بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان سکسی مامان ! خاله ! زشته

اون روز من و مامان ناهارو دعوت بودیم خونه خاله اینا . بعد از ناهار مردا همه رفتن سر کار و من رفتم بگیرم بخوابم . این خاله جون ما مادر شوهر منم می شد . تازه همین چند ماه پیش بیست سالم تموم شده بود که با پسر خاله ام ازدواج کردم . من اسمم فرزانه هست و خاله فرشته و مامان فرشیده به ترتیب 42 و 44 سال سنشونه . یکی از یکی خوش پوست تر و خوش اندام تر . هیچوقت نمی شد گفت کدومشون خوشگل ترن . طبق معمول بعد از ظهر ها رفتم که بخوابم نمی دونم چرا اون روز نتونستم خوب بخوابم . یه نیم ساعتی رو این طرف و اون صرف کردم .. تا دیدم صدای شر شر آب میاد . سر و صدای دو نفرو هم می شنیدم . انگاری مامان و خاله بودند . به صدای بلند هم می خندیدند . -فرشیده می دونی فرزانه خوابه ؟/؟ -آره بابا اون بعد از ظهر ها تا دوساعت نخوابه برج زهر ماره خدا رو بنده نیست . پس بزن بریم .. اون آب کفو بیار نزدیک بمالم به کوست -مواظب باش تو کوسم نره چون کوسو می سوزونه . -دراز بکش فرشته که امروز اول خواهر بزرگت می خواد بهت حال بده و یه حال درست و حسابی . .. یعنی چه اینا دارن فیلم بازی می کنن یاحموم می کنن . تازه دوتایی شون همیشه تو صیه می کردن که با شکم پر حموم رفتن خوب نیست . با ترس و لرز و خجالت در باز رو یه خورده کنار دادم . خیلی بی خیال داشتن با هم ور می رفتن . کون قلمبه مامان تو دستای خاله جون یعنی همون مادر شوهر گلم بود و با کف دستش محکم به قاچاش می کوبید . هر دو تا هیکل سفید و خواستنی و تو دل برو .. ولی راستش از این کارشون خوشم نیومد . دو تا خواهر باهم لز داشته باشن ؟/؟ مگه چه تون کمه ؟/؟ شوهراتون که کشته مرده تونن و از بس شما رو میگان که دیگه سوراخ سوراختون کردن . دیگه چی میخواین . نتونستم اون وضعیتو ببینم ولی یه لحظه خاله فرشته کون مامان فرشیده رو از وسط باز کرد و زبونشو گذاشت روش -آهههههههه فرشته فرشته .. اون شیر تلفنی رو بیار بمال به کوسم کوسسسسم آخخخخخخ کوسسسسسم … مامان بدبخت پس کیر بابا چیکاره هست که تو به شیر تلفنی متوسل شدی . خاک توسرتون نکنن . مایه خجالت و فضاحتین . آبروی من با شخصیتو بردین .. چیکار دارم حالا قرار نیست که با کسی حرف بزنم . -فرشته شیر تلفنی چیه . شیر یعنی کیر .. من و تو که اینجا هستیم دیگه صحبت بی وفایی نکن . امید وارم اینو خوب فهمیده باشی و تو گوشت فرو بره . -پس یه کاری بکن یه کاری که منم بتونم حال کنم . زود باش دارم از حال میرم خفه شدم . این پنجره کوچیک و نفس کش اینجا هم که چسبیده به پشت بومه وبازش می کنی انگار گرما میاد تو -فرشته چی میگی مگه چقدر می تونم درو بازکنم اگه فرزانه بیاد این ور چی -حالا کجا بود بیدار شه تازه اون فضول که نیست . فرهنگش بالاست کارم داشته باشه درم اگه باز باشه در می زنه . سرفه می کنه . من دخترمو بزرگش کردم و خوب می شناسمش . مامان فرشیده راست می گفت ولی فکر اینجاشو نکرده بود که من به جای فضول شدن ممکنه یه روزی کنجکاو شم . زود خودم پنهون کردم چون قرار بود یه خورده درو باز ترش کنند . راستش برامن زیاد فرقی نمی کرد . شاید سخت تر می شد که راحت تر نمی شد . یه روزنه کافی بود تا همه چی رو ببینم . بعد از رفتن خاله دوباره بر گشتم . شانس آوردم که حالت حموم طوری بود که اونا پشت به من قرار داشتند و سرشون طرف من نبود . حالا در ادامه کار شایدم تغییر پوزیشن می دادند . مامان رفت ته حموم وبه دیواره زیر دوش تکیه داد و خاله افتاد روش . خاله فرشته پشت به من بود ولی از اونجایی که فرشیده طاقباز و روزمین قرار داشت و هیکل خاله روش قرار داشت نمی تونست منو ببینه ولی شرایطشو داشت .. -پس تو می خواستی یه چیز تیز کوستو بخارونه . ببین خواهر این کوسم چطوره . یه یه هفته ای میشه که موی اونو نگرفتم یه خورده حالت سیخی پیدا کرده . نمی دونی چه حالی میده که رو کوس براقت فشار میاره و خارششو می گیره .. وااااییییی اگه بدونی فرشیده جون چقدر حال می کنم . توچی -یه خورده می سوزونه ولی خیلی باحال داری خارش کوسمو می گیری .. تو خیلی ماهر تر از منی . خب بلدی چیکار کنی خواهر . -خودت نمی خواستی فرشیده جون . اون وقتا که مجرد بودم و می رفتم با دوستام حال می کردم می خواستی بیایی ببینی . حالا تازگیها داری میای تو خط .. -فرشته جون فقط اگه این فرزانه بفهمه که خاله جون یا مادرشوهرش لز بینه اون وقت خیلی ناراحت میشه -ببینم اگه بفهمه مادرش این جوریه ناراحت نمیشه .. کوس خل شدی فرشیده -چیکار کنم این جوری حال کردن کوس خلم کرده .. سینه های سفید و درشت خاله جون و اون کون قمبل کرده اش که روبروی صورتم قرار داشت یواش یواش منو برد تو حس . یه جورایی حس کردم که از تماشای این صحنه ها لذت می برم . طوری جریان عملیات واضح بود که رو هم قرار گرفتن و حرکات دو تا کوس رو هم دیگه رو به خوبی می دیدم . از هوس زیاد دستم رفته بود رو کوسم داشتم به این فکر می کردم که شب شده رفتم خونه و شوهرم فرزاد داره منو میگاد ولی حالا رو چیکار کنم .. در همین افکار بودم که یهو یه چیزی مثل یه پشم نرم به مچ پام خورد و رد شد و بی اختیار جیغ کشیدم . لعنتی گربه بود که انگاری از آشپزخونه میومد .. درباز شد و مامان و خاله چشمشون به جمال من روشن شد مامان تا منو دید بد جوری هول کرده بود .. ولی خاله فرشته همون مادر شوهر نازنین خونسردی خودشو حفظ کرده گفت دخترم کاری داشتی ؟/؟ -نه رفته بودم آشپز خونه یه چیزی بر دارم -ببینم اگه گرمته بیا یه دوشی بگیر و پشتتم یه لیف و کیسه ای می زنیم دیگه تنها نرو حموم . ببینم خواب بودی ؟/؟ .. می خواست هرجوری شده بفهمه که من اونا رو دیدم یا نه ولی به روی خودم نیاوردم . ولی دعوت حمومشو قبول کردم . از اونجایی که اونا لخت بودند منم دیگه خجالتو کنار گذاشته و خودمو کاملا برهنه کردم و رفتم داخل . مامان و خاله از پشت سرم یه حرکاتی رو انجام می دادند و با توجه به شناختی که از اونا داشتم می دونستم از این که به خیر گذشته و من چیزی رو ندیدم خوشحالند . راستش براشون متاسف بودم ولی یواش یواش واسه خودمم داشتم متاسف می شدم . چون یه جوری شده بودم . گربه لعنتی اگه نمیومدی و از این طرف رد نمی شدی صحنه های مهیج تری رو می دیدم . خاله فرشته اومد تا پشتمو لیف بزنه . وقتی دستشو پشت سرخودم حس می کردم و این که این دست و اون چشما ممکنه به دنبال این باشه که با من حال کنه و از تن و بدنم لذت ببره یه جوری می شدم . واقعا حرکاتشون زشت بود . با این حال وقتی لیفو گذاشت رو کونم و با دو تیکه اش ور می رفت دلم می خواست یه خورده دستشو پایین ترم بفرسته و لاپا و کوسمو هم لیف بکشه . کف دو تا دستمو گذاشتم رو برشهای کونم و به دو طرف بازشون کردم تا فرشته حالیش شه که باید کوسمم تمیز کنه . با جملات بعدیش فهمیدم که یه نظرای خاصی هم راجع به من داره -فرزانه جون عجب بدنی داری . بیخود نیست پسرم هر جا که شبو بمونه میگه باید کنار عیالم بخوابم . خوش به حالش . من که یه زنم دل منو برده وای به حال اون که مرده و اونجاش در جا بلند می کنه . الان کوس عروس گلمو هم تمیز می کنم تا واسه شوهر جونش آماده آماده باشه .. راستش چون اخلاق مامانو هم فهمیده بودم و متوجه لز بین بودنشون شده بودم دیگه خیالم نبود که خاله جون پیش مامان این جوری باهام حرف بزنه . تازه حال هم می کردم . به مادرشوهرم که همون خاله ام هم می شد می گفتم مامان جون -مامان جون قابل شما رو نداره . دستاتون جادومی کنه . اگه دوست دارین بفرمایید . مامان فرشیده گفت دخترم چته تو که اهل این حرفا نبودی زشته . من تو رو این جوری تربیت نکردم . خونم به جوش اومده بود . این همه لز بازی و کار خلاف از اونا دیده بودم تحمل کرده بودم ولی این جور دورویی و ریاکاری و فیلم بازی کردن از مادرو نمی تونستم تحمل کنم . اینجا بود که به جای مامان جون گفتم خاله جون .. خاله جون مامان جون زشته . البته من از مامانم گله دارم . پیش ما دیگه فیلم نیا . من الان یه ساعته شما رو زیر نظر دارم . هر کاری که کردین دیدم . مامان واسه کی داری فیلم میای . پیش خاله جون دیگه از این بازیها در نیار دیگه .. -عزیزم فرزانه منو ببخش از این بابت به کسی چیزی نگو .. این یه هوسه دیگه . می بینی ما این جوری راضی میشیم . بالاخره هر کسی یه جوری حال می کنه . عشق بازی با شوهرامون راضیمون نمی کنه . اگرم بکنه این کار یه کیف خاصی داره که تا کسی انجامش نداده باشه متوجهش نمیشه . -خب اگه راست میگی به منم آموزش بده ببینم . حالا این من بودم که به مادرم تشر می رفتم بخواب رو زمین مامان . اگه میخوای به کسی چیزی نگم باید به من ثابت کنین که این کار ارزششو داره که شما تا این حد خودتونو وارزشهای انسانی خودتونو ببرین زیر سوال . خنده دار بود خودمم با ترفند می خواستم حال کنم فیلسوف شده بودم . کوسمو گذاشتم رو سر مامان و اونو رو دهنش می گردوندم . یه نگام به خاله ام بود ببینم چیکار می کنه . اون داشت از حال می رفت و با یه زار و التماس خاصی به صحنه نگاه می کرد . -دخترم اگه میخوای منم بیام کمک -بیا مامان جون میخوام زودتر بهم نشون بدین که این جوری حال کردن چه مزه ای داره . کوسمو که رو دهن مامان می کشیدم یه هیجانات خاصی در من به وجود میومد . شبیه همون حالتی که کیر به من میده و در من به وجود میاره . همون لذت همون تشنگی و التهاب برای ادامه کار .. -آهههههه مامان مامان کوسمو ولش نکن .. خاله اومد و سینه هامو تو چنگشون گرفت و لباشو گذاشت رو لبام . کوسم دیگه سست شده بود و کل بدن من در یه بیحالی خاصی به سر می برد . دیگه نمی تونستم رو دهن مامان حرکتی کنم واسه همین اون با زبون و لب و دندوناش کوسمو میک می زد . دست و پام شل شده بود از حال رفته بودم . کیر شوهرم خیلی بیشتر از اینا باید فعالیت می کرد تا منو به این درجه از شور و حال برسونه . بی خود نبود که این دونفر این جور با لذت داشتند با هم عشق می کردند . دیگه بی انصافی بود اگه من می خواستم واسشون مایه بیام . دست و پا و کل سیستم بدنم شل شده بود . همونجا کف حموم دراز شدم . خوابم گرفته بود . مامان و خاله دوتایی شون اومدن رو من . -عروس گلم ورودت به جمع خودمونو به فال نیک می گیریم -دخترم خوش اومدی . با ورود یه نیروی جدید و سه نفر شدنمون دیگه از این به بعد بیشتر و بهتر حال می کنیم . -مامان جونای من . امروزو دریابین .. -کنیزتم دخترم . خودم سرحالت می کنم -عروس گلم همچین سر حالت بکنم که دیگه شبا به جای خوابیدن پیش شوهرت بگی که می خوای پیش مادر شوهرت بخوابی … حالا رو به دادم برسین . من دارم از حال میریم . فرشته : بهت حال میدیم . فرشیده : تا مامانتو داری غم نخور . کی دیدی یه چیزی ازم خواستی که بهت ندادم ؟/؟ پاهامو به دو طرف باز کردم و چشامو بستم . دوتایی شون رو من ولو شده بودند . نمی دونم دست کدومشون رو کوسم بود و لبای کدوم رو سینه هام و رو لبام . فقط در حال کیف کردن بودم -آخخخخخخخ -جان مادر . مادرت بمیره دخترشو نبینه این جوری تو هوس بسوزه . فرشته زود باش یه جوری سر حالش کنیم . ناسلامتی عروسته . تازه خودمونم کلی کار داریم و هنوز خوب حال نکردیم -فعلا که عروس ما واجب تره . -مامان خاله .. چقدر مزه میده . دلم می خواد تا فردا همین جوری بهم حال بدین . فرشته : خوبی این کارا اینه که وقتی که داریم بهت حال میدیم خودمونم حال می کنیم . چه تن و بدن خوبی داری فرزانه . عجب کونی . از پشت شلوار معلوم بود باید یه چیز درست و درشتی باشه ولی تا خودم از نزدیک نمی دیدمش باورم نمی شد . پسرم خیلی خوش سلیقه بوده که همچین کون و سینه هایی رو مال خودش کرده . فرشیده : چرا از کوس کوچولو و تنگش نمی گی که حرف نداره . هنوز پسرت نتونسته گشادش کنه . فرشته : یه وقت فکر نکنی پسرم کیر کوچولوست . -نه خواهر! کوس اگه بخواد گشاد بشه دیگه به این چیزا کاری نداره . دخترم از اول همین جور ناز و خوشگل بوده . کوس و دهن و دماغش همه قلمی و خوشگل .. کون و سینه درشت .. -مامان! خاله مگه الان شب بله برونمه ؟/؟ به جای این حرفا زودتر بهم حال بدین که خیلی منتظرم . بعدا میشینیم با هم حرف می زنیم . خاله و مامان رو این مسئله که کدومشون بیان رو من بحث داشتند . خاله می گفت از اونجایی که کوس من نقلی و کوچولوست یه کوس چاقالو و گشاد اگه روش بیفته و باهاش تماس بگیره بیشتر به من حال میده . حالا با هم بحث داشتند و واسه حال کردن و حال دادن به من هر کدوم ادعا داشتند که کوس اون گشاد تره . بالاخره مامان به نفع خاله رفت کنار و اون افتاد رو من . کاملا رو من دراز کشید . -جووووووون خاله جون .. مامان .. فرشته جون چه حالی میده به من . بسابون بسابون . کوس مادرشوهرم در تماس با کوس من یه جوری کوس منو داغ کرده بود که فکر می کردم در حال آتیش گرفتنه . از اون مدل سوختنایی که خیلی خوشم میومد و دوست داشتم ادامه داشته باشه و همچنان بسوزم . -اوووووفففففف اوووووففففففف .. مامان فرشیده می خواست بیاد یه جایی از بدن منو در اختیارش قرار بده ولی خاله همه جا رو پوشش داده بود پشت من رو زمین قرار داشت و فقط مامان دستشو از زیر رون پام قصد داشت به کونم برسونه تا یه کاری هم او کرده باشه . فرشته لباشو گذاشته بود رو لبام چقدر حرفه ای کار می کرد . کارها رو اون داشت انجام می داد من از حال رفته بودم . به شدت منو غرق بوسه ام کرده بود . فقط دستام آزاد بودند که از فشار هوس اونا رو دور کمر خاله حلقه زده بودم . فشار پنجه هام روی کمرش نشون می داد که چقدر هوس دارم . همین فشار ها اونو سر شوق آورد و ذوقشو برای ادامه کار بیشتر کرد . واسه همین بیشتر فعالیت می کرد و با هیجان بیشتری خودشو رو من حرکت می داد . مثل یه چشمه ای که زیر زمین می جوشه کوس منم جوشید و اون زیر دچار یه لرزشی شده و چشمه کوس من دیگه با یه فوران داخلی آب داغ خودشو خالی کرد و حس کردم که یه خورده خنک شدم ولی بازم دلم می خواست . دلم می خواست که با بدنم تماس داشته باشن . خاله که می دونست من در چه حالی هستم از جاش بلند شد و گفت فرشیده حالا اگه می خوای باهاش ور بری برو . من کار خودمو کردم . فکر کنم اگه شوهرش یه ساعت تمام یکسره اونو می گایید نمی تونست اونو به این سرعت به ارگاسم برسونه . احساس کردم که روی تنم به اندازه کافی داغ شده . قسمت روی بدنمو کف حموم دراز کرده و دمر کردم و حالا خودمو سپردم دست مامان . خیلی دلش می خواست که اونم یه حالی بهم داده باشه و منم دلشو نشکستم . راستش دوست داشتم کون منو هم یه دست مالی حسابی بکنن . برام زیاد فرقی نمی کرد که این کارو انجام بده ولی فرشته جون خیلی فعال تر از مامان بود . -جووووووون کون عروسم چه قمبل خوشگلی داره . -فرشته تو حالتو کردی و دادی . حالا دیگه نوبت منه . -فرشیده جون می دونم یه خورده خسته ای . جبران می کنم . بذار یه خورده هم که شده با کون عروسم حال کنم . -امان از دست تو فرشته .. من دیگه نمی دونم با تو یکی چیکار کنم . تو انگار سیر بشو نیستی . -فرشیده جبران می کنم . یادت باشه وقتی به فرزانه جون حال دادی من و تو با هم کار داریم ها . هنوز سبک نشدیم . مامان قبول کرد که خاله جون هم یه خورده ای شریکش بشه . ابتدای کار یه قاچ کون منو مامان تو دستاش گرفت و یکی هم سهمیه خاله جون شد . هرکدوم از اونا با یه برش کونم در تماس بوده و باهاش حال می کردند . نرم نرم گازش می گرفتند و منم با هوس برگشته خودم رفتم تو خماری . بذار هر کاری دلشون می خواد باهام بکنن . ظاهرا وقتی که داشتن باهام حال می کردند با خودشون هم حال می کردند . فرشیده جون دوست داشت یه جورایی لیاقت خودشو به دخترش نشون بده واسه همین با دو تا دستاش یه ماساژحسابی رو رو کون و کمرم پیاده کرد . مامان رو من سوار بود و مشغول فعالیت بود و اون جوری که بوش میومد خاله فرشته هم رو کون مامان قرار داشت و یه جورایی با اون حال می کرد . -آخخخخخخ نکن .. نکن فرشته بعدا می تونیم همدیگه رو بکنیم . بذار یه خورده به فرزانه جون حال بدم . اون تازه اومده به جمع ما . بذار متوجه شه که چقدر کیف داره و حال میده . -مامان اگه واسه من میگی عیبی نداره تو با خاله جون حالتو بکن هرجوری که عشقته حالتو بکن . فرشته جون کمر خواهرشو سست کرده بود . مامان طوری که بهم فشار نیاره از پهلو سرشو گذاشت رو کمرم و طوری قرار گرفت که کف دستش به کوسم برسه . از اون طرف هم خاله با بدن مامان ور می رفت . من و مامان صدای هوسمون در اومده بود . دستمالی کوس مادرم توسط خاله سبب شده بود که کف دست مامان روکوس من شل شه واسه همین من خودم از دستم کمک گرفته و با کوسم ور می رفتم تا این جوری یه حالی کرده باشم . واقعا این کار چه لذتی داشت و تا حالا نمی دونستم . مامان وقتی که دید من با اون وضعیت و شرایط دستمو رو کوسم قرار داده و هوسم زیاده گفت من بمیرم فرزانه جون .. فرشته منو ول کن بیا دوتایی فرزانه جونو در یابیم . هنوز داره حال می کنه . -دیدی فرزانه جون نگفتم ؟/؟ ! تو اگه زیر کیر شوهرت همون یه بار ارضا شی دیگه اون وارفته می شه و خودتم شاید میل زیادی نداشته باشی ولی این لز بین زنا یه جور دیگه ای حال میده . اصلا خسته کننده نیست . حرکات تکراری زیاد داره ولی کوس همش میخواد آتیش بگیره . آتیش بگیره و جزغاله شه .. -اوووووفففففف مامان جون خاله گلم . منو آتیشم بزنین . جزغاله ام کنین . خواهش می کنم . -فرشیده بیکار نشین بجنب . بمب خوشه ای .. نارنجک رو بنداز تو کار .. از فن نارنجک استفاده کن -مامان من نمی دونم این چه تکنیکیه که خاله داره میگه فقط منو منفجر کن از درون منو بپاشون . ناخنای بلند مامان و خاله هر دوتاشون گرفته شده بود . دستشو آورد جلو صورت من قرار داد و پنج تا انگشت دست راستشو بهم چسبوند و گفت : عزیزم این انگشتا الان گلوله میشه میره تو کوس تو . مثل یه نارنجک ولی لحظه ای عمل می کنه . برو که رفتیم . برو تو حس عزیزم . مچ دستشو فرو کرد تو کوسم و با انگشتاش با سرعتی عجیب و باور نکردنی اونو فرو می کرد تو کوسم و درش می آورد . بدون این که کوسم بسوزه و زخمی شه .. -مامان خاله من دیگه منفجر شدم . داغ شدم . مشتامو گره کرده می زدم به زمین . دستام درد گرفته ولی اصلا واسم اهمیتی نداشت . از سر کوس تا مغز سرم یه لذت خاصی رو حس می کرد . کوسم در کانون این لذت قرار داشت . یه لذتو به طرف پایین تا نوک انگشتای پام می فرستاد و لذت دیگه رو به فرق سرم -اوخخخخخ مامان مامان .. یه کاری بکن .. دوست دارم بازم آبم بیاد .. فرشته : این بار یه خورده سخت تره . هر لحظه فکر می کنی که به آخر خط رسیدی ولی بازم می بینی که تشنه ای . هرچی آب می خوری سیر نمیشی . -نهههههه .. خواهش می کنم .. یه کاری بکنین .انفجار خوشه ای . پنجه ها رو باز کنین من تشنه ام . سیرابم کنین . آبم بدین . از اون آبایی که دیگه تا چند وقت تشنه ام نشه . -بهت قول نمیدیم فرشته جون ولی فردا دوباره تشنه ات میشه . فرشیده این دخترت خیلی آتیشش تنده . اگه چند جلسه دیگه زیر نظر ما باشه از من و تو هم جلو می زنه . نمی دونم چی داشتن با هم زمزمه می کردند . شاید داشتن به هم می گفتن که اگه یه خورده روبراه تر شم و بیام تو خط می تونم بهشون حال بدم . همین قصد رو هم داشتم . به دستور رهبر معظم خاله فقیه خودم یه صد و هشتاد درجه ای بر گشته و از حالت دمری در حالت طاقبازی قرار گرفتم . -فرشیده حمله گاز انبری رو شروع می کنیم و تا پیروزی نهایی این حمله ادامه داره . درجا با همون حالت هوس آلوده خودم ندا دادم ببینم اگه شما پیروز شین حتما منم که دشمن فرضی شما هستم پیروز میشم دیگه ؟/؟ سه تایی مون با هم خندیدیم و دونفری با سرعتی بسیار افتادن روم . . یه جا بند نمی شدن . فرصت فکر کردن رو ازم گرفته بودن . دست می ذاشتن رو سینه .. یهو می پریدن رو کوس . نوک سینه هامو می مکیدن . مامان که دو سه دقیقه ای رو با کوسم مشغول بود . چند بار صدام زدن ولی جوابی ندادم . خاله به مامان گفت یه خورده بجنبی کارش تمومه . این جوری که بوش میاد ظاهرا جنگ داره تموم میشه . این خاله جون منم از اون کهنه کارا بود . راست می گفت .یه حالتایی در من به وجود اومده بود شبیه به حال و روز دو سه دقیقه قبل از ارگاسم . یه داغی شدید با لذتی فوق العاده و دورانی در قسمت بالای کوس و زیر سینه ها و نافم حس می کردم . ظاهرا بازم داشتم ارضا می شدم .. این حالی رو که من داشتم تا حالا درش قرار نداشتم . یه آرامش عجیبی همراه یه لذت روحی پس از لذت جنسی که توی تمام بدنم پخش شده بود . بااین که به اوج رسیده بودم ولی نمی دونم چرا دلم می خواست دوباره حشری شم و بازم به اینجا برسم . ولی وقتی فرشته و فرشیده جونو دیدم که افتادن به جون هم و خیلی خواهرانه پر و پاچه همو می لیسیدن گفتم حالا اگه نوبتی هم باشه نوبت منه که برم کمک اونا و این بی مرامی منو می رسونه اگه نخوام یه کمکی بهشون کرده باشم . منم باید به حالشون مفید باشم . از این که بتونم بهشون حال بدم حال می کردم . منم واسه خودم باید یه کسی باشم دیگه . -مامان خاله جون فکر نمی کنین دیگه این داخل خیلی گرم شده باشه . چطوره بریم بیرون توی اتاق . یه هوایی عوض کنیم . تن و بدن که همین تن و بدنه . منم که اگه اجازه بدین در خدمت شمام . خاله جون بغلم کرد و گفت قربون تو عروس گلم برم . همین کارا رو می کنی که تو رو از پسر خودمم بیشتر دوست دارم . سه تایی رفتیم زیر دوش هر چند قد نمی داد و یه وری می کردیم . هیشکی دستش رو تن خودش نبود . همه کف دستشونو گذاشته بودند روکوس و بدن یکی دیگه . نزدیک بود همونجا دراز کش شیم . منم که یه جورایی داشتم حشری می شدم که به خودم گفتم دیگه بسته به اندازه کافی حال کردی این قدر خودخواه نباش فرزانه . خاله و مامان یه شورت پاشون کردند و من چیزی پام نکردم . خواستیم بریم رو تخت دیدیم که وسط اتاق جا زیاد تره . اول ما سه تایی رو یه خط قرارگرفتیم . خاله جلو بود و مامان در حال پایین آوردن شورتش بود و منم داشتم شورت مامانو پایین می کشیدم . شورتو چند بار پایین می کشیدیم و می دادیم بالا . می خواستیم تصویر کونو هیجان انگیز ترش کنیم . و واقعا هم هیجانی می شد . در یکی از این پایین کشیدنها دیگه بالا ندادم و زبونمو تا آخر از حلقومم در آورده و کشیدم وسط درز کون مامان از سوراخ کون تا سوراخ کوسش و پهلوهای شکاف کوسشو لیس می زدم -فرزانه جون .. قربونت مادر نمی دونی چقدر سنگینم – سبکت می کنم مامان جونم . فداتم میشم . من قربون اون شکل ماهت برم . کف دست چپمو گذاشته بودم رو کون مامان جونم و سرمو خم کردم و طوری توی سوراخ کونشو نگاه کردم که انگاری دارم از یه تلسکوپ قوی ستاره های آسمونو نگاه می کنم هر چند همه جا تاریک بود . انگشت درازه دست راستمو کردم تو کوس مامان و تا ته فرو کردم توش . چقدر اون داخل خیس بود . -فرشته جون فرزانه کمرمو شل کرده من نمی دونم چیکار کنم . تنم سسته و من یه جوریم .-باشه منم میام کمکت و بعد شما بیاین طرفم . با این حال خاله رفت زیر مامان قرار گرفت تا از اونجا با خم شدن مادر جون بتونه سینه هاشو میک بزنه -فرزانه جون تو هم به همین صورت کارتو ادامه بده با این شناختی که از فرشیده جون دارم این جوری خیلی زود می تونه ارگاسم شه . خاله سینه های مامانو گذاشت تو دهنش و مامانم خودشو خم کرد تا لبش با لبای اون در تماس باشه . منم انگشتمو مثل یه کیر سریع و فرز تند تند می کردمش تو کوس مامان و می کشیدمش بیرون . -وااااایییییی فرزانه .. نههههه نهههههه ولم کن . لباشو از روی لبای خاله کنده بود و ول نمی کرد .فرشته :فرزانه جون مامانتو محکم داشته باش نذار در ره استیلش خراب شه این جوری ارگاسمش عقب میفته خسته میش و کار خودت زیاد تر میشه . فدات شم می دونم بار اول سختته . یه خورده زور می خواد .. -ازم بر میاد خاله جون مامان گلم . -فدات شم عروس خوشگله من . اون جوجوی ناز و کوستو بخورم . مامان مثل اسب سرکش و یاغی که از رام شدن فرار می کنه و در حال جفتک زدنه مدام کونشو می داد عقب و بالا پایین می کرد و می پرید . از حشر زیاد طاقت ثابت وایسادن رو نداشت . خاله دستاشو حلقه زد دور کمرش و اونو به طرف خودش فشرد . تا دیگه تکون نخوره منم تا می تونستم بهش فشار می آوردم . لحظه به لحظه داغ تر می شد . صورتش کبود شده بود . داشت منفجر می شد . -خاله جون مامان قیافه اش وحشتناک شده سنکوب نکنه -ناراحت نباش دخترم اون تا منو تو رو دق نده رفتگار نیست . این نزدیکه . هر وقت میخواد آبش بیاد همین جوری می کنه یه خورده دیگه انگشت تو کوسشو شل نکن . آب داره الان سر بالایی میاد . یه خورده دیگه الان رسیده به قله .. نگاه کن .. دستشو از جلوی دهن مامان گرفت .. راست می گفت فرشته جون .. -عزیزم دخترم ولم نکن ولم نکن .. الان داره میاد .. بکن بکن . انگشتشو گرفت طرف سوراخ کونش و باهاش ور می رفت که من نذاشتم این کارو بکنه و خودم با شست دستم رو سوراخ کونش می کشیدم تا داغی هوسشو زیاد تر کنم .. -آهههههههه .. آههههههه چه با حال .. چه کیفی میده فرشته جون .. دلم واست می سوزه -پس تو چیکاره ای فرشیده ..خاله دلش به مامان خوش بود … هنوز انگشتمو از تو کوسش بیرون نکشیده بودم که دیدم همچین رو زمین ولو شد که انگاری صد ساله نخوابیده .. مامان دیگه رفته بود واسه خودش . اون ارگاسم شده بود و دیگه به این زودیها از جاش بلند بشو نبود . چشای مادر شوهرم یا همون خاله فرشته ام از هوس سرخ سرخ شده بود . یه خورده خسته شده بودم . می دونم دلش می خواست که یه جورایی بهش حال بدم . خودش به درد همه خورده بود . دلم می خواست لیاقت خودمو بهش نشون می دادم . اون خیلی آماده نشون می داد . آماده از این نظر که با یک تلنگر من به اونجایی که می خواد برسه . رفتم به سمتش و اونو بغلش زدم . پاهاشو به دو طرف باز کردم و حس کردم میک زدن کوسش فعلا راحت ترین راهیه که هر دو تامونو به مقصد و مقصود نزدیک تر می کنه . . یه خورده که واسش لیس زدم و حس کردم که خستگیم در رفته یواش یواش خودمو کشوندم بالاتر و خودمو بهش چسبوندم . خودمم از این کار لذت می بردم ولی اونی که هنوز ارضا نشده بود بیشتر کیف می کرد . دستاش و کل بدنش در یه حالت سستی به سر می بردند . حتی نای حرف زدن هم نداشت . فقط گوشه چشاش و نگاش داشت بهم می گفت که ازم انتظار داره و منم با تمام وجودم خودمو وقف اون کرده بودم . اون باید به عروسش افتخار می کرد . سینه ها روی سینه ها و کوس روی کوس و لب روی لب .. در یه حالت انطباقی دستامو دور کمرش حلقه زده همراه با بوسیدن لباش تمام بدنمو به حرکت در آورده بودم . یواش یواش صداش در اومده و داشت ازم می خواست که با سرعت بیشتری ادامه بدم . با این که این همه فعالیت کرده بود ولی هنوز صورت و بدنش بوی خوشی می داد یه عطری که هوسمو زیاد تر می کرد . چقدر لز به آدم می چسبه . حتی گاهی این حسو به وجود میاره که از سکس با مرد هم شیرین تره و شایدم که این طور باشه . مامان هنوز خمار بود -یه خورده صبر کنین منم میام -مامان نگران نباش من هستم . تو خوب حالتو بکن و روبراه تر که شدی بیا . هم دلم می خواست مامان بیاد کمک و هم دلم نمی خواست . چون می خواستم یه نفری خودمو به مادرشوهرم ثابت کنم ولی از اونجایی که می دونستم سخته بازم دوست داشتم مامان بیاد . -فرشته جون در چه حالی .. اینو وقتی ازش پرسیدم که کف دستمو گذاشتم لاپاش و کوسشو در چنگ خودم داشتم . -عالی عالی فرزانه جون از این بهتر نمیشه ولی دلم می خواد که بازم بهتر از این شه . این هوس و کیف یه شتاب ثابت داره .. به خوبی می دونستم که چی داره میگه . چون خودمم در این حالت بودم . و می دونستم که اون چه حالی داره . چهار تا انگشتمو کردم تو کوسش و یه انگشت شستمو هم گذاشتم روی کوسش و افتادم به جونش . با سرعتی که خودمم فکرشو نمی کردم خاله جونو با انگشتام می گاییدم . اون فقط داشت جیغ می کشید و می گفت الان الان داره میاد ولم نکن ولم نکن .. انگشتام که هیچی مچ دست و آرنج کرخ شده بود و دیگه حس نداشتم ولی به خودم می گفتم فرزانه ادامه بده ادامه بده . فرض کن که داری مسابقه المپیک میدی و اگه بتونی خاله جونتو به ارگاسم برسونی مدال طلای المپیکو میذارن تو گردنت و همه واست کف می زنند و به وجود تو افتخار می کنند . مهم تر از همه همین فرشته جون که هم خاله اته و هم مادر شوهرت .. ولش نکن ولش نکن .. با همین افکار به خودم انرژی می دادم و اصلا حس خستگی نداشتم . رفته بودم تو عالم خودم و ول کن هم نبودم . یه لحظه به خودم اومدم که دیدم همه طرف دارن صدام می زنن . مامان داره می زنه به پشتم و میگه فرزانه خوبه خوبه چه خبرته .. مگه می خوای دو باره ارگاسمش کنی . تو دیگه اونو رسوندی به قله هوس و کیف . داره بال بال می زنه . بذار یه خورده تو کیف خودش بمونه .. راست می گفت مامان . خاله از حال رفته بود و مدام داشت این کلمه ها رو تکرار می کرد که خوبه .. خوبه ولم کن ولی من ول کن نبودم . عجب انرژی و نیرویی به خودم داده بودم . آفرین به فرزانه . که بالاخره تونسته بودم به اون چیزی که می خواستم برسم . احساس غرور می کردم . مامان منو به شدت می بوسید و نازم می کرد . -عزیزم تو دست منو از پشت بستی و کارمو خیلی راحت کردی . خیلی چون اولا خیلی سریع تر از اونی که من خالتو ارضاش می کردم سر حالش کردی و هم این که از این به بعد می دونم در غیاب من یکی هست که به داد خواهرم برسه .. سه تایی مون همدیگه رو بغل زدیم و رفتیم تو یه حس و حالی که انگاری دوست داشتیم یه دسر بعد از غذا بخوریم . با هم ور می رفتیم . اما این بار نه به تیر نهایت کار . رفته بودیم هرچی میوه و خرت و پرت دراز دور و برمون بود که حالت کیر رو داشته باشه آوردیم و ریختیم دم دستمون و یکی از اونا رو تو دستمون گرفته و می مالیدیم به کوس و کون یکی دیگه . من از این که هویج به کوسم مالیده شه و بره تو کوسم خیلی خوشم میومد . یه سفتی خاصی داشت . مامان با موز بیشتر حال می کرد و فرشته جون از همه شون لذت می برد و نمی تونست بگه که به کدومشون رای میده . یواش یواش داشتیم به شب می رسیدیم . هیشکدوممون دوست نداشتیم از جامون بلند شیم و بریم دنبال کار و زندگیمون . حس می کردم خیلی پر نشاط شدم و روحیه خوبی پیدا کردم . انگار دیگه هیچی از این زندگی نمی خواستم . هیچی دیگه راضیم نمی کرد نه مال و نه منال و نه شهرت و نه زیبایی و تعریف دیگران .. فقط یه چیزی می خواستم منتظر یه چیزی بودم و این که کی می رسه اون وقتی که یه بار دیگه من و مامان و خاله یه بر نامه ای مثل بر نامه امروز داشته باشیم . آره دیگه نمیگم مامان ! خاله ! زشته میگم مامان خاله خیلی زیباست خیلی شیرینه و خیلی خیلی بهتر از هرچیز خوبی که تو این دنیای خاکی وجود داره … پایان