بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان سکسی ماجراهای بهراد

با اجازه از دادا بهراد
عرض کنم که من سکس (اگه بشه بهش سکس گفت) از 5 سالگي شروع شد. اون موقع ما يه همسايه داشتيم که دخترشون هم سنه من بود. اون موقع ماهواره تازه اومده بود (ترک) همسايمونم از اون موقع که من يادم مياد ماهواره داشتن .منم اون موقع ته بچه مثبت و تو 5 سالگي طبيعتا چيزي نمي دونستم. اما يادمه مواقعي که با اتنا بازي مي کردم (دختر همسابه که تنها بچه بود ) بعضي وقتا منو ميانداخت زمين و ميومد رو خودشو بالا پايين مي کرد. منم بدم نمي اومد اما چه مي فهميدم منظورش چيه. که ي روز مامانش ديد و کلي دعواش کرد که ديگه اين کارو نکنه. گذشت من بزرگ شدم,اون موقع تو ساختمون 7 8 تا بچه بوديم و اکثرا تو حيا ط بازي مي کرديم .. يه روز من و بهنام و سهيل که جفتشون 2 سال از من بزرگتر بودن و اتنا و انا که 2 سال از من کوچيکتر بود (اون موقع 7 سالم بود ) نشسته بوديم تو حياط و داشتيم حرف مي زديم که انا يه دفعه شرتو دامنشو کشيد پايين , ما همه کف کرديم اخه بي دليل اونم تو اون سن يه همچين کاري کردن واسه ما که ععيب بود ,همه جا خورده بودن اما اون داشت مي خنديد. واسه اينکه 3 نشه گفتيم بريم پارکينگ و از اون روز به بعد کار ما شده بريم نمايش Striptise انا رو تماشا کنيم و با کس و کونش ور بريم هر چند که چيزي حاليم نبود . يه چند وقت بعد نمياش ها 2 نفره شد چون اتنا هم با انا نمايش اجرا مي کردن و ما هم لذت ي برديم تا اينکه مامان اتنا فهميد و کاسه کوزه ي هممونو جمع کرد. اين گذشت و من 10 سالم بود که پسر عمم که از من 7 سال بزرگتر بود شروع کرد واسه من فيلم سکسي گذاشتن و توضيح دادن , واسه منم خيلي جالب بود چون داشتم حقايق جديدي رو مي ديدم که تا حالا نديده بودم. يه دفعه هم واسه اموزش با روغن مايع جق زد تا ياد بگيرم .!!!! اولش فکر کردم چه پسره خوبيه که داره اين چيزا رو به من ميگه بعدا کم کم اومد نزديکتر و مالوندن من و 2-3 دفعه هم سعي کرد کاري بکنه که نشد چون من تازه 11 سالم بود

خلاصه ما يكم بزرگتر شديم و حاليمون شد چه خطري از بيخ کوشمون گذشته. ما شروع کرديم به جق زدن اما اگه بشه بهش جق زدن گفت چون کيرم که البته دودولم تو دستم جا نمي شد واسه جق زدن !!! و با 3 تا انگشت کيرموبالا پايين مي کردم که بعد از 2 دقيقه مايع بي رنگ به اندازه ي 2 قطره ميومد و به منم حال مي داد. تو اون مدت اتنا خونمون ميومد و با هم بازي مي کرديم از همين خاله بازي ها. يه دفعه که داشتيم بازي مي کرديم و مثلا شب بود و خوابيده بوديم ,منم بقلش کردم که اونم انگاراز خداش بود و جوابمو داد و من بوسش کردم البته اون موقع لب رو کشف نکرده بودم !!!شروع کرديم با هم ور رفتن و شلوارشوکشيدم پايين اما بلد نبودم کاري کنم درواقع هيچ حسي هم به غير از کنجکاوي نداشتم و همون وسطا منم شلوارمو در اوردم , کم کم داشت حوصلمون سر ميرفت که من ياد پسر عمم افتادم و هر چي ياد گرفته بودم رو به اتنا گفتم اول باور نکرد ,بهش گفتم کيرمو بگير بمال و بالا پايين کن تا بهت ثابت كنم,با بي رغبتي شروع کرد واسم مي ماليد وجق ميزد (من اون موقع اسم جق رو هم نمي دونستم )بعد از 2 دقيقه ابم اومد که ديدم شاخ در اورده و مي پرسه اين چيه ؟؟ گذشت و ما بزرگتر شديم حدود سوم راهنمايي که سکس با اتنا ادامه پيدا کرد اما رابطمون خيلي محدود تر بود. اون موقع من يه 10 , 20 تا فيلم سوپر ديده بودم و يه چيزاي ياد گرفته بودم (فيلم ديدن ما هم از زماني شروع شد که بابام واسه اينکه شاگرد اول کل مدرسه شدم يه کاميپوتر واسم خريد ) يه روز که اتنا خونمون بودد وداشتم بهش راضي درس ميدادم ديدم مامانم رفت حموم.ما هم از خدا خواسته گفتم واسه زنگ تفريح فيلم ببينيم که اونم با کمال ميل قبول کرد.رفتيم پاي کامپ و يه فيلم سو پر گذاشتم که ديدم بدش نمي ياد .يه 2 دقيقه بعد.گفت :بهراد .گفتم چه ؟ گفت دلم ميخواست من جاي بازيگر بودم..منم يه خنده تحويل دادم و بوسش کردم.بدنش داغ داغ بود.شروع کردم به مالوندن هر چند که خودم حال نمي کردم يه خورده بمال بمال که خوابوندمش رو تخت وکيرمو دروردم که اون موقع داشت کم کم به سن بلوغ ميرسد .گذاشتم دم سوراخ کونش که هر کاري کردم تو نميرفت فقط جيغ و داد اتنا بود يه ان کيرمو ميزون کردم و خوابيدم روش که تا ته رفت و اتنا چنان جيغي زد که من جفت کردم و گفتم الان مامان مياد. 1 دقيقه صبر کردم ديدم خبري نشد ادامه دادم که ديدم اتنا داره گريه مي کنه از درد منم بي خيال شدم و گذاشتم لا پاشو با چندتا عقب جلو کردن ابم اومد وخودمون مرتب کرديم و گفتم زنگ تفزيح تمومه بقيش باشه واسه بعدا . اتنا هم رفت خودشو شست اما يه نموره لنگون راه ميرفت که بعدا فهميدم جر خورده !! بازم بزرگترشدم و تو اين مدت پسر عمم چيزاي جديد بهم يادمي دادولي هميشه فاصلمو حفظ مي کردم.ما رسيديم اول دبيرستان 14 سالم بود و يه دوست داشتم به اسم فربد که از اول دبستان باهاش رفيق بوديم.فربد يه پسر سفيد که قدش از من 10 سانت کوچکتر بودو با هيک ريزه ميزه و متوسط اما کونش خوش فرم بود. اخلاقش تخمي بود و من زيادباهاش حال نمي کردم اما با مرام بود.يه روز زنگ زد گفت فردا چيکاره اي؟ گفتم هيچي گفت كي خونتونه فردا منم گفتم طبق معمول هيچ کس (مامانو بابام هر دو دکتر بودن وهميشه مطب خواهرم هم يا دانشگاه بوديابا دوستاش بيرون ) با خودم گفتم اين چه سوالي بوداين پرسيد ؟اماجوابي به ذهنم نرسيد فردا شد,يه روز گرم تابستوني منم با يه شلوارک تو خونه مي گشتم که ديدم رنگ زدن, درو واز کردم ديدم فريد اومده بود. اون روز فيلم شبهاي لس انجلس رو اورده بود و نشستيم روي صندلي روبري تلوزيون و منم رفتم نشستم رو يه صندلي ديگه. غرق فيلم شده بودم که ديدم يه چيزي داره کيرموومي ماله يه نگاه کردم که ديدم فريده .يه خورده سرخ شدم و گفتم چيکار ميکني گفت: ميخوام ببينم کيرتو,گفتم فربد دستو بکش اما ول نکرد که دعوا مون شد (من احمق نمي دونستم ياروکونيه )گير داده بود به کير ما منم با يه مشت غايله رو تموم کردم. هيچي نگفت و خنده ي تلخي زد و گفت من برم که کلي کار دارم ..خودم ناراحت شدم که چرا اين کارو کردم ..گذشت و 2 هفته عبدش زنگ زد و شروع کرد از سکسش با به پسره ديگه گفتن که گفت منو کرد يک حالي داد !!! منم گفتم حتما داره کس شعر ميگه که دعوتم کرد خونشون ..منم فردا رفتم و باز فيلم سوپر گذاشت وگير داد به کير من منم بدم نيومد و حرفي نزدم که شروع کرد به ساک زدن من کف كردم که اين چرا اين جوريه ؟ بعد خوابيد رو تخت و گفت بيا شلوارمو در اورد و به پشت خوابيد من گفتم : که چي . گفت مگه حال نمي خواي بکني ؟ منم يه نگاه کردم .با خودم گفتم ار اين موقعيت ها ديگه گيرم نمي ياد رفتم روش ,خودش کيرمو با سوراخش تنظيم کرد و گفت اول يکم بازي بازي کن تا گشاد شه بعدش اروم اروم بکن تو .منم شروع کردم و اروم اروم بعد از 1 دقيقه اولين تلمبه ي زندگيمو تو کون فريد زدم ,,واي چه حالي ميداد تازه از اون تعجب دراومده بودم و به کون و کمر فربد نگاه مي کردم وايييي سفيد..بدون مو ..فهميدم بابا ما چقدر خر بوديم تا حالا متوجه نشده بودم ..اروم اروم تلمبه ميزدم چون مي دونستم که سرعت و ببرم بالا ابم مياد اما با اين حالم 30 ثانيه بعد ابم اومد که فريد گفت همون تو خالي کن و بعدش بخواب روم.ابم بود که داشت از مغزم با سرعت نور به سمت کيرم ميومد و در عرض يه چشم به هم زدن خالي شد و منم بي حال افتادم رو فربد,1 دقيقه بعد فربد بلند شد و رفت دستشويي و گفت بمون همين جوري الان ميام ..من يهو دوزاريم افتادو گفتم يعني الان نوبته منه ؟؟؟!!! منم از گي متنفربوده وهستم سريع يه دستمال کيرمو پاک کردم وشلوار اينارو پوشيدم . فري امد گفت حالا نوبته منه ,منم باجديت گفتم نوبتي در کار نيست.گفت : پس من چي؟؟ گفتم خودت اين جوري خواستي !!

خلاصه اين گذشت و با خودم گفتم دوستي با فربد تموم شد ( به تخمم ) من عاشق مطالب و فيلم سکسي بودم از هر جايي بود جور مي کردم و همدم سالهاي من کيرم, عزيز خان بود..سال دوم بودم که رفتيم اردو و شنيده بودم يکي از بچه ها رو بچه ها دست مالي مي کن ولي از اونجايي که من درونم گند و بيرونم بچه مثبت صدام در نيومد و بيخيالش شدم.تو اين مدت هم فهميدم فربد علنا بچه کونيه البته بهتره بگم يه مقدار عجيب بود چون با اينكه ميدونست من اهلش نيستم و جيزي از من بهش نميرسه اما کون رو مهمونمون ميکرد ( فحش ندين تو 14,15 سالگي کون پسر به از جق ) حتي يادمه يه دفعه مامان تو حال بود و در اتاق منم باز بود (اتاقم ال شکل) فريدم تو اتاق داشتم با کامپيوتر ور ميرفتم که کير مارو گرفت به ساک زدن منم مجبور شدم سر پا رو ميز کامپيوتر با هزار بدبختي وترس کردمش…بچه ها تو اون سن ادعاشون کون خر پاره ميکنه و همش از کس و کون مي گفتن در صورتي که جز فيلم چيزي نديده بودن منم واسه رو کم کني تصميم گرفتم جنده بيارم و ازش فيلم بگيرم که کون همسنام پاره شه. خلاصه با يکي از بچه که رفيقم بود به اسم علي قرار گذاشتيم مکان از من و کس از اون,اونم خداي ادعا گفت بهترين کس جور مي کنم و از اين حرفا. روز قبلش تو مدرسه بچه ها که فهميده بودن قضيه جديه همه ميومدن و درخواست و التماس که به ما هم حال بده بزار ما هم بيام ..که گفتم نميشه چون منو علي بوديم و دو تا از خداهاي ادعا رو هم ميخواستم بگم ببنم چند مرده حلاجن که جفتشون تخم کردن نيومدن و بجاش يکي ديگه از بچه ها رو گفتم. عصرشد به خواهرم گفتم فردا يه چنتا از بچه خونن زود تراز هفت نيا ..دو سه بار هم تاکيد کردم !!! فرداش رفتيم مدرسه و ديديم برنامه درسته اما همش ته دلم خالي بود ..نکنه کسي ببينه ؟؟ نکنه بابام بياد خونه ؟؟ نکنه ببينه بچه ايم اخاذي کنه و هزار هزار تا فکر که 5-6 تا از بچه ها هم هي مي گفتن بيخيال..ظهر قرار بود که من برم خونه و اونا برن وبا تاکسي جنده هرو از اريا شهر بيارن.منم رسيدم خونه ديدم کسي نيست بساط جور کرديم.کاندوم داشتم ودستمال و از اين کس کلکا و اتاقم هميشه ريختو پاش بود منم دوربين که از کوچيکا بود گذاشتم تو يه ساک که لنز دوربين بيرون باشه وبا يه پيرهنم دورشو پيچيدم که اصلا معلوم نبود.خلاصه بعد از 2 ساعت رسيدن ( خونمون پاسداران بود و فاصله از اريا شهر زياد ) علي زنگ زد گفت بيا ميخواد باهات صحبت کنه ..گوشي رو گرفتم و گفتم پلاک ..طبقه دوم که گفت در باز کن و در اپارتمان رو هم باز بزار..من گفتم مگه جيمز باند قراره بياد؟؟؟!! خلاصه اينا اومدن واين رفيقاي ما اسپري گرفته بودن احمقا دوز 30,000 !!!!! منم که تا حالا نزده بودم يه نگا کردم ديدم کشيدن پايبن و زيرکيرشون 1 پس زدن ..منم گفتم با خودم من که ته حرفه اي يم يه پيس کمه و با اسپري دوش گرفتم کيرمو و کاندوم کسيدم وهردوشون گفتن توتجربه داري تو اول برو.!!! ما هم رفتيم تو وشروع کردم لباساشو دراوردن …جنده خانوم يه دختر 23-24 ساله بو که لاغر بدو اما کون قلمبه اي داشت با پوست سبزه که موهاشو مش کرده بود و قد 156-157 و وزن 53-54 کيلو..ما هم که با هزار اميد رفته بوديم تو که ديدم سينه هاش خيلي کوچکه و اصلا نميذاشت دست بهش بزنم فقط منو خوابوند رو خودش که پاهاش هوا بود يه خورده کيرم گير کرد و ضربو ضروب رفت تو که ديدم نفسش بالا نمياد..منم شروع کردم به تلمبه زدن واونم اخخخ اووخ ميکرد اولش حال داد و بعد از 5 دقيقه به حالت گي خوابوندمش و شروع کردم به تلمبه زدن و دستام انداخته بودم دور لمبه هاي کونش به عنوان دستگيره.!!!! که ديدم از حضورم تو اتاق 15 ذقيقه ميگذره اما خبري نيست و اصلا هم حال نميده ديدم بعله کير به اين گندگي تو کس خانوم خوابش برده و يه ذره شده.کشيدم بيرون و هر کاري کردم نشد که نشد و واسم جق هم زد اما عزيز خان نه تنهاخوابيده بود بلکه يه ذره هم از حالت عادي کوچکتر شده بود يه نگاه به ساعت کرد و گفت خوش اومدي برو بيرون مارو مي گي چنان کيري خورده بودم كه هم که حالم خراب بود اومدم بيرون ونشستم پايه ماهواره ولي هر کاري کردم شق نکردم تواين حال و هوا بوديم که ديدم زنگ خونرو ميزن پشمام ريخت کيه نکنه خواهرمه ؟؟؟؟سريع با ممد وسايل جمع کرديم رفتيم اتاق که ديدم جنده هم پشماش ريخته و داره لباس مي پوشه که صداي در خونه اومد گفتم بدبخت شدم درو اروم بستم و شروع کردم به کس گفتن و خنديدن که ديدم در اتاقمو دارن ميزن رنگ 4 تا مون شد بود عينه گچ با صداي لرزون گفتم کيه ؟ ديدم خواهرمه سريع لباس پوشيدم زدم بيرون ديديم بستني خريده(اي خدا) بعدش رفت از خونه بيرون رفت روزم شب نشد اما تا ساعت 11:30 کيره ما شق نشد که هر کاريش کردم….ببين چي بود اون اسپري؟؟!!! بدن که فيلمو نگاه کردم دبدم طنزه به جاي فيلم سکسي

اون ماجرا هم گذشت و من پشت دستمو داغ کردم جق بزنم اما جنده خونه نيارم حتي پسر عمم که خداي ته کس بازاي تهران خايه کرد از کارم…خلا صه مي رفتيم مدرسه و سر کلاس ميز سوم چهارم ميشستم که مديرمون امد يروز گفت بچه خوبا که جلو نشستن برن ته کلاس و اون تهيا بيان جلو بشين از اين بهبه..خدا خفش کنه من که جام رفت ته کلاس ناخواسته شدم برج شرارت..هر کاري بگين ما اون ته کلاس مي کرديم.يه 3 4 تا از بچه ها رو به شوخي شروع کردم مالوندن که ناراحت شدن اما يکوشون بود مي خنديد ولي پا نميداد.يادمه سر کلاس رياضي اون نشسته بود ميز جلوي که من دستم تا ارنج کردم تو شرتش و يه جيغ زد که معلم گفت کي بود اون گفت بهراد بود !! منم حرفي نمي تونستم بزنم ولي کلي شاکي شدم گذشت و 2 هفته بد تو ازمايشگاه من سر پرست کل ازمايشگاه بودم که رضا هموني که جيغ زد سر کلاس دستش خورد و ميکروسکوپ افتاد و از وسط دو نصف شد..ميکروسکوپ رو که خيلي هم خفن بود روز اول کارش بود که بگا رفت. يه نگاه بهش کردم گفتم الان وقتشه تلافي کنم..امارتو سه سوت مي دم !!!اونم که مي دونست اگه امارشو بدم هيچي بايد 100 تومان خسارت بده حد اقل داشت التماس مي کرد.منم که دلم پر بود گفتم اصلا راه نداره ..شروع کرد به التماس و بغض کرده بود و گفت هرچي کار بخواي مبکنم هر چي بخواي بهت ميدم ..منم گفتم تو چي داري به درد من بخوره…اه اه تا زه فکر شيطاني به سرم زد.!!!!! گفتم يه را بيشتر نداره با خوشحالي گفت چي گفتم رضا جون يه نيم ساعت مارو دريابي !!!! ديدم چشاش گرد شد گفت يعني اينقدر پستي ؟ گفتم پست کون فيل مي خواي بخواه نمي خواي نخواه !! گفت برو گمشو..گفتم ميبينيم..يه 10 دقيقه گذشت که ديدم اومد گفت بدبخت فقط نيم ساعت.گفتم باشه با جديت در حالي تو کونم عقد و عروسي بود.قبل از اين معلم ازمايشگاه بياد سريع رفتم ميکرسکوپو با بکي ديگه که لنگه خودش بود عوض کردم و کارا راستو ريست شد..ظهر دباره امدخايه مالي که اصلا را ندادم..قرار شد برم بعد از مدرسه خونشو ن که کسي نبود..رفتيم خونشون و خلاصه گفت ناهار گفتم ناهار بخوري کون کردن ما به گه کردن تبديل ميشه بي خيال..رفت دستشويي که فهميدم رفته خودشو تميز کنه چون 10 دقيقه اون تو بود..بعد که از توالت اومد بيرنو شرت پاش بودفقط ..رضا يه پسري با قد حدودا 170 البته اون موقع و نه چاق و نه لاغر بود.هنوز فکر مي کرد که شوخيه اما ديد نه من کير به دست منتظرم..گفت چيه مي خواي بکني؟ گفتم چرا که نه ؟؟؟ گفت بيا يه معامله بکنيم گفتم بگو .گفت من يه دختر عمه دارم که 2 سال بزرگتره و يه جورايي لاشي ميزنه اما من خودم باهاش رو دروايستي دارم..شماره اونو بهت ميدم !!! يه نگاه کردم و گفتم قبوله ( حقيقتا سبزه بود زياد حال نکرذم برم بکنمش ) گفتم اگه پا نداد چي گفت اگه پا نداد فردا بيا همينجا منو بکن..گفتم باشه..
من از خودم بگم..من موهاي قهوه اي دارم قدم اون موقع 165 اين تورا هيکل تو پر چون مدتي وزنه مي زدم و 7-8 کيلو هم اضافه وزن.. ..تو راه با خودم گفتم اي بابا اين که مارو خر کرد به اين راحتي ؟؟!!ماروميگي عصباني که بچه کوني با يه شماره خرمون کرد..راستي چون از بچهگي جق زياد مي زدم اونموقع قشنگ ريش سيبيل داشتم و هميسه عشق لنگري يه مدل ريش ميزاشتم که به هرکي ميگفتم 15 سالمه باور نميکرد !!! رسيدم خونه که دوزاريم واسه يه کار جدبد افتاد…زنگ زدم به دختره..يه صداي نازک داشت و گفتم من شما رو تو خيابون ديدم و خيلي ازتون خوشم اومده.اولش سرد بود اما من طبق معمول با شوخي و خنده و کس کفتن بهترش کردم و خودمودانشجو دندان پزشکي ازاد معرفي کردم 21 ساله…گوشيرو که گذاشت من فکر قشنگمو کامل کردم .. فردا رفتم مدرسه گفتم بچه کوني اون که اصلا پا نداد..گفت من چيکار کنم.منم با پروي گفنم کون مي خوام کسه ارزونيت که داشت ميزد زيرش که ديد نميتونه.بچه مثبت بودم و پيش همه هم نفوذ داشتم و مي دونست که نه بياره به گا ميره..خلاصه مثل ديروز رفتيم خونشون و همون کارا که اومد تو اتاق گفتم ساك بزن که گفت برو گمشو مگه جندم.گفتم خود داني اگه ساک ميزدي ابم زودتر ميومد و خودت راحت تر بودي …دمرش کردم رو تخت و شرتشو در اوردم به به چه كون خوش تراشي کون فربد يا اتنا نبود ولي واسه يه کوچيک بدم نبود.وازلين اورده بود که ماليدم دور سوراخش و با يه انگشت رفتم توش ..شروع کرد نق نق کردن.که دوميبا فاصله 30 ثانيه اون تو بود و سوميشو…که سر عزيز خان گذاشتم اونتو که ديدم قرمز شده صداش در نمياد.رفته رفته تا دسته رفتم توش که داشت بگاه ميرفت و ميخواست از زيرم در ره که نذاشتم و تلمبه زدنو شروع کردن از درد عرق کرده بود بنده خدا اما صداش در نمي اومد..که بعد از 4..5 ذقيقه ديدم همه بدنم منقبض شد و روش خوابيدم.وقتي کشيدم بيرون ديدم کون بابا خونيه لبخند زدم و با خودم گفتم بهراد تو چه مارمولکي هستي..!! خدا حافظي هم با هام نکرد و فرداشم نيومد مدرسه..!!! راستي يادم رفت بگم که ما خونمون 5 -6 ماه قبل عوض کرده بودبم (قبل از جنده ه ) و از اتنا کلي دور بودم ولي عوضش همسايه جديد پيدا کرده بودم..يه خونواده بودن طبقه 8 که 2 تا دختر دوقلو داشتن..و ميومدن عصرا تو حياط اسکيت..(اين محله کلاسش بيشتر بود و همه به جاي فوتبال و از اين کس کلکا..اسکت ودوچرخه سواري و پينگ پنگ بازي مي کردم..يکي از دخترا اسمش سپيده و اون يکي ارا بود..منم خيلي زود جا واز کرده بودم تو جمع جديد.هم اينکه خوش تيپ ودم ..هم تيکه زياد مينداختم هم قيافم بد نبود ( الانم نيست ) با سپيده شروع به دوستي رو با فيلم دادن بهش راه انداختم و هر دفعه فيلمي که ميدادم بهش از دفعه قبل صحنه ش بيشتر بود که يروز گفت فيلم چي داري ..گفتم همه چي يهو گفت فيلم سوپرم داري..منو ميگي خجالت کشيدم و سرمو انداختم پاين ..يعني اصلا فکرشو نميکردم..گفتم اره.گفت چيه ..نگو نداريکه ميدونم داري..بهش 3 تا فيلم سوپر دادم ( اون موقع کس خل بودم فيلم سوپر جمع مي کردم ..حدودا 50 تا فيلم داشتم..فردا سيدي ها رو اورد گفت ديدم..من پشمام ريخت ..چه جوري 3 تا فيلم رو نبمروز ديده ؟ اخه شب قبل ساعت 10 بود که بهش دادم.مدرسه هم که رفته پس همه رو پشت هم ديده..خلاصه ما هم کم نياورديم و 1 هفته بود که هر روز بهش 3 تا سي دي ميدادم.يه روز پرسبد فيلم سوپر ايراني نداري که کفتم نه.بايد خودم بازي کنم.با لبخند جوابمو داد و گفت..مگه بلدي گفتم چه جورم..گفت ثابت کن.گفتم بيا خونمون بهت ثابت کنم!!! گفت من مامانم همش حواسش بهم هست واز بالا هم همش پاين ذو نگاه مي کنه نميتونم بيام خونتون..گفتم چکار کنيم چيکار نکنيم.که فکر جديدي به سرم زد گفتم شب ساعت 2 بيا تو پارکينگ.گفت کس خل شدي تواين سرما..گفتم نه ميربم تو ماشين..قبول کرد منم يه زنگ زدم پسر عمم ( نيما ) که تازه رو دوو اسپروش سيستمو باند بسته بود گفتم نيما ماشينو شب بزار تو پارکينگ خونه ما و صبح هم بيا ورش دار که کس رسيده دستم..اوم نه نگفت (قربون مرامش ) اوردوهمه چيز خوب رديف كردم شام و زديم وخوابيدم مثلا ساعت دو که رفتم بيرون ديدم همه خوابيدن..منم رفتم پاين ..منتظر موندم.

يه 5 دقيقه بعد اومد پاين و دستشو گرفتم و رفتيم تو ماشين.هوا سرد بود و منم ديدم سرايدار رفته شهرستان ماشينو روشن کردم و بخاري که سردمون نشه يه 5 دقيقه صحبت کرديم که ديدم داره خودشو مي ماله و يه نگاه بهش کردم و دستمو انداختم دور گردنش و گفتم سپيده دوستت دارم ( قابل توجه خانوما : دوست دارم در 90 % موارد يعني مي خوام بکنمت !!! ) لبمو گذاشتم رو لباش و شروع کردم خوردن.حالا نخور کي بخور..يه دقيقه که داشتيم لب مي گرفتيم و من تو همون حالت با سينهاش بازي مي کردم ( سپيده يه دختر حدودا 163..اون موقع هم قد من بود و اونم نمي دونست من چند سالمه.که انصا فا هيکل قشنگي داشت هم کون وهم سينش نسبت به سنش خيلي خوب بود..سفيد بود و موهاشم طلاي رنگ کرده بود. چشماي قهوه اي داشت اما دماغش يه کم تاب داشت ) شروع کردم با سينهاش بازي کردن وسينه هاش خوردن و سرشو گاز گاز مي کردم و يه دستم هم از رو شلوار رو کسش بود يه ده دقيقه اي خوردم که حس ميکردن هر ثانيه سفت تر و سفت تر ميشه و رنگ که کلا عوض شده بودو کم کم رفتم پاين و شلوارشو در اوردم..يه شرت سفيد تنش بود که در نوع خودش خيلي با حال بود اما خيسه خيس بود اول فکر کردم شاشيده اخه بد جوري خيس بود.بعد ديدم لزجه فهميدم بنده خدا خيلي حشره.و اومدم سراغ کسش هر چند که از خوردن کس اصلا خوشم نمياد ولي بايد مي خوردم تا خوب حشري شه و همه چيز رو با فيلم کلي تمرين کرده بودم.چوچولش رو که خيلي ريز بود پيدا کردم و شروع کردم به خوردن.ديگه داشت جيغ ميزد.اما خيالم راحت بود چون تو ماشين صداش به 2 طبقه بالا تر هم نميرفت ويه گاز گرفتم از کسش که يه جيغ ديگه زد و منو با دست فشار ميداد رو کسشووشروع کرد من کير ميخوام و از اين حرفا.از قبل مي دونستم اين کير بخور نيست اما حالش خيلي بد شده بود چون کيرمو در اورد و شروع کرد به ساک زدن هر چند قبلا گفته بود بدش مياد..با هر ساکي که ميزد خستگي از تن من بيشتر بيرون ميرفت..خلاصه گفت بکن که دارن مي ميرم و اونم پرده داشت گفت..پرده مي خوام چيکار..کير مي خوام..گفتم نه اصلا فکرشم نکن و يه برقي چشماش زد و گفت فقط سرشو بکن تو..گفتم خطرش زياده گفت من حواسم هست. گفتم باشه .سر عزيز خان رو ميماليد رو کسش که داشت ديونه ميشد و گفت کس کش بکن ديکه..سره کير اروم دادم تو…واي يي ييي چه قدر تنگ بود.فقط سر عزيز خان اون توبودکه به دفعه با دو دست منو کشيد رو خودش و چون جامونم بد بود تو عقب ماشين و من هم تکيه گاه نداشتم کشيده شدم به طرفش که عزيز خان تا دسته رفت تو کسش…يه جيغ بلند کشيد و گفتم کس خل چيکار کردي ؟؟ کشيدم بيرون که ديدم همه جا خون. .اونم با ماشينه مردم..ما هم که بد جوري حشر بوديم شروع کرديم به تلمبه زدن.داشتم لذت ميبردم و به کون فربد.لاپاي اتنا .کون و اون جنده فکر مي کردم و تو ذهنم به همشون فاک دادم…خلاصه ما تلمبه ميزديم و جيغ و داد سپيده بود که منو وادار مي کرد واسه اذيت کردن سرعتو بيشتر کنم.بعد از 3 دقيقه ..جاهارو عوض کرديم و به حال سگي گذاشتمش..يه 3 4 دقيقه هم او ن جوري تلمبه زدم که گفتم دارم ميام و اون برگشت و منم با فشار پاشيدم رو سينهاش…هردو عرق کرده بوديم و همه ي شيشه ها هم بخار گرفته بودو ناي حرف زدن نداشتم.ولي صحنش عين تايتانيک بود ..دستش بردم . باانگشتاش يه رد رو شيشه انداختموخودشم فهميد و شروع کرديم به خندبدنو خوابمون برد .وساعت 6 بود که از خواب پريدم گفتم بجنب کس خل دير شده.سريع رفتم خونه و يه چيزي خوردم اما ماشينه نيما رو چيکار ميکردم ؟؟؟ به گه کشيده شده بود سريع لباس پوشيدم و کيف مدرسه رو ورداشتم و ماشينو بردم کارواش..يادش بخير چه برفي اومده بود هيچ کس بغير از ما اونجا نبود.سريع ماشينو دادم بشوره که ديدم کارگر داره با خنده خونهاذو پاک ميکنه و گفت اقاي مهندس مرغ سر بريدي اين تومنم حرفي نزدم .همين جور که راديو رو روشن کردم که تو کونم عقد و عروسي شد. بعله به علت ربزش برف مدارس تعطيل ( خدا باباشون بيامرزه ) ماشينو بردم خونه و کليدش گذاشتم زير لاستيک که نيما بياد ور داره ساعت 6:45 بود رفتم بالا مامانم گفت پس چرا برگشتي ( فکر کرده بود من رفتم مدرسه ) گفتم تعطيل امروز و رفتم خوابيدم . راستي اينم بگم که من به دليل عشق زيادي که به ماشين داشتم و دارم و حال که بابام داد از 7 سالگي ماشين ميروندم..اون موقع رنو 5 داشتيم و از پارکينگ در اوردن شروع شد تا ديکه تو 15 سالگي همه تهرا ن مي گشتم باهاش و 16 سالگي جاده چالوس و … ساعت طرفاي 11 بودکه ديدم موبايل زنگ مي خوره (موبايل مامانم رو چند روز گرفته بودم دستم ) ور داشم و ديدم همون يلدا فاميل رضا ايناست و کفت خوابي گفتم اره ..امروز به خاطره برف تعطيل !!!!! گفت اون که واسه بچه مدرسه ايهاست چه ربطي به تو داره ؟؟؟ اوووخخخ من تازه فهميدم سوتي دادم..با خنده گفتم منم خودم امروز رو تعطيل کردم.گفت مي خوام ببينمت و منم گفتم باشه.واسه ناهار قرار گذاشتيم..سريع زنگ زدم به خواهرم ببينم کجاست و با هزار التماس اومد خونه ماشين رو اورد اون موقع مامانم بهم ماشين نميداد اما بابا و خواهرم ميدادن.گفتم کار پيش اومده و نرم نميشه.خلاصه ماشينو برديم دنبال دختر که ديدم تو ولي عصر ماشينها صف کشبدم و يه دختره با مانتو صورتي و و يه عينک خفن و موهاي تريپ فشن وايساده که عزيز خوان سريع راست کرد..يا دمه ماشين من (بابام و خواهرم ) دوو سييلو بود و تو اون صف ماکسما و بنز و همه چي وايساده بودن واسه خانوم و اون امد سواره ماشين من شد که همه سراشون رو در اورده بودن و نگاه مي کردن .تا نشست خيلي صميمي دست داد و رفتيم ناهار و هرچي پرسيد منم کس شعرايي رو که از نيما ياد گرفته بودم جواب ميدادم…

خلاصه اون روز گذشت و فرداش رفتم مدرسه رضا رو ديدم اما سلام بهم نکرد فهميدم بدجوري کردمش!!!! تو اين يه ماه هم من و يلدا کلي رو هم ريخته بوديم اما از اونجااي که من نمي خواستم تابلو شه که من کوچيکترم زياد باهاش بيرون نمي رفتم و مي گفتم دارم رو پروژه دانشگاه کار مي کنمو از اي اين کس شعرا يه 1 ماه بود هي مي پيچوندمش حقيقت داشتم عقب افتادگي ها رو که تو مدرسه داشتم جبران مي کردم چون ديگه نمره ها م نمره هاي بهراد نبود..خلاصه يه روز که داشتيم پشت تلفن فک مي زديم گفت من خيلي دلم برات تنگ شده منم گفتم منم خيلي دلم تنگ شده اما من نمي تونم بيام بيرون ماشينم تعميرگاست ( الکي ) گفت من ميام دنبالت . .منم گفتم نه من خوشم نمياد با ماشين کسه ديگه برمو کس شعر . .گفت پس تو خونه چيکار مي کني ؟؟ گفتم هيچي خيلي تنهام (آخي ) گفت مهمون نمي خواي گفتم قدمت روي چشم و تو کونم عقد و عروسي بود.خلاصه اومد و گفتيم چيکار کنيم و چيکار نکنيم گفتک فيلم مي خواي ببنيم ؟ گفت اره من عاشق فيلم منم گفتم فيلم اکشن , ترسناک , رومانتيک , و .. اون يکي بدرد شما نمي خوره سنت جواب نمي ده !!!1 اينو که گفتم يه نگاه کرد انگار که بهش بر خورده بود و گفت همون اخري رو مي خوام … گفتم من که ازت 4 سال بزرگتم!!!! اين فيلمو مي بينم کنترلم رو از دست ميدم چه برسه به تو .. گفت برو لوس نشو همون بزار..گفتم باشه …فيلم سکس باربر بود ( ارايش گر ) يخورده گذشت که ديدم عزيز خان داره شلوارمو پاره مي کنه..خيلي تابلو بود اما کاريش نمي شه کرد ..اونم سرشو گذاشته بود رو شونم و منم اشششىبا موهاش بازي مي کردم و اون وسطا يه ليس از گردنش زدن که ديدم انگار يخ کرده اشه يهو جمع شد که فهميدم خيلي رو گردنش حساسه.وبر گشت و نگاه کرد و لبامون تو هم گره خورد من منم شروع کردم گردنشو خوردنو و رفتم سراغ سينهاش که در نوع خودش بي نظير بود و يه 10 دقيقه اي رو سينه کار ميکردم و اون داشت اه و واه مي کرد خلاصه.رفتيم پاين تر تا اومدم شلوارشو در بيارم مخالفت کرد که نه ..من تا اينجاشم بزور باهات حالکردم مارو مي گي داشتم شاخ در مياوردم..اين بابا اين کارش که چي يهو..خلاصه يه 15 دقيقه شروع کردم روي مخش راه رفتن و بابا زندگي ارزش نداره و از اين حر فا.که يخورده نرم شد و شلوارو دادم پاين و شروع کردم به خوردن کسش از روي شرت ديدم داره دست و پا ميزنه و خيلي حال كرده بود و 2 انگشت اروم فرستادم تو کسش که ديدم از پرده م خبري نيست ( جنده خانوم مارو يربع الاف شلوارش کرده بود ) خلاصه کيرمو در اوردم و اما نخورد منم سرشو دادم تو به پشت خوابيده بود و پاهاش هوا بود مي خواستم تيريپ فيلم سوپر با شرتي که تنشه بکنم که نشد شرتش اذيت ميکرد.شرتو در اوردموتازه الان فهميدم بابا ايول عجب کس قشنگي داره..صورتي..الان يادش ميوفتم شق ميکنم..و با خودم کفتم بايد جرت بدم ديگه فيلم بازي نکني.. شروع کردم بقيه عزيز گزاشتم توش که يه اخخ گفت و منم شروع کردم به تلمبه زدن و پاهاسو هي ميدادم پالا تر که گفت بهراد جر خوردم..نکن اما من که خشونت رو تو سکس دوست دارم کارمو ادامه دادم.واه و داد يلدا بود که خونرو ور داشته بود. ..منم مي کردم حالا نکن کي بکن ..بعد پوزيشن رو عوض کرديم و من رفتم زير و اون اومد بالا وشروع کرد به بالا و پاين رفتن و اخخخو اوووخ کدنووماماني جر خوردمممم.اه..يه 1 دقيقه بعد همين کهدا شت روكيرم بلند شد و اه بلند کشيدوومنم اون موقع خبر نداشتم داستان از چه قراره فکر کردم خسته شده و برش گردوندم و کونش اوردم بالا و شروع کردم به کردن..وگفتم دارم يام..وگذاشتم تو دهنش و تا اب داشتم خالي کردم..وافتاديم. بعدا فهميدک که دو بار ارضا شده بود خودش بهم گفت.. اون روزا هم گذشت و من و يلدا بهم زديم سره اينکه تو خيابون تو ماشين يکي ديگه ديدمش و خيلي منطقي بهش گفتم که من نمي تونم با کسي که با 10 نفر دوسته ,دوست باشم و اون تموم شد.منم که بکيرم نبود چون تو مدت با سپيده جون بودم. يه روز سپيده زنگ زد گفت بيا با من و خواهرم تنهايم منم از خدا خواسته رفتم بالا. خواهره سپيده عين خودش بود اما اون معصوميت سپيده رو نداشت و سپيده گفت بود که 3-4 تا دوست پسر داشته اما فعلا تنهاست و از اين حرفها .. اما من که نمي تونستم از بچه ها دوست پسر واسش جور کنم چون همه بچه ها 15 سالشون بود و من گفته بودم 17 سالمه و کلي خاليه ديگه..خلاص رفتم بالا ..انصافا کف کردم چون سپيده درو باز کرد و يه تاپ زرد و به شلواک سبز پوشيده و من يه نگاه کردم رفتم تو ديدم اون خواهرشم تشسنه اما اون يه تاپ نارنجي تنگ پوشبده بود که نافش بيرون بود با يه شلواک که خيلي کوتاه بود.. گفت ادم نديدي که تازه من بخودم اومدم و وا سه خنده گفتم سپده اين خواهرتو از اينجا ببر و همه خنديديم. سپيده گفت پاشو ما بريم تو اتاق که کلي کار داريم و ما هم رفتيم به سمت اتاق که ديدم در حموم رو باز کرد و گفت بريم حموم..منو ميگي .. گفتم بابا زشت خواهرتم خونست.. گفت نه با با اون کاري به ما نداره ..رفتيم و تا درو بست لبشو گذاشت رو لبام و گفنم بابا چقدر عجله داري حالا وقت زياده..شروع کردم به لخت کردنش …

شروع کردم به لخت کردنش و اونم تو این مدت عزیز خان رو در اورده بود شروع کردم یه لب گرفتم وچه لبایی سیب ساوه بود.. و رفتم سراغ گردنش و یه لیس از بالا به پاین زدم که دیدم داره پرواز میکنه و کرست صورتی رنگشو در اوردم و پستونای ناز رو دادم که با عزیز خان بای بای میکرد و شروع کردم به لیسیدن و خوردن سینه هاش .و با دست دیگم کونشو میمالیدم و عزیز خان هم به اخرین سایزش رسیده بود حدودا 15 سانت و تو دست اون بود و نشوندم لبه وان و شروع کردم کس قشنگشو لیسیدن يه 2-3 دقیقه خوردم که گفت نوبت منه و همون جوری که سر پابودشروع کرد ساک زدن خیلی حرفه ای شده بود و خوب ساک می زد.منم دمر خوابوندمش تو وان واییی من عاشق این صحنم..کون دختر که دمر خوابیده.. و رفتم روش و عزیز خان رو اروم گذاشتم توش که اهش رفت هوا و شروع کردم تلمبه زدنو اونم اه اوه می کرد همین وسطا در حموم واز شد که من نزدیک بود شاشم بریزه ..دیدم اون خواهرشه که لخت وایساده دم در و گفت : شما دوتا راحتین یه وقت بد نگذره ؟؟
منم گفتم نمی دونی چه حالی میده و جات خاليه اونم از خدا خواسته امد تو.
.سپیده گفت برو بیرون ماله خودمه هیچی بهت نمی رسه و خواهرش گفت خیال کردی بهراد جوون منم میخوام.خودمو زدم به اونرا و گفتم چی می خوای ؟؟
یه نگا کرد و امد جلو تر و کیرمو از کس سپیده در اورد و گفت اینو.منم دیدم داره دعوا میشه گفتم ناراحت نباشین به همتون میرسه و تلمبه زدن رو ادامه دادم که خواهرش اومد و کس شو گذاشت جلو دهن سپیده و گفت بلیس دیگه..
یه خورده تلمبه زدن رو ادامه دادم ديدم این جوری پیش برم ابم سه سوته میاد و کشیدم بیرون و شروع کردم با سینه های خواهرش بازی کردن گفت حالا نوبته منه و گذاشتمش گوشه وان و کونش رو دادم بالاترو کسش با مال سپیده فرقی نمی کرد به همون رنگ صورتی ولی کونش یه کم پهنتر بود منم انگشمو خیس کردم و گذاشتم تو سوراخ ولی هیچی نگفت معلوم بود مشتریای قبلی زیاد ازش استفاده کردن و دومی و سومی و بلاخره سر عزیز خان البته عزیز خان یکم کلفته حدودا 3 سانت قطرشه ولی قشنگ جا شد و تا ته رفتم توش که اخش درومد و منم شروع کردم به تلمبه زدن و سپیده هم داشت کس خواهرشو از زیر میلیسیدجفتمون رو ابرا بودیم و خودم با سینه هاش بازی می کردم که خیلی صداش تحریک کنده بود اونم تو حموم هی اخ اووخ می کرد و انگار صداش دالبی شده بود يه اخ اون ميگفت و دوتا ديوار جوابشو مي داد و یه 2 دقیقه تلمبه زدم و گفتم من دارم می یام و هردو شون برگشتن و ریختم رو صورت و سینهاشون البته خندم گرفت چون اولین شات رفت تو چشم سپیده که داشت کور میشدخلاصه رفتیم زیره دوش و همدیگرو می شستیم و اونارو 2 مرتبه دیگه همون جا کردم

کون کردن تو کوپه ی قطار

سپیده اینا از اون محل رفتن و ما موندیم و عزبز خان که هرروز بی طاقتی می کرد
گذشت و ما رفتيم کلاس سوم ديگه علنا همرو می مالیدم و با لحن حشری با چندتا از بچه ها مخصوصا کامران همونیکه بچه ها دست مالیش کرده بودن صحبت می کردم و گذشت که بعد از امتحانای ترم اول قرار شد بریم اهواز اردو اونم با قطار . منم با 5تاي دیگه از بچه ها از جمله کامران لیست کوپه رو دادیم و عازم شدیم. من از همون اول تیز کرده بودم یه حالی ببرم ولی تو کوپه ی قطار بدجوری تابلو بود ..اولش که شروع کردیم به لاس زدن و خندیدن و كس شعر اما حوصلمون خیلی زود سر رفت..خصوصاکه قطار ساعت 6 بعد از ظهر راه افتاد و همه جا هم تاریک بود. اون مدیر کیریمونم اوردن همه رقم وسیله رو اعم از سي دی پلیر و والکمن و نوت بوک (اون موقع ام پی تری پلیر نیومده بود ) ممنوع کرده بود. واسه تفریح بچه ها اومدن تو کوپه ما حدودا 13.14 نفر و اون وسطا یکی ترمز کشید.. قطار طولی نکشید که ایساد و مامور اومد دم در کوپه.منتهی از اون 13-14 نفر 5 نفر بیشتر نمونده بودن (خودمون ) و بقیه جیم زده بودن و ناظم کیرمونم اومد ..و نمیدونم به 5-6 تومن جریمه دادیم و ناظم شروع کرد کس شر گفتن و نفری 2 نمره از انضباطم گفت کم می کنم ( کس ننش ) و ساعت 9 بود بعد شام گفتیم چیکار کنیم و چبکار نکنیم که بچه ها واکمن ها رو در اوردن و منم سر کاکل یه ضبط تو کات اورده بودم و روشن کردیم و طولی نکشید که امارمون رو دادن و به گا رفتیم و یکی از ناظما اومد کوپه ماو و کاسه کوزمون به هم ریخت.ساعت 12 بود که خاموشی دادن و یه ناظم هم تو راهرو قدم میزد وگفته بود که هیچ کی نباید در کوپرو ببنده..منم بیخال شدم و خوابیدم..خوابیده بودم که ديدم به چیزی خورد تو صورتم..چشمامو باز کردم دیدم کامران که طبقه سوم دراز کشیده بود … کوپه های قطار هر کودم 6 تا تخت داشت ..تو 3 طبقه و 2 ردیف..برق و تو چشما ش ديدم ..یه نگاه بیرون انداختم یدم کسی نیست و رفتم پیش اون. تا رسیدم شروع کردم مالوندنش . کامران یه يذره قد کوتاه سفید بود که در نوع خودش خوب چیزی بود و دست کرد و کیر ما رو در اورد و یه نگاه کرد و گفت.چی ساختی.گفتم بخور ببین همش خوبه یا نه ..گفت نه.گفتم بخواب ..گفت لا پا فقط..گفتم باشه ..یه تف انداختم و گذاشتم لای پاش اما حال زیاد نمیداد ..انگشتمو و اون وسطا کردم تو کونش که هیچی نگفت و طبق معمول و دومی و سومی.. سريع گذاشتم تو که می خواست داد برنه اما نمی شد چون همه خواب بودن منه بدبختم رو تخت کیری تو طبقه سوم قطار ( اونایی که با قطار رفتن می دونن من چی میگم ) تلمبه میزدم و از جیر جير تخت صابر رفیق جون جونیم بيدار شد و گفت کس کش چه گهی داری می خوری گفتم هییسسس داره میداد بد جوری عرق كرده بودم هم من و هم کامران داشت بالشتو گاز میگرفت و منم با اخرین سرعت تلمبه میزدم 2 ذقیقه ای زدم که ديدم داره میداد و ابی رو که یه هفته بود جمع شده بود رو همشو خالی کردم رو کون کامران نا نداشتم ولی سریع رفتم دستشوی و خودمو شستم و برگشتم دیدم صابر رو کاره خوب شد کسي نیومد چون بوی اب کیر و گند و گه همه واگن رو بر داشته بود رفتیم رسیدم اونجا که ما رو بردن 7-8 کیلو متری اهواز یه اردوگاه بود و همه رفتن پی بازی اما من رفتم به خوابگاه و خسته از کار دیشب!!!!

نگار حشری

خلاصه برگشتیم تهران و تو اون مدت با نیما خلی بیرون می رفتم و اونم هر دفعه با یه کس میومد و ما هم میرفتیم یه دفعه با یه دختره اومد که اسمش نگار بودنگار یه دختری با قد 159 و وزن 40 کیلو بود کلا خیلی ریزه بود ولی با کون گنده ای که داشت و سینه های بزرگی كه بدن فهمیدم عمل کرده عین یه گلدون بود پوست سفید و موهای فر طلايی و چشمهای ابی ( عجب کسی بود ) و یه 206 مشکی داشت و منم که خیلی ازش خوشم اومده بو کارم شده بود جمعه ها بزنم بیرون با نیما و نگار . من و نگار خیلی با هم مچ شده بودیم و حتی ماشینشو می داد دسته من من تا اون موقع ادم به اون خوشگلی ندیده بودم یادمه که تازه خط موبایلم در اومده بود و با نیما و نگار رفتیم تحویل گرفتیم که گفتم :می خوام برم گوشی بخرم و نگارم گفت :منم میام. اما هردو می دونستیم نیما کار داره و نمی تونه بیاد رفتیم جمهوری و خلاصه گوشی که عاشقش بودم Sony Ericsson 910i خریدم و نگار هم لنگه ی مال منو خرید و منو رسوند و گفت من اگه سوال داشتم راجع به گوشی چه جوری می تونم ازت بپرسم؟؟ و منم یه نگاه کردم و شمارمو با یه لبخند بهش دادم گذشت و منو نگار با هم صحبت ميکردیم و با هم بیرون می رفتیم اما نگه داشتنش کاره حضرت فیل بود چون خرجش ماهی خدا تومن بودو منم دبیرستانی پول از بابام می گرفتم و خلاصه یه روز گفت می خوام برم خرید منم الکی گفتم منم میام و گفت بریم. رفتیم مرکز خرید رفتیم تو یه مغازه که دیدم لباس زنونه فروشیه چون ادم رکی هستم درگوشش با خنده گفتم : چیزه می گم که ضایع نیست من اینجام ؟ و با خنده گفت نه عزیزم. منم کلی حال کردم همچین گفت عزیزم که تو کونم عقد و عروسي شد یه 3-4 تا سوتین انتخاب کرد و رفت واسه پرو منو صدا کرد من رفتم جلو و درو باز کرد.خدایا چی میدیدم باور کردنی نبودلخت با یه کرست و یه شرت اون تو بود با شیطنت خاصی گفت : عزیزم بهم میاد ؟ اما هیچ صدای از من نیومد دوباره گفت : بهراد کجایی ؟ قشنگ شدم ؟ منم گفتم : ق ق قشن قشنگ بودي. نمی دونم چرا زبونم بند اومده بود .بعد از اون رفتیم یه کافی شاپ گفت: بریم خونه ما ؟ گفتم: من باید برم کار دارم ..که گفت همینی که من میگم !! گفتم باشه و خلاصه نگار که بابا مامانش از هم جدا شده بودم یه اپارتمان خیلی شیک تو میرداماد داشت و با خواهرش زندگی می کرد رفتیم نشستیم و اونم پذیرایی کرد و رفت و باز با همون وضع با شرت و کرست جدیدش اومد و همون سوالا.عزیز خان چشماش در اومده بود امد و رو پام نشست و گفت از اون روزی که ديدمت دلم می خواست کیرتو ببینم و لبهامون به هم گره خورد خیلی خوش مزه بود و یه دستم تو موهای طلایش و یه دستم هم رو سینه هاش قشنگ ترین سینه ای که به عمرم دیدم بدون کرست و هیچی خیلی سفت و خوش فرم بود انگار دکتر واسش تراشیده و رفتم رو سينه هاش و دبخور حالا نخور کی بخور واونم سرمو نوازش میکرد شرت قشنگشو در اورم که خیس خیس بود و یه کس تمیز بدون مو و فقط یه خط با تیغ درست کرده بودکه از بالای کسش به اندازه 3 سانت به سمت بالا بود و کس کوچولو و قرمز چه بوی داشت داشتم به خوردنش افتخار می کردم دیگه داشت ناله میکرد و شروع کرد به ساک زدن کير ما یه مقدار خورد که گفتم نخور دیگه الان میاد گفت میخوام بیاد و دوباره ادامه داد و حس کردم یه چیزی داره با سرعت نور تو کمرم جریان داره و همشو خالی کردم توش و تا قطره اخرشو خورد و دوباره ادامه داد تا کیرم دوباره شق شد پا شد و یه اسپری اورد و زد و خوابيد و منم رفتم روش و سر عزیز خان رو گذاشتم توش و یه اهی کشید و منم شروع کردم به تلمبه زدن و هی میگفت جون تند تر تند تر بکن بکن منم تلمبه میزدم سریع سریع تر و با اینکه بهم اسپری زده بود و ابم هم یه بار امده بود7-8 دقیقه نشد که ابم اومد و گفت بده می خورم و دوباره با سرعت نور همه چی خالی شد و من مثل جسد افتادم رو تخت و گفت هوی خواییدی گفتم نه دارم میمیرم گفت بپا ببینم من هنوز نیومدم ! مارو می گی می خواستم بگم به تخمم دوباره شروع کرد به ساک زدن و کیرما رو بزور سیخ کرد اما نه مثل اول و دوباره ولی این دفعه دمر خوابونده بودمش و با انگشت با چوچولش بازی می کردم این دفعه 15 دقیقه داشتم ميکردم و کون قشنگشم به من امید میداد و اه واو هاش بلندترشده بود که یه اه کشید و ساکت شد و منم بعدش داشتم میومدم و اومدم بکشم بیرون که منو محکم چسبوند به خودش و همش تو کسش خالی شد منم دیگه داشتم می مردم عین جسد شده بودمحگفت پاشو بریم حموم و قبلش یه قرص به ما داد گفت ویاگراست واست خوبه ما هم که از دنیا بيخبر و خوردیم و رفتیم حموم و دو دفعه دیگه کردمش !! البته من خواببيده بودم کف حموم و اون خودش بالا پایين می رفت.شبم به زور خودمو رسونم خونه و به بهانه ی مریضی فرداش مدرسه نرفتم. اما واقعا به گاه رفته بودم و بعد از یه ماه که نداشتم مجبور بودم هفته ای دو سه دفعه اونم 5 -6 بار با زور ویاگرا و این کس کلکا نگار رو بکنم حشری ترین ادمی که دیدم چون اون دیر ارضا می شد و به 1 دفعه هم رضایت نمیداد چشمام شده بود یه کاسه کبود و خیلی ضعیف شده بودم تازه فهمیدم چرا چند ماه پیش نیما این جوری شده بود …!!!!

ماجراهای بهراد قسمت یازدهم

سکس 3 نفره شمال

سلام مجدد به دوستان گل : براتون بگم که نیما پیشنهاد داد که بریم شمال,من نیما و نگار اما می دونستم که بابام اجازه نميده مجردی برم شمال واسه همین رو مخ مامان بزرگم راه رفتم که پاشو تو بیا که بابا اجازه بده و اونم موافقت کرد. نیما اینا تو خزر شهر ویلا داشتن و راه افتادیم و ظهر بود رسیدیم اونجا.چون پایز بود پرنده پر نمی زدو ما هم رفتیم یه راست ویلا از طرفای 5 بود که جوجه گذاشتیم رو اتیش و ودکا هم رفتیم با هاش (جای همتون خالی ) و تا ساعت 9 نشستیم که مامان بزرگم رفت بخوابه منم چون تنهايی عرق نمی خورم و تو بچه ها هم کسی پایه نبود فقط مواقعی که با نیما بودم می خوردم و از اخرین باری که خورده بودم کلی وقت گذشته بود و منم همش هواسم بود که کنترل خودم رو از دست ندم تو راهرو که به بالکن می رسید یه فرش قرمز پهن بود با دوتا خط سفید مستقیم می گفتیم و می خندیدیم منم هر یه پیکی که می زدم میرفتم از رو خط راه میرفتم که ببینم حالم در چه وضعه دیگه حالم خراب شده بود اخرین دفعه بزور رو خط راه میرفتم 3 نفری 3 تا ودکا خوده بودیم با 4 تا ابجو هیچ حالی نبود و شروع کردم لب گرفتن از نگار جلوی نیما , نگار مثله فرشته ها شده بود اون شب تاپش ابی همرنگ چشماش بود و موهای طلایی رو ریخته بود دورش و ماتیک صورتی که بهش خیلی میومد. نیما هم که از همه بیشتر خورده بود داشت می خندید که دید ما ول نمی کنیم و10 دقیقه بود داشتیم لب هم دیگه رو می خوردیم چه حالی می داد همه جا ساکت صدای نوار ملایم با صدای دريا هستی و داری از یه دخترخوشگل لب می گیری وای و نگار دستمو کشید و بلندم کرد که بریم تو اتاق که اونم حالش بد بود و نیما گفت : کس کشا پس من چی؟ و شروع کرد سر پايی از نگار لب گرفتن رفتیم سه تايی سمت اتاق خطهای سفید و موازی فرش این دفعه به نظرم عمود بودن به زور راه می رفتیم ولی خودمو رسوندم اتاق وبا نیما نگار رو لخت کردیم و من رفتم رو سینه هاش و نیما هم رفت واسه خوردن کسش نگاری که صداش تا کیر نبینه در نمیاد صداش در امده بود و اه اوه می کرد و نیما کشید پاین و کیرشو گذاشت تو دهن نگار با این که حالم بد بود ولی کیر که چه عرض کنم دسته بیل نیما رو هنوز یادمه !! کیرش کس کش 20 سانت طول داشت و 3 قطر طوری که نگار دو دستی کیرشو گرفته بود !!! و منم با شرمنگی عزیز خان رو در اوردم که جای بچه کیر نیما بود و منم بردم نزدیک دهنش و اونم داشت دو تا کیر را ساک میزد واسه نیما جق می زد و واسه منو می خورد و بعد مال اونو می خورد و واسه من جق میزد نیما خوابید و نگار رفت روش و کیر نیما رو به راحتی پذیرفت و نیما شروع کرد به تلمبه زدن و اونم واسه من ساک می زد و رفتم سراغ کونش همون جوری که رو نیما بود و نیما از زیر تلمبه می زد منم یه انگشت گذاشتم تو کونش و طبق معمول و دومی و سومی و بالا خره عزیز خان که تا کلاهش رو کردم تو نگار یه جیغ زد و گفت وایسا نف نفسم بالا نمیاد منم اروم اروم میرفتم تا ته توش و شروع کردم به تلمبه زدن نگارم داشت فریاد میزد جرم داديد ایی اووووی جر خوردم که منم تلمبه زدن رو تندتر کردم ولی مگه با اون همه عرقی که ما خورده بودیم ابمون می یومد ؟؟؟ و یه 10 دقیقه بعد نگار يه اه بلند کشید و خم شدو منم اومدم و تا قطره ی اخرشو تو کونش خالي کردم و همون جا افتادم رو زمین چشمام و هنوز نبسته بودم که می ديدم نیما داره هنوز تلمبه می زنه و حالتشو با نگار عوض کرد تازه فهمیدم نیما تا نصفه بیشتر نمی کنه چون اگه تا ته می کرد نگار از درد میمرد یه 5 دقیقه هم این جوری تلمبه زد و صدایي دیگه نشنیدم با صدای مامان بزرگم از خواب بلند شدم بهراد بهراد بلند شو مادر از گرسنگي مردم پا شو بریم ناهار بهراد گفتم:ساعت چنده ؟ گفت 2و خودمو بزور کشیدم از تخته خواب که دیدم اون دو تا هنوز خوابن..

قسمت دوازدهم : سكس تو خزر شهر

خب برگردیم به داستان رفتیم ناهار رو بیرون زدیم و رفتیم لب دریا3-4 تا ماشین بیشتر نبود با مال ما ( منظورم عزیز خان نیست ) میشد 5 تا نشستیم و تا نشستیم نظرم رو یه پسره جلب کرد, خوب دقت کردم دیدم اون بابا معلم کلاس زبانم بود ساله قبل و از اون جای که خیلی ادم با حالی بود,کل خاطراتش واسم زنده شد…. نگار : کجای بابا… بهراد : اون پسر رو میبینی؟ نگار : خوش تیپه ؟ … اره راستم هم می گفت خوش تیپ بود و نگار گفت برو سلام علیک کن..اول گفتم ول کن ..اما دیدم برم بهتره.اخه یه جمع 8 نفره بودن که 2 تا پسر توش بودن و 6 تا دختر گفتم واسه خود شیرینی هم که شده برم خلاصه رفتم جلو و سلام کردم اولش ما رو نشناخت اخه یه ریش لنگری گذاشته بودم و تا شناخت پا شد و ماچ و بوسه خیلی با هم سر کلاس رفیق بودیم و از او نجا که کس شعر زیاد سر کلاس می گفتم و اونم می خندید همراه بچه ها, رابطمون بهتر بود بطوری که یکی دو دفعه رفته بودم باهاش بیلیارد و شام اسمش سامان بود.یه پسری که بهترین توصیفش اینه که کپی علی قربان زادست قد 173-74نه لاغر و نه چاق با موهای کوتاه خدایش خوش تیپ بود و تعارف کرد بشینم و منم طبق معمول با کس شعرام جمع رو گرم کرده بودم البته انگار دخترا که تنها مونده بودن علاقشون بیشتر بود چون یه سری اومدم بلند شم.وبه اصرار دخترا موندم..قرار گذاشتم که شب برم ویلا شون ورق بازی کنيم اون و رفیقش مهران بودن و با این دخترا هم همین جا اشنا شده بودن قبل از این که برم گفتم:سامان جون کسی پرسید من 20 سالمه ها !!!! اونم بلند خندید و گفت حواسم هست خلاصه شب که دیدم نیما اینها دارن عرق می زنند, منم 2-3 تا پیک زدم و کلید ماشینو از نيما گرفتم و راه افتادم و یه سکسی لیدی هم با اون سیستم خفنش چاق کردم که صداش داشت خودمو کر می کرد ( جواد خودتی اون موقع تاره اومده بود و تا اون موقع ماشین با سیستم نرونده بودم) رفتم رسیدم و ماشین رو خاموش کردم كه تا پیاده شدم دیدم یه ماشین داره چراغ می زنه رفتم جلو دیدم یه ماکسيمای سفید و یه کس خوشگلم پشت فرمون رفتم جلو سلام کردم و تازه فهمیدم یکی از همون دختراست که با سامان اینها بود احوال پرسی کرد و گفت داری میری پیش بچه ها ؟ گفتم اره شما تشریف نمیارین ؟ گفت من ترجیح می دم از هوا لذت ببرم منم گفتم عجب !! نگفته بودی از رو هوا بودن لذت می بری (بابای کسی که عرق رو درست کرد اجماعا صلوات ) عرق کار خودشو کرد بود اونم یه خنده ی کرد و گفت میای بریم یه دور بزنیم ؟ منو می گي کس خل شده بودم گفتم : چی بهتر از اینکه ادم خودشو با دختر زیبای مثل تو خالی کنه !!! با خودم گفتم الان با فحش پرتم می کنه بیرون و سریع گفتم : منظورم هیجان رو خالی کردن بود اونم خندید و گفت اره تو که راست می گی حالا چرا جا زدی ؟؟ منم گفتم تا قطره ی اخرش هستم!!! گفت : حالت خیلی بده هاعرق زیاد خوردی یا دوست دخترت باهات چند وقته قهر کرده ؟ گفتم هردوش فهمیدم که اسمش سانازه و سر همین کس شعرا شوخی شوخی رفتیم ویلاشون اما یه 2-3ساعتی کشید مخش رو بزنم رفتیم خونه اما دیگه رومون بهم باز شده بود هر دو مونم می دونستیم واسه چی خونه ایم که تا در بسته شد لبا رفت تو هم بنده خدا انگار یه هفتس غذا نخورده از من بد تر می خورد ساناز یه دختر یه کم تپلی بود که با پوست برنزه و کون قلمبه و چشمای قهوه ای و موهای بلند و صاف مش کرده چیزی کم نداشت دماغ کوچولو و عمل کرده سر بالا لبهای درشت با سینه های 75 در نوع خودش خوب کسی بود که درحال خوردنش نذاشت به سینه هاش برسم و کیرمو کشید بیرون و شروع کرد به ساک زدن (نمی دونم چرا هر وقت یکی ساک می زنه واسم فکر میکنم خستگیم داره در میره)دیدم با اون ساکی که اون میزنه 2 دقیقه ای اب در بساط نخواهم داشت سريع بلندش کردم و تاپ نارنجیو در عرض 2 ثانیه در اوردم. به به. سینهای درشتش داشت کرستشو پاره می کرد منم که مست مست بودم و حسابی هم حشری شده بودم با یه چنگ انداختن کرستش رو 2 نصف کردم که گفت مگه جنگه ؟ اروم بابا شروع کردم به خورن حتی سینه هاشم برنزه بود و نوک قلمبه ی قهوه ایش زیبایش رو دو چندان کرده بود و اینقدر خوردم که با دستش سرمو هل داد پاین و شلوارشو در اوردم که کس تپلیش معلوم شد و شروع کردم به خوردن لبها و چوچولش و با یه انگشت رفتم توش که صداش رو قشنگ میشنیدم با طرز نفس کشیدنش و حالا نوبت من بود و با شعاره ادرکنی يا….. عزیز خان را تا دسته گذاشتم توش که صداي جیغش باعث شد 2 ثانیه صبر کنم بینم تو سوراخ اشتباهي که نذاشتم (نکنه تو گوشش گذاشته باشم!!) و شروع کرم به تلمبه زدن و اونم پاهاشو رو دور کمرم قلاب کرده بود و با فشارش منو همراهی می کرد منم سریع تر از قبل تلمبه می زدم که حالتشو عوض کردم و سگی خوابوندمش که با یه جیغ خفه شد و منم داشتم میومدم که دیدم اگه بیام خیلی ستمه و تازه داره حال می ده و منم به حالت 69 خوابوندمش و شروع کردم دوباره به خوردن تا دوباره صداش در اومد و دوباره خوابوندمش و گفتم می خوام بکنم تو کونت که با مخالفت رو برو شد ولی مگه می شد تو کس به این خوشگلی بزاری اما تو کونش نذاری ؟ راه نداشت و دوباره گذاشتم تو کسش و تلمبه از نو روزی از نو و خیلی تو حال بود و جیغاش به اسمون رسیده بود که اروم با یه انگشت رفتم تو کونش و 1 دقیقه بعد دومی و سومی و عزیز خان رو که گذاشتم زیاد بی قراري نمی کرد چون خوب جا واز کرده بود چه کونی یه 2 دقیقه تلمبه زدم که دیدم تو کمرم طوفان شده و هر چی بود و نبود رو کشیدم بیرون و پاشیدم تو دهنش و اونم تف کرد رو سینه هاش و افتادیم رو تخت یه 1 ساعتی خوابیدیم و من بلند شدم که دیدم بیداره گفتم بچه ها نمیان ؟ گفت نه اونها شب پیش سامان اینان دوباره گیر داد واسه سکس اما …

سکس تو خزر شهر 2

من دلم پیش نگار بود سریع یه فکری به ذهنم رسید گفتم بزار من یه زنگ بزنم الان میام زنگ زدم به نیما و گفتم تنور داغه نیما رو پیاده کردم دمه ویلای ساناز و گفتم رفتی اصلا حرف نزن و فقط بکن رسیدم ویلای خودمون و دیدم چراغها خاموشه رفتم در اتاق رو باز کردم که دیدم نگار دمر خوابیده و اون کون قشنگش رو كه نگها کردم تو 1 ثانیه عزیز خان اماده به خدمت وایساد بوی عطر قشنگ نگار تو اتاق پیچیده بود و نور ماه اتاق روشن کرده بود رفتم کنار نگار دراز کشیدم و یه نگاه به لبهای قلوه یش انداختم و شروع کردم ازش لب گرفتن خیلی اروم یه تکون خورد و دیدم زیپ شلوارم باز شد و کيرمو گرفت تو دستش و من دو دستی سرشو گرفته بودم و ازش لب می گرفتم برش گردوندم و ملافه رو زدم کنار که دیدم لخت لخته رفتم رو گردنش و کم کم اومدم پایين تر و به سینه هاش رسیدم با یه دست سمت چپی رو گرفته بودم و با دست دیگه سمت راست رو یه فشار دادم که با یه جیغ خواب از سرش پرید و منم شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش که اه اوهش درومداوم م م اومدم پاین تر و کس قشنگشو که تو تاریکی چیزی ازش معلوم نبود رو شروع کردم به خوردن و یه انگشتو فرستادم توش و با انگشت دیگه چوچوله ش رو نوازش می کردم اه و اوهش زیاد تر شده بود که دیدم داره ضایع میشه دستمو از تو کسش در اوردم و گذاشتم دهنش 1 مین بعد بلند شدم و عزیز خان رو دادم دستش اونم شروع کرد به ساک زدن با یه ریتم خاصی می خورد و به سرش که میرسید همچین ميک می زد که ابم می خواست بیاد رو شیکم خوابوندمش و سر عزیز خان رو گذاشتم توش یه اه کشید و بقیش رو تا دسته گذاشتم و با داد بلند تر اه کشید منم شروع کردم به تلمبه زدن اما خیلی خسته بودم و خیلی اروم تلمبه میزدم و هراز چند گاهی سرعت رو زیاد میکردم هر دفعه که می کردم تو کون قشنگش میخورد به شیکمم که خیلی حال ميداد یه 10 مین اروم تلمبه می زدم و بلندش کردم و یه وری خوابوندمش و گذاشتم توش و با سرعت شروع کردم به تلمبه زدن صدای اه و اوهش خونه رو بر داشته بود بکن بکن اه دارم کس می دم بکن اون احساس همیشگی اومد سراغم انگار از همه جای بدنم دارن سلولها میان تو کمرم و کشیدم بیرون و همرو پاشیدم رو سینه هاش یه لب 2 دقیقه ای گرفتیم که دیدم هنوز ارضا نشده و با 3 انگشت رفتم تو کسش و با اون یکی سینه هاشو ممالیدم که 20 دقیقه بعد اونم با یه اهی که كشید افتاد تو بغلم تازه چشمام رو رويهم گذاشته بودم که موبایل زنگ زد نیما بود

سكس در خزر شهر 3

نیما : کس خول خوابیدی ؟ نه ولی دارم می خوابم نیما : بجنب بیا که شهر فرنگه بکن بکنیه که به عمرت ندیدی نگارم ور دار بیار با خودم فکر کردم من که نگارو کردم نیما هم که نگارو کرده اگه اونجا بکن بکنه چرا نگار بدم بقیه بکن ؟ نگار : کی بود نیما بود ؟ اره نگار : چی گفت؟ هیچی گفت برم دنبالش تو هم بگیر بخواب خیلی خسته شدی! رفتم دنبال ویلای ساناز اینا ووووه چه خبر بود شوکه شدم تا حالا اینقدر کس و کون لخت با هم یجا تا اون موقع ندیده بودم اره 4 تا دختر لخت و نیما و سامان قاطی دخترا گم شده بودن نیما داشت کس ساناز رو میخورد و یکی دیگه از دخترا داشت واسش ساک می زد و اون طرفتر سامان که دوتا کس داشتن واسش ساک می زدن فقط جای من خالی بود سریع رفتم تو دستشویی و یه چندتا پیس اسپری زدم ولی نمی دونستم چه جوری می خوام بکنم نه جون داشتم و نه کمر ولی چاره ای نبود همچین موقعيتی دیگه گير نمی اومد اومدم بیرون که دیدم سامان یکی رو خوابونده داره ميخوره و اون یکی رو داره تلمبه میزنه نیما هم خوابیده بود زیر و ساناز داشت روش بالا پاین می پرید اون یکی دختره که شبیه ساناز بود اومد طرف من و بدون مقدمه شروع کرد لب گرفتن لبای خوش مزه ای داشت اما سریع کیرمو کشید بیرون و شروع کرد ساک زدن عزیز خان رو بزور بیدار کرد منتهی اثر اسپری نمي ذاشت اون لذت همیشگی را ببرم ولی حال می داد سریع منو انداخت رو کاناپه و نشست روم و سر عریز خان رو گذاشت تو و وقتی تا دسته رفت سرشو داد بالا و چشماشو بست شروع کرد به بالا پایین رفتن و اه اوه اما صدای اه و اوه اون انگار 3D بود از همه جای خونه صدای اه و اوه میومديه 5 مین بعد سامان خوابیده بود رو یکی از دخترا و نیما هم ساناز رو با یکی دیگه عوض کرده بود پوست برنزه موهای مشکی کون اندازه قابلمه و وقتی رو نیما بالا پاین می رفت سریع پا شدم و رفتم سراغ کون قشنگش و با انگشت رفتم توش صدای جیغش رو اسمون بود کیر به اون گندگی نیما تو کسش و انگشت من حالا تو کونش و شروع کردم به بازی کردن و ساناز هم داشت واسم ساک می زد و طبق معمول با گفتن این جمله …انگشتامو یکی يکی می کردم توش و دومی و سومی و… سر عزیز رو با هزار زحمت گذاشتم توش که با یه جیغ خفه شد کیرم و سعی کردم بکنم تو که اصلا راه نداشت خیلی تنگ بود صداش دوباره در اومده بود اما به جای اه اوه داشت فحش میداد! منم هر چی سعی کردم تا نصفه بیشتر نتونستم بکنم توش ولی همینم خیلی حال می داد و شروع کردم به تلمبه زدن من از کون و نیما تو کس ااه ه ووه ه ه ه و فحش با هم قاطی شده بود و سامانم یه نگاه انداخت و سریع پا شد اومد و کیرشو چپوند تو دهنه دختره هیچکاری نمی تونست بکنه و قطره های اشک بود که از چشماش مي یومد بیرون سانازم داشت از زیر خایه هامو می لیسید رو اسمونا بودم اما داشت ته دلم به حال دختر می سوخت من گفتم می خوام بیام وبا اون حالش گفت تو نریز تا گفت سامان همه ی ابشو تو دهنش خالی کرد و بعدش من کشیدم بیرون و منم پاشیدم تو صورتش نيما هم با يه حركت خودشو رسوند به دهن دختره و اونم خالی کرد رو صورتش چی شده بود چشماش رو نمی تونست باز کنه و صورتش پر از اشک و ابکیر بود من حس کردم دیگه از کمر فلج شدم و همه خوابیديم .

پایان