بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان های سکسی امروز | جمعه 5 آذر ۱۴۰۰

من و مامان پریسا ی بیهوش ۱در داستان مامان پریسا تنها در خانه خونده بودید که من پدرام در دوران دبیرستان و یا در همان آغاز جوانی خودم بوده که از طبقه بالا ی خونه مون شاهد اون بودم که امیر پسر همسایه با ترفند و این که می خواد با مامان مومن من در مورد مسائل جوانان و مشکلات اونا صحبت کنه مامانو بیهوش کرد و بهش تجاوز کرد . منم از ترس نتونستم تکون بخورم . مامان من زنی خوشگل و تپل و خوش بدن بود و من هم تنها بچه اش بودم . بعد از اون مامان خیلی رفت توی خودش . ناراحتی اعصاب گرفت و خیلی قرص می خورد . پدر من هم که بازاری بود زیاد به این مسائل اهمیتی نمی داد . من پس از این که مدتها بود که از این جریان می گذشت هنوز در شوک آن حادثه بودم . هنوز همون حالت خجالتی بودن رو داشتم . با این که دیپلم گرفته بودم و خونه نشین شده بودم و منتظر بودم که ببینم به عنوان تک فرزند یا کفیل می تونم معاف خودمو بگیرم ولی دیگه از این که خیلی آدم گوشه نشین و ضعیفی شده بودم خسته بودم . مامان مثل اون وقتا یعنی قبل از این که بهش تجاوز بشه دیگه پیش من سخت حجاب نمی کرد . راستش یه شب خواب مامانو دیدم . خواب دیدم که به جای امیر این من هستم که مامانمو بیهوشش کرده شلوارشو کشیدم پایین و اون کون گنده و خوشگل و سفید و تپلشو دارم می کنم . مامان متوجه شد که منم . با این که خوشم میومد ولی دوست نداشتم اون بفهمه .. دارم بهش میگم مامان منو ببخش غریبه تو رو گاییده و آبشو خالی کرده . من از اون چی کم دارم . مامان خوب و خوشگلم همین یه باره منو ببخش ازت عذر می خوام . منو ببخش . همین جور که در حال اشک ریختنم با حشر زیاد آب کیرمو توی کون مامان خالی می کنم جوووووون چه حالی می داد گاییدن اون .. از خواب بیدار شدم . شورتم همه خیس بود . جنب شدم . خواب مامان خودمو دیده بودم . اون قدر به من حال داد که همون صحنه های در خواب رو تصور کردم و یک بار جلق زدم و خوابیدم .. اما از اون روز به بعد یک لحظه از یاد مامان غافل نبودم . از این که چطور میشه منم مثل امیر بهش تجاوز کنم . لختش کنم . من اونو لخت دیده بودم . یکی اونو گاییده بود . صدا شو در نیاورده بود . امیر راست راست داشت می گشت . فکر کنم هنوزم زن نبرده بود . باید یه کاری می کردم . می دونستم مامان خوب و قشنگم راضی نمیشه که من بهش دست بزنم . اگه اونو بیهوش می کردم چی می شد . چه حالی می داد . یه نقشه ای چیدم که اگه عملی می شد معرکه بود . خیلی می ترسیدم . با این که وقتی داشتم مقدمات کار رو می چیدم تنم مثل بید می لرزید ولی هوس و شهوت و این که یه غریبه مامانو گاییده و منم فرض می کنم به عنوان یک غریبه دارم این کار رو انجام میدم خودمو قانع کردم که باید برای انجام نقشه ام تلاش کنم . مامان وقتی که داشت دعا می خوند و عبادت می کرد خیلی می رفت به حالت خلسه و خماری . اون شب بابا بزرگم جراحی داشت و بابا به عنوان همراه رفته بود شبو پیشش بمونه . دیگه مطمئن بودم مامان تنهاست و منم پیشش . مامان توی اتاقش نشسته بود و داشت عبادت می کرد . من از قبل یه سری لباسهایی واسه خودم ردیف کرده بودم که هیشکدومشو مامان ندیده بود یه سری رو از کهنه فروشی برای همچین شبی خریدم . یه ماسک و کلاه و از این جور وسایل استتار برای خودم ردیف کردم و یک دستکش هم جور کردم که در هر حال وقتی که مامانو در چنگ خودم می گیرم همون چند ثانیه ای که قراره روی ماده بیهوشی نفس بکشه سر سوزنی به من شک نکنه .. دیگه خیلی جدی شده بودم . فکر این که مامانو می کنم و لذت می برم لحظه ای راحتم نمی گذاشت . خیلی راحت تر از اون چه که فکرشو می کردم تونستم مامانو بیهوشش کنم . بی سر و صدا رفتم از پشت گرفتمش .دستمال جلوی بینی اش گذاشته و اون دیگه رفت . چند تا دیگه هم آماده کرده بودم که اگه زود بیدار شد و کارم تموم نشده باشه بازم اونو به خواب ببرم . ولی زیادی هم خطرناک می شد اگه می خواستم بازم از کلرو فرم استفاده کنم . . چند بار مامانو تکونش دادم . اون کاملا بیهوش شده بود . دلم می خواست خودمم لخت شم ولی نمی دونم چرا می ترسیدم حس می کردم که اون جریانو می فهمه و ممکنه گیرم بده . نمی خواستم این طور شه و لو برم . من مامانمو دوست داشتم اگه می فهمید خودمو هیچ وقت نمی بخشیدم . حالا که قرار بر اینه که هر کسی هر کاری می کنه و کاری براش پیش میاد که دیگران نفهمن خب منم این کار رو می کنم و اون دیگه نمی فهمه چه اشکالی داره ! شورت و شلوار خودمو در آوردم . نمی دونم چرا با این که این همه فلسفه واسه خودم با فته بودم بازم خودمو لخت کردم . با این نقشه ای که داشتم دیگه چه با لباس و چه بی لباس می شد در رفت . چون دوست داشتم کاملا لخت مامانمو بغل بزنم اونو بکنم باهاش حال کنم . لباساشو در آوردم . مامان حیلی تمیز بود . چشاش بسته شده به خواب یا به بیهوشی عمیقی فرو رفته بود . چقدر ناز شده بود .بلوزشو که داشتم در می آوردم و به عمق می رسیدم یه آهی از ته دل کشیده و دستمو گذاشتم رو سوتین و اون و سوتین رو با هم چنگشون می گرفتم سوتین اونو در آورده بودم . سینه های درشت و سفید اون چقدر تازه بود . من که هنوز کس و کونی نکرده بودم و با مامان گلم می خواستم افتتاح کنم ولی وقتی که یکی دو بار با ترس و لرز و به بهونه درس فیلم سکسی گذاشتم توی دی وی دی سینه هایی می دیدم که دورشون همه کبود و سیاه بود . با این که زنا جوون بودند ولی سینه هایی زشت داشتند اما سینه مامانم خیلی آبدار و خوشمزه بود . سوتین رو بوش کردم .. اوخ دو تا پرک گل یاس لای سینه های مامان دیدم . چقدر سینه هاشو خوشبو کرده بود . اونو گذاشته بود لای سوتین خودش . . شکمشو بوسیدم . کیرم شق کرده بود .. مامان چی می شد اگه بیدار بودی و با من همراهی می کردی . همه جاشو ماچ می کردم . دلم نمی خواست به این زودی بیدار شه . به ساعت دیواری نگاه می کردم . دوست داشتم اگه تکون خوردنهایی از اون دیدم یه بار دیگه بیهوشش کنم جوراب توری بلند و مشکی اون وسوسه ام می کرد . بینی و زبونمو گذاشته بودم روی اون . حالا متوجه می شدم که چرا خیلی از مردا از بوسیدن و بوییدن جوراب و شورت زنا کیف می کنند . زیر اون جوراب توری مشکی بدن نما پاهای لخت و قشنگ مامان قرار داشت . ولی دلم می خواست یک ساعت با اون جوراب حال می کردم چون منو به هیجانی به نام پای مامان در زیر اون جوراب می رسوند . اون جورابم همین جور که می لیسیدم هر چند لحظه یه بار می کشیدم پایین و پای سفید مامانو به خوبی انداخته بودم توی دید . گاه زبونمو رو همون پای لختش می کشیدم ولی جوراب مامان یه حس خوبی بهم داده بود . اون بوی نویی اون زیبایی پای مامان به صورت نوک مدادی و سفید نشون دادن .. در هر حال فرصت زیاد نداشتم . جورابشو در آوردم . . شورت تنها چیزی بود که رو تنش باقی مونده بود ………….ادامه دارد ……………نویسنده …………ایــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

من و مامان پریسا ی بیهوش ۲ (( قسمت آخر ))دهنمو گذاشتم رو همون شورت . برای اولین بار بود که می خواستم یه کس رو در دوران بلوغم حس کنم .یک لحظه می رفت که وجدانم تحت تاثیر قرار بگیره .. ولی شیطان اومد کمکم دستت درد نکنه شیطان امید وارم بتونم جبران کنم .. حس کردم یه ندای درونی از طرف شیطان بهم می گه که تو نمی خوای برای من کاری انجام بدی فقط همیشه پشتیبان من باش ..منم به شیطان گفتم نوکرتم تو این مامانو واسه ما جورش کنم تا ابد حتی در جهنم همراهتم و ازت حمایت می کنم چون می دونم توی دست و بالت خیلی ردیفه . خلاصه خودمو قانع کردم . شورتشو چند بار کشیدم پایین و دویاره می کشیدم بالا تا اونو هم درش آوردم . چقدر ناز خوابیده بود .. -مامان منو ببخش . فرض کن این یه تیکه رو هم متوجه نشدی . پاهای مامان بیهوش شده مو از وسط بازش کردم . لبامو گذاشتم رو لباش و بوسیدمش . سینه هاشو طوری چنگشون می گرفتم که انگاری دارم تقاص چند سال بالغ شدن و به فیض نرسیدن رو از مامان پس می گیرم . . این مامان ساعتها لمس کردن و بوسیدن و بوییدن داشت . موهای مشکی و صاف و بلندش خیلی بهش میومد . واسه این که بابا هم موهای بلند خیلی دوست داشت . یه چشمه هایی از فیلمها یاد گرفته بود . با این که اولین باری بود که می خواستم کس لیس بزنم ولی از اونجایی که چند تایی فیلم دیده بودم راه و رسم کار رو می دونستم . کس مامان رو اون دفعه به خوبی ندیده بودم ولی حالا می دیدم که کسش در حد یک زن جا افتاده و میان سال بوده هر چند مامان تازه می رفت چهل سالش تموم شه . کسش سفید و برق انداخته بود . عاشق کونش بودم . اون روز قالب کون مامان به خوبی معلوم بود . چه حالی بهم داد . چه کیفی داشت . کس پریسا جونم خشک بود . اونو بوش می کردم . مامان انگار قفل کرده بود . خیلی سخت شده بود کارم . رفتم کمی کرم از گوشه اتاق بر داشته و اونو به کس مامان و کیر خودم مالیدم خیلی هیجان زده بودم . باورم نمی شد . هر بار که می رفت یه چیزی مانعم شه اون روز که امیر به زور مامانو گاییده بود رو مجسم کرده و واسه خودم توجیه می کردم . در کتاب آشنایی به امور جنسی خونده بودم که دهنه مهبل زن و دور و برش باید ترشحاتی به وقت سکس داشته باشه ناشی از هورمونهای جنسی که ورود آلت مرد رو راحت تر کنه ولی مامان حالا خوابیده بود . کرم هایی رو که زده بودم کا ررو آسون کرده بود .همون که داشتم به کیرم کرم می زدم از بس خوشم میومد و چشام به هیکل توپ و کار درست مامان افتاده بود آبم در جا رودوستم خالی شد و با کرم قاطی شد . یه کمی کارمو انداخت عقب در هر حال شروع کردم به بوسیدن مامان . نوازش موهاش .. زیر بغلشو می بوسیدم . دوست داشتم بوی عرق تنشو حس کنم ولی همه جای بدنش خوشبو بود . به وقت عبادت بهترین عطرها رو به خودش می زد . سینه هاشو میک می زدم . گوش پس گردن و شونه هاشو می بوسیدم . هر چند اگه اون هوشیار و بیدار بود و راضی به سکس با من می تونستم لذت بیشتری ببرم ولی این جوری هم خیلی بهم حال داد .بالاخره کیرم دوباره شق کرد .این بار پاهای مامانو از وسط بازش کردم . کسشو ماچ کردم و با این که اولین بارم بود ولی با اشتها میکش می زدم . طوری اونو چربش کردم که راحت تر بکنمش . انگشتمو فرستادم به جاهای عمیق تر تا بیشتر چربش کنم .کیرمو کردم توی کسش جووووووون تا حالا نمی دونستم گاییدن کس یا کون چه حالی به آدم میده ولی داشت آتیشم می داد . لذت بخش تر از هر جلق زدنی بود . یه حس زیبا و هیجان انگیز . اووووووفففففف نمی تونستم دوست نداشتم کیرمو از توی کس مامان بیرون بکشم . کیرم 15 سانتی متر طولش بود و کلفتی اونم خوب بود ولی حالت مامان طوری بود که فقط تونستم نصف کیرمو بکنم توی کسش . با این شرایط مامانو به صورت طاقبازصاف نمی تونستم بکنم . یه بالش خیلی بزرگ و قطور گذاشتم زیر کونش اونو بالا تر آورده و کیرمو بیشتر کردم توی کسش و پی در پی تلنبه می زدم . با خودم حرف می زدم که مثلا یه حالی هم به خودم داده باشم و این که مادر جونم داره با من حال می کنه -اووووووههههههههوووووو ووووکیر می خوای مامان .. بابا امشب نیست با کیر من حال کن . تازه جوون سوپر متالیک . پلمبش فقط واسه مامانش باز شده . واسه تو افتتاح کردم . . حشری حشری بودم لبای پریسا جونو گازش می گرفتم . -مامان حال کن حال کن .. این بار دو سه قطره ای رو توی کس مامان خالی کردم . خیلی بی خیال شده بودم . به درک اگه بار دار هم می شد و می خواست نگهش داشته باشه چه ربطی به من داشت اون که نمی دونست کار کیه . اگر هم به دنیا می آورد که بعید می دونستم بازم بچه من بود غریبه که نبود . .باید عجله می کردم . نیم ساعت گذشته بود . نمی دونستم این دارو ها اثرش چقدره . شاید بسته به میزان مصرفش داره . یعنی فشار خون مامان افتاده پایین ؟/؟ عیبی نداره به هوش میاد اون که بیماری قند و قلبی نداره . کیرمو از توی کسش بیرون کشیده اونو چسبوندم به دهنش . حالا می شد یه حال درست و حسابی با هاش کرد . با مامان خفته خودم حرف می زدم . کیرمو به جفت لباش می مالیدم -مامان ساک بزن . لیس بزن . ببین چه کیر با حالیه . شاید اگه بیدار بود و راضی به سکس با من می شد از این که کیر فرو کرده توی کس رو دارم میذارم دهنش چندشش می شد و رضایت نمی داد . کیرمو گذاشتم وسط دو تا لباش . دندوناش به هم چفت شده بود .. دیگه بیشتر از این نتونستم با دهن مامان پریسای خوشگلم حال کنم . کیرمو گذاشتم لای سینه هاش و دو تا سینه رو از دو طرف به کیرم چسبونده و کیرمو حرکتش می دادم . اینم از اون حال کردنای با حال بود . . مزه سکس رو تازه گرفته بودم . اونم اگه مامان بیدار و راضی می بود چه حالی می داشت !تنم داغ داغ شده بود . گر گرفته بودم . هنوز هیجان داشتم . کون مامانو می خواستم سوراخ کونش به خوبی مشخص بود . با این که با قرار دادن بالش کونشو از زمین بالاتر آورده بودم ولی بازم نمی شد کونشو خوب گایید .. برای همین اونو با هزار و یک در دسر و نفس نفس زنان یک دور بر گردوندم . هر چند حس می کردم سر و صورتش و استخوناش وقتی که بیدار شه احساس درد می کنه . حالا کونش به سمت من قرار داشت و اون دمرو شده بود همون بالش رو زیر پاش قرار دادم . یه لحظه به نظرم رسید که تکون خورده . یه دستمال بیهوشی دیگه گذاشتم جلو دماغش . اگه من کونشو نمی گاییدم انگاری هیچ کاری نکرده بودم . باورم نمی شد پدرام تر سو یه روزی شجاع شده باشه . کونش خیلی خوشگل تر و تپل تر و مامانی تر از اونی بود که تصورشو می کردم . کونش از صورتش هم قشنگ تر بود . سرمو گذاشتم روش .. کونو از پهلو ها به دو طرف بازشون کرده زبو نمو رو سوراخ کونش گذاشتم . لذت می بردم بدم نمیومد . با این که دوست داشتم بوی بدی بده تا بیشتر حال کنم و حال و هوای سکس رو داشته باشم و بدونم که با صبر خودم از غوره حلوا ساختم ولی سوراخ کون مامان هم خوشبو بود . پشت پای گوشتی مامانو لیس می زدم . کون مامانو به این طرف و اون طرف حرکتش داده با دستام کون و کپلشو می لرزوندم و از حرکت ژله ای اون کیف می کردم . کیرم دوباره به طرز عجیبی شق شده بود انگشتمو فرو کردم توی کون مامان .. اگه بیدار می بود از درد جبغ می کشید . از بوس دادن کونش سیر نمی شدم . ولی باید دیگه کارمو تمومش می کردم تا همه چی به خیر و خوشی تموم شه و من لذت کاملمو ببرم . خمیر رو فرو کردم توی سوراخ کونش و دور کیر خودمو هم مالیدم . کیرمو به کونش فشار دادم .. سر کیر من دردش گرفت . کیرم انگار داشت می شکست . اگه مامان بیدار بود و یا بعدا هم اگه بیدار می شد درد بیچاره اش می کرد . با بیرحمی همین جوری به سوراخ کونش فشار می آوردم . این که خیلی چسبون تر از کسشه . چقدر تنگه . سر کیرم که رفت توی کون مامانم یه فشاری به تنه اش آوردم و اونم یواش یواش بیشتر فرو رفت توی کون مامانی . کف دو تا دستمو گذاشتم رو دو طرف کون مامان و اونا رو به پهلو ها بازشون کردم . وای که چه حالی می داد . چقدر کیف داشت . لذت می بردم . جااااااااان فدای مامان و اون کونش . حالا که خواب بود می تونستم دو طرف کونشو به پهلو ها تا اونجایی که دلم می خواد بازشون کنم . سوراخ کون مامان خبلی با حال و قشنگ می شد وقتی که کیرم رو می فرستادم بره جلو و برش گردونم عقب . . دیگه عشق و لذت بیشتر از این نمی شد . حیف که دیگه نمی شد بیهوشش کرد . فکر نمی کردم که هما غوشی با بدن مامان این قدر لذت بخش باشه . . کیرمو تند تند فرو می کردم توی کون مامان . اون که بیدار نبود درد بکشه ولی با این که کرم زیادی هم مالیده بودم ولی عضلات سوراخ کونش یه انقباض خاصی داشت . از کون کردن سیر نمی شدم . دوبار آبم اومده بود و حسابی واسه این که زود خیس نکنم مقاوم بودم . خیلی کیف می کردم . مامان از این بهتر کجا می خواستم پیدا کنم .حالا باید از اون امیری که مامان منو گاییده بود ممنون هم می بودم که راه رو برام باز کرده و نشونم داده که چطور می تونم با مامانم طرف شم.حس کردم که یه چند قطره ای داره توی کون مامان خالی میشه . چه لذتی داد بهم . آروم گرفته بودم . سیر نمی شدم . همه جاشو دستمالی می کردم . چقدر این بشر حریصه . وقتی که به خواسته اش می رسه بازم دوست داره بیشتر داشته باشه . فکر می کنه اون چیزی که بهش رسیده حقش بوده .. کیرمو که از کون مامان کشیدم بیرون و اون چند قطره ای رو که بر گشتشو دیدم یه حال خوش تری بهم دست داد . چی می شد اگه این مامان خودشو هوشیارانه مینداخت در آغوشم . حالا باید تمام آثار جرم رو پاک می کردم . خواستم به مامان لباس بپوشونم این کار و انجام بدم ولی لباسهاش به یه حالت مسخره ای در اومده بود . هر چند می دونستم احساس یه تجاوز شده رو داره ولی به روش می آوردم البته نه این که در صحنه حضور داشتم . تمام مدارک و لباسها رو گذاشتم توی گنجه و کمد مخصوص خودم قسمت بالا که دست مامان بهش نمی رسید قایم کردم . هیشکدوم براش آشنایی نداشت . بعد از این که دوش گرفتم در همون طبقه بالا اول پاهامو بستم و بعد هم یه چیزی تو دهنم چپوندم و دستامو هم بستم ولی اینجا رو گذاشتم شل بمونه .. یکی دو ساعت بعد دیدم که مامان داره ناله می کنه . اون از پایین ناله می کرد من از بالا . یک ساعت دیگه هم گذشت و من تو دهنی حرف می زدم .. هنوز صبح نشده بود که دیدم تلو تلو خوران داره میاد بالا ..چهره و چشاش سرخ شده بود -می دونستم شاید به این حال شده باشی منو ببخش پسرم .. مادربدی داری . پارچه رو از دهنم در آورد .. -مامان نمی دونم کی بود ولی می کشمش . گره دستامو مالیدم به این طرف و اون طرف شل شده بود ولی مامان می کشمش صداش خیلی آشنا بود -نامرد عوضی دست از کاراش بر نداشته ..نزدیک بود سوتی بدم راجع به امیر. -پدرام تو چیزی دیدی ؟/؟ -نه ولی خیلی چیزا شنیدم . -عزیزم اونا رو هم نشنیده بگیر مادرت بمیره که این قدر زن پست و بی شرمی نباشه . دست و پامو باز کرد و خودشو انداخت توی بغلم زار زار گریه می کرد . بی عفت شدم بی عصمت شدم .تو نه چیزی شنیدی نه دیدی .یک لحظه ساکت شد . به طرز خاصی نگام کرد که ترسیدم انگاری می خواست ومی خوادبزنه زیر گوشم ولی گفت من به اندازه کافی رو سیاه هستم . نمی خوام پیش بابات هم رسوا شم و طلاقم بده -مامان عمدا که نبود . ولی من بزرگ شدم من پیشتم . مامان تو که نمی خواستی به زور شد . مامان داشت اشک می ریخت و من کیف می کردم و از درون لبخند می زدم و حس می کردم که این روز بهترین روز زندگیمه … پایان .. نویسنده … ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

خواهـــــــــــــــــــــــــــــــرخوب ، مـــــــــــــــــــــــــــــــادر بد ۱ فکرشو نمی کردم که یه روزی من و خواهرم که این قدر با هم کل کل می کردیم و طرف رو رقیبی برای خودمون می دونستیم که خونواده بهش توجه بیشتری داره تا این حد به هم نزدیک بشیم . من دانشجوی سال دوم رشته مهندسی نرم افزاربودم و خواهرم داشت خودشو واسه کنکور آماده می کرد که اون اتفاق افتاد و شیرازه زندگی و کانون گرم خانوادگی ما از هم پاشید . هر چند من وشادی اکثرا با هم دعوا داشتیم ولی بازم زندگی ما پاک بود . بابا شاهین تا رفت دستش به دهنش برسه و دری به تخته بخوره وضعش توپ شه یه زن دیگه ای واسه خودش دست و پا کرد . جالب اینجا بود که مامان شهین خیلی خوشگل تر از اون زن صیغه ای بود و بابا هم ریخت و قیافه درست و حسابی نداشت . کار مامان شده بود حرص خوردن و مدام از این می گفت که پدرم واسه تور کردن اون چه کار ها که نکرده و چند بار اومده خواستگاری و از این بند و بساطها . در هر حال بابا هفته ای دو یا سه شبو خونه نبود .. مامان اول خونه رو به اسم خودش کرد که اون زن نتونه حق ما رو بخوره . بابا هم که ترسیده بود به مامان نه نمی گفت فقط بد جوری هوس کس تازه وتنوع رو کرده بود . مامان شهین صبر و تحملش کم بود . فقط خون گریه نکرده بود . ولی یه مدت که گذشت دیدم که اونم دیگه زده به رگ بی خیالی و داره با کلی از دوستای قدیمی خودش که سالها بود ازشون خبری نداشته می گرده . هر وقت که بابا شبا رو نمیومد خونه اونم می رفت گردش و مهمونی . من و شادی دیگه شبا رو توی یک اتاق می خوابیدیم . . اون شبایی رو که بابا نبود از مامان می خواستیم که بیاد پیش ما . قبول نمی کرد . یه نیمه شب شادی منو از خواب بیدار کرد و گفت شهاب می خوام یه چیزی بهت بگم نمی دونم از کجا شروع کنم و چه جوری بگم . . در خونه مون نیمه شبها یه صدایی می کنه . یعنی باز میشه . چون لولای اون خشکه با یه سابیدگی خاصی صداش می پیچه .. دو سه ساعت بعدش هم این در بسته میشه . من فکر کنم شبا یکی میاد تو خونه مون . حالا معتاد باشه یا چیز دیگه ای من می ترسم . همون عامل باعث شد که من و شادی با خواست بیشتری شبا رو در یه اتاق بخوابیم . یه شب تصمیم گرفتم که برم ببینم جریان چیه . خواهرم گفت که منم باهات میام . . -شادی تو نیا خطرناکه . ولی خواهر خوشگلم که کاملا شبیه مامان قشنگ و مظلومم شده بود قبول نکرد و همرام اومد . .. خیلی آروم می رفتیم تا مامانو که به زور و با قرص آرام بخش می خوابید بیدارش نکنیم . اون شب یکی از تلخ ترین شبهای زندگی ما بود هر چند سر آغاز گناهی شیرین بود . صدای ناله آروم مامان رو که در حال سکس با دوست پسرش بود به خوبی می شنیدیم . تازه دوست پسرش ازش می خواست که آروم باشه وگرنه گندش در میاد . شادی خیلی آروم رفت اتاقمون و خودشو انداخت رو تخت و شروع کرد به گریه کردن . کارد آشپز خونه رو گرفته می خواستم برم کیر اون پسره رو از ته قطع کنم . خونم به جوش اومده بود . شادی ترسیده بود خودشو انداخت توی بغلم و با زار و التماس ازم می خواست که کوتاه بیام و اگه به گوش همه برسه آبروی خانوادگی ما میره نمی تونیم توی محل سر بلند کنیم . بی بند و باری پدر و گناه مادر سبب شده بود که من و شادی هم به خیلی از مسائل دیگه بی توجه شیم . پدر و مادر واسه این که به دنبال تفریح و تنوع خودشون باشن من و اونو به حال خودمون رها کردند . فقط آشپزی و نوع غذا بود که ما رو به هم پیوند می داد . در مورد خیانت مامان چیزی به بابا نگفتیم . مامان هم سرشو مثل کبک زیر برف کرده فکر می کرد ما هیچی حالیمون نیست . رفتار شادی یه خورده تغییر کرده بود . پیش من خیلی فانتزی تر و بی خیال تر از قبل ظاهر می شد . منم با یه لذت خاصی بهش نگاه می کردم . دیگه وقتی که رو کامپیوترمون سرگرم خوندن داستان و دیدن صحنه های سکس یا نیمه سکسی بودیم وقتی طرفومی دیدیم نزدیکمون میشه طوری بی پروا شده بودیم که از بر نامه خارج نمی شدیم . . یه شب از خواب بیدار شدم . خواهرمو ندیدم تعجب کردم کجا می تونه باشه . بابا خونه نبود . از اون شبایی بود که دوست پسر مامان واسه گاییدن مامان جان شرفیاب می شدند و ظاهرا این شادی خانوم بازم رفته پشت در فالگوش وایسه و حرص بخوره .اون با چه جراتی خودشو رسونده بود اونجا . زیر نورفلورسنت هال بدنش به خوبی مشخص بود . یه تی شرت بلند تنش بود و یه شورت خیلی نازک وقتی تی شرتشو بالا زد متوجه شذم که سوتین هم نبسته و شورتش نازکه . سرشو به دیوار نزدیک در تکیه داده بود و به ناله های هوس مادرم و معشوقش گوش می داد . یه دستش رو سینه اش بود و یه دستش هم رو کسش . منم دستمو گذاشته بودم رو کیرم . دلم می خواست با خواهرم حال می کردم . نمی دونستم چرا تا این حد بی غیرت شده بودم . رفته بودم زیر بار ستم . پدر با یه زن دیگه بود . هر چند به خودش مجوز شرعی داده بود . مادر رفته بود دوست پسر گرفته در فاصله چند متری ما اون سوی دیوار داشت به دوست پسرش کس می داد . خواهرم در حال استشها و ور رفتن با خودش بود و به جای اعتراض به مادرم کیرم به دیدن خواهرم شق شده بود .. بر گشتم به اتاقم . دوست داشتم شادی بر گرده و باهاش حال کنم . بهترین موقعیت بود . منم لباس زیرمو در آورده با یه شورتی که کیرش در حال پاره کردن اون شورت و بیرون پریدن بود طاقباز رو تختم دراز کشیده منتظر خواهرم شدم . بالاخره اومد . . برقو روشن کردم . یه لحظه ترسید . نگاهش به کیرم ورم کرده داخل شلوارم افتاد . سرشو انداخت پایین . چشاش رو که واسه یه ثانیه دیدم جز بر ق هوس چیزی رو درش نخوندم -کجا بودی شادی ؟/؟-دستشویی .-من الان نیمساعته بیدارم . چرا خودت رو عذاب میدی . خودشو انداخت رو تخت . می خواست خودشو ناراحت نشون بده . ولی من که می دونستم اون حشریه و اگه کسشو دست بزنم میشه یه لیوان آب آنانانس ازش گرفت رفتم سراغش .. -شهاب من نمی تونم بی تفاوت باشم .. تو دلم گفتم آره جون خودت کس و کونت می خاره میری پشت در صدای گاییدن مادرت رو بشنوی .. خب بیا این جا رو کیر داداشت . منم رفتم تو خط احساسات و کس شر گویی و مخ زنی –آره خواهرم . احساس ما جوانا و نیاز های ما رو درک نمی کنن . الان وقت از دواج و تامین نیاز های ماست . ما هنوز هیچ همسری نداشته اونا رفتن دنبال زوج دومشون . چقدر بده چقدر در فرهنگ و تر بیت اثر میذاره . رومو بر گردوندم به طرفی و خودمو خیلی متاثر نشون دادم -داداش داری گریه می کنی ؟/؟ فدات شم . قربونت . شادی بمیره اشکتو نبینه . من و تو باید همو داشته باشیم در این لحظه های غم انگیز و درد ناک . سریع بدون این که اون ببینه انگشتامو آب دهنی کرده زیر دو تا چشمم مالیدم که اگه یه وقتی خواست اشکامو پاک کنه حداقل زیر چشام یه تری داشته باشه ولی تاثیری نداشت . شادی بغلم زد . منم بغلش کردم . کاش تی شرتشو در می آورد . اگه این کارو می کرد من و اون فقط شورت به شورت و یک بر یک می شدیم . -شادی خیلی ناراحتم . کمرخواهرمو با همون لباسش می مالیدم و از ناراحتی ام می گفتم -حق داری داداش حق داری …………..ادامه دارد ……………نویسنده …………ایــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

خواهـــــــــــــــــــــــــــــــرخوب ، مـــــــــــــــــــــــــــــــادر بد ۲ فکرشو نمی کردم . دستمو ار وسط کمرش به قسمت جلوی بدنش رسونده و سینه هاشو در چنگ خودم گرفتم . حداقل واسه چند ثانیه انتظار داشتم اعتراض کنه .در همون نور کمی که از حاشیه ها می رسید چشای بسته از هوسشو دیدم . معطل نکرده تی شرتشو سریع از سرش در اوردم .. اون خیلی تشنه تر از من نشون می داد . قبل از این که بخوام حرکت دیگه ای بکنم خودشو طاقباز روی تخت ولو کرد . دستاشو به دو طرف باز کرد . بدنش بوی صابون خوش عطر ی رو می داد عطری ملایم که هوس منو زیاد می کرد . سکوت بهترین زبان سکس ما در آن لحظات بود . سینه های شادی به اندازه سینه های یک دختر نوجوون بودند . دهنمو گذاشتم رو یه طرف سینه اش چقدر حال می داد .اون نوک تیزشو خوردن حسابی مستم کرده یود . یه سینه دیگه هم به همون اندازه روش قرار می گرفت می تونستم میکش بزنم و تو دهنم جاش بدم . لبامو گذاشتم رو لبای داغ شادی . حالا تنها جای حساسی رو که می تونستم راحت تر با هاش ور برم کسش بود . این که دستمو دراز کنم طرف کسش . شورتش خیلی کوچیک و نازک و فانتزی بود . مثل هیکل خودش ولی کون خوش تراش و تقریبا بر جسته ای داشت . هر چند گنده نبود . دستمو گذاشتم روی شورت و قسمت کسش و کس وشورت خیس رو دو تایی با هم چنگشون می گرفتم .. از هوس زیاد لبامو گاز می گرفت . ولش نمی کردم . -نههههههه شهاب شهاب ..-جاااااااااان شادی بگو چی می خوای -تورو تو رو داداش خیلی وقته که می خوام . روم نمیشه .. -از داداش نخوای پس از کی بخوای .. خیلی باید مراقب می بودم که شیطون گولم نزنه . همون کونشو می کردم برام بس بود . شورتشو کمی پایین کشیدم . طاقت نداشتم تا آخر از پاش در بیارم عجول شده بودم . دهنمو گذاشتم رو کسش تا اونو میکش بزنم .. -اوووووفففففف زبونت چقدر داغه -مثل کس تو شادی که شادی رو به سراغم میاره -منو بسوزون بسوزون .. درش بیار شورتمو .. شورتشم در آوردم . قبل از این که به کس خوری خودم ادامه بدم دیدم دستشو گذاشته رو شورتم . -داداش میشه ببینمش . -مال خودته . قابل تو رو نداره . جزوی از بدنته . می خواستم بگم که هم توی دهنت فرو می کنم همو توی کونت که گفتم فعلا گفتن این حرفا ضرورتی نداره مخصوصا دومی اون که ممکنه بترسوندش . شورتمو خودش در آورد . لامپو روشن کردم تا چشمش به کیرم افتاد یه آه بلندی کشید و در حال از حال رفتن بود که فوری بغلش کردم . نمی دونم چی دیده بود . شاید اگه اژدهایی می دید این قدر وحشت نمی کرد . -شادی چته چت شده -نمی دونم داداش . این اولین باریه که دارم سکس می کنم . حالم یه جوریه . بدنم داره از هم می پاشه . تنم مور مور میشه . یه جوری خوشم میاد که انگاری می خوام جیغ بکشم . می خوام همه منو ببینن که دارم باهات حال می کنم .. نمی دونم شهاب می تونی حس منو درک کنی ؟/؟ -اصلا کی گفته می خوام باهات سکس کنم ؟/؟ -مگه تو دوستم نداری ؟/؟ مگه همچین قصدی نداری ؟/؟ تو هم مث من تب داری . تب هوس . -راست میگی شادی داشتم اذیتت می کردم . -حالا واسه این کارت سر کیرت رو گاز بگیرم تا دیگه هستی از این شوخی ها با خواهر یه دونه ات نکنی . نمی دونی که چقدر دوستت دارم .هوس تو رو دارم . نمی دونی چقدر دوست داشتم خودمو لخت توی بغل لخت تو ببینم . دیگه امونم نداد . کیرمو گذاشت توی دهنش . -شادی شادی ! همین اول آبم داره میاد .. -منم دارم این کارو می منم که بیاد یعنی تو این قدر با خواهرت داری حال می کنی ؟/؟ خوشم میاد تو رو می بینم که این جوری در برابر من سستی . کیرمو ازدهنش در آورده اونو دوباره رو تخت خوابوندمش و رفتم سراغ کسش تا بتونم از این طریق اونو ار گاسمش کرده و و بعد برم سراغ کونش . به هر جای بدنش که دست می زدی شل می شد . تجربه اولین سکس یعنی همین . هر چند یه دختر در این سن و در نخستین سالهای دوران بلوغش مثل هر پسر دیگه ای در اوج اشتیاق و هوس قرار داره . کوست چقدر کوچولوهه شادی جون . -دوست داری ؟/؟ مال تو شهاب جون . اگه دوست داری می تونی بازش کنی . این باز کردن گفتن اون دو تا معنی می تونست داشته باشه . یکی این که اونو از وسط به دو طرف بازش کنم و یکی این که دختری خواهرمو بگیرم که این اصلا فکر درستی نبود اونم در این شرایط که از هر طرف مصیبت داشتیم اون وقت فقط همینو کم داشتیم که خواهرم ازدواج نکرده زن شه اونم توسط داداشش. برای شادی اولین سکس بود ولی برای من این طور نبود .. خورردن کس خیس و کوچولوی شادی چه شادی آور بود . سیرم نمی کرد . -شهاب شهاب .. اووووووففففف ولم نکن . آرومم کن . آرومم کن . بهش نیاز دارم ولم نکن . دارم می سوزم . سینه هام دستام .. کسسسسسم کسسسسسسم داره می سوزززززه آتیششششش گرفتم .. پاهشو به کیرم می زد .. من اینو می خوام .. .. بد جنس ولم کن الان جیغ می کشم الان جیغ می کشم یهو مامان میاد بالا .. می خواستم بگم اگه توپ در کنن مامان از زیر کیر دوست پسرش بلند نمیشه . دستمو گذاشتم جلو دهن خواهرم تا وقتی که کس کوچولوشو میک می زنم خونه رو نلرزونه .. هر چی به خودش زور می آورد که خلاص شه و خودشو از چنگ من نجات بده ولی با یه کس لیسی جانانه اونو تسلیمش کرده بودم . .. وقتی برای چند لحظه ای حس کردم که دیگه شل شده و تکون نمی خوره گفتم شادی زنده ای ..؟/؟ -از هر زنده ای زنده ترم . دوباره جون گرفتم . دوباره متولد شدم . این چیه دیگه . چیکارم کردی .. . کف دستمو گذاشتم رو کس خیس شادی . اونو یه دور بر گردونده بودم تا پشت به من قرار بگیره . اولش نفهمید که می خوام چیکار کنم ولی وقتی که خیسی کس رو به طرف بالا و قسمت کون و سوراخ اون کشوندم تازه متوجه شد که می خوام کیرمو بکنم توی کونش .. -اوووووفففففف داداششششش کونم جر می خوره درد داره من می ترسم ..می ترسم -عزیز دلم هیچ زنی نیست که بتونه از زیر بار کون دادن در بره و شونه خالی کنه . کیر شتریه که در خونه هر کونی می خوابه . به هر حال دیر یا زود وارد اون خونه میشه . چه بهتر که الان از این میهمون خودت پذیرایی کنی .. -داداش یواش تر ..یواش فرو کن .. -چه کون تازه و نازی داری شادی -نفهمیدم چشمم روشن مگه چند تا کون دیدی .. -چقدر تو حسود و حساسی شادی . دلیل نمیشه که از خوشگلی و تازگی کونت گفتم با کونای دیگه حال کرده باشم -داداش حرفشم نباید بزنی . من تا حالا با هیچ پسری دوست نبودم و به هیشکی رو ندادم -مگه من دوست دختر داشتم ؟/؟ -آره جون خودت من خودم با دو تا از دوست دخترات دوستم . هر کدومشون هم فکر می کنن خودشون تنهان و ازم توقع دارن عروسم شن . بشن زن داداشم . .. -اون مال قبله شادی . -نمی دونم باید با هاشون بهم بزنی . نباید بهم خیانت کنی .. بدون توجه به حرفاش کیرمو به کونش فشار می دادم . سینه هاشم گرفته بودم تو دستم که از دستم در نره .. لعنتی طوری لذت می بردم که حس می کردم آبم می خواد خالی شه .. -شهاب رو سینه هام خالی کن . وسطشون .. سینه های شادی به اندازه ای بود که اگه کیرمو می ذاشتم وسطشون باید دو طرفشو با فشار به طرف کیرم هدایت می کردم . می دونم باعث درد شدید سینه هاش می شد ولی این کارو کردم . چقدر خوشم میومد . اصلا متوجه نشدم کی آب غلیظ کیرم بین سینه های شادی جون نشست …………..ادامه دارد ……………نویسنده …………ایــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

خواهـــــــــــــــــــــــــــــــرخوب ، مـــــــــــــــــــــــــــــــادر بد ۳ (( قسمت آخر ))کیر درازم خود به خود به طرف دهن شادی رفته بود . چند قطره ای رو کیرم نشسته بود . فکرشو نمی کردم شادی کیر خیس منو بذاره تو دهنش .ولی اون تسلیم من شده بود .من شده بودم تکیه گاه اون . چه خوب و با حال هر چی رو که توی لوله کیرم مونده بود کشید و میک زد و خورد . یه لذتی بهم داد به شیرینی خالی کردن آب کیرم و شایدم بیشتر . کیرم با این که کمی شل شده بود ولی به چند فشاری که به سوراخ کون خواهرم آوردم اونو دیگه شقش کردم ویه دستمو گذاشتم جلو دهن خواهرم و یه دست دیگه هم دور کمرش و کیره رو یواش یواش فرستادمش که بره داخل . چه فشاری به خودش می آورد این شادی . هرچی دست و پا می زد من ولش نمی کردم . فکر نکنم بیشتر از چهار سانت تونسته باشم کیرمو بفرستم توی کونش . این جوری اون جور که باید حال نمی داد . تازه نمی شد بکشی عقب و بیاریش جلو .. دستمو از جلو دهنش بر داشتم -ووووووییییی شهاب منو کشتی . پاره پاره شدم . -خنجر که نخوردی خواهر . به اندازه دو تا بند انگشت رفت توی کونت . به دو طرف کونش چنگ انداخته با نگاه کردن بهش حال می کردم . به خواهر خوشگل و لاغر و خوش اندام و خوش کون من . فقط به کونش و کیر خودم نگاه می کردم که چطور دور سوراخ کون یه حلقه درست کرده .. اون قدر کیرمو حرکت داده که با این حرکت حلقه و پوست کونشو به طرف خودم و بعدش داخل کون حرکت می دادم تا این که بازم داغ کردم و در حالی که دستامو دور کمر شادی حلقه کرده خودمو بهش جفت کرده بودم آبمو ریختم توی کونش . دو تایی مون احساس آرامش می کردیم . -شادی حالت خوبه -داداش هیچوقت به این خوبی نبودم . حالا دیگه راحت تر میشه با مشکلات اخیر کنار اومد . -کاش زود تر این کارو می کردیم شادی -من از خیلی وقت پیشا دلم می خواست . دوستم داشته باش شهاب تنهام نذار . من در این دنیا حالا فقط تو رو دارم . بهم خیانت نکن . فقط مال من باش . دیگه دوست دختر نگیر . بگو درس داری اینا رو هم ول کن . اگه روت نمیشه من باهاشون حرف می زنم .. باشه داداشی؟/؟. -هر چی تو بگی . هنوز هیچی نشده ریش و قیچی ما افتاده بود دست آبجی مون . . دو سه روز بعد مامانو دیدم که خیلی عصبی و بغض کرده بوده لب به چیزی نمی زد .. من و شادی حدس زدیم که چون دو سه روزه که دوست پسرش اونو نگاییده این جوری شده . ولی شادی می گفت هر هفته در همین روز دو سه روز مامان استراحت داره -شاید با هم دعوا افتادن . بینشون شکر آب شده .. اون شب شادی رفت خونه مامان بزرگ حالش خوب نبود و رفت پیشش بمونه . من تصمیم گرفتم که در مورد جریانات اخیر به طور سر بسته با مامان صحبت کنم . چون چند نفری از اهالی کوچه یه چیزایی رو در مورد مادرم فهمیده بودند ولی کاری به کار پدرم نداشتند چون اولا بابا صیغه کرده بود در ثانی مرد اگه هزار تا از این خلاف ها بکنه صداش در نمیاد . از صحبت کردن با مامان پشیمون شده بودم ولی نمی دونم چرا صدای باز شدن در نمیومد . دوباره تصمیم گرفتم با مادرم حرف بزنم .. ولی صدای صحبتهای تلفنی اون با یکی دیگه میومد .انگاری با مهین یکی از دوستای مطلقه اش صحبت می کرد .. -مهین جون من اصلا کاریش نداشتم . ..چی متوجه نمیشم . مردا تنوع طلبن و دنبال جنسای جوون ترن ؟/؟ من که خیلی بهش حال می دادم . یکساعت فقط واسش ساک می زدم . کونمو هر شب طوری بیرحمانه می کرد که می خوام برم دستشویی از درد دیوونه میشم . تنمو کبود اندر کبود کرد . طوری که نمی تونم دیگه پیش شوهرم بخوابم تا این کبودیها رفع شه . من عادت کردم .. دلم می خواد یکی غیر شوهرم منو بغلم بزنه ازم لذت ببره و منم باهاش حال کنم . اگه داری بفرست بیاد .. ..داشتم سر سام می گرفتم . این مهین جنده انگاری بنگاه باز کرده بود . -مهین جان الان من لخت لختم و همش فکر می کنم کیر اون داره میره توی کسم و بر می گرده . چیکار کنم با این هوسم .. ..واااااییییی مادرم دیگه دریده شده بود . یه فکر شیطانی که چه عرض کنم در اینجا میشه گفت یه فکر فرشته ای افتاد به سرم . مادرم دریده شده بود . برای حفظ آبروی خانوادگی و این که بیشتر از این رسوایی به بار نیاره و برای نجات کانون گرم خانوادگی باید خودم دست به کار می شدم و اونو می گاییدم . من باید یه کاری می کردم . با دست پشت در اتاق مامانو زدم . با دوستش خدا حافظی کرد ..-شهاب تویی ؟/؟ -آره شهین جون منم مامان تنهایی ؟/؟ -بیا داخل مگه قرار بود کسی باشه ؟/؟ بابات که امشب رفته پیش نا مادریتون . دیگه فکر نمی کنه بعد از بیست و خوردی سال از دواج نباید زنشو تنها بذاره . با همون حالت که یه شورت و یه زیر پیرهن رکابی یا بدون آستین تنم بود وارد اتاقش شدم . مامان دراز کشیده بود و یه ملافه انداخته بود روش دیگه فرصت نکرده بود لباس بپوشه یا این طور راحت تر بود . بر جستگیهای تنش از زیر ملافه به خوبی مشخص بود . رفتم کنارش روی تخت نشستم . -عزیزم کاری داشتی این وقت شب ؟/؟ فدات شم . می دونم که با این آبرو ریزی که بابات کرده دیگه دل و دماغی واسه هیشکدوممون نذاشته . دیگه حالی واسم نمونده که ببینم تو و خواهرت چیکار می کنین . هواشو داشته باش . -باشه مامان ولی واسه تو یکی که بد نشد مشکل اصلی ما بابا نیست . تو هستی مامان که با دوست پسر گرفتنت آبرومونو همه جا بردی . همه در و همسایه ها دیگه فهمیدن . فکر کردی اینجا خارجه که بشه دولا دولا شتر سواری کرد ؟/؟ -حرف دهنتو بفهم شهاب . اصلا حالیته چی داری میگی و به مامانت داری چه تو هینی می کنی ؟/؟ اگه بابات بفهمه که چه بچه تخس و بی ادبی داره همین چند روز هم خونه نمیاد -اگه اون بفهمه چه زن بدی داره دیگه تو روی تو تف هم نمیندازه مامان .. همون خوابیده روی تخت محکم گذاشت زیر گوشم -چیه مامان چرا می زنی . دوست پسرت ولت کرده دق دلی اونو سر من خالی می کنی ؟/؟ به خاطر یه غریبه ؟/؟ خونم به جوش اومده بود . بیشتر از دست اونایی عصبی بودم که ذیل داستانهای سکسی می نوشتن آقا چرا این قدر از سکس با مامان می نویسین . حالا من میگم به نظر شما این جور مادرا حتی ارزششو دارن که توسط پسراشون به گاییدن برن ؟/؟ یعنی لیاقت گاییده شدن توسط پسراشونو دارن ؟/؟ حس کردم که دوای این مادر خیانتکار کیر پسرشه . حداقل داخل همین خونه کیر می خوره و همین جا تامین میشه . حالا بابا رفت صیغه کرد تو چرا این جور آبرومونو بردی . معطل نکردم . خودمو اکی ثانیه لخت کردم . می دونستم زیر اون ملافه نازک چیزی تنش نداره .. -مامان خودم می کنمت . خودم دوای درد هات میشم . زنگ بزن به اون دوست مطلقه ات که کار خانه مرد سازی داره و بهش بگو برات جنس نفرسته . اگه هم بخواد یه جنس خوب این جا هست که بره اون طرف . اونو با ملافه بغل زده دیدم که داره دست و پا می زنه خودمو لخت کرده انداختم روش . حالا کیرم خیلی راحت با هر جای این ملافه می تونست تماس داشته باشه و راحت ترین و مناسب ترین جا کس مامان بود .. -نهههههه عوضی نکن .. -مامان غریبه یا غریبه ها ها که دارن می کنن من چرا نکنم . من که دیگه تو رو مامان خودم نمی دونم . شادی هم همین طور . تو اصلا توی این خونه واسمون شادی نذاشتی . حالا کار به جایی رسیده که زیر گوش من سیلی می زنی ؟/؟ خودمو طوری روش انداختم که دیگه خسته اش کرده بودم . دهنمو انداختم رو قسمت کس . کس مامان و ملافه خیس از هوسو دو تایی با هم جویدمش .. صداش در نمیومد . چشاشو خیلی آروم باز و بسته می کرد . کیرم با این که تیز تیز و کلفت کلفت شده ولی ضربات نبض کیر من سریع تر و شدید تر شده بود آروم ملافه رو از رو مامان کنار دادم . سکوت کرده بود چیزی نمی گفت . چه کس کلفت و تپلی داشت . دهنمو باز باز کرده اول گذاشتم رو قسمت بالای کوس که از هوس ورم کرده بود . می دونم هوس کیر غریبه روداری ولی باید با همین بسازی کس شهین جون طوری داغ و خیس بود که اصلا با یه تلنگری که به کیرم آوردم راهشو گرفت تا آخر کس رفت … -مامان بنال بنال خودت رو خالی کن . کسی امشب جز من و تو اینجا نیست . نمی دونی چه شبهایی که پشت این در صدات رو می شنیدم و به خاطر حفظ آبرو وارد اتاق نمی شدم . فکر نکن با خنگ طرفی . فکر کنم خواهرم هم از موضوع با خبره . همه می دونن جز بابا . شاید اونم بدونه و منتظره کی از شرت خلاص میشه . دیگه باید از حرف زدن کم می کردم . سینه های مامانو توی دستم فشارش می گرفتم . لبامو انداختم رو لباش . فکر می کردم دارم یه غریبه رو می بوسم . و راستی راستی هم باید به این مسئله فکر می کردم -شهاب خیلی نامردی .. خیلی .. -مامان تو خیلی مردی .. خیلی .. فعلا حالتو بکن . -منو ببوس ببوس دوباره .. اوووووفففففف کسسسسسم آتیش گرفت .. من چقدر بی حیا شدم .. پررو شدم .. -مامان زن که یه بار کیر خلافی بخوره همین میشه . ولی به همون کیری که رفته توکست و منو غیرتی کرده قسم اگه ببینم دست یه نا محرم بخواد یه دفعه دیگه بهت برسه هر دو تونو می کشم .. -اوووووففففف شهاب تو که حالا داری با کیرت منو می کشی .. ولی یه قولی بده .. قول بده که بهم می رسی .. -مامان اونو بهت قول میدم . فقط شبا رو نه.. دارم با شادی درس کار می کنم و اونم تو اتاق منه . نمی تونم . هر وقت شادی خونه نیست من در خدمتم . پس حالا رو در خدمت باش تا ببینم چیکار می کنی -نوکرتم مامان -کنیزتم پسرم .. آخ که چقدر داش مشتی و لات منشانه شده بود این سکس ما . مامان حدود دو برابر خواهرم وزن داشت . سینه هاشو باید بغل می زدم و خوب خوب می خوردم و می لیسیدمش . حال می داد لای این سینه ها آب ریختن . ولی کس مامانو آتیش کرده بودم . کیرم که تا ته می رفت و بر می گشت تمام تن و بدنم یه لرزش و لذت شدیدی رو در خودش حس می کرد . مامان که مرتب ناله می کرد و کیر می خواست . فکر کنم از اون جایی که دوست پسرش قالش گذاشته بود اون خیلی راحت تر تسلیم من شده بود . -مامان مزه این کیرو که بگیری تا آخر عمرت خودتو بهش می چسبونی . مامان یه خورده هم با بابا حال کن که مشکوک نشه -هر چی سرور من شهاب جون من بگه . ولی باید فیلم بازی کنم که دارم باهاش حال می کنم . جووووووووون بزن تند تر .. اووووووفففففف نهههههههه آبم دارم میاد داره میاد .. هوووووففففففف سوختم حالا بریز بریز خالی کن تو کسسسسسم نترس نترس عزیز دلم . فدات شم . مادر به قربون تو و اون کیر خوش قد و قواره ات بره . طوری بغلم زده بوئ که تکون نمی تونستم بخورم . حالا من چشامو بسته بودم و در یه حالت خلسه و خماری شدید آب کیرمو توی کس مامان خالی کردم و چند دقیقه ای رو به همون صورت خوابیدم . مامان به این پسره زیاد کون می داد و فکر کنم درد کون هم گرفته بود -مامان باید به من کون بدی .-عزیزم من اهلش نیستم . بابات منو نا کار کرده .. . اونو بر گردوندم . با خودم گفتم حالا به غریبه ها کون میدی به من نمی دی ؟/؟ کون بر جسته و گنده و مامان که منو به یاد تپه ای بزگ مینداخت گاییدن داشت . -شهاب یواش بکن . -اوووووفففففف مااااامااااااان .. من اگه اینو بکنم . هر شب خوابشو می بینم . -روزی یه بار تو بیداری هم می بینیش -فدای تو مامان شهین خوشگلم .کونشو غرق ماچ و بوسه کردم . با این که سوراخ کونش تنگ نبود ولی طفلک بد جوری درد کشید . کیرمو ثابت اون داخل نگه داشته و کاری نمی کردم .کون خواهر مادرم هر دو رو باید با احتیاط می کردم . مامان قول داده بود که هر وقت از کون بهتر شد بهم برسه یعنی استاندارد تر کون بده . اون شب یکی از بهترین شبهای زندگی من بود . من و مامان تا صبح توی بغل هم لخت خوابیدیم و بار ها و بار ها گاییدمش . درو هم از داخل قفل کردیم .چقدر هم بابا و نامادری خودمو دعا کردم که باعث و بانی خیر شدند . مگه ثواب به چی میگن ؟/؟! هر چند اون روز یه روز تعطیل وسط هفته بود و شادی پیش مادر بزرگ و بابا پیش زن صیغه ایش بود و منم دانشگاه نداشتم ولی دراتاق در بسته به اندازه کافی مامانو گاییدم . در هالو بستم و بردمش حموم . دو تایی مون تن و بدن همو لیف زده انگاری که تازه اولین باره که داریم با هم سکس می کنیم . حالا من ازدواج نکرده دو تا زن داشتم یا دارم ولی این دو تا زن نباید مطلع می شدند که من دو زنه هستم . یکی که خواهر خوب من بود و یکی دیگه هم که می رفت تا مامان خوب من بشه …. پایان … نویسنده … ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

چشـــــــــــم قــــــــــــــــــــــــــربان ۱رستم به دعوت داریوش به عنوان مهمون افتخاری رفته بود خونه شون . داریوش یه سری از هم خدمتی ها و دوستان قدیمشو دعوت کرده بود ولی رستم هم خدمتی اونا نبود فقط همکلاس داریوش بود . این گروه حول و حوش شصت سال سن داشتند . صاحب خونه از مهمون افتخاری خواست که یکی از خاطرات جالب سربازی خودشو که می دونست چیه و راجع به کلکی بود که واسه معافیت ازخدمت زده بود و داستانهای پیرامون اون صحبت کنه . موضوع مربوط به چهل سال پیش بود سال 1350 . رستم هر بار که می خواست این خاطره رو تعریف کنه طوری با لذت و هیجان می گفت که انگار اولین باره که داره تعریف می کنه یا این که ماجرا همین الان داره اتفاق میفته . اون حالا 59 سالش بود ولی اون موقع 19سال داشت ……. همه مونو به خط کرده بودند . ما تازه رفته بودیم آموزشی . موهای سرمونو تراشیده بودند و لباسامونو هم داده بودند . قرار بود آزمایش پزشکی بگیرند و معاینه مون کنند که هرکی معذوریت پزشکی داره بیماری خاصی داره معافش کنند . اگه کف پا صاف بود وضعف چشم تا یه حدی بود و وزن بدن هم خیلی زیاد , می شد معاف گرفت ودر یه صورت دیگه هم معافی می دادند و آن این که اگه باد یا ورم فتق می داشتیم و یه بیضه ما از اون یکی سنگین تر بود و به اصطلاح دو تا بیضه رو نمی شد تراز کرد می تونستیم معافی بگیریم . حالا راست یا دروغشو نمی دونم یکی از بچه ها تعریف می کرد که یکی قبل از معاینه کاری کرد که یه زنبور بیضه اونو نیش بزنه و ایجاد ورم کنه وپزشک گول خورده معاقش کرده . معاینه هم حداکثر تا یک ساعت بعد از گزیدگی یا گزندگی زنبور باید صورت بگیره وگرنه ورم می خوابه وزنبور گزیده هم باید درد شدیدی رو تحمل کنه .ولی بیشترا عقیده داشتند که ورم چند ساعت رو بیضه ها می شینه . پادگان پر از زنبور بود وجمعیت سربازان هم زیاد . من و دو تن از دوستام هرکدوم چند تا زنبور رو کردیم داخل قوطی کبریت و نوبتمون که نزدیک شد رفتیم دستشویی در قوطی رو باز کردیم و طوری عمل کردیم که زنبوره اونجا رو نیش بزنه . فقط من موفق شدم . اوخ که چه دردی داشت و چه ورمی . دیگه خودمو معاف وآزاد می دیدم و به ریش دولت می خندیدم واقعا با کیر خودم داشتم دولتو کیر می کردم . درد و سوزش شدید رو تحمل کرده فقط باید حواسم می بود که متوجه التهاب بیضه ورم کرده ام نشن . هرکی میومد بیرون می گفت که پزشک یک جناب سرهنگ زنه و خیلی هم جدی و خشنه . خیلی ها خجالت می کشیدند و خیلی ها هم با کری خوندن و به امید حال کردن با دکتر زن وارد می شدند ولی وقتی اون هیبت و جدیت جناب سرهنگ رو می دیدند جفت می کردند . من مثل حالا چهار شونه و خوش تیپ بودم تازه اون موقع جوون هم بودم و از شما چه پنهون یه کیر کلفت به طول بیست سانت داشتم و نمی دونم چرا شق شده بود و نمی خوابید . حالا نیش زنبور بود یا شوق و ذوق معافیت بود یا یه چیز دیگه نمی دونم . دلم مث سیر و سرکه می جوشید . همه کیرشونو روی میز میذاشتند . جناب سرهنگ خانوم ویدا که دکتر ارتش بود مث ناظم مدرسه یه چوب ترکه ای به دست گرفته بود چوب رو می ذاشته ته آلتی که رو لبه میز قرار داشت و اونو بالا می آورد و نگاهی به بیضه ها مینداخت و اونایی رو که حس می کرد نیازه دستمالی می کرد ولی بیشترارو با یه نگاه می گفت که برن . به خدمتشون ادامه بدن . کیر شناس خوبی بود . اکثرا سختشون بود که شلوارشونو پایین بکشن وکیرشونو نشون بدن . اون هارت و پورت و کری خوندن دیگه وجود نداشت . همه در مقابل این زن تسلیم شده کسی جرات نداشت نگاه و نظر منحرفانه ای داشته باشه . وقتی کیرمو گذاشتم رو میز یه خورده شگفت زده شد هم سر و تنه اش با مال بقیه فرق می کرد و هم قالبش . بد جوری شق کرده بود آلت رو با ترکه داد بالا و به بیضه ها نگاه کرد .. منو دیگه مرخص نکرد به دستیار مردش گفت که این مشکوکه باید همین جا باشه دتا بیشتر بررسی کنم . این کلمه مشکوکش خودش مشکوک بود . نمی دونستم آیا منظورش این بود که من مشکوکم یا سلامتی وکیر من مشکوکه وموردی که من دارم . دوست داشتم معاینات زودتر تموم شه وتا قبل از این که ورم بخوابه دستور معافیت من صادرشه . همه رفتند و اون دستیاره هم رفت . من موندم و جناب سرهنگ ویدا . با این که شلوارمو بالا کشیده بودم مثل بید می لرزیدم ومثل سگ می ترسیدم ولی نمی دونم چرا این کیر نمی خوابید . خانوم دکتر یه خونه سازمانی همون حوالی داشت وبا همون خشونت لازمه سرهنگی گفت -می دونی پسر کسی که بخواد سر دولت کلاه بذاره جریمه اش چیه ؟/؟ بسته به نوع عملیات داره ولی فکر کنم اگه کلک زده باشی حداقل سه ماه اضافه خدمت داره . تازه اگه باز داشتی نداشته باشه . خونه من و درمانگاه کنار همند و باید یه معاینه اساسی تری ازت بکنم و بفهمم چیکاره ای . بچه ها شجره نامه اونو داشتند . با این که خشن بود ولی خیلی زیبا و جسور بود . می گفتند شوهرش از دستش فرار کرده و رفته و بر نگشته . یکی می گفت اونو طلاق داده رفته . خونه سازمانی ویلایی قشنگی داشت . روی یه تپه جنگلی خوشگل تو یکی از شهر های شمال بود . جناب سر هنگ لهجه تهرونی ها رو داشت . تو راه درد و سوزش شدیدی داشتم ولی عشق معافیت باعث شده بود دردو بخورم . نمی دونم چرا این سر هنگه لفتش می داد . رسیدیم خونه شون و منو برد تو اتاق خوابش وتخت و پنجره اشم بود روبروی کوه و جنگل . دل تو دلم نبود . درد و سوزشم کمتر شده بود …….ادامه دارد ……نویسنده ……ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

چشـــــــــــم قــــــــــــــــــــــــــربان ۲. شلوارمو کشیدم پایین یه نیم نگاهی به کیرم انداختم وای ورم داشت می خوابید فقط یه خورده التهاب داشت . حتما سه ماه اضافه خدمت هم می خورم . عجب غلطی کردم . جناب سرهنگ ویدا خانوم از اتاق بغلی برگشت . باورم نمی شد این همون زن خشن زیر یونیفورم باشه . یه شلوار لی چسبون کون گنده کن پوشیده بود و موهای مشکی لختشو افشون کرده تا وسط کمرس ریخته بود . چهره اش منو به یاد فروزان هنرپیشه سینما مینداخت . فقط یه خورده چاق تر بود . نصف سینه هاشم انداخته بود بیرون . داشت یادم می رفت که واسه چی اومدم . این بار کیرم در اثر هوس سکس با سرهنگ ویدا شق کرده بود . نه سوزش و التهاب حاصل از نیش زنبور .-بیا جلو ببینم . بکش پایین . شلوارمو کشیدم پایین خم شد و به بیضه هام نگاه کرد . اون قسمتی رو که زنبور زده بود به دقت نگاه کرد -به ریسکش می ارزه ؟/؟ -متوجه فرمایش شما نمیشم جناب سر هنگ . من راه رفتن واسم سخته . زیر شکمم درد می گیره . این ورم گاهی می خوابه گاهی زیاد میشه .-اگه دروغ گفته باشی میگم سه تا شش ماه اضافه خدمت واست بزنن وکارتتم موقع ترخیص بهت ندن . الان میام معاینه دقیق . کیر منو با صابون شست طوری که با وجود سوزش بیضه از بس خوشم میومد نزدیک بود آبمو تو دستش خالی کنم . منو نشوند رو تخت و کیرمو تا ته گذاشت تو دهنش و نوکش داشت حلقومشو پاره می کرد -جناب سرهنگ ما خیر معافیتو خوردیم . ترس برم داشته بود با این که کیف می کردم ولی جفت کرده بودم نمی دونستم چه نقشه ای داره دیگه نتونستم تحمل کنم . زندان و اضافه خدمتو پس از این که آب کیرم روونه دهن جناب سرهنگ شد به چشم می دیدم . چند تا از این جهشهای کیری منو خورد ویه مقدار از منی منو ریخت تو یه قوطی مخصوص .. یه خورده امید وار شدم به این سادگیها که معاف نمی دادند . زیپ شلوارشوباز کرد و رو تخت دراز کشید و پاهاشوبه طرفین باز کرد و گفت حالا بکش پایین . وای این سرهنگه چرا اینجوری می کنه . تو عمرم فقط یه بار رفته بودم شهر نو تهران یعنی جنده خونه معروف شهرمون نزدیک دروازه قزوین و میدون غار . اونجا جندهه دامن داشت و به من می گفت بکش پایین ولی این که جنده نیست می خواد معافی بده بهم . بلوزشم در آورد ودیگه فقط یه شورت و کرست داشت . اون موقع به سینه بند می گفتند کرست و منم این سوتین تو دهنم نمی گرده . بهم دستور داد لخت شم .. حتما دیگه میخواد منو چکاپ کامل کنه . شاید داره منو وسوسه می کنه که کیر منو بیضه هامو اندازه بگیره . نمی دونستم کیرم شق شه به نفعمه یا بخوابه .؟/؟ دستور داد شورتشو هم پایین بکشم -سرباز تو چقدر خنگی من که نباید به تو آموزش بدم واسه دفعه بعد اگه بخوای از این خنگ بازیها در بیاری من می دونم و تو . نفهمیدم چی داره میگه دفعه بعد روز و روزای بعد رو میگه یا قراره شورتشو بالا پایین بکشم .؟/؟ شایدم برای صدور معافیت باید دوبار آزمایش می کرد . راست می گفت پاک خنگ شده بودم کرستشو خودش از سرش در آورد و من و اون عین تازه به دنیا اومده ها رودر روی هم قرار گرفتیم . کف یکی از دستاشو دور کیر من لوله کرد سرشو به سر کوسش مالید ازم خواست که خودمو بندازم روش . خودشو به طرف من حرکت داد ووای کیرم رفت تو کوسش . چه مزه ای می داد . کوس اون جندهه گشاد بود ولی کوس تنگ جناب سرهنگ خیلی بهم می چسبید -آههههه سرباز -جان نثار رستم -رستم تو با این کیر رستمی خودت می خوای معاف بگیری -هرچه شما مرحمت بفر مایید قربان -آخخخخخ دست و پا چلفتی ! نشون بده یک مردی . تا آخر بفرست بره که بیضه هات بخوره به کوسم -چشم قربان -میشه اینجا ارتش بازی در نیاری -نمی دونستم چی بگم که ایراد نگیره لال شدم . پس هنوز صحبت بیضه بود و این امید واری وجود داشت که معافی بگیرم . کیرمو با سرعتی زیاد به ته کوس ویدا می کوبیدم و اونم در این محیط دنج جنگلی جز جیغ زدن وهوس نشون دادن کار دیگه ای از دستش بر نمیومد و من هنوز در انتظار معافیت بودم . خوار مادرتو گاییدن زنبور با این نیش زدنت . پس کی بود می گفت که نیش زنبور تا ساعتها آدمو باد میاره . زنبور هم همون زنبورای قدیم . جناب سرهنگ درست شده بود مثل یه جنده . نوک سینه هاش تیز شده بود . هر کاری رو که روی جندهه پیاده کرده بودم رو اونم پیاده می کردم . نوک سینه هاشو گرفتم تو دهنم ومثل شکلات میک می زدم . به دست و پا زدن افتاده بود . دیگه اون هیبت و شکوه یک ارتشی رو نداشت مثل موم اسیر دستای من بود . اوخ که چه حالی می داد گاییدن اون . اون دیگه شده بود یه زن احساساتی و لطیف و هوسباز -رستم باید آبمو بیاری وگرنه باید بری زندان . شوهرمو فراریش دادم . دو تا دستاشو به حالت تسلیم رو تخت ولو کرده و با دستام مچ دستاشو گرفتم -واییییی کوسسسسسسم لوله تفنگ کیرت کوسمو خوب هدف گرفته و آتیش کرده -قربان -بگو ویدا من که لباس تنم نیست -ویدا کوست حرف نداره -حرف نداره پس نشون بده که حرف نداره . میگن جوونا همش کوس دزدن . عاشق کوس عبور آزادن پس معطل چی هستی -دیگه از معاف خبری نیست ؟/؟ -از همون اولش می دونستم تو فیلمی . شوهرم هیچوقت نتونست ارضام کنه . مردی که نتونه بهم حال بده به درد لای جرز می خوره . اگه تونستی منو ارضام کنی آبمو بیاری که من حکم معافی تو رو جور می کنم .. از این باحال تر نمی شد پاهاشو به پهلوها باز کرده و دیگه با شجاعتی زیاد کیرمو می فرستادم توی کوسش . هرچه می گاییدمش هوسش زیاد تر می شد ولی تمومی نداشت و به فینال نمی رسید -بهت میگم آبمو بیار اگه نیاری پدرتو در میارم .. دیگه در مونده شده بودم و خودمو لعنت می کردم که چرا پام به اینجا باز شده . یه لحظه یاد جنده ای افتاده بودم که آبشو آورده بودم . اون خیلی ازم تعریف کرده بود ومی گفت کسی که بتونه آب جنده رو بیاره می تونه تمام زنای دنیا رو ارضا کنه ………ادامه دارد ….نویسنده …..ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

چشـــــــــــم قــــــــــــــــــــــــــربان 3 (قسمت آخر)‎. . اون روز چند دقیقه با کیرم کوس جندهه رو گاییدم و اونم هوسی شده بود و رفتم رو میک زدن کوسش … همین کا رو رو خانم سرهنگ ویدا پیاده کردم . کوس تنگ و ناز و خوش طعمشو گرفتم تو دهنم و تمام لگد هایی رو که به طرفم پرت می کرد تحمل کردم تا این که به زور سنگینی خودمو به پاهاش وارد کرده و اون چوچوله ها و یه خورده از داخل کوسشو گرفتم تو دهنم وول کنش نبودم . از بس با کف دستاش به سرم می کوبید سرسام گرفته بودم .-وایییی کوسسسسم دارم می میرم اوخ نه نه … این دیگه چیه پسر خوبه خوبه دیگه تحملشو ندارم .. باشه قبوله معافت می کنم .. ولی من ول کن قضیه نبودم باید اونو به ارگاسم می رسوندم شاید اون جوری می زد زیر قولش . طوری کوسشو میک می زدم که هر لحظه به سرعت این کارم اضافه می کردم تا جایی که این سرعت ثابت موند . زبون و سقف دهنم دیگه بیحس شده بود . ویدا دیگه به سرم نمی زد . پاهاش شل شده بود -جوووووون جوووووون معافی .. معافی … حال دادی .. بهم کیف دادی منم بهت حال میدم .. پس از اون روبروی جنگل سبز یه چند دقیقه ای کوسشو گاییدم و ازم خواست که آبمو تو کوسش خالی کنم منم با ترس و لرز این کارو کردم . با خودم حساب کردم کوس خوارش کرده من که معافم . میخواد حامله شه میخواد نشه . وقتی کارمون تموم شد و خوب اندام لختشو ورانداز کردم تازه متوجه شدم که واقعا بیست بیسته و حرف نداره . زیر لباس ارتش این زیباییها کمتر مشخص بود -خوش گذشت رستم ؟/؟ واقعا رستم گونه کار کردی . ویدا یک زنه ولی مثل یک مرد رو حرفش وای می ایسته . دلم نمیاد که از تو دل بکنم ولی چاره چیه . باشه هر چی تو بخوای ولی اگه می موندی من تو رو گماشته خودم می کردم . هیشکی دیگه رو هم به محفل خودمون راه نمی دادم . تقاضای طلاق از شوهرمو دادم که به زودی تمومش می کنم و خلاص میشم .. نمیذارم بهت سخت بگذره . فقط وقت اداری یه خورده دیسیپلین رو باید رعایت کنی . نمی دونی چقدر اعصابم آرومه حالا . اینجا همشون مث سگ ازم می ترسن . اگه مرد بودم می شدم فرمانده پادگان . شایدم شدم . به هیشکی رو نمیدم .. اندام زیبای ویدا و این جنگل و… -بهت قول میدم اگه از اینجا خوشت میاد و خیلی شاعرانه به نظر می رسه تا آخر خدمتت همین جا با هم می مونیم . وسوسه شده بودم . حرف درستی می زد . من الان اگه می رفتم تو شهر خودمون باید خر حمالی می کردم . باید می رفتم سرکار . وضع خونواده هم طوری نبود که در جا واسم زن بستونن . دنبال کوس و جنده بازی هم نمی تونستم برم . اگه پولی هم واسم می موند باید آخر هفته ها می رفتم شهر نو . وقتی که قبولی خودمو واسه در کنار ویدا موندن قبول کردم انگاری که دنیا رو بهش داده باشن . از خوشحالی هوسش دوباره بر گشت -رستم من به تو کون هم میدم . هرچی بخوای میدم . دوستت دارم . می میرم واسه کیرت . دستشو به علامت سلام نظامی به طرف کیرم گرفت ومن این بار با خودم گفتم که باید با کیر هم اونو به ارگاسم برسونم و همین کارو هم انجام دادم .کبکش داشت خروس می خوند که نه تنها طلسمو شکسته بلکه دوبار هم آبش اومده -ویدا جون این کیر هایی رو که در روز معاینه می کنی -نترس رستم ویدا که باهات پیمان بسته امکان نداره عهد شکن شه ولی تو چی اگه مرخصی ساعتی بگیری بری شهر -سرهنگ خوشگل من وقتی آدم بهترین رو زیبا ترین رو هوس انگیز ترین و طناز ترین رو داره چرا بره دنبال پایین تر .. تازه رستم بهت وفاداره عزیزم .. دوسال گذشت و ما از هم سیر نمی شدیم . خدمت تموم شد و چشای ما پر از اشک و دلهای ما پر از سوز و آه بود . ازش خواستم که واسم چند ماه اضافه خدمت بزنه دلش نیومد -برو به کار و زندگیت برس . سرنوشت من این بوده دیگه .. دوازده سال بزرگتر از من بود و خیلی زود ترقی کرده و درجه گرفته بود . چند تا هم تشویقی داشت . رفتم به شهر و دیارمون تهرون بزرگ وکار و کاسبی ام گرفت و با یه دختری که از قبل هم نمی شناختمش و بابا ننه ام واسم رفتن خواستگاری ازدواج کردم . ازش فقط یه پسر داشتم . زن خوبی بود . یه چند سالی گذشت . یه روز زنگ در خونه مون به صدا در اومد . درو باز کردم .. وای ویدا بود جناب سرهنگ . نمی دونم شاید حالا شده بود تیمسار . می خواستم بگم بیاد داخل ولی روم نمی شد .گفت که محل خدمتی اون حالا شده تهرون و آدرس منو از بابام اینا گرفته .. یه خونه مجردی داشت . صیغه اش کردم و هر چند وقت درمیون یه سراغی هم ازش می گرفتم . البته زنم چیزی از این موضوع نمی دونست . چند وقت بعد زن اصلی ام مریض میشه و می میره و منم این ویدا خانومو عقدش می کنم . حالا از اون یه دختر دارم و از همسر مرحومم یه پسر .. -رستم جان این داستانی که گفتی شبیه فیلمهای هندی بود .. از گوشه و کنار صدای پچ پچ میومد .. ای بابا ویدا که زنشه چطور از گاییدنهاش تعریف کرده -ول کن بابا اون الان هفتاد و خوردی سن داره و دیگه رستم هم که خودمونیه همه ما زن و بچه داریم . تازه همین الان یکی می گفت که اون و ویدا جونش شبا با هم میشینن داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو می خونن و بعدش میرن تو رختخواب .. در همین لحظه رستم رو کرد به سایرین و گفت از این داستان چه درسی می گیریم ؟/؟ درس مهمشو میگم . هرکسی یه چیزی می گفت یکی از عشق یکی از امید و استقامت و یکی از قسمت … اما رستم گفت همه اینا درست اما نکته اساسی این که زن هر چقدر قوی باشه و قدرتمند تیمسار باشه سلطان باشه فرمانده باشه وامر و نهی کنه ومرد هر قدر زن ذلیل باشه وزن هر قدر کوس نازش خریدار داشته باشه این کیره که سلطنت می کنه کیره که تیمسار و فرمانده و سرلشگر و سرهنگو هر چی که می خواین حساب کنینه وحرف آخر در واقع با اونه . یکی از میون جمعیت فریاد زد و گفت درسته که پیروزی با کیر وکیرداراست ولی به شرطی که همیشه سر فراز باشه .. پایان .. نویسنده .. ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

بابا ! دختـــــــــــــرت هــــــــــــــــــــــــرزه نیست ۱ دخترم غزل از همون بچگی هاش شیطون بود . اون تنها فرزندم بود و بعد از اونم دیگه خدا بچه ای به ما نداد منم دیگه زیاد کاری به کارش نداشتم .مامانش غزاله پرستار اتاق عمل بود . کارش از اوایل بعد از ظهر شروع می شد تا اوایل شب ادامه داشت . منم که رئیس اداره ای بودم و بعد از ظهر ها خونه بودم . دخترم که دیگه حسابی شده بود بابایی . تا بچه بود یه امر طبیعی بود که خودشو بهم بچسبونه و منم زیاد باهاش ور می رفتم . با جوجوهاش بازی می کردم . تن و بدن سفید و تپلشو انگولک می کردم . قلقلکش می دادم و اونم خوشش میومد .دوست داشت همیشه پیش من بخوابه . حتی وقتی که بزرگتر شده بود به این کارش ادامه داد ولی مادرش دیگه افتاد با هاش دعوا که دختر تو بزرگ شدی و این کا را چیه .. شبا رو ولمون کرد ولی بعد از ظهر ها دیگه دست از سر من بر نمی داشت .خلاصه وقتی هم که از سن بلوغ گذشت و یه اندامی واسه خودش پیدا کرد و از حالت بچگی و نوجوونی خارج شد بازم با پوشیدن لباسای فانتزی و نشون دادن اندام خودش سعی داشت جلب توجه کنه . . اولین بار وقتی احساس خطر کردم که اون تازه رفته بود دبیرستان و کنارم خوابیده بود . در حالت خواب و بیداری بودم که حس کردم یکی داره صدام می کنه . فرضو بر این قرار دادم که خوابم و جوابشو ندادم . ولی غزل خودشو بهم چسبونده دستشو گذاشته بود رو شورتم و با کیرم بازی می کرد . .. بازم شک کردم که خوابم یا بیدار . ولی طوری که دخترم نفهمه خودمو نشگون گرفنم و دستمو به کیرم چسبونده و حس کردم که شق شده ولی تمایلی به این نداشتم که به دخترم به عزیز تر از جونم جسارتی کنم . اون وارد یک بحران شده بود . مخصوصا این که من هنوز چهل سالم نشده بود و خیلی هم خوش تیپ بودم و ده سالی رو هم از سنم کوچیک تر نشون می دادم . اونم وقتی کنارم دراز می کشید تا بالای پاش و قسمت شورتش کا ملا لخت بود . یه بلوزیا تاپی تنش می کرد که حداقل نصف سینه شو نشون بده . خودشو می چسبوند به من و دستشو دور کمرم حلقه می زد. راستش منم از این حرکت و حالتش خوشم میومد و بعد از ظهر ها بدون اون خوابم نمی گرفت و عادت کرده بودم که مادرش هم شبا همین سبک رو روی من پیاده کنه . اون روز خیلی ناراحت شدم . . . دخترم اندام تپلی داشت . پشت رون پاش و باسنش همه سفید .. صورتش هم گرد و سرخ و سفید و تپلی بود . موهای صاف و بلند اونو نمی ذاشتم که کوتاهش کنه . چون خیلی بهش میومد . . یه روز رفته بود حموم ازم خواست که بیام و کمرشو واسش لیف بزنم . -دختر تو بزرگ شدی . زشته -مگه تو غریبه ای بابامی . -کدوم پدر واسه دخترش همچین کاری می کنه که من انجام بدم . -همون پدری که یه بچه داره و همونم دخترشه . بیا بابا سامان من .. . خیلی ضربتی پشتشو لیف زده می خواستم برم -بابا من دستام درد می کنه . پایین ترشم بزن -زشته غزل .. دستشو از پشت به شورتش رسوند و تا نصفشو تونست پایین بکشه . -بابا بقیه شو تو بکش پایین . مگه می شد بهش نه گفت . سوتینشو هم که خودم در آورده بودم . . چقدر رشد کرده بود . کونش تپل تر شده بود . سینه هاش هم کمی درشت تر شده و نمی دونستم که این دختر چه نقشه ای توی سرش داره . لاپاشو باز کرده بود و از پشت شکاف کس و کونش به خوبی مشخص شده بود . مادرش بهش عادت داده بود که تا زیر ناخنشم بشوره . اون ولم نمی کرد اگه لاپاشم نمی شستم . سریع کف دستمو گذاشتم روچاک کونش و لاپاش و رد شدم .-بابا این چه وضعشه من چند بار بگم دستم به پشت سرم نمی رسه . بد خوابیدم درد می کنه -هر دو تا دستت درد می کنه؟/؟ -آره . صورتش سرخ شده بود . حالت طبیعی نداشت . حس کردم بدنش داغ شده . رو کرد طرف من . -بابا بهت یاد بدم ؟/؟ -این چه طرز صحبته غزل . تو باهام این جوری حرف نمی زدی . حالت غیر عادی نداشت . من فقط یه شورت پام بود و اون کاملا لخت بود . -بابا تو اصلا دوستم نداری . درکم نمی کنی . دستشو رسوند به شورتم . اونو کشید پایین . خودمو عقب کشیدم ولی چهره مصممشو که دیدم دچار استرس خاصی شدم -غزل چیکار داری می کنی -می خوام نشون بدم چه جوری میشه تن یکی دیگه رو شست -تو که دستات درد می کرد -بابا حواست نیست ها من دارم از روبرو کار می کنم . لیف عاج دارو گذاشت رو کیرم . -زشته غزل اینو بنداز دور! پدرمو در آورد . یه نگاهی بهم انداخت و کیرمو گرفت تو دستش و با اون کف صابونی که روش بود شروع کرد به مالوندنش .. با این که از نفس کارش خوشم نمیومد ولی در اثر لذت زیاد کیرم شق کرد و حس کردم که آبم داره خالی میشه .. -نههههههه نهههههههه نکن غزل عزیزم زشته .. ولی آبم ریخت توی دستش .. خواستم فکرشو به جای دیگه ای ببرم . -عزیزم از بس مالوندی صابون چقدر غلیظ شد -داری بچه گول می زنی بابا ؟/؟ من وقت دانشگاه رفتنمه .اولین باریه که این آبو …آب هوس مرد رو از نزدیک می بینم . پدر دخترای هم کلاسم بیشتر از بیست نفرشون از اونایی که باهام صمیمی ان همه شون اینو دیدن ولی نه مال باباشونو .. -کار خوبی کردند ؟/؟ -نمی دونم ولی دخترا هم مثل پسرا مثل مردا آدمن ؟/؟ حالا تو هم دوست داشتی که من برم دنبال یه پسر غریبه ؟/؟ -دلیل نمی شه که هر کاری که بقیه انجام دادن تو هم انجام بدی .. خودشوبهم چسبوند . لباشو رو لبام قرار داد و سینه ها شو رو سینه هام . کیرم روی ورم بالای کسش قرار گرفت . اون قسمتو به کیرم می مالوند .. بابا هر کاری دوست داری با هام انجام بده . ولم نکن . منو دست پسرا نده .. بابا من می خوامش .. از حال رفته بود . نمی دونستم چیکار کنم . -بابا کسمو بمال .. بمال .. وسوسه شده بودم ولی ترس برم داشته بود . نمی خواستم دست از پا خطا کتم . دلم می سوخت . حشر زیاد اونو دچار یه مشکل روحی کرده بود -غزل کاری نکن به مامانت بگم -تو این کارو نمی کنی تازه بگو واسم مهم نیست . تو که منو دوست نداری به دختر یکی یدونه ات اهمیت نمیدی هیچی برام ارزش نداره . بابا اگه خجالت می کشی تو روم نگاه کنی من قمبل می کنم .. پشت کرد بهم کونشو سمت کیرم گرفت بابا می تونی بکنی توی کونم .. خودش کونشو به کیرم چسبوند . نمی دونستم باید چیکار می کردم . فقط واسه این که دلشو نشکنم دستمو گذاشتم رو سینه هاش و باهاش ور رفتم .. حرکات و رفتارش عجیب شده بود . -بابا رو کسمو بمال .. این کارو براش انجام دادم . حسابی سنگینش کرده بودم .. نههههه سامان چیکار داری می کنی . این دخترته ولش کن .. نهههههه نههههههه .. رهاش کردم و گفتم حالا خوب شسته شدی . دیگه بسه . زشته . بذار اون رابطه بین من و تو محفوظ بمونه .. ازم عصبانی شد اشک ریخت به دست و پام افتاد -بابا من عاشقتم دوستت دارم تو منو دوست نداری .. دیگه از اون به بعد باهام سر سنگینی می کرد . به زور اونو به عقد پسر عمه اش در آوردم که از بچه های نیک روز گار بود و شش هفت سالی رو ازش بزرگتر بود و با پدرش در یه فروشگاه بزرگ لوازم خانگی کار می کرد .. اون غمگین ترین عروسی بود که توی عمرم دیدم . اصلا میکاپ نکرده بود به سر و وضعش اهمیت نمی داد . می خواست باهام در بیفته .. موهای بلندی رو که من دوست داشتم کاملا کوتاه کرد .. -غزل این چه کاری بود که کردی . مگه نمی دونستی این موها چقدر بهت میومد ……….ادامه دارد ….نویسنده …..ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

بابا ! دختـــــــــــــرت هــــــــــــــــــــــــرزه نیست ۲ (( قسمت آخــــــــــــــر ))زشت شدی . لااقل برای شب عروسی حفظش می کردی . -بابا تو که منو دوست نداری موهام چه به دردت می خوره . یه دونه دخترت رو داری از خونه بیرون می کنی . به خواسته هاش اهمیت نمیدی . باشه بابا عیبی نداره مهم نیست . به زودی بر می گردم پیشت حالا می بینی .. با چشایی گریون رفت .در آخرین لحظه ای که می خواست خونه رو به قصد خونه بخت رفتن ترک کنه بغلش کرده دو تایی مون اشک ریختیم .. معلوم نبود چه نقشه ای تو سرشه . چندی بعد شوهرش از این می نالید که حرکاتی غیر عادی داره و سر و گوشش می جنبه . .. یه روز خواهر زاده ام اومد پیشم و بهم گفت که از دور اونو و یه مرد رو دیده که توی ماشین با هم می رفتند .. -این که دلیل نشد .. -درو همسایه ها اون مرد رو دیدن ..-شاید یکی از فامیلا باشه .. -دایی جون من توی سطل آشغال کاندوم مصرف شده پیدا کردم . داخل چابست توالت هم گیر کرده بود دیدمش . من که اصلا از کاندوم استفاده نمی کنم .. پس این اون انتقامی بود که غزل ازش حرف می زد . شوهرش اونو پس فرستاد پیشم . انگاری صبر کرده بود موهای سرش بلند شه این بلا رو سر شوهرش بیاره .-غزل رو بردم اتاق خواب -فکر کردی من خوشحال بودم تو رو از خودم دور کردم ؟/؟ خوشبختی تو رو می خواستم . می خواستم سر و سامون بگیری . نیاز های جنسی تو تامین شه دستمو آوردم بالا بذارم زیر گوشش .-دختره هرزه من تو رو این جوری بار نیاوردم . آبروی منو بردی -بابا من این جوریم . نیازم شدیده .. اینو که گفت گذاشتم زیر گوشش . -حیف که جایی رو نداری که بری وگرنه ….-وگرنه چی بابا مثل یک سگ منو مینداختی بیرون ؟/؟ بنداز بیرون . دختر هرزه ات رو بنداز . -حقت بود همون موقع خودم دختریت رو می گرفتم . چون تو ارزش اونو نداری که دخترم باشی . خونم به جوش اومده بود . از این که دخترم زیر کیر غریبه ها به شوهرش خیانت می کرد داغون شده بودم . انداختمش روی تخت . خون جلو چشامو گرفته بود . باید می کردم توی کسش . -ببینم غزل برای این کارت پول هم می گیری . ؟/؟ نرخت چنده .. غزل اشک می ریخت .. -بابا واسه تو مجانی میفته حتی می تونی منو بزنی . کبودم کنی می تونی منو بکشی . عیبی نداره . مگه نه اینه که میگن پدر می تونه بچه شو بکشه و دیه هم نداره . پس چرا معطلی .. اونو لختش کردم و خودمم لخت شدم . سر تا پاشو با خشم غرق بوسه کردم . سینه هاشو زیر گلو شو دستاشو .. پاهاشو .. -بابا کاش از روی اجبار این کارا رو نمی کردی -خفه شو هرزه .. خواستم دهنمو بذارم روی کسش چندشم شد . از این که کیر یک غریبه رفته توی کس و من باید همون کس رو لیس بزنم . کیرمو گذاشتم سر کسش .. ولی نتونستم اونو فرو کنم توی کس . -بابا چرا معطلی . من پول نمی خوام . من تو رو می خوام .. -تو آلوده ای . می ترسم به مادرت منتقل شه .. -رفت یه فلش از جیب مانتوش در آورد و گفت بابا بیا این فیلم هرزگی منو ببین . من دیگه از پیش تو و از از این خونه میرم میرم به دنبال سر نوشت خودم تا با هرزگی پول در آرم .. -برو گمشو ..ولی جیگرم می سوخت .. رفت تا لباساشو بپوشه . من دلم طاقت نمی گرفت .نمی تونستم غم اونو ببینم ولی تمام تنم از درون درد گرفته بود . زجر می کشیدم . نمی تونستم اونو به حال خودش رها کنم . -بابا فیلمو ببین ..ببین و دلت به حالم بسوزه .. برو بیرون می خوام تنهایی ببینم . -من که دارم برای همیشه میرم .. میرم اتاق خودم یه خورده از خاطرات بچگیمو با خودم ببرم .. اون رفت و من شروع کردم به دیدن فیلم . دیدم دخترم و اون مرد دست توی کمر هم وارد اتاق شدند .. مردکلاهشو از سرش بر داشت لباسای مردونه اش رو هم در آورد . موهای بلند زنونه اش مشخص شد . اون و غزل دو تایی می خندیدند . چند صحنه دیگه هم این مردی که در اصل زن بود نشون داده شد ..اون داشت فیلم بازی می کرد و عمدا می خواست خودشو خائن نشون بده . در یکی از این صحنه ها غزل داشت یه چیزی رو داخل کاندوم می ریخت اونو انداخت توی سطل آشغال و در صحنه ای دیگه اونو گذاشت روی قسمت انتهایی کاسه توالت . من چیکار کردم . دخترم هرزه نبود اون خیانت نکرده بود . اون هرزه نبود . من چرا قلبشو شکستم . من اونو از خودم روندمش .. رفتم به اتاقش اون نبود .. اون رفته بود هنوز از درخونه خارج نشده بود ..-غزل برگرد برگرد نرو .. غزل به دیدن من سرعتشو زیاد کرد. .. خودمو رسوندم بهش ..-بابا بذار برم . دخترت هرزه نیست . من نمی تونم اینجا بمونم -برگرد عزیزم . آخه تو خودت از خودت دفاع نکردی . نشون میده با این کارات می خواستی همه رو گول بزنی و موفق شدی . حالا انگیزه ات چی بوده رو دیگه نمی دونم چی بگم . بازم خواست که از چنگ من در بره ولی نذاشتم در بره اونو رو دستای خودم بلندش کردم . بردمش اتاق خواب .. دست و پا می زد -بابا بذارم زمین . من بار دارم .. باردارم -راست میگی ؟/؟ -چرا اینو زود تر نگفتی .. -واسه چی بگم شما که منو دوست نداشتی . می گفتی حتما بچه مال غریبه هاست . من این کارو کردم که می خواستم ببینم دور و بری هام تا چه حد بهم اعتماد دارند -ولی کار خطرناکی بود .-بابا جای من توی این خونه نیست .. بغلش زدم . این بار اونم خودشو انداخت بغلم طوری منو بوسید و حس کردم برای اولین باره که با تمام وجودم می خوام که باهاش سکس کنم . اون دختر پاک و نجیب من بود . اون عاشقم بود . دوست داشت که خودشو لخت زیر کیر باباش حس کنه و من تا حالا اونو رنجونده بودم . همیشه آرزوی یک پسر رو داشتم و من و مادرش هیچوقت نرفته بودیم آزمایش تا ببینیم عیب از کدوممونه . -غزل دوستت دارم عاشقتم . -بابا منم دوستت دارم دیگه بهم نگو هرزه . من مال توام . دلم می خواست تا آخر عمرمم خونه شوهر نمی رفتم . پیشت می موندم . این بار دیگه با لذت کسشو می خوردم .. -اوووووفففففف باباباییییییییییی بخورش بخور کسسسسسمو .. -عزیزم چته تو -حس می کنم الان دارم عروسی می کنم . منو به آرزوم برسون . چقدر واسه این لحظه صبر کرده بودم .. یعنی دخترم نقشه داشت ؟/؟ هرچی بود منو به دام انداخته بود . بابا با موهایی بلند اومدم پیشت . دیدی رنگش نکردم رنگ خودشه . مشکی . مشکی رنگ عشقه .. -عزیزم رنگ عشق رنگ سفید و سرخ صورتته . اون غنچه لباته . کس و سینه و صورت و زیر گلو و زیر بغل و تمام تن دخترمو غرق بوسه کردم .. کیرمو گرفت توی دهنش .. -بابا یادته یه بار آبتو توی دستم خالیش کردی . حالا می خوام که توی دهنم خالی کنی . . کیرمو ساکش زد دلم می خواست دقایق زیادی ساک زدنش ادامه پیدا می کرد ولی کار به سی ثانیه هم نکشید و اون آبمو خورد . . پاهاشو باز کرد . -بابا آماده ام . آماده .. -فکر نمی کنی به شوهرت داری خیانت می کنی ؟/؟ -بابا .. بابا استثنا داره .. -ببینم از کی تا حالا مجتهد جامع الشرایط شدی -مصلحت نظامه بابا جون . وقتی میلیارد میلیارد پول ملتو بالا می کشن فقر و فحشا بیداد می کنه بیکاری بیداد می کنه واسه مصلحت نظام خفقون می گیرن و ارواح ننه شون تقیه می زنند خب چه اشکالی داره این مجتهدین مبارز و متدین برای گاییده شدن یک دختر توسط پدرش حکم صادر کنند که جایز و مباحه به شرطی که رضایت طرفین در کار باشد حتی ممکنه فتوا صادر کنند که کون دادن در حوزه های علمیه و هنگام تحصیل برای افراد مجرد جهت جلو گیری از اشاعه فساد حلال و مباح می باشد و ثواب اخروی دارد . اون وقت تمام گی ها میرن علمیه . ولی بازم زهی به معرفت این گی های خودمون . بعدا فکر نکنم سازشکار بشن . .. -آفرین به دختر منطقی و با احساس من . به سلامتی هر چی مجتهد مصلحت نظامی .. کیرمو کردم توی کس دخترم .-آخخخخخخخ -فدات شم . دختر کس تنگ و دلتنگ بابا خودشو به من نزدیک کرد دستاشو دور کمرم و پاهاشو دور پاهام حلقه زده من اونو بلندش کرده رو هوا می کردمش . انگار یه نیروی تازه ای پیدا کرده بودم . اونو انداختمش رو تخت و از این سمت به اون سمت می گردوندم . قلقلکش می دادم . از نو بچگی می کرد . مثل اون وقتا می خندید .. یه سری دوباره کسشو خوردم و در آخرین مرحله قمبل کرد تا بازم فرو کنم توی کسش . این بار کمرشو گرفته و در حالی که به شدت جلو گیری می کردم با لذت اونو گاییدم ..-بابا آبم داره میاد داره میاداوووووخخخخخ اومد اومد .. حس کردم داخل کسش خیس شده . سریع خودش رهاکرد پاهشو باز کرد .. بابا حالا خالی کن تو کسم ..-دختر چی داری میگی -من بار دارم بابا نترس .. فکر نمی کردم این خالی کردن توی کس از هر انزال دیگه ای واسم شیرین تر باشه .. -جووووووووووون چقدر آرومم می کنی دختر. من چقدر لذت می برم . چقدر حال می کنم . چقدر بهم کیف میده . خلاصه . هرچی به این دخترم گفتم عزیز دلم کون نمی خوام و این چیزا گفت بابا ما که تعارف نداریم … راستش واسه این که هدیه شو رد نکنم یک دست کونشم گاییدم . ولی چه کون تنگی! . تا مغز کیرمو می لرزوند و لذت پخش می کرد .. ..به دامادم گفتم که فردا بیاد تا در مورد جریانات اخیر صحبت کنیم ولی موضوع خیانت نکردن زنشو بهش گفتم از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه قرار شد فردا بیاد . چون دستور من بود و می خواستم یه دور دیگه وقتی که غزاله خوابید غزل رو بکنم .. .غزل بهم گفته بود که فقط خودش در مورد بار داری با خبره و بقیه نمی دونن منم چیزی نگم تا خودش بگه ولی اون شب بهم گفت بابا فکر کنم بهم فشار اومده بچه رو رد کردم .. دو دستی زدم تو سرم وای نوه امو کشتم .. ظاهرا میره دکتر و دکتر هم بهش میگه تا چند وقتی رو آمیزش نداشته باشه .ولی نمی دونم چرا برای من استثنا قائل می شد . البته اینو بعد ها فهمیدم چون خودش بهم گفت که همچین موضوعی یعنی بارداری در اون روز آشتی رو به دروغ گفته .. اون می خواست من تو کسش آب بریزم . .. بالاخره بار دار شد وظاهرا 8 ماهه زایید . ولی بعدا فهمیدم که 9 ماهه بود .یعنی اون اول از من بار دار میشه . همون اول کار به شوهرش به دروغ میگه که دکتر یک ماه اونو از آمیزش معاف کرد . وقتی فهمید از پدرش یعنی من بار داره اون وقت با کلک بچه رو انداخت گردن شوهرش . یه کاکل زری خوشگل آورد واسمون .فکر کنم من از پدرش خوشحال تر بودم . همه همون روز اول می گفتند بچه چقدر شبیه بابا بزرگشه .. یه روز بعد از زایمان من و دخترم تنها شدیم البته من تا اون لحظه چیزی نمی دونستم . تازه اون موقع گفت .. -بابا می خوام یه چیزی بگم که به دو چیز بیارزه .همون طور که یه کاری کردم که به دو کار می ارزید . ببین این بچه خوشگل و مامانی رو ! این هم نوه توست هم پسر تو . من تو رو به آرزوت رسوندم . تو پسردار شدی . پس این هم بچه من میشه هم داداشم . فقط داشتم نگاش می کردم . -بابا فقط اینو یادت باشه تا ازت دختر دار نشدم همین جور ازت بار دار میشم . آخه دوست دارم یه خواهرم داشته باشم . … پایان …. نویسنده ….. ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

سلام دوستان اسم من آرمان هست این اسم واقعیم هست من 26 سالمه و می خوام خاطره سکس با دوست دخترم رو براتون بگم که امیدوارم خوشتون بیاد.این جریان 2 سال پیش هست.دوست دخترم اسمش سمانه هست که 1 سال از من کوچیک تره و یه خواهر داره که اسمش بهاره هست اونم 4 سال از من کوچیک تره . مادرشون چندسال پیش تو تصادف رانندگی از دنیا میره و پدرشون هم بر اثر ضربه به سرش بعد از یه سال که تو کما بود فوت میکنه.اونا مجبور میشن با عمشون زندگی کنن که الان 8 ساله دارن باهاش زندگی میکنن. شوهر عمه هم که رو کشتی کار می کنه و 2 ماه رو آب هست دو هفته برمی گرده شیراز و بعد دو هفته دوباره میره سر کارش.من با سمانه سکس داشتم ولی این داستانیی که می خوام براتون بگم از جایی شروع میشه که عمه سمانه یه بلیت 6 ماهه به کانادا میگیره تا بره بچه هاشو اونجا ببینه.منو سمانه از 1 ماه قبل لحظه شماری می کردیم که عمه بره و خونه خالی شه خلاصه شب رفتن فرا رسید من وقتی مطمئن شدم عمه خانوم تشریف بردن وسایل مورد نیاز 6 ماه زندگی توی خونه دوست دخترم رو جمع کردم و راهی مقصد شدم.ساعت حدود 3 صبح بود که رسیدم رفتم بالا با استقبال گرم سمانه و بهاره روبه رو. یادم نره که بگم من به بهاره به چشم خواهر نگاه می کنم .خلاصه اون شب رفتم تو تخت سمانه و اولین سکس با آرامش رو خواستم شروع کنم .سمانه از لحاظ قد چند سانتر از من بلندتره و کلا خیلی خوش هیکل هست بر عکس من که یکم لاغر هستم ولی کیر خیلی بزرگ و کلفتی دارم.داشتم میگفتم: همین که اومدم چیزی بگم سمانه گفت من روز آخر پریودیم هست و هنوز یکم خون ریزی دارم ، منو میگی انگار آب سرد ریختن روم. گفتم باشه پس حده اقل تو ارضام کن اونم مثل همیشه نه نگفت . بعد از کلی خوردن لب همدیگه شروع کردم با سینه هاش بازی کردن همین جور که دستم رو سینش بود دست اونو گرفتم گذاشتم رو کیرم با یه دستم تاپشو درآوردم و با همون دست سوتینشو باز کردم اونم مشغول بازی با کیرم بود .یواش یواش رفتم پایین تا سینه هاشو بخورم .(سینه هاش یکم کوچیک بودم که البته توی اون 6 ماه و به لطف بنده یکم بزرگ ترشدن) شروع کردم به خوردن سینه که دیگه شروع کرد ناله کردن . منم یواش یواش دستمو از پشت کردم تو شلوارکش دیدم اینجوری سخته شلوارکشو از پاش کندم اونم شلوارو شرت منو درآورد. یکم انگشتمو بردم نزدیک کونش ولی نوار بهداشتی جلوش بود. بهش گفتم سمانه من که می خوام مثل همیشه از کون بکنمت چی کار به جلو دارم تو هم که زیاد خون ریزی نداری ،بزار بکنم توش اولش قبول نکرد اما منم بی کار ننشستم و یکی از انگشتامو کردم تو سوارخ کونش یکم جابه جا شد اما تا اومد خودشو آزاد کنه انگشت دومو کردم تو و داشتم عقب و جلو می کردم ، وقتی دیدم دیگه ممانعت نمی کنه انگشت سوم و چهارمی رو هم کردم توش دیگه خیلی حشری شده بود نزدیک بود کیرمو با دست بکنه . بلند شدم رفتم از تو ساکم روغن بچه رو آوردم ریختم رو کیرم دوباره خوابیدم کنارش به بغل، سر کیرمو آروم کردم تو کونش یه جیغ کوچیک زد و لی راه به اندازه کافی باز شده بود و دردش کمتر بود خلاصه همونجوری که شرت پاش بود و نوار هم چسبیده بود به شرتش من کیرم از پشت کردم تو کونش .سمانه همیشه یکم سوزش هم داره واسه همین من صبر کردم سوزش کم یا تموم شه تا بتونم کل کیرمو بکنم تو ، وقتی آماده شده آروم آروم 19 سانترو تا ته کردم تو و شروع به عقب و جلو کردن کیرم کردم.خودتون می دونید دیگه اولش نمیشه با سرعت تلمبه زد البته من یه جورایی با این تنگیه اول کار حال می کنم شما رو نمی دونم . سرتون و درد نیارم ؛ راه که باز تر شد سرعت رو بیشتر کردم وقتی دیدم با صداش داره ناله می کنه جلو دهنشو گرفتم تا یه وقت بهاره بیدار نشه بدبخت شیم(اون خبر نداشت که ما سکس داریم:دی) اون شب چون اسپری تاخیر رو یادم رفته بود بیارم زود ارضا شدم و مثل همیشه آبمو ریختم تو کونش. از خستگی ولو شدم رو تخت اونم رفت دست شویی ، وقتی چشمو باز کردم دیدم صبح شده_ادامه دارد

*******************************************************************************

منو سمی(سمانه) هر روز و هر شب روزی 1 بار 2 بار و حتی 3 بار هم باهم سکس می کردیم ، یادش بخیر چقدر که ما شیر موز می خوردیم اون روزا. سکسامون همه جا بود توی حال ، توی اتاق ، توی آشپزخونه ، حمام . دیگه بعد از یکی دو ماه رفتیم توی اتاق عمش چون تختش دونفره بود راحت تر بودیم فقط یه مشکل که داشت این بود که اتاق بهاره و اتاق عمش به هم چسبیده بودن و ما مجبور بودیم شبا صدای کمتری ایجار کنیم.یادمه یه شب که داشتم سمانه رو می کردم متوجه شدم بهاره پشت دره، سایش باعث شد نوری که از زیر در وارد اتاق میشه بشکنه ، منم دوباره دهن سمی رو گرفتم تا صدا نده ، خودمم چند دقیقه دست نگه داشتم تا بهاره بره و وقتی مطمئن شدم رفتش دوباره شروع کردم به تلمبه زدن توی کون.صبح که از خواب بیدار شدیم بهاره رفته بود کلاس زبان(از شانس خوب ما بهاره چندتا ساز می زد و هم زمان انگلیسو فرانسه می خوند و بیشتر وقتا خونه نبود، البته سمانه هم یه کلاس زبان میرفت) منم خیلی خسته بودم اما سمانه افتاد روم شروع کرد بوسیدن لبام و گردنمو گوشم. میدونست اگه گوشمو بوس کنه دیگه حتمن باید بکنمش . آروم دستشو برد سمت کیرم (من معمولن شبا دیگه لخت می خوابیدم) یکم که کیرم بزرگ شد شروع کرد به لیسیدنش بعدشم برام یه ساک درست و حسابی زد.خیلی دوست دارم یه نفر پیدا شه که کل کیرم تو دهنش جا شه ولی همچین کسی نیست.خلاصه کیرم رو که کلی ساک زد نوبت من بود تا لختش کنم و کسش رو براش لیس بزنم،بین تمام دوست دخترای قبلیم کس سمانه از همشون زیباتر و آب دار تر بود و واقعا هیچ مشکلی نداشت.زبونمو گذاشتم رو کسش و بعضی وقتا می کردم توش تا به اوج برسه.این کارو خیلی دوست داشت و همزمان یه انگشتمو می کردم تو کونش تا راه باز شه،البته تو این مدت سوراخ کونش عادت کرده بود و دیگه نیازی به چرب کننده نداشت. وقتی دیدم زبونم یه چند سانتی راحت میره تو کسش اومدم با انگشت امتحان کنم .این اولین بار بود . انگشتمو خیس کردم و آروم فرو کردم تو کسش با کمال تعجب دیدم که انگشتم تا ته رفت تو و به چیزی نخورد!! بهش گفتم پس کو پردت؟ گفت نمی دونم!! انگشتای من خیلی بلند بود ولی من هیچی حس نمی کردم گفتم نکنه تو ارتجاعی هستی؟! گفت نمی دونم . گفتم بزار با کیرم امتحان کنم . کیرمو خیس کردم و گذاشتم لب کسش . خودم از کلفتیش ترسیدم . ترسیدم جر بخوره اما سر کیرمو آروم دادم تو خیلی دردش گرفت اما باز خبری نبود .نزدیک به 5یا 6 سانتر از کیرو کردم تو تا خورد به یه چی خیــــلی محکمی، که اصلا شباهتی با پرده نداشت بیشتر شبیه سنگ بود. خیلی سفت بود . اونم خیلی داشت حال می کرد منم بدم نمیومد ولی دوست داشتم همشو بکنم توش اما هرچی فشار دادم از اون مانع رد نشد وقتی مطمئن شدم پردش هست دیگه فشار نیاوردم.یکم که کردم دیدم دیگه اصلا بهم حال نمیده. چون کمتر از یک سوم کیرم تو بود و بقیش داشت هوا می خورد.بهش گفتم بابا کس نخواستم همون سوراخ کونت بهتره.اونو رو شکم خوابوندمو یه بالشت گذاشتم زیر شکمش و یه توف زدم روی سوراخش و آروم سر کیرمو گذاشتم تو سوراخش.من عاشق این پوزیشن هستم با اینکه اینجوری زودتر ارضا میشم ولی همیشه یه چند دقیقه سمانه رو اینجوری می کردم.خلاصه بعد از چند دقیقه تلمبه بهش گفتم دارم میام ، اون گفت تو کونم نریز گفتم پس برگرد تا بریزم رو سینت اونم برگشتو منم همه آبمو رو سینش خالی کردم.بعدشم دوتایی با هم رفتیم حمام . اونجا هم یه پاشو گذاشتم رو دست شویی فرنگی و دوباره کیرمو تا ته کردم تو سوراخ کونش. این حالتو هم خیلی دوست دارم. مخصوصا وقتی از پشت سینه هاشو می گرفتم.وقتی هم خواستم آبمو بریزم نشست رو زانو و منم همه آبمو دوباره ریختم رو سینش .داشتم از کمر درد بی هوش میشدم نشستم روی دست شویی فرنگی . اونم ول کن ماجرا نبود نشست دوباره ساک زدن.بهش گفتم من دیگه نا ندارم بهم گفت بزار لای سینم. منم این کارو کردم و کیرمو گذاشتم وسط سینش و بالاو پایین کردم . این دفعه اولم بود . هیچ وقت فکر نمی کردم انقدر حال بده!! همیشه فیلم سوپر که میدیم به خودم می گفتم آخه این کار که حال نمیده ، ولی مثل این که کاملا در اشتباه بودم.حتما بهتون پیشنهاد می کنم یه بار امتحان کنید . البته شماها دست همه رو از پشت بستین :دیتوی حمان یه بار دیگه ارضا شدم و دیگه اومدیم بیرون .ادامه دارد

*******************************************************************************

یه شب یه فیلم ترسناک آوردم که باهم ببینیم . یادم بود که سمانه از فیلم ترسناک بدش میاد ولی خوب به اسرار بهاره اون فیلمو گرفتم(wrong turn 4) همون اولای فیلم سمانه چون می ترسید رفت تو اتاق بخوابه منم رفتم پیشش یه بوسش کردمو برگشتم پای فیلم خداییش فیلم چندش آوری بود حتی منم تحمل بعضی از صحنه هاشو نداشتم نمی دونم این بچه که هنوز 20 سالش نشده بود چجوری داشت با لذت فیلمو میدید. تقریبا آخرای فیلم بود گفتم ابجی من برم بخوابم اونم گفت اوکی برو عزیزم شبت خوش.اومدم تو اتاقو درو بستم و طبق معمول لخت شدم.یکم رفتم سمت سمانه دست انداختم رو کمرش اما خواب بود. دستمو برداشتم که راحت بخوابه .راستش خودمم خسته بودم.یه نمی دونم چقدر گذشته بود فقط با صدای باز شدن در از خواب بیدار شدم.سمانه هم بیدار شد ، دیدیم بهاره هست گفت ببخشید ترسیدم خوابم نمبرد میشه بیام اینجا بخوابم _(با همون حالت خواب آلود) آره عزیزم بیا تو فکر کردم میره سمت سمانه می خوابه ولی از اونجایی که منو خیلی دوست داره امود سمت من . تا اون لحظه یادم نبود که لختم.ت اومدم به خودم بجمبم اومد پیش خوابید.شانس آوردم که پتو و بالشتش همراش بود .یک که گذشت با صدا آروم که سمانه دوباره بیدار نشه گفت: _آرمان چرا زیر پیرنی تنت نیست؟( دیگه چشماش به تاریکی عادت کرده بود مشخص بود که شونه هام لخته) _خوب اتاق تو کولرش بهتر کار می کنه اینجا گرمه منم همیشه در میارم زیرپیرنیمو یه دفعه دست کرد پتوم همونطور که داشت برش می داشت گفت خوب پتو رو از رو خودت بردار منم وسط حرفش گفتم نـــــــــــــه اما دیگه کار از کار گذشت ، دید که من کامل لختم( تا اون لحظه پشتم بهش بود) یهو جا خورد گفت ببخشید نمی دونستم . _عیب نداره آبجی خدارو شکر چیزی ندیدی _چرا دیگه شرتت رو درآ…(با یه خنده )(جملش ناقص موند مثل اینکه خودش فهمید) _فضولی نکن ،یه دوست پسر بگیر اون بهت می گه چرا بازم خندید بهش گفتم حالا بخوابیم؟ چیزی نگفت فقط از پشت کمرمو یه نیشگون کرد که ناخوناش نشست تو گوشتم.گفتم کصافت دردم گرفت یواااااش . اونم باز یه ببخشید گفت و سعی کرد با دست همون نقطه رو یکم بماله _خوب شد الان یا هنوز درد می کنه سوسول؟ _سوسول عمته ،آره خوب شد. ولی دیدم دست بردار نیست هنوز داره کمرو میماله. گفتم بهاره کافیه می خوام بخوابم.دستشو برداشت باز یکم گذشت احساس کردم دستشو آورد زیر پتوی من!! دیدم داره میره پایین سمت کیرم فکر نمی کردم بخواد بهش دست بزنه واسه همین عکس العملی نشون ندادم اما سخت در اشتباه بودم.هدفش دقیقا شخص کیرم بود که مثل بچه آدم خوابیده بود.کیرمو گرفت دستش منم سرمو برگردوندم یه نگاه بهش کردم _راحتی؟ _تاحالا ندیدم و نه دست زدم خواستم ببینم چجوریه _الان فهمیدی چجوریه _چقدر کوچیکه؟ من برگشتم یه نگاه به سمی کردم دیدم هنوز خوابه روشم اون طرفه.دوباره برگشتم رو به بهاره _اگه دستت رو برنداری بزرگ و خطری میشه _بزار ببینم چجوریه پس _اینجوری که نمیشه حده اقل یکم با دستت بالا و پایین کن که بزرگ شه خیلی ناوارد بود داشت کیرمو میکند دستشو گرفتم بهش نشون دادم چجوری کار کنه .یواش یواش کیرم داشت بلند میشد.چشماشو بسته بود و با کیرم بازی می کرد،منم لبمو بردم سمت لبش یه بوس کوچیک کردمو همون لحظه گفتم: آااااااااااااخ(وقتی بوسش کردم جا خورد کیرمو محکم فشار داد.اخه قبلا فقط صورتشو بوس میکردم) _چته خوب کندیش _تا حالا کسی لبمو بوس نکرده بود گفتم ااااا و دوباره یه بوس گذاشتم رو لبشو باز گفتم آاااااااااااااااااخ ،دیگه چته الان که دیگه یه نفر بوست کرده مشکلت چیه؟فقط خندید منم نامردی نکردم چشامو بستمو یه بوس دیگه گذاشتم رو لباش و بازم کیرمو محکم فشار داد ولی دیگه آخ نگفتم فقط چشامو باز کردم دیدم داره میخنده . یه چی تخم سگی بود که نگو. یه چند بار که بوسش کردم خواستم کامل برگردم رو به رو خودش بخوابم نذاشت و بهم گفت آرمان بوسم نکن گفتم چرا ؟تازه می خواستم دست به سینه هات بزنم که گفت نه تو همه این چیزارو قبلن دیدی من تا حالا ندیدم بزار کارمو بکنم.گفتم هرچی تو بگی ولی تو الان شهوتی نشدی؟ گفت که چرا ولی تو ماله خواهرمی من نمی خوام که باهم سکس کنیم .فقط خواستم تجربه کیر دست گرفتن رئ داشته باشم و این حرف و زد و دستش رو برداشت. _ بهاره اینجوری تا صبح شق درد میمیرم _شق درد چیه؟ _هیچی بعد برات میگم ، فقط تو دیگه تا اینجا اومدی منو اگع ارضا نکنی یه درد اطراف کیرم پخش میشه _باشه باید چی کار کنم؟ _اگه دوست داری میتونی بخوریش فقط دندون نگیر سرشو برد پایین که برام ساک بزنه مثل اینکه این کارو بلد بود اما خیلی ابتدایی منظورم اینکه کم گاز می گرفت.از همون زیر پتو گفت آبتو چی کار می کنی؟گفتم شرتم پایین تخت هست بیار تا بریزم توش . اونم شرتمو گذاشت زیر کیرم اما وقتی داشتم ارضا می شدم چیزی بهش نگفتم و همه آبم خالی شد تو دهنش وااااااای که چه حالی داد. یهو از زیر پتو اومد بیرون گفت بیشور همشو ریختی تو دهنم،گفتم خوشمزه بود ؟گفت حامله نشم یه وقت .خندیدمو گفتم نه دیونه برو دهنتو بشور بیا بخواب_ادامه دارد

*******************************************************************************

بعد از اون شب خیلی تو فکر بهاره بودم همین باعث شده بود که توی سکس با سمانه خیلی بها ندم. و حتی بعضی وقتا اجتناب می کردم . همش به خودم می گفتم که خاک عالم تو سرت، این واقعا خواهرت نیست چرا اونشب بیشتر رو موخش کار نکردی؟ چرا سعی نکردی سینه هاشو لمس کنی. این افکار کلافم کرده بود و از اون جالب تر این که بهاره هم اصلا به رو خودش نمیاورد!!انگار نه انگار که اونشب برام ساک زده بود. بزارین یه واقعیت رو براتون بگم من همون اول که این دوتا رو دیدم از بهاره خوشم اومد اما بعد یه مدت فهمیدم که یه اخلاقای خاص خودشو داره که با روحیات من که خیلی آدم شوخ و شرری بودم اصلا نمی سازه .هیکل بهاره خیلی نحیف بود. یه دختر 45 کیلویی لاغر اما 100 برابر خوشگلتر از سمانه. با این که لاغر بود اما پاهاش گوشتی بود(بچه که بود چاق بود) و مخصوصا ساق خیلی سکسی داشت، جالب بدونید من هر دختری رو ببینم مجزوب سینه یا کونش میشم اما اون یه ساق داشت که از 100 تا سینه خوشگل تر بود.سینه هاشم از روی لباس اندازه لیمو هاش شهر خودمون بود(شیراز) و یه کون فلت هم داشت(الان بعد از 2 سال کونش یکم اومده عقب و سینه هاش بزرگ تر شده جوری که دیگه ساق پاش کمتر جلب توجه می کنه). از بحث خارج شدم . آره دیگه سر جریان اخلاقش دیگه سمتش نرفتم و اصلا قصد اینکه با سمانه دوست شم رو هم نداشتم اما یه روز سمانه خودش به من پیشنهاد داد!! منم چون خیلی وقت بود با کسی نبودم دست رد به سینش نزدم (آخرین نفری که باهاش بودم استاد زبانمون بود اگه خواستید داستان اون رو هم میگم)بگذریم… یه 10 12 روز بعد از اون جریان بزنامه گذاشتیم که بریم بیرون شهر.جوری هماهنگ کردیم که سمی بتونه به کلاس زبانش که ساعت 7 بعد از ظهر بود برسه.خلاصه 2 تا ماشین شدیم و رفتیم سمت تنگ سرخو(چند کیلومتر بالاتر از تنگ تیزاب) جای خیلی قشنگ و خلوتی هست به دوستان شیرازی پیشنهاد می کنم حتمن برن یه سر. صبح زود زدیم راهو رسیدم اونجا کلی مشروب خوردیمو(اولین بار بهاره مشروب خورد) آب تنی کردیم ، غورباقه گرفتیم ، خرچنگ گرفتیم ماشین حول دادیم ، زنبور یکی از دخترارو نیش زد و…دیگه منم خیلی مست بودم وقت برگشتن بود. باهمون کله گرم نشستم پشست فرمون تا شیراز اومدم تا رسیدیم خونه. سمانه فقط وقت کرد لباساشو عوض کنه بره کلاس اگه نمی رفت 3 جلسه غیبت می خورد و fail می شد.سمانه که از خونه رفت بیرون خواستم برم حمام که بهاره مثل جت پرید تو درو بست . منم رفتم لباسامو درآوردم تا از دست اون همه کثیفی خلاص شم و با شورت نشسم چند دقیقه از حموم رفتن بهاره نگذشته بود که یه صدای “تق” اما بلند از تو حمام اومد وپشتش همس صدای جیغ بهاره . فهمیدم خورده زمین اینم بیچاره دفعه اولش بود مشروب می خورد . با دو رفتم سمت حمام صداش زدم دیدم داره با گریه می گه آرمـــــان گفتم خوب درو باز کن. یکم طول کشید تا درو باز کنه دیده بهاره لخت کف زمین پهن شده داره گریه می کنه تو اون لحظه نفهمیدم کجاش آسیب دیده اما خوشبختانه خونی ندیم. سریع جامپ زدم تو ،شیر آبو بستم و حولشو گرفتم دورش و بغلش کردم آوردمش بیرون.هنوز داشت گریه میکرد .پرسیدم کجات درد می کنه به کتفش و کلا سمت راست بدنش اشاره کرد .اما بیشترین دردش تو کتفش بود یکم بغلش کردمو اشکاشو پاک کردم شروع کردم ماساژ دادنه کتفش یکم که آروم شد منم به خودم اومدم دیم هی وای من ؛ من چرا تو این چند دقیقه به بدن لختش دقت نکردم! ولی جدا از شوخی سلامتیش خیلی برام مهم بود اصلا به چیز دیگه فکر نکردم و حتی سعی نکردم که سینشو یا لای پاشو دید بزنم، که برعکس اونارو بیشتر پوشوندم.یکم که آروم شد ازش پرسیدم چی شد؟ گفت بخاطر مشروب سرش گیج رفته خورده زمین.گفتم عزیزم الان بهتری جواب داد آره ولی بازوم خیلی درد میکنه . بهش گفتن نترس اگه شکسته بود الان فریادت تو آسمون بود ؛ یکم کوفته شده چیزی نیست خوب میشه.ازش خواستم دستشو تکون بده سختش بود نمی تونست خوب حرکتش بده . یهو نمی دونم از کجام این حرف درومد بهش گفتم عزیزم پاشو خودم می برمت حموم می شورمت . یه نگاه بهم کرد ترسیدم ازش اما بر خلاف تصورم قبول کرد!بلندش کردم بردمش توی حمام حوله رو برداشتم و اصلا بهش نگاه هیز نکردم که یه وقت سختش نباشه .آبو باز کردم یکم شامپو ریختم کف دستم موهاشو براش شستم بعدشم لیف و صابون رو برداشم از کمرش شروع کردم همه جاشو لیف کشیدم غیر از سینه هاشو لای پاهاش. اب گرفتم روش، لیفو بهش دادم گفتم بیا بقیه جاهاتوخودت بشور گفت اشکال نداره دیگه تو که منو دیدی بقیشم با خودت.منم از خدا خواسته شروع کردم به لیف کشیدن رو سینش هر از گاهی هم دستمو بهش می زدم بعد اومدم لای پاشو لیف کشیدم .کارم که تموم شد گفت تو چرا شورتت رو در نمیاری؟ منم اصلا حواسم نبود خواستم درش بیارم که دستمو زد کنار نشست رو زانو شرتمو دراورد. کیرمو گرفت دستش یکم باهاش بازی کرد گفتم دوستش داری؟گفت آره گفتم اندازشو چی ؟ گفت من این اولین کیریه که می بینم مگه از این بزرگترم هست؟یادم اومد این تاحالا کیر ندیده گفتم هست ولی توی ایرانیا 100 تا یکی هم کیرش انقدر نیست.جواب داد پس خوش به حالت.منم گفتم خوش به حال تو ، یه خنده کرد وگفت خوش به حال منو تو و سمانه . منم خندیدمخواست کیرمو بزار دهنش گفتم بزار منم خودمو بشورم که گفت خودم برات میشورمش.صابون برداشت و کیرمو که حالا کاملا ایستاده بود رو گرفت دست خیلی با لطافت برام شستش.پرسید حالا بخورمش ؟ گفتم مال خودته .کیرمو گذاشت تو دهنش شروع کرد لیسیدن کیرم ، بعضی وقتا هدایتش می کردم که تخمام روهم بخوره اونم این کارو می کرد. یکم که ساک زد دیگه نتونستم جلو خودمو بگیریم گفتم نوبت منه.چیزی نگفت منم بلندش کردم و شروع کردم به خوردن لباش . واآآآآی چه خوشمزده بود.هنوز نفسش بو الکل می داد. همون جور که لباشو می خوردم دستمو گذاشتم رو سینش . خیلی سفت و خوشگل بودن با این که هنوز خوب نرسیده بود اما حرف نداشت.شروع کردم به خوردن گردن و گوشش دیگه خیلی حشری شده بود.آروم اومدم پایین سینه هاشو گرفتم به دهن و با یه دستم اون یکی رو براش مالیدم . دیگه صداش دراومده بود نقس نفس میزد هر از گاهی هم می گفت یواش.آروم دست دیگمو بردم سمت کسش(خوشبختانه قدش کوتاه بود همه چی دم دست بود) و شروع کردم به مالیدن . از لرزشش فهمیدم یه بار ارضا شد .منم سینه رو ول کردم سرمو آوردم سمت کسش شروع کردم لیسیدن کسش.کسش کوچیک تر از سمی بود اما خوش مزه تر بود .دیگه خیلی داشت ناله می کرد یکم که خوردم متوجه شدم داره می گه آرمان بکنم آرمان بکنم… پرسیدم مطمئنی ؟ گفت آرمان جون سمانه بکنم!!گفتم اکی ولی یکم درد داره . گفت هرچی میخواد درد داشته باشه . فقط میخوام کیرتو بکنی تو کونم. گفتم اکی عزیزم.کف حموم به حالت سگی نشوندمش .چون لاغر بود لازم نبود کونشو از هم باز کنه.خودش اتومات باز شد.منم یکم نرم کننده سر (بس) زدم رو کیرم یکم هم مالیدم به سوارخ کونش.سر کیرمو گذاشتم در کونش بهش گفتم آماده ای؟ گفت زود باشمنم کیرمو یه فشار آروم دادم تا فقط سرش بره تو. یه تکون خورد باعث شد کیرم بیاد بیرون.مشخص بود دردش گرفته اما انقدر مست بود و حشری که درد توشون گم بود دوباره سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش و فشار دادم تو تا سرش بره تو ، این دفعه چیزی نگفت و کاری نکرد منم منتظر نموندم، کیرمو خیلی آروم حول دادم تو.واااااااااااااای خیلی کونش تنگ بود. کسی که کون یه دختر لاغر رو کرده باشه حرف دل منو می فهمه.چند ثانیه طول کشید که کل کیرم رفت تو کونش، اونم داشت نفس نفس میزد.منم با همون سرعتی که کیرمو کردم تو، آوردم عقب . شاید بگم بیشتر از 20 بار این کارو کردم تا بتونم به کیرم سرعت بدم . یکم که سرعت دادم دیگه صداش درامود همش می گفت خیلی بزرگه ، بکن ،ارمان ،جون بهاره بکن،جون سمانه بکن. منم دیگه سرعت تلمبه رو بیشتر کردم تا جایی که صدای برخورد بدنمون تو حموم پیچیده بود اونم خیلی شدید ناله می کرد . یکم که خسته شدم مثل فیلمای پورن شروع کردم هی کیروم تا ته کردم تو هی کامل درش آوردم.این کار باعث میشه سوارخ کون بیشتر باز شه. چند بار این کارو تکرار کردم بعدش بلندش کردم و گرفتمش بغلم جوری که دوتا پاش دوره کمرم بود.خیلی سبک بود با یه دست بلند میشد.رفتم جلو آیده که ببینه خودش چجوری دارم جرش می دم.کیرمو دوباره گذاشتم تو کونش بهش گفتم فقط تماشا کن.شروع کردم محکم و تندتند تلمبه زدن. این دفعه دیگه داشت جیغ می کشید دیدم دارم ارضا می شم گفتم آبمو کجا بریزم ؟ گفت بریز تو دهنم تا اینو گفت آوردمش پایین و نشست رو زانو منم تمام آبمو ریختم تو دهنش ، همین جور که آبم تو دهنش بود کیرمو دوباره برام ساک زد اما کل آبمو پایین نداد.من دیگه نا نداشتم سریع یه دست شامپو یه دست صابون زدم از حمام اومدیم بیرون .که بعد از نیم ساعت سمانه اومد_ادامه دارد

*******************************************************************************

چند روز از اون جریان می گذشت ، دیگه فرصت نشده بود بازم با بهاره سکس کنم گفتم که اغلب خونه نبود دنبال کلاساش بود.یه روز قرار بود شوهر عمشون از دریا برگرده(ناخدا بود) و منم باید واسه 2 هفته بار و بندیلم رو جمع می کردم برگردم خونه خودمون. بابام که سالی یه بار هم بهم زنگ نمی زد کلی شوقم کرد و فرداش برام کباب درست کرد. یه دو روز گذشت یکی از فامیلای سمانه اومد شیراز. اسمش شیوا بود و اصفهان کار می کرد 1 سال از من بزرگتر بود. اخلاق شیوا خیلی به من شبیه بود و اهل شوخی و کرم ریزی بود و خیلی دختر با جوشی بود ، مثل خودم واسه یه جمع عالی بود و من از همون روز اول که دیدمش همش با هم شوخی لفظی می کردیم ، بعضی وقتا من کم میاوردم .من آدمی بودم که همه کس شعری به زبون میاوردم وحیا نداشتم شیوا هم شده بود مکمل من و جفتمون شده بودیم بلای جون بهاره که خیلی با ادب بود.این وسط سمانه هم از ما می خندید شیوا یه مادر بزرگ داشت که تنها بود . هر از گاهی میومد پیشش بهش می گفتن “ننه “! ننه هم میشد مادر ناتنی شوهر عمه.ولش تا خودم گوز پیچه نگرفتم. بزراین داستان رو بگم براتون: یه چند شب با سمانه و بهاره و شیوا بیرون رفتیم شام بخوریم. تو این مدت در همین حد همدیگیرو می دیدم.تا اینکه بعد از چند روز یه تولد دعوت شدیم . روز تولد ننه و شیوا رفتن خونه سمانه اینا که چند روزی که شوهر عمه هست رو اونجا باشن .( سمانه اینا تنها فامیلی که تو شیراز داشتن همین ننه بود). البته شیوا هنور خونه بود و قرار شد ساعت 3 بعد ازظهر من برم دنبالش که با هم بریم در خونه یکی از دوستای سمانه تا ازش لباس مهمونی بگیریم واسه خود شیوا.آخه شیوا که اینجا لباسی همراش نداشت و لباسای سمانه و بهاره هم که اصلا سایزش نبودن.آدرسش رو از سمانه گرفتیم رفتیم در خونشون . وای چه خونه ای یه حیاط داشت اندازه زمین فوتبال(الکی) ولی خونه خیلی ردیفی بود.منم تاحالا این دوست سمانه رو ندیده بودم.زنگ زدیم به موبایلش تا بیاد . وقتی اومد دیدم یه دختر بیش از حد اکبیری جلمون وایساده دوتا پلاستیک هم دستشه پر از لباس مهمونی. اول فکر کردیم کلفتی چیزی هست ولی وقتی احوال سمانه رو پرسید ریدیم به خودمون. بگذریم که برگشتنی چقدر خندیدم از اون بیچاره که من به شیوا گفتم :بدبخت امشب اینارو بپوشی سرطان پوست می گیری. اونم می گفت کدوم بدبختی حاضره با این سکس کنه؟!! رسیدیم خونه .منم بار اولم بود می رفتم اونجا . رفتیم تو تا شیوا لباسارو امتحان کنه از من نظر بخواد .رفتیم توی اتاق که صاحب نداشت و فقط یه میز توش بود.دوتا پلاستیک رو خالی کردیم مثل جعبه مداد رنگی 72 رنگ نزدیک به 60 70 تا لباس ریخت بیرون. اینجا بود که فهمیدن بیچاره شدم . _یعنی می خوای همه اینارو تست کنی؟ _آره زیاد طول نمی کشه. _جون عمت خلاصه شروع کرد لباسارو می برد پشت در می پوشید و میومد داخل تا من نظر بدم.بعضیاشون خیلی سکسی بودن . منم کرم می ریختم همش بهش می گفتم اگه اینو بپوشی دیگه اونجا گم شدی باید کجا دنبالت گشت؟ می گفت پشت درختا ، تو ماشینا ،.. لباسایی که خوب بود رو جدا کرد که یه بار دیگه بپوشن بعد یه ربع بهش گفتم : _انقدر خودتو زجر نده بیا همین جا عوض کن من قول می دم چشامو ببندم _میره ( یه اصطلاح شیرای) _ تا نخوابی نمیره _همین الانشم بادمجونت راست شده.حالا جلوت لختم بشم؟ _این حالت عادیش هست ، تو که همچین آش دهن سوزی هم نیستی _اندازه موهای سرت دوست پسر داشتم عوضی _چه خبره ؟ نکنه اون پایین اتوبان راه انداختی جفتمون خندیدم.گفت پس چشمای هیزتو ببند که خسته شدم بس که رفتمو اومدم. منم چشمامو بستمو یکی دوتا که عوض کرد گفتم : شیوا این لباسا که همشون سکسین . نصف تنت معلومه . بزار باز کنم ببیم این همه دوست پسر واسه چی با تو دوست شدن کلی خندید یه فهش ننمون هم داد گفت گاییدم یهو جلوم لخت شد با سوتین و شورت وایساد _بیا راحت شدی؟ منو می گی فکم افتاد.چه هیکلی البته از زیر اون لباسا می شد حدس زد ولی فکر نمی کردم انقدر سکسی باشه.سینه 75 .کون گرد کمر باریک . همه چی تووووپ. یه چرخ هم جلوم زد گفت خوبه؟ _گفتم :خوبه؟ عـــــــالیه. اصلا همین جوری بیا. _توفعلا حواست به بادمجونت باشه _ دوست دارم ولی قول نمیدم حرف گوش کنه _(باخنده )خوب که هنور اصل کاریارو ندیده _آره مثل که همچین بدشم نمیاد _سمانه چی؟(منظورش این بود که می خوای خیانت کنی؟) _مگه اینجاست؟ اومدم کنارم نشست و گفت تعریف بادمجونتو ازش شنیدم.گفتم شنیدن کی بود مانند دیدن.(دیگه کیرم داشت منفجر میشد معلوم خوشحال شده از این حرفایی که به شیوا میزدم).دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم گفتم بیا تعارف نکن.یکم از رو شلوار باهاش بازی کرد گفت میشه درش بیاری؟منم کمر بندمو باز کردم و شلوار و شرت رو آوردم تا سر زانوم، دوباره دستش رو گذاشت روش یه نگاه بهم کرد گفت می خوام بخورمش برات. تمیزه؟ گفتم قربون دهن تو آره عزیزم تاره حموم بوده.تخمامو گرفتو زبونشو رو برد سمت کیرم یه لیس به سرش زد یه نگاه به من کرد دوباره چند تا لیس به سرش و دورش زد. گوشیم زنگ خورد، سمانه بود پرسید که کجاییم منم جواب دادم هنوز گیر شیوا هستم داره تو اتاق لباس عوض میکنه. یکم حرف زدیم ،شیوا همین طور داشت لیس میزد.وقتی گوشی رو قطع کردم آروم دستمو بردم سمت سینش. سینش یکم نرم بود ولی خوب بود.بهش گفتم میشه بخوریش دیگه؟اونم چیزی نگفت و شروع کردن خوردن اما بازم نتونست کل کیرم رو تو دهنش جا کنه.با اینکه منم کمک کردم بهش اما نمی شد.منم سوتینشو دادم پاین تا ببینم چی داره زیرش. واااای چه صحنه اب بود… چقدر نوک سینیش قشنگ بود.چقدر کل سینش ناز و خوش فورم بود.شیوا دیگه شروع کرد سرعتش رو بالا برد .منم دیگه سینه رو ول کردم خودمو کشیدم عقب و یه دستم تکیه دادم رو زمین و با دست دیگم سرش رو گرفتم تا حرکاتش رو کنترل کنم. توی ساک زدن خیلی از سمانه بهتر بود. می دونست زبونش رو چجوری زیر کیر بکشه تا حال کنی ، کیرم خیلی داغ شده بود دوست نداشتم از دهنش بیارم بیرون.اما از یه طرف هم دوست داشتم نوبت رو بده من تا بهش نشون بدم این بادمجون چه کارا که می تونه بکنه! گفتم شیوا میزاری من بیام؟ کیرمو ول کردو گفت نه دیره ، یه وقت دیگه الان فقط ارضات می کنم . منم یکم ضد حال خوردم ولی راست می گفت . گفتم آبمو می خوری؟ با سر اشاره کرد نه .بازم ضدحال ولی بجاش خوب داشت ساک میزد دیگه تمام تنم عرق کرده بود تا اینکه ارضا شدم و اونم سریع دهنشو برد عقب و همه آبم ریخت رو فرش اتاق. یه مقدار هم تو دهن شیوا ریخت که اونارو تف کرد رو رفت دهنشو بشوره_ادامه دارد

*******************************************************************************

بعد یه ربع شایدم بیشتر شیوا بالاخره تونست لباس دلخواهشو انتخاب کنه .منم همین طور تو فکر سکس باهاش بودم، و اعصابم ریخته بود بهم.تمام فکرم معطوف بود به کردن شیوا بود.از همون روزی که دیدمش پیش خودم گفتم این تنش می خاره و مثل اینکه درست فکر می کردم.((دوستان اینجا خواستم بگم که تمام این ماجراها کاملا واقعی هستن، کسم خول نیست بشینم براتون کس شعر بگم.اگه فکر می کنید تاحالا دروغ گفتم مطمئن باشید دروغ گو کم حافظه است و اگه من جایی از داستان سوتی دادم مطمئن باشید دروغ گفتم.در غیر این صورت فهش بی خود نثارم نکنید . ممنون.پرانتز واسه این باز کردم که این قسمت شاید یکم باور نکردنی باشه و فهش بخورم ،اما لحظه به لحظش واقعیه)).ساعت تغریبا 6:30 بود که حرکت کردیم سمت خونه سمانه اینا. قبلش هم زنگ زدیم که دیگه آماده باشن. بعد از چند دقیقه الاف شدن بالاخره اومدن پایین و سوار شدیم . قرار شد بریم هایلار(ساندویچی) دوتا ساندویچ بگیریم 4تایی بخوریم که اگه یه وقت اونجا دیر شام دادن گرسنگی نمیریم.ساندویچ رو گرفتیم و تو ماشین زدیم به بدن.ساعت دیگه از 7:30 گذشته بود که دیگه حرکت کردیم سمت باغ.هوا یواش یواش داشت تاریک می شد. آدرس باغ رو بلد بودم ، دقیقا جایی بود که یکی از دوستام توی همون کوچه، باغ داشت.بعد از کلی تحمل ترافیک و دور زدن پلیس راه ،به باغ رسیدیم.کوچه خیلی شلوغ بود.منظورم اینه که خیلی از ماشینا توی کوچه پارک کرده بودن. فاصله باغ دوستم تا باغی که می خواستیم بریم تقریبا زیاد بود.نزدیک به 10 یا 12 تا باغ بالاتر .بچه ها رو رسوندم به محل تولد.صدای موزیک به شدت اونجا پیچیده بود.همین باعث شد یکم نگران شم. ماشین رو بردم تو باغ دوستم که جاش امن تر باشه. نگهبان باغ دوستم منو می شناخت منم رفتم ماشین رو گذاشتم و پیاده برگشتم سمت تولد.وقتی رسیدم شروع کردیم به خوردن مشروب و یکمم رقصدیم ؛اما چون اونجا یکم جا تنگ بود بیشتر دوستای درجه 1 بودن که وسط غر می دادن و جای ما نمیشد. ما هم اسرار نمی کردیم. هوای داخل هم که خیلی گرم بود .منم بیشتر سعی می کردم توی حیاط باشم تا توی ساختمون.اونجا چند نفر بودن که باهم سیگار می کشیدیم.من نمی شناختموشون ولی همین طوری یکم با هم حرف می زدیم.دخترای زیادی اونجا بودن تعداد دخترا و پسرا تقریبا برابر بود اما چه کسایی بود که من نمی دونم اینا کجا بودن تا قبل از این! یخورده که چشم چرونی کردیم یهو دیدم سمانه و بهاره و شیوا با دوتا دختر و یه پسر اومدن سمت ما .تو دستشون هم ساندویچ هایلار بود.از شانس تخمی ما اینجا هم شام ساندویچ کالباس دادن.کلا خودمون چندتا توی حیاط بودیم ساعت از 12 گذشته بود منم داشتم مثل شیر گرسنه ساندویچم رو گاز می زدم که یهو یه پسره از سمت در ورودی باغ دوید طرف ما داد زد که فرار کنین که مامور اومد. اینو گفت و رفت سمت سالن ، یه لحضه یه نگاه به به سمت در ورودی کردم دیدم بـــــــــــــــــــــله آقایون پلیس از درو دیوار دارن میان تو!همه خایه فنگ شدیم . اونا هم هنوز با ساختمون فاصلا داشتن ، تو اون لحظه فقط فهمیدیم که داریم می دوییم سمت ته باغ تا از دیوار فرار کنیم و به چیزه دیگه فکر نمی کردیم، هممون داشتیم میدویدیم دخترا یه جا وایسادن که کفش پاشنه بلندشون رو در بیارن تا راحت تر فرار کنن. همین جور که فرار می کردیم صدای جیغ و فریاد بقیه رو از داخل میشد شنید . هنوزم که هنوزه صداشون توی گوشمه.خیلی موقعیت بدی بود. به ته باغ رسیدم اول جا پا دادیم که دخترا برن اون طرف، بعدشم خودمون رفتیم.اون طرف هم یه باغ دیگه بود.همه باغا با یه دیوار کوتاه از هم جدا می شدن.پشت سرمون احساس می کردیم چند نفر دارن میان ما هم از این باغ به اون باغ می رفتیم تا اگه شد برسیم به باغ دوستم(چقدر باغ باغ شد خودم حالم بد شد ).به دیوار بعدی که رسیدیم خواهر کسته روی دیوار رو شیشه ریخته بودن . ما هم دیگه راهی نداشتیم. توی اون تاریکی همه رفتیم یه جا کنار دیوار تکیه دادیم منتظر شدیم اونایی که دنبالمون بودن برسن. وقتی رسیدن دیدم اونا هم یه مشت بدبخت مثل خودمون بودن . ولی هیچ کدوم از دوستایی که می شناختیم توشون نبودن.یه نفس راحت کشیدیم و نشستیم ، کسی حرف نمی زد فقط بعضی از دخترا از جمله سمانه و بهاره داشتن گریه می کردن.اما خیلی آروم .هیچ کس به فکر دل داری دادن نبود.همه شوکه شده بودیم. هر لحضه منتظر بودیم 4 تا سرباز بیان مارو هم بگیرن. بعد از نیم ساعت سکوت یهو صدای مینی بوسی رو که داشت از توی کوچه رد می شد شنیدیم.یه 10 دقیقه بعد هم مینی بوس رفت و همه رو بار زد.صدای دخترا تو کل کوچه پیچیده بود.اما چی کار می شد کرد؟!یکم که آروم شدیم مطمئن شدیم کسی دنبال ما نیومد یکی از پسرا گفت برم ببینم همشون رفتن یا نه.رفت و برگشت گفت.نمیشد بری بیرون ، همه دیوارا پر شیشه هست.جلو درهم اتاق نگهبان.گفتیم خوب بهش می گفتی بره درو باز کنه،اما مثل اینکه طرف از مغز فلج بود.به ذهنش نرسیده بود این موضوع. تقریبا 15 16 تا بویدم.یکم زبونمون باز شد. به حرف افتادیم پرسیدیم که کی ماشین داره کی نداره. 5 تامون ماشین داشتیم اما فقط دوتامون ماشیناشون دم دست بود.یکی من که تو باغ دوستم زده بودم ، یکی هم یه پسره دیگه که ماشین رو توی کوچه پارک کرده بود.بقیه هم ماشینشون تو باغ پشت سر هم پارک کرده بودن که دیگه نمی شد درشون آورد.توی گوشیم گشتم شماره نگهبانرو پیدا کردم زنگ زدم بهش جریان و گفتم .اونم اومد و وقتی با صدا زدن پشت دیوار فهمید تو کدوم باغ هستیم ؛ در زد تا نگهبانش بیاد درو باز کنه.(اونجا همه افغانیا همدیگرو میشناختن) اونم اومد درو باز کرد یکم خوش و بش کردن بعد جریان رو که براش گفت مارو صدا زد ما هم مثل گداها همه اومدیم اونجا وایسادیم.من رفتم سمت باغ دوستم تا ماشین رو بیارم ، اون پسره هم رفت توی کوچه تا ماشین خودشو بیاره.یه مشکل که داشتیم این بود که هیچ کدوم از دخترا مانتو تنشون نبود. همه مانتواشون رو یا توی ساختمون گذاشته بودن یا تو ماشین پسرا.اونجا هیچ کس هم خایه نمی کرد که برگرده اونجا و لباساشون رو بیاره.منم دیگه ماشین رو آورده بودم دیدم دخترا میگن ما مانتوامونو می خواییم.تو اون وضعیت خیلی عصبی شدم یه داد زدم که گور پدر هرچی جا گذاشتین.شانس آوردین که الان تو اون مینی بوس نیستین.هرکی هم مانتوشو می خواد بره خودش بیاره.البته همین موضوع هم باعث شد که سمانه خانوم چند روز با ها قهر کنن.خلاصه اونجا یه پسر زن زلیل پیدا شد که بره اونجا ، اما وقتی برگشت دست خالی بود . مثل اینکه نتونسته بود وارد ساختمون بشه.می گفت که درش قفل بوده حالا دیگه راست و دروغش پای خودش.وقتی دیگه دخترا مطمئن شدن باید قید مانتو رو بزنن سوار شدیم تا بریم .توی ماشین من که یکم جا دارتر بود 9 نفر بودیم ، و اون یکی ماشین 7 نفر. سمانه و بهاره و شیوا جلو بودن و 3تا پسر 2تا دختر عقب روی هم خوابیده بودن تا جاشون بشه.ماشین منم که دیگه بیشتر از دنده 3 نمی رفت.خیلی سنگین شده بود.به نزدیکای کوچه اصلی که رسیدیم پسره از تو اون ماشین پیاده شد که مطمئن شه کسی اونجا کمین نکرده باشه( احتمالن اینم از درخواست دخترا بود) کار که ازمحکم کاری عیب نمی کرد . منتظر شدیم که چراغ سبز بهمون بده تا رد شیم بریم و همین طور هم شد و رفتیم تو جاده و دوباره پلیس راه رو دور زدیم(پلیس راه شیراز دوکوهک یه میان بر داره که بعضیا مثل ما بلدن.مخصوصا اگه مسیرمون اون طرفا زیاد باشه).ساعت تغریبا 2 بود . سمانه اینا گفته بودن که شب میرن خونه ننه.البته ننه خونه نبود ، گفتم که پیش شوهر عمه بود.توی راه به بچه ها گفتیم که بیان اونجا فردا صبح برن خونشون . اول که گفتن فردا بدون مانتو چجوری برن که من گفتم حالا فردا یجوری میریم دیگه و راضیشون کردیم.البته مثل اینکه خودشون هم مجبور بودن بیان به نظر میومد قبل از رفتن به تولد به خانوادشون گفته بودن که ما شب نمیام خونه.تو راه فقط یکی از پسرا رو با خواهرش که تو ماشین بودن فرستادیم خونه و 7 نفری رفتیم خونه ننه اینا.اونجا هم سمانه چون با من قهر کرده بود پیشم نخوابید .خلاصه همه وسط حال ولو شدیم.بدون بالشت و پتو و تشک خوابیدیم . ساعت 8 صبح هم یکی یکی بیدار شدیم. شیوا یه مشت پارچه واسه اون 2تا چادر واسه اونن دوتا دختر پیدا کرد و خودشم آماده شد که بریم اینارو برسونیم. در خونشون هم چادورهاشو پس گرفتو رفتیم سمت خونه سمانه اینا . شیوا رفت تو 2 تا مانتو واسه سمانه و بهاره آورد و برگشتیم خونه ننه پیش سمی وبهار…

*******************************************************************************

اون 2 هفته ای که شوهر عمه مرخصی بود بالاخره تموم شد و ایشون برگشتن سر کار.منو شیوا هم بارو بندیلمون رو جمع کردیم که بریم خونه سمانه. با این که شیوا اونجا زیاد می رفت اما این مدت بهش گفتیم بیاد اونجا دوره هم باشیم اونم اول بهانه تنها بودن مادر رو آورد ولی مادر که یه عمر تنها زدگی می کرد و براش مهم نبود. واسه همین قبول کرد. اون روزا خیلی خوش می گذشت .مخصوصا این که شیوا پیشمون بود و من اصلا حوصلم سر نمی رفت. همش توی سرو پکار(سرو کله) هم می زدیم. اما هیچ وقت فرصت نشده بود که بخوایم کاری با هم کنیم. البته انقدر خوش بودیم که اون موضوع تغریبا داشت یادمون می رفت . حده اقل واسه من که اینطور بود. روزای اول بعضی وقتا که سمانه و بهاره پیشمون نبودن مثلا وقتی تو آشپزخونه بودیم هر از گاهی واسه شوخی یه دست به کون یا سینش می زدم. اما فقط در حد شوخی بود.و واقعا نمی شد کاری کرد. بهاره هم که اصلا انگار نه انگار که من یه بار تو حموم کرده بودمش. هیچی به رو خودش نمی آورد و رفتارش مثل روزای قبل از سکس باهام بود. راستیاتش من هیکل بهاره رو خیلی دوست داشتم و از سکس باهاش لذت بردم چون کلا من از تینیجر بیشتر خوشم میاد و همیشه فیلم سکسی که می دیدم میرفتن قسمت نوجون هاش. در کل اندام کوچیک برام جذاب تره. اون روزا خیلی زیاد غذا می خوردیم ، مخصوصا شبا که اکثرا فست فود می رفتیم یا سفارش میدادیم بیارن. واسه همین سمانه داشت چاق می شد و من بهش می گفتم که سس نریز روی غذات . یا اینکه نوشابه کمتر بخوره. خلاصه از این حرفا. این جریان انقدرادامه داشت که بعضی وقتا مجبور بودم دعواش کنم تا سس نریزه و… یه شب به 2تا از دوستامون که الان با هم ازدواج کردن گفتیم بیان(اونا زیاد میومدن پیشمون) . شب طبق معمول شام گرفتیم بیارن خونه. پای میز شام بودیم که دیدم باز سمانه داره کل سس رو میریزه رو پیتزاش ، بهش گفتم این کارو نکنه اما خیلی ناراحت شد که بعد فهمیدم به خاطر اینکه تو جمع بهش گفتم بدش اومده. (خودتون که دیگه دخترا رو میشناسین البته شاید باید بگم که نمیشناسین)خلاصه دیدم که پیتزاشو ول کرد و دیگه لب نزد.منم خواستم چندتا لقمه بکنم دهنش اما دستمو پس می زد. همه هم این موضوع رو متوجه شده بودن.ولی خوب کسی چیزی نمی گفت.چند بار که اینکارو کرد بهش گفتم اصلا به درک نخور.اینو گفتمو سمانه پاشد رفت تو اتاق درو هم قفل کرد. حتی وقتی دوستامون خدافظی کردن که برن ،بیرون نیومد. همش بهم می گفتن برو از دلش در بیار. اما اون درو باز نمی کرد. دیگه موقع خواب بود که من مجبور شدم برم توی حال بخوابم.گفتم که منو سمانه تو اتاق عمش می خوابیدیم و از وقتی هم که شیوا اومده بود می رفت تو اتاق سمانه می خوابید. بهار هم که تو اتاق خودش بود.منم رفتم تو حال روی مبل دراز کشیدم و به فکر اتفاق امشب بودم.خوابم نمیرفت اعصابم داغون بود. گوشیمو گرفتم دست و شروع به چرخ زدن تو اینترنت کردم و تا چشمام خسته بشه شاید خوابم بگیره. ساعت دیگه طرفای 2 بود که دیدم شیوا از اتاق اومد بیرون رفت سمت یخچال آب بخوره.موقع رفتن متوجه من نشد چون من پشتش بود اما آب که خورد از آشپزخونه برگشت منو دید که دارم با گوشیم ور می رم.اومد سمتم با صدا آروم گفت : _چرا بیداری؟ _خوابم نمی ره ، اعصابم خورده _اگه جات بده تو برو تو اتاق من بیام اینجا _نه کاری به جاش نداره ، ذهنم درگیره یه خورده در مورد اتفاقی که افتاده بود حرف زدیم توقع نداشته باشین همه مکالمه های 2 سال پیش رو حفظ باشم. فقط یادمه که گفت : _پس امشب باید جلق بزنی(باخنده) _دیشب زیاد کردم ، واسه همچین موقعی _یعنی دیگه امشب کیرت بلند نمیشه؟ _ با این حرفای تو کم کم داره بلند میشه _شورتتوپاره نکنه! _اون می دونه چیو پاره کنه _آخ جون امشب ماله من میشه؟)دیالوگمون طولانی تر بود ولی یه چیز تو همین مایه ها بود) اینو که گفت یه خورده مکث کردم اونم با یه لبخند موزیانه زیبایه صورتشو به رخم کشید.دستشو گرفتم بردم تو اتاق.درو آروم بستیم . شیوا دوتا بازومو گرفتو لباشو گذاشت رو لبام. منم با اشتیاق شروع کردم به خوردن لباش . به خاطر هات داگی که خورده بود یکم دهنش بود میداد. خودشم از عکس العمل من این موضوع رو فهمید گفت مسواکم زدم اما بازم بو سیر میده. کیرمو از رو شلوارک گرفت گفت که دلم واسه کیرت تنگ شده . مزش هنوز زیره زبونمه. همون جور که وایساده بودیم. دستشو کرد تو شلوارکم و کیرمو با دستاش لمس کرد . منم دستامو گذاشتم رو سینش متوجه شدم که سوتینشو (مثل تمام دخترای دیگه که شبا باز می کنن) باز کرده بود و یکی از مراحل رو برام آسون کرده بود. سینشو گرفتم دست و شروع به مالیدن کردم اونم کیرمو میمالید . بهم گفت بخورشون منم یه کوچلو اومدم پایین و سینه های نسبتا بزرگشو گذاشتم تو دهنم و اول با زبون نوکشو خوردم بعد یواش یواش شروع کردم به خوردن و لیسیدن کلش. صدای نفساش داشت دیونم می کرد. خودشو از دستم خلاص کردو رفت پایین شلوارکمو تا زانو کشید پایین و چندتا بوس به سرش زد . یکم نگاش کرد . تنها نوری که تو اتاق بود نور چراغ توی کوچه بود که دقیقا مماس با پنجره بود. البته همون هم کافی بود تا شیوا بتونه کیرمو یه واررسی کنه. یکم که باهاش بازی کرد دوباره چندتا بوسش کردو گذاشت تو دهنش و شروع به ساک زدن کرد. واقعا خوب ساک می زد یه بار گفتم از اون دوتا و خیلی های دیگه تو این مورد بهتر بود. بدون اینکه بهش بگم تخمام رو هم می خورد. یه چند دقیقه که خوب ساک زد و کیرم رو پر خون کرد ،بلندش کردم یه لب ازش گرفتم ، گفت بریم رو تخت منم گفتم نه همین جا بهتره و برشگردوندم و چسبوندمش به دیوار.شلوارشو محکم کشیدم پایین . از روی شرت یه دست روی کسش کشیدم که دیگه کاملا خیس شده بود. شرتشو هم کشیدم پایین . خودمم هم شرتمو که تا زانوم بود دراوردم کیرمو گرفتم دست . خودش با دوتا دستش کونش رو از هم باز کرد. یه ذره کیرمو خیس کردمو کون اونو هم با آب کس خودش لیز کردم . کیرمو گذاشتم جلو سوراخ کونش و یه فشار آروم دادم تا سرش بره تو .اما از اونجایی که کیرم بزرگ هست و تو عکسا هم دیدین سخت بود یکم. چند بار سر کیرمو به سوراخ کونش فشار دادم که شیوا گفت : بزار توش بزار توش… منم این دفعه فشار رو بیشتر کردم تا سر کیرم رفت تو یکم خودشو جمع کرد و یه صدای ناله ای کرد .من یکم کیرمو نگه داشتم و شروع کردم به خوردن گردنش و یه دستمو از پشت به سینش رسوندم و محکم فشارش می دادم. می دونستم سوزش داره وقتی فهمیدم سوزشش تموم شد توی همون حالتی که بودم یعنی چسبیده بودم بهش جوری که هیچ فضایی بین شکم منو کمر اون نبود و با یه دستم گلوش رو گرفتم و با دست دیگم سینه هاش جوری لمس کردم که یه سینش کف دستم بود و با ساعد ، اون یکی سینشو فشار می آوردم و تو همون حال پشت گردنشو بوس کردمو کیرمو هل دادم جلو . خیلی آروم فشار دادم تا این که کل کیرم جا باز کرد. و با همون سرعت شروع کردم تلنبه زدن . صدا نفساش داشت منو زود تر ارضاع می کرد. کون خیلی تنگی داشت البته زیاد داده بود اما بازم کونش تنگ بود.دیگه کیرم روون شده بود منم سرعتم رو بیشتر کردم . صدای نفساش دیگه داشت بلندتر می شد که مجبور شدم با دستم جلو دهنشو بگیرم با اون دستم هم شروع کردم به مالیدم کسش. تو این مدت چندبار ارضاع شد . منم اون لحظه صبر می کردم که لرزشش تموم شه و ازش می پرسیدم که : الان دفعه چندم بود. تعدادش یادم نیست الان اما زیاد بود.همون جور که دستم رو دهنش بود می گفت:جرم بده … منم حشری تر از قبل تلمبه می زدم.دیگه دستاشو رو از رو کونش برداشته بود و پاهای منو گرفته بود و فشار میداد.دوست داشتم چندتا بزنم در کونش ولی نمی شد. صداش میرفت بیرون.دیگه داشت آبم میومد که بازم ازش خواستم بریزم تو دهنش که دوباره ممانعت کرد گفت بریز توش. منم دیگه نفسای آخرم بود که آبم اومد و تا اومد کیرمو کشیدم بیرون ریختم رو کمرشو کونش.از پشت محکم بقلش کردم آروم توی گوشش گفتم : سوراخت حرف نداره . اونم دوباره یه فهش به ننمون دادو گفت کصافت جرم دادی. منم در جواب، مامانشو مورد خطاب قرار دادم که یه وقت کم نیارم و گفتم کاش کیرم بزرگتر بود تا یه جور پارت می کردم که همیشه هشتی راه بری. این حرفو زدمو گفت بریم رو تخت. منم بردمش رو تخت. به دستمال کمرشو تمیز کردم . بهم گفت چرا انقدر اسرار داری آبتو بخوردم؟مگه سمانه می خوره؟ گفتم که این حرکتو دوست دارم کسی هم نیست که بخوره(البته یه بار بهاره ناخواسته یکمشو خورد . ولی چون زیر پتو بود زیاد حال نکردم. چون نمیدیدم) . ((بابای فیلم سوپرایی که دخترا توش آب پارتنرشون رو می خورن بسوزه)). گفتم تو تا حالا امتحان کردی؟ جواب داد که نه . گفتمش که یه بار امتحان کنید بعد بگید بده یا خوبه. یه سری تکون داد گفت شنیدم که می گن مقوی هست.گفتم چجورم. کیرمو گرفت و شروع کرد برام جلق زدن.گفتم بازم می خوای آبمو بیاری؟ گفت می خوام بخورم!! یه خورده برام جلق زد بعد که دید آبم نمیاد گفتم بیا بشین رو کیرم.اونم اومد نشست روش و خودش با دست کیرمو سمت سوراخش هدایت کرو و آروم نشست روش، تا ته که رفت تو خودشو چسبوند تو بغلم منم کونش رو گرفتم شروع کردم تکون دادن رو کیرم. دوباره با سرعت زیاد براش تلمبه زدم.یکم که تو این پوزیشن کردمش خسته شدم و رو کمر خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا و دوباره کیرمو کردم تو سوراخش . دیگه داشت آبم میومد که بهش گفتم : وقتی بهت گفتم بشین رو زانوت دهنتو باز کن.چندتا تلمبه دیگه زدم بهش گفتم ، اون سریع نشست رو زانو منم مثل فیلمایی که دیده بودم آبمو خالی کردم تو دهنش و وقتی داشتم خالی می کردم صورتشو تکون داد که این کارش باعث شد همه روی صورتش پخش بشه و فقط یه ذره از اون بریزه تو دهنش.یکم سرفه کرد ولی به نظر واسه این که من ناراحت نشم اون یه ذره آبی که ریخته بود تو دهنش رو با بدبختی قورت داد.بعدشم بدون اینکه چیزی بهم بگه از اتاق رفت بیرون تا بره دست شویی صورتش و کلا خودشو بشوره. منم یکم صبر کردم دیدم پیداش نشد ، دیگه داشت خستم می شد رفتم پشت در دست شویی یه ضریه یواش به در زدم جواب نداد منم با پررویی درو باز کردم رفتم داخل دیدم که رو دست شویی فرنگی نشسته بود و داشت خودشو میشست.اول یکم جا خورد بعد با خنده بهم گفت : بفرما تو راحت باش. منم یه خنده بهش کردم و کیرمو توی روشویی شستم و اومدم توی حال سر جام خوابیدم_ادامه دارد.

*******************************************************************************

من و انتقـــــــــــــــــــــــــــــام از مامان ؟! چهار سالم بود . پدرم پزشک بود و پونزده سالی رو از مامان بیست و پنج ساله ام بزرگتر بود . مامان فریده ای که جز چند تا صحنه دعوا و کتک کاری چیزی ازش در ذهنم نمونده بود . مامان فریده با مردی که بابام نبود با هم رفیق شده بودند . اون روزا که چیزی از این چیزا حالیم نمی شد . بابام هر وقتی که می رفت مطب اون پسره جوون که هم سن مامانم بود میومد خونه مون . یه روزی شاهد بودم که چه جوری شلوار خودش و مامانو کشید پایین و اون شومبول گنده و زشتشو فرو کرد توی کون مامان . راستش من ترسیدم و رفتم اتاق خودم دوباره گرفتم خوابیدم ولی یه روز دیگه بابا اومد خونه و کتک کاری و دعوا و دیگه مامانو ندیدم . بعد از اون بابام از دواج نکرد و من زیر دست مامان بزرگها و خد متکارا بزرگ شدم . راستش تا یه مدتی از بابام حساب می بردم . چون به طرز وحشتناکی مامانو گرفته بود زیر مشت و لگد . وقتی بزرگ شدم و فهمیدم که مامان چه بلایی بر سرمون آورده و چه جوری خیانت کرده دیگه حسرت نمی خوردم که چرا دیگه نمی بینمش . روز به روز کینه ام نسبت به اون بیشتر می شد . از این که چرا مادر ندارم زجر می کشیدم . وقتی که می دیدم مامانای دیگه چه جوری دست نوازش سر پسراشون می کشن . نگران اونا هستند . کی پسر میره بیرون کی میاد خونه .. چقدر به محبت مادر نیاز داشتم ولی اون تنهام گذاشته بود . چقدر دلم می خواست یه روزی انتقام خودمو می گرفتم . می گرفتم و نشون می دادم که منم می تونم . منم می تونم حق خودمو از این زندگی بگیرم . دلم واسه بابام می سوخت . بابا خیلی مهربون بود . بیست سالم شد . من دانشگاه و رشته پزشکی قبول شدم .قبل از پذیرش در دانشگاه واسم معاف از خدمت هم گرفته بود . بیست سالم بود . راستش اصلا برای دیدن مادرم هیجان نداشتم . بعد از شانزده سال می رفتم تا مادرمو ببینم . پدر مهربون من موافقت کرده بود که من برم امریکا . تا مادرمو ببینم . بدم میومد بدنم می لرزید از این که بخوام این زن بد رو ببینم . اونی که دوستم نداشت و اگه دوستم می داشت راضی نمی شد که بعد از شونزده سال این جوری واسه من دلتنگی کنه . بخواد حاصل زحمات پدر رو ببینه که چی منو 9 ماه تو شکمش داشته و دو سه ماه شیر سینه شو داده و بعد واسه این که خراب نشه از شیر خشک استفاده کرده . . نمی دونستم چه جوری باهاش روبرو شم . می دونستم قیافه اش به یادم میاد . هرگز اون صحنه هایی رو که داشت به شدت از بابا کتک می خورد فراموش نخواهم کرد . برام لس آنجلسی که اسمشو شنیده بودم و دیدن کشوری بزرگ هیچ هیجانی نداشت . برای من عمر از دست رفته بی مادر بود که می ارزید . کینه و خشمی که می خواستم یه جورایی نشونش بدم . واقعا این زن خجالت نمی کشه بعد از 16 سال هوس دیدن پسرشو کرده ؟/؟ وقتی که دیدمش یه لحظه قلبم لرزید . حس کردم با همه بدیهاش بازم یه چیزی ما رو به هم پیوند میده ولی اشکها و دلتنگیهای پدر رو به یاد آوردم دلم لرزید .. مادر اشک می ریخت -فرید فدات شم چقدر بزرگ شدی . پدرت چه طور دلش اومد که این همه مدت تو رو ازم دور نگه داشته باشه -فریده خانوم . چطور دلشو داشت و جرات کرد که منو به دست تو بده . من به خاطر همون پدره که اینجام . -عزیزم بیا بریم ازم دلخور نباش . منو غرق بوسه کرده بود . اشک می ریخت . امریکایی ها به طرز عجیبی نگاهمون می کردند . شاید اگه نمی دونستم چه بر سر ما آورده منم همون احساس اونو داشتم . مامان نشون نمی داد که 41 سالش باشه . عزیزم چقدر بزرگ شدی . مامان فدات . همون تیپ بچگی ها رو داری . چقدر دلم می خواد همین جا پیش خودم بمونی . یه اخمی بهش کردم که دوزاریش افتاد .. -فرید می دونم ازم ناراحتی باشه بعدا با هم حرف می زنیم . الان این قدر ذوق زده ام که نمی دونم چی بگم . راست می گفت وقتی منو دید قلبش داشت از جا وای می ایستاد ولی من راستش فقط واسه بابا بود که اشک تو چشام جمع شده بود . بابایی که می رفت اتاق عمل و مطب و به بیماران می رسید تا زندگی ما بهتر شه و اون بهش خیانت کرد . یه آپار تمان کوچولو خوشگل در طبقه بیستم یه واحد مسکونی داشت درست در مرکز شهر . شب شده بود چقدر همه جا زیبا بود . از بس در ایران خودم مانتویی و حجابی دیده بودم دیدن زنی نیمه بر هنه مثل اون واسم تعجب انگیز بود . این که بر هنه از این که خیلی کوتاه و فانتزی اومده بود پیش من . نصف سینه های درشتشو انداخته بود بیرون . چقدر موهای شرابی و بلند بهش میومد . به لباش روژی زده بود تر کیبی از رنگهای سرخ و قهوه ای که به موهای شرابی اون میومد . شورتی که پاش بود و به رنگ صورتی ملایم منو به یاد زمانی انداخته بود که اون پسره اونو پایین کشید و کیرشو فرو کرد توی کون یا کسش . اون روز من بچه بودم و نمی دونستم که کیر در چه مسیری حرکت کرده . احتمالا اون لحظه مامان کس داده بود . منم که فقط با یه شلوارک و خیلی راحت کنار مامانم بودم . به دید زنی غریبه بهش نگاه می کردم . از اول هم نقشه ام این بود که اونو تحقیرش کنم . اون روز نسبت به مامان بچه بودم و حالا هم همین . نمی تونستم خوب متوجه تغییرات پوستش بشم ولی خیلی خوشگل بود . کونش خیلی گنده شده بود . کیرم شق کرده بود . اما هنوزم باید صبر می کردم . -عزیزم خیلی حرفا دارم باهات بزنم . -مامان تو در حق بابا نامردی کردی . ظلم کردی تنهاش گذاشتی .. -فرید تو چی می دونی .. آره من گناه کردم ولی انتظار بخششو داشتم . آدما همشون گناه می کنند . -بابا هنوز زن نگرفته -تو از کجا می دونی اون دور از چشم تو دنبال زنای دیگه نبوده .؟/؟می خواستم بزنم زیر گوشش ولی دیدم که مهمونش هستم و اگه منو بیرون کنه چی میشه . من پسرش بودم این کارو نمی کرد ولی از این جور مادرا هیچی بعید نیست . -مامان تو شوهر داشتی و خیانت کردی . من که از بابا چیزی ندیدم .ولی اون زنم نداره . ..خلاصه واسم غذای ایرونی درست کرده بود و گذاشت پیشم . دیدم داره گریه می کنه . -بچه که بودی مرغ سرخ کرده و آلو خیلی دوست داشتی .. -مامان وقتی که تو رفتی بودند کسایی که واسم درست کنند . -عزیزم من این 16 سالی هر روز و هر لحظه اش به یاد تو بودم . دو سه تا عکس دست توی کمر و لب روی لب اون و چند تا مرد رو در گوشه و کنار دیدم و گفتم آره مامان معلومه چقدر غصه می خوردی . گاهی کم می آوردی به سیاهپوستها می چسبیدی -چیکار می کردم معزیزم . بابات ولم کرد .. آخ که این زن چقدر شیاد بود .به وقت خواب رفتم روی تخت دراز کشیدم . ازم خواست که باهاش دوش بگیرم . نمی دونستم برم یا نه ولی این کاروانجام دادم . می خواستم با مادرم هم بستر شم . کاری رو که اون روز اون پسره انجام داده منم انجام بدم . اون که مادرم حساب نمی شد . اون یک زن هرزه بود . اون نماینده ای بود که منو 9 ماه در شکم خودش نگه داشته باشه تاوقتی که منو به دنیا آورد از شرم خلاص شه . حالا که بزرگ شده بودم یه همدم بی دردسر می خواست . چقدر اندام مادر زیبا و هوس انگیز بود . سوتینشو درآورد ولی شورت نازک پاش بود . کیرم شق شده بود . به بدن هم لیف زدیم . -فرید خیلی سرد تنمو لیف می زنی . تو اصلا هیجان نداری . من از لحظه ای که تو رو دیدم هنوزم نمی دونم احساس خودمو چه جوری بیان کنم . قصد داشتم توی حموم نقشه امو پیاده کنم ولی این کارو نکردم و موکولش کردم به بعد . تخت خیلی راحتی بود . فضا رو به فضای شاعرانه ای تبدیل کرده بود . من و اون با یه شورت کنار هم دراز کشیده بودیم . از اونجایی که دیده بود من سرمو رو سینه های درشتش نمی ذارم اون سرشو گذاشته بود رو سینه هام و می خواست باهام درددل کنه . رفته بود توی حس و عاطفه ها . -فریده خانوم گفتی که برم ایران پسرم رو ببینم -راستش از بابات خجالت می کشیدم . -من نمی تونم دوستت داشته باشم .منم خیلی خوش تیپ و خوش اندام شده بودم ولی می دونستم که مامان مثل یه پسر منو در آغوش گرفته . انگشتاشو لای موهای نرم سینه ام فرو می برد و باهاش بازی می کرد وقتی صورتمو بوسید بوی خوش تن و بدنشو تا مغز استخون منم رسیده بود . کیرم به تنش چسبیده بود . اینو حس کرده بود خودشو کنار کشیده بود . شاید متوجه شده بود که منم نیاز دارم . کلی داستان سکس با مادر خونده بودم تا تونستم خودمو قانع کنم که می تونم باهاش آمیزش داشته باشم …… ادامه دارد ………… نویسنده ……. ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

من و انتقـــــــــــــــــــــــــــــام از مامان ؟! رفتم طرف سینه مادر و دهنمو گذاشتم روش و لبامو گذاشتم روی نوک اون و شروع کردم به میک زدن سینه مامان -چند لحظه ای چیزی نگفت -فرید داری چیکار می کنی -دهنمو باز تر کرده گفتم یاد بچگی هام افتادم .. -فرید نکن تو یه جوری داری سینه هامومی خوری . تو که هنوز باهام لجی تازه یادت نمیاد که بچگی ها چه جوری سینه امو می خوردی -راست میگی مامان . تو همون دو سه ماه اول شیرم داده بودی واسه این که نوک سینه هات خراب نشه غریبه ها اونو بخورن دیگه بهم شیر ندادی . یه لحظه خودشو ازم رها کرد و گفت من بهت چیزی نمیگم و تو هر کاری که دلت خواست می کنی و هر حرفی رو که خواستی می زنی . بس کن دیگه . بذار احترام بین من و تو محفوظ بمونه .. نذاشتم مامان در بره . اونو به روی شکم انداختم روی تخت و افتادم روش . سنگینی و توان خودمو گذاشته بودم روش . با یه دستم شورتمو پایین کشیده دست دیگه امو رو کمرش گذاشته بودم . پاهاشو و بدنشو طوری به تخت چسبونده بود که نمی ذاشت من شورتشو پایین بکشم . با خشم راضی به پاره کردن شورتش بودم ولی نمی شد من خودمو برهنه کرده بودم . عیبی نداشت و همون کیر رو روی شورت مامان مالوندم . -فرید نکن زشته . من مامانتم . -مامان ؟/؟ کدوم مامان . این سوراخی رو که حالا به روم بستی یقین دارم به روی صد ها نفر بازش کردی -فرید بین من و تو باید بسته بمونه . یه سدی باشه نکن . -اینجا امریکاست اشکالی نداره . کیرمو از پهلوی شورتش گذاشتم رو چاک کونش . دستامو رسوندم به شونه هاش و یواش یواش مالوندمش . اون دست و پا می زد ولی وقتی کف دو تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش آروم گرفت -مامان کس دادن به پسرت راحت تره یا خیانت کردن به شوهرت ؟/؟ اینجا کسی نیست ما رو گیر بندازه . اگه بدونی چقدر لذت می برم . -فریده اشک می ریخت . ولی دیگه ساکت شده بود . من این جور تر بیت نشده بودم ولی ضرب کیرمو باید به مادرم نشون می دادم . شورتشو کشیدم پایین تا چند دقیقه فقط داشتم کونشو نگاه می کردم و آروم آروم گازش می گرفتم . کف دو تا دستامو روی کون مامان می گردوندم . کیرمو بهش کمی مالوندم . همون کیررو میذاشتم جلوی دهن مامان فریده -فرید کیرتو ساکش می زنم به کسم دست نزن .. خودمو بر گردوندم کیرمو فرو کردم توی دهن مادرم و در یه حالت مخالف با اون کف دستمو از روی کون مامان گذاشتم روی کس خیس اون . -مامان اگه بدونی واسه گاییدن تو تمرینی چند تا دختر و زن بیوه رو گاییدم ؟! ….انگشتمو می کردم توی کسش و می کشیدم بیرون . -مامان دختر که نیستی . یه موقع خطری باشه . داشتم اونو دست می انداختم و به حالتهایی که به دهنش به وقت ساک زدن نشون داد متوجهم کرد که متوجه این کنایه من شده . -اووووووفففففف فریده آبم داره خالی میشه .. مادر با فشار بیشتری کیرمو میک می زد . اراده انزال و خالی شدن آب کیرم در دستها و لبهای مامان بود . تا چند لحظه نمی تونستم چشامو باز کنم .. . مامان تمام آب کیر منو خورد همون لبو گذاشت رو دهنم و شروع کرد به بوسیدنم . حالا اون داغ شده بود . اومد رو کیرم نشست .. ولی من خودمو کنار کشیدم . -فکر کردی من زنی مثل تو رو میگام ؟/؟ -فرید در مورد مامانت چرا این جور قضاوت می کنی . حالا که منو تشنه و راضی کردی ؟/؟ با قلبم با روحم با احساسات من بازی نکن . خیلی اذیتش کرده بودم . حقش بود . دقایقی پیش واسه گاییده نشدن تلاش می کرد . حالا واسه گاییده شدن .. اشکشو در آورده بودم . -فرید فکر نکن که من هوسبازم . فقط واسه این که تو راضی باشی راضی شدم . -پس بیا بخوابیم . چشاش در نور کم اتاق از هوس برق می زد . منو بوسید . سینه هاشو به سینه هام چسبوند . کوسشو انداخت رو کیرم . رو من سوار شد . نتونستم حرفی بزنم . من می خواستم بهش تجاوز کنم .. آره من باید این کارو کنم . فوری سر و ته کرده افنادم روش و قبل از این که بفهمه چی شده کیرمو کردم توی کسش .-فریده فقط باید قول بدی که دیگه به هیشکی ندی -فرید بکن حالا وقت این حرفا نیست . هر کسی با هر کسی که داری می کنی فقط حواست باید به اون سکس باشه و به بقیه فکر نکنی خودمو کنار کشیدم . -فریده اگه می خوای بکنمت باید قول بدی به هیشکی دیگه ندی . -تو سه ماه دیگه میری ایران من چیکار کنم .. راست می گفت . به هر حال این سه ماهی رو یه کاریش کن ..نمی دونم فریده چش بود . چشاش داشت از حدقه در میومد . چه لذتی می داد روی اون تخت راحتی گاییدنش چه حالی می داد . حس می کردم که دارم یک زن خارجی لوکس رو می کنم . .کس مامان با این که خیلی گاییده شده بود یه تنگی خاصی داشت . می دونستم دستکاری کرده . چند بار نزدیک بود از زبونم بپره مامان مامان بگم ولی جلو خودمو گرفتم . با حرکات گایشی من رو تخت و تشک راحتی کمی بالا و پایین می رفتیم و لذت می بردیم ..- فکر همه چی رو می کردم جز اینو که خودمو در اختیار پسرم بذار م. فقط به خاطر تو این کارو انجام دادم . دریغ ازشنیدن یک کلمه مادر . این پاداش این همه صبر و تحمل من نیست . -خیلی خنده دار بود . زیر کیر غریبه ها دست و پا زدن که دیگه پاداش نمی خواست . مامان داری پاداشتو می گیری . دیگه کار دیگه ای از دستم بر نمیاد . ازم انتظاری نداشته باش -یه بار دیگه بگو چی گفتی ؟/؟ -مامان پاداشتو دارم بهت میدم … وووووووووییییییی بالاخره سوتی رو داده بودم . گفته بودم مامان .. اشک از چشاش جاری شده بود . خودشو از پایین محکم تر به بالا و کیرم می زد . از خوشحالی زیاد هوسش اوج گرفته بود . به آرامش رسیده سکس بهش لذت می داد .. انتقام من کیری شده رفته بود . فرید مرده شور تو رو بردن با اون انتقام گرفتنت . .ولی می دونستم در اصل ناراحته از این که زیر کیر منه .. -اووووووفففففف بهم بچسب لبامو ببوس . کبودم کن .. آخخخخخخخ فرید کسسسسسم .. کس مامانتو بکن . تنبیهش کن که این همه سال تنهات گذاشته .. از رو رفته بودم . ولی اون دیگه از حال رفته بود . دیگه اینجا استرسی نبود که صدای فریاد کس دادنشو کسی نشنوه . هنوز نیمه شب نشده بود . مامان داغ کرده بود . پاهاشو به دو طرف باز کرده و در اثر دستکارهای من آبش اومد . پاهاشو دور پاهام بست .-اوووووففففففف -بگو بگوووووو ادامه بده فرید پسرم اووووففففففف چییییییییی -اوووووففففففف مااااااماااااان کسسسسسس تو کییییییرمو داره می خوره . آبش کرده -بگو بگو آبش بیاد و جون بگیره .. حالا نوبت دهن کسمه که آب کاکل کاکل زریشو بخوره .. -مامان خوشم میاد لذت می برم . مامان مامانی من .. چرا ولم کردی .. فریده جون دوباره اشک می ریخت .. -فرید دیگه ولت نمی کنم . هر چی تو بخوای همون میشم .دوستت دارم پسرم . چشامو بستم و با لذت آب کیرمو ریختم توی کس مامان جونم .. فرید خاک توسرت . 16 سال تمام ولت کرده بود . کودکی و نوجوونی تو رو خراب کرد . اون وقت خودت رو فدای یه تیکه گوشت به نام کس کردی .. ای خاک تو سرت . کس مامان مثل کس دوشیزه های ایرونی بود با این که می دونستم کلی کیر کلفت امریکایی خورده . کف دستمو گذاشتم روی کونش و دو تا قاچ کونشو از چاک وسط به پهلو ها بازشون کردم . دلم می خواست کونشو محکم تر بکنم . کیرم این طرفو خیلی راحت تر رفت . انگار مامان توی خارج بیشتر کون داده بود ولی چه حالی داد گاییدن کون مامان . مزه می داد . اونم داشت حال می کرد . کون مامانو بیشتر از نیم ساعت گاییدم تا داغ شده و این بار کمتر خالی کردم ولی چه کون خوش نقش و نگاری بود . به وقت گاییدن کیرمو کشیدم بیرون لاپا رو روشن کردم تا بتونم تن قشنگشو به خوبی ببینم عجب تن و بدنی داشت این مامان .. اووووففففف دلم می خواست فقط تا صبح اون کونو نگاش می کردم .. فرید فرید به بابات خیانت نکن .. شل نگیر .. ولی دیگه چیزی نمونده بود .. کاری نمونده بود که نکرده باشم . . دیگه حسودیم می شد که مامان میخواست بره سر کار . منو به خیلی از جا های دیدنی امریکا برد . بیشترشو در همون کالیفر نیا گشتیم . جالب اینجا بود که اونم حسادت می کرد از این که مبادا من بخوام دوست دختر بگیرم و با یکی حال کنم . چون همسایه روبرویی ما یه دختر 18 ساله داشت که چند بار کنار در دیدمش . بعد از سه ماه وقت وداع رسیده بود . در این مدت هر شب در آغوش هم بودیم . مامان گفت که میره دنبال بلیط من و کارای دیگه .. نمی دونم چرا آخرین شبی رو که در لس آنجلس بودم مامان دیگه اشکی نریخت . احساس غم نمی کرد . . دم صبح شد دیدم . دیدم چند تا چمدون و ساک جمع کرده منتظره بیدار شم -مامان من که این همه بار نداشتم . -مال منه -وووووییییییی مامان اینا رو باید به کی بدم .. -لازم نیست تو بدی . من خودم بهشون میدم .. نگاش کردم ..-وووووییییییی مامان مامان تو داری میایی ایران ؟/؟ آرررررررره ..حالا دیگه اشک می ریخت .. و منم برای اولین بار در این چند ماه باهاش اشک می ریختم . کیر من مامانو سر حالش کرده با استفاده و انگشت گذاری یا همون کیر گذاری روی همون نقطه ضعفش اونو به وطن بر گردوندم . البته دیگه به درد این نمی خورد که بابابام آشتی کنه ولی باید وظیفه پسری خودمو به خوبی انجام می دادم . مامان و با با با هم آشتی نکردند. مامان جونم شد معشوقه اختصاصی من و منم شدم دوست پسر اختصاصی اون . ولی با همه اینها هنوزم که هنوزه بابامو بیشتر دوست دارم …. پایان … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

هوش و بیهوش ۱هر چی پدرم گفت صبر کن شاید واسه هفته بعد مرخصی بگیرم و همراهتون بیام قم به گوش این مامان چادری ما نرفت که نرفت . من و آبجی سهیلا و مامان شیلا واسه زیارت از اصفهان راه افتادیم طرف قم . تقریبا چهار ساعتی رو تو راه بودیم . با این که سیزده سال بیشتر نداشتم ولی احساس غرور و مردانگی می کردم . خواهرم یه سال ازم کوچیکتر بود و مامان ما هم که زود ازدواج کرده بود تازه سی سالش شده بود . بابا همه جا با هامون میومد واسه همین مامان زیاد آشنایی نداشت که باید کجا اتاق بگیریم و کجا بخوریم و به اصطلاح نمی دونست چه جوری مرد باشه . منم اولین تجربه ام بود و باید خودمو نشون می دادم . مامان هم باید نذرشو ادا می کرد چون بابام یه سکته قلبی کرده بود و صاف در رفته بود .. وقتی که از اتوبوس پیاده شدیم مثل آدمایی که از عصر حجر اومده باشن سوار اولین ماشینی که می گفت اتاق خالی سراغ داره شدیم . یه شب بیشتر نمی خواستیم بمونیم . مامان شیلا می گفت فقط نزدیک حرم باشه که هر وقت دلمون خواست زود بریم زیارت -چشم آبجی شمارو می برم نزدیک حرم . اصلا از قیافه راننده خوشم نمیومد . یه قیافه شش در هشت با سبیل چحماقی و کلاه شاپویی که سرش داشت منو به یاد هنر پیشه های لاتی فیلمای قدیم مینداخت . این همه ماشین با کلاس بود و سوار یه پیکان قراضه ای شده بودیم که به درد تعویض و برش هم نمی خورد . ما سه تایی پشت نشستیم . چند صد متر جلوتر هم یه مسافر دیگه سوار شد . یه مرد خوش تیپ با کت و شلوار اتو کشیده و خیلی هم به خودش رسیده . اصلا معلوم نبود واسه چی سوار این ماشین شد . اتفاقا اونم سراغ خونه خالی رو می گرفت -حاج آقا این همشیره هم دنبال خونه خالی می گرده . من یه جای خبلی خوب سراغ دارم نزدیک حرمه . توی این شلوغی یه جای خوب گیر آوردن خیلی سخته . الان آخر شهریوره و تا چند روز دیگه مدرسه ها باز میشه . یه ساعتی گذشت و معلوم نبود چرا به حرم نمی رسیم پس از دور زدنهای زیاد و این ور و اون ور گشتن این پیکان قراضه تو یه کوچه کلنگی ایستاد و گفت آبجی همین جاست پیاده شیم -حاج آقا شوخیتون گرفته ؟/؟ما که هر چی پول داریم باید بدیم تا بریم حرم تازه پول هیچی وقتمونو بگو . شب نصفه شب می خواهیم جایی باشیم که راحت بر گردیم -همشیره الان هر ساعتی که اراده کنی ماشین هست -مگه شما از اول نگفتین نزدیک حرمه ؟/؟واسه چی با حقه بازی کار می کنین . سعی کنین یه لقمه نون حلال از گلوتون بره پایین -آبجی به کوچه نگاه نکنین این خونه الان یه اتاق خالی داره بقیه اش پره . حاج آقا شما هم بفر مایید اگه همشیره خوشش نیومد و شما خواستین بگیرین . رفتیم داخل . شبیه به فیلمای ترسناک بود . هیشکدوممون خوشمون نیومد -ببخشید حاج آقا مارو ببر وسط شهر این حاج آقا اگه خوشش اومد همین جا رو بگیره . پس چرا از سر و صدای مسافرا خبری نیست ؟/؟در همین لحظه سر و کله یه مرد دیگه هم پیدا شد و گفت صفا آوردین آبجی چادرتونو وردارین این جوری مصفاتره بیشتر حال میده . مادر تا این شرایطو دید ترس عجیبی به دلش نشست -بچه ها بریم این جا جای ما نیست . در همین جا اون مرده خوش تیپه مسافر پرید جلو مامان کجا ؟/؟.. مامان تا رفت جیغ بزنه اون صاحبخونه هه با یه پنبه آغشته به ماده بیهوش کننده که تو دستاش بود اومد مامانو از پشت گرفت و اونو گذاشت جلو بینی مامان شیلا . تا من و سهیلا بخواهیم جیغ بکشیم و فرار کنیم ما رو گرفتند و چشمامونو بستند . دیگه نفهمیدیم مامان چی شد . فقط می دونستیم توی یه ماشین جادار و بزرگ نشسته ایم و داریم به جای نا معلومی میریم . یه ساعتی رو تو ماشین بودیم . وقتی دسته جمعی ما رو پیاده کردند و بند از چشامون گرفتند دیدم تو یه خونه ای هستیم که نمی دونم و نمی دونیم کجاست . کلا 6نفر بودیم . سه تا ما و سه تا هم مرد غریب . مامان رو با چادرش انداختند کف اتاق . این خونه اش تمیز بود و نوساز و مجهز . مامان هنوز بیهوش بود و تازه داشت یه تکونهایی می خورد . هنوز نمی دونستم می خوان چیکار کنن تا اون موقع چشم و گوش بسته بودم . به سن بلوغ رسیده بودم و به اصطلاح خودمونی و یا همون متداولش تکلیف شده بودم و دستی بر جلق داشتم ولی از تجاوز و سکس و جزئیاتش مطلع نبودم . چادر مامانو که به جونش بستگی داشت از تنش در آوردند . بیچاره حتی حاضر نبود جاش مانتو بپوشه . یواش یواش لختش کردند . همه چی رو در آوردند . فقط یه شورت و کرست پاش بود . مامان هنوز نمی دونست چه خبره . گیج بود . من و سهیلا هاج و واج به صحنه نگاه می کردیم . هیشکدوم خجالت نمی کشیدیم . فقط فکر سلامتی مامان بودیم . کرست مامانو که در آوردند بی اختیار صدام در اومد. سهیلا! کرستشو باز کردند -بهش میگن سوتین بی کلاس . کرست مال بیسواداست . من می ترسم سهیل -تو که مثل خانوم معلما بلبل شدی . دیدی که معلوم نیست کجاییم هر چی جیغ می زنیم کسی نمی شنوه . مامان اندام خوشگلی داشت . واسه اولین بار بود که اونو این جوری لخت می دیدم بی انصافا جلوی چشام اونو لختش کرده بودند و جلوی چشام بیهوشش کردند . مثلا من مردشون بودم . سهیلا دیگه از این به بعدشو سرشو اون ور کرده بود دیگه خجالت می کشید مخصوصا وقتی که دیده بود مردا دارن لخت میشن . رفت و یه گوشه ای و داشت گریه می کرد . شورت مامانو از پاش در آوردن . اون کاملا برهنه شده بود . حالا اونا هر چهار تا لخت بودند . راننده اسمش اکبر بود و مسافر قلابی منوچهر و اون منتر خانی که تو اون خونه قبلی دیده بودیمش و باهامون اومده بود اسمش ایوب بود . هر سه تاشون کیر کلفت بودند . مامان دست و پاش آزاد بود . مثل ما جایی رو نداشت در بره . شاید ما رو آورده باشن به جایی که دور و بر ما خونه ای نباشه .. خیلی صحنه دلخراشی بود . یادم میومد هر وقت بچه های بی تربیت مدرسه بهم می گفتند ننه جنده ! باهاشون دعوا میفتادم .-اکبر آقا تجربه ثابت کرده که اگه با ملایمت و نرم نرم کار کنیم همه چی به خیر و خوشی می گذره و همه مون حال می کنیم . دست و پامونو به یه ستونی بسته بودند که نتونیم مزاحم عیششون بشیم ….. ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

هوش و بیهوش ۲مامان هنوز گیج و منگ بود . تماشای این صحنه واسم تازگی داشت . خون توی رگهام به جوش اومده بود . انتظار داشتم که مامان پاشه و بزنه زیر گوششون ولی تکون بخور نبود داشت نومیدم می کرد . یه نگاه به سهیلا انداختم و دیدم صورتش به سمت مامان شیلا نیست . مامانو طاقباز رو زمین درازش کرده بودند . اکبر آقا داشت لاپاشو یعنی همون کوسشو می لیسید . منوچهر خان افتاده بود رو سینه هاش و ایوب شیره ای هم داشت لباشو می بوسید . مامانو مثل گوشت قربونی بین خودشون قسمت کرده بودند . یواش یواش داشت صداش در میومد . مثل آدمای بیحال حرف میزد . هنوز اثر دارو روش بود ولی می دونست که دارن باهاش چیکار می کنن .-نههههه نهههههه تورو خدا باهام این کارو نکنین . من شوهر دارم جلو بچه هام نه به خاطر خدا دامنمو لکه دار نکنین اکبر :آبجی دامن دیگه پات نیست . خیالت راحت لکه دار نمیشه . سه تایی زدند زیر خنده . منوچهر چه جور سینه های مامانو می مکید و ایوب هم که لباشو ول داده بود طرف زیر گلوی شیلا جون و اکبر هم که با همون سبیلای چخماقی خودش داشت کوس مادر جونو میک می زد .نمی تونستم کاری بکنم . چاره ای نبود . فقط باید تماشا می کردم . نمی دونم چرا من مثل سهیلا نمی تونستم سرمو یه طرف دیگه بگیرم . شاید به این دلیل که سهیلا جون فقط یکی دو سوراخ ورودی داشت و هر وقت شوهر می کرد شوهره بیشتر جورشو می کشید ولی من یه مرد بودم و باید از تجربیات هم جنسای خودم هر چند وحشی و آشغال و جلاداستفاده می کردم . با این که خیلی عذاب می کشیدم از این که دارن مامانمو میگان . منوچهر واسه یه لحظه سرشو گرفت طرف من -آفرین آقا پسر خوب ببین بعدا به دردت می خوره . جا نداریم وگرنه یه تعارفی هم بهت می کردیم…. کثافتا داشتن می گفتن منم برم مامانمو بگام . ایوب شیره ای مثل این که دخترشو خیلی دوست داشت -اکبر آقا این کوچولو این جاست فکر می کنم دارم جلو دخترم الهام این زنه رو میگام و بهش بی احترامی می کنم -پس پاشو ببرش تو یه اتاق دیگه درو قفل کن … همین کارو هم انجام داد و حالا من شاهد گاییده شدن مامانم بودم . ایوب کیرشو فرو کرده بود تو دهن مامان وخیلی راحت اونو بیرون می کشید . چونه های شیلا جونو به شدت فشار می داد تا دهنشو باز کنه . زیاد مقاومت نمی کرد . منوچهر هم پهلو کرده بود کیرشو گذاشته بود لای سینه ها ی مادر جونو به کیرش فشار می داد و کیرشو رو سینه ها حرکت می داد . کوس مادر جون افتتاح شد و من ناخواسته برای اولین بار اونم به طور زنده شاهد ورود کیر توی کوس شدم اونم یه کیر غریبه تو کوس مامان جونم . اکبر راننده کیرشو فرو کرد تو کوس مامانم . تمام این کیر ها از کیر من رسیده تر و کلفت تر بودند . کیر من دراز بود ولی کلفتی و پختگی کیر اونا رو نداشت . داشتم دیوونه می شدم . چطور جسارت کرده بودند به مادر نجیب و مهربون و با ایمان من تعرض کنند . هم دهن شیلا جون کیررو راحت قبول کرد و هم کوسش . مامان شده بود وسطی یا آدمی که هر کی به نوبت از سرش می پرید . منوچهر یه اشاره ای به اکبر زد و اونم دوزاریش افتاد و ایوب اومد روسینه ها ومنوچهر هم رفت سر وقت کوس . با یه حالت چرخشی کار می کردند . کیر منوچ حان کلفت تر بود و مامانو بیشتر از حالت بیهوشی در آورد و لگد پرونیهاشو بیشتر کرد . هر چند هنوز لگد های جونداری نداشت . منوچهر رحم نداشت . سرعت و شدت گاییدن منو چهر خیلی زیاد بود . یواش یواش شیلا جون داشت دردش میومد . آسیاب به نوبت بود . حالا دیگه نوبت ایوب شیره ای بود که کیرشو فرو کنه تو کوس مامان . همه شون از روبرو اونو می گاییدند -جااااااااان عجب کوس مشتیه من می میرم واسه همچین کوسایی . به اندازه یه لول تریاک به آدم حال میده . خیلی می چسبه . حیف که حموم کوچیکه دسته جمعی جا نمیشیم . مامانو پشت و روش کردند . اون دیگه کارش به جیغ و ناله و شیون کشیده بود ولی هنوز توان مقاومت داشت . اونو صد و هشتاد درجه بر گردوندند . یعنی پشت و رو رو دمرش کردند .-بچه ها با این بیحالیش مجبوریم نوبتی بگاییمش .-بیحال بودن هم خودش نعمتیه . چون اگه حال داشت نمی ذاشت خوب با هاش حال کنیم . مامانو برای اولین بار بود که به این صورت لخت می دیدم . اندام درشت و تپل و کون مامانی دل منو برده بود . وقتی قاچ کون مامانو باز می کردند یه سوراخ ریز و یه سوراخ درشت چشمک می زد . واسه خودشون وقت گذاشته بودند که نفری پنج دقیقه به دلخواه کوس یا کون مامانو بگان . اکبر با بیرحمی کیرشو فرو می کرد تو کون مامان و بیرون می کشید همونو میذاشت تو کوسش . دو نفر دیگه هم بیکار ننشسته بودند و با اندام شیلا جون ور می رفتند . مامان از درد به خودش می پیچید . بیشتر کیر توی دید من قرار داشت تا سوراخ کوس و کون مامان . کیر منم شق شده بود . دستم رفت داخل شلوار . اکبر آبشو ریخت تو سوراخ کون مامان . نوبت منوچهر خوش تیپ شد . خبلی باحال می گایید . یه لحظه چشای من و منوچ افتاد به هم و از نگام و از دستی که بود توی شلوارم خیلی چیزا دستگیرش شد . منوچهر کیرشو که خیلی هم دراز بود گذاشته بود لای درز وسط شیلا و از پایین به بالا حرکتش می داد و بعد اونم مثل نفر قبلی هم می کرد تو کوسش و هم تو کونش ولی وقتی کون مادر جونو می گایید آروم آروم فرو می کرد تو سوراخش -جااااااان خیلی وقت بود همچین کوس و کونی رو نکرده بودم . سینه هاتم حرف نداره خوشگله . اگه بچه هاتو نمی دیدم فکر نمی کردم شوهر داشته باشی . اگرم شناسنامه ها رو نمی دیدم فکر نمی کردم بچه های خودت باشن . وقتی می خواست آبشو توی کوس مامان خالی کنه کیرشو تا ته فرو کرد تو کوس و دو تا دستاشو گذاشت رو شونه هاش و ضربات سهمگین خودشو شروع کرد . هیکل درشت مامان دچار لرزش شده بود . مخصوصا کونش با یه حالت ژله ای می لرزید . دلم دیگه رفت . فقط با حسرت به رفت و برگشت کیر منوچهر و حلقه کوس شیلا جونم نگاه می کردم . یه وقتی به خود اومدم که دیدم آب کیر منوچهر از کوس مامان شیلا به طرف رون پاهاش در حال برگشته . نفر بعدی ایوب خان بود که هر چند مثل منوچهر حال نکرد و حال نداد ولی من حال کرده بودم . همون وقتی که دیدم کیر منوچهر هنوز تو کوس شیلا جونه و کون قشنگش تو دید منه و منی در حال پس زدن از کوسه , آب منم تو دستم خود به خود خالی شد و احساس سبکی فوق العاده ای می کردم . ایوب دیگه شده بود لاشخور و به اصطلاح داشت پس مونده های اکبر و منوچهر رو می خورد . کیرشو که فرو می کرد تو کون شیلا اثر آب اکبر می نشست روش وووقتی هم میذاشت تو کوسش هنوز پس مونده آب کیر منوچهر اون داخل بود . بالاخره پس از این که کلی با کون شیلا خوشگله ور رفت و اونو با ماچ و بوسه هاش خیس کرد آبشو ریخت توی سوراخ کونش . یه خورده آنتراکت دادن . مامان داشت گریه می کرد . اشک از چشاش جاری بود . منوچهر منو مثل یه گوسفند برد چند متر اون طرف تر و گوشمم می کشید و با خودش می برد . از جماعت چند متری فاصله گرفته بودیم . خیلی آروم به من گفت اگه دوست داری کیرتو فرو کنی تو کوس مامانت هر چی میگم گوش کن اگه دوست نداری خودت میدونی . من زورت نمی کنم . ببینم پاسور بلدی ؟/؟سرمو تکون دادم و گفت کاریت نباشه . مرحله اول اونا رو می بریم و مرحله بعدو بذار به عهده من . نفهمیدم منظورش چیه . اصلا پاسور بازی واسه چی ؟/؟تازه از کجا مطمئن بود ما می بریم .-آقایون این بچه رو راضیش کرددم که باهامون پاسور بزنه وگرنه گوش تا گوش خودش و آبجی و ننه اشو می برم . علت ورق بازی کردنو فهمیدم . من و منوچهر با هم یه دسته بودیم و اکبر و ایوب یار هم بودند . سه نفری می شد تو حموم حال کرد . ….. ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

هوش و بیهوش ۳هر گروهی که می برد مادرمو با خودش می برد حموم . منوچهر از بس آدم خوب و مهربون و جنتلمنی بود دوست نداشت که من پیش مامانم شرمنده شم . واسه همین همش طوری رفتار می کرد که انگار من به زور اونجا نشسته ام . ولی دل تو دلم نبود . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . دوست داشتم پاسور بازی رو ببریم . و من و منوچ خان مامانو ببریم داخل حموم و ترتیبشو بدیم . این جوری خیلی حال می داد . ایوب و کریم موقع بازی خیلی کوس خل بودن . اونا به تنها چیزی که فکر می کردن و توجه داشتند ده لو و دولو خوشگله بود ومنوچهر خان هم با این که بازیش بد نبود ولی هر وقت کم می آورد تقلب می کرد . برگهای خاج دستشو با ورقهای جمع کرده اش عوض می کرد . از داخل برگهای جمع کرده سرباز می کشید بیرون و یهو می دیدی تا آخر بازی به جای چهار تا سرباز هفت تا سرباز میاد بیرون . بازی رو بردیم و مادر جونو بردیم حموم . منوچهر به طور نمایشی یه چاقو گذاشت زیر گلوم -پسر می بینم ننه اتو خیلی دوست داری . کیرتو می کنی تو کوس ننه ات . اگه این کارو نکنی من این چاقو رو هم فرو می کنم تو کون تو هم تو کوس و کون ننه ات . یه جای ننه ات فرو کنم بسشه به جای دومش نمی رسه و نمی کشه . شیلا جون که تازه هوشیار شده بود ومی دونست چه بلاهایی سرش اومده دیگه می دونست التماس کردن فایده ای نداره -سهیل جون . جونت عزیز تره مادر . هر کاری که این کثافت میگه بکن . به خودم و فکرم فشار می آوردم که کیرم از حالت نیمه شق شق تر نشه . دیدم کیرم داره دراز تر و صاف نر میشه -مامان سرتو بگیر رو به دیوار داره میاد . نگام نکن خجالت می کشم . مادر قمبل کرده بود . منوچهر چند دقیقه ای مارو به حال حود تنها گذاشت . سوراخ کوسشو که درشت تر بود و راحت تر می شد کیرو فرو کرد توش انتخاب کرده و در حرکت اول یک ضرب فرستادمش تا ته کوس مامان بره . چقدر نرم و داغ بود . هر چی بیشتر ضربه می زدم کوس مامان خیس تر و خیس تر می شد .-آفرین پسر خوب ننه اتو می گایی . عین حرفه ایها عمل می کنی . منوچهر دوتا سینه های مادرو از زیر گرفت تو دستاش و اونا رو رو هم می غلتوند و با هاشون بازی می کرد .. ببین آقا سهیل بدنتو بیشتر به کون مامانت بچسبون تا راحت تر به سینه هاش برسه . این جوری هوس اونو هم زیاد تر می کنی . این خیسی کوسش که زده بیرون و رو کیرت نشسته نشون میده که شیلا خانوم از این که پسرش داره اونو میگاد کلی حال می کنه . می تونی جفت سینه هاشو بگیری تو یه دستت و با یه دست دیگه ات کمرشو ماساژبدی . اگه بدونی مامانت این جوری چه حالی می کنه . دستوراتشو مو به مو انجام دادم . اولین تجربه ام بود . نمی دونم و نمی تونم بگم چه جوری کیف می کردم . یه لذت عجیب و شوک آوری بود که می خواست دلمو از جاش در بیاره . تازه منوچهر هم قصد داشت که در مر حله بعدی شیلا جونو یه لیف مالی درست و حسابی هم بکنیم . مامان صداش در نمیومد . فقط نفسهاش تند تر شده بود .. حس کردم شیلا جونمم داره کونشو دور کیرم می گردونه . من خودم فوق العاده داغ بودم با این کارشم دیگه بد تر شدم . به زور جلو ابراز هوس و احساسات خودمو می گرفتم . حس کردم آب داغ هوس من داره می ریزه تو کوس مامان .. خودمو به کون درشت و برجسته و ناز و نابش چسبوندم تا بیشتر حال کنم . منوچهر که دید آب کیر من داره از کوس مامان به طرف پایین پس ربزش می کنه گفت پسر باید یاد بگیری یه خورده خود نگه دار باشی . کیرت بد نیست یه خورده باید کلفت تر شه . می دونم خجالت می کشی . همین طرف باش من میرم زیر فرو می کنم تو کوس شیلا جونت تو هم از همون طرف بذار تو کونش . کیرم شل شده بود ولی درازیش بد نبود . منوچهر رفت زیر مامان دراز کشید وکرد تو کوسش و منم با هزار مکافات ودست رو کیرم داشتن اونو فرو کردم تو کون مامان . وقتی رفت داخل از بس تنگ و کیپ و چسبون بود و حال داد که دیگه مثل حالت قبل خودشو گرفت و شق شد ولی مقاومت بیشتری داشتم . دیگه اتومات می دونستم چیکار کنم . هر چند لحظه در میون منوچهر می گفت که پسر خجالت نکش کردنی رو باید کرد . گاییدنی رو باید گایید . محرم و نامحرم چیه . هر سوراخی رو مال هر کی که باشه به زور یا بی زور اگه تونستی بکن توش . شاید اولش زور باشه ولی وقتی که رفت و جاشو پیدا کرد عشق و هوس دو طرفه میشه . غلط می کنه اون زنی که بگه تا آخر کیر خوردن اصلا حال نکردم . شیلا خانوم اگه دروغ میگم بگو دروغ میگی . بیشتر از یک ربع دو نفری مامانو گاییدیم . یه بار دیگه هر کدوم یه آبی تو سوراخش ریختیم و در هر حال من از کل جریان خوشحال بودم چون حالشو برده بودم ولی پیش مادر جون شرمنده نشون می دادم . من و منوچهر حتی اونو لیف مالیش کردیم و بعدشم بردیمش زیر دوش و تمام تنشو میک زدیم و لیسیدم . منوچ با من طوری رفتار می کرد که مثلا من به زور دارم مامانمو می لیسم . این قدر ملاحظه کار بود که سفارش می کرد طوری میکش بزنم که کبود نشه و پیش بابام خجالت نکشه . -سهیل جون پیش سهیلا از این قسمت قضیه اصلا حرف نمی زنی ها . پای جون در میون بود -مادر شرمنده اتم -عزیزم دشمنت شرمنده باشه . اگه مادر بدی واست بودم ببخش . خیلی دوست داشتم دامادی تو رو ببینم . عروس خوشگلمو ببینم -مادر مگه کجا می خوای بری ؟/؟نه نه این حرفو نزن . اونا تقاصشو پس میدن . نمی دونستیم چیکار کنیم . نه حوصله بر گشتن داشتیم نه حوصله موندن . با این حال اونایی که مامانو گاییده بودند این قدر معرفت و مردونگی رو داشتند که یه جای خوب نزدیک حرم واسه ما دست و پا کنن .-آبجی زحمت کشیدین این همه راه رو اومدین . درست نیست زیارت نکرده برین . مامان یه تفی انداخت و اونا رفتند . محبت داشتند کرایه اتاق یه شبو حساب کردند . یه اتاق بزرگ و شیک و سه تخته البته یه سوئیت بود . هر چی سهیلا به مامان گفت که با هم برن حرم مامان گفت که نجسه و نمیشه و حالشم نداره و از این حرفا . راه زیادی نبود و همش هم از جاهای امن و شلوغ رد می شد . به سهیلا گفتم مامانو تنها نذاریم بهتره الان حال و هوای خودکشی داره . تو که دوست نداری یتیم و بی مادر شی . دیدم چه جور داره گریه می کنه . اون رفت حرم و من و مامان هم یه چیزی خوردیم و منم رو تخت خودم دراز کشیدم . اونو بوسیدم و ادای پسرای خیلی دلسوزو در آوردم و یه دستی به کمر و بدنش کشیدم که ببینم آلات خودکشی و از این چیزا نداشته باشه . از این که بخواد بره حموم هم می ترسیدم که یه وقتی با تیغ و خود تراش رگهای دستشو هدف قرار بده . خودمو زدم به خواب . چشم ازش بر نمی گرفتم . نمی خواستم بی مادر شم . زیر چشمی هواشو داشتم . فکر می کرد خوابیده ام . شمد رو از تنش انداخت . یکی یکی لباساشو در آورد . شورت و سوتینشو هم کند . لخت لخت شد …… ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

هوش و بیهوش ۴ (( قسمت آخــــــــــــــــــــر ))درست به همون حالتی در اومده بود که امروز موقع گاییده شدن بود . کیرم داشت شق می شد وشمدرو بلند می کرد . یه پهلو کردم تا گند نزنم . مامان آخه واسه چی داره خودشو لخت می کنه . حتما این جوری راحت تر میخواد خودکشی کنه -سهیل پاشو بیا اینجا کارت دارم . می دونم بیداری -مامان باور کن قصد جسارت نداشتم هواتو دارم که یه وقتی کار شیطانی نکنی و خودتو نکشی .-بهت گفتم بیا جلو باهات حرف دارم . حس کردم مامان میخواد آخرین وصیتشو به من بکنه . رفتم بالا سرش -روز بدی بود سهیل جان . چند تا نامرد افتادن سرم . یه زن تا موقعی که دامنش لکه دار نشده باشه بیخیاله و راحت زندگیشو می کنه ولی وقتی که کار از کار بگذره .. من امروز خیلی سنگین شدم -می فهمم مادر سنگینی این فاجعه خیلی زیاده -چی میگی سهیل تو که زن نیستی این چیزار و بفهمی . زن تا ارضا نشه تا خودشو خالی نکنه مثل آدمای گیج و منگی می مونه که یه چیزی زده باشن تو سرش . مثل شما مردا نیست که کیرتونو بذارین تو دستتون فکر کنین دارین یه زنو می گایین وآبتونو تموم کنین خلاص .. یعنی چه مامان سابقه نداشت این طوری باهام حرف بزنه . اون نزاکتو رعایت می کرد . خیلی در تربیت من و سهیلا کوشا بود . نمی ذاشت بریم کوچه و حرفای بد یاد بگیریم . اومد طرف من شلوارکمو کشید پایین و تا بیام به خود بیام گفت این که سر به هواست و بازم التماس دعا داره . مگه پسرم چه چیزش از بقیه کمتره اونا که به زور کیرشونو فرو کردند تو دهنم . من داوطلبانه کیر پسرمو بخورم چه اشکالی داره . دهنشو باز کرد و کیرمو تا آخر فرو کرد داخل و یه خورده هم به سر حلقش چسبید -آههههههه ماااااامااااااان بخور بخور هر چی دوست داری بخورش . اوووووففففففف دارم حال می کنم . مامان آبم داره می ریزه . یه لحظه دهنشو از کیرم جدا کرد وگفت این قدر خودتو لوس نکن . همین یه ساعت پیش بود که یه بار آب کیر تو ریختی تو کوسم و یه بارم ریختی تو کونم تا آبمو نیاوردی حق نداری خودتو خالی کنی چون می دونم اگه این دفعه بریزی دیگه شل شل میشی و من باید تو هوسم بسوزم .-ماااااااماااااان خیلی خوشم میاد . طاقباز دراز کشید و گفت بیا تو بغلم هر کاری دوست داری باهام انجام بده . یادم اومد که اکبر آقا با چه اشتهایی کوس مامانو می خورد منم همون کارو کردم هم مامانو می تونستم بیشتر سر حالش بیارم هم این که خودمم به این زودیها آبم نمی ریخت . پس این بود اون خودکشی که اون می خواست انجام بده ؟/؟کوس مامان شیلا رو گذاشتم تو دهنم . اون تیکه گوشتای اضافی دورشو مثل آدامس توی دهنم نرم نرم می جویدم . مامانی بعدا بهم گفت بهش میگن چوچوله . من که این چیزا رو وارد نبودم . تازه کوس کردن رو هم از گاییده شدن زورکی مامان یاد گرفته بودم -اوووووووووهههههه سهیل بخوررررر کوسسسسسسمو بخور . چونه های نرم و تازه و سبیلای نرمت بهم حال میده . اصلا سیخ نمی زنه . داره آتیشم می زنه . تورو جون بابا بخور . اگه همین جور ادامه اش بدی من آبم میاد . با این تشویقای شیلا جون حسابی دلگرم شده بر تلاش خودم افزودم . دیگه گردنم درد گرفته بود . دستم خسته شده بود . بالای کوس مامانو می مالیدم . انگشت تو کوس و کونش فرو می کردم . اون همش آخ آخ می کرد -من بمیرم خسته ات کردم . پسرم نزدیکه نزدیکه تند تر تند تر منم تا می تونستم سرعت و فشارو زیاد کردم -جاااااان اوووووووومد داره میاد آخیش ولم نکن ولم نکن کنار نکش . دوستت دارم دوستت دارم . حال کن حال بده . حالا کیییییییرررررررتو بفرست تو کوسسسسم . کوسسسسسسسسم خیلی وقته منتظرشه . میخواد باهاش حال کنه . منم دیگه حسابی به هیجان اومده بودم . معطل نکردم . کیرمو از روبرو فرو کردم تو کوس مامان . چه راحت تا ته رفت . اونو به ارگاسم رسونده بودم و اونم کیر کیر می کرد . اشتهاش خوب بود -رو من بخواب دراز بکش پسرم . میخوام تمام تن و وجودتو رو خودم احساس کنم . همین کارو کردم واین بار بدون خجالت و حیا چش تو چش هم دوختیم لبامو گذاشتم رو لبای مامان خوشگله تپل و نازم و سینه هاسشو به سینه هام چسبوندم و در یه حالت خماری و لذت زیاد ریختم تو کوسش . خیلی لذت داشت . حس می کردم خیلی آروم گرفتم . من و مامان تو بغل هم خوابمون برد . یه وقتی بیدار شدیم که فهمیدیم حدود دوساعته تو بغل هم خوابیده ایم .-پاشو سهیل الان سهیلا میاد زشته -پس مامان من میرم رو تختم می خوابم . مامان یه تماس با سهیلا گرفت و اونم گفت که تو راهه . شانس آوردیم که نیومد و مارو غافلگیر نکرد . واقعا بی احتیاطی کرده بودیم . معلوم نشد کی خوابم برد . تو عالم خواب و خیال می دیدم که کیرم داره ساک زده میشه و منم چه جور لذتشو می برم . حس می کردم خوابم دوست داشتم بیدار نشم . در یه حالتایی قرار گرفته بودم که متوجه شدم بیدارم و کییر من تو دهن مامانه . این زنه عجیب حریصه ول کن نیست . سهیلا حتما از حرم نیومده و اون بازم داره از این قضیه به نفع خودش استفاده می کنه . دستشو می ذاشت رو بیضه هام به طرف بالای کیر و دهنو می کشید ولی نمی دونم چرا کیرم تا نصفه بیشتر نمی رفت تو دهن مامان . دستاشم کوچیک شده بود . تو تاریکی یه نیم نگاهی به روبروم انداختم .واییییییی این سهیلا بود .سهیلا نه نه نه .. چه هیجانی خواهر دوازده ساله ام اومده بود روم با چه شجاعتی هم این کارو می کرد -سهیلا این کارا چیه -بالاخره بیدار شدی ؟/؟چیه بایکی بیست سال کوچیکتر از مامان حال نمی ده ؟/؟من خودم دیدم تو و مامان لخت تو بغل هم بودین و دست تو بود رو کوس مامان و دست مامان بود رو کیر تو . اگه برم به بابا بگم چی میشه . منو دست انداختین . برو حرم من پیش مامان هستم خودکشی می کنه اگه ولش کنم -باورکن سهیلا من همچین قصدی نداشتم اون باعث شد . تورو خدا به بابا چیزی نگو . اونو که خیلی بی حال و گیج شده بود انداختمش رو تخت و دستامو رسوندم به سینه های گرد و قلقلی خواهر خوشگله ام و لبمو گذاشتم رو کوسش -اووووووههههههه نهههههه سهیل . همینه همینه من همینو میخوام . باشه به بابا نمیگم . به هیشکی نمیگم . با من حال کن . به منم حال بده . باهام عشقبازی کن . منم یه حقی دارم . دوستت دارم داداشی . من کیر می خوام . اون داغ داغ بود . التهاب و جست و خیزش زیاد بود . همش وول می خورد و انگار داشت می رقصید . کوسش خیلی کوچولو و تازه تر از کوس مامان بود . خیلی هم زود زود خیس می کرد و زیاد زیاد . بلند شد منو رو تخت پرتم کرد و کوسشو انداخت رو لب و چونه هام و اونو با شدت به لب و بینی و چونه هام می مالید . بعدشم اونو انداخت رو کیرم -سهیلا مواظب باش تو هنوز دختری . -ما زنا همش بدبختیم . خوشی همش مال شما مرداست . صدتا کوس هم اگه بکنی بازم پسری -فدای تو آبجی گلم میشم . بیا پس کوستو بخورم . شاید این جوری دردت دوا شه . مشکلت حل شه . ولی خودمونیم این سهیلا کوچولو هم بد جوری بلبل زبون شده بود مثل این که این حرفای زنونه رو از بزرگتر از خودش شنیده و یاد گرفته . داشت دست و پا می زد و من نمی ذاشتم درره . دو تا سینه هاشو با دو تا دستام می مالوندم . دیگه وضعیت طوری بود که نمیشد لباشو بوسید . نمی تونست خودشو از دستم خلاص کنه . پوست تنش سرخ سرخ شده بود . یه لحظه همچین جیغی کشید که اتاق به خودش لرزید من که دیگه جای خود داشتم . پس از چند دقیقه از جاش بلند شد و یه قوطی کرم با خودش آورد و مالید به سوراخ کونش .-قربون خواهر خوشگلم برم دردت میاد من دلشو ندارم کونش کوچولو و دخترونه بود .-چیه داداشی با کون کوچولوی من حال نمی کنی ؟/؟مال مامان درشت بود بهت مزه داد و الان سیری دیگه باشه به هم می رسیم -نه کی گفته ببین کیرم هنوز شقه . هوس داره دیگه . تو که می دونی من چقدر دوستت دارم خوشگل من . درخواستشو اجابت کردم و دور کیر خودمم خوب سفید مالی کردم . نصف قوطی رو خالی کردم . به زحمت کیر رو فرستادم تو کون سهیلا تازه نصفشو . قطر سوراخ کون مامان شیلا با این که دوبرابر بود بازم یه کیف و چسبندگی خاصی داشت وای به این کون . سهیلا اسیر دستای من بود -داداش سیر سیر بکن چشات دنبال دخترای مردم نباشه -تو هم کیر کیر بخور دنبال دوست پسر نباشی .-یادت باشه تو مامانتم داری که اونو می کنی .-حالا اونو تخفیف بیا . کونشو خیلی آروم آروم می گاییدم . تا صبح هم می تونستم اونو بگام ولی آب ریزشی سهمیه امروز همه نصیب مامان شیلا شده بود . تازه کلی لذت بردم و حال کردم و داغ شدم که تونستم دو سه قطره ای خالی کنم که همونم با کرم کون و کیر قاطی شد . قبل از این که مامان بیاد یه خورده خودمو تقویت کردم و یه قرص سردرد خوردم و خوابیدم . قسمت نبود که برم زیارت . وقتی که برگشتیم اصفهان دیگه هفته ای حداقل یکی دوبار هم مامانو هم سهیلا رو می کردم . مامان هنوز نمی دونه که من آبجی سهیلا رو از کون میگام . هوس کرده بود که بازم بره قم منتهی این بار فقط با من. ولی سهیلا که ختم روز گاره میگه مامانی منم با شما میام من نذر کردم که اگه تو روحیه و حالت خوب بشه یه سفر دیگه برم قم و نذرمو شخصا ادا کنم .. پایان .. نویسنده .. ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

دیگه تکرار نمیشه زن عمو ! ۱باید برای کیر 20سانتی خودم خوراک تامین می کردم . 20 سالم بود و خودمو حسابی زده بودم جای با ایمان ها . نمی دونستم چرا این کارو کرده بودم ولی این در چندمورد یه نفعم تموم شد . درسم خوب بود . خیلی خوش تیپ بودم . دانشگاه هم درس می خوندم . از اونجایی که مثلا خیلی هم با ایمان و چشم پاک و سر به زیر بودم خونواده ها ی دور و بر و فامیل ها اعتبار می کردند بهم که گاهی دختراشونو بفرستند پیش من درس . بابت این کار پولی ازشون نمی گرفتم نیازی نداشتم . ریاضی فیزیک شیمی زبان .. از هر مدل درسی رو با هاشون کار می کردم . قبل از این که بیان کتابشونو هم مطالعه می کردم . تمام این دخترا سوسولهایی بودند که به خاطر این که من ناراحت نشم با حجاب میومدن پیشم .. مواقعی هم که خونه ما یا طرف تنها بودیم طوری رو فکر طرف کار می کردم و بی حال و بی خیالش می کردم که حاضر بود کس هم بده ولی اونو همونجا از کون می کردم و دیگه طرف دهنش چفت و بست می شد . نمی تونست که بره بگه من به بردیا کون دادم . زن عمو نسترن منم که از اون زنای با حال بود و فانتزی و تا حدودی زیبا از وقتی که من مومن بازی در آورده بودم دیگه پیش من راحت نمی گشت و خودشو می پوشوند . خیلی دلم می خواست خواهرش نیوشا رو می کردم . اون خیلی خوش اندام و سکسی پوش بود . از این جور فیلم بازی کردنا بدش میومد . ولی فکر کنم فیلمهای منو باورش شده بود . بالاخره اون که 18 سالش بود ومی خواست در کنکور شرکت کنه قرار شد بیاد از من مشورت بگیره ودر این مورد با هم گفتگویی داسته باشیم . حالا کجا توی خونه عموم اینا .. اونم زن عمو جونم که یه کاری براش پیش اومده بود رفته بود بیرون و تا شب هم نمیومد . ما رو تنها گذاشته بود نیوشا خیلی راحت باهام حرف می زد -بردیا سختت نیست که من خیلی راحت لباس پوشیدم . زیر چشمی یه نگاهی بهش انداختم . بلوز بدون آستین هفت رنگ.. دامن مشکی کوتاه بالای زانوی چسبون که زیاد فانتزی بود و اگه دو قدم راه می رفت جر می خورد سینه های دخترونه ای که زده بود بیرون کیرمو شق کرده بود .. ادامه داد بردیا جون می تونین سرتونو پایین بندازین و نامحرمو نگاه نکنین . فکر کنم این یه تیکه شو داشت دستم مینداخت … با خودم گفتم دختر دارمت حالتو می گیرم . از جاش پاشد و گفت برم دو تا شربت بیارم . یه لحظه پشت به من خم شد تا از گنجه شیشه ای انتهای هال دو تا لیوان بر داره . من فقط اون شکاف دامن و بر جستگی کونشو نگاه می کردم . این چه جوری راه میره .. از جام پا شدم -نیوشا کمک می خوای ؟/؟ یه بار در چهارده سالگی و یه بار هم در شونزده سالگی خواستم که اونو بکنم هر دوبار سینه هاشو لمس کرده سستش کرده بودم . بار دوم بوسیده بودمش ولی وقتی که دستمو گذاشته بودم لای پاش ازم فرار کرده بود . این بار رفتم و پشتش قرار گرفته بودم . دیگه نمی تونستم فیلم بازی کنم . برای سومین بار دیگه باید موفق می شدم . نیوشا از تو ی آینه منو دیده بود . می دونستم اون به این سادگیها باورش نمیشه که مومن شده باشم . تازه مومن هاش کس دزد ترین آدما هستند .-پسر خوبی باش و دست از پا خطا نکن .. .قبل از این که حرکتی بکنه رفتم جلو تر و بغلش زدم . می خواست خودشو ازم خلاص کنه ولی حس کردم که مقاومتش مصنوعیه -نیوشا اگه از دستم فرار کنی این سومین باره -مرد اونه که برای رسیدن به خواسته هاش مردانه بجنگه . -ومرد اونه که به اونی که دوستش داره تجاوز نکنه .. با این حرفم مخشو به کار گرفته بودم . وقتی واژه های دوست داشتنو شنید سست شد . لبامو به گردنش نزدیک تر کرده اونو بوسیدم . با هوس و با چاشنی احساس طوری که حس کنه دوستش دارم دستمو رسوندم به سینه هاش . اونو از توی بلوزش در آورده باهاش بازی کردم -دوستت دارم نیوشا عاشقتم .. -من خیلی بیشتر از تو .. سالهاست که می خوام اینو بهت بگم ولی این رفتار های تو منو ناامیدم کرده بود . گازو شل کرده بودم . -بردیا چرا ادامه نمیدی ..-واسه این که نمی خوام بر داشت بد کنی .. رو کرد بهم خودشو بهم چسبوند و لباشو گذاشت رو لبام .-آقا خوشگله اگه بدونی چقدر دوستت دارم . وقتی بهم نگاه نمی کردی با خودم گفتم اگه از فیلمش هم نباشه و جدی باشه این دلخوشی رو دارم که به هیشکی دیگه هم نگاه نمی کنه نههههههه نههههههه ..آتیشم نزن .. هوس تو رو دارم . دوستت دارم . عشق با خودش هوسو میاره .. دست هیچ پسری جز تو بهم نخورده .. -نیوشا تو هم اولین دختری هستی که من بهش میگم دوستش دارم .. عاشقشم .دروغ هم نمی گفتم . بقیه رو که با هاشون دوست می شدم اکثرا می دونستند که به خاطر حال کردن با اوناست . نیوشارو بردم اتاق خواب عمو و زن عمو .. -بردیا خوب شد نسرین خونه مامان بزرگشه .. دختر عموی چهار ساله امو می گفت .. -آره اگرم اینجا بود زن عمو اونو با خودش می برد که مزاحم کارمون نباشه .. نیوشا رو غرق بوسه اش کرده بودم .. بی اراده شده بود . عجله داشت با بوسه های نرم و سرعتی خودم اونو کاملا تسلیم کرده بودم . چشاش داشت گرد می شد وقتی کیر بیست سانتی و قطور منو دید . -نیوشا خوشت میاد یا می ترسی ؟/؟ -هر دو تاش . ولی کیرمو گذاشت توی دهنش .. -نهههههه نهههههههه دختر چه فنی و با حال داری کیرمو ساک می زنی .. یه نگاهی بهم انداخت که من خوندم که چی داره میگه . داشت می گفت که مگه بودند کسانی که غیر فنی هم کیرت رو ساک بزنن ؟/؟ دستامو لای موهاش فرو بردم . گذاشتم آبم بیاد و بریزه توی دهن نیوشا . با لذت خوردش.. حالا من اونو خوابوندم که یه حال اساسی بهش بدم . چون می دونستم توی کسش نمی تونم فرو کنم و آنال سکس هم به تنهایی هر گز نمی تونه یک زن رو به ار گاسم برسونه و بیشتر درد رو براش به همراه داره و اگه لذتی داشته باشه باید مکمل حرکت دیگه ای باشه تصمیم گرفتم یه کس لیسی جانانه به راه بندارم . اصلا کسش مشخص نبود . باید لاپاشو به دو طرف تا جایی که می شد باز کنه تا کس کوچولو و ناز و سفیدش مشخص شه . -ببینم هنوز این چند تار موشونگرفتی -همیشه در رویاهام دوست داشتم که برات آک آک باشم . . اگه دوست داشته باشی می تونی واسم بگیریشون . یا برات تمیزش کنم .-فعلا که وقت نداریم . همینشم یه دنیا حال میده -ووووووییییییی بر دیااااااااااا کسسسسسسم کسسسسسسسسسم بخوررررششششش بخورررررشششش همین جوری .. لبتو بهش بچسبون ولم نکن .. دیوونه شده بود .کسشو محکم و از پایین به بالا به دهنم می چسبوند و حرکتش می داد . -دوستت دارم دوستت دارم بردیا ..عاشقتم ..عاشقتم . سرعت چرخش و حرکت سرمو روی کسش زیاد کرده تا بالاخره ساکتش کردم …… ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

دیگه تکرار نمیشه زن عمو ! ۲از حال رفته چشاشو بسته بود . بهم نگاه می کرد . بوس می فرستاد و دست از گفتن دوستت دارم و عاشقتم بر نمی داشت . از بس کسش خیس کرده بود فکر می کردی روغن چرخ خیاطی ریختی روی کس و دور و بر کون و لاپاش . این بار تصمیم گرفتم از همون روبرو بکنم توی کونش و به چشاش نگاه کنم و اونو با نگاهم گولش بزنم تا بیشتر حال کنه و کمتر درد بکشه . با خیسی کسش سوراخ کونشو چرب کردم . . هنوز شروع نشده چشاشو بست و دندوناشو بهم می فشرد . -نیوشا چشاتو باز کن ببین چقدر دوستت دارم تا همه چی آسون شه ..-آخخخخخخخخ .آخخخخخخخخخ مردم مردم … توکارت رو بکن .. صورت نیوشا مثل گچ سفید شده بود . کیر نمی رفت داخل .. اون قدر بازی بازی کردم و حوصله به خرج دادم که تا دو سه سانت بعد از کله رو هم فرستادم توی کون نیوشا . هر چند از پشت کونو گاییدن صفاش بهتره . چون اون منظره رو تو می بینی . هیجانش بیشتره . با سینه هاش بازی می کردم . نوک تیز و سینه های در حال رشدش نشون از تر و تازگی نیوشای جذاب می داد . کیرمو توی کونش حرکت نمی دادم . آبم خود به خود اومد .. -نیوشا دیوونه داری چیکار می کنی . زودباش بیا این طرف باهات کار دارم .. وااااااییییییی زمین باید دهن باز می کرد و حداقل من یکی فرو می رفتم داخلش که چشام به زن عمونسترن بیست و سه ساله ام نیفته .. خوشبختانه نیومد داخل اتاق خواب . نصفه جا در باز بود . اون همه چی رو دیده بود و نیوشا رو صداش کرده رفته بود . شاید از اونجایی که من با ایمان بودم روش نمی شد وارد اتاق خواب خودش شه . نیوشا رفت و منم رختخواب رو مرتب کرده ویواشکی از اتاق در اومدم و می خواستم از خونه بزنم به چاک که دیدم سر و صدای نیوشا و نسترن که یه پنج سالی رو ازش بزرگتر بود بلنده .یه خورده به حرفشون گوش دادم جز یه مورد تازه و تعجب بر انگیز چیز دیگه ای رو نشنیدم -تو خجالت نمی کشی این جور راحت خودتو تسلیم یکی می کنی که تا امروز فکر می کردم از امامزاده هم امامزاده تره ؟/؟ -نسترن من دوستش دارم . عاشقشم . جسم و روح ما مال همه -خفه میشی یا من خفه ات کنم . کس خل شدی ها . این جور دوست داشتن هایی که همون جلسه اول خودت رو لخت کنی به درد خودت می خوره .. من دیگه زدم به چاک . .. آبروم رفته بود . اون اگه منو لو بده چی . دیگه نمیشه به بقیه دخترا درس داد . چند روز بعد برای یه دو سه روزی رو دسته جمعی رفتیم به طرف شمال .. دو سه روزی رو در اواسط خرداد به تعطیلی خورده بودیم . خونواده ما و عمو و نیوشا اینا هم بودند با خونواده خاله ام اینا .. من خیلی رفته بودم توی فکر . از ترس به نیوشا نگاه هم نمی کردم ولی اون بی پروا تر بود . تصمیم داشت برای عشقش مبارزه کنه ولی من که اصلا عاشقش نبودم و می خواستم از این مخمصه نجات پیدا کنم . . جنگل و تپه های سرسبز زیبای شمال .. رود خونه و طبیعت سالم و فقط شرجی هوا ما رو اذیت می کرد .رفته بودیم به جنگل های اطراف بین شیر گاه و زیر آب . خیلی دلم می خواست حالا که تا این جا رو اومدیم یه سری هم به زاد گاه اسطوره تاریخ صد ساله اخیر ایران شاد روان رضا شاه بزرگ بزنیم که گفتند باشه بر گشتنی . می خواستیم بریم دریا .. ناهارو گفتیم که همون جنگل بخوریم . خیلی تو هم بودم . همش از این می ترسیدم که بقیه از جریان من و نیوشا با خبر باشن و به رومون نمیارن . بعد از این که ناهاررو خوردیم زن عمو که خیلی عصبی نشون می داد گفت بریم باهات حرف دارم . چند روزه که می خوام در مورد یه مسائلی باهات حرف بزنم که خودم خجالت می کشم . رنگ و روم شده بود عین میت . گریه ام گرفته بود . عمو جان که یه دوازده سالی رو از زن عمو بزرگ تر بود به اتفاق بقیه مردا در حال چرت زدن بوده زنا رفته بودند ظرف بشورن . نیوشا هم با هاشون رفته بود . ما مسیر بلندی رو پیش گرفته بودیم . بلافاصله پس از ناهار رفتن به سمت بالا حال آدمو داشت بهم هم می زد ولی نسترن دست بر دار نبود . -چیه پیرمرد شدی ؟/؟ خجالت بکش میفتی روی خواهرم و هر کاری دلت خواست می کنی خستگی نداره ؟/؟-زن عمو غلط کردم ببخشید .. تکرار نمیشه -دختر مردمو زدی نا کار کردی اون وقت میگی غلط کردم ؟/؟ تکلیف با کیه ..–زن عمو من که کار خلاف نکردم . یعنی اون که هنوز دختره .. -حقته تو رو ببرم جای دور تر .. واااایییییی رسیده بودیم به جایی که دیگه اون پایینی ها اندازه یه مورچه شده بودند .-زن عمو نگران ما میشن .-هیچم نگران نمیشن . دو سه نفری می دونن که من رفتم کوه نوردی و یه شخص با ایمان رو هم همراه خودم بردم . -پس هنوز چیزی به اونا نگفتی ؟/؟ -بستگی داره به این که رفتارت چطور باشه . رفتیم درست بالای تپه ای که اون طرفش شیب دیگه ای داشت و نوک اون تپه هم یه درختی بود که از کنار اون می شد اون دور دستها و جمعیت فک و فامیلای ما رو دید -خیلی با مرامی زن عمو جون -این قدر به من نگو زن عمو . فکر می کنم هشتاد سالمه . من که سن ندارم . -باشه نسترن جون .. الان بر گردیم ؟/؟ رفت اون طرف درخت در شیب مخالف سمتی که ما اومده بودیم دراز کشید . -چقدر هوای طبیعت این جا سالم و روح پروره . مازندران زیبا یه حسایی رو در آدم زنده می کنه . می خوام همین جا بخوابم -پس من می تونم برم ؟/؟ راستش از حرف زدن اون می ترسیدم . -هنوز حرفام باهات شروع نشده .-پس اینایی که همین چند دقیقه پیش گفتی چی بود . -من که حرفی نزدم . بیا این دور بین دیچیتال رو بگیر دستت -از کجا باید عکس بگیرم . -نیاز به عکس گرفتن نیست باید ببینی . . یه کلیدی رو برام زد و وووووییییی چی می دیدم چه واضح بود . صحنه سکس من و نیوشا . واقعا کیرم این قدر کلفت بود ؟/؟! خجالت کشیدم . -نسترن جون چقدر داری خجالتم میدی . چقدر به روم میاری . من چند بار عذر بخوام -عذر خواهی فایده ای نداره . اون خواهرمه اگه بلایی سرش میومد چی . حالا باید چیکار کنم . تو رو خدا به کسی نگو . بگو من چیکار کنم .. سرمو به طرفش گردونده تا دور بین رو بدم دستش که دیدم دامن کوتاهشو بالا زده شورتشو هم تا وسط پاش پایین کشیده .. فکر کنم می خواست حال منو بگیره و یه نقشه ای داشت که منو با خاک یکسان کنه -نسترن جون دامن شما رو باد بد جوری داده بالا . -آره دامنو داده بالا شورتو کشیده پایین . گفتی که باید چیکار کنی که ببخشمت ؟/؟ چند تا داد سرم کشید وگفت حالا بهمون کیر کلفت نشون میدی می خوای ما گذشت داشته باشیم ؟/؟ زود باش مشغول شو .. نمی دونم راست می گفت داشت فیلم میومد . منظورش این بود که من اونو بکنم ؟/؟ نه .. اون خیلی خوشگل و ناز بود و در هر حال با همه جذابیت و با نمک بودنش اندام قابل قبولی هم داشت ولی باورم نمی شد که از من دعوت کرده باشه تا باهاش سکس کنم .من و اون اصلا از این حرفا نداشتیم . احتمالا منو می خواست امتحان کنه ..-مگه با تو نیستم هنوز کیرم از ترس شق نکرده بود .-نسترن جون باورم نمیشه تو که داشتی از من انتقاد می کردی -حرف زیادی نباشه . برای هرزه بودن نیازی نیست که مرد باشی یا زن . نیازی نیست که متاهل باشی یا مجرد . باید زندگی کنی . فکر کردی کیر کلفتتو نشون کون خواهرم دادی من که یک زن هستم تحریک نمیشم ؟/؟ -آخه عموجون هست ؟/؟ -ببینم تو که نیوشا رو گاییدی الان دلت نمی خواد نسترن رو بکنی ؟/؟ -نسترن جون شوخی نکن -شوخی با کسی ندارم . اگه می خوای تو رو لو ندادم و نرم همه جا جار نزنم زود باش . حالا من دمرو هستم سرم اول شیب قرار داره . کمی هم عقب تر . خوب به دقت همه جا رو زیر نظر دارم …… ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

دیگه تکرار نمیشه زن عمو ! ۳ (( قسمت آخـــــــــــــــــــــــــر))بعد که طاقباز کردم تو همه جا رو زیر نظر داشته باش . عیبی نداره .. نمی خواد حالا کاملا لختم کنی . چه بادی میاد . چقدر همه جا قشنگ و سر سبزه . دور نماش .جنگل و گل و گیاه . این بالا چقدر خنک و می چسبه . زود باش . هنوز کسی راه نیفتاده و نخواهد افتاد . اگه بیان چی .. –حرف زیادی نباشه بر دیا . زیپ دامن زن عمو رو کشیدم پایین . اونو شورتشو کاملا از پاش در آوردم . جاااااااااان چه حالی می داد . چه کیفی داشت . چه لذتی ! با این که نیوشا خیلی تپل تر نشون می داد ولی نسترن هم اندام یک دست و تازه و آبداری داشت . .-حرفات خیلی به دل می شینه -زود باش شلوارت رو بکش پایین هوسباز . اگه حرفام خیلی قشنگه واسه اینه که حرف هوسته . تا حالا فکر می کردم با ایمانی کاریت نداشتم . اینو هم تو گوشت فرو کن . فکر نکن زن عموی تو یه زن هوسبازه . من راستش از همون نو جوونی هات یه جورایی ازت خوشم میومد . همیشه در فانتزی های خودم می دیدم که دارم با هات حال می کنم . کسی نمی تونه مانع این شه که آدم به چیزی فکر نکنه و خیالی نداشته باشه . پاهای کشیده زن عموی جوون و خوش هیکل خودمو می دیدم که چه جوری اونو به طرف بالا می بره و می زنه زمین -نسترن جون خطرناکه ما رو می بینن . -پس زود باش همه جا شو با زبونت با دستات داغش کن . من هوس دارم . کیرم راستی راستی شق کرده بود . باورم نمی شد زنی که می خواست نصیحتم کنه و من ازش می تر سیدم این جوری افتاده باشه به دام من و راحت تر بگم خودشو انداخته به دام من . . هوس کونشو داشتم . اون سوراخ ریز و خوشگلشو . زبونمو گذاشتم روی سوراخ کونش ..-آخخخخخخ بردیا..عزیزم خیلی خوشم میاد . هوسمو زیاد می کنی .. -می تونم کونتو بکنم .. -اول باید یه دستی به سر کسم بکشی .. . من تجربه یه بار کس جنده گاییدنو داشتم . دستمو گذاشته بودم روی کس زن عمو . دیگه نیاری نبود ترسی داشته باشم از این که ممکنه دختریش گرفته شه . زبونمو آوردم پایین تر . پاهاشو به دو طرف باز ترش کرده تا شکاف کسش باز تر شه . زبونمو فرو کردم توی کسش و چند بار می ذاشتم توش و می کشیدم بیرون و بعد با لبام شروع کردم به میک زدن کس و لبه های دو طرف و چوچوله هاش . نسترن جیغ می کشید .. -صدا میره پایین نکن . -کی میگه این فاصله داره -نمی دونم شاید پخش شه -بر دیا بذار خودمو توی دل این جنگل و در این دور نمای قشنگ خالی کنم . معلوم نیست کی بازم بیاییم این طرفا . .. زود باش .. زود باش .. . چشاشو بسته بود .. در تب هوس می سوخت .. -نسترن جون تو که می خواستی اون پایینو بپای -نههههههه نهههههههه نمیان . منو بکن . حال بده .. خودشو بر گردوند طاقباز کرد تا من کسشو بهتر بخورم . چه با حال بود . حالا راحت تر کسشو لیس و میک می زدم . سینه هاشو نمی تونستم ببینم ولی دستامو از داخل لباسش رسوندم به سینه هاش و کسشو با خمپاره دهنم آتیش کرده بودم.چاره ای جز سوختن نداشت .. . دهنم لحظه به لحظه خیس تر می شد . یه لحظه حس کردم که آب کس زن عمو نسترن داره رقیق و رقیق تر می شه . اون ساکت شده بود .. . پنج دقیقه بعد گفت -من که نباید بهت بگم باید چیکار کنی . اول نشونم بده .. وقتی کیرمو رو بروش گرفتم ..-وااااااوووووووواین که بیستو رد کرده . خیلی کلفت تر از دفعه قبلی که دیدمش نشون میده .. فوری اونو گذاشت توی دهنش .. لبامو گاز می گرفتم و به خودم فشار می آوردم که توی دهنش خالی نکنم . کیرمو ول کرد . -اگه آبت داره میاد خالیش کن توی کسم . . من مدتیه که از قرص استفاده می کنم .. کسم مثل خود من همیشه تشنه شه . حالا یکی رو دارم که سیرابم کنه . .. زن عمو با این حرفاش به من هیجان می داد پس با این حساب دیگه تضمین تضمین بودم و اون همیشه به من می رسید . چقدر از کس های کوچولو ولی ورم کرده از هوس و ناز خوشم میومد . به چشای نسترن پر هوس نگاه می کردم . سرمو به صورتش نزدیک کردم . کاملا به هم چسبیده بودیم . دیگه نمی تونستیم همو ببینیم هیچ جا رو ببینیم . فقط بین ما احساس بود و هوس . کیرم خیلی آروم رفت و رسید به ته کسش . اولش حرکتی نکردم اونو گذاشتم به همون صورت ثابت بمونه . . لبامو گذاشته بودم رو لبای نسترن . باد خنکی که نمی شد گفت نسیم , در حال وزیدن بر پیکره نیمه لخت ما بود . زندگی و سکس در اینجا زیبایی دیگه ای داشت . کیرم داغ کرده بود . کس نسترن هم خیلی داغ بود که حس می کردم کیرم داره داغ میشه . تا اون لحظه به عمو جان فکر نکرده بودم و این که دارم در حقش نا مردی می کنم ولی بعد که خوب فکر کردم دیدم که این زن خودش با استفاده از اصل دموکراسی کیر می خواد و کسی هم نمی تونه مانع این کار شه .. همراه با لبخند و آرامش حرکت آب کیرمو توی کس نسترن حسش می کردم . -بردیا .. کسم خیلی می خواست این آبت رو که سر حال سر حال بیاد حالا باید از شیرت کره بگیری .. اون قدر هوس داشتم که با یک بار انزال شدن بازم درجا دلم می خواست که اونو بکنم .. یه حس آرامش عجیبی داشتم از این که دارم زن عموم رو میگام . گاییدن اون به من اعتماد به نفس می داد . حالا دیگه فکر می کردم واسه خودم کسی هستم . دیگه اون ترسو نداشتم . چه کیفی می کردم می تونستم تند و تند نسترن رو بگام و کیرمو فرو کنم تا ته کسش و اونو بکشم بیرون بدون این که به خودم فشار بیارم که آبم خالی نشه . بهم لذت می داد . پوست کیرم یه لذات شهوانی خاصی رو به تمام بدنم منتقل می کرد . نسترن پنجه ها و ناخنای خوشگلشو به پهلوهام فرو کرده بود . بیشتر از اون که غصه زخمی شدن منو بخوره از این غصه می خورد که ناخناش نشکنه یه بار دیگه بوسیدمش . صورتش ناز و گرد و کوچولو بود .. اصلا این زنا رو نمیشه شناخت . اون عاشق کیر من شده بود و من خبر نداشتم . شاید اولش به تیر این اومده بود که مچ گیری کنه .. -بازم بزن بزن بزن محکم تر .. پدر کمرم در اومده بود . بیشتر در یک حالت سر بالایی قرار داشتیم گاییدن سخت بود . می تونستیم جهت رو عوض کنیم ولی احتمال داشت به طرف پایین تپه ها سر بخوریم . یک بار دیگه اونو ار گاسمش کردم و این بار کمتر توی کسش آب ریختم . شورتشو پوشید و منم خودمو مرتب کردم ولی اثری از دامنش نبود .. -من بمیرم الان رسوا میشیم . -می خوای اول من برم بعد تو بیا . بگو رفتم شنا دامنمو گذاشتم کنار رود خونه آب برد .. یه اخمی بهم کرد که جا رفتم . دیگه نمی دونستم باید چیکار کنیم . رفتیم به سمت پایین تپه . دامنو پیدا کردیم . کنار رود خونه کوچولو که بزرگ تر از نهر بود و آب شفافی هم داشت افتاده بود . انبوه درختان دور و بر رود خونه و فضای جنگلی و کوهستانی و یه قسمت هم که حالتی مرتعی داشت زیبایی رو به اوجش رسونده بود . مخصوصا صدای بلبلان ما رو دعوت به سکس دیگه ای می کرد -بردیا من کسم دیگه تکمیله اگه دوست داری کیرت رو بکن توی کسم که می خوام یه خاطره خوش از این سفر داشته باشم . . -دردت نگیره نسترن جون آخه خشکه -دست بذار رو کسم آبشو بیار بالا -مگه بازم هوس داری -به نظر تو هر چقدر کس آدم تکمیل باشه می تونه این قشنگیها رو ببینه و ساکت بشینه و حسی نداشته باشه ؟/؟ این بار دامنشو رو زمین پهن کرد و زانوهاشو گذاشت روی اون . یه حالت قمبلی گرفت و منم دستامو گذاشتم رو کمرش . خیسی کسشو فرستادم روی سوراخ کونش با این حال درد می کشید تا این که کیرم رفت توی کونش و آروم گرفت . به یاد گاییدن نیوشا خواهرش افتادم .. چه خوب فکرمو خونده بود -چیه اون روز زهر مارت شد که داشتی کون خواهرمو می کردی ؟/؟ -راستشو بگو واسه نیوشا ناراحت بودی یا خودت .. خندید و گفت هر دو تا . این نیمچه رود خونه که بهتره بگم جوی آب و صدای بلبل و نسیم خنک و سکوت هوس انگیز طبیعت مارو یک ربعی اونجا نگه داشت . این بار دیگه کاملا برهنه شدیم ترسو گذاشتیم کنار . توی کونش آب ریختم . ازم خواست که یک بار دیگه کسشو بکنم .. .. نمی دونم که آیا برای سومین بار تونستم ار گاسمش کنم یا نه . خودمونو مرتب کردیم و بر گشتیم . کسی ازمون چیزی نپرسید . فقط بین راه بار ها و بار ها بوسیدمش . البته در جاهایی که دیدی به پایین نداشتیم . اون روز هم به خیر و خوشی گذشت . نیوشا رو دیگه توی خونه نسترن نمی کردم . زن عمو ازم می خواست که با نیوشا از دواج کنم تا پیوند ما محکم تر شه . ولی چیزی که بیشتر از این مسئله تکونم داد این بود که زن عمو نسترن بهم گفت که از من بچه دار شده .. حس کردم شوخی می کنه .. اون که از قرص استفاده می کرده . البته طبق گفته خودش . نباید به حرفاش اعتماد می کردم . شاید بچه مال عمو جون باشه .. ولی یک زن خودش بهتر می دونه چیکار کرده . با این حال وقتی ناصر کوچولو به دنیا اومد و چند ماهی گذشت همه می گفتند که چقدر شبیه به منه . با این که من و عمو شباهت زیادی نداشتیم . .. -نسترن جون ناصر پسر منه ؟/؟ راستشو بگو -عزیز من تا وقتی ازتوبار دار نشدم نذاشتم اون چند ماهی و قبل از بارداری عموی کس خلت توی کس من آب خالی کنه .. الان هم مجبوری باهاش سکس می کنم . .. دیگه بار آخرت باشه نسبت به من بد بینی . -دیگه تکرار نمیشه .. -ولی یه چیزی هست که باید تکرار شه و اون حال دان به من و سکس با منه .. …. پایان … نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

گاهی قـــــــرمــــــــــــــــــز همون سبــــــــــــــــزه ۱ بهارک بیست و پنج سالش بود و شوهرش بابک سی سال داشت . دو تایی شون کارمند دانشگاه بودند و هنوز چند ماه نمی شد که از دواج کرده بودند . بابک قبل از از دواج با دخترای دانشجوی زیادی می پلکید . اینو بهارک هم به خوبی می دونست ولی یه روز که ازش خواستگاری کردنه نتونست بگه . . چون بابک خیلی خوش تیپ بود و میون دخترا طرفدار زیادی داشت . بهارک هم دختر زیبا وخوش اندامی بود . اون بیش از آن که عاشق بابک باشه از این که پیش بقیه دخترا یه کلاسی بذاره خوشحال بود از این که تونسته کسی رو تصاحب کنه که خیلی ها طالبشن . راستش بابک هم از اونجایی که بهارک کار مند بود و دو تایی می تونستند خرج زندگی رو راحت تر پیش ببرن از بهارک خواستگاری کرده بود . خلاصه بابک از خودش یه آپار تمان داشت در طبقه سوم یک مسکونی ده واحده . بعد از از دواج هنوز بابک به دختر بازیهای خودش ادامه می داد بهارک از این وضع خسته شده بود . فکر این که اون هم با یکی رو هم بریزه اعصابشو خرد کرده بود . چون از این که یک زن خیانت رو با خیانت جواب بده متنفر بود . اون معتقد بود که وقتی زن وارد زندگی زنا شویی میشه تعهدش باید تا به حدی باشه که تمام هم و غم خودشو برای شوهرش بذاره و به کارای اون کاری نداشته باشه . ولی اون روز یه دانشجویی بود که برای اولین بار بود که می دیدش . ظاهرا از شهر دیگه ای به اونجا منتقل شده بود . یه پسر خوش تیپی بود با چشایی سبز و صورتی سرخ و سفید و موهایی بور . اولش زیاد بهش توجهی نداشت ولی وقتی که بنیامین اومد سر میزش و با لحنی مودبانه ازش پرسید ببخشید خانوم بهروزی طرفای شما خونه خالی گیر نمیاد .. قلبش لرزید . شیطونو لعنت کرد … -اگه چیزی پیدا کردم بهتون اطلاع می دم . بنیامین با این که اولین بارش بود که با او هم کلام می شد ولی خیلی مودبانه باهاش حرف می زد . . بر شیطون لعنت بهارک تو چرا این جوری شدی . با یک نگاه چرا قلبت به لرزه افتاده .. و روزی دهها نفر از این پسرا رو اینجا می بینی . قبل ازا زدواجت که بی خیال بودی .. . شوهرش بابک رو می دید که وسط چند تا دختر داره چه جور با هاشون میگه و می خنده و به نوعی با ها شون لاس می زنه . چند روز بعد وقتی که همسایه روبرویی شون که مستاجر بود پا شد .. اون اولین فکری که به ذهنش رسید این بود که اونجا رو برای بنیامین بگیره .. . از این کارش تعجب می کرد . تا به حال درد سر این کا را رو نداشت . فکر نمی کرد که پسر از عهده اجاره اونجا بر بیاد ولی خیلی راحت اونم دربست اونجا رو اجاره کرد . وسیله زیادی نداشت . . بهارک حس می کرد که یه آرامش خاصی پیدا کرده از این که بنیامین اومده روبروش به عنوان یک مستاجر . با این که هنوزم معتقد بود یک زن نباید افکار شیطانی به خودش راه بده در این خصوص که به یک مرد دیگه توجه کنه .. یه بعد از ظهری یکی زنگ آپار تمانشو می زنه .. وقتی درو باز می کنه بنیامینو می بینه .. بازم به دیدن او سستی خاصی رو در خودش حس می کرد . -ببخشید جارو برقی دارین ؟/؟ مال من کار نمی کنه .. فقط داشت نگاش می کرد . دو سالی رو باید از اون کوچیک تر می بود ولی تیپ مردونه و جذابی داشت . و حتی بهش میومد که سی سال سن داشته باشه . چند بار ازش پرسید تا حواسش اومد سر جاش و بهش وسیله رو داد . در این فاصله که بنیامین جا رو رو برد و برگرده خودشو مرتب و خوشگل تر کرد تا بیشتر دلبری کنه . می خواست اون از دیدن یه همسایه زیبالذت ببره . این بار وقتی که در زد و درو باز کرد ازش خواست که بیاد داخل . براش میوه و شیرینی آورد .. بعد از چند روز رابطه اونا صمیمی تر شد . بهارک حس می کرد که در محیط کاری هم به بنیامین فکر می کنه . بیشتر وقتا در پی اون بود که ببینه دخترای دیگه دنبالش میرن یا نه .. یه روز اونو در محوطه دانشگاه دید که دست یه دخترو گرفته و دارن با هم قدم می زنن. برای چند ثانیه ای نگاش کرد .. حرصش گرفته بود . کارشون هم درست و اخلاقی نبود . تازگیها دور بین مخفی هم این گوشه کنارا کار گذاشته بودن .اونا متوجه م بهارک نشده بودند . عصبی بود . با این که شوهر داشت و بابک هم بهش می رسید ولی حس می کرد که باید یه علاقه خاصی به بنیامین پیدا کرده باشه . نمی دونست اسمشو چی بذاره . عشق ..هوس یا خود خواهی و این که اونو داشته باشه . شاید چون بسیاری از بعد از ظهر ها رو به بهانه های مختلف به هم سر می زدند این جوری شده بود . . بالاخره یه روزی که با آرامش بتونه اونو بیاره خونه رسید . بنیامین تازگیها یه نگاههای عجیبی به بهارک مینداخت . بی پر وا تر شده بود . در مورد مسائل مختلفی صحبت می کردند . یه بار دستشو گرفته بود و اونم گذاشته بود هر کاری دلش می خواد انجام بده . نمی دونست شایدبنیامین دلش خیلی چیزای دیگه می خواست و دل اونم همین طور باید با هاش مدارا می کرد .-ببینم بنیامین می بینم خوب با دخترا توی فضای دانشگاه قدم می زنی . حساب اینو باید بکنی که یهو گیر دادن که دست جنابعالی در دست جنس مخالفه .-بهارک جان میگی من چیکار کنم .. حق با توست این بار دخترا رو میارم خونه . تنها هم که هستم . چرا عقلم نرسید . کی به کیه . -بنیامین به چه حقی این حرفو می زنی . چرا محیطو آلوده می کنی . اینجا همه متاهلن -خب باشن شما چرا ناراحت میشی .. به دیگران چه ربطی داره . در این شهر بزرگ هر کی هر کاری که دلش می خواد می کنه.. آنچنان محکم گذاشت زیر گوش بنیامین که حس کرد هیچوقت تا به این حد حسود و خشمگین نبوده. پسر از جاش بلند شد که بره . بهارک دستشو کشید و تو چشاش نگاه کرد -نمی خواستم این طور شه -حالا شدی مدافع حقوق بشر ؟/؟ -نه نرو نرو بنیامین . این بار محکم تر دست اونو کشید طوری که بنیامین افتاد توی بغل بهارک .. این بار پسر دستشو گذاشت پشت سر بهارک و لباشو قفل لباش کرد . اون مدتی بود که حس می کرد بهارک نگاههای حشر آمیزی داره منتظر فرصت مناسب تری بود . بهارک هوس رو در تمام وجودش حس می کرد . اون از مدتها پیش آماده تسلیم شدن بود . -بنیامین منو ببخش نمی خواستم بزنمت .. منو بزن .. بزن .. من مال توام .. -خوب شد عزیزم این کا رو کردی . بالاخره تونستم خودمو قانع کنم که بیام طرفت … -کاش زود تر میومدی -منتظر یه چراغ سبز بودم -حالا دیدیش چراغ سبزو -نه اتفاقا قرمزشو دیدم . ولی گاهی وقتا میشه گفت قرمر همون سبزه . .صورتت خیلی سرخ شده بود و صورت منو حالا سرخ کردی . دست پسر رفته بود و سینه های بهارک . . -کار بد نکنی ها . پسره شیطون .. -مزه کار حرام به همین کار بدشه .-منو ببوس ببوس . دوستت دارم . چرا خواستی تحریکم کنی .. -من نخواستم تحریکت کنم . تو شوهر داری و منم نیاز دارم .. -بس کن .. بس کن بنیامین . زن بلوز و دامنشو در آورد و با شورت و سوتین جلوش ظاهر شد . -دوست نداری وارد دنیای آزاد شی ؟/؟ -بابک نیاد . -تا فردا غروب آزادی . اون امشبو با دوستاش رفته کوه .. هر جا که رفته به سلامت .. . -بی سلیقه من که نباید بهت بگم . بهتره خودم لختت کنم تا پشیمون نشدی . چه عطشی داشت این دختر ……. ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

گاهی قـــــــرمــــــــــــــــــز همون سبــــــــــــــــزه ۲ (( قسمت آخـــــــــــــــــــــــــر )).. تحملشو نداشت که چند ثانیه ای رو بره سمت اتاق خواب . همونجا خودشو بین دستای بنیامین ولو کرد . با نگاهش از پسر می خواست که بدنشو لمس کنه -خیلی خوش هیکلی بهارک . مثل اسم خودت بهاری هستی . خوش بدن و خوش سینه .. با دستاش کمر بهارکو نوازشش کرد .هنوز وسط پذیرایی بودند و با بوسه داغشون هیجانو به تمام بدنشون منتقل می کردند . -بهارک یعنی امشبو تا صبح توی بغل توام -و تا فردا ظهر و بعدشم اگه سیر نشدیم می تونیم بریم توی آپارتمان تو .. -وووووویییییی این بدنی که تو داری من ازش سیر بشو و دل بکن نیستم .. -پس بیا معطل چی هستی بنیامین بیا بریم . بنیامین که حالا فقط یه شورت پاش بود بهارک رو رو دستای خودش بلند کرد و اونو انداخت روی تخت . با دندوناش سوتین اونوکشید پایین . لباشو گذاشت رو سینه هاش .. -آخخخخخخ نهههههههه ادامه بده .. نوک سینه های بهارک خیلی تیز تر از حد معمول شده بود . بنیامین با انگشتاش با این نوک بازی می کرد . از اونجا خودشو رسوند به کس . لباشو گذاشت روی شورت خیس زن . خیلی آروم بدون این که شورتو پایین بکشه از همون پشت اونو میکش می زد . -نکن نکن .. من سوختم . بکشش پایین تا بیشتر بسوزم .. من کیرت رو می خوام . اول باید کس لیسی کنی . بهارک از جاش پا شد . شورت بنیامینو کشید پایین . برای این که ببینه کیر پسر در چه حد و اندازه هایی قرار داره بی تابی می کرد .درشت تر از کیر بابک بود . بی اراده دهنش رفت طرف کیر . اونو در جا گذاشت توی دهنش .. بنیامین فوری بی حس شد . نتونست اون جوری که دلش می خواد از ساک زده شدن کیرش لذت ببره چون با همون چند حرکت اول تو دهنی بهارک آبشو توی دهنش خالی کرد . زن که حشری شده بود نذاشت که قطره ای از این آب حروم شه . همه شو خورد . بنیامین احساس سبکی در قسمت کیر و اطرافش می کرد . . روحیه گرفته بود . ولی بهارک ساک زدنو ول نمی کرد . -دختر خفه نشی .. طوری با آهنگ و صدا های تودهنی کیر بنیامین رو می خورد که پسر رو دوباره به هوس انداخته بود . . وقتی یه لحظه بهارک کیر رو از دهنش آورد بیرون تا اونو دوباره فرو کنه توی دهنش پسر امونش نداد و افتاد روتن زن . این بار بنیامین سه سوته شورت اونو کشید پایین شکاف کس بهارک رو مثل دهن یه ماهی کوچولو دیده بود . کس برق انداخته ای داشت که فقط قسمت بالاش یه تیکه موی اصلاح شده به چشم می خورد . چشای بهارک گرد شده بود .بنیامین یواش یواش کیرشوکرد توی کس بهارک . زن باورش نمی شد که به آرزوش رسیده باشه . همون طوری که باورش نمی شد روزی به غیر از شوهرش تسلیم مرد دیگه ای شه. -سریع تر سریع تر دارم می سوزم -اگه تند تر بکنمت که بیشتر می سوزی . -نمی دونم بکن فقط منو فقط منو بکن کاریت نباشه . کاریت نباشه . بنیامین کیر کلفت و 18 سانتی خودشو با یه شیبی از پایین به بالا طوری به کس بهارک می کوبید که زن ساختمونو گذاشته بود رو سرش . -وووووییییی ویییییییی کسسسسسسسم کسسسسسم دارم می میرم دارم می سوزم . بزن منو بزن بنیامین گازم بگیر . شونه هامو زیر سینه ها مو .. پسر همه جا شو میک می زد و خیلی آروم . طوری که کبودش نکنه ولی کس تنگ بهارک که مدت زیادی هم نبود که از عروسیش می گذشت بهش زیاد حال می داد . بهارک عاشق ساک زدن این کیر شده بود و بنیامین هم مدام دوست داشت که فقط کس بکنه . پسر با دو تا انگشتاش روی کس بهارک رو توی دستاش جمع کرد . و این کا ررو در قسمتهای پایین تر هم به خوبی انجام می داد . طوری که زن از تماس و چسبندگی کیر با کس لذت بیشتری می برد . -بنیامین کیرت انگار هر چی غم و غصه توی زندگیم دارم رو می کشه و می بره .. -بذار بکشه بذار بکشه .. نکنه آب منم بکشه -اونو که باید حتما این کارو انجام بده . نمیشه که نکشه . . بهارک اومد روی کیر بنیامین قرار گرفت .. خودشو از بالا به سرعت می کوبوند روکیر بنیامین و با هر روشی که دوست داشت تسلیم پسر می شد . دستشو رسونده بود به کناره های تخت و با فشار کسشو به طرف جلو حرکت می داد .. . یه لحظه فکرش رفت پیش بابک و این که حتما اونم یه جا داره خلاف می کنه .. بذار بکنه . من که حسود نیستم . بذار هر جا خوشه باشه و منم هر جا خوشه باشم .. .. کیر بنیامین خیلی با حال تر و سفت و شق تر از کیر شوهرش بود . دوست داشت فقط نگاش کنه . به ساعت دیواری نگاه می کرد . هنوز یک ساعت از آغاز سکس اونا نگذشته بود .. جووووون تا فردا کلی وقته . کلی می تونیم با هم حال کنیم . این یک ساعتی که تا این حد بهش حال داده بود تا فردا معلوم نبود می خواد چی بشه . . بهارک حس کرد داره آب ازش خالی می شه . یه بسته و سنگینی هوسی رو روی کسش احساس می کرد که در حال آب شدنه . کونشو محکم تر رو کیر بنیامین به حرکت در آورد تا بالاخره تمومش کرد . پسر این بار افتاد پشتش . ساعت دومی بود که داشت اونومی گایید و خیلی از حرکاتو تجربه کرده بودند . -بنیامین امشب خواب نداریم .. -نترس حالا که تونستیم بر نامه مونو ردیفش کنیم دیگه می تونی حتی وقتی بابک خونه هست به بهانه بیرون رفتن بیای خونه ما . می تونی بگی حالا که تو با دوستات میری بیرون منم با دوستام می خوام برم بیرون . پس فرصت زیاد داریم -فدای تو بنیامین که خوب کله ات کار می کنه . -این کیر منم باید کله تو رو به کار بندازه .. -آره عزیزم دوست دارم سرمو سوراخ کنه فرو بره توش . جایزه تو اینه که کیرت رو یکنی توی کون من که خیلی هم درد داره .. هر چی کرم بود رو خالی کردرو سوراخ کون بهارک ولی چه دردی داشت وقتی که قسمتی از کیر رفت توی کون بهارک مجبور شد همونجا نگهش داشته باشه . پسذ همون چند سانت کیر رو توی کون بهارک می گردوند .. کون زن زیاد گنده نبود ولی به پشت پا و رونش خیلی میومد . -اوووووففففففف بازم که زود آبت اومد .. حواست باشه توی کسم نریختی .. -می خوای منو به کشتن بدی . تا فردا که نمیشه پنجاه بار آب رسانی کرد دو سه ساعتی رو استراحت کردند ولی بهارک دست بر دار نبود . تازه داشت طعم شیرین زندگی رو می چشید و از این حالت یکنواختی رهایی پیدا می کرد . .. تا صبح فردا رو در آغوش بنیامین یکسره داشت گاییده می شد . یک بار هم کسشو سرشار از آب کیر بنیامین کرده بود .. دیگه اتفاق خاصی که بر نامه شونو بهم بزنه روی نداد و به خیر و خوشی کارشون تموم شد . بهارک حس می کرد که روحیه گرفته . اعتماد به نفس زیادی پیدا کرده . خیلی راحت هم می تونه سر شوهرش شیره بماله . چون همون کارو هم اون داشت انجام می داد . .. با یه پسر دیگه آشنا شد . اون بی پر وا تر از بنیامین بود . اسمشم بود بهرام . بازم غروب پنجشنبه شد و بابک رفت به کوه .. این بار اون و بهرام داشتند خوش می گذروندند .. بهارک زیر کیر بهرام در حال حال کردن بود که زنگ در خونه شون به صدا در اومد . ترسید . با این که می تونست درو باز نکنه . بابک کلید داشت وتازه قبل از شروع عملیات باهاش حرف زده بود و سر و صدای دوستاش میومد . . موبایلش زنگ خورد . شماره بنیامین بود .. اون احتمالا پشت در بود . . از رو کیر بهرام پا شد و بدون این که اون متوجه شه رفت یه گوشه ای برای بنیامین پیام داد که مشکلی پیش اومده که نمی تونه ولی برای فردا حتما ازش پذیرایی می کنه …. پایان … نویسنده …. ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

مامان من مال همــــــــــــــــــــــه ، جــــــــــــــــــــــــز مال من ۱مامان پگاه من از اون زنای خیلی خوشگل و نجیب بسیجی بود که خرش هم خیلی می رفت . طوری که من تا دیپلممو گرفتم برام معافی جور کرد دریک خونواده مذهبی بزرگ شده بود و در سیزده سالگی ازدواج کرده بود و در چهارده سالگی خواهرم پری و در پونزده سالگی من یعنی پار سا رو به دنیا آورده بود . در هر مراسم مذهبی و سیاسی بزرگ شرکت می کرد . با خیلی از کله گنده ها مراوده داشت و ماموریت هم زیاد می رفت . بابای من که یه هفت سالی رو ازش بزرگ تر بود زندگی درست و حسابی نداشت از دست اون . معلم دبیرستان بود . کلی هم واسه خود عزت و احترام داشت . مامان هم می گفت در راه دین و سیاست عیبی نداره که آدم زندگی خانوادگی خود رو کمی ندید بگیره . این کمی ندید اون هم معلوم نبود چه صیغه ایه . ولی می دونستم زیاد ندید می گیره .می گفت ما باید اهداف عالیه داشته باشیم. برای خودش و من جور کرد که یک سفربریم امریکا . از این که بخوام برم امریکا خیلی هیجان زده بودم . در ایران خودم دو تا شهر اون ور تر روبه زور می رفتم ولی حالا خیلی ترقی کرده بودم . من و مامان رفتیم امریکا . شرق امریکا . رویای من این بود که برم لس آنجلسو ببینم که این همه که میگن لس آنجلسی لس آنجلسی منظورشون چیه . میگن اونجا شهر فرشته هاست . مامان می گفت شهر شیاطینه . -پس چرا پگاه جون صد ها هزار ایرانی اونجا هستند . -به خاطر فرار از دستاورد های انقلاب . چون نمی تونستند پیشرفت ها و ترقیات اسلام رو ببینند . -حالا ما برای چی داریم میریم نیویورک و شرق امریکا ؟/؟ -عزیزم محرمانه هست . تو رو هم دارم میارم اینجا که با چم و خم کار آشنا شی . باید چند نفر رو ببینم . و یک جریانات پولی رد و بدل شه وخلاصه ما از طریق مسجد مسلمانان خیلی کارا می تونیم صورت بدیم . هدف ما صدور اسلام و انقلاب اسلامی به سراسر چهان به ویژه امریکاست . این که نشون بدیم تنها راه سعادت واقعی همینه -مامان کاش چند تا دی وی دی از پیشرفت ها و ترقیات ایران می آوردیم اینجا از تلویزیون های خودمون نشون می دادند . -این پدر سوخته های شیطون همه این فیلمها رو دارند .. -خب مامان فیلم می گرفتیم نشون می دادیم که در این سی و پنج سال کلی مسجد و مدرسه ساختیم و جاده ها آباد کردیم و شهر ها آزاد کردیم -پارسا چت شده نکنه تو هم مثل بابات داری منو مسخره می کنی -به زور جلو خنده خودم رو گرفته بودم . از دست مامان بسیجی مگه می شد کس دید زد . عجب تیکه هایی بودند . زنه نیمه سکسی داشت توی خیابون می رفت -می بینی پسر! من همه اینا رو درستش می کنم . همه رو ردیف می کنم -مامان تو مال همه ای . تو خیلی ثواب می کنی .. داشتم کنایه میومدم . بابا بیچاره از بس بارش کرده بود اون یه تعارف خشک و خالی هم نکرد که تو هم بیا بریم امریکا . می گفت تو همون خونه مواظب باش که نفوذی ها نیان خونه مون یه سری وسایل و مدارکو دزدی نکنند . -مامان به نظر تو این جمعیتی که این جوری دارن تو خیابونا راه میرن و این همه مردم آزادند رو میشه واسشون انقلاب صادر کرد ؟/؟ این که نون و پنیر نیست .-چرا نمیشه عزیزم . مامان پگاه تو واسه این ملت بیچاره صبح روشنی به ار مغان میاره . خلاصه من اصلا نمی دونستم به دعوت کی اونجا هستیم . نقشه مامان چیه . چه گروههایی رو به هم ار تباط میده .. می گفت به موقعش کار ها رو به من یاد میده وتمام این کار ها به خاطر اسلام جهانیست .-مامان چرا مقنعه و چادر رو از خودت دور نمی کنی -می خوام نشون بدم که ارزشهای دینی ما خیلی والا هستند و این که زن کالا نیست که همه چیزشو بریزه بیرون .. راستی اینو هم بگم که خواهرم پری از دواج کرد ولی چون مامان منو دوست داشت و اونم شوهر داشت منو با خودش آورد . یه چند روزی بود که حس می کردم یه سری افراد مشابهی رو می بینم که در تعقیب ما هستند .. مامان خیلی راحت پول خرج می کرد و معلوم نبود این حرکات مشکوک برای چیه . ما در یک آسمان خراش یه اتاقی داشتیم که طبقه چهلم بودیم و سی طبقه دیگه هم بالا سر ما بود . یک ربع می کشید بریم . گاهی نیم ساعت . اعصاب ما خرد می شد . تازه بین راه خیلی هم وای می ایستاد . -مامان یه ماشینیه که چند روز هر جا که میریم دنبالمون میاد -می دونم پارسا حواسم هست ولی من وظیفه شرعی خودمو انجام می دم -اگه ما رو بیرون کنن چی هنوز خیلی جاها رو ندیدم . یه روز هوس کردیم که بریم طبقه هفتاد و روی پشت بودم یا همون شیروانی و از اونجا شهر رو زیر نظر داشته باشیم . البته چون آسمان خراش زیاد بود علاوه بر دور نما بیشتر آسمان خراش های دیگه رو می تونستیم ببینیم . چون ساختمانهای بلند تر از ساختمون ما هم وجود داشت . -مامان حالا که داریم میریم اون بالا کسی نیست . اینجا همه غریبه اند چرا بازم این جوری خودت رو پیچیدی . -پارسا جان ما در هر حالی باید نمایانگر فرهنگ غنی و اصیل اسلامی باشیم . .. نمی دونم چرا دلم شور می زد . دیروز در خیابون صدای تیر اندازی پلیس با گانگستر ها رو می شنیدیم و حتی چند گانگستر رو در حال فرار دیده بودیم . اولش فکر می کردیم نمایشه . . فضای طبقه بالا فضای غبار آلود و مه گرفته ای داشت ولی می تونستیم روشنی و زیبایی آسمان خدا رو ببینیم . اینجا هم سر زمین خداست . پس چرا ما میگیم مرگ بر امریکا . -مامان نفس کشیدن که برات سخت نیست -پارسا فکر کردی مامانت پیر شده ؟/؟ من سی و چهار سالمه . من تا حکومت اسلامی رو در این کشور ندیدم از دنیا نمیرم . مامان داشت کارای خطر ناکی می کرد ولی قربونش برم اگه اون مقتعه و چادرشو می گرفت و دستی به سر و بر و روش می کشید از خیلی از زنای یک من مالیده اینجا خوشگل تر بود . بودیم روی سقف طبقه آخر .. -مامان انگاری قبل از ما هم دو نفر دیگه اومدن از طبیعت لذت ببرن . دو تا از اونایی هستند که این روز ها ما رو تعقیب می کنند .مامان بیا بر گردیم -حالا خیلی دیر شده . -نگران نباش . فکر کنم اونا اومدن اینجا استراحت کنند …….. ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

مامان من مال همــــــــــــــــــــــه ، جــــــــــــــــــــــــز مال من ۲نگاه کن اونجا یه تشک بزرگ انداختند . شاید مال همین طبقه بالا باشن اومدن لذت ببرن . . با این حال دو تایی مون قصد داشتیم از اون فضا خارج شیم که یکی از اون سیاههای قلچماق راه خروج ما رو بست . صورتم شده بود عین میت . مادر کس خل آخرش ما رو داشت به کشتن می داد . -مامان صادرات شما کار دستمون داد . به شدت از دست مادرم عصبی شده بودم . منم مثل پدر مخالف کاراش و فکر و فر هنگش بودم . هنوز خودمو نو اصلاح نکرده و آباد نکرده می خواستیم این کس خل بازیها رو به جای دیگه هم صادر کنیم . سیاهه مامانو گرفت و منم گفتم کون لق مامان پگاه جون بسیجی .. من جون خودمو در ببرم که دیدم نشد که نشد . یکی دیگه عین گوریل انگوری اومد منو از پشت گرفت . چه جورم می خندیدند .. –پارسا نترس . شجاع باش . شعار مرگ بر امریکا سر بده . هر چه فریاد داری بر سر امریکا بکش .. نمی دونستم می خوان چیکار کنن . اینجا تنها چیزی که کم نبود کس بود و می دونستم که کس مامان دردی رو واسشون دوا نمی کنه . منو بستند و انداختند روی تشک . در ورودی رو هم قفل کردند که راه فرار نداشته باشیم . من که تکون بخور نبودم . وقتی سیاهها شلوار وشورتشونو پایین کشیده کیرشونو نشون مامان دادند تازه فهمیدم که قصدشون چیه . شایدم مامور بودند و ما رو زیر نظر داشتند ولی در هر حال مامانو انداختند رو تشک اون دست و پا می زد ولی کیرشونو به دهن مامان می مالوندند . با این که دل خوشی از این کونده بازی ها یا بسیج بازی ها نداشتم ولی هر کوفتی بود مادرم بود . حرصم می گرفت کیر سیاه یک امریکایی فرو بره توی کس سفید ایرانی ولی نمی دونم یه رفیق داشتم از بس دلش پر بود می گفت من از این که یک مرد خارجی یک زن ایرانی رو بگاد ناراحتم ولی حاضرم کیر خوک خارجی رو توی کس زن ایرانی بسیجی ببینم چون اونا لیاقتشون همینه .. گریه ام گرفته بود اون مامانم بود . جیغ می کشید . دست وپا می زد . اشهدشو گفته بود داشت می گفت که اون دنیا باید جواب پس بدین .. دهن منو باز کرده بودند . اون بالا مگه کسی صدای آدمومی شنید ؟/؟-مامان بیچاره شدیم . دیدی بهت گفتم ؟/؟ اون وقت تو می خوای برای این دیوانه های زبون نفهم انقلاب صادر کنی . اصلا در کشور ما همچین چیزی وجود داره که بخوای صادرش کنی ؟/؟ -پسرم کفر نگو . سرت رو بگیر اون ور . مادرت مبارزه درد ناکی رو پیش رو داره .. -مادر تحمل کن .. -من دارم جهاد خودمو انجام میدم ولی تجاوز درست نیست . سرتو اون ور بگیر پارسا . ولی دلم طاقت نمی گرفت . باید می دونستم که چه بر سر مامان میاد .. مامان رو به زور لختش کردند . چادر و مقتعه رو از سرش کشیدن . اونو انداختند رو تشک کنار من . معلوم نبود اینا دیگه کی بودند . -پارسا نگران نباش . این آزمایش الهی بر سر راه اهداف عالیه ماست . برای پیروزی اسلام باید جنگید .. کیر این دو تا سیاه مثل کلفت ترین بادمجونا بود به همون سیاهی اگه بگم بیست و پنج سانت رو رد کرده بود اغراق نگفتم . مامان همین جور داشت حرف مفت می زد که یکی از اون سیاهها که اسمش بود جیم و از همدیگه رو صدا کردن متوجه شده بودم کیرشو مالید رو لبای مامان . پگاه جون لباشو بسته بود ولی سیاهه دستاشو دور گردن مامان طوری حلقه زد و گلو شو فشرد که دهن مامان بی اختیار باز شد و کیر رفت توی دهنش . مامانو کاملا لختش کرده بودند . اندام سفید و سینه های درشت اون هیکل هفتاد کیلویی و متناسب مامان می دونم که دل سیاهها رو برده . ولی احتمالا اونا باید در گروه مخالف ما قرار می داشتند و هدف فقط کس کردن نبوده . با همه اینا اونا داشتند لذت می بردند . جک رفت زیر مامان . زبونشو گذاشت روی کوسش . من هم با این که از تماشای این صحنه و شکست یک بسیجی لذت می بردم ولی داشتم دیوونه می شدم . هر چی باشه اون مادرم بود . ولی کاری از دستم بر نمیومد .می خواستم سرمو بگیرم به طرفی دیگه . چشامو ببندم سیاهها هم خودشونو کاملا بر هنه کرده بودند . یه بادی هم میومد . مامان از دست و پا زدن خسته شده بود . صورت سفید و کشیده و ابروهای کمانی مامان با اون چشای بسته اش اونو خیلی خوشگل تر کرده بود . زیر لب ورد می خوند . جک از زیر جک زد و کیرشو فرستاد توی کس مادرم . کس مامان نه درشت بود نه ریز . ولی روی کس یه ورم خوشگلی داشت . رون پای مامان خیلی تپل بود . مامان زیر لب داشت دعا می خوند .نمی دونم صبر می خواست تا از نظر روحی آماده شه یا یک نیرویی می خواست که این دو تا کیر رو تحمل کنه .. -مامان من بمیرم و تو رو این جوری نبینم -پسرم اگه بلایی سرم اومد تو این نهضت روادامه بده . نشون بده که انقلاب ما زنده هست . -مادر تو زنده می مونی ولی به خاطر تو هر کاری می کنم . -خاطرم آسوده شد . حالا بهشت رو با همین جفت چشام می بینم -مامان مطمئنی چیز دیگه ای نمی بینی ؟/؟ آخه جلو چشاته .. -.. کیر کلفتی که از دهن پگاه جون اومده بود بیرون حالا بین دو تا سینه هاش قرار داشت -نههههههه کثافتا ولم کنین . ولی کیر یکی رفته بود وسط سینه هاش .. -مامان تو که انگلیسی ات بد نیست . یه چیزی بگو که وجدان اونا تحت تا ثیر قرار بگیره . مامان تو که توی ایران بوده و روضه می خوندی همه اشک از چشاشون جاری می شد-پسرم اونجا صحرای کر بلا بود اینجا دیار یزیده -مادر فرشته من ! مگه نمی خواستی کویرو صحرای کربلا رو به اینجا صادر کنی .. -هر کاری وقت می بره . -مامان من طاقت ندارم .. -پسرم تو هم که می بینی من چه جوری طاقت بیارم . یکی از کیر ها به چه سرعتی می رفت توی کوس مامان .. پگاه جون همچین جیغی می کشید که من داشتم از حال می رفتم . از اون زیر حواسم به کیر سیاه برق انداخته جک بود که کس مامانو جک زده بود داده بود بالا . خیسی کس مامان روی کیر جک یه حالت روغنی بهش داده بود -مامان من انگلیسی ام خوب نیست وگرنه چند تا لیچار نثار این سیاه پوستهای مستضعف می کردم . -عزیزم مطمئنی هیچی نمی دونی .. آره مامان . فقط می دونم فادر و مادر به پدر و مادر می گن چند تا کلمه که مدرسه راهنمایی یاد گرفته بودم یادمه . دبیرستانو که با تقلب اومده بودم بالا .. .. اینو که گفتم مامان همچین شروع کرد سرشون داد کشیدن که اصلا حالیم نمی شد با چه زبونی داره صحبت می کنه ……… ادامه دارد … نویسنده …. ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

مامان من مال همــــــــــــــــــــــه ، جــــــــــــــــــــــــز مال من ۲ (( قسمت آخــــــــــــــــــــــــــــر ))کمی آه و ناله هم می کرد که نمی دونستم از روی درده یا هوس …چند تا کلمه لا به لای حرفاش شنیدم که هم متوجه شدم داره انگلیسی حرف می زنه و هم این که فهمیدم این آخوندا بودند که چرچیل و انگلیسی ها رو درس می دادند و تربیت می کردند .. مامان لا به لای حرفاش هی آخخخخخخخخ آخخخخخخخ می کرد و پی در پی می گفت قک می .. فک می .. .. جیم اومده بود کنار جک وایساده بود دو تا انگشتشو کرده بود توی کون مامان بسیجی من .. مامان طوری حال می کرد که می گفت تری فینگر یعنی سه تا انگشت فرو کن توی کونم .. جیم هم این کارو می کرد . سه تا انگشت داخل یک کون ایرانی .. مامان هفت خط مذهبی من تو که داری حال می کنی . پس این جور ناله کردنهات واسه چی بود .ولی به روش نیاوردم . ظاهرا پگاه جون چون فهمیده بود که ممکنه شک کرده باشم هر چند تا انگلیسی که می گفت و از اون دو تا گردن کلفت می خواست که اونو بکنن به فارسی فریاد می زد کثافتا منو ول کنین . این کس من گار اژ که نیست تریلی بیست و چهار چرخ می برین داخلش .. -مامان اینا فارسی حالیشون نیست همون انگلیسی حالیشون کنی بهتره .. دلم نمی خواست پگاه جون این مامان با ایمان بسیجی من از کوس دادن به دو تا سیاه گردن کلفت امریکایی کیف کنه .. اون جوری من راضی تر بودم که این دو تا امریکایی حقشوبذارن کف کس و کونش . . جک مامانو بغلش کرد و پاهاشو از پهلو هاش آویزون کرد . حالا دو تایی شون ایستاده بودند . کیرشو روی کس مامان تنظیم کرده اونو یه ضرب فرو کرد که تا ته بره . 25 سانت کیر به راحتی رفت تا ته کوس مامانم . جک با دست به جیم اشاره کرد که بیاد .. -بی انصافا ننه ام داره جر می خوره . ولی جیم از پشت همچین کرد توی کون مامان و مامان همچین نعره ای کشید که فکر کنم صداش از طبقه هفتاد به طبقه اول رسیده باشه .. -مامان مامان آبرومون رفت .. -غضه نخور . اینا تقاصشونو پس میدن . هیچوقت وضع این جوری نمی مونه . غصه نخور پارسا جون . اینجا که از پایین کسی معلوم نیست . این دور و برم که پنجره ای به روی ما باز نیست . با لا سر مون هم که طیاره ها دارن میرن . حالا یکی اگه شانسی ما رو دید فکر می کنه داریم فیلم می گیریم . پسرم می بینی یک بسیجی چقدر زجر می کشه ؟/؟ چه تهمتها که باید بشنوه . بیت المال رو قسمت می کنه تهمت می زنن که چشات رو به روی دزدیها بستی .. ببین که به خاطر مصلحت مجبوریم زیر چه بار های سنگینی بریم . -درود بر تو مامان . من به وجودت افتخار می کنم .در اون فضایی که روشنی و غبار گرفتگی در هم آمیخته بودند سه نفر لخت رفته بودن توی هم . دو تا کیر کلفت و دراز در دو تا سوراخ تر و تمیز خود نمایی می کردند . کیر ها با یه هار مونی و هماهنگی خاصی وارد کس و کون مامان شده بر گشت می کردند . هوس از سر و روی هر سه نفر می بارید . تعداد حرفای فارسی پگاه جون کمتر شده بود . مامان عجب انقلابی داشت صادر می کرد . پول تبلیغات گرفته بود اینجا کس و کونشو هوا کرده بود . بی انصاف نمی ذاشت که ما بریم جنده بازی . می گفت یه بسیجی دنبال حرام نمیره ولی خودش می گفت به خاطر تقیه و مصلحت نظام و پیشبرد اهداف عالیه سیاسی اجتماعی عیبی نداره که بخوام این وضعو تحمل کنم . هنوز سفیدکهای هوس از کس مامان در حال ریختن بود . کیر من یکی که شق کرده و از اونجایی که دستام بسته بود نمی تونستم جق بزنم ولی لاپامو از دو طرف به هم می فشردم تا کیرم اون وسط حال کنه . خلاصه مامان از بس کیس می ، کیس می ، کرد که اون سیاهه جک لب زشت و کلفتشو گذاشت روی لبای مامان . می دونستم وقتی که هوس بیاد دیگه هیچی جلو دار نیست . و مامان با هوس اونا رو جذب خودش می کنه . می دونم مامان خیلی دلش می خواست که با زبون خودمون هم هوسشو نشون بده . گاهی هم سوتی هایی می داد فوری موضوع رو عوض می کرد . جااااااااااااان ..اوووووففففففف کوفتتون بشه .. این نظام چه نظامیه که ما باید واسش جون بکنیم . برادرا شاهد باشن .. خواهرا شاهد باشن .. دو دستی زدم توی سر خودم و گفتم که پسرا شاهد باشن دخترا شاهد باشن که چه ننه جنده ای دارن . این ور میگن مرگ بر امریکا اون وقت کون سفید خودشونو میندازن زیر کیر سیاه امریکایی و تازه کیف هم می کنند که داریم مبارزه می کنیم وتقیه می زنیم .. -مامان بجنگ مبارزه کن . دوام بیار. مطمئن باش به جای این دو تا مرد دهها مرد در بهشت نصیبت میشه .. -پسرم من به خاطر دینم دارم تحمل می کنم انتظار پاداش ندارم . سینه های درشت و سفید پگاه رو توی دستای جیم می دیدم که چه جوری داره می گرده . مامان که نزدیک بود ارضا شه و اینو از حالاتش می فهمیدم رفته بود رو کیر جیم نشسته بود و جک هم از پشت کرده بود توی کونش . این بهترین حالتی بود که من می تونستم شرایط رو زیر نظر داشته باشم و چه حالی هم می داد . اون سیاهها با گاییدن مامان کیف می کردند و من راضی بودم که با گاییده شدن کون یک مامان بسیجی حال کنم ولی اون قدر شرافت و عشق فرزند مادری در من وجود داشت که از این فکرای بد نکنم که خودم مامانمو بکنم . هر چند خیلی ها که به اینجا می رسن ننه شونو زیر کیر یکی دیگه می بینن روشون باز میشه ولی من این جوری نبودم . شونه های مامانو این جک که پشتش قرار داشت غرق بوسه و ماساژکرده بود . چشای بسته و خمار پگاه نشون می داد که غرق لذته .. -مامان چی داری زیر لب زمزمه می کنی بلند تر بخون تا ما هم بشنویم .. مامان پگاه در حالی که صداش می لرزید که ناشی از ضربات کیر جک و جیم بود داشت یک ترانه بسیجی رو می خوند و به خودش روحیه می داد . ای بسیج ای سر فرازان افتخار میهنید .همراه با این آهنگ که مو بر تن آدم راست می کرد و آدم دلش می خواست در جبهه های حق بر علیه باطل به جهاد اکبر و اصغر بپردازه . موشک های سیاه امریکایی وارد فضای کس و کون مامان می شدند . چه صحنه های با شکوهی ! -مامان تو افتخار مایی . این دو تا با این موشک های کلفت خودشون خواستند که تو رو از بین ببرن ولی تو نشون دادی مامان که خیلی مقاومی .. -پارسا فقط می خوام تو اینو بدونی که مامانت یک مامان پارساست . . -آره پگاه جون تو مامان پارسا هستی .. توی دلم می گفتم ریدم تو ایمانت مادر که پدر بد بخت منو توی ایران سختی میدی و از بس کیر عرب خوردی حالا اومدی کیر امریکایی بخوری . دو تا سیاه گردن کلفت خسته شده بودند ولی مامان ول کن نبود . دقایقی بعد جیغ دیگه ای کشید و چند بار با صدای بلند گفت ار گاسم .. فکر کرد که من حالیم نیست .. اون دو تا سیاه چهار دستی کمر پگاه بگا رو داشته و عین شلاق کیرشونو به داخل کس و کون مامان می زدند . هنوزم پگاه داشت کیف می کرد . مامان تشنه آب کیرشون بود . یه چیزایی می گفت وحدس می زدم که ازشون می خواست که آبشونو حروم نکنن . ناله های جک و جیم هم خیلی با حال بود . فکر نکنم تو عمرشون این جوری کس به گیرشون افتاده باشه که واقعا کس خل بوده باشه . خیلی با حال شده بود . خودمو سینه خیز به نزدیک صحنه رسوندم -پسرم برو عقب ..-مامان مگه اینا موشکه که بخوام منفجر شم -عزیزم از موشک هم بد تره . انرژی هسته ایه .. -مادر می خوام مراقب باشم اگه خون آلود شدی بهشون تذکر بدم . دور و بر کون مامان خون ولک خونی رو می دیدم . احتمالا یه مویرگ مقعدش پاره شده بود ولی ثواب داشت . دو تا سیاه به فاصله چند ثانیه با چند تا آخ گفتن آبشونو توی سوراخای مامان خالی کردند .. سه تایی شون با هم چند آه و ناله راه انداخته و به شکل کتابی خوابیده رو هم افتادند . . جیم طاقباز بود و مامان و جک به شکم . فکر کنم جیم اون زیر در حال له شدن بود . دو تایی کیرشونو توی دهن مامان فرو کردند .. -پارسا ببین که یک بسیجی تا کجا ها باید پیش بره . پی خیلی چیزا رو باید به تن بماله . هرروز خودشو هماهنگ با مسائل روز پیش ببره .. این همه مقدمه چینی کرد تا دو تا کیر رو بذاره توی دهنش . اول دو تا کیر رو هم باهم فرو کرد توی دهنش . عجب کیر گیر خوبی بود این مامان پگاه بسیجی من .. ولی بعد به نوبت کیر ها رو ساک زد و لوله داخلشونو تصفیه کرد .. خلاصه دیگه اونا رفتند .. مامان دستامو باز کرد … -مامان ناراحت نباش . من به کسی چیزی نمیگم . مامان تو یک فرشته ای تو یک زن نجیبی . اونا بهت تجاوز کردند .-عزیزم من خوشحالم . نمی دونی که چقدر به خاطر این کار برای من حسنه نوشته میشه . – مامان تنت رو بپوشون . چادر رو انداختم روش . بغلش کردم و اونو بوسیدم. این بسیجی شلاق زن ، هر جنده ای بود مادرم که بود .. رفتیم توی اتاقمون . من دیگه شوک شده بودم . ..ولی مامان اول رفت غسل کرد که نجاست روش نمونه . چون معتقد بود به این که نباید غسل مدت زیادی به گردن آدم بمونه . -پارسا جون اگه حس می کنی که تحریک شدی و یه ترشحاتی داشتی تو هم برو غسلتو انجام بده .. نمی دونم مامان خوبم چطور تو می تونی پس از این همه مشکلات تا این حد مقید باشی –روز بعد مامان پگاه دیگه چادر و مقتعه سرش نذاشت یه هیکل توپی رو ردیف کرد . اندامشو ریخت بیرون و شد شبیه زنای زیرسی ساله -مامان خیلی خوشگل شدی -پسر رفتیم ایران صداشو در نیار . این تغییر تکنیک یا تاکتیک مبارزاتیه . این جوری می خوام امریکاییها رو به دام بندازم . ازشون کسب اطلاعات بکنم . -مامان اینا برای صدور انقلاب خوبه ؟/؟- بد نیست پسرم ازاون پس مامانو می دیدم که هر روز با یکی حال می کنه .. کاری هم به کارم نداشت تازه منم داشتم یاد می گرفتم که چه جوری با جنده های امریکایی حال کنم . بازم مثل همیشه ایران برنده میشه چون من کلی امریکایی می گاییدم امریکایی ها فقط مامانو می گاییدند . از مامان پگاه پرسیدم کار صدور انقلاب به کجا رسیده -هیچی پسرم فعلا این قلابه که همش میره توی بدن ما و گیر می کنه …. پایان … نویسنده … ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

عاشقتم زن بابا ۱ خواهرم فرزانه تازه از دواج کرده بود که مادرم از دنیا رفت . مامان فروغ خوشگل من خیلی دوست داشت منو تنها پسرش فرزاد رو داماد ببینه ولی سرطان امونش نداد . بابای نامردم هنوز یک سال نشده رفت دوباره ازدواج کرد . پنجاه سال سن داشت و رفت یک زنی رو گرفت که سی سالش بود . فقط دو سال از من بزرگتر بود .اسمش بود فرشته . دختر نبود . زنی بود که شوهرش رو در یک تصادف از دست داده بود و نمی دونم چرا بچه هم نداشت . از همون روز اول نسبت بهش کینه خاصی داشتم . هر کاری کرد تا بتونه اعتماد منو جلب کنه نتونست . چند جا عنوان کرده بود که عاشق مرام و معرفت پدرم شده و به خاطر ثروتش نبوده که با اون از دواج کرده . فرزانه ازم کوچیک تر بود ولی من هنوز مجرد بودم . .در یکی از شرکتهای ساختمونی پدر شغل مهمی داشتم . .پدرم فرهاد خان بهم می گفت از دواج کنم ولی حرفشو گوش نمی کردم . اون دوست داشت که ازدواج کنم و از خونه برم بیرون . ولی من این کارو نمی کردم . تازه این خونه خیلی شیک و ویلایی که درش زندگی می کردیم به اسم مامان بود و بیشترش به من و خواهرم می رسید . پدر اونو به اسم مامان کرده بود . هر چند می تونست خیلی بهتر از اینها رو بخره ولی به خاطر این که از اون منطقه خوشش میومد و به محل کار اصلی مون نزدیک بود دلش نمیومد پا شه . خیلی برای اون خونه زحمت کشیده بود و تعجب می کنم چطور اونو به اسم مامان کرده بود . در هر حال هیچوقت یک سلام گرم هم به فرشته نکردم . پدرم از این وضع ناراحت بود . دوست داشت هر جوری که شده ما رو به هم نزدیک کنه . من چشم دیدنشو نداشتم . دلم می خواست هر جوری شده براش پاپوش درست کنم شرش رو از سر خونواده مون کم کنم . -فرزاد این شب جمعه ای عروسی پسر خاله اته من حوصله ندارم برم . دست مادرتو می گیری و با هم میرین عروسی .تازه من باید برم شهرستان ببینم این طرفی که واسمون سیمان و میله گرد فاکتور کرده چرا یه مقدار اختلاف در جنسای ارسالیش هست -چیه بابا می ترسی با اونا روبرو شی منو داری حواله میدی . واسه چی فرشته رو ببرم . چه لزومی داره اونو با این جمع آشنا کنم . هدفت چیه . فرشته رو هم با خودت ببر .. بابا خیلی اهل حال بود . از اونجایی که در خونواده زن سابقش یعنی مامان من هم پیاله زیاد داشت نمی خواست رابطه اش با اونا قطع شه . خلاف میلم با فرشته رفتم مهمونی . فرشته خیلی خوشگل کرده بود .. پدر ازم خواسته بود که فرشته رو مامان صداش کنم ..-پدر من ازش نفرت دارم . اون کجاش مامانمه . فقط دو سال ازم بزرگتره . مردم مسخره ام می کنن . دید حق با منه حرفی نزد. فرشته خیلی ناز شده بود ولی من توجهی بهش نداشتم . همش به این فکر می کردم که یک صحنه ای رو ترتیب بدم که یکی داره اونو می کنه ازش فیلم بگیرم بدم به پدرم . .. حتی اگه شده اون شخص خودم باشم . .وقتی فرشته مانتو شو در آورد چشمها رو خیره کرده بود . همه فقط به اون نگاه می کردند . مادر بزرگ با خشم بهش نگاه می کرد . نمی دونم چرا اون قبول کرده بود بیاد در محفلی که شرایط این جوری بود . شاید فکر میکرد که فر هنگ و کلاس اونا فرق می کنه . با این که ازش بدم میومد ولی دوست نداشتم بقیه این جوری نگاش کنند . هر مرد و پسری دوست داشت باهاش برقصه . -فرشته به این پسرا رو نمیدی .. ..یه نگاه عجیبی بهم انداخت . چون از روزی که با پدرم از دواج کرده بود چهار تا جمله هم بهش نگفته بودم . تعجب می کرد چرا این جوری باهاش حرف می زنم . -فرزاد خان این حرفا چیه . اونا جای داداش کوچیک منن . .. من اون پسرا رو می شناختم . مخصوصا دو تا پسر خاله مو که رو هوا کس می زدن . ولی فرشته خیلی بی خیال بود . زنا ی مجلس باهاش بد بودند و مردای مجلس می خواستند خودشونو به اون بچسبونن فکر می کردند که چون شوهره بیست سال بزرگ تره باید خیلی راحت بتونن اونو بکنن . . . هنوز یک ساعت از ورود ما نگذشته بود که حس کردم دایی به طرز عجیبی خودشو به کسی که جای خواهرش نشسته چسبونده و در همین لحظه فرشته خودشو عقب کشید و آن چنان سیلی زیر گوش دایی نواخت که راستش نمی دونم چرا کیف کردم . با چشایی گریون مانتوشو گرفت و رفت من می خواستم بمونم ولی بابام اونو سپرده بود دست من . همراش رفتم . .. -نمی دونم چرا فر هاد خودش نیومد و منو پاس داد میون این همه فامیلای زنش اگه نمیومدم ناراحت می شد . .. حس کردم که الان بهتریم موقعیتیه که مخ زنی کنم .. اونم به این که بهش محبت کنم نیاز داشت . منم می تونستم یا خودم یا از راه اجیر کردن یکی دیگه به هدفم برسم .. -اشک از چشاش سرازیر بود . . همش عنوان می کرد که من که به طمع مال بابات نیومدم . می دونستم فرشته از اون مار مولک هاست . خلاصه کار های شرکت طوری بود که می شد اونا رو خونه انجام داد . گاهی واسه سر کشی می رفتم و بیشترش خونه بودم تا با فرشته وقت بگذرونم . خیلی با هم صمیمی شده بودیم . اون به خاطر این که من نا پسریش بودم و من واسه این که نقشه خودمو پیاده کنم . می دونستم با این مظلوم گرایی خودش قاپ بابا رو هم می دزده و اون سر مایه ها و مستغلاتی رو که داره از چنگش در میاره . منو که داشت رنگ می کرد وای به حال بابا . .. یه روز صحبت مامانم شد .. -فرزاد تو خیلی دوستش داشتی .. وقتی بهش فکر می کنی اولین چیزی که حسرتشو می خوری چیه ؟/؟..ادامه دارد ..نویسنده …ایرانی

*******************************************************************************

عاشقتم زن بابا ۲ این حرفش اشکو تو چشام جمع کرد -به این فکر می کنم که اگه اون واسه یه روز دیگه زنده بود اولین کسی رو که با از دواج با من علاقه نشون می داد عقدش می کردم تا مامانو خوشحالش کنم . سنش برام مهم نبود . ریختش برام مهم نبود . فقط می خواستم فروغمو خوشحال کنم . نمی دونم چرا برای لحظاتی سرمو گذاشته بودم رو سینه اش . زار زار گریه می کردم ولی لحظاتی بعد شده بودم همون آدم . خیلی با هم وقت می گذروندیم . تا این که یه شب که با هم تنها بودیم وقتی که رفت حموم سریع رفتم اتاق خوابش و دو تا دور بین تنظیم کرده و راه انداختم . جایی هم کار گذاشته بودم که فرشته متوجه نشه وقتی از حموم بر گشت یه چند لحظه ای صبر کردم تا خودشو تر و خشک کنه .. ..رفتم در اتاقشو زدم .. -صبر کن یه دقیقه لباسمو بپوشم . یه ربدو شامبر زنونه تنش کرد . به رنگ کرم . هبکلشو خیلی تپل تر نشون می داد . از روزی که تحویلش می گرفتم صورتش هم تپل تر شده بود -چیه فرزاد جان بازم خوابت نمی بره -نه دوست داشتم با یکی درددل کنم . -خوشحالم که منو سنگ صبور خودت می دونی .. پسر تو نباید زن بگیری ؟/؟ لعنتی اونم همون حرف بابامو می زد می خواست منو ردم کنه .. -فرشته جون کیه که به ما زن بده .. تازه من دردسر می خوام چیکار . همین یکی دو تا دوست دختر دارم کافیه . -یه نگاه عجیبی به من انداخت .. -تو که همش خونه ای کی وقت می کنی به اونا برسی -وقتی که تو و با با خوابین .. اونو میارم اتاق خودم . ولی خب دخترن خطرناکن .. -فکر نمی کردم این جوری باشی و این جور راحت باهام حرف بزنی . در هر حال حواست باشه که گولت نزنن . -حرف منم همینه یه دوست زن می خوام که این درد سرا رو نداشته باشه .. -فرزاد امشب یه چیزیت میشه . -فرشته جون ..نمی دونم چرا یه حس خاصی بهت پیدا کردم .. یه لحظه فرشته رنگش پرید . به زور بر خودش مسلط شد . می دونم منظورمو گرفت ولی واسه این که موضوع رو عوض کنه گفت حتما به یاد مادرت افتادی . .. دلم می خواست گردنشو می گرفتم و خفه اش می کردم . می خواستم بگم تو کجا و مامانم کجا .. صورتمو به صورتش نزدیک کردم . -جلو تر نیا .. نهههههه نیا .. نذار جیغ بکشم . -فقط می خوام ببوسمت و بهت بگم که دوستت دارم . عاشقتم -نه فرزاد اینی که تو میگی عشق نیست . این یک هوسه . من زن باباتم . تو نباید به بابات خیانت کنی . و به خودت . نباید دامنمو لکه دار کنی . درسته بابات داره پیر میشه ولی من نمی تونم در حقش نا مردی کنم . .. حس کردم فعلا هوس داره جای کینه میشینه . -نیا جلو -هیشکی نمی فهمه .. -فرزاد ولم کن .. ولی لبام رفته بود رو لبای زن بابا . خون شهوت جلو چشامو گرفته بود . گره لباسشو باز کردم . قبل از این که خودمو لخت کنم دهنمو انداختم رو سینه هاش . صدای نفس زدنهاش نشون می داد که داره لذت می بره . کف دستمو گذاشتم روی کسش و انگشتامو فرو می کردم اون داخل -فرشته این قدر دست و پا نزن . من که می بینم خیلی خیسه . همه از هوسته .. -ولم کن فکر نمی کردم این قدر پست باشی . انگشتامو فرو کرده بودم توی کس فرشته . اون از حال رفته بود . خودمو لخت کرده بودم . دستامو دور کمرش حلقه زده و اونو بالا تر میاوردم تا چهره اش توی دوربین و فیلم به خوبی مشخص شه . شروع کردم به لیسیدن تمام تن و بدنش دندوناش به هم می خورد . بدنش می لرزید . لبامو گذاشته بودم روی کسش . کسش اندازه متعادلی داشت نه کوچیک بود و نه بزرگ ولی چوچوله ها و حاشیه هاش تیکه های زیادی داشت که هر تیکه رو که می ذاشتم توی دهنم و اونو کش می آمدم از وسط جیغ کشیده و هوسشو نشون می داد -نههههههه فرزاد نه من نمی خوام . نمی خوام یه زن بد باشم . نمی خوام . تحریکم نکن .. -اگه ولت کنم خودت میای رو کیرم میشینی ؟/؟ -خیلی بی شعوری فرزاد .. ولی دیگه دست و پا نمی زد . تسلیم شده بود . همون چیزی که من می خواستم . -فرشته خجالت نکش این یک نیازه . نیاز من و تو نیاز هر دو مون .. کیردرشتمو که هیجده سانتی طولش می شد آروم گذاشتم سر کس فرشته ولی واسه این که زیاد فکرشو مشغول نکنم یه ضرب کردمش تا ته کسش بره .. -نههههه نههههههه فرزاد آخرش کار خودت رو کردی . پس تند تر تند تر حالا که کردی .. پس بهم بیشتر حال بده . بذار لذت ببرم . بذار به اوج برسم . -می دونستم که با بابام حال نمی کنی .می دونستم که هدفت چیز دیگه ایه .. -نه فرزاد اوووووففففففف بکن .. بکن کسمو .. این حرفو نزن .. سینه های درشت و آبدار زن بابا اسیر من شده بود . واسه کون گنده و تپل و بر جسته اون هم نقشه ها داشتم . نمی خواستم هیچی رو از دست دم . بذار بابا خوب فیلمو ببینه و حال کنه . همین جا جلو چشاش میذارم . واسه این که درد سر ساز نشه فیلمو با خودم می برم . اصلا از فلش نشون میدم و اگه کار بیخ پیدا کرد فلشو فوری در میارم می زنم به چاک . بذار ببینه عشقشو .. در همین افکار بودم که دیدم فرشته دستاشو دور گردنم حلقه زد و لبامو بوسید .. -فرزاد می خوام حسابی حال کنم . یه جوری که تا حالا همچین حالی نکرده باشم .. تعجب کردم . چطور شده که اون این جوری شده . چرا تا این حد مهربون شده .. انگشتاشو رو سینه هام قرار داده بود و ور رفتن اون با هام هوسمو زیاد تر می کرد . کیرمو می زدم به ته کسش .. -فرزاد من می خوامش می خوامش .. هنوز شگفت زده بودم .. -از این به بعد همیشه بهت میدم . عزیزم عشق من فرشته من .. از اون آب زیر کاههاست حتما . می خواد با حال دادن به من به خواسته هاش برسه ……ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

*******************************************************************************

عاشقتم زن بابا ۳ (قسمت آخر) این جور هرزه ها رو من می شناسم .. دستمو دور یکی از پاهاش حلقه زده اون پا رو دادم بالا و کیرمو همین جور فرو می کردم توی کسش و بیرون می کشیدم . به دست و پا زدنهای اونم کاری نداشتم .. حس کردم کسش با یه فشاری یه آبی از خودش ریخت بیرون .. ولی فرشته همچنان حرکت می کرد و ازم می خواست که اونو بکنم با این که ار گاسم شده بود . ولی من تحمل نداشتم .. نتونستم جلو آبمو بگیرم . فرشته دستشو گذاشت رو باسنم و اونو به طرف بدنش فشرد . تا اونجایی که می شد توی کسش خالی کردم -آخخخخخخ فرشته فرشته .. خیلی داغ و پر هوسی .. هر پرش آب کیر من توی کس فرشته یه دنیا آرامش و شادی و اعتماد به نفس برام به ارمغان می آورد … زن بابا تسلیم من شده بود . وقتی اونو بر گردوندم تا کیرمو بکنم توی کونش خودش داخل کون وسر کیرمو با ژل مخصوص نرم کرد .. -آههههههه فرشته .. من فدای اون کونت بشم .. -نهههههههه فرزاد دردم میاد . کون دادن درد داره .. یه کمی بکن توش تا یواش یواش حال کنم . به خودش می پیچید ولی کیرم دیگه مستقر شده بود و خیلی آروم در کس فرشته نگهبانی می داد . . چه هیکل درست و درشتی داشت . ولی حیف که باید عذرشو می خواستم . برای من زن قحط نبود . می تونستم شبا از در مخفی یک زن بیارم خونه تا صبح پیشم بخوابه و بابا هم نفهمه . اون اگه می خوابید تا صبح بیدار نمی شد. فرشته کونشو دور کیر من می گردوند -دوباره داره میاد داره می ریزه .. آبم توی کون فرشته خالی شد . درجا خودشو ازم جدا کرد کیرمو گذاشت توی دهنش .. خوب میکش زد .. این بار این اون بود که سرشو گذاشت رو سینه ام . -خوشت اومد فرشته -خیلی . این اولین و آخرین سکسی بود که ازش لذت بردم -چی داری میگی مگه قرار نیست بازم از این بر نامه ها داشته باشیم .. ؟/؟ داشتم تعارف می کردم . چون با این فیلمها کلکش کنده بود .. -نه فرزاد . من به بابات خیانت کردم .. از طرفی فکر نکن تونستی به زور منو به چنگ بیاری .. من هیچوقت نمی خواستم شرافت خودمو بفروشم . ولی اونو به عشقم فروختم . فرزاد من عاشقت شده بودم . من نمی خواستم بد باشم چرا نمی فهمی . می خواستم عشقمو توی سینه ام مخفی کنم . ولی تو نذاشتی . فکر نمی کردم این قدر هوسباز باشی . دلم می خواست فقط با رویای عاشقونه تو سر کنم .. خشکم زده بود . فرشته عاشق من شده بود .. اون می خواست خونه رو ترک کنه . مهرشو ببخشه از بابا جدا شه .. چقدر پست بودم من که در مورد اون همچین فکری می کردم . -فرزاد من نمی تونم عاشق کسی باشم که پدرش شوهر منه و نمی تونم هرروز تو رو ببینم و نخوام که در آغوش تو باشم . هیچوقت نمی خواستم این طور شه تو خیلی بدی . خیلی بدی .. -نههههه نرو فرشته .. -به بابات چیزی نمیگم . نترس شهامتشو ندارم . ولی این شهامتو داشتم که بهت بگم دوستت دارم ولی خیلی بدی . نمی خواستم عشقمو به هوس بفروشم . نمی خواستم خیانت کنم . چرا نمی تونی یک زنو درک کنی . چرا نمی خوای احساس پیچیده یک زنو درک کنی .. نمی خوام بمونم و عاشق کسی باشم که چشم دیدن منو نداره . فکر می کنه اومدم پول پدرشو بالا بکشم . پدرت تا حالا خواسته خیلی چیزا رو به اسم من بکنه . اما من قبول نکردم . حالا میرم تا بهت ثابت بشه که اون جوری که تو فکر می کنی نیست . فرشته اشک می ریخت و وقتی رفت بیرون در جا دور بین های دستی رو یه جوری خاموشش کردم و جای امن تری قایمشون کردم . از خودم خجالت می کشیدم . فرشته مهربون رو اذیتش کرده بودم . احساساتشو به بازی گرفته باور هاشو خراب کرده بودم . رفته بود چمدونشو بیاره لباساشو جمع کنه -این وقت شب کجا می خوای بری صبر کن صبح بشه .. -فرشته منو ببخش دیگه بهت دست نمی زنم . دیگه بدت رو نمیگم . دیگه طرفت نمیام . منو ببخش . نرو خواهش می کنم نرو .. نرو .. -نه فرزاد . آدم گاهی به یه بن بستی می رسه که جز پریدن از روی اون چاره ای نداره .. -فرشته اگه تو بری من خیلی تنها میشم .. -از دواج کن .. -فرشته من بهت عادت کردم .. بهت قول میدم . ازت معذرت می خوام . فرشته نرو دوستت دارم .. -تو هوستو دوست داری . فکر کردی یه عاشق نمی فهمه که بیان دوست داشتن مصنوعی با حقیقی چه فرقی می کنه . خدا ازت نگذره تو هم عشق و رویامو گرفتی و هم واقعیت و زندگیمو .. . فرشته راست می گفت .. . اون خیلی دوست داشتنی و فهمیده بود . من بدون اون نمی تونستم . یه لحظه قلبم لرزید . حس کردم اگه اون بره دیوونه میشم . نمی دونم چه حسی بهش پیدا کرده بودم . -فرشته نرو .. نرو دوستت دارم دوستت دارم باور کن دوستت دارم .. فرشته ایستاد . روشو به طرف من بر گردوند .-بازم بگو .. با چشایی گریون بهش گفتم دیگه اذیتت نمی کنم .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. عاشقتم .. -نههههه فرزاد چرا آخه این جوری شد ؟/؟ اینی که تو داری میگی حالا از ته دله .. -بمون .. فرشته خودشو به آغوش باز من انداخت .. -عشق من عزیزم وقتی یه زن خودش چیزی رو قبول می کنه برای همون جونشو هم میده .. حالا من باید با عشق و زندگیم در این خونه سر کنم .. نمی دونم چرا فرشته عاشقم شده بود . نمی دونم چرا من بهش دل بسته بودم . ولی هر دومون حس می کردیم که بدون هم می میریم . این بار فرشته بود که می خواست با تمام وجودش خودشو در اختیار من بذاره . عشقی همراه با هوس . یه زن وقتی که بخواد با تمام وجودش می خواد و من اون ..اون شب با تمام وجودمون تا صبح سکس کردیم . نفرت جاشو به عشق داد . . عشق جای وجدانو گرفت . عشق تا بو ها رو شکست . حالا من و زن بابا با هم رابطه داریم . همه صمیمیت ما رو به حساب این میذارن که من به زن پدرم احترام میذارم و این که اون هیچی از بابام نخواسته .. بابا م هم هوامو داره از این که من زنشو پذیرفتم . دیگه نمی دونه زنش در واقع زن منه . کی فکرشو می کرد یه روزی عاشق کسی بشم که سایه شو با تیر می زدم . عشقی که معلوم نیست آخر ش ما رو به کجا می رسونه و عاقبتش چی میشه . ولی من و فرشته هر روز از سکس با هم و گفتن واژه های دوستت دارم به هم نهایت لذتو می بریم و زندگی یعنی همین یعنی استفاده از حال و حال کردن وگذشت زمان ….. پایان …نویسنده …ایرانی

*******************************************************************************

سکس من و تینا دختر داییم قسمت ۱ سلام اسم من سامانه 19 سالمه و تهران زندگی می کنم . خاطره ی من از اونجایی شروع میشه که من و تینا از بچگی باهم بزرگ شدیم ! به همدیگه احترام میذاشتیم و هرجا هر کدوممون گیر می کردیم اون یکی کمکش می کرد ! خلاصه دوست و فامیل خوبی واسه هم بودیم ! من دانشگاه که قبول شدم مادرم به مناسبت قبولی من یه مهمونی ترتیب داد و همه ی فامیل رو دعوت کرد من هم نشسته بودم تو جمع دختر خاله ها و پسر خاله ها که یهو چشمم به یه فرد آشنا افتاد . مهسا بود ! دختر دختر خاله بزرگم که 4 سال بود ندیده بودمش چون ایران نبود . وقتی دیدمش محو تماشاش شده بودم و راه به راه سعی می کردم بهش بفهمونم ازش خوشم اومده ولی اون راه نمی داد که بعدا فهمیدم دوست پسرش رو توی کانادا خیلی دوست داره و نمی خواد هیچ جوره بهش خیانت کنه ! توی این داستانا بودیم که یهو یه اس ام اس واسم اومد از طرف تینا بود , نوشته بود : آقا ایشالاه آکسفورد قبول شی و شیرینی اونو بخوریم ! منم نوشتم : اینو بیا جلو روم بگو چرا اس ام اس میدی دیوونه؟ گفت : اینجوری هیجانش بیشتره واست ! گفتم : مرسی عزیزم ! بعد چند دقیقه دوباره اس داد : آقاهه چشماتو درویش کن ! منم جواب دادم : منو این صحبت ها آیا؟ تا گذشت و هفته بعدش زن داییم زنگ زد که سامان جان میشه دوربینت رو واسم بیاری؟ گفتم : باشه دوربین خودتون مگه خرابه؟ گفت : شارژرش رو گم کردم باطریشم تموم شده ! گفتم : باشه چشم شب واست میارم ! گفت : باشه ! شب شد رفتم دم خونشون و زنگ طبقه شون رو زدم ولی دیدم کسی جواب نمیده ! زنگ زدم به زنداییم گفتم : زندایی من دم خونتونم ! گفت : ای وای ببخشید یادم رفت که قراره بیای ! گفتم : فدا سرت حالا کجایی بیام اونجا دوربین رو بدم؟ گفت : من تهرانپارسم خونه مادرم دیرت میشه تا بخوای بیای اینجا , یه زنگ بزن به تینا ببین کجاست به اون بده دوربین رو ! گفتم : باشه الان زنگ میزنم ! زنگ زدم به تینا گوشی رو برداشت ! گفت : به به آقا سامان چطوری؟ گفتم : سلامت رو خوردی جوجو؟ گفت : آخ ببخشید سلام چطوری؟ گفتم : خوبم عزیزم تو چطوری؟ گفت : ای میگذرونیم دیگه ! گفتم : تینا جان کجایی این دوربین رو بهت بدم؟ گفت : مگه مامانم خونه نیست؟ گفتم : نه رفته تهرانپارس خونه مادر بزرگت ! گفت : آهان ! باشه ببین من الان تازه از کلاس موسیقی اومدم یه نیم ساعت دیگه میرسم خونه ! میتونی وایسی تا بیام؟ گفتم : آره منتظرم تا بیای ! پیش خودم گفتم برم یه نخ سیگار بکشم تا بیاد رفتم اون دور و اطراف یه سوپرمارکت پیدا کردم و یه نخ وینیستون گرفتم و کشیدم و رفتم دم خونشون ! 5 دقیقه بعد تینا اومد . گفت : سلام آق سامی چطوری؟ گفتم : سلام تی تی ( تو فامیل بهش میگیم تی تی ) اومدم بغل و روبوسی کرد که یهو گفت : سامان سیگار کشیدی؟ ( اینم بگم تو فامیل من یه ذره مثبت میزنم و کسی فکرشم نمی کنه من سیگاری باشم ولی قلیون و مشروب رو خیلی جلوشون خوردم و کشیدم ) گفتم : نه چطور؟ گفت : بوی سیگار میدی گفتم : کتم دست دوستم بوده احتمالا اون سیگار کشیده بوش گرفته به این ! دیدم ناراحت شد و گفت : باشه ! دوربین کو؟ دوربین رو دادم بهش و گفتم : کاری نداری من برم؟ گفت : نه مواظب خودت باش ! خدافظی کردیم و من اومدم ! تو تاکسی بودم که اس ام اس اومد از طرف تینا که نوشته بود : سامان تورو خدا راستش رو بگو , سیگار کشیدی؟ گفتم : نه بابا دیوونه ! گفت : بگو جون تینا ! گفتم : ببخشید ! گفت : آخه واسه ی چی میکشی؟ گفتم : بعضی اوقات میکشم ! گفت : همونم دیگه نباید بکشی گفتم : چشم ! گفت : بگو جون تینا دیگه نمیکشم , البته اگه جون من واست مهمه ! گفتم : تینا این چخ حرفیه ! جون تو توی این دنیا واسم از همه چی با ارزش تره ! به جون تو دیگه نمی کشم ( گوه خوری اضافه Big Grin ) گفت : یه چیزی بگم؟ گفتم : بگو ! گفت : دوست دارم ! از همون بچگی داشتم ! گفتم : خب منم دوست دارم ! اصلا مگه میشه آدم فامیلش رو دوست نداشته باشه ؟ گفت : نه اونجور دوست داشتن که ! منظورم دوست داشتن از ته قلب بود ! گفتم : نمی دونم چی بگم ! گفت : تو یه همچین حسی بهم نداری؟ گفتم : چرا دارم گفت : پس چرا اونشب داشتی به مهسا انقدر داشتی آمار میدادی؟ گفتم : خب اونشب خیلی جیگر شده بود ! گفت : یعنی میخوای بگی من جیگر نیستم؟ گفتم : بابا تو تاج سره منی گفت : میخوام یه چیزی بهت بگم ولی خیلی میترسم ! گفتم : بگو نمی خوام بخورمت که ! گفت : دوست دارم تو دوست پسرم باشی ! گفتم : باعث افتخار تی تی جون ! دیگه با هم خیلی جور شدیم و واسه هم میمردیم ! هرجا میرفت باهاش میرفتم , توی مهمونی هایی که دعوت میشدیم باهم میرفتیم , چه فامیلی چه دوره همی دوستانه ! یه روز اومد خونمون با مامانش بعد نشسته بودیم که گفت : سامان میشه از کامپیوترت استفاده کنم و فیس بوکم رو چک کنم؟ آخه وی پی ان من قطع شده ! گفتم : آره چرا که نه برو ! بعد 10 دقیقه دیدم اس ام اس اومد که بیا تو اتاقت کارت دارم سریع ! منم رفتم و دیدم نشسته ! دیدم برگشت با خشم منو نگاه میکرد و یهو گفت : این چیه؟ منم رفتم نگاه کردم دیدم فیلم سوپر های کامپیوتر رو پیدا کرده ! گفتم : فیلمه دیگه ! گفت : واسه چی باید این فیلما توی کامپیوترت باشه؟ گفتم : از خیلی وقت پیش بوده یادم رفته بود پاکشون کنم ! یهو برگشت گفت : خودتو باهاش ارضا میکنی؟ انگار یه تشت آب سرد ریخته باشند روم ! پاشدم اومدم بیرون نشستم پیش مامانم اینا ! یهو دیدم از تو اتاق اومد بیرون به زن داییم گفت : مامان من میرم خونه یه کاری دارم ! زن داییم گفت : باشه , بر میگردی؟ یهو یه نگاه به من انداخت و گفت : معلوم نیست ! گفتم : وایسا خودم میرسونمت خودمم برت میگردونم ! که زنداییمم گفت : آره سامان جان دستت درد نکنه ! ماشین مامانم رو گرفتم و رفتیم ! توی راه یه کلمه هم حرف نمی زد و روش اونور بود ! منم خیلی اعصابم خورد شد , زدم بغل از یه دکه سیگار گرفتم و اومدم تو ماشین روشن کردم و شروع کردم به کشیدن بعد 30 40 ثانیه دیدم داره گریه میکنه ! زدم بغل گفتم : تیــــــــــنا ! واسه چی گریه می کنی؟ دیدم برگشت یه نگام کرد و اشکاش رو پاک کرد و گفت : مگه قول ندادی سیگار نکشی؟ گقتم : خوب…….خوب…. یه ذره من و من کردم بعد گفتم آخه تو خونه خیلی اعصابم خورد شد اینجام که اومدی هیچی نمی گفتی گفت : راه بیفت ! راه افتادم تا رسیدیم ! پیاده شد و رفت بالا ! بعد از 10 دقیقه دیدم زنگ زد گفت : بیا بالا کارت دارم ! رفتم بالا گفت : تو اگه چیزی میخوای باید بهم بگی ! گفتم : میترسیدم ناراحت شی یا باهام قهر کنی یه فکر دیگه ای راجع به من بکنی ! گفت : آخه واسه چی ناراحت شم دیوونه؟ من دفعه اولم نیست ! گفتم : یعنی چی؟ قبلا مگه با کسی بودی؟ گفت : آره یه دوست پسر داشتم قبلا ! یه بار با اون سکس داشتم ! گفتم : هنوز دختری دیگه؟ گفت : آشغال ! جنده که نیستم , بله دخترم ! اینو که گفت رفتم بغلش کردم و در گوشش گفتم : عاشقتم تی تی من ! اونم گفت : منم عاشقتم سامی من ! شروع کردیم لب گرفتن و مالوندن همدیگه ! بعد تاپش رو در آوردم و سوتینشم در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش ! انقدر خوردم که قرمز شده بود ! بعد شلوارش رو در آوردم و یه ذره رونش رو دست کشیدم ! تینا بدن خوش فرمی داشت و سینه های گرد خوشگلی داشت ! چهره ش هم با نمکه و کوچولوئه ! بعد شورتش رو در آوردم و شروع کردم به خوردن کسش ! انقدر خوردم که دیگه با دست کلم رو فشار میداد به کسش ! بعد بلند شدم و لباسای خودم رو در آوردم و گفتم : میخوریش؟ گفت : عمرا ! منم چیزی دیگه نگفتم ! به حالت سجده ای خوابوندمش یه ذره کرم برداشتم از رو میزش زدم به کیرم یه ذره هم زدم به کونش با انگشت عقب جلو کردم تا جا باز کرد ! سر کیرمو آروم گذاشتم تو که دیدم داره آه و اوه میکنه ! یه ذره کردم تو گفتم : دردت اومد؟ گفت : نه تو کارت رو بکن ! اروم آروم عقب جلو کردم تا دیگه کامل رفت تو ! دیگه جفتمون تو آسمونا بودیم ! بعد من بلند شدم و اومد نشست رو کیرم بالا پایین میشد ! یه چند دقیقه تو این حالت بودیم که گفتم : تینا آبم داره میاد ! گفت : عیبی نداره بزار بیاد ! بعد حرکتش رو تند تر کرد که یهو آبم با فشار تو کونش خالی شد ! تخمام انقدر درد میکرد که حد نداشت ! یه نگاه به ساعت انداخت و گفت پاشو دیر شد الان شک می کنند ! سریع بریم ! حاضر شد و رفتیم خونه ی ما ! منو تینا هنوز باهمیم و قصدمونم ازدواجه باهمدیگه ! دوستان من در حدی نیستم که بخوام کسی رو نصیحت بکنم ولی میخوام این حرف از من به عنوان یه دوست داشته باشید ! داشتن یه همچین کسی توی هر زندگی لازمه وگرنه همه ی آدما لاشی بازی رو بلدن که بخوان با 10 تا دختر بپرن ! ممنون که خاطره ی من رو خوندین !

*******************************************************************************

سکس من و تینا دختر داییم قسمت ۱ عد از قضیه من و تینا خیلی بهم وابسته شدیم جوری که واقعا عاشق هم شدیم ! دیگه همیشه با همیم هر جا میریم با هم میریم ! یه روز تصمیم گرفتیم ماجرا رو به زنداییم بگیم ولی به مامان من فعلا نگیم ! تینا گفت : سامی من یه روز میگم کار پاورپوینت دارم که تو بیای اینجا بعد سر صحبت رو باز کنی و بگی ! منم گفتم باشه هرچی تو بگی ! فردا تینا اس ام اس داد که بیا . فرداش منم آماده شدم و رفتم زنگ واحدشون رو زدم درب رو باز کرد رفتم تو ! دیگه قلبم رو 1000 بود ، نمیدونستم چجوری حرفم رو بزنم ! توی آسانسور با خودم یه ذره فکر کردم و حرفامو به یاد آوردم ! رفتم تو خونه زنداییم اومد دم در و استقبالم ! زندایی : سلام سامان جان خوبی عزیزم؟ من : مرسی زندایی شما خوبی؟ دایی خوبه؟ زندایی : اره همه خوبیم ، تینا هم خوبه ! رفتیم تو نشستیم و شروع به حرف زدن کردیم که درس و دانشگاه چطوره و اینا که تینا اومد ! تینا : سلام سامی چطوری تو؟ من : سلام تی تی تو چطوری؟ تینا : خوبم ، نامرد تو نباید از ما یه خبر بگیری؟ همش ما باید مزاحمت شیم؟ ( منم که یه لحظه خندم گرفته بود ) گفت : دیگه شرمنده دیگه ! زنداییم گفت : خوب برید سر کاراتون دیگه ! میخواستم بگم بریم که تینا پرید وسط حرفم و گفت : بزار یه چایی بخوره تازه از راه رسیده ها ! تینا هم سریع رفت تو آشپزخونه و داشت چایی میریخت و از اونجا هم داشت با اشاره بهم میگفت بگو دیگه ! منم آروم به زنداییم گفتم : زندایی تینا خواستگار ماستگار نداره؟ اونم آروم گفت : چرا یکی بود ولی خودش نخواست ! گفتم : کی؟ گفت : نمیشناسیش گفتم : حالا مورد خوب پیدا شه که اون بپسنده چی؟ گفت : کی شیطون؟ من دخترم رو دست هرکسی نمیدما ! گفتم : فکر کن منم ، دست منم نمیدیش؟ گفت : تو که اصلا از همون اولم داماد خودم بودی و هستی ! گفتم : پس فردا بیایم خواستگاریش ! گفت : آره بیاید فقط 1000 تا سکه مهریشه هااااا ! ( فکر کرده بود شوخی میکنم باهاش ) یهو گفتم : زندایی من جدی دارم میگما ! بیام خواستگاریش ! یهو انگار تازه منظورم رو فهمیده باشه گفت : خواستگاری تینا؟ گفتم : آره هیچی نگفت ! رفتش تو اتاق که تینا اومد با چایی گفت : چی شد؟ گفتم : بهش گفتم تعجب کرد رفت تو اتاق ! یهو از تو اتاق زندایی تینا رو صدا زد گفت تینا بیا یه دقیقه تو اتاق ! تینا هم که انگار ترسیده باشه آروم رفت ! بعد از چند دقیقه دیدم اومد بیرون خوشحال ! منم خوشحال دیدمش انگاری که 5 6 سال نفس نکشیده باشم یهو یه نفس عمیق کشیدم ! زنداییمم اومد بیرون بعد از چند ثانیه ! بهم گفت : دوسش داری؟ گفتم : اوهوم ! گفت : فعلا که جفتتون دارین درس میخونین بعد از اینکه درساتون تموم شد میشینیم راجع بهش حرف میزنیم ! منم گفتم : میشه فعلا باهم دوست باشیم و باهم باشیم؟ یهو گفت : آتیش پاره ها شما که از همون اول همینجوری بودین باهم ! همه ی فامیلم میدونن شما ها باهم چجورین دیگه اجازه گرفتنتون چیه آخه؟ منم که ذوق مرگ شده بودم رفتم بغل زنداییم و یه بوسش کردم ! فرداش من رفتم مغازه ی دوستم یه کارش داشتم بعد گوشیم رو اونجا جا گذاشتم ، مغازش شهرک غرب بود منم یه قرار کاری داشتم با کسی توی مرزداران ! دیرمم شده بود دیگه تو راه فهمیدم گوشیم رو جا گذاشتم گفتم بیخیال ! کارم رو انجام میدم و میرم برمیدارم ! به دوستمم زنگ زدم گفتم گوشیم جا مونده اونم گذاشته بود توی کشو ! منم چون زیاد اس ام اس بازی و اینا با تینا میکنم گوشیم رو روی سایلنت میزارم ! شب که رفتم سمت مغازش گوشی رو برداشتم دیدم 48 تا میس کال ، 8 تا اس ام اس ! اس ام اس ها هم همه تینا بودن ! اس داده بود سامی کوشی؟ بعد اس داد چرا جواب نمیدی؟ بعد دوباره اس داده بود من کاری کردم که جواب نمیدی؟ بعد دوباره اس داده بود عشقم چی شده که جواب نمیدی ؟ اصلا ی داستانی Big Grin بعد که گوشیم رو برداشتم زنگ زدم دیدم داره گریه میکنه ! ( کلا زود میزنه زیر گریه سر هرچیزی ) تا گوشی رو برداشت گفت : سامان؟ گفتم : سلام چرا گریه میکنی؟ گفت : من کاری کردم که جواب نمیدی؟ گفتم : الهییییی ! نه عزیزم من گوشیم رو جا گذاشته بودم جایی ! یهو انگار خوشحال شده باشه ولی بروم نیاره گفت : باشه ، خیلی ترسیدم ولی ! گفتم : ای جانم ببخشید ! گفت : نمی بخشم ! گفتم : چی کار کنم ببخشی؟ گفت : امشب مامان و بابا میرن عروسی ولی من نمیرم باید بیای پیشم تا ببخشم ! گفتم : چشـــــــــــــــم عزیزم ! گفت : ساعت 8 اینجا باشا ! گفتم : چشم گلم 8 میبینمت ! بای ساعت 8 شد رفتم اونجا درب رو باز کرد از آسانسور رفتم بالا ! رفتم جلو واحدشون دیدم درب بازه ! رفتم تو صدا زدم تینا کوشی؟ گفت وایسا الان میام ! نشستم رو مبل که دیدم اومد و دستاشم پشتش بود ! گفتم سلام خانومی خوبی ؟ اون چیه پشتت؟ دستاشو آورد جلو دیدم یه کادوئه کوچولوئه ! گفتم عزیزم این چه کاری بود آخه؟ گفت : بازش کن بیبن واست چی خریدم ! بازش کردم یه گردنبند بود که 2تا کلمه بود ” ST ” منظورش تینا و سامان بود ! یهو واسه خودش رو در آورد تو گردنش بود ! یکی واسه خودش بود یکیم واسه من ! گفت : سفارش دادم یه جا واسم درست کردن ! انداختم گردنم و گفتم : خیلی دوست دارم تینا ! اومد رو پام نشست و گفت : منم خیلی دوست دارم سامی ! آروم رفتم سمت لباش و لباش رو میخوردم ! لباساش رو در آوردم و سینه هاش رو میخوردم ! بعد لباسای خودم رو در آوردم و بهش گفتم : تینا نمی خوری؟ گفت : عزیزم بخدا خوشم نمیاد ، اوندفعه هم واست نخوردم ! منم دیگه اصرار نکردم و خودش برگشت ! یه ذره کرم زدم به کیرم و آروم کردم تو کونش آروم آروم تلمبه میزدم ! بعد خوابیدم رو مبل و اومد روم بالا پایین میشد ! بعد خوابوندمش رو زمین کردم تو کونش ! محکم تلمبه میزدم ! که داشت آبم میومد ! تا اومدم بگم کجا بریزم دیدم اومد ! سریع در آوردم و ریختم رو کمرش ! انقدر زیاد بود که تا موهاش ریخته شد آبم !

*******************************************************************************

عادت کن !وابسته نشو !۱اون روز هوس کرده بودم که یه سری به ناهید بزنم .دوسالی می شد که ندیده بودمش . . بقیه بچه ها یعنی دوستان دوران دانشگاهیمون می گفتند که زندگی خیلی راحتی داره و شوهرشم همین خونه درندشتی رو که درش زندگی می کنه به اسم اون کرده . خونه که نبود کاخ بود . ناهید 25 سالش بود . با یکی ازدواج کرده بود که ده سال ازش کوچیک تر بود و وضع مالیش هم خیلی عالی . . خلاصه کنم وقتی که اونو بعد از مدتها دیدم انگاری تازه نوجوون شده بود . -ناهید خیلی خوشگل شدی . شدی عین هلو . دلم می خواد گاز بزنم و بخورمت . خیلی با حالی .. در همین لحظه یه مرد خوش تیپی که تیپش بیشتر به پسرا می خورد از اتاق بغلی وارد پذیرایی شد و دستشو به طرف من دراز کرد . راستش من اصلا از این رسم های متجددانه مسخره بی معنی خوشم نمیومد ولی خیلی از زن و مردا با این تکنیک و تابو شکنی حال می کنند در هر حال هر چیزی اول و اولیش سخته . -ناهید ! آقا دامون که که ازت جوون تر نشون میده . چی شد ؟/؟ خندید و گفت زن که شاد باشه مرد رو جوونش می کنه . اون دوست پسر منه .. نزدیک بود همونجا از این حرفش بی حال شم . -چیه تعجب کردی ؟/؟ -شوهرت کجاست . -هفته ای دو سه شبو برای امورشغلی خودش مجبوره بره شهرستان . -تو چه جوری می تونی … -تو هم می تونی . هر کسی می تونه . بار اول کمی سخته . تازه برای بعضی ها شاید همون بار اولش هم سخت نباشه . اونا برای اوناییه که قبل از ازدواجشون آب بندی شده بودند . ببینم حتما تو هم وسوسه شدی -من یه تار موی شوهرمو به صد تا دوست پسر نمیدم . ناهید دیوونه شدی ؟/؟ می دونی عزیز شوهرم پریشب یه فیلم سکسی آورد تا با هم ببینیم . اونم برای اولین بار و گفت فقط واسه اینه که به وقت سکس انگیزه ای داشته باشیم ولی من گفتم ما خودمون باید توان داشته باشیم این چیزا چیه . ولی راستش خیلی تحریک شده بودم -حق با توست بنفشه جون .. فیلم سکسی رو باید بشینی کنار دوست پسرت ببینی . اون که خودش کیرش از اول شق شده .. تو رو هم که ببینه شورتشو پاره می کنه و شورت تو رو هم جر میره میره به اونجایی که باید بره -خفه شو بی تر بیت .. وقتی برگشتم خونه هنوز شگفت زده بودم از کارای این دختر . سر در نمی آوردم . شوهرم منتظرم بود تا بچه هار و بده به من و خودش بره با دوستاش یک شب مجردی داشته باشه . هر چند وقت در میون یه شب از این بر نامه ها برای خودش جور می کرد . من بهش اطمینان داشتم و گیرش نمی دادم . به منم می گفت که می تونم بهرام رو بدم خونه مادرش و خودم هم اگه دوست دارم برم با زن یکی از همینایی که باهاش میره دوره یک شب نشینی داشته باشم و یا ما خانوما هم با هم بر نامه ای داشته باشیم ولی راستش حوصله شونداشتم . نمی دونم چرا هوس تماشای فیلم سکسی به سرم زده بود . دلم می خواست تنها این فیلمو ببینم . ولی دوست نداشتم بهروز شوهرم این فیلمو ببینه .. حرفای ناهید و حرکاتی که مردای فیلم برای زن سکسی نون می دادند بد جوری منو حشری کرده بود . دو تا مرد داشتند یک زنو می کردند . یکی کرده بود توی کونش و یکی هم کسشو می کرد . همش خودمو جای اون زنه جا می زدم .. چند بار برای بهروز زنگ زدم که کی میاد خونه .. -عزیزم من که تازه رفتم .. . وقتی هم که اومد و همون فیلمو گذاشت و با هام ور رفت طوری تحریک شده بود که خیلی سریع خودشو خالی کرد و دیگه هم حالی برای ادامه نداشت . با این حال هنوز حرفای ناهید نتونسته بود منحرفم کنه . روز بعد که بازم تنها شدم یه فیلم دیگه ای رو گذاشتم . در یکی از این فیلمها یک زن از اول تا آخر ش با ده نفر رابطه داشت .. درسته که فیلمه ولی در بعضی از این روابط می دیدم که چطور خیسی هوس کسش روی کیر کلفت طرف نشسته . بیشتر این کیر ها پنج شش سانتی رو دراز تر و تا حدودی کلفت تر از کیر بهروز نشون می دادند همین بیشتر منو به هیجان می آورد . خیلی تحمل می کردم . حال و حوصله هیچ کار دیگه ای رو نداشتم . .نمی دونم خودمم نمی دونم چه عاملی باعث شد تا این بار زود تر برم به خونه ناهید . . باهاش در این مورد حرف زدم که تازگیها بهروز سرد شده .. -عزیزم بنفشه جون این که کاری نداره . خودت رو یه جور دیگه ای گرمش کن . عزیز دلم هیچ غصه نخور . دوست پسر بگیر . مجبور نیستی هفته ای هفت روز باهاش باشی . یه شب میای همین جا پیش خودم . بچه چهار ساله ات رو هم میدی به خونه پدر شوهرت که خیلی دوستش دارن . شوهرت هم که با دوستاش میره بیرون . هیشکی نمی فهمه . فقط اولش تا عادت کنی سخته .. اما لخت که شین و سر کیر که به روی کس بچسبه دیگه کار تمومه . من که از همون اولش خیلی ریلکس بودم-می دونم تو قبل از ازدواج هم خیلی ریلکس بودی . -ببینم به دامون بگم برای فرداشب دوستشو بیاره ؟/؟ -ناهید من می ترسم . من این کاره نیستم . سختمه . ولی تقصیر من نیست . این فیلمهایی که من می بینم . تازه اون باید ارضام کنه . من مقصر نیستم -این قدر سخت نگیر تو از پدر سوخته بازی این مردا خبر نداری . چند روز گذشت . دیگه به دیدن فیلمهای سکسی عادت کرده بودم . از تیپ و کیر هر مرد بازیگری که خوشم میومد خودمو جای زن داستان میذاشتم که لخت توبغلشم . . دیگه داشتم وسوسه می شدم .. بازم رفتم پیش ناهید -عزیزم می دونم تو فقط برای دیدن من نمیای . ببین من یه بار پویا رو همراه دامون دیدم پسر خوبیه . خیلی هم خوش قیافه و جوونه . یکی دو تا دوست دختر هم داره . اینو از همین الان بهت بگم یک زن که میره دوست پسر می گیره عشق و عاشقی بازی رو باید ول کنه . خودشو بد بخت بیچاره می کنه . عشق و عاشقی و دوستت دارم و این حرفا همش حرفای یک بام و دو هواست . از همون لحظه ای که درش قرار داری باید استفاده کنی و باهاش حال کنی . به این فکر نباشی که دوست پسرت بره دنبال یه دختر دیگه . اصلا به این فکر نکن . تو که اونو نمی شناسی . با یک بار چند بار فرو کردن کیر توی کس که آدم عاشق نمیشه …..ادامه دارد ….نویسنده ….ایرانی

*******************************************************************************

عادت کن !وابسته نشو !۲تو شوهر داری بچه داری زندگی داری . زندگی خودت رو خراب نکن . این چند ساعتی رو که اینجایی در حاشیه امنی . بعدا سوتی هم نده . اس ام اس بازی و چت و ایمیل و از این مسخره بازیها رو هم ول کن . این جوری تا آخر عمرت می تونی عشق کنی . رازت رو هم به کسی نگو . چون بالاخره لو میره و لو میری . .. سرمو خورده بود ولی حرفای درستی می زد . -بگم بیاد ؟/؟ کمی خجالت کشیدم ولی سرمو تکون دادم . اون روزی که قرار بود شبش برم پیش ناهید و اون پسره هم بیاد بهرام کوچولو رو رسوندم خونه پدر بزرگش . از خجالت تو روی شوهرم نگاه نمی کردم . .. اون که رفت فیلم سکسی رو گذاشتم و با گوش کردن به اندرزهای ناهید رفتم به عالم عشق و حال . به من می گفت وقتی که تصمیم گرفتی بری با یگی دیگه باشی به همون فکر کن . فکر نکن داری اشتباه می کنی . فکر کن هر کاری که داری می کنی درسته . برام سخت بود ولی یه جوری باهاش کنار اومدم . قشنگ ترین و سکسی ترین لباسامو پوشیدم . روژلب رو به شیوه ای رو لبام مالیدم که لبام برجسته و هوس انگیز شه . یه پیرهن به رنگ آبی ملایم و تنگ و چسبون تنم کردم که کونمو در حال ترکیدن نشون بده و خلاصه یه عروس خانوم واقعی شدم ولی دل تو دلم نبود . ناهید می گفت که ما زنای شوهر دار هر چقدر هم که خوشگل کنیم بازم حس یک زن دست دوم رو داریم ولی پیش این پسرا همش باید خودمو قدرتمند نشون بدیم و نباید کم بیاریم . راستش وقتی پویا رو دیدم اولش سختم بود که حتی باهاش سلام علیک کنم ولی دستشو به طرف من دراز کرد و برای ثانیه هایی اونو نگه داشت . بازم سختم بود صورتم سرخ شد . از این که حس می کردم اون پیش خودش فکر می کنه که یک زن شوهر دار می خواد باهاش سکس کنه یک جوری شده بودم . ولی می دونم اون کاری به این کار ها نداشت برای اون بیشتر همین اهمیت داشت که یک کس مفت و مجانی رو بگاد . دلم می خواست اونو بیشتر وسوسه اش کنم که فکر نکنه می تونه به این سادگیها منو در چنگ خودش داشته باشه . ولی نمی خواستم که فراریش بدم . شامو دور هم خوردیم . ناهید من و اونو به اتاق خواب خودش هدایت کرد و اون و دامون رفتند یه اتاق دیگه . نمی دونستم باید چه عکس العملی نشون بدم . دل تو دلم نبود . یه لحظه فکرم رفت پیش خونه و زندگیم . .. بنفشه بنفشه تو باید امشبو فراموش کنی باید از یادت ببری که شوهر داری . فکر کنی یک زن مجردی . بیوه ای .. اصلا هرزه ای . حال کن . شاید این در روحیه ات اثر بذاره . خوشبختی و رفاه تو رو در زندگی زناشویی تضمین کنه . کاری که امروزه خیلی از زنا انجام میدن و خیلی هم به زندگی زناشویی خودشون متعهد و پای بندن . . پویا مثل من نبود . نشون می داد که اون به خوبی تجربه این کا را رو داره . خیلی راحت اومد طرف من . صورتشو به صورت من نزدیک کرد . یه لحظه بی اراده عقب کشیدم ولی در حرکت بعدی پویا ثابت موندم تا اون لباشو بذاره رو لبام . حس کردم شوهرم امید داره لبامو می بوسه . ولی باید فکر اونو از سرم به در می کردم . اون خیلی پر حرارت تر و با هوس بیشتری منو می بوسید . ولی به اون گرما به اون طراوت و هوس عادت نداشتم . سختم بود . زیپ پیر هنمو باز کرد . سوتین منو در آورد . دستشو به کمر لخت من رسوند .من شده بودم عین مترسک . به هرجای بدنم که دست می زد برای اولین بار سختم بود . دستای مردونه و قدرتمندی داشت ولی وقتی سینه هامو توی چنگش گرفت خیلی به نرمی با اونا بازی می کرد . من هنوز پشت به اون قرار داشتم . پیراهنو از طرف شونه هام در آورد . طوری که منو تا کمر لختم کرده بود . من در یه حالت نشسته روی تخت قرار داشتم . پویا هم فقط یه شورت پاش بود . از پشت بغلم کرده بود . صورتشو از پشت به صورتم چسبوند . نفسام به شماره افتاده بود . -خیلی خوشگلی بنفشه . دوست دارم رو هر نقطه از تن تو کلی زوم کنم و باهاش حال کنم . سختم بود جوابشو بدم چشامو بسته بودم . خیلی با خودم می جنگیدم که به هیچی دیگه فکر نکنم . فقط باید به این لحظات لذت فکر می کردم . منو یه پهلو کرد و رو تخت دراز م کرد . بقیه پیراهنمو از تنم در آورد . خودشو از پشت بهم چسبوند . شورت اون در تماس با شور ت من قرار گرفته بر جستگی کیرشو روی کونم احساس می کردم . باید باور می کردم که قوی ترین تابو تا لحظاتی دیگه شکسته میشه و همین کیر فرو میره توی کسم . وقتی دستشو از لای شورتم رسوند به کسم و کس خیسمو توی چنگش گرفت مثل هر حرکت دیگه ای احساس بیگانگی و بی تفاوتی خاصی بهم دست داده بود ولی انگشتاشو طوری روی چاک کسم به حرکت در می آورد که انگاری داره پیانو می زنه . یواش یواش به این حرکتش هم عادت کردم دلم نمی خواست که انگشتاشو از روی کسم بر داره . -آههههه آهههههه .. -چیه بنفشه .. خوشت میاد .؟/؟ حستو بهم بگو . منم دارم این کا را رو می کنم که خوشت بیاد و لذت ببری. سکوت کرده بودم . شورتمو از پام کشید پایین و دیگه کاملا بر هنه بود م . یه دور منو بر گردوند و طاقبازم کرد . با لب و زبونش شروع کرد به لیس زدن و مکیدن کسم . این دیگه نهایت عشق و حال بود . البته وقتی که امید با کردن من نمی تونست ارضام کنه با کس خوری و کس لیسی منو به ار گاسم می رسوند .. ولی پویا طوری میک می زد که هر لحظه فکر می کردم که آبم می خواد بیاد .نمی دونم چرا به لیسیده شدن کسم خیلی زود عادت کرده بودم . پاهامو دور کمرش قلاب کرده اونم سرشو به سرعت وسط پاهام حرکت می داد . نمی دونستم برای فرار از این حالت چیکار کنم . دیگه هیچ فکر مزاحمی دور و بر من نبود . جز این که فقط می خواستم لذت ببرم . فقط می خواستم حال کنم . همین ! هیچ راهی نبود جز این که آبم بیاد . خالی شم .. مجبور شدم بهش بگم -پویا -جااااااااان بالاخره حرف زدی ؟/؟ -ادامه بده همینو داشته باش .. -ای به چشم . امونم نداد . هیچ راهی نبود . فقط می دونستم نزدیکه نزدیکه در حال انفجار بودم . انفجار آب .. . احساس کردم یه چیزی مثل موشک از وسط بدنم در حال شلیکه .. یه چیز داغ که داره از کسم می زنه بیرون . -جووووووون داره می ریزه داره میاد .. پویا ولم نکن ولم نکن .. ولم نکن …….ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

*******************************************************************************

عادت کن !وابسته نشو !۳(قسمت آخر)حالا دیگه فقط به این نیاز داشتم که کیرش رو فرو کنه توی کس من . میدونست چه جوری آبمو میک بزنه بخوره از جاش پاشد . شورتشودر آورد .این از اون کیر های اصیلی بود که در فیلمها زیاد دیده بودم . سرحال تر و درشت تر و دراز تر از کیر امید . چشامو بستم . دریه لذت سکس بعد از ار گاسم قرار داشتم ولی کیرش طوری وارد کسم شد که درجا حس کردم پایان یک لذت با شروع هوس و لذت دیگه ای همراهه . بازم یه جسم بیگانه وارد جسمم شد .ولی خیلی زود بدنم با این بیگانه آشنا شد . چشام بسته بود ولی گرمی صورت پویا ر و روی خودم حس می کردم اون دوباره منو بوسید . لباشو به لبام چسبوند . بعد لباشو از رو لبام ورداشت . دستارو ستون کرد و با سرعتی زیاد به گاییدنم ادامه داد . تازه داشتم لذت کیر خوردن و سکس رو احساس می کردم . دیگه هیچ فکر مزاحمی در سرم نبود . وقتی با کف دستاش سینه هامو می مالوند دیگه نتونستم جلو جیغ و داد زدنهای خودمو بگیرم . هر چند من صدای ناهیدو نمی شنیدم . شاید ازم فاصله داشتند . هنوز فکرم به اون آمادگی نرسیده بود که خودم هم یه حرکتی از خودم نشون بدم . -بنفشه خیلی کونت باحاله -قابل شما رو نداره . فعلا که داری به کسم صفا میدی .. چقدر هم این پسره طاقت داشت که توی کسم خالی نکنه. حتما یه چیزی خورده . دلم می خواست دوباره منو ببوسه . چشامو باز کردم تا صورت پر هوس و قشنگشو موقع گاییده شدنم ببینم . ببینم و لذت ببرم که تونستم دل یه جوون خوش تیپ رو ببرم . چطور می تونستم یه حس عاطفی بهش نداشته باشم و حسادت نکنم . کف دستشو هم گذاشته بود بالای کسم و باهاش ور می رفت . .بازم آبمو آورد . خبلی بی حال شده بودم . خوابم گرفته بود . انگار یه داروی خواب آور بهم زده بودند . قبلش بهش گفته بودم که قرص ضد بار داری می خورم آخرین چیزی که قبل از خواب به یادم میومد این بود که آبشو توی کسم ریخته بود .. نیمه های شب که چشامو باز کردم اولش حس کردم که توی خونه خودم هستم . تعجب کردم که چرا کاملا بر هنه ام چون بعد از سکس با امید همش عادت داشتم که لباس تنم کنم . حداقل شورتمو پام کنم . ولی چرا این جا همه چی بیگانه هست . یعنی چه این که شباهتی به امید نداره . همه چی یادم اومد .. باورش برام سخت بود ولی در یه حالت آرامش خاصی قرار داشتم که می دونستم ناشی از دوبار ارگاسم شدنه . کیر پویا در حال خوابیده هم کلفت بود . خیلی دلم می خواست اونو بذارم توی دهنم واسش ساک بزنم . روم باز شده بود . کیر خورده بودم یا مار خورده بودم افعی شده بودم . .. چشامو دوباره بستم و نمی دونم دوباره چقدر بود خوابیدم که حس کردم پویا داره با دستاش کمرمو می ماله . دمرو بودم . قاچای کونمو به دو طرف باز کرد .. کف دستشو گذاشته بود لای کسم . هوسم دوباره به اوجش رسیده بود . حتما از خیسی کسم می فهمه که من بیدارم . چرا این قدر معطل می کنه . دیگه راه کسم برای پویا خوشگله ام باز شده . جووووون کیرشو فرستاد که بره .. ولی نمی دونم چرا کیرش کمی نازک تر نشون می داد . درازیش خوب بود . چشامو بسته بودم و اون داشت از پشت کسمو می کرد . صدای شلپ شلیپ بر خورد کیر به کس و خیسی کس من فضا رو پر کرده بود . یه لحظه چشامو باز کردم و دیدم که پویا سمت چپ من دراز کشیده و چه جور خوابیده . پس این که داره منومیگاد کیه ؟/؟ ووووییییی . دامون تو این جا چیکار می کنی . من بمیرم . بد جوری خجالت کشیدم .-واسه چی این کارو کردی . الان پویا اگه بیدار شه ناراحت می شه . -پویا از خودمونه -ناهید چی ؟/؟ -ناهید رفته حموم الان میاد به جمع ما . فقط تویی که داری اعتراض می کنی . .. برای لحظاتی عصبی شده بودم ولی دامون همچنان داشت منو می گایید . .. پویا هم بیدار شده بود . همش از این می ترسیدم که با هم زد و خورد کنند ولی اون به دامون گفت که بره زیر من دراز بکشه و خودش بیاد پشت من . به یاد فیلمهای سوپری که دیده بودم افتادم . یکی کون زنو می کنه و یکی کسشو .. من بمیرم حالا منم شده بودم مثل اون زنای جنده . ناهید ناهید .. کاش این درو از داخل قفل می کردم وکلیدو میذاشتم تنش ولی می دونستم این یه تیکه رو هم عادت می کنم . دامون رفت زیر و من رفتم روی کیرش پویا هم اومد و سوراخ کونمو با یه محلولی چربش کرد و بعد کیرشو به نرمی فرستاد توی کونم .. دردم گرفته بود ولی تحمل می کردم -عزیزم یه خورده که صبر کنی کونت نرم میشه بیشتر حال می کنی . ناهید اومد و ما رو در اون وضعیت دید -بنفشه بد که نمی گذره -جای تو خالی . دوست پسر تو رو تورش کردم -ناراحت نباش چیزی که عوض داره گله نداره . دو تایی شون نیم ساعت دیگه میان سراغ من . همین طور هم شد . پویا این بار کونمو پر آبش کرد و دامون هم ریخت توی کسم .پویا و دامون با ناهید هم یک سکس دو به یک انجام دادند . برای اولین بار بود که من و ناهید کاملا سکسی جلو هم بودیم . دیگه همه چی واسم عادی شده بود . آفتاب که در اومد و هوا گرم تر شد رفتیم به استخر .. داخل استخر ناهید بد جوری به پر و پای من پیچیده بود . وقتی به کسم دست می کشید خیلی هم حال می کردم . همینش مونده بود که لز بین هم بشیم . دو تایی مون لب استخر با هم حال می کردیم . مردا ما رو می دیدند و به دیدن ما دستاشون رفته بود رو کیرشون و جلق می زدند . من به اونا گفتم پسرا به جای این کارا بیاین سراغ ما . پویا : عشق و حالتونو به هم نمی زنیم . تازه ما این جوری که شما رو هنگام لز ببینیم خیلی کیف می کنیم . خلاصه بعدش اومدن سراغ ما .. اصلا دلم نمی خواست بر گردم خونه .. خوبی کار در این بود که دیگه نمی تونستم وابستگی عشقی به این پسرا داشته باشم . حس کردم خیلی با روحیه و پر نشاط شدم . به کار و زندگیم بهتر می رسیدم . هنگام سکس با شوهرم امید هم هر چند کیرش ضعیف تر بود ولی با لذتی بیشتر خودمو در اختیارش میذاشتم . چون می دونستم لذت بیشترینی در انتظارمه . اما پند های ناهید رو به خوبی گوش می کردم . این که تا روز موعود نرسید خودمو زیاد به آب و آتیش نزنم که اون روز کی می رسه . چون شاید بر نامه ای پیش بیاد که اون هفته نتونیم با هم باشیم . ولی نباید اینو فراموش کنیم که تا فرصت لذت بردن از زندگی رو داریم باید که لذت ببریم …. پایان … نویسنده … ایرانی

*******************************************************************************

خســـــــــــــــرو و شیـــــــــــــــریـــــــــــــــن ۱ خیلی دلم می خواست سکسی که می کنم همراه با عشق و لذت درونی باشه و طرف هم از من لذت ببره . دوستام بهم می گفتند که پول هفتگی ها رو جمع کنیم و بریم جنده بکنیم . ما سه نفر بودیم . من که خیلی بی سر و زبون بودم . راستش واسه اولین باری بود که می خواستم برم جنده بازی . هیجده سالم بود . خسته شده بودم از بس جلق زده بودم . برام مهم نبود چقدر پولش میشه . من حتی تا حالا کیرمم از سوراخ کون رد نکرده بودم . یک بار یکی از اون زنای دوره گرد اومده بود تا دم در خونه مون . خواست به من کون بده . دست و پامو گم کرده بوئدم باورم نمی شد . اون شب خونه دار بودم . کسی هم خونه مون نبود . ده تومن ازم گرفت . از ترس این که همسایه نبینه و زنه ازمون ندزده خوب حال نکردم . نمی دونم چرا کس نمی داد و فقط می گفت که از کون بکنمش . هرچی هم فشار می آوردم که فرو کنم توی کونش سوراخ کون طلسم شده بود و کیر تا آخر نمی رفت . خلاصه همون وسط درزکونش آب ریختم و اونم رفت . همون که کون یک زنو دیده بودم و آبم خالی شد کلی برام غنیمت بود . من و سعید و مهرداد هر سه تا مون پشت کنکوری بودیم و بچه ها به من می گفتند خسرو با این بر نامه ای که تو داری یکی دیگه باید بیاد پرده زنتو پاره کنه .. می بستم اونا رو فحش . خلاصه ما یک جنده ای می خواستیم که آش با جاش باشه . خودش خونه داشته باشه . اولش قرار بود نفری بیست تومن از ما بگیره . من تا سی تومن هم راضی بودم بدم . ولی بچه ها واسشون هزار تومن هم هزار تومن بود .سه نفری پنجاه تومن طی کردیم . با این که چندشم می شد که آخر از همه جنده رو بکنم ولی دیگه حرف بزن نبودم و رفتم . سه تایی مون رفتیم خونه جنده خانوم . خیلی هم شیک و بزک دوزک کرده بود . یه تاپ تنش بود و یه استرچ آبی روشن که کونشو در حال ترکوندن شلوار نشون می داد . بچه ها که همون اول دستشون رفته بود رو کیرشون .من خجالت می کشیدم . فتانه همونجا تاپ و شلوارو در آورد . -بچه ها سه تایی میان یا تکی تکی . من که داشتم آب می شدم . اون دوتا هم انفرادی رفتند . نوبت به نوبت . فتانه اون قدر سر و صدا می کرد که همه ما رو به وجد می آورد . از هیجان دل تو دلم نبود . اولش که صدای اوف اوف جاااااااان چه کیری داری . بکن بکن بکن .. تند تر بکن رو می شنیدیم . دو سه دقیقه نمی شد که می گفت زود باش چیکار داری می کنی خالی کن دیگه . خدا باز پدرشو بیامرزه که فقط واسه خالی کردن منی می گفت کاندوم بکشین . می گفت اگه می خواین لاپا خالی کنین یا لای سینه ها و رو کمرم اونم نیازی نیست کاندوم بکشین . ولی عجب کونی داشت سفت و سفید و گرد و بر جسته . جاااااااااان . نوبت من شده بود . وقتی اونو با اون هیکل لخت دیدم تا حدودی ترس و لرزم ریخت ولی هنوز شرم خاصی داشتم . . رو زمین دراز کشیده بود و گفت بیا جلو فرو کن توی کسم .. اوووووففففف ووووووویییییی آخخخخخخخخ چه کیری داری . هر چی هست و نیست همینه . کیرم هم بد تر از من . شرمش میومد بلند شه و تعظیم کنه . هنوز دراز نشده بود که این فتانه جنده می گفت عجب کیری داری . یه حسی به من می گفت که همه اینا از فیلمشه که آب ما رو زود تر بیاره و ما رو شل و بی خیال کنه . خلاصه دستشو دور کیر من گذاشت و باهاش بازی کرد -پسر مثل این که برای اولین بارته .. سرمو تکون دادم که آره . راستش من انتظارم طور دیگه ای بود دوست داشتم با یک جنبه احساسی قوی جنده رو به دام خودم بکشونم تا هر دو مون از سکس لذت ببریم . ولی اون وقتی که کیرمو شقش کردرفت و رو کیرم نشست . با همون دو سه ضربه اول آبم داشت میومد . -خسرو جون تو پسر خوب و نازی هستی . ببین می تونی توی کسم خالی کنی فقط به دوستات چیزی نگو بگو رو سینه هام خالی کردی یا کاندوم گذاشتی .. از این حرکتش خوشم اومد . خیلی زود داغ کرده بود . حتی فرصت نداده بود که به سینه های سفت و درشتش دست بزنم . من فکرم همش پیش این بود که بالاخره کیرم وارد یه کس تنگ و چسبون شده . داغ و انرژِی بخش . خیلی هم هیجانی بود . لوله کیرمو آتیش می داد و به طرف خودش می کشوند . فتانه طاقباز کرده بود و خیلی آروم به من گفت که حالا می تونی . -فتانه جون من می خوام تو هم ارضا شی . کیف کنی . حال کنی .. -من به اندازه کافی امروز حال کردم .. از این حرفش خوشم نیومد . دوست داشتم حال کردنش با من باشه . یعنی این فقط من باشم که راضیش می کنم . کسش رو نمی دونستم به حساب تنگ بذارم یا گشاد . ولی لذت خاصی می بردم . تمام بدنم یه حالت قلقکی و هیجان داشت . آبم که داشت خالی می شد هر پرش آب یه آرامش عجیبی رو برام به همراه داشت . .من که با خالی کردن آبم احساس سبکی می کردم و پا گشایی هم شده بود . شماره موبایل بهم داده بود که هر موقع می خوام برم زنگ بزنم . تازه ده تومن هم بهش اضافه تر دادم و این یکی رو من بهش گفتم که به دوستان چیزی نگه . آخه اگه به گوش اونا می رسید کلی باهام دعوا می افتادند و به من می گفتند کس ندیده چرا بازار ما رو خراب می کنی . عاشق این جنده نشده بودم ولی دوست داشتم در یک حالت جوانمردانه اونو عاشق خودم کنم فقط محتاج کیر من باشه . هرچند نمی تونستم کل مخارج زندگی اونو تامین کنم ولی ازش انتظار داشتم که منو به عنوان دوست پسر خودش قبول کنه و فقط با من باشه . خلاصه این بار با موبایل دور و بر خونه شون می پلکیدم . چون به من گفت اگه می خوای بیای اول تماس بگیر . دیگه از سعید و مهران خبری نبود . این بار خودم تنها بودم و تنها . می خواستم بیشتر بهش بدم تا بیشتر باهام باشه تا خودمو بهش ثابت کنم . زنگ زدم بهم گفت الان مامانش اونجاست نیم ساعت دیگه زنگ بزنم . نیم ساعت هم گذشت .. مشکوک شده بودم . خونه اش در طبقه پنجم یا آخر یک مسکونی ده واحده بود . دلم شور می زد . نکنه یک مرد دیگه ای رو به خونه اش راه داده باشه . حسودیم می شد . جنده رو واسه خودم اختصاصی کرده یود م . هر چی تلفن می زدم رد می کرد …….ادامه دارد …..نویسنده…ایرانی

*******************************************************************************

خســـــــــــــــرو و شیـــــــــــــــریـــــــــــــــن ۲ جالب اینجا بود که نیم ساعت قبلش بهم گفته بود که مامانش همین حالا رسیده ولی من کسی رو ندیده بودم که از در وارد شه .. یه پسر جوون وارد خونه شد و یکی دیگه اومد بیرون .. دل تو دلم نبود . مثل یک مردی که زنش بهش خیانت می کنه شده بودم . آخرش با یک پیرمردی که معلوم بود کاره ای نیست از نظر گاییدن رفتم داخل .. اتفاقا آشنا هم در اومدیم . دوست بابا بود . خدا کنه نگه منو اینجا دیده .. میگم اومدم خونه دوستم . تازه فتانه که جار نزده من جنده هستم . درو یواشکی باز می کنه پسره میاد داخل آپارتمان . کی به کیه .. خلاصه خودمو رسوندم به طبقه پنجم . -شما ؟/؟ صدای یک زنی بود . -من خسرو هستم . با فتانه خانوم کار داشتم . درو باز کرد وارد شدم . زنی لاغر تر از فتانه درو باز کرد . می گفت اسمش فریده بوده خواهر فتانه هست -فتان جون کجان . -زیر باره .. گفت صبر کن الان کارش تموم میشه و میاد پیش تو .. پس فتانه داشت به جنده بازی خودش ادامه می داد . . اگه دوست دارین من در خدمتم . خونم به جوش اومده بود . چه رویاهای مسخره ای داشتم . این که روسر فتانه جنده آب توبه بریزم و باهاش ازدواج کنم . -شما ؟/؟ … می خواستم بگم شما هم جنده این ؟/؟ که روم نمی شد . خودش حرفمو ادامه داد -آره من همکار خواهرم هستم . رفتیم به یه اتاق دیگه . لاپاشو باز کرد . کس سفیدش به من چشمک می زد . لباس تنش بود و فقط پاهاش باز بود . مثل خواهرش اوف اوف نمی کرد . کاندوم همراش نبود و منم نداشتم . همین جوری گاییدمش . دستاموگذاشتم رو سینه هاش . فقط به فتانه فکر می کردم ..-حواست باشه توی کسم خیس نکنی . چند دقیقه ای که گاییدمش کیرمو کشیدم بیرون رو سینه هاش خیس کردم . .. ما خیلی سریع کارمونو تموم کردیم . باهاش حساب کردم . اتفاقا فتانه و اونی که اونو گاییده بود با هم اومده بودند بیرون . -خسرو جون منو ببخش این دفعه رو مهمون داشتم دفعه دیگه قول میدم حتما در خدمتت باشم . اون خیلی راحت با موضوع کنار میومد . خیالش هم نبود که من خواهرشو گاییدم دوست داشتم که حسادت کنه . تا چند شبانه روز خواب و خوراک نداشتم . حس می کردم دوست دخترم به من خیانت کرده . خیلی روبایی شده بودم . انتظار داشتم که به من وفا دار بمونه …….. حالا سالها از اون روزا می گذره . وقتی به اون روزا فکر می کنم خنده ام می گیره . روزایی که الان درش قرار دارم روزایی با یک زندگی شیرین و همسری به نام شیرین پیش میره . شیرین تراز هر شهدی که در این دنیا وجود داره . زیبا ترین زن دنیا نیست ولی برام زیبا ترینه برام بهترینه . هیچوقت در سکس به من نمیگه عجله کن زود باش .. به من نمیگه به سینه هام دست نزن که خراب میشه . نمیگه کاندوم بکش . کیرمو میذاره دهنش برام ساک می زنه .. سرشو میذاره رو سینه هام تا با نوازش موهای سرش به چشای خمارش نگاه کنم و بهش بگم که چقدر دوستش دارم . بهش بگم که تمام وجود و زندگیمه . -شیرین توهر بار که واسه سکس میای خوشگل تر و هوس انگیز تر از دفعه قبل میشی -چشات خوشگل می بینن خسرو ..یعنی من فقط موقع سکس خوشگل میشم -عزیزم نازتوبخورم تو همیشه برام دوست داشتنی هستی . هر وقتی . هر زمانی .. تو عشقمی همه چیز منی .. -اوووووهههههه خسرو بازم که از این حرفا زدی . من بهت چی بگم . چرا داری کاری می کنی که تا صبح ولت نکنم . لباشو گذاشت رو لبام . دستو گذاشت رو کیرم . -عزیزم می دونم تو خسته ای سر کار بودی . من خودم سر حالت میارم هر وقت دوست داشتی یه تکونی بخور . شیرین باهام ور می رفت و من فکرم رفته بود پیش فتانه و فریده .. جنده هایی که سرویسشون پنج دقیقه هم نمی شد . ولی همسر مهربون من .. همه چیز من هستی من .. هر آن چه رو که از سکس از عشق و زندگی نیاز مندش بودم خالصانه تقدیمم می کرد . با نشون دادن این که همیشه تشنه منه آرومم می کرد . بهم لذت می داد . حس می کردم که براش ارزش دارم همون جوری که اون برام می ارزید . لبامو می مکید . دستش همچنان رو کیرم بود . به اندازه ای دراز شده بود که از کف دستش زده بود بیرون . کف دستشو بر داشت . کیرم به کسش چسبید . پاهاشو باز کرد . یه حرکتی به کسش داد تا کیرمو در خودش جا بده . دستامو دور کمرش قرار داده اونو سخت به خودم فشردم . کیرم حالا توی کس همسر مهربونم قرار داشت . خیلی آروم خودشو حرکت می داد . -دوستت دارم شیرین . بدون تو یه لحظه هم نمی تونم بمونم . چشای پر هوسشو به چشام دوخت و گفت خسرو تو منو واسه خودم دوست داری یا واسه این که فقط شبا پیشت بخوابم ؟/؟ -به نظرت میاد که من مرد هوسبازی باشم ؟/؟ -اگه برای زنت باشی چه اشکالی داره ولی خب می خوام امتحانت کنم . می خوام سکس امشبو تعطیل کنیم فقط از عشق حرف بزنیم . چطوره ؟/؟ -شیرین من که می بینم هوس داره از سر و روت می باره . -تو هنوز زنتو نشناختی . نمی دونی وقتی که اراده کنه می تونه تا سالها هم سکس نکنه . وقتی که عاشق باشه و وجودشو در عشقش خلاصه شده ببینه -حالا نمیشه که خودشو بسپره دست کسی که عاشقشه . الان این که اولین بارمون نیست . یهو یاد هندوستان افنادی . -خسرو بگو بگو که هنوزم مثل چند ماه قبل دوستم داری . بگو هیچوقت دلت رو نمی زنم . ببینم اگه یه وقتی سه نفره شیم بازم دوستم داری ؟/؟ بازم برات عزیزم ؟/؟ -عزیزتر از اونی هستی که برام به دنیا میاری . دوستت دارم . بیشتر از تمام لحظه هایی که پشت سر گذاشتم و لحظه هایی که پیش رومه . لحظه هایی که بدون تو نمی تونم ثانیه ای سر کنم . تو اگه تا آخر دنیا نخوای باهام سکس کنی و با عشق در آغوشم باشی برات حرفای عاشقونه می زنم نوازشت می کنم بغلت می گیرم برات از روزای خوب زندگی میگم میگم که تو رو واسه خودت دوست دارم . برای همه خوبی هات .. تو رو که زیبا ترین و بهترین زن دنیایی برای من . برای کسی که با تمام وجودش دوستت داره و حاضره جونشو هم واسه تو بده . شیرین اگه تو نباشی منم نیستم . -خسرو تو راستی راستی جونتو واسه من میدی ؟/؟ -می خوای آزمایش کن -دیوونه .. واسه چی این حرفو می زنی ……ادامه دارد …نویسنده …ایرانی

*******************************************************************************

خســــــــــرو و شیــــــــــریــــــــــن ۳ (قسمـــــت آخـــــر ) یه چیزی بگو که بتونی انجامش بدی -شیرین اگه تو نباشی منم نیستم . پس حالا که قراره من نباشم پس چه بهتر که نباشم و به تو زندگی بدم . نباشم و تو باشی . اگه لازم باشه برای تو بمیرم .. چی میگی شیرین ؟/؟ -نمی دونم چی بگم فقط می دونم که دیگه بیش تر از این نمی تونم امتحانت کنم . اصلا تو باید منو جریمه و امتحانم کنی . بازم تو چشای هم نگاه کردیم . هر دومون یه پهلو کرده بودیم و این بار از بغل کیرمو به کسش چسبوندم .. -نهههههه خسرو خسرو بیشتر فشارم بگیر . طوری که کبودم کنی . تنم درد بگیره . استخونامو بشکنی .. ولی هیچوقت قلبمو نشکنی و به درد نیاری .. -دوستت دارم شیرین . لبخند تو رو که برام از بخشش خورشید هم شیرین تره . با چشایی بسته کیرم شکاف کس شیرینو می شکافت و به انتهای کس می رسید . حالا به خوبی می دونستم که این عشقه که بین ما حکومت می کنه . همون چیزی که یه روزی از فتانه هرزه انتظارشو داشتم شیرین پاک و نجیبم داره به من میده . هر چند فتانه هم دلایل خاص خودشو واسه اون کاراش داشت ولی من نباید به اون دلبستگی الکی پیدا می کردم . چند لحظه بعد شیرین خودشو به حالت دمر رو تخت خوابوندتا من پشتش قرار بگیرم و در یک حالت خوابیده کیرمو فرو کنم توی کس . می دونست من از این حرکت خوشم میاد . -شیرین تو چقدر هوامو داری ؟/؟ چقدر دوستم داری ؟/؟ من بهت چی بگم دختر . چقدر خوشم میومد وسط بدنمو بذارم روی کون شیرین بهش بچسبم و کیرمو از همون طرف بفرستم به انتهای کسش . وقتی بالای کون بر جسته اش می خورد به قسمت بالای کیرم طوری داغ می شدم و منی من استارت می زد که حس می کردم در این حالت هرچی که در وجودم دارم خالی میشه توی کس داغ و شیرین شیرین جونم . -معطل چی هستی خسرو . من آماده ام -ولی من آماده نیستم . خسروی تو که نباید این قدر خود خواه باشه . دستمو گذاشتم رو شونه اش و اونو یه نیم دور بر گردونده طاقبازش کردم . دهنمو گذاشتم روی کس خیس و داغ و ملتهبش .. -نهههههههه .. چراااااااا .. سوختم خسرو .. می دونستم که خیلی لذت می بره . منم ولش نمی کردم . سرمو لاپای شیرین جونم قرار داده و دور کسشو لیس زده و میک می زدم . -بخورش بخور خسرو .. بگو بهم واست همون طعمو داره .. همون لذتو بهت میده .. باشه نگو می دونم نمی تونی حرف بزنی ولی من حسش می کنم . اینو لبای داغ و خاموشت بهم میگه . اینه اون گرمای وجودت گرمی خونی که در رگهای تو جریان داره و داغم می کنه بهم میگه .. دوستت دارم .. دوستت دارم خسرو . خیلی زو د داره میاد .. چقدر زود .. نمی خوام نمی خوام الان بیاد .. وووووییییی خوشم میاد دوستت دارم دوسسسسستتتتتت داررررررم ولم نکن .. بذار بیاد .. داره میاد عزیزم .. ببین . پنج دقیقه هم نشد .. عاشقم باش همیشه عاشقم باش .. دوباره به همون حالتی که من دوست داشتم دراز کشید .. -حالا رو دست من بلند میشی ؟/؟ خودمو رو زنم سوار کرده دو تا قاچ کونشو به دو طرف باز کرده کیرمو فرستادم که مثل یه ماشین وارد تونل کس شه .. -کیرتو می خوام خسرو اگه بگم دلم می خواد تا صبح منو بکنی می کنی ؟/؟ -تا کدوم صبح ؟/؟ -نههههه نههههههه .. بازم می خوام بازم بگو .. -بگم دوستت دارم ؟/؟ بگم اولین و آخرین عشق منی ؟/؟د-اینا رو که میگی انگار همه حرفای شیرین دنیا رو به من می زنی -کدوم شیرینی از تو شیرین تر .. اصلا در حال حرف زدن بودیم که آب کیرم راه افتاد و وارد کس ناز و تنگ و نقلی و تپل همسر تپلم شد . کیرمو گذاشتم به همون صورت بمونه . -شیرین ! حس می کنم باید یه قسمت از بدنت سنگین باشه -ببینم خسرو تو هنوزم هوس داری ؟/؟ -تا عشق باشه هوس هم هست . هر یک از سینه های درشتشو دو دستی به طرف بالا جمعش کرده و گداشتمش توی دهنم . تا هر وقت که دلم می خواست می تونستم داشته باشمش و میکش بزنم . وقتی که یک زن همه اینا رو به آدم میده وقتی که که در کنار یک همسر مهربون آدم می تونه به همه خواسته هاش برسه چرا باید به دنبال آدمایی باشه که حتی از لذت بخشی لحظه ای هم دریغ دارند . هر چند خلاف من با فریده و فتانه مربوط به قبل از ازدواج بود ولی بازم حس می کردم به این صورت اونا نمی تونستند همه چیز من باشن . اگه من یک کس و کون مصنوعی واسه خودم ردیف می کردم ارزشش خیلی بیشتر از این بود که با منت کلی پول هم بدم و بخوام جنده ای رو بکنم که در روز با پنج شش تا مرد دیگه هم هست و معلوم نیست چه بیماری داشته باشه و ناقل چه بیماریهایی باشه . -خسرو به نظرت ما خسرو شیرین افسانه ها میشیم ؟/؟ -ما بالاتر از افسانه ایم . ما یک واقعیتیم . ما یک حقیقتیم . -آقای واقعیت و حقیقت . اجازه هست که یک واقعیت و حقیقتی رو بهت بگم ؟/؟ -بفرما -تو داری بابا میشی . یعنی در حقیقت شدی . در واقعیت هم داری میشی آقای فیلسوف . -فعلا که تو داری فلسفه و منطق درس میدی . از خوشحالی اشک تو چشام جمع شده بود . -اینو حالا بهم میگی ؟/؟ -من خودم الان پنج ساعته خبر دار شدم -من که الان دو سه ساعته خونه ام . -چرا داد می زنی . خواستم بعد از سکسمون بگم و یه شیرینی هم بگیرم . پیشونی شیرینمو بوسیدم و گفتم عشق من ..من کی سرت داد زدم . فدات شم . نفسم جونم ..هستی من .. سریع رفتم و یه سکه تمام طلا براش آوردم بیا اینو بگیر .. -همین ؟/؟ -فردا میریم بازار هرچی دوست داری برای خودت بگیر .. -من که اینا رو نمی خوام اگه تمام طلاهای دنیا رو به من بدن ارزش یه لبخند و نگاه تو رونداره و اگه این سکه ای که به من دادی برام از یه دنیا بیشتر می ارزه علتش اینه که از دست تو گرفتم و نمادیه که نشون میده تو به فکر من بودی و هستی .. ولی من یه شیرینی دیگه می خوام .. -چی می خوای شیرین . -من هنوز هوس دارم . گفتم شاید خسته ای دیگه کارت نداشتم . راستش با این خبری که شیرین بهم داده بود منم سرشار از هوس شده بودم . هوس این که بغلش کنم و بهش بگم که دوستش دارم . هوس این که نوازشش کنم . ببوسمش . همه جای بدنشو. و بعد یک بار دیگه طوری بدن های لختمونو به هم بچسبونیم که همان طور که حس می کنیم بین روح و وجود ما فاصله ای نیست هیچ فاصله ای هم بین جسممون وجود نداره . یک بار دیگه رفتیم تا در یکی از بهترین لحظه های زندگیمون شیرینی این لحظه ها رو جشن بگیریم . شیرینی تولدو به بار نشستن میوه عشقمونو . شیرین سرشو گذاشته بود رو سینه ام . می دونستم که بیش از هر وقت دیگه ای به نوازشم نیاز داره . و من در اون لحظات بیش از هر وقت دیگه ای نوازشش کردم و بیش از هر وقت دیگه ای بهش گفتم که دوستش دارم … پایان … نویسنده … ایرانی

*******************************************************************************

مــــــــــامــــــــــان ! مــــــــــن مثــــــــــل بــــــــــابــــــــــام نیستــــــــــم ۱ پدرم مرد خوشگذرونی بود ولی به خونه زندگیش هم می رسید . اون جوری نبود که مامان بخواد اون بلا رو سرش بیاره . در هر حال من یکی که دلم خیلی سوخته بود . اون تصادف می کنه . میگن موقع تصادف سکته هم می کنه و دیگه قوز بالا قوز میشه . هم نخاعش آسیب می بینه ویلچر نشین میشه و هم این که دیگه قدرت بینایی اش به حداقل می رسه . اون ماشینشو زده بود به کوه . مامان شادی وقتی این خبر رو می شنوه بچه رد می کنه . یه مکافاتی هم با اون داشتیم که کار اونم به بیمارستان کشیده شد . خلاصه نگه داری بابا خیلی سخت بود . گاهی بهتر می شد گاهی بد تر . البته من اون موقع سال سوم دبیرستان بودم و این اولین باری نبود که مامان بعد از به دنیا آوردن من بچه رد می کرد . ولی این بار ظاهرا اگه این اتفاق نمیفتاد می تونست این یکی رو به دنیا بیاره . خلاصه مامان شادی من زن زیبا و خوش اندام و پر زوری بود . با با که دید شرایط اینه اموالشو بین من و مامان به طور مساوی تقسیم کرد منتها زمانی که اون در قید حیات بود اختیار این اموال به دست اوبود . این جوری بهتر شده بود . من و مامان بیشتر کارای بابا رو می رسیدیم . مامان خوش هیکل من چهره هوس انگیزی داشت که راحت می تونست هر مردی رو به طرف خودش بکشونه . اون حتی موقعی که بابا گاهی یه زیر آبی هایی می رفت هر گز به فکر تلافی نبود . ولی در کل شناخت یک انسان و درونش خیلی پیچیده هست . هر یک از ما یه اسراری داریم که شاید تا آخر عمرمون این سر ما برای کسی فاش نشه . نیاز هایی داریم که سازنده این اسراره . شاید مادرم مقصر نبود . شایدم اون نیاز هایی داشت که بابد تامین می شد . ولی نمی تونست در اون شرایط از کسی چیزی بخواد از کسی بخواد که کمکش کنه . چی می گفت چیکار می کرد . شوهر پولدار و صاحب ملک و زمینی رو که نیمی ار اموال خودشو به او بخشیده بود به این امید که نگه دارش باشه ول کنه بره ؟/؟ شاید این اموال پس گرفته می شد . حتی بابا نمی تونست خوب حرف بزنه . به زحمت متوجه حرفاش می شدیم . من شبای جمعه رو می رفتم یه سری به خونه پدر بزرگم می زد م تا کمی بیشتر درس بخونم و خودمو برای کنکور آماده کنم . حدود دوسالی بود که بابا به این وضعیت دچار شده بود . نمی دونم چرا پنجشنبه ها که می شد مامان خودشو خیلی خوشگل می کرد . از صبح تا غروب می رفت جلو آینه به خودش می رسید . من حس می کردم که به بابا خوب می رسه . من که خونه نبودم خیلی راحت می تونست هوای اونو داشته باشه . ولی تا اونجایی که از بزرگترا شنیده بودم توانایی های جنسی بابا هم به حداقل رسیده بود . قند و فشارش رفته بود بالا . روز به روز تحلیل می رفت . چشاش به زور تا یه متری رو می دید . غروبای پنجشنبه اگه می خواستم کمی دیر کنم و بعد برم خونه مادر بزرگ این مامان بود که به زور ازم می خواست که زود تر برم و اونا منتظرمن و پیرن و رسیدگی می خوان و از این حرفا -آخه مامان تو و بابا هم تنهایین .. خلاصه جریان از اونجا شروع شد که یه روز که از خونه خارج شدم یادم اومد که یه دارویی رو برای مادر بزرگم می خواستم ببرم که یادم رفته بود . وقتی که به نزدیکی خونه رسیدم دیدم فرشاد پسر همسایه درزد و رفت تو خونه مون . تعجب کردم اون این جا چیکار داره فرشاد مثل من هیجده سالش بود ولی رشته درسی اون باهام فرق می کرد . سر در نمی آوردم . از همون اول فکرای منفی رفت تو سرم . فرشاد از اون دختر بازا بود . رحم به صغیر و کبیر نمی کرد . شاید واسه یه کاری اومده بود . هر چه زمان می گذشت و از بر گشتن اون خبری نمی شد بیشتر دلواپس می شدم . از این که نکنه با مامان من یه سر و سری داره .. نه نهههههه .. مادرم دوبرابر فرشاد سن داشت . خونه ما خیلی بزرگ و ویلایی بود . یه استخر بزرگ هم داشتیم . حالا بابا باید رو تخت دراز کشیده باشه . تا مامان نمیومد اون نمی تونست از جاش تکون بخوره . اگه من کلید بزنم و مامان شادی بفهمه که من بر گشتم چی میگه . اونه که باید خجالت بکشه نه من . می دونستم که فرشاد الکی خودشو وقف اقدامات انسان دوستانه نمی کنه . حتما به طمع یه چیزی اومده . تمام افکار منفی داشت میومد سراغم . یعنی اونا ممکنه رفته باشن به استخر . تازگیها غروبای جمعه که از خونه مادر بزرگ بر می گشتم می دیدم جلو اون پنجره ای که از طرفش بابا می تونست به راحتی قسمتی از استخر رو ببینه یه پرده ای کشیده شده .. دیگه حس کرده بودم که فرشاد با مامان من سر و سری داره . فرشاد هم خیلی خوش تیپ و خوش هیکل بود و اون و مامان به هم میومدن ولی از نظر سنی با هم تناسبی نداشتن .. لعنت بر من بهتر بود که می رفتم داخل . کلید زدم و درو باز کردم و خیلی آروم رفتم داخل و درو بستم . خودمو رسوندم به پشت ساختمون . از انتهای این قسمت می تونستم خودمو به نقطه ای برسونم وپنهان کنم که بشه راحت استخر رو دید زد چون صدای حرکت آب و افتادن چیزی رو به داخلش می شنیدم . واااااایییییییی .. اون نفوس بدی که زده بودم اون انرژی منفی من دیگه خودشو نشون داد . مامان بدون سوتین با یه مایوی یه تیکه در کنار فرشاد ایستاده بود که اونم فقط یه شورت پاش بود و با یه کیر ورم کرده و در حال ترکیدن طوری اونو بغل زده بود و نگاش می کرد که انگاری دو تا عاشق و معشوق کنار هم دارن با عشق هوس بازی می کنند . جاش نبود که برم شلوغ کنم . سینه های مامان خیلی سفت و بزرگ شده بود . شبیه به سینه هایی که اونا رو با آمپول سفت و بزرگش می کنند . هر چند فاصله برای عکس برداری زیاد بود ولی با موبایل چند تا عکس گرفتم . مایوی آبی و براق مامان به کون سفید و گنده و بر جسته اش خیلی میومد . فرشاد پشت مامان شادی من خم شده بود و شورت یا همون مایوشو آروم می کشید پایین و کل کون سفید و براق مامانو که مینداخت توی دید دوباره اونو بالا می کشید . مامان کونشو می چرخوند و براش عشوه میومد و فرشاد آروم آروم با لب و دهن خودش کون مامانو لبی می زد و شایدم گاز می گرفت . چون صدای اونا رو نمی شنیدم و احتمالا کمی هم مراعات می کردند که پدرم چیزی نفهمه . هر چند تا جایی که پدر دراز کشیده بود علاوه بر دیواری فاصله بیشتر از پنجاه متر فاصله بود . یعنی اون مامان منو می کنه ؟/؟ اون از این که با خیلی از زنای شوهر دار هم رابطه داره با من حرف زده بود . حساب اینجاشو نکرده بودم که مامان منو هم بکنه . شورت مامانو از پاش در آورد و سرشو گذاشت لاپای مامان و گردنشو رو ی همون کس به شدت حرکت می داد مامان خودشو خم کرد و کونشو گذاشت رو گردنش . لحظاتی بعد مامان یه دور برگشت . شورت فرشادو از پاش در آورد . کیرپسره بدک نبود ولی من دلم می خواست برم اون وسط هر دو تا شونو بکشم ولی بازم ملاحظه بابا و حفظ آبروی اونو کرده بودم . اما از خودمم داشت بدم میومد که چرا نه تنها باید این قدر بی غیرت باشم بلکه کیر منم شق شده اونو درش آورده و می خوام حس کنم که از کیر فرشاد درشت تره . خوب مشخص نبود …..ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

*******************************************************************************

مــــــــــامــــــــــان ! مــــــــــن مثــــــــــل بــــــــــابــــــــــام نیستــــــــــم ۲ خودمو از حاشیه چمنها و درختها رسوندم به نزدیک ترین نقطه امن . حالا به اندازه پونزده متر از اونا فاصله داشتم . آروم شدم . کیر من از کیر فرشاد بزرگتر و کلفت تر بود . ولی من که نمی خواستم مامانو بکنم . مامان واسه فرشاد ساک زد . بعد فرشاد کس مادرمو با مکیدن رو فرم آورد و همون دم استخر مامانو رو چمن خوابوند و طاقبازش کرد و کیرشو کرد توی کس مامان شادی من تا بیشتر شادش کنه . پس بی خود نبود که روحیه مامان این روزا خیلی شاد بود . من باز فکر می کردم حال بابا بهتر شده و داره اونو کیر می زنه . دیگه فکر اینجا شو نمی کردم . فرشاد خیلی تند و با قدرت مادرمو می گایید و بهش رحم نمی کرد . صدای ناله های آروم مامانو که می دونم دوست داشت فریاد بکشه و با جیغ زدن هوسشو خالی کنه می شنیدم . . وقتی مامانو بر گردوند و اون کون تپلشو انداخت رو به آسمون و از همون طرف کرد توی کسش دیگه همونجا آبمو توی دستم خالی کردم .. چند دقیقه ای به همون صورت بودم و دوباره که صحنه رونگاه کردم دیدم مامان یه استیل سگی گرفته و فرشاد کون پرست فرو کرده توی سوراخ کون مامان . اون عاشق آنال سکس بود . به کون زنا و دخترا رحم نمی کرد . مامان از درد پنجه هاشو می فشرد ولی لحظاتی بعد آروم گرفت . خیلی آروم از اونجا دور شدم . رفتم پیش بابا . دیدم چشاش پر اشکه . خیلی آروم با جملاتی دست و پا شکسته به من میگه برم و کاریم نباشه .. پس بابا از همه چی با خبر بود . رفتم خونه مادر بزرگ . اونا رو به حال خودشون گذاشتم . دیگه از مادرم بدم اومده بود . انتظار داشتم بابا اموال بخشیده شده رو ازش پس بگیره ولی اون این کارو نکرد . دلم می خواست مادرمو می کردم جرش می دادم . اصلا هیچ احساس عاشقونه ای نسبت به اون نداشتم . شاید نیازهای یک زنو باید درک می کردم شاید اون چاره ای نداشت ولی بازم ازش بدم میومد . فریبکاری اون در حق درمانده ای چون بابا ظالمانه بود . مادرم دیگه خیلی سکسی تو خونه می گشت اینو به حساب این نذاشتم که به من تمایل داره . یه بار که با من گرم صحبت شده بود داشت از این حرف می زد که از دواج بین زن و مرد سن و سال نمی شناسه و ممکنه گاهی بیست سال اختلاف سنی بین اونا باشه . می خواستم مزه حرفشو بگیرم . -خب آره مامان . ما داریم پیرمرد های هفتاد ساله ای که زن سی ساله می گیرن – شایان جان . یک پسر سی ساله هم می بینی گاهی یک زن پنجاه شصت ساله می گیره .. مامان سنگ خودشو به سینه می زد . فرشاد هیجده سالش بود و مامان کاملا دوبرابرش سن داشت . اون داشت گوش منو پر می کرد . مامان کس خل من حتما انتظار داشت بعد از مرگ بابا فرشاد بیاد اونو بگیره . اون تازگیها زیاد به نظافت خونه نمی رسید . سست وبی حال شده بود . کیر فرشاد اونو سست کرده بود .. من تصمیم گرفتم یه کاری بکنم . با فرشاد دوستی خودمو محکم تر کردم . طوری که مامان نفهمه از اون خواستم که به من کمک کنه تا بتونم با یه دختر خوب سکسی حال کنم . اونم خیلی هوامو داشت . شاید فکر می کرد که منم بتونم روزی هواشو داشته باشم . به اندازه کافی صداشو ضبط کردم . از آلبوم خونه اش یه عکسی رو که با دوست دخترش گرفته بود بدون این که اون بفهمه بر داشتم . کلی مدرک جمع کردم که شاید روزی به دردم بخوره . خلاصه با با خیلی زود تر از اونی که همه فکرشو می کردند مرد . مرگ دست خداست ولی گاهی آدم خودش می تونه اونو جلو بندازه . نفرت من نسبت به مامان بیشتر شده بود . وقتی مراسم هفت بابا رو بر گزار کردیم و به خونه بر گشتیم یه روز پنجشنبه بود . با همه نفرتی که از مادر داشتم و چندشم می شد ازش ولی خودمو انداختم توی بغلش تا آروم بگیرم . گریه می کردم اون عین خیالش نبود .. -پاشو شایان من برم حموم و تو هم امشبو برو خونه پدر بزرگت . اونا دلشون گرفته تنها پسر خودشونو از دست دادن تو برو برای اونا یه یه مسکنی باش . ..مامان رفت حموم و من رفتم رو تخت پدر نشستم . وسایلشو می دیدم و اشک می ریختم . من یک قدم از مادر جلو بودم . چون بابا خونه رو به من بخشیده بود و بقیه اموال بین من و مامان نصف می شد . نمی دونم این یه تیکه رو وصیت کرده بود و چه تر فند دیگه ای زده بود باز خدا پدرشو بیامرزه ولی من به مال دنیا فکر نمی کردم . فقط دیگه از این نمی ترسیدم که مامان.. منو از خونه بیرون کنه . از زیر تخت پدر دیدم چند تا سوسک اومده بیرون . حالم داشت به هم می خورد . آخ که چی می دیدم . دهها قرص خورده نشده که نشون می داد بابا اونا رو می ذاشته دهنش و وقتی که مامان دور می شد اونا رو مینداخت زیر تخت . اون در واقع خودشو کشته بود تا ننگو بیشتر از این تحمل نکنه . بعضی ها با قرص خوردن خودشونو می کشن . بعضی ها با نخوردن . اون قرصای قند و چربی و فشار و چند مدل قرص دیگه شو نمی خورد . معلوم نبود چند وقت این کارو کرده . از اون لحظه بود که تصمیم گرفتم شیطان رو بگام . مادرمو بکنم . بی خیال این زن هرزه شم . هر چند که اون یک جنده اختصاصی بود ولی می تونست جنده اختصاصی من باشه . در حموم رو زدم . -مامان اگه کمک می خوای من هستم .-چی میگی پسر من لختم . صبر کن شورتمو پام کنم .. دررو باز کرد ولی هنوزم می دونستم که اون منتظر کیر فرشاده -پسر تو که هنوز نرفتی . بیا یه دوش بگیر خوشبو شی بری خونه مادر بزرگت . این یک هفته ای به خودت نرسیدی . مامان بدون سوتین و با سینه های درشتش بی خیال روبروی من قرار داشت و دیگه خیلی راحت می تونست با هر کی که دوست داره باشه -عزیزم هر وقت زن خواستی بهم بگو برات جور کنم . معاف از خدمت هم می تونی بگیری ولی زنتو نباید توی این خونه نگه داشته باشی . -مامان این خونه منه یعنی خونه ماست .. می خواستم بگم تو برو بیرون روم نمی شد .-عزیزم آدم که با مامانش این جوری حرف نمی زنه . -مادر من تازگیها با دوستم فرشاد خیلی حال می کنم اون پسر با حالیه خیلی دوست دختر داره که براش کار زن رو می کنند یکی برای منم جور کرده . من زن می خوام چیکار عشقمو می کنم . مادرم یخ شده بود . نه به این خاطر که من از خلاف خودم گفتم . اون حتما فکر می کرد که یک پسر بچه 18 ساله عاشق یک زن بیوه 36 ساله شده و می خواد اونو بگیره . کور خونده بود . حالا گاهی میون صد میلیون نفر یه همچین چیزایی پیدا میشه آب کیر و کس جمع میشه و فایل عشق رو به کار میندازه اون یه چیز دیگه ایه.. -باورم نمیشه شایان اون که پسر با ایمانی بود .. -باور نمی کنی صبر کن صداشو بذارم . هر چی رو که ضبط کرده بودم گذاشتم گوش کنه . رفتم عکس اون و دوست دخترشو آوردم . خیلی دختر فانتزی و خوشگلی بود .. در صحبتای تلفنی از گاییدن زنای شوهر دار گفته بود . ..منم به روش آوردم -مامان اون حتی به زنای متاهل هم رحم نکرد . هر چند اونا خودشون می خواستن و می خوان…..ادامه دارد …نویسنده ….ایرانی

*******************************************************************************

مـــــــامـــــــان !مـــــــن مثـــــــل بـــــــابـــــــام نیستـــــــم ۳ (قسمــت آخــر) -ببینم اسم کسی رو هم برد -نه مامان نگران نباش اسم شما رو نبرد . مگه کس خل بود که پیش پسرش بگه ننه شو می کنه . مامان خورد و دم نکشید .. -پس تو همه چی رو می دونی -آره مامان از شما عکس هم گرفتم ولی هیچوقت به بابا نشون ندادم . -خوب کاری کردی . اون خیلی عذاب کشیده بود . ممنونم پسرم که هر دوی ما رو درک کردی . خودمو بهش نزدیک کردم و گفتم ولی من مثل بابا نیستم . ولی چه سینه هایی داری دوست دارم همین جوری بمونه . متاسفم برات مامان که خودت رو خیلی مفت فروختی ولی از این به بعد هر کی که بخواد به تو نگاه چپ کنه با من طرفه -فدای مرد با غیرت خودم بشم . لبامو گذاشتم رو سینه های مامان . حس کردم که اونم سر خورده از فرشاد تشنه اینه که خودشو بسپره به دست من . فقط همون سینه هاشو یک ساعتی خوردن داشت . لباشو زیر گلوشو همه جاشو غرق بوسه کرده بودم . مامان داشت مال من می شد . چه هیجانی ! -مامان خیلی مزه داره . تو فقط مال منی . نه فرشاد .. نه هیچ مرد دیگه ای نمی تونه تو رو ازم بگیره . اون دیگه حق نداره پاشو بذاره این جا . -کثافت نشونش میدم -کاری به کارش نداشته باش . فقط اینو بدون که من مثل بابام نیستم . رحم ندارم . -فدات شایان . می تونم به تو تکیه کنم . نمی دونی که از مردای قدرتمند چقدر خوشم میاد . مامان خم شد شورتمو کشید پایین دو تایی مون کاملا بر هنه بودیم . کیرمو گذاشت توی دهنش . چه خوب و مشتی و جانانه کیرمو ساک می زد .-آخخخخخخ ماااااماااان خوب می خوری . همین حالا آبم داره میاد . کیرمو داری ؟/؟ از کیر فرشاد خیلی با حال تره و کلفت تره . همینو داشته باش مامان .. اووووووفففففف داره میاد .. گذاشتم آبم توی دهن مامان جونم خالی شه و اونم با لذت همه رو نوش کرد . اونو دمر خوابوندمش کف حموم . برام یه عقده ای شده بود که کونشو سیر سیر بدون دغدغه دید بزنم .-شایان کیرت خیلی ردیفه . -با هیکل تو خیلی سته . به هم میان . از پشت گردن تا نوک انگشتای پای مامانو غرق بوسه اش کردم . -اوووووخخخخخ شایان شایان مثل خارجی ها ماساژ میدی .. خیلی کلکی پسر . خیلی . کف دستمو از چاک کون مادر به کسش رسوندم . خوب کسشو توی چنگ خودم داشته باهاش بازی می کردم . -مامان راستشو بگو واسه من خیس کرده یا واسه کیر فرشاد -اووووووووفففففف تو چه جوری می تونی از یکی دیگه بگی . من که الان زیر کیر کلفت عزیز دلم هستم . یه تار موی تو رو به صد تا مث اون نمیدم . بمالونم .. بمالونم .. آروم آروم رو مامان دراز کشیدم خودمو سبک کردم . زیر گوشش با صدایی آروم و سر شار از هوس گفتم مااااامااااااان -جااااااااان -مااااااماااااان -جااااااااان -می تونم ؟/؟ -تو هر کاری رو می تونی . می دونستم که می تونم ولی می خواستم از زبون خودش هم بشنوم . خودمو کشوندم پایین تر . منظورمو خوب گرفته بود . کیرمو وسط کون شادی جون جابجا کرده به سر کسش رسوندم تا منو به اوج شادی برسونه . تابوی نهایی هم بین ما شکسته شده بود . مامان در فضای حموم فریاد می کشید . منم دیگه فراموش کرده بودم چه بلایی بر سر بابا آورده حداقل در اون لحظات یادم رفته بود . زندگی مال زنده ها بود و ما باید به زندگی خودمون ادامه می دادیم . خودمو سبک کرده و توی کس مامان تلمبه می زدم . کوس داغ و خیس مامان چه حالی می داد . -پاکم کن . پاکش کن . این خیسی کس زن کیر مرد رو داغ ترش می کنه ولی اگه خیلی زیاد شه بین کیر و کس یه حالتی درست می کنه که زن دوست داره اون ناحیه خشک تر شه با غلظت کمتر و با شدت بیشتری کیر بهش حال بده و من هر کاری رو که مامان می گفت انجام می دادم . با موهای خیسس سرش بازی می کردم . به سینه هاش چنگ مینداختم . وقت زیاد بود و این تازه شروع کار بود . اونو که ازم می خواست از روبرو بکنمش طاقبازش کرده و کیرمو فرو کردم توی کسش . لبامو گذاشتم رو لبای مامان جون . لبای گنده و حشری ولی زیباشو .. بینی مامان به نسبت لبش کوچولو بود . صورت و هیکل درشت و متناسب شادی .. شاد شادم کرده بود .. -مامان اگه می خوای کستو بخورم ار ضا شی. -با همین کیر کلفت می تونی .. منو ببوس بغلم کن . بگو دوستم داری . شایان بگو منو بخشیدی . بگو دیگه به روم نمیاری که من یک زن بد بودم -مامان دوستت دارم . فقط برای من باش . من مث بابا نیستم . -می دونم ولی خیلی مهربونی . منو ببوس دوستت دارم . لبامو با هوس گذاشتم رو لبای پر هوس مامان . اون دیگه نای دست و پا زدن هم نداشت . دو تایی مون غرق در سکوت و در آسمان عشق و هوس.. عشقبازی می کردیم . کس مامان بد جوری در حال سوختن و چکیدن بود . زیر شونه هامو به شدت چنگش گرفت . فهمیدم که دیگه نزدیک شده و یا تموم شده .. -شایان توی دهنم که ریختی حالا توی کسم بریز .. -فدات میشم مامان . هیچوقت مزه اولین آب کیری رو که ریختم توی کوس مامان از یادم نمیره . یه اوفی گفتم و یه لحظه تمام بدنم لرزید . -چقدر زیاده شایان همین جور داره میاد بذار بیاد بذار بیاد سبک شی . می کشمت اگه دوباره بری دنبال اون دختری که فرشاد برات جور کرد -هر چی تو بگی مامان . از همون طرف شروع کردم به ماچ کردن و زبون زدن سوراخ کون مامان . خندید و گفت اگه تونستی کیرت رو شق کنی کونمو هم بکن . از روبرو گاییدن کون اونم در حموم سخت بود . قمبل کرد با صابون سوراخ کونشو نرم کردم و کیرمو راحت فرو کردم توی کونش . مثل این که کیر فرشاد حسابی راه کون مامانوباز کرده بود با این حال خیلی بهم چسبید و حال داد . کون هر چه گشاد باشه بازم خیلی حال میده کردنش . کیر من در یه خط مستقیم میرفت تا ته و بر می گشت . -مامان چه کون جا داری داری . -فکر نکن مامانت کون گشاده از بچگی همین بودم .. می خواستم بهش بگم تو از بچگی کونی بودی ؟/؟ دیدم که مادرمه و احترامش واجبه. از حموم اومدیم بیرون . هفتمین روز درگذشت بابام بود . تمام آثارشو جمع کردیم و گذاشتیم یه گوشه ای ..در هر حال اون روزاول من و مامان خیلی کارا داشتیم . واسه رفتن به استخر خیلی دیر شده بود . هنوز واسه من عقده ای شده بود این که اون و فرشاد رو کنار استخر در حال عشقبازی دیده بودم . قرار بود که فردا با هم بریم استخر . هر لحظه می تونستیم این کارو انجام بدیم . می خواستم کنار استخر هم بهش نشون بدم که من خیلی قدرتمند تر از معشوق و دوست پسر قبلیشم . بعد از شام مامان شادی اومد کنارم نشست . -عزیزم فردا یه تخت جدید می گیرم با کلی امکانات .. به احترام بابا رو زمین سکس کردیم البته اون که این چیزا سرش نمی شد ولی می خواست هوای منو داشته باشه . .. کارمون که تموم شد بازم بهش گفتم مامان فقط یاد ت باشه که … حرفمو قطع کرد و گفت آره می دونم چی می خوای بگی . می خوای بگی که من مث بابام نیستم ….. پایان … نویسنده ….ایرانی

*******************************************************************************

سمیــــــــــــــــر و سمیــــــــــــــــــــــــرا من و دخترعموم از بچگی با هم بزرگ شدیم . هر چند من یه سال ازش بزرگ تر بودم . خونه ما وعمو اینام روبروی هم بود . برای اولین بار پونزده سالم بود که بهش گفتم عاشقشم . نمی دونم چرا عموم علاقه خاصی به من داشت . اصلا از این که من و سمیرا تنها دخترش با هم هم صحبت باشیم سختش نبود . حتی اسم اونو هم بر مبنای اسم من که سمیر بود گرفت . سمیرا یه سال ازم کوچیک تر بود . . خوب درسامو می خوندم و سال بعد همو نا رو بهش یاد می دادم . من و اون دیگه همه جا به عشاق جاودانه معروف شده بودیم . اون همه جا دنبالم بود . عشق من همه چیز من بود . حتی وقتی که در رشته پزشکی قبول شدم اونم تلاششو زیاد کرد تا در همون دانشگاه من پذیرفته شه و در همون رشته .. از بس به دخترای دیگه حسادت می کرد واحد های بیشتری می گرفت و منم کمتر تا تقریبا بهم نزدیک شد و خیلی از کلاسا رو با هم بودیم . هر جا می رفتیم پیک نیک یک لحظه از هم دور نمی شدیم . قرار بر این شد که آخر تا بستونی که من ترم چهارم و اون ترم دوموتموم می کرد از دواج کنیم . یکی از روز های بهاری بود . عموم یه ویلایی در یکی از مناطق خو ش آب و هوا و جنگلی شمال داشت که یکی از جمعه های اردیبهشت رفتیم اونجا . من و عشقم سمیرا طبق معمول با هم قدم زدیم و ازشون فاصله گرفتیم -عزیزم میای از این کوهها بریم بالا . منظره قشنگی داره . -باورم نمیشه سمیر من و تو از بچگی تا حالا با هم بودیم . -من یه سال بدون تو بودم .. میگم یه سال زود تر از تو میرم تا یه سال تنها بمونی -حرفشم نزن بی تو من می میرم .من و اون هنوز واسه یک بار هم که شده با هم سکس نداشتیم . یه تابوی شرم و حیایی بین ما بر قرار بود که فقط تا این حد به من اجازه داد که اونو ببوسم . به سینه هاش دست بزنم اونم نه کاملا بر هنه . ولی اون روز در اون فضای سر سبز و زیبا انگاری هوسم زیاد شده بود . دلم می خواست که سمیرا زنم بوده رو همین تپه ها باهاش عشقبازی می کردم . از تیررس دور شده بودیم . رفته بودیم نوک یه بلندی . -چقدر قشنگه سمیر .. -آره وقتی که در کنار عشقت باشی .. کمی پایین تر اومدیم . چند بار اونو بوسیده بودم . این بار هم مقاومتی نکرد . چون با بوسه ها میانه خوبی داشت و می گفت صمیمیت و عشقو زیاد می کنه . دور نمای زیبا خونه های روستایی و جنگلی زیبا از دور دستها به خوبی مشخص بود . ما تقریبا در منطقه ای بین شاهی و شیر گاه بودیم که بعد از انقلاب یه اسم یک اسم من در آوردی قائم شهر رو جای نام زیبای شاهی گذاشتند . خلاصه سرمو گذاشتم رو سینه سمیرا . دستامو آروم آروم رسوندم به وسط بدنش . کف دستمو رو اون قسمت کسش قرار دادم . عکس العملی نشون نداد ولی وقتی اونو در چنگ خودم گرفتم یعنی کسشو با دستش خواست که دستمو رد کنه -چیکار داری می کنی . زشته .. -تا دو ماه دیگه مال خودمه .. -من بمیرم تو این قدر پررو نبودی . ببینم این یه سالی بدون من رفته بودی دانشگاه دخترا هواییت کردند . این کارش منو ناراحت کرده بود واسش ناز هم می کردم . -سمیر تو که اخلاق منو می دونی . -یعنی تو اصلا هیچ احساسی نداری سمیرا ؟/؟ -چرا شاید خیلی بیشتر از تو ولی هر چی به جای خودش . – وقتی دو نفر عاشق همند..-که چی قبل از عروسی بچه دار شن ؟/؟ راستشو بگو با دخترای دانشگاه جور شدی ؟/؟ . خیلی هاشون یه جوری می گردن . هر چی هم بهشون میگی رعایت کنین خیلی هم پوست کلفتن . -من با اونا کاری ندارم . من با تو کار دارم -می دونی که چقدر دوستت دارم سمیر . اذیتم نکن . دلم نمیاد ناراحتی تو رو ببینم -سمیرا ! ببین اینجا کسی نیست . خیلی خوشگله .. -نههههه نهههههه این کارو نکن .. دستامو از زیر تی شرت عشقم دور کمرش حلقه زدم و آروم آروم نوازشش کردم . با سینه هاش ور رفتم . صورتش داغ شده بود . سرخی اونو روی گونه های سفیدش می دیدم . جین کشی اونو کمی پایین دادم . دستامو گذاشتم روباسنش .. -بسه پسر زیاده روی نکن . همه جا تعریف تورو می کنن . نههههههه نهههههه نکن . می دونی که چقدر دوستت دارم . نمی خوام یه دختر بد باشم . -یعنی فردا که زنم شدی و خواستی از این کارا بکنی اون وقت میشی یک زن بد ؟/؟ -بس کن .. جینشو دادم پایین تر . حالا قالب کونشو کاملا توی دیدم داشتم .البته باید گردن کج می کردم . شورت پارچه ای باریک و سفیدش دلمو برده بود . برای اولین بار بود که به اینجا می رسیدم . ناله هاشو می شنیدم .- نههههه نهههه راستشو بگو دخترا پرروت کردن .؟/؟-سمیرا من عاشقتم کاری به بقیه ندارم . دستمو از قسمت جلوی شورتش گذاشتم داخل روی کس خیسش . -نه گناهه پاشو بریم . نکن جیغ می کشم . سنگینم نکن . ولی اون به حدی حشری شده بود که مجبور شدم کف دستمو رو زمین قرار بدم و اون کسشو روش بکشه و حرکت بده .. -سمیر دارم از حال میرم نکن . ولم کن بغلم کن . یه جوری باهاش کنار میام . لباشو بوسیدم . دستمو از زیر کسش خارج کرده و جفت سینه هاشو لمس کردم . می خواستم بهش حال بدم که دیگه این قدر خودشو با منت در اختیارم نذاره . راستش من در دانشگاه می دیدم اونایی که عاشق هم نیستند خیلی ها شون با هم روابط جنسی دارند و ما بعد از بیست سال .. تازه می خواهیم از دواج هم بکنیم . شلوارشو کشیدم پایین تر -نکن سمیر خیلی بد جنسی . اگه الان بذارمت برم میگی دوستم نداری . چرا این جوری عذابم میدی . چرا در کم نمی کنی . دهنمو گذاشتم روی کس سمیرا .. -اووووففففف اوووووفففف داری منو می سوزونی . نسیم بهاری هوسو در بدن هر دومون پخش می کرد . کس سمیرا هنوز حالت دخترونه شو داشت من فقط عکس کس رو دیده بودم از بس فیلم دیده بودم خسته شده بودم . راستش فیلم های کس لیسی زیاد دیده بودم دیگه کوه کندن که نبود . دهنم رو کس سمیرا جونم قرار دادم . .. -نکن .. نکن سمیر ولم کن . دلم می خواد خودمو از این کوه پرت کنم . همین جوری غلت بزنم رو این تپه بلند و بیفتم لای سنگها -به خاطر هوس یا خشم -هر دوش -دلت میا د بری و تنهام بذاری ؟/؟ -خیلی بدی سمیر .. ولی طوری کسشو میک زدم که دیگه از کسی شرم نکرد که در اون کوهستان جیغ بکشه . -سمیرا صدا خیلی خفیف میره ها-دستتو بذار جلو دهنم . طوری میک زدنمو ادامه دادم که از بس کف دستمو زبون زد اونو خیس خیسش کرد . اون ار ضا شد ولی من هنوز سنگین بودم . کیرمو که از شورتم کشیدم بیرون ترسید -نه نداشتیم اینجا رو نداشتیم . نه من می ترسم و این کارو نکن . -نترس فرو می کنم تو کونت -زشته خوب نیست . من و تو که رابطه مون این جوری نبود .- این جوری هم نمی خواست بمونه .یه روز ی باید حالتش عوض شه . -ولی عوضی نباید بشه . دستتو نذارش داخل . ولی این کارو انجام دادم . این بار کف دستمو از چاک کونش به کوس رسوندم . نفساش بند اومده بود . می تونستم هر کاری باهاش انجام بدم . هم دوست داشت از دستم فرار کنه و هم دوست داشت که در آغوش من بمونه . -خیلی بدی بد و بد جنسی سمیر . ولم کن . -می دونم از ته دلت نمیگی . یه دور سریع بر گشتم و رفتم پشتش قرار گرفتم . -نکن . نمالش به من . -ببین یه بار ارضات کردم بازم هوس داری . من چیکار کنم که کیرم و کمرم سنگین شده -بی ادب ما اصلا از این حرفا داشتیم ؟/؟ -همینو بگو اصلا ما از این کارا داشتیم ؟/؟ یعنی ما می خواهیم بعد از از دواج از این کارا بکنیم ؟/؟ چه چندش آور .. یه لحظه که کیرم مماس با کس سمیرا شد یه جیغی کشید که جا رفتم .. -نترس من بابالاترش کار دارم . کف دستو از کس به طرف سوراخ کونش کشوندم و اونجا رو خیسش کردم . فقط صدای هوس بین ما حاکم بود و حرکات کیر من و کون اون . اون از درد به خودش می پیچید و یه وقتی حواسم اومد سر جاش که قسمتی از کیرمو توی کونش حس کردم . دستمو روی کسش حرکت می دادم تا با گرم نگه داشتن و زیاد تر کردن آتیش هوسش درد کونشو کم کنم ولی نمی تونستم کیرمو به خوبی توی کونش حرکت بدم . اندازه کونش متوسط بود ولی با همه اینا واسه اولین باری بود که از نزدیک حسش می کردم . صد ها بار این فانتزی رو که روزی در اختیارش داشته باشم واسه خودم مجسم می کردم و حالا حس می کردم که این طلسمو شکستم . سمیرا کونشو روی کیرم حرکت می داد تا با داغ تر کردن من آبمو بیاره و به من حال بده . همین طور هم شد نیازی نبود کیرمو توی کون عشقم حرکت بدم . آب گرم من خیلی نرم و روون توی کون عشقم جاری شد ……ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

ادامه داستان : سمیــــــــــــــــر و سمیــــــــــــــــــــــــرا باد ملایمی بدنمونو نوازش می داد. پس گردن سمیرا رو غرق بوسه اش کرده بودم . با بوسه هام اونو سرحال ترش کردم . .. خودمونو مرتب کردیم . سمیرا در آغوش من بلبل زبون شده بود . از این می ترسید که واسم کم ارزش شده باشه . -سمیر عزیزم میگن پسرا اگه حس کنن که خیلی راحت به این قسمت از رابطه شون می رسن خیلی راحت از همه چی دست می کشن . -ولی من مثل اونا نیستم ..راستش من به سمیرا گفتم مثل اونا نیستم ولی روز بعدش در محیط کلاس حس می کردم که دارم اسیر نگاههای فریبا یکی از همکلاسام میشم . سمیرا هم متوجه این حالتم شده بود و اون نگاههایی که بین من و فریبا رد و بدل می شد . به سمیرا بی علاقه نشده بودم ولی غرور خاصی بهم دست داده بود . از این که می تونم اونو راحت و هر وقت که دلم خواست داشته باشم . ساعاتی رو که من و سمیرا با هم کلاس داشتیم به بهانه های مختلف سعی می کردم در پایان کلاس جیم بزنم تا پیدام نکنه . -سمیر من اینجام . بچه گول نزن . بیست سال در کنار هم بودیم ولی یه بیست دقیقه رو نتونستی جنبه شو داشته باشی ؟/؟ من که ازت عشق زورکی نخواستم . خیلی کم ظرفیتی سمیر . دو نفر از همین دوستات هر روز واسم پیام میدن . بهم اظهار علاقه می کنن . جوابشونو بدم ؟/؟ می خوام خطمو عوض کنم . دیگه شماره شو به تو هم نمیدم . برو با هر کسی که دوست داری باش . خوب شناختمت .. -سمیرا تو اشتباه می کنی . -از جنگل به این طرف تو هوایی شدی . خودتو خدای من فرض می کنی . اما من بنده تو نیستم .. سمیرا ازم دور شد . فریبا با لبخند فریبای خودش از کلاس اومد بیرون . حس کردم که اندوه سمیرا رو فراموش کرده و با لبخند اون آرامش به طرفم بر گشته . دلم می خواست فریبا هم عاشقم شه . بگه دوستم داره . واااااییییی چی می دیدم . قاسم خر خون که درسش از همه بهتر بود اومد دست فریبا رو گرفت و دست در دست با هم رفتند . اونم در فضای دانشگاه ..پس چرا فریبا اون جور به من لبخند می زده . چرا دخترا این جوری شدن . چرا هر روز با یکی هستند .. طوری عذاب کشیدم که انگاری فریبا عشقم بوده باشه . یه لحظه دلم رفت پیش سمیرا . پس اون چی کشیده که از روزی که چش باز کرده خودشو در کنار من دیده . با باور های من زندگی کرده . خودشو تسلیم من کرده تا عاشقونه دوستش داشته باشم . دخترای حالا یعنی همین . به چند تا لبخند می زنند تا یکی رو شکار کنند . گاهی هم چند تا رو با هم شکار می کنن .ولی سمیرا با همه شون فرق می کنه . نمی تونستم به سمیرا برسم . اون ازم دور شده بود . توجه من به فریبا یک غرور بود . این که می خواستم به خودم ثابت کنم که میشه منو دوست داشت . دخترای دیگه ای هم هستند که دوستم داشته باشن .. می خواستم به دنبال سمیرا بدوم که یکی جلومو گرفت . امیر بود پسر خیلی خوش تیپ و درس خونی بود . -سمیر جان یه صحبت خصوصی باهات داشتم . ناراحت نشو .. راستش من نیت بد ندارم . هدفم خیره . من از دختر عموت خوشم اومده خواستم ببینم چیکار می تونم بکنم که اون متوجه بشه که من با این هدف دوست دارم باهاش حرف بزنم . آخه اون با بقیه فرق می کنه . فقط با تو که پسر عموشی صمیمیه .. سرم داشت گیج می رفت . قدر نعمتی رو که در اختیار داشتم نمی دونستم و بقیه طالبش بودند . مثل دیوونه ها شده بودم . نمی دونم عشق بود حسادت بود حسرت بود یا عذاب وجدان هرچی بود داشت منو می سوزوند . رفتم خونه عموم . -سلام عمو جون .. -سلام سمیر -سمیرا خونه هست ؟/؟-ببینم مگه شما با هم بر نمی گردین . چی شده اون اصلا جواب سلام مارو هم نداد و خودشو تو اتاقش حبس کرد . ولی در اتاقش بازه . من ازت انتظار ندارم باهاش این بر خوردا رو داشته باشی . -عمو جون من اذیتش نکردم . -من دخترمو می شناسم . حالا برو داخل که من دلشو ندارم اونو این جوری ببینم . اگه بخوای با یکی دیگه عروسی کنی گوش تا گوشتو می برم -عمو جون من اگه دوستش نداشتم که این جور نمیومدم منتشو بکشم . بالاخره گاهی پیش میاد . -حواست باشه دیگه پیش نیاد . فکر کنم عموم خیلی ملاحظه امو کرد که تا همین حد باهام پیچید . حالا من بالا سر عشقم بودم . سمیرا در حالی که بغض گلوشو گرفته بود ببینم چی شده سرت به سنگ خورده ؟/؟ عشق تازه ات قالت گذاشته ؟/؟ فکر کردی همه مثل منن که به عشق بی وفاشون وفا دار بمونن ؟/؟-دیوونه من که کاری نکردم . عزیزم اگه دوستت نمی داشتم که اینجا پیشت نبودم . -دروغ نگو سمیر من خودم اونا رو دیدم که دست تو دست هم از کنار من رد شدن . حتما تو هم اونا رو دیدی .. -اونا کیه -عشق جدیدت با عشق جدیدش -من کسی رو غیر تو دوست ندارم . سمیرا چرا این عکسی رو که روز تولدت با هم گرفتیم و خیلی عاشقونه بود پارش کردی .. سریع رفتم سر وقت آلبوم . فقط همون یه عکسو پاره کرده بود -چرا بقیه رو پارش نکردی . -راستش این اولین عکسی بود که پارش کردم . ولی فهمیدم اگه تمام این عکسا رو پاره کنم اون عکسایی رو که در قلبم وجود داره چه جوری می تونم پاره کنم ؟/؟ چه جوری می تونم فرا موشت کنم ؟/؟ برو سمیر .. شاید این دست تقدیر بوده که تن به خواسته ات بدم تا تو رو بشناسم . -تو که هنوز یه دختری -ولی یک دختر سر افکنده .. غرور تو رو گرفته . درسته که منو یک هرزه نمی دونی ولی رفتارت با من همینو نشون میده چون تو بدون این که بخوای این حسو داری که من به همه لبخند می زنم وشاید فکرکنی من بتونم خودمو راحت در اختیار همه بذارم . اما من خودمو با عشق و به خاطر عشق به تو سپردم . به خاطر این که در کنار تو با تو و در آغوش تو احساس امنیت می کردم . -سمیرا خواهش می کنم . -نه سمیر . تو هیچوقت عاشقم نبودی . منو به خاطر خودم دوست نداشتی . ولی من دوستت دارم . از زندگیت میرم بیرون تا برای همیشه راحت باشی . برو دیگه نمی خوام ببینمت . شونه هاشو گرفتم . صورتشو به صورتم نزدیک کردم . به چشام نگاه کن . من هنور همون آدمم . دوستت دارم . منو ببخش . به چشام زل زد و گفت اگه دوستم داری برو … روز بعد در محیط دانشگاه هم با هام بر خوردی سرد داشت . ساعت تفریح واسه این که چیزی برای گفتن داشته باشم رفتم پیشش و گفتم سمیرا کاری باهات داشتم . البته یکی هست که دوستت داره می خواد بیاد خواستگاری .. خواست که بهت بگم .. .-خیلی بی غیرتی و بی خیال که داری این خبرو بهم میدی . اون خودش قبل از شروع کلاس با هام حرف زد . -بهش چی گفتی سمیرا -اختیار زندگی من دست خودمه . -همه چی رو فهمیدم سمیرا . من که بهت خیانت نکردم . شاید دوبار به یه دختر دیگه نگاهی کرده باشم و متوجه اشتباهم شده باشم اما این تویی که هر لحظه دل به یکی دیگه می بندی .. حرفمو قطع کرد و گفت حیف که اینجا جاش نیست جوابتو بدم . پشت سرمو نگاه نکردم . ندونستم چه جوری خودمو تا خونه رسوندم . حالم بد شده بود . این بار دختر عموم اومده بود ملاقاتم و این پدر من بود که اونو سین جیم می کرد . -واسه چی اومدی سمیرا . اومدی که بهت تبریک بگم ؟/؟ -نه اومدم اون جوابی رو که در میون جمع نمی تونستم بهت بدمو بدم . همون که بهم گفتی که هر لحظه به یکی دل می بندم .-خب جواب . دستشو آورد بالا و برای اولین بار در زندگیش گذاشت زیر گوشم . فقط نگاش می کردم . خیلی به خودم فشار آوردم تا سیل اشک از چشام سرازیر نشه . اون فقط نگام می کرد . یه نگاه تلخی داشت که انگارداشت به من می گفت که داره تنبیهم می کنه . نگاهمو از نگاهش بر نمی داشتم . لب ورچیده بود . زود تر از من بغضش ترکید . خودشو انداخت تو بغلم . دستاشو دور کمرم حلقه زد . نمی فهمیدم داره چیکار می کنه . زنا موجودات عجیبی هستند اصلا نمیشه اونا رو شناخت .. -چی فکر کردی سمیر من تا همین حالاش هم به سه نفر جواب منفی دادم . فکر کردی یک زن خیلی راحت عشقشو می فروشه . هرروز دل به یکی می بنده ؟/؟ فکر کردی به همین سادگی فراموشت می کنم ؟/؟ ما از عشق جز یکرنگی انتظار دیگه ای نداریم . عشق به یک رنگه . و من در دنیای یکرنگی ها جز تو رو نمی دیدم و نمی بینم . ما آدما اگه خیلی راحت به یه چیزایی می رسیم نباید مغرور شیم نباید حس کنیم که اون فقط از شایستگی های ماست . عشق یعنی من و تو سمیر . اگه خصلتت این باشه که هرروز از یکی خوشت بیاد روز دوم آشنایی با اون میری دنبال یکی دیگه .. به نظرت هدف زندگی و هدف از زندگی اینه ؟/؟ -سمیرا فکر می کنی من دوستت ندارم و عاشقت نیستم ؟/؟ -اگه این فکر رو می کردم که دیگه خودمو تو بغلت نمینداختم . فقط ازت می خوام کاری نکنی که قدر داشته هات رو وقتی بدونی که داری از دستشون میدی . رابطه هوسو میشه با خیلی ها بر قرار کرد . اما رابطه عشق و هوسو با یکی میشه بر قرار کرد . فکر نکن همه سمیرای تو میشن . همون جوری که من فکر نمی کنم همه سمیر من بشن . سالها گذشت تا به اینجا رسیدیم . تا واسه خودمون خونه محکمی از عشق ساختیم . این طوفانها خرابش نمی کنه . چرا فکر کردی من به یکی دیگه بله گفتم . اگه به صورتت سیلی زدم اون سیلی قلبم بود . تو هینی بود که به قلبم کردی . دو تا پنجه هامو گرفت و دور گردنش قرار داد -می تونی منو بکشی خفه ام کنی من تسلیمم ولی تا آخرین لحظه ای که بتونم صدای قلبمو به گوشت برسونم فریاد می زنم دوستت دارم عاشقتم . سمیرا رو به سینه ام فشرده و لبامو رو لبای خوشگل و داغش قرار دادم . می دونم که هوس بر آمده امو از لای شلوارم احساس می کرد . دخترعمومو بیشتر از یه دنیا دوست داشتم . و برای داشتن و دوست داشتنش باید بیشتر از اینا دقت و هزینه می کردم . -سمیر .. یه زن اگه عاشق باشه تسلیم عشقش میشه و اگه تسلیم عشقش بشه این انتظارو داره که عشقش اونو با تمام وجودش درک کنه .. می دونی الان چی دلم می خواست و می خواد ؟/؟ -چی عزیزم -این که در جنگل عشق و هوس باشیم . شاید بیشتر از دفعه قبل نشون بدم که چقدر دوستت دارم . -دوستت دارم سمیرا .. هرکی تو رو داشته باشه خوشبخت ترینه .. -سمیر من فقط می تونم یه مرد رو خوشبختش کنم . اونم تویی . چون جز تو نمی تونم عاشق کس دیگه ای باشم و بشم . هرگز هرگز بی تو هرگز ! …. پایان .. نویسنده … ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

خــاله عــــــــــــــــــروس ، حق آبچـــــــــــــــــــــــــک داره ۱عروسی لادن بود . خواهر زاده من . بیست سالش بود . من درست یادمه در همین سن بودم که از دواج کردم . لادن اون موقع پنج سالش بود . با من خیلی خوب بود . دوستم داشت و همش خونه ما بود . بیشتر وقتا میومد پیش من . اگه بگم منو بیشتر از مامانش دوستم داشت اغراق نگفتم . خلاصه منم سر نوشتم به گونه دیگه ای رقم خورده . پدرم مرده بود و مادرم حرف این داماد ما رو که پدر لادن باشه خیلی گوش می کرد . بهش احترام میذاشت و این دیوونه یعنی اکبر آقا منو واسه یکی از دوستاش جلال خواستگاری کرد . مردی که وضع مالیش خیلی عالی بود و پست مهمی هم در یکی از ادارات داشت ولی ده سال ازم بزرگ تر بود و خیلی هم زشت . من و اون اصلا بهم نمیومدیم . من با چهره ای زیبا . هیکلی فانتزی و سینه هایی درشت در اون روز و پاهایی کشیده کلی با خونواده ام افتادم . دعوا که نمی خوام ولی دیگه دیدم همه باهام پیچیدن . داماد و خواهرم و مادرم که برای مادردیگه باز نشستگی بابام کفافشو نمی داد و منم دیگه تا کی می خواستم صبر کنم و یک خواستگار ایده آل گیرم بیاد . شاید یه خوش تیپ و خوش اخلاق گیرم میومد ولی با امکانات مالی ضعیف . انگاری همه دوست داشتن زود تر تکلیف من مشخص شه و کمرشون راست شه . یعنی یه دختر وقتی به این قسمت از زندگیش می رسه یه بار اضافه ای رو دوش دیگرانه ؟/؟ اما پسرا این شرایطو ندارن . لادن چقدر ناز شده بود . شوهرش کاوه که دبیر دبیرستان بود پنج سال ازش بزرگ تر بود . لادن دانشجو بود . من حالا سی و پنج سالم بود . همیشه وقتی پامو می ذاشتم به مجلس و محفل عروسی زنایی رو که می دیدم ریخت و قیافه ای ندارن ولی شوهراشون خیلی خوشگل تر از شوهر منن یا کلا خوش تیپن یه جوری می شدم . یه پسر داشتم به اسم سیا وش که اونم اکثرا بود خونه بابا بزرگش . دیگه هم بچه نمی خواستم . هر چی این شوهرم دختر دختر می کرد حرفشو گوش نمی دادم . پسره به من رفته بود . ولی اگه دختره به اون می رفت چی می شد! . ما که خوشگل بودیم شانسمون این بود . حالا کار دخترمون به کجا می کشید مشخص نبود . با همه اینا هر جا که مهمونی بود و خودمو خیلی فانتزی و امروزی ردیف می کردم هزار تا چش به دنبالم بود . گاهی یه وسوسه هایی می شدم ولی با همه اینا در خودم نمی دیدم که مثل زنای بد و بی وفا باشم . به لادن که نگاه می کردم یادخودم می افتادم . پونزده سال پیش . زمان چه زود گذشت . هرچند در اون لحظات گاهی وقتا سخت می گذشت . عروسی در تالار بزرگ و گسترده ای بود . زن و مرد دیگه قاطی شده بودند . هر کی دست هر کی رو می گرفت . گاهی که نور ها رو کم کرده رقص نور میذاشتن و یا این که فضا تاریک تر می شد خیلی از پسرای شیطون دخترا رو دستمالیشون کرده و اونام که از خدا شون بود . چند بارم حس کردم که یکی داره با من ور میره راستش نمی خواستم متوجه شم کیه فوری خودمو خلاص می کردم . لادن خیلی خوشحال بود . فداش شم اون اصلا توی خط دوست پسر و این حرفا نبود . ولی شوهرش کاوه خیلی ناز و خوش تیپ بود و بهش میومد که دختر باز بوده باشه . کت و شلوار براق سرمه ای . با کراوات جیگری و مشکی با خطهایی ریز و از اون کراواتهای ایتالیایی .. خیلی بهش میومد . از اون تیپ های آلن دلونی هنر پیشه سالهای دور فرانسه رو داشت . شوهرم معلوم نبود کجاست . راستش اون اکثرا یه گوشه ای می نشست و فقط خوشگلا رو نگاه می کرد . خوبیش این بود که من اصلا به کاراش حسادت نمی کردم . چون کسی خودشو آویزونش نمی کرد . مگر این که یکی پیداش می شد و اونو تیغش می زد . کاوه اومد کنارم . چقدر صورتشو خوب اصلاح کرده بود . هم ظریف و زیبا شده هم تیپی مردونه پیدا کرده بود . -میای با هم برقصیم خاله جون -بریم .. یه آهنگ ملایمی گذاشته بودند . اولش رفتم پیش عروس خانوم که داداشش دستشو گرفته بود تا با هاش برقصه . -لادن جون شوهرتو برای چند دقیقه ای می خوام بدزدمش . -خاله جون اگه ببریش که ما رو راحتمون می کنی . کاوه : هنوز که چیزی نشده .. خلاصه من و کاوه رفتیم . این چند ماهی با کاوه خیلی صمیمی شده بودم به خاطر علاقه ای که به لادن داشتم . -خاله لیدا شما خیلی خوشگلی .. لادن برام گفت جریان از دواج شما رو .. حیف شد . تو این جمعیت هیشکی به زیبایی شما نیست . هر وقت صحبت رو به این موضوع می کشوند یه جوری می شدم . گاهی وقتا فکر می کردم که شاید یه نظر خاصی نسبت به من داره . ما زنا خیلی زود به همه اعتماد می کنیم . از اونجایی که در اول آشنایی اصلا به این مسائل فکر نمی کنیم مردا رو هم مثل خودمون می بینیم . برای لحظاتی تقریبا خاموشی با نور بسیار ملایم و شاعرانه ای بر فضای مجلس حاکم بود تا حاضرین در جوی آرام و شاعرانه رقصی رمانتیک هم داشته باشند . کاوه دست از سرم بر نمی داشت . این اولین باری بود که اونو در عمل این جوری می دیدم . بازم همه اینا رو به حساب شوخی می ذاشتم ولی می دونستم اگه یک قدم به طرفش بر دارم اون ده قدم میاد طرف من . من اهلش نبودم وگرنه این پونزده سالی دهها مورد برام پا داده بود . من همه جا به یک زن پاک و با وفا شهره بودم هرچند که نه از سکسم لذت می بردم و نه از مسائل دیگه زندگیم .. -کاوه .. -چیه خاله جون .. می خواستم بهش بگم که بسه بریم بشینیم حس کردم که خودمم می خوام کنارش باشم . می خوام حس کنم که هنوزم مورد توجه یه پسر جوون و خوشگل قرار دارم . می خواستم احساس غرور و جوونی کنم ولی نه اون جوری که اون می خواد و من اینو دقایقی قبل از نگاهش در روشنایی در یافتم . -نهههههه نهههههه کاوه چیکار می کنی -خاله خانومم محرم منه . دارم می بوسمش .. اول لبامو بوسید و بعد زیر گلو و گونه هامو زیر گوشمو .. -حالا بسه دیگه . زیادی شیطون شدی . من هیچی نمیگم تو هر کاری که دلت خواست می کنی . این جوری که پیش میری تو به لادن جون منم خیانت می کنی و همش چشم و گوشت دنبال دیگرانه -نه خاله جون همه چی بستگی به شما داره .. صورتم سرخ شد . علاقه اون به من یک هوس بود .. نمی دونم چرا بعد از پونزده سال حس کردم پایه های زندگیم داره می لرزه . شاید تا اون زمان به کسی اجازه نداده بودم که تا این حد پیشرفت کنه و یه محکی برای خودم باشه ولی حالا یه حس عجیبی داشتم -منظورت چیه .. -می خوام تو دوست دختر من باشی .. سکوت کردم خیلی گستاخ شده بود . بهتر بود چیزی نگم . یاباید میذاشتم زیر گوشش و سرش داد می کشیدم که رسوایی بود یا تن به خواسته اش می دادم و یا سکوت می کردم که در حال حاضر سکوت بهترین راه بود . تعجب می کردم چطور به خودش جرات داده که این جور راحت باهام حرف بزنه . حتما حس کرده چون خیلی خوش تیپ و خوش اندام و جوونه و منم ده سال ازش بزرگ ترم و یه شوهر زشت دارم که بالاجبار با هاش ازدواج کردم می تونه هر رفتاری رو با من داشته باشه . اون باید امشب پس از مراسم زفاف و سکسی که با لادن می کنه دیگه این افکار انحرافی از سرش دور شه و ظاهرا قاطی کرده . راستش خیلی دوست داشتم تا اذان صبح هم کنار اونا بمونم ولی دو سه ساعتی رو زود تر رفتم خونه اعصابم خرد بود …….ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

خــاله عــــــــــــــــــروس ، حق آبچـــــــــــــــــــــــــک داره ۲فکرم بهم ریخته بود . کاوه به وقت خدا حافظی گفت من صبح میام اونجا ازتون مشورت بگیرم که با لادن جون چه جوری تا کنم .. اول صدام کرد منو کشید یه گوشه ای و حرفشو به من زد . بقیه هم این جور حرفا رو ناشی از صمیمیت ما می دونستن هرچند نشنیدن چی گفتیم .من و شوهرم رفتیم خونه . جلال شوهرم انگاری هوسش گل کرده بود . این همه خوشگل و رنگ و وارنگ و سکسی دیده بود کیرش بلند شده بود ولی من هوس نداشتم . گذاشتم لختم کنه . شدم براش یه مجسمه و اونم به هر سبکی که دوست داشت منو گایید . همون روشی که دوست داشت و فقط در سکس به خودش توجه می کرد . تا اونجایی که خودش ارضا می شد منو می کرد و خیلی هم خوشحال بود که من سرد و بی احساسم . آخه من همیشه اونو وادار می کردم که به وقت سکس خیلی تحرک داشته باشه . خوب نخوابیدم . همش به حرفای کاوه فکر می کردم . اگه اون بخواد با من باشه . اگه پا رو از این دراز تر کنه . صبح به موبایلم زنگ زد که داره میاد .. شانس آوردم که جلال بود دستشویی .. مثل آدمایی که انگار بامعشوقشون حرف می زنن ازش خواستم که یه ساعت دیگه بیاد که جلال نباشه . پسرم خونه بابا بزرگش بود و جلال هم وقتی که می رفت سر کار تا شب بر نمی گشت .و اضافه کاری می کرد و کارهای مدیریتی خارج از سرویس داشت . . وقتی جلال رفت فوری رفتم حموم و جلو آیته و خودمو مثل شب گذشته آرایش کردم ولی نه به اون حدی که کاوه فکر کنه به خاطر اونه . اصلا هم تصمیم نداشتم به خواسته هاش تن بدم . اون مثلا می خواست بیاد در مورد لادن با هام مشورت کنه ولی می دونستم همه اینا بهونه ای بیش نیست . داشتم از خودم می ترسیدم . اون علنا به من می گفت که من از اندام تپل مثل اندام تو خوشم میاد . دوست دارم لادن مثل تو باشه .. من دوست داشتم زنم به زیبایی تو و هیکل و اخلاق تو باشه پس اینا معنیش چی می تونه باشه .. گیج شده بودم . با خودم در کشمکش بودم . اگه به من پیشنهاد بده ؟/؟ اگه نده ؟/؟ . سرم داشت می ترکید . با خودم در جنگ بودم . نمی دونستم خودم چی می خوام . شاید هنوز نمی دونستم اون چی می خواد . نه نههههه نهههههه لیدا تو نباید به این فکر باشی که اون هوس تو رو داشته باشه .. حس کردم خوشم میاد که بدن منو بخواد و من بهش نه بگم . بذارم اون تشنه من بمونه ولی بهش راه ندم .. اون اومد . قلبم به شدت در سینه می تپید . دیگه از اون لباس دومادی خبری نبود . یه پیرهن مردونه به رنگ خاکستری تنش کرده بود که نصف دگمه هاش باز بود . می خواست سینه های لختشو بهم نشون بده با اون پلاکی که به گردن آویخته بود . .. -ببینم صبحونه خوردی -آره . نمی دونم چرا لادن دیشب سرد بود . -خب باید می دونستی باهاش چه رفتاری داشته باشی . ولی خواهشی که ازت دارم اینه که حرفاتو با رعایت ادب و احترام بزنی . -من تا حالا کی بی ادبی کردم .. اومد سد راهم شد . شونه هامو گرفت . نتونستم سرمو پایین بندازم . تو چشاش نگاه کردم . -چی می خوای کاوه ..-تو رو سکوت کرده بعد از چند ثانیه گفتم شوخی بسه بریم سر اصل مطلب .. ولی دل تو دلم نبود . دلم می خواست چند بار دیگه هم بگه . آخه یک زن خیلی سر سخته اگرم نباشه باید خودشو سر سخت نشون بده که وجاهت و متانت و ارزش خودشو حفظ کنه . دوست داشتم بازم بگه واون وقت نمی دونستم باید چیکار کنم . -خب مشکلت چیه .. -اون خیلی سرد و بی تفاوت نشون میده . میگه فکر خودت باش با من کاری نداشته باش . من خیلی کارا انجام میدم . چون با شما صمیمی هستم می خواستم ببینم می تونم راهنمایی بخوام ؟/؟ آیا اون از چیزی لذت می بره . راهی هست که گرم تر شه ؟/؟ -چیز خاصی رو من نمی تونم بهش اشاره کنم فقط یه بار که با هم رفته بودیم حموم اون که به صورت دمر دراز کشیده بود و من پشتشو ماساژمی دادم طوری از این حرکت من خوشش اومده بود که هر کی می دید حس می کرد که حالتهای قبل از سکس داره بهش دست میده .. -خب به نکته خوبی اشاره کردی .. ولی من تا حالا زنی رو ماساژ ندادم -پسر مگه می خوای کوه بکنی -آخه من دوست دارم اون حالتایی رو که رو اون پباده می کردی حسش کنم -یعنی من ماساژت بدم ؟/؟ این که فایده ای نداره . تو باید دستتو عادت بدی .. یه حرفی از زبونم پریده بود بیرون که خودمو گرفتار کردم چون ازم خواست که اگه میشه منو ماساژبده بازم از اونجایی که ادبو رعایت کرد و بی تر بیتی نکرد و گفت که از همون روی لباس منو بماله قبول کردم . .. بالاخره به هم محرم بودیم و نمی شد سخت گیری کرد . حس کردم کار درستی نیست . راستش خودمم هیجان زده بودم که به یه بهانه ای می خواد منو بمالونه . ولی فکر نمی کردم تا این حد سست باشم و سست شم . کف دستشاشو گذاشته بود رو شونه هام ازش خواستم که اولش با ملایمت تمام سطوح رو مالش بده . رسید تا پایین کمرم . حس کردم این منم که دارم بی حس میشم . داغ میشم . صورتم گر گرفته دارم آتیش می گیرم . وقتی کف دستش رو کونم قرار گرفت و بیشتر از پنج دقیقه داشت همونجا رو مالش می داد من حرفی نمی زدم . -لیدا جون از این سمت خوشش میاد ؟/؟ لادن خوشش میاد ؟/؟ -آره این قسمت و قسمت بالا و پشت پا درش خیلی تاثیر داشت . -یه چیزی می تونم بپرسم ؟/؟ -بپرس -اون که لباس تنش نبود ؟/؟ پسره خیلی کس خل شده بود . داخل حموم وقتی که دو تا زن باشن اون وقت یکی یکی دیگه رو با لباس ماساژ میده ؟/؟ نه این باید از اون هفت خط ها باشه و داره مرض می ریزه . -نه لباس تنش نبود -لیدا جون اگه ناراحت نمیشی یه چیز دیگه بپرسم .. قبل از این که جواب منو بشنوه ادامه داد -تو خودت خوشت میاد ؟/؟ منم خیلی خونسرد گفتم کیه که از ماساژ خوشش نیاد . خونو در بدن به جریان میندازه . استخونا رو ملایم می کنه . خواب به چشای آدم میاره . -لیدا جون میگن تا سه نشد بازی نشد . ولی این علاوه بر سوال یک خواهش هم هست . نمی دونستم چی می خواد بگه . نکنه از من بخواد که لباسامو در آرم و ماساژم بده . کمی فکر کردم که چی بگم اگه اینو بپرسه . اگه بگم نه .. اگه بگم آره .. اگه خودمو بندازم در یه مسیری که بر گشتی نداشته باشه من چیکار می تونم بکنم .. اگه بگم نه .. لعنت بر من لعنت بر تو جلال که اومدی خواستگاری من .. لعنت بر من که چرا این قدر خوشگل و ناز و خوش بدن هستم . کسم تنگ و شکمم همون حالت اول جوونی رو داره .. فقط کمی وزنم زیاد شده ولی تناسب اندام دارم .. چرا باید این جوری باشم و جلال نصیبم بشه .. -باشه موردی نداره .. ولی زود تمومش کن . خواستم یه سیاستی هم رفته باشم . خیلی مضحک به نظر می رسید که مثلا به خاطر خواهر زاده ام و اونم به خاطر زنش بخواد این جوری در کنار من قرار بگیره . با شورت و سوتین و پشت به اون دمر افتاده و خودمو به دستش سپرده بودم . کمی خجالت می کشیدم . آخه به شورت نمی شد گفت شورت . از اون مدل خارجی ها و آخرین مدلاش بود که یه نخ نازکی قسمت درز کونو پوشش می داد و از جلو فقط یه تیکه نازک روی کس قرار داشت . یعنی نود و نه درصد قالب کون من در دید این جناب بود. سوراخ کون و قسمتی از کس منو هم می تونست به خوبی در دید داشته باشه . این کون خیلی بر جسته و درشت بود . از شونه هام شروع کرد . آروم آروم زیر کتف و وسط کمر و قسمتی از پهلوهای منو به نرمی ماساژ داد . رسید به کونم . کمی سفت به نظرش اومد …….ادامه دارد …نویسنده ….ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************

خــاله عــــــــــــــــــروس ، حق آبچـــــــــــــــــــــــــک داره ۳ (( قسمت آخــــــــــر ))هم مالشش می داد و هم اونو می گردوند . به شکل فر مون ماشین . از چپ به راست و از راست به چپ . می دونستم وقتی که کونمو در اون لحظه ای که به دو طرف باز می کنه از پشت کوسمو خیلی قشنگ می تونه دید بزنه .. من چرا این جوری شدم . چرا دلم می خواد به همین جام دست بزنه .. با نوعی زار و التماس ازم پرسید لیدا جون ..اثرش چطوره .. حالا تو خاله اش بودی و دیگه درست نبود دستتو به بعضی جا ها برسونی .. از شرم داشتم آب می شدم . ولی اون دیگه می دونست فهمیده بود که سکوت علامت رضاست . کف دستشو گذاشته بود رو کس خیس من که رسوام کرده بود و می دونستم قبل از این که چنگش بگیره خیسی های اونو دیده بود . -نههههههه اوووووفففففف کاوه نکن .. نکن .. -اگه این کارو بکنم لادن خوشش میاد؟/؟ -نههههه نهههههه کاوه من شوهر دارم . من یه زن نجیبم . من تا حالا قدم کج نذاشتم .. نکن .. دیگه بسه این قدر لادن رو بهونه نکن .. می دونست فهمیده بود که من اینو از ته دل نمیگم . من تنشو می خوام من کیرشو می خوام ومن می خوام این طلسم پونزده ساله رو قطع کنم . این تابو رو از یه جایی بشکنم . اون دیگه حریص و وحشی شده بود . نمی تونست تحمل کنه و منم خودمو سپرده بودم به دست اون که هر کاری که دوست داره با من انجام بده . دهنشو گذاشت رو کونم . گازش می گرفت . زبونشو می کشید رو کسم . با حرص پیراهن و شورت و شلوارشو از تن در آورد و به گوشه ای پرت کرد . دلم می خواست رومو بر می گردوندم و کیرشو می دیدم . اسیر دستای اون بودم . خودمو قانع کرده بودم که برم زیر کیر اون . شوهرم جلال می خواست لقمه گشاد تر از دهنش بر نداره . چشمش کور . منم یک زنم نیاز دارم . خدا منو زیبا آفریده و باید در کنار یکی باشم مثل خودم حداقل اگه خوشگلی نداره زشت نباشه .. فکرمو آماده کرده بودم . خودمو بر گردوندم . کاوه رو خیلی خوشگل تر می دیدم . وقتی که از نظر فکری خودمو آماده کرده بودم دیگه خجالت نمی کشیدم . نگاهم به کیرش افتاد . جا داشت که شق تر شه ولی به کلفتی یک بادمجون کلفت بود که من از بس باهاش خود ارضایی کرده بودم خسته شده بودم . چشامون تو چشای هم افتاد .دیگه قصد داشتم بی حیا شم و واسش عشوه بیام و هر کاری رو که تا حالا نکردم انجام بدم . لبامو غنچه کردم که یعنی بوس بوس .. اونم لباشو گذاشت رو لبای من . بدنشو رو تن من چسبوند . کیرش با لا پام تماس داشت . همون کیری که تا چند دقیقه دیگه باید می رفت توی کس من . -کاوه کاوه ! من تا حالا یه درست و حسابی کس ندادم -منم تا حالا یه درست و حسابی کس نکردم -اووووخخخخخخ بی ادب . من به شوهرم نتونستم بدم تو چرا از زنای دیگه حرف می زنی .. ولم نکن . لباتو دوباره بچسبون . بوسه کاوه منو داغ داغم کرده بود رسونده بود به اون بالا بالا ها . اومد رو سینه های درشتم . دو دستی هم نمی تونست یه طرف سینه منو داشته باشه . نوکشونو طوری با اشتیاق میک می زد که جیغمو در آورده بود . اومد رو نافم و بعد دهنشو گذاشت رو کسم -اووووخخخخخ خاله لیدا خیلی کست تنگ و کوچولو ولی تپله . حرف نداره خیلی تازه هست . یه مقایسه ای بکنم .. -بگو -بیشتر از کس لادن منو به هوس میاره .. -آخخخخخخ بخورش میکش بزن ارضام کن .. ولم نکن . بیچاره ات می کنم اگه دو یا سه بار ارگاسمم نکرده از اینجا بری . من هنوز تا حالا یک بار هم که شده از سکس سیر نشدم . -از این به بعد خودم سیرت می کنم تا هر وقت تشنه ات شد منتظر خودم بمونی . حتی لیس زدنهاش هم منو به اوج می رسوند . وقتی زبونشو رو کسم می کشید از کس تا به فرق سرم از لذت در حال آب شدن بود و این لذت برمی گشت تا نوک انگشتای پام . دو دستمو گذاشتم پشت سرش و اونو به کسم فشردم . حالا دیگه میکش می زد . -حرف نزن بخور … یکی کسمو می خورد و یکی از خوشگلیش می گفت .. کناره های پامو هم که لیس می زد من فریادم می رفت به آسمون . -کاوه من مال توا م مال تو .. باید همیشه بیای اینجا . اگه هر روز نشد یه روز در میون .. بیا بیا .. حالا کیرت رو هم بیار دیگه .. رو من خم شد . یه نگاهی به کیرش انداختم که دیگه حالا کاملا شق شق بود . وقتی کیرشو می کرد توی کسم خودم اون تنگی رو حس می کردم . انگاری تا حالا کیر نخورده بودم . -کاوه بیارش بالا یعنی تا آخرا بکشش بیرون می خوام کیری رو که رفته توی کسم ببینم و حال کنم . می خوام از دیدن خیسی نشسته کس به روی کیر کیف کنم . می خوام لذت ببرم که خوار جلالو پس از پونزده سال گاییدی . حقش بود . من حالا اسیر توام . سرمو بالا آورده اونم به حرفم گوش می داد . کیرشو تا ته می کشید بیرون من خیسی و لکه های سفید هوس کسمو روی کیرش می دیدم . لذت می بردم و هوسم بیشتر می شد . -من مال توام . بکن بکن .. بکن .. سرمو میذارم پایین خودمو صاف می کنم . حالا تند تند بکن .. زود باش .. حس می کنم می خواد بریزه .. می خواد بریزه ووووویییی کسسسسسسم … کسسسسسسسم اووووووفففففففف بکن منو ولم نکن ..تند تر تند تر.. داغ شدم .. آهههههههههه اوووووووووومممممممم اووووووومممممم .. پهلو هامو با دو تا دستاش داشته منو محکم می گایید .. -جووووون داره میاد داره می ریزه ولم نکن تا من نگفتم . کاوه با تمام وجودش کیف می کرد لذت می برد از این که ار ضام کرده .. چیزی بهش نگفتم ولی حس کرد که من تشنه امه آب کیرشو می خوام اونم با چند ضربه آبشو توی کسم خالی کرد -آخخخخخخ لیدا جون لیدا جون . حس می کنم الان دارم عروسی می کنم .. کست منو داماد کرد . -کیرت هم منو جوون کرد .منم حس می کنم عروس شدم . عروس تو . تازه می فهمم سیراب شدن یعنی چه وای بازم می خوام . منو بر گردوند . گذاشتم کیرشو بکنه توی کونم . دردم اومد ولی حال می کردم به خودم فشار می آوردم تا عزیز دلم از گاییدن کونم کیف کنه . فکر نمی کردم طوری کیف کنه که چند دقیقه بعد از گاییدن کسم و خالی کردن توی کس سهمیه ای هم برای کون داشته باشه . -می لرزه می لرزه به یه دنیا می ارزه .. -کونمو میگی ؟/؟ کیف می کنم ازش حرف می زنی . سه چهار تا جهش هم توی کونم خالی کرد و من همون کیرو گذاشتم توی دهنم . کاری که چند بار با چندش واسه جلال انجام داده بودم . کیرشو که از دهنم در آوردم خودمو انداختم تو بغلش . -منو ببوس نوازشم کن . کاوه ده سال ازم بزرگ تر بود . حریصانه منو این پهلو اون پهلو می کرد و می کرد . من مرد رو این جوری دوست داشتم . مرد باید تا اونجایی زن رو بکنه که زن بگه خسته شدم دیگه بسه . من خسته نشده بودم ولی کمی هراسان شده بودم از این که پسرم سر برسه .. دیگه تمومش کردیم . خودمونو مرتب کردیم . با این حال کنار هم نشستیم و با هم از روز های خوب آینده مون می گفتیم . هردومون راضی بودیم -فقط عزیزم من پدرت رو در میارم اگه به غیر از لادن خواهر زاده گلم که مثل بچه ام دوستش دارم بالاتر از گل بگی یا بهش خیانت کنی .. به طرز عجیبی نگام کرد و دو تایی مون خندیدیم -البته من حق آبچک دارم -منم توی ناودونت آب می ریزم -ببینم حالا یاد گرفتی که چه جوری لادن رو بکنی ؟/؟ -آره ولی دوروزه یادم میره …. پایان …. نویسنده …. ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .

*******************************************************************************