می داد . با این که دوباره آب کیرم پشت کیرم زیاد و جمع شده بود ولی واسه این که مامان ساویز خودمو سر حالش کنم دندون رو جیگر و لب هام گذاشتم تا اونو خوش خوشش کنم . با نوک سینه هاش بازی می کرد دستاشو لای موهاش فرو می برد . گاهی هم یه دستشو می ذاشت روی دستی که یه انگشتمو فرو کرده بودم توی سوراخ کونش تا با من همراهی کنه .. –سورنا سورنا .. کیرتو بچرخون . محکم بزنش به آخر کسم . نزدیک شدم .. نزدیک شدم . پسر خوشگلم . دوستت دارم . عاشقتم . داره میاد .. هر لحظه فکر می کنم دارم جیش می زنم . چه حس خوبیه .. داره میاد یه کمی مونده . ولم نکن .. ولم نکن . یادت باشه خیلی دوستت دارم .. یهویی یه جیغی کشید که ساختمونو لرزوند . و بعدش با اون زور و هیکل خوشگل و خوش دستش به کمرم چنگ انداخت و پاهای کشیده شو دور من قفل کرد . دیگه نتونستم فرار کنم و این بار تا می تونستم توی کسش خالی کردم . هم مامانمو گاییده بودم و هم با ریختن توی کسش هردو مونو خوشحال و راضی کردم . -منو ببوس ببوس سورنا . سینه هامو میک بزن . . -مامان با این که ار ضا شده بود هنوزم هوس داشت . دوست داشت که باهاش ور برم . بازم کیرم شل شده بود . مامان همون کیرو گذاشت توی دهنش . کیر شل شده منو ساک زد . ساک زد و ساک زد . ته آبشم خورد تا این که پس از چند دقیقه ساک زدن بازم شقش کرد . مامان زیبای من با اون چهره حشر آلودش منو دوباره آماده ام کرده بود . می دونست عاشق کونشم . رفت و یه ژلی آورد که نمی دونستم چیه ولی اونو به سوراخ کونش و یه خورده هم به اون فضای داخلش مالید . ازم خواست که چند دقیقه ای رو صبر کنم . چشام افتاده بود به شورت و جوراب شلواری و سوتینش . سوتینو گذاشتم توی دهنم . کیررو فرو کردم توی شورت و جوراب رو گذاشتم رو بینی ام و به حالتی فکر می کردم که پاها و کون مامان زیرش قرار داره . می دونستم بازم از این صحنه ها که فتیش خودمو نشون بدم به وجود میاد هیجان زده بودم . واسه گاییدن کون مامان لحظه شماری می کردم . وقتی دستورشو صادر کرد و قمبل کرد من اولش استرس داشتم که چه جوری می تونم اون سوراخ ریز و سوزنی رو بازش کنم . ولی مقعد مامان مثل کش تا میومد . کیرمو که به سوراخش فرو کردم همین جور راهشو به طرف داخل پیدا می کرد . چه سوراخ تنگ و چسبونی بود . چه صحنه زیبایی . داشتم فکر می کردم که کاش با موبایل فیلم می گرفتم خوراک خوبی می شد برای جلق زدن . ولی با خودم حساب کردم بازم مامان به من میده . واسه این که واسه خودم کلاس بذارم و از مامان بشنوم که چقدر هوس کیر منو داره گفتم مامان بازم از این خبرا هست؟/؟ -اوووووففففففففففف عزیزم عشق من .. پسر کیر طلای من که کوچیک بودی بهت می گفتم دو دول طلا فقط حواست باشه که من دلت رو نزنم . من باید ازت بپرسم که از این خبرا هست یا نه . با این حرفش روحیه گرفته و تا می تونستم اونو از کون گاییدم . دستامو جلوی کسش داشته با چوچوله هاش تا اونجایی که می شد ور می رفتم . سینه هاشو از پهاو ها میک می زدم . لباشو می بوسیدم . از این کارا می کردم تا همچنان کیرمو داخل کسش نگه داشته باشم وسرانجام وقتی که یک بار دیگه ارضاش کردم منم این بار با قطراتی کمتر از دفعات قبل مامانو آبیاریش کردم . دیگه از حال رفته بودم . من و ساویز خوشگله در آغوش هم خوابیدیم . می دونستیم که بابا تا شب نمیاد . چقدر احساس لذت و آرامش می کردم . قبلا که دوبار با فاصله کم جلق می زدم سرم درد می گرفت ولی حالا تقریبا سه بار آب کیرمو به سلامتی مامان ساویز خالی کردم که یک بارش توی کون و یک بارش داخل کس بود ولی به جای سردرد احساس آرامش می کردم . .. از روز بعد به توصیه مامان پدر بیشتر بهم پول می داد . ولی من پول اضافی ها رو واسه مادرم لباس زیر می خریدم .. اولین وسیله ای که بعد از گاییدنش براش خریدم یه شورت بود .. -مامان این شورت ناقابل هدیه تو -عزیزم چرا خودت رو به زحمت مبندازی .. مامان با جوراب شلواری سفید ش جلوم ظاهر شده بود . سینه هاش و نیمتنه اش لخت بود . -ساویز جونم نگاه کن پوست شکمت از این جوراب هم سفید تره -چقدر چرب زبونی سورنا . تمام جوراب شلواریشو لیس زدم با هوس و اونو هم به هوس آوردم . وقتی لختش کردم گفتم مامان حالا این شورتو آزمایش کن . از اون شورتهایی بود که قسمت پشت و درز کونش لخت بود و می شد سوراخ کس و کونو از پشت دید . وقتی شورتو پاش کرد به هیجان افتاده بودم . تمامی شورتو با زبونم خیس کرده بودم . فکر کنم خیسی کس مامان اومده بود به کمکم و بعدش از رو همون طرف به کس وکونش لیس می زدم .. -مامان میشه از همین مسیر بکنم توی کست و شورت خوشگلت رو در نیارم آخه من یه علاقه خاصی هم به این شورت پیدا کردم .. -هر کاری می کنی بکن فقط زود تر منو بکن . در حالی که از همون یه تیکه جا و سوراخ کیرمو فرو کرده بودم توی کس مامان ساویز و دو تایی مون با عشق و هوس به هم چسبیده بودیم داشتم به این فکر می کردم کاش می شد بدون این که کیرم از کس بیرون بیاد شورتشو هم لیس بزنم . .. پایان … نویسنده …. ایرانی

یـــــــــــــــک تیـــــــــــــــر و ســـــــــــــــه نشـــــــــــــــان ۱ غم و غصه های زیاد باعث شده بود که یه خورده از نظر جنسی و تواناییهاش دچار ضعف بشم و کم بیارم . زن خونه که این چیزا حالیش نبود . پسرم با این که دانشجو بود زن می خواست منم که با این شغل کارمندی در آمد درست و حسابی واسه پس انداز نداشتم که یتونم خرج عروسی پسره رو بدم . تازه پسرم دانشجو بود و حتما باید من بابا خرجشو می کشیدم و یه جایی هم واسه زندگی کردنش دست و پا می کردم بگذریم با این شرایط دیگه کیر از جاش تکون نمی خورد که نمی خورد . مگه پرتو 38 ساله من این چیزا حالیش بود . همش بهم سر کوفت می زد مرد واقعا بی عرضه ای یه پسر داری نمی دونی چه جوری هواشو داشته باشی . مردم واسه پسر داشتن آه می کشن . صددفعه بهت گفتم وقتی سر کلاس نیستی برو دنبال شغل دوم و یه جا دیگه کار کن .-زن کی میاد پیش آدم زیست شناسی بخونه جای دیگه هم کجا بود کار گیر بیارم . پرتو خیلی حشری بود . وقتی که داخل رختخواب بهم می چسبید به کمتر از دو ساعت رضایت نمی داد . چند روزی بود که یه سری حرکات عجیبی رو از اون می دیدم . درست مثل این که می خواد یه چیزایی رو ازم مخفی کنه . مثل سابق تو رختخواب بهم گیر نمی داد . تازه اکثرا قبل از من می گرفت می خوابید . حرکات شهاب پسرم هم تغییر کرده بود . پرتو قبلا پیش شهاب خیلی رعایت می کرد که لباسای تحریک آمیز نپوشه ولی چند روزی بود که جز لباسا و حرکات تحریک آمیز اجرای دیگه ای از اون جلوی پسرش نمی دیدم . همیشه به شهاب می گفت وقتی رفتی حموم شورتتو همونجا با دست خودت بشور . من خوشم نمیاد بندازمش تو ماشین رختشویی یا خودم بشورم . ولی تازگیها می دیدم که خودش داره شورت پسره رو می شوره . خیلی با هم صمیمی شده بودند . این دو نفری که غذای دهن زده نمی خوردند لقمه دهنشو نو در می آوردند میذاشتند تو دهن اون یکی . مادره انگشتشو آغشته به عسل می کرد و شهاب انگشت اونو می لیسید و همین کارو هم از اون طرف شهاب با انگشتش می کرد و فرو می کرد تو دهن مامانش و با این که زنم بود ولی طرز مکیدن انگشتای پسرش و خماری چشاش طوری بود که منو به یاد جنده های خیابونی مینداخت . می خواستم بیخیال شم که یه حرکت دیگه اونا نذاشت و اون این که یه روز سه تایی داشتیم صبحونه می خوردیم و شهاب و پرتو سر گرم صحبت بودند پرتو به شهاب میگه که من امروز بعد از ظهر که رفتم خونه خاله … در اینجا شهاب حرف مادره رو قطع کرد و گفت تو که قرار بود امروز بعد از ظهر و خونه بمونی . من زیر چشمی مراقب زنم بودم لبشو گاز گرفت و یه اخمی به شهاب کرد که یعنی من دارم فیلم میام . منظورشو درست متوجه نشدم . من قرار بود بعد از ظهر از شرق تهرون برم غرب تهرون یه سری به مادرم که مریض بود بزنم پرتو گفت نمی تونه باهام بیاد چون خواهرش مریضه وباید بره عیادتش . عیادتا رو تقسیم کرده بودیم … باید یه کاسه ای زیر نیمکاسه باشه . من باید از کارشون سر در بیارم . خونه ویلایی کلنگی ما توی شرق تهرون نه بزرگ بود و نه کوچیک . اونم از پدر مرحومم بهم ارث رسیده بود . رفتم تو زیر زمینش قایم شدم . یعنی همون اتاق همکف حیاط . به محض مثلا رفتنم و در واقع پنهون شدنم شهاب اومد خونه ولی هرچی از پنجره انباری به در حیاط نگاه می کردم خروج پرتو رو نمی دیدم . یواش یواش راه پله رو گرفتم و رفتم بالا . صدای خنده و شوخی مادر و پسر میومد . داشتم دیووونه می شدم . یعنی اونا تا کجا پیش رفتن . ممکنه که با هم …… نه نه امکان نداره . زن من همچین آدمی نبود و نیست . من شهابو این جور تربیتش نکردم . خودمو یه گوشه ای تو پذیرایی قایم کردم . در اتاق خواب باز بود. دید کمی داشتم . فقط از همون یه ذره جا و دید خفیف خیلی چیزا رو دیدم و دستگیرم شد . مادره قمبل کرده و شهاب دو تا پهلوهای پرتو رو داشته و کیرشو گذاشته بود تو کوس مادرش و چه جور می کشید بیرون و میذاشتش تو -عزیزم شهاب جون بزززززززن باز تو باید به دادم برسی .اوووووووووخخخخخخخخخخ من کیییییییررررررررتو می خوام -مامان توی کوسسسسسسسته مامان کیییییییرررررم توی کوسسسسسسسسته ببین مال پسرت چه داغغغغغغغه .-اوخ که قربون تو بره مادر فدات شه کوسسسس داغ منم داغش کرده . عزیزم بکن کوسمو همین طور بکن . خسته شدم از بس منت بابای خواجه اتو کشیدم …. تصمیم گرفتم پاشم و بپرم وسطشون ولی یه چیزی مانع رفتنم شد . نمی دونم چرا تا حالا دقت نکرده بودم . عجب کونی داشت زنم و من تا حالا خوب توجه نکرده بودم . حالا که کون زنمو تو بغل یکی دیگه و زیر کیر یکی دیگه می دیدم وسوسه شده بودم . شهاب طوری مادرشو می گایید که فکر نکنم بیست سال پیشم این طوری کرده باشمش . راستش اولش خون جلو چشامو گرفته بود ولی هر لحظه که می گذشت هوس بیشتر جای حسادتو می گرفت . کیرم شق شده بود . جووووووووون جووووووون مدتها بود که کیرم همچه حالتی نداشت . مدتها بود که تحریک نمی شدم . به شکرانه این حالت باید یه چیزی بیرون می دادم و چند تا گرسنه رو سیر می کردم . فعلا که خودم از همه تشنه تر و گرسنه تر بودم .غریبه که نبودند . زن و بچه ام بودند -شهاب بزن مامان تو تب کیر تو داره می سوزه . مامان هلاکته . هلاک عشقته هلاک کیرته . میخوامش . کیییییییررررررررررر کیییییییرررررر میخوام . میخوام کییییییییرررررررتو ببینم . راست می گفت عجب کیری داشت این شهاب . دوبرابر کیر من که پدرش بودم بود . داشتم به این مشکوک می شدم که نکنه پسرم نبوده باشه و پرتو به یکی دیگه کوس داده باشه و اونو به دنیا آورده . به خودم نهیب زدم و گفتم ول کن سیامک از این فکرا نکن . این لحظه های خوشتو با این افکار پوسیده خراب نکن . اون موقع که از این چیزا مد نبود . زن بره دنبال جنده بازی و دوست پسر بگیره و کسی نفهمه . بیخود فکر خودتو مشغول نکن . حالا شاید کیرش به یکی از اجداد ما رفته . این از شانس ماست دیگه ولی حالا کیر من تا یه حد قابل قبولی که بتونه بره تو کوس زنم ویه مانوری بده رسیده بود . ولی اون که یه کیر جانانه و جوندار خورده بود چطور می تونست با یه کیر نیمه جون صفا کنه . یه خورده بشینم شور و حالم بیشتر شه بعد برم سراغشون . پرتو یه پرشی کرد و کیر رو از کوسش رها کرد و مثل قحطی زده ها کیر شهابو گذاشت تو دهنش -جووووووون بده به من عسل و شکر و بستنی خودمو . من آب می خوام آب می خوام آب می خوام .دودستی کیر شهابو گرفت و اونو به صورتش نزدیک کرد . با دو تا دستاش واسه پسرش جلق می زد .-عزیزم عزیزم بریز بریز رو صورتم بریز . رو دهن و تو دهنم بریز . روی پلکام . می خوام وقتی چشامو باز می کنم آب کیر درشتتو درشت ببینم .-اوووووفففففف مامان چقدر منو به هوس میاری . چقدر حشری و تند و هوسی هستی . مگه من چقدر آب دارم ؟/؟-نمی دونم تو باید یه دریا آب رو رو من خالی کنی . بریز بریزبریز که دوباره باید بذاری تو کوسم . مالیدنهای فشاری پرتو کارشو کرد و صورتش مثل یه زمین برفی سفید سفید شد -آههههههه مااااااااامااااااااااان جان بمال کیرمو بمال تا هر چی آب پشتش جمع شده بریزه جووووووون -فدای جوووووون وجوووووون جووووووووووونت بشه پرتوت . بیابیا این از دهنم حالا رو پلکهام . حالا شد . میخوام وقتی چشامو باز کنم قطره های کلفت کیر کلفتتو می بینم . شهاب می دونست با مامانش چیکار کنه . پاهاشو به دو طرف باز کرد و کوسشو به دهن گرفت . زنم طوری جیغ می زد و ناله می کرد که انگاری ده ساله کوس نداده باشه و اتفاقا ده سالی هم می شد که همچه فریاد هایی نکشیده بود .-شهاب جون عزیزم من امروز سیر بشو نیستم . بابات قراره هفته دیگه دو سه روز تعطیلیشو با دوستاش بره مشهد . تو اگه کلاس داری و می تونی نری دانشگاه خیلی خوب میشه . شب و روز باید بیای تو بغلم باشی تا یه خورده سیرم کنی .-اوووووووههههههه مامان من واسه تو حتی ترک تحصیل هم می کنم . شهاب خوب که با دهنش به کوس مادره حال داد و سستش کرد کیرشو فرو کرد تو کوسش .کیر تازه آب ریخته و مقاوم در برابر انزال مثل فرفره پرتو رو می گایید -ماااااامااااااان یه چیزی می خوام بگم ناراحت نشی ها -تو این چیزا رو داری موقع سکس میخوای بگی ؟/؟نمیشه بعدا بگی ؟/؟-نه اگه حالا نگم گاییدن تو بهم مزه نمیده -اوووووووخخخخخخ قربون گاییدن برم هرجوری که مزه ات میده عمل کن .-مامان من زن نمیخوام من تو رو میخوام . نمی خوام خودمو گرفتار کنم -این که ناراحتی نداره . این حرفو که زدی هوس منم زیاد تر شد کیف می کنم حال می کنم لذت می برم که کوسسسسم می تونه نیاز کییییییررررررررر پسرمو تامین کنه -اووووووخخخخخخخ شهاب فدای کوسسسسسست -پرتو به جای صد تا دختر بهت کوسسسسسس میده تا هر وقت که دلت بخواد .-پس بابا رو چیکارش کنیم اون خیلی دلش می خواست و میخواد پسرشو تو لباس دامادی ببینه . من که حرفاشونو می شنیدم با دمم داشتم گردو می شکستم . از این بهتر چی می شد . پسرم از زن گرفتن منصرف شده بود . زنم دیگه مثل سابق کنه نبود و با کیر پسرش ار ضا می شد . منم که از تماشای سکس پسرم و زنم به هیجان اومده و حس می کردم دارم توانایی جنسی امو پیدا می کنم و یه باز سازی اساسی در من صورت می گیره . اگه کیرم کوچیکه از اول هم همین طور بوده . حالا که این طوره تا می تونم باید زمینه رو برای اونا فراهم کنم …..ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

یـــــــــک تیــــــــــر و ســــــــــه نشــــــــــان ۲ (قسمـــــت آخـــــر) میرم مشهد جاهای دیگه ولی اگرم بخوان زیاد با هم سکس کنن یه وقتی نکنه پسره از مادره سیر شه و هوس زن گرفتن بکنه . بد جوری هوس گاییدن زنمو داشتم . خاک بر سر مردای بی عرضه ای مثل من زنشون داره کوس میده خودشون که میخوان یه بهره ای ببرن باید با ترس و لرز و دلهره و استرس باشه . معلوم نبود از خودم می ترسم ازپسرم یا از زنم . منتظر بودم که پرتو به ار گاسم برسه بعدا حمله رو شروع کنم . این پسر پر تلاش ما مدل به مدل مادرشو می گایید . من تو جوونیهای خودم از این شور و حالها نداشتم . هر چند الان چهل سال بسشتر نداشتم ولی اون شور گذشته در من نبود . شهاب پرتو و چسبوند به دیوار . کیرشو از زیر گذاشت تو کوس مادره . پرتو به دیوار میخ شده بود و شهاب میخ طویله اشو از زیر فرو می کرد به کوس مامانش . لحظاتی بعد پاهای مامانشو انداخت رو شونه هاش و سینه هاشو چسبوند به سینه های مامان جونش و لبشو رو لب مامانه قرار داد .-الهی پسر خیر ببینی خدا خیرت بده این چه کمریه که تو داری . تا عمر دارم دعا گوتم . مثل مرغی که داره تخم می کنه قد قد می کرد و جیغ می زد .-واییییییی اوییییییی کوسسم بذار در برم فرار کنم نمی تونم اووووووخخخخخخ زود باش شهاب عزیزم پسرم آههههههه . شهاب به پرتو اجازه داد که دستاشو بیاره پایین و دور کمرش حلقه کنه . می دیدم که چطور به پسرش چنگ انداخته . یهو یه جیغی کشید که ستونهای ساختمون یعنی همون پایه های دیوار حتی منی رو هم که اونجا ایستاده بودم به لرزه انداخت . با آخرین زورش فریاد می زد حالا دیگه آبتو بریز .-شهابم ادای ننه اشو خیلی خوشگل در می آورد بگیر مامان که الان دارم می ریزم و ریخت -بگیر جان جاااااااان مااااااماااااان کوس داری ترو تازه تر از کوس تمام دخترای تازه دنیا -مگه تو همه شونو چشیدی ؟/؟-نه مامان تازگی کوس تو خودش درجه اش معلومه دیگه . آب از کوس پرتو در حال ریخته شدن و بر گشت کردن بود . من توی همون پذیرایی خودمو لخت کرده بودم و پریدم داخل اتاق خواب . زنم جیغی کشید و پسرم سرشو که این ور کرد ومنو که دید مادره رو انداختش زمین و دفرار . من در اتاقو قفل کرده بودم و کلیدم انداخته بودم یه گوشه ای . یه چیزی مثل بمب رو زمین صدا کرد . خدا کنه کمر مادره نشکسته باشه -بابا من غلط کردم گوه خوردم . نفهمیدم . پرتو هم در حالی که از کمر درد می نالید گفت سیامک درکم کن من گناه ندارم مجبور شدم منو ببخش . اگه میخوای طلاقم بدی صاحب اختیاری .-نیومدم شما رو تنبیه کنم . بیا جلو پسرم بیا . ببین کیرم چطور شق کرده . پدرت که آدم خود خواهی نیست . شاید اگه از اول به من می گفتی می خواهی مادرتو بگایی صد سال آزگار هم همچین اجازه ای رو به تو نمی دادم ولی حالا با کمال میل میخوام که دوتایی مامانتو بگاییم . البته اگه پرتو راضی باشه .-سیامک سیامک عزیزم باورم نمیشه که این قدر فکر و فرهنگت رشد کرده و امروزی شده باشی . دوستت دارم عاشقتم .-تز من اینه وقتی که همین داخل می تونیم مشکلات خودمونو حل کنیم چرا بی خود متوسل به بیگانه ها بشیم . مگه آخوندای خودمون تو حوزه ها خود کفا نیستن ما هم باید درس بگیریم و این خود کفایی رو تو منزلامون پیاده کنیم . با این کار دیگه هیچ وابستگی پیدا نمی کنیم دیگه نیازی نیست غر بزنیم و بگیم که سن ازدواج چقدر بالا رفته چرا خونه گرونه اجاره ها بالاست خوردنی و پوشیدنی گرونه . خرج عروسی و زن داری رفته بالا .-بابابابا جونم حرف دلمو زدی حقا که تو بابد وزیری وکیلی نماینده ای یه چیزی می شدی حق تو رو خوردند … پرتو رو که داشت از کمر درد می نالید ولی به عشق جفت کیر پسر و پدر تکون می خورد از جاش بلند کردیم -پسرم من حریف کونش نمی شم . یه عمره کوس کردیم و فعلا به همون کوس قانعیم . تو برو روی کونش و منم کوسشو هدف می گیرم . رفتم زیر پرتو دراز کشیدم و شهاب هم از پشت گذاشت تو کون قمبل کرده مامانش . من توی این بیست سالی بیست دفعه هم کون مامانشو نگاییده بودم . معلوم نبود این چند روزه چه بلایی بر سر سوراخ کونش آورده که خیلی راحت کیر پسرشو قبول کرد .-اووووووفففففف نمی دونین گاییده شدن با دوتا کیر چه لذت و هیجانی داره . چه حالی می کنم . اوووووففففف وقتی می بینم شما پدر و پسر این قدر با هم صمیمی هستین و حال می کنین حس می کنم دنیا رو بهم داده باشن . هیچی از این دنیا نمی خوام جز این که همیشه این طور با هم خوش باشیم و همدیگه رو دوست داشته باشیم . پرتو خودشو رو کیر من حرکت می داد -سیامک نمی دونی وقتی زن از مردش راضی باشه چه حس و حالی پیدا می کنه . کیر خیار صفت شوهرشو توی کوسش بادمجون احساس می کنه . بکن ادامه بده عشق من -عزیرم دوستت دارم . نمی دونی وقتی که می بینم چه راحت داری با کیر پسرمون حال می کنی چقدر خوشحال میشم . هر وقت دوست داشتی حال کن . هر جور خواستی حال کن . منو بوسید و گفت فدای کمرت تازه ارضا شدم تا دوباره ار گاسم شم خیلی طول می کشه . می دونم داری به سختی جلو گیری می کنی هر وقت دوست داشتی خالی کن تو کوسم .-آره بابا راست میگه -شهاب شیطون من راستشو بگو کون مامان چه حالی داره . بگو ببینم این چند روزه چند بار گاییدیش .؟/؟هر گلی زدی به سر خودت زدی . حواست باشه دلتو نزنه . ما همه مشکلات اقتصادی اجتماعی خانوادگی خودمونو همین جا حل کردیم ومی کنیم توی این مسائل که مشکلی نداشته باشیم کرم و مرضمون چیه که بریم دنبال سیاست . راحت داریم زندگیمونو می کنیم و دعاگوی همه هم هستیم -بابا مالیات که نباید بدیم . یعنی به خاطر این جور گاییدن .-اینم از اون حرفاست شهاب جان . یعنی ما باید بریم یه سری از گردن کلفتای جامعه رو بکنیم بشه مالیات یا این ننه ات بره به غریبه ها کوس بده .؟/؟ مگه مجبوریم جار بزنیم به همه بگیم ؟/؟صداشو در نیار . الان مالیات تو جامعه بیشتر از اصل کار و در آمد شده -چقدر حرف می زنین کوس و کون منو بگایین دارم حال می کنم -شهاب جون بیا جامونو عوض کنیم ببینم چه خبر از کون مامانت .یه سالی میشه که سر کشی نکردم . جامونو عوض کردیم . یه نگاهی به سوراخ کونش انداخته و از زیر هم یه دیدی به کیر پسرم انداختم -شهاب جان غلط نکنم باید ده دفعه ای کون مادرتو با این کیر کرده باشی -اوخ بابا زدی به خال یه چیزی تو همین مایه هاست . حقا که تو کار شناس و کیر شناس خوبی هستی -و کون شناس پسرم . کیرم خیلی راحت رفت توی کون پرتو . با همه گشادیش بیشتر از گاییدن کوسش به من لذت می داد . غرق در آرامش خودم بودم . با سینه های زن خوشگلم از زیر بازی می کردم ظاهرا دو تایی منتظر بودند آبمو توی سوراخ کون عیالم خالی کنم .-جاااااان عزیزم داره میاد .-بریزش داخل سیامک . آب کیرتو بریز تو کونم . نمی دونی چقدر بهم حال میدی و آرامش .. کون پرتو رشد خوبی هم داشت . شهاب حسابی بهش آب داده بود ومنم که حالا داشتم بهش کود می دادم تا حسابی تقویت شه . کیرم تا ته می رفت تو کون پرتو . خیلی نرم و روون هر چی که می خواست بریزه ریخت . کیرمو از کون عزیز دلم کشیدم بیرون تا بر گشت آبو از سوراخ کونش بهتر ببینم و بیشتر حالشو ببرم . پوزیشن زیبا و هوس انگیزی بود . تو وجودم احساس می کردم که اگه چند دقیقه همین جور سر گرم دید زدن کون همسرم باشم بازم می تونم شق کنم . پرتو کیر آلوده و آغشته به منی منو گذاشت تو دهنش وواسم ساک زد . خیلی هیجان زده بود . یادم نمیاد هیچوقت در این شرایط از این کارا کرده باشه . من شهابو صداش زدم ودر حالیکه کیر من تو دهن مادرش بود اونو یه سمت دیگه خودم نشوندم و یه دستمو گذاشتم رو سر شهاب و یه دست دیگه امو رو سر مادرش قرار دادم وبعد از این که کیرمو از دهن پرتو کشیدم بیرون سر زن و پسرمو بوسیدم وازشون قدر دانی کردم . این نکته رو هم مجددا یاد آوری کردم که با این کار شهاب و همراهی پرتو چه مشکلات عظیمی از روی دوش خونواده بر داشته شده . دیگه نیازی نیست پسرم ازدواج کنه . مشکل به ارگاسم نرسیدن پرتو و ناتوانی جنسی من هم حل شده . دیگه راحت همه مسائلو حل و فصل می کنیم . شهاب در واقع با یک کیر زده به سه هدف و یک تیر و سه نشان حسابی زده . پرتو هنوز هوس داشت . می دونستم کیر شهابو می خواد . کیر پسر یکی یدونه اشو . اونارو گذاشتم به حال خودشون . بهشون نگفتم کجا میخوام برم می خواستم تا بابت تشکر از اونا یه هدیه ای واسه هر کدومشون بخرم تا شب که به خونه بر می گردم سورپرایزشان کرده باشم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

از کتــــــــــــــــــــــــــــــاب تــــــــــــــــــــا کبــــــــــــــــــــــــــــــاب ۱ هیجده سال بیشتر نداشت . هیکلش تقریبا درشت وقدش بلند بود . اسمش بود آرش . سال سوم دبیرستانو تازه تموم کرده بود . به بهونه بازدید از نمایشگاه کتاب اومده بود به این فضا تا بتونه زنا و دخترا رو دید بزنه . فکر نمی کرد نمایشگاه این قدرشلوغ باشه . شاید علتش این بود که اینجا منحصر به کتابهای خاصی نبود و خیلی هم گسترده با کتابهای متنوعی بود . آرش هم مثل هر نوجوون دیگه ای در این سن تسلیم نیاز های جنسی خود بود . پسرایی که خیلی هاشون می دونستن چه جوری دوست دختر بگیرن چه جوری خودشونو ارضا کنن ولی آرش با این که خیلی خوش قیافه بود و چهره ای مظلومانه داشت نمی دونست که چه جوری با یه دخترکنار بیاد . اون تا همین حد که بتونه چند کلمه تلفنی با یه دختر حرف بزنه و چت کنه در خودش می دید که پیش بره ولی رسیدن به اون جاهایی که دوستاش رفته بودند و با تعریف کردن پیش اون دلشو می بردند کار اون نبود . فکر نمی کرد که در این نمایشگاه زنا و دخترا تا این حد میکاپ کرده و با لباسایی فانتزی بیان . البته این پوشش در حد معتدلی بود ولی گاه بر جستگی بدن اونا رو تا اندازه زیادی نشون می داد . آرش بیشتر به بر جستگی های باسنهایی زل می زد که از پشت مانتو هم مشخص بود . تنها چیزی که به اون توجه نداشت کتاب بود . حس کرد کیر داخل شلوارش شق شده . داغ کرده بود . یه قسمت از نمایشگاه رو شلوغ دیده بود . نمی دونست اونجا مربوط به چه کتابها ییه . زنا و مردا خیلی رعایت همو می کردن . یکی از دوستاش از این می گفت که زنای میانسال خیلی حشری هستند و خیلی راحت تر راه میدن . اونا از اونجایی که سنشون داره میره بالا معمولا توسط شوهراشون اون جور که باید و شاید ارضا نمیشن عاشق پسر بچه ها و مجرد ها هستند . ولی با همه این اوصاف کاری از دستش بر نمیومد . اون روشو نداشت . جنبه شو نداشت که بتونه خودشو با این شرایط وفق بده . دوستش از این می گفت که یک دوست زن داره که هر وقت شوهر و بچه هاش خونه نیستند میره اونجا و از همون اول بر نامه سکس رو با اون زنه تر تیب میده . وقتی که این حرفا رو می شنید کیرش داخل شلوار شق می شد و خجالت می کشید . اتفاقا اون از دوستش خیلی خوش قیافه تر بود ولی سیاست و قدرت تکلم و زبل بازی های اونو نداشت . حالا نمی دونست باید چیکار کنه . دلش می خواست اونم با یکی دوست می شد . یکی که بهش حال می داد . خیلی از دوستاش هم از دو ست دخترای هم سن و سالشون می گفتند از این که وقتی دستشونو میذارن رو سینه های دختره اونا فوری دراز میشن .. خودشو رسوند به نزدیکی یکی از همین زنایی که بین چهل تا پنجاه سال سن داشت ولی هیکلش درشت بود و قدش هم تا حدودی بلند . مانتوی کرم اونم تا زانوش هم نمی رسید . از اونجایی که تنگ به نظر می رسید بر جستگی کونشو تا حدودی نشون می داد . خودشو به نزدیکی اون رسوند . در اون فضا مردان و زنان زیادی کنار هم بودند . تصور می کرد که اون و اون زن حالا در رختخواب کنار همند و دارن سکس می کنند . اون زن داره لذت می بره . دستش رفته بود رو کیرش . ولی فوری خودشو جمع کرد . تعجب می کرد از این که اینجا از صف نونوایی و بعضی فیلمها شلوغ تر شده …آزاده زنی چهل و پنج ساله دبیر زبان انگلیسی بود .. عاشق مطالعه در هر زمینه ای بود . البته بیشتراز اطلاعات عمومی خوشش میومد . آرش خودشو به آزاده چسبوند . مانتوی کرم و شلوار پارچه ای مشکلی و فانتزی و چسبون . آزاده آرشو وسوسه کرده بود . بر چهره آزاده غم خاصی نشسته بود که تا حدودی چینهای خفیف روی چونه و گونه شو مشخص می کرد . اما با وجود این خیلی زیبا به نظر می رسید . زن دستشو به طرف یکی از کتابها دراز کرد ولی آرش خودشو به اون چسبونده بود . احساس خوبی بهش دست داده چشاشو بسته بود . هر دو ایستاده بودند . سمت راست و چپ اونا هم دو نفر دیگه بودند . فضا برای حرکت وجود نداشت . کیر آرش دیگه به حداکثر رشدش رسیده بود . آزاده بر جستگی کیر رو به خوبی احساس می کرد . اولش حس کرده بود که به خاطر از دحام بیش از حد این تماس به وجود اومده ولی وقتی که بر جستگی کیر رو حسش کرد چندشش شد . دلش می خواست بر گرده بذاره زیر گوش اونی که گستاخی کرده .. آرش لذت می برد .با خودش می گفت حتما خوشش اومده .. اووووخخخخخ چی می شد الان با هم بودیم توی یک اتاق ..من و اون روی تخت .. یا توی حموم .. خودم تمام تنشو لیف می زدم .. صورتش گر گرفته بود . حتما اونم حالا تشنه کیر منه…ادامه دارد …نویسنده …ایرانی

ازکتــــــــــــــــــــــــــــــاب تــــــــــــــــــــا کبــــــــــــــــــــــــــــــاب ۲ اون حداقل سه برابر من سن داره . باید دیوونه کیر من باشه .داغ داغ شده بود . آزاده نه به چپ می تونست بره نه به راست . پشتش که آرش قرار داشت و روبروش که کتابهای چیده شده در چند ردیف بود . از این که بخواد بر گرده و اون مرد گستاخو ببینه عصبی بود . آرش نزدیک بود که آب کیرشو توی شلوار خالی کنه . قلبش به شدت می تپید . چیزی نمونده بود . ناگهان آزاده خودشو به سمت چپ کشید یه لحظه سرشو به عقب بر گردوند . چهره آرشو دید . جوون بد بخت تازه به دوران رسیده . به یاد پسرش افتاده بود که به دلایلی ازش دور مونده بود . فکر کرد از اون شکایت کنه . هم حرصش گرفت هم خنده اش . الان دیگه کسی به این حرفا توجهی نمی کنه . این مامورا تا خودشون دلشون نخواد کسی رو به بند نمی کشن . این بار به سمت کتابهای تاریخی و تاریخ ملل رفت . این غرفه کمی خلوت تر بود . .. آرش با خودش فکر کرد حتما رفته جایی که خلوت تر باشه بهتر با هم حال کنیم . حواسش به یکی دو تا دختری بود که اونجا مسئول غرفه بودند . با خودش حساب کرد که اون بهترین کارو کرده اومده اینجا . حتما دوست داشت بره به جایی که مردا مسئولش نباشن اونم راحت بتونه خودشو در اختیار من بذاره . اونم یک زنه انسانه حتما دلش می خواد . .. خودشو به آزاده نزدیک کرد . بازم دو سه نفری اومدن دور و برش . مثل غرفه قبلی نمی تونست خودشو بهش بمالونه ولی در هر حال این کارو انجام داد . این باردر یک موقعیت استثنایی بینی خودشو گذاشته بود روی شونه آزاده داشت اونو بوش می کرد . عطر استفاده شده عطر ملایم و هوس انگیزی به نظر می رسید . یکی از دخترای مسئول غرفه متوجه این حالت آرش شده بود .. آزاده هم که متوجه نگاه اون دختر شده بود حس کرد که متوجه حرکات آرش شده .. با آرنج زد به پهلوی آرش .. خیلی آروم بهش گفت بیا بیرون باهات کار دارم .. آرش باورش نمی شد که این حرف از سوی این زن باشه .. حس کرد که داره در یه عالم رویایی سیر می کنه ..با خودش گفت ..دوستام می گفتند که زنای در این سن عاشق پسرای جوونن تا احساس جوانی کنن . ولی اگه کیرم راضیش نکنه چی . 16 سانتو میشه . زن جلو و پسر به دنباش . یه گوشه ای که جمعیت کمی از اون محل رد می شدند ایستاد .-ببینم پسر تو خجالت نمی کشی خودت رو به من می چسبونی ؟/؟ من جای مادرت هستم . واقعا این کارت ناراحت کننده هست . بهترین کار اینه که تو رو تحویل مامورت بدم تا درس عبرتی بشه برای اونایی که این جور هتک حرمت می کنند . آرش آرزوهاشو نقش بر آب می دید . دیگه هر هوسی که داشت عین برق از سرش پرید . -غلط کردم خانوم . نفهمیدم . دیگه از این کارا نمی کنم . باور کنین من این کاره نیستم . مامان بابام کار مندن . منم … -خب تو که چی باید بیای به ناموس مردم نظر بندازی ؟/؟ من شوهر دارم . یه پسر دارم به اندازه تو . .. یه لحظه حواسش رفت پیش پسرش . اونو دیگه زیاد نمی دید . چند ماه بود که جدا از شوهرش زندگی می کرد . اون مردی عیاش بود . عیاش و زن باز و آزاده هم نمی تونست این وضعیت رو تحمل کنه .برای همین اومد به آپار تما نی که از خودش داشت . شوهر وپسرش با هم بودند . دخترش که از دواج کرده بود . پسرش گاهی بهش سر می زد و چند روزی رو پیشش می موند . شوهرش از خداش بود که زنش اونو به حال خودش رها کرده . آزاده به خاطر حفظ آبرو از شوهرش جدا نمی شد . .. اشک از چشای آرش سرازیر شده بود . از بابا مامانش حساب می برد . با این که یک پسر عاقل و بالغ بود و واسه خودش مردی شده بود . آزاده که به شدت عصبی بود این وضعو که دید تا حدودی خشم اولیه اش فرو کش کرده بود .. با خودش فکر می کرد که یعنی پسر اونم در این شرایط قرار داره ؟/؟ -ببینم می تونی بگی واسه چی این کارو کردی ؟/؟ اون می خواست بدونه و بفهمه که آرش اون در چه شرایطی قرار داره . هنور نمی دونست که این پسر هم هم نام پسر اونه .. با این که به شدت عصبی بود ولی ازش پرسید تو فکر نکردی هر کسی واسه خودش آبرویی داره و داری این کارو می کنی که چی بشه .. راستشو بگو .. -معذرت می خوام غلط کردم . اشتباه کردم .. -ولی اگه من بهت می خندیدم و به روت نمی آوردم بازم ادامه می دادی و خیالات دیگه ای هم در سرت داشتی . -نه نههه -راستشو بگو شما پسرا اصلا چی می خواین . هدفتون از این کارا چیه .. آرش نمی دونست چی بگه .. نمی دونست چه جوری شروع کنه . آیا باید به این زن اعتماد کرد ؟/؟ اون فقط کمی از مادرش جوون تر بود . می تونست جای مامانش باشه . -ببینم اگه یکی دیگه همین کارو با تو می کرد اگه زبونم لال آرش من با مامانت همین کارو می کرد تو ناراحت نمی شدی ؟/؟ …ادامه دارد …نویسنده ….ایران

از کتـــــــــــــــــــــــــــاب تــــــــــــــــــــا کبــــــــــــــــــــــــــــــاب ۳ یا انتظار داشتی مادرت چیکار کنه ؟/؟ .. -تو رو خدا منم اسمم آرشه به خاطر آرش خودت بهم گیر نده .. -جوابمو ندادی آخه چرا -خب الان شرایط اینه که نمیشه از دواج کرد ..منم که نمی تونم برم به دنبال دختر مردم . نمی تونم . در خودم نمی بینم .-تو رو خدا بیا ببین چه بلبل زبون شدی . خیلی رو داری .. خب بگو حالا چرا با من ؟/؟ مگه در من چی دیدی . راستشو بگو . هر چی توی دلته بگو . آزاده به چشای پسر نگاه کرد . حس کرد که مثل آرش اون مظلومه و می تونه صادق باشه .. -راستش شما با این لباستون منو تحریکم کردین -خب خیلی ها بودند که لباسای تحریک آمیزی تنشون کرده بودند . از من جوون تر و سر حال تر که به سنت بخوره -اتفاقا من چون فکر کردم اختلاف سنمون زیاده شما ..شما … -دیگه نمی خوای چیزی بگی …آزاده بازم به آرش خود فکر می کرد . این پسر خیلی اونو به یاد پسرش مینداخت . حالا اون و پدرش در کنار هم زندگی می کردند . شاید هم ویروس زن بازی باباش به پسره برسه . نمی دونست با اون چه بر خوردی کنه . آیا اونو به حال خودش بذاره .. دلش می خواست اطلاعات بیشتری از اون کسب کنه که بتونه بر خورد مناسب تری با پسرش داشته باشه . آخه یک زن هر چقدر در مورد پسرش بدونه بازم نمی تونه مطمئن باشه که کاملا درکش می کنه مگر این که مسائل خاص جوانان رو از زبون پسر دیگه ای بشنوه . شاید بعضی از تابوها نذارن که پسرش بتونه با اون خیلی راحت باشه -سوار شو بریم -کجا -خونه ما -نمیام تو می خوای منو تحویل بدی -به ـآرش خودم قسم که این کارو نمی کنم . فقط چند تا سوال ازت دارم . من می خوام در مورد خودت ازت یه چیزایی بپرسم . اگه بامن نیای و سماجت کنی منم لجاجت می کنم و تحویلت میدم . آرش همراه آزاده به راه افتاد وارد یه آپارتمانی در طبقه سوم یه ساختمون ده واحده پنج طبقه شدند . آرش اولش کمی می ترسید . چند بار خواست فرار کنه ولی ترسید که با سر و صدای آزاده اونو دستگیرش کنند . وقتی دید کسی در خونه نیست تعجب کرد و تعجبش وقتی بیشتر شد که دید هیبشکی در اون خونه نیست . -تعجب نکن آرش پیش باباشه . اونم باید اندازه تو باشه . طرز حرف زدنش نگاش .. من الان باید پیش اون می بودم .. آزاده تازه سر صحبت و حرفاش باز شده بود . وقتی مانتوشو در آورد و اون شلوار کیپشو کاملا انداخت توی دید , با اون بلوز سفید بدون آستینی که شونه های لخت و سفید و بلورینشو هم نشون می داد دیگه آرش خجالت می کشید از این که به این زن که به اون اعتماد کرده این جور باهاش درددل می کرد جواب خوبی هاشو با بدی بده .. آزاده از خودش و همسرش می گفت . از تر بیت آرش خودش . -من نباید اونو تنها می ذاشتم . اون حالا به من نیاز داره . باید راهنماش باشم . اون حتما حالا یه حسی مثل حس تو روداره .. این که نمی تونه به خواسته هاش برسه .آزاده دلش پر بود .-خب آقا آرش این از زندگی ما . ولی من نمی دونم رابطه پدر و مادرت باهات چه طوره .. آرش که حس می کرد لحن آزاده کمی مهربانانه تر شده این اجازه رو به خودش داد که دزدکی یه نگاههایی به زن بندازه . سینه هاش در حال ترکوندن بلوز تنگ و چسبونش بودند ولی کاملا پوشیده بودند . به خودش این اجازه رو داد که کمی بلبل زبونی کنه . -ببخشید چرا پدر و مادر ها همش فکر می کنند که هر چی فکر می کنند درسته ؟/؟ چرا به این فکر نمی کنند که ما هم نیاز هایی داریم ؟/؟ -نیاز ؟/؟ شما الان وقت درس خوندنتونه . -درسته ولی هر چی که بخواهیم فکرمونو با درس خوندن گرم کنیم گاهی وقتا نمیشه . پدر و مادر ها خودشون از یه مرزهایی عبور کردن دیگه اون مشکلاتو ندارن .. آزاده حس می کرد که آرش درست میگه -ولی این مشکلات برای همه آدما هست . فقط تو نیستی که در این مرحله قرار گرفتی . خیلی ها در این مرحله آلوده شدند وخیلی ها هم از این مرحله به سلامت گذشتند . من هم دلم نمی خواد یکی که مثل پسرمه و جای اونه به یه مرحله سختی برسه که نتونه به سلامت ازش رد شه . نگاه آزاده تصادفا متوجه بالای شلوار آرش شد . کیر آرش شق شده بود و انحراف به چپ پیدا کرده بود .. فهمید که باز هم این پسر تمایل شدیدی به اون پیدا کرده .. لعنت بر من که خواستم با مشورت دادن به اون اونو متوجه اشتباه خودم بکنم . اگه راست میگم نباید آرش خودمو تنها بذارم . باید بالا سرش باشم . یه جورایی هم باید مراقب کارای پدرش باشم که اون زیاد به فکر عیاشی نباشه .. یه فکر عجیبی به سرش افتاده بود . اون طرف هم پسر داشت به این فکر می کرد که یک زن تنها و من در یک خونه.. چرا اون این قد راحت داره باهام تا می کنه . چرا منو نمی فرسته برم . آزاده حس کرد که دیگه از تماشاو احساس کیر ورم کرده آرش چندشش نمیشه . دیگه اونو پررو نمی دونه …ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

از کتــــــــــــــــــــــــــــــاب تــــــــــــــــــــا کبــــــــــــــــــــــــــــــاب ۴ یه لحظه رفت به اتاق خوابش . جلوی آینه . خودشو ور انداز کرد . به چند تا چین صورتش نگاه کرد . حس کرد که داره از درون می لرزه . فکر این که خودشو در اختیار این پسر بذاره چون جای پسرشه و دلش به حالش سوخته بدنشو به لرزه در آورده بود . آیا به همین دلیل می خواد این کارو بکنه . یا حس می کنه که خودشم نیاز داره . دلش به حال آرش می سوخت ولی حس کرد که خیلی تنهاست . دستشو گذاشت رو سینه اش و یه دستشم رو کسش قرار داد . اون بیش از چند ماه بود که سکس نداشته و به ناگهان احساس نیاز می کرد . همون چیزی که می تونست اون و آرشو به هم پیوند بده . نه نههههه اون جای پسرمه من نباید به این مسئله فکر کنم . نباید فکر کنم . با این حال کمی خودشو آرایش کرد . از یه عطر هوس انگیز و ملایم قوی تری استفاده کرد . با این که نمی خواست خودشو در اختیار آرش بذاره ولی دوست داشت بازم آتیشش بزنه . حس کرد که حالا لذت می بره از این که پسر لذت ببره و به خواسته اش نرسه . می خواست که خودشو باور کنه . باور کنه که اگه شوهرش زنای دیگه رو بر اون تر جیح میده اون می تونه هنوزم از پسرای جوون دل ببره . ولی اون به این بهونه که می خواد در مورد پسرش یه اطلاعاتی کسب کنه اونو به این جا آورده بود . آرش برای لحظاتی بعد زن دیگه ای رو در مقابلش می دید . زنی که ده سالی رو جوون تر به نظر می رسید . دو تایی شون در سکوتی محض فرو رفته بودند . آرش هنوز نگاههای هوس طلب زنا رو نمی شناخت . نگاه آزاده از التماسش می گفت . از این می گفت که می خواد خودشو در اختیار اون بذاره ولی آرش به این فکر می کرد که زن دلش برای این می سوزه که پسرش حالا اینجا نیست . چقدر بوی آزاده مستش کرده بود ولی دیگه به خودش اجازه نمی داد که کاری رو که در غرفه کتاب انجام داده اینجا هم انجام بده . آزاده مات مونده بود . با اون صحبتایی که پیش آرش کرده بود و اون وجهه ای که کسب کرده از طرفی اونو برای خودش کم سن می دونست . آزاده رفت آشپز خونه تا یه شربتی درست کنه و بیاره . در بر گشت دو تا از دگمه های بلوزشو باز کرد تا سینه هاشو هم بندازه توی دید . حالا دیگه آرش بی اندازه وسوسه شده بود . .و حالا دیگه این آزاده بود که بی اندازه هوس داشت و می خواست کاری کنه که آرش یه قدم به طرف اون بر داره .. -دلم خیلی برای آرشم تنگ شده .. بیا تا به جای اون تو رو ببوسم . به یاد اون می افتم . وقتی که زن میانسال لباشو رو صورت پسر گذاشت اون از خود بی خود شد . زن خودشو بهش چسیوند . بر جستگی کیر آرش به قسمت زیر شکم و ناف زن چسبیده بود . آزاده حالا از این تماس لذت می برد . .. وقتی زن دستشو گذاشت دور کمر آرش اون که هنوز تجربه معاشقه رو نداشت بازم حس می کرد که آزاده به یاد پسرش افتاده ولی حرکات اونو غیر عادی تشخیص داده بود .. با خودش گفت باداباد منم بغلشو با بغل پاسخ میدم . وقتی دستای آرش به کمر آزاده رسید زنی که چند ماه از لذت سکس به دور بود حس کرد که الان بهترین موقعیتیه که بتونه پسر رو تورش کنه . -ببینم بازم که داری شیطون میشی . این چیه که ورم کرده و نشون میده که می خواد بپره بیرون . ببینم پسرا همه شون همین جورین ؟/؟ یعنی آرش منم به این صورت تحریک میشه ؟/؟ -آره آزاده خانوم . -پس خیلی سخته تحمل اون . که نتونه کاری بکنه . فداش شم . بمیرم براش . ولی همینه که میگن آدم تا بالغ میشه باید از دواج بکنه . ببینم تو خیلی دلت می خواد ؟/؟ .. آرش قلبش به شدت می تپید . آزاده هم دست کمی از اون نداشت . با خودش فکر می کرد که این چه سوالی بود که کرده . اگه پسره حالا خجالت بکشه . خیطش کنه چی ؟/؟ از اون طرف آرش نمی دونست چی بگه ؟/؟ یعنی من خواب نمی بینم ؟/؟ -با من شوخی دارین ؟/؟ .. آزاده دیگه نفسش نمیومد . -نه شوخی چیه . چون دوستت دارم . پسر محجوب و با ادب و خونواده داری هستی . دارم فکر می کنم که اگه آرش من جای تو بود اونم حتما کمبود داشت .. نزدیک بود بگه اون وقت مامان تو باید به دادش می رسید .. خنده اش گرفته بود .. -بیا از این طرف بریم .. بازم خوب شد که همون اول یه تخت دو نفره برای خودم دست و پا کردم . هر چند هر وقت پسرش میومد کنار اون می خوابید . حالا می خواست در کنار یه آرش نوجوون دیگه بخوابه . اما این نوع خواب با اون خواب کنار پسرش فرق می کرد . اینجا یک بیداری و سکسی بود که معنای خوابو می داد .. خودشو رو تخت دراز کرد . دستا و پاهاشو به دو طرف دراز کرد و طاقباز کرد . -پسر حالا شجاعت خودت رو نشون بده ..ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

از کتــــــــــــــــــــــــــــــاب تــــــــــــــــــــا کبــــــــــــــــــــــــــــــاب ۵ آرش هنوز کاری نکرد ه حس کرد که آبش می خواد حرکت کنه . این اولین باری بود که می خواست با یکی سکس کنه . باورش نمی شد . آزاده دوست داشت طرفش قدرتمندانه باهاش حال کنه . بهش لذت بده . -منو ببوس . بدت میاد ؟/؟ لباتو بذار رو لبام .. لختم کن . لباسامو درش بیار . پسر این قدر دست و پا چلفتی نباش . تو چطور داشتی توی نمایشگاه خودت رو به من می چسبوندی . فقط همین قدر بود شجاعتت ؟/؟ به رگ غیرت آرش بر خورد . لباشو گذاشت رو لبای زن . دیگه دونست که اونم دیوونه وار حشری شده . آزاده لبای آرشو گاز می گرفت و به این صورت هوس خودشو نشون می داد . آرش بلوز زن رو از تنش آورد . سوتینشو هم بدون این که بازش کنه از سرش در آورد . -پسره حریص چقدر عجله داری . خودشو هم از نیمتنه لخت کرد . حالا هر دو شون فقط شورت و شلوار پاشون بود . آزاده دستاشو دور سینه اش حلقه کرد و آرش هم لباشو گذاشت رو یکی از سینه هاش . . اون فقط به تنها چیزی که فکر می کرد این بود که کیرشو فرو کنه توی کون یا کس این زن . ولی با مکیدن سینه آزاده کیف می کرد . از این که می تونه به این زن لذت بده خیلی خوشش میومد .پسر کمی به فیلمهایی که دیده بود فکر می کرد . یه چیزایی در این حالات به یادش اومد . یواش یواش از سینه های آزاده اومد پایین تر . لباشو گذاشت رو نافش . و بعد هم اونو زبون می زد . از اونجا رفت به لاپای زن .. دهنشو گذاشت رو شلوار آزاده . هنوز تا کسش دو مرحله راه داشت . بهر آزادی کس باید گذشت از مرز شورت . با این حال اون قسمتو گازش می گرفت .. -اوووووفففففف اووووووففففففف آرش خیلی خوشم میاد . زود باش بکشش پایین زود باش پسر خوب .. آرش اونو یه دور بر گردوند . این کا ر را با زور و قدرت انجام داد .طوری که آزاده از این حرکت و زورش خوشش اومد . پسر واسه این که اونو از کون لخت کنه این کارو انجام داده بود . شلوار کشی زنو از پشت می کشید پایین و می داد بالا . وقتی سفیدی کون و اون چاکشو می دید کیرشو محکم به تشک فشار می داد . حس می کرد که دیگه توان و طاقت نداره .. وقتی پس از چند حرکت شلوار آزاده رو تا آخر پایین کشید و اونو از پاش در آورد . شلوار خودشم پایین کشید . شورت فانتزی و کوچولو و مشکی آزاده از کناره ها کسشو به خوبی نشون می داد . آرش خودشو به تشک مالید . آب کیرش داخل شورت خالی شد . هیچوقت به این صورت آبشو خالی نکرده بود . کمرش سست شده بود و چاره دیگه ای نداشت . واسه این که آزاده نفهمه سریع شورتشو گذاشت لای شلوارش و . حالا اون کاملا لخت بود . سرشو گذاشت روی کون زن . حس کرد که کس زن هم از وسط خیس کرده این خیسی به کناره ها رسیده آروم شورتشو پایین کشید .. دو تا سوراخ .. یکی سوراخ کون که ریز بود و یکی دیگه کس که گشاد به نظر می رسید . پاک کونشو از وسط باز کرد . شکاف کس دراز بود . دور کس یه حالت آب افتادگی خفیف داشت . هر چند مثل یه میوه تازه نبود ولی خوردن داشت . لبه های کسو که به دو طرف باز می کرد چسبندگی خاصی رو می دید . زبونشو گذاشت رو همون . میکش زد . آزاده یه زبون تازه رو روی کسش حس می کرد . -اوووووخخخخخ اوووووخخخخخخ آرش داری چیکار می کنی .. زود باش زود باش .. پسر با این که دقایقی پیش ار ضا شده بود ولی هوسش به اندازه ای بود که کیرش دوباره شق کرده بود . اون اولین باری بود که می خواست یه کسی رو بکنه . حتی کون هم نکرده بود .شورت زنو در آورد . کیرشو چسبوند به کس آزاده . کون بر جسته و قمبل کرده زن اونو به وجد آورده بود . آزاده کونشو کمی داد به عقب تا لاپاش راحت تر باز شه و آرش راحت تر اونو بکنه . -جااااااان بکن بکن دیگه .. قلب آرش به شدت می تپید . بازم از این بابت که این کیر می تونه چند دقیقه ای کس زن رو بکنه خوشحال بود . از اونجایی که با حرکت خودش توی شورتش خالی کرده بود .. -آهههههههه .. آزی جون رفتش توی کست .. رفت .. -بذار تا ته بره بره بره .. اگه دو برابر هم بود می رفت .. آزاده درست می گفت با این کس گشادی که داشت و راهی طولانی تا انتهای کس یک کیر سی سانتی رو هم به راحتی قبول می کرد .. -بزن تند تر بزن ..من چند ماهه که تا حالا سکس نکردم -منم چند ساله که سکس نداشتم . یعنی از وقتی که بالغ شدم .. -آخخخخخخ پس من شدم زنت .. عروست .. بکن آرش ..پسر خوب .. عزیز دل و دوست داشتنی من .. آرش لذت می برد از این که کون آزاده با هر ضربه اون مثل ژله می لرزه ..ادامه دارد ..نویسنده …ایرانی

از کتــــــــــــــــــــاب تــــــــــا کبــــــــــــــــــــاب ۶ (قسمـــــت آخـــــر ) -چقدر خوب منو می کنی .. خیلی واردی . مثل حرفه ای ها . همین جور آبتو داشته باش . هر وقت ار ضام کردی بریزش توی کس من . بعد از دقایقی آزاده ازش خواست که اونو از روبرو بکنه . دوست داشت چهره خوش تیپ آرشو ببینه و این جوری در سیستم فکری و عصبی اون اثر بیشتری داشته باشه . پسر برای لحظاتی از این که به وقت گاییدن بخواد زنو ببینه سختش بود ولی وقتی آزاده دستاشو دور گردن آرش حلقه زد و لباشو گذاشت رو لبای پسر , آرش هم کیرشو روونه کس زن کرد . پسربا سرعت گاییدن آزاده رو ادامه داده .. زن احساس می کرد که آرش مثل یک مرد قوی داره اونو می کنه . این خیلی بیشتر از اون چیزی بود که انتظارشو داشت . خیلی بهتر از شوهرش اونو می کرد . -آرش خیلی خوشم میاد . ولم نکن . بهم بچسب . همین جور ادامه بده .. اووووووهههههه .. کسسسسسسم کسسسسسسم می خاره می خاره .. یهو به سرعت چند بار کسشو به سقف محل کیر پسر زد و با چند حرکت پی در پی کمر آرشو گرفت و اونو قفل کرد اون به ار گاسم رسیده بود و با این کار سعی کرد لذتش ادامه داشته باشه .. شونه های آرشو گاز می گرفت . نیروی فوق العاده ای پیدا کرده بود . آرش هر جا یی از بدن آزاده رو که با لباش در تماس بود می مکید . حس کرد که کیرش راه فراری نداره . این بار در اوج لذت آب کیرشو ریخت توی کس آزاده فکر نمی کرد که به این صورت کردن کس و ریختن منی داخلش واسه یک مرد لذت داشته باشه . وقتی کیرشو از توی کس بیرون کشید چه حالی می کرد از این که می دید منی اون از کس آزاده زده بیرون . محو تماشای این صحنه بود که آزاده اونو بر گردوند و دهنشو گذاشت روی کیر .. -ووووووییییی خیلی خوشم میاد آزی جون .. آزاده طوری کیر آرشو می خورد که انگاری داره خوشمزه ترین غذای مورد علاقه شو می خوره . آرش در همون حال دستاشو دراز کرده به کون آزاده رسوند . با سوراخ کونش بازی کرد . نمی دونست که تنگ یا گشاده بدون این که کیرشو از دهن زن بیاره بیرون خودشو بالا تر کشید و حالا راحت می تونست انگشتشو فرو کنه توی کون زن . همین کارو هم خیلی آروم انجام داد .انگشت وسطی خودشو آروم آروم فرو کرد توی کون آزاده . خیلی راحت و نرم اونم تا ته رفت توی کون .. آرش طوری لذت برد که انگاری کیرشو کرده باشه توی کون آزاده . -می خوای ؟/؟ تنگه . دردم می گیره . ولی چون پسر ماهی هستی دلم نمیاد که دلت رو بشکنم . -فدای تو آزی جون .. آزاده قمبل کرد تا پسر کونشو بکنه . کیر آرش کمی شل شده بود .اونو چند بار به کون آزاده مالوند . همون کافی بود تا کیرش یک بار دیگه جون بگیره و آماده رفتن به سوراخ کون شه . کیرشو به روزنه کون آزاده چسبوند .. -آزی جون این طرف هم خیلی مزه میده . سوراخ کونت چقدر خوشگل و تنگه .. درواقع سوراخ کون آزاده به نسبت کونهای تنگ دیگه گشاد بود ولی از اونجایی که آرش تجربه نداشت و پیام دردی رو هم از سوی آزاده نشنیده بود فکر می کرد که این سوراخ چقدر تنگ و فابریک باشه . -کیف داره کیف داره .. فکر کرد که کیرش دیگه نفس نمی تونه بکشه اون داخل . چسبندگی لذت بخشی داشت .. چند قطره از آبشو توی کون خالی کرد . زیاد نبود ولی بهش مزه داد . بعد از لحظاتی پسر و زن در آغوش هم بودند . -خوشت اومد آرش؟/؟ -خیلی کیف کردم -فقط از این بابت با کسی حرف نزن . به دوستات چیزی نگو . خیلی ها جنبه شو ندارن . من این کارو به خاطر این کردم که تو جای پسرم بودی . حس کردم که اونم یه کمبوداتی داره . مادر به فداش اون الان چیکار می کنه رو من نمی دونم ولی می دونم این یه نیاز و هوسیه که هم در ما زنا هست و هم در شما آقایون و باید یه جوری با این هوس کنار اومد . ولی خب چرا دروغ بگم منم لذت بردم . منم یه انسانم دیگه . منم تونستم نیازمو رفع کنم . باید صادق بود و حقیقت رو گفت . آرش از این که می دید آزاده صادقانه همه چی رو براش گفته لذت می برد . دلش می خواست بازم اون بدن لختو در آغوش بکیره و برش بوسه بده . همین کار رو هم انجام داد . سر تا پاشو می لیسید و میک می زد . -آرش نکن نکن اون وقت من ول کنت نیستم. اون وقت دیگه ازت دست نمی کشم . از درس خوندن و بقیه کارا میفتی . …اون شب آرش نتونست پیش آزاده بمونه . ولی برای شب بعدش یه بهونه ای آورد و پیشش موند .-آزی جون کست مزه کبابو میده -کیرت که از کباب خوشمزه تره .. ولی اگه گفتی امشب شام برات چی درست کردم .. -نمی دونم -کباب .. کباب بره .. -ببینم کس کباب هم داریم دیگه .-البته اگه با آتیش کیرتو بپزه . آرش حسابی بلبل زبون و حاضر جواب شده بود . آزاده برای این که بعد ها به مشکل بر نخوره با شوهرش آشتی کرد . اون می ترسید که نکنه از آرش بار دار شه . و از طرفی هم پسرش وقت وبی وقت سراغشو بگیره . هفته ای یکی دوبار با دوست پسرش آرش سکس می کرد … حالا همه راضی بودن و دیگه کسی به کسی گیر نمی داد و هر چیزی سر جای خودش قرار داشت …. پایان … نویسنده …. ایرانی

مــــــــــامــــــــــان کمکــــــــــت مــــــــــی کنــــــــــه پســــــــــرم ! ۱ من و فرهاد تنها شده بودیم .. از روزی که خواهرش فریده اکه دوسال ازش بزرگ تر بود ازدواج کرده رفته بود شوهرم به نوعی افسردگی دچار شده بعدش هم فشار روی قلبش زیاد شد و پس از دو تا سکته قلبی پشت سر هم من و فرهاد رو تنها گذاشت . هنوز پنجاه نشده بود . پنج سال ازم بزرگتر بود . فرهاد یه پسر خوشگل و سفید و تپل و مپل و مظلوم بود . من این جور بارش آورده بودم . خجالتی و فراری از دخترا . با این که همه دوست داشتند با اون باشن ولی اون از همه فراری بود . خودمو در این زمینه مقصر می دونستم . یک سالی بود که پدرش مرده بود . از همون زمان من و اون کنار هم می خوابیدیم . دلم نمی خواست اونم دچار افسردگی شه . سال آخر دبیرستانش بود . می خواستم بهش روحیه بدم درساشو خوب بخونه . حس می کردم روز به روز داره لاغر تر میشه . کاراشو زیر نظر گرفتم فهمیدم که داره خود ارضایی می کنه . بد تر از همه این که هرروز می دیدم کشوی رخت و لباس من در هم ریخته شده و شورت و سوتین هایی که روی رخت آویز قرار دارن مچاله شده و اون نظم و ترتیب و ترکیبشون به هم خورده .. مشکوک شدم . خیلی راحت می شد اونو زیر نظر قرار داد . فرهاد وقتی غرق کاری می شد اصلا حواسش به این و اون نبود . شورتهای خیلی فانتزی من اونایی که از پشت و جلو جای کسش شکاف داشت و یا یه حالت توری و مشبک داشت برای چند ساعتی مفقود می شد . دو سه تا از اونا رو که دیگه ندیدم . اتاق خواب ما هم حموم داشت یه روزی بهونه حموم کرده ولی درشو خیلی کم باز گذاشته که بتونم حرکات پسرمو زیر نظر بگیرم . رفت و از اتاق خودش یکی از اون شورتای مفقود شده منو که خیلی هم خوشگل بود و از پشت شکافی داشت که قسمت کس رو لخت نشون می داد و تازگیها مد شده بود در آورد .. شورتشو هم کشید پایین و شروع کرد به جلق زدن .. بعد رفت یه کرمی آورد روی کیرش کشید و دور شکاف اون شورت . کیرشو فرو کرد توی سوراخ . -آه ..اه..آه..آه ..صدای ناله های آرومش دیوونه ام کرده بود . این کار رو همراه با دید زدن من انجام می داد . اصلا دلم نمیومد اون این جور زجر بکشه . وقت زن گرفتنش هم نبود . با خودش حرف می زد مامان بگیر بگیر .. بگیر خیلی وقته بهت کیر نرسیده .. وای من بمیرم .. پسره پررو و بی ادب . چرا این جوری شده بود . یه روز نامه رو زمین پهن کرد به کارش ادامه داد و طوری که انگار داره منو میگاد کیرشو چند بار توی سوراخ شورت فرو کرد و کشید بیرون و دریکی از این حرکات تا اونجا که می تونست رو زمین خالی کرد که ریخت روی روز نامه اونو مچاله کرد و احتمالا انداختش توی سطل آشغال و بر گشت . کیر فرهاد با اونی که بچگی هاش می دیدمش و باهاش بازی می کردم از زمین تا آسمون فرق کرده بود . من احساس تنهایی می کردم . از این کار فرهاد که حس می کرد شورتی که داره می کنه کون مامانشه لجم گرفته بود دلم نمی خواست با دید دیگه ای به من نگاه کنه . خیلی دلخور شده بودم . و نمی دونستم چه رفتاری باهاش درپیش بگیرم . روز به روز لاغر تر می شد . چون از طریق حرکات دست هم خود ارضایی می کرد . می دونستم که چقدر به اعصابش فشار میاد . چند بار هم اونو دیده بودم که داره سوتین منو بو می کنه و شورتامو می ذاره تو دهنش وروی کیرش . با همه اینا راضی بودم که از این کارا بکنه ولی از دستش ندم . اما از این می ترسیدم که نکنه یه وقتی بیفته رو من و فراموش کنه که من و اون رابطه مادر فرزندی داریم . مو بر تنم سیخ می شد .. تازگیها به وقت خواب آهنگهای آرام بخش غربی با صدای زن میذاشت که ریتمی تند هم داشت .. حس می کردم که ترانه هایی مخصوص سکس یا رقص باید باشه .. -فرهاد جان اگه سختته می تونی بری اتاق خودت بخوابی . چون ممکنه دوست داشته باشی صدا رو بلند تر کنی -مامان جام خوبه اگه ناراحتت می کنه می تونم هد فون بذارم . چیزی نگفتم . عادت داشتم وقتی که شوهرم زنده بود کاملا لخت توی بغلش بخوابم . ولی ملاحظه پسرمو می کردم و فقط با شورت و سوتین کنارش دراز می کشیدم هر چند روی تنم ملافه می دادم ولی گاهی که بیدار می شدم می دیدم که از تنم کنار رفته . کونم همون استیل بر جسته بودن خودشو حفظ کرده بود . سینه هام کمی شل شده بود .. راستش دیگه به خودم اهمیتی نمی دادم . چهل و سه سالم بود . هم بیداری فرهاد منو می ترسوند و هم خوابش .. چون می دونستم دوباره بیدار میشه و حرکاتشو انجام میده . یه شب که مهمونی رفته بودیم خونه دایی اش دیدم که دختر دایی های یکی دو سال کوچیکترش بد جوری دارن دور و برش می پلکن و قاپشو می دزدن . اونا می دونستن که فرهاد خجالتیه ولی داشتن از راههایی وارد می شدن که اونو به طرف خودشون بکشونن ……ادامه دارد ….نویسنده …..ایرانی .

مــــــــــامــــــــــان کمکــــــــــت مــــــــــی کنــــــــــه پســــــــــرم ! ۲ فرهاد هم یه گرایشهایی پیدا کرده بود . اون شب خیلی آروم بود . همش با من از سپیده و ساناز این دختر دایی های شیطونش می گفت .. -فرهاد بس کن . اونا می خوان به طمع مالت باهات دوست شن و بعد خودشونو بهت بندازن . -مامان این طور نیست . اونا خالصانه دوست دارن با هام دوست شن .-پسرم این روزا دخترا شیطونن . حق نداری با اونا باشی . از راه به درت می کنن . شکمشون میاد بالا اون وقت مجبوری بگیریشون . سابقه نداشت با این کلام با هاش حرف بزنم . هر چی شورت و سوتین داشتم اونا رو روی رخت آویز آویزون کردم . ولی حس کردم این جوری خیلی بد تره چون اون بیشتر تحریک میشه و میره دنبال دختر دایی هاش وکار دست خودش میده . اون وقت دیگه به مامانش توجه نمی کنه .. گوشی موبایلش وقت و بی وقت زنگ می خورد . براش پیام میومد . تا حالا سابقه نداشت که این همه پیام بازی داشته باشه ..تصمیم خطر ناکی گرفتم . این که خودم تحریکش کنم تا این جوری فقط حواسش به من باشه . معطلش کنم و یواش یواش یه فکری بکنم تا فکر دختر دایی ها رو از سرش به در کنم . تازه اونا دو تا بودند و احتمالا دو تا خواهر با هم یه ساخت و پاخت هایی هم کرده بودند . راستش زیاد به عواقب کار فکر نکرده بودم . با این حال دلم می خواست که اون دیگه به اونا فکر نکنه . فقط منو دوست داشته باشه وابسته به من باشه . متکی به من باشه . فقط منو فریاد بزنه .. از دستش عصبی بودم . هم به خاطر جسارتی که به من کرده بود و هم به خاطر علاقه ای که به دختر دایی هاش نشون می داد . اون شب تا می تونستم مدل به مدل شورت و سوتین رو گذاشتم روی رخت آویز بالکن خونه .. خودمم روی تخت و طبق معمول با یه شورت و سوتین نازک و فانتزی دراز کشیدم . خوب مراقب بودم که با همه فانتزی بودن شورتم حاشیه های کسم و یا سوراخ کونم مشخص نباشه . می دونستم که فر هاد رفته بازم کیرشو فرو کنه توی شورتم و باهاش حال کنه . ملافه روی خودم نذاشتم . متوجه نشدم کی خوابم برد . فقط وقتی چشامو باز کردم که حس کردم یه چیزی داره روی شورتم حرکت می کنه . ترس برم داشت می خواستم جیغ بکشم که حس کردم یه چیز لوله مانندی داره روی شورت و کونم حرکت می کنه . خیلی ناراحت شدم . کیر فر هاد بود . خیلی آروم داشت این کارو می کرد . چرا باید اون اجازه این کار رو به خودش بده . یه تکونی به خودم دادم . ول کرد . دقایقی رو کاری نکرد . دلم می خواست پاشم بذارم زیر گوشش . ولی لحظاتی بعد دیدم که اون زبونشو گذاشت روی شورتم . قسمتی از انتهای شورتمو آورد بالا تر تا بتونه اونو بذاره توی دهنش .نمی دونم چرا اون این قدر دوست داشت شورت و سوتین میک بزنه ولی پس چرا اول کیرشو روی شورتم می کشید . برادر زاده هامو به یاد آوردم که چه جوری می خوان اونو از چنگم به در بیارن برای همین گذاشتم شورتمو توی دهنش داشته باشه . خوب که از میک زدن شورت سیر شده بود رفت به سراغ سوتین . من به دمر افتاده بودم و نمی تونست سوتین منو از روبرو میک برنه . پشتشم که جز یک نوار نازک و بند سوتین چیز دیگه ای نبود ولی با همونم داشت حال می کرد . این جور حال کردنش یه حس عجیبی رو در من به وجود آورده بود که سعی کردم فوری فکرمو ببرم جای دیگه . اصلا دوست نداشتم که فکرای منفی به سراغم بیاد . لحظاتی دستاشو گذاشته بود روی شورتم و اونو از دو طرف تا حدودی پایین کشید . نمی دونستم می خواد چیکار کنه . استرس داشتم ولی حس کردم که داره جلق می زنه . صدای نفس زدنهاش این طور نشون می داد . چند تا آه کشید و به نظرم اومد که خالی کرده . چون یه جهشش سهوا ریخت رو کمرم که اونو با ترس و لرز و دلهره پاکش کرد . فرداش با اون در مورد دختر دایی هاش صحبت کردم . ازش قول گرفتم که تحویلشون نگیره .. وگرنه باهاش قهر می کنم شبا میگم که بره اتاق خودش بخوابه . اون انکار کرد که با اونا اس ام اس بازی داره . نمی دونم چرا خودمو طوری میکاپ کرده و لباس پوشیدم که انگاری می خوام با بابای مرحوم فر هاد سکس داشته باشم . داشتم به خودم می گفتم که همه این کار ها به خاطر اینه که اون گرایش به خلاف نداشته باشه . بقیه گولش نزنن . از راه به درش نکنن . اون فقط محو تماشای من بود . اگه چاره می داشت ازم می خواست که ساعت هشت شب بریم به رختخواب . راستش من هم مضطرب بودم . می خواستم ببینم که اون امشبو چیکار می کنه . همون تکرار دیشب ؟/؟ . یه عطر بدن و یه عطر ملایم وسوسه انگیز دیگه هم به خودم زدم که اون بدش نیاد . شیطونو لعنت کردم . به خودم می گفتم فریبا فریبا ..فقط همین یک شبه . .. سعی می کنم از فر دا شب رفتارمو عوض کنم . دیگه با این وضع نیام رختخواب . بذار کاری کنم که اون از شر این دخترا نجات پیدا کنه …..ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

مــــــــــامــــــــــان کمکــــــــــت مــــــــــی کنــــــــــه پســــــــــرم ! ۳ دوباره دستخوش هیجان شده بودم . کف دستم بی اختیار از همون طرف شورتم رفت طرف کسم . نهههههه امکان نداره کسم تا این حد خیس کرده باشه . می خواستم خودمو قانع کنم که اصلا هیچ حسی ندارم .. نزدیک بود از جام پا شم ولی میخکوب شده بودم . حس کردم گرمای و حرارت خاصی از پشت روی پوستم نشسته . صدای نفسهای فر هاد نشون می داد که اون خیلی به من نزدیک شده . خودشو به سمت پایین بدنم کشید . من پشت به اون قرار داشتم . بینی خودشو گذاشته بود روی شورتم . قسمتی از صورتش با کونم تماس داشت . لرزشهایی رو در کونم و روی کسم حس می کردم . نههههههه نهههههههه من نمی خوام این حالت بهم دست بده . راستش امروز که رفته بودم بیرون و پسر همسایه رو که چند سالی از فرهاد بزرگتر بود و تازه از خدمت بر گشته بود رو دیدم یه فکرای خاصی افتاده بود توی سرم . داشتم به این فکر می کردم که از اون جایی که اون زن نداره اگه یه وقتی بخواد بیاد سراغ من چه عکس العملی می تونم نشون بدم . در حالی که قبلا از این افکار نداشتم . یه حسی به من می گفت که فر هاد کیرشو کشیده بیرون . خودشو به من چسبونده بود . خیلی آروم لباشو گذاشت رو بند سوتین من . به همونشم قانع بود . مثل یه آدامس داشت اونو می جوید . بازم حس کردم که داره یه حسی به من دست میده . یه حسی که از اون وحشت می کردم ..بیش از اونی که از پسرم وحشت داشته باشم از خودم وحشت داشتم . نمی تونستم باور کنم که فریبا داره طوری حشری میشه که حاضره خودشو در اختیار پسرش بذاره . پنجه دست چپمو به طرف جلوی بدنم قرار دادم طوری که فر هاد متوجه این حرکتم شه . تپش قلب من و شدت اون اوج گرفته بود . چقدر هوس اینو پیدا کرده بودم که حرکت کیری رو توی کسم ببینم . حس کردم حالا بهترین موقعیه که می تونم شکارمو بدون این که خیلی زیاد بتر سونمش به دام بندازمش . سریع بر گشتم . اصلا نفهمید که چی شده . سخت بغلش زدم . گیج شده بود . ولی یه دستشو به شورتش رسونده اونو بالا کشید که کیرش مستقیما با من در تماس نباشه . به خیالش که من نمی دونم اون کیرشو بیرون کشیده بود .. -فر هاد فکر نکن من این روزا از کارات بی خبرم . من می دونم تو با شورت و سوتین های من بازی می کنی . من می دونم تو در این سنین ممکنه چه حسی داشته باشی . یک مادر می تونه اینا رو درک کنه . این که چه عواملی می تونه پسرشو به انحراف بکشونه . همین طور که داشتم این حرفارو می زدم چشام به طرز عجیبی باز و بسته می شد .ادامه دادم .-ولی اینا نباید دلیل اون باشه که تو به انحراف کشیده شی . اون می خواست از از دستم در بره ولی من در حالتی نبودم که به اون اجاره بدم دست ازم ور داره . ولی دوست نداشتم که اون اینو متوجه شه . -فرار نکن فر هاد .. سوتینمو به دهنش چسبوندم و گفتم من نمی خوام تو مخفیانه کاری انجام بدی . هیچ چیزی نباید بین یک مادر و پسر پوشیده بمونه . بیا پیش چشای من میکش بزن . اگه با سوتین من حال می کنی بخورش . دهنتو باز کن . شوخی ندارم . فقط نمی خوام حقه بازی کنی . نمی خوام فریبای خودت رو فریب بدی . نترس فر هاد . من این جوری بیشتر دوست دارم که هیچی بین من و تو پوشیده نمونه . از بس از این حرفای الکی زدم که فر هاد دست به کار شد . هنوز حرفی نزده بود . شرم خاصی رو در حرکاتش می دیدم . ولی یواش یواش این شرم جای خود را به شهوت و هوس داد . یک طرف سوتین خودمو دادم پایین . طوری که سینه درشت من زده بود بیرون . وقتی اون با حرص و ولع سوتین منو میک می زد دستمو گذاشته بودم پشت سرش . سرش به سینه ام چسبیده بود . حس کردم که باید بجنبم .. -فرهاد خیلی با حال میک می زنی . منو به یاد وقتی میندازی که بچه بودی و سینه هامو میک می زدی . هر وقت که گرسنه ات می شد . خیلی خوب میک می زدی . هنوز صدای نفس نفس زدنهات یادمه . یه نوزاد چیزی از اون روزا یادش نمیاد ولی من اون روزا برام خاطره شده . اگه بدت نمیاد به جای این که لبای قشنگتو این قدر به سوتین بمالونی می تونی بذاری روی نوک سینه هام .. برای لحظاتی مکث کرد . انگاری تر دید داشت ولی من خودم دستمو گذاشتم زیر سینه ام اونو آوردم بالا مالیدمش به دهن فر هاد .. دهنشو باز کرد و نوک سینه مو گذاشت توی دهنش . …..-بخور بخور نوش جونت فر هاد جون .. اوووووففففففف چقدر سنگینه سینه هام .. -مامان مگه بازم شیر داری .. -چه عجب لب باز کردی یه چیزی گفتی .. آخخخخخخخ بخورررررربخوررررررربخورششششششش .. فکر کن شیر دارم .. .. هر دو مون در سکوتی خاص فرو رفته بودیم . پاهامو آروم رسونده بودم به کیر داخل شورت فر هاد . خیلی آروم باهاش بازی می کردم چند بار خودشو عقب کشید ….ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

مــــــــــامــــــــــان کمکــــــــــت مــــــــــی کنــــــــــه پســـــــــرم ! ۴ مثلا می خواست بگه که حس می کنه این کار تصادفی بوده و اهل این کارا نیست ولی من دستامو دور کمرش حلقه زده طوری که دیگه نتونست خودشو عقب بکشه و این بار خودشو شل کرد . -جااااااااااااان فر هاد یاد اون وقتا میفتم . کیرش خیلی تیز و کلفت شده بود . -اگه گفتی یه چند دقیقه که می شد چیکار می کردم -چیکار مامان -می دادم اون طرف سینه رو هم میکش بزنی تا دو طرف تنظیم شن . یه طرف سنگین و یه طرف سبک نشه .. فرهاد لباشو از سینه چپ گذاشته بود رو سینه سمت راست . از اونجایی که با کیرش بازی می کردم و تا حدودی مطلب رو گرفته بود یه دستشو گذاشته بود رو اون یکی سینه ام . -آخخخخخخخخ عزیزم عزیزم .. نههههههه نهههههههه خوشم میاد حوشم میاد .. فر هاد فقط یه شورت پاش بود . همونو هم باید از پاش در می آوردم . به هیچ چیز جز سکس فکر نمی کردم . هیشکی جز من و اون اونجا نبود . هیچ چیز و هیچ کس . فقط اون بود که می تونست منو از این بحران نجات بده. هر چند خودش منو وارد این بحران کرده بود . -فر هاد فر هاد . من یه چیز دیگه رو هم دیده بودم . دیده بودم .. -مامان تو چی دیدی بگو چی دیدی باز -من دیده بودم که تو شورت منو هم لیس می زنی . اونو هم میذاری تو دهنت . میذاری تو دهنت .. -نههههههه نهههههههههه مااااااماااااان .. -نگو که این کارو نمی کردی . من خودم بار ها و بار ها دیدم . یه مادر اگه نخواد مراقب کار های پسرش باشه که مادر نیست . فکر کردی من مادر بی مسئولیتی هستم که بهت اهمیتی نمیدم و ولت می کنم و میرم ؟/؟ اگه بخوای می تونی شورت منو هم لیسش بزنی .. خودمو خیلی خوشبو کرده بودم . می دونستم کسم اونو وسوسه اش می کنه ولی با همه اینها کمی تر دید داشت . -مامان شورتتو در بیارم بذارم تو دهنم .. این جوری که بد میشه .. -خب اگه سختته درش نیار .. همین جوری بذار توی دهنت . دیگه بی طاقت شده بودم . خیلی حرف زده بودیم . از جام بلند شدم . مثل وحشی ها شده بودم . شورتمو گذاشتم رو دهنش . اون دهنشو باز کرده بود . من خودمو بهش می مالیدم .. بعد دراز کشیدم تا اون دهنشو روی شورتم قرار بده . واسه این که مثلا دهنشو در تماس با کسم قرار نده دو طرف و کناره های شورت فانتزی منو با انگشتاش جمع کرد و اونا رو توی دهنش قرار داد -فرهاد به خودت سخت نگیر دستاتو ولش کنم لباتو در همین حالت بذار روی شورتم میکش بزن -آخه مامان -مامان و آخه نداره . من همین جوری می خوام .. فرهاد شروع کرد به همون کاری که من ازش می خواستم . شورت همراه با قسمت های رویی و مرکزی کسم می رفت توی دهنش . سرشو از پشت به کسم فشار می دادم . دیگه دست خودم نبود که دارم چیکار می کنم . هر دو تا مون فهمیده بودیم که چی می خوایم . دیگه می دونستم که اونم طالب منه . اونم از من نمی گذره . ولی این جا این منم که باید پا پیش بذارم . سریع پا شدم . شورتشو کشیدم پایین . سوتینمو که یه وری شده بود با حرص انداختم پایین . کیر فر هاد بی اندازه داغ و تبدار نشون می داد . اونو گذاشتمش توی دهنم .. -آهههههههه ماااااماااااان مااااااماااااان -جاااااااااان جاااااااان عزیزم . بخور مال مفتو دیگه به فکر دختر دایی های چموشت نباش . -مامان الان که تو داری می خوریش -نوبت خوردن تو هم می رسه ..سی ثانیه طول نشید که آب کیرشو توی دهنم خالی کرد .چقدر بهم مزه می داد وقتی تمامشو توی دهنم خالی کردم . آب کیر باباشو که می خواستم بخورم سختم بود . ولی با اون یه پیوند صمیمانه دیگه ای رو حس می کردم . شایدم به این خاطر بود که دیگه دستم از همه جا کوتاه بود . این جوری هم می تونستم نجابت پنهان خودمو حفظ کنم و هم از زندگیم لذت ببرم . فر هاد رو روی تخت خوابوندم . با همون شورت فانتزی رو کیرش نشستم . چند دقیقه خودمو به اون کیر مالوندم تا دوباره مثل اولش تیز و به همون اندازه شق شد .. . از جاش بلند شد . خوشم میومد از این که پسرم رو می دیدم که داره یه مرد میشه . شجاعانه دستاشو گذاشت روی شورت من . اونو کشید پایین. کس درشت و کار کرده منو که حسابی برقش انداخته بودمو انداختم جلو چشاش .. کاش که از ش بدش نیاد . آخه کس هر چقد تنگ و ناز و خوش تر کیب هم باشه بازم بد تر کیبه ولی فر هاد طوری حشری بودکه به من امون نداد منو خوابوند . اول زبونشو روی کسم کشید . من فشاری قوی با قدرت می خواستم -عزیزم فر هاد میکش بزن . همون جوری که سینه هامو می خوردیش .. خواهش می کنم . ولم نکن باید کار بابات رو بکنی . زود باش .. زود باش .. اوووووفففففف اوووووففففف وووووویییییی عزیزم عزیزم .. قلبم از سینه هام در حال بیرون زدن بود . دلم می خواست زود تر ار گاسمم کنه .. -بخور بخور بخور بخور بخورششششس ولم نکن ……ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

مـــــامـــــان کمکـــــت مـــــی کنـــــه پســـــرم ! ۵ (قسمـــــت آخـــــر) -نههههه کسسسسسم چقدر لبات داغه زبونت داغه دندونات داغن . بمال بمال چونه ات رو هم بمال به کسم . اونو فروش کن توی کسم …. چونه فر هاد یه تیزی و درازی خاصی داشت اونو روی کس قرار داد و باهاش بازی می کرد .. -آهههههه پسرم .. دارم از پا میفتم .. بیا روم بیا روم بیا روم .. من می خوام می خوام می خوام ..چشاش برق می زد . باورش نمی شد .. ولی دیگه وقتی که دو نفر تا اینجا میان تا اونجاش هم باید که برن . فر هاد اومد رو من قرار گرفت . کیرشو گذاشت روی کس من . نگاهش به نگاهم دوخته شد . یه انگشتشو گذاشته بود روی سوراخ کون من . …-فرهاد پسرم کیرت رو می خوام کیرت رو می خوام . دوستت دارم دوستت دارم . لباشو انداختم رو لبای خودم . با هم میک زدن لبای همو شروع کردیم . در بوسه هوس غرق شده بودیم . کیرش در درازای کس من قرار گرفته بود با دستام اونو تنظیمش کردم با کف دستم سر کیرش رو به کسم چسبوندم و با یه فشار اونو کردمش توی کسم . بقیه رو هم فر هاد فرستاد که بره . کیرش حدود پونزده سانتی می شد . همه رو تا ته فرستاد توی کس . کسم بازم جا داشت تا یک کیر بیست و پنج رو هم راحت قبول می کرد ولی مهم کلفتی کیر بود که کیر فر هاد جان حتی از کیر باباش هم کلفت تر به نظر می رسید . اون واسه این که منوسر حالم کنه خودشوبه آب و آتیش می زد .آخخخخخخخخ عزیزم عزیزم عزیز دلم تند تر تند تر . ولم نکن . امونم نده . .. بکن منو بکن .. من بیشتر حرف می زدم تا اون . اون هنوز یه شرم و حیای خاصی داشت و اگه تا همین جاش هم پیشرفت کرده بود به خاطر تلاشهای من بود . -اوووووخخخخخ باورم نمیشه عزیزم عزیز دلم .. فرهاد که یه بار آبشو توی دهنم خالی کرده بود با سرعت و هوس بدون این که جلوی آبشو بگیره و نیازی به این کار باشه منو می گایید .. چقدر کیر کلفتش به من حال می داد . وقتی که با سینه هام بازی می کرد هوسمو بیشتر می کرد .. همه جامو زیر گردن و لاله گوشمو می بوسید . حس کردم که باید از این فیلمها خیلی دیده باشه .. گوشاشو می کشیدم اگه متوجه می شدم که از این فیلمها داره می بینه . آب کسم داشت خالی می شد .. هوس اینو داشتم که اونم آبشو بریزه توی کسم . سر لوله امو بسته بودم و می دونستم دیگه بار دار نمیشم . از این بهتر چی می خواستم .. می خواستم بهش بگم خودشو ول کنه و سبک کنه منو هم به آخر حال برسونه ولی دیگه نتونستم در اون حالات خلسه چیزی بگم .. پنجه هامو در بدن فر هاد فرو کرده و اونم چیزی نمی گفت . وقتی بهش گفتم که توی کسم خالی کنه انگاری همون چیزی بود که انتظارشو می کشید .. خالی کرد توی کسم ..-اوووووفففففف فر هاد سوختم سوختم . مامانتو به آتیش کشیدی .. دوستت دارم . دوستت دارم .. پرش های کیرشو در کس خودم پرشهای زندگی احساس می کردم .. نیم ساعت بعد ازم خواست که بهش کون بدم و منم که دیگه از بس به باباش کون داده بودم و راه عبورم زیاد درد ناک نبود به فر هاد کون دادم .. -آخخخخخ دردم گرفت .. آخه کیرش کلفت تر از کیر باباش بود ولی پس از این که خیلی آروم کیرشو می فرستاد به طرف داخل و می کشید بیرون و دستشم روی کسم قرار داده دوباره حشریم کرده بود از کون دادن هم لذت بردم .. تا صبح مشغول بودیم .. صبح که لباسامونو پوشیده کنار هم قرار گرفته بودیم یه حس خاصی داشتم . از این که خودمو در اختیارش قرار داه بودم . آیا بازم می تونم حس مادری داشته باشم . آیا اون احترام مادر فرزندی بین ما وجود داره ؟/؟ نمی دونم چرا هر کاری می خواستم بکنم مثل دیروز مثل حس مادری باهاش حرف بزنم نمی تونستم ولی می دونستم که این حالت موقتیه .. فقط یک راه داشت و این که برای باور کردن این مسئله یک بار دیگه باهاش سکس می کردم -فر هاد چرا مدرسه نمیری -مادر امروز جمعه هست . -فرهاد من خوابم میاد .. کاری که باهام نداری ؟/؟ یه لبخند شیطنت آمیزی بهش زدم و داشتم می رفتم که گفت مامان منم خوابم میاد می تونم بیام پیشت ..-تنم درد می کنه -ماساژت میدم .. -دستمزد چی می خوای ؟/؟ -آخر ماساژ ازت می گیرم .. دو تایی رفتیم به بستر عشق و هوس تا پیوند مادر فرزندی رو محکم ترش کنیم … پایان .. نویسنده …. ایرانی

ازفـــــــــــــــردا آدمـــــــــــــــت مـــــــــــــــی کنـــــــــــــــم ۱ اعصابمو خراب کرده بود .. زن غرغروی خودمو می گم . همش نق نق . همش غرولند و غر دن به جونم . اصلا حالیش نبود که من چقدر پول دارم و چقدر ندارم . همش به دنبال پودر و ماتیک خودش بود . ریخت و قیافه درست و حسابی هم نداشت .خونه هر کی که می رفت و هر امکاناتی که اونجا داشت به من می گفت که ما هم باید داشته باشیم و شوهر فلانی حتما عرضه داشته که تونسته پول در آره . عجب گرفتاری شده بودم از دست این زن . این همه خواستگار خوشگل و با کلاس داشتم که به تیپ من بخورند مادر خواهر ذلیل من رفت و خواهر زده شو واسه من مادر ذلیل درست کرد که تبدیل بشم به زن ذلیل .. گاهی وقتا به زنم می گفتم ببینم بلند تر از برج میلاد نمی خوای که واست درست کنم ؟/؟..خلاصه میون جمع که بودیم گاهی بد جوری با تکیه کلامهای خود خواسته یا نا خواسته خیطمون می کرد همش می خواست ادعای فضل کنه .. یه فیلمی که از ماهواره نگاه می کردیم اگه یه زن بد لباس درش بود اون به جای نگاه کردن به فیلم داشت به من نگاه می کرد . -بس کن میترا از دست تو دارم دق می کنم . نمی تونستم باهاش دهن به دهن شم . غیر قابل تحمل شده بود .چند بار به اتفاق بزرگترا نشستیم و به نتیجه نرسیدیم . جدا شدن از اون که هنوز بچه هم نداشتیم کمی دشوار به نظر می رسید . با این مهریه سنگینی که واسه من بریده بودند دیگه تا آخر عمر باید غلام حلقه بگوشش می بودم .. دیگه راهی نمونده بود که بازی خطر ناکی رو شروع کنم . تا که شاید خودمو این جوری تسکین بدم . لیلا زن همسایه ما بود . یه دختر و یه پسر کوچیک داشت . شوهرش به جرم کلاهبر داری افتاده بود زندان . اونم از نظر ریخت و قیافه دست کمی از زنم نداشت . با این حال یه نگاههای عجیب و غریبی به من مینداخت که نشون می داد از اون نگاههای طالب کیریه که اگه یه اشاره کنم کافیه که بیاد طرف من . من قبل از از دواج خیلی شیطون بودم ولی پس از از دواج با میترا دیگه همه چی رو ول کرده بودم . خلاصه چندین بار این لیلا خانوم گفته بود که اگه مشکلی دارید من در خدمت شما هستم ولی من چیزی نگفته بودم . من چه مشکلی می تونستم داشته باشم که اون در خدمت من باشه . تازه اون خیلی هم خودشو ردیف می کرد و همیشه هم میومد خونه مون . اصلا روسریشو بر می داشت میترا خیلی سرش پیش اون پایین بود . شاید به خاطر دک و پزش بود و سر مایه داری اون که خودشو همش ازش کوچیک تر می دونست . اکثرا یه پیراهن یکسره چسبون به رنگ روشن تنش بود که بر جستگی کون و زوایای اونو به خوبی نشون می داد . طوری که کونشو عین دو لپه ای مینداخت توی دید . همون چند ثانیه دید زدن کافی بود که متوجه شم اصلا خط شورتی رو نمیشه دید . یعنی اون زیر شورت نداره و کون لختشو که فداش شم انداخته اون زیر . پوستش روشن بود ولی خیلی سفید نبود . خلاصه با توجه به این که قبل از از دواج خوشگلای زیادی رو گاییده بودم دیگه اینو که می خواستم بکنم باید نگاه به صورتش نمینداختم . همون کونشو فرض می کردم که صورتشه . با همون صورت درشتش گاهی همچین به قسمت کیر دان شلوارم جهت می گرفت و نگاش می کرد که منو از رو می برد . نمی دونستم چیکار کنم . .. من چه مشکلی می تونستم داشته باشم که اون بتونه در خدمت من باشه . تازگیها باهام دست هم می داد . اونم جلو چش زنم . زبون میترا انگاری در مقابلش قفل بود . نمی دونم انگاری باید یواش یواش به این جادو جنبل بازی هم معتقد می شدم . خیلی دلم می خواست یه جوری دلمو خنک کنم از خودم خجالت نکشم که چه جوری با دست پخت ننه ام خودمو قربونی کردم . لیلا رو یه گوشه ای گیر آورده گفتم لیلا خانوم من در مواردی می خواستم با شما مشورت کنم نمی خواستم میترا چیزی در این مورد بدونه -باشه برای فرداشب بیا منزل ما .. منم برای میترا بهونه آوردم که برای پیدا کردن یکی از بد هکارام که چک بر گشتی سنگین داره و آخر هفته ها میشه غافلگیرش کرد باید برم شهرستان . صحبت پول که می شد زبونش بند میومد . از اونجایی که لیلا به میترا گفته بود که شب جمعه رو می خواد بره خونه پدر شوهرش .. میترا هم گفت که میره خونه باباش هر وقت که من اومدم برم دنبالش . آخه اگه اون یه شب لخت توی بغلم آروم نمی گرفت خوابش نمی برد . همش باید کس لیسی می کردم ولی کیر منو ساک نمی زد . خلاصه رفتم خونه لیلا که آپارتمان و واحد روبرویی ما در طبقه سوم بود . ماشینمو هم چند تا کوچه اون ور تر پارک کرده بودم که میترا چیزی نفهمه . راه دیگه ای نداشتم . این بار چی درست کرده بود این لیلا خودشو بازم پیراهن یکسره تنش کرده بود ………ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

ازفــــــــــــــردا آدمـــــــــــــــت مـــــــــــــــی کنـــــــــــــــم ۲ از وسطای سینه به بالا و قسمت کمر کاملا برهنه بود . دلم می خواست همونجا می خوابوندمش . -ببخشید شما می خواین جایی تشریف ببرین .. -نه ولی مهمان عالی مقامی دارم که نمیشه همین جوری پیشش گشت .. چشام خیره مونده بود . هر چند صورتش کمی زیبا شده بود ولی همون فرم سابقو داشت در عوض هیکلش خوردن داشت . منی که سالها کس حرام نخورده بودم برام نعمتی بود .. -خب ساسان خان مشکل شما چی بود .. -می خواستم در مورد میترا با شما مشورت کنم . شما رو اون نفوذ زیادی دارین . اون خیلی نق نقو شده . اخلاق و رفتارش خیلی ناساز گارانه شده .. -یعنی به نظر شما من تاثیر منفی درش گذاشتم ؟/؟ خواهش می کنم . من کی همچین حرفی زدم . اتفاقا می خوام که اثرات منفی اونو از بین ببرید .. -من با خیلی از خصوصیات اون آشنایی دارم . من و اون مثل دو تا خواهر با هم درددل می کنیم . -راستی بچه ها کجان -گفتم شما تشریف میارین اونا رو فرستادم خونه بابا بزرگشون . -از دیدنشون خوشحال می شدم -ولی وقتی که مهمون دارم از بودنشون خوشحال نمی شم ساسان خان .. ووووووویییییی چه رک و افسونگرانه صحبت می کرد . علنا داشت می گفت که سر خر نمی خواد . می دونستم که باید در این گونه مواقع و موارد چیکار کنم . با این که سالها بود پی این قضایا نرفته بودم ولی می تونستم راحت مخ زنی کنم . گاهی وقتا مخ زنی ها با حرف زدنهای پیاپی نیست . ممکنه دو سه کلمه ای نیاز باشه . ولی گاهی سکوت و نگاهی صمیمانه و عاطفانه از همه اینها بر تره . نگاهی که مظلومیت و شیطنت و خواسته ات روبا تمام وجود و بی ریایی به طرف نشون بدی . به سینه های لیلا نگاه کردم . نگاهمو به صورت و چشاش دو ختم . چش ازش نمی گرفتم . اونم حس منو داشت . لبای گوجه ای و کلفت و هوس انگیزش مکیدن داشت . –چی شده آقا ساسان . انگاری بیهوش شدی .. -از دیدن شما و زیبایی شما و خوش لباسی شما بیهوش شدم . خوش به حال شوهرتون -آره بی عرضه شوهرم زن و دو تا بچه شو به امون خدا ول کرده رفته . دیگه حساب اینو نمی کنه ما در این شرایط اقتصادی باید چیکار کنیم . از طرفی شکم آدم سیر میشه ولی این که تمام نیاز های یک زن نیست . صورتمو به صورتش نزدیک تر کردم . خودشو کنار نکشید . بلکه اونم یه چند سانتی خودشو کشوند طرف من . می دونستم اگه بتونم لباشو ببوسم دیگه کار تمومه . هر چند تا حالا دیگه نوددرصد یقین پیدا کرده بودم که می تونم موفق شم . لبای داغ و تشنه مو به لباش چسبوندم . چقدر خوش طعم و با مزه بود . بوی خوش عطر این زن دیوونه ام کرده بود . زنم میترااز نظرخوشبو بودن درونی به وقت سکس زیاد به خودش نمی رسید . گاهی بوی عرق تنش خفه ام می کرد . -نهههههههه داری چیکار می کنی . داری منو می سوزونی .. لبای لیلا رو به لبام قفل کرده بودم . دستمو گذاشتم داخل پیراهنش . یکی از سینه های درشتشو از سوتینش هم در آوردم و انداختم بیرون . هنوز از خوردن لباش سیر نشده بودم که دو دستی به اون سینه چسبیده و نوکشو گذاشتم توی دهنم . با اون سینه اش هم همین کارو انجام دادم . -نههههههه اقا ساسان . این کارا چیه .. -من فقط می خوام بدونم زیر دامنه پیر هنت روی کونت اصلا شورت داری یا نه .. -آهههههههه نههههههههه نههههههههه نکن .. دستمو از زیر پیراهن رسوندم به کونش . قبل از این که دستم به کونش برسه رسید به کس لخت و بدون پوششش . دیگه جوابمو گرفتم . حدسم درست بود . این فتنه گر زیر پیراهنش شورت نمی پوشید . بغلش کرده و بردمش رو همون تختی که شوهرش اونو می گایید . خودشو آماده آماده کرده بود . بدنش کاملا بوی عطر هوس و عطر حمام را می داد . همه جاش نرم و برق انداخته .. انگاری که می دونست منم اومدم تا تر تیبشو بدم . -لیلا .. خیلی وقته اینو می خواستی .. -تو هم همینو می خواستی . من نگاه شما مردا رو می شناسم . .. راستش می خواستم بهش بگم فقط تازه به فکر گاییدنت افتادم اما چیزی نگفتم . گفتم بذار به این فکر کنه که عقل کله .. وقتی که دو تایی مون برهنه شدیم و خواستم برم طرف کس درشت و بشقابی اون و طبق عادت کس لیسی کنم دیدم اومد طرف کیرم و قبل از این که دهنشو بذاره روی اون گفت می دونم که میترا بهت خیلی سختی میده و کیرت رو زیاد ساک نمی زنه . ولی من سیرت می کنم .. امان از دست این زنا . ما مردا که کنار هم می شینیم از این حرفا با هم نمی زنیم . اون دهنشو گذاشت روی کیر من .. چقدر خوشم میومد . بعد از از دواج تا حالا کیرم این جوری ساک زده نشد . نهایت لذت من وقتی بود که این زن هوسباز و حشری که شوهرش هم بود زندان طوری آب کیرمو کشید و وارد دهنش کرد که داشتم از حال می رفتم . حس کردم که حسابی سیراب شدم ………..ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

از فــــــــــردا آدمــــــــــت مــــــــــی کنــــــــــم ۳ (قسمـــــت آخـــــر) داشت غصه ام می گرفت که این کیر چه جوری می خواد تیز شه فرو بره توی کس لیلا . ولی همچین دوباره ساکش زد و در جا رفت روش نشست و افسونگرانه خودشو روش بالا و پایین می کرد که حس کردم از اولش هم تیز تر و شق تر شده . اون با فشار و سرعت هر جوری که می تونست خودشو روی کیر حرکت می داد . -کشتی منو زن .. -باید بکشمت . به تو هم میگن همسایه .. حق همسایگی اینه که هر شب کیرت رو می کنی توی کس زنت و اون وقت من بی نصیب باشم ؟/؟ اینه مسلمونی تو ؟/؟ -سعی می کنم از این به بعد اسلامی رفتار کنم . -من که تسلیم توام . ولی کس درشتی داشت . چه قدرتی داشت ! به این سادگیها هم آبش نمیومد ولی دست بر دار نبود . منم با کف دستام با سینه هاش بازی می کردم و گاه دستمو میذاشتم پشتش و کون درشت و قاچای کونشو می گردوندم . عجب هیکلی داشت . بعد از چند دقیقه طوری سرعتشو زیاد کرد و یک دفعه افتاد روم که دست و پامو گم کردم . دراز کش شدم و اون روم خوابید . کس گشادشو روی کیرم می گردوند . همش فریاد می زد اومد اومد اومد .. آبش اومده بود .. در همین لحظه موبایلم زنگ خورد . زنم میترا بود .. لیلا با اشاره دست حالیم کرد که بهش بگم که شبو خونه نمیام .. هنوز یک ساعت نشده بود داشتم از حال می رفتم ولی خب نخواستم که روی همسایه رو زمین بندازم . خلاصه یه بهانه ای تراشیدم که بتونم شبو با لیلا تنها باشم . این بار اون قمبل کرد و دستاشو گذاشت رو قاچای کونش و به من گفت که بذار توی کونم . کون دادن به من حال میده . بعد از ار گاسم و ار ضا شدن خیلی می چسبه آدم یه کیری رو توی کونش حس کنه . -همین جور خشک ؟/؟ -کاریت نباشه .. با خودم فکر کردم من که آدما رو نمی شناسم . حتما اون یک کونی حرفه ایه . خیلی حال داد . کیرم با این که خیلی راحت رفت توی کونش ولی صدای آخ و واخ و فریادش فضای اونجا رو پر کرده بود . از دو تا واحد اون طبقه فقط ما دو نفر بودیم و تا دلش می خواست جیغ و داد می کشید حالا این که صداش به طبقه بالا برسه یا نه دیگه اونشو خبر نداشتم . ..مگه از گاییدن کونش سیر بشو بودم ؟/؟ -جااااااان عجب هیکلی داری تو . -همش مال تو همش مال تو بخورش .. من فکر کنم حداقل سه سال برای شوهرم ببرن . کاش بیشتر براش می بریدن .. وووووویییییی بذارش بذارش تا ته بره تا ته کونم بره -جر می خوری یه وقتی و اون وقت دیگه کاری از دستمون بر نمیاد . -نه بذار پاره شم . بذار با کیر تو جر بخورم . چقدر واسم طاقچه بالا میذاشتی . من خیلی وقته منتظرش بودم .. -نمیشه زیاد با هم بود بچه هات هستند .. -نه اونا عاشق خونه بابا بزرگشون هستند . خونواده شوهرم .. پدر شوهر و مادر شوهرم چشم دیدن منو ندارن . اونا میگن بریز و بپاش های من باعث شده که پسرشون بیفته زندون .. به درک . چشمش کور این کا را رو نکنه . انگاری من بهش گفتم که بره قاچاق کنه .. می تونست بره یه کار و کاسبی نون و آبدار راه بندازه .. مگه ملت همه شون قاچاقچی ان .. تو کارت رو بکن .. کف دستشو گذاشته بود روی کونش . -خیلی خوش کونی لیلا .. راستی راستی از گاییدن کونش سیر بشو نبودم . امونمو بریده بود . واسه این که پیشش کم نیارم یکسره اونو می کردم . چقدر پر توان بود این زن . امید وار بودم که در روز های بعد که اونو می کنم مثل حالا این قدر گرسنه نباشه . وگرنه چیزی برای من نمی ذاشت که برم سراغ میترا . حالی واسم نمی ذاشت . بدون این که به فکر خالی کردن باشم طوری کونشو به بدنم چسبونده بود که فقط داشتم حس می کردم که آب کیرم داره میره توی کون لیلا .. بعد ازاون طوری همو بغل زده بودیم که من یکی داشتم خفه می شدم . طوری هم اونو نوازش کردم که خوابش بگیره . بعد از این که خوابش کردم خودمم توی بغلش خوابیدم و دم صبح وقتی بیدار شدم که کیرم توی دهنش بود و داشت ساک می زد .. خلاصه حسابی اونو گاییدم و میترا که بر گشت اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده بودم . احساس قدرت می کردم . حال و حوصله سکس با اونو نداشتم ولی بالاخره زنمون لختمون کرد . لاپاشو باز کرد .. بلیسش .. منم کیرمو بردم طرف دهنش گفتم بذارش توی دهنت .. -روت خیلی زیاد شده ساسان .. -از این به بعد همینه . اگه نمی خوای بذار بخوابم .. -نشونت میدم ساسان . آتیشت می زنم . تحریمت می کنم -هر غلطی که دلت می خواد بکن .. -حالا امشبه رو هیچی از فردا درستت می کنم . از فردا آدمت می کنم . یک بار دیگه کیرمو به دهنش چسبوندم ..-حالا امشبه رو خودت آدم شو نیازی نیست که منو آدم کنی . چاره دیگه ای نداشت . دهنشو باز کرد و کیرمو شروع کرد به ساک زدن . راه دیگه ای براش نمونده بود . با یه هیش کردن من جا رفته بود . دمت گرم لیلا که تونستی کاری کنی که خودمو باور کنم .. آره این من بودم که زنمو آدم کرده بودم ولی هنوز بدهی زیادی به لیلا داشتم . در واقع این من بودم که شب گذشته روی کس لیلا با زبون بی زبونی داشتم می گفتم میترا از فردا آدمت می کنم … پایان … نویسنده … ایرانی

شب جمعه هنوز یه ماه نمی شد که ازدواج کرده بودم که سیاوش مسخره بازی رو شروع کرد و هفته یه روز هم که بود چه عرض یه شب در هفته رو اونم شب جمعه ها رو که من خیلی دوست داشتم و می خواستم تو بغلش باشم به دوستاش اختصاص داد . نمی دونم چه مرگش بود که نمی تونست رفیق بازی رو ول کنه . هفت هشت نفر بودند که قرار بود مهمونی به صورت دوره ای تو خونه هر کدومشون بر گزار بشه ولی من یکی نمی تونستم اجازه بدم که تو خونه من بر گزار بشه . تاهمین جاشم به خاطر این مهمونی های مجردی کلی با هاش در گیر بودم . من اسمم توسکاست و بیست و سه سالمه . پنج سالم از شوهرم کوچیکترم . کارمند بانکم و شوهرمم بازاریه . قد و قامت منم همه چی متوسطه جز این که بگم خوشگلی من در حد بالاست که سیاوش قدرشو نمی دونست . در هر حال بازم خدا رو شکر می کردم که اون در همین حد خوشگذرونه و دنبال الواتی های دیگه نیست . چون تحقیقات کافی انجام داده بودم و فهمیدم مجلسشون مردونه بوده و جنده ای چیزی تو جمعشون وارد نمیشه . با همه اینا وقتی اون می رفت مهمونی من دوست داشتم شب تا صبح رو تنها باشم و منتظر بر گشتش تا بیاد سراغمو غیبت شب قبلشو جبران کنه .تا می تونستم جریمه اش می کردم وحال بیحالشو می گرفتم . می گفتم باید به جای یه ساعت دو ساعت منو بکنی . ولی سر کوفت زدنو ول نمی کردم .-مرد تو زن داری این کارا چیه . نسبت به من تعهد داری . تازه می شینی مشروب هم می خوری . از بوی گند عرق تو خفه شدم … خودمو با خوندن فیلمهای ماهواره ای و خوندن داستانهای سکسی از لوتی مشغول می کردم . یه سری مطالب و خالی بندیهایی تو داستانهاش بود که راستش با عقل سلیم جوردر نمیومد .. مادر بره به پسرش کوس بده خواهر زیر کیر داداشش بخوابه و زن عاشق خیانت به شوهرش باشه و روزی یه غریبه رو تو بغلش داشته باشه . وای وای چی می نویسه این پسره . وضع به همین صورت ادامه داشت تا این که شب جمعه چهارمی بود که من تو واحد خودم تنها بودم . داشتم یه فیلم سکسی رو می دیدم و خودمو واسه صبح که سیاوش بیاد آتیشمو خاموش کنه آماده می کردم که دیدم تصویر رفت و تلویزیون هم دیگه چیزی رو نشون نداد .. این دیگه خیلی ضد حالی بود . نمی دونستم چیکار کنم . حتما بازم این دیش مشترک بالا پشت بوم تکون خورده . اصلا هیشکدوم از ساکنین واحد های کناری بغلی رو نمی شناختم . رفتم یکی از در های روبرویی رو زدم . یه جوونی درو باز کرد -عذر می خوام شما از رسیور استفاده می کنین ؟/؟-بفر مایید خانوم اتفاقی افتاده -خواستم ببینم سیگنال شما هم ضعیف و بد شده و تصویر نمیاد ؟/؟ وای چقدر دور و برش ریخت و پاش بود . جوون خیلی خوش تیپ و خوش مشربی بود ولی از این شلوغ بازیهاش خوشم نمیومد . ظاهرا تنها بود . به نظرم اومد که باید دانشجو بوده باشه . دور و برش خیلی کتاب ریخته شده بود . بعد از دو سه دقیقه ای که منو دم در کاشت بر گشت و گفت که نه مشکلی نیست . ایراد باید از گیرنده خودتون باشه .-ببخشید من زیاد تو این کارا وارد نیستم می تونید یه دقیقه تشریف بیارید خونه مون شاید شما متوجه شین .. اومد و یه خورده با رسیور ور رفت و گفت دستگاه مشکل نداره . سوئیچ هم که مشترکه مشکلی نیست . بازم یه دور دیگه رسیور رو کنترل کرد و گفت فکر کنم باید سیم مربوط به شما قطعی داشته باشه . یه خورده این ور و اونورو نگاه کرد و گفت اینم که از اون سیمای جنس کلفته . پشت رسیور رو انگولک کرد و یه چیزی رو پیچوند . وای خدا مرگم بده تصویر بر گشت . یه آقاهه سیاه پوست کیر کلفت داشت یه زن سفید پوست خوشگل کون گنده رو می گایید و صدای آخ و اوخ دوتایی شون فضا رو پر کرده بود و منم از خجالت داشتم پیش این دانشجو که اسم کوچیکش امیر و نام فامیلش ایرانی بود آب می شدم . متوجه بودم که امیر با چه زار و التماسی نگام می کنه و منم از خجالت سرخ شده بودم .

شب جمعه قسمت۲ این ریموت ها هم همه غیبشون زده بود . در شیشه ای میز رو باز کرده و دولا شدم که دستمو به رسیور برسونم . از تو شیشه امیر رو می دیدم که دستش رو کیر باد کرده پشت شلوارشه .. این چه نقطه ضعفیه که مردا دارن . بوی گوشت که به مشامشون می رسه فوری اشتهاشون باز میشه . بهتره اصلا اعتناش نکنم . فوری دستگاه رو خاموش کرده و یه دور بر گشتم تا کونم دیگه در دید امیر نباشه . ازش عذر خواهی کردم و چند تا بد و بیراه هم به اونایی که این فیلمها رو پخش می کنن و جوونای ما رو منحرف می کنن فرستادم و تا دم در همش ازش عذر خواهی می کردم .اونم بهم می گفت اگه بازم مشکلی داشتین در خدمت شمام . موقع خداحافظی دستشو به طرفم دراز کرد و منم دستشو رد نکردم اونم واسه چند ثانیه ای تو دستاش نگه داشت . تمام تنم لرزید . نمی دونم چرا . نگاه وقت خداحافظی امیر با نگاه وقت سلامش فرق می کرد . اون یه دانشجویی بود که با دوستش دو نفری تو این واحد زندگی می کردند . خونه دوستش تا تهرون دو سه ساعتی بیشتر نبود . آخر هفته ها رو می رفت ولایت ولی امیر بچه شیراز بود و ترجیح می داد کمتر به شهرشون سر بزنه . به هر حال اون رفت و من آماده رو که خودمو واسه سیاوش ردیف کرده بودم به حال خودم گذاشت .. دوباره سر گرم دیدن فیلمهای سکسی شدم . نمی تونستم ده ساعت صبر کنم تا سیاوش بیاد . خوندن داستانهای امیر سکسی و خیانتهای زن به شوهرش هم منو بیشتر وسوسه ام می کرد . شیطون رفته بود تو جلدم . اگه منو نخواد ؟/؟اگه پسم بزنه ؟/؟.. چه حالی می داد اگه اون حالمو جا می آورد ! سیاوش هم چیزی نمی فهمید و منم می تونستم یه شب جمعه با شکوهی واسه خودم داشته باشم . حالا که شوهرم حال نمیده من خودم باید یه جور دیگه ای حال کنم . زنگ زدم به دوستم سودابه که خیلی سر و گوشش می جنبید و تو این یه سالی که از دواج کرده بود ده تا دوست پسر عوض کرده بود . با هیشکی هم بیشتر از یه ماه نمی موند و می گفت این جوری خطرش و احتمال لو رفتن هم کمتره . باهاش مشورت کردم -خاک تو سرت توسکا تا تنور گرمه نونو بچسبون . من این جوونا رو می شناسم . دانشجو اونم تنها .. اونم در جوار یه زن با کوس عبور آزاد که شوهرشم خونه نیست . اگه نمی خوای منو یه جوری باهاش جور کن . صبح میام اون طرفا -سودابه برم رو رو این چه حرصیه که تو داری . بالاخره بهم توصیه کرد که یه خورده خودمو مامانی تر کنم و با یه بهونه دیگه اونو بکشونمش خونه خودم . دستوراتشو انجام دادم . یه خورده خودمو بیشتر آرایش کرده و این بار این جراتو پیدا کردم که بدون روسری و با دامنی کوتاه برم در خونه شونو بزنم . وقتی درو بروم باز کرد و اونو دیدم تعجب کردم . اونم خودشو خیلی آراسته بود . به موهای سرش حالت داده و یه عطری هم به خودش زده بود که هوسمو دو چندان می کرد . خونه رو هم خیلی مرتب کرده بود -ببینم بازم دستگاهتون ایراد پیدا کرده ؟/؟می دونستم دوباره بر می گردین . حق با سودابه بود ولی امیر داشت به خودش می نازید . نباید خودمو مفت در اختیارش می ذاشتم . این بار مودم کامپیوترمو انگولک کرده بودم . رو میز کامپیوتر خم شده و تا خواستم جاشو به امیر نشون بدم دیدم که سرشو چسبونده به موهام و داره بوشون می کنه . خودمو کنار کشیدم تا واسش شیرین تر شم . یکی از فیشهای متصل به مودم رو که قطعش کرده بودم وصل کرد و گفت ببین حالا همه چراغاش روشن میشه و اینترنت تو هم وصله -دستت درد نکنه امیر خان . اگه شما رو نداشتم چیکار می کردم . هم قطعی رسیور منو درست کردین هم مودم منو . برم یه میوه ای شیرینی چیزی بیارم خستگیتون در بره .-این نصفه شبی یه چیز دیگه ای خستگیمونو در می کنه -مثلا چی -اجازه می دین یه اشکال فنی و قطعی دیگه ای هم هست که اگه اونو بگیرم همه دردسرای امشب ما تموم میشه .-بفر مایید استاد شمایید . اینو که گفتم فوری کمرمو از پشت گرفت و خودشو بهم چسبوند -نه نه امیر این چه کاریه تو رو خدا نکن زشته ولم کن .. مگه نمی دونی من شوهر دارم من که مثل تو مجرد نیستم -مرسی که دامن پوشیدی . دستشو از زیر دامن فرستاد داخل و از لای شورتمم رد کرد و از پشت کونم سریع کوسمو به چنگش آورد به همین سادگی -اوه اوه اوه اوه چقدر خیسه توسکا جون .. اینجا هم یه قطعی داره که اگه فیشمو بهش بچسبونم دیگه هر دوتامون روشن روشن میشیم -نه امیر خواهش می کنم . من مجرد نیستم نکن ..-فعلا که مجردو تنهایی . اگه شوهر داری پس کوش ؟/؟اگه ناز نمی کنی پس این کوس خیس چیه با یه دست منو به خودش چسبونده بود منو از زمین کنده بود و منم دست و پای الکی می زدم .خیلی زورش زیاد بود . خوشم میومد از این که داره باهام حال می کنه و با حرص دنبال یه تختی می گرده که منو بندازه روش . کار سختی نبود منو انداخت رو تشک نرم و لرزشی تخت و دو تا دستاشو به دو طرف ستون کرد -من که تسلیمتم دستاتو بکش پایین . دستشو که آورد پایین خواستم که از دستش در برم ولی این بار اون با عصبانیت خودشو انداخت رو من و به زور هر چی رو که رو تنم بود درش آورد . با یه دست منو داشت و خودشو هم کاملا بر هنه کرد . کیرش منو تر سونده بود . ترس همراه با یه هیجان خاص . اگه یه بار کیرشو می خوردم تا یه هفته هوس کیر شوهرمو نمی کردم . وقتی امیر دهنشو گذاشت رو کوسم دیگه نتونستم بیشتر از این فیلم بازی کنم -نهههههههه نهههههه امیر گناهه -تو که تقصیر نداری عزیزم من مجبورت کردم . گناه تو هم گردن من .. آروم گرفتم و دیگه حرفی نزدم . پاهام از هوس می لرزید و سست شده بودم .

شب جمعه قسمت ۳ (آخر) انگشتای دو تا دستا مو گذاشته بودم تو هم و از پشت سرش به کوسم فشار می آوردم .-آههههههه امیر امیر جون امیر جون چه حالی میدی . جوووووووون اوخ که شب جمعه منو ساختی . کوس آب شده منو آبش کردی . بگو چی داره که این همه می خوری سیر نمیشی .-هر چی هست که واسه من خیلی لذیذه -پس کیرتم باید بدی من بخورم تا لذت کوسمو بفهمم . امیر دیگه حرفی نزد تا راحت تر کوسمو بخوره . لبشو از رو کوسم ور داشت و تنمو به یه حالت کمونی در آورد منم خودمو سفت نگه داشتم و امیر هم برای حفظ تعادلم کمک می کرد . دستشو گذاشته بود وسط کمرم که یه حالت طاق پیدا کرده بود و رو صورتم خم شد و لبای منو بوسید . کیرش مماس با کوسم شد و منم آماده پذیرایی از کیر ناز و چاقالو و گوشتی و سفت امیر شدم . آخ که من قربون این شب جمعه و شب جمعه های دیگه برم که این کیر رو نصیبم کرده و به زندگی من یه تنوع و نشاطی دیگه داده . هر چند تازه عروسی کرده بودم و هنوز کیر سیاوش دلمو نزده بود ولی این که نمی شد یه عمری رو با یه کیر سر کنم . کمرم داشت درد می گرفت . امیر بدون این که لبامو ول کنه منو رو تخت صافم کرد و به گاییدنش ادامه داد . فقط سکوت کرده بودم و چشامو بسته بودم و به خودم فشار می آوردم که تو حالت خوشی و حال بمونم -واییییی این چه وضعش بود . حس کردم که کیر امیر تو کوسم داره یه پرشهای مشکوکی می کنه و چند لحظه بعد متوجه شدم کوسم پر پر شده از آب کیر اون . خوشم اومده بود از این که شیره و عسلشو خالی شده تو کوسم می دیدم .-آخخخخخخ چه حالی داد -امیر فکر منو نمی کنی که سنگین شدم ؟/؟-خودم مخلصتم . نوکرتم بهت حال میدم . کیر امیر بخواب نیست . حالا تا یه ساعت هم می تونم بگامت . راست می گفت . کیرش فقط یه خورده شل شده بود ولی همونشم بی نهایت بهم لذت می داد . پاهامو داشت و هر جوری که می خواست منو می گایید . کیر کلفت و دراز داشتن همین خوبیها رو هم داره . ول کنم نبود . سینه هامو طوری میک می زد که انگار داره نوک یه لیمو شیرینو میک می زنه و عصاره اشو می خوره . خیلی هوس داشتم و اون همین جور داشت منو می گایید . هیچوقت سیا وش منو تا این مرحله نرسونده بود . پشت به اون که قرار گرفتم دیدم صداش در اومد و گفت کونتو میخوام -تا کوسمو به آخر حال نرسوندی کونمو نمی دم . با این حال کیرشو از پشت و مسیر کون گذاشت تو کوسم و یه انگشتشو هم فرو کرده بود تو کونم . از این کار انگشتی اونم لذت می بردم وهوسم زیاد تر می شد .-امیر می خوام میخوام کیییییررررررتو میخوام که کوسسسسسمو بتر کونه .هر وقت کوسسسسسمو سر حالش آورد اون وقت می تونه بره تو کونننننم -اوخ کییییییرررررر امیر و خود امیر فدای کوسسسسسس و کووووووننننن توسسسسکا خوشگله اش . با پشت دست آزادش پشت سر هم می زد به قاچای کونم .-توسکا جونم قرمز قرمزش کردم -هر کاری می کنی درسته درسته قر مزش کن عشق من .. کون لق سیاوش .. میگم رفتم حموم کیسه کشیدم این جوری شد .-اگه دلت بخواد واست کیسه هم می کشم . به طرقش قمبل کرده و دستشو رو شونه هام داشت . خیمه زده بودم و زانوهام رو تشک و کونم رو به هوا و به طرف کیرش قرار داشت . امیر جون به گاییدن من ادامه می داد . دیگه احساس خستگی نمی کردم . امیر هم مقاوم شده بود . بیست دقیقه ای به یک صورت منو گایید تا حس کردم اون چیزی که باید ازم بریزه ریخت -جوووووون امیر نمی دونی چقدر احساس سر حالی می کنم . چقدر آرومم کردی . کیر امیر دوباره سفت شده بود . اگه دوست داری می تونی بذاری تو کونم .. اول بیا یه خورده کیرتو ساک بزنم بعدا .. خودمو مدیونش می دونستم . خیلی حال کرده بودم . با این آرامشی که بهم داده بود خوردن کیرش هم بهم خیلی حال می داد . حتی بیصبرانه منتظر بودم که این کیر بره تو کونم . من به این زودیها دست از سر این کیر ور نمی داشتم . سیاوش تا حالا دو بار کونمو گاییده بود ولی کیر امیر یه چیز دیگه ای بود . دور و بر سوراخ کونمو کرم مالید و کیرشو بهش چسبوند . حس می کردم کیرش دوباره داغ داغ شده .-امیر زود خیس نکنی ها . میخوام کیرت تو کون من حال کنه و کونمم با کیرت حال کنه -هر چی تو بگی توسکا جونم . فقط دوباره آب کیرم جمع شده .. آخ که چه مزه ای داد وقتی که امیر نصف کیرشو فرستاد تو کونم -امیر بیشتر جلوتر فتحش کن . تو یه امیر ایرانی هستی . تسخیرش کن . مال خودته -عزیزم جلوتر نمیره تنگه خیلی -اوخ که تو چقدر خوبی . دستاشو گذاشته بود رو کونم و لباشو رو کمرم و طوری با لذت منو می گایید که دلم می خواست اون جای سیاوش شوهرم بود -عزیزم کونم چطوره -خوب خوب معرکه . هوس انگیز . یه نموره اگه گنده تر شه صفاش بیشتره -قربون اربابم میشم . هر چی تو بگی . از همین فر دا میرم ورزش مخصوص برجسنگی کون تا حالشو ببری . این بار امیر آبشو ریخت تو کونم . چقدر لذت بخش بود . دو تا از انگشتامو فرو کردم تو سوراخ کونم و یه خورده از آب کیر امیر رو در آورده و گذاشتم تو دهنم -این قدر خوشت میاد ؟/؟-آره عزیزم دوست دارم آب کیرتم مث یه عسل نوش می کنم . کیرشو در آورد گذاشت تو دهنم تا ته مونده شو بخورم . از اونجا رفتیم حموم و یه لیف و کیسه درست و حسابی به هم زدیم . صبح زود وقتی که امیر رفت خونه شون منم با اون کیفی که از سکس تو تنم بود همچین خوابم برد که وقتی سیاوش برگشت بیدار نشدم . یه وقتی بیدارشدم که دیدم سیاوش واسم ناهارو آماده کرده و چه جور داره پاچه خواری منو می کنه که یه جوری با بر نامه های شب جمعه اش کنار بیام .. اتفاقا شوهر سودابه هم تو جمع اونا بود . وقتی سودابه واسم زنگ زد که این شب جمعه ای میخواد بیاد پیشم عصبی شدم . موضوع رو با امیر در میون گذاشتم و گفت اتفاقا این هفته دوستم نمی خواد بره شهرستان -جووووون خیلی خوب شد . ولی فوری رفتم تو فکر . یعنی این امیر ناراحت نمی شه من برم به دوستش کوس بدم ؟/؟کون لق امیر یه کیر تازه رو عشق است . سودابه رو اول می فرستم طرف اون و خودم میرم طرف کیر دوستش . تازه می تونیم با هردوشون حال کنیم . جاااااان چه کیفی داره . چه شب جمعه های نانازی میشه . واسه آخر هفته ای ثانیه شماری می کردم . شبا از خوشحالی به زور خوابم می برد .پایان

آخر به عشقم رسیدم ساعت 6.45دقیقه بود ساعت زنگ زد بیدار شدم و یه مشت به اون ساعت زدم تا خفه شه آخه همشه از این ساعت متنفر بودم پاشدم سرو صورت شستم رفتم آشپز خونه دیدم مامانم زودتر از من بلندشده برام نون و عسل برام گزاشته و چایی هم داغ بود رفتم ریختم و خوردم ساعت هفت و ربع حرکت کردم به سمت دانشگاه که رفتم پاین مثل همیشه دیدم ریبو (سگمه)جلوی در منتظره رفتم ماشین رو روشن کردم و بردم بیرون به تیکه استخون براش گذاشتم اونم جهت تشکر یه دمی تکون داد و رفت سمت استخونو منم رفتم توی ماشین .ماشین را روشنش کردم و آهنگ که دوسش دارم شروع کرد به خوندن امیرخلون یه جورایی خاصم که از وستش شورع کرده بود:شب تا صبح با ماه بیداریم جلو پای قلم هزار تا راه می زاریم آ ! کارشو بلده چپ نه نمیره باش آشنام اسیر جو نه نمیشه داش داستان مارو همه گوش میدن گیج میشن یه چیزایی در گوش میگن ما همینیم و بس ما باعث چرخش زمینیم و تَش ! نزدیکه ولی ما نزدیک همیم نه مثل لاشخوری که می کَنه و می ره میگذره و میگه دیگه پیچیده مغزش دنیا بده باش اینم منظور دار واسه مخاطب خاص…. یه سیگارهم روشن کردم داشتم میرفتم که دیدم حسین رفیقم مغازشو بازکرده و رفتم یه بسته وینستون گرفتم نشستم و یه بوقی زدم 100مترجلوتر دیدم یه ماشین خرابشده و کاپوتش بالاست منم که حس فردین بازیم گل کرده بود و هم دیدم یه دختره رفتم ماشین کزاشتم کنار و رفتم دیدم کاپوستو زده بالا و جلئی کاپوت ویساده گفتم خانم کمک میخواید؟ (از این جا اسم ها رو مینویسم) گلی : بله یه هو ماشین خاموش شده میتونید درستش کنید؟ من:تاجایی بله بزارید ببینم گلی:باشه زود که من دانشگاه درم من: باشه رفتم دیدم بله سیم اتصال فاز (سته سیم هستش) یکیشون شل شده منهم مهکم کردم و گفتم خانمه؟ ببخشید فامیلیتون؟ گلی: م…. هستم من : خانم ن… این دست شد گلی: ممنون من:خواهش میکنم گلی : ممنون خداحافظ من:خواهش میکنم خدا پشت پناهتون رفتش منم وایسادم یه سیگار گشیدم وبه این چند دقیقه فکر کردم و یهو به فکر کلاس افتادم رفتم ماشین و روشن کردم و گازشو گرفتم سه سوت رسیدم و پارک کردم 5 دقیقه دیگه به کلاس مونده بود رفتم بالا شانس آوردم استاد نیومده بود تا نشستم استاد آمد و آن روز سر کلاس هیچی حالیم نشد و بعد اتمام کلاس رفتم حیات من و مهدی یکی از دوستان توی حیات بودیم و یه سیگار روشن کردم و داشت میکشیدم سرم هم پاین بود دیدم یه صدای نازی میگه آقا آقا بایه پس گردنی مهدی بالا آمدم گفتم دیوث برایچی میزنه که دیدم دستشو به سمت جلو گرفتم دیدم گلی جلومه قرمز شدم پاشدم و سلا علیک گلی: سلام دیدم اینجاین تعجب کردم و هم آمدم تشکر کنم من: برای چی؟ گفتم که خواهش میکنم گلی:شما دانشجوهسیتد؟ من : اگه نبودم اینجابودم؟ گلی:چه رشتهایی؟ من :کامپیوتر گلی :بله من:شما رشتتون چیه؟ گلی:معماری من: خانم م…. اگه این ماشین خراب شد دوباره این شماره تماس من بعد از ظهر هم دفترم و هم شماره موبایل هم هست که اگه مشکل براتون پیش آمد زنگ بزنید میام برای کمک گلی:باشه مرسی خدحافظ من:خداحافظ رفتیم سر کلاس نشستیم تا استاد آمد ،استاد شوخ ومهربونی بود این کلاس شکرهدا یه چیزایی فهمیدم کلاس تموم شد و داشتم میومدم که دیدم گلی داره سوار ماشینش میشه براش دست تکون دادم اونهم دست تکون داد آمدم خونه که لباس عوض کنم و برم با چه ها شیشه گران دور دور . رفتیم کس چرخ ودور دور ساعت 2 آمدیم خانه و این خرس خابیدم تاساعت11 (آن روز کلاس نداشتم) دیدم موبایل زنگ میخوره دیدم شماره نا آشناس منهم سرد برداشتم گفتم:الو گلی:سلام اقای.. خوبید من : مرسی شما؟ گلی حالا کمک میکنی و یادت میره؟ من : بله خانم م… مشکلی پیش آمده؟ گلی:بله این ماشین باز خراب شده میشه یه تعمیر گاه خوب بم معرفی کنید این را ببرم؟ من:شماخودتون که نمیتونید ببرید من میام بکسل کنم ببریمش(این ماشین من مثه یه پیکان وانته) گلی:باشه فردا ساعت یازده خوبه؟ من : باشه چشم میام گلی: ممنون دستون دردنکه خداحافظ(آدرس خونه رو براتو اس ام اس میکنم) من: باشه، خداحافظ رفتم سمت فرشگاه دوستم یه ادکلن خریدم (کاپتان بلک) آمدم خونه و افتادم به جون ماشین و شستم رفتم خونه گلی آفون را زدم در را باز کرد رفتم تو که دیدم یه سگ دوبرمن جلومه که دیدم دربرم میگره و وایادم تا گلی بیاد که نگه بان آمد سگ را برد بست منم سلام کردم و گفت الآن خانم میاد من وایسادم گلی آمد وای خدا چه تیکه ایی وییی گلی :سلام ببخشید معطل شدید الآن میگم در را بازکنند تا ماشین را بیارید بکسل کنید من : باشه ماشین را بکسل کردم و اونهم نشست توی ماشین خودش و بردم تعمیرگاه بهروز رفیقم بهروز: سلام داش نادر خودمون از این طرفا تاگلی را دید گفت:سلام خانم خوب هستید مبارک باشه گلی : ببخشید مبارکه چی باشه؟ بهروز مگه ایشون خانمت نیست نادر؟ من : نه بابا ایشون یکی از هم دانشگاهی هام هستن که ماشین را آوردم کامل سرویسش کنی بهروز : بروی تخممم من: باز تو نفهم شدی بهروز :نه بجون تو منظور تخم چشمم بود من:حالا این تا کی وقت میبر و هم سفارشی تعمیرشکن بهروز : اگه مشکل جدی باشه 7 روز کارمیبر گلی 7 روز؟من فردا ماشین را میخوام بهروز : باید 4روز الی 7 روز باشه من: من خودم میرسونمتون گلی:نه نمیشه که من: خودم هرجا میخواین برید هستم میبرمتون گلی :باشه ممنون بهروز کاری باری نداری داداش بهروز : خداحافظ رفتیم بردمش گلی را خونشون دم خونه گلی: اقای ؟اسم شریف؟ من نادر هستم گلی: اقا نادر بفرماید بالا یه شربتی چیزی دخدمتتون باشیم (خیلی اسرار کرد) من: باشه ولی این سگه را ببندین گلی :باشه رفتیم یه شربت خوردیم و کلیی از دانشگاه حرفیدیم و باباش آمد باباش:سلام اقای … من م… هستم من:سلام خوشبختم باباش: دیروز که به گلی کمک کردید آمد بهم گفت منهم بش گفتم آفرین به این جون ن :خواهش میکنم وظیفه بود ایشون هم جای خواهر ما و کلی حرف زدیم و داشتم میرفتم به باباش گفتم یه هفته ماشین تعمیرگاهست من میام میبرمش که تشکر کرد و آمدم خونه و روز اولادامه در پست بعد

ادامه آخر به عشقم رسیدم من: سلام گلی خانم خوبید گلی : مرسی شماخوبید من : به مرحمت شما بابا خوبن گلی:سلام دارن رفتیم دانشگاخ و موقع بگشت هم رسوندمش از روز دوم باهم صمیمی شده بودیم که وقتی داشتم سیگار میکشیدم دعوام میکرد و با مشت میزد به بازوم من هم نشگون میگرفتم(این جرقه ارتباط ما شد) که روز سوم بعد کلاس رفتیم کافی شاپ دوستم که حرف بزنیم من:گلی من یه چیز میخواستم بهت بگم گلی :بگو نادر جان من: بگم ناراحت نمیشی؟ گلی :بستگی داره من : گلی من از وقتی تو دانشگاه باهم حرف زدیم من عاشقت شدم می خوام باهم باشیم گلی :ببین نادر من باید فکر کنم ببینم به درد هم مبخورم و…. من :باشه قبوله دوتا بستنی هویج خوردیم و آمدیم دم در و سوار ماشین شدیم و رفتیم فرداش رفتم ماشین را گرفتم بردم ماشین را یه جایی زنگ زدم با آژنس بیا ای آدرس من منظرتم آمد و ماشین را دید خوشحال شد و آمد بوسم کرد و گفت ممنون . این جایزه ات و از بیشتر هم نخواه من :این هم از سرم زیاده گلی:خو چه قدری شد؟ من : به جون خودت که عزیزترینمی پول نچ ساماز: نمیشه که اصلاً میرم و تولدم را باهات بیرون نمیمونم من: به تولدته این یه پیش کادو تا اصلی را بیارم ماشین را برد خونه گزاشت و رفتیم پیتزا پیتزا شام خوردیم من :سانار یعنی قبول کردی باهم باشیم گلی:اره ولی دوست باشیم اگه تا ازدواجمون من : باشه اگه اجازه بدید دوماه باهم دوست باشیم و اگه خوشت آمد میام خواستگاریت گلی:باشه من :عاشق این جور حرف زدنتم بعد دانشگاه هر روز کارما این بود بریم باهم بیرون خانواده هردو میدونستن ما همدیگر را میخوایم میرفتیم باهم دریا و شیخ زاهد و بام سبز و طبیعت یه بار بهش گفتم ما یه ویلا داریم دیلمان میابریم؟ گلی:بزار به خانواده خبر بدم بعدش بریم من okعزیزم … گلی رفت خونه شون گفت وسایل برداشت رفتیم اون موقع 4 روز تطعتیل بود رفتیم 2ساعته دیلمان رفتیم ویلا دیدماز ویلا خوشش آمد بردمش بالا بهش همه جار رو نشون دادم4 تا اتاق خواب داشتیم گفت بهتر جدا بخوابیم من هم قبول کردم رفتم سوپری اون جا(آخه اون قسمت سوپری بزرگی بود) کلی وسایل خردیم و همیشه توی ساکم کاندم و اسپری بود رفتم وسایل را برداشت شام درست کرد خوردیم . وقتی گیتار منو دید گفت برام بزن من براش آهنگ جان مریم را زدم و اون خوشحال بود رفتیم بخوابیم هر کودوم توی یک اتاق ساعت 3 بود که خوابم نمی برد رفتم در اتاقشو زدم گفت کیه؟ گفتم :اقا گرگه ساماز: مخسره شدی ؟ من:نه خوابم نمیبره در را باز کردم رفتم تو گفتم :من میترسم می خوام پیشت بخوابم(باصدای بچه گونه داشتم مسخره بازی در می آوردم)که رفتم تو جاش یکم مالوندمش دیدم خوشش میا بیشترش کردم که دیدم اه اهش در آمد گفتم آماده ایی عزیزم انم سرشو تکون داد اول لاله گوشش را خوردم بدجور حشری شد خوردم خودم 5 دقیقه خوردم که گفته بسه برو پاین تر که رفتم سینه شو خوردم هی ادای بچه هارا در می آوردم اونهم حشری تر میشد . رفتم سمت کسش وایییییی انگار بهشت اونجا بود گلی: سااااااامییییی پرده را بزار برای شب عروسییییی (اخه قصد ازدواج بودیم) من: باشه پس باید درد عقب را تحمل کنی گلی :بخاطر تو درد را هم تحمل میکنم من: قربونت برم عشقم رفتم بالا دوبار لب تو لب شدیم حالا بخور کی نخور جون پدر سگ چه لبی میداد گفتم سگی پشین و رفتم وازلین آوردم(خونه استخر داره و قبل رفتن توی آب وازلین میزنیم) دور سوراخ کونش وازلین مالیدم ال یه انگشت کردم تو خیلی تنگ بود بعد دوتا سر سه تا دادمیزد جرررررررررررررم بده که کیرمو (20سانته) گزاشتم دم سوراخش و یه فشار دادم کلاهکش رفت تو که داد میکشید در بیار من گفتم:عشقم وایسا آروم میشه .هی میگفت در ار که یه هول دیگه دادم کامل کیرم رفت توش که داشت فرش را چنگ میزد بعد 5دقیقه خوب شد دردش . کیرم را دراوردم رفتم اسپری زدم و شستم شروع دوباره لب تو لب شدیم یه ربع داشتیم لب میگرفتیم رفتم سمت کوسش که سرم را فشارمیداد تو و اون موقع ارضا شد .منهم خودمو کنترل میکردم که پردشو بزارم برای شب عروسی که روباره کردم توکونش که دیگه هی میزدم صدای برخورد کونش با بدنم بدجور حشریم میکرد بهش گفتم:خانمی کوستو جرررررمی خوام بدم (الکی) که تمنا میکرد بزار برای شب عروسی که وسط حرفش ارضا شدو دیگه حال نداشت بعد 5 دقیقه حال آمد و که سه چاهرتا تلنبه زدم گفتم داره میاد گفت بریز روی سینم منم ریختم ریسینش تمام بدنش شده بود ابکیر بعد رفتیم هموم و یه دست دیگه اونجا از کون کردمش نمی تونست خوب راه بره کونش درد میکرد فرداش بردمش طبیعت چرخوندمش و انقد خسته بودیم توی بقل هم خوابیدیم فرداش امدیم لاهیجان که به بابا گفتم:بابا من شرکتمو دارم دارم ادامه تحصیل هم میدم پول خوبی هم دارم در میارم من یه دختر خوب پیدا کردم باهش دوست شدم برام برین خواستگاری پدرم: باشه پسر میرم ببینم که کیه خانوادشون کین بعد بریم همینجوری نیستکه من :بابا من عاشقشم و نمیتونم وایسن بابام:باشه پسر میگم مامانت یه زنگ بزن برای خاستگار مامان هم بعد شنیدن این خبر خوشحال شد (آخه بعد شکست توی رابطه بادوست دخترم خیلی ناراحت بودم) مامان زنگ زد و برای پس فردا . روز خستگاری رفتم صبح آرایشگاه پیش محمد رفیقم که از بچگی میرفتم پیشش رفت موهارا درست کردم و ریش برام زد یه تریپ پدر زن پسند .رفتم خونه نهار را تند تند خوردم بابام میگفت که اینجور توبراش وق داری؟ من:مگه چیه دارم دامادمیشم دیگه مامان: اخ الهی غربون پسرخودم شادوماد خودم برم ایشالا پیرشی مادر تئ از بچگی بچه خوبی بودی ایشالا جواب خوبی هاتو ببینی. رفتم شیرنی گرفتم وگل شد غروب که رفتم خونه کت شلوار پوشیدم با خانواده رفتیم خونه شون زنگ زد دلم داشت در میومد که در واشد رفتیم تو پدر ش سلام علیک این ها پدرش : اقا نادر شغل شریف تون چیه؟البته میدونم دوباره دارید یه رشته دیگه هم می خونید من: من مهندس معمار هستمو دارم رشته کامپیوتر برای فوق میخونم پدرش: چه خوب بعد گلی چایی اورد خوردیم و باهم رفتیم حرف زدیم و گل گفتیم و گل شنفتیم بعد که رفت یم باباش گفت من رفتم تحقیقمو کردم و همه چیز را درموردتون میدونم چه خونه واده ای هستید و (خانواده خوب و…. میگفت) فقط میمونه نظر گلی گلی: من هم با اجازه پدر مادرم موافقم همه دست زدن منهم با هماهنگی حلقه را خریده بودم گلیهم برام حلقه خریده بود حلقه ها ردبدل شد تا فردا بریم عقد کنیم رفتیم محضر آخونده: دوشیزه خانم گلی م… ایا به بنده وکالت میدهید با صداق یک جلد کلام الله مجید و یک جفت شمندان وآِنه و 1000سکه تمام بهار آزادی شمارا به عقد دائم آقای نادر … در آورم بنده وکیلم؟ خواهر گلی :عروس رفته گل بیاره برای باردوم عرض میکنم دوشیزه خانم گلی م… ایا به بنده وکالت میدهید با صداق یک جلد کلام الله مجید و یک جفت شمندان وآِنه و 1000سکه تمام بهار آزادی شمارا به عقد دائم آقای نادر … در آورم بنده وکیلم؟ خواهر گلی: عروس زیر لفظی می خواد برا بار سوم میپرسم دوشیزه خانم گلی م… ایا به بنده وکالت میدهید با صداق یک جلد کلام الله مجید و یک جفت شمندان وآِنه و 1000سکه تمام بهار آزادی شمارا به عقد دائم آقای نادر … در آورم بنده وکیلم؟ گلی : با اجازه پدربزرگ و مادربزگ و خانواده بلههههه مبارکه ومن شمارا زن وشوهر اعلام می نکایم بعد من بوسیدمش بعد دوماه عروسی 10/تیر/1389 عروسی مون 10 تیر بود که 8 صبح بردمش آرایشگاه من خودم هم 12 رفتم آریشگاه و خودمو درست کردم بعد رفتم ماشین را با دسته گل گرفتم 5 رفتم دنبالش چه فرشته ای شد بود رفتیم سالن همه بودن تا 4 صبح داشتیم میکوبیدیم میرقصیدیم بعد دیگه 5 تموم شد داداشم ساسان رفته بود خونه ما که شمع روشن کنه و مشروب را بایخ بزاره برامون رفتیم خونه که گفتم حالا دیگه مال خودمی گلی: مگه مال تو نبودم ؟ من : بله بودی ازون روز ماشینت خرابشد مال من شدی خندیدیم لباسشو براش در آوردم با شورت و سوتیین بود که پریدم بغلش کردم برمش تو اتاق خواب تا امروز اصلاً این خونه را ندیده بود بردمش رو تخت لب گرفتیم هی میخورد و منو حشری تر میکرد و رفتم سمت لاله کوشش که وحشی تر شد خوردم ودیگه ناله میکرد و رفتم روسینه اش گفتم من شیر میخوام و خوردم و خوردم که گفت امشب من مال تو ام عشقم رفتم پاین تر تو نافشو لیس میزدم قلقلکش می آمد می گفت سامی نکن من گفتم میدونی این که چیزی نیست عزیزم رفتم کوسشو خورد چوچولشو میمکیدم هی میمکیدم میگفتم :قربون اون کیرت بشم که کیرمو گرفت ساک زد بله اولین بارش بود ولی من حال میکردم با قرص تاخیری که زده بود تا صبح کارش داشتم که گفتم حاضی خانوممم شی ؟ گلی: اره عشقم پاهاشو هفتی واکرد من کیرم گزاشتم دم کسش گفتم با پردت خداحافظی کرد که کیرمو فرو کردم دیدم خون میاد بهش گفتم خانوممممممممممی شدی بعد چند دقیقه ارضا شد و 10 دقیقه بعد منم داشتم ارضا میشدم گفتم میخوری یا میبر؟ گفت : میخورم در آوردم تاقطره آخرش خورد الآن یه هفته از عروسیمون میگزرهپایان