بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان سکسی: سکس مامانم با دوست داییم و…

داستان سکسی: سکس مامانم با دوست داییم من اشکان هستم و الآن ۱۸ سالمه که دارم این داستان رو می‌نویسم اما وقایعی که پیش اومده مربوط به شش سال پیشه و کلا زندگی خانواده ما رو تحت تاثیر قرار داد. من وقتی ده سالم بود از طریق یکی از دوستانم که همکلاسی هم بودیم با اینترنت آشنا شده و کار با اون رو یاد گرفتم. اینترنت وای فای هم که در خانه داشتیم و دوستم به من چند تا سایت سکسی معرفی کرد و به من آموزش داد که باید با فیلتر شکن برم به این سایتها و خیلی مطالب دیگه. از اون موقع تا دو سال بعد من مطالب این سایتها رو می‌خوندم و با سکس و مسائل مربوط به اون آشنا شدم. مثل تفاوت آناتومی مردها و زنها، دوران بلوغ ، حس جنسی ، آشنایی با روابط پدر و مادر ، طریقه تولید مثل و خیلی چیزهای دیگه. اینکه دوستم چطوری با این چیزهای آشنایی پیدا کرده بود چون موضوع داستان ما نیست ، بهش نمی پردازم که وقتمون تلف نشه و بیشتر به داستان مون بپردازیم.خواندن مطالب سکسی ، تغییراتی رو در من به وجود آورد که باعث شد با خواندن این مطالب در من احساسی خاص به وجود بیاد و کم کم یاد بگیرم با خودم ور برم (جلق زدن) تا بیشتر از خواندن داستانها لذت ببرم. البته اون موقع هنوز بلوغ نبودم و منی ازم خارج نمیشد اما با بعضی از داستانها به اوج می‌رسیدم و حس خاصی درونم ایجاد میشد که مثل ارضا شدن بود و بعدش بی حال میشدم. از اونجایی که این کامپیوتر مال من بود و از این رومیزیها بنابر این تو اتاق من بود و باز هم از اونجایی که مادرم منو مستقل بار آورده بود و تک فرزند هم بودم پس هیچوقت بدون در زدن وارد اتاقم نمیشد. البته من قیافم جوریه که همه فکر میکنند ضریب هوشیم پایینه اما در واقع دقیقا بر عکس بوده و خیلی با هوش و تیزم که همین مسئله باعث میشد زودتر آموزشهای دوستمو یاد بگیرم. ولی پدر و مادرم فکر میکردم که من اون کامپیوتر رو فقط برای بازی می‌خوام و بس.اما از خانوادم بگم تا باهاشون آشنا بشین. پدرم اسمش حمید هست و الآن چهل وهفت سالشه . شغلش دبیر رشته حسابداری بوده و به واسه معلوماتش در این زمینه حسابدار یک شرکت خصوصیه که البته مدیر عاملش ، رفیق قدیمی شه و چون پدرم تو حسابداری خیلی وارده ، واسه همین همه کارهای مربوط به حسابداری شرکت رو انجام میده و بابتش حقوق خوبی هم میگیره و حقوق دبیری هم که هست و پس مشکل مالی نداریم. از پدر بزرگم آپارتمانی به پدرم رسیده که ۱۲۰ متره و دو خوابه و ما اجاره نشین نیستیم. پدرم قدش متوسطه و چاقه. خیلی هم خوابش سنگینه و به خاطر کار زیاد ، شبها ساعت ده به بعد آلارم خواب میده و دیگه تا ده و نیم دیگه به خواب کامل می‌ره. مادرم اسمش نسرین هست و خانه داره . تماما خرج خونه و بقیه مسائل خونه مثل شرکت در جلسات ماهیانه ساختمون چهار واحدیمون بر عهده مادرمه. قدش حدود ۱۶۵ و وزنش هم حدودا نزدیک هفتاد میشه که مراقبه بیشتر از این نشه. پوست سفیدی داره با سایتهای بزرگ که نمیدونم سایزش چیه . شکمش متوسطه اما باسن پهنی داره که قبلاً اینطوری نبود اما بعداً میگم چرا به دلایلی رشد کرده. کلا چاق نیست اما بدنی پر و گوشتی داره.
منم که خودمو معرفی کردم اول داستان. قد و وزنم به خانواده مادریم رفته و قد بلند و لاغر هستم . البته بودم. اما الآن دو ساله باشگاه میرم و کمی رو اومدم و وزن گرفتم و با توجه به قد ۱۸۵ سانتی و وزن ۸۸ کیلویی ، هیکل متناسبی پیدا کردم . اما ماجراهایی که تعریف میکنم مربوط به ۱۲ سالگیمه ، اون موقع لاغر بودم و ریغو . تو خونه ما فقط من از اون موقع تا الان تغییر کردم و پدر و مادر همون‌جوری که تعریف کردم موندم. داییم هم اسمش محمود هست و چون خانواده مادرم همه شهرستان زندگی میکنند ، محمود از شروع خدمتش با ما زندگی میکنه تا آلان و هنوزم مجرده. تو اون زمان محمود چندماه آخر خدمتشو میگذروند و تو خدمت با دوستش که یکی از شخصیتهای اصلی داستان ماست آشنا شد.و اما دوست داییم که اسمش سعید هست که اونم لاغره و بچه جنوبه. از بندرعباس اومد تهران برای خدمت و دیگه برنگشت شهرشون البته بعضی مواقع برای شرایط کاری که از زمان خدمت برای خودش جور کرد بعضی مواقع میره شهرشون اما کلا تهران زندگی می‌کنه. سعید تقریبا هم سن داییمه و مثل بیشتر جنوبی‌ها پوست تیره ای داره. البته خیلی سیاه نیست و کمی پوستش روشن تره اما تو خونه ما که همه پوست سفید داریم اون سیاه پوست به حساب میاد. سعید تو کار واردات پوشاکه و خیلی آدم زرنگ و کاسبیه. از وقتی اومد تهران و تو همون سربازی به خاطر هوش بالایی که داشت کار پیدا کرد و تو بازار تهران پیش یکی از دوستان پدرش راه و چاه کار تو صنف پوشاک رو یاد گرفت. یکسال و نیم بعد از شروع کار ، تصمیم گرفت مستقل بشه و با پولی که جمع کرده بود میرفت ترکیه و جنس میآورد و تو بازار تهران با کمک صاحب کار قبلیش جنسا رو می‌فروخت و کم کم سرمایشو بیشتر کرد. البته من اینا رو بعداً و به واسطه داییم متوجه شدم. داستان من از وقتی شروع میشه که پای سعید به خونه ما باز شد و مدت کوتاهی با زندگی میکرد. البته حدودا شش هفت ماه اول که سرباز بود زیاد پیش ما نمیومد و بعضی شبها خونه ما می‌خوابید . بیشتر وقتا تو پادگان بود و یا اگر میتونست مرخصی بگیره میرفت ارومیه جنس میآورد. ولی بعد از خدمت چون کسی رو اینجا نداشت و ما هم کاملا باهاش آشنایی پیدا کردیم به درخواست داییم و اجازه پدرم با ما زندگی میکرد. البته اینو بگم که داییم و دوستش جفتشون لیسانس وظیفه بودن و ظهر بعد از ناهار از پادگان میزدن بیرون . داییم میومد خونه و سعید میرفت سرکار و بعد هم که تو کار مستقل شد ، فقط وقتهایی که می رفت جنس بیاره یا شبهایی که خونه ما بود ، بقیه وقتشو تو پادگان بود.وقتی خدمتش تموم شد به خاطر سرمایه ای جمع کرده بود می رفت ترکیه و مستقیم از اونجا جنس میآورد . هر وقت هم که پارتیه جنس به دستش می‌رسید و می‌فروخت برای جبران لطف پدرم و زندگی کنار ما ، در سفر بعدیش برامون سوغاتی های خوبی میآورد که اکثرا لباس بود و خیلی هم شیک.کلا خیلی با جنم و باحال بود. محمود و سعید خیلی شوخ و اهل بگو بخند بودن و وقتی که شبها دور هم جمع می‌شدیم خیلی خنده بازار بود . سعید مخصوصا خیلی شیطون بود از سفرش خاطرات باحال تعریف میکرد و می‌خندیم. بابام کلا آدم راحتی بود و اصلا گیر نیود و تا وقتی خستگی کار بهش اجازه میداد بیدار بود و تو جمع خانواده ولی وقتی خوابش می‌گرفت بدون رودروایسی ، اعلام میکرد وقت خوابشه میرفت تو اتاقشون می‌خوابید. اما بقیمون تا نصف شب بیدار بودیم و مشغول حرف زدن و …. مادرم بعد از یه مدت دیگه عادت کرده بود به حضور سعید تو خونمون و راحتتر لباس میپوشید و میدونست بابام گیر نمیده و زیاد خودشو سفت نمی‌گرفت جلوی سعید. البته اوایل حضور سعید در خونمون خیلی رعایت میکرد و پوشیده بود لباساش ولی بعد از مدتی دیگه لباسهای راحتتر میپوشید. مادرم جلوی مهمونای غریبه اینطوری بود که تیشرت و دامن تقریبا گشاد تنش میکرد به خاطر اندامش و یه شال هم مینداخت سرش که همه جایش پوشیده بود ولی بعدا جلو سعید شلوار و تیشرت تنش میکرد. سعید هم به اندام مامانم نگاه نمیکرد یا لااقل جلوی ما اینطوری نشون میداد و داییم هم به خاطر مجوز بابام حساسیت نشون نمیداد ، مخصوصا اینکه سعید دیگه دوست صمیمیش بود و به دیگه قاطی شده بودن با هم. دایی محمود هم بعد از اتمام خدمت با پارتی بابام تو شرکت استخدام شده بود و با بابام و سعید می‌رفتند بیرون و به کارهای روزمره می‌رسیدند و بعد ازطهر با هم بر می‌گشتند خونه.
از این جمع خانواده فقط منو مامان میموندیم که من صبحها میرفتم مدرسه و ظهر زودتر از همه برمیگشتم خونه . مامانم هم که خونه دار بود و اگر خرید نداشت همیشه خونه بود. شب هم از ساعت هشت به بعد بقیه تقریبا با هم میرسیدن. دیگه کم کم تو جمع شبونمون مادرم با سعید شوخی لفظی میکرد و جواب شوخیهای همو میدادن و با هم می‌خندیدیم. این شوخیها بعضی وقتا به کل کل مامانم و سعید هم می‌رسید. یه شب که مشغول حرف زدن بودیم ،بابام رفته بود بخوابه و داییم هم دستشویی بود و منم تو هال پیش مامان و سعید بودم که مامانم گفت ترکیه که میری به نظرت زنهای اونجا خوش هیکل ترن یا زنهای ایرانی. سعید هم با لحن شوخی گفت اگر منظورتون از زنهای ایرانی ، شما هستید که باید بگم زنهای اونجا خوش هیکل ترن. مامانم که اخلاق سعید و می‌شناخت گفت ای بی ادب. یعنی اونا از من خوش هیکل ترن و دمپایی رو فرشیشو آروم پرت کرد سمت سعید که اونم فرار کرد سمت اتاق من و بعد دومی رو هم پرت کرد. بعد کمی هر سه خندیدیم و سعید برگشت تو هال . داییم که از دستشویی اومد بیرون ، مامانم بحث رو عوض کرد که من تعجب کردم چرا جلوی داداشش بحث رو ادامه نداد و سعید هم عادی برخورد کرد که مثلا تعجب نکرده. موقع خواب طبق معمول منو دایی تو اتاق من خوابیدیم و سعید هم تو پذیرایی داییم براش جا انداخت. همه خوابیدیم و صبحش داییم و بابام رفتن سرکار .منم آماده شدم برم مدرسه و سعید هم چون باید میرفت فرودگاه دیرتر بیدار شد . مامانم بیدار بود و با لباسهای دیشبش تو آشپزخونه صبحانه أماده میکرد. فکر میکردم مامانم با توجه به نبود بابام اینا به مانتو هم بپوشه که اینکار رو نکرده بود و مثل همیشه بود . من از اتاق اومدم بیرون و به اصرار مامانم رفتم صبحونه بخورم و سعید هم از دستشویی اومد و به ما ملحق شد. همونطو. که قبلاً گفته بودم چون سنم کم بود و به خاطر قیافم همه فکر مبکردن من چیزی حالیم نیست ، مامانم و سعید سر صبحانه با هم شوخی میکردن و مانم گفت پس رو حذف پیشین هستی دیگه. سعید گفت کدوم حرف. مامانم گفت همون مقایسه هیکل منو زنهای ترکیه ای. سعید با خنده گفت باید ایندفعه بیشتر توجه کنم بعد جوابتو بدم. مامانم : به من بیشتر توجه کنی یا اونا. سعید: هر دو. مامان: یعنی تا حالا متوجه هیکل من نشدی؟ سعید : زیاد توجه نکردم اما از این به بعد بیشتر توجه میکنم. مامانم پاشد رفت از بالای ظرفشویی چیزی برداره و پشتش به میز بود و سعید هم که روبروی ظرفشویی بود داشت روبرو رو نگاه میکرد و حواسش به من نبود. منم یه لحظه رد نگاه سعید رو دنبال کردم و دیدم به پشت مامانم نگاه می‌کنه. تازه متوجه شدم مامانم به اون تیشرت نارنجیش که خط کرست مشکیش از پشتش مشخص بود و شلوار پارچه ای که به خاطر پهن بودن باسنش و رونهای گوشتیش به تنش چسبیده ، اونجا وایساده و وقتی دیدم مانم داره بر میگرده سمت میز سرمو انداختم پایین و لقمه تو دستم می‌خوردم و سعیدم مشغول خوردن صبحانه اش شد. بعد از صبحانه گفتم مامان من میرم مدرسه و مامانم که نمی‌دونم چرا حول شده بود گفت لباسهای باشه عزیزم برو. سعید به من گفت صبر کن من برم لباسمو بپوشم و چمدونمو بردارم برسونمت مدرسه و خودمم برم کاری دارم و انجام بدم و از همون ور برم فرودگاه. بعد به مامانم گفت بی زحمت یه آژانس برام بگیرید که اشکان هم پیرس نشه . ممنون. و کمی با عجله که معلوم بود اونم حوله رفت تو اتاق منو آماده شد و با چمدون اومد بیرون. آژانس هم زود اومد و ما رفتیم که از خونه بریم بیرون. مامانم اومد بدرقه ما و دیدم خیلی کوتاه و با دقت به تیپ و هیکل سعید یه نگاه کرد. بعد به سعید گفت مراقب خودت باش. دوباره سعید حول شد و سریع خداحافظی کرد و راه افتادیم به سمت پایین و رفتیم. همه اینها خیلی سریع بود و هر بچه ای جای من بود متوجه نمیشد اما من را داستان‌هایی که خونده بودم همش تو آژانس فکرم مشغول بود و اصلا نفهمیدم سعید چی داره میگه. رسیدیم مدرسه و من زود پیاده شدم رفتم سمت در مدرسه و آژانس راه افتاد و رفت. ————تا اینجای داستان رو داشته باشید تا بعدا بقیشو ادامه بدم. راستی یادم رفت بگم از یه جای داستان به بعد ، با توجه به پیشرفت داستان و تصویرسازی بهتر از زبون مامانم قصه رو تعریف میکنم. البته یه جاهاییشو که من حضور نداشتم خودش برام تعریف کرد و به جاهایی هم خودم بدون اینکه بفهمه از زبونش شنیدم. امیدوارم بتونم مسیر داستان رو اونجوری که می‌خوام پیش ببرم تا شما عزیزان لذت بیشتری ببرید. یه عکس هم اگر بتونم آپلود میکنم تا بیشتر با هیکل مامانم و سعید آشنا بشید.
ادامه از نسرین .تو یکی از شب بیداری ها بعد از جدا شدن حمید از جمع خانواده ، محمود پیشنهاد داد پاسور بیاره و بازی کنم. من گفتم که فقط چهار برگ بلدم و داداشم و سعید هم گفتن پس همون‌جوری بازی میکنیم. چون سه نفر بودیم باید هر کدوم تکی باشیم و یار نداشته باشیم. در حین بازی می‌دیدم سعید داره جر می زنه و امتیاز میگیره ، که فهمیدم و بهش گیر دادم و سعید هم انکار میکرد. رفتم سمتش تا ورقهاشو ازش بگیرم و دستشو رو کنم که تو همین حین برای اولین بار دستشو رو لمس کردم و تو همین فعل و انفعالات که می خندیدیم من متوجه چیزی شدم که نظرمو خیلی جلب کرد. اونم اختلاف رنگ پوست منو سعید بود که من خیلی سفید بودم و اونم در برابر من خیلی رنگ پوستش سیاه به نظر میومد. یه بار که از دوستم یه فیلم سوپر گرفته بودم و مواقع تنهایی نگاه میکردم ( از ویدئوهای وی اچ آی داشتیم) که یه مقدار باهاش خودمو خالی کنم و کنبودهامو جبران، دیدم یه مرد سیاهپوست که نوکر خونه بود با زن سفید پوست سکس میکنن. خیلی از اون قسمت فیلم خوشم میومد و زیاد نگاه میکردم . با لمس دست سعید و توجه به اختلاف رنگمون ، تصاویر اون فیلم برام تداعی شد. همین اتفاق به ظاهر ساده آتیش درونمو شعله ور کرد و اومدم سرجام نشستم و برای اینکه قضیه تابلو نشه به محمود گفتم : داداش من زورم نمی‌رسه و تو باید دستشو رو کنی. محمود داشت با سعید کلنجار میرفت و منم رفتم تو فکر همون فیلمه. و با صدای داداشم به خودم اومدم که گفت بیا آبجی بالاخره تونستم دستشو رو کنم. بازی به هم خورد و دیگه تصمیم گرفتیم بریم بخوابیم. اون روز گذشت تا رسید به اون صبحی که پسرم تعریف کرد. سعید باید میرفت فرودگاه . شوهر و داداشم رفتن سر کار . من موندم و پسرم و سعید. طبق معمول صبحهام بیدار شدم تا برای اشکان صبحانه آماده کنم که بره مدرسه. لباسهای دیشب رو پوشیدم تا ببینم در نبود حمید و محمود ، سعید طرز نگاهش تغییر می‌کنه یا نه. از اشکان هم خیالم راحت بود که تو باغ نیست و یه جورایی انگار تنهام. خلاصه تیشرت نارنجی تقریبا نازک و آستین کوتاه و شلوار پارچه ای که دیشب تنم بود رو دوباره پوشیدم. تو آینه نگاه کردم و چرخی زدم. قشنگ سینه بزرگ و باسن پهنم تو چشم میومد . تو دلم آشوبی بود که نگو. رفتم از اتاق بیرون و یه راست سمت دستشویی. یه آبی به دست و صورتم زدم که هم خوابم کامل بپره و هم هیجانمو کنترل کنم. به رفتم سمت آشپزخونه و مشغول آماده کردن صبحانه. اشکان و سعید هم به فاصله کم اومدن سر میز . وسایل صبحونه چیده بودمو مشغول خوردن بودیم که تصمیم گرفتم سعید رو امتحان کنم. پاشدم و پشت به میز وایسادم که مثلا پیش دستی بردارم از آبچکون بالا سرم و تو آینه کوچیکی که بغل ظرفشویی بود داشتم سعید رو میپاییدم. اولش سرش پایین بود تا اینکه دیدم سرشو اورد بالا و منو از پشت دید. دیدم که از بالا تا پایین رو دید و مطمئنیم از زیر تیشرت نارنجی و نازکم ، متوجه سوتین مشکی که تنم بود ، شده و بعد از اینکه نگاهشو به سمت پایین آورد برای یک دقیقه روی باسنم زوم کرد و منم بعد از کمی مکث برگشتم سمتش. دوباره سرشو انداخته بود پایین و من نشستم رو صندلیم . به سعید تعارف کردم بیشتر صبحونه بخوره و همزمان هم کمی خم شدم تا مقداری از چاک سینه های درشتم تو دیدش قرار بگیره. اونم چند ثانیه نگاه کرد و فهمیدم قشنگ اون چاک وسوسه انگیز رو دید و متوجه حرکات من شده. بعد هم با هم چشم تو چشم شدیم و من که به خاطر تحریک شدنم حول شده بودم ، به اشکان گفتم عزیزم مدرسه است دیر نشه . پسرم هم پاشد و دیگه بقیشو هم که اشکان تعریف کرد. بعد از رفتن سعید و اشکان دیگه کاملا حالم خراب شده بود و مجبور شدم به اون فیلمه پناه ببرم تا خودمو ارضا کنم. تو اون دو شبی که سعید خونه نبود ، یه جوری بودم و دل تو دلم نبود. تصمیم گرفتم ببینم میتونم رو سعید حساب کنم و قابل اعتماد هست یا نه. البته با اون نگاههایی که داشت و طرز برخوردش تو جمع جوابمو میدونستم اما باید مطمئن میشدم. ادامه از اشکان سه روز بعد از رفتن سعید و ظهر که از مدرسه اومدم ، ناهارمو خوردم و رفتم اتاقم که هم سری به کامپیوتر بزنم و بعد هم طبق عادتم بخوابم. یه داستان سکسی که یه نفر از رابطه مامانش با دوست باباش گذاشته بود خوندم و بعد که خسته شدم ساعت ۲ عصر رفتم خوابیدم. بعد از فکر کنم ۳ ساعت بیدار شدم. اومدم از اتاق برم بیرون که چمدون سعید رو گوشه اتاقم دیدم. فکر میکردم سعید شب با بابام اینا میاد. چون همیشه از سفر که میومد میرفت شرکت بابام اینا و سری بهشون میزد و شب باهاشون میومد خونه اما ایندفعه از فرودگاه یه راست اومده بود خونه. با خوندن اون داستانه و رفتارهای سعید و مامانم رفتم تو فکر. تصمیم گرفتم لای در اتاقم. آهسته باز کنم که اگر تو حال نشسته باشن متوجه من نشن ، ببینم طرز برخوردشون چجوریه. مثل اینکه سعید هم تازه رسیده بود چون جوری حرف میزدن که انگار فقط سلام علیک کرده بودن و سعید اومده بود تو اتاق چمدونشو گذاشته و لباس عوض کرده و بعد رفته بود تو هال.
قسمت اتاق من تو خونمون جوریه که وقتی از اتاق میای بیرون سمت چپت یه دیوار نیم متری داره که وقتی ردش می‌کنی وارد هال میشی. سمت چپ اتاق من آشپزخونست که اپنه و اونورش هم اتاق خواب مامان و بابامه . بعد از اتاق اونا هم یه دیوار ال مانند که به درب ورودی آپارتمان میرسه . بعد دوباره یه دیوار کوتاه که به پنجره نورگیر خونمون ختم میشه. بعد از نور گیر هم پذیرایی یو مانند هست که تقریبا بزرگه . یه دست مبل ، توی پذیرایی و یه دست راحتی ال مانند توی هال خونه چیده شده. در اتاقمو باز کردم و چون هیکل ریزه و لاغری داشتم پشت اون دیوار مخفی شدن تا یواشکی مامانم و سعید رو تحت نظر داشته باشم. هردوشون رو از پهلو می‌دیدم. سعید رو به آشپزخونه وایساده بود و مامانم روبروش. جالب بود سعید یه تیشرت اندامی پوشیده بود که به قد بلند و شکم صافش میومد و جالبتر شلوار گرمکن تنگی که تا حالا تو تنش ندیده بودم. وقتی مامانمو دیدم قشنگ شاخ درآوردم. یه آرایش عالی کرده بود که بر خوشگلی صورتش افزوده بود. یه تیشرت صورتی که از بغل قشنگ برآمدگی سینه های بزرگش دیده میشد و یه شلوار استرچ قرمز براق که حتی جلوی دایی محمود هم تا حالا نپوشیده بود. موهای مش کردشو هم دم اسبی بسته بود. دیگه مطمئن شدم اینا هر دوشون منتظر همچین فرصتی بودن. منم که به خیالشون تو اتاق خوابم ولی حتی اگر پیششون تو حال بودم واسشون فرقی نداشت چون فکر میکردن من چیزی حالیم نیست مخصوصا با قیافه غلط اندازم. بقیشو مامانم تعریف میکنه : همونطور که گفتم بعد از رفتن سعید تا دو روز تو حال خودم نبودم . تا اینکه روز برگشتن سعید رسید و من از صبح داشتم فکر میکردم چطوری خودمو بهش نشون بدم که تحریکش کنم. اما خوب همیشه از مسافرت که میومد یه راست میرفت پیش شوهر و برادرم و شب با اونا میومد خونه. ظهر پسرم از مدرسه اومد. ناهارشو که دادم گفت می‌ره تو اتاقش تا با کامپیوتر بازی کنه و بعدش بخوابه. دعا میکردم سعید از فرودگاه مستقیم بیاد خونه تا با هم تنها باشیم و من نقشمو پیش ببرم. حضور اشکان واسم مهم نبود چون بچه بود و کلا احساس میکردم یه مقدار نسبت به سنش هم کمتر حالیش میشه. ساعت حدود پنج و نیم بعدازظهر بود که زنگ خونه به صدا در اومد . حوصله کسی رو نداشتم. گفتم اه این سرخر کیه این وقته روز . اون موقع آیفون تصویری نداشتیم . بعدا تو جلسه ساختمون تصمیم گرفتیم نصب کنیم. خلاصه اف اف رو جواب دادم و گفتم کیه؟ از اون ور سعید بود که جواب داد . وااای دیگه بهتر از این نمیشد. چقدر فهمیده است این پسر. نخی که قبل از سفرش بهش دادم رو خوب گرفته بود. در رو باز کردم تا بیاد بالا. حول کرده بودم. سریع پریدم تو اتاق در رو بستم تا به خودم برسم. سعید اومده بود تو آپارتمان و بلند گفت سلام صاحب خونه. از اتاق با کمی اشوه گفتم : سلام سعید جون. خوش اومدی عزیزم. من تو اتاقم کمی کار دارم الآن میام بیرون. مطمئن بودم سعید تعجب کرده از این سبک حرف زدنم چون تا حالا اینطوری باهاش صحبت نکرده بودم. سعید گفت : پس منم میرم تو اتاق اشکان تا چمدونمو بذارم اونجا و لباس عوض کنم بیام. نسرین : باشه عزیزم برو .فقط اشکان بیدار نشه هااااا.بعد از آرایش و پوشیدن لباس خودمو تو آینه برانداز کردم . چی شده بودم . با این تیشرت یقه گرد قسمت زیادی از چاک سینه های بزرگم و با این استرچ قرمز براق می‌تونستم باسنمو تحریک کننده تر نشون بدم. مخصوصا که سعید جنوبیه و مردای جنوب همه خودشون حشری و داغن. فکر کن من با اینجوری برم جلوش اشوه بیام درجا یه بار ارضا میشه. از اتاق اومدم بیرون و دیدم سعید روی راحتی نشسته. وقتی منو دید با چشمهای از حدقه بیرون زده منو نگاه میکرد. باز بهم سلام کردیم و من دستمو به سمتش دراز کردم و باهاش دست دادم. قشنگ میشد دید که داره شاخ در میاره . آخه از این رفتارها از من ندیده بود . منم حواسم به هیکل و لباسش بود. یه شلوار گرمکن تقریبا تنگ پوشیده بود که میشد با کمی دقت برآمدگی جلوشو دید. فکر کنم آلتش یه تکونی هم خورده بود از دیدن من تو این وضعیت ، چون یه خورده برآمدگیش بیشتر هم شده بود. من : سعید جون سفرت راحت بود؟ الهی بمیرم چرا وایسادی؟ خسته ای. بشین تا حسابی ازت پذیرایی کنم عزیزم.سعید : ممنون. زحمت میشه.م: خواهش میکنم عزیزم. بشین راحت باش. نشست جوری که کاملا به آشپزخونه دید داشت.منم یه دمپایی قرمز پوشیده بودم که وقتی باهاش راه میرم قشنگ باسنم تکون بخوره و خودمم خیلی ریز قرار باسنمو بیشتر کردم که دیگه هلاکش کنم. با اینکه پشت سرمو نمی‌دیدم ، اما سنگینی نگاهشو رو باسنم حس میکردم. من به خاطر اتفاقات گذشته دیگه تابویی نداشتم اما سعید … دو بار به خاطر چایی و شیرینی رفتم سمتش و با لبخند بهش تعارف کردم و خم شد تا برداره و بتونه مقدار بیشتری از سینه هامو ببینه و بعد با همون قر و قمیش برمیگشتم سمت آشپزخونه. تو این تعارف کردنها هم دیدم که آلتش کاملا بزرگ شده بود که سعی کرده بود جابجاش کنه که دیده نشه ولی به خاطر شلوار گرمکن تنگی که تنش بود ، بیشتر خودنمایی میکرد. فکر کنم اونم میخواست با اینکار منو هوایی کنه که اتفاقا موفقم شده بود و حاضر بودم تو همون شرایط بیاد تو آشپزخونه و از پشت بغلم کنه و به زورم که شده سوراخمو پر کنه.
ادامه از نسرین.
بعد از پذیرایی از سعید رفتم تو هال و در فاصله یک متری نشستم رو راحتی و رو به سعید با اشوه زیاد گفتم
ن : سعید جون تو این سفرت مقایسه کردی.
س : چی رو ؟
ن : اندام خانمهای ترکیه با خانمهای ایرانی.
س : با همه خانمهای ایرانی نه اما با شما چرا
ن : خووووب . نتیجه چی شد؟
س با لبخند شیطنت آمیز : اندام شما بی نظیره. خانمهای ترکیه که هیچی ، خانمهای هیچ جای جهان با شما قابل مقایسه نیست.
تو دلم گفتم ای زبون باز ، میخوای مخ منو بزنی.
ن : خوشحالم. دیدی گفتم . تو میگفتی اونا بهترین.
س : اون که داشتم سر به سرتون میزاشتم. شما هم خوب حرص میخوری از
ن : چرا سر به سرم میذاشتی. دلت میاد اذیتم کنی
س : آخه شما جذابید، حرص میخورید جذابتر هم می‌شید.
با این حرفش برای یک دقیقه حرفی نزدیم و فقط تو چشمهای هم زل زده بودیم و با نگاه با هم حرف میزدم. نمودنم اون دقیقا چی میگفت اما من داشتم با نگاهم میگفتم سعید تو اگر از نیاز من خبر داشتی همین الآن میپریدی رومو رو همین راحتی کارمو میساختی. یه دفعه سعید برای اینکه سکوت سنگین رو بشکنه گفت
س : راستی مقداری سوغات آوردم از اونجا که امشب می‌خوام تقسیم کنم اما یه سوغاتی ویژه برای شما آوردم که روم نمیشد بهتون بدنش اما شما کار منو راحت کردید و دیگه از این بابت خجالت نمیکشم.
ن : چی شد که خجالتت ریخت؟ اصلا چی هست این سوغاتی که روت نمیشد بدی بهم.
س: شما با این لباسهایی که امروز تنتون کردید و این آرایش زیبا منو متوجه کردید که از پوشیدن لباسهای زیبا خوشتون میاد. بفرمایید ناقابله.
یه چیزی مثل یه جعبه بود که کادو پیچ شده بود. اومدم باز کنم که
س : می‌خواید اینجا بازش کنید؟
ن : آره . مگه مشکلی داره؟
س : نه . گفتم شاید معذب بشید . اگر مشکلی نداربد باز کنید. اتفاقا اینطوری متوجه میشم که خوشتون اومده یا نه
منم کادو رو باز کردم و دیدم یه جعبه است که یه زن خوشگل که بدنش تو مایه های من اما کمی لاغرتر به لباس خواب توری به رنگ یشمی پوشیده و زیرشم فقط شرت و سوتین تنش بود. جعبه رو باز کردم و لباس رو درآوردم دیدم همون لباس ولی به رنگ قرمز هست. لباسهای از بالا دو تا بند داشت که روی شونه سوار میشد و قسمت توریش از وسطای سینه بود تا یه وجب زیر باسن اون زنه. ولی من میپوشیدم ، چون باسنم از اون زنه بزرگتر بود فکر کنم تا وسطای باسنمو پوشش میداد.خیلی خوشحال بودم. گرفتمش رو بدنم و رو به سعید گفتم
ن : واااای سعید جون چقدر خوشگله . چه سلیقه خوبی داری. مرسی عزیزم. تا حالا شوهرم لباس به این قشنگی برام نخریده بود. قربونت برم عزیز دلم.
س با لحنی صمیمیتر : خواهش میکنم. خوشحالم خوشت اومده. برای خانمی به خوشگلی و خوش هیکلی تو بایدم لباس خوشگل می‌خریدم.
با این حرفش دیگه قشنگ حالی به حالی شدم ، جوری که دوست داشتم با تمام وجود بپرم تو بغلش و لبامو تقدیمش کنم. خواستم امتحانش کنم. با حالتی ناراحت گفتم
ن : ولی حیف ، برای کی بپوشم اینو
س : خوب برای سوهرت دیگه
ن : حمید رو که میبینی ، دو جا کار می‌کنه و شبا که میاد خونه اینقدر خسته هست که تو جمع شبونمون هم نمی‌مونه و زود می‌ره می‌خوابه.
س : خوب …
ن : خوب چی؟
س : هیچی
ن : نه بگو. حرفتو کامل برن دیگه
س : آخه میترسم هم ناراحتت کنم و هم فکر کنی به خاطر یه سوغاتی ناقابل که جداگونه برات آوردم، دارم پررو بازی درمیارم
تقریبا میدونستم چی میخواد بگه اما روش نشد. بهش چراغ سبز نشون دادم که حرفشو کامل بزنه
ن : اولا که خیلیم قابل داره دوما تو اینقدر مودب و خوبی و اینقدر عزیزی برام که اندازه شوهرم برات ارزش قائلم.
س : راستش خواستم بگم ، یه بار که کاملا تو خونه تنها بودیم بپوش که ببینم و نظر بدم. البته اگر خودتم دوست داشته باشی
ن : چرا که نه. اتفاقا خیلیم دوست دارم اینکار رو بکنم. آخه من خیلی دوست دارم . هر زنی آرزو داره یه شوهر مثل تو داشته باشه.
س : واقعا؟ مگه من چجوریم؟
ن : خوش هیکل. خوشتیپ. با هوش. قد بلند . گرم و بااحساس.
س : ممنون . لطف داری. راستی امشب پیش حمید و محمود نگو که اینو هم برات آوردم. آخه ممکنه یه وقت بد بشه
ن با اشوه زیاد : آره می‌دونم . این فقط یه رازه بین منو تو . آخه اینو فقط میتونم برای تو بپوشم.
با خودم فکر کردم بهتره تیر خلاص رو بزنم تا بفهمه من دقیقا چی میخوام. لباس رو با دقت تا کردمو گذاشتم تو جعبه و درشم بستم. پاشدم ظرفهای کثیف رو برداشتم و ایندفعه با قر خیلی زیادی که به باسنم دادم رفتم تو آشپزخونه و وایسادم جلوی ظرفشویی شروع کردم به شستن. دیدم اومد و بغل دستم ایستاد.
ن : عزیزم چیزی میخوای بهت بدم؟
س: نسرین جان ، یه لیوان آب بهم میدی؟
ن: آره عزیزم. چرا ندم. فقط دستم کفیه. میشه خودت از کابینت بالای آبچکون لیوان برداری . آبم تو یخچاله.
البته جای دیگه هم لیوان داشتم اما دیگه وقتش بود برای یه سکس پر حرارت آمادش میکردم . چون دیگه واقعا طاقتم تموم شده بود. اومد پشت سرم و توی فضای کم بین منو و صندلی میز غذاخوری قرار گرفت.
اندازه یک وجب جلوم جا داشتم اما از جام تکون نخوردم. احساس کردم به لپ سمت چپ باسنم یه چیز کلفت و دراز و داغ رو با بالا قرار گرفت. در کابینتو باز کرد تا لیوان رو برداره اما چون من جلوش بودم دستش نرسید. نگاه کردم گفتم : عزیز دلم بیا این ورتر تا دستت برسه. اونم همینطور که میومد به سمت راست ، آلت بزرگشو مالوند به باسن گوشتی من . تا رسید به چاک باسنم یه ذره باسنمو دادم عقبتر تا همونجا نگهش داره. احساس میکردم داره از کوسم آب میچکه . خیلی تحریک بودم. س: از کدوم ایوانا بردارم.
ن با صدایی که از حشر زیاد میلرزید: از اونایی که طبقه دوم کابینه بردار.
دست چپشو گذاشت روی بازوی لخت و سفیدم و دست راستشو دراز کرد که برداره و آلتشو به چاک باسنم فشار داد . یه اههههه کشدار ازم در اومد. اونم مثلا دستش نمی‌رسه بیشتر خودشو به سمت جلو و بالا کشید ولی بازم دستش نرسید. چند بار دیگه هم اینکار رو کرد و هی روی باسنم بالا و پایینش میکرد. یه جورایی غیر علنی داشتیم سکس میکردیم. منم چیزی نمیگفتم تا ببینم تا کجا پیشروی می‌کنه. دست چپشو را از روی بازوم برداشت و از پهلوم رد کرد و گذاشت زیر سینم و منو به سمت خودش فشار داد و دوباره شروع کرد بالا و پایین کردن. داشتم به اوج لذت نزدیک میشدم و در نهایت ارضا شدم. موقع ارضا یه اههه دیگه کشیدمو اسکاچ ابری که دستم بود به شدت فشار دادم. سعید متوجه شد و ایندفعه با دراز کردن دستش به لیوان برداشت . با دست چپش سینه چپمو به فشار آروم داد. به بوسه روی گردنم زد و تشکر کرد رفت سمت یخچال . آب خورد و رفت تو هال نشست سر جای قبلیش.
از لحظه ای که سعید اومده بود خونه تا این اتفاقات که بینمون افتاد ، تقریبا دو ساعتی شده بود. دیگه نزدیک اومدن داداش و شوهرم بود. باید لباسامو عوض میکردم. رفتم تو هال و به سعید گفتم : عزیزم من برم یه دوش بگیرم و بیام . ببخش تنهات گذاشتم. با این حرف بهش فهموندم که دارم معذرت می‌خوام که منو ارضا کرد اما خودشو نه. رفتم حوله و لباس آماده کردم و پریدم تو حموم. زیر دوش که قرار گرفتم با خودم فکر میکردم که چقدر سعید پسر خوبیه و مطمئنیم بودم اگر خودمو کامل در اختیارش قرار بدم اول به فکر منه و منو ارضا می‌کنه بعد خودشو. احساس عجیبی داشتم. حس کردم بهش علاقه پیدا کردم و دلم میخواد دفعه بعدی که با هم تنها شدیم ، واضح بگم که دوستش دارم و دارم عاشقش میشم.
ادامه از اشکان. وقتی سعید داشت از آشپزخونه میومد بیرون ، فورا رفتم سمت اتاقم و پریدم رو تخت . میخواستم اگر سعید اومد تو اتاقم ، جوری جلوه بدم انگار تازه از خواب بیدار شدم. اما با چیزایی دیده بودم ، شده بودم مثل آدمای منگ و واقعا انگار تازه از خواب پریدم. با اطلاعاتی که داشتم ، میدونستم که مامانم به عنوان زن شوهردار نباید به همین آسونی خودشو در اختیار سعید میذاشت . اصلا چرا کارشون به اینجا کشید. سعید در مورد مامانم چه فکر میکرد. و خیلی سوالای دیگه از مغزم رد میشد اما میدونستم این شروع اتفاقات جدید خواهد بود. سه شب بعد شب جمعه بود و فرداش همگی تعطیل بودیم. طبق روال هر شب دور هم بودیم ، بابام به خاطراینکه فردا تعطیل بود بیشتر بیدار مونده بود. بعد از خوردن میوه مادرم برای هممون شربت آلبالو درست کرد و لیوانهای شربت رو تک تک میآورد برامون که جای تعجب داشت. وقتی لیوان سعید رو بهش داد چند لحظه تو چشمهای هم خیره شدن که بابام و داییم متوجه نشدم. این تک تک آوردن لیوان‌ها و چشم تو چشم شدن اون دو نفر بدجور باعث شکم شد. حسی بهم میگفت نباید شربتو بخوری. منم فکر به سرم زد. بابا و دایی که تا ته لیواناشون رو خورده بودن ، منم لیوانمو که دست نخورده بود برداشتم و گفتم مامان ، من میرم پای کامپیوترم باهاش کار دارم ، شربتمم همونجا میخورم. پاشدم و رفتم تو اتاقم و کامپیوتر رو روشن کردم و یه سری کشیدم یه وقت کسی نیاد سمت اتاق من. بعد محتویات لیوانو ریختم داخل گلدونی که توی اتاقم بود. بعد از ده دقیقه مامان اومد پیشم و با لحن مهربون گفت پسرم شربتتو خوردی؟ می‌خوام لیوانشو ببرم بشورم و بدون اینکه منتظر جواب من باشه رفت. منم کامپیوتر رو خاموش کردم و رفتم تو هال پیش بقیه. حواسم بود ببینم بابا و دایی که شربت خوردن چه تغییری میکنم و منم مثل اونا رفتار کنم. چون دقیقا نمی‌دونستم مامان چی تو شربت ریخته و قراره چی پیش بیاد. بعد از حدود نیم ساعت متوجه شدم بابا و دایی جفتشون دارن چرت میزنم. منم ادای چرت زدن درآوردم. مامان که این وضعیت رو دید به ما سه نفر گفت : خوب خوابتون میاد پاشید برید سرجاتون بخوابید دیگه. من کلا خودمو به خواب زدم و سرمو گذاشتم رو بالشت بغل دست سعید. اما بابا و دایی پاشدن و تلو تلو خوردن خودشونو رسوندن سرجاشون و خوابیدن. منم که مثلا خواب بودم ، سعید بلندم کرد برد روی تختم خوابوند و درم پشت سرش بست رفت. بیست دقیقه (حدودا) دیدم در اتاق باز شد و مامان اومد تو اتاق رفت سمت دایی و محکم تکونش داد و با صدای بلند گفت داداش داداش بیداری. از اون که مطمئن شد اومد سمت تخت منو همون کار رو در مورد منم انجام داد. بعد رفت سمت در اتاق که خارج بشه دوباره برگشت سمتمون ما رو نگاه کرد و گفت ببخشد منو واقعا چاره دیگه ای نداشتم. تا اومد بره به خاطر باز بودن در اتاق و نوری که از طرف هال میومد هیکل مامان رو دید. وااای همون لباس خواب رو که سعید براش سوغات آورده بود ، تنش بود. دیگه مطمئن شدم امشب باید خبری باشه. حتما اتفاقی که پیش بینی کرده یودم پیش میاد. مامان رفت بیرون و در اتاق رو باز گذاشت. انگار مطمئن بود کسی بیدار نمیشه. بعد از چند دقیقه که برق حال و پذیرایی خاموش شد رفتم از اتاق بیرون. از پشت دیوار سرک کشیدم دیدم تو هال خبری نیست. همه لامپ‌ها خاموش بود به جز چراغ بالای آرک اوپن آشپزخونه. بعد دیدم که مامان و سعید دست تو دست هم از آشپزخونه دارن میان بیرون و می‌خوان برن سمت پذیرایی. منم پریدم تو اتاق و از پشت دیوار اتاقم منتظر شدم ببینم چه اتفاقی قرار پیش بیاد. سعید فقط شرت تنش بود و مامان هم که همون لباس خوابه. رفتن رو دوشکی سعید هر شب روش می‌خوابید دراز کشیدن و به پهلو و روبروی هم قرار گرفتن. سرشون به سمت من بود و پاهاشون به سمت انتهای پذیرایی. مدت کوتاهی با هم حرف زدن که من متوجه نشدم چی میگن و بعدش شروع کردن به لب‌ گرفتن از هم. به لطف فیلمهای سوپری که از دوستام گرفته و دیده بودم میدونستم تو هر مرحله چه اتفاقی میوفته و چرا اینکار هارو انجام میداد. بعد که حسابی لبای همو خوردن ، مامان رو کمرش خوابید حالت طاق باز و سعید رفت روش . دوبار به مقدار آب خوری کردن و سعید رفت سراغ خوردن گردن مامان و بعد هم آروم آروم رفت رو سینه هاش. از روی لباس خواب حسابی سینه هاشو خورد و مامان هم دیگه شروع کرده بود آه و ناله کردن. معلوم بود خیلی لذت می‌برند. ن : آهههه آهههههه بخور عزیزم. قربونت برم سعید جون سینه هامو دوسسسست داری؟ همشو بخور . حااالللل کن. حاااالللل بده. س: جووون چه سینه های . عجب بدنی داری . هر روزم بکنمت بازم سیر نمیشم.ن: تو بکون باش من هر روز بهت میدم. حاضرم هر روز زیرت بخوابم. دیگه بقیه سکس رو فاکتور میگیرم چون مامانم مفصل براتون تعریف می‌کنه. فقط اینو بگم که سعید به هفت روش سامورایی مامانو از کس و کون گایید و هر کدوم چندباری ارضا شدن و تا ساعت چهار صبح مشغول بودن.
ادامه داستان از نسرین
خوب می‌خوام برگردم به شبی که بعدازظهرش ، سعید از مسافرت برگشت. اون شب سعید سوغاتی های هر کدوممون رو بهمون داد و همه
کل ذوق کردیم و کلی ازش تشکر کردیم و چون سعید خسته از مسافرت بود، شب نشینی خانوادگی رو تعطیل کردیم و همگی مثل حمید حدودای ساعت ده برای خواب بریم به اتاقهای خود. از دستشویی که اومدم بیرون دیدم محمود داره رختخواب سعید رو تو پذیرایی میندازه. سعید به محمود گفت
س : محمود جان امروز خیلی خسته هستم . لطف کن صبح داری با آقا حمید میرید سر کار منو بیدار نکن . می‌خوام بیشتر بخوابم. صبح هم جایی کار ندارم
م : باشه سعید جان. مشکلی نیست.
س: مرسی محمود جون
از اونجایی که سعید تا حالا هیز بازی درنیاورده بود و داداشم و شوهرم مورد مشکوکی ازش ندیده بودن، بنابراین بهش اعتماد کامل داشتند.
موقعی که داشتم به سمت اتاقم میرفتم ، از تیزبازی سعید خوشم اومد و خندم گرفته بود. میدونستم که سعی میخواد فردا خونه بمونه تا با من تنها باشه. اون موقع روز حتی اشکانم خونه نبود تا مزاحم خلوت ما باشه. حتما به دلش صابون زده که وقتی با من تو خونه تنهاست می‌تونیم سکس کامل. داشته باشیم. البته منم به خاطر شهوتم دوست داشتم این اتفاق بین ما بیفته. اما نمی‌خواستم به همین زودی خودمو در اختیارش قرار بدم. ترجیح دادم فعلا در حد همون لاس زدن و سکس غیر علنی باشه. اینطوری اولا سعید میفهمید که باید به خواسته های من توجه کنه و احترام بذاره . دوما من مثل این جنده ها نیستم که فقط برای ارضا کردن خودش بیاد سمتم. سوما من به سعید علاقه پیدا کردم و دوست داشتم وقتی باهاش می‌خوابم بدونه که این رابطه فقط سکسی نیست و باید یک عشق بازی‌های به تمام معنا باشه. باید دوستم داشته باشه تا بتونه با من سکس کامل داشته باشه. فردا باید با رفتار و جملاتم این چیزا رو حالیش میکردم. البته تو این مدت آشناییمون فهمیدم سعید پسر با شعور و با هوشیه و زود این مسئله رو درک می‌کنه.
صبح شد و طبق معمول شوهر و داداشم رفتن سر کار. منم بیدار شدم صبحونه پسرم رو آماده کردم و وقتی که صبحونشو خورد بردمش سر خیابون تا سوار سرویس بشه و بره مدرسه. بعد برگشتم خونه. در تمام این مدت سعید خواب بود و وقتی وارد خونه شدم دیدم هنوز بیدار نشده. وقت داشتم به خودم برسم و آماده بشم . رفتم تو اتاقم و حوله لباس آماده کردم و پریدم تو حموم دوش گرفتم و اومدم بیرون. با خودم گفتم اون لباس خوابی که سعید برام آورده رو براش بپوشم تا هم ببینم عکس العمل سعید چیه و هم بفهمونم که به خاطر علاقه ای که بهش دارم ، می‌خوام جلوش سکسی بگردم. البته بگم که شب قبل لباس خواب رو جاساز و جعبشو هم ،صبح وقتی اشکان رو می‌بردم سر خیابون انداختم دور.
خلاصه اومدم لباس خواب رو درآوردم از جاساز و بعد جلوی آینه یه آرایش ملیح کردم . یه شرت لامبادا داشتم ، پوشیدم اما سوتین نیستم و لباس خواب رو تنم کردم. تو آینه قدی خودمو برانداز کردم و دیدم چه اهمیتی شدم. با این اندام گوشتی ، باسن پهن و سینه های بزرگ و خوردنی تو یه لباس خواب توری قرمز رنگ واقعا تحریک کننده شدم. البته به خاطر برجستگی های بدنم ، نصف سینه هام از بالا و نصف باسنم به سمت پایین کاملا لخت بود و شرتمم از زیر لباس دیده میشد.
از اتاق اومدم بیرون و به سمت آشپزخونه رفتم. دیدم سعید بیدار شده و تو آشپزخونه پشت میز غذا خوری نشسته. بهش صبح به خیر گفتم . تا من دید چشاش گرد شد. آب دهنشو قورت داد و جوابم رو داد
س : صبح به خیر نسرین جون. میبینم لباس خوابه رو پوشیدی.
ن : آره سعید جون . بهت قول داده بودم تو اولین فرصت برات بپوشم و نظر بدید عزیزم
س : چه کار خوبی کردی. چقدر بهت میاد . واقعا ماه شدی
ن : ممنون عزیزم. لطف داری. انتخابت خیلی عالی بود
همینطور که با نگاهش دنبالم میکرد ، رفتم برای هر دومون چای ریختم و روبروش نشستم پشت میز غذاخوری. موقع خوردن صبحونه حرفی بینمون رد و بدل نشد و فقط بهم نگاه میکردیم و سعیدم داشت جاهایی رو که قابل دیدنه برانداز میکرد. بعد از اتمام صبحونه
ن : سعید جون عزیزم برو بشین تو هال تلویزیون ببین تا من اینجا رو سر و سامون بدم بیام پیشت
س : باشه خانومی. فقط زیاد منتظرم نذار .
ن : چشم عزیزم.
سعید رفت و منم نیم ساعته کارها رو انجام دادم و رفتم تو هال پیش عشقم. با فاصله یک متریش نشستم.
ن: عزیزم میخواستم چند کلمه باهات صحبت کنم
س: بگو خانومی. سراپا گوشم
ن : ببین سعید جون ، با اتفاقاتی که دیروز بین ما پیش اومد و لطف کردی برام یه کادوی مخصوص گرفتی ، دیگه رابطه ما از حالت قبلی خارج شده. یعنی ما از قبل بهم نزدیکتر شدیم. امروزم این لباس رو برات پوشیدم تا بدونی چقدر خاطرت برام عزیزه.
س: ممنون نسرین جون.
ن : خواهش میکنم عزیزم. ما دیگه می‌دونیم از هم چی میخوایم و بازم می‌دونیم که در آینده نزدیک قراره اتفاقات تازه ای بین ما بیفته. من با شناختی که تو این مدت ازت پیدا کردم فهمیدم که خیلی با شعور و با هوشی و البته قابل اعتماد. به همین خاطر احساس خاصی نسبت بهت پیدا کردم . احساسی فراتر از یه رابطه سکسی. یه احساس علاقه که می‌تونه در آینده تبدیل به رابطه عاشقانه بشه. میدونی که من یه زن متاهلم و اینکه دارم الآن با تو وارد این رابطه میشم نشأت گرفته از همین احساسه. می‌خوام وقتی پیشتم به چشم عشقت به من نگاه کنی.
می‌خوام به احساس علاقه همدیگه پاسخ بدیم تا من بتونم راحتتر خودم در اختیارت قرار بدم.
س : منم همین نظر رو دارم. میدونی که منم احساساتی هستم و دوست دارم به طرف مقابلم توجه کنم. مخصوصا کسی که به من دل داده. اول که با این لباس دیدمت فکر کردم فقط از من انتظار سکس داری اما با این حرفهایی که زدی فهمیدم چی تو فکرته
ن : خیلی خوبه که اینقدر با شعوری. من فهمیدم دیروز با اینکه خودتم خیلی تحریک شدی ولی فقط منو ارضا کردی و رفتی کنار . منم می‌خوام امروز جبران کنم تا تو هم بتونی لذت ارضا شدن رو تجربه کنی. اما نمیتونم باهات سکس کامل داشته باشم. ولی خیلی زود این اتفاق هم بینمون پیش میاد فقط کمی بهم فرصت بده.
س : باشه عزیزم. مشکلی نیست تا هر وقت خواستی منتظر میمونم. حالا نمی‌خوای با این لباس جلوم بچرخی تا من بهتر این اندام خوشگلتو ببینم؟
ن : چرا عزیزم. قربونت برم که اینقدر منتظر موندی
از جام پاشدم و رفتم عقب تر تا منو تمام قد ببینه
س: میشه بچرخی تا همه جاتو ببینم.
ن: اگر میخوای باید خودت بیای و منو بچرخونی عزیزم
اونم بلند شد و اومد سمتم. احساس میکردم تازه عروسی هستم که داره شوهرش میاد طرفش . وقتی بهم رسید دستمو دادم بهش تا منو بچرخونی. اونم دستمو گرفت بالا سرم و منو آروم چرخوند. وقتی دوباره روبروش قرار گرفتم تو چشمام نگاه کرد و
س: چقدر ناز شدی. یعنی ناز بودی و نازتر شدی.
وقتی اینو گفت رفتم به سمتش و بهش چسبیدم. تو چشمهای هم نگاه کردیم و لبامو تو هم گره خورد. حین لب گرفتم دستامو حلقه کردم دور گردنش و سعیدم دستاشو انداخت دور کمرم و به لب گرفت ادامه دادیم.
بعد از یک دقیقه لبامو جدا کردمو با ناز و اشوه زیاد گفتم عزیزم نمی‌خوای لباستو در بیاری؟
رفت عقب و شروع کرد لخت شدن . منم داشتم اون هیکل لاغر و مردونشو نگاه میکردم. وقتی تیشرت و گرمکنشو درآورد ، دیدم یه شرت تنگ نمیشه و کیرش که به خاطر تحریک کمی قد کشیده زیر اون شرت دیدنی شده.
ادامه از نسرین
نمیدونم چرا از دیدن کیر نیم خیزش از زیر شورت اینقدر تحریک شدم. فکر کنم اگر در اون لحظه این کیر رو بیرون از شورت و کاملا شق شده می‌دیدم اینقدر حالم خراب نمیشد . در هر حال میخواستم ، هم اون لذت ببره و‌ ارضا بشه و هم من ، در عین حال که نمی‌خواستم سکس کامل باشه. میدونستم با حرفایی که زدم ، سعید هم انتظار سکس کامل رو از من نداشت.
ن : عزیز دلم ، میشه بری عقب و روی کاناپه بشینی؟
سعید بدون هیچ حرفی ، عقب عقب رفت و نشست. من شروع کردم بدون موسیقی ولی با ریتمی خاص بدنم رو تکون دادن و به اصطلاح حرکات استریپ تیز انجام دادن. کاری که تو این چند سال زندگی با حمید ، براش انجام نداده بودم. با اینکه حمید همیشه شوهر زحمت کش و مهربونی بود اما نمیدونم چرا حسم نسبت به سعید قویتره تا حمید.
همینطور که این حرکات رو انجام میدادم کم کم خودمو به سعید نزدیکتر میکردم. نمیدونم چون حرکاتم براش تازگی داشت یا منتظر حرکت بعدی من بود ، دلیلشو نمیدونم ولی حرکتی انجام نمی‌داد و فقط تکیه داده بود و منو تماشا میکرد.دیگه کاملا نزدیک سعید بودم. گاهی باسنمو به رون و زانوهاش میمالیدم ، گاهی هم سینه های بزرگم که نصفش بیرون از لباس بود نزدیک صورتش می‌بردم و برمیگشتم . باید کمی ابتکار عمل رو میدادم دست اون تا ببینم چکار می‌کنه و چجوری میخواد از من لذت ببره.
ن : سعید جونم ، دوست داری چیکار کنم برات تا لذت ببری.
س: دلم میخواد یه وری بشینی رو پاهام و سینه هاتو بخورم.
ن: دوست داری بشینم رو پاهات یا رو کیر کلفتت
اینو که گفتم خودمم ، بدنم دچار رعشه شد. احساس کردم با بکار بردن کلمه کیر دیگه حریمی بین ما نیست و البته منم همینو میخواستم. در حال نشستن رو پاهاش بودم و با همون اشوه های مردکشم بهش گفتم
ن :عزیزم دستتو بذار زیر کون نرمم و به هر سمتی که دوست داری هدایتشان کنیم. قبل از اینکه کامل بشینم رو پاهاش دستشو گذاشت زیر کونم و منو دقیقا روی کیرش که دیگه سیخ و رو به هوا و در حال پاره کردن شرتش بود ، فرود آورد. اینقدر تحریک بودم که یه ذره روی کیرش عقب و جلوم میبرد ارضا میشدم. دیگه کاملا کون نرم و گنده ام روی کیرش سوار شده بود. سر منو کمی برد سمت خودشو دوباره لب بازی شروع شد.حدود پنج دقیقه در همون حالت با هم عشقبازی کردیم. لیمو ازش جدا کردم و طبق خواستش سینه هامو بردم روی صورتش و گذاشتم هر جوری که دوست داره ازشون کام بگیره. حدود ده دقیقه هم اینجوری مشغول بود . تو همون ده دقیقه اینقدر سینهامو از روی لباس خواب توری خورد که ارضا شدم.
ن : سعید جون دوست دارم. واسه همین می‌خوام هر جور شده امروز تو رو ارضا کنم. بگو چجوری میخوای بشی
س : نسرین جون با این کارهای امروزه من ارضا روحی شدم ولی برای ارضا جسمی ازت می‌خوام روی همون تختی که با شوهرت میخوابی دمر دراز بکشی تا من کیرمو بمالم روی این کون نرمت.
ن: باشه عزیزم. بریم رو تخت.
پا شدیم و رفتیم سمت اتاق خوابم و من تا رسیدم بهش فوری روی شکم دراز کشیدم. سعید روم دراز کشید و در گوشم گفت
س : خانومی میشه کیرمو از شورت دربیارم
ن : چرا نشه عزیزم؟ اگر بخوای منم لباسامو کامل در میارم
س : اگر اینکار رو بکنی که عالیه
ن : باشه عزیز در میارم. واست خودمو کامل لخت میکنم اما باید قول بودی کیرتو وارد کسم نکنی
س : قول میدم خانومم
ن : پس خودت لختم کن
شروع کرد لباس خواب رو ذره ذره بالا بردن و همزمان هر قسمتی که لخت میشد رو می‌بوسید. تمام تنم با اینکار مور مور میشد.
ن ( با آن و ناله ): وای سعید داری باهام چی‌ کار می‌کنی. میخوای کاری کنی همین امشب اجازه بدم جلوی شوهرم کیرتو بکنی تو کوسم؟ واااای دیوووونم کردی. دوست دارم سعید. به خدا دوست دارم. عاشقتم . زووود بخواب روممممم. می‌خواممممم زیرت باشم. می‌خوام روممم بخوابی و در گوشم زمزمه کنی چقدر دوسم داری. زود باششش دیگه
با این حرفم سریع لباسمو درآورد و شرتمم تیز کشید پایین و روم دراز کشید. وقتی کیر کلفتش خورد به چاک کونم داشتم از حال میرفتم. یه خورده کیرشو اون لا مالید و از روم بلند شد. سرمو برگردوندم و پشت سرمو نگاه کردم ببینم چیکار می‌کنه. از روی میز توالت یه کرم برداشت و باهاش کامل کیرشو چرب کرد و مقداری با انگشت برداشت تا بماله لا کون من. تمام دو تا لپ کونمو با چاک وسطشو چرب کرد حتی به سوراخ کونمم مالید.
ن : سعید جون میخوای کیر کلفتتو بکنی تو کونم؟
س : میترسی؟
ن : نه اما قرارمون الآن نبود . به موقعش می‌دم کوس و کونمو با هم بکنی
س: اون روز چه حالی کنم من . اما نه الان قصدم فقط لیز شدن بود. انگشتمم حواسم نبود خورد به سوراخت عزیزم
دوباره روم دراز کشید . رگ زیر کیرشو دقیقا مالید لایه چاک کونم و شروع کرد به حرف زدن در گوشم
س : قربون این بدن گوشتیت برم خانومم. دوست دارم
ن: منم دوست دارم شوهر گلم.
س : شوهر گلم ؟
ن : آره دیگه . الآن تو روی من خوابیدی. هم من دوست دارم و هم تو‌ منو.پس شوهرمی دیگه. دوست دارم زنت باشم. همیشه منو بخوابونی زیرت . دوست دارم کوس و کونمو با کیر کلفتت پر کنی. قربون شوهر کیر کلفتم برم
در حین همین حرفا ،‌حس کردم سرعت مالوندنشو زیاد کرد . منم او اوج بودم . هی آه می‌کشیدم و میگفتم بمال بمال سریعتر ‌‌‌‌. یه دفعه دیدم کیرش لایه کونم شروع کرد دل زدن و خودشو پشتم خالی کرد ، منم فورا بعدش برای بار دوم ارضا شدم
چند دقیقه تو همون حالت موندیم تا خلسه بعد از سکس از سرمون بپرهیزید. بعد از روم بلند شد و بعد از یه لب گرفتن دو دقیقه ای با هم رفتیم حموم.
ادامه از نسرین
تو حموم که بودیم بازم داشتیم با هم ور می‌رفتیم . همدیگه رو بغل کرده و لبای همو می‌خوردیم البته با کلی حرفهای عاشقانه. سعید داشت حین لب خوری کون گوشتیمو میمالوند و چنگ میزد. بعد انگشت سبابشو برد لای چاک کونم و با سوراخ کونم بازی کرد.
ن : جوووون شوهر کیر کلفتم کونمو دوست داره .
س : مگه میشه کون به تپلی رو دوست نداشت. آخ اگر کیرم بره تو این کون دیگه درش نمیارم تا دوبار توش ارضا شدم
ن : حتی اگر حمید سر برسه؟
س : اون برسه که بیشتر این کونتو میکنم. می‌خوام بفهمه این منم که سیرت میکنم نه اون.
ن: جونم قربونت برم که به فکر سیر کردن منی. به تو میگن شوهر نه اون حمید کسکش. البته اگر میخوای کس و کونمو با کیر کلفتت پر کنی باید دلمو بیشتر به دست بیاری. می‌خوام موقعی که داری منو می‌کنی بدونی من عشقتم نه جنده سر خیابون، نه عروسک سکسیت
س : معلومه که عشقمی. اگر نبودی قبل از ارضای خودم به فکر ارضا کردن تو نبودم
ن : قربونت برم. تو هم عشقمی . شوهر کیر کلفتمی. بکونمی. من زنتم.
دیگه بعد از اینکارها و حرفها ، خودمونو شستیم اومدیم بیرون. تو اتاق خودمونو خشک کردیم . سعید لباس پوشید . از پرسیدم دوست داره چی بپوشم براش. اونم همون استرج قرمزرو انتخاب کرد و خواست یه تاپ جذبم تنم کنم بدون سوتین.
رفتیم تو هال و سعید نشست رو کاناپه و منم خونه رو مرتب میکردم و براش قر و قمیش میومدم و لوندی میکردم. بعد از تموم کردن کارهای خونه رفتم نشستم تو بغلش و کمی دوباره لب بازی کردیم.
ن : عشقم از این به بعد هر وقت خونه ای برات لباس سکسی می‌پوشم تا غروب که حمید و محمود بیان.
س: پس اشکان چی؟ زیاد بچه هم نیست می‌فهمه ها.
ن: نه بابا بچم بیچاره از اولم مثل عقب افتاده ها بود . چیزی حالیش نیست. از سنش کمتر می‌فهمه. تازه بفهمه. باید بدونه از این به بعد باباش تویی . بکن مامانش تویی.
س: بابا ول کن. دهنش باز میشه به اونا میگه بدبختمون می‌کنه.
ن: خیالت راحت اون کلا زیاد حرف نمیزنه. تازه میخوام کارهای خطرناک تر هم بکنیم.
س : وااای خدا دیگه چیکار میخوای بکنی؟
ن : می‌خوام وقتی اشکان خونست با هم لاس بزنیم و همو بمالیم. جلو پسرم بشینم رو کیرت و اینقدر کونمو روش بمالم تا آیت بیاد. وقتی بقیه هستن هم ، تو کوچکترین موقعیتی منو دستمالی کنی یا توی آشپزخونه وقتی از پشتم رد میشی قشنگ کیر مالی و انگشتم کنی
س: عجب حشریی هستی تو. یه وقت سر میشه ها.
ن : نمیشه حواسمون هست. می‌خوام خودم و ذهنمو زودتر آماده کنم تا بتونم سریعتر خودمو راضی کنم بزارم کیر کلفتتو بکنی تو کوس و کونم.
با اینکه سعید تازه آبش اومد بود اما حس کردم بازم زیر کونم شق کرده. خوشم اومد از این حشری بودنش. همینم باعث شد بازم حشری بشم.
ن : سعید جون میشه شلوار و تیشرت رو دربیاری عزیزم؟ البته بذار شرتت بمونه.
س : چرا خانومم
ن: کار دارم.
از رو کیرش بلند شدم و سعید پاشد شلوارشو در آورد ، انداخت کنار و سر جاش نشست. منم رفتم سمتش پستونامو مالیدم به صورتش و رفتم پایین تر و همینطور که گردنش و سینشو میبوسیدم ، پستونامو مالیدم به کیرش. بعد تاپمو در آوردم . پاهاشو باز کردم و رفتم زانو زدم بینش.
نوک سینه های لختمو به نوبت از رو شرت مالیدم به کیرش و بعد کیرشو بدون اینکه کیرشو دربیارم گذاشتم لای سینه هام. تو چشماش زل میزدم اینکارها رو میکردم. بعد دست کردم تو شرتش و کیرشو گرفتم و درآوردم. برای اولین بار بود تو این مدت رابطمون کیرشو تو دست گرفتم. بعد شورتشو کشیدم پایین و درآوردم انداختم کنار. داشتم قشنگ کیرشو که کاملا شق بود برانداز میکردم. عجب گیری بوددد. جووون.
دراز و کلفت و رو به بالا. بعد دوباره ذول زدم تو چشماش و کیرشو مالوندن به صورتم. به تمام صورتم میمالوندمش‌. اونم حرف نمی‌زد و کارهایی که انجام میدادم رو نظاره میکرد‌. بی شرف عجب کیر خوشتراشی داشت. سر کیرشو بوسیدم و همینجور که تو چشاش نگاه میکردم لبخند رضایتی بهش زدم. دوباره و سه باره کیرشو بوسیدم. تمام مویرگای کیر کلفتش متورم شده بود. بعد زبونمو درآوردم و رگ کلفت زیرشو از پایین تا بالا یه لیس جانانه زدم. گفتم همینجوری بمون تا برم و سریع بیام. دویدم تو اتاق و لنز رنگ روشنی که داشتم گذاشتم رو چشمام و سریع یه آرایش کردم . از حموم که اومدیم بیرون من آرایش نکرده بودم. دوباره دویدم سمت سعید و مثل دفعه قبل نشستم بین پاهاش. محو چشمای همراه با لنز و آرایشم شده بود. یه لبخند خوشگل زد که رضایتشو نشون بده. دوباره مشغول بوسیدن بدنه کیر و لیسیدن رگ زیرش شدم. تو تمام مدت چشم تو چشم بودیم . دوست داشتم رضایت رو از چهرش بخونم. بعد سر کیرشو گذاشتم تو دهنم و مکیدم. یه اخخخ خوشگل گفت. بعد کیرشو تا جایی که تو دهنم جا میشد کردم تو . کامل اون کیر کلفت رو دراوردم و مالیدم به صورتم و دوباره کردم تو دهنم. دوباره درآوردم و گرفتم بالا و تخماشو بوسیدم و لیسیدن. چون تازه ارضا شده بود ، دیر آبش میومد. اینبار دیگه کیرشو کردم تو دهنم و ساک زدن رو شروع کردم. حسابی ساک میزدم و سعید هاج و واج مونده بود و نمی‌دونستم چیکار کنه. کیرشو درآوردم دوباره
ن: سعید جونم عشقم احساستو بریز بیرون. تو خودت خفش نکن.
دوباره مشغول ساک زدن شدم و سعیدم آهههه میکشید. ده دقیقه داشتم ساک میزدم و آب دهنم تمام کیر و بیضه هاشو خیس کرده بود. بالاخره نشانه های ارضا شدن رو تو صورتش دیدم.
س: خانومم دربیار ، داره آبم. میاد
اما من سرعت ساک زدنو زیاد کردم تا اینکه با یه آههههه کشدار دیگه کیرش تو دهنم شروع کرد دل زدن. هی آبش میرسه تو دهنم و سعی میکردم همشو قورت بدم. اما مقدار کمیش از گوشه الآن زد بیرون. خوب که ارضا شد کیرشو از دهنم درآوردم. مقداری از آبش تو دهنم مونده بود. با زبونم اون مقدار آب رو درآوردم و بهش نشون دادم و بردم تو دهنم قورتش دادم. یه لبخند رضایت بهش تحویل دادم . از طعم آبش خوشم اومد.
شاید بگید چطوری یه زن متاهل ، به همین راحتی آب دوست داداشش رو خورد. بعدا جریانشو که خیلیم مفصل هست براتون تعریف میکنم.
ادامه از اشکان
ظهر شده بود و من باید میرفتم سوار سرویس بشم برم خونه. یه دفعه یاد یه مسئله ای افتادم. واااای مامااانم ، سعییییددددد . اصلا یادم نبود این دو تا امروز با هم تنهام. دیروز که مامانم میدونست من اتاقم و ممکنه هر لحظه بیدار شم و بیام ببینمشون ولی باز اجازه داد که سعید بچسبونه به اون کون گندشو و کلی بمالدش تازه خانم ارضا هم شده بود البته مامانم منو اصلا آدم به حساب نمیاره و فکر می‌کنه من گاگولم. فکر کن امروز که کاملا تنهان ، چکارها که نمیکنن. تو همین فکرها بودم که دیدم سرویس رسید سر خیابون مون. تا راننده دگمه رو زد قفل در باز شد من سریع در رو باز کردم و از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت خونه. به در ساختمون که رسیدم ، یادم اومد که قراره کاری کنم اونا نفهمن من همچیو دیدم و میفهمم . چند دقیقه وایسادم تا نفسم سر جاش بیاد بعد کلید انداختم و رفتم تو . در آپارتمان رو که باز کردم دیدم که مامان و سعید نشستن دارن حرف میزنن و می‌خندن. سلام کردم و اونا جوابمو دادن. داشتم میرفتم سمت اتاقم که لباس عوض کنم ،
ن : اشکان جان زود لباستو عوض کنم بیا ناهار بخوریم.
کارم که تو اتاق تموم شد اومدم بیرون و رفتم تو آشپزخونه . چیزی که موقع وارد شدن به خونه بهش توجه نکرده بودم لباسای مامان بود. همون استرج قرمز براق ولی بالاتنه یه تاپ تنگ تنش بود که فکر میکنم سوتین هم نبسته بود چون پستوناش از همیشه بزرگتر هم شده بود. حالا با این لباسها نشسته بود روی پاهای سعید و داشتن از هم لب می‌گرفتن. بعد که من وارد آشپزخونه شدم از هم جدا شدن و مامان که میز ناهار رو چیده بود رفت نشست صندلی روبروی من و کنار سعید.
ا : مامان داشتید چیکار میکردید؟
تا سعید اومد حرف بزنه
ن : منو سعید جون امروز یه فیلم دیدیم داشتیم مثل کارهایی که زنه و مرده تو فیلم انجام میدادن رو تکرار میکردیم. البته بقیش رو هم باید بریم تو اتاق رو تخت انجام بدیم . جووون
بعد یه نگاه با لبخند و عشوه به سعید کرد و لباشو گاز گرفت. سعید هم بهش چشم غره رفت.
داشتم به کارهای عجیب مادرم نگاه میکردم که متوجه لنزی که تو چشماش و آرایش غلیظی که کرده بود ، شدم.
ا : مامان قراره مهمون بیاد
ن : نه پسرم . چطور؟
ا : هیچی . از لباس پوشیدن و آرایشت فکر کردم مامان بزرگ و پدر جون ( پدر و مادر مامانم ) قراره بیان
ن : نه پسرم . واسه بابا سعیدت خودمو خوشگل کردم. آخه قرار منو ببره تو اتاق روی تختی که با حمید شبا می‌خوابیم ، جیگرمو حال بیاره.
ا : بابا سعید‌؟ جیگرتو حال بیاره؟
س: نسرین جااان ؟ نه اشکان جان . منظور مامانت اینه که قرار مثل بچه گیا ، خاله بازی کنیم . منو مامانت مثلا زن و شوهریم تو هم بچه مون هستی.
ا : راستش من بعد از ناهار میرم پای کامپیوتر بعدشم می‌خوام بخوابم. حوصله خاله بازی ندارم.
ناهارمو که خوردم رفتم تو اتاقم و در رو بستم. حوصله کامپیوتر نداشتم واسه همین رفتم رو تخت و دراز کشیدم . بعد از نیم ساعت که داشتم به لاشی بازیهای مامان فکر میکردم احساس کردم چشمام داره گرم میشه. که یه دفعه یه صداهایی از بیرون اتاقم شنیدم. صدا مثل صداهای تو فیلم سوپر بود. پاشدم آروم رفتم تو هال و دیدم صدا از اتاق مامان و بابا داره میاد. چقدر واضحم بود صداها. انگار در اتاق بازه. رفتم سرک بکشم تو اتاق دیدم واااای . مامانم در حالی بالا تنه و اون سینه های گندش بیرونه زیر سعید خوابیده و دارن از هم لب میگیرن.
پایین تنه هم زیر پتو بود و سعید داشت خودشو رو مامان تکون میداد که میدونستم به این حالت میگن تلمبه زدن.
باورم نمیشد چیزهایی که می‌دیدم. دهنم خشک شده بود و قلبم تند تند میزد مثل زمانهایی که میدوم.
ن : جوووون بکن بکن سعید . قربون اون کیرررر کلفت و درازت بشم عشقم. وااای مردم مردم . بکن بکن داررررررم میششششم. بعد از یک دقیق
ن : واااای شدم شدم سعید جون. قربون اون کیر کاریت برم که منو بازم ارضا کردی.
سعید یه چیزی در گوش مامانم گفت و مامان با حالت التماس گفت
ن : نه تو رو خدا. نمیتونم سعید جووون. این کیر رو کردی تو کوسم الآن احساس جرخوردگی بهم دست داده بخوای بکنی تو کونم میمیرم. بازم سعید یه چیزی گفت که نمی‌دونم چی بود
ن : سعید جون. عشقم میدونی که دوست دارم. برات میمیرم . باشه قبول اما اول باید خوب لیزش کنی بعد هم آروم .خیلی بد کیری.
سعید از روی مامانم نیم خیز شد و مامانم برگشت و دمر خوابید و سعید دوباره خوابید رو مامان. سعید یه پماد مانند برداشت برد زیر تخت و انگار داشت کیرشو چرب میکرد.
ن : سععععید جونننن سعععید جووون. آروم آروم.
سعید یه دفعه یه فشار به پایین تنش آورد و جیغهای مامان شروع شد
ن: آیییییی آخخخخخخ مردم. جر خوردم. واااای سعیید جوون گفتم آروم. حمید کسکش مگه غیرت نداری؟ بیا منو از زیرررر این خرکیررررر دربببیارررر . آخ داره کس و کون زنتو یکی میکنه. وااای محمود جاکش. رفیق کیر کلفتتو آوردم خونه ، خواهرتو جر بده ؟
بعد سعید بی حرکت خوابید رو مامان و شروع کرد به خوردن و بوسیدن گردن و کمرش و بعد از چند دقیقه
س : خانومی دردت آروم گرفت ؟ شروع کنم
ن : وااای آره آره. مردم . زود بزن. دارم بازم میشه. تند تند بزن.
سعید شروع کرد تند تند کردن مامان.
مامان هم معلوم بود از رو شهوت هی آه ناله می‌کنه . بعد از چند دقیقه
ن : آه آه بزن بزن . دارم میشششم دارررم میششششم. مامان بی سر و صدا دمر خوابید و سعید ادامه داد تا وقتی که داشت اونم ارضا میشد. سعید یه حالت نعره مانند کشید و خوابید روی مامانم. نمی‌دونستم چیکار کنم ‌. بنابراین رفتم تو اتاق رو تخت خوابیدم.
ادامه از اشکاننمی‌دونستم با این لاشی بازی ها و جنده بازیهای مامان چیکار کنم . به بابا و دایی بگم یا نه ؟ اصلا چجوری بگم ؟ حرف منو باور میکنن یا اونا هم مثل مامان فکر میکنم من کسخولم؟ تو جمع پتشون رو بریزم رو آب یا مخفیانه به بابا بگم؟ اگر حرفمو باور کنن آخرش چی میشه؟ وااای داشتم دیوونه میشدم . کلی سوال تو مغزم بود که جواب مشخصی براشون نداشتم . ولی نه باید این کثافکاریها یه جا تموم شده. تصمیم گرفته بودم. باید تو جمع شبونه موضوع رو مطرح میکردم ‌. من دیگه تحمل این همه خیانت رو نداشتم. بابای بدبختم داره دوجا کار می‌کنه تا تو خرج زندگی نمونه بعد این جنده خانم بخوابه زیر سعیدی که سر سفره ما نون و نمک خورده ، بخوابه و حال کنه و آخ و اوخ راه بندازه. از اتاقم که در اومدم همه بودن. جالب اینجاست که مامان با همون سر و وضع تو جمع نشسته بود. داشتن پاسور بازی میکردن. بابا و دایی با هم بودن ، سعید و مامان با هم. حرصم گرفته بود . شروع کردما : به به میبینم جمعتون جمعه و همه هستین. بابا بابا مگه نمی‌بینی مامان با چه تیپی جلوی مهمون نشسته؟ نمی‌خوای چیزی بهش بگی؟بعدازظهر مامان جون گوشتیه من با همین تیپش داشت از سعید جونش ، دوست پسر عزیزش دلبری میکرد. نمیدونی رو اون تختی که شبها با این جنده خانم ، روش می‌خوابید ، زنت داشت زیر سعید جونش ، چه آخ اوخی میکرد. جان خالی … ولی انگار اصلا صدای منو نمیشنون. هر چی داد میزدم انگار نه انگار . اونا داشتن بازی میکردن و منو اصلا نمی‌دیدن. صداشون کردم. اونا پاسور بازی میکردن و منو نمی‌دیدن. وسط بازی و خنده بودن که یه دفعه بابا یکی از برگه های پاسور رو نگاه کرد و تو فکر رفت و بعد از دو دقیقه ، برگه رو بدون اینکه مامان و سعید بفهمن ، به دایی مخفیانه نشون داد و چهره جفشون دگرگون شد. انگار از چیزی که دیدن عصبانی شدن. بابام به قمه از زیر بالشتی که روش لم داده بود کشید و تو هوا چرخوند و داد و بیداد میکرد. سعید هم که داشت می‌خندید یه دفعه با قیافه وحشت زده از جاش پرید و به سمت در آپارتمان فرار کرد. تا در رو باز کرد ، انگار به نفر پشت در بود و یه اتفاقی افتاد. سعید برگشت سمت ما در حال که به چاقو تو شکمش فرو رفته بود و از دهنش خون میومد. تا سعید افتاد زمین دیدم اونی که اومده تو دایی محموده و انگار تازه از بیرون اومده و چاقو رو اون زده به سعید. به مامان نگاه کردم دیدم با یه لباس عروس نشسته رو زمین و میخنده. به دفعه چشماش قرمز شد و خون مثل آبی که از ایوان سر ریز بشه از چشمای مامان زد بیرون . خیلی ترسیده بودم. جیغ میکشیدمو گریه میکردم…..یه دفعه از خواب پریدم و دیدم همه بالا سرم هستن و با حالت نگران منو نگاه میکنم. گوشه تخت خودمو مچاله کردم و داشتم گریه میکردم. بابام منو بغل کرده و داشت آرومم میکرد. بعد لیوان آبی که دست مامان بود رو ازش گرفت و به زور به خورد من داد. ________________________ادامه از نسرین_____________________ اون اتفاقی که اشکان از بعدازظهر تعریف کرد اینجوری نبود‌.بعد از رفتن اشکان به اتاقش ، سعید گفتس: ای باباااا ، نسرین چرا اینجوری میکنی؟ بابا این بچه مفهمه می‌ره به حمید اینا میگه و بدبختمون می‌کنه. اشکان می‌فهمه همه چیز رون: نه بابا تو هممممم. من پسرمو نمیشناسم؟ این بچه کس خاله. هیچی حالیش نیست. اگر همینجا روی راحتی بشینه و تو منو بکنی بازم فقط نگاه می‌کنه. بعد بخواد بفهمه چی به چیه و بره بگه؟ دلت خوشه هااااس : اصلا امتحان میکنیم . ما بالا تنمون رو لخت میکنیم و میریم رو تخت ، من مثلا دارم می‌کنند اما پایین تنمون در حالی که لباس داریم روز پتو قایم میکنیم. اگر حرکتی نکرد حرف تو درسته ولی تا اگر اومد سمتمون و پتو رو کنار کشید یعنی بچه می‌فهمه و ما هم میگیم داریم همون خاله بازی رو انجام میدم. تو یه مقدار آخ و اوخ کن. ن : اییی باباااا. باشه. رفتیم رو تخت، بالا تنه رو لخت کردبم و پاهامو دادم بالا سعید اومد بین پاهام و پتو رو انداخت رومون و شروع کرد مثلا به کردن و منم با صدا بلند آخ و اوخ میکردم. هر دومون حس کردیم اشکان اومده و داره از لای در ، داخل رو نگاه می‌کنه. منم مشغول عشق بازی با سعید شدم. نمیدونم چرا وقتی متوجه دید زدن پسرم شدم یه دفعه حشرم زد بالا. دوست داشتم واقعا سعید تو اون لحظه منو میکرد. البته سعید هم دست کمی از من نداشت و کیر شق شدشو لای پام و درحال که روی خط کسم از روی شلوارامون مالیده میشد حس میکردم. منم خیلی پر شور داشتم آه و ناله میکردم. سعید دم گوشم آروم س: بابا آرومتر . جوگیر شدیا. مگه واقعا دارم می‌کنمت که اینجوری سر و صدا راه انداختی. منم جوری جلوه دادم انگار سعید میخواد از کون منو بکنه و من مثلا راضی نیستم.بالبته منم تو آخ و اوخ پیاز داغشو زیاد کردم. قیشو هم که اشکان تعریف کرد. وقتی متوجه شدیم اشکان رفته ، سعید رفت به سرکی کشید و برگشت تیشرتشو بپوشه‌ ن : واااای سعید حالم خرابه . بیا بکن توش . دارم میمیرم سعییییددددد. کیرررر می‌خوام کیرررررس : نمیشه اشکان خونست. ن : باشه بابا . اون که رفته بخوابه . حداقل کیر لعنتیت رو دربیار بزار لاپام تا مالیده بسه به کوسم ، ارضا بشم.
ادامه از نسرین سعید لخت مادرزاد شد و اومد سمتم . منم دمر خوابیده بودم. پتو رو از روم کنار زد. دست انداخت دو طرف استرجمو گرفت با شرت کشید به سمت پایین. البته به خاطر کون گنده و پهنم ، اولش سختش بود که پایین تنمو بلند کردم تا کمکش کرده باشم. خلاصه کشید پایین و لختم کرد. خیلی داغ بودم. از شدت حشر داشتم میلرزیدم. حس خاصی رو روی کمر و باسنم داشتم. سرمو برگردوندم دیدم سعید داره همه جای بدنمو میبوسه و میمکه. آنقدر شهوتی بودم که همین کارها منو داشت به اوج میرسوند ولی دلیل اینکه چرا ارضا نمی‌شدم رو نمیدونستم‌. بعد از اینکارها سعید اومد و روم دراز کشید . از بالا داشت گردن و نرمی گوشمو میمکید و از پایین هم کیر دراز و کلفتش رو روی چاک باسنم میمالیدم. احساس میکردم از کوسم داره آب میچکه و کم کم داشتم به اوج می‌رسیدم.ن: آههههه سعید داری چیکارم می‌کنی ؟ هم از بالا مشغولی هم از پایین؟ چرا کارو تموم نمیکنی ؟ مگه نمی‌خواستم منو بکنی ؟ زود باش دیگهس : نه زوده . قرارمون چیز دیگه ای بود.ن : قرار ؟ من تو دو قدمیه ارضا شدنم تو داری در مورد قرار حرف میزنی؟ بتپون تو سوراخ بابا حالم خرابه. حداقل یکی از سوراخامو با این کیر گندت پر کن. من الآن فقط کیرررر می‌خوام. میفهمی؟س : اولا قرار بود امشب نزدیک اون دو تا شیطونی کنیم و از اون کارای خطرناک سکسی دوما قرار بود اولین سکس کامل مون وقتی باشه که تو خونه تنهاییم. سوما میخوامم یه بار دیگه با ساک زدن آبمو بیاری و بخوری. در ضمن همین الآن یه جوری ارضات میکنم که نیازی نباشه بکنم تو سوراخت.ن : نمیدونم . هر کاری میخوای بکن فقط دارم میمیرم . زود ارضام کن. سعید از روم بلند شد و رفت روغن زیتون رو آورد. ریخت رو بدنم و شروع کرد کل باسنم و لای پامو چرب کردن. دوبار اومد روم دراز کشید. دوست نداشتم برگردم. میخواستم اگر تصمیم گرفت منو بکنه ، خودش یکی از سوراخامو انتخاب کنه. دوباره شروع کرد به ادامه کار قبلیش. از بالا گردن و نرمی گوشم رو میمالیدم و از پایین کیرشو لای پام تکون میداد و تلمبه میزد. چرب بودم لای پام کارشو راحت کرده بود. ن : سعید جووووووون کیرتو بیار بالاتر بچسبون به کوسسسمممسعید هم اینکار رو کرد و دوبار شروع کرد تلمبه زدن. مالیده شدن کیرش به کوسم دوباره منو به اوج برگردوند. ن : عشششقم . قربون اون کیر کلفتت بشم، بکن تو کوسسسم . بکن تو کونم. حال کن حال بده. دارم بی کیری میمیرم. حمید توان کردن نداره. تو زنشو بکن. س : فکر کردی من دوست ندارم بکنمت. اما اینطوری نه. می‌خوام وقتی بکنمت که از مقادماتش برای سکس شروع کنیم. تو باید خودتو جوری آماده کنی انگار شب جمعست و خودتو برای شوهر آرایش و سکسی کنی.سرمو برگردوند و همینطور که با کیر کلفت و درازش داشت کوس خیسمو مالش میداد تو چشماش نگاه کردم و ازش خواستم منو ببوسه. داشتم میگفتم سعید جونم دوست دارم که لبامو با لباش قفل کرد. دست راستشو آورد زیر بدنم و انگشتشو رسوند به کوسم و چوچولمو پیدا کرد و شروع کرد مالیدن. اینقدر از جلو و عقب منو مالوند که با تمام وجود لرزیدم و ارضا شدم. حالا نوبت من بود که به سعید حال بدم. سعید رو از رو خودم حول دادم عقب. وقتی تاق باز شد کیرش سربالا بود و من رفتم نشستم روش. شروع کردم با درز کوسم به کیرش مالیدم. بعد از چند دقیقه رفتم پایین و کیرشو انداختم لای پستونام و بالا پایینش کردم. بعد رفتم پایینتر و شروع کردم اطراف کیر و تخماشو بوسیدن و لیسیدن. بعد سر کیرشو بوسیدم و شروع کردم ساک زدن. اینقدر ساک زدم و زدم تا ارضا شد. ‌‌‌‌‌‌چقدر خوشمزه بود. نمیدونم چرا اینقدر آب سعید رو دوست داشتم. قبلاً هم آب قورت دادم اما مال سعید رو دوست داشتم مزه کنم. البته تمام مدت اینکارها ، زل زده بودم تو چشمهای سعید. رفتم دستشویی و دهنمو شستم و پریدم رو تخت و خزیذم تو بغل سعید. ن : سعید جون امشب می‌خوام از هر فرصتی گیر آوردی بچسبونی به کونم. یا لبامو میبوسی. اگرم شد می‌خوام بشینم تو بغلت. باید جراتتو بهم نشون بدید.بعد از این حرفم دیگه فقط‌ داشتیم عشق بازی میکردیم و همو میمالوندیم.
ادامه از نسرین
بعد از اینکه عشق حال من و سعید تموم شد از رو تخت بلند شدیم و رفتیم حموم و خودمونو شستیم و اومدیم لباس پوشیدیم. سعید اما لباس بیرون پوشید و رفت به سمت در آپارتمان که بره بیرون.
ن : کجا میری عشقم
س: دارم میرم بیرون خانومی یه دور بزنم. شاید برم شرکت حمید اینا.
ن : ای شیطون .چرا اونجا میری؟
س : می‌خوام برم براش تعریف کنم که از صبح که رفته بیرون ، زنش خوابیده زیرم و هی به من اصرار می‌کنه که بکنمش اما من نکردم. تازه چند بار زیرم ارضا شده و دوبارم واسم ساک زده و آبمو خورده
ن : وااای اینطوری که حرف میزنی دوباره حشرم میزنه بالا و مجبور میشم شب جلوی حمیدم یه بار دیگه برات ساک بزنم. آخخخخ بازم کیر می‌خوام.
س : باشه جنده خانم به موقعش یه کاری میکنم باهات که دیگه هوس کیر نکنی.
سعید رفت و من مشغول کارهای خونه شدم. در حین کار همش داشتم فکر میکردم امشب چه جلوی شوهر و داداشم چجوری باید با سعید بلاسم و اصلا وقت میکنیم بمال بمال انجام بدیم یا نه؟ البته اینکار رو سعید باید انجام میداد. باید بهم ثابت میکرد چقدر دل و جرات داره.
رفتم اتاق پسرم تا سری بهش بزنم. دیدم خوابه خوابه. ترسیدم نکنه مرده . تو خواب عمیق بود. اتاقشو جمع کردم و رفتم تو آشپزخونه. واسه شام یه قورمه سبزی توپ بار گذاشتم و ظرفهای ناهار رو شستم . دیگه کاری نداشتم. نزدیکای غروب بود. رفتم تو اتاقم تا برای امشب یه لباس خاص بپوشم. یه لباس بلند داشتم که زیاد تنگ نبود اما واسه من با این برآمدگیهایی که داشتم … از یه وجب بالای سینه ها بود تا پایین که نزدیک مچ پا بود. جنس پارچه اش هم از این براقهای لیز بود. طرح پارچه هم سفید بود با گل‌های قرمز و بنفش. اول بدون سوتین پوشیدم دیدم خیلی تابلو میشه سینه هام. پس درش آوردم و یه سوتین سرمه ای پوشیدم که سینه های گندمو بتونه جمع کنه و شرت ست اونم پوشیدم و دوباره لباس رو پوشیدم. این دفعه بهتر شده بود. لباسه از بالای لگنم هم کمی گشادتر از بقیه جاها بود ولی مگه میشه این کون گنده رو پوشوند. یه گن داشتم که مثل شلوارک بود لباس رو دادم بالا و گن رو پوشیدم و لباس رو انداختم پایین. خودمو تو آینه دیدم. کمی کونمو جمع کرده بود ولی بازم اینقدری سکسی بود که سعید رو حال بیاره. البته تصمیم داشتم اولش با این لباس تابلو نباشم ، بعدش که دیدم اوضاع جوره برم این گن رو دربیارم. بستگی به اوضاع و میزان توجه شوهر و داداشم داشت.
یه آرایش خیلی لایت هم کردم و موهامو دم اسبی بستم.
ساعت حدودا نزدیک نه بود که حمید و محمود همراه سعید اومدند خونه. من تو آشپزخونه داشتم میز شام رو میچیدم . از اونجایی که امشب بیشتر از نیم ساعت دیرتر اومده بودن از سر کار بایستی به راست میومدن سر میز . وقتی رفتم به استقبالشون از قیافه حمید و محمود مشخص بود که خیلی خسته هستند. سعید عقب تر از همه بود و تا منو دید یه چشمک زد و لباشو آروم گاز گرفت. اما حمید و محمود به خاطر خستگی زیاد متوجه سر و وضعم نشدن. اونا رفتن لباس عوض کنن و بیان واسه شام. سر شام ، داداش در مورد روز کاری سختشون تو ضیحات میداد. بعد که حرفاش تموم شد
س : امشب تو این خونه انگار اسپری خواب آور زدن. اون از اشکان که هر چی منو محمود صداش کردیم بیدار نشد اینم از حمید خان و داش محمود که سر میز به جای غذا خوردن دارن چرت میزنم
م : خوب با این روز سخت کاری که ما داشتیم و خونه برگشتنی هم جنابعالی گیر دادی کلی ما رو پیاده آوردی که از ترکیه برامون تعریف کنی آخه حالی به آدم میمونه نه وا… احوالی به آدم میمونه نه با ا…
س: خوب خودتون خواستید دیگه . هی سوال میپرسید ، منم جواب دادم . به خودمون اومدیم دیدیم کلی راه اومدیم.
ح : من که جنازم . بعد از شام خودتون منو برسونید به تختخواب
ن : شما که همیشه خسته ای. امشبم ناپرهیزی کردی و پیاده روی هم داشتی دیگه واسم شوهر بشو نیستی
سعید اومد سوتیمو جمع کنه
س : اما معلومه حمید خان جوونیاش واسه خودش یلی بوده. با این همه خستگی کار تو مدرسه و شرکت خوب پا به پای ما راه اومد. منم بودم دیگه واسم جونی نمیموند
ن ( رو به سعید) : انگار این اسپری خواب آور رو شما تاثیری نداشته
س: نههه ، تازه وارد خونه که شدم سر حالترم شدم.
ن : چطووور؟
س : منم امروز روز سنگین و پر کاری داشتم اما خوب وقتی بوی غذای به این خوشمزگی به آدم میخوره ، دیگه کلا خواب از سرش می‌پره. خوش به حال حمید خان با داشتن همچین همسری. امیدوارم وقتی قصد ازدواج داشتم همچین همسری گیر منم بیاد
از حرفهای دو پهلوی سعید خندم گرفته بود . تازه کلی هم این دو تا بدبخت رو پیاده کشونده بود دنبال خودش و خستشون کرده بود. وای که این پسر چقدر زرنگ و جونور بود و من خبر نداشتم.
ن : خواهش میکنم. دیگه خجالتم نده. اگر پسر خوبی باشی یه فکری به حالت میکنم.
بعد از شام محمود رفت و یه بالش انداخت جلوی تلویزیون و داشت فوتبال میدید. حمید هم که جدی جدی سر میز خوابش برده بود. منم رفتم تو اتاق و این گن تنگ لعنتی و سوتین رو درآوردم و رفتم تو آشپزخونه مشغول جمع کردن میز شدم . یه دفعه احساس کردم سعید پشت سرمه. از تنگ بودن فضای پشت سر من استفاده کرده بود و خودشو چسبونده بود به من. سرک کشید دیدم سر حمید که رو میزه به سمت مخالف ماست و محمود هم رو زمین دراز کشیده بود و حواسش به تلویزیون . سعید قشنگ منو بغل کرده بود و داشت کیر سیخ شدشو میماله به کونم و با دستاشم داشت سینه هامو میمالوند. سرمو برگردوندمو لبامون به هم چسبید. یه مقدار که لب خوری کردیم
ن: سعید جون نکن داری دیوونم می‌کنی
س: من دارم دیوونت میکنم یا تو با این لباست؟ تازه بعد از شام هم رفتی تو اتاق و برگشتی انگار کون و سینه ات گنده تر شده.
ن: بی شرف پس متوجه شدی
س : پس چی . فکر کردی منم مثل اینا گیجم؟
ن : نه خیر اتفاقا تنها کسی که تو این خونه بهش میشه گفت مرد و حواسش جمعه تویی عشقم.
دوباره یه لب کوتاه از هم گرفتیم. داشتیم بمال بمال میکردیم و لاس می‌زدیم که یه دفعه از اتاق اشکان صدا یه جیغ بلند اومد. سعید فورا پرید اونور منو و یه بشقاب خورشت برداشت گرفت سمتم که مثلا داره کمکم می‌کنه. حمید و محمود هم از سرجاشون پریدم و همه با هم دویدیم سمت اتاق اشکان. حمید فورا رفت رو تخت اشکانو بغلش کرد. محمود هم دم تخت وایساده بود. من و سعید هم کنار همدیگه و پشت سر محمود بودیم. خیالمون که راحت شد اشکان خواب دیده ، احساس کردم سعید عوضی کف دستشو گذاشته روی کون منو داره منو میماله. البته من از این تیز بازی سعید خوشم اومده بود اما برای اینکه تابلو نشین باید کاری میکردم. گفتم میرم آب بیارم تا اینطوری از دست این سعید عوضی فرار کنم و تو کف بزارمش. آب آوردم و دادم به حمید تا باهاش اشکانو سر حال کنه. بعد رفتم سرجای قبلیم بغل دست سعید و شروع کردم از روی شلوار کیرشو مالوندن. سعیدم با اون کیر همیشه شقش داشت حال میکرد با اینکارم.
دیگه حال اشکان که روبراه شد همگی تصمیم گرفتیم بریم بخوابیم. البته من قبل از خواب اشکانو بردم تو آشپزخونه و بهش شامشو دادم. داداش و شوهرم هم که رفتم تو اتاقشون و در رو بستن.
اشکان داشت شام میخورد و منم روبروش ایستاده بودم و داشتم نگاش میکردم. سعید یه صندلی گذاشته بود پشت سرم و نشسته بود روش. به دفعه دو طرف پهلومو گرفت و منو کشید سمت خودش و در نهایت منو نشوند رو کیر شقه رو بالاش. همزمان هم داشت میگفت بیا بشین نسرین جان خسته میشی. منم با کونم یه حرکت دورانی رو کیرش دادم و آروم گفتم : تو نگران خستگی من یا این کیر شق شدت کیر کلفت عوضی
بعد با هم خندیدیم و از رو کیرش بلند شدم برگشتم سمتش و گفتم همینطوری شق نگهش دار تا فردا که کلی باهاش کار دارم. بعد بلندتر گفتم من میرم بخوابم . شما دو تا هم برید دیگه بخوابید که فردا کلی کار داریم. شب به خیر
و رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم رو تخت و داشتم به فردا فکر میکردم و کم کم خوابم برد.
ادامه از نسرین
اون شب قبل از خواب تصمیم گرفتم که کار رو تموم کنم. میخواستم صبح به سعید برسونم که امروز خودمو آماده کردم برای سکس کامل . شب خوابیدم و صبح که بیدار شدم هیجان خاصی داشتم. البته اتفاق جدیدی برام نبود اما به خاطر احساسی که به سعید داشتم ، خوابیدن با اون این حس هیجانی رو به وجود میآورد. سعید هم با شوهر و داداشم آماده شده بود بره بیرون. یه لحظه که حواس اون دو تا نبود به اشاره دستها و گزیدن لبم به سعید حالی کردم که برنامه امروز خیلی مفصله .
احساس کردم سعید یه مقدار شنگول شده . بعد از رفتن اونا رفتم اشکان رو بیدار کردم و صبحونه اشو دادم. آمادش کردم بردمش سر خیابون سوار سرویس بشه.سرویس رسید و رانندش که اسمش رضا بود پیاده شد و اومد به سمتمون. سلام علیک کردیم
ر: چطوری نسرین خانم ؟دیگه ما رو تحویل نمیگیری؟
به اشکان گفتم بشین تو ماشین تا من با آقا رضا صحبت کنم. بعد از سوار شدن اشکان ، با حالت نیمه جدی گفتم
ن : رضا جان بارها گفتم جلوی اشکان رعایت کن
ر : چشم چشم ببخش حواسم نبود وقتی دیدمت دیگه حواسم از اشکان پرت شد. اما خوب قبلاً باهام مهربونتر بودی
ن: قبلاً بله اما دیگه قرار گذاشتیم همیشگی نباشه. مگه نه؟
ر : آره درسته اما ما هم دل داریم دیگه. با خودت نمیگی منو وابسته خودت کردی ؟
ن : قرار بعدی هم این بود که احساسی بینمون نباشه. فقط اون روز رو به حساب یه اتفاق بذاری.
ر : اینم درسته ولی بالاخره دل هست دیگه . نمیشه کاریش کرد . تو هم اینقدر با من نا مهربونی نکن. خودت میدونی که پسر خوبی هستم و هیچوقت نخواستم اذیتت کنم و چقدر وقت گذاشتم تا تونستم نظرتو جلب کنم. با ما به از این باش
ن : می‌دونم پسر خوبی هستی. منم ازت بدم نمیاد اما مثل تو احساساتی نشدم. حالا هم پسر خوبی باش و زود برو تا بچم دیرش نشده. بعدا یه فکری به حالت میکنم.
با هم خدا حافظی کردیم و رفت سوار شد و راه افتاد. این رضا یه جوون نزدیک سی ساله و یه سالی میشد زنشو طلاق داده بود. خیلی سعی کرد با من ارتباط برقرار کنه که منم بهش پا نمی‌دادم. اما یه بار که هنوز با سعید آشنا نشده بودم و خیلی تو کف بودم بهش نخ دادم و ارتباط ما شروع شد. اکثرا در حد لاسیدن و یکبار هم تو راهرو خونمون مالیدن کوتاه بود . یه بارم که خیلی شهوتی بودم چون باهاش چند بار بیرون رفته بودم و مقداری اطمینان پیدا کرده بودم تو خونه خودمون یه سکس خوب داشتم. البته خیلی طولانی نبود اما واسه منه کف کیر بد هم نبود . حداقل ارضام کرده بود. ولی دیگه بهش رو ندادم. حالا یه بار بهش پا دادم فکر کرده هر وقت سیخ کنه می‌تونه بپره رو من. اما من سعید رو داشتم که عاشقش بودمو و از هر لحاظی از این پسره بهتر بود
خلاصه رفتم خونه و یه راست رفتم لباسمو درآوردم و پریدم تو حموم . یه دوش کوتاه گرفتم تا هم خوابم کامل بپره و به خاطر بمال بمال دیشب خیس کرده بودم و کمی عرق داشتم تمیز هم بشم.
از حموم که اومدم بیرون رفتم جلوی آینه و یه آرایش خیلی غلیظ کردم. یه شورت از اینا که فقط چندتا نخ هست و کوسمو یه مثل توری میپوشوند پام کردم . سوتین ست همون شرت رو هم پوشیدم. اون لباس خواب معروف رو هم از جاساز درآوردم و پوشیدم. جلوی آینه یه چرخی زدم و خودمو برانداز کردم. یه لنز کم داشتم . اول لنزی که قبلاً استفاده کرده بودم گذاشتم اما عوض کردم و یه لنز داشتم که رنگ چشمامو سبز نشون میداد گذاشتم. عجب چیزی شدم. سعید چیکار میکرد باهام اگه منو با این تیپ میدید. خودم چه حالی قرار بود بکنم. هنوز سکس کامل نداشتیم اما چندبار منو ارضا کرده بود. فکر کن اون کیر کلفتت میرفت تو کوسم.
رفتم تو حال نشستم منتظر تا عشقم بیاد. بهش زنگ زدم که خودشو زودتر برسونه. گفت تا چند دقیقه دیگه میرسه . حدود ده دقیقه بعد زنگ خونه به صدا دراومد و جواب دادم. مطمئن که شدم سعیده ، اف اف رو زدم و در آپارتمان باز کردم تا زود وارد شه. اومد تو و در رو بست. تا منو با اون تیپ دید دو دقیقه فقط زول زد بهم. بعد یه خودش اومد و یه سمتم حرکت کرد. منم رفتم سمتش و تا بهم رسیدیم تو بغلش جا گرفتم.
تو صورت هم نگاه کردیم و لبامون تو هم قفل شد.بعد از پنج دقیقه بوسیدن و خوردن لبای هم از هم جدا شدیم.
ن: ببین سعید جون امروز اولین سکس کاملمون رو میخوایم انجام بدیم. می‌خوام امروز نقش دوست دخترتو داشته باشم که البته شوهرم دارم اما از دفعه های بعد دیگه میشم زنت و کامل مال تو میشم.
س : یعنی از این که شوهر داری ولی با دوست پسرت میخوای سکس کنی لذت میبری؟
ن: آررره . خیلی . اینکه بدونم زن یکی دیگه هستم ولی زیر یکی دیگه می‌خوابم دیوونم میکنه
س : باشه . هر چی تو بخوای خوشگلم.
بازم لبامون رفت رو هم و سعید شروع کرد با دستاش کونمو ماساژ دادن. منم دستمو بردم سمت جلوی شلوارش و از رو شلوار کیرشو مالوندن. چه بمال بمالی بود.
ادامه از نسرین
چند دقیقه بمال بمال ما ادامه داشت که از هم جدا شدیم.
ن : عشقم اینجوری خسته میشیم . بهتره بریم تو اتاق.
س : بریم خانوم خوشگله. آخخخ که چه رو تختخوابی بکنمت که شبا با شوهرت روش می‌خوابید. وااای چه حالی میداد اگر جلوی شوهرت میگاییدمت
ن : اوففف نگو نگو که اگر شوهرم بود چی حالی میکردم با کیرررر کلفت دوست پسررررم
رفتیم تو اتاق در حالی که دست سعید‌ دور کمرم بود و لپ کونمو میمالید. رفتیم رو تخت و به پهلو دراز کشیدیم و شروع کردیم دوباره از هم لب گرفتن. البته دستمون هم بیکار نبود و هر جایی رو از بدن همدیگه که دستمون می رسید لمس میکردیم. بعد از چند دقیقه دوباره لبامون جدا شد. واقعا لب گرفتن و خوردن هم عاشقانه بود
س : نسرین جون دیگه دراز بکش که می‌خوام شروع کنم . باید ذره ذره این بدن رو ببوسم بلیسم. واقعا همه جات خوردنی‌های
ن : جووون سعععیییید من در اختیارتم. دوسسست دخخخخترتم. جننندتم. هر کاری بخوای میتونی باهام بکنی. من زن اون کسسسسکشم اما بکنم تویییی. چه احساسی داری زن یکی دیگه رو جنده خودت کردی؟
طاقباز خوابیدم و سعید شروع کرد از نرمی گوشم به مکیدن و کم کم و ذره ذره پایین میرفت. واقعا هر یه بار مکیدنش یه حال جداگانه بود. انگار داشت همه جای بدنمو ریز به ریز کشف میکرد. از گوش رسید به گردن و بعد بالای سینم . همه جای سینه های گندمو از روی لباس خواب و سوتین توریم میمکید. نوک سینهای سیخمو هم بین لباش فشار میداد که رویایی بهم میداد. داشتم از زمین کنده میشدم و پرواز میکردم. آهههه می‌کشیدم از ته دل. بعد از کام گرفتن از هر دو تا سینم رفت سمت شکم وپایینتر . از کوسم گذشت و به رون پاهام رسید و بعد زانوهام و ساق پاهام. بلند شد لباس خواب رو از پایین گرفت و همینطور که فاتحانه به چشمام خیره شده بود اونو به سمت بالا کشید و از تنم درآورد. منو با کمی خشونت برگردوند و دمرم کرد. از این مقدار خشونتش خیلی لذت بردم . حس زنی رو داشتم که زیر دستهای قوی یک مرد هیچ اراده ای نداره و مجبور به تسلیمه. این لذت رو با یه آههههه کشیده و صدای بلند بهش فهموندم. رفت از پشت ساق پاهام شروع کرد به مکیدن و اومد بالاتر رون پاهام . ایندفعه از باسنم رد شد و رسید به کمرم. با زبونش از پایین تا بالای کمرمو لیس زد. بعد دوباره گردن و گوشم . از روم بلند شد و بند سوتینمو باز کرد و رفت پایین با دو دستاش شرتمم در آورد. ازم خواست خودم سوتینمو در بیارم که درآوردم پرت کردم یه گوشه.
رفت سراغ باسنم. انگار واسه این قسمت از بدنم یه برنامه جدا داشت. با لخت شدن کونم ، انگار بزرگیش دو برابر شده بود . شروع کرد دو لپ کونمو حسابی لیسیدن و مکیدن. خیلی رو این قسمت کار کرد. بعد لوپهای کونمو از هم باز کرد . زبونشو رسوند به سوراخ کونم.
صبحانه کم خورده بودم در حدی که فقط دهنم بو نده . تو توالت کامل روده و معدمو با فشار خالی کردم. تو حموم هم حسابی با لیف و صابون شسته بودم که اصلا بوی بدی نداشته باشه. تو قسمت قبلی یادم رفته بود بگم که بعد از حموم تمام بدنمو حتی لای باسنمو خوشبو کرده بودم‌.
زبونشو رسوند به سوراخ کونمو حسابی با زبون لیسید. منم واسه اینکه کمکش کرده باشم دو تا لوپ کونمو به طرفین باز کردم. این قسمت از کارش دیگه نفسمو بند آورده بود. بلند شد و دست انداخت رو پهلوهام و باسنمو به سمت بالا کشید. حالا نوبت کسم بود. وقتی کوسم از لای رونم پیدا شد ، سرشو برد به سمتش و شروع کرد به لیسیدن گوشتهای دو طرف کوس. حسابی مکید و بعد حس کردم زبونشو کرده تو سوراخ کوس و لیس میزد. با توجه به اینکه از اول کار تحریک بودم و با کارهای قبلیش کوسم حسابی آب انداخته بود ، فکر کردم بدش میاد اما انگار نه انگار. نمیدونم بیشرف اینکارا رو از کجا بلد بود. با مکیدن شدن بقیه بدنم فقط آههههه های کشدار می‌کشیدم اما به کوس که رسید رسماً جیغ و داد رو سردادم. اینقدر مکید و لیسید که ارضا شدم و کامل دراز کشیدم رو تخت. واقعا نا نداشتم بلند شم. سعیدم ولم کرده بود گذاشته بود تو حال خودم باشم. بعد که کمی حالم جا اومد تنمو بلند کردم و رو پاهام نشستم. سعید یه بالشت به تاج تخت چسبونده بود و نشسته بهش تکیه داده بود. بهش نگاه کردمو لبخند زدم.
حالا نوبت من بود. رفتم روبروش و صاف رو کیر شقش نشستم. همراه با بوسیدن و مکیدن لباش دگمه های پیرهنشو باز کردم. پیرهنشو با کمک خودش درآوردم و زیرپوشش رو همینطور. رفتم پایین و کمر بندشو باز کردم و بعد هم دگمه و زیپ شلوارش رو باز کردم و اونو هم از پاش در آوردم و با بقیه لباساش انداختم یه گوشه. شرتش تنش بود. رفتم دوبار نشستم رو کیرش و دوباره مشغول لب گرفتن شدم. بعد ازش جدا شدم.
ن : سعید جونم دوست دارم. عاشقتم. میخوامت. قربون این بدن و کیر کلفتت بشم.
سعید حرف نمی‌زد و فقط نگام میکرد. رفتم پایین از روی شرت کیرش رو با دست مالوندم و بعد بوسیدم. دست انداختم دوطرف کش شرتش و اونو کشیدم پایین. کیرشو برانداز کردم و سرشو بوسیدم. مثل سری قبل حسابی زیر کیر و بیضه هاشو لیسیدم. بعد کلاهک کیر رو مکیدم و کیر کلفتش و کردم تو دهنمو شروع کردم ساک زدن. حسابی براش ساک زدم. سعید یه دستشو رسوند به سینمو و تا جایی که میتونست میمالوند. با اینکه ارضا شده بودم ولی با مالیده شدن سینمو و ساک زدن دوباره تحریک شدم. این اولین کیری بود که حتی خوردنش هم منو تحریک میکرد . یه کیر کلفت سیاه رو به بالا با رگ کلفت زیرش و رگهای کوچکتر رو بدنه کیر.با اینکه حدودا بیشتر از پنج دقیقه داشتم ساک میزدم اما آبش نمیومد که باعث تعجبم بود . میدونستم هیچ مردی نیست که جلوی اینجوری ساک زدن یه زن اینقدر طاقت داشته باشه. در حال ساک زدن بودم که کمی با زور حولم داد عقب.
س: نسرین جون نمی‌خوام با ساک زدن آبمو بیاری. موقع کردنته.
ن : جووون . قربونت برم که میخوای با این کیرت خواهر شوهردار دوستتو بکنی. بکن که دیگه طاقت ندارم.
منو طاقباز خوابوند و پاهامو داد بالا. دوباره یه لیس جانانه به کسم زد و پاهامو گذاشت رو شونه هاش. سر کیرش و رو لای کوس و روی چوچولم میمالوند. دیگه حتی ثانیه ای طاقت نداشتم.
ن : سعید ججججون بکنننن تو . اون کیرررر کلفتتو بتپون تو کوسسسسم. زود باشششش دیگه.
س : نه اینطوری نشد.باید خواهش کنی. باید التماس کنی
ن ( با ناز و اشوه ) : معلومه التماس میکنم.سعید جونم عشقم زندگیم خواهش میکنم. التماست میکنم. به دست و پات میوفتم. منو بکن. با این کیر کلفتت که اندازه دنیا دوسش دارم منو جررر بده. ببین یه زنه شوهر دار چطوری التماست می‌کنه. بکن منو
س ( با حالتی مغرور و پیروزمندانه) : حالا شد جنده شوهردار من.
کیرشو چسبون. وسط کسمو و فشار داد داخل. واااای که داشتم میمردم. کوسم تنگ نبود اما کیر سعید خیلی کلفت و جوندار بود. البته موقع ساک زدن متوجه شدم امروز کلفتتر هم شده. نمیدونم چرا. یه سوم کیرش رفت تو سوراخمو من شروع کردم جیغ کشیدن از درد توام با لذت. نگه داشت و بعد از یک دقیقه دوباره فشار داد. دوباره نگه داشت و باز هم بعد از یک دقیقه بقیشو هم کرد تو. با چسبیدن بیضه هاشو به پایین کوسم فهمیدم کل کیر به اون گندگی رو جا کرده. یه حجم خیلی زیادی رو دو خودم حس میکردم. احساس میکردم پر پر شدن. بعد از دو دقیقه کرشو تا نصف کشید بیرون و دوباره کامل کرد تو. دفعه بعد کامل درآورد و با فشار زیاد فرو کرد تو کوسم. دیگه توان جیغ کشیدن نداشتم.
فقط ناله میکردم. سعید بیشرفم بی رحم شده بود و دیگه بیرحمانه داشت تلمبه میزد. حس میکردم به معنای واقعی کلمه جررررر خوردم. سعید کمر میزد و حال میکرد ، منم با درد همراه با لذت خیلی خیلی زیاد از بی رحمیش داشتم ناله میکردم.
ن : بکن بکن. جررررم بده. رحححم نکن. می‌خوام زیرررت پاررره شم. وااای وااای . فکر نمی‌کردم بعد از چننند سال کسسسس دادن آخخخخ زیر کیر پوست داداشم اینطوری جرررر بخورم.
س : اونایی که تا حالا میکردنت کیر نبودن ، بهتره بگی دودول . به این میگن کیررر‌ . به زن شوهردار رو داره پاره می‌کنه.
ن : آرررره به این میگن کیرررر نه اون شومبول شوهر کوسکشم. قربونششش برررررم. از این به بعد فقط زیر تو می‌خوابم. فقط به تو میدم. فقط جنده توام.
س : به من چی میدی؟
ن : کوسسس میدم . آخخخخخم کونننن میدم. آییبیی مادرمو گایییدییی سعید جوننننن
سعید کشید بیرون و منو برگردوند و حالت سگی نشوند. تا اومد کیرشو تو کوسم جا کنه موبایلم زنگ خورد. پرید از پشتم رفت موبایلمو آورد و داشت میداد بهم.
س : جووون. آرزو داشتم خودش باشه.
ن : کیه ؟
س : شوهر کسکشت.
ن : ولش کن. بندازش اونور . حوصله صحبت با اون کسکشو ندارم
س : نه بگیر باید باهاش حرف بزنی. می‌خوام موقع صحبت با حمید زنشو بکنم
موبایلمو داد دستم و نشست پشتم . تا دگمه سبز رو زدم جواب بدم سعید با تمام توانش کیرشو تپوند تو کوسم که باعث جیغ کشیدم شد.
ح : آلو الو چی شد؟ چرا جیغ میکشی؟
ن : هیچی . اومدم جواب بدم حول شدم یه چیزی از دستم اوفتاد
س با صدای خیلی آروم : بهتره بگی یه چیز کلفت رفت تو کوسم.
خندم گرفته بود. مشغول صحبت با حمید شدم و سعیدم از پشت داشت تلمبه میزد. هیچی از حرفاش نفهمیدم. فقط دهنی رو گرفته بود تا از صدای هن هنی که از تلمبه زدن سعید ، ناخودآگاه از دهنم خارج میشد ، حمید شک نکنه. زیاد حرف نمی‌زنم و فقط میگفتم باشه باشه . حس اینکه دارم کس میدم و همزمان با شوهرم حرف میزنم منو به اوج رسوند. دگمه قطع تماس رو زدم و بلند جیغ کشیدم : باششششه و ا ضا شدم. سعیدم که حس منو فهمیده بود و ممنقبض شدن داخل کوسم به کیرش فشار میاورد طاقت تموم شد و کیرشو تا ته کرد داخل و با یه نعره بلند آبش اومد. ریخته شدن آبش و تو کوسم حس کردم که باعث شد ارضا شدن منم طولانی تر و لذت بخش تر بشه. کیرشو در نیاورد و منو حول دادن خوابوند و روم دراز کشید. هر دو نفس نفس می‌زدیم.
ادامه از نسرین
همینطور که دمر زیر حمید خوابیده بودم و داشتم از ارضای شدیدی که داشتم همچنان لذت میبرد ، سعیدم بیکار نبود و داشت گونه هامو می‌بوسید و با نوک انگشتان دو دستش هم پوست پهلوها و کناره های باسنمو نوازش میکرد. البته هنوز کیرشم داخلم بود. آخخخخ که چه حالی میداد اینکاراش بعد از یه ارگاسم شدید. سرمو برگردوندم سمتش و شروع کردیم لب گرفتن. بعد که لبامون جدا شد
ن : واااای عشقم ، با این کیر کلفتت ناکارم کردی
س : عجب کسی داری. هنوزم داخل کست داره کیرمو نوازش می‌کنه
ن : کوسم داره از کیرت بخاطر حالی که بهش دادی تشکر می‌کنه. حیف که لوله هامو بستم وگرنه خیلی دوست داشتم ازت حامله بشم.
س : اونوقت نمیگفتن تو که سفیدی ، شوهرتم همینطور چرا بچتون سیاه شده
ن : بذار بفهمن. اصلا می‌خوام همه بدونن که به دوست پسر عزیز کیر کلفتم کوس دادمو ازش حامله ام. از این به بعد چقدر باید بهت کوس بدممم . وای چقدر باید به خاطر کسی که شوهرم نیست لنگامو بدم بالا
س : فقط کوس بدی؟
ن : واااای یعنی با این کیر کلفتت میخوای کونمم بذاری؟ این عمود گوشتیت داشت کوس کارکشته منو جرررر میداد
س: اصلا تو رو باید اول از کون کرد بعد به کوست رسید.
ن : مگه کون من چجوریه؟
س: نرمتر و گوشتی تر و گنده تر از کون تو ندیدم تو عمرم. یه همچین کونی دم دستم باشه و نکنمش ؟ مگه خرم ؟
ن : جوووون قربون بکنم برم که هوس کونمو کرده. معلومه کونم بهت میدم. من همه چیزم مال توئه. هر کاری بخوای برات میکنم. جوونی به خوش‌تیپی و باهوشی و کیرکلفتی و قدرت سکسی مثل تو بایدم هرجور که دوست داره از من لذت ببره. فقط تو میتونی منو ارضا کنی قربونت برم عشقم
س : جوووون با این حرفات کیرم نخوابیده داره شق میشه دوباره.بذار یه مدت دیگه بگذره و چند پارتی جنس بیارمو اینجا آب کنم، یه خونه اجاره میکنم و میریم تو خونه خودم با هم حال میکنیم.
ن : آخخخخ جون . سعید جونم میخواد منو مثل جنده ها ببره خونه خودش منو بکنه.
س : البته این حرفت باعث لذت بیشترم میشه اما قبلا گفته بودی دوست داری عاشقانه با هم سکس کنیم پس تو میشی خانوم خونه من. مثل زنم برام آشپزی می‌کنی ، به خونه میرسی بعد خودتو عروسک می‌کنی که میام خونه از هم لذت ببری. همه چیزم برات میخرم خانوم خوشگلم
ن : قربون حواس جمعت برم عزیزم. معلومه که زنتم. مال توام. روحم و جسمم مال توئه. اصلا به حمید اجازه نمیدهم دست بهم بزنه. بخواد بیاد سمتم میگم من مال سعیدم. فقط سعید اجازه داره منو بکنه. من زن سعیدم. به جز سعید زیر کسی دیگه نمی‌خوابم
کیر سعید بعد از ارضا شدم کمی خوابیده بود اما با این حرفا که با هم می‌زدیم ، احساس کردم دوباره تو کسم شق کرده.
ن : سعید جونم با خودت چیکار کردی که هنوز نخوابیده دوباره بلند شده؟
س : امروز صبح که از حمید اینا جدا شدم ، رفتم یه کله پاچه مشتی خوردم. یه قرص ویاگرای آمریکایی اصل هم رفته بودم ترکیه خریدم.
ن : ای شیطون از کجا می‌دونستی لازمت میشه؟
س : اون چراغ سبزی که تو صبح قبل از رفتنم بهم دادی فهمیدم که برگردم اتفاقات زیادی بینمون میفته. از وجنات شما هم پیداست از اون زنهایی هستی که از کیر سیر نمیشن. پس باید همیشه این کیر ما سر حال و قبراق باشه که تا هوس کیر کردی فورا بپرم روتو بتپونم تو کست
ن : وااای سعید دارم حشری میشم دوباره با این حرفات. تا یه نفسی تازه کنیم و به مقدار خودمونو تقویت کنیم باید بازم منو بکنی.
س : معلومه . اصلا دارم آمادت میکنم که یه کون مشتیم بهم بدی
ن : ای شیطون پس این گرزتو برای کونم داری تیز میکنی. پس از روم پاشو برم یه چیزی بیارم کمرتو بسازم. امروز فکر کنم دیگه کارم تمومه. امروز سالم از زیر بیام بیرون شانس آوردم
هر دو خندمون گرفته بود و در همون حال سعید کیرشو کشید بیرون و از روم غلطید به پهلو. منم از تخت اومدم پایین و رفتم به سمت بیرون اتاق. در حال راه رفتن آب سعید از تو کوسم اومد بیرون و روی رونهام به سمت پایین حرکت میکرد. پشتم بهش بود و در حال حرکت با کونم براش قرهای ریز میومدم. چقدر من لاشی و کرمکی شده بودم. تا این حد رو از خودم سراغ نداشتم. خوشبختانه همه چیز داشتیم تو خونه. شیر ، موز و خامه رو از یخچال درآوردم. از تو کابینتم گردو و پسته و پودر نارگیل آوردم . مواد رو یکی یکی ریختم تو مخلوط کن و یه معجون درست حسابی درست کردم. عجب چیز کمر پر کنی شده بود. ریختم تو لیوان و بردم تو اتاق. سعید یه مقدار از این معجون خورد
س : دیدی خودت کونت می‌خاره
ن : واااا مگه چیکار کردم؟
س : خوب معلومه این معجونو داری بخوردم میدی که تقویتم کنی ، بیفتم روت و کوس و کونتو یکی کنم جنده خانم
ن : کونم که میخاره اما نه واسه همچین کیری. همچین گرز رستمی فقط به درد کوس آب انداخته من میخوره.
س : پس کونت چی ؟ من که گفتم کونتم می‌خوام بکنم
ن: باشه سعید جون کونم بهت میدم اما به خدا امروز نمیتونم. یه امروز رو بزار خارش کسم برطرف بشه. کونمو باید تو یه فرصت مناسب آماده کنم برات. امروز بخوای کونم بذاری باید بیان جنازمو از زیرت بکشن بیرون.
س : باشه عزیزم. پس امروز همون کستو عشقه.
ن : قربونت برم که اینقدر مراعاتمو می‌کنی. بیخود نبود که راحت عاشقت شدم . زودباش بقیه معجونتو بخور که بریم واسه راند دوم.
بقیه معجونمونو خوردیم . ایوانا رو گذاشتم تو سینی و روی دراور بغل تخت گذاشتم. رفتم کنار سعید دراز کشیدم . سعید طاقباز خوابیده بود و دستش زیر سرم بود. یه رونم رو تخت بود و اون یکی رو انداختم روی رون سعید. با دستم داشتم با سینه و موهای روش بازی میکردم. بعد دستمو بردم سمت چونش و صورتشو برگردوندم سمت خودم. با یه دوست دارم عاشقانه لبمو چسبوندم به لبش. دوباره دستمو بردم رو سینشو در حال نوازش لبهاش با لبام دستمو سر دادم سمت کیرش و گرفتم تو دستم. با آرامش کیرشو نوازش کردم و مالوندن. کیرش تو دستم شروع کرد به شق شدن. سعیدم چرخید به پهلو و سمت من. لباشو چسبوند دوباره لبهام و با دست آزادش سینمو گرفتو میمالوند. کیر شق شدش و همزمان مالیده شدن سینه هام دوباره منو شهوتی کرد. بعد دستشو از رو سینم برداشت و برد سمت کوسم . شروع کرد به مالیدم کوسم. خوب که کوسم آب انداخت یه غلطی زد و اومد روم. زانو هامو خم کردم تا پایین تنش بین پاهام قرار بگیره. تو این وضعیت کیرش چسبید به درز کوسم و سعید هم زیر کیرشو به همونجا میمالوند.
س : نسرین جون آماده ای
ن : جووون آرررره عزززیزم. هررروقققت خواسسسستی بکن توووششش
سعید با کله کیرش چوچولمو مالوند و بعد گذاشت دم سوراخ. با یه فشار راحت نصف کیرشو جا کرد. یه آخ بلند گفتم. بعد از یک دقیقه بقیه کیرشم فرو کرد. پاهامو بردم بالا و پشت باسنش بهم گره کردم. تا چند دقیقه نمی‌توانست تکون بخوره. کمی از هم لب گرفتیم . بعد پاهامو یه مقدار شل کردم تا سعید بتونه راحت تلمبه بزنه. شروع کرد کمر زدن و منم دستامو نه چندان سفت انداختم دور گردنش و به چشماش خیره شدم.
ن : جوووون سعععیدددد. بکن بکن. عشقم . بکن منوووو. دوست دارم. دیوونتمممم. بکنننن منو . قربونننن اون کیر کلفتتتت بششششمممم
سعی. میکرد و منم حرفای عاشقانه می زدم. واقعا دوسش داشتم. از سکس باهاش واقعا لذت می‌بردم. حتی به شوهرمم اینطوری عاشقانه کس نداده بودم. کیرشو کشید بیرون و دوباره با کمی خشونت منو برگردوند و دمرم کرد. با دو دستش کونمو کشید بالا و کیرشو تنظیم کرد و با خشونت توام با حشر بودن فرو کرد تا ته کسم. دوباره احساس جر خوردن بهم دست داد. از درد جیغ کشیدم. فهمیده بودم وقتی حشری میشه ، خشونتو چاشنی سکس می‌کنه. از همین خشونتشم لذت می‌بردم و دردشو تحمل میکردم. به مقدار مدل سگی منو کرد و حولم داد دمر بخوابم البته بدون در اومدن کیرش. تو این حالت انگار کوسم تنگتر شده بود و به کیرش فشار می‌آورد. البته درد و لذت زیادی هم داشت که برام خوشایند بود. شروع کرد دوباره به تلمبه زدن و بعضی وقتا با کف دستش چک میزد به لوپای کونم.
ن : جوووون بزنننن. بکننننن. قربوننننن این خشونتتت و مردونگیتتتتت بشمممم مننننن. آخخخخخخ آییییی مردممممم. جررررر خوردممممم. مررررد من دارههههه جررررمممم میدههههه.
کلی تو این حالت کرد منو که احساس کردم دارم ارضا میشم.
ن : بزن بزن بزن سعییییید . تو رو خدا ولم نکن. بکننن بکننننن دارممممم میشششششمممم.
شروع کردم جیغ زدن .
ن : شدممممممم شدمممممم دوبارهههه ارضامممم کردییییی.
سعید سرعتو بیشتر کرد. همینطور بدون رحم داشت کمر میزد. احساس میکردم کوسم داره زخم میشه. اینقدر زد و زد و زد تا به نعره کشید و چسبوند خودشو به من . امروز برای دومین بار اومدن آبشو ته کسم حس کردم. چقدر آب داشت تو کمرش. وزنشو انداخت روم و منم داشتم از اینکه زیرش خوابیدم و تکون نمیتونم بخورم و از چسبیدن شکم و سینشو به پشتم لذت می‌بردم.
ادامه از نسرین
هر دومون انگار کوه کندیم. خوب دو بار ارضا شدن تو کمتر از یک ساعت جدا از لذت بی نهایت اما خستگی زیادی هم داشت. سعید که انگار هر بار منو میکرد ، دلش نمی‌خواست کیرشو دربیاره. منم بهش سخت نمیگرفتم. چون هم وزنش زیاد نبود و هم احساسی که بهش داشتم باعث میشد منم دلم نخواد از زیرش بیام بیرون. تو همون حالت هر دو خوابمون برد. نمیدونم چقدر گذشته بود اما وقتی بیدار شدم دیدم به پهلو خوابیدم و سعیدم از پشت بغلم کرده. با احتیاط تو بغلش چرخیدم. کمی فاصله داشتیم که می‌تونستم کیرشو ببینم که حالا کاملا بی حال شده اما اندازه کیر شق شده شوهرم بود. به صورتش نگاه کردم و بوسه ای به لباس زدم و همزمان کیرشو تو دستم گرفتم. میخواستم ببینم بازم بلند میشه یا نه. سعیدم از خواب بیدار شد و نگاهی بهم انداخت. هر دو لبخندی بهم زدیم.
ن : خوب خوابیدی بهترین بکن دنیا؟
س : آخ آره. چه حالی داد. چیه ؟ بازم داری کیرمو میمالی جنده خانم؟ بازم کیر میخوای؟
ن : من که همش کیر می‌خوام اما دیدم این بیچاره بی حال افتاده دام به حالش سوخت. چقدر آب کشیدم از این زبون بسته. البته همین زبون بسته وقتی شق می‌کنه قشنگ جرم میده‌ .
س : حالا که اینقدر خستش کردی زود ماچش کن تا خستگیش در بره.
ن : جوووون قربونش برم. صاحبشو ماچ میکنم خیلی دوستش دارم.
شروع کردم لباشو بوسیدن. بوسه های ریز و سریع همراه با دوست دارم و عاشقتم و کلی حرفهای عاشقانه دیگه. سعید هم داشت سینمو میمالید. چند دقیقه ای با هم عشق بازی کردیم ‌‌ یه نگاه به ساعت دیواری انداختم دیدم نزدیک ۱۲ ظهره.
ن : آخ آخ ظهر شد هنوز ناهار درست نکردم. اینقدر گاییدی منو ، وقت نکردم به کارای خونه و آشپزی برسم.
س.: ول کن بابا یه چیزی از بیرون میگیریم. شماره رستوران داری زنگ بزنیم غذا بیارن؟
ن : آره یه تهیه غذا هست که غذاهاش خیلی خوبه. الآن زنگ میزنم. چی میخوری؟
س : هر چی خانووومم بخواد. می‌خوام مهمون من باش یا
ن : خوب زن مردمو تصاحب کردیاااا. باشه راستی فسنجوناش خیلی خوشمزست.
س : پس سه تا سفارش بده
ن : چرا سه تا؟
س : اشکانو یادت رفت؟ دیگه کم کم میرسه خونه
ن : وای وای اصلا حواسم نبود. زود باش پاشیم یه دوش بگیریم و لباس بپوشیم.
سریع پریدیم یه دوش گرفتیم و اومدیم لباس پوشیدیم. سعید لباسای بیرونشو پوشید ، منم همون تاپ و استرج دیروز رو بدون شورت و کرست پوشیدم. یه آرایش غلیظم کردم. رفتم زنگ زدم غذا بیارن. وقتی غذاها رسید ، سعید رفت تحویل بگیره و حساب کنه. حدود نیم ساعت بعد اشکان رسید. میز رو چیده بودم و می‌خواستیم با سعید شروع به خوردن غذا کنیم که زنگ خونه زده شد و رفتم دیدم اشکانه و در رو باز کردم. اشکان اومد بالا و فرستادمش تو اتاق لباس عوض کرد . اون. تو آشپزخونه.
ا : مامان غذا از بیرون گرفتی ؟
ن : آره پسرم. وقت آشپزی نداشتم
ا : چرا ؟ بیرون بودی؟
ن ( با خنده ) : نه پسرم از صبح زیر سعید بودم. وقتی می‌خوابه روم مگه بلند میشه. سوراخ مفت گیر آورده فقط میتپونه .
ا : سعید روی تو خوابیده بود؟ چرا ؟
ن : سعید نه بابا سعید. اگر واقعا بابات بود فکر کنم تا حالا چند تا برادر خواهر داشتی.
سعید نگاه معناداری همراه به خنده بهم کرد.
س : منظور مامانت این بود که خوابید رو تخت ماساژش دادم. بدنش کوفته بود ازم خواست کمرشو بمالم.
ن : آخخخخخ که چه ماساژی هم بود . نزدیک بود از دهنم بزنه بیرون. از بس دراز و کلففففته
س ( با چشم غره ) : داره شوخی می‌کنه اشکان جان. غذاتو بخور سرد میشه.
دیگه حرفی نزدیم و غذا رو خوردیم. چقدر خوشمزه تر به نظر می‌رسید. البته با مخلفات مثل ماست و نوشابه. بعد از غذا خیلی احساس شادابی داشتم. زود میز رو جمع کردم و ظرفا رو شستم. حین کار هم همش سر به سر اشکان میزاشتم و با سعید شوخی میکرد و ور میرفتم. سعید دوباره شق کرده بود از دست کارای من جلوی اشکان. میرفتم تو حال و با سعید لاس میزدم و خودمو بهش میمالیدم ، بعد میومدم تو آشپزخونه.
دیگه کم کم اشکان هم از کاری من خودش گرفته بود که باعث تعجب سعید شده بود. سعیدم دید اشکان مبخنده فهمید حرفهای من راسته و تو شوخیا همراهیم میکرد. بعد از تموم شدن ظرفا رفتم تو حال رو راحتی بین اشکان و سعید نشستم.
ن : ای بابا دوباره کیرت بلند شده که. امروز دوبار خودتو تو من خالی کردی بازم سیخش کردی؟ باور کن من دیگه جر خوردم نمیتونم بهت بدم. در بیار اشکان ببینه با چی امروز دوبار مادرشو گاییدی
س: در میارما
ن : در بیار منو میترسونی؟ دو روزه دارم آبشو میارم. جنده رو از کیر کلفت میترسونی؟
اشکان کسخل داشت فقط نگام.ن میکرد و می‌خندید .سعیدم پاشد جلو من وایساد و زیپشو کشید پایین.
————
ادامه از اشکان
————-
من میدونستم مامانم منو احمق فرض کرده و داره باهام بازی می‌کنه . اونم چه بازیی. لاشی بازی محض. منم تو بازبش وارد شدم ببینم جلوی من تا کجا پیش میرن. واسه همین شروع کرده بودم الکی به خندیدن. سعید هم که خنده های منو دید اول تعجب کرد بعد مثل مامانم فکر کرد من واقعا کوسخلم. اونم روش زیاد شده بود.
اوه اوه سعید چیکار داره می‌کنه . پاشد جلو مامان وایسادم و زیپشو کشید پایین. فکر نمی‌کردم اینکارو بکنه. مامان دستشو برد سمت شلوار سعید . کمر بند و دگمه شلوارشو باز کرد و کشید پایین. شرتشم همینطور. اینا دیوونه شدن. چیکار دارن میکنن؟ کیر سعید پرید بیرون بود . نمیدونم چرا شق کرده . آخه من شنیده بودم مردا نهایتا دوبار آبشون میاد دیگه نمیتونن راست کنم. اینو تو مطالب و داستانهای سکسی هم خونده بودم. مامان کیر سعید رو که دید
ن : جوووون قربون این کلفت خان برم من.
کیر سعید رو گرفت تو دستش و مالید . بعد سر کیرشو ماچ کرد و گرفت سمت من.
ن : پسرم ببین اینو چه گندست. بابا سعیدت با این کیر کلفتش دوبار منو گاییده امروز‌. تمام کوسم میسوزه. مال مفتو دل بی رحم
شروع کرد دوباره سر و بدنه کیر سعید رو بوسیدن و میمالید به صورتش. قربون صدقشم میرفت. سعیدم فقط به من نگاه میکرد تا عکس العمل منو ببینه. با اینکه میدونستم سوالم مسخرست ولی میخواستم خیلی احمقتر از اونی که فکر مبکردن به نظر بیام. هر چند زبونم بند اومده بود اما زورمو زدم و رو به سعید کردم
ا : آقا سعید مگه صبح با بابا اینا نرفته بودی بیرون؟ پس کی برگشتی؟
سعید و مامان با تعجب همو نگاه کردن و بعد از چند دقیقه از سوال من شروع کردن به خندیدن.
س : اولا آقا سعید نه و بابا سعید . دوما بابا و داییت که مثل تو نیستن. باید دست به سرشون میکردم و میومدم سراغ مامانت.
مامان کله کیر سعید رو کرد تو دهنش و یه میک زد. بعد کیرشو درآورد.
ن : ببین پسرم به این کار میگن ساک زدن. یعنی من کیر بابا سعید رو میکنم دهنم و میمکم.
ا : مگه کثیف نیست ؟ خوشت میاد از این کار؟
ن : آره . چجورم. فقط ما زنا اینکار رو دوست داریم. چون از نظر ما خوشمزست.
دوباره کیر سعید رو کرد دهنشو دیگه در نیاورد. شروع کرد مکیدن. بعد از دو دقیقه سعید کیرشو درآورد و مامانو بلند کرد. مامانو برگردوند
س : نسرین بگرد حالت قمبل رو مبل بشین می‌خوام عملا به اشکان نشون بدم امروز چیکار کردیم. البته نمادین نمی‌خوام لختت کنم
مامان که کون گندش سمت سعید بود خندید
ن : حالا چرا نمادین؟ مجلس بی ریاست بکش پایین و بکن تو کوسم دیگه.
س : امروز همینقدر کافیه. بعدا کاملشو نشون میدم.
مامان ساعد دستاشو گذاشت بالای تکیه گاه راحتی و زانوهاشم گذاشت رو نشیمنگاه . کمرشو داد پایین و کونشو رو به بالا. سعید هم زیر کیرشو چسبوند به کون گنده مامان و شروع عقب جلو کردن. کون مامان بر اثر حرکتای سعید ملرزید. سعی کردم خودمو حشری نشون ندم ولی واقعا سخت بود
ن : آیییی آخخخخخ سعععییییددد بکن بکن . منو بگاااااا جرررررممم بدهههه
س : جونننن عجب کوسی داری جنده خانووووم
ن : آیییییی آیییی آرررررهههه من جندم. شوهرممم حمیییدهههه امااااا دارم به تو کوسسسس میدمممم. بایدم بهم بگیییی جندههههه.
همینطوری به کارشون ادامه دادن و منم با چشمای از حدقه بیرون زده نگاه میکردم. بعد سعید از مامان جدا شد و رفت عقب اما مامان تکون نخورد.
س ( رو به من ) : حالا فهمیدی مامانتو چطوری گاییدم؟
ن : سعید جان من شلوارمو بکش پایین و بکن توش. دوباره حشری شدم.
س : پاشو جنده خانم. پاشو کس و کونتو جمع کن. الآن نمی‌خوام بکنمت ، کار دارم. مامانم با ناراحتی پاشد و رو به سعید کرد و با اخم نگاش کرد
ن : مگه قرار نبود جلوی پسرم منو بکنی؟ الآن بهترین موقعیته. زودباش بریم رو تخت
سعید رفت سمت مامان و یه چیزی در گوشش گفت. یه دفعه قیافه مامان عوض شد و به لبخند خوشحالی زد.
ادامه از نسرین
امشب همون شبیه که تو قسمت‌های قبلی پسرم براتون تعریف کرده بود. البته وقتی اتفاقات پیش اومده رو تعریف کنم براتون یادآوری میشه.
وقتی از حالت قمبل دراومد و روبروی سعید قرار گرفتم خیلی از دستش عصبانی بود . احساس میکردم داره یه فرصت عالی برای اجرای یکی از فانتزی‌های ذهنی من رو میسوزونه . البته حشری بودنمم مزید بر علت بود . اما سعید اومد جلو در گوشم چیزی گفت که میتونست برای امشب برنامه جالبی باشه.
س : می‌خوام امشب یه جوری اینا رو بخوابونیم و در حالی که خونه هستند یه سکس توپ با هم داشته باشیم.
به حرفاش که فکر کردم متوجه شدم می‌تونه فرصتی باشه برای اجرای یکی دیگه از فانتزیهایی که قبلاً تو ذهنم بود . یعنی دلم میخواست اولین سکسم با سعید با اتفاقات و حرفهایی که بینمون رد و بدل میشه شروع بشه. رو اشکان کردم که داشت با نگاه پرسشگرش ما رو نگاه میکرد.
ن : پسرم از مدرسه اومدی خسته ای برو تو اتاقت و استراحت کن
اشکان هم میدونست وقتی با این لحن باهاش صحبت میکنم یعنی باید بره. از وقتی بچه تر بود اینطوری عادتش داده بودم و جایی که نباید حضور می‌داشت با همین لحن بهش میفهموندم. وقتی اشکان رفت تو اتاق به سعید گفتم بشینه باهاش صحبت دارم.سعید شلوارشو کشیده بود بالا و با حرف من نشسته رو کاناپه.
ن : سعید بهم بگو برای امشب چه برنامه ای داری تا منم بگم برای بهتر شدن برنامت چه پیشنهادی دارم
س : نسرین جان من فکر کردم اگر حمید و محمود هم خونه باشن و ما با هم سکس کنیم هیجان زیادی داره اما نمی‌خواستم بیدار شدنشون باعث دردسر بشه برامون ، چون حالا حالا با هم کار داریم. پس فکر کردم بهتره خواب آور برخوردشون بدیم بهتره.من چند تا دیازپام میخرم و پودرش میکنم و میدمش بهت و تو حالا بریز تو چای یا یه نوشیدنی که متوجه طعمش نشن و شک نکن. فردا هم که جمعه است و اینا جایی نمی‌خوام برن
ن : خوبه اما می‌خوام اشکان بیدار باشه . شربت درست میکنم ولی فقط واسه شوهر و داداشم میریزم. فقط منم پیشنهادی دارم
س : باشه بگو بگو باید جالب باشه.
ن : آره جالبه. ببین من قبلاً فکری تو سرم بود و میخواستم اینطوری اولین بار سکسمون شروع بشه اما اتفاقاتی که پیش اومد نذاشت فکرمو عملی کنم.
بعد شروع کردم واسش تعریف کردن که من چیکار میکنم و تو باید چیکار کنی و چه نقشی باید بازی کنیم و درنهایت چه دیالوگ‌هایی باید بینمون رد و بدل بشه تا نقشم درست از آب در بیاد. بعد از تموم شدن حرفام برقی رو در چشمای سعید دیدم که نشون میداد گرفته کل ماجرا رو و راضیه.
س : پس من میرم بیرون.هم قرص رو تهیه کنم که داروخونه ها بدون نسخه نمی‌دن و باید از یکی از دوستام که تو داروخونه کار می‌کنه بگیرم و هم برم پیش محمود اینا که با اونا برگردم. آخ که چه حالی میده
ن : چی حال میده؟
س : هم برنامه امشب و هم اینکه وقتی با حمید صحبت میکنم تو دلم میگم حمید جون حیف خواب نمی‌بینی چند ساعت دیگه می‌خوام حسابی زنتو بکنم . زنت گوشتی و کون گندت چه کس نرمی داره
ن : دیوونه. ولی سعید از الآن بگم اگر میخوای کونمم بکنی باید خیلی مراعات کنیااا. این کیر گندت کسمم جر داده چه برسه به کونم که همچین کیری تا حالا توش نرفته.
حرفامون تموم شد و سعید پاشد رفت ببرون، منم رفتم شام درست کنم و به خودم برسم.
چند ساعتی گذشت و شامم که حاضر شد و رفتم تو اتاق و لباسمو عوض کردم . یه دامن تقریبا تا روی زانو و یه پیرهن دگمه دار پوشیدم. شورت نپوشیده اما یه کورست سورمه ای رنگ که کمی گشاد بود و پستونای گندم توش آزادتر بود تنم کردم. البته پیرهنم سفید و کمی نازک بود و سوتینم از زیرش دیده میشد. میخواستم قبل از خوابیدن شوهر و داداشم یه کوچولو فیلم بازی کنم که مثلا بدون اینکه اونا بفهمن دارم به سعید آمار میدم. اینم جزئی از تئاتری بود که واسه سعید تعریف کرده بودم. یه آرایش خوشگلم کردم. عجب شب جمعه ای میشد این شب جمعه.
شب شد و اون سه نفر اومدن . اشکان هم بیدار شد . همگی با شستن دست و صورت اومدن سر میز . غذا و ظرفها رو چیدم سر میز. مشغول کارهام بودم که حمید منو نگاه کرد و …
ح : نسرین جان چه تیپی زدی؟ چه بوی غذایی میاد ؟ هر کی ندونه فکر می‌کنه امشب مهمون داریم.
چه عجب این مرد منو دید. از بس بهم بی توجه بوده که هیچوقت انتظار نداشتم از این حرفا بزنه. خوبه قراره امشب خواب آور به خوردش بدم وگرنه اوضاع خراب میشد. با کمی اشوه جواب دادم.
ن : واااا مگه من هر شب شام درست نمیکنم؟ در مورد لباسمم بگم که قریبه بینمون نیست. سعیدم که شده عضوی از خانوادمون. نه خیر آقا شما قبلاً اینقدر خسته بودی که منو نمی‌دیدم . بعد از مدتها امشب داری بهم توجه می‌کنی.
م ( با حالت شوخی ) : حمید جان ، آبجی ول کنید دیگه. حالا که امشب همه چیز روبراهه برای شب نشینی دیگه با حرفا حالمونو نگیرید
سعید و اشکانم فقط میخندیدن و حرفی نمی‌زدن. نشستم روبروی سعید تا بتونم موقع شام خوردن از لابلا و بالای دگمه های پیرهنم نا محسوس پستونامو بهش نشون بدم . شام رو با شوخیهای محمود و سعید و البته گهگاهی حمید و اشکان خوردیم. جالبیه قضیه سر حال بودن حمید و اشکان و حرفهای خنده دارشون بود. قبلاً همیشه این دوتا سایلنت بودن و ما سه نفر حرف می‌زدیم. خلاصه منم وارد بحثاشون میشدم ، وقتیم حواس بقیه نبود به سعید آمار میدادم. سعید هم تو آماربازی با من همکاری میکرد. شامشون که تموم شد سعید دیرتر از بقیه رفت تو حال و قبل رفتنش به پاکت کوچیک بهم داد و گفت برای هر کدوم چقدر بریزم. واسه اشکان هم گفت مقدارشو اما من بهش گفتم قصد ندارم به اشکان خواب آور بدم. هم واسه پسرم میتونست مضر باشه و هم میخواستم ببینم میاد از اتاق بیرون واسه فضولی یا نه. که اگر میومد لذت سکس امشب برام دو چندان بود. بعد از شام یه مقدار میوه بردم که یه کمی دور هم باشیم و حرف بزنیم. بعد از نیم ساعت رفتم تو آشپزخونه و شربت آلبالو دستپخت خودمو درست کردم. برای حمید و محمود تو لیوانهایی که مخصوص خودشون بود شربت ریختم و بعدشم اون پودر رو تو شربتشون ریختم و هم زدم. سینی شربت رو بردم گذاشتم وسط. همگی نوشیدنیشون رو خوردن و با هم میگفتن و میخندیدن. منم حواسم بود کسی لیوان اشتباهی برنداره. خوشبختانه همه چیز طبق نقشه پیش می رفت و منم به نفس راحت کشیدم.
س : نسرین خانم احساس کردم به نفس راحتی کشیدی. چیزی نگرانتون کرده بود؟
تو دلم گفتم ای سعید عوضی
ن ( با خنده ) : اولا چرا نسرین خانم میگی؟ تو که غریبه نیستی. بگو نسرین جون. دوما نه چیز خاصی نبود. فقط نگران بودم کسی لیوان شوهرجون و داداشیمو برنداره. اینا رو لیوانشو حساسن حوصله غرغر شنیدن ندارم.
م : آبجی گلم ما که با سعید از این حرفا نداریم. اصلا سعید بیا بقیه شربتتو تو لیوان من بخور
س : نه نه قربونت تو لیوان تو و حمیدخان یه سمی هست که پادزهرش فقط تو خون شما دو نفره. من بخورم از داخل میپوکم
با این حرف سعید ، حمید پغی زد زیر خنده و بقیمون هم داشتیم ریسه می‌رفتیم. البته خنده من از تیکه سعید به خودم و زرنگی که کرد و تو لیوان محمود شرت نخورد. دیگه اینقدر حرف زدیم و خندیدیم که احساس کردم خواب آور داره تاثیرشو رو اون دو تا می‌ذاره. البته اشکان وسط شوخیامون لیوان شربتشو برد تو اتاق که پای کامپیوتر بشینه و بخوره. بعدها که اشکان بزرگ شد و با هم در مورد این روزا صحبت میکردیم ، اعتراف کرد که شربتشو ریخته توی گلدون اتاقش . منم فهمیدم بچه ای فکر میکردم کودنه ، عجب مارمولکی بوده واسه خودش.
خمیازه کشیدنای شوهر و داداشم شروع شد.
ن : شما دوتا کشتید ما رو اینقدر خمیازه کشیدید. خوابتون میاد پاشید برید بخوابید خوب‌ . دیگه اشکان بقیشو تعریف کرده و منم فاکتور میگیرم. بساط توی حال رو جمع و خونه رو مرتب کردم. رفتم تو اتاق خواب. دیدم حمید مثل چی خوابیده. البته خودش خوابش سنگین بود و خواب آور هم کار خودشو کرده بود. خیالم راحت شد و لباسامو در آوردم. یه شورت از این نخ در بهشتا پوشیدم بدون سوتین لباس خواب رو تنم کردم. یه آرایش غلیظم کردم. پاشدم رفتم سمت در اتاق. دوباره برگشتم حمید رو نگاه کردم.
ن : حمیدخان ، چند ساله به من توجه نداری و مجبورم کردی کارهایی بکنم که فکرشم نمیکردم. امشب میخواستی مثلا تلافی کنی . اما لازم نیست. سعید امشب زحمت میکشه و جاتو پر می‌کنه. تو هم مثل همیشه راحت بخواب.
به نیشخند زدم و رفتم سمت اتاق اشکان. رفتم بالا سر اشکان و محمود . محمودم که مثل حمید کله پا شده بود. اشکان هم حتما خواب بود.
رفتم از اون اتاق هم خارج بشم که وجدان درد گرفتم . برگشتم سمتشون و کمی بلند که شاید اشکان بیدار بشه حرفهایی که اشکان گفته بود رو زدم و رفتم بیرون.
وارد آشپزخونه شدم. امشب قرار بود سعید نقش دوست قدیمی شوهرمو بازی کنه که اومده خونه ما مهمونی. منم بهش آمار میدم و مخصوصا با لباس خواب توری میرم تو آشپزخونه . اونم مثلا خواب بوده وقتی صدا از تو آشپزخونه میاد بیاد به بهونه آب خوردن یه سری بکشه که منو با این وضعیت میبینه و بقیه ماجرا.
برق آشپزخونه رو روشن گذاشتم و کمی سر و صدا کردم تا سعید رو بیدار کنم. قشنگ رفته بودم تو حس نقش بازی کردن. دولا شده بودن و داشتم تو یخچال رو مرتب میکردم. احساس کردم کسی پشت سرمه. برگشتم و دیدم سعید داره با تعجب شدید منو نگاه می‌کنه.
ن : وااای ترسیدم. سعید جووون بیدارت کردم؟ ببخشید سر و صدا کردم. یه شب مهمون ما بودید نذاشتم راحت بخوابید
س : نه خواهش میکنم این چه حرفیه. خودم بیدار شدم. تشنم بود گفتم یه آب بخورم . فکر نمی‌کردم شما با لباس خواب باشید وگرنه نمیومد.ببخشید
ن ( با اشوه زیاد) : اییی واااییی. حواسم به لباسم نبوووود. برم لباس مناسب بپوشم و بیام بهتون آب بدم.
البته از جام تکون نخوردم فقط حرفشو زدم.
س : نمی‌خواد خودتون و به زحمت بندازید. چی میشه ما هم از این دیدن این منظره زیبا لذت ببریم. ما هم دل داریم دیگه
ن : آخه رشته جلوی دوست شوهرم که اولین باره اومده خونمون من اینطوری باشم.
س : چیش زشته تازه خیلیم خوشگله. با این لباس خواب توری ، این اندام زیبا و آرایش نازی که دارید خیلیم خواستنی شدید.
ن : واااقعااا یعنی اندام من زیباست. چشماتون قشنگ میبینهههه. فکر کردم سنم رفته بالا و چاق شدم از ریخت افتادم.
س : نه بابا کی گفته؟ اگر منم یه همچین همسر کدبانو با دست پخت عالی ، خوشگل و خوش هیکل داشتم خوشبخت ترینم مرد دنیا بودم.
ن : وااای تو رو خدااا شرمندم نکنید. آخه شوهرم زیاد حواسش بهم نیستتتت. فکر کردم زشت و بد هیکل شدم.
س : نه بابا مگه میشه زن آدم اینطوری باشه و نادیده بگیره . راستی ناراحت نمیشه شما با این لباس از اتاق اومدید بیرون؟
ن : نه بابااااا اون که الان هفت کله خوابهههه‌ . ماشاا… وقتی می‌خوابه اگر خونه رو خالی کنن هم بیدار نمیشهههه
س : بیخیال خوابه؟ من جای اون بودم اصلا نمیخوابیدم. تا صبح بیدار میموندمو و…
ن : بیدار میموندید؟ واسه چی؟ چرا جملتون نیمه تموم موند؟
س : ولش کن. لذا. بیام جلو بتونم بهتر ببینم این خانم خوشگل و رویایی رو
ن : وااااای چیکار میکنید؟ تو رو خدااا جلوتر نیایییبد. خجالت میکشممممم
س : بذار از این بدن سفید و گوشتی بیشتر لذت ببرم. عجب شانسی دارم امشب. شب جمعست و یه جوری بهشتی سر راهم قرار گرفته.
ن : آخههه من شوهر دارم. نمیتونم بهششش خیانتتت کنمممم.
س : چه شوهریه که می‌خوابه و اجازه میده زنش با این لباسا بیاد جلوی دوستش عرض اندام کنه؟ اون شوهر بشو نیست. اصلا فکر کن من شوهرتم. یه شبم پیش من بخواب.
سعید از جلو چسبید به منو دستشو دور کونم حلقه کرد و به صورتم نگاه کرد. منم مثلا سعی میکردم از آغوشش خودمو دربیارم اما زیاد زور نمی دم. داشتم درجه حشرم میرفت بالا
ن : آخهههه نمیشه فکر کنم تو شوهرمی. شوهرم خوابیده تو اتاق. اصلا تو روت میشه زن دوستتو ببری تو رختخواب
س : چرا روم نشه؟ سخت تر از این نیست که همچین هلویی رو از دست بدم.
اومدم حرف بزنم که لباشو چسبوند به لبامو دهنمو بست. اولش همکاری نکردم اما کم کم باهاش راه اومدم و شروع کردم لب دادن.
س : لب دادنت که حرفه آیه. بریم رو دوشک ببینم بقیه کارات چجوریه
ن : واااای نهههه. تو رو خدا ولم کنننن. نمیتونممممم باهات بخوابمممم. من به جز شوهرمممم با کسسسس دیگه اییییی نبودمممم تاا حالاااا
س : حالا امشب باش. ببین من بهتر بهت حال میدم یا اون کسکش
حین حرف زدن مشغولم بود و تمام بدنمو میمالید. بعد شروع کرد گردنمو لیسیدن و خوردن.
ن : اوفففف نکنننن. گردنمممم کبودددد. مبشهههه شوهرممم میفهمهههه. نهههه
س : اصلا بذار اون کسکش بفهمه امشب من به جاش زنشو گاییدم. یه جوری بکنمت که دیگه به جز خودم زیر کسی نخوابی .حتی اون جارکش خان
بعد دوباره از هم لب گرفتیم. با این تصور که الآن تو بغل دوست شوهرم هستم حسابی منو حشری کرده بود.
س : حالا میای بریم بخوابیم یا میخوای تا صبح تو کف کیر بمونی. کست که معلومه آب انداخته .
ن : خوببب منم دلمممم سکسسس میخواددددد ولی آخهههه نمیتونممم اجازهههه بدمممم کیرررر توووو برههههه تو کوسمممم
س : بیا بریم بابا ناز می‌کنه. تا دو دقیقه دیگه زیرم خواهش می‌کنی جرت بدم
دستشو انداخت دور کمرم و شونه به شونه به سمت رختخوابش حرکت کردیم. به دشک که رسیدیم منو خوابود روش و اومد روم دراز کشید. بازم حسابی لبامو مکید. لباسمو از سرم خارج کرد و بند سوتینمو باز کرد.
قبل از شروع این قسمت بگم که یه سوتی دادم. تو قسمت قبل موقع لباس پوشیدن نوشته بودم که سوتین تنم نکردم اما آخرای داستان نوشتم که سوتینمو درآورد. لازم دونستم که عذرخواهی کنم.
ادامه از نسرین
حالا من فقط با یه شورت که چه عرض کنم با چند تا نخ کوس و کونم رو پوشونده ، بودم. اما سعید هنوز لخت نشده بود. کمی خودشو بلند کرد از روم و رو زانو نشست و لباساشو درآورد. حتی شرتشم کند. دوباره روم دراز کشید. شروع کرد تمام بدنم رو مکیدن و لیسیدن و مالیدن با دستاش .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مخصصوص روی سینه هام خیلی کار کرد. دیگه هر دومون آماده بودیم. پس باید از مقدمات کم میکرد و میرفت سر اصل مطلب.
ن: سعیدددد جونننننن من آمادممممم کار رو تمومممم کنننن.
س : دیدی خودت از من مشتاق ترس پس بگیر که اومد
کیرشو تنظیم کرد دم سوراخ و فشار داد تو. یه جیغ بلند کشیدم و شروع کردم آه و ناله
س : بابا آروم تر جنده خانم. الآن اون شوهر کسشت بیدار میشه میاد مییینه زیر دوستش خوابیدی و کس میدی.
ن : خوب آرومتررررر. اندازه همهمه کیرتوووو ببین بعد بکن تووووو.
آخخخخخخ
کیرشو که تا ته تو کوسم بود درآورد و دوباره تپوند تو کوسم. منم فقط آخ و اوخ میکردم. بعد شروع کرد تلمبه زدن. اینقدر با قدرت تلمبه زدن که ارضا شدم ولی از کارش دست نکشید و ادامه داد. بعد کشید بیرون و منو برگردوند حالت سگی کرد. دوباره کرد تو شروع کرد وحشیانه به کردن. حس جر خوردن بهم دست داده بود. بعد از چند دقیقه تا ته کرد تو و نگه داشت . فکر کردم ارضا شده اما نه خبری نبود. یه مقدار تو همون حالت وول خورد بعد احساس کردم یه داره چیزی مثل پماد یا ژل میماله به سوراخ کون و اطرافش
ن : این چوب زدی به کونم؟ نکنه …
س : پس چی فکر کردی؟ حالا که داری میدی باید کامل بدی. وقتی دارم زن به این کون گندگی رو میکنم امکان ندارد از کونش بگذرم.
ن : نهههههه کیرت خیلی کلفته. کوسمم دارهههه جررررر میخوره. این بره هههه تو کونمممم دیگههههه میمرممممم. خواهششششش میکنمممم اینکاروووو باهاممم نکنننن
س : تو کوسم میخواستی بدی ناز میکردی اما خودت از خواستی زودتر فرو کنم کونتم عادت می‌کنه. این یه ژله بی حس کنندست که دردتو کم می‌کنه.
ن : تو از کجا می‌دونستی باهام سکس می‌کنی که اینطوری مجهز اومدی.
س: اینو همین امروز واسه کون زنم خریدم اما قسمت کون تو هم شد. موقعی که اومدم خونتون با اون لباسی که تو پوشیدی، ناز و اشوه هات و آماری که می‌دادی متوجه شدم امشب حتما میکنمت‌ . واسه همین قبل از خواب آوردم گذاشتم زیر رختخواب که به موقعش استفاده کنم. کونتو که با لباس دیدم هوس کردنش رو داشتم. موقعش همین الانه.
بعد از این حرفها شروع کرد به تلمبه زدن تو کوسم و با انگشتش با سوراخ کونم بازی میکرد. احساس کردم یکی از انگشتاشو حین کار کرده تو سوراخ کونم و مثل تلمبه زدن درمیاورد و میکرد تو. بعد انگشتاشو کرد دوتا. البته کمی درد داشتم اما چون قبلاً از عقب سکس داشتم لذت هم داشت برام. احساس میکردم دارم به دو نفر همزمان میدم. همین احساس منو به اوج نزدیک میکرد. اینقدر به کارش ادامه داد تا اینکه به اوج رسیدم و با آه و ناله زیاد و بلند بار دومم ارضا شدم. بار دوم ، لذت ارضا شدنم بیشتر بود. فکر نمی‌کردم احساس سکس با دو نفر اینقدر برام لذت داشته باشه.
س : دیدی دوبار ارضات کردم. من کارمو بلدم. پس واسه کردن کونتم می‌دونم چیکار کنم که در کنار دردش لذتم ببری. مطمئن باش همون درد کون دادنم برات لذت بخش باشه.
ن: نمیدونم . میترسم.
س : واسه من ادای تنگا رو در نیار معلومه قبلا کون دادی. اینو از سوراخت که راحت با انگشتم باز شد فهمیدم. پس کیرمم میتونی تحمل کنی با کمی درد
ن : آخ کیرت وحشتناک کلفت و گندست چجوری تحمل کنم؟
س : میتونی . خودتو بسپار به منو کونتو شل کن. حتما بعدها بهم میگی بازم بیام کونت بذارم‌
کیرشو از کوسم در آورد. خیسی کوسم روی کیرش مونده بود. کون خودمم که با اون ژل بی حسی لیز بود .فقط ازش خواستم بازم از اون ژل بزنه. همینکارم کرد. دوباره انگشتم کرد اما اینبار با سه انگشت. احساس میکردم کونم باز شده. بعد کیرشو دوبار کرد تو کوسم تا آب تو کیرشو لیز کنه. بعد کیرشو گذاشتم روی سوراخ کونم و یه فشار کم داد. اولین بار چون می‌ترسیدند خودمو سفت کردم. یا کف دستش زد رو لپ کونم و گفت شل کن خودتو تا دردت کم سه. منم دیدم چاره ای ندارم و باید کون رو بدم ، شل کردم. یکبار دیگه فشار داد که کله کیرش تو سوراخ کونم وارد شد ‌‌ یه آخخخخخ بلند گفتم. سعید خودشو نگه داشت. دردش که کم شد شل کردم و سعید تا متوجه شد یه مقدار دیگه فرو کرد. تمام تنم تیر کشید و دوباره اما بلندتر گفتم آخخخخخ . دوباره نگه داشت.
ن: ایکاششششش آخخخخخ از خیر کونمممم میگذشتییییی. به خدااااا جررررر خوردم واقعااااا
س : حرف نزن . شل کن
دوباره دردم کم شد اما دیگه شل تر از نمیشد کونم. پرسید آماده ای ؟ با سر تایید کردم و دوباره فشار داد. دستمو بردم سمت کیرش و لمسش کردم. تازه نصفش رفته بود تو. دید صدام در نمیاد دوباره فشار داد.
ن : حددددداقللل بیشتر نکن تو . واقعا دیگه جا ندارم برای بقیش.
شروع کرد خندیدن و گفت باشه. چند دقیقه نگه داشت و کم کم شروع کرد جلو و عقب کردن. درد زیادی داشتم اما دروغ چرا لذتم بود همراهش. تو رفت و برگشت یه مقدار بیشتر فشار داد و با چسبیدن رونش به پشت رونم متوجه کردم تا دسته جا کرده.
ن : واااااااییییی تا ته کردی تو؟ دارم کیرتو تو روده هام حس میکنم.
دوباره بعد از مکث دو دقیقه ای ، شروع کرد تلمبه زدن. اگر بی حسی نزده بود ، وارد شدن کله گنده کیرشم نمی‌تونستم تحمل کنم. دیگه حرکاتش تند شده بود که نشون میداد داره آبش میاد. تند تند زد و بعد چسبید بهم و تا ته کرد تو و نگه داشت . جهش آبش تو کونم لذت فوق العاده ای برام داشت که فکرشم نمیکردم. اون که فکر کنم تو آسمونا بود.
کیرشو کشید بیرون و به پهلو کنارم دراز کشید. ولی من همون‌طور دمر خوابیدم‌. صورتمو برگردوندم سمتش و بهم لبخند زدیم
ن : کوس و کون زن دوستتو یکی کردی. خیالت راحت شد. فکر نمی‌کردم همچین کیر کلفت و کمر سفتی داشته باشی.
از پهلو چسبید به کونم و بغلم کرد. شروع کرد نوازش موهامو و لب گرفتن. چقدر بعد از یه سکس سخت اینکاراش لذت بخش بود. حالم که جا اومد ، دستمو کردم بهش و کونمو چسبوندم به کیرش . تو بغلش فشارم داد و گردنمو بوسید. بدون اینکه متوجه بشیم ، خوابمون برد.
ادامه از نسرین فکر کنم یه دو ساعتی خواب بودم که با احساس مورمور شدن تو بدنم از خواب پریدم. دیدم سعید افتاده به جونمو داره دوباره بدنمو میمکه و لیس میزنه. انگار سیرمونی نداره این سعید.ن : ببینم تو خسته نمیشی؟ چه اشتهایی داری؟ خوش به حاله زنت . ایکاش شوهر منم اینطوری حریص بود. س : دیگه ما اینطوری هستیم دیگه. البته زن منم مثل تو قدر نمیدونه. ولی حال میده یه دوست قدیمی داشته باشی و با یه همچین شاه کس حشری مثل تو ازدواج کرده . حالا که همچین شانسی به من رو کرده باید کمال استفاده رو ببرم. می‌خوام تا خود صبح فقط بکنمت. ن : جوووون . کی بدش میاااادددد. منم تا جایی که جون داشته باشی حاضر بهت بدم. سوراخ عقبمم که باز کردی و الآن دو تا سوراخ در اختیارتان. تازه میخوام یه بارم با ساک زدن آلتو بیارممممم. من باید خوشحال باشم که شوهر کسکشم همچین دوستی داره که هم کیر کلفته و هم سیرمونی نداره. از این به بعد زنتو بفرست خونه مادرش تا بیام پیشت و تا صبح بهت کس و کون بدم. طاق باز بودم. اومد روم و کیرشو رسوند به سینه هام. منم سینه هامو بهم چسبوندم تا راحت بینشون عقب جلو کنه. بعد از چند دقیقه که با سینه هام حال کرد بهش گفتم بخواب تا من ادامشو برم. به کمر خوابید و رفتم بین پاهاش زانو زدم و کیرشو به ضرب کردم تو دهنم . چه ساکی واسش میزدم. از لذت صداش در اومده بود. بعد از حدود ده دقیقه ساک زدن س : بسه جنده خانم. داری آبمو میاری.من بدون اهمیت به حرفش داشتم کیرشو می‌خوردم. اینقدر خوردم و خوردم تا جهش آبشو تو دهنم احساس کردم. با اشتهای زیاد تمام آبشو قورت دادم. بعد دور دهنمو پاک کردمن : جوووونننن . چقدر خوشمزه بود. دوست کیر کلفت شوهرم چه حالی بهم داد. رفتم تو آشپزخونه و از تو یخچال معجون تقویتی که بعدازظهر درست کردم با دو تا لیوان آوردم و دادم بهش.ن : بخور بخور جون بگیری که باید تا صبح منو بکنیس : تو ذاتا جنده ای. اگر زمان شاه بود میگفتم این رفیق کسکشم رفته از جنده خونه زن گرفته. بلایی سرت بیارم که فردا جلوی شوهرت نتونی راه بری. منو تقویت می‌کنی ، آره ؟رفتم تو بغلش به پهلو روبروش خوابیدم و شروع کردیم حرفای سکسی بهم می‌زدیم و از هم لب می‌گرفتیم. من کیرش میگفتم ، اونم از کس و کون ، بدن گوشتی و سفیدم و ساک زدنم. حدود یه یک ساعتی هم اینطوری گذشت. رفتم پایین واسش دوباره ساک زدم تا کیرش بلند شد. یه چرخی زد و اومد روم . از لبام شروع کرد به خوردن رفت پایین تا رسید به کوسم. کوس شیو شدم رو حسابی خورد. اومد روم . کسم آماده بود. کیرشو تنظیم کرد و با فشار کرد تو . دوباره جیغمو درآورد. شروع کرد کمر زدن. منم پاهامو دور کمرش جمع کردم که هم سرعتشو کمتر کنم و هم اگه بشه بی خیال کونم بشه و تو کوسم خالی کنه. یه یک ربعی داشت میکرد. منم با صدای بلند آخ و اوخ و آه ناله میکردم. با فشار کمرش پاهام از هم باز شد و کشید بیرون. با خشونت و سریع منو برگردوند. حالت داگی منو قرار داد و کرد تو کوسم. کیرشو میکوبوند تو کوسم. ن : آخخخخخ آییییی جررررمممم دادیییییی. پااااررررمممم کردیییی. آییییی کوسسسسمممم. آییییی کوسسسسمممممیکرد و با دست چک میزد رو لوپای کونم. کرد کرد گایید تپوند تا شد حدود ده دقیقه. دیدم سرعتش زیاد شد. س : جنده من کیه؟ کونی من کیه؟ این کوس و کون مال کیه؟ بلند بگو بلنننند. می‌خوام هم شوهرت بشنوه ، هم همسایه ها و هم همه محلن : جندت منم . کونیت منم. زیر خوابت منم. کوس و کونممممم مالللل توئههههه. منننن یههههه جندههههه شوهر دارممممم. آخخخخ آبتووو بریزز تو کوسمممم. می‌خواممممم ازت حامله بشمممم. میخواممممم یه بچه واسه رفیق کسسسسکششششنتت بسازیییی. اینقدر کرد و تلمبه زدن تا رسید به آخر. بعد محکم فشار داد تا ته کوسمو آبشو همونجا خالی کرد. فورا کشید بیرون گذاشت دم سوراخ کونم و فشار داد تا تهو چند تا قطره هم اونجا خالی کرد.چه کونی ازم پاره شد با این کارش. اینقدر جیغ زده بودم ، صدا درست در نمیومد. بعد با پایین تنش هولم داد و با من دراز کشید . کیرشو هنوز تو کونم بود. ناله میکردم و آه میگفتم. ن : آییییی آییییی سعید بسه بسه. غلط کردم. دیگه نمیتونم. کوس و کونمو یکی کردی. بسمه دیگه. بیا تمومش کنیم.س : حالت جا اومدددد؟ تا تو باشی دیگه واسه دوست شوهرت که که بعد از سالها اومده خونت ، جنده بازی در نیازی. لباس سکسی مپوشی و جلوم با اون کون گنده و گوشتیت قر میدی ، آررررههه؟ جنده کونیبعد از چند دقیقه از روم پاشد و کنارم ولو شد. تو سکس دوممون فکر کنم سه بار ارضا شدم. سعید چند تا دستمال برداشت و گذاشت دم سوراخای کوس و کونم. س : پاشو جنده. پاشو این کوس و کونتو جمع کن. پاشو برو خودتو بشور که از سوراخات داره آب میزنم بیرون. ده دقیقه ای همون حالت دمر موندم و بعد پاشدم برم دستشویی. ولی مگه می‌تونستم راه برم. همه بدنم درد میکرد. از درد کونم نمی‌تونستم راه برم. لنگان لنگان رفتم تو اتاقم و خودمو رسوندم به حموم . قبل از ورود به حموم یه نیگاه به حمید کردم. خواب خواب بود. ن : خاک تو سرت کنن. به تو هم میگن مرد. اینقدر به فکر کار و پول درآوردنی که نمیتونی به نیازهای من برسی. بعد من باید پناه ببرم به یکی دیگه تا اینطوری کوس و کونمو پاره کنه. همینطور که فحشش میدادم رفتم تو حموم. یه توالت فرنگی گوشه حموم داشتیم. نشستم روشو شروع کردم سوراخامو از اون همه منی که توش ریخته شده خالی کنم. خودمو که خال کردم رفتم زیر دوش و خودمو شستم. اومدم بیرون لباسای تو خونه ای معمولی پوشیدم و رفتم سر جام رو تخت خوابیدم. کاملا بیهوش شدم.
ادامه از نسرین
تقریبا ساعت یازده بود که از خواب بیدار شدم. نگاه کردم دیدم حمید هنوز خوابه. عجب خواب آور قویی بود . از جام بلند شدم برم سمت اتاق پسرم ببینم اونجا چه خبره ، اما دیدم هنوز درد کونم داره اذیتم می‌کنه. خلاصه لنگان لنگان رفتم اونیکی اتاق دیدم اشکان تازه بیدار شده و محمود هم کم کم میرفت که بیدار شه.
ا : مامان ، چرا میلنگی ؟ چیزی شده؟
دستمو گذاشتم رو کونم
ن : آره پسرم ، جای دادانم جرررر خورده
ا : یعنی چی؟ جای دادن کجای آدمه؟
ن : مال خانمهاست. آقایون از این مشکلات ندارن. پاشو برو دست و روتو بشور بیا صبحونه بخور
ا : الآن وقته ناهاره نه صبحونه
ن : چقدر حرف میزنی بچه. پاشو ببینم. جمعه ها روز استراحته. صبحونه و ناهار یکی میشه.
اشکان رفت از اتاق بیرون. منم با همون وضعیت داشتم میرفتم که داداشم گفت خدا بد نده آبچی . چیزی شده؟
میخواستم بگم وقتی دست دوست کیر کلفتتو میگیری میاری تو این خونه یه دفعه میبینی کوس و کون خواهرتو یکی می‌کنه .
ن : چیزی نیست دیشب قبل از خواب ، تو آشپزخونه ، خوردم زمین. بعد از ظهرشم کار زیاد داشتم بدنم کوفته شده.
جالب بود که اشکان و محمود زودتر بیدار شدن. رفتم تو آشپزخونه. دیدم سعید اونجاست و نشسته داره صبحونه میخوره.
ن : ا سعید جون کی بیدار شدی؟ فکر کردم اونهمه فعالیتی که داشتی ، ظهرم بیدار نمیشی
س : سلام نسرین جون. من کلا سحرخیزم. از ساعت هشت و نیم بیدارم. من انرژیم بیشتر از این حرفاست. راستی چرا اینجوری راه میری؟
ن : شما که بعععله . این دو سه روزه ثابت کردی چه زوری داری. همه زورت انگار تو کیرت جمع شده . مثل اینکه یادت نمیاد دیشب چه بلایی سرم آوردی. یه مقدار این انرژیتو به شوهرم قرض بده.
س ( با خنده ) : منکه حرفی ندارم ، ولی بنده خدا حمیدخان سنش رفته بالا . واسه همین داداشت واسش یار کمکی آورده.
منم جلوی خندمو نتونستم بگیرم. اشکان اومد تو آشپزخونه.
ا : سلام مامان جون. سلام بابا سعید
ن : بابا سعید ؟ پدر سگ مگه نگفتم فقط موقعی که خودمون سه تا هستیم به سعید بگو بابا. امروز چه زبون دراوردی؟
بدبخت لالمونی گرفت و نشست پشت میز غذا خوری
س : نسرین جان ، چرا با این بچه اینجوری حرف میزنی . حواسش نبود خوب. اشکان جان مامانت راست میگه. حواست باشه سوتی ندی. وگرنه از اون بازیها نمی‌تونیم انجام بدیمااا
ن : واسه شما بازیه. واسه من عامل کون پارگیه. یه بار دیگه وحشی بازی در بیاری ، کوسم بهت نمیدم. فهمیدی؟
س : بابا خودت گفتی فانتزی داری با دوست شوهر بخوابی. دیگه دوست شوهرت مثل دوست داداشت نیست که رمانتیک باشه.
ن : خوبه خوبه . توجیه نکن. تو از کجا میدونی رمانتیک نیست؟ شاید از تو هم بهترم باشه.
س : چیه نکنه واقعا به دوست شوهرت هم دادی؟
ن : اولا که ندادم. دوما به تو چه. کوس و کون خودمه به هر کی بخوام میدم.
تو همین حرفا بودیم که صدا باز و بسته شدن در دستشویی اومد . فهمیدم داداشم بود. دیگه بحثو ادامه ندادیم. فقط آروم به سعید گفتم من بعدا با تو کار دارم. خلاصه داداشم هم اومد تو آشپزخونه و بعد از نیم ساعت هم حمید که معلوم بود تازه بیدار شده ، رفت دستشویی و اومد به ما ملحق شد.
ح : سلام به همگی. نسرین جان چیزی برای خوردن داریم.
حرصم گرفت از دستش . انگار کوره نمی‌بینه دارم میلنگم. اومدم دو سه تا تیکه سنگین بارش کنم که داداش تو حرف زدن پیش قدم شد.
م : حمید جان اولا سلام. دوما خانومت داره میلنگه . میبینی که . خورده زمین پاش داغون شده. بعید می‌دونم امروز بتونه آشپزی کنه.
ح : ا ا راستی میگی. چی شده همسر جان. میخوای بریم دکتر ارتوپد ببینه.
ن : چه عجب ما رو هم دیدی شما؟ نمی‌خواد خودش خوب میشه. زیاد ضرب نخورده.
م : اصلا امروز ناهار همه مهمون من. پاشیم حاضر شیم بریم رستوران.
س : جونم محمود . ول خرج شدی؟ چه حالی میده ناهاری که تو مهمون کنی.
تو دلم گفتم آره دیگه. کوس و کون مجانی خانم خونه که هست . داداششم که ناهار مهمونت کنه، میشه ناهار مفت. تو یکی بایدم خوشحال باشی. دیدم کسی حواسش نیست یه چشم غره بهش رفتم ، خودش جا رفت.
ن : من میگم نمیتونم راه برم تو میگی بریم رستوران.؟
م : خوب باشه حالا ، بد اخلاق. دیروز صبح واسه شرکت یه کاری کردم یه مناقصه بزرگ برنده شده با سود توپ. مدیر عامل که دوست حمید خانه بهم قول یه پاداش درست و حسابی داده. حالا که آبجی سختشه زنگ می‌زنیم از بیرون غذا میگیریم. چطوره ؟ خوبه دیگه؟
ن : آها حالا این شد یه پیشنهاد . بر تو کشوی میز تلفن ، کارت اشتراک یه تهیه غذاست که هم نزدیکه و هم غذاهاش عالیه. شماره اشتراکمون هم نوشته شده. خودت زنگ داداش گلم.
سعی کردم با اینجور حرف زدن خودمو جمع و جور کنم و پاچه کسی رو دیگه نگیرم. واقعا نمی‌دونستم واسه ناهار چه غلطی باید بکنم با این کونه پاره پوره. داداشم فرشته نجاتم شده بود. خلاصه محمود از همه پرسید چی میخورن و رفت سفارش داد . قرار شد تا ساعت یک و نیم غذا رو بیارن. همگی یه ته بندی کردیم تا وقت ناهار خوردن بشه.
دیگه اون روز اتفاق خاصی نیفتاد به جز اینکه محمود و سعید نداشتن من کار کنم و ظرفها رو شستن. منم رفتم رو تختم استراحت کردم. شبم یه مقدار دور هم بودن و منم فقط واسه شام رفتم یه چیز مختصری خوردیم . فرداش شنبه بود و همه زود خوابیدن.
صبح طبق معمول همه راهی شدن و منو بیدار نکردن. ساعت ده از خواب بیدار شدم. رفتم یه دوش گرفتم تا سر حال شم. دردم کمتر شده بود. ناهار درست کردم و کارای خونه رو انجام دادم. نزدیک ظهر سعید رسید خونه و خیلی خوشحال بود.
ن : چی شده سعید جون . خوشحالی؟ عشق و حال اون شبمون باعث شده اینطوری شنگول لاشی؟
س : اون که آره عزیزم. اما امروز رفتم بارمو که از ترکیه اومده تحویل گرفتم و رفتم تو بازار آب کردم. البته یه مقدارش مونده که سپردم به صاحبکار قبلیم. سود خیلی خوبی نصیبم شده. می‌خوام آخر هفته برم بازم جنس بیارم. از سری قبل بیشتر. می‌خوام با پولی که جمع کردم و سود بار بعدی یه بوتیک راه بندازم. یه خونه هم می‌خوام اجاره کنم.
ن : واقعاا. مبارکه. پس میخوای مستقل بشی . خونه مجردی و پسر مجرد. شیطونی کنی پوستتو میکنماااا.
اومد سمت منو در حالی که داشتم ظرفهای شسته رو تو کابینت جابجا میکردم از پشت چسبید بهم.
س : مجرد چیه خانومی. تازه میخوام دستمو بند کنم. دیگه وقتشه یه خانوم خوشگل بیاد تو اون خونه و بشه خانوم خونه
ن : آفریننن. اون دختر خوشبخت کیه؟
س : همین خانوم خوشگله که الآن تو بغلمه. می‌خوام تمام وسایل خونه رو با سلیقه تو بخرم و بچینم.
ن ( با اشوه) : آخه من که خانوم این خونم. نمیتونم به خونه و زندگی تو برسم.
س : عزیزم شما قرار نیست کاری کنی. کارها رو هفته ای یکی دو بار یه نفر رو میارم انجام بده. شما خانوم خونه ای . فقط هر وقت جور شد میای اونجا واسه عشق و حال.
ن : الآن داری منو میمالونی و با حرفات مخمو میزنی که دوباره کوس و کونمو یکی کنی؟ بهت بگم تا دو روز خبری نیست. هنوز جاش درد می‌کنه.
س : نه بابا تو هم. خودمم استراحت لازم دارم. فقط می‌خوام یه مقدار همینطوری بمالونمت. آخخخخ که این کونت توپولت چه کرده با من. هر وقت میمالونمت، لامصب‌ کیرمو شق می‌کنه.
برگشتم سمتشو بغلش کردم. شروع کردیم لب گرفتن. وای که این پسر چقدر خوب منو درک میکرد. همه حرکاتشو دوست داشتم. از این مردا نبود که فقط واسه گاییدن بخواد بچسبه بهم. خیلی نوازش و محبت میکرد بهم. رفتیم تو حال . سعید نشست رو کاناپه و منو نشوند رو پاهاش. منم میدونستم چی دوست داره. کون نرممو گذاشتم رو کیرشو یه وری نشستم روش. هم حرفهای‌ عاشقونه می‌زدیم و هم لبای همو می‌خوردیم.
ادامه از اشکان
مثل همیشه ظهر که شد سوار سرویس شدم و رفتم خونه. از اونجایی که سنم جوری بود که داشتم به بلوغ نزدیک میشدم و به لطف داستان‌هایی که تو سایتهای سکسی خونده بودم ، در خودم کم کم احساس لذت میکردم از کارهایی که مامانم و سعید با هم انجام میدادن. امروز وقتی داشتم وارد خونه میشدم دیگه نگران نبودم که الآن اون دوتا با هم تنهان تو خونه چکار میکنن ، بر عکس دلم میخواست وقتی وارد میشم سعید خونه باشه و با مامانم در حال عشقبازی باشن. مخصوصا که دو شب قبل سکس کامل شوند رو دیده بودم و مثل زمانهایی که داستان می‌خوندم کیر کوچیکم بلوغ نشدم راست کرده بود.
خوشبختانه وقتی وارد خونه شدم دیدم اوضاع همینطوری هست که دلم میخواست. مامان نشسته بود تو بغل سعید نشسته بود و در حال لب و لب بازی بودن. اینا از کوچیکترین فرصت برای مالوندن و لذت دادن به همدیگه استفاده میکردن. با تجربیاتی که به دست آورده بودم میدونستم یک زن شوهردار چون توسط همسرش تو سکس ارضا نمیشه تن به سکس با مرد دیگه میده. منم تو سنی نبودم که بخوام غیرتی بازی دربیارم مخصوصا به خاطر اخلاق مامانم که اصلا بهم رو نمی‌داد. پس سعی میکردم فقط ببینم و لذت ببرم. باید جوری وانمود میکردم که در مورد این مسایل چیزی نمیدونم و اگر توجه میکنم یا سوالی میپرسم واسه اینه که برام تازگی داره.
مامان اینا با دیدن من تغییر وضعیت ندادن و مشغول کارشون بودن. قصد داشتم سوالاتی بپرسم که هم اونا بدونن من می‌خوام از همه مسایل جنسی سر دربیارم و هم خودم راحتتر بتونم از چیزایی که میبینم لذت ببرم.
ا : سلام مامان جونی ، سلام بابا سعید.
ن : سلااام پسرم. خسته نباشی.
س : سلام گل پسر. چطوری؟
ا : ممنون. خوبم. مامان امروز وقت کردی ناهار درست کنی یا پاهات درد می‌کنه هنوز؟ خیلی گشنمه هااا
ن : برو بچه جون بازم زبون درآوردی که. برو لباستو عوض کن . غذا هم امادست.
همینطور که میرفتم سمت اتاقم رو به سعید گفت : این بچه از دیروز یه جوری شده. فکر کنم کارای ما روشو زیاد کرده
س : اتفاقا نه خیر . بهت گفته بودم این پسر بر عکس اونی تو حس می‌کنی اصلا هم خنگ نیست. فقط شما نمیخواستی قبول کنی که داره بزرگ میشه. هر وقت حرف میزنه ، تو حالشو میگیری. بزار یه ذره احساس آدم بودن داشته باشه. همش سرکوبش نکن
ن : حالا آقای روانشناس بفرمایند چیکار باید بکنیم.
س : هیچی بزار جرات کنه اگر چیزی از ما میبینه و سوالی واسش پیش میاد بپرسه. ما که کار خودمونو میکنیم حداقل اونم اگر میخواد لذتشو ببره. فقط توجیهش میکنیم که اگر دهن لقی کنه همه چیز خراب میشه. می‌خوام یه جورایی با نگاهها و سوالاتش تو بازی ما وارد بشه. اینطوری میشه کنترلش کرد.
من در اتاق رو باز گذاشته بودم و حین لباس عوض کردن حرفاشونو گوش میکردم. این سعید واقعا خیلی فهمیدست. از سنش بیشتر می‌فهمه. حداقل چیزی که مامانم در موردم متوجه نمیشد رو سعید تو همین مدت کوتاه کشف کرده بود. خلاصه اینکه با حرفاش کمک میکرد من به هدفم نزدیکتر بشم. لباس عوض کردنم که تموم شد رفتم تو آشپزخونه. سعید پشت میز نشسته بود اما مامان نبود. داشتم با سعید در مورد درس و مدرسه حرف میزدم که مامان از اتاق اومد بیرون. باز هم همون استرج قرمز و تاپ تنگ ، البته آرایش و لنزی که قبلاً زده بود. خلاصه خودشو سکسی کرده بود. با منم مهربونتر صحبت میکرد . انگار حرفهای سعید اثر کرده بود. خلاصه ناهار رو خوردیم و با سعید رفتم تو هال نشستم. مامانم بعد از انجام کارهاش اومد پیش ما.
ن : خوب یه جا باز کنید برای من. می‌خوام بین شوهر و پسرم بشینم
اومد نشست و یه لب از سعید گرفت.
ا : مامانی میتونم یه سوال بپرسم؟
ن : آره پسر گلم بپرس
ا : دیروز صبح که تو اتاق ازت پرسیدم چرا میلنگی ، گفتی جای دادنم درد می‌کنه. یعنی چی؟ من متوجه نشدم.
ن : آخه شب قبلش حمید زود گرفت خوابید ، منم یه احتیاجاتی دارم مجبور شدم از سعید جون کمک بگیرم. این آقا هم اتیشش تند بود گرفت از عقب و جلو ترتیبمو داد. کیرشم که قبلاً دیدی قشنگ ادمو جرررر میده.
ا : چه احتیاجاتی داشتی؟ بعد خوشت میومد که اینکارا رو باهات میکرد
ن : اونو بعدا بزرگتر میشی میفهمی . در مورد سوال دومت باید بگم آرررره. با اینکه خیلی زیرش درد کشیدم ولی خیلی هم لذت بردم.
س : نه نسرین جان بزار کمی بهش توضیح بدیم . باید بعضی چیزا رو بدونه .ببین اشکان جان ، مردا و زنها وقتی بزرگ میشن با هم ازدواج میکنن. بعد از ازدواج لازم دارن که با هم کارهایی رو انجام بدن که بهش سکس میگن. با سکس از هم لذت میبرن و همینکارها باعث میشه بچه دار هم بشن و نسل آدما ادامه پیدا کنه. فهمیدی؟
ا : بله فهمیدم ، فقط متوجه نشدم که چرا مردا لذت میبرن اما زنا درد میکشم مثل مامان من. یعنی همه زنها بعد از سکس باید درد بکشن.
ن : اولا اینکه لذتش تو همون دردشه واسه ما زنها. دوما همه مردا که مثل سعید جون من کیرررر کلفت نیستن.بعضیا مثل حمید با کیرشون منو غلغلکم نامیده. قربون این کیر برم که هر وقت منو باهاش می‌کنه کوسم و جدیدا کونمو حسابی پاره می‌کنه. راستی سعید جون از به بعد کمتر با کونم کار داشته باش.
س : سعیمو میکنم اما زیاد قول نمیدم.
بعد با هم خندیدن.
ا : میشه بپرسم که دقیقا اون شب چیکار کردید که اینطوری درد کشیدی؟
مامان یه مقدار فکر کرد و بعد رو به سعید گفت
ن : فرار نبود امروز بهت بدم اما مثل اینکه مجبورم به خاطر این پسر به سکس مختصری با هم داشته باشیم.
س : مگه درد نداشتی؟ میتونی تحمل کنی؟
ن : دیگه چاره ای ندارم. فقط قبلش باید حسابی باهام ور بری که حشریم کنی. وحشی بازی هم ممنوع. فقط رمانتیک باهام کار کن.
س : ای به چششم. امروز با این کونه گندت اینقدر رو کیرم نشستی که تحریکش کردی.
ن : منم کمتر از تو نیستم. با اونکارا و حرفهای الآنمون دوباره داغ کردم. درد کوس و کونمو فراموش کردم.
سعید بلند شد ، شلوارشو دراورد و با شرت نشست. متوجه شدم کیرشم سیخ کرده. بعد مامان پاشد و مثل موقعی که اومده بودم خونه ، نشست روی کیر سعید. شروع کردن از هم لب گرفتن. حسابی لبای همو خوردن. اونا لذت میبردن و من با دقت نگاه میکردمو جیک نمیزدم. لباشون جدا شد. سعید تو همون حالت از پایین تاپ مامانو گرفت و کشید بالا و دراورد. پستونای گنده مامان پرید بیرون. سوتینمو نبسته بود. سعید شروع کرد پستونای مامانو خوردن . مامان چه آه و اوهی راه انداخته بود و سعید رو تشویق میکرد بیشتر بخوره، کونشو رو کیر سعید تکون میداد. سعید تا جایی که میتونست اون پستونا رو میکرد دهنش. بعد از چند دقیقه مامان پاشد و بین پاهای سعید زانو زد زمین. شرت سعید رو درآورد. با پریدن کیر سعید بیرون از شرت یه جوووون گفت و شروع کرد به لیسیدن . بعد کیر رو کرد تو دهنش و جلو عقب میکرد. انگار مامانم از همین کارم لذت میبرد. حسابی که ساک زد ، کیر سعید رو درآورد .
ن : جوووون سعیدم. قربون این کیر کلفت و خوشمزه برممممم. پاشو بریممم رو تختتتت.
بعد دست سعید رو کشید و رفتن به سمت اتاق . تو راه گفت پسرم پاشو بیا دیگه. وارد اتاق که شدیم من نشستم رو صندلی میز توالت و اونا هم کامل لخت شدن و رفتن رو تخت.
ن: پسرمممم. ببینننن بابا سعیدتتت چطوری منووو میکنهههه. حالشوووو ببر. ببینننن چجورییییی میخواممممم به عشقممممم کسسسس بدمممم
خوابید رو تخت و سعید خوابید روش . دوباره لبای هم خوردن. بعد سعید شروع کرد از گردن به پایین تمام بدن مامان رو لیس زد و مکید. مامان فقط ناله میکرد و آه میکشید. سعید رسید به لای پای مامانو بازشون کرد و سرشو برد اون وسط . من از جام بلند شدم ، رفتم جایی وایسادم که ببینم چیکار می‌کنه. سعید داشت کوس مامانو لیس میزد . بعد بالای کس رو شروع کرد مکیدن. صدای مامان حسابی بلند شده بود
ن : بسه سعیدجوننننمممم. بیا بالااااا. زودددد باششش دیگه طاقت ندارم. زود اون کیررررر کلفتتو بکنننننن تو کوسممممم.
این حرفا رو با ناله و صدا بلند میگفت. بعد از دو دقیقه سعید رفت بالا و رو مامان خوابید. کیرشو گذاشت همونجایی که میلیسید و آروم آروم هل داد بره تو
ن : آخخخخخخ آیییییی بکننن تووووو. همینطوریییییی آرومممم. خوبهههههه. واییییییی دارم لذتتتتت میبرمممم.
کیر سعید دیگه دیده نمیشد و تا ته کرده بود تو. تکون نمی‌خورد. بعد مامان گفت شروع کن. سعید شروع کرد، کیرشو تا نصف میآورد بیرون و میکرد تو. دوباره لب بازیشون شروع شد. بعد از چند دقیقه
س : جونننن نسرینم عجب کوس داغی داری. چه حالی میده
ن : قربونت برممممم سعیدددد جونننننن. دوستتتتت دارم. عاشقتممممم. بکننننن بکننننن. میبینییییی پسرمممم چههههه کوسییییی میدمممم به عشقمممممم. سعیدددد جونننننن عشقمههههه نفسمهههههه بکونمههههه
دوباره بعد از چند دقیقه
ن : سعید جونننن تندشششش کننننن. تندترررررر تندترررررر تندترررررر بزننننن بزننننن دارمممممم میاممممم
سعید سرعتشو برد بالا و پایین تنشو و به مامان میکوبید. مامان دیگه رسماً داشت جیغ میزد. من نگران بودم نکنه همسایه ها بشنون. مامان اینقدر جیغ زد و آه و ناله کرد که یه دفعه ساکت شد و رو تخت ولو شد.
س: پاشو ببینم جنده منننن. زود قمبل کنننن
ن : سعید جون ، کون نه هاااااا به خدااااا نمیتونممممم
س : باشه بابااااا
مامان حالت سجده نشست و شکمشو داد پایین ، کونشو داد بالا . سعید دوباره کیرشو تنظیم کرد و ایندفعه با فشار بیشتری کرد تو کوس مامان. مامان یه جیغ زد و ساکت شد. سعیدم شروع کرد به عقب جلو کردن.
س : جونننننن نسرین چه کوسی داری . چه کونی داری. اشکان ببیننننن چطوری دارم این مامان جندتو میگاممممم. واااایییییی چه حالیهههه
کرد و کرد تا اینکه دیدم سرعت زیاد شد. مامانم دوباره داشت آه و ناله میکرد و صداش با تکونای سعید میلرزید. سعید بعد از چندبار دیگه عقب جلو کردم کیرشو از کوس مامان کشید بیرون و گذاشت لای کون گندشو یه خورده که مالید اونجا یه دفعه مثل فواره یه مایعی از کیرش زد بیرون. میدونستم که به این مایع میگن منی. تمام کون مامان خیس شده بود. بعد دوباره سعید کیرشو یه ضرب کرد تو کوس مامان و با یه هول مامان رو درازکش کرد رو تخت و روش خوابید. جفتشون نفس نفس میزدن.
مامان برگشت منو نگاه کرد و شروع کرد خندیدن.
ن : دیدی اشکان جون. دیدی چطوری بابا سعید ، مامانتو کرد. آخخخخ که چه حالی میده با این کیررررر کلفتش به کوسممممم.
جفتشون ساکت بودن . انگار از حال رفته بودن. من گذاشتم تو حال خودشون باشن. رفتم تو اتاقم و رو تختم . با صحنه ها و حرفهایی که دیدم و شنیدم با خودم ور رفتم تا اینکه خوابم برد.
ادامه از اشکان
ساعت حدود سه بعد از ظهر بود که بیدار شدم. رفتم سر وقت کامپیوتر و بعد اتصال به اینترنت و فیلتر شکن، چند تا از داستانهای سکسی رو خوندم. در واقع بیشتر سروقت داستانهای عاشقانه توام با سکس رفتم. برام جالب بود که بدونم رابطه مامانم و سعید صرفا برای رفع نیاز جنسیه یا احساس علاقه ای هم وجود داره. اینکه مامانم برای سعید لباسای سکسی میپوشه و آرایش می‌کنه ، یا اینکه هر وقت میبینمش تو بغل سعید نشسته و در حال لب گرفتن هستند دلیلش چی می‌تونه باشه.
با مطالعه اون داستانها متوجه شدم که حداقل مامانم واقعا جذب رفتارهای پخته سعید ، هوش و توانایی جنسی سعید قرار گرفته. مامان همیشه از حرفهای عاشقانه استفاده می‌کنه و با وجود بعضی حرکات و حرفهای خشنش ، نه تنها ناراحت نمیشه بلکه لذت هم می‌بره. متوجه شدم زنها به مردایی که شخصیت و بنیه جنسی قوی دارن ، علاقه پیدا میکتن که باعث میشه با وجود داشتن شوهر ، به سکس با اینجور مردا راضی میشن. البته توجه سعید به مامانم ، کیر کلفتش و حشری بودم مامان هم تاثیر زیادی داشته.
بعد از اینکه کارم با کامپیوتر تموم شد ، گفتم یه سری بزنم ببینم اونا در چه حالن . بیدار شدن یا نه . از اتاق خودم اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق مامان اینا. در هنوز باز بود و اونا هم رو تخت هستن . هر دوشون بیدار بودن و سعید مامانمو از پشت بغل کرده و داشتن با هم حرف میزدن. کیر سعید بازم شق بود و چسبونده بود کون گوشتی مامانم و با دستش هم داشت با پستون مامان بازی میکرد. یه زن حشری با هیکل سکسی و یه جوون جنوبی وقتی به هم می‌رسند انگار نمیتونن دست از سر هم بردارن. کیر سعید هم که انگار هیچوقت خیال خوابیدن نداشت. این همه نیروی جنسی رو از کجا میآورد نمیدونم. با این همه حالی که مامان بهش میداد هر کی بود دیگه نمی‌تونستم کمرشو صاف کنه. اما سعید مثل اینکه سیر بشو نبود.
تا منو دیدن شروع کردن به خندیدن. نشستم رو همون صندلی میز توالت و نگاهشون میکردم.
ن : پسرم ، لذت بردی از اینکه دیدی به سعید جون چطوری کس دادم؟ سوالی چیزی نداری؟
ا : راستش می‌خوام بدونم شما که هر دوتون ارضا شدید ، الآن یا توانشو دارید بازم از اون کارا با هم بکنید یا خسته اید؟ پس کی میخواید از هم جدا شید؟ آخه هنوز تو بغل سعید خوابیدی و اونم باز اونجاست گنده شده و داره میماله به پشتت؟
ن : من که بخاطر پاره شدن دو شب پیش کس و کونم و سکس امروزمون واقعا دیگه توان ندارم . اما این سعید جون عزیز دلم اگر دو ساعت یه بارم منو بکنه خسته نمیشه. اگر بازم سکس بخواد فقط میتونم با ساک زدن آبشو بیارم.
س : اشکان جان بزرگتر که بشی میفهمی وقتی یه زن حشری با این هیکل گوشتی رو بغل می‌کنی و کیرت مالیده بشه به این کون نرم نمیتونه شق نکنه. ناز و اشوه رو هم نگو که کشته منو.
مامان سرشو برگردوند و با یه لوندی زیاد به سعید لبخند زد. یه لب حسابی به سعید داد و از پایینم کونشو مرتبط میمالید به کیرش.
س : جوووونننن جنده من برو پایین یه ساک مشتی بزن ، پسرت ببینه مامانش کوسیه
مامان تو بغلش چرخید و حسابی لبای سعید رو خورد و با دستش کیرشو مالید. مامان به سمت پایین حرکت کرد و همزمان سعید چرخید و به کمر خوابید. مامان که رسید به کیر سعید ، اون رو با دستش دوباره گرفت و همراه جووووون جوووون میمالید به صورتش. بعد شروع کرد به بوسیدن خایه هاش. خایه ها رو یکی یکی میکرد تو دهنش و میمکید. بعد از چند دقیقه از پایین کیر رو لیسید تا سرش. بعد کلاهک کیر رو چند بار بوسید . بعد با ولع کیر به اون گندگی رو کرد دهنش و شروع کرد تو دهنش به خوردن. درمیاورد و میکرد تو دهنش و همزمان تو چشمای سعید نگاه میکرد. تمام آب دهنش از کیر سعید می‌ریخت روی تخمای سعید. حسابی ساک میزد و یه جورایی انگار داشت ملچ ملوچ میکرد. بعد از چند دقیقه که تقریبا طولانی بود ، نشونه های ارضا شدن تو صورت سعید پیدا شد. مامان که اینو دید ریتم مرتبش رو تندتر کرد تا اینکه یه دفعه کیر رو تا جایی که تو دهنش جا میشد کرد تو و نگه داشت. سعیدم داشت داد میزد و ناله میکرد . بعد مامان کیر رو از دهنش درآورد و صورتشو سمت من گرفت. دهنش پر از آب کیر سعید بود. زبونشو آورد از دهنش بیرون و آبی که رو زبونش بود نشونم داد و برد دوباره تو دهنش. متوجه شدم داره قورتش میده. بعد با زبونش دور لبشو لیسید. چه با لذتم اینکارها رو میکرد. اینکارا رو فقط تو فیلم سوپر ، از زنایی که تو فیلم بودن ، دیده بودم. یعنی مامانم فکر کنم میتونست سوپر استار فیلمهای سوپر بشه. دوباره کله کیر سعید رو کرد دهنش و داشت میمکید. انگار از خوردن کیر سیر نمیشد. نمیدونم مامانم از کی تبدیل به همچین جنده ای شده. کیر سعید رو میمالید به صورتش و رای پستونای گندش.
ا : مامانی اینکارا واسه تو هم لذت داره یا فقط واسه سعید؟
ن : مبینی که چطوری با لذت دارم میخورمش. اینقدر این لامصب خوشمزست که از خوردنش سیر نمیشم. آخخخخ قربون صاحب این کیر برم که منو عاشق خودش کرده. خوب بشه دیگه پسرم. فیلم سوپر تموم شد. پاشو برو سر درست که می‌خوام جنده بازی رو تموم کنم و با عشقم برم حموم.
بعد از این حرفش با هم خندیدن و از جاشون بلند شدن و رفتن سمت حموم. در حال رفتن سعید منو نگاه میکرد و لبخند زنان با کف دستش میزد به لوپای کون گنده مامانم و میلرزوندشون. منم خندم گرفته بود.
ن : اااا نزن دیگه سعید جونننننن. کونم کبود میشه بعد شوهرم می‌فهمه امروز داشتم به یه نفر کس میدادمااااا.
س : نترس بهش میگم زنش به غریبه نداده. خودم بودم که داشتم کوس زنشو با این کیر کلفتم جر میدادم.
ن : جووووون . قربون دوست پسر کیررررر کلفتم برم که عششششققققمممهه‍ه.
با این حرفا رفتن تو حموم و در رو بستم. از حموم صدای دوش آب که باز شده بود و صدای خنده هاشون میومد. نمیدونم اون تو چیکار میکردن. اما بعضی موقع ها صدای مامانم میومد که می‌گفت بسهههه دیگه سعید . همه جامو کبود کردی. چه غلطی کردم از روز اول بهت کس دادمااا.
منم از اتاق رفتم بیرون ‌و تو هال رو کاناپه نشستم و تلویزیون نگاه کردم و به کارهای مامان جنده شوهردارم و بکن کیر کلفتش فکر میکردم. نمیدونم چم شده بود که به جای اینکه ناراحت بشم داشتم لذت می‌بردم. یعنی کس دیگه هم بود که تو سن من ، اینطوری باشه.
——————
ببخشید این قسمت کوتاهه. امشب قبل از خواب هم سعی میکنم یه قسمت دیگه آپ کنم .
ادامه از نسرین
خیلی دلم میخواست ، بتونم جلوی شوهر و داداشم ، بیشتر کرم بریزم و همراه سعید کارهای سکسی انجام بدیم. ور رفتنامون و سکسی که در حضور اشکان داشتیم خیلی منو حشری میکرد. اینکه پسرم میدید چطوری مامانش ، خودشو در اختیار یه مرد دیگه قرار داده واقعا برام لذت زیادی داشت ، تازه اشکان بچه است و اندازه پدر و داییش نسبت به این قضایا آشنایی نداشت. شما فکر کنید سکس با سعید در حضور حمید و محمود چقدر میتونست برام لذت بخش باشه. ولی خوب ریسک زیادی داشت. از اونا اصلا مطمئن نبودم یعنی اخلاقشون جوری نبود که بشه فهمید . احتمال خیلی زیادی میدادم که نمیتونن با این قضیه کنار بیان و باعث میشد من از سکس با سعید کاملا محروم بشم. حالا بماند که چه بلاهایی میتونست سرم بیاد. از پاشیدن زندگیم بگیر تا احتمال قتل و خونریزی که ، نمی‌تونستم غیر منتظره باشه. همین مسائل باعث میشد که قید این مسئله رو بزنم . اما خیلی دلم میخواست این پنجشنبه که میاد یه برنامه سکس با حمید بچینم تا خیلی محتاطانه و در قالب یک فانتزی خفیف بتونم مزه دهن شوهرمو بدونم. با اینکار حداقل می‌تونستم روح یاغیگر خودم رو آروم کنم. البته اول هفته بود و تا شب جمعه چند روزی وقت داشتم تا برای اینکار برنامه ریزی کنم. البته مطمئنم که از سعید میتونم کمک بگیرم و با توجه به هوش زیادش حتما پیشنهادهای خوبی میتونست بهم بده.
اتفاقاتی که اشکان تعریف کرد با حموم رفتن منو سعید و شوخی و مسخره بازیمون تو حموم ، تموم شد. سعید بعد از ظهر طبق معمول رفت بیرون اما شب دیرتر از حمید و محمود برگشت خونه. از اون شب ، تا دو روز بعدش هم اتفاق دیگه ای نیفتاد. سعید صبح میرفت از خونه بیرون و تا شب هم نمیومد. تا رسید روز سه شنبه. دیگه درد بدنم که بابت سکس چند شب قبل با سعید داشتم ، کاملا خوب شده بود. سه شنبه ای از صبح دوباره حشرم زده بود بالا و دلم سکس میخواست. سعیدم که همیشه آماده بود. صبح که مثل همیشه داشتم مردای خونه رو راهی میکردم با گوشیم بهش علامت دادم که براش پیام فرستادم. نوشته بودم ساعت نه و نیم منتظرتم . یادت نره.در ضمن ، کلید در ساختمون و آپارتمان رو هم گذاشته بودم جایی که ببینه و برداره که همینکارم کرد.
بعد از راهی کردن اشکان و البته کمی لاس زدن با راننده سرویسش ، برگشتم خونه و رفتم خودمو برای یه سکس پر شور دیگه با سعید آماده کنم. بعد از یه دوش مختصر و صاف کردن کوس و کونم ، اومدم بیرون و یه آرایش غلیظ کردم. لنز سبز رو گذاشتم. ولی دیگه به پوشیدن یه شورت و کرست ست یشمی بسنده کردم. کلا با توجه به رنگ سفید پوستم لباسای تیره خیلی تحریک کننده تر بود. خلاصه آماده شده بودم. فکر کنم ساعت حدود نه و ربع سعید کلید انداختم و اومد داخل. رفتم استقبالش . با بوسه و خوش و بش رفتیم تو اتاق خواب.
س : به به ، نسرین خانووومم. میبینم دیگه زحمت پوشیدن لباس خوابم به خودت ندادیییی
ن : خوب عزیزم دیگه وقتی تنهاییم که لازم نیست لباس بپوشم. تازه میخواستم همین دو تا تیکه رو هم نپوشم ولی گفتم اینطوری برات جذابتره
س : خانومی شما همه جوره برام جذابی. چه لخت مادر زاد باشی چه با مانتو و چادر.
ن : وای عجب حرفی زدی. یه فکری به سرم زد
س : چه فکری؟
ن : اینکه با چادر لباس پوشیده و چادر برم تو یه پارک بشینم و تو به عنوان یه غریبه بیای مخمو بزنی ، ببری خونه مجردی و منو بکنی
س : باید جالب باشه. بذار خونه ای که گفتم رو اجاره کنم حتما اینکار رو میکنیم. خیلی سکس هیجان انگیزی باید باشه.
دیگه هر دومون با این حرفا حشری و آماده یه سکس جانانه شدیم. سعید لباساشو درآورده بود و با شرت مونده بود. رفتیم رو تخت دراز کشیدیم. به پهلو و رو بهم قرار گرفتیم و شروع کردیم به بوسیدن و مکیدن لبهای همدیگه. بدن همدیگه رو هم نوازش میکردیم. سعید از روی سوتین پستونامو میمالید و منم از رو شرت کیرشو که در حال قد کشیدن بود. بعد دست انداخت گیره سوتینمو باز کرد و شروع کرد به مالیدن یکی از پستونامو و خوردن اونیکی. بعد اومد بالا گردن و گوشمو مکید. دوباره رفت سراغ پستونامو حال کردن و حال دادن. دست بیکارشم برد از پشت کرد تو شرتمو و کونمو میمالید.
چرخیدم و من زیر قرار گرفتم و سعید اومد رومو شروع کرد دوباره ازم لب گرفتن. از پایین هم کیرشو از رو شرتامون ، میمالید به درز کوسم. آماده شده بودم.
ن : سعیدددد جونمممم ، شرتمون رو دربیارررر و بکننننن توششششش دیگهههه
س : عزیزم نمی‌خوای یه ساک برام بزنی؟
ن : چشم عزیزممممم. مگه میشه کیرتو نخورممممم.
طاق باز خوابید. رفتم شرتشو درآوردم و کیرشو شروع کردم ساک زدن. البته اینبار بدون مقدمه. حسابی که خوردم براش دوباره چرخیدیم و من زیر قرار گرفتم. سعید شرتمو کشید پایین و پرت کرد گوشه اتاق. کله کیرشو مالید لایه درز کوس آب انداختم و بعد آروم آروم کرد تو کوسم.
کیرش دیگه تا ته تو کوسم بود
ن : اوففففف سعیدددد منو ببوسسسسس. دوستتتتت دارممممم عششششقمممممم.
شروع کرد به بوسیدن لبام. بعد بالا تنشو جدا کرد و منم پاهامو انداختم دور کمرش. سعید شروع کرد تلمبه زدن. اول آروم آروم بعد کم کم سرعتشو برد بالا. از اونجایی که امروز آماده سکس بودم داشتم حسابی لذت می‌بردم و حسابی آه و ناله راه انداختم. تمام کوسم از کیرش پر میشد و خالی میشد. احساس میکردم تو دلم هم خالی میشه و پر میشه از عشق سعید.
ن : سعیددددد جوننننن. تندترشششش کننننن تندددتترررر تندددتترررر
سعید سرعت و شدت کوبیدن کیرش داخل کوسم بیشتر کرد. اینقدر کرد و کرد تا مثل همیشه با جیغ بلند ارضا شدم و اینو با صدای بلند ابراز کردم.
ن : آیییییییییی آییییییی بزننننن بزننننن شدمممممم شدمممممم. بزنننن قربونننننن اونننن کیررررر کلفتتتتت بشمممممم
س : جون شدی عزیزم. خوب بود قربون اون هیکل گوشتیت بشمممممم
ن : آررررهههههه عزیزممممم. هیچکسسسسییی نمیتونه منو اینجوری ارضاااا کنههه
س : حتی شوهرت؟
ن : اون که اصلا نمیکنه. بکنه هم فکر نکنم بتونه. مگر این به یاد کیر کلفت تو زیرش ارضا بشم.
س : جوووونننن به جاش من میکنمت‌ . من ارضات میکنم. فقططط منننن
ن : آررررههههه. فقط تو بکنننن. منم فقطططط به تووو میدمممم. فقط زیرررر توووو می‌خواممممم. فقط به تو کوسسسس میدمممم عزیزممممم.
سعید برم‌گردوند و دمرم کرد. کونمو دادم بالا و سعید کیرشو تا ته کرد تو کوسم و روم خوابید و شروع کرد تلمبه زدن. کرد و کرد و کرد. تو این حالت کوسم تنگتر میشد که همین باعث رسوندن من به حالت لذت بردن زیاد. کیرش به تمام دیواره داخلی کوسم مالیده میشد. داشتم به اوج نزدیک میشدم. اینقدر کمر زد و کرد که بعد از پنج دقیقه برای بار دوم هم احساس کردم دارم ارضا میشم.
ن : بزننننن بزننننن بزننننن بازممم دارممممم میششششممممم.
کرد و کرد تا دوباره با صدا بلند ارضا شدم. چه حالی داشتم. جالب بود که تو این حالت بازم سعید ارضا نشد. کیرشو کشید بیرون
س : خوب حالا دیگه نوبتی هم باشه نوبت این نرمته. بذار برم روغن ماساژ مو از تو ساکن بیارم. راستی گوشیت کجاست؟
ن : گوشیمو میخوای چیکار؟
س : می‌خوام وقتی کونتو میکنم با شوهر کسکشت حرف بزنی. لذتش بیشتره.
ن : شک می‌کنه هاااا
س : یه کاری کن شک نکنه . مثلا بگو دارم با سوسیس یا خیار کونم و آماده میکنم واسه شب جمعه. یه چیزی بگو دیگه.
ن : دیوونهههه. باشه برو تو آشپزخونه از رو میز غذا خوری بردار بیار
سعید رفت و چند دقیقه بعد با روغن ماساژ و موبایلم اومد تو اتاق. من همانطور دمر خوابیده بودم. سعید اومد پشمتو کونمو کشید بالا حالت داگی قرارم داد. گوشی رو داد دستمو شماره حمید رو گرفتم. سعید از روغن‌های ریخت رو کونمو همه جاشو ، حتی لای کوس و درز کونمو سوراخامو روغنی کرد.
ن : صدات در نیاد
س : باشه حواسم هست
ن : الو الو سلام حمید جون. خوبی؟ خسته نباشی عزیزم
ح : مرسی خانومی
ن : چیکار می‌کنی ؟ تنهایی تو اتاق
ح : آرههه. چیزی شده؟
ن : نه عزیزم. حشرم زد بالا داشتم خودمو میمالوندم . یاد تو افتادم گفتم زنگ بزنم تلفنی یه حال بهت بدم. مدرسه ای؟ برات بد نشه؟
ح : جونننن . خانم حشریه خودمممم. کلاس نداشتم اما بقیه رفتن سر کلاساشون. الآن میرم تو کلاس مشاور در رو قفل میکنم کسی نیاد. چی شده یاد من افتادی؟ از اینکارا نمی‌کردی
ن : من که همیشه یادت هستم. تو بهم توجه نمیکنی. هر زنی اندازه من حشری بود و شوهرش مثل تو بیحال تا حالا دوست پسر پیدا میکرد.
ح : دیگه از این حرفا نزنیاااا. گفته باشممم.
ن : خوب مگه دروغ میگم. خودت تو اجتماعی. میبینی و می‌شنوی تو جامعه چقدر از این چیزا زیاد شده. اما من به تو وفادارم . خیالت راحت
( آره ارواح منم. چقدرم وفادارم. همین سعید اینقدر تپونده تو کوسم که انگار میخواد چاه نفت حفر کنه . خخخخخ)
ح : می‌دونم خانمم. ببخش که کارم چند ساله زیاده و کمتر بهت میرسم. شرمنده . ولی این شب جمعه از خجالتت درمیان.
ن : میدونستم شوهر گلم. منم تصمیم گرفتم یه حال جدید بهت بدم.
ح : جان من؟ چه حالی کلک ؟
ن : چند تا خیار از کوچیک تا بزرگ آوردم سوراخ کونمو باز کنم برای شب جمعه. می‌خوام یه کونی بهت بدم که تو قصه ها بنویسن.
ح : جوووون قربون زنم برم. چه حالی بده.
سعید در حین این حرفا داشت روغن ماساژ رو مالید به بدنم. تمام تنم روغنی شده بود. سعیدم داشت می‌خندید و در همون حین دم اونیکی گوشم آروم گفت
س : تو ذاتا جنده ای. دست خودت نیست. باید پورن استار می‌شدیم.
به سعید علامت دادم هیس باشه و سوتی نده. اونم بقیه کارشو ادامه داد. بعد از چرب کردن کونم ، شروع کرد با انگشتاش سوراخ کونمو باز کردن. منم نفس نفس میزدم و برای شوهرم آه و ناله میکردم. حمید داشت پشت تلفن حال میکرد و همراه ناله های من ، جون جون میگفت.
سعید یه انگشتشو کرد دو تا و بعد سه تا. به مقدار درد داشتم اما کم بود و لذتم داشتم همراهش. بعد احساس کردم ، کیر سعید دم سوراخ کونمه. معلوم بود کیرشم چرب کرده. شروع کرد کیرشو به سوراخ کونم فشار دادن. با کون دادن اون شبم و چرب و آماده کردن امروز سوراخم، کله کیرش راحتتر رفت تو و یه مقدار فشار داد که یه مقدار دیگه از کیرش هم رفت تو . تمام بدنم تیر کشید از درد همراه با لذت.
ن : آیییییی آییییی جررررر خوردممممم.
ح : چی شدم گلم؟
ن : هیچی . خیاری که کلفتترررر و گنده تررررر از همهههه بود و کردمممم تو سوراخخخخ کونممممم. آییییی جر خوردم.
ح : عزیزم خودتو اذیت نکن. دردش اذیتت می‌کنه هارا
ن : نه عزیزممممم من به خاطرتتتتتتت هر کاری میکنمممم.
ح : قربونت برممممم
سعید دید ناله نمیکنم ، کیرشو دوباره فشار داد . دوباره درد و لذت توام با لذت.
ن : یواششششتررر . جررررر خوردممممم
ح : با کی هستی؟
واییییییی عجب سوتیی دادم. باید جمعش میکردم.
ن : با آقا خیارممم بابا. کی اینجاست آخه. داشتم فکر میکردم تو داری می‌کنی.
ح : آهان باشه عجب تخیلی داری؟
ن : آرهههه دیگه . باید تصویر میکردم جای خیاره ، کیر توئه.
از تکونای سعید فهمیدم داره بی صدا می‌خنده. کیرشو نگهداشته بود. بعد از دو دقیقه دوباره فشار داد که تا ته کیرش رفت تو کونم. اینو از چسبیدن لگنشو رونش به لوپای کونم فهمیدم.
ن : آییییی آخخخخخ تا تهههههه رفتتتتت تا تهههههن رفتتتتت. آروممممم وحشییییی. جرممممم دادیییییی. کونممممم پارهههه شددددد.
ح : با من بودی گفتی وحشی؟ یعنی کیر من داره جرت میده؟
ن : نه پسسسس. کیررررر بقالللل سر کوچستتتت.
ح : درست صحبت کن. یعنی چی؟
ن : بابا دارم خیار به این کلفتی و گندگی رو میکنم تو کونم و یه ساعته میگم کیر تو رو دارم تصور میکنم. بازم میگی با کیم؟ اههه چقدر خنگ بازی درمیارم. بذار حال کنیم دیگه
ح : باشه بابا حال کن حال کن. حالم بده
ن: جوننننن. دردممممم دردمممم کمممم شدههههه شروع کننننن تلمبه زدننننن.
در واقع داشتم به سعید میگفتم که شروع کنه به کردن. اونم که مجوز گرفت شروع کرد به کردن. اولش آروم آروم . بعد از چند دقیقه تندتر. همینطور داشت میکرد و میکرد. دردم نسبت به دفعه قبل کمتر و لذتش بیشتر بود. داشتم ناله میکردم و لذت میبردم. البته همزمان با کون دادن به سعید ، صحبت کردن با شوهرم لذتشو بیشتر هم کرده بود. سعید میکرد ، من ناله میکردم و حمیدم حال میکرد. قربون صدقم میرفت. سعید داشت همزمان تا جایی که میتونست با کوسمم ور میرفتم که اینکارش منو داشت به اوج لذت نزدیک میکرد. سعید سرعتشو زیاد کرده بود و معلوم بود آخرای کارشه. یه دفعه گوشیو از دستم گرفت و انداخت رو تخت. چندتا دیگه کمر زد یه دفعه تا ته تپوند تو کونمو نگهداشت و با یه نعره بلند و مردونه تمام آبشو خالی کرد تو کونم. وقتی آبشو تو کونم احساس کردم با لذت زیادی که بردم و با صدای نعره مردونش تنم لرزید و بازم ارضا شدم. بدون اینکه کیرش دربیاد با هم افتادیم رو تخت. نفس نفس می‌زدیم. چه حالی کرده بودیم جفتمون. داشت حالمون جا میومد که موبایلم زنگ خورد. سعید دستشو دراز کرد و موبایلم و داد دستم. دیدم حمیده. جواب دادم.
ح : چی شد یه دفعه؟ چرا قطع شد؟
ن : هیچی. ارضا شدم گوشی از دستم افتاد.
ح : ارضا شدی؟ واقعا؟
ن : آره دیگه وقتی زیر کیر می‌خوابم باید ارضا بشم دیگهههه
ح : عجب تخیلی داری واقعا نمی‌دونستم
ن : آره واقعا . خیلی تخیلم واقعی بود. اصلا بذارم بگم واقعی بود . داشتم واقعا کون میدادم
ح : به من؟ اینقدر به من کون دادن باعث لذتت شد.
ن : ای بابا چقدر خنگی تو مرد. باز یه چیزی میگم ناراحت میشیا.
ح : خوب بابا . من میخواستم حس بگیرم ارضا شم.
ن : فکر کن تو کونم ارضا شدی. من که احساس میکنم کونم پر از آیه.
ح : واااای آب من؟ چه حالی میده.
ن : نه همون آب بقال سر کوچه.
ح : بارم خر شدی؟ بازم داری چرت میگی؟
ن : خوب چیکار کنم. گاگولی دیگه. من به ساعتها دارم خودمو زیر تو تصور میکنم ، بعد تو میگی کی ؟ کی ؟ من ؟ من ؟ واقعا که پسرتم مثل خودت کوسخل و گیجه. کاری نداری؟ می‌خوام زیر کیر بمونم حال کنم.خداحافظ.
ح : وایسا وایسا قطع نکن.
بدون توجه به حرفش قطع کردم و شروع کردیم با سعید خندیدن. چند دقیقه طولانی داشتیم فقط می‌خندیدیم و من هنوز زیر سعید بودم. با خنده رو به سعید.
ن : آقای کیر کلفت نمیخوای پیاده شی؟ کردی تو ، نمی‌کشی بیرونااااا
سعید کیرشو از تو کونم کشید بیرون و افتاد بغل دستم و به خندش ادامه داد.
ادامه از نسرین
تمام پشتم چرب بود . نمی‌تونستم برگردم واسه همین دمر خوابیدم و تغییر حالت ندادم . خنده های سعید که تموم شد ، تصمیم گرفتم باهاش مشورت کنم.
ن : سعید جونم میتونم باهات در مورد موضوعی مشورت کنم؟
س : جونم نسرین جون. یعنی فکر می‌کنی میتونم برات مشاور خوبی باشم؟
ن : آره عشقم . فکر نکن من اگر خودمو در اختیارت میدارم فقط به خاطر کیر کلفت و درازته. من از همه چیزت خوشم میاد . هوشت ، کاسب بودنت ، احساسی بودنت ، شخصیت محکمت ، درکت از نیازهای من و بقیه خصوصیاتت باعث شد خودمو راضی کنم به سکس باهات تن بدم. بعد از چند بار سکس باهات فهمیدم چه کیر خوب و کمر سفتی هم داری و درک می‌کنی من از چه چیزایی لذت میبرم. همه اینها باعث شد واقعا عاشقت بشم . اگر اینقدر فاصله سنی نداشتیم حاضر بودم از شوهر جدا بشم و بیام باهات زندگی کنم . کاملا بهت دل دادم
س : ممنونم عزیزم. منم دوست دارم. با همین شرایط سنی هم حاضرم اگر جدا شدی عقدت کنم. تو هم خوبی. خوشگلی ، مهربونی ، کدبانویی ، آشپزیت عالیه و تو سکس هم برام چیزی کم نمی‌ذاری. حالا بگو ببینم در مورد چه موضوعی مشورت میخوای؟
ن : راستش من وقتایی که در حضور اشکان با هم سکس می کنیم بیشتر تحریک میشم و لذت میبرم. خیلی دوست داشتم اینو با حضور شوهر و داداشم هم امتحان کنم اما ریسکش بالاست. چون اونا مثل اشکان بچه نیستن که این چیزا براشون تازگی داشته باشه. ممکنه غیرتی بشن و کار دستمون بدن. می‌تونه خطرناک باشه.
س : ممکنه غیرتی بشن ؟ حتما میشن . اصلا براشون قابل قبول نیست. اینکه دیگه مثل روز روشنه . چرا شک داری؟ حالا کاری با حمید ندارم اما داداشت محمود رو می‌دونم فوق العاده غیرتی و حساسه. اصلا فکرشم نکن بتونی رو اونا حساب کنی.
ن : چطور مگه ؟ چیزی از داداشم میدونی؟
س : ببین روزهای اولی که قرار بود تو این خونه رفت و آمد کنم و بعد از اولین شبی که مهمونتون بودم ، محمود منو کشید کنار و برای اینکه منو وارد خانواده کنه کلی برام حرف زد و شرط و شروط گذاشت. گفت اگر می‌فهمیدم چشم پاک نیستی اصلا اجازه نمیدادم همون یه شبم بیای خونمون. از این به بعد هم چون رفیق صمیمی منی و مثل برادرم میمونی ، تا چند وقت تا پایان خدمت میتونی بیای شبا اونجا بمونی تا دامادمون هم بتونه به شخصیتت و چشم پاکیت اطمینان کنه. ولی بازم تاکید میکنم تو اون خونه خیلی باید مراقب باشی. یکی از دوستای خانوادگی مون که با زن و بچشم میومد خونمون ولی وقتی دیدم هیز بازی در میاره به شخصه پاشو از اون خونه بریدم. به کاری نکن مجبور شم قید رفاقت باهاتو بزنم. خلاصه دو ساعت تمام مخمو جوید.
ن : پس چطور شد وقتی بهت پا دادم از داداشم نترسیدی؟
س : راستش از بعد از اتمام خدمتم که ثابت میومدم خونتون با احتیاط و ریزبینی متوجه شدم حمید خیلی کار می‌کنه و نمیتونه بهت توجه کنه. خوب یه زن از شوهرش توجه میخواد. سعی کردم اعتماد شوهر و داداشتو به دست بیارم تا حداقل بتونم از نظر احساسی بهت توجه کنم چون نا رضایتی از شوهرت رو تو رفتارشان می‌فهمیدم ، ترسیدم نکنه بخوای کمبودهاتو بیرون از خونه تو غریبه ها جستجو کنی. اصلا هم فکر نمی‌کردم کارمون به اینجا بکشه. خلاصه خیلی باید هواست به داداشت حداقل باشه.
ن : اما شوهرم چی ؟ امروز دیدی که چقدر کسخل و مشنگه.
س : حمید شاید آدم ساده ایه اما دلیل نمیشه فکر کنی بی غیرته. اگرم گوشیتو دادم گفتم زنگ بزن بهش واسه اینه که اصلا به فکرشم خطور نمیکنه که ما اینجا با همیم. و هم اینکه با اینکار جفتمون لذت بیشتری ببریم.
ن : بدبختی اینه که من آدم دیوونه ای هستم. می‌خوام این شب جمعه که با شوهرم سکس دارم حداقل به بهونه یه فانتزی هم که شده تا امتحانش کنم و خودمو قانع کنم که اگر بهم کم توجه میکنه ، لااقل بی غیرت نشده. می‌دونم خطرناکه هااا اما دلم میخواد به این بهونه تستش کنم. میتونی راهنماییم کنی که چیکار کنم خطرش کمتر باشه؟
س : راستش پیشنهاد میکنم بی خیال شی ولی اگر اینکار باعث شده حمید توجه بیشتری بهت داشته باشه کمک میکنم. فقط یکی دو روزی بهم فرصت بده تا همه جوانب رو بسنجم تا بهت بگم.
ن : یعنی تو نمی‌رسی توجهش اینقدر زیاد بشه که دیگه نتونستم با هم باشیم؟
س : نه بابا . مطمئنم حداقل از لحاظ سکسی نمیتونه سیرت کنه با اون کیری که تو ازش تعریف کردی. تو دیگه به کیر کلفت من عادت کردی بعید می‌دونم بتونه ارضات کنه. مگر اینکه از لحاظ عاطفی بیشتر بهت برسه. منم که دارم تا چند وقت دیگه خونه مجردی برای خودم تهیه میکنم. هر وقتم که بخوابم میبرمت همونجا میکنمت‌.
ن : ای شیطون کیر کلفت . زن مردمو جنده گیرآوردی و هر وقت کیرت بلند. شد می‌بری میکنیش دیگه.
س : اونو که شوخی کردم . این رابطه ما دو طرفست و هر دو لذت می‌بریم.
ن : می‌دونم عشقم. منم شوخی کردم اما وقتی بهم میگی جنده و بی وقتا باهام تو سکس کمی خشن میشم دلمو میلرزونی. واییییییی که میمیرم وقتی اینقدر مردونگیتو میبینم. راستی موافقی بریم حموم
س : بریم عزیزم.
از جامون بلند شدیم و رفتیم سمت حموم. کیر سعیدم نیمه شق بود. وارد حموم شدیم . قبل از اینکه دوش آبو باز کنم سعید از پشت چسبید بهم. چرب بودن بدنم باعث میشد تو بغلش سر بخورم. چقدر حال میداد. سعید از همون پشت شروع کرد گردنمو بوسیدن. با مالیده شدن کیرش به کون گنده و نرمم ، احساس کردم کیرش داره کاملا سیخ میشه. شروع کرد با دستاشم پستونامو مالیدن. با اینکاراش منم حشری شدم. دستمو بردم پشتم و کیرشو گرفتم و بیشتر به کونم میمالوندم. میدونستم کون گوشتیمو دوست داره. بعد از چند دقیقه ، ناغافل از دستش خودمو سر دادمو از تو بغلش فرار کردم اون سمت حموم. اونم تند اومد سمتم و گوشه حموم گیرم آورد.
س : جنده خانم از دست من فرار میکنی؟
ن : آقای محترم شما تو حموم چیکار میکنی؟ مگه نمیدونی من شوهر دارم؟ نباید نیومدی تو وقتی میبینی من اینجام. ما بهم ما محرمیم.
س : ما محرم دیگه چیه؟ همچین بکنمت که محرم و نامحرم یادت بره جنده من. یه جوری بکنمت دیگه کوس واست نمونه که شوهرت بتونه بکندت. الآن جرت میدم. وایسا ببین.
ن : نهههههه نههههه خواهشششش میکنمممم منو نکنننن.
سعید منو چسبوند به دیوار و شروع کرد ازم لب گرفتن. منم مثلا راضی نیستم و همکاری نمیکنم. بعد با انگشتاش شروع کرد کوس و چولمو مالیدن. بعد منم نشون دادم که حشری شدم و تو لب گرفتن همراهیش میکردم و ناله سر دادم. منو خوابوند زمین و روم دراز کشید. کله کیرشو میمالوند لای کوسم. خیلی لذتبخش بود کاراش و فانتزی تو ذهنم.
س : حالا بازم میگی نکنمت؟ اگر میدونستم اینقدر حشری هستی همون اول که اومدم ابگرمکنتون رو درست کنم خفتت میکردم.
ن : نه تو رو خدااااا. ولم کن. نمیتونم بهت کوسسسس بدمممم. من شوهرررر دارم. چطوری آخه میتونیبی یه زن شوهرداررررر رو بکنی اخههههه
س : اتفاقا زن شوهر دار حالش بیشترهههه. راحتتر میشه کردش.
بعد کیرشو هل داد تو کوسم. یه مقدار دردم گرفت اما لذت زیادی داشت.
به جیغ بلند کشیدم.
ن : آییییییی آخخخخ آرومترررررر جرممممم دادیییییی. چه غلطی کردم زنگ زدم تو بیاییییی برای تعمیر آبگرمکنننن. با این کیر کلفتتتتت.
کیرشو تا ته تپوند تو کوسم و شروع کرد تلمبه زدن. چه حالی داشتم اون لحظه.
ن : آییییییی آخخخخخخ آرومترررررر وحشییییی. جرررررر خوردممممم خوبببببب . واییییییی آرومتررررررر.
س : واسه من ادای تنگا رو درنیار جنده خانوممممم. واییییییی چه کوسی دارییییی. نرمه نرمه. برگرد چهار دست و پا بشین می‌خوام راحتتر بکنمتتتت
ن : باشه باشه. از تو اون سبد چندتا بلیز بده بندازم زیر زانوهایم دردم نگیره.
چند تا تیشتر و شلوار داد انداختم زیر زانو و جلوش خم شدم. سرمو گذاشتم رو ساعدای دستم. دو طرف کونمو گرفت و کیرشو تنظیم کرد و فرو کرد تو. شروع کرد محکم تلمبه زدن.
ن : آیییییی بهت میگممممم آرومترررررر با این کیررررر خرکیتتتتت.
س : جوننننن عجب کونی داری. چه گنده و نرمه . سری بعدی کونتم میکنمممم.
ن : سری بعد ؟ آخخخخ آیییییی . عمراااا دیگهههههه بهتتتت زنگ برممممم. آیییییی جررررررر خوردممممم
س : مطمئن باش دو روز دیگه که کوست بخواره خودت بهم زنگ بزنی بگی بیا منو بکن جندهههههه. هر کی این کیر کلفت منو خورده نتوانسته ازش بگذرهههههه
همینطور این حرفا رو می‌زدیم و سعیدم کمر میزد. دیگه تندترش کرد و منم داشتم به اوج می‌رسیدم . تا گفتم دارم ارضا میشم ، انگار اونم اخراش بود ، دو تا تلمبه محکم زد و چسبید به کونم. آبش با فشار ته کوسم خالی شد. جالب بود که تو سکسمون کمتر کارهای خشن میکرد اما تو فانتزیامون یه آدم دیگه میشد. محکم و خشن و بی ملاحظه .
ن : آیییییییی آییییییی آخخخخخخخ کوسممممم. خیلی بدییییی. چرا آبتو ریختیییی تو کوسممممم. نمیگیرد حامله میششششممممم. میخوایییی با آبرومممممم بازی کنیییی
س: آرههههه میخواستم ازم حامله بشی ، اون شوهر کسکشت بفهمه به یه یکی دیگه کس دادی. جون چه حالی میده زن یکی دیگرو حامله کردن فقط بگم من پسر میخواماااا. دختر بیاری اینقدر میام میکنمت‌ تا پسر بیاری فهمیدی جنده من.
دیگه بعد از ارضا شدن و این حرفامون ، نقش بازی کردن رو تموم کردیم و پاشدیم خودمونو شستیم و رفتیم بیرون.
ادامه از نسرین
از حموم که اومدیم بیرون ، سعید لباس پوشید و رفت تو هال نشست و منم تو اتاق یه آرایش ملیح کردم. بعد بدون سوتین یه تاپ سفید تنگ و یقه باز پوشیدم که بالا و چاک سینه های گندم دیده میشد. یه استرج تنگ مشکی و براق هم داشتم که قبلاً ، وقتی باسنم هنوز اینقدر بزرگ نبود پوشیدم. البته با توجه به اینکه این حجم از کونم رو میخواستم توش جا بدم ، طبیعتاً خیلی سخت بالا اومد . با هر زوری بود اونم پوشیدم. جنسش واقعا عالی بود ، چون با اینکه خیلی کش اومده بود اما پاره شدنی نبود. رفتم تو آشپزخونه و از اون معجونای معجزه آسا و کمر ساز درست کردم و آوردم تو هال ، گذاشتم رو میز عسلی که جلومون بود و چسبیده به سعید نشستم. سعید دستشو انداخت دورم و منو به خودش چسبوند. به لب از هم گرفتیم . ماهواره رو پی ام سی روشن بود. داشت آهنگ پخش میکرد.
س : نسرین جون بازم از این معجونا درست کردی؟ شیطون میخوای کمرمو بسازی و با این لباسا تحریکم کنی دوباره بیفتم به جونت بکنمتاااا
ن : شما که معجونم نخوری بازم کمرت پره. هر وقت منو می‌کنی کوس و کونمو پر آب می‌کنی. فقط تعجب میکنم این همه آبو از کجا میاری که کمرت خالی نمیشه و همیشه هم تحریکی؟
س : خوب ما جنوبیا ، خودمون یه معجونای کمرساز داریم که با عسل یا شیره خرما ، گردو ، بادوم و اینجور چیزا درست میشه. خرمای اعلا هم همیشه دم دستمون هست. جنوبیا هم که ذاتا همیشه داغن و آماده سکس هستن. هم به خاطر آب و هوا و هم به خاطر تغذیه. شما هم که با این اندام گوشتی و لباسای تنگت ما رو هلاک می‌کنی. می‌خوام ایندفعه رفتم جنوب از اون معجونامون بیارم برات کن به خورد حمید بدی.
ن : یه بار گفتی قرص ویاگرا خوردی ؟ اون چی بود؟
س : آره آمریکایی اصل بود . از ترکیه گرفتم . یه دونه بهت میدم ، بده حمید بخوره که واسه پنجشنبه خوبه براش
ن : خوب عزیزم چند تا بهم بده دیگه
س : باشه .چندتا میدم اما هر دفعه باید یه دونشو بخوره. بیشتر ندیا. چون گردش خون آدمو می‌بره بالا و بیشتر بخوره تپش قلب میگیره. مخصوصا حمید که سنش داره می‌ره بالا و مشکل قلب پیدا می‌کنه.
ن : چشم آقای دکتر
معجونامون خوردیم. بعد من پاشدم با چند تا از آهنگایی که پخش میشد برای سعید رقصیدم و کونمو میجنبوندم. یه آهنگ آروم و عاشقانه پخش میشد که دست سعید رو کشیدم و بلندش کردم با هم تانگو برقصیم. روبروی هم وایسادیم و چسبیدم بهش. دستامو دور گردنش حلقه کردم. سعیدم دستاشو انداخت دور کمرم. تو چشمای هم نگاه میکردیم و میرقصیدیم. سعید شروع کرد کمرمو نوازش کردن . بعد برد پایینتر و کونمو میمالوند. بی اختیار لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم عاشقانه بوسیدنش. خیلی تو این مدت دلمو برده بود. از نظرم یه مرد به تمام معنا بود. لبامو جدا کردم و شروع کردم بهش حرفای عاشقانه زدن.
ن : دوست دارم سعید جون. دیوونتم قربونت برم .مرد خوشتیپ و‌جذاب من. عاشقتم. بدون تو زندگی برام سخته. بچه
س : منم دوست دارم خانومم. قربون مهربونی و خوشگلیت برم. خاطرتو می‌خوام
دوباره لبامون تو هم گره خورد. با اینکه لباسم ، آرایشم ، بوسیدن و حرفام تحریک کننده بود ولی سعید اصلا شق نکرده بود. هم اینکه تازه ارضا شده بود و هم به خودش تسلط داشت و به قول معروف گنده خشتک نبود. خیلی بدم میاد مرد اینقدر لاشی باشه که آدم بهش میچسبه فورا آنتنش تکون بخوره. دوباره لبامون بهم گره خورد. لبا و زبون همو میمکیدیم. آهنگ که تموم شد لبامون هم همینطور. سعید رفت نشست سر جاش. منم با آهنگ شاد دیگه براش هنرنمایی کردم و بعد رفتم نشستم تو بغلش. کون گندمو کمی بلند کردم و گذاشتم رو کیرش. یه مقدار تو بغلش نشستم و باهاش لاس زدم، بعد رفتم تو آشپزخونه برای درست کردن ناهار . بعد از اون هم خونه رو مرتب کردم و ظرفا رو شستم. دیگه تا بعد از ظهر اتفاق خاصی نیفتاد به جز اینکه طبق معمول هر روز ، پسرم از مدرسه اومد و ناهار خوردیم و یه چرت خوابیدیم. بعد از خواب ، سعید رفت بیرون. شب هم بعد از شوهر و داداشم اومد خونه.
فرداش سعید صبح با بقیه رفت بیرون و دم ظهر اومد خونه. منم همون لباسای دیروزی رو پوشیدم با یه آرایش غلیظ. سعید داشت از ماهواره یه فیلم میدید . تو فیلم زنه با شوهرش مشروب خوردن و رفتن سکس کردن.چقدر هم حرفای سکسی و عاشقانه بهم میزدن. اینو از زیرنویس فیلمهای فهمیدم. طبق معمول تو بغل سعید نشسته بودم و با هم فیلم می‌دیدیم و تنقلات می‌خوردیم.
س : یه فکری به سرم زده
ن : چه فکری؟
س : ببینم حمید اهل مشروب هست یا نه؟
ن : قبلنا آره. بعضی از مهمونیا یا عروسیا که می‌رفتیم با هم میخورد. چطور مگه؟
س : می‌خوام فردا از یکی از دوستام که مطمئنه و چیزای خوبی تو دست و بالش داره ، یه مشروب خوب بگیرم تو شب نشینیمون بخوریم. برای برنامه ای که داری جواب میده.
ن : آخه مشروب که میخورد ، اینقدر زیاده روی میکرد ، شب که میرسیدیم خونه ، ولو میشد و رو تخت و می‌خوابید. لباساشم در نمی‌آورد.
س : اونم راه حل داره. مشروب خوردن مون که تموم شد ، میفرستیش دستشویی ، بعد اون قرص ویاگرا رو به خوردش میدی. البته نیم ساعت قبل از خواب. موقع مشروب خوردن هم ، خودم هواسم هست زیاده روی نکنه. اینطوری هم تحریک میشه ، هم مسته .
بعد سعید یه سناریو ساخت و برام تعریف کرد که چیکار کنم و چی بگم برای اینکه بتونم فکرمو اجرا کنم.
س : در ضمن فردا صبح که داریم میریم بیرون ، میکشیش کنار و بهش میگی از مدرسه که کارش تموم شد ، دیگه نره شرکت و بیاد خونه استراحت کنه تا انرژی داشته باشه برای شب. باید جوری بگی که حتما انجام بده.
ن : خیالت راحت . رو حرف من حرف نمیزنه. همیشه جوری باهاش حرف میزنم که چاره دیگه ای نداره جز گوش کردن به حرفم.
س : یعنی اینقدر روش تسلط داری؟
ن : پس چی . منو نبین به خاطر اینکه دوست دارم ، جلوی تو تسلیمم. رو شوهر و داداش و پسرم تسلط دارم. خیالت راحت.
س : راستی محمود چی ؟ اونم مشروب خوره یا نه.
ن : داداشم فردا مرخصی داره. صبح می‌ره ترمینال که بره شهرستان پیش مامان اینا. خیلی وقته نرفته
س : عالیه. بهتر از این نمیشه.
ن : قربون هوشت برم که همچین نقشه ای ردیف کردی. لازم شد امروز یه حال خوب بهت بدم.
س : جوووون . چیکار میخوای بکنی؟
ن : پسرم که از مدرسه اومد می‌خوام یه کوس عالی بهت بدم.
همینطور که رو کیرش نشسته بودمو با کون نرمم بهش میمالیدم ، دستامو دور گردنش حلقه کردمو لبامون رفت رو هم. حسابی هم قربون صدقش رفتم. اشکان اومد و ناهار خوردیم. بعد از ناهار با ناز و لوندی رفتم دست سعید رو گرفتم و بلندش کردم در حال لب گرفتن رفتیم تو هال روی کاناپه نشستیم. به پسرم کاری نداشتم چون میدونستم خودش میاد دنبالمون که ببینه چیکار میکنیم. رفتم چای آوردم و خوردیم. دوباره پریدم تو بغل سعید . بعد از کمی لب بازی و مالوندن هم دیگه
ن : سعید جونممم پاشو بریم تو اتاق که کلی کار داریم. بعد از خوردن ناهار ، خوردن کیر خیلی حال میده. می‌خوام پسرم ببینه وقتی منو تو با همیم ، تا منو نکنی ول کنم نیستی.
—————–
ادامه از اشکان
————-
مامان و سعید رفتن سمت اتاق. داشتم از پشت مامانو نگاه میکردم. با این استرج تنگو سیاه و براق خیلی سکسی شده بود نمیدونم با این کون گنده چطوری تونسته این شلوار رو بپوشه. مامان نگفت میتونی بیای ما رو ببینی اما با باز گذاشتن در اتاق ، مجوز رو داده بودن. منم رفتم دنبالشون. بعد از اینکه ایستاده کلی لب گرفتن ، مامان نشست رو زانوهاش. شلوار سعید رو کشید پایین. کیرشو در آورد و شروع کرد به ساک زدن. چه با ولع هم میخورد. حسابی که خورد بلند شد و زود لخت شدن و پریدن رو تخت . اینقدر که سعید رو این تخت مامانمو کرده بود، بابام فکر نمیکنم کرده باشه. مامان خوابید و سعید رفت روش. حسابی لب گرفتن و سعید شروع کرد از گردن لیسیدن مامان تا رسید به پستونای گنده مامان. مامانم فقط ناله میکرد. بعد از پستون خوری حسابی ، سعید رفت پایین رسید به کوس مامان. اونجا رو هم حسابی لیسید و مکید که جیغ مامانو درآورد.
ن : سعید جوننننن. زود بیااااا بالاااااا. زود باشششش. بکنننن توشششش که دیگه تحملللل ندارمممم
نمیدونم چرا اینقدر هول بودن. سعید رفت رو مامان کیرشو رو کوس مامان تنظیم کرد و فشار داد تو کوسش. مامان یه جیغ بلند کشید.
ن : آیییییی آیییییی آخخخخخخ. کوسممممم. آرومممممتررررر. بازممم جرممممم دادیییییی. آرومتررررر فردا شبببب میخواممممم به شوهرمممم کوسسسس بدم
سعید انگار نمبشنوه. کار خودشو میکرد. بقیه کیرشم فرو کرد و نگهداشتتتت. بعد از مکث کوتاه شروع کرد تلمبه زدن. محکم و با فشار اینکار رو میکرد. مامانم صداشو نمیتونست کنترل کنه و فقط جیغ و داد میکرد. نمیدونم از درد بود یا لذت یا هر دو. سعیدم کوس مفت گیر آورده بود و بی رحمانه میتپوند کوسو. اینقدر کمر زد که مامان بعد از چند دقیقه با یه ناله و جیغ بلند ارضا شدنشو اعلام کرد. بعد سعید با کمی خشونت مامانو برگردوند. حالت سگی مامانو جلوی خودش قرار داد . کرد تو کوس دوباره و شروع کرد به گاییدن مامانم.دو طرف کون گنده مامانو گرفته بود و بی رحمانه جلو عقب میکرد.
ن : سعیددددد جونننننن. قربونننننن کیررررر گندتتتتت برمممممم. دارممممم کردی. آرومتررررررر
س : جوننننن داری جر میخورییی؟
سعید عکس مامان اینا رو بالای تخت نگاه کرد و گفت
س : حمید جونننن . با اجازتت می‌خوام این زن جندتو جر بدم که جلوی من با لباس سکسی اومد نکنه. جوننننن .چه گوییم داره این زن جندتتتتت
سعید همینطور میتپوند تو کوس و مامانم هم اسم تو چشماش جمع شده بود. بعد از دو دقیقه دوباره سعید سرعتشو برد بالا که مشخص بود داره آبش میاد. کرد و کرد و کرد تا اینکه یه با یه فشار محکم به جلو ، خودشو چسبوند به مامانو محکم کون گنده مامانو بغل کرد. داشت آبشو ته کوس مامان خالی میکرد. جالب بود این همه سعید آب می‌ریخت تو کوس مامان ، چرا این زن حامله نمیشد. چون دیگه میدونستم راه حامله کردن زنا همینه.
ن : واااای واااای . سعیددددد . چیکارررررر کردی باهام. کوسسسسس که براممممم نذاشتییییی به شوهرممممم بدممممم. خوببببب شددددد کوننننن ندادمممممم بهتتتتت. وگرررر نههههه فرداااا شببببب به شوهرممممم کونممممم نمیتونست بدممممم.
دیگه ولو شدن رو تخت. منم تو تمام طول مدت سکسشون نمیتونسم حرف بزنم و فقط نظاره گر بودم .
ادامه از نسرین
بعد از سکس ، با سعید رفتم حموم و یه دوش گرفتم و برگشتیم . من همون تاپ و استرج رو بدون شرت و کرست پوشیدم . سعیدم فقط شرت پوشید و با هم رفتیم رو تخت دراز کشیدیم. یه مقدار لب گرفتیم و همدیگه رو مالیدیم و حرفای عاشقونه بهم زدیم. شده بودیم مثل دو تا عاشق که با هم ازدواج کردیم و دلمون نمی‌خواست از رختخواب بیرون بیایم و دائم از هم سکس می‌خواستیم. خوب من که خودم همیشه حشری بودم و گیر یه جوون جنوبی داغ و کیر کلفت افتاده بودم . با این بدن گوشتی و کون و پستونای گنده همیشه جلوش رژه میرفتم . همیشه هم عاشقانه زیرش می‌خوابیدم. انگار تو ماه عسل بودیم که واسه زنو شوهرای جوون ، دورانیه پر از خاطرات سکسی‌. خلاصه پشت کردم به سعید و اونم از پشت بغلم کرد و خوابیدیم. تو این مدت خوابیدن تو آغوشش برام پر از آرامش بود.
بعد از یکساعت از خواب بیدار شدیم . سعید لباس پوشید که بره بیرون. من تو رختخواب بودم که داداشم زنگ زد به موبایلم.
م : سلام آبجی . خوبی؟
ن : سلام داداشی. ممنون تو خوبی؟
م : مرسی خواهرم. تصمیم گرفتم به جای فردا صبح ، همین امروز ، غروبی راه بیفتم برم شهرستان. از شرکت مرخصی ساعتی گرفتم. فقط یه زحمت بکش ساکمو جمع کن که اومدم خونه یه کمی استراحت کنم و راه بیفتم.
ن : باشه . فقط کی میرسی خونه؟
م : من از شرکت راه افتادم. حدود بیست دقیقه دیگه خونه هستم.
ن : اوممم . باشه باشه بیا. مشکلی نیست.
تا گفت از جام پریدم و سریع لباسامو عوض کردم. شرت و کرست پوشیدم و لباسای معمولی که همیشه تو خونه تنم بود. رفتم اطاق اشکان و لباسای داداشم تا کردم و گذاشتم تو ساک ورزشی که همیشه موقع مسافرت همراهش بود. اشکان هم تازه بیدار شده بود. پرسید چی شده. واسش توضیح دادم که دائیش میاد خونه و ساکشو برداره بره شهرستان. بهش تاکید کردم چیزی نگه از اینکه سعید خونه بوده و اینجور حرفا. واسه سعید هم یه اس زدم و مختصر به اونم توضیح دادم چی شده .
شب شد و شوهرهام با هم رسیدن خونه. میگم شوهرهام چون حمید فقط تو شناسنامه شوهرم بود ولی سعید در واقع شوهر اصلیم بود به خاطر علاقه ای که بهش داشتم و اون کیر‌ کلفتشو سکسای داغی که داشتیم.
حمید لباساشو عوض کرد و رفت دستشویی . سعید هم اومد تو آشپزخونه و از پشت بغلم کرد . در گوشم توضیح داد که تو راه اومدنی به حمید گفته که برای فردا شب مشروب تهیه کرده که هم شب نشینی باحالی داشته باشیم و هم واسه عملیات شب جمعه می‌تونه داغ و آمادش کنه .
ن : چجوری گفتی؟ ناراحت نشد؟ شک نکرد؟
س : منو دست کم گرفتی؟ من بلدم چجوری بگم که آب از آب تکون نخوره.
ن : میگه میشه تو رو دست کم گرفت با اون کیر کلفت و زبون چرب و نرمت عشقم؟ یا همین زبونت مخمو زدی و هروقت بخوای میتونی منو بکنی. آبتم که همیشه تو کوس و کون و دهنم تکون میخوره.
برگشتم سمتش و یه لب کوچولو گرفتیم و همزمان کیرشو با دستم یه مالش دادم. سعید رفت تو هال و با بقیه اومد پشت میز برای شام.
ح : نسرین جان ، سعید یه برنامه ریخته برای فردا شب.
ن : چه برنامه؟
ح: میخواد مشروب بیاره ، بخوریم که شب نشینی مفصلی داشته باشیم.
ن : سعید جان نکنه میخوای مستمون کنی یه بلایی سرمون بیاری؟
سعید تا اومد حرف بزنه حمید با خنده گفت : این چه حرفیه عزیزم من به سعیدجان اطمینان کامل دارم. راستی تو هم میخوری دیگه؟
ن : جوووون چرا نخورم. با لذتم میخورم. چه شب با حالی بشه.
همگی خندیدیم به جز اشکان که داشت با تعجب نگامون میکرد. خلاصه اون شب با کمی شوخی و خنده گذشت .
صبح موقع رفتن ، حمید رو کشیدم کنار
ن : حمیدجون امروز بعد از ظهر از مدرسه یه راست میای خونه. می‌خوام واسه شب انرزی داشته باشی. خسته باشی من می‌دونم و تو. فهمیدی؟
ح : باشه باشه. چشم. خیالت راحت.
اونا رفتن. و منم کارهای خونه رو انجام دادم . ناهار ظهرم آماده کردم. حمید ظهر رفت مدرسه اشکان و آوردش خونه. سعید هم بعد از اونا اومد. ناهار خوردیم و رفتیم هممون خوابیدیم. بیدار که شدیم همهگی سرحال بودیم مخصوصا حمید. رفتم میوه و چای آوردم و خوردیم. یه معجون از اونا که برای سعید درست میکردم، از صبح آماده تو یخچال بود آوردم و اونم زدیم به بدن. میخواستم حسابی حمید رو بسازم. دم دمای غروب سعید رفت تو اتاق و با دوتا پلاستیک اومد تو هال پیش ما. یکیش یه مشمای مشکی بود که توش یه شیشه بود . اون یکی یه پلاستیک بزرگتر و سفید که داخلش چیپس و پفک بود برای مزه مشروب.
س : نسرین جان میشه از تو یخچال اون ماست موسیر و دوتا ظرف یک لیتری آب آلبالو رو هم بیاری؟
ن : ماست موسیر، آب آلبالو؟ نداریم که.
س : چرا هست. من خریدم . بعد از ظهر که شما استراحت می‌کردید گذاشتم تو یخچال.
ح : بابا سعید مثل اینکه فکر همه جاشو کرده.
خلاصه رفتم آوردم و نشستیم به مشروب خوردن. از غروب شروع کردیم تا شب. از پیک دوم منو حمید سرمون داغ شده بود. عجب چیزی هم بود. حرف می‌زدیم و شوخی و خنده میکردیم. دیگه پیک پنجم رو خوردیم ، من رو هوا بودم. حمیدم مست بود. سعید به من دیگه پیک نداد اما دو پیک دیگه برای حمید ریخت. بعد از اون دیگه به حمید هم پیک نداد.
س : خوب بسه دیگه . شما دیگه نخورید. البته منم دیگه کافیمه.
بعد سعید رفت یه آهنگی گذاشت و ما رو بلند کرد رقصیدیم. حمید مست مست بود. چون سنش از ما بیشتر بود و تحرکی کمی که تو رقص داشت. منم مست بودم اما نه اندازه حمید. ولی سعید معلوم بود بیشتر از ما حواسش جمع بود . چون تو رقص هر وقت حواس حمید نبود میومد و با من ور میرفتم. دوبار بهش تذکر دادم ولی وقتی دیدم حمید گیج و منگه ، منم همراهیش میکردم. بعد یه موزیک لایت شروع شد به زدن .
س : حمید خان این زنتو دو دقیقه به ما قرض میدی یه رقص دو نفره با هم داشته باشیم. صورت حمید قرمز قرمز بود. از حرف سعید خندم گرفته بود. شروع کردیم با هم تانگو رقصیدن مثل دفعه قبل. دستامو حلقه کردم دور گردن سعید اونم دستاشو انداخت دور کمرم. رقصیدیم.
حمید از چهرش چیزی معلوم نبود. نه تعجبی، نه عصبانیتی، نه اینکه سوالی واسش پیش اومده باشه. آروم به سعید گفتم : این گاگول رو نگاه. انگار نه انگار گفتی زنتو به من قرض بده یا داری باهام تو این وضعیت میرقصی. حالا حقش هست زنشو بگیری جلوش بکنی یا نه؟
س : خوب مسته این بدبخت. تو هم که خواست کمی جمعتره چون سنت کمتر از اونه کمترم مشروب خوردی. راستی نمی‌خواستم ولی حالا که تا این حد مسته میتونی موقع سکس واسه فانتزی اسم منو بگی. ولی فردا اگر چیزی یادش اومد که بعید می‌دونم کلا انکار می‌کنی. الآنم بفرستش بره دستشویی تا بیاد و ویاگرا رو به خوردش بدی.
ن : باشه ولی قبلش یه لب ازم بگیر . می‌خوام خیالم راحت تر بشه.
سعید هم یه لب جانانه ازم گرفت. بعد از هم جدا شدیم . رفتم حمید رو صدا کردم که به خودش اومد.
ن : پاشو حمید جان. برو دستشویی و بیا که بریم تو اتاق. کلی کار داری.
ح: چه کارییی؟ آها باشه باشه.
حمید رفت تو دستشویی و منم پریدم تو بغل سعید و حسابی هم دیگه رو بوسیدیم و مالیدیم.
حمید از دستشویی اومد بیرون و با هم رفتیم تو اتاق. در اتاق رو بستم و به حمید ویاگرا رو دادم یا آب بخوره.
ح : این چیه؟ قرص خوابه؟
ن : آره می‌خوام بخوابونمت ، بعد برم با سعید بازم برقصم. شاید کار دیگه هم باهاش کردم.
ح: بازم خل بازیت گل کرد زن.
ن : سوالای مسخره می‌پرسی بازمااا. این قرص ویاگراست. می‌خوام حشرت بیشتر بشه و کیرتم بزرگتر.
ح : اگر نمیگی سوالم مسخرست می‌خوام بدونم از کجا این چیزا رو بلدی.
ن : یکی از دوستام از ترکیه اینو آورده و برام از اثراتش گفته. خیالت راحت. حالا بخور.
حمید قرص رو خورد و منتظر موندیم تا اثر کنه. تو این مدت هم من به لباس سکسی پوشیدم و آرایش غلیظم کردم. بعد از نیم ساعت رفتم سمتش. معلوم بود قرصه اثر کرده چون صورتش کمی قرمز شده بود و نگاهش حریص‌تر. رفتم رو تخت بغل دستش نشستم و شروع کردم باهاش صحبت کردن.
ن : ببین شوهر گلم. امشب می‌خوام یه حال اساسی بهت بدم. لازمه که وسط سکس یه حرفهایی بزنیم و کارایی کنیم که هر دومون بیشتر حشری بشیم و بشتر حال کنیم. می‌خوام امشب بهت کون بدم. واسه اینکه دردشو بتونم تحمل کنم باید بی نهایت حشری بشم. پس این حرفا و کارا واسه همینه.
ح : چه حرفایی ؟ چه کارایی؟
شروع کردم داستان فانتزی که سعید برام توضیح داده بود رو از طرف خودم براش تعریف کردن.
ح : حالا مجبوریم ؟ آخه احساس بدی بهم میده که فکر کنم تو با یکی دیگه میخوای سکس کنی.
ن : با هوش ، من که دارم به تو میدم. فقط می‌خوام فکر کنم تو یکی دیگه هستی. تو فکر کن همونی هستی که داره منو می‌کنه. فهمیدی یا نه؟
ح : آره بابا فهمیدم. من که نمی‌دونم اینکارها برای چیه ولی باشه حالا که میخوای حال مشتی بهم بدی ، هر چی تو بگی.
ادامه از نسرین
——————
یه مقدار پودر خواب آور موند بود . شربت درست کردم ریختم تو شربت و هم زدم با خودم لیوان شربتو بردم تو اتاق ن : ببین حمید فکر کن یه نفر دیگه هستی که داری نسرین که یه زن شوهر دار هست رو میکنی. مثلا یه فامیلی بود که باهاشون رفت و اومد داشتیم ، مرده هیز بود منو دید میزد .یادته ؟ اونو تصور کن. فهمیدی یا نه؟
ح : آره بابا. خنگ نیستم که تو هم . عین احمقا چرا با هم برخرود میکنی؟ در ضمن من از اون حرومزاده بدم میاد
ن : احمقی دیگه . اون از اون روز پشت تلفن میگم دارم با خیار کونمو باز میکنم ، یه جوری حرف میزنی انگار دارم به یکی کون میدم. اینم از الآنت مثال میزنم فلان خرک رو تصور کن میگی ازش بدم میاد. انگار گفتم برو دستشو بگیر بیار خونه کونم بذاره. میگم تصور کن. حالا هر الاغی رو خواستی. واقعا که پسرتم یه کوسخلیه مثل خودت
ح : خیلی خوب . بد دهن شدیاااا. اون بچه خودتم هست. اینقدر تحقیرش نکن. حالا نمیدونم کیو تصور کنم. خودت یه نفر رو بگو
ن : د آخه کودن خان. من الآن کیو بگم . بعد هر کی رو بگم تهمت میزنی تو دوست داری بهش بدی .اصلا تصور کن سعید هستی.
ح : سعید ؟ چرا سعید ؟ ها ؟ ها ؟ چرا سعید؟ زود باش حرف بزن جنده خانم ؟ خیلی دلت میخواست زیرش میخوابیدی آره ؟ شاید تا الآن هم اینکار رو کردی؟ من که صبح تا شب نیستم ، خونه هم خالیه.
ن : دیدی گفتم احمقی ، کودنی ، الاغی. آٰره دوست دارم بهش بدم. اصلا تا الآن صد دفعه بهش دادم کسکش خر. دیوونم کردی بس که خری . خار خرو گاییدی. گوساله وقتی میگم سعید رو تصور کن واسه اینه که نزدیکمونه و میبینیش و راحتتر میتونی تصورش کنی. بهشم که اطمینان داری در عالم واقعیت.
ح : باشه بابا جنده بد دهن. تهمت نمیزنم . حالا بگو چیکار کنم و چی بگم؟
ن : چه عجب یه سوال به درد خور کردی. تصور کن سعید هستی اومدی خونه خواهر دوستت یه مدت باهاشون زندگی کنی تا پول جمع کنی و سر و سامون بگیری. بعد خواهر دوستت که منم و یه زن شوهردار حشری هستم بهت آمار میدم و تو هم حشری میشی . وقتی هم سر صبحی که کسی خونه نیست میری رو تختخواب سروقتش و بالاخره حشری و راضیش میکنی که بکنیش. منم مثلا بهت راه میدم . ببینم چه میکنیا. میخوام هلاکم کنی.
بعد نشستم تمام دیالوگها رو که باید بگه و بشنوه ، واسش گفتم. تو قیافش کمی تعجب همراه با شک دیده میشد اما از اونجایی که هنوز یه مقدار مست بود و فکر میکرد فقط فانتزیه ، گیر نداد. فرستادمش بره پیش سعید یه مقدار دیگه مشروب بخوره داغ بشه. داشتم فکر میکردم این سعید زرنگ با این نمایشنامه ساختگی ، بخشی از شروع رابطه منو خودشو به تصویر کشیده . واقعا که مخ این بشر. خیلی زرنگه. واسه همینه اینقدر دوسش دارم. هم کیر کلفته ، هم تو سکس قویه و هم مخش خوب کار میکنه.
حمید رفت دو سه پیک دیگه مشروب خورد و برگشت . فکر کنم ۱۰ پیکی امشب مشروب خورده بود. صدای شوخی و خنده حمید و سعید هم میومد. وقتی وارد شد لخت شدیم که شروع کنیم. حمید با شرت بود. منم با شرت و سوتین رو تخت دمر دراز کشیدم و خودم رو به خواب زدم. اومد سمتم و شروع کرد به باسن و کمرم دست کشیدن که از خواب پریدم.
ن : سعید جان ، چیزی شده ؟ تو چرا اینجایی ؟ چرا لختی ؟ مگه نمیبینی لباس تنم نیست . برو بیرون الان کسی میبینه . بد میشه؟
مثلا س : نگران نباش کسی نیست. فقط منم و تو . عجب هیکلی داری . امروز هلاکم کردی اینقدر بهم آمار دادی و با این هیکلت جلوم رژه رفتی.
ن : زشته من خواهر دوستتم. شوهر و بچه دارم. تو هم خونه ما مهمونی. میخوای نمک بخوری و نمکدون بشکنی؟ اصلا میتونی خودتو قانع کنی با زن شوهردار رابطه داشته باشی؟
س : اتفاقا زن شوهردار کردن حالش بیشتره. مخصوصا که خواهر دوستم باشه و حشری باشه
ن : تو از کجا میدونی من حشریم؟ ولم کن تو رو خدا ولم کن
س : از اونجایی که لباسات تنگه و دیشب با این کون و پستونای گنده جلوم راه میرفتی و آمار میدادی. نگو دلت کیر نمیخواسته
ن : مودب باش. منم به کسی آمار ندادم. توهم زدی.
س : اگر توهمه پس چرا دیشب تو آشپزخونه با دستم کون گندتو مالیدم برگشتی لبخند زدی به جای اعتراض. حتی چندبارم کیرمو به کونت مالوندم
ن : باشه اعتراف میکنم دیشب یه مقدار حشری بودم و شیطنت کردم اما نمیخواستم باهات رابطه باشم که. حالا برو مثل یه پسر خوب ، منم به کسی چیزی نمیگم
س : عمرا برم. من تا نکنمت جایی نمیرم.
ن : من دوست دارم باهات سکس کنم اما نمیتونم به شوهرم خیانت کنم. میفهمی ؟ خواهش میکنم برو سعید جون
پرید رو تخت و روم دراز کشید شروع کرد گردنمو مکیدن. هیچکدوم از کاراش به داغی سعید نبود. منم مثلا زیرش تقلا میکردم نذارم اما زیادم تلاش نمیکردم. زیاد حال نکردم با کارهاش میخواستم زودتر تموم شه.
ن : آههههه آهههه نکنننن نکننننن. من نمیتونم بهت کوس بدم. من شوهردارممممم. نمیتونم به یهههه جوونننن مجرد اونم دوست داداشم کس بدم . نکنننن نکننننن
س : منم با کوست کار ندارم . اون مال شوهرت .من کونتو میخوام
ن : نه نه اصلا . کیرت خیلی کلفته . من بهت کوسم بدم جررررر میخورمممممم چه برسههه به کونننننن
س : ببین من که میکنمت . پس دختر خوبی باش و شل کن تا تو هم لذت ببری.
کونمو کشید بالا و حالت داگی بهم بدنم داد. نخ شورتمو از لای کونم زد کنار شروع کرد به لیسیدن کونم. حسابی که باهام اینکار رو کرد ، یه مقدار حشری شدم.
ن : آییییی آههههه کوسممم بخورررر.
همون پشت یه مقدار کوسمم خورد و بلند شد پشتم زانو زد. دوطرف کونمو گرفت و کیرشو تنظیم کرد. سریع رفتم جلو برگشتم سمتش. کیرشو تا حالا کلفت و دراز ندیده بودم. البته تازه شده بود نصف کیر سعید.
مثلا سعید: چی شد پس. چرا اینقدر وول میخوری؟
ن : پدر سگ یه ژلی چیزی بزن لیز بشه. مگه جنده آوردی؟
دوباره پشت کردم بهش و حالت داگی گرفتم. ژلی که از قبل آماده کرده بودم رو برداشت باهاش سوراخ کون و اطرافشو لیز کرد. بعد به کیر خودشم زد. با انگشتش داشت با سوراخ کونم ور میرفت. خلاصه اول با یه انگشت بعد هم با دو انگشت سوراخمو باز کرد. بعد انگشتاشو درآور و کیرشو گذاشت جلوی سوراخم. یه فشار داد نصف کیرش رفت تو کونم. البته کیرش به کلفتی کیر سعید نبود اما یه مقدار سوختم . چون یه دفعه کرد تو کونم.شروع کردم داد و بیداد . چیغ زدن.
ن : آیییییییی آخخخخخخخ آرومتر خر کیر . این کیر خرکیتو ببین بعد یه دفعه بکن تو. داری کونمو میکنیااااا. جررررر خوردمممم لا مصب. یواشترررررر
کیرشو نگه داشت. دردم که بهتر شد خودم کونمو بردم عقب تر تا بقیه کیرشم بره تو. بعد از چند دقیقه گفتم حالا تلمبه بزن حمید جونننن
ح : من مثلا سعیدم. بگو سعید جونننن. عجب کون گنده ای داره خواهر شوهردار دوستم. خوش به حال شوهرت.
زیر لب گفتم ایکاش سعید بودی
ح : چیزی گفتی ؟
ن : نه نه داشتم میگفتم شوهرم مثل تو بکن نیست. عرضه کردن نداره . کیرشم مثل کیر تو کلفت و دراز نیست. جوننننننن.بکننننننن
یه پنج دقیقه ای کرد که دیدم سرعتش زیاد شد و فهمیدم داره آبش میاد. خاک بر سرش . بعد از چندماه اومده بکنه اونم فقط پنج دقیقه . سعید نزدیک یکساعت میکرد . تا کوس و کونمو یکی نمیکرد از روم بلند نمیشد. این احمق تازه ویاگرا هم خورده.
ح : نسرین آبم دارههه میاد چیکارش کنم؟
ن : کشتی خودتو بریز همون تو. چقدر کمرت شله.
آبش اومد و ریخت تو کونم. کیرشو کشید بیرون و افتاد بغل دستم.
ن : یعنی خاک بر سرت با این کردنت. اگر ویاگرا بهت نمیدادم کیرت بلندم نمیشد. تازه بعد دو ماه اومدی سراغم. تا حالا جنده نشدم برو خداتو شکر کن.
ح : ببخش منو ارضا نشدی؟
ن : گداشتی به اوج برسم که بخوام ارضا شم.
ح : چیکار کنم برات تا تو هم بشی عزیزم؟
ن : هیچی فقط کپه مرگتو بذار. خودم یه کاریش میکنم.
ح : خوب چه کاری کاری ؟ بگو کمکت کنم.
ن : کمک نمیخوام . میرم سراغ همون خیار کلفته
شربتی که آماده کرده بودم رو دادم به حمید بخوره
ح : این چیه دیگه؟
ن : شربت آلبالوِیه بابا . کوفت کن نمیری بدبخت. بعد از چند ماه آبت اومده داری میمیری. از شنبه میری خودتو درمون نمیکنی. اصلا توان سکس نداری. الآنم شب بخیر
ح : معذرت میخوام ببخش منو. شب بخیر
از مدل حرف زدنم با شوهر بدم اومد و ناراحت شدم . خودمو سرزنش کردم و با مهربونی بهش شب بخیر گفتم.
ن : شب بخیر شوهر گلم . بخواب . اشکال نداره . بعدا با هم صحبت میکنیم.
حدود نیم ساعتی رو تخت دراز کشیدم با اینکه داشتم از شدت حشر میمردم . یه بار شوهرم منو کرد که حتی به اوج لذت سکس نزدیک هم نشدم چه برسه که بخوام ارضا بشم. منتظر بودم حمید بخوابه که برم سراغ سعید.
وقتی که صدای خرو پف حمید بلند شد چندبار صداش کردم و محکم تکونش دادم. دیگه کاملا خواب بود. پاشدم همونطور لخت جلوی آینه تجدید آرایش کردم و رفتم سمت دستشویی . سعید منو دید پرسید چی شد ؟ جرا لختی؟
گفتم الان از دستشویی میام واست میگم. رفتم دستشویی کونمو از آب حمید خالی کردم و کوس و کونمو شستم. اومدم بیرون و رفتم سمت سعید.
س: چی شد خانومی ؟ موفقیت آمیز بود؟
ن : نه بابا زود آبش اومد . حتی نزدیک اوج لذتم نشدم. دارم میمیرم از حشر. مجبور شدم به حمید خواب آور بدم. به دادم برس که دارم دیوونه میشم.
س : الان خوابه ؟ مطمئن میشدی بعد میومدی
ن : مطمئنم. صداش کردم و محکم تکونش دادم . تا ظهر یه کله خوابه. میخوام تا صبح منو بکنی که دارم دیوونه میشم.
س : چشم عزیزم. دوای دردت پیش خودمه.
منو خوابوند بغل دستشو شروع کرد لبامو بوسیدن و مالوندن پستونای باد کردم. حسابی لبامو خورد و رفتم سمت پستونام. یه مقدار اونارم خورد.
ن : سعید بسه بکن توش که دارم میمیرم.
س : باشه.اما قبلش یه ساک مشتی با اون لبای ماتیکیت باید بزنی برام.
ظاقباز خوابید. گرمکن و شرتشو با عجله کشیدم پایین و یه ساک مشتی واسش زدم. پرتف و با ولع زیاد . بعد رفتم بالا خوابیدم روشو شروع کردم لباشو خوردن. چرخید و اومد روم. پاهامو باز کردم. پاهامو انداخت رو شونش و کیرشو تنظیم کرد و آروم فشار داد تو کوسم. آروم آروم همشو جا کرد و نگه داشت. بعد از دو دقیقه که توام با لب خوری بود شروع کرد تلمبه زدن . اینقدر حشری بودم که کوسم حسابی آب انداخته بود.
ن : اوففففف سعیددددد جون تندتر بزننننن . جرمممممم بدهههههه. کوسمووووو پارههههه کننننن. محکم بکننننننن منوووووو. کوس و کونموووووو جرررررررر بدههههههه. مننننننن زنننننن توامممممم جندتممممممم. جرررررر بده لعنتیییییی
سعید شروع کرد محکمتر و سریعتر کمر زدن. کرد و کرد و کرد. دیگه به اوج نزدیک شدم. سعید میکرد و منم قربون صدقش میرفتم. سعید هم معلوم بود مثل منه اوضاعش. اینقدر کیر دراز و کلفتشو کوبوند تو کوسم که دستمو انداختم دور کمرش رو خودم خوابوندمش و با لرزش شدید و جیغ بلند تو زیر عشقم ارضاء شدم.
ن : جوننننن سعیددددددممممم قربونننن کیررررررر کلفتتتتتت بشممممم که همیشههههه ارضام میکنههههه. دوستتتتتتت دارممممممم سعیددددد جونمممممم .قربونتتتتتت برممممممم عشقممممممم
تو همین حرف زدنا سعید از روم بلند شد و با خشونت دوست داشتنیش منو برگردوند و با دستاش کون گنده و گوشتیمو آورد بالا مدل سگی قرارم داد. کیرش و سوراخ کونمو با ژلی که براش آورده بودم لیز کرد. کیر هیولاشو گذاشت دم سوراخ کونمو فشار داد آروم بره تو کونم. بعد که با آرامش کیرشو جا کرد تا دسته تو کونم شروع کرد با همون آرامش تلمبه زدن . چون حمید کونمو آماده کرده بود زیاد دردی نداشتم اما بی نهایت لذت داشتم. انگار کیر حمید فقط به درد این میخورد که کمی تو کوس و کونم بکنه آمادشون کنه برای کیر گنده و کلفت سعید .سعید بعد از چند دقیقه سرعت و شدت ضربه هاشو بیشتر کرد.
ن : آررررررررهههههههه بکنننننن پارهههههه کنننننن جرررررررر بدهههههه. تو نکنیییییی کی بکنههههههه. تو بکنمیییییی. منمممممم جندتمممممم. مردییییی باااااا هوششششش و قویییییی و کیررررررر کلفتتتتت بکنی مثل تو باید بهتریننننن کوسسسسسس و کونایییییی عالمووووووو بکنهههههه. خوشگلتریننننن و خوش هیکلترینننننن زناییییییی دنیاااااا بایددددددد بیانننننن بهتتتتتت بدننننننن. تو باید از همه زناییییی دنیااااااا لذتتتتتتت ببرییییییی. قربونت برممممم منننننن. جندتتتتتت فداتتتتتتت شهههههه
س : برای من تووووووو خوشگلترین و گوشتی ترین و خوش کون تریننننن زن دنیایییییی عزیزمممممم. منم دوستتتت دارممممم. منمممممم قربونتتتتت میرم نسرینننننن نازممممممم
با صدای جیغ مانند بکن بکن گفتنای من سعید اینقدر تو کونم تلمبه زد تا یه دفعه کون تپلم رو بغل کرد آخرینبار کیرشو محکم کوبوند تو کونمو آبش با فشار زیاد تو کونم خالی شد . به بغل چرخیدم و کیرشو از کونم درآوردم. و شروع کردم کله کیرشو مکیدن تا آخرین قطره آبشو بمکم و بکشم بیرون. با اینکه این کیر تو کونم بوده اما ابایی از خوردنش نداشم. چون واسه صاحبش میمردم و عاشقش بودم. اونشب تا صبح به فاصله دو ساعت به دو ساعت منو میکرد.من چندبار ارضا شدم اما سعید فقط یه بار دیگه ارضا شد. عاشقشم چون همیشه اول به فکر ارضا کردن منه تا خودش. این رفتار رو هیکدوم از اونایی که باهاشون رابطه داشتم برام نکرده بودن. دوست دارم سعید جونممممممم
ادامه از نسرین
بعد از اون شب ، تا چند روز سکسی با سعید نداشتم. تا روز سه شنبه که وسط روز سعید اومد خونه و یه سکس حسابی داشتیم. خیلی بهم حال
داد. از روزی که سعید از ترکیه اومده بود روزهای فوق العاده ای با هم داشتیم. پر از سکس ، ساختن فانتزی ، جر خوردنای کس و کون تپلم زیر کیر گنده سعید ، علاقه ای که به سعید پیدا کرده بودم و ارضا شدنهای زیاد که حتی یه بارشم با شوهرم تجربه نکرده بودم و …
بعد از سکس در حال استراحت بودیم که سعید از سفر مجددش به ترکیه خبر داد. یه مقدار دمق شدم.
ن : من این چند روز رو بدون تو چیکار کنم عشقم.
س : ناراحت نباش. این دفعه قرار تمام سرمایه ای رو که دارم جنس بخرم بیارم. اگر همه چیز طبق محاسباتم پیش بره ، سود خوبی دستمو میگیره و میتونم هم خونه و هم مغازه اجاره کنم. دیگه بعد از اون جنسایی که میارمو تو مغازه خودم می‌فروشم. اینطوری سودش بیشتره.
ن : اگر مغازه اجاره کنی که دیگه نمیتونی وسط روز بیای پیش من. اونوقت از هم دورتر میشیم که
س : نترس واسه اونم فکر کردم. یه کاری میکنم بیشتر با هم باشیم.
ن : واااای تو رو خدا راست میگی؟ چه فکری عزیزم؟
س : یه مغازه دیدم جای خوبیه. سقف کاذب زدن توش. طبقه بالای رو می‌خوام بگم مغازه شرت و سوتین فروشی. می‌خوام تو رو واسه فروشندگی بیارم اونجا. حتی میتونی به عنوان یه زن که جنسای لباس زیر رو میشناسید ، بعضی مواقع باهام بیای ترکیه. دیگه اونجا یه سوییت میتونم اجاره کنم که با هم باشیم. مثل زن و شوهر.
ن : امیدوارم اینایی که گفتی بشه. نمیدونم حمید راضی بشه من پیشت تو مغازه کار کنم یا نه. یا اینکه اجازه بده باهات تنهایی بیام ترکیه.
س : من فکر همه جاشو کردم. یکی دوبار هم حمید رو با خودمون می‌بریم. با توجه به فاصله سنیمون ، حمید به فکرشم نمی‌رسه ما بخواهیم چیکارها با هم بکنیم. البته باز هم فکر های دیگه تو سرمه که اونا رو هم مرحله به مرحله پیش می‌بریم. فقط الآن نپرس که نمیتونم بیشتر از توضیح بدم تا ببینیم آینده چی پیش میاد. با حقوق خوبی که اول کار میخوام بهت بدم حمید حتما قبول می‌کنه.
ن : بیچاره حمید. نمیدونه تو واسه اینکه این کیر کلفتت رو واسه همیشه تو کوس و کونش فر کنی چه فکرایی که نکردی.
یه راند دیگه سکس کردیم که این دفعه حسابی کوسمو که گایید ‌‌، یه ساک مشتی براش زدنو آبشو خوردم. فرداش سعید میخواست حرکت کنه. وسط روز که اومد برای خداحافظی ، بدجور دلم گرفته بود. حسابی بوسیدمش و حرفهای عاشقانه بهش زدم. وقتی رفت نشستم و کلی گریه کردم. طاقت دوریشو نداشتم. مثل زن تازه شوهر کرده ای که اول زندگیشون مجبوره به خاطر ماموریت‌های شوهرش ازش دور بمونه.
قرار بود سعید سه چهار روزه بره و برگرده اما یه ده ، دوازده روزی طول کشید . البته فردای اون روزی که سعید رفت مصادف شد با پریودی من که اگر سعید بود از لحاظ سکسی فایده ای نداشت اما از لحاظ احساسی دلم میخواست سعید تو اون دوران پیشم باشه. بعضی روزا دلم هواشو میکرد. تقریبا سه روز بعد از اتمام دوره ام سعید برگشت که نزدیک تخمکگذاریم بود که تو این دوران خانوما بیشتر از روزای دیگه حشرین و به سکس نیاز دارن. طبق معمول مواقعی که سعید از مسافرت میومد فرداش بیشتر استراحت میکرد.
صبح که پسرمو راهی مدرسه کردم برگشت تو خونه . سعید هنوز خواب بود. پریدم تو حموم و یه دوش گرفتم و کوسمم شیو کردم. سفید شده بود عین هلو. از حموم اومدم بیرون و لباس خوابه معروف رو بدون شرت و سوتین پوشیدم. به آرایش غلیظ جنده وار کردم و لنز سبز رو هم گذاشتم به چشمام . از اتاق که رفتم بیرون دیدم سعید سرجاش نیست. صدای دوش حموم از توی اتاق اشکان میومد. تا سعید حموم بود رفتم صبحونه مفصلی شامل خامه عسل ، پنیر و گردو همراه با نیمرو آماده کردم. سعید اومد سمت آشپزخونه تا همو دیدیم ، دویدم سمتش و پریدم تو بغلش. چند دقیقه لب بازی کردیم. بعد اومدیم برای صبحانه . سعید شورت و تیشرت تنش بود. بعد از صبحانه رفتیم سمت اتاق خواب. رو تخت که دراز کشیدیم شروع کردیم صحبت کردن.
ن : عشقم از دستت ناراحتم
س : چرا عزیزم؟
ن : چرا سفرت اینقدر طول کشید ؟ نمیگی اینجا یه نفر هست که چشم به راهته؟
س : قربون چشات برم‌. ایندفعه سفرم فرق داشت
ن : چه فرقی؟
س : چون تو این سفر میخواستم همه سرمایه مو جنس بخرم باید دقت بیشتری تو خریدهام میکردم. یکی دو جا هم رفتم برای پیدا کردن یه سوییت مناسب. اگر محاسباتم درست از آب دربیاد ، این پارتی جنسامو که بفروشم میتونم اینجا یه آپارتمان و یه مغازه کرایه کنم. مغازشم قبل از سفرم دیدم.
ن : اگر مغازه کرایه کنی که دیگه نمیتونی روزا بیای خونه. بعد از هم دور میوفتیم. مخصوصا خونه هم اجاره می‌کنی و شبا هم میری اونجا.
س : فکر اونجاشم کردم. مغازه ای که دیدم توش سقف کاذب زدن. طبقه بالاش رو می‌خوام بذارم برای لباس زیر زنانه و اگر بشه تو فروشنده اون قسمت بشی.
ن : آخه من که از این کارا نکردم. تازه اگر شوهرم اجازه بده.
س : راضیش میکنم. با حقوق خوبی که برات در نظر گرفتم و حرفایی که آماده کردم بهش بزنم به علاوه نفوذی که تو روی حمید داری میتونیم اینم حلش کنیم. تازه بعد از یه مدت می‌خوام به عنوان اینکه جنس لباس زیر زنانه رو میشناسی با خودم ببرمت ترکیه. اونجا دیگه صبح تا شب با همیم.
ن : پس فکر همه جاشو کردی؟
س : آره. فقط باید طبق نقشه پیش بریم و سوتی ندیم .
ن : قربونت برم که اینقدر با هوشی. حالا وقتشه برم سراغ کیر کلفتت که خیلی وقته ازش دورم.
رفتم سمت پایین و شرتشو درآوردم. کیرشو تو دستم گرفتم و حسابی براندازی کردم. رگهای ریز و درشتش و اون رگ کلفت زیرش . حشریت از اون کیر کلفت تنوره میکشید. طاقت نیاوردم و شروع کردم به بوسیدن و لیسیدن کلاهک کیرش. بعد کامل کردم تو دهنمو یه ساک حسابی زدم براش. همیشه تو اون فیلم سوپری که داشتم ، تعجب میکردم که چطوری یه زن سفید و خوشگل و خوش اندام به این راحتی کیر به اون سیاهی رو میخوره و لذت می‌بره ، حالا منم شده بودم مثل اون ژنه. با این تفاوت که کیر سعید به اون سیاهی هم نبود. رنگش قهوه ای تیره بود بیشتر ولی مال هنرپیشه اون فیلمهای قشنگ سیاه سیاه بود. خلاصه منم خیلی لذت می‌بردم. از یه مقدار هم بیضه هاشو مکیدم و لیسیدم . بعد اومدم بالا و بعد از کلی لب خوری نوبت سعید شد بره پایین و کوسمو بخوره. حسابی و با اشتیاقم اینکار رو کرد. تو فضا بودم. بعد از چند دقیقه کشیدمش بالا و روی خودم خوابوندمش . کیرشو تنظیم کرد روی سوراخ کوسمو فشار داد داخل. دیگه سوراخام به کیرش عادت کرده بود.
سعید شروع کرد تلمبه زدن. دیگه تلمبه زدن است درد وحشتناکی قبلی رو نداشت و همراه لذت زیاد بود. منم آه و ناله هام از لذت بود. پاهامو دور کمرش حلقه کردم تا کوسم بیاد بالاتر و کیرش تا عمیق‌تر تو کوسم فرو بره.
ن : آههههههه اوففففف سعیددددمممممم . بزننننن بزننننن محکم‌ترررررر عمیقترررررر کیر کلفتتوووووو می‌خواممممم. همشووووو تا آخخخخخخ بکنننننن تو کوسییییی تپلممممم. خیلی وقتهههه منوووووو نکردیییییی. باید تلافییی کنیییی . حسابییییی باید جرممممم بدییییی
سعید تلمبه هاشوووو محکم‌تر کرد. همچین میکوبید تو کوسم انگار میخواد چاه عمیق حفر کنه. من که ده روزی بود سکس نداشتم از شدت حشر زود به اوج رسیدم. اینقدر آه و ناله کردم و جیغ کشیدم که ارضا شدم. بعد از ارضا شدنم سعید تلمبه هاشو سریعتر کرد تا اونم زودتر از دفعه های قبل ارضا شد و تمام آبشو ریخت تو کوسم. دوباره لب بازی کردیم و بعد سعید کشید بیرون دراز کشید بغل دستم. بعد من پشت کردم بهش و از پشت بغلم کرد و شروع کردیم لاس زدن و گفتن حرفای عاشقانه. بعد از دو ساعت استراحت تو همون حالت ، سعید منو حالت داگی قرار داد و کرد تو کوسم. یه بار هم اینجوری ارضام کرد و بعد درآورد و کرد تو کونم و بعد از اینکه حسابی کون گنده و تپل و گوشتیمو کرد ، آبشو دومین بار ریخت ته کونم. آبشو تو روده هام احساس میکردم. انگار میخواست با آبش روده هامو شستشو بده. طبق معمول دراز کشیدم و سعید بدون اینکه کیرشو درباره روم خوابید. داشتم فکر میکردم تو اون مغازه ای که سعید میخواد اجاره کنه چقدر میتونم با سعید تنها باشه و چه کارهایی با هم بکنیم.
روزهای بعد سعید صبحها به بازار میرفت و برای بار جدیدش مشتری پیدا میکرد. وقتی که میمود خونه میدیدم سرحال و خوشحاله. همین سرحالیش باعث میشد بیفته به جون منو حسابی منو بکنه. رو تخت ، رو میز آشپزخونه ، تو اتاق اشکان ، در حال صحبت با شوهرم و خلاصه همه جای خونه . نمی‌داشت لباس بپوشم و همیشه باید واسش لخت و آرایش کرده می‌بودم. از ترکیه هم چند تا ساپورت ، استرج و لباس خواب و مقداری لوازم آرایش آورده بود برام. منم همیشه خودمو براش آماده میکردم. یه روز صبح رفت جنساشو از گمرک تحویل گرفت و برد به انباری که برای چند روز اجاره کرده بود .اینا رو برام تعریف میکرد. یه مقدار جنس هم نگه داشت برای مغازه ای که میخواست راه بندازه. آخرین قسمت جنسایی که تو بازار فروخت اومد خونه. با آب و تاب از سود خوبی که از فروش جنساش تو بازار فروخت برام تعریف میکرد. یه روز ظهر با شیرینی تری که خریده بود اومد خونه و منم حسابی آرایش کرده بودم . یه استرج جیگری رنگ تنگ با تاپ همراهش تنم بود. حسابی لب بازی کردیم. نشوندمش رو کاناپه و کیرشو در آوردم و یه ساک حسابی براش زدم و آبشو با اشتهای زیاد خوردم تا خستگیش در بره. بعد نشستم تو بغلش و نوازشش کردم. بعد چای آوردم و با شیرینی خوردیم.
ن : خوب بگو ببینم امروز چه کردی که از روزای دیگه ات سرحالتری و شیرینی خریدی
س : از امروز شروع کردم چکهای جنسای فروخته شده رو جمع کردم. فردا هم که جمعست ، می‌خوام با شوهر و داداش و پسرت ببرموتون بیرون هم بهتون ناهار بدم و هم مغازه ای که گفتم رو می‌خوام بهتون نشون بدم. به احتمال زیاد شنبه اجاره نامه مغازه رو می‌نویسم. باید مخ شوهرتم بزنم که از این به بعد زنشو ببرم تو مغازه و خونه خودم بکنم.
ن : جونننننن چه حالی میده آدم زن یکی باشه اما جنده یکی دیگه.
س : راستی بهت نگفتم بالای مغازه به آپارتمان هست که ههمون رو هم دارم اجاره میکنم.
ن : به به فکر کنم دیگه کوس و کون برام نمونه. همین چند روزه اینقدر منو گاییدی ، کوسم داره میسوزه. امروز دیگه فقط تونستم برات ساک بزنم و آبتو بیارم که دیگه هوس کوس نکنی. امشبم دیگه حرف از کردن نزن که واقعا نمیتونم بهت بدم.
س : نه بابا کمر منم از فولاد نیست دیگه. امشب می‌خوام با حمید و محمود در مورد مغازه حرف بزنم .
طبق برنامه سعید بعدازظهر رفت بیرون و با یه کیک اومد خونه وشب هم شروع کرد در مغازه و برنامه فردا صحبت کرد. صبحش بیدار شدیم و بعد از صبحونه رفتیم اونجایی که گفته بود. مغازه زیاد بزرگی نبود اما برای بوتیک مناسب بود. طبقه بالای مغازه که برای لباس زیر در نچنظر گرفته بود نشونمون داد و موضوع کار کردن منو هم مطرح کرد . اولش داداشم زیاد ناراضی نبود اما شوهرم مخالفت کرد. ولی سعید باهاش حسابی صحبت کرد. حقوق دو میلیون هم برام در نظر گرفته بود که اگر مثلا من ناراضی باشم یه مقدار بیشترش کنه.
ح : وا… چی بگم. ما که به پولش زیاد احتیاج نداریم . نسرین جان نظر خودت چیه؟ میتونی هم به کارای خونه برسی و هم بیای اینجا کار کنی؟
ن : آخه من که تا حالا از این کارا نکردم. نمیدونم. میترسم خرابکاری کنم.
س : کاری نداره که بابا. خودم هم بهت یاد میدم و هم هستم روزای اول کمک میکنم اگر جایی مشکل داشتی. زودتر اوکی بده که داره گشنم میشه . می‌خوام ببرمتون رستوران یه سور بدم.
من مثل بقیه سکوت کرده بودم. اگر زیاد اشتیاق نشون میدادم ممکن بود شک کنم. مخصوصا داداشم ، با اینکه زیاد راضی نشون نمیداد اما از اولم مخالفتی نکرد.
م : حالا چرا اصرار داری خواهرم بیاد اینجا کار کنه؟
س : محمود جان ، من اول کارمه. به هر کسی هم نمیتونم اطمینان کنم که. دیگه تنها چاره ام اینه که به خواهر بهترین دوستم رو بزنم.
بعد از چند دقیقه دیگه سکوت
س : خوب سکوت علامت رضاست. بریم آپارتمان بالای مغازه رو زودتر ببینیم که من گرسنگی مردم.
رفتیم آپارتمان رو هم دیدیم. حدود هفتاد متر بود. سعید از منو داداشم خواست از فردا بیفتیم دنبال لوازم خونه. خودشم که همه وقتش میرفت واسه تجهیز کردن مغازه و چیدن جنسا. قرار شد از فردا تا چند روز محمود بعد از ظهرها زودتر از شرکت بیاد تا بریم برای خونش خرید کنیم. کارها داشت تقریبا سریع پیش می رفت. سعید به داداشم پول داده بود برای خرید وسائل خونش. دو روز هم محمود کامل مرخصی گرفت تا از صبح تا شب وسایل خونه رو که خریده بودیم چیدیم تو خونه . البته اگر گرفتیم تا هم آپارتمان رو تمیز کننده و هم وسایل رو با سلیقه ما بچینن. فقط تخت رو سعید گفت خودم میخرم. چون بد خوابم رو هر تختی نمیتونم بخوابم. تخت و خوشخوابش برام خیلی مهمه.
تو دلم گفتم ای پدر سوخته بد خوابی یا بد بکنی؟ میخوای تخت دو نفره بگیری تا راحتتر بتونی خواهر دوستتو روش بکنی ؟ آره ؟
دیگه محمود مرخصی نداشت و از صبح تا شب باید سر کار می‌رفت. یه روز صبح سعید اومد خونه .
س : نسرین جون زود آماده شو که باید بریم تخت و خوشخوابش بخریم.
ن : منم باید بیام باهات؟
س : پس چی؟ کی باید انتخاب کنه؟ تو قرار روش بخوابی و بهم کوس کون بدی ، کیو با خودم ببرم پس.
س : ای بی شرف. عجب غلطی کردم راضی شدم بیام پیشت کار کنماااا
کم تو خونه خودم پدرمو درآوردی؟ از این به بعد میخوای تو خونه مجردیت مادرمو بگای؟
س : مادرتو که نه اما خودتو خیلی. قربون کوست برم زود باش که وقت نداریم.
رفتیم بیرون برای خرید . تخت رو سفارش دادیم و خوشخواب هم خریدیم که قرار شد همزمان برامون ، یه روز دیگه بیارن دم خونه سعید تحویل بدن.
ادامه از نسرین
دو روز بعد البته با تاخیر یک روزه تخت و خوشخواب اومد که خود سعید بالا سر کارگرها بود که تخت رو بیارن تو اتاقش ببیچینن و خوشخواب رو روش قرار بدن. تو این دو سه روزه هم سعید نیومد خونه ما. روزا تو مغازه اش مشغول چیدن جنسا تو قفسه ها و چیدمان و تزیین ویترین مغازه بود. طبقه بالای مغازه هم که جای لباس زیر زنانه بود و قرار بود خودم برای چیدمانش برم. این چند روز که منو سعید همدیگه رو ندیده بودیم باعث شد هم دل تنگش بشم و هم حشرم دوباره زده بود بالا و منتظر فرصتی برای یه سکس جانانه . قرار بود که از چند روز دیگه کار رو تو مغازه سعید شروع کنم. همین باعث دلگرمیم بود که تا اون روز صبر کنم. حدود یه هفته بعد سعید شب اومد خونمون تا بمونه و فرداش که شنبه بود با هم بریم مغازه. شب دور هم بودیم و کلی گفتیم و خندیدیم. البته جمعه بود و شب قبلش با شوهرم یه سکس معمولی انجام دادیم که طبق معمول ارضا نشدم. کل روز جمعه بی حوصله بودم تا وقتی که سعید اومد و خوشحال شدم اما سعی کردم خودمو کنترل کنم که داداش و شوهرم شک نکنن. البته با اومدن سعید اونا هم خوشحال و سرحال شدن و از کسالت روز جمعه همگی در اومدیم.
صبح شنبه شد . سعید همراه شوهرم رفت از خونه بیرون که حمید بره سر کارش . داداشم هم صبح مرخصی ساعتی گرفت تا منو برسونه مغازه سعید تا هم ببینه مغازه چه شکلی شده و هم کمی کمک کنه به من
وقتی رسیدیم پایین مغازه رو حسابی ورانداز کردیم و من رفتم طبقه بالا تا محل کارم رو ببینم. سعید و محمود هم چند بار اومدن بالا و رفتن پایین تا گونی های لباس زیر که پایین بود بیارن بالا. بعد محمود یه سرکی بالا کشید و به سعید گفت
م : هوای این خواهر ما رو داشته باش ها. تا حالا جایی کار نکرده از بوتیک هم سر در نمیاره.
س : خیالت راحت رفیق جان. خودم به نسرین جان همه چیز رو یاد میدم. کار سختی هم نیست زود یاد میگیره. فعلا هم که تبلیغات نکردم تا مدتی خلوته اینجا. تا بخواد کار راه بیفته رو غلتک خواهرت همه چیز رو یاد میگیره.
طبقه بالا یه ‌‌‌‌‌‌یشخون دراز داشت که نمی‌دونم چطوری آوره بودنش بالا. یه میز هم بغل پیشخوان و انتهای اونجا بود با یه پرینتر کوچیک بود که سعید بهمون توضیح داد برای چاپ فاکتوره.
محمود گفت بریم آپارتمان هم ببینیم که چیدمانش چطوری شده. من کمی نگران شدم. اگر داداشم تخت دو نفره به اون شیکی رو تو اتاق سعید میدید چی میخواست بگه. البته سعید خیلی خونسرد گفت بریم داداش. محمود که راه افتاد به سمت پایین ، پشت سرش سعید نگرانی رو تو چهره من دید و یه چشمک بهم زد یعنی نگران نباش.
رفتیم بالا و وارد آپارتمان شدیم. منو داداشم یه مقدار وسائل رو چیده بودیم اما فرشها بعدا اومد که دیدیم کلا چیدمان خونه هم تموم شده. سعید همه خونه رو به سعی نشون میداد. آپارتمان دو خوابه بود. اتاق کوچیکتر توش یه فرش فانتزی بود و دو تا دراور و یه تخت یه نفره. اتاق بزرگتر رفتیم که یه فرش هفت متری ، تخت دو نفره ، دو تا دراور و یه میز توالت داشت.
م : ای شیطون اتاق بزرگتر رو که برداشتی ، دیگه تخت دو نفره میخواستی چیکار؟ میخوای ازدواج کنی؟
س : نه بابا توام ، خرم مگه ازدواج کنم. این اتاقم مال من نیست. اتاق کوچیکه مال کنه.
م : چرا خر باشی؟ خونه که داری، مغازه هم که داری و کارت روبراهه. وضع مالیتم که بزنم به تخته خوبه. دیگه فقط میمونه زن بگیری دیگه.
س : اولا که هر چی داشتم ریختم واسه مغازه و خونه خرج کردم. ثانیا زن بگیرم دیگه نمیتونم با خیال راحت برم ترکیه جنس بیارم.
م : تو روحت پس ترکیه رو فقط برای جنس آوردن نمیری. شیطونیاتم اونجا می‌کنی.
س : نه داداش. ترکیه فقط سفر کاریه و برای بیزینس. شیطونیامم تو مملکت خودم راحتترم تا تو غربت.
من که تا حالا زبونم بند اومده بود ، خیالم راحت شد و وارد بحثاشون شدم.
ن : مگه من مردم بذارم سعید خان شیطونی کنه. همون طور که نمی‌ذارم دخترا داداش محمودم رو اغفال کنن ، حواسم به سعید هم هست. مخصوصا که طبقه بالای مغازه رو گذاشته برای لباس زیر زنانه. شیشدنک حواسم بهش هست.
یه گوشه چشمی هم برای سعید نازک کردم که یعنی شبا که من اینجا نیستم کسی نیازی اینجا. انگار یه جورایی حسودیم میشد و باید حواسم به شوهرم باشه که منو نپیچونه بره سراغ زنا و دخترای دیگه.
م ( با خنده بلند) : بیا ، میخواستم بگم خواهرمو نیار پیش خودت سر کار که گیر میده بهت . اما با خودم گفتم همینطوری که منو چهار میخه کرده پامو کج نذاره ، همین کارم با تو بکنه. بیچاره اییی
ن : مگه من مردم. خودم می‌دونم چیکار کنم.
م ( در حالی که خندش قطع شده بود ) : یعنی چی خواهرم که میگی مگه من مردم. حواست به چی هست؟
دیدم کمی سوتی دادم پس رفتم برای رفع سوتی.
ن : منظورم اینه که تا یه دختر خوب و خوشگل و خانواده دار پیدا کنم براش ، حواسم به خورد و خوراکش هست. نمیذارمم شیطونی کنه و خودشو به فنا بده.
سعید که از حرف اولم چشماش از تعجب گرد شده بود ، با جمله دومم پغی ترکید و زد زیر خنده. پست بندشم داداشم از خنده منفجر شد. خلاصه اینقدر حرف تو حرف اومد که محمود یادش رفت بورسه این اتاق بزرگتر با تخت دو نفره مال کیه پس. تو فکرم بود که امشب که رفتم خونه ، تمام اون لباس خوابها و شورت و کرست که سعید از ترکیه برام سوغاتی آورده بود رو بزارم تو یه چمدون یا ساک که بیارم تو این خونه. هم نمی‌خواستم داداش و شوهرم ببینن که سعید برام چیا آورده و هم اینجا هم لباس و لوازم آرایش داشته باشم که خودمو برای عشقم آماده کنم. سعید هم برای محمود توضیح داد که ظهرها که موقع استراحت و ناهاره ، نسرین خونه نمیاد. چون راه دوره و اذیت میشن. غروب بعد از اتمام کار براشون ماشین میگیرم تا برسوندش خونه. فقط اشکان میموند که باید سرویس‌های عوض میکردیم که به جایی که ببردش خونه بیاردش مغازه تا شب با مامانش بره خونه. خسته هم که باشه میاد تو آپارتمان استراحت می‌کنه و به درس و مشقش میرسه. اینجوری از دست اون راننده سرویس قبلی لاشی که یه بار بهش حال داده بودم ، فکر میکرد که هر وقت سیخ کنه می‌تونه بپره رو منو ، خودشو خالی کنه. زیاد بهش رو نمی‌دادم اما خیلی پر رو بود و همش میخواست یه موقعیت جور کنم تا با من تنها بشه. منم تو دلم یه بیلاخ بهش میدادم تا روش زیاد نشه. با بودن سعید در کنارم دیگه نیازی به کسی نداشتم.
بعد از این گفتگوها مون ، رفتیم پایین . محمود باید می رفت سر کارش . سعید براش ماشین گرفت و راهیش کرد. بعد از رفتنش ، منو سعید رفتیم داخل مغازه و سعید درب رو از داخل قفل کرد. کره کره مغازه رو هم که برقی بود تا نصف داد پایین. رفتیم طبقه بالا. تا رسیدیم بالا ، پریدم تو بغل سعید شروع کردیم لب گرفتن از هم. شهوت داشت دیوونه میکرد.
س : داشتی سوتی میدادیا.
ن : آره اما فوری جمعش کردم. اما تو هم حواست باشه من چهار چشمی دارم میپامت. فکر نکن بوتیک راه انداختی دیگه میذارم پاتو کج بذاری.
س : هر کی ندونه فکر می‌کنه زنمی
ن : پس چی؟ زنتم دیگه. پس کیه الآن مدتهاست زیرت می‌خوابه و هر جوری بخوای میکنیش؟ در ضمن جنده نیستم که تو بکنم باشی. زنتم ، عاشقتم. چشمشو درمیارم کسب بخواد به عشقم نظر داشته باشه و بخواد از چنگم پرش بیاره.
س : عزیزم معلومه زنمی ، عشقمی. من تا تو رو دارم کسی به چشمم نمیاد.
دوباره لب گرفتن و لاس زدن رو شروع کردیم. بعد دل کندیم و شروع کردیم به چیدن لباسای زیر تو قفسه. یه مقدار رو چیده بودیم. ظهر شده بود و هر دومون خسته و گشنه بودیم. سعید زنگ زد از رستورانی که نزدیکمون بود ، غذا آوردن . ناهار رو خوردیم. نیاز به استراحت داشتیم. دیگه وقتش بود اون تخت دو نفره رو افتتاح کنیم. بعد از ناهار که با کلی لاس زدن و بگو بخند بود هر دو ساکت شدیم. داشتیم تو چشمهای هم نگاه میکردیم. هر دومون میدونستم از هم چی میخوایم.
س : پاشو برو بالا خودتو خوشگل کن ، تا منم یه خورده کارهامون انجام بدم و بیام بالا. بیا اینم کلید ورودی ساختمون و آپارتمان.
ازش کلید رو گرفتم و در حالی که اشوه میومدم و با کون گندم براش قر میدادم رفتم سمت پایین. سعید هم در حالی که داشت کونمو میمالید ، با هام اومد پایین. کره کره رو داد بالا و در مغازه رو باز کرد. رفتم به سمت آپارتمان.
ادامه از نسرین
صبح قبل از اینکه از خونه بیام بیرون میدونستم ، بعد از رفتن داداشم ، انتظار چند روزم تموم میشه و یه سکس توپ با سعید خواهم داشت. واسه همین موقع لباس پوشیدن ، یکی از استرجهای چسب و تنگ و براق رو که میدونستم سعید دوست داره پوشیدم. با یه یه تاپ تنگ. البته به خاطر کون و پستون گنده ای که دارم مجبور بودم شورت و کرست هم تنم کنم. روی استرجم یه شلوار پارچه ای و روی تاپم هم یه پیرهن پوشیدم که جلوی داداشم ضایع نشم. یه مانتوی معمولی مشکی هم تنم کردم. هوا خنک بود و گرمم نمیشد اما سرد هم نبود. وارد آپارتمان سعید که شدم لباسهای رویی رو درآوردم. کورستمو هم از زیر تاپ باز کردم و درآوردم. این استرجم رنگش جیگری و براق بود. مثل اونای دیگه تنگ و چسب بدنم بود. رفتم جلوی آینه میز توالت و با لوازم آرایشی که توی کیفم گذاشته بودم ، یه آرایش غلیظ کردم. عجب کوسی شدم . یه ادکلن خیلی خوب هم داشتم که معمولا فقط تو عروسیایی که زن و مرد جدا بودن میزدم. اونم زدم به خودم و منتظر شدم سعید جونم بیاد. بعد از ده دقیقه سعید اومد بالا. وارد اتاق خواب که شد و منو دید یه سوت کشدار زد و اومد سمت رختخواب. یه لب جانانه ازم گرفت و پایین تخت لباساشو درآورد.
س : عزیزم من برم یه دوش بگیرم بیام.
با این جمله ، از تو کمد حوله برداشت و رفت سمت حموم . حدود یه ربع بعد اومد بیرون .
ن : سعید جونم ، زود باش دیگه . چند روزه نیومدی سراغم ، دارم از شهوت میمیرم.
س : الآن میام عزیزم. مثل اینکه خیلی علاقه داری دوباره زیرم جیغ و داد کنی و جر خوردم جر خوردم راه بندازی؟
ن : خوب معلومه. کوس و کونم دیگه به جز دادنات عادت کرده. زود باش.
سعید خودشو با حوله خشک کرد و لخت اومد رو تخت. دوباره لب گرفتنامون شروع شد. لب و زبون همو میمکیدیم و آب دهنمون با هم قاطی شده بود. کلا اعتقاد دارم لب گرفتن و ساک زدن باید پر تف باشه. مخصوصا که حشری باشی ، خیلی حال میده. بعد از لب گرفتن سعید منو طاقباز خوبوند و اومد روم. از رو تاپ حسابی سینه هامو مالوند . البته من اینقدر حشری بودم و کوسم آب انداخته بود که نیازی به این کارا نبود. اما خوب دیگه لطف سکس به مقدمات اولیشه. اگر نباشه انگار گشنه باشی و کباب رو بدون ریحونه و پیاز و سایر مخلفات بخوری. خود کباب هم حال میده اما با مخلفاتش ، خیلی بهتر میشه. خلاصه سعید بعد از ماساژ سینه هام ، تاپمو درآورد و نوک پستونامو شروع کرد بوسیدن و مکیدن. زنا سینه هاشون که مکیده میشه ، احساس میکنن یه چیزی داره از سر دلشون کنده میشه. منم با سعید همیشه این حس رو تجربه میکردم. البته حجم کمی از پستونای گندم تو دهن سعید جا میشد اما تا جایی که میشد ، میکرد تو دهنشو میمکید. منم که به جز ناله کردن و نوازش سر و صورت سعید کاری از دستم بر نمیومد. بعد از اینکه از سینه هام سیر شد ، میخواست بره سراغ استرجم که درش بیاره اما اجازه ندادم. اینبار من طاقباز خوابوندمش و رفتم سراغ بدنش. اول سیهنه هایم مردونشو بوسیدم. بعد همینطور بوسه بارون کردم بدنشو تا رسیدم به اصل کاری. اونم چند روزی بود سکس نداشت و از شروع سکس کیرش سیخ بود. همیشه برام سوال بود کیر به این عظمت رو چطوری تو کوس و کونم جا میداد. تمام کیرش و تخماشو بوسیدم. خیلی رگهای ریز و درشت کیرشو دوست داشتم. شهوت ازشون طغیان میکرد. بعد یه لیس از پایین تا کلاهک کیرش کشیدم. کلاهک کیرشو گذاشتم لای لبام که با خط لب و رژ لب حسابی خوشگل کرده بود.
س : اوففففف با این لبای ماتیک زدت داری چیکار می‌کنی با کیرم
ن : می‌خوام کاری کنم که هیچ زنی با لباش نتونه با کیر کلفتت بکنه.
س : مطمئن باش این کیر به جز تو برای هیچ کس دیگه ای از شورتم درنمیاد جنده خوشگلم.
ن : اوففففف اینطوری بهم میگی جنده یه حالییییی میشممم
س : جوننننن قربون حالت برممممم
شروع کردم به ساک زدن. همون‌طور که پستونای من تو دهن سعید جا نمیشد ، کیر کلفت اونم تو دهن من جا نمیشه. تا جایی که میشد میکردم دهنم و درمیاوردم.
ن : عشقم ، چیزی خوردی . چرا آبت نمیاد. با این ساکی برات چند دقیقس میزنم باید تا حالا ارضا میشدی تو دهنم.
س : ترا خوردم.
ن : تو که به این چیزا نیاز نداری با این کمر سفتت
س : آخه چند روزه نکردمت اینقدر شهوتی بودم که گفتم نخورم نمیتونم کوس و کونتو آبیاری کنم.
سعید از رو کیرش بلندم کرد و انداختم رو تخت. بازم همون خشونت دوست داشتنی. رفت سراغ استرجم و کشید پایین. البته استرج شرتمو با هم کشید پایین. افتاد به جون کوسم و شروع کردن خوردن. من دیگه رو هوا بودم. وقتی اومدم پایین فهمیدم یه بار ارضا شدم. اما برای من یه بار ارضا کمه. سعید یه مقدار دیگه چوچولمو مکید که دوباره شهوتم زد بالا.
ن : سعید جون بسههههه دیگه کوسسسسس خوریییی. بتپون تو اون کیر کلفتتووووو
سعید اومد روم و لباشو چسبوند به لبامو ، کیرشم به سوراخ کوسم. آروم آروم فشار داد بره تو . ایندفعه به خاطر افتتاحیه تخت دو نفرمون ، بدون اینکه هماهنگ کنیم ، مقدمات کار رو بیشتر کرده بودیم. کیرش که میرفت تو یه مقدار درد داشتم. چند روز بود کوس نداده بودم ، داخل واژنم جمع و تنگتر شده بود. البته دردی داشتم با کمی لذت. وقتی همه کیرشو تو کوسم جا کرد ، اون تو نگهداشت و لب خوریمون رو از سر گرفتیم. بعد از پنج دقیقه که تو این حالت بودیم، سعید بالا تنشو از روم بلند کرد و دستاشو دو طرف بدنم ستون کرد. تو چشام خیره شد و شروع کرد آروم آروم تلمبه زدن. منم ناله میکردم. پاهامو دور کمرش و دستامو دور گردنش قلاب کردم . چند دقیقه که آروم آروم تلمبه میزد ، با فشار پاهام رو کمرش بهش فهموندم که تلمبه هاشو سریعتر و محکم‌تر کنه. کیرش تو کوسم ، طوفانی به پا کرده بود. محکم و عمیق و سریع. ایندفعه تو سکس زیاد حرف نمیزدم از بس حشر بودم و تو اوج. داشتم به ارگاسم نزدیک میشدم. سعیدم همین حالت رو داشت . اما اینبار بر خلاف دفعات قبل سعید زودتر ارضا شد. آخرین تلمبه شو محکم و عمیق زد ته کوسم . اولین و دومین جهش آبش رو که تو کوسم حس کردم منم ارضا شدم. همزمان با ارضا شدنم یه جیغ و دادی راه انداختم که بیا ببین. درد زیاد همراه با لذت فوق العاده. سعید دیگه خودشو انداخت روم. منم سرشو نوازش کردم و قربون صدقش رفتم. چقدر این مرد برای من مناسب بود. اگر از با یکی مثل سعید ازدواج کرده بودم با شوهرم مثل سعید بود دیگه من به سکس با دیگران تن نمی‌دادم. سکسایی که اکثرشون از سکس با شوهرم بهتر بود و بعضیاشون اگرچه مثل سکس با سعید اینقدر لذت بخش نبود اما حداقلش این بود که ارضام میکرد. کیر سعید خوابید و از کوسم درآوردش و بغل دستم دراز کشید. با سعید بارها پیش اومده بود که با هم ارضا شدیم که به خاطر اینکه مجبور نبود بکشه بیرون لذت چند برابر بود.
دستمو کردم به سعید و پتو رو کشیدم رومون. سعید هم میدونست تو این حالت باید از پشت بچسبه بهم. خیلی این حالت رو بعد از ارضا دوست داشتم. اینکه بعد از سکس تو این حالت بغلم کنه. چون میدونستم کون گوشتی و گندمو دوست داره و با چسبوندن رگ زیر کیرش به درز کونم و احساس گرمای کیرش منم لذت می‌بردم و برای راند دوم خودمو آماده میکردم. به ساعتی خوابیدیم و با سیخ شدن کیرش لایه لوپهای کونم بدار شدم. دیگه نوبت مرحله دوم سکسمون بود.
دوباره کیرشو حسابی براش ساک زدم. اونم منو داگی قرار داد و کوس و کونم حسابی لیسید. مخصوصا رو سوراخ کونم خیلی تمرکز کرد.
از رو تخت رفت پایین و از یکی از کشوهای میز توالت ژل روان کننده رو آورد.
ن : میبینم که عشقم این جا مجهز ترم شده. دیگه همه وسایل سکس رو کامل کردی ؟ آره ؟
س : پس چی. اون کشویی که باز کردم رو برو بعد ببین. پر از لوازمه که همش به سکس مربوط میشه.
ن : هیچی دیگه. همون‌طور که فکر میکردم دیگه اینجا واسم کوس کون نمیزاری. خدا فقط بهم رحم کنه.
من دو همون حالت داگی بودم و سعید کیرشو اول کرد تو کوس آب انداختم و چند دقیقه تلمبه زد که هم کیرش با ترشحات کوسم خیس بشه و هم من شهوتم بیشتر. از اون ورم با انگشتاش داشت سوراخ کونمو باز میکرد. بعد کیرشو از کوسمو درآورد و گذاشت رو سوراخت کون گوشتیم. شروع کرد کیرشو فشار دادن. کیرش به خاطر خیس بودن و ژلی که به کونم خورده بود راحت رفت داخل. چند روزی بود کون نداده بودم و احساس جرخوردگی ، دوباره اومد سراغم.
ن : آخخخخخ آخ آخ .سعید جونممممممم آرومترررررر. احساسسسس میکنم دارم از وسطططط نصف میشمممممم
سعید کیرشو آروم آروم تا ته تو کونم جا کرد و زیادم به حرفهای من توجه نمیکرد. البته اینجوری بهتر بود. با کولی بازیهای من نمیتونست تا حالا یه بارم از کون منو بکنه و ناکام میموند. اما خوب میدونست کجا باید آروم باشه و کجا وحشی. خلاصه کنم . وقتی سوراخ کونم به سایز کیرش عادت کرد ، بهش گفتم و اونم شروع کرد تلمبه زدن. قشنگ کون گندمو بغل کرده بود و کیر به اون کلفتی رو میتپوند تو کونم. منم همینطور ناله و جیغ و داد. نزدیک ارضا هم که شد ، با چوچولمو حسابی بازی کرد که من ارضا شدم بعد هفت هشت ده تا تلمبه محکم به کون قلمبم زد و با صحنه لرزشی که خودش تعریف میکرد از کون گوشتیم ، آبشو ته کونم خالی کرد. مثل همیشه هم دمر دراز کشیدم و سعید هم روم خوابید.
ادامه از اشکان
امروز تمام فکرم پیش مامانم بود. اینکه تا حالا تو خونه با هم تنها بودن و هر جور که دلشون میخواست از هم کام می‌گرفتن اما دیگه قضیه فرق کرده بود. الآن مامان شده بود فروشنده مغازه سعید و سعید صاحبکارش هم به حساب میومد . خیلی دلم میخواست زودتر وام به اون مغازه باز بشه و ببینم اونجا چیکار میکنن. آزادی عملشون بیشتر شده بود و بیشتر اوقات تو مغازه با هم تنها بودن. البته اونجا مغازه بود و کارش راه می‌افتاد مشتری میومد و همیشه هم نمیتونستن تنها بمونن. مخصوصا اینکه سعید خیلی کاسب بود و اول کار نمی‌خواست کم بیاره. پس تمام سعیشو میکرد که هر جور شده پای مشتریان رو به مغازش باز کنه و از خلوت بودن دربیاره اونجا رو. پس با وجود مشتری تو مغازه وقت سکس کامل نداشتن ولی مالوندن و لاس زدناشون میتونست ادامه داشته باشه.
البته از آپارتمان سعید هم نباید گذشت. بالاخره در طول روز وقت ناهار و استراحت هم داشتن که مطمئنا وقتی حشرشون بزنه بالا ، دیگه سعید مامانمو می‌بره اونجا و کارشو میسازه. هر دوشون هم حشری و سعید هم که بکنه و جنده شوهر دار خوشگل و گوشتی هم دم دستشه .
متاسفانه امروز قرار نبود برم مغازه و با سرویس همیشگی باید میرفتم خونه ولی از روزهای دیگه مسیرم به سمت اونجا عوض میشه. از مدرسه که رفتم خونه تو راه متوجه شدم که راننده سرویسمون اخلاقش عوض شده و تو فکره. آخه همیشه تا خونه مغزمو میخورد و از مامانم خیلی حرف میزد و در موردش سوال میکرد. من گاهی اوقات شک میکردم نکنه این مامان جنده ما به این دیوثم داده باشه. آخه بعضی مواقع منو که سوار میکرد ببره مدرسه چند دقیقه با مامانم بگو بخند میکردم و نسرین خانم جنده ما هم باهاش لاس میزد. خلاصه رسیدم خونه و چون کلید داشتم ، در رو باز کردم و رفتم داخل. وارد آپارتمان مون که شدم ، دیدم مامانم یه یادداشت برام گذاشته و توش توضیح داده که ناهارم کجاست و چطوری گرمش کنم و بخورم. بعد نوشته بود که امروز زودتر میاد و تا شب اونجا نمی‌مونه. بعد از خوردن ناهار ، رفتم یه چرتی زدم اما از بس تو فکر مامان بودم ، زودتر از روزای دیگه بیدار شدم. یه مقدار رفتم پای کامپیوتر و چندتا داستان جدید خوندم و یه فیلم سوپر هم یکی از دوستای اراذل اوباش مدرسه برام ریخته بود تو فلش و دیدم. البته بهش گفته بودم داستان فیلم در مورد سکس زن شوهر دار با غریبه ها باشه . اونم کمی تعجب کرده بود ولی وقتی فلش رو بهم داد گفت همون چیزیه که میخواستی. اولین بار بود تو خونه تنها بودم و از قضیه استفاده کردم و با صدای اسپیکر فیلم رو می‌دیدم. البته زیرنویس نداشت اما داستانش در مورد یه زده بود که شوهر داشت و سفید و بلوند بود. یه روز یه مرد سیاهپوست میاد در خونش که براش کار کنه که اینقدر زنه مثل مامانم جنده بازی درآورد که مرده بعد از اینکه کارهای خونه رو انجام داد ، زنه رو حسابی گایید. بعد زده شوهرشو راضی کرد که یکی از اتاقهای زیر شیروونی رو آماده کردن تا مرد سیاهپوسته به عنوان خدمتکار اونجا بمونه و کارهای سنگین خونه رو انجام بده. اما سنگین تریم کارش شده بود گاییدن زن خونه. که بعد مرده یکی از دوستاشم آورد و دوتایی چند بار زن رو کردن. آخرتی فیلم‌های هم شوهر زنه داستان رو فهمید و خدمتکار رو زد و از خونه انداخت بیرون و زنشو هم که دیگه جنده کارکشته ای شده بود رو هم طلاق داد و با یه تیپا اونم از خونه بیرون کرد. مدل فیلم از این فیلمهای قدیمی مثل فیلم رستگاری در شائوشنگ بود. نمیدونم اون فیلمهای رو دیدید شما مخاطبان داستان یا نه. اگر ندیدید برید ببنید .‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیلی فیلم با حالیه .
خلاصه فیلمهای که تموم شد ، یه مقدار به درسام رسیدم تا اینکه صدای باز شدن در خونه اومد. رفتم از اتاقم بیرون دیدیم مامانم اومده و خودشو ولو کرده رو کاناپه. رفتم باهاش سلام علیک کردم. خیلی دلم میخواست از زیر زبونش بکشم امروز چیکارا با سعید کردن.
ا : سلام مامانی
ن : ا سلام پسرم خوبی؟ ناهار تو خوردی؟ تنهایی سختت نبود؟
ا : نه مامان جون. مشکلی نداشتم. چه خبر؟
ن : از کجا چه خبر؟
ا : از مغازه. چیکارا کردید؟ مغازه باز بود؟
ن : نه بابا. تازه امروز جنسای طبقه بالا رو چیدیم. البته کار چیدمان تموم شد . از دو روز دیگه کامل مغازه رو باز میکنیم و مشتری میاد.
ا : پس مغازه بسته بود . سعید چیکار میکرد؟
ن : هیچی دیگه اونم با من جنسا رو تو قفسه می‌چید و بهم کار رو توضیح میداد. خیلی خسته شدیم. بعدش رفتیم بالا تو آپارتمان سعید یه مقدار استراحت کردیم
ا : مامانی یه سوال بپرسم ناراحت نمیشی ؟
ن : نه بپرس . چرا ناراحت بشم؟
ا : مامان ، از اون کارا که تو خونه جلوی می‌کردید هم انجام دادید؟
ن : ای شیطون پدر سوخته. میخوای بدونی سعید باهام کاری کرده یا نه؟ خوب چشم و گوشت باز شده ها.
ا : مامااانم . بگو دیگه.
ن : باشه بابا میگم . بزار برم دوش بگیرم بیام.‌واست تعریف میکنم. هم خسته ام و هم سوراخام پره . باید تخلیشون کنم.
ا : پس کاری کردین. مگه اونجا حموم نداره؟
ن : چرا داره اما خودم خواستم همینجوری بعد از سکس بمونم و اونجا خودمو تمیز نکنم. خیلی دوست داشتم تمام هیکلم و لای پاهام خیس از آب کمر سعید باشه. برگشتنی هم با آژانس اومدم.
ا : مامان میشه ببینم ؟
ن : چی رو ببینی توله سگ؟ فقط همین مونده لخت شم و کوس و کونمو نشون پسرم بدم.
ا : مامااانم خواهش میکنم دیگه. من که از همه کارهاتون خبر دارم
ن : لازم نکرده. برو‌گمشو اتاقت
ا : مامان خواهش میکنم. من که دهنم قرص بوده
ن: خاک تو سرت کنن. اون از بابای اوسکلت ، اینم از توی بی غیرت. عجب دیوثایی دور و برم هستن. حالا که جلوی دهنتو گرفتی بهت جایزه میدم.
مامان پاشد و همه لباساشو درآورد. تمام شرت و شلوارش خیس بود. حتی لای پستوناشم پر از آب بود.
ن : عصری که خسته شدیم از کار ، تو مغازه ناهار خوردیم. بعد رفتیم آپارتمان سعید. اونجا هم سعید طبق معمول کوس‌ و کونم رو جر داد. آباشم تو سوراخام خالی کرد.
ا : پس چرا لای سینه هات هم خیسه؟
ن : بعد از این که از خواب بیدار شدیم ، رفتیم پایین بقیه جنسا رو بچینیم که منم با همین وضعیت رفته بودم تو مغازه. بعد از یه مقدار کار کردن ، کرمم گرفت یه ساکی واسش بزنم. سعید هم استقبال کرد. حسابی که براش ساکیدم ، پوستونامو براش لخت کردم و یه مقدار با پستونی براش زدم که آبش لای پستونام اومد. حالا خیالت راحت شد جناب بی غیرت خان
ا : بی غیرت یعنی چی؟
ن : ول کن بابا. بزار برم حموم که تمام بدنم بوی عرق و آب کمر میده.
مامانم رفت حموم و منم رفتم تو اتاق رو تختم دراز کشیدم و با چیزایی که مامانم تعریف کرده بود ، واسه خودم تصویر سازی میکردم و خودمو میمالوندم. البته من معنی بی غیرت و دیوث رو میدونستم. یعنی منم یه بی غیرت بودم؟
ادامه از اشکان
اون چند روز هم تموم شد و رسید به روزی که قرار بود با سرویس جدید برم مغازه سعید. یه مقدار هیجان داشتم . نمیدونم چرا. من که بارها عشق بازی و سکس مامانم و سعید رو تو خونه خودمون دیده بودم اما احساس میکردم شاهد اتفاقات جدیدتری هستم. رفتم سوار سرویس شدم. یه سمند تاکسی بود که سرویس مدرسه گرفته بود و راننده اش یه مرد میانسال و عبوس بود که کلا لال بود انگار. رفتم بشینم تو ماشین دیدم صندلی جلو یه یکی از بچه ها نشسته که همکلاسی خودم بود. انگار هم مسیر بودیم. بر خلاف انتظارم راننده جدید مثل قبلیه صندلی جلو رو برام خالی نگه نداشته بود.راننده سرویس قبلی با اینکه خیلی زرنگ میزد اما همیشه هوامو داشت اما این یکی یه عن به تمام معنا بود. البته واسه منم صندلی عقب و جلو فرقی نداشت. مخصوصا اینکه این سمنده ، صندلی عقبش جای کافی برای نشستن داشت. البته یکی از بچه های سال بالاتری که چاقم بود نشسته بود وسط و کمی جا رو تنگ کرده بود. تو دلم به راننده فحش می دادم که چرا این خیکی رو رو صندلی جلو نشونده بود که جا برای ما کافی باشه. اون همکلاسیم هم که جلو بود لاغرتر هم بود تا مقصد می‌تونستیم با هم حرف بزنیم حوصلمون سر نره. آخه من با این کون گنده چه حرفی داشتم بزنم. خلاصه با غرغر من و اونیکی پسره که اونوره خیکی خان نشسته بود به خاطر تنگی جا ماشین راه افتاد. بهش می‌گفتیم یه خورده جمع تر بشین ما هم کمی راحتتر بشینیم اما گوساله میگفت جمعتر از این نمیتونم بشینم. کارمون داشت به بحث میکشید که با صدای عصبانی و بلند راننده هممون ماستم.ن رو کیسه کردیم و خفه خون گرفتیم. اون گاو هلندی هم یه کمی خودشو جمع کرد و رفتیم به سمت مقصد. خلاصه بعد از نیم ساعت که به سکوت کامل گذشت رسیدیم به جایی که بیاد پیاده میشدم. جای شکرش باقی بود که من اولین نفر بودم که باید پیاده میشدم. پیاده شدم و رفتم به سمت مغازه سعید. کرکره تا نصفه پایین بود و درب شیشه ای هم قفل بود. آخه ظهر بود. دو بار زدم به درب شیشه و کرکره مغازه تا اینکه سعید در رو باز کرد کمی خم شدم و وارد مغازه شدم. سلام علیکی با سعید کردم و باهاش رفتم طبقه بالای مغازه. مامان بالا بود . با اونم سلام علیک کردم و نشستم رو صندلی که اونجا بود. مامان داشت ازم در مورد سرویس جدید می‌پرسید و من با تعجب داشتم مامانمو نگاه میکردم. آخه تا حالا مامانمو با چادر ندیده بودم. یه چادر عربی پوشیده بود . یه کمی هم آرایش کرده بود . خیلی ملیح شده بود.
ن : چیه پسرم ؟ چرا اینطوری نگام میکنی؟
ا : آخه تا حالا شما رو اینجوری ندیده بودم. اونم جلوی سعید که همیشه تو خونه جلوش لباسای اونطوری میپوشید.
ن : می‌خوام از این به بعد با این تیپ بیام سرکار . دوست پسرمم بهم اجازه داده.
ا : دوست پسرتون؟
ن : سعید جون رو میگم دیگه
داشتم ایندفعه سعید رو با تعجب نگاه میکردم.
س : مامانت راست میگه اشکان جان. تصمیم مامانت بود منم دیدم از قبل نازتر شده قبول کردم
ن : البته با سعید جون تصمیماتی گرفتیم که بعدا بهت میگم.
ا : تصمیم؟ چه تصمیمی؟
ن : فعلا وقت ناهاره. بعد از ناهار برات تعریف میکنم. فعلا به چیزی بخوریم که هم خسته ایم و هم گشنه. فعلا برم ناهار رو بیارم
مامان رفت سمت آپارتمان تا غذا رو بیاره . منم داشتم مغازه رو نگاه میکردم. قفسه ها پر از لباس زیر زنانه بود. یه پبشخونم بود که من رفتم پشت اون تا بتونم روی صندلی بشینم. یه پبشخونم به دارازای سه متر. یکی هم دو متری بغل دستش بود. داخل پبشخونم ها هم پر از جنس بود. اونور پیشخونها هم یه میز که ارتفاعش کمتر بود. یه مانیتور ال سی دی بود با یه موس و یه چیزی هم بود که فهمیدم پرینتر چاپ فاکتور بود و بقیه تشکیلات کامپیوتر هم زیر میز بود. سعید هم داشت در مورد مغازه و جنساش و کامپیوتر بهم توضیح میداد.
مامان اومد با یه ظرف متوسط پلاستیکی پر از اولویه . یه کیسه هم از زیر میز درآورد که توش چندتا نون باگت و یه نوشابه خانواده مشکی.
تو این فاصله سعید رفت از داخل اتاقکی که قبلاً دیده بودم یه صندلی تاشو از این فلزی های قدیمی آورد و گذاشت اونور میز. سعید رو همون صندلی نشست. مامان اینور نشست رو یه صندلی از این فنریهایی که تو ادارات مدیرا پست میزشون دارن. منم روی صندلی شبیه صندلی مامانم نشسته بودم که کشیدمش جلو و بغل دست مامانم . غذا رو همراه با حرف زدن خوردیم .
بعد از غذا هم سعید گفت میره بالا استراحت کنه. مامان هم شروع کرد تعریف کردن از این که تو این چند روز چه اتفاق‌هایی افتاده و چی شد که تصمیم گرفت چادر سرش کنه. بعدش هم یه چیزایی در مورد فانتزی سکسی برام تعریف کرد. البته خودم به لطف داستانهای سکسی که خونده بودم ، در مورد این چیزها اطلاعات کامل داشتم اما خودمو به خریت زدم که مامانم به قول خودش منو خر فهم کنه. تو دلم داشتم به مامانم می‌خندیدم که داره در مورد چیزایی میگه که توش علامه بودم.

ادامه از نسرین

میخوام برگردم به دو روز قبل از اینکه مسیر پسرم به سمت محل کارم عوض بشه. صبح فردای روزی که تو اپارتمان سعید با هم سکس کردیم ، داشتم آماده میشدم برم سره کار . کمد لباس تو اتاق خواب رو باز کردم ببینم چی بپوشم. چشمم خورد به یه چادر . این چادر رو یادمه هر وقت که با شوهر میرفتیم سفر زیارتی و میخواستیم وارد حرم بشیم ، با خودم میبردم که سرم کنم. وگرنه من هیچوقت چادری و مذهبی نبودم. فقط نمیخواستم چادری که هزار تا زن سرشون کردن و بوی بد میداد سرم کنم. تا چادر رو دیدم یاد فانتزیی افتادم که از سعید خواسته بودم انجام بدیم. لباسای همیشگی که بیرون تنم میکردم رو پوشیدم. روش چادر رو سرم کردم. از این چادرها عربیا بود . یه آژانس گرفتم و رفتم سرکار. وارد مغازه که شدم سعید داشت پایین پیشخون یه کاری میکرد.
ن : سلام آقا
س : سلام خانوم. فروشگاه هنوز راه نیفتاده. انشاا… چند روز دیگه در خدمتتون هستیم
ن : با خودتون کار داشتم
س : با من؟ چیکار دارینننن …..
سرشو آورد بالا و تا منو دید خشکش زد. چند دقیقه فقط نگام کرد و حرفی نزد
س : نسرین تویی؟ این چه تیپیه ناقلا؟
ن : آره منم . مگه چیه؟
س : تا دیروز کیرمو تا جایی که میتونستی تو دهنت و سوراخات جا میدادی و آخ و اوخ راه مینداختی، حالا واسم چادری شدی؟
ن : واست تعریف میکنم. بزار برسم
س : بیا بشین اینجا ببینم دیگه چه نقشه ای داری
رفتم نشستم رو صندلی پشت پیشخون. سعید هم یه صندلی آورد جلو و نشست بغل دستم.
س : صبحانه خوردی؟
ن : آره خوردم . فقط اگر چایی داری یه دونه بهم بده
سعید رفت چایی بیاره. تو همین فاصله هم منو هی نگاه میکرد. خلاصه دو تا چای آورد و خوردیم. گلوم که تازه شد ، شروع کردم واسش از فانتزیی که قرار بود انجام بدیم گفتم. تمام چیزی که تو ذهنم ساخته بودم رو واسش تعریف کردم.
س : خوب تعریف کن ببینم چی تو سرته
ن : ببین سعید جون میخوام تا چند روز فراموش کنی تا حالا چه رابطه ای با هم داشتیم. فکرکن من یه زن چادری شوهر دار هستم که دنبال کار میگردم و آگهی استخدامی که تو روزنامه دیدم ، باعث شده بیام اینجا . اصلا همدیگرم نمیشناسیم. تو هم اولش هیچ نظری نسبت به من نداری . من تو زندگی شخصیم مشکلاتی دارم و کم کم از زیر زبونم میکشی که مشکلاتم چیه . بعد مشکلاتم که مربوط میشه به سردی شوهرم و شهوتی بودن من ، توجهت به
اندام سکسی من جلب میشه. بعد از اون میری تو نخم که مخم رو بزنی و منم بهت پا نمیدم اولش ولی بعد از مدتی برای اینکه هم کارمو از دست ندم و هم کمبودامو جبران کنم تسلیمت میشم. بعد به مرور بعد از چندبار سکس بهت علاقه پیدا میکنم و از شوهرم طلاق میگیرم و میام با تو زندگی کنم. کل ماجرا و فهمیدی؟
س : اون که آره . اما اگر شوهر و پسر و داداشت اومدن اینجا چی میخوای بگی در مورد این تیپت؟
ن : به حمید و محمود میگم میخوام سر کار از این به بعد چادر سرم کنم که اونا هم میدونم استقبال میکنم . برای اشکانم تو ضیح میدم برناممون چیه. اونم که هر روز از مدرسه میاد اینجا .
س : باشه. من مشکلی ندارم. فقط فکر کنم تا یکماه از سکس خبری نباشه. میتونی تحمل کنی؟ چون نباید سریع پا بدی . باید بذاری من رو مخت کار کنم .
ن : منم سعیمو میکنم. تو هم باید سعی کنی سریعتر به مرادت برسی.
س : تو این هاگیر واگیر راه انداختن مغازه ببین چه برنامه ای راه انداختیا.
ن : میدونم عزیزم اما تو هم برات تنوع میشه دیگهههه
س : حالا مثلا کی میای برای استخدام؟
ن : همین فردا . نمیخوام وقت تلف کنم
س : میخوام قشنگ سرتق باشی و سخت پا بدیااااا. ولی مختو بزنم با این تیپت ، همچین بکنمت که جر خورده بری خونه . جوووون چه حالی بده بتونی مخ یه زن چادری رو بزنی با این تیپ و هیکل سکسی.
ن : قربونت برم عزیزم . به خاطر این لطفت میخوام امروز یه حالی بهت بدم . از همین حالا میرم بالا ، هم برات آشپزی میکنم هم هر کاری بخوای برات میکنم تو سکس.
زیاد کشش نمیدم . رفتم بالا تو آپارتمان. لباسامو عوض کردم و غذای عالی درست کردم و ظهر که سعید اومد برای استراحت با آرایش و لباس سکسی که تنم کرده بودم یه حال اساسی بهش دادم.
ادامه از نسرین

فردا صبح شد و با تیپ جدیدم از خونه به سمت مغازه راه افتادم. نمیدونستم قراره چی پیش بیاد ، اما تو راه همش داشتم تو ذهنم دیالوگهایی که باید گفته میشد رو تو ذهنم مرور میکردم. اولین نقشی بود که تو کل زندگیم قرار بود بازی کنم و باید سعی میکردم طبیعی باشم. تو فکر بودم که با صدای راننده به خودم اومدم.
ر : خانوم خانوم
ن : بله . چیزی فرمودید ؟ ببخشید متوجه نشدم
ر : عرض کردم رسیدیم
ن : ا بله ببخشید. بفرمایید . کرایتون
ر : قابل نداره
ن : خواهش میکنم . بفرمایید.
با نگاه متعجب راننده از ماشین پیاده شدم. حس میکردم راننده آژانس داره هنوز از پشت نگام میکنه اما بر نگشتم پشت سرمو نگاه کنم. فقط یه حسی میگفت داره با نگاهش منو بدرقه میکنه. خلاصه رفتم سمت مغازه. کرکره تا نصفه بالا بود. در زدم . صاحب مغازه در رو باز کرد.
س : بفرمایید. امرتون؟
ن : برای آگهی استخدامتون زنگ زده بودم قرار بود بیام مصاحبه
س : البته یه مقدار زود رسیدید اما مشکلی نیست . بفرمایید داخل
رفتم تو مغازه . داشتم دقیق بررسی میکردم ببینم چه جور جاییه.
س : بفرمایید روی این صندلی بشینید. یه فرم هست باید پر کنید.
ن : ممنون. بله حتما.
فرمی که آماده کرده بود رو داد بهم. کامل پر کردم و دادم بهش. چقدر آیتم داشت فرمش . تا فیها خالدون آدم رو میخوان بپرسن و در بیارن. فرم رو با دقت خوند و یه نگاهی بهم انداخت و دوباره سرشو برد تو فرم. همینطور که میخوند شروع کرد سوال پرسیدن.
س : نوشتید تا حالا فروشندگی نکردید. درسته؟
ن : بله تا حالا اصلا کار نکردم.
س : خوب چی شد که …
ن : راستش به حقوقش احتیاج دارم.
س: خانواده مشکلی ندارن؟
ن : نه مشکلی نیست.
س : با اینکه نیروهایی که استخدام میشن ، شیفتی کار میکنن اما بعضی وقتا لازمه تا شب سر کار باشید . از لحاظ رفت و آمد مشکلی ندارید؟ همسرتون مشکلی نداره؟
ن : نه مشکلی نیست. گفتم که به حقوقش نیاز دارم. چاره ای ندارم.
س : خیلی خوب. ما هم البته فقط در مورد فروشنده خانوم ، نیازی به سابقه کاری نداریم . شما می تونید از فردا کارتون رو شروع کنید . در حین کار همه چی رو آموزش می بینید. با توجه به اینکه سابقه کاری ندارید فعلا با حقوق هشتصد هزار تومن شروع می کنید. به مرور زمان هر چقدر زودتر کار رو یاد بگیرید و بتونید با شرایط کاری اینجا خوتون رو وفق بدید، دریافتیتون بیشتر هم میشه. باید توانایی هاتون رو نشون بدید. سوالی ندارید؟
ن : امکانش نیست بیشتر حقوق بدید؟ چون یه مقدار در مضیغه هستم.
س : فعلا خیر . عرض کردم با توجه به اینکه سابقه ندارید اما به گفته خودتون نیازی که به این کار دارید فقط نخواستم
نا امیدتون کنم. اما باید ببینم در آینده چه تواناییهایی دارید. بعد تو حقوقتون تجدید نظر میکنم .
نمیدونم چرا از این جملش که گفت چه تواناییهایی دارید خوشم نیومد. اما چاره ای نداشتم. باید قبول میکردم. خوب تا حالا کار نکرده بودم و نمیتونستم انتظاری داشته باشم.
س: خانوم حواستون کجاست؟ مشکلی ندارید؟
ن : هاننن نه نه مشکلی نیست. دیگه باید از یه جایی شروع کنم. از فردا بیام ؟
س ( با تعجب) : بله از فردا. اگر خواستید میتونید محل کارتون رو ببینید و یه مقدار توضیحات بهتون بدم.
ن : مگه محل کارم همینجا نیست ؟
س : چرا همین فروشگاه هست اما طبقه بالا.
همزمان داشت پله هایی رو که به سمت بالای مغازه می رفت رو نشون داد.
س : بفرمایید بریم بالا تا اونجا رو نشونتون بدم.
با اینکه یه مقدار میترسیدم اما باهاش رفتم به سمت بالای مغازه. به پله که رسیدیم تعارف کرد که جلوتر برم .
ن: اگر میشه اول شما بفرمایید منو راهنمایی کنید منم پشت سرتون میام
س : البته تقدم با خانومهاست اما واسه اینکه شما راحت باشید اول من میرم.
از راه پله به سمت بالا حرکت کرد. با این حرفش و اینکه خودش زودتر رفت خیالم کمی راحت شد. احساس کردم آدم جنتلمن و البته با هوشی هست. دنبالش رفتم بالا .
س : بفرمایید . اینم محل کارتون. شما قراره فروشنده لباس زیر زنون باشید. اونجا هم میز کارتون و اون کامپیوتر هم هست که باهاش فاکتور جنس فروخته شده رو صادر میکنید و پرینت میگیرید. کار با نرم افزار و سایر مسایل رو هم بهتون آموزش میدم.
ن : قراره اینجا تنها کار کنم؟
س : فعلا بله. اما در آینده ای نزدیک یه خانوم دیگه هم استخدام میشه که شیفتش با شما تنظیم میشه. من میرم پایین و شما اگر خواستید میتونید یه مقدار جنسها رو ببنید و با محل کارتون بیشتر آشنا بشید.
رفت پایین و من موندم با مکانی که قرار بود محل کارم باشه. یه حسی بهم مو من میگفت اتفاقات زیادی قراره برام پیش بیاد آمادگیشو داشته باشم. حرفای صاحب فروشگاه و چیزهایی که گفت و اینکه منو راحتتر از چیزی که فکر
میکردم تو مصاحبه قبول کردم یه مقدار منو تو فکر برد. اما همونطور که گفتم چاره ای نداشتم. باید میرفتم به سمت آینده تا ببینم چی پیش میاد. هر چند گفت به خاطر اینکه به اینکار نیاز دارم نخواسته ردم کنه اما فکر کنم هیچ کارفرمایی همچین ریسکی نمیکنه یکی مثل منو استخدام کنه. یه مقدار جنسای تو قفسه و میز ویترینی رو برانداز کردم و رفتم پایین. تا منو دید از جاش بلند شد و همینطور که بدرقه ام میکرد به سمت درب مغازه از هم خداحافظی کردم و رفت سمت خونه.

—————————————————————————————————————–
پی نوشت : با توجه به اینکه قرار بود منو سعید قرار بود فضاسازی کنیم و منم فکرمو ببرم سمت اینکه با سعید و محیط کارم آشنایی ندارم اینطوری فکر کردم و برای شما توضیح دادم . خواستم شما هم با شرایطی که قراره پیش بیاد ذهنتون آماده بشه.
ادامه از نسرین
به خونه که رسیدم حوصله هیچ کاری نداشتم. قبلاً خیلی کارهای خونه و غذا درست کردن واسم اهمیت داشت. مخصوصا از وقتی که سعید اومد تو این خونه و باهاش ارتباط برقرار کردم. حالا دیگه اونم خونه و زندگی خودشو داره دیگه نمیاد اینجا. فکرمم مشغول این فانتزیی بود که راه انداخته بودم. به خودم فحش میدادم بابت این خریتی که کردم. شوهرم که بهم نمی‌رسه. یه سعید رو داشتم که اونم به خاطر این داستانی که راه انداخته بودیم نمیتونست بیاد سمتم. حالا باید اینقدر صبر میکردم تا مثلاً مخ منو بزنه . کوسم بدجور میخوارید اما چاره ای جز صبر کردن نداشتم. رفتم تو آشپزخونه با بی حوصلگی یه چیزی سر هم کردم و منتظر موندم تا اشکان از مدرسه بیاد. وقتی اومد ناهار رو خوردیم. بهش گفتم که از فردا بیاد مغازه. با مدرسه هم قبلاً هماهنگ کرده بودم که از چه تاریخی سرویسشو عوض کنن و کجا باید بیاد. موقع ناهار خوردن تو فکر خودم بودم که با صدای اشکان به خودم اومدم
ا : مامان ، چیزی شده ؟
ن : خبر؟ نه . چه خبری؟
ا: آخه تو فکری . با غذاتم بازی می‌کنی و نمیخوریش
ن : تو غذاتو بخور . چیکار به من داری؟
ا : خیلی خوب حالا . من که چیزی نگفتم . فقط دیدم تو فکری ، گفتم نکنه تو مغازه اتفاقی افتاده.
ن : ای بابا چقدر فضولی بچه غذاتو بخور. آره می‌دونی چیه . کسم میخوارید هر چی به سعید گفتم منو بکن نکرد الأنم حوصله ندارم. حالا خیالت راحت شد؟
ا : باشه بابا . اصلا به من چه .
تو فکر خودم بودم تا به خودم اومدم دیدم یه ساعت گذشته . اشکانم انگار ناهارشو خورده بود و رفته بود تو اتاقش. باید به کارهام می‌رسیدم که کسی شک نکنه. اگر حمید میدید حالا که میرم سرکار به خونه زندگی نمی‌رسم شاکی میشد و نمیذاشت برم. بنابر این از جام بلند شدم و به کارهای خونه رسیدم . شب هم داداش و شوهرم اومدن و مثلاً شدیم همون خانواده ای که قبل از اومدن سعید به این خونه بودیم اما با این فرق که من مزه یه کیر کلفت و خوشتراش زیر زبون و تو کوسم حس کرده بودم و شرایط جدید یه مقدار سخت بود. صبح شد و رفتم سرکار. مثل دیروز زود رسیدم و کرکره تا نصفه پایین بود. در زدم و سعید در رو باز کرد.
س : سلام. بفرمایید
رفتم تو مغازه .
س : روز اول کارتون چقدر زود اومدید؟ معلومه انگیزه زیادی دارید؟
ن (با لبخند) : سلام . بله میخواستم روز اول کاری زودتر بیام تا وقت بیشتری داشته باشم تا با کار آشنا بشم. برای اینکه بتونم خودمو با شرایط محیط جدید وفق بدم
س : عالیه. امیدوارم با همین انگیزه ادامه بدید. شما میتونید برید بالا تا منم بیام کارها رو بهتون توضیح بدم. یه خورده پایین کار دارم.
رفتم سمت بالا . امروز یه خورده آرایش کردم که صاحب کارم فکر نکنه آدم آملی و خشکی هستم . هر چند که نمیخواستم بهش رو بدم.
یه مقدار تو مغازه چرخیدن و جنسا رو برانداز میکردم. سعید از پایین بلند گفت : خانم تهرانی لطفاً کامپیوتر رو روشن کنید تا من بیام.
خانم تهرانی؟ آها چقدر من خنگم حواسم یه لحظه نبود که داریم نقش بازی میکنیم. بعد از چند دقیقه اومد بالا .
ن : ببخشید فامیلیتون رو به من نگفتید. چی صداتون کنم؟
س : من تهامی هستم. بفرمایید پشت میزی که مانیتور هست بشینید تا منم یه صندلی بیارم.
دوباره رفت پایین و با یه صندلی معمولی اومد بالا.
س : حواسم نبود شما لطفاً بنشینید رو این صندلی تا من تو مونیتور به شما توضیح بدم کار رو.
از جام بلند شدم تا جامونو عوض کنیم. سعید باید از پشت سرم رد میشد. همینطور که رد میشد با خودم فکر کردم الآن مثل همیشه یه کیر کلفت مالیده میشه به کونم قلبم داشت به شدت میتپید اما جالب بود که اصلا خبری نبود. چند روزی بود با هم برنامه نداشتیم . سعید اگر دو روز منو نمیکرد روز سوم کیرش مثل دسته بیل بلند میشد. انگار بدجور رفته تو نخ نقشش. این دیگه کی بود؟ واقعا جونوری برای خودش این سعید .
خلاصه سعید شروع کرد از تو کامپیوتر ، نحوه کار کردن با نرم افزار رو بهم یاد دادن. اینکه مشتری میاد جنس رو براش توضیح میدم و بعد از پسند کردن باید تو نرم افزار جنس رو انتخاب میکردم و فاکتور صادر میکردم. یه جا گفت فکر کن من مشتریم اومدم لباس زیر بخرم. همه چیزهایی که آموزش دادم رو الآن اجرا کنیم ببینم یاد گرفتید یا بیشتر باید توضیح بدم.
خندم گرفته بود .
س : چرا میخندید؟
ن : آخه مشتریایی که میان اینجا خانوم هستن. یه لحظه خجالت کشیدم باید به یه آقا توضیح بدم.
س ( با حالت جدی ) : لطفاً یه مقدار حواستون رو جمع کنید. الآن وقت این حرفا نیست . از چند روز دیگه مشتری بیاد اینجا اگر سوار کار نشده باشید ، ممکنه اشتباه کنید.
تا اینجوری صحبت کردم ، اول تعجب کردم بعد هم اخم کردم و شروع کردم هر چی بهم یاد داده بود رو اجرا کنم. دیگه فکر نمی‌کردم اینجوری باهام رفتار کنه. خیلی بهم برخورده بود. بعد دوباره تمیرین کردیم . خلاصه بعد از یکساعت که داشت بهم روش کار رو یاد میداد رفت به سمت پله ها.
س : من میرم پایین کار دارم . شما هم یه مقدار استراحت کنید ، بعد بازم تمرین کنید تا من بیام. فعلا …
جوابشو ندادم و رفت پایین. چه از خود راضی . فکر کرده کیه؟ بردشم انگار . بذار دو روز بیام سرکار بعد ادای صاحبکار رو برام در بیار. البته اون موقع چون توقع نداشتم ازش ، خیلی ناراحت بودم اما بعد بیشتر فکر کردم دیدم انگار این قضیه باید اتفاق نیفتاد تا منم به خودم بیام و اولش سر سختیمو نشونش بدم و بهش رو ندم .
ادامه از نسریناون روز گذشت و همینطور روزهای دیگه. یه هفته ای بود که اونجا مشغول شده بودم. اشکان هم هر روز از مدرسه ، با سرویس ، میومد پیش من و شب با هم می‌رفتیم سرکار. تو این یه هفته من همش با چادر سر کار میرفتم و با سعید هیچ برنامه ایی نداشتیم . اشکان داشت از تعجب شاخ در میآورد. دو سه روز بود یا خودش کلنجار می رفت چیزی ازم بپرسه اما حرفشو میخورد. البته منم بهش رو نمی‌دادم. بعضی شبها داداش و شوهرم در مورد کارم ازم می‌پرسیدن که منم از راحتی کار می گفتم و اینکه سعیدی که قبلا رفیق داداشم و مهمون ما بود با سعیدی که الآن صاحبکارمه ، از زمین تا آسمون فرق داره . او محل کار سر سنگین و جدیه اما زمان استراحت میشه همون سعید همیشگی. یا این حرفها و چادری شدنم دو محل کار ، خیال اون دو نفرم راحت میشد که خبری نیست و‌ شک نمی کردن. البته بعضی روزها داداشم بعدازظهرها، از محل کارش میومد پیش ما. البته دو سه بار اومد دیگه نیومد. نصف ماه از کار کردنم گذشته بود و طبق معمول غروب شد و با پسرم رفتیم خونه. وارد خونه که شدیم اشکان : مامان یه سوالی میتونم بپرسم؟ ن : بپرسا : از وقتی رفتی پیش سعید سرکار ، چیزی شده؟ن : چه چیزی ؟ ا: چادر سرت میکنی ، تو و سعید با هم سر سنگینید انگار پیش غریبه کار می‌کنی. قبلا که سعید مغازه باز نکرده بود و خونه ما بود هر وقت از مدرسه میومدم خونه یه برنامه ای با هم داشتید. حداقلش این بود که با اون لباس چسبونات روی پای سعید بودی و در حال بوسیدن همدیگه. الآن که تو مغازه همیشه تنهایی. چرا هیچ خبری بینتون نیست انگار قبلا همدیگه رو نمیشناسید؟ن : اولا مگه تو فضولی ، دوما اون دوران رو فراموش کن ، سوما اونجا محل کارمه چیکار باید بکنیم. باید بکشم پایین بگم آقا سعید بیا منو بکن؟ خوب بی غیرت شدی واسه خودتا؟من مادرتم. انگار نه انگار دوست داییت منو میگایید. الآن اومدی میگی مامان ، چرا به دوست داییم ،‌کس نمیدی؟ ا: باشه بابا . من که چیزی نگفتمن : دیگه میخواستی بگی . بابات که اوسکوله ،حداقل اندازی داییت غیرت داشته باش. ا : من فقط تعجب کردم از اینکه قبلا همدیگه رو ول نمی‌کردید ، الآن انگار همدیگه رو نمی‌شناسید.ن : بسه دیگه بچه برو بشین سر درست تا من به کارهای خونه برسم. اشکان رفت تو اتاقش منم رفتم لباس خونه پوشیدم و رفتم مشغول تمیز کردن خونه و غذا درست کردن شدم. نزدیک پریودم بود اعصابم ضعیف شده بود. بدبخت پسرمم بد موقعی اون سوال رو از پرسید. کارهام که تموم شد با یه ظرف میوه رفتم تو اتاق اشکان تا باهاش صحبت کنم و از دلش دربیاره. بعد بهش توضیح دادم که منو سعید چه برنامه ای داریم و چکار می‌خوایم بکنیم. بازهم بهش خیلی تاکید کردم که حواستو جمع کن سوتی ندی.روزها می‌گذشت و منم روزهای آخر پریودیم بود . اعصابم سرجاش بود و کار رو هم یاد گرفته بودم. البته زیاد مشتری نداشتیم که همین باعث میشد من راحتتر رو کار سوار بشم. بالا رو راحت میچرخوندم و پایین هم که مشتری کمی بیشتر بود خود سعید میچرخوندم. بعضی مواقع میومد بالا یه سری میزد بهم. یه روز که اومد بالا ، منم چادرمو برداشته بودم. یه مانتوی جیگری با شلوار ساده مشکی تنم بود و یه مغنعه سرم. البته تو این مدت بارها وسط روز سعید اومده بود بالا و‌ منو با مانتو دیده بود. اما اون روز اون مانتو بدجور به بدنم نشسته بود و با توجه به سایز باسنم احساس کردم توجهش جلب شده. اومد و چند دقیقه با هم حرف زدیم و در مورد کار بهش توضیحاتی دادم. بعد قرار شد جامونو عوض کنیم که بشینه پشت سیستم و گزارش روزهای قبل رو از نرم افزار بگیره. تا اومدم برم عقب ، احساس کردم سریع رفت از پشت سرم رد بشه . مجبور شدم برم جلو. در حالی که از پشت سرم رد میشد دستش جوری تو جیبش بود که شستش از جیبش بیرون بود. از بس معذب بودم که از پشت سرم رد میشه انگار یه ساعت طول کشید. قبلا پیش اومده بود که به خاطر کون گندم بعضی از مردها و پسرهای سعی کنن از پشت سرم رد بشن و انگولکم کنن یا به بهانه شلوغی خودشون رو بچسبونن به کونم و ازم فیض ببرن. منم از ترس‌آبرو مجبور بودم طاقت بیارم. سعید که از پشتم رد شد انگشت شصتش احساس کردم داره مالیده میشه به کونم. یه مقدار هم معذبتر شدم و هم کمی حشری شده بودم. جلوتر هم نمی‌تونستم برم چون چسبیده بودم به میز . حالم بد شده بود. بیشتر ناراحت بودم. سعید که رسید پشت میز ، به بهانه دستشویی رفتن سریع از اونجا دور شدم و وارد سرویس شدم. تو آینه خودمو نگاه کردم . خیلی وقت بود با شوهرم سکس نداشتم. تمام احساساهای دنیا درون من جمع شده بود. احساس ناراحتی ، کمی لذت ، تنفر زیاد و نا امیدی. میخواستم برم بیرون وسایلمو رو جمع کنم برم خونه اما یادم اومد به این کار نیاز دارم. یه آب به صورتم زدم و رفتم بیرون. دو روز بعد پریودم تموم شده بود و سعید طبق معمول اومد بالا با هم صحبت کردیم. این دفعه مهربونتر باهام صحبت کرد و در مود خانوادم پرسید که چون قبلا اینطوری باهام صحبت نکردن بود تعجب کردم اما به سوالتش جواب دادم.بعد از اتمام حرفهام دوباره همون حالت تکرار شد. اما ایندفعه با سرعت کمتری از پشت سرم رد شد . یه چیزی به باسنم مالیده شد اما مطمئنم انگشتای لاغرش نبود. یه چیز بزرگتر و گرم . لال شده بودم . نمی‌دونستم چیکار کنم. به صاحبکارم نمی‌تونستم فحش بدم. خجالت می‌کشیدم و استرس داشتم . مثل بقیه مواقع که این اتفاق برام جاهای شلوغ نیفتاد. اما ایندفعه فرقش این بود که صاحبکارم و تو‌ محل کارم این اتفاق داره میوفته. قشنگ از لپ کون چپم تا وسط لمبرهای کونم و لپ کون راستم مالید و رفت. فقط چشمهامو بستم و منتظر بودم این لحظات عذاب آور تموم بشه. وقتی رسید پشت کامپیوتر نشست رو صندلی ولی من همچنان با چشمهای بسته ایستاده بودم. به خودم اومدم دیدم داره صدام می‌کنه. س : خانم …. خانم …‌‌ به خودم اومدم و با صورت سرخ شده جواب دادم ن : بببب بله چیزی فرمودید؟ س : گفتم چرا ایستادید؟ بفرمایید بنشینید. مرتیکه هیز . به جوری قیافش خونسرد بود که انگار نه انگار دو دقیقه پیش خودشو کامل مالوند به من و فیض کامل برد. وقتی نشستم رو صندلی از خونسردی بیش از حدش احساس کردم اشتباه کردم و خیالاتی شدم.یه لحظه به جلوی شلوار پارچه ای که تنش بود دقت کردم دیدم نه اشتباه نکردم . آلتش بزرگ به نظر می‌رسید.
ادامه از نسرین
وقتی چشمم به کیرش افتاد یاد زندگی مزخرف با شوهرم معتادم افتاد ( قرار بود نسرین نقش زنی رو بازی کنه که شوهرش معتاده) که وقتی معتادم نبود مالی نبود چه برسه به الآن . البته کیرش راست میشدها اما زیاد بزرگ نبود منم مال مرد دیگه ای رو ندیده بودم که بدونم باید اندازش چقدر باشه ،‌ فقط تو فیلم سوپر دیده بوده. خلاصه اینکه موقعی که شوهرم سالم بود می‌تونست ارضام کنه اما تو این یک ساله که
متوجه اعتیادش شدم همش حسمو سرکوب کردم. با اینکه یکبار ترک کرده بود اما باز رفت سراغش من ازش ناامید شدم اما به خاطر حرف مردم مجبور بودم بسازم و فکر طلاق رو از سرم بیرون کنم . چند بار هم پیش اومد که توسط مردا و پسرای تو خیابون انگولک و مالونده شده بودم . با اینکه سکس نداشتم و خیلی حشری بودم اما دندون رو جیگر گذاشته بودم. بعدم تصمیم گرفتم به خاطر گندگی سینه و باسنم ، چادر سرم کنم که حداقل کمتر مورد توجه قرار بگیرم . اما حالا صاحبکارم بهم نظر پیدا کرده بود. نمی‌دونستم چکار کنم. مجبور بودم کارمو حفظ کنم. اما نمیخواستم خودمم ول کنم. میترسیدم دیگه اینجا نتونم خودمو کنترل کنم . میترسیدم حشر زیاد و نداشتن سکس کار دستم بده.
فردا اون روز بازم اون اتفاق تکرار شد اما من به جای اینکه برم جلو تا از پشت سرم رد بشه ، رفتم کنار تا بره پشت کامپیوتر. یه نگاه بهم کرد و رفت تا گزارششو بگیره. کارش که تموم شد نشست همونجا و با هم در مورد کار حرف زدیم .
س : نسرین خانم میخواستم یه چیزی بگم
ن : در مورد چی ؟
س : ببینید شما اینجا با خانومها سر و کار دارید و بعضی مردم عقلشون به چشمشون هست. یه مقدار باید به ظاهرتون برسید
ن: من که همیشه لباس مرتب میپوشم؟
س : اینو قبول دارم اما یه مقدار هم باید آرایش کنید. یه جز من هم هیچ مردی این بالا نمیاد که بخواد براتون مشکل ایجاد بشه.
میخواستم بگم من از تو بیشتر میترسم تا مردهای دیگه اما گفتم
ن : راستش شوهرم حساسه و اگر ببینه که خیلی به خودم میرسم دیگه نمیزاره بیام سرکار. منم نمیتونم اینکار رو از دست بدم
س : مشکلی نیست میتونید بیاید اینجا و اینکارها رو انجام بدید . اون اتاق که اون گوشه هست هم میدم به شما که هم وسایلتون رو بزارید و هم قبل از شروع کار همونجا خودتون رو آماده کنید.
چاره ای نداشتم . اینقد این حرفها رو جدی و دستوری گفت که اگر زیاد مقاومت میکردم ، ممکن بود عذرم رو بخواد.
ن : چشم .ممنون
س : الأنم وقت ناهار و استراحته . هر وقت استراحتم تموم شد صدام کنید که بیام با کمک هم اونجا رو خالی و مرتب کنیم .
ن : چشم حتما.
یه دفعه از جاش بلند شد تا بخوام برم کنار اومد پشت سرم که رد بشه بره. دوباره هم حالت دیروز پیش اومد. این دفعه به بهانه کم بودن فضا بیشتر بهم چسبید و چند ثانیه هم مکث کرد و رد شد. با اینکه کوتاه بود اما قلبم داشت میومد تو دهنم . واااای خدا اینو دیگه چیکارش کنم. قشنگ سفتی کیرشو پشتم احساس کردم . دوباره یاد محرومیتم و شهوت زیادم افتادم. وقتی داشت می‌رفت پایین برگشت سمت منو و انگار میخواست چیزی بگه اما حرفشو خورد. منم نظرم به جلوی شلوارش و برآمدگیش جلب شد. وقتی رفت پایین احساس چندگانه ای ناراحتی ، حشریت ، ملامت و … برام پیش اومد. طوری که نه غذام. تونستم درست بخورم و نه استراحت حالیم شد. هر چند که خسته هم نبودم. اون روز پنجشنبه بود و مدرسه هم تعطیل بود.
بعد از دو ساعت دوباره آقا سعید اومد بالا
س : خوب نسرین جان . اومدم که بریم سراغ انباری و مرتبش کنیم.
نسرین جان ؟ یادم نمی‌ومد بهش اجازه داده باشم اینطوری خطابم کنه . اما مثل اینکه با نگاهی که به جلوی شلوارش انداختم این مجوز رو بهش داده بودم. چیزی نگفتم و رفتم سمت اون قسمت مغازه که گفته بود انباری هست. یه قفل آویز داشت که کلیدشو از جیبش درآورد و بازش کرد. در انباری که باز شد یه اتاقک بود که نه خیلی کوچیک بود و نه بزرگ اما پر از جنس بود.
س : نسرین جان میشه بری داخل و جنسها رو بدی به من تا بزارم روی بالابر. اون بسته بزرگها رو هم هل بده بلند نکن که کمر درد میگیری.
چرا اینقدر باهام مهربون صحبت میکرد. مثل مردی که با همسرش داره حرف میزنم.
چیزی نگفتم و از جنس‌هایی که روی طبقه ها بود شروع کردم. اونا که تموم شد رسیدم به جنسای روی زمین . برای اینکه برشون دارم باید دولا میشدم. سختم بود اما دوبار اون حس اومد سراغم و یه مقدار هم کرمم گرفته بود و هم میخواستم ببینم دولا که میشم میخواد چیکار کنه. دوباره مثل دیروز وقاحت به خرج میده و خودشو به من میمالونه یا نه؟
تازه دیروز من صاف وایساده بودم. رفتم ته انبار و دولا شدم تا اولین بسته رو بهش بدم. حس کردم بهم نزدیکه اما کمی باهام فاصله داشت.بسته رو بلند کردم و دادم بهش و گذاشت کنار. دوباره که دولا شدم احساس کردم از سری قبل نزدیک تره اما بازم کمی فاصله بینمون بود. بار سوم که دولا شدم حس کردم چسبیده بهم . همون حس دو ساعت پیش اومد سراغم اما ملامت و ناراحتیم کمتر و حشرم بیشتر بود. قشنگ خودشو به بهانه اینکه این بسته سنگین تره بهم چسبوند و مالوند. بعد از چند ثانیه ازم جدا شد و گذاشت کنار. دوبار دولا شدم و اینبار محکم چسبید به پشتم و با دو دستش دو طرف باسنمو گرفت
س : نسرین جان نمی‌خواد اینا رو بلند کنی . همون طوری با دستت حول بده عقب تا من بزارمش بیرون
ن : ممکنه پایین مشتری بیاد شما برید من خودم اینا رو حول میدم بیرون.
س: مشکلی نیست . این وقت روز مشتری نداریم . در پایین رو هم قفل کردم. کرکره هم تا نصفه پایینه. نگران نباش.
با این حرفش بهم فهموند که قرار نیست کسی مزاحم خلوتمون بشه. قشنگ گرمای کیرشو دم کون گوشتیم احساس میکردم و دوست نداشتم ازم جدا بشه اما همچنان کمی حس نارضایتی هم داشتم. بیشتر جنسای جلومون ، حالا جمع شده بودند پشت سرمون . برای چند دقیقه ازم جدا شده تا اونها رو بزارن رو بالابر. همین چند دقیقه باعث شد از اون گرمای مطبوع محروم بشم. داشتم نگاهش میکردم ببینم کی اونا تموم میشه و میاد سمتم. تا اومد سمتم لبخندی رو لبش بود که نشون میداد میخواد بهم آرامش بده. برگشت پشتمو بهش کردم و دوباره دولا شدم و اونم دوباره دو طرف باسنمو گرفت. اینبار اما بی حرکت نبود و خودشو به سمت بالا و پایین حرکت میداد. احساس کردم زیر کیرش رو به شکاف باسنم میماله. دیگه امپرم زده بود بالا. برای دو دقیقه هیچ جنسی رو عقب حول ندادم و خودمم خیلی ریز باسنمو میمالیدم به کیرش. بعد دوباره ادامه دادم تا جنسها تموم شد اما اون به کارش ادامه داد تا اینکه یه دفعه زنگ موبایلم ، منو به خودم آورد. انگار از بالای ساختمون پرت شدم پایین. تموم بدنم می‌لرزید. فورا اتاقک رو ترک کردم و رفتم سمت کیفم که موبایلم توش بود. برش داشتم و اومدم جواب بدم اما صدام در نمیومد. خیلی هم می‌لرزید.قطعش کردم .
سلام دوست عزیز واقعا خوشحالمون کردی فقط تو رو خدا سریع برو جلو و باز نسرین رو با لباس سکسی نشون بده خواهش میکنم سریع تر بنویس من منتظر ادامه داستان زیبا و جذابت هستم .خسته نباشی
ادامه از نسرین
چند دقیقه صبر کردم تا به خودم مسلط بشم بعد ببینم کی بوده تا جواب بدم . داشتم به خودم دلداری میدادم که اتفاقی نیفتاده چرا دست وپاتو گم کردی . تو که تجربشو داشتی قبلا‌ و بارها تو جاهای شلوغ مالوندن بهت. اینم همونه دیگه
نه من خودمم تحریک شدم و همکاری کردم باهاش. خوب که چی همکاری کردی که کردی . تو هم نیاز داری دیگه . نه من نباید تن میدادم
برو بابا . موقعی همکاری به حساب میاد که اجازه سکس کامل داده باشی. تو که خیلی وقته سکس کامل نداشتی پس نگران نباش. ولی اگر سینه هامو مالوندن بود دیگه کلا وا میدادم و …
گوشی رو برداشتم و نگاه کردم ببینم کیه. اینقدر حول شدم که حتی دقت نکردم ببینم کی تماس گرفته. شماره خونه افتاده بود. زنگ زدم . بعد از چند بوق جواب داد.
اشکان : سلام مامان . چرا قطع کردی؟
ن : سلام پسرم . دستشویی بودم نمی‌تونستم جواب بدم چی شده؟
ا : مامان حوصلم سر رفته نمیای خونه؟
ن : همین؟ . فکر کردم چیزی شده. میام حالا
ا : باشه .فقط میتونی زودتر بیا خسته شدم از تنهایی
ن : باشه پسرم سعیمو میکنم . حالا برو استراحت کن و درساتو بخونید تا بیام.
گوشی رو قطع کردم و نشستم باز با خودم کلنجار رفتن. واااای حالا چیکار کنم. میترسم دیگه با این مرتیکه تنها بشم .این دفعه دیگه امون نامیده. فکر کنم لختم کنه دیگه.
وای وای نسرین چقدر خری تو. اینکه همین اول نمیاد بگه لخت شو بکنمت که . اول سعی می‌کنه حشریت کنه. بعد دید چراغ سبز نشون میدی کم کم سعی می‌کنه مختو بزنه. خوب وقتی میماله به کونمو بغلم می‌کنه منم چیزی نمیگم تازه همکاری هم میکنم یعنی چراغ سبز دیگه.
خوب اصلا که چی مگه شوهرت معتاد نیست ؟ رمق نداره تو رو ارضا کنه. یه بار راه بیا با این یارو . این وسط تو هم کمبودهات برطرف میشه
تازه اگر خوب بهش حال بدی شاید باعث بشه برای نگه داشتنت هواتو داشته باشه. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی
خفه خفه شو. کثافت من مگه هرزه ام. مگه جنده ام. من شوهر دارم.
اسکول اون که شوهر نیست بودن و نبودنش چه فرقی داره ؟ مگه ترکش ندادی ؟ آدم شد؟ د نشد دیگه. اون دیگه به درد تو نمیخوره احمق جان. به فکر خودتم باش
برو گمشو تو تا از من یه جنده هرجایی نسازی ول کن نیستی.
برو بابا اسکول از من گفتن بود.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم پاشدم و چادرمو سرم کردم و کیفمو برداشتم و رفتم سمت پایین.
ن : آقای … میتونم برم خونه؟ پسرم و شوهر خونه تنهان. نگران پسرمم باید زود برم.
س : اولا که اسمم سعیده . میتونی به اسم کوچیک صدا کنی نسرین جان. دوما مگه نمیگی شوهرت خونست دیگه نگران چی هستی؟ باش تا اتاقک انباری رو مرتب کنیم.
ن : آخه نمیتونم پسرمو با شوهرم خونه تنها بزارم.
س : چرا ؟
ن : نمیتونم الآن بگم شاید بعداً براتون تعریف کردم جریان زندگیمو.
س : باشه حالا که اصرار داری برو. مشکلی نیست. اگرم مساعده خواستی بگو بهم ‌‌ نگران هیچی نباش. خودم هواتو دارم. دوست ندارم کمبودی احساس کنی؟
تو چشمهای هم نگاه میکردیم. حرفاش محبت آمیز بود اما چون خودم احساس گناه میکردم نگاهاش اذیتم میکرد.فکر کردم با نگاهش داره میگه اینو نگاه چه چادری سرش کرده جنده خانم. انگار نه انگار چند دقیقه پیش تو اون اتاقک برام قمبل کرده بود و منم داشتم میمالیدم به کون نرمش.اعتراضی که نکرد هیچ تازه خوشش اومده بود و همکاری میکرد.
فورا خداحافظی کردم و زدم بیرون به سمت خونه. هوا خنک بود و نسیمی که به صورتم میزد کمی حالمو بهتر کرده بود.رسیدم خونه و بعد از اینکه به اشکان سر زدم ، رفتم حموم. خیلی حالم خراب بود. شب جمعه بود و من گفتم امشب به شوهرم گیر میدم تا ارضام کنه. تا شب همه کارهای خونه رو انجام دادم و یه شام خوب هم درست کردم. شب که شوهر و داداشم اومدن دور هم شام و میوه و چای هم خوردیم و یه مقدار نشستیم صحبت کردن و تلویزیون دیدن. منتظر بودم زودتر با حمید برم اتاق و کارمونو شروع کنیم. داداشمم گفت که باید برای چند روز بره شهرستان پیش بابا اینا. خلاصه پسر و داداشم رفتن تو اتاق بخوابن. منم رفتم تو اتاق خودمو آماده کنم برای یه سکس درست و حسابی.
وقتی حمید اومد و منو با اون وضع دید که امادم گفت
ح : چه خبره امشب ؟چه‌کردی با خودت؟
ن : خوب شب جمعست دیگه باید خودمو آماده میکردم برای شوهر جونم.
ح : با اینکه خیلی امروز خسته کننده بود اما نمیشه از این موقعیت گذشت.
پرید رو تخت و شروع کردیم لب و لب بازی و مقدمات رو انجام دادیم. البته کلا حمید هیچوقت زیاد اهل مقدمات نبود.خلاصه کار شروع شد و حمید کیرشو کرد تو کوسم و شروع کرد تلمبه زدن. چند تا بیشتر کمر نزده بود که احساس کردم داره ارضا میشه. تا اومدم بگم الآن نه صبر کن من بیام دیدم آبش پاشید تو‌کوسم. آه این دیگه چه سکسیه ما داریم. مرتیکه بی بخار انگار واقعا عملیه. زود ارضا میشه . اعصابم بهم ریخته بود . یه خورده سرش غر زدم و رفتم حموم . از حموم که اومدم دیدم عین مرده ها افتاده. گفتم خاک تو سرت حمید. به تو هم میگن شوهر؟ اگر جنده بشمم کسی حق نداره بهم چیزی بگه با این شوهر اسکول و مفنگی.‌ منو بگو چقدر امروز خودمو سرزنش کردم. شیطونه میگه همین الآن برو تو خیابون و اولین مردی که دیدی رو بکش رو خودت بلکه ارضات کنه.
فرداش جمعه بود و منم اصلا حوصله نداشتم . سرمم درد میکرد یه خاطر ارضا نشدم. هیچکس رو ندارم باهاش درد دل کنم. خسته شدم از این زندگی و شوهر به درد نخور. تا شب همینطوری گذروندم و شبم زود خوابیدم تا فردا بشه و زدتر برم سر کار تا از فکر این زندگی نکبتی در بیام. صبح داداشم آژانس گرفت منو رسوند سر کار و خودشم رفت ترمینال تا بره شهرستان. وارد مغازه شدم.
س : سلام نسرین جان . خوبی عزیزم؟
ن : سلام آقا سعید. ممنون
یه جوری میگه عزیزم انگار عشقشم واقعا. نمیدونم چرا اینقدر باهام مهربون شده؟
س : نسرین جان صبحانه که نخوردی ؟ بیا بیا بشین با هم یه صبحانه بزنیم بعد مشغول کار شیم
ن : نه مرسی شما بخورید من میل ندارم
س : بیا دیگه عزیزم. دوست ندارم باهام تعارف کنی.
ن: آخه
س : آخه نداره خانمی.
ن : پس بزارید برم بالا کیفمو چادرمو بزارم بیام
س : باشه عزیزم منتظر میمونم
رفتم بالا . نمیدونم دلیل این حرفهای محبت آمیزش چی بود . همش میگفت خانمی و عزیزم و نسرین جان. خودمو تو آینه برانداز کردم خیلی صورتم داغون بود. شبش دیر خوابم برده بود. یه مقدار آرایش کردم و چادرمو برداشتم. بالاخره یکی پیدا شده بود تو این زندگی کوفتی با محبت باهام صحبت کنه. هر چند که فکر میکردم برای خودش داره سینه میزنند اما همینم بالاخره برام کم نبود . همون مانتو جیگری رو پوشیده بودم با یه شلوار مشکی ساده که جذب بدنم شده بود. رفتم پایین. سعید تا منو دید یه سوت زد و شروع کرد ازم تعریف کردن.
س : وااای اینجا رو ببین انگار قراره امروز با یه فرشته صبحونه بخوریم
ن : ممنون . نگید تو رو خدا .شرمنده میشم.
س‌: این حرفا چیه شرمنده کدومه. واقعا ….
بقیه حرفشو قورت داد. رفتم جلو دیدم عجب میزی چیده. کاری که شوهرم یه بار هم نکرده بود.نیرو ، خامه و‌عسل ، مربا ،‌نون تازه. همه غصه هامو فراموش کرده بودم. سعید انگار برام جذابترین مرد دنیا بود. هر چند سخت بود باهاش راحت باشم اما دیگه برام سنگ تموم گذاشته بود. نمی‌دونستم چطوری جواب این همه محبتشو بدم.یعنی میدونستم اما نمی‌تونستم خودمو راضی کنم.
ادامه از نسرین
موقع خوردن صبحانه ، با هم حرف می‌زدیم. سعید خیلی سعی میکرد با حرفاش منو بخندونه. منم اولش با لبخند و بعد با خنده جوابشو میدادم. بعضی مواقع هم واسش عشوه های مردکش میومدم. محو چشمام شده بود.‌ احساس میکنم تو یکی از عشوه هام بدجور دلشو لرزوندم.صبحانه خوردنمون تموم شد.
س : یه سوال میشه بپرسم؟
ن : خواهش میکنم . بفرمایید
س : دیروز وقتی داشتی می رفتی گفتی پسرت پیش شوهرته اما نگرانشی ، چرا؟
ن : راستش چی بگم؟ اینم از شانس ماست دیگه
س : یعنی چی؟ لطفاً بیشتر توضیح بده
ن : آخه … آخه شوهرم معتادم. از این مواد مخدرهای صنعتی می‌کشه. بعضی وقتا دیوونه میشه. میترسم با پسرم تنهاش بزارم بلایی سرش بیاره.
س : چرا ترکش نمیدی؟
ن : ترکش دادم اما بعد از مدتی دیدم بازم شروع کرده. نمیدونم چیکار کنم. از طرفی باید بیام سر کار . واسه همین یه پسرم گفتم بعد از مدرسه بیاد اینجا و شب با هم بریم خونه که خودمم باشم. اما پنجشنبه ها که پسرم مدرسه نداره میمونه پیش شوهرم. میترسم توهم بزنه بلایی سر بچم بیاره
سعید شروع کرد دلداری دادن.
س : امروز صبح که اومدی سر کار حس کردم خیلی داغونه. سعی کردم یه مقدار از اون حالت درست بیارم.
ن : ممنون آقا سعید. شما خیلی مهربونه
س : بازم گفت آقا سعید. چرا اینقدر با من رسمی حرف میزنی؟
ن : آخه اینجا محل کاره . شما هم صاحبکارم
س : این فکرها رو از سرت بیرون کن. از این به بعد ما مثل دو تا دوست با هم کار می کنیم. من دیگه رییست نیستم. رفیقتم؟ متوجه شدی؟
ن : چشم آقا سعید
س : باز گفت آقا سعید. بگو سعید. سعید خالی
ن : چشم سعید جون
س : جووون چه سعید جونی گفتی . دلمو لرزوندی
با یه ناز زنونه زیاد بهش لبخند زدم
س : از این به بعد هر کمبودی که تو زندگی با شوهرت داری خودم جبران میکنم. حیف تو نیست؟
ن : مرسی . اما من کمبودی ندارم.
س : داری از چشمات میخونم
ن : تو چشمام چی رو می‌خونی
س : یه دنیا غم.مقدار زیادی کم توجهی.
نمی‌دونستم چی بگم . اینقدر غمگین بودم که اینو چشمام فریاد میزد. یاد کمبود هام ، بی توجهی و محبت مکردنهای شوهرم افتادمدو دقیقا یه مرد غریبه اینو از تو چشمام خونده بود و می‌خواست کارهایی که وظیفه شوهرمه رو اون انجام بده. آگاهانه تو این راه افتادم اما نمی‌تونستم از توش دربیاورد. شایدم نمیخواستم. منم زنم . آدمم . آدم بی محبت نمیتونه زندگی کنه. به یه مرد واقعی احتیاج داشتم که بتونم بهش تکیه کنم. محبت بگیرم و محبت کنم. براش ناز کنم و نازمو بخره. چیزهایی که ناراحتم می‌کنه رو ازم دور کنه. من به یکی مثل سعید نیاز داشتم. اما چیکار باید میکردم. من زیاد اونو نمی‌شناختم. تقریبا یکماه بود اینجا مشغول بودم. آشنایی بهش نداشتم. شاید این محبتهاش برای این بود که منو بکشه زیر خودش و بعد از اینکه کام دلشو ازم گرفت ، بزنه زیر کونمو از اینجا بیرون کنه. باید بیشتر میشناختمش . اگر راحت بهش پا بدم ، به همین راحتی هم می‌زاره منو کنار. اما حشرمم داشت بهم فشار می‌آورد. یادم نمیاد کی آخرین بار کی توسط شوهرم ارضا شدم. اما باید جلوی خودمو می‌گرفتم یا حداقل اجازه میدادم مثل دیروز کمی بمالدم تا ارضا بشه و ببینم وقتی حس جنسیش ارضا بشه بازم با من همین طوریه یا ازم فاصله میگیره. باید به خودم وقت میدادم . اما نه دلم دعا میکردم تحت هر شرایطی همینطوری بمونه تا بتونم بهش دل بدم. خیلی جذبش شده بودم و کمی دلمو به دست آورده بود.
ن : سعید جان من با اجازه برم اتاقک بالا رو مرتب و تمیز کنم . مرسی که اونجا رو دادی به من
س : خواهش میکنم خانمی . این حرفا چیه . منم برم مواد شوینده بخرم بیام کمکت.
ن : نه عزیزم . به تو زحمت نمی‌دم . خودم انجامش میدم.
س : زحمت چیه؟ من از این به بعد دیگه تو هیچ کاری تنهات نمی‌ذارم. مثل کوه پشتتم.
ن : مرسی . خیلی مهربونی
با ناز و عشوه از جام بلند شدم و راهمو گرفتم به سمت بالا.
مانتومو درآوردم که کثیف نشه و یه دستمال دور صورتم پیچیدم و رفتم تو اتاقک. شروع کردم جارو کشیدن. مشغول کار بودم که متوجه سعید از پشت سرم داره میاد.
س : بیا خانمی . اینم از مواد شوینده .
تا رسید بهم و وارد اتاقک شد منو با یه تاپ و شلوار پارچه به تن دید. محو تماشای بدنم شد. بدنم گوشتی سفید بود و باسنمم گنده. البته قبلاً از باسنم حسابی فیض برده بود و از رو مانتو کیرشو مالوندهدبود بهم اما الآن داشت بدون مانتو منو میدید. بعد از چند دقیقه برانداز کردنم اومد سمتم. روبروم وایساده. سرمو انداخته بودم پایین . با دستش صورتمو آورد بالا و تو چشمام خیره شده. نگاهش خیلی نافذ بود. خیلی محکم و مردونه. دلم داشت می‌لرزید. دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبوند به خودش. دوباره به چشمهای هم خیره شدیم. لباشو آورد جلو و چسبوند به بیام. نمی‌تونستم جلوشو بگیرم. شایدم نخواستم . اما حسمون تو گره خورده بود. چند تا بوسه به لبهای هم هدیه دادیم. یعنی منم همراهیش کردم. یه دفعه به خودم اومدم.
ن : سعید جون میشه این بسته ها رو بزاری بیرون. اینا از دیروز جا موندن.
س : آره آره بده. مثل پریروز هولشون بده بیاد که بزارم بیرون.
مثل پریروز ؟ ای ناقلا میخواست بازم بمال بمال راه بندازه.
منم دوباره دولا شدم و بسته ها رو هول دادم عقب. اما اون دفعه مانتو تنم بود و اینبار نه . دوباره نزدیکم شد. دستاشو انداخت دور باسنمو منو به خودش چسبوند. دوباره کیر شق شدشو پشت کونم احساس کردم. یه مقدار مالوند ازم فاصله گرفت. فکر کردم عذاب وجدان گرفته بی خیالم شده ام کمتر از یک دقیقه بعد دوباره بهم چسبید. احساس کردم کیرشو تو شلوار جابجا کرده. شروع کرد مثل دفعه قبل درازای کیرشو رو شکاف کونم مالوندن. بعد دوباره فاصله گرفت اما ایندفعه سریعتر حس کردم نو کیرشو داره به شکاف کوسم که لای پام قابل دیدن بود فشار میده. سریعتر از چیزی که اگر کنم حس حشر اومد سراغم و از مالید شدن کیرش و به کوسم از رو شلوار داشتم حال میکردم. زمان از دستم در رفته بود . نمی‌دونستم چقدر گذشته اما حس ارضا اومد سراغم . خودمم شروع کردم به بالا پایین کردن باسنم که سریعتر ارضا بشم. اینقدر این کار رو ادامه دادیم که یه دفعه احساس کردم یه چیزی از سر دلم خالی شد. آره خودش بود . ارضا ، اونم شدید و بعد از مدتی طولانی. همون جوری موندم تا اونم کارش تموم شده. بعد از مدت کوتاهی حس کردم که حرکاتش سریعتر شده و بعد یه دفعه بی حرکت شد فهمیدم ارضا شده. همون طوری که از پشت بغلم کرده بود بلند شدم ایستادم.‌صورتمو به سمتش برگردوندم و بهش نگاه کردم. از چشماش تشکر رو موندم. دوباره لباشو چسبوند به لبام و شروع کرد به خوردن. منم همراهیش کردم. بعد از هم جدا شدیم. دوباره دولا شدم و بسته ها رو هول دادم عقب.‌ ارضا شده بودم و حسم پریده بود. خجالت کشیدم برگردم سمتش. فقط حس کردم بسته ها رو دونه دونه برداشت و برد گذاشت رو بالابر. داشت می‌رفت بیرون
س : نسرین جون اگر کمک خواستی صدام کن. من اینها رو بزارم پایین بیام .
ن : نه مرسی سعید جون . بقیش کار خودمه.
رفت و من موندم. یه دست به پشت باسنم کشیدم دیدم شلوارم خیسه. اونم انگار خیلی وقت بود ارضا نشده بود. خیلی ازش آب رفته بود. با اینکه شلوار تنش بود بازم شلوار منو خیس کرده بود. یه لبخند از سر رضایت زدم و شروع کردم اتاقک رو تمیز کردن.
ادامه از نسرین
تمیز کردن اتاقک تموم شد و اومدم بیرون تا یه مقدار استراحت کنم. یاد کارهایی که اجازه دادم سعید باهام انجام بده افتادم. سایز کیرش هم برام خیلی جالب بود. به حدی که دوست داشتم بیاد بالا با دستای خودم کیرش رو از شلوار دربیارم وسایزشو ببینم. دوباره حشرم زد بالا .خیلی هوسی شده بودم. اینقدر که یادم نبود مانتومو نپوشیدم. راستش بدم نمیومد با اون لباسا دوباره منو ببینه تا ببینم دوباره کیرش بلند میشه یا نه. حس خوبی بهش پیدا کرده بودم . مهربونی این چند روزش بر خلاف جدی و خشک بودن اولیه. اینکه داشت احساس خرج میکرد برام. حشری بودنش و از هم مهمتر داغی و سایز کیرش که دم کونم حسش کردم. تو همین فکرا بودم که صدایی منو به خودم آورد
س : نسرین جون خسته شدی عزیزم؟
ن : بله ؟ نه نه . مشکلی نیست . یعنی زیاد خسته نشدم
س : نه عزیزم امروز خیلی کار کردی . معلومه خسته ای
ن : نه طوری نیست. دیگه از این کارها تو خونه زیاد انجام دادم.
تو همین حرفا بودیم که دستاشو رو سرشون هام حس کردم. دستای قوی و مردونه که داشت ماساژم میداد
ن : نه تو رو خدا زحمت نکشید. خجالت میکشم
س : زحمتی نیست. میخوام خستگیتو برطرف کنم.
چند دقیقه همینطوری ماساژم داد که اومد سمت راستم و همونطوری که ماساژم میداد تو چشمام نگاه کرد. حس کردم مسحور چشماش شدم. نمیتونستم از جام تکون بخورم. بعد با انگشت شصتش شروع کرد به آرومی نرمه گوشمو مالوندن. حس شهوت داشت بر میگشت به وجودم. دلم میخواست داد بزنم چی کار میکنی مرتیکه من یه زن شوهر دارم. اما نمیتونستم. بعد دوباره رفت پشت سرم و شروع کرد با ملایمت بازوهامو مالوندن. حس سبکی زیادی بهم دست داد. پشتی صندلی مزاحم بود. خیلی دلم می خواست از پشت بغلم کنه. انگار صدای قلبمو شنید.
س : نسرین جون میشه از جات بلند شی؟
بدون هیچ حرفی بلند شدم .
س : دستاتو بزار روی پیشخون
همین کارم کردم. شروع کرد دوباره سرشونه هامو مالوندن و البته حس چسبیدن کیرش به کونم . از مالوندن شونه هام دست کشید و دستاشو حلقه کرد دور شکمم و خودشو محکمتر بهم چسبوند. احساس یه پرنده ضعیف رو داشتم که تو چنگال پرنده شکاری اسیره و هیچ راهی جز تسلیم شدن نداره.
یه دفعه حس کردم شالمو از روسرم برداشت و انداخت رو صندلی . شروع کرد گردنم و نرمی گشومو خوردن. هیچ وقت این کارها رو با شوهرم تجربه نکرده بودم. خیلی برام تازگی داشت . البته بگم ها شروع قبل از اعتیادش منو زیاد
ارگاسم کرده بود و راضی بودم اما این کارها رو واقعا برام انجام نداده بود. یکی از دستاشو آورد بالا و یکی از سینه هامو گرفت تو دستش. دم گوشم گفت : خانمی عجب سینه های درشتی داری؟ خیلی باحالن
بعد شروع کرد هر دو تا سینه هامو با دست مالوند. البته از روی تاپم. یه دفعه برم گردوند. تو چشمام نگاه کرد و لباشو چسبوند به لبهام. دیگه هیچی برام مهم نبود فقط این لجظه و لذتی که داشتم تجربه میکردم برام مهم بود.
شروع کرد به خوردن لبهام و البته منم همراهیش میکردم. تو ذهنم اومد محبتای این چند روزه مخصوصا امروزش رو جبران کنم. این حس شهوتی که خیلی وقت بود ازش محروم بودم رو هم بهم چشوند. لبامو ازش جدا کردم. فکر کرد ناراحت شدم. یه مقدار با دستم که گذاشتم رو سینش هولش دادم عقب. نشستم جلو مردی که شوهرم نبود اما بیشتر از اون بهم توجه و مهربونی میکرد. رو زانو هام نشسته بودم و در حالی که به چشماش خیره بودم ، زیپ شلوارشو کشیدم پایین. حس جندگی بدی بهم دست داده بود . حسی که تا حالا تو خودم ندیده بودم و فکرشم نمیکردم ببینم. دست کردم تو شلوار و شرتش که هنوزم به خاطر ارضا شدنش خیس بود. کیرشو لمس کردم و دستمو دورش حلقه کردم و به سرعت از تو شلوارش در آوردم. واااای چی میدیدم . یه کیر سیاه و کلفت و دراز . از فاصله ای که صورتم با کیرش داشت ، بوی منی رو حس کردم. اگر به این درجه از شهوت نرسیده بودم از این بو حالت تهوع بهم دست میداد اما الآن حشری تر از این حرف بودم. تا این صحنه ها رو دید انگار کیرش شق تر شد. رو به بالا و شق و رق وایساد کیرش. تمام رگهای متورم شدش رو میدیدم. صلابت زیادی برام داشت .واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. با دستم سرشو آوردم پایین و به کله کیرش نگاهی کردم و بوسه ای بهش زدم . وایییی که همه چی این آدم مردونه بود . کیرش از همه جاش مردونه تر. معطل نکردم و کله کیرش رو کردم تو دهنم. یه مقدار کلشو مکیدم و
تا جایی که دهنم باز میشد باز کردم و کیرشو کردم دهنم. خیلی حال میداد. شروع کردم تو دهنم عقب جلو کردن.
اختبار این بازی سکس دست من بود حالا و اونم فقط به کارهای من نگاه میکرد. انگار داشت با خودش میگفت این دیگه کیه از یه زن چادری و محجبه تبدیل شده به یه پورن استار. اما برام مهم نبود چی فکر میکنه. من چشمامو بسته بودم و داشتم ساک میزدم و تو ذهنم با کیر تنومندش عشق بازی میکردم. عجب کمری داشت. چند دقیقه داشتم با قدرت تمام براش ساک میزدم اما آبش نمیومد. البته یادم اومد یار تازه ارضا شده و بار دوم مسلما بیشتر طول میکشه. بعد از چند دقیقه که نمدونم چقدر بود یه دفعه دیدم حس کردم حالتش عوض شد.
س : وای وای نسرین نسرین داره میاد داره میاد
کیرشو فورا از تو دهنم کشیدم بیرون و از بالای تاپم کردم تو و گذاشم لای سینه هام. پستونای بزرگم به خاطر سوتین و تاپی که تنم بود به هم چسبیده بود. یه مقدار پستونامو بالا پایین کردم که لای پستونام کیرش انگار داشت تلمبه میزد. بعد با یه دادی که شبیه غرش شیر بود تمام آبشو لای پستونام خالی کرد. از داغی آبش منم به به ارضا نزدیک شدم. بدون اینکه کیرشو در بیارم به انگشتای دستم اینقدر کوسمو از رو شلوار مالیدم که چون نزدیک بودم سریع ارضا شدم.
سعید عقب عقب رفت و کیرشم از لای پستونام در اومد. رفت نشست رو صندلی پشت سرش و منم از شدت ارضا پیشونیمو گذاشتم روی زانشو و خودمو اینطوری تکیه دادم بهش. جفتمون داشتیم نفس نفس میزدیم.
ادامه از نسرین
حالم که جا اومد سرمو از رو زانوهای سعید برداشتم. خیلی عمیق ارضا شده بودم در حالی که سکس کامل نداشتم . وقتی دوباره چشمم به کیرش افتاد ، به این فکر کردم که اگر با این کیر دراز و کلفت نیفتاد روم و میکرد تو کوسم چه جری می‌خوردم. یعنی من زیر این کیر دووم میاوردم؟ سعید چشماش رو بسته بود . نمیدونم به چی فکر میکرد
ن : سعید جان ، خوبی؟
س : ها ها آره آره . چه کار کردی با من؟ نمیتونم از جام پاشم.
ن : اینکار رو به تلافی محبتات برات انجام دادم. فقط یه خواهشی دارم
س : چه خواهشی ؟ هر چی بخوای قبول میکنم. حاضرم هر کاری واست انجام بدم.
در حالی که اشک تو چشمام جمع شده بود گفتم
ن : ازت می‌خوام در موردم فکر بد نکنی. من هرزه نیستم. تا حالا با هیچکس جز شوهرم نبودم. ولی الآن فقط تو فقط تو. می‌دونی؟ اینقدر محبت کردی بهم ، اینقدر هوامو داشتی که هیچ وقت اینکارها رو شوهرم نکرده بود. هیچوقت اینقدر که از تو توجه گرفتم از شوهرم نگرفتم. من من خیلی احساسیم. زندگی سختی داشتم . اما تو بهم احساس آرامش دادی. توجه دادی. من خراب نیستم . باور کن
س : من غلط بکنم در مورد تو همچین فکری کنم. مطمئن باش. از این به بعد بیشتر هواتو دارم. نمی‌ذارم آب تو دلت تکون بخوره. حالا دیگه گریه بسه . پاشو برو بالا تو آپارتمان من خودتو تمیز کن و بیا. برو دوش بگیر سر حال بشی.
ن : مگه اینجا خونه داری؟
س : بله که دارم. از مغازه که بری بیرون سمت راست یه دره که وارد بشی ، بالای مغازه یه آپارتمان هست که مال منه. وسایل کامل خونه هم توش هست. حمومش تمیزه. فقط لباس واسه تو ندارم اونجا. ولی نگران نباش از لباس زیرآب اینجا بهت میدم. بریم پایین یه تاپ و شلوار هم بهت میدم بپوش. اینا کثیف شدن.
ن : نه سعید جون . دیگه بیشتر از این شرمندم نکن. یه کاربر میکنم
س : این حرفا چیه؟ تو دیگه غریبه نیستی. اصلا پاشو بیا خودم برات انتخاب میکنم.
دستای منو گرفت و بلندم کرد. بوسه ریزی به ابهام زد. از همون بوسه هایی که شوهرا به زنهاشون هدیه میدن. رفت سمت قفسه لباس زیرهای گرون و یه ست شورت و سوتین قرمز برداشت و داد بهم.
ن : والایی سعید جون اینا خیلی گرونه؟
س : این چه حرفیه میزنی؟ ناراحت میشما. قابلتو نداره. تو ارزشت بیشتر از این حرفاست . خاطرت بیشتر از اینها برام عزیزه خانومی
ن : تو چقدر خوبی.
س : برو عزیزم برو خودتو تمیز کن. به هیچی هم فکر نکن
سعید با یه لبخند کیر آویزونشو کرد تو شلوار و زیپشو کشید بالا. بعد خودشو مرتب کرد یه دسته کلید داد بهم و گفت این دو تا کلید مال در پایین و در آآپارتمانه و بعد رفت پایین. منم لباسمو مرتب کردم و مانتومو پوشیدم و روشن چادرمو سر کردم. راه افتادم سمت پایین. در حال راه رفتن به خاطر اون آبهای که باید سینه هام ریخته شده بود ، سینه هام بهم مالیده میشدم و مور مورم میشد. یه حسی داشتم. نوک پستونام حساس شده بود. وقتی رسیدم پایین سعید صدام کرد و یه تی شرت زرد و یه شلوار پارچه ای مشکی رنگ بهم داد. هر کاری کردم نگیرم اما خیلی اصرار کرد و مجبور شدم بگیرم. گذاشتمش تو کیفم و رفتم از مغازه بیرون. سریع در پایین رو باز کردم و رفتم بالا . در آپارتمان رو هم باز کردم و رفتم تو .
آپارتمان شیکی بود. خیس بودن بدنم داشت حال به حالیم میکرد. خیس بودن ناشی از ریختن آب کمر مردی که شوهرم نبود . مردی که تا چند روز پیش فقط صاحبکارم بود. اما حالا با این محبتهایی که کرده بود و اتفاقاتی که بینمون افتاده بود ، انگار از هر وقت دیگه ای بهم نزدیکتر بود. حسی عجیبی بهش پیدا کرده بودم. تو همین فکرها بودم و داشتم دونه دونه لباسهامو در میارم. رفتم تو اتاقی که حموم توش بود. یه تخت دو نفره و سرویس خواب شیکش که با سلیقه تو اتاق چیده شده بود . رفتم در کمد دیواری رو باز کردم ببینم یه حوله پیدا میکنم یا نه. بعد از چند دقیقه گشتن موفق شدم یه حوله تن پوش پیدا کردم که بزرگ و مردونه بود . با خودم گفتم نکنه بدش بیاد که از حواس استفاده کنم اما چاره ای هم نبود. بالاخره باید خودمو خشک میکردم. بعداً بهش میگم و ازش‌ معذرت خواهی میکنم.‌ البته سعید مهربونتر از این حرفا بود. رفتم تو حموم اما در حموم رو نیستم. چون تو خونه تنها بودم. آب گرم رو باز کردم . تا آب گرم شد پریدم زیر دوش . آب گرم که به بدنم خورد یه حس خوشایندی تموم وجودم رو فرا گرفت. تمام خستگیهام داشت از بدنم خارج میشد. همیشه بعد از سکس با شوهرم سریع میرفتم دوش می‌گرفتم. یه حموم گرم خیلی بعد از ارضا شدن میچسبه. اینبار بدون اینکه کیر بره تو کوسم ارضا شده بودم. اما چون خیلی وقت بود ارضا نشده بودم بازم بهم چسبید. اونم دوبار تو یک روز ارضا شدن.
فارغ از هر دغدغه ای داشتم خودمو میشستم. نمیدونم چقدر تو حموم بودم . اول با شامپو سرمو شستم و بعد هم یه لیف به شامپو بدن به تنم کشیدم و داشتم به خاطر سبک بالی که داشتم برای خودم یه آهنگ زمزمه میکردم. وقتی تنم رو آب کشیدم سنگینی یه نگاه رو ، رو بدنم حس کردم. یه دفعه برگشتم به سمت درب حموم که دیدم ….
واااای سعید بود. ایستاده بود و داشت از پشت سر اندامم رو برانداز میکرد. یه جیغ کوتاه کشیدم و دستمو گرفتم جلوی دهنم.
ن : وااااییییی سعید جون تویی؟ ترسیدم به خدا داشتم سکته میکردم. چرا هیچی نمیگی پس؟
س : نمیخواستم از دیدن این صحنه زیبا محروم بشم.
ن : کدوم صحنه زیبا ؟ در مورد چی حرف میزنی؟
س : همین صحنه دیگه. یه زن زیبا ، با یه اندام سفید و رویایی در حال حموم کردن. دیگه صحنه از این زیبا ترم میشه؟
یه دفعه به خودم اومدم و یادم اومد با چه وضعی جلوش وایسادم. دوباره یه جیغ کوتاه کشیدم و در حموم رو بستم اما چفت نکردم. سعید شروع کرد بلند بلند خندیدن. در حموم رو هول داد تا باز شد. با لبخند در حالی که لباس تنش بود اومد تو حموم و دستمو گرفت.
س : بیا عزیزم بیا بیرون .
ن : نه تو رو خدا سعید . خجالت میکشم.
س : چه خجالتی ؟ من که دیگه همه جاتو دیدم. بیا کارت دارم.
ن : نه نه
منو کشید بیرون. ظاهراً مخالف بودم اما در باطن زیاد زور نمی دم که منو بیرون نکشه. از حموم که بیرون رفتیم تن خیسمو در آغوشش گرفت و دستاشو گذاشت رو باسنم . با یه فشار بهش چسبیدم. بدون حرفی لباشو به ایام چسبوند و شروع کرد به بوسیدنم. با اینکه خیسی تنم باعث شد سردم بشن اما با بوسه هاش داغ شدم. شروع کردم تو بوسیدن باهاش همکاری کردن.
ادامه از نسرین بوسه هاش ، اولش نرم و سطحی بود . سعی میکرد با آرامش لبامو مالش بده . بعد که دید دارم باهاش همکاری میکنم و دستامو دور گردنش حلقه کردم عمیق‌تر می بوسید. دیگه کم کم زبونمون هم درگیر شد . یا اون زبون منو میکنید یا من اینکار رو با زبونش میکردم. بدنم داغ شده بود. دیگه سرمای بیرون حموم اذیتم نمیکرد. دستاشو برد پشتمو ، کف دستشو پهن کرد روی لپهای چاق کونم. همون طور که لب بازی میکردیم کونمو تو دستاشو میچلوند. واااای چه حالی داشتم. واسم مهم نبود که چطوری اومده بود تو خونه، در حالی که دسته کلیدشو رو داده بود بهم. یه جورایی از زرنگ بازیش خوشم اومده بود. که منو به بهونه حموم کردن بفرسته تو خونش بعد بیاد سراغم. نمیدونم از قبل برنامه ریزی کرده بود یا یه دفعه به ذهنش رسیده بود. اینکه شانس آورده بود که در حموم رو کامل نبسته بودم و یا شانس اینکه خیلی زودتر از چیزی که فکرشو بکنه شهوت بر من غلبه کنه و باهاش همکاری کنم. در هر حال در این لحظه به این چیزها فکر میکردم اما هیچکدوم برام مهم نبود. مهم این بود که الآن تو آغوشش بودم و باید حدس میزدم حرکت بعدیش چی می‌تونه باشه. همون طور که در حال بوسیدن هم بودیم منو برگردوند و پشتم به تخت بود. در همون حالت شروع کرد به جلو حرکت کردن و منو عقب عقب برد سمت تخت. تا جایی که پشت پاک خورد به تخت. با یه فشار کوچیک منو انداخت رو تخت و خودش همزمان که داشتم رو دشک خوشخواب نرم روی تخت فرود میومد ، افتاد روم. برای لحظاتی لبامون از هم جدا شد اما دوباره شروع کرد به بوسیدنم. برای اینکه منم حرکتی کرده باشم پاهامو از هم باز کردم تا بیاد بین پاهام. منم پاهامو دور کمرش حلقه کردم. دستانم دور گردنش بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌تو دلم غوغایی بود . همینطور تو کوسم که حالا پر آب بود. سه بار حشری شدن در یک روز نوبر بود. چیزی که تا حالا تجربه نکرده بودم. اینو فهمیدم وقتی با یه مرد حشری طرف بشم میتونم بیشتر از یکبار حشری بشم. اما اینکه سعید به عنوان یه مرد می‌تونه دوبار ارضا بشه و دوباره شق کنه برام تعجب آور بود. اما الان فهمیدم در مورد مردی مثل سعید امکانش وجود داره. چون شق بودن کیرش رو از رو شلوارش زیر کس لختم حس میکردم. با یه دستش داشت سینمو میمالید و با دست دیگرش گذاشته بود کنار گونم که صورتمو برگردونم تا لبامون از هم جدا نشه. هرچند که منم خیال همچین کاری رو نداشتم. تا اینکه خودش از بوسیدنم دست کشید . لباشو جدا کرد و شروع کرد صورت و گردنم رو بوسیدن و لیسیدن. کم کم رفت سمت سینم . نوک سینم گذاشت لایه لباشو و مکید. انگار داشت با اینکارش دلم خالی میشد. خیلی حشری تر از اول کار شدم. حسابی دو تا پستونام سایز بزرگم رو خورد و مکید. در حرکت بعدی رفت پایین و بوسه های ریزی به شکم و بالای کوسم زد. بعد رفت رو کوسم و شروع کرد بوسیدن و خوردنش . همه حرکتاش با آرامش خاصی انجام میشد که این آرامش به منم سرایت میکرد. کارهایی که حتی شوهرم تا حالا برام انجام نداده بود. چشمام بسته بود و تو لذت زیاد از حرکات سعید غرق بودم. یه لحظه چشمام رو باز کردم و دستی که حلقه ازدواج تو انگشتم بود رو آوردم بالا و به حلقه نگاهی انداختم. اما حشری تر از این بودم که بخوام اسیر وجدانم بشم. دستمو ول کردم رو تخت و چشمامو بستم. بعد از چند دقیقه تصمیم گرفتم دوباره حرکتی کنم. حالا نوبت من بود. چشمامو دوباره باز کردم. با دستام سرشو از رو کوسم برداشتم و آوردمش بالا . افتاد روم و یه مقدار لب گرفتیم و در همین حین یه چرخی زدم و رفتم روی سعید. بوسه ای به لباش زدم و دگمه های پیرهنشو باز کردم. از تنش در آوردم. زیرپوششم درآوردم. رفتم پایین و کمر بندشو باز کردم. بعد دگمه و زیپ شلوارشو همینطور. انگار الآن عجله من بیشتر بود. دست انداختم شلوار و شورتش رو با هم کشیدم پایین. کمی شورتش به کیر شق و رو به بالا ایستادش گیر کرد، اما دست انداختم کیرشو کشیدم بیرون و شلوار و شورتش رو کامل از پاش کشیدم بیرون. با دستی که حلقه ازدواجم تو انگشتش بود ، دور کیرش رو گرفتم . نمیدونم چرا دیدن حلقه باعث شده بود حشرم بیشتر بشه. اینکه متاهل بودم اما الآن با یه مرد غریبه سکس میکردم نیروی حشرم رو افزایش میداد. همزمان که چشمم به حلقه تو انگشتم بود ، شروع کردم به ساک زدن کیر سعید. وااااییییی که عجب حسی داشتم اون لحظه. حسابی براش ساک زدن. ایمدفعه سعید سرمو از رو کیرش بلند کرد و منو آورد بالا . بعد طاقباز خوابوندم رو تخت و اومد روم. ترکیب هیکل لاغر و سیاه سعید با بدن گوشتی و سفید برفی من خیلی هوس انگیز بود. دلم میخواست یه دوربین اینجا بود تا از تمام این اتفاقات یه فیلم سوپر ناب بسازه. پاهامو دوباره باز کردم و سعید با کیر شق و وحشتناک بزرگش رفت لایه پاهام. دیگه باید کار رو تموم میکرد. کله کیرشو گذاشت رو سوراخ کوسم. نمی‌دونستم میتونم همچین کیر دراز و کلفت و جونداری رو تو خودم تحمل کنم یا نه. اما خیلی زود جوابمو گرفتم. سعید کیرشو گذاشت تو کوسم و آروم هلش داد تو. از بس کوسم خیس و آماده بود ، سریع نصف کیرشو تو کوسم حس کردم. احساس میکردم کوسم پر شده و دیگه جا ندارد برای بقیه اون کیر گنده اما بعد از یک دقیق سعید بقیشم جا کرد. تمام بدنم تیر کشید. خیلی وقت بود کیر تو‌کوسم نرفته بود و حالا یه هیولا رفته توش. یه آخ بلند از ته دلم کشیدم. سعید چند دقیقه دست نگه داشت . بعد شروع کرد عقب جلو کردن. اولش آروم بعد به درخواست من سرعتش بیشتر و بیشتر شد. دیگه داشتم به انتها نزدیک میشدم. ن : آآآآیییییییی سعید سعید جوننننن. دارم میشم. محکمترررررر. جرررررر بده. بکننننن بکنننننهمه اینا رو با جیغ میگفتم. تا اینکه تو یه لحظه ناجور به خودم لرزیدم و ارضا شدم. سعیدمداین حالت رو دید و دست نگه داشت. بعد کیرشو کشید بیرون.ن : سعید جون تو هم شدی؟. اصلا حس نکردم . از بس تو اوج بودمس : نه هنوز آبم نیومده. ن : چیکار کنم برات عزیزم واسه اینکه تو هم ارضا شی؟س : اگر میشه مدل چهار دستو پا بشین . می‌خوام موقع گاییدمت این کون چاق و قشنگت رو تو دستم بگیرم. همون حالتی که خواست نشستم . از پشت دو طرف کونمو گرفت و کیرشو تنظیم کرد و فرستاد داخلم. بعد از ارضا کوسم تنگ شده بود انگار. یه جیغ کشیدم از درد. سعید معذرت خواهی کرد و شروع کرد آروم تلمبه زدن. در همین حین هم کوونمو مالش میداد و چنگ میزد. اینقدر کرد و کرد و کرد که دیدم سرعتش زیاد شد. دو سه تای آخر رو محکم کوبید و بغلم کرد. کیرش تو کوسم شروع کرد دل زدن و خودشو خالی کردن. تند و تند هم نفس می‌کشید که نشون میداد بدجور ارضا شده. انرژی زیادی از جاتمون رفته بود. سومین ارضامون بود اونم با شدت زیاد . کیرشو از کوسم کشید و بیرون و هر دو ولو شدیم رو تخت. سعید رو نمیدونم اما من هونطور لخت بیهوش شدم.
ادامه از نسریننمیدونم چقدر خواب بودم ولی وقتی بیدار شدم خودمو تو وضعیت عجیبی دیدم. روی تخت زیر پتوی دو نفره و تو بغل سعید. یعنی قشنگ منو از پشت بغل کرده بود و کیرش که دوباره قد علم کرده بود رو چسبونده بود یه شکاف کون گندم. لامصب نمیدونم چرا این بشر اینقدر حشری بود . سه بار آبشو آورده بودم ولی بازم شق کرده بود. نمیدونم چی میخورد اما من دیگه واقعا توان نداشتم . دعا میکردم بیدار نشه ازم سکس بخواد چون واقعا دیگه برام مقدور نبود. مخصوصا سکس کاملی که با هم داشتیم . خیلی بد گایید. کوسم هنوز می‌سوخت. سعی کرد بدون بیدار کردن سعید از تخت بیام پایین و برم حموم اما تا تکون خوردم از خواب پرید.س : کجا میری خانمی؟ن : می‌خوام برم حموم. البته اگر ولم کنی. یه جوری از پشت بغلم کردی و چسبیدی بهم انگار زنتم واقعاس : نیستی ؟ دوست نداری باشین : دچار توهم شدیا. من کارمندتم. فروشنده مغازتم.س : فعلا پاهاتو وا کن این کیر لعنتی رو بزارم لایه پاهای نرمتن : خواهشاً ول کن . من دیگه نمیتونم . خلاصه بعد از چند دقیقه راضیش کردم که زودتر بریم حموم و بریم سرکارمون. از حموم که اومدیم بیرون ، با سعید صحبت کردم دیگه این فانتزی رو تموم کنیم . اونم به شدت استقبال کرد. روزهای داشت می‌گذشت و کم کم مغازه شلوغ میشد. منم روی کار سوار. شده بودم و دیگه همه چم و خم کار رو یاد گرفتم . هر دو سه روز یه بار هم که هوس میکردیم با سعید می رفتیم تو آپارتمان و حسابی سکس میکردیم و من با کوس و کون پاره میرفتم سر کار. تا اینکه سعید تصمیم گرفت چند نفر رو استخدام کنه که زودتر جا بیفتند و بعد خودش بره ترکیه جنس بیاره . از روزی که آگهی زد برای استخدام تقریبا پنجاه نفر اومدن که از بین اونا شش هفت نفر که ادعا میکردن کار فروشندگی رو تجربه کردن رو انتخاب کرد.بعد به من سپرد که یک هفته حواسم به این چند نفر باشه . خودشم اونا زیر نظر داشت. بعد از یک هفته با همفکری هم سه نفر از اون شش هفت نفر رو انتخاب کردیم . من عملا شده بودم مدیر فروشگاه . هم به کار فروشندگی مسلط شده بودم و هم به حساب کتاب. سعید هم به گفته خودش به من بیشتر می‌تونست اعتماد کنه. البته از اون سه نفر سفته گرفته بود و یه نفرشون سابقه زیادی تو اینکار داشت اما کارها رو به من سپرد. راستی یادم رفت بگم هر سه نفرشون زن بودن. یعنی دو تا دختر و یه زن هم سن من که اونم متاهل بود. خلاصه سعید قرار شد اواسط برج بره ترکیه. از اونجایی که من باید شب دیرتر از بقیه کار رو تعطیل میکرد و صبح زودتر کرکره رو میدادم بالا ، بنابراین سخت بود که بخوام شب برگردم خونه. با شوهرم صحبت کردم که این یه هفته رو شبا که سعید نیست برم تو آپارتمانش بمونم. البته قرار بود پرواز سعید روز یکشنبه باشه اما من به حمید گفتم شنبه هست و اون یه شب ، تا صبح در حال کوس کون دادن به سعید بودم. با اینکه میدونستم تنها بودن با سعید چه عواملی برام داره اما خودم هوسی میشدم و شرایطش. و فراهم میکردم. بعد که کارمون تموم میشد به غلط کردن میوفتادم . یه هفته هم گذشت و منم تو اون چند روز بالا سر کار بودم. همه ما نایب که باید انجام میدادم رو به نحو احسن انجام دادم. رسیدیم به روزی که قرار بود سعید از مسافرت بیاد که من به حمید گفته بودم که سفر سعید ده روزه است. درست شنبه شب سعید می‌رسید تهران. منم فروشنده ها رو زودتر تعطیل کردم. رفتم بالا تو آپارتمان غذامو بار گذاشتم و بعد یه چرت خوابیدم که سرحال باشم. بعد از خواب رفتم حموم و یه دوش گرفتم. بعد از حموم آرایش کردم و یه لباس سکسی پوشیدم. دلم واسه سعید تنگ شده بود. مثل زنی که شوهرش داره از ماموریت یه هفته ای میاد . دلم میخواست واسش سنگ تموم بذارم. وقتی رسید فرودگاه تهران بهم زنگ زد که رسیده و بعد از دو ساعت زنگ خونه به صدا درآمد. دلم به تاپ و توپ افتاده بود. آیفون رو زدم . در آپارتمان رو باز کردم. تا سعید رسید دم در خونه و منو تو اون وضعیت دید چمدوناشو ول کرد و اومد سمت من. منم دویدم به سمتش و پریدم تو بغلش. لبامون بهم گره خورد. واااای چه حسی داشتم. واقعا انگار تو آغوش شوهرم پریدم. خیلی دلم میخواست منو ببره تو اتاق و منو بندازه رو تخت و بیوفته روم اما نمیشد .‌‌ خسته بود و باید بهش اجازه میدادم خستگیشو در کنه.
ادامه از نسرین
شام خوشمزه ای آماده کرده بودم و یه میز مفصل چیده بودم . سعید بعد از عوض کردن لباس و شستن دست و صورت اومد سرمیز .
س : به به خانم خانما چی کار کرده .
ن : نه بابا . کاری نکردم
س : کاری نکردی؟ دیگه چیکار باید میکردی؟ غذای خوشمزه ، سفره رنگارنگ ، لباس سکسی ، آرایش خفن. چه عروسگی شدی
ن : شامتو بخور .اینقدرم زبون نریز
س : شام چیه ؟ من میخوام تو رو بخورم نون خامه ای من.
ن : یعنی اینقدر خوب شدم.؟
س : حوب شدی ؟ جیگر شدی .خوردنی شدی. لیسیدنی شدی . مالیدنی شدی
ن : یه دفعه بگو کردنی شدم خیال خودتو راحت کن دیگه.
س: اون که بله. اما اون مال مرحله آخره. منو که میشناسی تا اول نخورمت و نمالمت ، نمیکنمت.
ن : اوفففففف بسه دیگه . حشریم نکن نمیزارم شام بخوریا. کوسم خیس شد اینقدر حرف سکسی میزنی.
س : جوووووون . قربون کس پر آبت بشم منننننن
بشقابشو برداشتم و براش برنج کشیدم.
س : خانمی شبه کمتر برام بکش . سنگین میشم خوابم میگیره . امشب تا صبح باهات کار دارم.
ن : من که از خدامه . عمرا بزارم بخوابی .
خلاصه اینکه شام رو خوردیم و بعدش هم سعید نشست تلویزیون دیدن و منم رفتم ظرفا رو بشورم. بعد هم یه قهوه آماده کردم و رفتم پیش سعید. دیدم نشسته رو مبل دو نفره منم رفتم سینی فهوه رو گذاشتمس رو عسلی و نشستم بغل دست سعید رو همون مبل . سعید کمی جابجا شد تا من راحتتر بشینم. شروع کردیم صحبت کردن و سعید از ترکیه می گفت. اینکه کجاها رفته و چه جنسایی خریده . اما چیزی که جالب بود این بود که داشت یه آپارتمان تو ترکیه اجاره میکرد. میگفت میخوام به زودی به یه بهانه ای ببرمت ترکیه تا یه مقدار بچرخی و حال کنی. البته کی گفت تو برنامشه که یه آپارتمان بخره اما فعلا نمیتونست . پولش کم بود. همزمان که صحبت میکردیم ، قهوه مونم خوردیم. دیگه فضای بینمون داشت سکسی میشدو بهم نگاه میکردیم و لبخند میزدیم
ن: وااااا چرا اینطوری نگام میکنی؟
س : داشتم فکر میکردم اولین باریه که قراره تو این خونه با هم بریم رو تخت.
ن : آقای حواس پرت یادت رفت یه بار منو از حموم کشیدی بیرون و روی تخت ترتیبمو دادی؟
س : نه یادم نرفته اما اون دفعه فرق میکرد. اولین باره قراره شب رو تو این خونه با هم بگذرونیم. مثل شب زفاف عروس و دامادها
ن : آره راست میگی . فقط فرقش اینه که تو اون شب عروس خانوم به دست آقا دوماد اپن میشه اما من قبلا اپن شدم و شما هم که بارها تو خونه خودمون کوس و کونمو یکی کردی.
س : اما تو از صدتا عروس برام تازه تری.
کی دو دقیقه بهم نگاه کردیم و لبامون رفت رو هم. حسابی همو بوسیدیم و پاشدیم رفتیم به سمت اتاق خواب . البته نه آروم . خیلی هم با عجله . چون جفتمون حشری بودیم و نیازمون به سکس داشت میزد به مخمون.
بعد از ورود به اتاق شروع کردیم به سرعت لخت شدن و پریدیم رو تخت . دوباره لب و لب بازی و مالوندن و خوردن . سعید طبق معمول از لبام و گوشم گردنم شروع کرد تا رسید به کوسم . اینقدر حشری بودم که اصلا احتباجی به خوردن نداشت کوسم. خودش خیس بود. یه بار ارضا شدم. سرشو آوردم بالا و غلطیدم روش . شروع کردم براش سکس زدن . وااااای که چقدر این کیر خوردن داشت. دلم میخواست حسابی بمکم و بخورم. بادم نمیاد از وقتی سکس رو تو زندگیم شروع کردم اینقدر از خوردن کیر و ساک زدنش اندازه کیر سعید لذت برده باشم. قدرت و صلابتش منو مقهور خودش میکرد. بعد از ساک زدن حسابی رفتم رو کیر سعید و با کوسم تنظیم کردم و آروم آروم خودمو بردم پایین تا کیر به گندگی رو کامل تو خودم جا بدم. احساس میکردم یه هفته سکس نداشتن باعث شده کوسم جمع و تنگ بشه. ذره ذره ورود کیرش به داخل کوسمو حس میکردم . تا این که دیدم کامل نشستم روش . یه چند دقیقه دست نگه داشتم تا بهش عادت کنم. سعید هم حالت نشسته به بالشت پشتش تکیه داده بودم و لبا و پستونامو به تسخیر لباش در میاورد. بعد که دیدم به کیرش عادت کردم شروع کردم روش بالا پایین رفتن و تلمبه زدن. این بار برخلاف گذشته وظیفه تلمبه زدن با من بود. دوباره تحریکم داشت به اوج میرسید. هم چوچولم مالیده میشد به بالای کیر سعید و هم اون از بالا پستونامو میمکید. قوس کمرو بیشتر کردم و سعید دستاشو دور کمرم حلقه کرد. پستونامو
به خودش نزدیکتر کرده بود و چشماشم بسته بود . انگار اونم نزدیک بود . سرعت بالا پایین کردنو بیشتر کردم و یه دفعه تو اوجش هردومون باهم ناله ای کردیمو و ارضا شدیم. البته ارضای من شدیدتر هم شد وقتی گرمی آبشو تو کوسم حس کردم. هر وقت با هم ارضا میشدیم و من دل دل زدن کیرش و تخلیه آبشو تو خودم حس میکنم ارضام با لذت بیشتری اتفاق میفته. خلاصه افتادم تو بغلش. حسابی با هم عشق بازی و لب بازی کردیم. هیچکدوم خسته نبودیم. رو تخت می غلطیدیم و همدیگه رو میخوردیم. بعد یه مقدار استراحت کردیم و نوبت راند دوم رسید. دیگه نوبت گاییده شدن کونم بود. من چهار دست و پا بودم و سعید داشت کوس و کونمو لیس میزد که یه دفعه موبایلم زنگ خورد. موبالمو آورده بودم تو اتاق و رو دراور بغل دست تخت بود. سعید از خورد دست کشید و منم داشتم نگاه میکردم کیه زنگ میزنه . دیدم شوهرمه. به سعید گفتم تو به خوردنت ادامه بده. موبایلمو جواب دادم.
ن : الووووووو بلههههه
ح : سلام نسرین جون .خوبی ؟ چه خبر؟
ن : چه عجب یادت اومد زن داری؟ یه هفته نباید زنگ بزنی ببینی کجام و چیکار میکنم؟
ح : اولا سلام کردم . دوما خیالم راحت بود که جات خوبه و شبا میری خونه سعید.
سعید پاشد پشت سرم قرار گرفت و کیرشو تنظیم کرد با سوراخ کونم . همزمان که اومدم جواب شوهرمو بدم سعیدم نامردی نکرد و کیرشو فشار داد تو کونم. آخ که داشتم جر میخوردم. تمام تنم تیر کشید.
ن : آخخخخخخخخ .امشبم . خیالت . راحت جام خوبه و راحتم. آخخخخخخ
ح : چرا آخ و اوخ میکنی؟ چیکار داری میکنی؟
ن : چیکار میکنم. هیچی دارم میدم. خوب اوسکول خانم دارم آشپزی میکنم . یه لحظه روغن داغ پاشید و دستم سوختم. اصول دین مپرسی؟
سعید دوباره یه فشار داد و یه مقدار دیگه از کیر هیولاش رفت تو کونم
ح : دستت چیزی شده ؟ خیلی سوخته؟
ن : آخخخخخخخ آییییییی دستم نه اما کونم بد پاره شد.
ح : معلوم هست چی میگی؟ دستت سوخته بعد میگی کونم پاره شده؟
ن آره آخه همزمان با آشپزی حشرم زد بالا و اجازه دادم یه خیار کلفت بره تو کونم.
ح : آخه خر خدا .آدم موقع آشپزی این مسخره بازیا رو درمیاره. همین کارها رو میکنی دستت میسوزه.
ن : فعلا که دستم چیزی نشده . کونم داره میسوزه.
سعید دوباره فشار داد و اینبار همزمان که میخندید ، کیرشم تا دسته جا کرد تو کونم.
ن : آحخخخخخ اوففففف
ح : چته باز؟
ن : هیچی خیار رو از کونم درآوردم و کردم تو کوسم
ح : معلومه حالت خرابه ها. زشته تو خونه سعید این مسخره بازیا. فردا سعید از سفر میاد شب بیا خونه خودم مشکلتو برطرف میکنم.
رومو برگردوندم و به سعید نگاه میکردم که شروع کرده بود تلمبه زدن .
ن : اولا که فردا سعید نمیاد . زنگ زده سه روز دیرتر میاد. دوما تو خیلی بکنی که الآن داری لاف میزنی؟
سعید شدت تلمبه زدنشو بیشتر کرد و بعد از اینکه جمله آخرم تموم شد گوشی رو از دستم گرفت ، قطع کرد و بعدم پرت کرد گوشه تخت. بعد شروع کرد به حمیدم بد و بیراه گفتن. نمیدونم چرا وحشی شد یه دفعه
س : مرتیکه کسکش قرمساق خیلی بکنه زر هم میزنه. دیوث اینقدر زنشو ارضا نکرده ، طرف اومده از حشر زیاد به ما میده بعد این زنگ زده لاف میاد. کجایی کس کش ببینی چجوری دارم زنتو میگام . آخ اگه بودی . حسابی زنتو میکردم و آبمم میچاشیدم تو صورتت مادر کونی زن جنده .
اینا رو می گفت و کونمو جر میداد. تلمبه های محکمش داشت پارم میکرد. به التماس افتادم
ن : سعید جان آخ سعیدم . آرومتر . جر خوردم. کونم پاره شد. آیییییی
س : ببند دهنتو جنده خانم با اون شوهر کس کش و جاکشت
از این حرفاش باید ناراحت میشدم . چون انطوری خشن و توهین آمیز باهام رفتار نکرده بود اما نه تنها ناراحت نشد یه دفعه حشرم زد بالا و به ارضا نزدیک شدم
ن : شوهر من کس کشه؟ پس حالا که تنطوریه زنشو بگا . جر بده آِیییی دارم میشم دارم میشم
یه دفعه از دفعه قبل شدیدتر ارضا شدم. سعید چند دقیقه بعد اینقدر کرد و کمر زد که اونم ارضا شد و فلکشو تو کونم باز کرد.
ادامه از نسریناون سه روز از بهترین روزهای زندگیم بود. روزها که سر کار بودم و با سعید تو محل کار لاس میزدم و هر وقتم که بقیه دورمون نبودن بمال بمال داشتیم. شبم می رفتیم خونه و بکن بکن داشتیم. سعیدم که حسابی حال میکرد. حسابی کوس و کونم رو میگایید . آبشو هدر نمی‌داد . یا می ریخت تو سوراخام یا میداد بخورم. کلا میدونست از کیر خوردن خوشم میاد . اون اتاقک طبقه بالای مغازه رو داده بود به اون سه تا فروشنده که ظهرها اونجا ناهار بخورن و استراحت کنند. منو سعید هم ظهرها می رفتیم بالا تو آپارتمان سعید. البته واسه اینکه بقیه شک نکنن ، من می رفتم تو خونه و سعید هم به بهانه اینکه می‌ره بازار پیش دوستاش از مغازه میزد بیرون و کرکره مغازه رو میکشید پایین ، بعد از چند دقیقه میومد بالا پیش من. چون اونا میدونستن من متاهلم و سعید هم دوست خانوادگی مونه. واسه همین جوری رفتار میکردیم که کسی شکی نکنه. روز دومی که سعید اومده بود ، واسه ناهار رفته بودم بالا تا ناهار رو گرم کنم. غذا رو گذاشتم رو گاز و زیرش رو روشن کردم. هوس شیطونی به سرم زده بود. لباسامو در آوردم و یه استرج براق قرمز که قبلا تو خونه خودمون واسه سعید پوشیده بودم رو تنم کردم و یه آرایش غلیظ جنده وار کردم و لنز سبزمم گذاشتم و منتظر شدم تا سعید بیاد بالا. بعد از چند دقیقه سعید اومد . صدا کلید انداختنش رو شنیدم ،زیر غذا رو که گرم شده بود خاموش کردم و رفتم یه استقبالش. س : به به میبینم بازم تیپ زدی. چه خبره؟ن: نمیدونم چرا هوس کردم. گفتم بعد از ناهار یه کارهایی با هم بکنیم.بعد از گفتن این حرفا رفتم میز ناهار رو چیدم و سعید هم بعد از شستن دست و صورتش اومد سر میز. رفتم سمتش و صورتمو بهش نزدیک کردم و یه لب ازش گرفتم. سعید هم با دستش منو نشوند روی پاهاش. دوباره شروع کردیم لب بازی. هر یه دقیقه یه بار لبامو جدا میکردم و میگفتم دوست دارم و دوباره لبامو میچسبوندم به لباش. نیم ساعت فقط کارمون همین بود. احساس کردم کیرش زیر کونم داره بزرگ میشه. جفتمون اشتهای سیری ناپذیری تو سکس داشتیم. تا فهمیدم کیرش شیخ شده لبامو جدا کردم و یه لبخندی بهش تحول دادم. از رو پاس بلند شدم و سس مایونزی که برای سالاد رو میز بود رو برداشتم و از یه نزدیکترین قسمت به سعید رفتم زیر میز. سعید گفت چیکار می‌کنی. از زیر میز رفتم سمتش و در هر حالی که زیپشو می‌کشیدم پایین گفتم می‌خوام خیارمو با سس بخورم.آرایشم که مثل جنده ها بود ، دوست داشتم جنده بازی در بیارم. دست انداختم کیرشو از شلوارش در آوردم . یه میک به کیرش زدمو و رو بالا نگه داشتم و سس ریختم رو کیرش. سس از بالای کیرش به سمت پایین روونه شد. از تنه کیرش شروع کردم به لیسیدن سسها . خیلی حال میداد . تجربه خوبی بود. بعد کیر سعید رو کردم تو دهنمو و بقیه سسها رو مکیدم. وقتی حس کردم سس تموم شد از دهنم در آوردم و دوباره کار قبلی رو تکرار کردم. دو بار دیگه اینکار رو تکرار کردم و دیگه وقتی دیدم سس تموم شد به ساک زدنم ادامه دادم. اینقدر ساک زدم و زدم تا اینکه یه دفعه سعید گفت نسرین نسرین داره میاد . کیرشو از دهنم دراوردم و کله کیرشو گرفتم پایین و با دستم کیرشو مالیدم تا آبش اومد و پاشید تو دهنم و صورتم و لای سینه هام. ن : عجب سسی . خیارت از خودش سس داره میده بیرون. سعید هم فقط از سر شهوت فقط آه میکشید. از زیر میز اومدم بیرون و تو چشمهای سعید نگاه کردم و با انگشتم آبهای ریخته شده رو صورت و سینمو جمع میکردم می ریختم تو دهنم. بعد همه آبهای تو دهنمو جمع کردم و رو زبونم نگه داشتم و به سعید نشون دادم و بعد هم قورش دادم. تو حالت معمولی وقتی کسی اینکارها رو بکنه طرف مقابل حالت تهوع بهش دست میده اما منو سعید هر وقت با هم تنها میشدیم فقط شهوت بینمون حاکم بود. بعد رفتم روی صندلی نشستم و شروع کردیم با هم غذا خوردن. اون روز غذامون فسنجون پر ملات بود و انرژی بخش. خیلی بهمون چسبید. بعد از ناهار رفتم صورتمو شستم و تجدید آرایش کردم غلیظ تر از قبلی. سعید هم رفته بود رو تخت دراز کشیده بود. رفتم تو اتاق و به سمت تخت.رو تخت دراز کشیدم و پشتمو کردم به سعید.اونم از پشت بغلم کرد. ن : سعید جون می‌دونی هوس چی کردم؟س :چی ؟ن : هوس کردم مثل قبلنا که خونه ما بودی ، رو تخت خودمون باهات سکس کنم . ای کاش یه روز میومدی خونه ما و شب پیشمون میموندی.س : حتما دلت میخواست میومدم رو تختتون میکردمت و بهدحمیدم میگفتم وایسه ما رو نگاه کنه ، آره؟ن : آخ اگه میشد که عالی بود. خیلی دلم میخواست یه بار جلوی اون برات جنده بازی در نیاوردم و اونم نگاهمون میکرد. چه حالی میداد. حمیدم یاد می‌گرفت گاییدن واقعی چجوریه و کیر واقعی به چی میگن. س : خوب واسه خودت فانتزی میسازیا. جنده ای شدی.ن : آره جنده شدم. جنده تو . تو منو جنده کردی. با این کیر کلفتت. هر زنی کیرتو ببینه وحشت می‌کنه.س : تو‌چی ؟ تو وحشت میکنی؟ن : عمرا. من حال میکنم باهاش. دلم میخواست کیرت همیشه همینطوری شق باشه و یکی از سوراخام پر کنه. بعد از این حرفا برگشت سمتشو شروع کردیم همدیگه رو بوسیدن. من دوباره رفتم پایین و شروع کردم کیرشو خوردن. وقتی کامل شق شد ، پاشدیم لخت شدیم و بدون تشریفات خاصی خوابیدم زیر سعید و‌اونم کیرشو کرد تو کوسم و حسابی منو کرد. طبق معمول آه و اوهمون هوا بود. نزدیک ارضا شدنم پاهامو دور کمرش حلقه کردم و بعد از دو دقیقه با یه جیغ بلند ارضا شدم. سعید هم حسابی داشت کمر میزد. اینقدر زد و زد تا ارضا شد و آبشو تو‌کوسم خالی کرد. یه مقدار لب بازی کردیم و دوباره من پشتمو کردم به سعید و تو بغلش خوابم برد. در واقع بیهوش شدیم.
ادامه از نسریناون سه روز هم تموم شد و من باید می رفتم خونه. خیلی سخت بود انگار از شوهرم طلاق گرفتم و دارم میرم خونه پدرم و مادرم. تو این سه روز اینقدر غرق زندگی و سکس با سعید بودم که یادم رفته بود در واقع خونه و زندگی و شوهر و بچه من جای دیگه است. تمام طول مسیر تا خونه داشتم تمرکز میکردم تا بتونم برگردم به زندگی واقعی. دو سه روزی هم از سعید مرخصی گرفتم که بتونم خونه و زندگیمو جمع کنم. وقتی رسیدم خونه فقط اشکان خونه بود. تا وارد شدم گریه کنان دوید سمتم و پرید تو بغلم . منم دلداریش میدادم و بهش اطمینان دادم که سه روزی خونه میمونم و سر کار نمیرم. هر چند که ندیدن سعید سعید تو این سه روز واسم خیلی سخت بود اما بچم احتیاج به مراقبت و رسیدگی داشت. بعد از اینکه یه مقدار با پسرم بازی کردم و شوخی و خنده داشتیم ، فرستادم بره درسشو بخونه تا منم بتونم خونه رو مرتب کنم. انگار تو خونه بمب منفحر شده بود. خونه نامرتب با کلی ظرف نشسته. همه خونه رو مرتب کردم و ظرفا رو شستم و یه شام مختصر هم آماده کردم. بعد رفتم تواتاق اشکان تا بهش سر بزنم . میخواستم ببینم درسشو میخونه یا نه. بهش سرکشی کردم . احساس میکردم درسش افت کرده. هرچند هیچوقت بچه باهوش و درسخونی نبود اما باز هم بد نبود اما انگار نسبت به قبلش درسش بدتر شده بود. لای یکی از کتابهاشو که داشتم ورق میزدم دو تا کاغذ افتاد زمین . برداشتم ببینم چیه که احساس کردم اشکان ترسیده و استرس داره. یکی از اون برگه ها امتحان کلاسی بود که دیدم نمرش افتضاحه و یکی دیگه هم برگه احضار اولیا به مدرسه بود. پرسیدم اینا چیه اشکان اما اون سرش از شرمندگی پایین بود و حرفی نمیزد. پرسیدم اینا رو بابات دیده اما بازم چیزی نمیگفت و سرشم بالا نیاورد. داد زدم سرش و دعواش کردم اما دعوای اصلی رو باید با بابای بی عرضه اش باید میکردم.همه گارای زندگی رو دوش من بود و حمید اصلا به درس و مشق این بچه هم اهمیت نمیداد. شب شد و حمید اومد خونه . رفتم به استقبالش .نمیخواستم در بدو ورود ، بعد ۱۰ روز که همو ندیدیم فورا بحث راه بندازم. خوش و بشی با هم کردیم و مهیای شام شدیم. من میز رو چیدم و حمیدم اومد سر میز شام. اما اشکان نیومد. ح : نسرین این بچه چرا نمیاد شام بخوره.منم تمام قضایا رو واسش تعریف کردم و از اوضاع افتضاح درس اشکان بهش گفتم . حمید پاشد رفت سمت اتاق اشکان تا باهاش صحبت کنه و بیاردش واسه شام خوردن . به حمید تذکر دادم فعلا داد و بی داد راه نندازه تا این بچه شامشو بخوره بعد ببینیم چیکار باید بکنیم . ۱۰ روز نبودم تو این خونه انگار اندازه یکسال مشکل پیش اومده اینجا. شامو خوردیم و رفتیم تو حال نشستیم . حمید کلی با اشکان صحبت کرد و یه خورده هم دعواش کرد که چرا این برگه ها رو قایم کرده و نشونش نداده. موقع خواب هم بعد از رفتن به اتاق خواب یه دعوای مفصل با حمید کردم که همه کارهای خونه رو دوش من انداخته و حتی کوچکترین رسیدگیی به پسرمون نکرده و خونه رو هم کلی بهم ریخته و حتی زحمت نداده ظرفاشون رو بشوره. همونطور که قبلا گفتم تسلط زیادی رو شوهر و بچم داشتم و معمولا حمید جرات نمیکرد باهام بحث کنه اما اون شب حمید هم به خاطر ۱۰ روز غیبتم تو خونه کلافه بود ویه مقدار صداشو برد و بالا و همه این مسایل رو انداخت گردن منو نبودم تو خونه. اما در نهایت کوتاه اومد و بحثمون هم زود تموم شد و خوابیدیم. خیلی دلم میخواست حمید بغلم میکرد و نوازشم اما متاسفانه شوهر من فکر میکرد رختخواب فقط واسه خوابه و برای کار دیگه ساخته نشده . تو اون سه روز هم به کارهای خونه و درس اشکان رسیدگی کردم . حتی رفتم مدرسشون و با مدیرشون صحبت کردم . اونم کلی غر زد و اظهار تعجب کرد که چرا اشکان با داشتن پدری که خودش معلم هست اما درسش افت کرده . منم در مورد کارم یه مقدار توضیح دادم و قول دادم بیشتر به اشکان رسیدگی کنیم . بعد از تموم شدن مرخصیم رفتم سر کار . چیزی که نظرمو تو مجل کارم به خودش جلب کرده بود ، رفتار یکی از دخترای فروشنده بود که احساس کردم داره سعی میکنه خودشو به سعید نزدیک کنه. واسش اشوه های مرد کش میمود و حتی روز اول کاریم دیدم واسه سعید ناهار از خونه آورده. احساس خطر میکردم چون رابطه منو سعید فقط سکس نبود و من با تمام وجودم سعید رو دوست داشتم. انگای که یه نفر داره شوهرمو از دستم درمیاره. این برام قابل تحمل نبود. وقت ناهار و استراحت که شد و دخترا رفتن تو اتاقکشون ، با تندی به سعید گفتم میرم بالا تو هم زودتر بیا کارت دارم و مغازه رو به قصد رفتن به آپارتمان سعید ترک کردم . سعید هم با تعجب داشت رفتن منو تماشا میکرد. من از خونه غذا برای دو نفرمون آورده بودم اما اون دختره کرمکی هم واسه خود شیرینی واسش ناهار آورده بود. بعد از چند دقیقه دیدم سعید اومد بالا و درو وا کرد اومد داخل. همینطور که صدام میکرد وارد آشپزخونه شد و اومد سمتم. دستش یه ظرف یکبار مصرف غذا بود. گذاشت رو اپن و اومد منو از پشت بغل کرد و شروع کرد بوسیدن گونم اما من برگشتم و پسش زدم رفتم سمت اجاق گاز که غذا روش داشت گرم میشد.س : چی شده نسرین جون ؟ چرا ناراحتی؟ اتفاقی افتاده ؟ن : تازه میپرسی اتفاقی افتاده؟ این سوالو من باید بپرسمس : چرا؟ن : این جنده خانم چی میخواد از تو؟ چرا دور و ورت میپلکه؟ تو چرا باهاش گرم گرفتی؟ سه روز نبودم ، فورا اجازه دادی یه هرجایی جای منو بگیره؟ اینه دستمزد زحمات؟س : کی گفته کسی جای تو رو گرفته ؟ اون کارمند منه. فروشنده مغازمه .نمیتونم چون تو خوشت نمیاد با همه اخم و تخم کنم . در ضمن اونم جنده نیست . یه دختر سالمه و فقط هم فروشنده منه. همین.در حالی که چشمام پر اشک بود و با جالت گریون گفتم : همین ؟ ازش دفاع هم که میکنی. من واست تکراری شدم؟ باید فکر میکردم که یه روز کارمون به این جا بکشه.بعد از تموم شدن حرفم و با گریه از آشپزخونه دویدم به سمت اتاق خواب و خودم رو انداختم رو تخت و شروع کردم های های گریه کردن. دلم گرفته بود هم از خونه زندگی خودم و هم از رفتارای اون دختره هرزه و کارای سعید. احساس می کردم یه نفر میخواد عشقمو از چنگم دربیاره . شده بودم مثل دخترای جوون که با نامزدشون دعواش شده . چند دقیقه به وقفه گریه می کردم. بعد از چند دقیقه در حالی که دمر خوابیده بودم و گریه میکردم ، احساس کردم سعید اومد تو اتاق و با فاصله ای نزدیک نشسته بغل دستم.
ادامه از نسرین
سعید نشسته بود بغل دستم و موهامو نوازش میکرد. شروع کرد دلداری دادن من.
س : نسرین جون عزیزم چرا خودتو اذیت میکنی؟ کی گفته اون جای تو رو میگیره ؟ اون فقط فروشنده مغازه منه. هیچکس جای تو رو نمیتونه بگیره. منم تو رو دوست دارم. تو برام یه چیزه دیگه ای هستی. رابطه منو تو که فقط کاری نیست. تو عشق زندگی منی. واست همه کاری میکنم. هیچکس رو به تو ترجیح نمیدم .
اشکامو پاک کردم و از جام بلند شدم و بغل دست سعید نشستم. سعید دستشو انداختم دورمو منو به خودش چسبوند و گونمو بوسید. با اون یکی دستش هم اشکامو پاک کرد.
ن : این حرفا رو راست میگی ؟ یعنی تو هیچ رابطه ای با اون دختره نداری؟ یعنی هر کاری بگ انجام میدی؟
س : آره عزیزم . بگو چی میخوای خانمم.
با اشوه زیاد گفتم : پس باید این دختره سحر رو اخراج کنی. تسویه کن باهاش که بره دنبال کار و زندگیش
س : آخه چرا؟ گفتم که اون فقط کارمندمه. مطمئن باش تهدیدی واسه تو نیست
خودمو از سعید جدا کردم و گفتم : برو برو دروغگو . دیدی حرفات همه الکی بود؟
س: خیلی خوب . باشه عزیزم . اصلا اخراجش میکنم بره . اما چند روز فرصت بده
ن : چرا ؟
س : امروز اینقدر تابلوبازی درآوردی و باهاش بد رفتاری کردی که اگر همین امروز اخراجش کنم تابلو میشه کار تو بوده. نمیخوام بقیه شک کنن. یه مدت دیگه ازش سوتی گیر میارم و پرتش میکنم بیرون.
ن : مرسی عزیزم که حرفمو زمین نمیندازی . من خیلی دوست دارم بخدا. تحمل ندارم هیچ زن و دختری بهت نزدیک بشه وگرنه دلم میترکه. قربونت برم عزیزم
س : من قربونت برم خانمم. مگه میشه من تو رو داشته باشم و به کس دیگه ای توجه کنم؟ تا زن خوشگل و خوش هیکل و سکسیی مثل تو تو زندگیمه ، هیچ زنی برام جلوه نداره
ن : سعید جون ، شوهر گلم . دوست دارم.
س: شوهر گلم ؟
ن : آره دیگه. قرار بود وقتی فقط منو تو هستیم ، زن و شوهر باشیم دیگه. وقتی تو به من میگی خانمم ، منم به تو میگ شوهرم. تازه اینقدر که من زیر تو خوابیدم و به تو دادم به اون حمید بی بخار ندادم.
شروع کردیم لبای هم دیگه رو بوسیدن.
س : خانمم ، نمیخوای به شوهر گرسنه ت ناهار بدی؟
ن : چشم عزیزم
با خنده پاشدم رفتم تو آشپرخونه. یادم رفته بود زیر عذا رو خاموش کنم اما دیدم سعید اینکار رو کرده. غذا که هنوز یه مقدار گرم بود کشیدم تو دیس و آوردم سر میز. غذای اون دختره رو هم با ظرفش انداختم تو سطل زباله.
ناهار رو خوردیم و رفتیم رو تخت که استراحت کنیم. منم سه روز سکس نداشتم و حالم خراب بود . لباسمون رو درآوردیم رفتیم رو تخت. از لب بازی شروع کردیم و یه سکس عالی انجام دادیم. من سه بار ارضا شدم. سعیدم مثل بیشتر سکسامون دوبار ارضا شد که هر دوبار آبشو ریخت تو کونم . احساس سبکی میکردم . بعد از سکس طبق معمول سعید از پشت بعلم کرد که بخوابیم .
ن : سعید جونم ، شوهر گلم . این شب جمعه جایی قرار نذار که باید شام بیای خونه ما.
س : باشه . اما واسه چی داری دعوتم میکنی ؟ ما که حال و حولمون رو همینجا میکنیم.
ن: آره اما خیلی وقته نیومدی خونمون . حمید و اشکان سراغتو گرفتن و بهشون گفتم که دعوتت میکنم یه شب بیای خونمون. راستی یه شراب یا مشروب که درصد الکلش بالا باشه گیر بیار
س: وااای مشروب دیگه میخوای چیکار؟
ن : هم خودم هوس کردم و هم میخوام اون کسکش رو مست کنیم و به عملیات شب جمعه برسید دیگه. مگه تو شوهرم نیستی؟
س : نمیشه که
ن : چرا؟
س : حمید رو مست کنیم ، اشکانم که از خودمونه . با داداشت چیکار میکنی؟
ن : محمودو میگی؟ مگه خبر نداری ؟
س : چیو خبر ندارم؟ اتفاقی افتاده ؟
ن : آره اما یه اتفاق خوب . محمود تو اون شرکت دوست حمید که کار میکرد؟
س : خوب خوب
ن : اون شرکته ، تو شهری که بابام اینا زندگی میکنن یه شعبه افتتاح کردن و محمود الان اونجاست و داره اونجا رو آماده میکنه. قراره همون شعبه مشغول به کار بشه. قرار بابام واسش آستین بالا بزنه .
س : مبارکه مبارکه . پس محمود هم دنبال زندگیش ؟
ن : آره دیگه . محمود رفت و خیالم از بابت اون راحت شد . دیگه هر وقت دلت خواست میتونی بیای اونجا یه کس و کون حسابی ازم بگای
س : چرا مگه اسنجا رو ازمون گرفتن؟ من خونه مجردی گرفتم که با خیال راحت هر وقت دلمون خواست با هم باشیم
ن : نه اینجا رو نگرفتن اما من خیلی دلم میخواد تو خونه خودمون باهات بخوابم. اونجا یه لذت دیگه ای برام داره
س : چرا ؟ مگه اینجا بهت حال نمیده؟
ن : چرا اما چون سکسمون اونجا شروع شد ، واسه همین تو خونه خودم خیلی لذت میبرم که با تو عشق بازی کنم
حین همین حرفا حس کردم کیر سعید دوباره سیخ شده
ن : ووووی سعید جون دوباره سیخ کردی؟ مگه دوبار آبتو تو کونم خالی نکردی؟
س : اینقدر حرف سکس زدی و منو یاد دوران خونه خودت انداختی که دوباره سیخش کردی
ن ( با اشوه زیاد ) : یعنی میخوای بازم منو بکنی؟
س : نه کردن که نه اما هوس کردم کیرمو بکنم تو کونت و بخوابیم.
ن: باشه عزیزم . بکن تو کونم . کس و کونم مال توئه. همه وجودم مال توئه
سرمو برگردوندم و شروع کردیم از هم لب گرفتن و با دستم زیر پتو کیر سعید رو گرفتم با سوراخ کونم تنظیم کردم. سعید هم با چند تا فشار آروم آروم کیرشو تا دم تخماش کرد تو ته کونم. بعد محکم بغلم کرد و به خواب رفتیم.
ادامه از نسرین
از خواب که بیدار شدم حس کردم کیر سعید شل شده و از کونم در اومده. نمیدونم ارضا شده بود یا نه . از بغلش اومدم بیرون و رفتم دستشویی تا خودمو تمیز کنم. از دستشویی که اومدم بیرون دیدم سعید منتظره تا بعد از من بره دستشویی. رفتم تو اتاق و لباسامو تنم کردم و یه آرایش کم کردم. بعد به سعید گفتم من میرم مغازه . گفت باشه برو منم میام. رفتم کرکره مغازه بالا بود و رفتم داخل . دیگه به اون دختره گیر ندادم . تا شب هم کارمون رو انجام دادیم و بعد از مرخص کردن فروشنده ها و جمع کردن حساب کتابا رفتم خونه. شب حمید که اومد سر میز شام خبر دادم که پنجشنبه شب می‌خوام سعید رو شام دعوت کنم. با استقبال حمید و اشکان مواجه شدم .
ا : چه خوب خیلی وقته آقا سعید نیومده اینجا .
ح : آره پسرم . خیلی وقت بود جمعمون جمع نشده بود. فقط جای محمود خالیه .
ن : داداشم که بنده خدا کلی کار داره نمیتونه بیاد . بهش نگید . یه وقت هوس می‌کنه بیاد اینجا ، چون نمیتونه حسرت میخوره بیچاره.
بعد از شام رفتم تو اتاق اشکان که تو درسش کمکش کنم. از اون روزی که به مدیرشون قول دادم به درسای اشکان رسیدگی کنم تصمیم گرفتم دیگه ندارم تو اتاقش الکی وقت تلف کنه. حمید هم داشت تلویزیون نگاه میکرد. وارد اتاق اشکان شدم. دیدم پشت میز کامپیوترش نشسته و کتابش جلوش بازه و داره مطالعه می‌کنه. رفتم یه صندلی گذاشتم بغل دستش و نشستم.‌
ن : خوب پسرم بگو ببینم چی می‌خونی.
ا : مامان یه سوال میتونم بپرسم؟
ن : آره پسرم بپرس .
ا : مامان جونم اون شب که سعید بیاد خونمون بازم از اون کارا میکنید؟
ن : واسه چی می‌پرسی ؟ شاید
ا : آخه بابا خونست . خطرناکه . نمی‌ترسیم بفهمه؟
ن : تازه تصمیم دارم واسه اون شب یه تیپ خفن بزنم.
ا : بابا گیر نمیده که این چیه جلوی سعید میپوشی؟
ن : باباتو که دیدی. اصولاً گیجه. اگر یه وقت چیزی گفت می‌دونم چی باید بگم. حالا تو با اینکارا کار نداشته باش. درستو بخون. اوضاع درست افضاحه ها به مدیرت قول دادم‌کمکت کنم روبراه بشی. باید درست از فیلم بهتر بشه.
ا : چشم‌ مامانی درسمو میخونم . اما یه قولی میدی بهم؟
ن : چه قولی‌؟
ا : که بذاری منم ببینم چی کار میکنید با سعید
ن : تو پسر خوبی باش درساتو بخون منم یه کاریش میکنم.‌شاید یه مقدار از کارامون رو بیایم اینجا انجام بدیم. فقط اونشب هر کاری گفتم باید انجام بدی؟
ا : مثلا چه کارایی ؟
ن : مثلا بعد از شام وقتی میگم اشکان برو سر درست نه نگی. شایدم لازم باشه یه مقدار سر باباتو گرم کنی.
ا : چشم مامانی . هر چی تو بگی
ن : آفرین پسر گلم. حالا بزار کتابتو ببینم کدوم قسمتش و می‌خونی.
یه مقدار باهاش ریاضی کار کردم و بعد از اتاق رفتم بیرون.
تو اون دو سه روزی که می رفتم سرکار هیچ حرکتی با سعید نکردیم . حتی واسه ناهار که می‌رفتیم بالا . چون میخواستم اون روز که سعید میاد حسابی جفتمون حشری باشیم و سنگ تموم بذاریم . با فروشنده های مغازه هم خیلی جدی برخورد میکردم . میخواستم همه جوره ازم حساب ببرن . مخصوصا با سحر. بهش فهمونده بودم که دیگه هواسش به کارش باشه و نباید با سعید گرم بگیره. واسه پنجشنبه هم از سعید مرخصی گرفتم که از صبح کارها رو انجام بدم تا بتونم تا شب یه جشن کوچیک بگیریم . صبح پنجشنبه که از خواب بیدار شدم خیلی حالم خراب بود اما پا شدم و مشغول کارای خونه شدم. یه ناهار مختصر آماده کردم که با اشکان بخوریم ولی واسه شام فسنجون و قورمه سبزی درست کردم. روز قبلشم زودتر اومده بودم خونه و واسه تولد سعید یه کیک تولد سفارش دادم. به حمیدم گفتم که پنجشنبه زود بیاد خونه و میوه بخره. عصری حمید اومد و چند مدل میوه خریده بود. منم از صبح به جز غذا ، یه معجون کمرساز مشتی درست کردم.
ن : حمید من میرم حموم . شما هم کم کم آماده شید.
رفتم حموم و اومدم. یه لباس پوشیدم که خیلی تنگ وچسبناک بود و تا کمی بالای زانوم.لباسه از بالا یه یقه باز داشت که به مقدار از پستونای گندم دیده میشد. کرستم نبسته بودم. از زیر سینه هام تا روی باسنمو توری بود. یه ‌‌دامن تنگ هم تنم بود که قشنگ کون گندم و نمایش میداد. زیر دامنم یه شرط از اینا که پشتش فقط یه نخ بود که می فت لای لمبرای کونم تنم کردم. غلیظ هم کردم . از اتاق که اومدم بیرون تا حمید منو دید چشماش گرد شد
ن: چیه حمید چرا اینجوری نگام میکنی؟
ح : میخوای واسه امشب اینا رو بپوشی؟
ن : آره مگه چشه؟
ح : زشته جلوی سعید با این لباس بیای . تو پیش داداشتم این لباسها رو تنت نمی‌کردی.
ن : سعید که دیگه جزیی از خانوادمونه . امشبم تولدشه . برای تشکر از اینکه هوامو تو محل کار داره می‌خوام یه تولد کوچیک درست و حسابی براش بگیرم. یه امشبو گیر نده تو رو خدا. می‌خوایم خوش بگذرونیم
ح : ا امشب تولد سعیده. چرا زودتر نگفتی یه هدیه واسش بگیرم.
ن: نمی‌خواد . من فکر همه چیز رو کردم . از طرف تو و اشکان هم هدیه گرفتم. از طرف خودمم یه هدیه توپ براش کنار گذاشتم. فقط قبل از اینکه آماده بشی برو سر خیابون به قنادی کیک سفارش دادم بگیر بیار.
ح : باشه .
حمید پاشد بره دوباره یه نگاه به من کرد
ح : ولی این لباسها واسه امشب مناسب نیست . همه جان دیده میشه
ن : اهههه برو دیگه چقدر غر میزنی.
حمید رفت و منم رفتم اتاق اشکان تا بهش بگم آماده بشه.
ن : بسه دیگه اشکان خان. اینقدر درس خوندی سوسک شدی
اشکان برگشت منو تو اون لباس دید و خشکش زد.
ن : ای بابا تو چته دیگه؟
ا : مامان ؟ بابا چیزی نگفت با این لباسا دیدت؟
ن : چیزی نگفت ؟ اینقدر غر زد که داشت می‌رفت رو اعصابم . حالا خوبه لباسام؟
ا : آره اما خیلی چسبیده به تنت
ن : تو که قبلا دیدی. بدتر از اینا رو واسه سعید پوشیدم.
ا : آره ولی بابا خونه نبود.
ن : آره نبود اما امشب هست و منم دلم خواست اینا رو بپوشم.الآنم به جای این حرفا پاشو آماده شو
ادامه از اشکان
بعد از اینکه مامان از اتاق رفت بیرون داشتم به حرفاش فکر میکردم که امشب که بابام هست ، این جنده خانم چیکار میخواد بکنه. قبلا هم تو همین خونه با حضور بابام و‌ داییم ، مامان زیر سعید خوابیده بود ولی اون موقع به اونا خواب آور خرونده بود . اگر یادتون باشه من لیوان شربتمو ریخته بودم تو گلدون و خودمو به خواب زدم و شاهد کارهای مامان و سعید بودم. اما این دفعه با لباسی که مامانم تنش بود و حرفاش احساس کردم کارهای هیجان انگیز و خطرناکی میخواد انجام بده.
پاشدم لباسمو عوض کردم و از اتاق رفتم بیرون.
بابام در خونه رو باز کرد و وارد شد. دستش یه جعبه بود که معلوم بود توش کیک هست و از قنادی گرفته.
تا بابا اومد ،‌ مامان فورا رفت کیک رو ازش بگیره و بذاره تو یخچال.
ا : بابا این کیک تولده؟ تولد کیه ؟
ح : آره بابا کیک تولده . امشب مادرت تصمیم گرفته برای سعید جشن تولد بگیره. و حسابی هم سنگ تموم گذاشته
با این حرفش مامانو نشون داد یعنی داشت به تیپ و لباسای مامان اشاره میکرد.
مامان که رسیده بود به بابا تا کیک رو ازش بگیره ، با شنیدن این حرف بابا یه اهمیت کرد و با ناراحتی یه چیزی در گوش بابا گفت. بابا هم چهرش رفت تو هم و رفت تو اتاق . بعداز تعویض لباس اومد تو حال نشست رو مبل که تلویزیون ببینه.‌معلوم بعد از حرف مامانم هم ناراحت شده و هم ماستشو کیسه کرده. بعد از نیم ساعت زنگ خونه رو زدن .بابا رفت آیفون رو جواب داد و بعد دکمه رو زد که در باز سه. بعد گفت بیا خانوم ، سعید جانت اومد. دوباره مامان اومد و با کمی اخم گفت
ن : حمید بهت هشدار دادم که اگه بخوای امشب رو بداخلاقی کنی ، اون کاری که در گوشت گفتم انجام میدم . جدی گفتم
یه جورایی بابا راست می گفت . قبلنا که سعید اینجا بود .‌‌‌‌‌‌‌ماما نسرین لباسای معمولی تنش میکرد و حداقل جلوی دایی و بابا رعایت میکرد ، بعداً تو خفا جنده بازیشو در میآورد اما امشب یه لباس جذب سفید تنش بود که از بالا یه مقدار چاک سینش بیرون بود و معلوم بود کرستم نپوشیده و سینه های گندش موقع راه رفتن می‌لرزید و از پایین هم کون بزرگ و گوشتیش به دامن چسبیده بود . نفهمیدم شرت تنش هست یا نه اما پشت کمی باسنش هم ارزش داشت. دامنه هم تا بالای زانوش بود که پاهای سفید بلوری مامان بد جور تو چشم میزد. تو همین فکرها بودم که با بسته شدن در از فکرم بیرون اومدم و دیدم سعید اومده داخل. بابام تخماش. باز کرده بود و انگار نه چیزی دیده و مامان تهدیدش کرده و با دیدن سعید لبخند میزد و با سعید سلام و خوش بشی کرد. مامان هم با سعید سلام علیک کرد و بهش دست داد. بعد سعید اومد سمت منو باهام دست داد و گفت چطوری پسر جوان خوشتیپ. دستش یه پاکت بود که مامان ازش گرفت و تشکر کرد و برد تو آشپزخونه. منو بابا و سعید رفتیم تو پذیرایی و نشستیم رو مبلای اونجا. بعد از چند دقیقه مامان هم به ما ملحق شد.
ح : خوب سعید جان تعریف کن. از کار و بار چه خبر؟ مغازه راه افتاده ؟ مشتری داری؟
س : بله حمید جان . دیگه کم کم داره به مشتریان اضافه میشه . البته نسرین خانم ، مدیریت داخلی فروشگاه دستشه و به همه کارها رو مدیریت میکنه. مگه واستون تعریف نمیکنه؟
ح : نه وا… نسرین جان چیزی از محل کار و اینا نمیگه. خبرها رو باید از شما بشنویم.
ن ( با لبخند): خوب هیچوقت ازم نمیپرسی تا بگم. میای خونه و شام میخوری و اینقدر خسته ای ، حوصله حرف زدن نداری. بعدم میری می‌خوابی دیگه.
س : خیلی خوب حالا نسرین خانوم. این حمید آقای ما رو اذیت نکن. حمید جان بعداً باید بشینیم مفصل با هم در مورد کار صحبت کنیم. می‌خوام اگر بشه با مدیر عاملتون صحبت کنم در مورد واردات اجناس مورد نیاز شرکت از ترکیه.شنیدم رفیقته
ح : آره آره رفیق چندین سالم هست. با هم اشناتون میکنم .
س : ممنون . لطف میکنی
ن : خوب دیگه حرف کار رو بذارید کنار که امشب یه جشن کوچولو ترتیب دادم.
س : جشن ؟ چه جشنی ؟ خیره؟
ح : بله سعید جان. نسرین جان امشب برات تولد گرفته
س : تولد کی ؟ من؟ مگه تولدمه؟
ن : آره دیگه سعید جان . تولد خودتم فراموش کردی؟ بدبخت زن ایندت
ح : مگه نمیدونی خانوما این چیزا واسشون مهمه و یادشون میمونه.
ن : و البته مردها فراموشکار. خوب سعید جان این بطریه چی هست برامون اوردی؟
س : یه ویسکی عالی که یکی از دوستان از اون ور میاره. خیلی تعریف کرده.
ح : پس تو هم مجهز اومدی. بعد از شام مراسم مشروب خوری هم برپاست.
ن : خوب دیگه بریم تو آشپزخونه که میز شام و چیدم.
پاشدیم همگی رفتیم تو آشپزخونه برای شام. غذا خوردنمون که تموم شد بابا رو به مامان گفت
ح : نسرین جان منو سعید و اشکان میرسم تو هال . شما هم بساط مشروب رو آماده کن.
پاشدیم رفتیم تو هال نشستیم. سعید یه مقدار با بابا در مورد کار حرف زد و یه مقدار هم با من در مورد درس و مشق حرف زد. بعد گفت که مامان در مورد افت درسم همه چی رو بهش گفته و نصیحتم کرد که حتما درسمو بخونم . سعید که نصیحتم میکرد خندم گرفته بود اما خودمو کنترل میکردم که اون داره در مورد منو به راه راست هدایت می‌کنه ، بعد خودش با خواهر شوهر دار رفیقش رابطه داره و کوس و‌کونشو یکی کرده.
بعد از نیم ساعت مامان بساط مشروب رو آماده کرد . همه چیز بود. چهار مغز تو یه کاسه. پسته شور تو کاسه . چیپس و ماست موسیر و میوه و بند و بساط. شیشه ویسکی رو هم آورد و نشست پیش ما.
مامان شد ساقی و پیک می‌ریخت . استکان چای خوری متوسط بود .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ واسه بابا نصف مشروب می ریخت و بقیش نوشابه اما واسه سعید نه استکانی می‌ریخت و بقیش نوشابه. واسه خودش هم مثل سعید. فاصله دو پیک هم بعضا یدونه اضافه واسه بابا اضافه می‌ریخت. معلوم بود میخواد مستش کنه . منم نشسته بودم و هم آجیل و میوه می‌خوردم و هم حواسم به کارهای مامان بود. مشروب بابامو گرفته بود و کم کم داشت به دری وری گفتن نیفتاد.‌مامان بهم گفت اشکان جان برو یه مقدار درس بخون تا موقع کیک بریدن برسه. بعد با ایما و اشاره گفت برو.کنم پاشدم رفتم که مثلاً برم تو اتاق اما از کنجکاوی پشت دیوار نزدیک در اتاقم مخفی شدم. بابام که حسابی مست شده بود و حرف میزد و میخندید. مامان و سعید هم همراهش می‌خندیدن. البته رو مبل نشسته بودن و بساط مشروب هم رو میز عسلی بود . بعد از چند دقیقه مامان پاشد رفت آشپزخونه و بابا رو صدا کرد
ن : حمید . حمید جان بیا کارت دارم.
بابا پاشد بره که از سنگینی مست بودن نشست دوباره و‌نتونست پاشه.
س : نسرین جان چیزی میخوای؟ الآن خودم میام کمکت
پاشد با این جمله و رفت سمت آشپزخونه.بابام چشماش بسته بود و داشت چرت میزد. منم موقعیت رو مناسب دیدم و رفتم سمت آشپزخونه و از پشت دیوار نگاه میکردم. سعید دستش دور گردن سعید و سعیدم دستش دور کمر مامان و بهم چسبیده بودن و لب می‌گرفتن از هم.
س : واااای نسرین این چه لباسیه امشب جلوی شوهرت پوشیدی؟ هی رای پاتو باز میکنی و اون کس و رونتو نشونم میدی
ن : تو‌ که به جنده بازیای من عادت داری.
س : آره اما نه جلوی حمید.
ن : تازه می‌خوام یه کارای دیگه هم بکنم.
س : چی ؟
ن : می‌خوام یه لباس لختی تر بپوشم و بیام با هم برقصیم. می‌خوام جلوی این کسکش خان جنده بازی برات دربیارم و تو هم ازم فیض ببریم
الآنم برو یه سر پیش اشکان تا من بیام.
تا اینو شنیدم سریع رفتم تو اتاقم و الکی لایه یکی از کتابامو‌باز کردم. بعد از پنج دقیقه سعید هم اومد تو اتاق . نشست رو صندلی بغل دستمو و با هم حرف می‌زدیم که مامان اومد تو اتاق . هنوز لباسشو عوض نکرده بود. در اتاق رو هم باز گذاشت و اومد صاف نشست تو بغل سعید. تا سعید اومد چیزی بگه که مامان شروع کرد ازش لب گرفتن. بعد لباشو جدا کرد.
ن : اهههههههه سعیدددددد خیلی حالم خرابه منو بکن همینجاااااا. همین الااااااانننننن
س : هیس آرومتر حمید می‌شنوه پدر اناقو ببند
ن :بذار بشنوههههه.
س : تا در اتاق رو نبندی کاری نمیکنم
ن : کاری نمیکنی؟
این حرف و زد و شروع کرد تو بغل سعید وول خوردن و لب گرفتن .بعد سینه هاشو مالوند به صورت . چندبار این کارا رو کرد و‌ از بغل سعید یلند شد.‌ سعید حسابی سیخ کرده بود با جنده بازیهای نسرین. بعد نشست جلو سعید و شروع کرد زیپ شلوارشو باز کردن. سعید میخواست با دست مانعش بشه اما انگار زور نسرین بیشتر بود. کیر سعید رو دراورد و گرفت دستش . اول سر کیر سعید و لیس زد حسابی و بعد کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدن. وسط ساک زدن هم درمی‌آورد کیر رو با صدا نه چندان آروم می‌گفت چقدر خوشمزست و دوباره میکرد تو دهنش . ملچ ملوچی راه انداخته بود. بعد میکرد ته حلقش و اوغ میزد و درمی‌آورد. اینقدر اینکار رو کرد تا سعید گفت
س : بسه نسرین داره میاد
تا اینو گفت نسرین کیرشو درآورد و بالای لباس کرد لای سینه هاشو یه مقدار پستوناشو بالا پایین کرد تا سعید با یه آه بلند آبش لاس پستونای نسرین اومد. بعد نسرین کیرشو در آورد ته مونده آب سعید رو مالوند بالای سینه هاش.‌ بعد کله کیر سعید و کرد تو دهنشو محکم میمکید.
ن : این چند روزه که منو نکردی چقدر آب جمع کردی؟
منم که انگار اونجا نیستم. دهنم خشک شده بود و صدام در نمیومد. بعد نسرین پاشد و یه لبخند به منو سعید زد و از اتاق رفت بیرون. سعید هم که حالش جا اومد کیرشو جمع کرد و کرد تو شلوار و زیپشو بست. همزمان هم می‌گفت ببین اشکان مامانت چیکار می‌کنه. امیدوارم بابات چیزی نشنیده باشه. درسته مسته اما دیگه کر نیست که. با سعید از اتاق رفتیم بیرون و رفتیم پیش بابا رو مبل نشستیم . بعد از چند دقیقه نسرین از اتاق اومد بیرون . که دیدم لباسشو عوض کرده و چی هم پوشیده. یه لباس یه سره که از بالا دو تا بند رو شونه هاشو بود و نصف بیشتر پستوناش بیرون بود.‌ از پایین هم تا یه خورده پایین تر از کونش بود که اگر دولا میشد نصف کونش نیفتاد بیرون. رفت تو آشپزخونه و‌کیک رو آورد و گذاشت رو عسلی وسط و رفت آهنگ گذاشت. اومد شروع کرد رقصیدن. بعد از دو دقیقه اومد پیک ها رو پر کرد و‌ واسه بابا سنگین ریخته و واسه خودشو سعید هم سبک. بابا که چشماش باز شده بود اما معلوم بود درست نمی‌بینه
ح : نسرین جان لباستو عوض کردی؟
ن : آره داشتم میز شام و جمع میکردم ظرف سس از دستم ول شد و یه مقدار ریخت رو لباسم مجبور شدم عوضش کنم. بیا مشروبتو بخور.
بعد مشروب بابا رو خودش ریخت تو دهن بابا که اونم مجبور شد هم قورت بده. خودشو سعید هم مشربشون رو خوردن.بعد نسرین پاشد دست بابا رو‌گ فت و رفتن وسط واسه رقصیدن. بابا هی میگفتم بلد نیستم اما نسرین می‌گفت الکی خودتو تکون بده. بعد نسرین رو کرد به ما گفت شما هم بیاید دیگه . منو سعید هم رفتی شروع کردیم رقصیدن. بابا که دوباره مشروب گرفته بودم و تلوتلو میخورد و میخندید. نسرین رفت سمت سعید که باهاش برقصه اما بیشتر بمال بمال بود. سعید الکی خودشو به نشونه رقص تکون میداد و نسرین پشتشو کرده بود به سعید و‌کونشو میمالوند به جلوی سعید. سعید دید بابا تو حال خودشه و چیزی حالیش نیست راه افتاده بود و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دستاش همه جای مامانو میمالوند یا بغلش میکرد و خودشو به کون مامان میمالوند. تو همین حین تا بابا اومد بیفته زمین ، سعید و بعد مامان بمال بمال رو ول کردن و رفتن زیر بازوشو گرفتن و‌بردنش سمت مبل. مامان رفت فندک آورد و شمع رو روش کرد. به سعید گفت آرزو کن و‌ فوت کن. سعید چشماش و بست و بعد از چند لحظه فوت کرد. شروع کردیم دست زدن. بابا که این قدر مست بود که چشماشو به زور باز میکرد و مثلا میخواست دست بزنه که درست نمی‌تونست. بعد مامان پرید بغل سعید و بوسه بارونش کرد. اون وسطا دوبار هم لبای سعید رو بوسید. بابا هم که نمیدوست چی اتفاقی دراه نیفته فقط میخندید.
مامان کیک رو برید و یه مقدار دهن بابا گذاشت و فقط واسه بابا مشروب ریخت و به خوردش داد. دیگه بابا چپ کرده بود و چشماش بسته بود. البته سرش سمت ما نبود. دوباره نسرین رفت نشست رو زمین و زیپ سعید و باز کرد و شروع کرد ساک زدن. چشمای منو سعید گرد شده بود. بعد نسرین از خامه های کنار کیک مالید به کیر سعید و شروع کرد لیسیدن خامه ها. از چشمای نسرین حشر میزد بیرون. پاشد نشست تو بغل سعید جوری که پستوناش میخورد به صورت سعید. کیر سعید شیخ رو بالا بود. نسرین نشست رو کیرش و با دست تنظیم کرد و نشست رو کیرش. از زیر دامن لباس مشخص بود که کیر سعید تا دسته رفته تو کیش .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نسرین یه اخیش گفت و شروع کرد بالا پایین رفتن. اینقدر حشر بود که خودش زود ارضا شد . سعید بلندش کرد و گفت بریم تو اتاقتون که باهات کار دارم. دست مامان رو گرفت و کشوندش تو و منو دنبالشون رفتم.
دیدم سعید مامانو انداخت رو تخت.
س : زود باش قمبل کن جنده خانم.
سعید وحشی شده بود. نسرین حالت سگی نشست و سعید رفت پشتش. کیرشو با کون نسرین تنظیم کرد و فشار داد داخل. اصلا رمانتیک نبود و داشت محکم کیر به اون گندگی رو میکرد تو‌کون نسرین و اونم اوه و ناله میکرد. بعد سعید شروع کرد محکم تو کون نسرین تلمبه زدن و منم داشتم از نزدیک نگاه میکرد. نسرین با صدا بلند از حشر و درد ناله میکرد و سعید هم تلمبه میزد. اینقدر سعید مامان رو کرد که آبش اومد ریخت تو کونش.
ادامه از اشکان
سکس مامان و سعید که تموم شد جفتشون ولو شدن رو تخت و نفس نفس میزدن. من پاشدم رفتم یه سر به بابام بزنم ببینم در چه حالیه. دیدم همون طوری مثل قبل مست و بیهوش رو کاناپه ولو شده و چشماش نیمه بستست. تا منو دید یه خورده چشماشو بیشتر باز کرد.
ح : پسرم مامانت کجاست؟
ا ( با لکنت ) : تو اتاقه. داره آماده میشه برای خواب
ح : ساعت چنده مگه؟
ا : یک شبه
ح : چقدر خوابیدم؟ پاشم برم سر جام بخوابم
تو دلم گفتم نرو که مامان و سعید اونجا لخت مادر زادن. کجا بودی ببینی سعید چجوری داشت زنتو میگایید؟
ا : نه بابا پا نشو از سر جات.‌
ح : چرا ؟
ا : آخه آخه حالت خوب نیست میخوری زمین. الآن به مامان اینا میگم بیان کمک کنن ببرنت تو اتاق
بعد دویدم تو اتاق تا به مامان اینا بگم خودشونو جمع و جور کنن. دیدم به به چه خبره . مامان و سعید در حال لب بازی و لاس زدن هستن
ا : مامان مامان پاشید بابا داره میاد تو اتاق.
ن : بزار بیاد مگه چیه؟ دارم با دوست پسرم حال میکنم.
ا : اااااه مامان پاشید خودتونو جمع کنید دیگه
س : اشکان جان میخواد بیاد بخوابه؟
ن : مگه اون به جز خوابیدن کار دیگه هم بلده؟
س : پاشو نسرین . پاشو کس و‌کونتو جمع کن. بریم کمکش کنیم بیاریمش بخوابونیمش رو تخت. بقیه عملیات رو می‌بریم اتاق اشکان. پاشو.
مامان با بی میلی پاشد و رفت از کمد لباساش ، اون لباس خواب توریشو برداشت پوشید بدون شرت و سوتین. سعید هم لباساشو از پای تخت برداشت پوشید. البته پیرهنشو نپوشید . فقط شلوارشو با یه زیرپوش پوشید. سه تایی از اتاق رفتیم بیرون و رفتیم سمت بابا. مامان و سعید زیر بغل بابا رو گرفتن و بردنش سمت اتاق. بابا هم گاهی چشماشو باز میکرد و یه نگاهی به اونا میکرد اما اینقدر مست بود که نمیتونست تشخیص بده مامان چی پوشیده. تو راه اتاق بابا گفت نسرین لختی ؟ چیزی تنت نیست؟
ن : نه خیر اسکل خان . یادت رفته سعید اینجاست؟ یعنی من الان لباسامو واسه سعید دراوردم؟بابا چشماشو کمی باز کرد و گفت : زشته زن . سعید اینورمو گرفته داری جلوش از این حرفا میزنیا
ن : خوب تقصیر خودته . داری جلوش ازم می‌پرسی لختم؟
سعید یه چشم غزه به مامان رفت و گفت : نسرین جان ، حمید خان مسته . تو حال خودش نیست . چرا باهاش کل کل میکنی؟ زود بیا ببریمش رو تختش . بزار بخوابه صبح حالش جا بیاد. حمیدجان صبح پاشدم یه دوش بگیر حالت جا بیاد.
بابا با حالت مست و با کلمات مقطع گفت : با … با … باشه …. باشه
یعنی اگر سعید حواسشو جمع نمیکرد مامان با این اخلاق بدش چندباره خودشو به فنا میداد.خلاصه بابا رو تخت خوابوندن.
س با صدای آروم : نسرین یه ساک واسه حمید بزن می‌خوام وایسم نگاه کنم.
ن : چرا ؟ حال داری تو هم ؟
س : همین که گفتم . همیشه در حال خوردن کیر خودم دیدمت اما ایندفعه می‌خوام در حال ساک زدن برای یکی دیگه می‌خوام ببینمت. زود باش
ن : این یکی دیگه شوهرمه. بعدم آبش میاد مستی از سرش میپره. اگر میخوای ساک زدن منو ببینی برو تو خیابون یکی رو بیار جلوت واسش ساک بزنم
س : خفه شو.‌تو غلط میکنی به جز منو شوهرت واسه کس دیگه رو بخوری و بهش بدی. فهمیدی؟ اگر جلوتو نمیگرفتم قشنگ واسه خودت جنده و هرجایی می‌شدی. الأنم زود باش با کن چونه نزن جنده خانم
مامانم یه تخمی بهش کرد و با ناراحتی رفت سمت تخت. سعید بهم اشاره کرد بریم بیرون. من از اتاق رفتم بیرون اما سعید تو درگاه در اتاق ایستاد و نگاه میکرد. منم سرم رو کردم داخل ببینم مامان چیکار می‌کنه بابا رو کمر خوابیده بود و مامان شلوارشو کشید پایین و کیر بابا رو درآورد.. مامان شروع کرد کیر بابا رو لیسیدن . یه خورده که کیرش جون گرفت کرد تو دهنش و شروع کرد سرشو رو کیر بابا بالا پایین کردن. کیربا بلند نبود اما وقتی سیخ شد کلفتیش بد نبود. اما باز از لحاظ کلفتی هم به کیر سعید نمی‌رسید. مامان معلوم بود با بی میلی ساک میزنه اما چاره ای نداشت. تا بابا چشماشو باز کرد منو سعید خودمون کشیدیم کنار که ما رو نبینه. اما صداشون میومد.
ح : چیکار می‌کنی نسرین؟ یکی میاد میبینه
ن : چیه حشری شدم دارم کیر شوهرمو میخورم. میخوای برم بیرون مال سعید رو بخورم
ح : زشته بیشعور می‌شنوه. این همه بهت اصرار میکردم اینکارا رو نمی‌کردی الان که مستم اومدی سراغم؟
ن : منم الان هوس کردم. ناراحتی پاشم برم.
دیگه بابا ادامه نداد اما مامانم به ساک زدن ادامه داد. بعد از دو سه دقیقه بابام تو دهن مامان ارضا شد. مامان شروع کرد غر زدن.
ن :خاک بر سرت با این دودول کوچیک و‌ کمر شلت. دو دقیقه ای ارضا شدی. من با این حشر و این شوهر بی خاصیتتم جنده نشدم شانس آوردم
مامان در حالی که گوشه لبشو پاک میکرد از اتاق اومد بیرون. منو سعید داشتیم میخندیدیم . مامان مارو تو اون حالت دید و عصبانی شد. رفت دستمال برداشت و آب تو دهنشو تف کرد تو دستمال و رفت دستشویی. دهنشو شست و اومد پیش ما تو هال و روی کاناپه نشست. سعید یه تیکه کیک برید و گذاشت تو پیش دستی و داد به مامان. اما ماماناینقدر عصبانی بود که نخورد.
س : دختر خوبی باش و اینو بخور مزه دهن عوض شه تا منم قبل خواب یه جایزه خوب بهت بدم.
مامان مثل دختر بچه ها ذوق کرد و گفت چه جایزه ای ؟
س : فعلا اینو بخور تا بهت بگم. منم یه مقدار کیک و میوه بخورم جوب بگیرم واسه آخر شب.
ن : جایزه ای که گفتی حتما کیرته میخوای بدی بخورم
س : اون که سر جای خودش .اون همیشه باید تو دهنت باشه اما جایزم فرق داره.
ن : سعید پاشو دو تا پیک سنگین بریز بده این کسکش خان بخوره . ارضا که شد به مقدار مستیش کم شد.
سعید پاشد با بطری مشروب و لیوان رفت تو اتاق و بعد از چند دقیقه اومد بیرون.گفت دو تا پیک سنگین بهش دادم تا اومد حالش جا بیاد گوز شد خوابید.
بعد از خوردن کیک و میوه هر سه تامون پاشدیم رفتیم سمت اتاق من. مامان دو تا دوشک برای خودشون انداخت و منم رفتم رو تختم. انگار امشب قرار نیست تموم بشه. مامان یا همون لباس خواب ، خوابید سرجاش اما سعید همه لباسامو در آورد و رفت بغل دست مامان دراز کشید و شروع کردن از هم لب گرفت. طبق معمول سعید رفت رو گردن و پستونام مامان و اونا رو حسابی خورد. آه و‌ناله مامان بلند شد. بعد سعید رفت پایین رو کس مامان و حسابی براش خورد و انگشت میکرد تو‌کسش. مامان هم همراه اه و ناله حرف میزد
ن : آهههههههه آههههههه بخور سعیدم .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خوب جایزه ای داری بهم میدیییییی. خیلی وقت بود کسمو نخورده بودیییییی.
سعید حسابی کسشو خورد و مامان رو برگردوند دمر کرد. پاهای مامان رو باز کرد و شروع کرد سوراخ کس و کونش رو با هم خوردن. اینقدر خورد تا مامان با یه جیغ آروم در حالی که دستش جلوی دهنش بود ارضا شد . بعد سعید پاشد در همون حالتی که مامان دمر بود رو مامان دراز کشید و کیرشو که سیخ بود محکم فرو کرد تو یکی از سوراخای مامان.با اینکه چراغ روشن بود ولی چون من بالا سرشون بود نمی‌دیدم سعید کدوم سوراخ مامانو نشونه گرفته بود. مامان تو حالت خلسه بعد از ارضا بود که با این حرکت سعید ، درحالی که صداش از ته چاه در میومد یه ناله ای کرد و خاموش شد. اما سعید داشت خودشو محکم رو مامان تکون میداد. حدود ده دقیقه بی وقفه و محکم داشت تو مامان تلمبه میزد و مامان هم بعضی وقتا به زور ناله ای میکرد. تا اینکه سرعتش زیاد شد و بعد از زدن چند تا تلمبه وحشیانه تو مامان ارضا شد و همون حالت خوابید رو مامان. بعد از چند دقیقه سعید ازم خواست لامپ رو خاموش کنم و خودشم کنار مامان دراز کشید. رفتم لامپو خاموش کنم که گفتم دید بزنم ببینم چی به چیه‌‌؟ دیدم از کس مامان داره آبای سعید به سمت بیرون می‌ریزه. برق رو خاموش کردم و رفتم رو تختم. داشتم به اتفاقاتی امشب فکر میکردم که بعد از نیم ساعت بی اختیار خوابم برد.
داستان سکسی: ادامه از نسرین

بعد از اونشب و اون جشن تولدی که برای سعید گرفتم دیگه مرتب می رفتم سرکارم. یکی از روزهای کاری سعید شروع کرد از اون دختره فروشنده سوتی و بهانه گیری و در نهایت اخراجش کرد. من که خیلی کیف کرده بودم . انگار یه سرخر کم شده بود از زندگیم. خیلی دختر پررویی بود . تا اون روز خیلی رفته بود رو مخم . روزهای آخر علنا داشت از حرص من با سعید لاس میزد. وسطای هفته بود که این اتفاق افتاد و بعد از اینکه دختره بند و بساطشو جمع کرد و رفت دیگه نزدیکای ظهر شده بود. بقیه رفتن استراحت و منم رفتم بالا. البته قبلش جلوی فروشنده ها به سعید گفتم من امروز زودتر میرم خونه و سعید هم موافقت کرد اما من در واقع میخواستم برم بالا تو آپارتمان و تا شب با سعید وقت بگذرونم و جایزه اخراج کردن اون دختره جلف و عوضی رو میدادم. رفتم تو خونه از اون جا به فستفودی که سعید اشتراک داشت ، دو تا پیتزا سفارش دادم. تا قبل از رسیدن سعید ، پیتزاها رسید. پولش رو حساب کردم و رفتم یه لباس فوق سکسی پوشیدم و یه آرایش های جنده وارمو کردم . سعید اومد بالا و کلید انداخت و وارد شد. منو دید و یه سوت کشدار زد.
ن : چیه بازم تعجب کردی که ؟ خوبه من همیشه اینجا ، همینجوری جلوی تو می گردم.
س : آره اما امروز انگار بیشتر به خودت رسیدی؟
ن : میخوام به خاطر اخراج کردن اون جنده خانم بهت جایزه بدم
س : یعنی اینقدر رو مخت بود که میخوای به خاطر اخراجش بهم جایزه بدی؟
ن : اون که آره اما امروز میخوام یه کار جدیدتر برات بکنم.
س : چه کاری؟
ن : بیا رو این مبل بشین تا ببینی
سعید نشست و منم رفتم پیتزاها رو آوردم و گذاشتم کنار سعید.
س : اینا رو کی گرفتی ؟ پر رو میشم اینقدر بهم میرسیا
ن : کو حالا ؟ هنوز مونده. پیتزا تو بخور تا سرد نشده.
س : تو چی ؟ چرا نمیخوری؟
ن : اول بخور تا بهت بگم. کار دارم
سعید با تعجب و کمی حالت شک شروع کرد به خوردن پیتزاشو و با هم حرف میزدیم و خاطره تولدی که براش گرفتم رو مرور میکردیم. پیتزای سعید که تموم شد من جعبه پیتزا مو برداشت گذاشتم زمین و پاهای سعید رو باز کردم. زیپ شلوارشو کشیدم پایین. اینقدر از تولد و کارهایی که اون شب با هم کرده بودیم حرف زدیم که سعید کمی کیرش سیخ شده بود. کیرشو کشیدم بیرون و شروع کردم به بوسیدن کله کیرش . بعد با احساس مالیدم به صورتم و شروع کردم به خوردن کیرش . سعید تو فضا بود و منم داشتم حسابی کیرشو که حالا حسابی شق و گنده شده بود ، میخوردم. گه گاهی کیرشو در میاوردم از دهنم و رگهای تنه کیرشو میبوسیدم و تخماشو یکی یکی میبوسیدم و میخوردم. بعد دوباره کیرشو میخوردم. تو حین ساک زدن بهش نگاه میکردم و وقتی چشمهاشو باز میکرد به نگاهش خیره میشدم. خیلی ازش راضی بودم و باید بهش حال اساسی میدادم. اینقدر براش ساک زدم که خودش به صدا دراومد و گفت که آبش داره میاد. فوری دستمو بردم سمت جعبه پیتزا و آوردمش بالا . تو همون حین به ساک زدن ادادمه دادم تا سعید گفت اومد اومد سر کیرشو گرفتم رو پیتزا و آبش که پاشید بیرون ریخت رو پیتزا. چقدرم ازش آب اومد. نصف پیتزا آب کیری شده بود. کله کیرشو کردم تو دهنمو بقیه آبشو مکیدم تا دیگه آبی تو کیرش نمونه. بعد نشستم جلوش و در حالی که با تعجب نگام میکرد شروع کردم اسلایس های پیتزا که آب سعید روش بود رو با ولع تمام هوم هوم کردن خوردم.
ن : هوم هوم واییییی چقدر خوشمزه شده با این سس سفید. خوردن داره
سعید خندش گرفته بود از کارای من. اما من با لذت تمام داشتم میخوردم. واقعا خیلی بهم حال میداد. تقریبا نصف پیتزا که آب کیری شده بود رو خوردم.
ن : سعید جون پاشو برو رو تخت تا منم اینا رو جمع کنم بیام پیشت
سعید بدون حرفی پاشد رفت تو اتاق و منم اونجا رو جمع کردم و رفتم دستشویی دهنمو آب کشیدم و رفتم تو اتاق. آرایشمو جلوی آینه درست کردم و رفتم رو تخت پیش سعید جونم. شروع کردیم همدیگه رو بوسیدن. منم با دستم کیرشو میمالوندم. بعد رفتم یه مقدار دیگه براش ساک زدم تا کیرش بلند بشه . بعد که به اندازه ایده آل رسید رفتم بالا و دوباره لب خوری رو شروع کردیم.
ن : سعید جونم ، چجوری میخوای منو بکنی عزیزم؟
س : امروز باید قمبل کنی که فقط میخوام از کون بکنم.
ن : باشه عزیزم. قربون اون کیر کلفتت بشم
براش قمبل کردم . کمرمو دادم پایین و کونم رو به مست بالا. سعید رفت پشتمو شروع کرد کس و کونمو لیسیدن. لذت تمام وجودمو گرفته بود. حسابی بهم حال داد و بعد پشت سرم رو زانوهاش نشست و لپهای کونمو دستش گرفت و از هم بازشون کرد. بعد کیرشو احساس کردم که گذاشت رو سوراخ کونم. بعد از بالا یه تف انداخت رو کیرشو و سوراخ کونم و فشار داد کیرشو تو کونم. منم آخ و اوخ رو شروع کردم. یه مقدار درد داشتم همراه با لذت. با صبر و حوصله و کم کم کیرشو تا خایه جا کرد و شروع کرد تلمبه زدن. با دستشم بالای کوسم و چوچولمو میمالید. کون دادن و مالیده شدن کوسم منو به ارضا نزدیک کرد و در نهایت شدم. سعید هم که متوجه ارضای من شد ، از کوس مالی دست برداشت و پهلوهامو گرفت و تو کونم تلمبه میزد. بعد از چند دقیقه گاییدن کونم احساس کردم تلمبه هاش سریعتر شد و در نهایت سه تا تلمبه آخر رو با سرعت زد و کیرشو تا ته فرو کرد در نهایت ریخته شدن آبشو تو کونم حس کردم . هر دو بی حال افتادیم به چلو رو تخت و نفس نفس میزدیم.
ادامه از نسرین

اون روز بعد از سکس با سعید هر دو استراحت کردیم و بعدازظهر بود که آماده شدم برم خونه . سعید زودتر از من از آپارتمان خارج شد که بره مغازه . منم بعد از سر و سامون دادن به
وضع اونجا راه افتادم رفتم خونه . روزهای بعد هم برنامه روتینمون ادامه داشت و منم شب ها بعد از کار به خونه و زندگیم می رسیدم. رابطه سکسیم با حمید که تقریبا تعطیل بود و عطش خاموش نشدنی سکسم فقط با سعید بر طرف میشد. چند روزی همینطوری گذشت تا اینکه یه روز صبح که سعید نبود اون دختره یعنی سحر برای تسویه حساب با سعید اومد مغازه . حال و احوال پرسی کرد با بقیه و به من که رسید زیاد حوصله صحبت کردن باهاش رو نداشتم اما سحر اومد سمتم و اول خیلی گرم باهام حال و احوال کرد و ازم خواست یه گوشه خصوصی باهام صحبت کنه. تعجب کردم که با من چه صحبت خصوصی میتونه داشته باشه.
ن : خوب گل دختر بگو ببینم چی میخواستی بگی به من که اینقدر خصوصیه و دیگران نباید بشنون
س : ببین نسرین خانم .زیاد نمیخوام وققتتو بگیرم. میخوام یه جایی با هم قرار بزاریم و در مورد مسأله مهمی باهات صحبت کنم.
ن : خوب هینجا بگو ببینم چی میخوای بگی.
س : اینجا نمیشه . باید بیرون همیدیگه رو ببنیم. مسأله خیلی مهمیه.
ن : راستش میبینی که زیاد وقت ندارم . مسیولیتم اینجا زیاده و نمیتونم بیام بیرون
س : ببین نسرین خانم بهتره وقت بزاری و بیای. اگر نیای میتونه واست گرون تموم شه
ن : ببینم داری منو تهدید میکنی؟ اگر نیام؟
س : بهتره بیای . چون چیزی که میخوام بگم به تو و سعید مربوطه و واسه جفتتون بد میشه اگر نیای. منم الآن دیگه باید برم. خوب فکراتو بکن. اگر عاقل باشی میای.اینم شمارمه.
یه کاغذ بهم داد که شماره موبایلشو روش نوشته بود. من تو فکر فرو رفتم و متوجه خداحافظیش نشدم. داشتم فکر میکردم این چه حرفی داره که باید خصوصی بهم بگه و من نرم هم واسه من بد میشه و هم سعید. نکنه این دختره متوجه رابطه منو سعید شده؟ ولی نه . از کجا میخواست بفهمه. منو سعید ، هر دومون حواسمون بود جلوی دیگران سوتی ندیم. یعنی اینقدر از ما آتو داشت که میخواست هر جور شده منو بیرون از اینجا ببینه و بهم بگه؟ نه. فکر نکنم. شاید میخواد منو بکشونه یه جای خلوت و به خاطر اخراجش ازم انتقام بگیره. ولی اون از کجا می دونست من باعث اخراجش شدم؟ شایدم میخواست یه دستی بزنه و الآنم داشت بلوف میزد که چیزی در مورد منو سعید می دونه. باید با سعید در مورد این مسئله صحبت کنم. اون همیشه فکرش خوب کار میکنه و مشکلو حل میکنه. آره باید به سعید بگم . بالاخره اونم پاش گیره و میتونه واسه اونم دردسر بشه.
نزدیکای ظهر بود که سعید از بازار برگشت و بعد از اینکه خستگیش در رفت کشیدمش کنار و قضیه این دختره پتیاره رو بهش گفتم. سعید گفت برو بالا ناهار رو آماده کن تا ببینم چی شده. با هم صحبت میکنیم ببینیم چیکار میتونیم بکنیم. نگران نباش حل میشه.
سعید که اینطوری گفت دلم آروم شد. اون دو تا فروشنده دیگه تو باغ نبودن و نفهمیده بودن . من رفتم بالا و ناهار رو گرم کردم . سعید هم بعد از نیم ساعت اومد بالا. ناهار رو خوردیم و من چای ریختم برای جفتمون و رفتم تو هال پیش سعید نشستم. شروع کردیم در مورد حرفای سحر با هم مشورت کردن. من دوباره تمام قضیه رو مفصل واسه سعید تعریف کردم و چی گفتم و چی شنیدم.
س : باید باهاش تماس بگیری ببینیم چی میگه
ن : خوب اگر یه دستی زده باشه و چیزی ندونه واقعا، من اگر بهش زنگ بزنم فکر میکنه واقعا چیزی هست و من از ترسم بهش زنگ زدم.
س : در هر حال هر کسی جای تو باشه بهش زنگ میزنه . اونم اینو میدونه . در هر حال باید سر دربیاریم دقیقا چی میدونه. اگر بلوف باشه متوجه میشیم. ولی اگر بازم اصرار کرد باهاش قرار بزاری حتما یه جای شلوغ و بیرون باشه. خونه یا جای خلوت باهاش قرار نذار که اگر واست برنامه چیده باشه بفهمیم.
ن : سعید جون من میترسم تنها برم . این دختره امروز خیلی باهام محکم صحبت کرد. میترسم باهاش قرار بزارم واسم نقشه کشیده باشه.
س : نترس . من که نمیزارم تنها بری .خودمم میام. فقط حتما جای شلوغ باشه و تو هم خیلی محکم باید باهاش برخورد کنی. نباید بزاری بفهمه که ترسیدی. قوی باش من باهاتم
هیچ غلطی نمیتونه بکنه. اصلا واسه چی باید بترسی ؟ تو که کاری نکردی. اونم از کجا میخواد متوجه رابطه ما شده باشه؟
ن : می ترسم واسه اینکه اخراجش کردی ، فکر کنه من باعثش شده باشم و بخواد انتقام بگیره
س: گفتم که نترس. اون موقع که بهت میگفتم بهش گیر نده حرفمو گوش نکردی. حتی یک درصدم متوجه نمیشد که تو زیرآبشو زنده باشی
ن : خوب خیلی پر رو بود. همش خودشو میچسبوند به تو. من دوست ندارم هیچ زن و دختری به تو اینقدر نزدیک بشه
س : خوب واسه چی؟ من که خودم نمیزاشتم بخواد خیلی بهم نزدیک بشه. تو زیادی حساسیت به خرج دادی.
ن : خوب سعید من دوست دارم. قبلا هم گفتم که رابطه منو تو فقط سکس نیست. من عاشقتم. حسودیم میشد این عوضی کس پاره همش بهت محبت میکرد و باهات لاس میزد. تو هم که بهش چیزی نمیگفتی. بدم اومده بود ازش
س : عزیزم منم تو رو دوست دارم. من که فقط به فکر کس کردن نبودم . منم اگر بهت نزدیک شدم به خاطر علاقم به تو بود. اگرم آوردمت اینجا سر کار واسه این بود که همیشه پیشم باشی و بهت اعتماد کامل داشتم . میخواستم بیشتر باهات وقت بگزرونم
تو چشمای هم نگاه می کردیم و این حرفا رو می زدیم. بی اختیار رفتم به سمتش و در حال از چشمام اشک سرازیر بود لبامو چسبوندم به لباش. شروع کردیم لب گرفتن. بعد از چند دقیقه که لبامون قفل بود از هم جدا شدیم و سعید اشکامو با دستش پاک کرد. یه مقدار نوازشم کرد و منو بوسید. پاشدیم رفتیم تو اتاق خواب و لباسامون رو درآوردیم و رفتیم رو تخت. شروع کردیم دوباره لب گرفتن و مالوندن همدیگه . من حشری شده بودم و رفتم پایین کیرشو خوردم و سعید هم منو خوابوند و همه جای بدنم لیسید و مکید. بعد اومد رومو پاهامو گذاشت رو شونشو و کیرشو تنظیم کرد. آروم آروم کیرشو کرد تو کسمو شروع کرد تلمبه زدن. اینقدر کرد که ارضا شدم. بعد من پاهامو دور کمرش حلقه کردم و سعید به گاییدنم ادامه داد و بعد از چند دقیقه اونم ارضا شد و کل آبشو طبق معمول ریخت ته کوسم.
ادامه از نسرین
فرداش سرکار بودم که یادم اومد قرار بود به سحر زنگ بزنم . زنگ زدم و جواب داد
س : بله بفرمایید
ن : سلام من نسرینم خوبی ؟ گفته بود بهت زنگ بزنم
س : آها چطوری نسرین خانم ؟
ن : خوبم . قرار بود جایی همو ببینیم و با هم حرف بزنیم
س: آره آره . من خونه دارم تنها زندگی میکنم . بیا اینجا تا با هم حرف بزنیم
ن : در مورده چی ؟ خوب همین پشت تلفن بگو . من کار دارم
س : نه نمیشه باید حضوری همو ببینیم .
ن : باشه اما من خونت نمیام . بیرون قرار میذاریم
س : هر جور راحتی . گفتم تو خونه باشیم شاید راحت تری.
ن : نه بیرون بهتره.
س : پس بیا آریاشهر . پاساژ گلدیس طبقه دوم یه کافی شاپه. همو ببینیم . ساعت چند میتونی بیای؟
ن : بعداز ظهر خوبه .
س : پس ساعت 5
ن : باشه. فعلا خداحافظ
س : باشه . بای
بعد از قطع تماس داشتم اداشو درمیاوردم . با حالت مسخره گفتم باشه بای . دختره دهاتی واسه من باکلاس شده. دوروزه اومده شهر ،میخواد از من باج بگیره .
سعید که از بیرون اومد قضیه تماسم با سحر رو واسش گفتم و فکر کرد و گفت خوب شد به حرفم گوش کردی بیرون قرار گذاشتی. من زودتر میرم اونجا ببینم همه چی امنه یا نه بعد باهات تماس میگیرم وارد کافی شاپ بشی.
بعد از ظهر ساعت چهار سعید تو مترو آریاشهر از من جدا شد و رفت سمت پاساژ . نیم ساعت بعد بهم زنگ زد که بیا همه چی روبراهه. قبلش کلی با هم همفکری کردیم که اگر فلان حرف رو زد من فلان جواب رو بدم و جلوش خودمو نبازم . همه چیزهایی که احتمال میدادیم رو با هم مرور کردیم. پیاده رفتم سمت محل قرار. یه مقدار هوای خنک اوایل پاییز میخورد تو صورتم و باعث شد کمی استرسم کمتر بشه. دقیقا سر ساعت رسیدم به کافی شاپی که اسمش رو گفت . وارد شدم و یه دور همه میزها رو نگاه کردم . تا دیدم یه گوشه دنج که نزدیکش میزهای دیگه خالی بود نشسته. واسم دست تکون داد و رفتم سمتش. با هم دست دادیم و من روبروش نشستم. ازش حرصم گرفته بود اما سعی کردم با آرامش باهاش برخورد کنم. نشستیم و شروع کردیم به حرفهای اولیه و کلیشه مثل اینکه راحت پیدا کردی و اینجور حرفا. من تا حالا کافی شاپ نرفته بودم و محیطش برام کمی غریبه بود اما این دختره خوب بلد بود اینجا رو . حین حرف زدنش یه نگاه انداختم ببینم سعید هست یا نه. ندیدمش . کمی داشتم استرس میگرفتم اما خودمو جمع و جور کردم.
ن : سحرجان میشه بریم سر اصل مطلب؟
س : اصل مطلب؟ اها باشه. سوالی دارم ازت
ن : فقط واسه یه سوال منو کشوندی اینجا ؟
س : نه . اول جواب سوالمو بده .بعد موضوع رو میگم که واسه چی قرار گذاشتم باهات
ن : بپرس
س : مشکلت با من چی بود وقتی من داشتم تو فروشگاه کار میکردم؟ چرا از من بدت میومد؟
ن : مشکل ؟ چه مشکلی ؟ من چیکار با توداشتم ؟
س : ببین کتمان نکن . همش بهم گیر میدادی سر چیزای الکی . تا دو کلام با سعید همصحبت میشدم فورا میومدی و میزدی تو پرم. من که کارمو درست انجام میدادم
ن : من فقط مواقعی که می دیدم حواست پرته و داری میری تو حاشیه یه تلنگری میزدم که حواستو جمع کار کنی. اما تو انگار میخواستی لج بازی کنی. این اواخر هم که گاه و بیگاه با سعیدخان زیاد گرم میگرفتی و کلا یادت میرفت اونجا محل کارته. من مسئول فروشگاههم و باید حواسم به همه چی باشه.
تو همین حرفا دیدم که سعید وارد کافی شاپ شد و نشست سر یکی از میزها. البته پشت سر سحر بود و اون نمیدید. به صورت نامحسوس بهم اشاره کرد یعنی من از دور حواسم هست. با دیدنش دلم قرص شد و آرامش گرفتم.
س : اشکالی داشت بعضی وقتا دو کلام با رییسم حرف میزدم. اون که مشکلی نداشت .اما تو اینقدر رفتی رو مغزش تا زیرآب منو بزنی و سعید هم اخراجم کرد
ن : من زیرآبتو زدم ؟ به من چه ؟ اون خودش اینقدر ازت سهل انگاری دید که ترجیح داد عذرتو بخواد. من تو این قضیه کاره ای نبودم.
س : اتفاقا تمام آتیشا از گور تو بلند میشد. انگار حسادت میکردی که سعید با من گرم میگیره. رابطه تو و سعید چیه که اینطور حسادت میکردی؟
با عصبانیت از جام بلند شدم و میخواستم با گفتن یه جمله ادبش کنم و اونجا رو ترک کنم.
ن : ببین دخترجون. اولا بهتره مودب باشی ثانیا من یه زن شوهر دارم و سعید هم فقط یه آشنای خانوادگیه که پدر و مادرش سپردن حواسمون بهش باشه تا هر تازه از راه رسیده ای نتونه از راه بدرش کنه. فقط همین. فهمیدی؟
س : بهتره بشینی . چون هنوز باهات حرف دارم و چندتا عکسم میخوام بهت نشون بدم. مطمئمن باش من همینطوری حرف نمیزنم . واسه حرفام مدرک دارم.
پاهام شل شده بود . سعید هم جوری که نظر کسی جلب نکنه با اشاره بهم فهموند که بشینم و آروم باشم
ن : عکس ؟ چه عکسی ؟
س : بهتره اول این کلیپ کوتاه رو ببنی بعد عکسها رو هم میبینیم.
بعد موبایلشو داد دستم و یک کلیپ بود که توش نشون میداد یه نفر از در خونه سعید فیلم گرفته. اول من رفتم کلید انداختم و رفتم داخل بعد در ادامه سعید هم وارد شد.
ن : خوب که چی؟ این فیلم چی رو ثابت میکنه؟
س : تو چرا بایستی کلید خونه سعید رو داشته باشی؟
ن: به تو ربطی داره؟
س : تو مسئول فروشگاه اونی مسئول خونش که نیستی. بعد اون وفت روز شما دو تا تو خونه چیکار داشتید که هر دو باید میرفتید اونجا؟ اونم هر روز. موقع استراحت
ن : با اینکه داری بازم پاتو از گلیمت درازتر میکنی اما برای اینکه سوء تفاهم ها برطرف بشه باید یادآوری کنم که سعید آشنای فامیلیمونه و بودن من با اون تو اون خونه مشکلی ایجاد نمیکنه
س : حتما شوهرتم از این قضیه خبر داره دیگه ؟
ن : دیگه داری روتو زیاد میکنی . مگه تو بازپرسی یا من مجبورم به سوالت جواب بدم؟ در ضمن من بدون اطلاع شوهرم کاری رو انجام نمیدم.
س : چه جالب پس حتما شوهر از اینم خبر داره.
دوباره گوشیشو داد دستم و گفت عکسها رو یکی یکی رد کن
به عکسها نگاه کردم و یکی یکی رد کردم . یه دفعه چندتا عکس دیدم که باعث وحشتم شد. تو عکسها منو سعید داشتیم با هم میخندیدیم و یه دفعه یه لب از هم گرفتیم.نگو این دختره عوضی داشته از ما تند تند عکس میگرفته . یه دفعه احساس کردم تمام خون بدنم جمع شده تو سرم. داشتم سر گیجه میگرفتم
س: ببینم حتما شوهرت از این اتفاقات هم خبر داره. فکر نمیکنم این یکی دیگه چیز عادی باشه که یه زن شوهردار در حال بوسیدن دوست خانوادگیشون باشه. درسته؟
تا اینو شنیدم فورا از جام بلند شدم و موقع ترک میز سحر گفت : من از این عکسها زیاد دارم. خواستی قرار بعدی میای خونه من تا در موردش با هم حرف بزنیم
بدون هیچ حرفی فورا کافی شاپ رو ترک کردم. پشت سرم سعید که تعجب رو تو چشماش میدیدم از کافی شاپ اومد بیرون و پشت سرم اومد. بیرون پاساژ سعید بهم رسید و ازم پرسید چی شده ؟
ن : سعید هیچی نپرس . حالم خرابه . فقط یه ماشین بگیر بریم از اینجا. سعید فورا یه تاکسی رو دربست گرفت و نشستیم صندلی عقب و رفتیم . راننده مقصد رو پرسید که سعید آدرس فروشگاه رو داد
ن : نمیبینی حالم بده ؟ میخوای برگردیم سرکار؟
س : نه میخوام بریم خونه با هم حرف بزنیم
رسیدیم و سعید کرایه رو حساب کرد و پیاده شدیم. به من گفت برو خونه تا منم یه سر به فروشگاه بزنم و یه سروگوشی آب بدم بیام ببینم چه خبره
بدون هیچ حرفی سریع رفتم در رو باز کردم و رفتم بالا. داخل خونه که شدم خودمو انداختم رو یکی از مبلها. خیلی حالم بد بود و سگیجه بدی داشتم. همش به خودمو سعید فحش میدادم که چرا بی احتیاطی کردیم. سعید هم بعد از نیم ساعت اومد بالا و تا حال خراب منو دید با یه آب قند اومد بالا سرم. یه خورده از آب قند خوردم تا کمی حالم سرجاش اومد.
سعید ازم سوال کرد چی دیدم . منم تمام حرفهایی که بینمون رد و بدل میشد و عکسهایی که دید براش تعریف کردم. حالا اون بود که حالش بد شده بود . بقیه آب قند منو کامل سرکشید.
س : فردا باهاش تماس بگیر ببینم حرف حسابش چیه؟ میخوام بدونم دیگه چه مدرکی از ما داره تا ببینم چیکار باید بکنیم.
البته باید توضیح بدم که اون موقع کیفیت عکسهای موبایلها به وضوح و کیفیت امروزی نبود ولی خوب زیاد هم بی کیفیت نبود.
ن : سعید من اگر امشب برم خونه با این حال خراب ، حمید شک میکنه و میترسم همه چی بدتر بشه.
س : خوب نرو. زنگ بزن به حمید بگو تا آخر شب کارت طول میکشه و خسته ای . بعد هم بگو سعید رفته خونه یکی از دوستاش و شب برنمیگرده.
منم همین کار رو کردم و به شوهرم زنگ زدم . اولش کمی غر زد و گیر داد که باید برگردی خونه اما من از جذبم استفاده کردم و بهش فهموندم که وقتی میگم خستم و نمیتونم آخر شب بیام خونه ، اونم کوتاه اومد و از هم خداحافظی کردیم. بعد از قطع تلفن شروع کردم به گریه کردن از بخت بدم . به خاطر اینکه بعد از چند سال که یه نفر اومده تو زندگیم که حال منو درک میکنه ، یه نفر باید یکی بیاد موی دماغم بشه و همه چیزو خراب کنه. سعید منو در آغوش گرفت و سعی کرد دلداریم بده. بعد از نیم ساعت گریه کردن بالاخره آروم شدم . سعید منو بوسید و گفت بهتره بری یه دوش بگیری و بیای تا حالت بهتر بشه . منم میرم فروشنده ها رو بفرستم برن خونه و فروشگاه رو تعطیل کنم بیام . شامم از بیرون سفارش میدم. تو باید استراحت کنی.
سعید رفت و منم لخت شدم و رفتم تو حموم . اما دوباره یاد حرفهای اون دختره عوضی افتادم و شروع کردم گریه کردن. بعد از 5 دقیقه شروع کردم دوش گرفتن . از حموم اومدم بیرون خودمو خشک کردم و یه لباس خواب که خونه سعید داشتم تنم کردم و خودمو انداختم رو تخت. اینقدر خسته و دل آزرده بودم از اتفاقای امروز که نفهمیدم که خوابم برد.
یه دفعه با بوسه های سعید از خواب بیدار شدم دیدم داره منو صدا میکنه . از خواب پریدم. سعید گفت پاشو بیا که یه شام خوشمزه گرفتم با هم بخوریم. کی تو این وضعیت غذا از گلوش پایین می رفت . سعید هم دست کمی از من نداشت اما سعی میکرد خودشو آروم کنه و به منم آرامش بده. روحیه محکم و فوق العاده ای داشت. پاشدم خودمو جمع و جور کردم . رفتم جلوی میز توالت یه کم به خودم رسیدم تا قیافم از اون حالت زار و نزار خارج بشه. بعد هم رفتم سر میز . اصلا میلی به غذا نداشتم و بیشتر باهاش بازی میکردم تا بخورم اما واسه اینکه سعید نگرانم نشه چند لقمه بزور خوردم.
ادامه از نسرین
بعد از شام ، سعید رفت رو مبل نشست و منم میز رو جمع کردم . تو ظرف یکبار مصرف غذا خورده بودیم و ظرفی کثیف نشده بود . کتری رو پر کردم و گذاشتم آبش جوش بیاد که چای درست کنم. رفتم پیش سعید نشستم و شروع کردیم صحبت کردن.
ن : یعنی فردا چی پیش میاد؟ اون جنده خانم دیگه چه مدارکی داره؟
س : نمیدونم . خیلی محکم حرف میزد انگار دستش پره . اما ما باید محکم باشیم و نشون بدیم از مدارکش نمیترسیم. آروم و به خودت مسلط باش. نباید جلوش وا بدی.
ن : سعیمو میکنم اما سعید جون خیلی میترسم. ما روزهای خوبی با هم داشتیم . همیشه تو احساسمو درک میکردی و هیچی برام کم نذاشتی . مخصوصا تو سکس . فکر نمیکردم عمر روزهای خوشمون اینقدر کوتاه بشه. من بهت عادت کردم. بهت وابسته شدم. خیلی دوست دارم . بدون تو زندگی برام غیر ممکنه.
سعید بغلم کرد و لبامو بوسید. منم همراهیش کردم . احساس بد از دست دادن سعید داشت دیوونم میکرد. پاشدم رفتم چای رو دم کردم و برگشتم پیش سعید. داشتیم با هم احتمالات رو بررسی میکردیم. که اگه فلان چیز رو گفت من چی باید بگم. حرکت بعدیش چیه و من باید چیکار کنم. خواسته اش چیه ؟خیلی حرف زدیم.
س : خانمی نمیخوای یه چای به مرد خستت بدی؟
ن : قربون مرد خودم برم. چقدر با حرفات آرومم میکنی.
رفتم چای ریختم و اومدم پیش سعید و در حین حرف زدن چایمونو خوردیم و ادامه حدس و گمانها. احساس میکردم سعید فکر همه جا رو کرده و سعی میکنه منو آگاه کنه که یه وقت بند رو آب ندم. بعد از همه این حرف حدیثها ، برای اینکه جو عوض بشه سعید چند تا جوک تعریف کرد و با هم میخندیدیم. همه جوکها هم کمر به پایین و در مورد کس و کون وکیر بود. بعد شروع کردیم از هم لب گرفت. سعید منو بلند کرد و طبق معمول نشوند تو بلغش و درست رو کیرش. لباسم اصلا سکسی نبود اما با توجه به اندامم ، لباسای معمولیمم همیشه به تنم چسبیده بود. رفتم واسه لب گرفتن و سعید دستشو از رو بلوزم رسوند به پستونام و به نوبت میمالوندشون. حشری شده بود و سیخ شدن کیر سعید رو زیر کونم حس میکردم. لبامون از هم جدا شد.
س : بد بخت شوهرت الآن فکر میکنه من خونه دوستمم و تو اینجا تنهایی . نمیدونه من همیشه زنشو از تنهایی در میارم.
ن : وایییی اینجوری حرف نزن سعید .حالم خراب میشه.
س : خوب من میگم که حالت خراب بشه بهم حال بدی. ببین با این کون گندت کیرمو سیخ کردی
ن : خیلی بدی. یعنی در مورد شوهرم حرف میزنی که حشریتر بشم بعد منو بندازی رو تخت و بکنی؟
س : پس چی ؟ باید زن حمید رو گایید. زن جنده کوسکش .
ن : از رو کیرش بلند شدم و در حال رفتن به سمت اتاق گفتم تو که چه بگم و چه نگم منو میکنی پس بهتره برم آماده شم .
رفتم تو اتاق و لباسامو درآوردم. کاملا لخت شدم. لباس خواب توریمو پوشیدم و نشستم جلوی میز توالت و آرایش کردم. لنز سبز رنگمم گذاشتم و از تو اتاق سعید رو صدا کردم .
سعید اومد تو اتاقو منو دید و یه سوت کشدار زد و اومد سمتم. بغلم کرد و شروع کردیم بوسه های ریز به لبهای هم میزدیم. سعید هم کلپهای کونم و تو دستش گرفته بود و میمالوند و فشار میداد. بعد از تو بغلش اومدم بیرون و جلوش رو زانو نشستم و شلوارشو باز کردم و با شرتش کشیدم بیرون. کیر متورمش رو تو دستام گرفتم و شروع کردم به بوسیدنش.انگار آخرین باره دارم این کیر خوشگل و گنده رو میگیرمو میخوام باهاش وداع کنم. همه جای کیرشو با لبای ماتیک زدم بوسیدم تا رسیدم به کله کیرش. چند بار اون کله گنده کیر رو بوسیدم و کردم تو دهنش. موقع آرایش کردن میخواستم حلقه ازدواجمو در بیارم اما بعدش پشیمون شدم. با همون دستم که حلقه به انگشتش بود کیرشو گرفتم و در حالی که تو چشمای سعید نگاه میکردم شروع کردم به خوردن کیرشو ساک زدن. بعد سعید بلندم کرد و رفتیم رو تخت برای عملیات. سعید دیگه حوصله کوس خوری نداشت. پاهامو داد بالا و کیرشو میزون کرد دم سوراخم. منم حشری و کوسم خیس بود. کیرشو آروم آروم تو کوسم جا کرد. بعد شروع کرد به کمر زدن. من دیگه تو فضا بودم و ناله میکردم. بعد از چند دقیقه ارضا شدم . بعد سعید دوباره منو داگی کرد جلوش و کرد تو . انگشتای دو تا دستمون تو هم گره خورده بود و سعید میکرد منو. دوباره رفتم تو حس. بعد دستی که توش حلقم بود رو از دستش درآوردم و با حشریت کامل بهش نشون دادم
ن : ببین سعید . این حلقه ازدواجمه. بهت نشون میدم بدونی داری یه زن شوهردار رو میکنی. زن حمید رو داری میگایی
س : جووووون . حمید زنتو گاییییییدمممممم
هر دومون تو حس بودیم که با هم ارضا شدیم. من برای بار دوم و سعید هم اولین بار. داغی آبشو تو کوسم احساس کردم که باعث شد ارضا شدنم طولانی بشه. بعد از سر خوشی زیاد در حالی که تو حالت قبلی بی حرکت مونده بودیم شروع کردم قاه قاه خندیدن.
س : به چی میخندی؟
ن : هیچی.به حمید میخندم که فکر میکنه من الآن تنهامو گرفتم خوابیدم. نمیدونه زیر کیر سعید جونم خوابیدم.
س : جووووون . حمید کجایی که ببینی زنت چه جنده ایه برای خودش. کس میده و میخنده.
ن : واااااااییییی سعید . بهم میگی جنده یه طوری میشم.
س : چطوری؟
ن : دوباره حشری میشم. دلم میخواد بهت کون بدم .
س : خوب بده . من که همیشه آمادم کونت بزارم نسرین جندههههه. نسرین کونننننییییی
ن : آهههههههه آههههههه نگو
بعد از این حرفا ولو شدیم رو تخت.
س : میخوام یه جوک بگم.
ن : بگو میشنوم . نمیدونی بعد از کوس دادن ، شنیدن یه جوک چقدر میچسبه
س: میدونی فرق منشی خوب با منشی خیلی خوب چیه؟
ن : نه بگو
س : منشی خوب میگه صبح به خیر رییس اما منشی خیلی خوب میگه صبح شد رییس
شروع کردیم خندیدن. جفتمون انگار عرق خوردیمو مست کردیم .
ن : حالا من کدومشونم؟
س : هیچکدوم
ن : هیچکدوم نامرد؟
س: تو یه منشی عالی هستی. هم کارتو تو فروشگاه خوب انجام میدی هم میای رو تخت و اینجا کارتو عالی انجام میدی.
ن : ای عوضی
بعد از نیم ساعت استراحت و حرف زدن جفتمون هوس یه سکس دیگه کردیم که البته میدونستم الآن وقت کون دادنه. دوباره رفتیم تو کار لب گرفتن از هم و مالوندن. آماده شده بودیم. کیر سعید رو دوباره ساک زدم که سیخش کنم
س: پاشو زنگ بزن به اون کسکش . میخوام موقعی که باهاش حرف میزنی کونت بزارم
ن : ول کن بابا . شر میشه ها
س: پاشو تو کارتو بلدی.
پاشدم از رو تخت و در حالی که آب سعید از کوسم خارج میشد رفتم سر کیفمو و موبالمو از توش در آوردم و رفتم رو تخت. دوباره حالت داگی قمبل کردم و شماره حمید رو گرفتم.
بعد از چند تا بوق برداشت
ح : الو نسرین سلام
ن : سلام حمید خواب بودی؟ اشکان کجاست؟
ح : اشکان رفت بخوابه . منم رو تخت دراز کشیدم که بخوابم
ن : اه حمید تو هم رو اون فقط بلدی بخوابی
ح : خوب رو تخت میخوابن دیگه
ن : نه خیرم . مردای دیگه رو اون تخت اول زنشونو میکنن بع میخوابن.
ح : الآن که نیستی پس فقط میتونم بخوابم
ن: فعلا نخواب که میخوام یه کاری کنم خواب از سرت بپره
ح : مثلا چیکار کنی؟
ن : میخوام واست تجسم یه فانتزی سکسی رو برات بسازم تا ارضا بشی
ح : فانتزی سکسی چه کوفتیه دیگه؟
ن : خاک تو سرت . مثل گاو میمونی . یعنی اینم نمیدونی چیه. همون بهتر که رو اون تخت فقط بخوابی و زنتو یکی واست بکنه
ح : خیلی بیشعوری . این چه حرفیه میزنی؟
ن : خوب تقصیر خودته که مثل خر هیچی نمیفهمی
ح : خوب بابا به جای توهین کردن بگو چیکار میخوای بکنی.
ن : هیچی من الآن قمبل کردم رو تخت و سعید میخواد با اون کیر کلفتش ، کون گنده زنتو بکنه و منم واست تعریف کنم و آه و ناله راه بندازم
ح : چی ؟ سعید اونجاست ؟ داری جلوی اون اینطوری با من حرف میزنی؟ یعنی چی تو رو بکنه؟
ن : میگم گاوی میگی نه. احمق سعید کجا بود. بهت گفتم که سعید خونه دوستشه. من با خیال اینکه به سعید دارم میدم یه خیار رو میکنم تو کونم. حالا فهمیدی اوسکول
ح : حالا چرا سعید؟ حتما باید اسم اونو بیاری؟
ن : یعنی اگر به جای حمید اسم یکی از دوستات رو میکفتم مشکلی نداشتی؟ خری دیگه. حالا دهنتو ببند گوش کن
ح : حوب بابا بگو.
ن : ببین اندام گوشتی و سفید منو تجسم کن که رو تخت حالت داگی هستم و سعید داره سوراخ کونمو میلیسه.
در همین حین هر کاری میگفتم رو سعید داشت انجام میداد. از کوسم میلیسد و میومد رو سوراخ کونم. گوشیمو گذاشته بودم رو حالت بلندگو تا سعید هم حرفامونو بشنوه
ن : سعید حسابی کوسمو خورده و الآن ازش میخوام فقط رو سوراخ کونم تمرکز کنه. آهههههه سعید بسه دیگه .سوراخ کونمو بلیسسسسس و خیلی حال میدههههه. دارم زیر دستات میمرممممم. آهههههههه .
سعیدم همینکار رو میکرد و فقط داشت با نوک زبونش کونمو میلیسید.
ن : آیییی آهههههه. بسه دیگه سعیدددددد. حالا کیر کلفت و درازتو بکن تو کونممممم. میخوام شوهرم بفهمه کردننننننن واقعی یعنی چییییی. آخ حمید حمید کله گنده کیرشو کرددددد تووووو کونمممممم. وای سعید یواشششششش یواششششش دارییییی جرممممم میدییییی . واییییییی کونمممممم پارهههههه شدددددد
سعید داشت کیرشو میکرد تو کونم و منم داشتم ادای تنگارو در میاوردم. سعید کیرشو آروم آروم تا دسته چپوند کونم و نگه داشت.
ن : آخخخخخخخ سعیدددددد سوختمممممممم. کونمو پاره کردیییییی آرومتررررررر وحشییییی . حمیدددددد به این بگو آرومتر کیرشووووو بکنه تو کونمممممم. آییییییی حمیددددددد کونمو گاییدددددد. کیرشو تا دسته کرده تو کونممممممممم.
حمید پشت تلفن خفه خونه گرفته بود وحرف نمیزد . فقط یه صدای خفیف آه ازش میومد.
ن : خوب دیگه سعید جون کونم به کیرت عادت مرده و حسابی باز شده .شروع کن تلمبه زدننننننن. وایییییی وایییییی حمید ، سعید داره منو میکنههههههه. داره زنتوووووو میگادددد
سعید شروع کرده بود به کردن و هر کار میکرد واسه حمید تعریف میکردم . از اینکار خودمم حسابی تحریک شده بودم. سعید میکرد و من در حالی که بر اثر تلمبه خوردن تو کونم صدام کم و زیاد میشد واسه حمید تعریف میکردم
ن : آهههههه آخخخخخخخ بکنننننن بکننننن سعیدددددد . دارم ارضااااااا میشمممممم. کوسمو بماللللللل. حمیدددددد این داره تو کونم میزنه و کوس و پستونمووووووو میمالهههههه. واییییی واییییی دارم ارضا میشم. دارم میشممممممم. ارضا شدمممممم حمیدددددد . سعید منو ارضاااااا کرددددد. سعیددددد خیلییییی خوبببببب میکنههههه
وایییییی سعیدم ارضا شدددددد. حمیدددددد حمیددددددد. سعید تمام آبشوووووووو ریخت تو کونممممم. آب داغشوووووو ریخت کونمممممم. کونم دارهههههه از داغی آبشششش میسوزهههههه
سعید .واقعا ارضا شده بود و اون ور خط هم معلوم بود حمید داره با هن هن کردن ارضا میشه. بعد از ارضا شدن سعید با حمید خداحافظی کردم و شروع کردیم با سعید دوباره خندیدن . سعید با این کارهایی که من میکردم و حرفهایی که میزدم حسابی ارضا شده بود و تمام آبش که زیادم بود تو کونم تخلیه کرده بود . انگار نه انگار که یه بار تو کوسم خالی کرده بود
ادامه از نسرین
بعد از ارضا شدن سعید کیرشو از کونم کشید بیرون و کنار هم دراز کشیدیم . من سرمو گذاشته بودم رو سینشو در حالی که بهم نگاه میکردیم ، صحبتم میکردیم . من خیلی با عشوه باهاش صحبت میکردم . وسط صحبتا و لاو ترکوندنامون هر چند دقیقه از هم لب میگرفتیم. خیلی لذت میبردم از اینکه اینطوری مثل زنو شوهرها تو بغلش میخوابیدم. دوسش داشتم و دلم میخواست هر شب تو بغلش میخوابیدم اما حیف که نمیشد. من باید به خونه و شوهر و بچه ام میرسیدم و نمیتونستم همیشه پیش سعید باشم. یه لحظه احساسم نسبت بهش بیشتر شد و لبمو چسبوندم به لبش و حسابی خوردم. هر چند لحظه هم لبمو جدا میکردم و حرفای عاشقونه با عشوه های زیاد بهش تحویل میدادم مثل دوست دارم . عاشقتم ، همه چیزمی. تو شوهر واقعی منی. قربون کیر کلفت و درازت و کمر سفتت بشم . عاشق همه چیزتم . از لب گرفتنت گرفته تا وقتی زیرتم و داری با شدت منو میکنی.
نمیدونم چم شده بود و سعید هم کمی تعجب کرده بود.
ن : سعید میتونی یه دور دیگه ؟
س : خوب بذار واسه فردا.
ن : من الآن هوس کردم. دلم میخواد عاشقونه منو بکنی. احساس میکنم به سکس و محبت با هم احتیاج دارم.
س : پس برو پایین بخورش تا آده رزم بشه
ن : ای به چشم . قروبون کیرت و توانایی برم من
رفتم کیرشو حسابی خوردم و آماده اش کردم. خوابیدم پاهامو دادم بالا . کیرشو گذاشت دم سوراخ و فشارداد و تا ته کرد تو کوسم. قبلش یه بار کوس داده بودم بهش و آماده بودم وگر نه جر میخوردم. بعد خوابید رومو یه لب گرفت و بعد یه جوک تعریف کرد.
س : اشتباه میکنن میگن بهشت زیر پای مادرانه ، اونی که زیر پای مادرانه شونه پدرانه
چند دقیقه تو اون حالت خندیدیمو و سعید شروع کرد به لب گرفتن و گاییدن کوسم. منم همراهش میکردم. بعد از ارضا شدم من واسش حالت سگی نشستم چون به خاطر گندگی کونم میدونستم عشقم سعید از این حالت لذت میبره . کرد تو کوسم و اینقدر کرد که اونم ارضا شد. چون دوبار آبشو کشیده بودم ایندفعه خیلی طول کشید و پوست کوسم داشت کنده میشد ولی خود کرده را تدبیر نیست. خودم خواسته بود. بعد پشت کردم بهش از پشت بغلم کرد و خوابیدیم.
صبح بیدار شدیم و رفتیم دوش گرفتیم و تو حموم بدنمون کفی بود از پشت بهم چسبید و منم مثلا از دستش در میرفتم و سر میخوردم. خیلی حال میداد بعد از کارای دیشبمون. دیگه خودمونو شستیم و اومدیم بیرون. لباس پوشیدیم . صبحانه آماده کردم خوردیمو سعید رفت مغازه رو باز کنه . منم یکساعت بعد رفتم مغازه . فروشنده ها هم اومدن و مشغول کارها بودیم که موبایلم زنگ خورد. دیدم این دختره هرزه زنگ زد. دوباره یاد حرفا و تهدیداش افتاد و ترس تمام وجودمو گرفت. یه بار قطع شد و بعد از چند دقیقه دوباره زنگ خورد که جواب دادم
ن : سلام بفرمایید
سحر: سلام نسرین خانم هواس پرت. قرارمون یادت رفته؟
ن : نه یادم نرفته . کی باید بیام . آدرستم برام بفرست.
س : باشه . فعلا بای
با یه حالت تمسخر آمیز کلمات آخر رو گفت . هم عصبانی بودم از لحنش و هم ترسیده بودم. رفتم پایین پیش سعید و قضیه رو بهش گفتم. سعید گفت راس ساعت میری اونجا . منم همراهت میام و خودمو تو خیابون مشغول میکنم تا اگر لازم شد و کمک خواستی بهم خبر بدی.
کمی دلم قرص شده بود اما احساسم بهم میگفت انگار قراره اتفاق بدی بیفته. میخواستم به سعید بگم از احساسم و قرار رو بهم بزنم اما نمیخواستم دیگه بیشتر از جلوی سعید ضعف نشون بدم . ظهر موقع ناهار هیچی نمیتونستم بخورم و سعیدم هر چی اصرار کرد نخوردم. از دلهره دل پیچه داشتم و چندبار رفتم دستشویی. خلاصه شد چهار بعدازظهر که باید با سعید راه میفتادیم. ساعت 5 با اون دختره عوضی قرار داشتم. رسیدیم دم خونش که تو یه ساختمون سه طبقه بود تو یکی از فرعی های خیابون آزادی بود. تقریبا نزدیک میدون. سعید هم باز بهم روحیه داد و سفارش کرد که نزارم عصبانیم کنه و آرمشم رو از دست بدم . زنگ اف اف رو زدم .جواب داد و خودمو معرفی کردم فورا درب رو زد که باز شه.
رفتم بالا . درب آپارتمانش باز بود . واسه تلطیف شرایط ، سعید یه دسته گلم خردیه بود که عارم میشد بدم بهش اما چاره ای نبود. زدم به در و سحر اومد به استقبالم . گل رو دادم بهش و تعارفم کرد بشینم. نشستم رو میل و سحر گفت الآن میام . رفت تو آشپزخونه و بعد از چند دقیقه با دو تا استکان چای اومد سمتم .تو این مدت من داشتم خونشو برانداز میکردم و دقت کردم ببینم دوربینی چیزی کار نذاشته باشه. چای تعارف کرد برداشتم گذاشتم رو عسلی . قصد خوردن چای رو نداشتم . چون میترسیدم چیزی توش ریخته باشه.
نشست رو مبل روبروم و کمی حرفهای معمولی زدیم . در مورد کار و اینجور چیزا.
س : چایتو بخور نسرین جان .سرد شد
ن : ممنون حالا وقت برای چای خوردم زیاده.بگو برای چی قرار گذاشتی باهام. یکم عجله دارم . باید برم خونه
س : نترس چیزی تو چاییت نریختم. ما حالا حالاها با هم کار داریم. ولی چرا روزه شک دار بگیریم.
بلند شد اومد و استکان چای منو برداشت و به جاش مال خودش رو برام گذاشت و رفت نشست سر جاش و با یه لبخند مسخره شروع کرد به خوردن. از آرمش زیادیش داشت حرصم میگرفت اما منم با یه لبخند شروع کردم به نوشیدن چای. بعد گفت بریم تو اتاقم پای کامپیوتر. با تردید بلند شدم و رفتم دنبالش. نشست رو صندلی پشت میز کامپیوتر.
پایان