بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان های سکسی امروز | جمعه – 3 دی ۱۴۰۰

سکس من و دختر داییم همتا سلام من کامرانم داستانی که براتون می گم راجع به منه و دختر داییمداستان از جایی شروع میشه که من سال چهارم دبیرستان بودم و خیلی با خونواده داییم ارتباط داشتیم و همیشه دختر دایی هام خونه ما می اومدن و گاهی چند روز می موندن بین دختر دایی هام بزرگه که 2 سال از من بزرگتر بود خیلی خوشکل بود و همیشه از بچگی دنبالش بودم که خودمو بهش بچسبونم و ارزو داشتم یکجوری باهاش باشم کم کم که بزرگتر شدیم رابطه من با اون دختر دایی بزرگم که اسمش همتا هست خیلی زیاد شد و همیشه خونه ما می امد و راجه به درسا با هم صحبت می کردیم و همه فامیلا خونه ما می اومدن و میرفتن و بودن اون تو خونه ما طبیعی بود یه روز که دختر داییم همتا خونه هم بود یکی از دوستام چند تا عکس سکسی اورده بود داد به من و منم تند پریدم تو اتاق که نگاهش کنم جاتون خالی سی دی رو گذاشتم داشتم عکسا رو میدیدم که حس کردم کسی داره میاد تو اتاق می خواستم عکسو ببندم دیدم همتا اومد تو اتاق منم به خودم جرات دادم و عکس زنه رو که سینه هاشو دراوده بود رو نبستم اونم اومد یه هو چشش افتاد به این عکس و کنار من وایستاد منم می خواستم ببینم عکس العملش چیه اونم اومد و یکم نگاه کرد و با هم چند تا عکس دیگه هم دیدیم و راجعه به سینه های دخترا نظر داد و منم به شوخی گفتم مال تو باید از اینا خوشکل تر باشه و خلاصه سر شوخی ور باهاش باز کردم و متوجه شدم اونم بدش نمیاد که راجعه به این چیزا باهاش وارد شوخی بشم خلاصه از اون روز به بعد اهداف من در جهت مخ زدن همتا بود چند روز بعدش هم رفت خرید اومد تو اتاق گفت پیراهن نو خریدم منم گفتم بپوش ببینم بدون اینکه بگه من از اتاق برم بیرون خودش پشتشو به من کرد و پیراهنشو دراورد و پیراهن نوشو پوشید بعد برگشت گفت خوبه ،من حسابی اون لحظه بدنشو از پشت دیدم حشری شده بودم و بروی خودم نیاوردم اما کلی باهاش حال کردم و اون روز هم گذشت تو همین گیرو دارا 2 روز بعد اومد گفت میای بریم خرید منم از خدا خواسته گفتم اره بیا بریم و لباسامونو پوشیدیمو و رفتیم خرید جاتون خالی تو راه دائم دست راست من به سینش می خورد و من سینه سفتشو حس می کردم البته بگم دختر داییم اون موقع 19 سالش بود و سینه های کوچیک و سفتی داشت خلاصه اون روز انگار تو خیابون دائم سینه هاشو به من می مالوند معلوم بود که دلش می خواد خودشو به من بمالونه منم 100 بار شق کردم تا رسیدیم خونه مامان بزرگم که مثل یک پایگاه بود همه بچه های فامیل یک سری اونجا میزدن اونجا که رسیدیم هیچکی غیر از مامان بزرگم اولش نبود و ما هم رفتیم تو یکی از اتاقا و اون باز اومد یکی دیگه از لباسایی رو که اون روز خریده بود بپوشه من نظر بدم که این سری پشت به من شد پیراهنشو دراورد من اروم رفتم و سینشو گرفتم تو دستم که یهو شل شد و افتاد تو بغلم اصلا چنان بی حس شد که اولش ترسیدم، بدنش میلرزید منم تو همون حال یکم به خودم اومدم دیدم که داره حال میکنه و چون مثل خودم اولین بارشه اینجوری شده منم شروع کردم به خوردن سینش جاتون خالی ده دقیقه ای داشتم می خوردمش و اون مثل ادمای بیهوش افتاده بود و داشت حال می کرد کم کم چشاشو باز کرد وخودشو جمع و جور کرد پاشد و لباسشو پوشید که ممکن بود مامان بزرگم بیاد و ما رو ببینه وقتی پاشد بهش گفتم اینجا نمشه خوب حال کنیم فردا بیا خونمون اونجا راحت تریم اونم سرشو تکون داد و من پا شدم و سریع رفتم چون اولین بار بود یک حس ترس شیرینی هم داشتم و رفتم خونهفردا عصر اومد خونمون و منم کلی خوشحال شدم تا شب یواشکی به هم نگاه می کردیم شب که دیدم خودش رفت تو یکی دیگه از اتاقامون خوابید که تنها باشه منم فهمیدم که رفته یه جای خوب که شب برم سراغش یک ساعت که گذشت ساعت 12 شب یواش بلند شدم رفتم تو تختش تا بهش رسیدم منتظرم بود دستمو گرفت و رفتم تو تخت پیشش دراز کشیدم خلاصه تا صبح با هم حال کردیم و من دستمو تو کسش می کردم اونم با من ور میرفت چون اون تا اون موقع سکس نداشتیم بلد نبودیم چه کار کنیم و فقط تا صبح یک دل سیر با هم حال کردیم و صبح شد ولی من به دلیل کم تجربگی همتا رو نکردم فقط تا جا داشت سینه هاشو خوردم و با انگشت کسشو مالوندم اونم واسم کیرمو می مالوند خلاصه این قضیه ها گذشتو من چند روز بعد دانشگاه یک شهر دیگه قبول شدم و رفتم و از همتا 2 سالی دور بودم که حالا کلا نمی شد ببینمش و همیشه حسرت یک سکس خوب باهاش رو داشتم دو سال بعد که من اومده بودم خونه دوباره من واون تو یک شرایطی پیش هم تنها شدیم و معلوم بود اونم تو این دو سال تو کف سکس با من بوده چون تا یه جا بهش رسیدم و سریع دو باره سینشو گرفتم فوری اونم استقبال کرد و تو یک موقعیت مناسب که هیشکی خونمون نبود رفتیم به اتاق من از اینجا به بعدشو دیگه این همتا اون همتای 2 سال پیش نبود انگار خدای سکس شده بود تو چند لحظه تمام لباسای منو دراورد و منم لباساشو دراوردم و شروع کردیم به یاد قدیما به حال کردن با هم خلاصه جاتون خالی کیرمو لای پاهاش گذاشته بودم و فشار دادم توی کسش این سری پاهاشو شل کردو کیرم رفت تو فهمیم که اوپن هم شده و شروع کرد از کیرم تعریف کردن معلوم بود خوشش اومده چون لاغر هم بود قشنگ تو بغلم جا شده مثل یک جا سو یچی محکم گرفته بودمش و می کردمش سینه ای کوچولو و محکمشو می خوردم و خیلی هم دوست داشت محکم بکنمش و دائم داد می زد محکم تر بکن تو محکم تر بکن تو اون روز سکسمون نزدیک 1 ساعت طول کشید به چند حالت مختلف بهم حال داد انگار می خواست تلافی اون دو سال و خوب بکنه و حسابی هم تلافی کرد بعد از اینکه چند تا حالت سکس کردیم و من اونو ارضا کردم نوبت به من رسید دیدم رفته پایین و داره کیر وخایمو میلیسه اینقدر لیس زد تا خایه هامم داشت بی حس میشد باورتون نمیشه دیگه هیچوقت کسی اینجوری واسم ساک نزد که اون حس عالی رو داشته باشم و بعدش اینقدر کیرمو خورد تا اینکه ارضا شدم تموم ابمو تا قطره اخرشو همشو خورد اصلا دیگه کیرم نا نداشت اینقدر که حال کرده بود بعدش که سکس تموم شد به خاطر اون دوسالی که دیر کردیم و سکسمونو عقب انداختیم کلی با هم صحبت کردیمو لباساشو پوشید و بردمش تا نزدیکی های خونشون و رسوندمش و اومدم از اون سال به بعد باز هم من رفتم داشنگاه و ازدواج کردم و وقتایی که همو میدیدیم از هم یکم خجالت میکشیدیم و دیگه هیچوقت با هم تا الان سکس نکردیم ولی همیشه به هم که نگاه می کنیم تو نگاه اول یاد اون خاطره سکس اون شب می اوفتیم.

اولین کسمو به پسرخالم دادم سلام…من نیوشا 16 ساله هستم… این جریان مال 3 هفته پیشه…من یه پسر خاله ی خیلی خوشتیپ و خوشگل دارم… که ما عاشق همیم… خوب بریم سر اصل مطلب..داستان از این جا شروع شد که ما رفته بودیم مهمونی خونه ی پسر خالم. من هم حوصلم سر رفت …رفتم تو اتاق پسر خالم که کامپیوتر توش بود… پسر خالم هم تو حال داشت پذیرایی میکرد… پسر خالم 15 سالشه… خلاصه رفتم سراغ کامپیوتر..روشنش کردم و رفتم تو فیس بوکم و دید زدمو اینا که یهو پسر داییم اومد تو اتاق و گفت همه رفتن بیرون فقط ما دوتا تو خونه ایم…. بهش گفتم : خوب چرا به من نگفتی منم میخواستم برم بیرون…جواب داد : میخواستم دوتایی کمی با هم تنها باشیم…دیدم داره میاد طرفم..منم از رو صندلی پا شدم و عقب عقب می رفتم…اونم هی بهم نزدیک تر میشد که اومد دستامو گرفت و منو چسبوند به دیوار و ازم لب میگرفت…سعی میکردم جلوشو بگیرم ولی ول کن نبود…که یهو دیدم دستش رو کسمه و داره کسمو میماله… شل شده بودم و دیگه نمیتونستم مقاومت کنم.. همینطور داشت لب میگرفت و کسمو میمالید… منم دیگه حشری شده بودم. باهاش همراهی کردم…اهم در اومده بود کسمو هی میمالید.. البته از روی شلوار.بعد همزمان که داشتیم لب میگرفتیم من و برد و حلم داد رو تختش..شروع کرد به مالیدن سینه هام.. وای خیلی عالی بود کلا خیلی حرفه ای عمل میکرد..دیگه خیلی حشری شده بودیم.. مثل وحشیا بلوزمو در اورد و پستونمو از سوتینم داد بیرون.. باید میبودید و میدید چجوری میخورد…منم هی جون جون میکردم و داشتم حشری تر میشدم..بعدش کلا سوتینمو در اورد… و ازم لب میگرفت و سینه هامو میمالوند…بعدش رفت پایین تا رسید به کسم…یواش دستشو کرد تو کسم و چوچولمو مالوند … و یهور تمام شلوارمو و شرتمو در اورد. و مثل وحشیا شروع به خوردن کسم کرد منم داشتم میمردم تصمیم گرفتم کیرشو بمالم.. منم از رو ی لباسش کرشو میمالوندم ..اب کسم اومد که دیدم همشو خورد… پاشد..منم با تمام حشریتم لباساشو براش در اوردم…که گفت برگرد.. منم فهمیدم میخواد منو بکنه… واییی عاشق کردنش شدم… اول سوراخ کونمو خورد تا خیس شد و کیرشو مالید به سوراخ کونم و بعد کرد تو یه زره دردم گرفت.. حدوده 2 دقیقه تلمبه زد .. من تو رویا بودم….یهو گفت ابم داره میاد .. هیچی نگفتم که همه ی ابشو ریخت روکس و سینه هام…و بعدش گفت : عشقم میخوام از کوش بکنمت برگرد.. گفتم باشه عزیزم.. برگشتم کیرشو با فشار زیاد کر تو کسم وای داشتم از درد میمردم… پردم پاره شد…این دفعه نیم ساعت تلمبه زد… خلاصه خوب حال کردیم…بعدش گفت ساک بزن برام.. منم خیلی داشتم حال میکردم گفتم چشم قربان..کیرشو در اورد از تو کسم و اورد جلو سورتم… منم براش به تور فوق حرفه ای ساک مزدم 20 تا 30 دقیقه ساک زدم که داشت حسابی حال میکرد… یهو گفت ابم داره میاد.. اومد سمت کسم و همشو خالی کرد تو کسم… یه زره کسم سوخت…بعدش بر گشتم و کیرشو کرد لای پستونای خوشگلم…بعدشهی بالا پایین میکر که دوتامون ارضا شدیم… و افتاد بقلم و از هم لب میگرفیتیم… با اینکه یک سال ازم کوچیک تر بود خیلی حرفه ای عمل میکرد…و اونشب بهترین شب زندگیم بود کلی حال کردیم بعدش حدوده دو ساعت خابیدیم کناره هم و وقتی بیدار شدیم خدارو شکر کردیم که هنوز مامان باباهامون نیومده بودن و سریع لباسامونو پوسیمیدیم و رفتیم رو مبل و تا موقه ی اومدن خاله اینا از هم لب گرفتیم و من براش کیرشو میمالوندم ….

نکیسا و زن عمو سلام اسم من نکیسا است البته اسم واقعیم یه چیز دیگه است . این که واستون میخوام بگم داستان نیست واقعیته و چون میدونم تو فامیل نزدیک کسی اهل اینترنت نیست میخوام این اتفاقی که پارسال ( 17 سال داشتم ) واسم افتاد رو بگم . من و خانوادم تو عید نوروز و آخر شهریور میریم شهرستانمان در نزدیکی ارومیه ( واسه احتیاط اسم شهرستان رو نمیگم ) . نوروز 1391 بود که ما رفتیم شهرستانمان وقتی رسیدیم همه بودن غیر از ما . منم که از اول به زن عموم که اسم مستعار اون هم لیلا است چشم داشتم رفتم و باهاش رو بوسی کردم وای عجب لپی داشت در ضمن او 20 سالش بود و 5ماه بود که عروسی کرده بود با عموم . بعد احوال پرسی و پرسیدن از اینکه راه چطور بود شام را خوردیم و چون خسته بودیم بعد نیم ساعت رفتیم و خوابیدیم . فرداش همه خانواده عروسی دعوت بودند و این بگم من از همشهری های مثلا محترم اصلا خوشم نمیاد چون همش واسه ادم حرف در میارن و کمی خسیس هستن . ساعت 7 شب شد که دیدم زن های خانواده به خودشون میرسن غیر از زن عموم در ضمن من 5 تا زن عمو دارم که غیر از این جدیده بقیه مال نیستن . از مامان بزرگم پرسیدم چرا زن عمو حاضر نمیشه که اون گفت مگه عموش نمرده و منم از خدا خواسته که هم دوست نداشتم با همشهری هام چشم تو چشم شم و لبخند زورکی بزنم و هم با این زن عموم تو یه جا باشم و هی به اون هیکل خوشکلش نگاه کنم . به بابام گفتم من نمیام ريا، بابام گفت تو خونه تنها میخوای چیکار کنی که من گفتم زن عمو هست و من هم میخوام با سونی بازی کنم بالاخره قبول کرد و من هم رفتم سراغ سونی که ضایع بازی نباشه ، بعد ده دقیقه فیلم بازی کردن همه رفتن . بعد آمار گرفتم دیدم زن عموم نشسته تو حال داره با موچین ابرو هاش رو مرتب میکنه سونی رو خاموش کردم رفتم از کوله ای که با خودم اورده بودم یه فیلم با حال سانسور نشده ور داشتم به زن عموم گفتم میخوای بیا ببین اون هم اومد و نشست کنار من به طور عادی . فیلم رو play کردم و وسط فیلم زن و مرده لب گرفتن و زن عموم دست خوشگلش رو گذاشت رو چشمام و گفت نگا نکن زشته و منم دستم رو گذاشتم رو چشماش و گفتم پس تو هم نگاه نکن بعد اون گفت واسه من بد نست که واسه تو بده منم گفتم برو بابا چرا مثلا اونم گفت عجب الاغی هستی من شوهر دارم میدونم این کار یعنی چی ولی تو نمیدونی بعد من گفتم تو از کجا میدونی من نمیدونم این کار یعنی چی ؟؟ یه سکوت بین من و اون جاری شد بعد ادامه فیلم رو داشتیم نگاه میکردیم که دیدم گفت ماساژ بلدی منم دیدم ربط داره به دست زدن به طرف یهو گفتم آره بابا کار هرروزم ماساژ دادن است که اونم گفت هو حواست رو جمع کن هاااا… رو شکمش خوابید و گفت کمرم درد میکنه لباسم رو بده بالا و از زیر آروم ماساژبده منم همین طوری یه لحظه هنگ کردم ولی بعدش دیدم من که از خدامه . لباسش رو دادم بالا دیدم یه کمر سفید بدون مو که پایین کمرش یه ذره از شرت بنفشش معلوم بود لباسش رو تا گردنش دادم بالا و اونم گفت سوتینم رو باز کن تا راحت ماساژ بدی منم همین کارو کردم و شروع کردم به ماساژدادن و بهترین لحظه زندگیم تا اون لحظه بود که دیدم میگه پایین تر رو بمال خیلی درد میکنه با خودم گفتم حتما عموم محکم کرده تو سوراخت درد میکنه پایین کمرت . بعد که دستم خسته شد گفت میشه پاهام رو ماساژ بدی گفتم باشه ريا، بعد اون گفت پس شلوارم رو در بیار و قشنگ ماساژ بده دوباره یه هنگ کردم و فهمیدم یه خبرایی هست ولی به روم نیاوردم و شروع کردم به در آوردن شلوارش که اونجا بود که کاملا شق کردم . وای چه پایی سفید بدون مو وایییی داشت آبم میومد یهو دیدم زن عموم گفت هی دوباره باید بگم حواست رو جمع کن گفتم واسه چی مگه میخوام چیکار کنم که اون گفت هیچی ادامه بده ماساژش دادم و وقتی می رسیدم به نزدیک شورتش میدیدم یه لرزش کوچیک تو پاهاش میومد یه دفعه به فکرم زد که بزار دور ور کسش بچرخم یه ذره کسش رو مالوندم که دیدم هیچی نگفت دلو زدم به دریا و شورتش رو در آوردم دیدم هیچی نگفت دوباره وای عجب کوس و کونی یه دفعه برگشت و گفت بیا جلو و از هم لب گرفتیم . منم با کسش ور میرفتم که دیدم خانم ارضا شد بعد لباسم رو در اورد و بعد شلوارم رو در اورد کیرم از شورت زده بود بیرون دیدش اول خندش گرفت ولی بعد گفت کیرت شبیه کیر عموت و لی کوچکتره مثل شباهت گوشی سامسونگ اس تری با سامسونگ اس تری مینی بعد دو تایی خندیدیم ، شورتم رو دراورد بعد کیرم رو خورد دیدم آبم داره میاد گفتم بسه کاندوم داره بیار اونم رفت و یه دونه کاندوم توت فرنگی اورد و گذاشت تو کیرم بعد به صورت فرغونی پاش رو دادم بالا و گذاشتم دم کسش یه ذره ور رفتم بعد یهو کردم تو کسش یه اه بلند کشید یه ذره تلمبه زدم بعد دیدم خیلی حال نمیده در اوردمگفتم میخوام بزارم تو کونت میشه گفت باشه ولی یواش عموت هم نمیزارم زیاد بکنه تو کونم گفتم باشه . برگشت یه ذره انگشتش کردم بعد اروم کیرم رو کردم تو کونش یه جیغ زد و من اروم تلمبه زدم وای چه حالی میداد یهو دیدم دوباره ارضا شد و منم بعدش آبم اومد برش گردوندم و خابیدم روش و به صورت خسته از هم لب گرفتیم بهد یک ربع لباسامون رو پوشیدیم و یه شام به ما داد و رفتیم ادامه فیلم رو دیدیم، یهو در زدن رفتم درو باز کردم دیدم عروسی تموم شده و اومدن ما دوتا هم که به صورت عادی رفتار می کردیم . یکبار بعد اونهم باهم سکس داشتیم وقتی من خونشون بودم … ولی همش واقعی بود به جون خودم…نوشته نکیسا

سکس بعد از 16 سال انتظار [/b [b] سلام اسم من مایک است البته مستعار الان که این داستان را می نویسم 51 سال دارم و در امریکا زندگی میکنم حدود18 سال پیش بنا به موقعیت شغلی به یکی از روستاهای اطراف استان رفتم و مشغول کار ازاد شدم البته زن و بچه هم داشتم در نزدیکی محل کار من خانواده ای زندگی میکردند که تقریبا فامیل خیلی دور بودیم و من تا ان زمان که به انجا رفتم انها را ندیده بودم وضع شغلی من طوری بود که همیشه با لباس مرتب سر کارم حاضر میشدم این به اصطلاح فامیل ما سه تا دختر داشت که سن دختر بزرگه اون موقع 13 سال بود و ایندختر 13 ساله اسمش عسل بود و از وضع ظاهر من ولباس پوشیدن من خوشش میومد مخصوصا که اونا به زبان محلی صحبت میکردند و من به قول خودشان شهری صحبت میکردم به واسطه دایی عسل که تقریبا هم سن من بود و دوست داشت به بقیه بگه که این مایک فامیل ماست با من خیلی زود صمیمی شده بود برای اولین بار برای چایی خوردن به منزل خواهرش رفتیم و من وقتی چشمم به عسل افتاد خوشم اومد دختر روستایی با چشمهای بسیار زیبا و مژه های بلند بهش گفتم خانم کلاس چندمی گفت اول راهنمایی چندتا سوال پرسیدم دیدم نه از هوش و حافظه خوبی هم برخوردار است بیشتر خوشم اومد گفتم اگر هر سوالی داشتی درسی و غیره بگو من در خدمتم بعد بهش گفتم اگر انشا هم دوست داشتی در هر موردی من میتونم کمکت کنم با خجالت گفت اتفاقا تنها چیزی که ضعیف هستم همین انشا است قرار شد اولین انشا را که مدرسه گفتند هر چی بود من برا ش بنویسم دو روز بعد مادرش اومد محل کار من و گفت اقای مایک به دخترم گفتی برات انشا مینویسم حالا میخواد اما خودش روش نمیشه بگه گفتم اشکال نداره دفترش رو اورده بود ازش گرفتم و براش یه انشا باخط خیلی زیبای نسخ نوشتم همین طوری چندتا شعر هم د ردیگر صفحات نوشتم که اون موقع منظور خاصی نداشتم بردم بهش دادم خودش اومد دم در بهش گفتم میخوای یه نگاه بکن اگر جایی اشکال داری بگو تا برات توضیح بدم باید از روی این بنویسی و ببری مدرسه چون خط من مشخص است نگاه کرد و گفت نه اینکه انگار با ماشین تایپ نوشته شده باشه همون طوری چه خط قشنگی داری گفتم اگر دوست داری سری بعد که با داییت اومدم خونه شمابگو تا بهت سر خط بدم تمرین کن خیلی زود یاد میگیری فقط یه کم باید تمرین کنی و حوصله داشته باشی چون خط نسخ را باید با صبروتحمل یاد گرفت تشکر کرد و توی چشمهای خیلی قشنگش برق خوشحالی را دیدم این قضیه ادامه پیدا کرد تا اینکه عسل خانم تقریبا به من عادت کرده بود که هر روز حتما باید منو میدید از مدرسه نفر اول میومد بیرون تا من هنوز به خونه نرفتم بتونه منو در محل کارم ببینه و بره خونه منم همینطور نمیدونم چرا ولی دوست داشتم ببینمش هم خیلی خوشکل بود هم ناز و ساده همون سادگی روستایی معروف را داشت منم با توجه به اینکه حدودا 18 سال از اون بزرگتر بودم حس میکردم بهش علاقه مند شدم یه روز که خونه شون بودم دیدم یه دفتر خاطرات داره گفتم ببینم چی توش نوشتی گفت هنوز هیچی گفتم میخوای برات چندتا شعر توش بنویسم گفت ممنون میشم منم یه سری از شعرهای خیام وحافظ و دیگر شعرا که بلد بودم را براش نوشتم و حدود یک سالی همین طور گذشت و اون روز به روز خوشکلتر میشد اون توی دنیای بچگی خودش عاشق من شده بود تا اینکه چند ماه بعد من باز بنا به موقعیت شغلی به مرکز استان منتقل شدم البته ناگفته نماند که زن من به این رفت و امدها شک کرده بود و خیلی بد بین بود و کاری کرد که تقریبا همه به علاقه عسل به من پی بردندو حتی میخواستند از مدرسه اخراجش کنند که بلاخره من منتقل شدم و دیگر موفق به دیدن اون نشدم تا 16 سال بعد که در یک مراسم عقدکنان یکی از بستگان در حوالی همون روستا که من هم دعوت شده بودمعسل را دیدم توی حیاط ایستاده بود و داشت به رقص بقیه نگاه میکرد بااینکه برای خودش خانمی شده بود بااون چشمای همیشه خوشکلش تا دیدمش شناختمش رفتم طرفش و سلام کردم گفت علیکم سلام گفتم میشناسی منو گفت بله گفتم کجایی همین روستای خودتان هستی گفت نه منم اومدم مرکز استان زندگی میکنم گفتم شوهر کردی گفت بله پرسیدم بچه داری گفت یه دختر 9 ساله پرسیدم خونتون کجای شهر است ادرس داد گفتم اتفاقا ماهم همون نزدیکی هستیم و اگر کاری داشتی یا چیزی نیاز داشتی من در خدمتم تشکر کرد دیدم بیشتر نمیشه سوال و جواب کرد هر لحظه ممکن بود زنم که داخل اتاق بود بیاد بیرون و ببینه خلاصه من منتظر بودم تا یه جای خلوت گیر بیارم و بهش شماره تلفن بدم توپول شده بود و از قبل خیلی خوشکلتراز همون زنهایی که من همیشه دوست داشتم چند لحظه بعد دیدم از حیاط رفت بیرون منم رفتم دیدم دم یه ماشین ایستاده داره صحبت میکنه صحبتش که تمام شد اومد که بره تو حیاط بهش گفتم این کارت محل کار من است و شماره همراه من هم پشتش نوشتم خوشحال میشم ببینمت گرفت گفتم منتظر زنگت هستم چیزی نگفت و رفت داخل منم رفتم و به جمع پیوستم تا اینکه مراسم تمام شد و ما به خونه خودمان امدیم و از اون به بعد منتظر بودم که زنگ بزنه اما دیدم خبری نشد وقتی بیشتر از دوهفته شد دیگه از فکرم بیرونش کردم و گفتم که حتما میترسه که براش توی خانواده مشکل ساز بشه چون شوهر داره بهر حال از این قضیه گذشت تا بعداز حدود سه ماه دیدم یکی از همکاران زنگ زد و گفت یه خانمی زنگ زد و شماره شمارا میخواست ندادم اما شماره اونو گرفتم که بدم به شما گفتم کی بود گفت بگید خانم غلامی منم هر چی فکر کردم نشناختم اصلا فامیلیش توی ذهنم نبود تشکر کردم و شماره را گرفتم و همون موقع زنگ زدم جواب داد گفتم که مایک هستم ببخشید مزاحم شدم ظاهرا بامن کار داشتید گفت بله پرسیدم شما گفت خانم غلامی گفتم نمیشناسم گفت منم عسل گفتم کدوم عسل اخه داخل فامیل خودمان و دوستان هم عسل داشتیم گفت فلان روستا یه دفعه یادم اومد خیلی خوشحال شدم گفتم پس چرا حالا خیلی منتظر بودم زنگ بزنی و چرا به شماره خودم زنگ نزدی و به اداره زنگ زدی گفت بعد برات میگم گفتم الان کجایی ادرس داد گفتم میشه فردا ببینمت گفت الان میتونی بیای گفتم نه جایی هستم نمیشه اما فردا هر ساعتی که بگی و هر جا باشه میام قرار شد فردا ساعت 2بعدظهر همدیگر را ببینیم خیلی خوشحال بودم از همون لحظه گفتم عسل خوشکل دیگه توی بغل من خواهد بود اخه من خیلی سکس را دوست دارم شاید باور نکنید من همین الان که 51 سال دارم میتونم در یک شبانه روز ده بار سکس بکنم و سیر نمیشم خلاصه فردا به سرو وضع خودم رسیدم و باماشین خودم که اونم یه ماشین مدل بالا و خوشکل بود رفتم سر قرار دو سه دقیقه ای گذشت دیدم داره میاد اما یه زن دیگه هم همراهش بود اومدند سوار شدند و هر دو عقب نشستند سلام و علیک کردیم و من راه افتادم چون نزدیک خونشون بودیم گفتم خوب چرا زودتر زنگ نزدی گفت نمیخواستم زنگ بزنم اخه زنت یه بار ابروم را توی خانواده ام اون موقع که بچه بودم برد گفتم خوب برای چی حالا زنگ زدی گفت نمیدونم فقط دوست داشتم ببینمت گفتم چرا به خودم زنگ نزدی گفت کارتی ه بهم دادی همون شب پاره کردم بعدش که دلم خواست ببینمت اسم اداره روی کارت را یادم مونده بود زنگ زدم و شماره ندادند من شماره دادم گفتم این خانم کیه گفت عروس خاله شوهرم هست خیلی باهم دوست هستیم و هیچ رازی بین مانیست مثل اینکه تیرم به سنگ خورده بود چون نه میشد حرفهای عاشقانه زد نه کاری کرد رفتیم یه بستنی خوردیم گفتم بریم سینما گفت نه باید برم خونه الان شوهرم میاد رسوندمشون اول اون زنه پیاده شد وقتی میخواست پیاده بشه گفتم فردا خودت تنها بیا گفت نه دیگه نمیام فقط میخواستم ببینمت که دیدم اصرار کردم قبول کرد فردای اون روز اومد و نشست جلو رفتیم بیرون یه تابی خوردیم و اومدم دستش را بگیرم گفت نه خواهش میکنم منم گفت باشه گلم تا خودت اجازه ندی من به تو دست نمیزنم ان روز هم گذشت دفعه بعد که قرار گذاشتیم کلید خونه یکی از اشناها را که مسافرت بودند داشتم برداشتم یه مقدار که تاب خوردیم گفتم ممکن است کسی از اشناها مارا باهم ببینه میخوای بریم خونه یکی از اشناها که نیستند کلید دارم اونجا بشینیم با خیال راحت صحبت کنیم گفت به شرطی که نخوای شیطونی بکنی گفتم چشم من که گفتم زمانی بهت دست میزنم که خودت اجازه بدی خلاصه رفتیم خونه به محض اینکه از در وارد شدیم صورتش را بوسیدم که قرمز شد و هیچی نگفت بعد نشستیم روی مبل و گفتم خوب خوشکل خانمم اگر بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود واقعیت هم همین بود اما الان بیشتر به سکس فکر میکردم بعد خواستم راحت باشه رو سریشو در اوردم گفت قول دادی گفتم باشه بوسه که اشکال نداره چیزی نگفت منم شروع کردم به بوسیدنش و لب گرفتن حسابی که کیرم بلند شد بهش گفتم بریم تو اتاق روی مبل گردنم درد میگیره رفتیم توی اتاق بو تخت نشستیم باز بوسیدمش و درازش کردم اومدم دست به پستوناش بزنم نذاشت باز یاد اوری کرد که قول دادی گفتم اشکال نداره ازروی لباس باهات بازی کنم تا ارضا بشم قبول کرد منم خودم را انداختم روش و از روی لباس بازی کردم تا ابم اومد بعد بهش گفتم که چرا اجازه نمیده گفت من خوشم نمیاد اصلا سکس دوست ندارم هیچ حالتی بهم دست نمیده گفتم خوب میدونی اشکال کار کجاست اینه که اولین نفریکه با تو سکس کرده بلد نبوده خاطره بد داری یعنی تو هیچ موقع ارضا نمیشی گفت نه بهش گفتم تو اجازه بده من یه بار باهات بازی کنم اگر تحریک نشدی هیچ کاری نمیکنیم گفت من میدونم اصرار کردم قبول کرد منم شروع کردم به خوردن لباش و گردنش بعدش رفتم سراغ پستوناش خدایا پستون به این خوشکلی و بزرگی تا حالا ندید ه بودم اونقدر پستوناش رو خوردم که کم کم صداش در اومد بعد رفتم پایین و کوس خوشکلش که حتی یه مو هم نداشت را شروع کردم به خوردن با اینکه نزدیک سی سال داشت اما مادر زادی کوسش مونداشت صاف صاف توپول با اون لبه های رنگی چوچولش را که میخوردم فکر میکردی داری حلوا مسقطی میخوری چقدر کیف داشت اونقدر کوسش را خوردم و همزمان با پستونای بزرگ و نازش بازی کردم که به اخ و اوخ افتاد گفت بلند شو گفتم بلند شم برای چی گفت بلند شو دیگه گفتم چکار کنم گفت ترا خدا بلند شو دیگه اذیت نکن گفتم یعنی بکنم تو شم گفت هر کاری میخوای بکن گفتم بعد نگی قول دادی الان خودت میخوای به التماس افتاده بود لباسش را کامل در اوردم خدایا چه بدن سفید و نازی داشت توپولی ازهموناییکه من ارزو داشتم اخه زن خودم لاغر بود منم دوست داشتم هر جا دست میذاری گوشت باشه نه استخون چه رونهایی داشت انقدر توپولی و سفید که ادم دوست داشت فقط با اونا بازی کنه باز شروع کردم به خوردن کوسش و با قونبولش بازی میکردم بعد که دیدم حسابی اماده شده کیرم را گذاشتم در کوسش و فشار دادم داخل اخ جون چه کوس تنگی انگار داشت تازه باز میشد اونقدر تنگ بود که به زور میرفت توش اونم اولش دردش اومد گفتم مگر تو شوهر نداری گفت چرا اما دوستش ندارم و خیلی وقته پیشش نمیخوابم من از بچگی عاشق تو بودم منم کم کم شروع کردم به تلمبه زدن که شروع کرد به جیغ زدن گفتم چرا جیغ میزنی گفت نمیدونم دست خودم نیست بالش را بهش دادم گفتم بکن تو دهنت صدات میره بیرون و همسایه ها متوجه میشند اونقدر کردم تا اینکه دیدم شل شد گفتم ارضا شدی گفت اره گفتم خوب حالا نوبت منه برگرد گفت میخوای چکار کنی گفتم قونبول کن میخوام از پشت بکنم تو کوست اونم برگشت وقتی قونبول کرد عجب کون محشری بود بزرگ و سفید بدون مو به حالت سگی شده بود منم انچنان محکم میکردم که صدای شلپ شلپ بلند شده بود همینطورکه داشتم میکردم با پستونای بزرگش هم بازی میکردم که باز صدای جیغش بلند شد محکمتر بکن تندتر تندتر بازهم ابش اومد و ارضا شد منم چند دقیقه بعد همه اب کیرم را ریختم تو کوسش و اروم زدم رو کمرش و بهش گفتم دراز بکش وقتی دراز کشید اونقدر کونش بزرگ بود که شکم من انحنا پیداکرده بود و بعد از چند دقیقه شکم در گرفتم و خواستم بیام پایین گفت نه همونجا بمون یه کم دیگه موندم و با زبونم گوشش را میخوردم و لپش را میک میزدم گفت من بازم میخوام گفتم باشه اما خودت باید بلندش کنی گفت چه طوری گفتم باید بخوریش گفت نه بدم میاد گفتم امتحان کن اگر دوست نداشتی نخور قبول کرد اول بلد نبود گاز میگرفت بهش یاد دادم شروع کرد به خوردن خدایا اصلا مثل اینکه داشت شیره جون ادم را از طریق کیرش میگرفتم انچنان قشنگ مک میزد ادم لذت میبرد وحسابی بلند شد گفتم پستونات را بهم بچسبون بعد کیرم را گذاشتم لای پستونای نازوتوپولش فکر میکردی داری کون میکنی اونقدر بزرگ و قشنگ بودند بعد باز کردم تو دهنش و شروع کردم به تلمبه زدن داشت ابم میومد گفتم داره میاد گفت بریز تو دهنم گفتم تو خودت نمیخوای ارضابشی گفت من تا الان چهار بار ارضا شدم منم یه مقدار دیگه تلمبه زدم و اب کیرم را تا اخر ریختم تو دهنش اونم همش را یه دفعه جمع کرد میخواست با دستمال کاغذی پاک کنه گفتم بخور خوشمزه است امتحان کن اونم قورتش داد گفت یه کم تلخه بعد کنارش دراز کشیدم و خیلی اروم ازش لب میگرفتم و با دستم با کون خوشکل و خوش تراشش بازی میکردم بیست دقیقه ای همینطور گذشت گفت تا بحال اینطور نشده بودم اصلا فکر نمیکردم بلد باشم جیغ بزنم اولین باز است که صدای جیغ خودم را میشنوم… نوشته:‌مایک..

گوزیدن فریبا همان وگائیدن کونش هماندوستان اسم من پیمان هستش والان32سالمه این خاطره بر میگرده به حدود 5ماه پیش.من متاهلم ودر همسایگی دیوار به دیوار منزل برادر خانمم زندگی میکنم.زن برادر خانمم اسمش فریبا و31 ساله هستش .من همیشه بد جوری تو کفش بودم ودلم میخواست یجوری بکنمش اما فریبا خانم از اونا نیست که بخواد با کسی سکس کنه.اینم بگم فریبا خانم خیلی خوشگل وقد نسبتا خوب با باسن نای تپل وگوشتی که وقتی راه میره از زیر دامن یا تو شلوار لی آدم رو حشری میکنه وسینه های با سایز حدود80وچهرهای بسیار جذاب که دبیر هم هستش.از قضا موعد بر پاشدن مقدمات عروسی برادر کوچیکه خانمم رسید وداشتیم دست وپاجمع می کردیم وآماده میشدیم واسه عروسی.شبی دور هم بودیم بهر کس یه کاری محول شد قرار شد فردا من فرش ها را که اتفاقا تو حیاط برادر خانمم (حیاط فریبا خانم)بودجمع کنم وبه قالیشوئی ببرم .صبح شد رفتم جائی که فرش ها بود مشغول جمع شدن بودم دیدم تنهایی سخته دیدم فریبا خانم تو خونه هستش سر ظهر بود کسی هم نبود صداش کردم اومد گفتم بی زحمت کمکم کن فرش ها رو جمع کنم قبول کرد واومد .مشغول شدیم تو همین گیر ودار وزور زدنها بود که ناگهان خانم از زور زدن با فرش گوزید.وای دوستان اونم چه گوزی انگار کونش پاره کرد بوش همه جا پیچید من دهنم از تعجب وامانده بود فریبا هم بلا فاصله از شرم دست وپا گم کرده دوید تو خونه.من هم خوشم اومده بود وهم وامانده بدم آخه فریبا زنی بی حیا نبود ولی خب از دستش در رفت دیگه. من همپشت سرش رفتم تو دیدم صداش نمیاد دیدم تو اتاق خواب دست دور زانو هاش آورده ونشسته تا منو دیدبهتش زد اولین بار بود بدون روسری میدیدمش خشکش زد که منو جلو خودش تو اتاقش داره میبینه بلا فاصله بهش گفتم هیچی نگو نه چیزی دیدم ونه چیزی شنیدم فقط یه چیزی ازت میخوام با چشماش بهم گفت چی ؟چون هنوز تو شوک گوزیدن جلوی من بود.گفتم میخوام یه کوچولو از پشت بکنمت .سرخ شد نمی فهمید چکار کنه سر تکان دادن ولی راهی نداشت منم کیرم چنان شق شده جلوش ایستاده که دیگه حیا وشرم همیشگی که تو عالم همسایگی وقوم وخویشی بود از یادم رفته بود اونم کیر بزرگ منو متوجه شده بود .دستم طرفش بردم دیدم عکس العملی نشون نداد راضی شده بود بی دزنگ شلوارمو کشیدم پایین از ترس اینکه کسی بیاد زود خواستم کارم روتموم کنم فریبا خواباندم رو تخت وشورتش کشیدمپایین چون شورت دامن پوشیده بود.وای شورت قرمز پاش بود تا کسش دیدم سر کیرم آتیش گرفت وخیسی حس کردم چه کس نازی داااااااااااااااااره قرمز رنگ وبی مو .باهاش وررفتم سر کیرم بهش زدم خواستم فشار بدم که نذاشت رفتم سراغ کونش بببببببببببه کونش هم معرکه بود گوشتی بزرگ با سوراخ تنگ ارغوانی سر کیرم گذاشتم در کونش هل دادم نرفت کرم ضد آفتاب جلو میز توالتشون بود بردا شتم وزدم به کیرم با عجله وسپس در سوراخ گذاشتم وهل دادم که دیدم بوئی بلند شد دوباره ظاهرا فریبا خوشگل ما یه چس کوچولو زده بود بوش برا م خوش بود منم حشری نمیدونستم دارم چکار میکنم با کمی فشار باالاخره کیرم رفت تو تا حالا از کون نداده بود اگه خودش میگفت دادم من میگفتم نداده چون چنان تنگ بود که کیرم میخواست له بشه.جلو وعقب کردم کونش کم کم باز شد دیدم همراه کیرم آب زرد رنگی بیرون زد وبه دنبالش گه اومد بوش اتاف برداشت منم با دستمال پاکش میکردم.اینقدر جلو وعقب کردم وفریبا هم حشری شده بود ولی از شرم برو خودش نیاوردکه آبم اومد ریختم تو کونش کیرم دیگه زیر گه شده بود وبو میداد سوراخ کون فریبای جون هم کلا گه چسپیده بود با دستمال تمیز کردم شلوارم پوشیدم یه چشمک بهش زدم ورفتم بیرون فرش جمع کنم .فریبا تا بعداز عروسی همش از من فرار میکرد چون تاب دیدن منو نداشت از شرم.منم یجورائی میخواستم عمدا توروش قرار بگیرم واذیتش کنم.بعد از حدود 10روز پشت فرمان ماشینش دیدم در حیاط که سرشو برگردوند .منم بهش باشماره ایرانسل اس دادم بازم بیام هستی؟جوابم داد تورو خدا دیگه نه آبرو ریزی میشه تمومش کن.ولی منم هنوز تو کفشم .خوشگلیش آدم مهبوت می کنه.

امیر و دخترخاله حشری سلام اسمم امير 23 سال دارم خوش تيبو ورزشكار ميخوام ماجراي اولين سكسم با دختر خالم تعريف كنم اسمش نگين 27 سالش سفيد خوشتيب و نرم من خيلي دوست داشتم بكنمش هر وقت با هم ميخواستيم بريم بيرون تيپي ميزد كه كيرمو بلند ميكرد جوراب شلواري با مانتو كون نما كه كون خوش فرمش برام خود نمايي ميكرد يا حتي سينش كه هر قدمي بر ميداشت كلي بالا پايين ميرف يا اينكه مي يومد تو خونمون با يك دامن كوتاه صورتي و تاپ مشكي ميموند خيلي بهم حال ميداد خلاصش كنم يك روز كه خاله و نگين اومده بودن خونمون بابامم نبود منم از بس ران گوشتي سفيدش از دامن كوتاش زده بود بيرون ديدم با اون خط سينش شق كردم بخودم گفتم يا اينو بايد بكني يا تا آخر عمرت بيادش جق بايد بزني خلاصه تو دلم گفتم اينطوري كه من دارم نگاه ميكنم پيش مامانو خالم تابلو ميشم حد اقل برم تو اتاق فيلمي ببينم بزنم اومد تو اتاق درو بستم سيستمو روشن كردم مشغول فيلم ديدن بود كه يهو در اتاق خورده شود من تا به خودم بيام ديدم نگين وارد شده منم سريع قطع كردم و قرمز كردم رو خودش نياورد ولي فكر كنم متوجه شده بود آخه چند ثانيه فقط منو نگاه كرد بعد از من در خواست كرد كه با اينترنت كار داره بلند شم منم بلند شدم اومدم بغلش نشستم وقتي سوتينشو از بغل تابش ديدم كيرم شده بود مثل سنگ ران سفيدش منو مثل آهن روباه به طرف خودش ميكشوند ولي به خودم ميگفتم اگه تابلو شم چي از اتاق رفتم بيرون تا كيرم بخوابه بيام نگو نرو وقتي وارد اتاق شدم ديدم داره فيلما رو ميبينه تا اومدم قطع كرد و منو نگاه كرد بعد از صندلي بلند شد روبروي من وايساد و گفت خاك تو سرت از اتاق رفت بيرون من خشكم زد كه اون از كجا پيدا كرد رو صندلي نشم رفتم تو فكر كه يهو يادم اومد كه نيوفولدرو نبسته بودم خلاصه تو دلم غوغايي بود يكي دو روز از اون ماجرا گذشت كه پنجشنبه اي خانواده ترتيب يك دريارو داد بود كه 3 الي4 ماشيني بريم منم تو دلم ميگفتم برم،نرم،خلاصه تو دلم آشوبي بود به هر ترتيبو بود رفتيم خونه خاله كه جمع بشيم با هم بريم وقتي منو ديد نيش خند ريزي زد و از پيشم رفت وقتي به سمت دريا رسيديم وسايلو پهن كرديم ناهارو درست كرديم خورديم بعد با هم رفتيم تو آب منم لباسامو كندم فقط با شلوارك بودم متوجه شدم كه نگين زير چشمي منو داره نگاه ميكنه منم شيت شدم چندتا واسش فيگور گرفتم واسه خودش حال كرد رفتيم تو آبو يك ده دقيقه گذشت ديدم نگين شلوارشو كند با مانتو كوتاش اومد تو آب منم ديدم اومد تو آب عظيتش مي كردم منم با جنبه بازي در آوردم 20 دقيقه اي گذشت منو نگين از آب اومديم بيرون داشتيم از آب بيرون ميرفتيم كه نگينو ديدم منو كوتاه به كون سفيدش چشبيده حتي اون شورت مشكي توري سكسيشم معلوم بود منم شق كردم محكم زدم به كونش اونم جيغي كشيدو منو دنبال كرد منم باحاش لاس زدم مثلا منو گرفت وقتي منو گرفت چند تا منو زد منم بوسيدمش وقتي بوسيدمش چند ثانيه وايساد منم داشتم ميرفتم سمت چادر كه پشمو ديدم ديدم هنوز وايساده داره آروم حركت ميكنه منم رفتم لباسمو پوشيدم نيم ساعت گذشت بهش گفتم بريم لب ساحل قدم اونم پايه بودو اومد تو راه دشتشو آورد جلو دست تو دست هم لب ساحل داشتيم قدم ميزديم خيلي حال داد صحبتاي چرتو پرت ميكرديم كه خودش صحبتو عوض كرد بمن گفت تو فيلماي بد ميبيني گفتم بد؟ گفت آره گفتم بد چي؟ ميخواستم خودش بگه گفت فيلم دختر پسر كه با هم يك كاراي ميكنن ديگه خودتو نزن به اون راه شيطون روش نمي يومد بمن بگه گفتم نه بعضي اوغات بعد گفتم ناكس تو هم داشتي ميديديا هيچي نگفت منم متوجه شدم پيستو منتظر علامت منه خلاصه گذشت رفتيم خونه هامون نصبه شب بود ديد من هيچ اقدامي نكردم خودش دست به كار شد به من اس داد از اون فيلما داري واسم فردا ساعت6 بياري جا خوردم بهش اس داد باشه عزيز روت تاثير گذاشتا يك نيم ساعتي اس بازي كرديم بعد خوابيدم صبح بلند شدم رفتم حموم خودمو ترو تميز كردم كه ساعت 6 برم ميدونستم برم حد اقل انگشت بازي تو اتاقش نصيبم ميشه خلاصه سي دي رو برداشتم بردم بعد معلوم شد سي دي بهونه بود خودش بوز بود از ماهواره خودش نگاه ميكرد زنگ خونشونو زدم رفتم بالا وقتي درو باز كرد ديدم مثل هوري شده تاپ تنگ شلوار تنگ با يك آرايش ناز مولايم من چوب خوش شدم بهم گفت نمي خواي بياي تو خلاصه من وارد شدم گفتم خاله اينا نيستن مگه گفت نه ميدونست خاله اينا نيستن بخاطر همون بمن گفت بيا منم خوشحال شدم واسم يك نوشيدني آورد خوردم من روم باز شده بود ولي اون هنوز نه سي دي بهش دادم بمن گفت وا واقعا سي دي آوردي بعدش خنديد گفتم آره ديگه مگه خودت نمي خواستم سي دي رو برداشتم رفتم تو اتاق سي دي رو گذاشتم در حال پخش بعد صداش كردم بيا وقتي اومد جا خورد ولي معلوم بود از خوداش بزور نشوندمش منم كيرم بلند شده بود ولي ميخواستم اونو داغ داغ كنم من بالا سرش بودم دستم رو شونش ميخواستم شروع كنم قلبم تند تند ميزد كه ديدم خودش دستمو كشوند رو گردنش به اين معنا كه بمال شروع كن بعد نازشو ميكشيدم باهم صحبت ميكرديم كه مابين كارامون گفت من انتظار داشتم اون روز تو خونتون فيلمو ديدم منو صدا كني بيام تو اتاقت منو غافل گير كني بكني منو ولي نكردي اون روز تا حالا منو داغ داغ نگه داشتي نميدونستم كه اينقدر عاشقمه شروع كردم از ش لب گرفتن تاپشو در آوردم ديدم دوتا سينه مثل پنبه پايين اوفتاد منم داغ داغ كردم شروع كردم به خوردن سينش دستشو گذاشت رو كيريم گفت خودم لباستو ميكنم گفتم راستي خاله اينا نمي يان گفت نگران نباش پيراهنمو در آورد همديگرو بغل كرديم سينه به سينه فشار ميداديم لب ميگرفتيم سيب شلوارمو باز كرد كيرم شوتو داشت پاره ميكرد كه از تو شورت كيرمو ميگرفت ميخورد بعد شورتو كند ديد كيرم خبر دار وايساده واسه خودش حال كرد دختره تو فيلم داشت ساك ميزد بمن گفت ميخواي بهتر از اون واست ساك بزنم گفتم بزنه ديدم نه بابا مثل حرفه اي يا مي خوره دو سه دقيقه اي خورد منم شلوارشو كندم همون طوري بدنشو ميخوردم رانشو ميخودم كسشو از رو شرت ش ميخوردم صداي دادشم بلند شد كيرمو ميگرفت تو دستش منم كل بدنشو ميخودم بعدش شورتشو كندم ديدم يك كس صورتي ناز بي مو خيسم شده بود روبروم منم باهاش بازي ميكردم ديدم يهو يك جور ديگه شده سرمو گرفت برد سمت كسش يعني بخور الان نخور كي بخورد همون طور كه كسشو ميخوردم با كون سفيدش كه مثل پنبه بالا پايين ميرفت بازي ميكردم منو برد سمت تخت خواب باشو برد بالا بهم گفت كسمو بخور منم بطور حرفه اي خوردمو با سينش ور ميرفتم كه ديدم بهو لرزيد بهش گفتم حالا نوبت منه قبول كرد بهش گفتم ميتونم تو كونت كنم قبول نكرد جلوهم گفت پرده داره گفتم پس من چي كنم گفت حتما بايد سوراخ باشه تو اون حال يكم لاس زديم گفت لا پا بنداز چند دقيقه اي لا پا انداختم ديدم آبم داره مياد كل آبمو روشكمو سينه هاش ريختم بي حث بقلش دراز كشيدم از هم لب گرفتيم يكم ور رفتيمو با يكم صحبت از اينكه هر وقت ميخواست خود ارضايي كنه بياد من ميكرده از اين حرفا هر وقت به هم نياز داريم يا همديگرو ميبينيم يك حاليم ميكنيم بوبوس دوستون دارم.نوشته:‌ امیر

کس خواهر زن تو ختم من 40سالمه 15 ساله که ازدواج کردم. زنم را هم دوست دارم. چند ماه پیش که پدر خانمم فوت کرده بود یکی دو هفته درگیر ختم و .. .بودیم. این را هم بگم که من خیلی حشری و شهوتی ام طوری که بدون اغراق روزی 2-3 بار کس بکنم سیر نمیشم. چند روزبعد از ختم پدر زنم ؛ یکی از خواهراش که 5سال از او کوچیکتره و کوس و کون و سینه های ردیفی هم داره و مدتی بود با شوهرشم مشکل پیداکرده بود( اسمش سیمینه) به من گفت منو تا خونه میرسانی که یک سری به خونه بزنم و چند تیکه لباس بردارم؟ منم راسیتش خیلی تو کف او بودم همه اش دلم میخواست یه روز تنها گیرش بیارم و بکنمش. گفتم باشه بریم. سوار ماشین من شدو راه افتادیم توراه حرف شوهرش رو پیش کشیدم و گغتم چرا برای ختم پدرت نیومد؟ گفت اون دنبال عشق و حال خودشه. منم گفتم حیف تو و از این حرفها تا رفتیم خونشون. من توحال نشستم اون رفت تو اتاق خواب که لباس برداره منو صدا زد تا براش یه لباس از روی کمد بیارم دیدم روسرس سرش نیست و با یه تاب کوتاه که زیر بغلش هم معلوم بود وایساده و به من گفت اون چمدان را بیار که یه لباس مشکی دیگه بپوشه. من تا اونو تو این وضعیت دیدم کیرم راست شدو شهوتم بالازد؛ خودشم فهمید یه کم خودشو جم وجور کرد اما نه کامل. دل و به دریا زدم و گفت حیف تو که رضا(شوهرش) قدرتورا نمیدونه. یه دستم به بازوش زدم هیچی نگفت.یهو بغلش کردم گفت خوش به حال خواهرم چه شوهر مهربانی داره.گفتم قابل شمارا نداره و یه بوس از لبش کردم . گفت اگه بین خودمون بمونه یه چیزی رو اعتراف می کنم. گفتم حتما. گفت منم خیلی وقته که میدونم تو منو دید میزنی. خوابوندمش رو تخت و تاپ و شلولرشو در آوردم یه سوتین و شورت مشکی پاش بود. دستمو اول کردم تو سینه هاش و ملوندم گفت که خیلی حشری شده گفتم دوست داری برات لیس یزنم گفت عاشقشم. منم شورتشو در آوردم و شروع کردم لیس زدن کسش. بوی خوبی میداد خیس خیس بود بعد چند بار لیس زدن گفت کیرتو میخوام بکن توش منم دیدم که خیلی حشری شده اذیتش نکرئمو کیرمو کردو تو کسش آخخخخخخخخخخخخخخخ و اوفففففففففففففففففففف شروع شد و آبش اومد. دهنشو گذاشت تو دهنم میمکید. زبانشو میکرد تو دهنم بهش گفتم از کون بکنمت؟ گفت دوست ندارم. اما کسمو تا میتونی جر بده منم به حالت سگی خواباندمش و کیرمو گذاشتم تو کسش . می گفت خواهرم چطور اینو تحمل میکنه؟ خیلی کلفته. به پشت خوابید منم پاهاشو رو شونه ام انداختمو کردم توش که یه مرتبه منو فشار داد و تند تند می گفت تا تههههههههههههههههه بکن توش بککککککککککن بکککککککککککککن کسمو جر بددددددده…. یه بار دیگه ارضا شد و منم گفتم داره آبم میاد کجا بریزم گفت فدای کیرت آبتو بریز تو سینه هام که آبم ریخت تو سینه و صورتش. گفت انگار تو ختم بهت خیلی سخت گدشته. یه کم دیگه همو بوسیدیم. منم کونش و لیس زدم و حاضر شدیم تا به مراسم برسیم.

ﺳﻜﺲ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺳﻠﺎﻡ ﻣﻦ ﺗﺮﻧﻤﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻢ ﻓﻘﻄ ﻳﻪ ﺗﻮﺿﻴﺤﺎﺗﻰ ﻣﻴﺪﻡ ﻣﻦ ﺳﻔﻴﺪﻡقدم 160 و ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﺭﺷﺘﻰ ﺩﺍﺭﻡ 14 سالمه .ﺍﻭﻝ ﺍز ﻫﻤﻪ ﻫﻢ ﺑﻜﻢ ﻣﻦ ﻣﺘﻦ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﻢ عربيه ﻭﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﻳﻪ ﺳﺮﻯ ﺍﺯ ﻛﻠﻤﺎﺗﻮ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﺯ ﺑﺤﺚ ﺩﻭﺭ ﻧﺸﻴﻢ : ﻣﺎ ﻳﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺍﺳﻤﺶ شهرام ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺘﻢ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻴﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻣﺎﺭﻭ ﻳﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﻰ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭﻳﺎ ﻫﻢ ﻛﺎﻓﻰ ﺑﻮﺩ ﻳﻪ ﻣﺪﺗﻰنرم ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﻓﻮﺭﻯ ﺑﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﻣﻴﻜﻔﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻣﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﻜﻴﺮﻩ*ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻨﻢ ﺑﻜﻢ ﻛﻪ ﺑﺪﻡ ﻧﻤﻴﻮﻣﺪ ﻳﻪ ﺳﻜﺴﻰ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﺧﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻟﺎ ﺗﺠﺮﺑﺸﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﺟﻪ ﺷﻜﻠﻴﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﺧﻪ ﻫﻴﻜﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻢﺩﺭﺷﺖ ﺑﻮﺩ و ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻴﻮﻣﺪ ﻛﻪ ﻛﻴﺮ ﺑﺰﺭﻛﻰ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ .شهرام ﺍﺻﻠﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ ﺧﺎﻟﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ و ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻧﻮﺍﺩﻩ ى ﻣﺎ ﺑﺤﺚ ﺑﻮﺩ و ﻫﻤﻪ ﻣﻴﻜﻔﺘﻦ ﺯﻳﺮ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ .ﻳﻜﻰ ﺩﻭﺑﺎﺭﻳﻢ شهرام ﺳﻮﺗﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺜﻠﺎ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﻢ و ﺩﺍﺷﺖ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻮﺭﻯ ﻭﺳﻄ ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﻰﺍﻭﺭﺩ ﺧﺎﻟﻤﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻰ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﻳﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ و ﻧﺸﺴﺘﻢ و شهرام ﺑﺪﻭﺑﺪﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ D:ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﻰ ﻫﺎ ﻳﻰ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻍ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ قصد ﺟﻠﻮﻯ شهرام ﻣﻰﺭﻗﺼﻴﺪﻡ و ﺍﻭﻧﻢ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﻴﻮﻣﺪ ﺍﻛﺜﺮ ﻭﻗﺘﺎﻡ ﺯﻭﺝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺳﻜﺲ و ﺍﻳﻨﺠﻮﺭ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻫﺮ ﻭﻗﺘﻢ ﺑﺤﺚ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ و ﺍﻳﻨﺎ ﻣﻴﺸﺪ شهرام ﻣﻴﻜﻔﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﻳﺪ 30 ﺳﺎﻟﻜﻰ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﻨﻪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺯﻭﺩﻳﺎ ! ﻣﻦ ﻫﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻴﺰﺩﻡ و ﺣﺮﻓﻮ ﻋﻮﺽ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺳﺮﺯﺩﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﺭﻳﺴﻚ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻟﺎﻳﻰ ﺍﺻﻠﺎ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﺎﺷﻨﻮ ﻧﺪﺍﺩﻡ و از ﻣﻨﻂﻘﻪ 6 ﺗﺎ 20 ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﺴﺘﻪ و ﻛﻮﻓﺘﻪ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺯﻧﻜﻮ ﺯﺩﻡ ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻮ ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻛﻔﺘﻢ ﺧﺎﻟﻪ ﻛﻮ ﻛﻔﺖ ﺑﻴﺮﻭﻧﻪ ﻣﻦ :! ﺧﺎﻟﻪ ﺑﻴﺮﻭﻧﻪ !!!!!!!! شهرام ﺍﺭﻩ ﺧﺐ ﻛﻠﻰ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﺠﺮﺩﻯ ﺣﺎﻝ ﻛﻨﻦ ﻣﻨﻢ ﻛﻪ خيالم راحت ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﻛﻨﺪﻡ و ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﺑﺘﻴﺮﻭ ﻛﻪ شهرام اوﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻠﻮ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﺷﺪﻡ شهرام ﻛﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻭﺩ ﻣﻴﺎﻡ ﻣﻨﻢ ﺳﺮﻣﻮ ﺗﻜﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﻦ ﺟﻌﻮﻯ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ ﻧﻜﻮ شهرام ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺰﺩﻳﻚ 8ﺷﺪﻩ ﻛﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﺘﺮﻭ ﻧﺒﺴﺘﻪ ﺑﺮﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮﺍﺗﺎﻕ ﻛﻪ ﻧﻜﻮ ﺍﻗﺎ شهرام ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﻰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺎﺭﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻣﻨﻢ ﻛﻪ زﺣﻤﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﺮﺩﻥ ﺟﺮﺍﻏﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ … ﺍﻭﻧﻮ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻴﺸﺮﺗﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻡ و ﻳﻬﻮ ﺣﺲ ﻛﺮﺩﻡ ﻳﻜﻰ ﺑﻐﻠﻢ ﻛﺮﺩ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ شهرامﻩ ﻛﻔﺘﻢ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺯﺷﺘﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ و ﺣﺮﻓﻢ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ و ﻣﻴﻚﻣﻴﺰﺩ ﻛﻪ ﺍﻧﺼﺎﻓﺎ ﻫﻢ ﻛﻠﻰ ﺣﺎﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺭﻭ ﺗﺨﺘﻮ ﺳﻮﺗﻴﻨﻤﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﻴﻨﻪ هام ﻛﺮﺩ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺳﻴﻨﻪ هام ﺧﻴﻠﻰ ﺧﻴﻠﻰ ﺣﺴﺎﺳﻢ ﺑﻌﺪ ﺳﻴﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﻛﺴﻢ ﺗﺮﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮﻛﺮﻓﺖ و ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺳﻔﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﺷﻮﻥ ﻛﺮﺩ ﻭﺷﺮﺗﻤﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ و همه ى ﻣﺴﻤﻮ ﻛﺮﺩ تو ﺩﻫﻨﺶ و ﻣﻴﻚ ﺯﺩ ﺣﺸﺮﻯ ﺣﺸﺮﻯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﻓﻘﻄ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﻳﻄ ﻟﺬﺕ ﻣﻴﺒﺮﺩﻡ ﻛﺳﻤﻮ از ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻭ ﺷﺮﺗﺸﻮ ﻛﺸﻴﺪ و ﻛﻴﺮ ﺩﺭﺷﺖ و ﺷﻖﺷﺪﺷﻮ ﺍﻭﺭﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﻣﻦ ﻛﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻛﻔﺖ اﻳﻦ همه ﻣﺎ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻳﻪ ﺫﺭﻩ ﻫﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ اول ﺳﺮﺷﻮ ﻟﻴﺴﻴﺪﻣﻮ ﺑﻌﺪ ﺗﺎ جايىﻛﻪ ميتوﻧﺴﺘﻢ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﻮ دﻫﻨﻢ و ﻣﻴﻚ ﺯﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻛﻴﺮﺷﻮ اﺯﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ و ﻛﺬﺍﺷﺖ ﺩﻡ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﻛﻮﻧﻢ ﺑﺎ يه ﻓﺸﺎﺭ ﻫﻤﺮﻭ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ و ﺟﻠﻮ ﺩﻫﻦ ﻣﻨﻮ هم ﻛﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﻳﻪ ﻣﺪﺗﻰ ﻧﻔﺴﻢ ﺣﺒﺲ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻰ با ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻣﻜﺮﺭ ﺍﻭﻥ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﻬﺘﺮ ميشدولذت ﻣﻴﺒﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﻛﻴﺮﺷﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻭ ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ من ﺳﻮﺍﻝ ﻛﻨﻪ ﻫﻤﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ ﺭﻭ ﺳﻴﻨﻪ هام ﺑﻌﺪ ﻳﻪ ﻟﺐ ﻣﺤﻜﻢ ﺍﺯﻡ ﻛﺮﻓﺖ و ﺑﻐﻠﻢ ﻛﺮﺩ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺣﻤﻮﻡ و ﻏﺴﻞ ﻛﺮﺩﻳﻢ و ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻯ 1 ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻭﻣﺪيم بيرون و ﺗﻮ ﺑﻐﻞ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻳﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺯﻡ ﺳﻜﺲ ﺩﺍﺭﻳﻢ و ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﻛﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﻦ اونﺟﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ شهرام ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﺧﺎﻟﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺩﺭ ﻋﺠﺒﻦ ﻭﻟﻰ ﻣﺎ باﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﻧﻆﺮﺍﺗﻮﻧﻢنوشت: ﺗﺮﻧﻢ.

معلم من خاله من سلام من حمیدم و تازه 19 سالم شده این خاطره هم مال چند ماه پیشه که هنوز 18 سالم بود. من تا اون موقع سکس نکرده بودم و در بهترین حالت فقط از دوست دخترم لب میگرفتم که همونم خودش کلی بود! آخه اصلن پایه نبود خلاصه کلاٌ 2 ماه و خورده ای باهم بودیم و بعدش باهام بهم زد. بعد از اون من که کلاٌ حال دوست شدن با کسه دیگه ای رو نداشتم همش کارم شده بود فیلم سوپر و پورن دانلود کنم و در واقع همین طوری هم با این سایت آشنا شدم. خلاصه هر وقت حشری میشدم میرفتم سراغ فیلما و جلق میزدم که الان که دارم تایپ میکنم خجالت میکشم ولی چون میخوام همه چی رو بگم مجبورم این چیزها رو هم بگم. در ضمن من مثل بعضی خالی بندا نیستم که میگن ( کیرم 24 سانته و قطرش 5-6 ) فکر کنم بیچاره ها تا حالا کیر ندیدن! (مال خودشون اونقدر کوچیکه که دیده نمیشه !!!) من راستش رو میگم کیرم حدوداٌ 14 سانته و قطرش هم تقریباٌ 4 هست (بیشتر کلفته تا دراز و من هم راضی هستم) خودم هم قدم 177 هست و نسبت به قدم یه خورده لاغرم البته نه اونجور که زشت باشه . پوستم هم نسبتاٌ روشنه موهام همیشه بلند و رو به بالا و در کل بد نیستم. در ضمن هر دو هفته هم همه ی پشمارو میزنم و در کل همیشه تمیز ومرتبم.خب برگردیم به داستان اصلی : ساختمون ما 3 طبقست ما طبقه دومیم و خالمو مادر بزرگم طبقه اول و داییم و زن داییم هم طبقه سوم هستند و همش خونه ی همدیگه ایم و خالم هم اکثر مواقع خونه ی ماست و به مامانم تو آشپزی کمک میکنه. باید بگم که خالم کوچکتر از مامان و داییمه و 27 سالشه و خیلی خوشگله قدش تقریباٌ 170 هست ولی پستون و کونش خیلی تو چشم نیست ما باهم خیلی راحتیم البته بیشتر با خالم چون داییمو زنش اکثرا خونه خودشونن و از وقتی هم که زنش باردار شده دیگه خیلی خونشون نمیریم ولی در عوض خالم هر روز خونه ماست و فقط شبا که پدرم خونه میاد میره پایین. پدرم دکتر بخشه و معمولا دیر میاد خونه. خواهرم هم که بعد از ظهرها با مادرم میره استخر بخاطر همین هم من اکثر بعد از ظهرها تنهام و همون طور که گفتم هر وقت حشری میشدم میرفتم اتاقمو درو میبستم و شروع میکردم به فیلم سوپر دیدن و خود ارضایی کردن …. خلاصه یکی از همین روزا که تنها بودم و خیلی هم حشرم زده بود بالا طبق معمول رفتم اتاقم و کارمو شروع کردم. خیالم هم راحت بود که کسی نیست خالم هم همیشه تا ساعت 7-8 شب با دوست پسرش بود مادر بزرگم هم چون کمردرد داشت هیچ وقت از خونش نمیومد بیرون و اگه خریدی چیزی داشت به من میگفت. خلاصه به شانس گند من اونروز خالم زود برگشته بود و برامون بستنی گرفته بود و اورده بود بزاره تو فریزر که دیده بود چراقم روشنه و میخواست بهم بده من که تا لحظه ای که درمو باز کرد اصلن نفهمیده بودم کسی اومده چون هدفونو تا آخر صداشو زیاد کرده بودم و داشتم جلق میزدم که دیدم یدفعه درم باز شد و خالم با بستنی وارد شد همین که منو دید که دستم دور کیر شقم هست یه “هه” گفت و بستنی هم از دستش افتاد من هم که خشکم زده بود و دستم هم هنوز رو کیرم بود و نمیدونم بخاطر استرس بود یا چی که آبم پاشید ومن هم که حواسم نبود دستمال کاغذی بگیرم جلوش آبم حدود دو وجب جلوتر رومیز کامپیوتر پاشید قبل این که دومین فوران بپاشه بیرون خالم رفت بیرون و درو بست. من که قلبم اونقدر تند میزد که میتونستم صداشو بشنوم و چشمم هم سیاهی میرفت و سردرگم بودم بعد از چند ثانیه فهمیدم که بدبخت شدم… ********* من که اون موقع پیش دانشگاهی بودم تا از مدرسه برمیگشتم میرفتم تو تختم و خودمو میزدم به مریضی و از اتاقم بیرون نمیومدم تا با خالم رودررو نشم و همش دعا میکردم که چیزی به کسی نگه خلاصه چند روز همین طور گذشت و من فهمیدم چیزی به کسی نگفته و خیالم راحت شد که میخواد به روش نیاره ولی اشتباه میکردم یه غروب که کسی خونه نبود و من هم تازه داشتم بیدار میشدم خالم در اتاقمو زد و اومد تو. این اولین بار بعد از این چند روز بود که میدیمش مثل همیشه یه آرایش ملایم کرده بود و یه تاپ با شلوار نسبتاٌ چسبون پوشیده بود که هر دو سفید بودن. من هنوز زیر ملافه بودم و سعی میکردم باهاش چشم تو چشم نشم. اون بدون اینکه حرفی بزنه اومد کنار تختم نشست و به صورتم نگاه میکرد من که خیلی خجالت میکشیدم آروم گفتم: متاسفم اونم با یه لبخند گفت: برای چی؟ تو دهنی گفتم: برا اون روز. گفتش: من باید ازت عذرخواهی کنم که بدون در زدن اومدم تو. ولی حالا خودمونیما عجب کیری داریا!!! همین که اینوگفت من کپ کردم و در عین حال خیالم راحت شد سرمو بردم بالا وبا یه لبخند کوچیک و با تعجب بهش نگاه کردم. گفتش: دوست دختر نداری ؟ گفتم: نه باهام بهم زد. گفت: خوب برو با یکی دیگه دوست شو اصلن میخوای با چندتا از دوستای جوونترم آشنات کنم؟ منم گفتم راستش اصلن حال دوست دختر ندارم. گفت :خوب نمیشه که همش جلق بزنی! من که کنارش رو تخت نشسته بودم گفتم یجوری میگی انگار که اگه دوست دختر داشتم قرار بود بکنمش. اون با تعجب بهم نگاه کرد و گفت مگه دوست دخترتو نکرده بودی؟؟؟(یه جوری گفت که انگار خودش از بچگی سکس داشته) منم سرتکون دادمو گفتم نه. اونم یه خنده ی بلند کرد و گفت: منو باش که فکر کردم از پشت با اون کیر کلفتت کردیش که باهات بهم زده!!! منم خندیدمو گفتم کاش این جوری بود!!! یکدفعه صورتشو بهم نزدیک کردو آروم در چوشم با یه صدای سکسی گفت میخای بهت یاد بدم؟؟! بعد بلافاصله لباشو گذاشت رو لبامو شروع کرد به بوسیدن اولش فقط لب بود بعدش زبونشو کرد تو دهنم و داخل دهنم میچرخوند و من هم زبونشو میک میزدم. تا حالا این طوری لب نگرفته بودم خیلی حرفه ای بود. در همون حالت لب گرفتن بودیم که بهم فشار آورد و منو خوابوند رو تخت و خودشم اومد روم و دیگه خیلی وحشیانه ازم لب میگرفت من دیگه یادم رفته بود که این جیگر خالمه و عاشقش شده بودم. هردومون حسابی حشری شده بودیم من کیرم شق شده بود و اونم فهمیده بود لباشو از لبم بلند کرد و یه لبخند بهم زد ودستشو برد پایین و از رو شلوار کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد به مالوندن کیرم و همزمان لب هم میگرفتیم با دست دیگش دکمه های لباسمو باز کرد من هم کمکش کردم و سریع لباسمو در آوردم اون هم آروم آروم رفت پایین و نوک سینه وشکممو میلیسید و من هم کم کم آه آهم در اومده بود بعد آروم دستشو کرد تو شرتم و کیرمو با دست لطیفش مالوند. حس میکردم کیرم میخواد بترکه مخصوصاٌ سرش خیلی گنده شده بود. بهم گفت وای چقدر داغه! بعد با یه حرکت شلوار و شرتمو کشید پایین تا به زانوهام رسید بعد با هر دو دستش کیرمو گرفت و از بالا تا پاینشو می مالوند. من که اصلن تو حال خودم نبودم یدفه حس کردم کیرم خیس شد پایینو که نگاه کردم دیدم داره کیرمو میلیسه! بعد زبونشو از تخمام کشید به سمت بالا و وقتی به سر کیرم رسید کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن خیلی حرفه ای بود من بعد از 1 دقیقه حس کردم داره آبم میاد و بریده بریده گفتم” ب- س- ه” اونم فهمید یکی دیگه هم ساک زد و تا کیرمو از دهنش آورد بیرون آبم پاشید تو صورتش من تا اومدم بگم ببخشی… که دوباره کیرمو کرد تو دهنش و یخورده دیگه ساک زد بعد اومد بالا و ازم گرفت من یخورده بدم اومد ولی له لب گرفتن ادامه دادم. من که دیگه پررو شده بودم با یه حرکت برش گردونوم و اومدم روش و شروع کردم به در آوردن لباسش و همزمان هم لب میگرفتم اونم خودش کمک کرد ولباسشو دراورد بعد تازه چشمم افتاد به پستوناش! وای اصلن فکر نمیکردم اینقدر بزرگ باشه از رو لباس اصلن معلوم نبود. سریع با کله رفتم تو پستوناش و تندتند از رو سوتین لیس میزدم ومیبوسیدمش اون صدایی بین آه و خنده درآورد و گفت آروم باش حمید حالا حالاها وقت داریم اول سوتینمو در بیار من هم دستمو بردم پشتش و بندشو باز کردم و درآوردمش حالا که پستوناشو کامل میدیدم داشتم دیوونه میشدم کیرم از چوب هم سفت تر شده بود همینجوری داشتم لیس میزدم رفتم سراغ نوک پستوناش اونقدر حشری شده بود که نوک پستوناش بزرگ و سیخ شده بود همین که کردمشون تو دهنم و شروع کردم به میک زدن آه آهش بلند شد. سریع گفتم هیس دایی صداتو میشنوه ها! اونم بالشو گذاشت روسرش ولی بازم صداش بلند بود. من چند دقیقه پستوناشو مالیدمو ساک زدم وقتی سیر شدم به سمت پایین حرکت کردم و در همین حال شکمشو لیس میزدم. رسیدم به شلوارش و زیپشو کشیدم پایین و رفتم پایین از پایین شلوارش گرفتم کشیدم پایین و در آوردم. پاهاش خیلی سکسی بود سفید و تمیز. شروع کردم از ساق پاش لیس زدن و وقتی به رونش رسیدم سروصداش بیشتر شد از روی رونش لیس زدم به سمت داخل وقتی توی رونش رو لیس میزدم خودمم بیشتر حشری شدم. در حال لیس زدن با دست از رو شرتش کسشو میمالوندم یکم نم دار بود. بعدش شرتشو کشیدم کنار و انگشتمو کشیدم لای چوچولش دیگه نمیتونست تحمل کنه گفتش درش بیار منم گرفتمو درآوردم و کس خوشگلشو دیدم اصلن پشم نداشت من که از دیدن این صحنه داشتم دیوونه میشدم با دستش کلمو گرفت و فشار داد تو کسش منم تو فیلم سوپرا دیده بودم چجوری ساک میزنن. راستش اولش دوست نداشتم زبونمو بزنم ولی چون اون برام ساک زده بود منم شروع کردم به زبون کشیدن لای چوچولش و دوباره آه آه کرد خودشم با دستش کسشو میمالوند و هی خودشو تکون میداد و آه آه میکرد منم همینطور کسشو میلیسیدم که بعد از چند دقیقه ی طولانی کونش لرزید و ارضا شد البته همش یه قطره آبش اومد بیرون و من همونو با دست مالوندم به دور کوسش حالا که ارضا شده بود دیگه ساکت شده بود بلند شد و شروع کرد به لب گرفتن بعدش با دستش کیرمو گرفت و یکم مالوند بعد منو هل داد روتخت و اومد رو کیرم نشست و کیرمو هل داد تو سوراخش و شروع کرد به بالا و پاییین رفتن و 3-4 دقیقه بعد آبم اومد و دوباره ارضا شدم ولی اون سریع بلند شد و کیرمو گذاشت تو دهنش و ساک زد و نگذاشت کیرم بخوابه حالا چون دوبار آبم اومده بود کلی ساک زد و آبم نیومد حالا هم کیرم درد میکرد هم کمرم که خالی شده بود ولی خاله ی م ولکن نبود بعد ساک زدن کیرم اومد بالا و دوتا لب ازم گرفت و گفت یه دور دیگه … این بار بلند شد و دست منو هم گرفت و بلندم کرد وخودش پشتشو کرد بهم و گفت بکن تو کونم من هم گفتم این که جا نمیشه گفت تو سرشو فشار بده خودش میره تو خلاصه هر کاری کردم نتونستم (اصولاٌ باید راحت میرفت تو ولی امروز اینقدر کلفت شده بود که نمیرفت) بعد برگشت و کیرمو لیس زد و بعدش کلی تف ریخت رو سر کیرم بعد دوباره برگشت و گفت حالا بکن منم سر کیرمو که حسابی لزج بود گذاشتم رو سوراخش و آروم فشار دادم وسرش رفت تو و یه آآآآه شنیدم ولی دیگه سرشو در نیاوردم آخه سر کیرم اونقدر باد کرده بود که قطرش از همجای کیرم کلفتتر شده بود. بعد چند ثانیه یکم دیگه فشار دادم و آروم آروم تا ته کردم توش و شروع کردم به تلنبه زدن و کردن خاله ی عزیزم. بعد از مدتی که نمیدونم چقدر بود آبم اومد ولی دست از کردن بر نداشتم وهمینطور کردمش تا دوباره آبم اومد فکر کنم اونم دوباره ارضا شد چون وقتی کیرمو در آوردم برگشت بهم لبخند زد و گفت وای یت از اکثر دوست پسرام بهتربودی و اومدو کمی لب گرفت و گفت مامانت 1 ساعت دیگه میاد بعد لباسشو پوشید وگفت من میرم حموم تو هم برو یه دوش بگیر بعد یه لب دیگه هم گرفت ورفت پایین. منم تازه خودمو دیدم که پر از عرق بودم . سریع لباسامو از رو تخت جمع کردم ورفتم حموم واومدم دراز بکشم چون کمرم خیلی درد میکرد ولی تا سرمو گذاشتم رو بالش خوابم برد… نوشته: حمید

سکس با دوستِ دختر عمه سلام اول از خودم بگم. 19 سالمه اسمم ساسان قدم 1.83 وزن:80. 1 سالی میشه بدن سازی کار میکنم. کیرمم 30 سانت نیست 15 سانته ولی قطرشو نمیدونم بریم سراغ اصل مطلب. تیر ماه همین امسال بود که تولد دختر عمم بود و مامان باباش براش تولد گرفتن.حدود ساعت 6 بود که رسیدیم خونه عمم دیدم دوست صمیمیه دختر عمم هم اونجاست( رابطه من با دختر عمم خیلی خوبه مثل خواهرم دوسش دارم). دختر عمم و دوستش داشتن با هم حرف میزدن که دختر عمم برای خوش آمد گویی اومد سمت ما و دوستشم که ما اسمشو میزاریم نازنین باهاش اومد. من نازنین رو 3 سالی میشد که میشناختم کمو بیش همو میدیدیم. هیکلش بد نیست سینه هاش متوسطه و کون معمولی هم داره قیافشم معمولیه ولی اونشب خیلی به خودش رسیده بود برا همین خوشگل شده بود.خیلی دختر حشری بود کاملا از حراکاتش مشخص بود خودم چند باری دیده بودم که داره با پسرا لاس میزنه راستش من زیاد اهل سکس نیستم و بهشم فکر نمیکردم. تا آخر مهمونی اتفاقِ خاصی نیوفتاد فقط موقع رقص چند باری خودشو بهم زد و 1 کی 2 بارم چشمک زد که منم با چشمک جوابشو میدادم. خلاصه تا ساعت 12 1 مهمونی ادامه داشت وقتی موقع رفتن شد دختر عمم ازم خواست نازنین رو برسونم مامان و بابامم میخواستن بیان که عمم به مامانم گفت صبر کن کارت دارم مثل این که میخواست آلبوم عکسای بابامو پیدا کنه که بده مامانم منم پرسیدم کارت طول میکشه عمم گفت آره باید پیدا کنم.منم گفتم پس من برم نازنین خانوم!!! رو برسونم برمیگردم گفتن باشه ولی بابام 1 طوری نگام کرد(خودتون که میدونید بابا ها کلا شکاکن). خلاصه با هم رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادم. تا خونشون راه زیادی نبود.تو کل مهمونی داشتم به این فکر میکردم چرا من مخ نازنینو نزنم؟؟ راستش چون gf نداشتم 1 خورده افت بود برام. تو ماشین که بودیم سر حرف رو باز کردم گفتم نازینین الان با کسی هستی؟؟ گفت برا چی میپرسی؟؟؟!! – هیچی همینطوری میخوام بدونم. -نه الان با کسی نیستم دوست پسر قبلیم مخ دوستمو زد منم باهاش بهم زدم(خلاصه حرفشو براتون نوشتم چون خیلی اینجاش ضر زد) -خوب الان موقع این بود که من حرفمو بزنم. بهش گفتم با 1 دوستی ساده موافقی؟(کونم پاره شد تا گفتم!!) -ساسااااااااااااااااااان من ازت 1 سال بزرگترم این حرفا چیه؟؟؟ -مهم نیست……(دنبال حرف میگشتم) فکر کن میخوایم با روحیات هم آشنا شیم -راستش نیمدونم چی بگم ساسان.شوکه شدم. -فعلا چیزی نگو فقط شمارمو بگیر بعدا با هم حرف میزنیم. -…………………………………………………………. شمارمو بهش دادمو پیاده شد رفت.راستش 1 کم دلم شور میزد که نره به دختر عمم بگه ولی آخرش به خودم گفتم به تخمم بگه برگشتم خونه عمم مامان اینارو برداشتم رفتم خونه تا رسیدم خونه دوش گرفتم پریدم تو رختخواب. صبح حدود ساعت 10 بود که من پای سیستم بودم داشتم آهنگ گوش میدادم(درست یادمه آهنگ واست میمیرم گروه سون!) که دیدم گوشیم زنگ میزنه شمارشو نمیشناختم ولی حدس میزدم نازنین باشه.برداشتم. -الو -سلام ساسان شناختی؟ -سلام نازنین آره خیلی صدات تابلو اِ (ته صداش 1 کم کلفته) -کوفت باز تو این حرفو زدی؟؟؟ – خوب راست میگم دیگه.حالا چطوری چه خبر؟؟ – خوبم. سلامتی. گفتم تو هم شمارمو داشته باشی نگی نارنین بی معرفته! – ممنون ولی بی معرفت که هستی وگرنه دیشب اونطوری شوکه نمیشدی – چه ربطی به معرفت داره؟؟؟؟ خوب باورم نمیشد این حرفو بزنی آخه زیاد اهل این حرفا نبودی.راستش میخواستم بگم منم بدم نمیاد با هم باشیم اگه سنت کم تر نبود خیلی هم خوشحال میشدم. -(انقد حرصم میگرفت هی این سنو میگفت.)شما امتحان کن ضرر نمیکنی -باشه امیدوارم پسر خوبی باشی!!!!!!! -باشه فعلا خدا نگهدارت -خداحافط بعد از این که با هم دوست شدیم یادمه تا اوایل مرداد 6 7 دفعه ای بیرون رفتیم 1 کی 2 بار سینما رفتیم راستش به فکر سکس باهاش افتادم آخه خودشم زیاد مخالف نبود از حرکاتش میشد فهمید چند باری هم عقایدیشو گفته بود. گفته بود چه اشکالی داره آدم با کسایی که دوسشون داره بخوابه؟ حالا باید میدیدم منم دوست داره یا نه. 1 شب بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره پیشنهاد دادم بهش تا وقتی که جوابش بیاد خیلی استرس داشتم جوابش که اومد بازش کردم دیدم 100 خط کوس شعر نوشته که الان همش یادم نیست فقط یادمه دوباره سنمو گفت و کلا مخالف بود بعد بهش گفتم مگه تو نگفتی مخالف نیستی؟یعنی منو دوست نداری که مخالفی؟؟(اینو با توجه به عقیدش که برام گفته بود بهش گفتم.) دیگه جواب نداد. راستش خودم 1 کمی پشیمون شده بودم ولی از طرفی میخواستم حالشو بگیرم( هی سنمو میگفت.) فرداش بهش زنگ زدم جواب نداد 2 3 ساعت بعدش خودش زنگ زد میخواستم جواب بدم 1 کم استرس داشتم -الو -سلام ساسان خوبی؟ – سلام عزیزم ممنون.تو خوبی؟ – مرسی. ساساااااااااااااااااااان اون حرف چی بود دیشب زدی چقد زود پر رو شدی تو!(با 1 حالتی میگفت که انگار خوشحاله.) -مگه چی گفتم 1 پیشنهاد بود دیگه. هستی؟؟ جون ساسان. -تاحالا با کسی این کارو کردی؟ – نه تو که در جریان بودی من gf هم نداشتم -باشه پس برا این که بهت یادم بدم قبول میکنم.(شاید این جا همتون فکر کنید دارم دروغ میگم ولی به خدا همینو گفت خودمم باورم نمیشد انگار 5 سال از من بزرگ تره و 200 سالم تجربه داره!! والاااا -باشه پس کِی کجا؟؟؟ -حول نشو صبر کن من خودم خبرت میکنم. -باشه پس فعلا کاری نداری؟؟؟؟ – نه مراقب خودت باش خداحافظ وقتی قطع کردم 1 حسی داشتم نه خوشحال بودم نه ناراحت 1 حس خاصی بود چند روزی گذشت بهم اس داد که فردا مامانم برا دیدن خواهر زادش که تازه دنیا اومده میره خونه خالم ساعت 7 اینجا باش. بهش اس دادم 1 وقت لو نریم مطمنی مامانت 2 3 ساعت نیست؟ گفت» آره بابا نترس تازه اگرم اومد تو میتونی از اون 1 کی دره خونه بری بیرون(اونجا بود فهمیدم خونشونم 2 کلس.) گفتم باشه پس تا فردا. -باشه خدا خافظ اونشب اصلا خوابم نبرد تا صبح داشتم فکر میکردم دل شوره هم زیاد داشتم میترسیدم به گا برم حتی تا مرز پشیمونی هم رفتم ولی آخرش کفتم بیخیال میرم. به نازنین هم کمو بیش اعتماد داشتم. صبح که از خواب پاشدم تقریبا ساعت 1 ظهر بود. پاشدم نهار خوردم 1 ساعت بعدش رفتم حمام اول ریشمامو زدم بعدم پشمای زیر بغل و کیرمو زدم خیلی وسواس به خرج دادم که 1 تار مو هم نمونه بعد حمام کردمو رفتم بیرون 1 شلوار لی پوشیدم با تیشرت آبی کم رنگ (نمیخواستم زیاد خوشتیپ کنم شاید مامانم شک میکرد.) به مامانمم گفتم با محمد(دوستم) میریم بیرون 1 دوری بزنیم. ماشینو برداشتمو روندم به سمت مقصد!! تو راه از زور استرس ریده بودم به خودم حدود نیم ساعتی راه بود ترافیکم 1 کمی بود رسیدم دم خونشون زنگ زدم درو باز کرد رفتم بالا وقتی دیدمش خیلی جا خوردم اون قیافه معمولی داشت ولی نمیدونم لا مصب چیکار کرده بود… خیلی خوشگل شده بود. 1 تاپ پوشیده بود با شلوار مشکی جذب که کونشو خیلی خوب نشون میداد و منم کلا کون خیلی دوست دارم!!!! نشستم اول برام شربت اورد وقتی خوردم حدود 1 دقیقه ای تو سکوت همو نگاه کردیم میخواستم برم سمتش که گفت ساسان 1 مین بشین 1 سری چیزارو بگم -باشه بگو جانم؟ – همون طور که خودت گفتی تا حالا سکس نداشتی ولی میدونم به اندازه مو های سرت فیلم دیدی فکر نکنی منم مثل خانومای تو فیلمما که کیرتو بکنی تو حلقم منم خوشم بیاد!! یا آخرش آبتو بریزی روم منم لیسش بزنم اصلا از این کثافت کاری ها خوشم نمیاد. – منم فهمیدم باید چیکار کنم. ازش پرسیدم دختری؟ – یوهو مثل این که ناراحت شده باشه گفت:نه _رفتم کنارش نشستم اول دست انداختم گردنش و لبمو گذوشتم رو لبش باورتون نمیشه به خدا انگار جریان برق بهم وصل شده باشه. 1 جوری شدم زودی کیرم شق شد که قه قه زد گفت بابا چقد تو با ظرفیتی!!!! ( خوب چیکار کنم بار اولم بود)لب گرفتم خیلی بهم حال داد خیلییییییییی بعدش زیر گردنشو بوس کردم و لیس زدم که خیلی خوشش اومد چون با دستش شروع کرد کیرمو مالوندن خیلی بهم حال میداد اولین بار بود داشتم همچین حس هایی رو تجربه میکردم بعدش رفتم سراغ سینه هاش.سینه هاش معمولی بودن شاید 65 یا 60 درست نمیدونم شروع کردم ماچ کردنو لیس زدن خیلی بهم حال میداد ولی فکر کنم بیشتر به اون حال میداد. خیلی گرمم شد و تحت فشار هم بودم برا همین تیشرتو شلوار جینمو در اوردم (راستش خیلی روم نمیشد شورتمم در بیارم.) بعدش بلندش کردم شلوارشو در بیارم که گفت بیا بریم تو اطاق بعدا رفتیم تو اطاق رو تخت 1 نفرش دراز کشیدم اومد روم نشست همون حالت از هم لب میگرفتیم.دیگه خیلی کیرم داشت اذیت میشد برا همین بهش گفتم شورتمو در بیاره همین کارو کرد حدود 10 15 ثانیه ضمن مالیدن نگاشم میکرد کیرم زیاد بزرگ نیست حدود 15 16 سانته. بعد بهش گفتم میخوریش؟ گفت ایییییی نه اصلا دیگه چیزی نگفتم و منم شلوار شورتشو در اوردم کوسشو اصلاح کرده بود ولی سیاد بود 1 کم یعنی با تو فیلما خیلی فرق داشت. من به پهلو خوابیدم اومد کنارم دراز کشید خواستم شروع کنم قبلش رفت دستمال کاغذی اورد گفت وقتی آبت داشت میومد بریز توش نریزی تو کوسم….. گفتم باشه حواسم هست دراز کشید کنارم وقتی کیرمو کردم تو کوسش داشتم میمردم از حال خیلی لذت بخش بود خیلییییییییییییی. حس میکردم تو آسمونام. تلمبه زدنو شروع کردم هر دومون نفس نفس میزدیم. نازنین 1 خورده اه و ناله هم میکرد چشماشم بسته بود . من پهلوم 1 کم درد گرفت بهش گفتم حالت و عوض کنیم گفت باشه. چهار دستو پا شد رو تخت منم رفتم پشتش گذوشتم تو کوسش تو اون حالت با لمبر های کونشم بازی میکردم ( خیلی دوست دارم!!!) بعد از چند دقیقه شروع کرد لرزیدن شنیده بودم خانوما میخوان ارضا شن شروع میکنن لرزیدن همون موقع لگن منم شروع کرد به منقبض شدن از ترس این که چیری نریزه سریع کشیدم بیرون خودمو تو دستمال کاغذی خالی کردم بعدش بهم گفت اه ه ه ه ساسان بد ارضا شدم اه ه ه (نمیدونم برا چی گفت اگه از شما دوستان کسی میدونه بهم بگین) منم که تو 1 حال دیگه بودم اصلا جوابشو ندادم ببخشید 1 کم طولانی شد اولین بارمم هست داستان مینویسم امیدوارم خوشتون اومده باشه این اولین سکس من بود و دیگه تا الانم که حدود 1 ماه گذشته با هم سکس نکردیم ولی هنوز با همیم.

[vimeo=null] اولین سکس من با دخترخاله متاهل سلام. من اشکان هستم 24 سالمه، این داستان که میخوام واستون تعریف کنم کاملا واقعیه و برمیگرده به 6 سال پیش وقتی که من 18 سالم بود. من یه دختر خاله دارم به اسم ناهید که حدود 15 سال از خودم بزرگتره، یه شوهر بداخلاق و بددل هم داره که اونو از همه ی فامیل جدا کرده و تنها جایی که اجازه رفت و آمد بهش میده خونه ما و خونه ی مادرش بودناهید چهارتا بچه داره که 3 تا بچه ی اولش دختر و بچه ی آخریش که بعد از سکس با من بدنیا اومد پسره (اشتباه نکنید بچش از من نیست هااا)ناهید چهره ی معمولی داره قد کوتاهی هم داره ولی با اینکه 3 تا بچه بدنیا اورده بود ولی هیکل خوبی داشت و همین باعث شده بود توجه منی که اون زمان تو کف سکس بودم رو به خودش جلب کنه. از اونجایی که ناهید اجازه رفتن به خونه ی فامیل رو نداشت و جایی رو نداشت که بره یه روز از هفته رو با 3 تا دخترش میومد خونه ی ما و از صبح تا بعد از ظهر اونجا میموند، برای همین رفت آمد ها بود که با ما خیلی راحت شده بودن و جلوی من و برادر بزرگ تره من روسری سرش نمیکرد و ما هم اونو با اسم کوچیک صدا میکردیم. من بدجوری رفته بودم تو کفش و منتظر یه فرصت بودم تا نهایت استفاده رو ازش بکنم، اینم بگم که طرف یکم سر و گوشش میجنبید و همش یه جورایی میخواست ما رو از این موضوع مطلع کنه برای مثال شبکه 3 یه برنامه داشت که در مورد ازدواج بود و ما هم نشسته بودیم و داشتیم نگاه میکردیم که آخونده گفت مرد میتونه علاوه بر زنش یه زن رو به صیغه ی خودش در بیاره و حتی صیغه رو هم خودش میتونه بخونه و از این حرفا که یدفعه ناهید برگشت گفت که چرا زن ها نمیتونن این کارو بکنن، چه اشکالی داره یه زن هم بتونه یکی رو صیغه ی خودش کنه و بعدشم شروع کرد به خندیدن که یعنی دارم شوخی میکنم، این حرفا باعث شده بود من دل رو به دریا بزنم و یه جوری از کاری که میخوام بکنم مطلعش کنم، یکی از روزایی که خونه ی ما اومده بود و دخترهاش همراهش نبودن من با کلی ترس در حالی که یه برگه دستم بود و داشتم خط خطیش میکردم یه گوشه از برگه نوشتم که میخوام یه چیزی بهت بگم، بعد از کمی مکث گفت به من، منم اروم گفتم اره، گفت خوب بگو گوش میکنم، قلبم داشت از دهنم میزد بیرون، گفتم هیچی، گفت خوب بگو گوش میکنم منم که خیلی ترسیده بودم بلند شدم رفتم تو اتاقم و بهش گفتم که بعدا بهت میگم، وقتی رسیدم تو اتاقم همش به این فکر بودم که نکنه اتفاق بدی بیفته که دوباره دل رو زدم به دریا و رفتم پیشش و بهش گفتم کی خودت خونه تنهایی که زنگ بزنم و بهت بگم چی میخوام بگم، اونم گفت اوکی هر وقت تنها بودم خبرت میکنم، چند روزی گذشت که زنگ زد و به مامانم گفت با من کار داره، وقتی گوشی رو گرفتم دستم گفت من تنهام گوشی رو قطع میکنم چند دقیقه دیگه زنگ بزن و کارت رو بهم بگو، به مامانت هم بگو یه کار کامپیوتری داشتم گفتم اوکی و گوشی رو قطع کردم، بعد از چند دقیقه تلفن سیار رو بردم تو اتاق خودم و زنگ زدم خونشون، سلام کرد و پرسید چی میخواستی بگی اون روز که نگفتی حالا بگو، عرق از پیشونیم پایین میومد، کلی کس شعر سر هم کردم و گفتم میخوام یه چیزی بهت بگم ولی میترسم، گفت نترس بگو، بهش گفتم اوکی میگم ولی شرط داره شرطشم اینه بعد از اینکه حرفم رو زدم گوشی رو قطع میکنم و بعد از یه دقیقه زنگ میزنم اگه از حرف من خوشت نیومد بود که کلا بیخیال بشو و بین خودمون بمونه اگه هم که خوشت اومد که در موردش صحبت کنیم (کاملا معلوم بود که میدونست من چی میخوام بگم و خودش هم بعدن بهم گفت که میدونسته) گفت اوکی قبوله بگو، منم گفتم من دیوونه سکس با دختر خالم شدم و گوشی رو قطع کردم، واسه یه لحظه ترسیده بودم، توی اون یه دقیقه که وقت داشتم تا زنگ زدن به همه ی اتفاق های بد فکر کردم و گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم منتظر اولین عکس العملش بودم، گفتم خوب خندید و گفت میدونستم میخوای اینو بگی، گفتم خوب، گفت باید فکر کنم و بعدش بهت خبر میدم، گوشی رو قطع کرد بعد از 10 دقیقه زنگ زد و گفت باشه قبوله ولی به شرطی که این موضوع بین خودمو خودت بمونه و به هیچکس نگی، منم که هنوز تو شوک قبول کردنش بودم سریع گفتم خیالت راحت باشه، بعدشم گفت روز های زوج میتونی بیای مثلا فردا دختر کوچک ها مدرسه هستن دختر بزرگه هم میره باشگاه، منم گفتم باشه فردا میام، اونم گفت باشه ساعت 4 منتظرت هستم، تا فردا توی مخم تمام حرکات سکسی رو که توی فیلم های پورن یاد گفته بودم رو مرور کردم و همون روز هم رفتم خیابون و با کلی خجالت کشیدن یه اسپری تاخیری خریدم، روز موعود رسید یعنی فردای اون روزی که باهاش تلفنی صحبت کردم، رفتم حمام و همه ی بدنم رو تیغ کشیدم و بعد از حمام منتظر موندم تا ساعت 3:30 که کیرم رو اسپری بزنم، رفتم تو اتاقم و یکم اسپری زدم، بعدش گفتم نه کمه یکم دیگه زدم بازم فکر میکردم کمه همینجوری پیش رفتم تا اینکه نصفش رو خالی کردم رو کیرم، راه افتادم سمت خونشون، تو راه هنوز باورم نمیشد که دارم میرم که ناهید رو بکنم، که رسیدم در خونشون زنگ رو زدم و در رو باز کرد و منم رفتم تو، یکم رفتم تو دیدم نیستن ولی در حال باز بود که یه دفعه صدا کرد بیا تو من بالام، خونشون ویلایی بود، چند تا پله میخورد تا بری بالا و یه زیر زمین هم داشت. رسیدم بالا تو حال که دیدم دختر خالم با یه تاپ تنگ و یه شلوار لی تنگ که همه ی بدنش از زیر لباسا معلوم بود با یه لبخند اومد به استقبالم و باهام دست داد و با حالتی شیطنت آمیز گفت : که دیوونه سکس با دختر خالت شدی ؟؟ منم خجالت میکشیدم و چیزی نگفتم، گفت کجا راحت تری اینجا یا اتاق بچه ها یا زیرزمین منم از ترس اینکه یه وقت سر و کله ی کسی پیدا نشه و اگه هم پیدا شد من از توی زیر زمین در برم گفتم زیرزمین، اونم گفت باشه، رفتیم زیرزمین یه جای خیلی مرتب و شیک بود اصلا شبیه زیرزمین ها نبود راحت میشد اونجا زندگی کرد و یه اتاق هم داشت منو برد تو اتاق و یه رخت خواب توی اون اتاق پهن کرد و اومد سمتم، منم که مثل این بچه خنگ ها هنوز خجالت میکشیدم گفتم میشه چراغ رو خاموش کنی گفت اینم از چراغ و اومد سمتم و شروع کردیم به لب گرفتن، وای خیلی حرفه ای لب میگرفت و منم داشتم حسابی حال میکردم و شروع کردم به در آوردن لباس هاش، اونم لباس های منو در آورد، بعد از اینکه لباس هاشو در آوردم خوابوندمش رو زمین و شروع کردم به ور رفتن با سینه هاش و اونم که حسابی حشری شده بود و از این بی تجربگی من لذت نمیبرد اومد روی من و شروع کرد به لیس زدن بدن من و بعدش گفت میخوای واست چی کار کنم که منم گفتم هر کاری که بلدی رو واسه من انجام بده که اونم با یه خنده گفت باشه، رفت پایین و کیرمو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن من خنگ هم نمیدونستم که باید بهش بگم که اسپری زدم و بعد از کمی خوردن با یه حالت بهت زده گفت اسپری زدی گفتم اره که دیدم اومد بالا و گفت که لبام سر شده، پیش خودم گفتم باید کاری کنم که حسابی لذت ببره و یه سکس خوب رو تجربه کنه و خوابوندمش و شروع کردم به لیس زدن بدنش اول گردنشو خوردم بعدش یکم با زبونم با گوشش بازی کردم و بعدش رفتم سمت سینه هاش و حسابی خوردمشون که دیدم دوباره حشری شده و داره لذت میبره که کیرمو گرفت جلوی کسش و با یه فشار فرستادمش تو، واااااااااااااااااااای حسابی داغ بود داخل کسش، معلوم بود خیلی حشری شده و شروع کردم به تلمبه زدن، یواش یواش صداش در اومد و معلوم بود تو فاز خودشه و داره حال میکنه، منم بعد از کمی تلمبه زدن هی کیرمو میکشیدم بیرون و دوباره میکردم تا ته داخل که اونم با هر بار حرکت من یه آههههههی میکشید، یه 10 دقیقه ای تلمبه زدم و بعد برشگردوندم و حالت سگی خوابید و دوباره کیرم و کردم تو کسش و دوباره تلمبه زدم این روال به خاطر اسپریه ای که زده بودم 40 دقیقه طول کشید تا اینکه میخواست آبم بیاد و ازش پرسیدم آبم رو چی کار کنم اونم گفت قرص میخورم بریزش توم و منم با فشار همه ی آبم رو توی کسش خالی کردم.بعد از اینکه هم من هم اون خودمون رو شستیم من ازش تشکر کردم و بهش گفتم که خیالت راحت باشه که این رابطه بین خودمون میمونه، و اومدم خونه.بعد از اون داستان طبق اتفاق هایی که افتاد و اینکه اون برادرش رو توی یه سانحه از دست داد و عزا دار شد و سر همین موضوع رابطه ی شوهرش با فامیل بهتر شد به من گفت که دیگه نمیخواد با من رابطه داشته باشه و از رابطمون هم پشیمون بود. بعد از دو سال هم حامله شد و بچه ی چهارمش رو بدنیا آورد. و من هم این راز روی توی دل خودم نگه داشتم و تا به امروز به کسی نگفتم و الان هم رابطه ی فامیلیه خوبی باهاشون داریم و انگار که اتفاقی نیفتادهنوشته: اشکان

سکس با مامان بهنام اسم من علی.25سالمه از سنندج.ترم آخری بود که توی دانشگاه آزاد همدان درس میخوندم.حدودای ساعت چهار بود که کلاسمون تموم شد.با بهنام که خودش همدان ساکن بود و همچنین از بهترین دوستام بود از محیط دانشگاه خارج شدیم.بهنام 21سالشه.از زندگی شخصیش زیاد نمیگفت ولی اونطور که شنیدم پدر و مادرش از هم جدا شده بود.و حالا داشت با پدرش و مامان جدیدیش زهره زندگی میکرد.همیشه تو کف مامانش بودم.بهنام غیرتی رو زهره نداشت و راحت برام ازش حرف میزد.دره دانشگاه منتظر شده بود که مامانش بیاد دنبالش و برن خونه.مامانش رسید دره دانشگامون.از ماشین پیاده شد.قده بلند بود.38سالی داشت.موهای بور و بدن گوشتی که زیر مانتوش بدجور داشت چشمامو جذب. خودش میکرد.سینه های سکسیش هر لحظه ممکن بود مانتوشو پاره کنه از بس که تپول بودن.یه مانتو سفید تنش بود و از زیرش میشد رنگ بدنشو فهمید.بهم با یه لحن نعشه و سکسی تعارف زد که شب پیش ما بیا.بهنامم استمرار کرد و منم که بدم نمیومد شب یکم دیدش بزنم قبول کردم.رسیدیم خونشون.سکوت خونه رو پر کرده بود.مامانش رفت لباساشو عوض کرد .منو بهنامم عوض کردیم و اومدیم توی پذیرایی. مامانش یه تاپ زرد و یه دامن چسبون مشکی پوشیده بود.نوک سینش از زیر تاب معلوم بود.حتی میشد رنگ نوک سینشم حدس زد.دامنه تنگش حجم کونشو چند برابر میکرد.توی پذیرایی با بهنام کسشعر میگفتیم و منم هر از گاهی یا طنز میپروندم یا غیر مستقیم از خودم تعریف میکردم که مامانش خوشش بیاد.توی آشپزخونه کار میکرد و با صدای بلند میخندید و جوابمونو میداد.بابای بهنام اونشب نیومد خونه.اینطور منم راحت تر بودم.رفتیم سره میز شام.من رو به روی بهنام نشستم و مامانشم کناره بهنام.صورت خوشگلش سرخ شد بود از کار کردن گرمش شده بود و عرق کرده بود.بوی عرقه ملسی داشت که با بوی عطر لباسش قاطی شده بود.عرقش لای سینشو خیس کرده بود و از روی تاپش لای سینش نمناک شده بذ.وسط شام هی زیر چشمی نگاش میکردم و اونم نگام میکرد و بی مورد میخندید.شامو خوردیم.چند ساعت بعد چراغا رو خاموش کردیم و رفتیم واسه ی خواب.من تو اتاق بهنام خوابیدم.یکم بعد که بهنام خوابش برد بلند شدم به بهونه توالت رفتن از در اتاقش رد شدم.هنوز نخوابیده بود.از لای در دیدم داره تاپشو در میاره.موهاش باز شده بود و سینهای تپول و گردش بالا پایین میشد.نوک سینش قهوه ای روشن بود.شرته سفیدشم در آورد.کوسش یکم مو داشت .برعکس شد لباساشو برداره که کونش رو به من شد.یه کون تپول که میلرزید با هر حرکتی.خم شد.چین چین کونش که قهوه ای تیره بود و لبای تپول کسش باعث شد کیرم تا سرحده مرگ تیز شه.چشمامو یه لحظه بستم و کیرمو از تو شلوار مالوندم.داغ شده بودم و نفس نفس میزدم.یهو چشمای بسته ام متوجه یه نوری شده.به خودم اومد دیدم ذل زده به من .پتوش رو دوره خودش پیچونده بود.بنظر شاکی شده بود.هر لحظه منتظر بودم شلیته بازی کنه ولی گفت علی جان چیکار میکنی دره اتاقم؟گفتم دنبال دستشویی میگشتم.گفت خب اونجاست.عرق سردی تنمو خیس کرد.از خجالی بود و اضطراب.چراغو خاموش کرد.برگشتم اومده بود با همون پتی دورشو توی آشپزخونه.گفت دنبال قرص سردرد میگردم نیس.کله اشو با یه پارچه ی قرمز بسته بود.کونش رو از زیر پتو دید میزدم.لوپای کونش مثل طاقچه بیرون زده بود.سینه هاش کاملا معلوم بودن.طوری ذل زده بودم که حتی سوراخ رو سینشم میدیدم.بیناییم سه برابر شده بود.سینه هاش80بودن تقریبا.بوی عرقش از لای سینش فضا رو شهوت انگیز کرده بود.کمدا رو میگشت و از هر دری برام حرف میزد.بهم گفت علی جان میشه از اون قفسه بالای سرم سبد قرص هارو بهم بدی.جلو رفتم.بی حوا داشت میگشت.منم چسبیدم به کونش.کون داغ نرمش که مثه پنبه لای کیرم تکون خورد.کیرمو جلوتر بردم و خودمو جلو کشیدم. تا به این بهونه سبد قرصها رو در بیارم و قفسه رو باز کردم.کیرم راست شده بود.چسبوندمش لای پاهاشو از قفسه قرص رو بیرون آوردم.خیلی قرمز شده بود.نگاه چشمام کرد گفت وا علی!!یه نگاه به کیرم انداخت.ماتش برد از اندازه کیرم دهنش وا موند.پتو از دستش افتاد.چراغو خاموش کرد و گفت ماشالا به دودول.مگه تا حالا ممه ندیده بودی،یه خنده ی خشک کرد و نزدیکم شد.نگاه چشمام کرد.نفسه داغش به لبام خورد و زبونشو داد توی دهنم و زبونمو لیسید..هیکلم توی دانشگاه آس بود.قده بلند د هیکلی بودم.با یه قیافه معمولی ولی جذاب.بغلم کرد.سینه های تپول داغشو چسبوند به سینم.بوی عرق لای سینش مستم کرد.بهم گفت بیا توی اتاقم.اروم رفتیم تو اتاق.یه سیگار روشن کرد.با یه قیافه ی حشری و خسته مات کیرم شده بود.سایه ی چشماش و ارایش تو صورتش پخش شده بود.مهو پاهاش شده بودم.تپول و کشیده.لبای تپول کسش بنظر خیس و از هم باز شده میومد.چچولش بزرگتر شده بود و نک سینه هاش تیز.بی پروا و یهو پرسید تا حالا سکس داشتی.منم با صدای لرزون که از ته گلوم که خشک شده بود گفتم نه.گفت بیا کنارم بشین.نشستم پیشش.خودمو یکم چسبوندم به تنش.دستشو انداخت دور گردنم و گفت حالم خوب نیسعلی جان.بوی بدنش مستم کرد.خودمو چسبوندم به پاهاش و پاشو انداخت روی یه پام.سینشم نزدیک صورتم کرد و با دستشزکه دور گردنم بود کله امو چسبوند روش.نوکشو مک زدم آروم.کلمو بیشتر کشید سمتش.جوییدم نوک سینشو با لبام.نکشو میکشیدم.یکم جراعت گرفته بودم.بوی لای سینش یه بوی تکرار نشدنی بود.عرق لای پستوناشو لیس زدم.یه شکم یه کوچولو تپول داشت.شلوارمو درآورد و پاشو انداخت کاملا دور پاام و لبمو مک زد.اومد روم نشست و کس داغش رو گذاشت رو شرتم که کیرم جرش داده بود.سینشو مک میزدم اونم موهامو چنگ میزد.چشماشو بسته بود و لباشو میخورد از حرص.شرتمو در آوردم.کسه تپولشو میمالوند رو کیرم با.کیرم رو اول میمالوند رو چچولش و لبای خیس و لغزنده ی کسش.پرتش کردم رو تخت و کلش سمته کیرم شد.خیلی حرفه ای ساک میزد.نک زبونشو میداد روی کیرم و اروم میدادش تو دهنش و با زبونش کیرمو مک میزد.کونش سمته صورتم بود.کشوندمش سمته خودم.بوی شاش میداد کسش.کونشو یه ماچ کردم و زبونو دادم تو چین چین تنگ کونش.تا ته کردم تو کونش زبونمو.از ساک زدن دست برداشت و نشست روی صورتم.لوپای تپول و گوشتی کونشو میلرزوند تو صورتم منم زبون میکردم لای کونش.کونش یکم باز شده بود و سوراخش قرمز شد.آروم برام جق میزد و منم کسشو زبون میاوردم.با لبم موی کسشو لیس زدم.زبری و نرمی قاطی شده بود.بوی چچولش کردم.زبون دادم زیر چچولشو لیس زدم و اونم آه میکشید و حال میکرد.انگشتمو تا ته کردم تو کسشو عقب جلو کردم.انگشتم لیز میخورد توش.لیس زدم کسشو.شور بود و یکم گس.مک زدم آبه کسشو.خم شد رو تخت.کونشو نگاه کردم که خ هات شده بود.کیرمو آروم تنظیم کردم تو کونش.گفت داری چکار میکو…جملش تموم نشد و تبدیل به یه جیغ کوتاه صد.منم کیرمو تا ته کردم توی کون داغش.ثابت نگه اش داشتم.انگشتمو گذاشتم لای کسش و دو انگشتی کسشو مالوندم و کونشو آروم اروم کردم.خ نرم بود داخلش.سریعرتر کردمش.دوست نداشت خواست خودشو رها کنه ولی نزاشتم.با حرص کونشک میکردم.یکم کیرم خونی شد از کونش.داشت گریه میکرد و میگفت بکن.کیرمو در آوردم گذاشتم تو کوسش.کس داغشو کردم.بعده 5دقیقه آبم اومد و آبمو روی کونش ریختم.بوس میکردم کونشو.دلم سوخت ولی خالی شدم.کونشو مک زدم و اروم مالوندم که دردش پخش شه.بغلش کردم و بوسیدمش.اشکاش توی صورتش جا انداخته بود و ارایششو بهم ریخت.گفت خیلی بدی.شکمه نازشو میمالوندم به کیرم.نافش میخورد بهش و باز یکم راست شد.سینه های تپولش سفت شده بود روی سینم.انگشتم هی لای کونش بود و داشتم میمالوندمش کونشو.انگشتمو آوردم پایین تر رو سوراخ کسش.دیدم خودشو سفت کرد رو انگشتم.انگشتمو مالوندم روش و باز شل کررفتم پشته کونس کسشو لیس زدم.تپول و سکسی بود مثه پسته.لیس زدم کسشو اروم.توشو مک زدم.کیرمو گذاشتم روش.اینبار دیر تر آبم اومد.ولی قبلش اون آبشو تو صورتم خالی کرد و من چسبناک شدم.باز خنده ی مخصوصشو کرد و لم داد روی تخت.نوشته: علی

سکس دلچسب بعدازظهر سلام خدمت دوستان خوبمن افسانه هستم 19 سالمه ما توی یکی از شهرستان های استان فارس زندگی می کنیمداستان که براتون میگم مربوط به اولین حال کردن من با پسر داییم میشهخونه داییم اینا با خونه ما خیلی دور نیست واسه همین ما با هم زیاد رفت و آمد داریم این داییم یه دختره داره یه پسر دختر داییم نزدیک سالی میشه که ازدواج کرده رفته سر خونه زندگیش پسر داییم هم 3 سالی از من بزرگتره منم یه داداش دارم که از خودم بزرگتره (که اون موقع تو خدمت بود) داستان از اونجا شروع شد که این پسر داییم یه چند وقتی بود که رفته بود تو نخ من همش نگاش به من بود بعضی وقتا که زیر چشمی داشتمش متوجه رفتارش شده بودم بعضی وقت ها هم نگامون به هم دوخته میشد و با یه لبخند تموم میشد یه چند وقت بود که این رفتار بیشتر شده بود گاهی وقتا هم رضا به بهونه مختلف خودش رو بهم می چسبنداین گذشت تو تا اینکه یه روز جمعه داییم اینا واسه نهار مهمونمون بودن موقع نهار که شد سفره رو انداختیم نهار رو خوردیم سر سفره باز نگاه کردن ها رضا شروع شد این دفعه بیشتر از گذشته موقع جمع کردن سفره رضا هم بلند شد کمک کردن تو حین جمع کردن سفره همش نزدیک من میشدسفره که جمع شد دیگه ظرف ها رو گذاشتم تو آشپزخانه زن داییم آمد کمک که ظرف ها رو بشوره اما مامانم اجازه نداد 2 تا شون رفتن تو حال نشستن داییم با بابام هم بعد نهار خوابشون گرفت رفتن تو اتاق خواب که بخوابند مامانم با زن داییم تو حال مشغول صحبت بودن رضا هم پا تلوزیون نشسته بود منم که مشغول شستن ظرفا بودم که دیدم رضا به بهونه آب خوردن اومد توی آشپزخانه، اومدو پشت سر من وایساد من امدم یه کم خودمو کنار بکشیم تا آب برداره اما اون پیش دستی کرد و خودش کنار وایساد اما باز کم کم خودشو کشید پشت سرم لیوان آب خورد دوباره خواست لیوانش پر کنه گفتم آب تو یخچال هست گفت نه همین خوبه با گفتن این خوبه دیدم خودش رو بهم نزدیک تر کرد به طوری که پاهاش چسبیده بود به پاهام منم نمی دونم چرا با این کارش مخالفت نکردم هر چی میگذشت هی بیشتر بهم می چسبند طوری بود که کامل از پشت بهم چسبیده بود دیگه داشتم بزرگ شدن کیرش رو با باسنم حس می کردم یه لحظه به خودم اومدم برگشتم سمتش تا برگشتم منو یه کم فشار داد سمت کابینت و دستاش گذاشت رو سینه هامو شروع کرد به بوس کردن و لب گرفتن ازم منم که مثل برق گرفته ها شده بودم با دستام مانع می شدم هی میگفتم نکن رضا زشته الان یکی میاد اما رضا به حرف من که گوش نمی داد که هیچ بیشتر خودشو بهم فشار میداد و سینه هامو محکم تر می مالوند راستش منم بدم نمیومد یه جورای هم حال میکردم مخصوصا اونجای که کیرش رو کسم بود و هی می مالوند اما خیلی می ترسیدم که کسی بیاد داخل واسه همین با یه کم حول دادن خودمو از رضا جدا کردم و رفتم سمت حال(این چیزی که گفتم 2.3 دقیقه بیشتر طول نکشید) رفتم سمت مامانم گفتم چای بیارم گفت اگه آمادس بیار یه کم این پا و اون پا کردم تا رضا از آشپزخانه بیاد بیرون. رضا اومد بیرون من از ترس رضا که برگرده سریع رفتم چای ریختم و اومدم نشستم پیش مامانم اینا به رضا هم تعارف چای کردیم اما گفت نه نمی خورممن نشسته بودم پیش مامانم اینا اما همه فکرم مشغول صحنه چند دقیقه پیش بود، رضا همش نگاش به من بود منم تا که وقتی نگاش می کردمو اونم هی اشاره می کرد که بریم تو پارکینگ منم با اشاره ابرو می گفتم نهخونه ما 2 طبقه هست با یه نیم طبقه که هم به عنوان پارکینگ استفاده می کنیم هم یه قسمتی رو عنوان انباری یه چند دقیقه رو اینجور گذروندم که مامانم به رضا گفت تو هم اگه خسته ای بلند شو برو یه کم بخواب گفت نه عمه خسته نیستم می خوام برم تو پارکینگ رو دری ماشین خرابه اونو درست کنم اینو گفت و رفت سمت پارکینگ توی رفتن باز بهم اشاره کرد که بیام منم سرم. رو انداختم پایین چیزی نگفتم رضا که رفتمنم بلند شدم رفتم آشپزخانه که با خیال راحت بقیه ظرف ها رو بشورم اما همه فکرم درگیر این اتفاقات بود، گفتم که منم دوس داشتم و بهم حال داده بود اما خوب ترس داشتم،شستن ظرف ها تموم شد و اومدم تو حال که دیدم زن داییم و مامانم همون جا خوابیدن وقتی دیدم همه خوابن یه لحظه شیطون رفت تو جلدم و یه چیزی درونم رو قلقلک داد رفتم تو اتاقم هی با خودم کلنجار رفتم یه دفع به خودم میگفتم برم یه بار میگفتم نه خلاصه دیگه دل زدم دریا بلند شدم شلوارم رو دروردم و یه دامن با همون تونیک که تنم بود رو پوشیدم و رفتم آشپزخانه به بهونه اینکه میخوام ترشی ها رو بذارم تو انبار رفتم سمت پارکینگ تو راه تنم داغ شده بود تو دلم آشوب شده بود هی خودمو لعنت می کردم که چرا دارم این کارو می کنم تو این فکرا بودم که خودمو تو پارکینگ دیدم رضا جلوم وایساده بود رضا یه لبخندی زد منم خودمو نباختم رفتم سمت انبار که دبه ترشی رو بذارم دیدم رضا اومد پشت سرم گفت کمک نمی خوای منم با یه لحن عصبانی گفتم نه برو کنار ظرف ترشی رو گذاشتم و اومدم که برم بالا دیدم رضا از پشت دستم رو گرفت یه لحظه فکر کردم قلبم وایساد محکم کشیدم برگشتم که بهش چند تا فحش بدم ولی تا اومدم چیزی بگم رضا یه چهره مظلوم به خودش گرفته بود و گفت می دونم می خوای بد و بیراه بگی اما منم دوست دارم افسانه با این حرفاش دهنم انگاری قفل شده دیگه نمی تونستم چیزی بگم و فقط گوش می دادم اونم دستشو گذاشته بود رو شونم سر شونه رو ماساژ می داد از اینکه دوستم داره از این حرف ها می زد منم که انگار که خشکم زده بود رضا 2 تا دستاشو گذاشت رو شونم منو کشید سمت خودشو محکم بغلم کرد منم بی اختیار همین کارو کردم محکم همو تو بغل گرفته بودیم دیگه اختیارم دست خودم نبود با هر واکنش رضا منم همون کار رو انجام میدادم رضا کشیدم سمت ماشین دست هامو مثل صلیب باز کرد لب هاش رو گذاشت رو لب هام اولین بار بود که داشتم لب میگرفتم حس می کردم مو ها تنم داره کنده میشه تا حالا هیچ وقت تو زندگیم همچین حسی نداشتم یه حال عجیبی داشتم رضا هم مثل دیونه ها لب هامو میک میزده هی قربون صدقم میرفت منم به طب همین کارو می کردم رضا سینه ها مو تو دستش گرفته بودو با یه ولع خاصی می مالوند کیرش کامل رو کسم بود و وقتی تکون می خورد یه حس خوبی بهم دست میداد که منو بیشتر حشری می کرد و باعث میشد که منم واکنشم بیشتر بشه رضا هم اینقدر سینه هامو بازی کرد که یه لحظه دلم ضعف رفت رضا در ماشین رو باز کرد منو خوابوند رو صندلی عقب خودشم رو زانو نشست جلو در دامن رو زد بالا از همون مچ پام شروع کرد به لیس زدن با هر زبونی که میکشید منم یه آه کوچیک می کشیدم یه حسیه که قابل توصیف نیست آنقدر از خود بیخود شده بودم دیگه فکر این نبودم که ممکنه کسی بیاد رضا وقتی رسید به نزدیک کسم دیونه شده بودم دوس داشتم کسم رو لیس بزنه هی کمرم رو بالا پایین می کردم خودم دستمو بردم شرتم رو پایین کشیدم رضا تا کسم رو دید گفت ووووواااااااای همون جوریه که فکر می کردم بعد با دستاش کمی مالشش داد شروع کرد به خوردن منم با سر رضا رو تو دستام گرفته بودم و هی فشارش میدادم سمت کسم گفتم رضا بلند شو بخواب روم. گفت چشم عزیزم بلند شدو شلوارش رو تا نصفه کشید پایین و خوابید روم کیرش رو گذاشت لای پاهام چسبنده به کسم دستاش رو سینه هام لباش رو لبام دیگه اوج لذتی بود که داشتم سنگینی وزنش بهم یه آرامش خاصی میداد هی خودمو تکون تکون میدادم این کارم باعث میشد کیر رضا بیشتر رو کسم بلغزه خیلی دوس داشتم کیرش رو تو کسم احساس کنم اما خوب نمی شد چون دختر بودم ولی همین خیلی بهم حال میداد اینقدر که دیگه داشتم ارضا میشدم با همه وجودم رضا رو محکم تو بغلم فشار دادم تا ارضا شدم بی حال افتادم رضا گفت آخ عزیزم چی شد حال داد گفتم آره بد نبود(نمی خواستم بگم خیلی حال کردم این جوری رضا سوء استفاده می کرد) گفت پس من چی من هنوز ارضا نشدم این حرف رو که زد تازه یادم مامانم اینا افتادم گفتم نکنه بیدار شده باشن بازم یه دلشوره عجیب سراغم اومد گفتم رضا دیگه بسه الان بابام اینا بیدار شدن بهتره بریم بالا رضا با یه لحن ناراحت گفت نه ه ه ه ه یه کم دیگه بمونیم گفت نه دیگه من که رفتم تا خواستم پا شم رضا شروع کرد به لب گرفتن بازی مالش دادن سینه هام منم با دستم هی دست رضا رو پس میزدم، نکن رضا بسه دیگه اما رضا ول کن نبود این قدر باهام ور رفت که باز شهوتیم کرد گفت باشه فقط زود باش تا کسی نیومده گفت باشه افسانه گفتم چیه گفت میشه از پشت باهات حال کنم یه مکثی کردم و گفتم هر کاری می خوای بکنی فقط زود تر اونم معطل نکرد و گفت به پشت برگرد منم همین کارو کردم و کونم رو قمبل کردم سمت رضا رضا هم کیرش رو گذاشت لای کونم کمی عقب و جلو کردو با دستاش کونم رو باز کرد و گفت یه خورده بیشتر قمبلش کن منم همین کارو کردم رضا با آب دهنش کیر خودش رو خیس کرد و سوراخ کونم رو آرم آروم کیرش رو گذاشت در سوراخ کونم کم کم فشار میداد که بره داخل منم چون دردم گرفته بود هی خودمو جمع میکردم می گفتم الان درد تموم میشه الان تموم میشه اما دیدم نه هرچی بیشتر داره میگذره درد بیشتر میشه گفتم رضا خیلی درد داره گفت من که هنوز داخل نکردم که میگی درد داره به خدا خیلی درد داره گفت طبیعه اینقدر دردش زیاد بود که شهوت از سرم پرید خودم رو کشیدم گفت نمیشه رضا ، رضا باز اخمشو تو هم کرد گفتم خوب درد داره بیا باز بخوابیم رو هم گفت نه بارم ساک بزنساک!؟آره ساک کیرم رو بزار توی دهنت(توی این فیلم های سکسی دیده بودم اما تا اون روز نمی دونستم ساک زدنه اسمشه اما از این صحنه میشه بدم میومد) گفتم رضا نه حالم بد میشه از رضا اسرار از من انکار خلاصه دید وقتی راضی نمیشم گفت حالا یه بار امتحان کن اگه دوس نداشتی نخور منم با یه دل آشوب کیرش رو تو دستم گرفتم یه کم باهاش بازى کردم همین که خواستم تو دهنم بذارم حالت تهوع گرفتم رضا تا حالم رو دید دیگه چیزی نگفت بلندم کردو مثل برخورد اول شروع کرد به لب گرفتن مالش دادن تو این حال و هوا دوباره منو به پشت برگردوند یه نگاه پیش کردم گفت نترس میخوام بذارم لای پاهات یه لبخندی زدم دامن رو یه خورده پایین کشیدم تونیکم رو بالا کشیدم رضا هم از پشت دست شو گذاشت رو سینه هام کیرش هم گذاشت بین پام و شروع کرد(به قول خودش) تلمبه زدن هر چی میگذشت سرعت تلمبه زدنش بیشتر میشد هی میگفت پاهاتو بهم بچسبون منم همین کارو می کردم. سرعت تلمبه زدنش دیگه به اوج رسید بود یه لحظه محکم منو فشار داد می دونستم می خواد ارضا بشه واسه همین منم باهاش همکاری کردم خودمو در اختیارش گذاشتم بدن رضا شل شد یه آب داغ ریخت رو پاهام رضا هم آروم نشت رو صندلی ماشین فقط گفت مرسی عزیزم خیلی دوست دارم منم بهش همین رو گفتم و خودمو یه کم مرتب کردم و رفتم سمت بالا تو راه خدا خدا می کردم که مامان هنوز خواب باشن رسیدم تو خونه دیدم هنوز خواب بودن منو رفتم تو اتاقم دامن رو در آوردم باز همون شلوارم رو پوشیدم خواستم برم بیرون اما خیلی خسته بودم همونجا دراز کشیدم خوابم برد یه موقع بیدار شدم که دیگه نزدیک غروب بود از اتاق اومدم بیرون مامان توی حال بود گفتم پس دایی اینا کو گفت ساعت خواب داییت اینا یه ساعتی میشه که رفتن چند بارم صدات زدم اما انگار خیلی خسته بودی که بیدار نشدیاین ماجرا شاید نیم ساعت طول نکشید بود اما جز بهترین لحظه های زندگیم بود موقعی که از خواب بیدار شده بودم انگار همه این اتفاقات مثل یه رویای شیرین بود…. نوشته: افسانه

منتظر بودم شوهر کنه سلام دوستان من مهدیم می خوام در مورد داستان سکسم با فهیمه رو بگم این موضوع مربوط می شه به 1 ماه پیش یعنی اولین سکسم در باغمون فهیمه دختر عموی مامانم و زن داییمم هست تا زمانیکه اون زن داییم بشه قیافش زیاد سکسی نبود بود چون پدر مادرش اجازه نمی دادن لباسای تنگ سکسیو آرایشو رنگ مو اینا استفاده کنه اما در هر صورت خیلی خوشگل بودو منم خیلی تو کفش بودم فقط منتظر بودم شوهر کنه و پردش پاره بشه بعد از این که داییم اومد اینو گرفت خیلی خوشحال بودم توپوست خودم نمی گنجیدم خیلی واسشون کار کردم خلاصه بگذریم این فهیمه خانم ما از وقتی که شوهر کرد رو سریش اومد وسط کلش کلی لوازم آرایشو اینا اما شوهرش که داییم باش نمی ذاشت لباسای جذب سکسی بپوشه اون جلوی من خیلی راحت بود حالا دلیلشو نمی دونم چی بود حتی یادمه یک بار رفتم دم در خونشون تازه از حموم اومده بود بیرون با شرطو سوتین جلوم نشسته بود (البته کل خانواده فکر می کنن من خیلی اسکلم من در کل فامیل خودمو مثل بهلول جا زدم)منم مونده بودم تو کفش اینام زیاد مهم نیست خلاصه یه یه سالی گذشتو اینا بچه دار شدن منم خوشحال بودم که می تونستم پستونای گنده و خوشگلشو ببینم خلاصه خیلی می رفتم خونشونو هی به پستوناش نگاه می کردم البته به بهونه های مختلف می رفتم ولی حدود 1 ساعت به سینه هاش خیره می شدم بعد کارمو انجام می دادم بعد از 2سال و 3 ماه بچشو از شیرگرفت و دیگه وقتی خیلی با هم خوب بودن دیگه اجازه ی اینو گرفته بود که لباسای سکسی بپوشه بعدش رفت و مو هاشو های لایت کرد که دیگه دیوونه کننده بود دیگه نمی تونستم تحمل کنم دوست داشتم برم درجا بکنمش ولی حیف که نمی شدخلاصه 1 ماه گذشت و به دلایلی مجبور شدیم بریم باغمون خونوادگی بخوابیم حدود 1 ماه هم تو باغ خوابیدیم و این فهیمه خانم کیر گیرش نیومده بود بعد با داییم به مشکل خوردن با هم دعواشون شد حدود 2 هفته با هم قهر بودن که سکس ما تو هفته اول دعواشون شروع شد بر اثر فحشی که بابا بزرگم به راننده کامیون دم در داد که گفت کیرم دهنت و دل فهیمه خانم از کیر آب افتاد حدودا 4 الی 5 روز بعد از دعواشون بود شبش که خوابیدم جا نبود تو هم تو هم افتاده بودیم و چون فهیمه خرخر می کرد هیشکی بغلش نمی خوابید منو پرت کردن بغلش و گفتن باید تو ابن جا بخوابی منم که از خدام بود رفتم بغلش خوابیدم هیچ کدوممون خوابمون نبرده بود ولی من خودمو زده بودم به خواب و هی تکون می خوردم و دستمو می ذاشتم رو پستناش هی میذاشتم رو کسش اونم چون فکر می کرد من خوابم چیزی بهم نمی گفت اونم ازاین کار من لذت می برد خلاصه اون شب تموم شد و من دیگه طاقت نداشتم دوست داشتم هر چی زود تر بکنمش خلاصه شب بعد با همین ترفند دستمو رو کسش می کشیدم اونم آه می کشیدساعت 3 پا شدم برم آب بخورم دیدم یه اس ام اس اومد گوشیمو در آوردم دیدم یه شماره غریبه افتاده با من دوست می شی؟ واسش فرستادم دختری یت پسر گفت دخترم گفتم خانم بی خیال ما شو اما اون التماس می کردو منم هی رد می کردم آخر قبول کردمو با هم دوست شدیم و کلی حرف زدیم آخر که می خواستم بخوابم بهش گفتم تو کجایی گفت پشت سرت گفتم پشت سر منی؟ گفت آره خنده نداره که گفتم آخه واسم عجیب بود گفت الآن عجیبیشو ازبین می برم از جاش بلند شدو بهم سلام کرد کلی التماسش کردم که جون مادرت به مامان بابام نگو غلط کردم اونم ما رو اسکل گیر آورده بودو هی می گفت نه من باید گزارش بدم آخر سر بعد از کلی گریه و التماس گفت یه راهی هستمن سریع از جام بلند شدم گفتم چه راهی گفت برو بیرون دم در بهت بگم گفتم باشه بعد از 1 ربع اومد و گفت بیا این ور تر صدامونونشن منم رفتم اون ور تر گفت که بیا بریم تو دستشویی گفتم نه زشته دو تایی بریم گفت پس فردا گردنتوبابات می زنه گفتم غلط کردم بریم رفتیم و گفتش که شلوارتو بکش پایین گفتم به قرآن زشته گناه داره گفتش تو تا حالت داره یا هر چی می گم گوش می دی یا فردا کلت سر نیزه دم دره زیرشم کاغظ می چسبونن می نویسن عاقبت آدم دختر باز گفتم باشه کشیدم پایینو کیرم راست کرده بود از زیر شرتم خودشو معلوم می کرد شرتمو کشید پایین و کیرمو دید گفت ماشالا با این سن کمت کیرت از داییت بزرگ ترو کلفت تره گفت قابل شما رو نداره فکر کن مال خودته اینو که گفتم کیرمو درسته کرد تو دهنش واسم داشت ساک میزد منم به سینه هاش خیره شده بودم رو به من کرد دید که محو سینه هاش شدم لباساشوآورد و سوتینشم درآوردو که آبم پاشید تو صورتش بهش گفتم ببخشید واقا شرمنده بذار بشورمش گفت اشکال نداره این جور چیزا پیش میاد رفت صورتشو شست و دوباره اومد کیرمو ساک زد بعد از 15 دقیقه گفت حالا نوبت تودامن و شرتشو در آورد کس سفیدو داغو بدون پشمشو که دیدم یه بار دیگه آبم اومد شروع کردم به خورردنش اول باهاش لب می گرفتم بعد صورتمو گرفت کرد دش تو کسش دیگه داشتم واسش ساک می زدم واسش ساک زدمو گفت حالا زبونتو بکن تو کسم درسته که از این کار بدم میومد ولی از ترس بابام این کارو واسش کردم داشت آه می کشید که گفتم یواش الآن صدامونو می شنون که جلوی دهنشو گرفت بعد از 10 دقیقه صورتم خیس حیس شده بود بعد صورتمو کندو گفت حالا سینه هامو بخور بعد از 10دقیقه خوردن سینه هاش گفت خوب حالا بریم سر اصل مطلب گفتم چه اصلی ؟ گفت یعنی تو نمی دونی؟ گفتم نه به کیرم اشاره کردو گفتش باید اون صاحاب مرده رو بکنی این تو گفتم صاحابش زندست که گفت کل کل نکن اعصاب ندارم همین الآن می رم به بابات می گما گفتم باشه بابا من مردم من زندم اصلا من وجود ندارم فقط این موضوع رو بی خیال شو حلاصه کیرمو کردم تو کسشو نگر داشتم گفت خوب پس چرا تلنبه نمی زنی گفتم تلنبه چی دیگه مگه لاستیک می خوایم باد بزنیم(این همون قسمتی که گفتم خودمو زدم به اسکلی)واسم همشو توضیح داد گفتم باشه بعد از نیم ساعت تلنبه زدن داشت ارضاع می شد کهبهش گفتم از کون بهم می دی گفت نه درد داره گفتم تا حالا از کون دادی؟ گفت نه گفتم پس از کجا می دونی درد داره گفت ار توصیه های مادرمه گفتم تا چیزی رو تجربه نکنب نمی شه باورش کنی گفت نه گفتم من کاری می کنم دردت نگیره ولی بازم گفت نه من کلی اصرار کردم و به سختی قبول کرد بعد به انگت کوچیکم تف زدم کردم تو کونش با انگشتم تلنبه می زدم بعد دو انگشتی کردم بعد سه انگشتی دیگه داشت جیغ میزد گفتم می خوای تمومش کنیم گفت نه ادامه بده بعد به کیرم تف زدم وانگشتما در آوردمو کردم تو کونش همزمان کسشم می مالیدم که بعد از 5 دقیقه آبش ریخت بیرون اما من هنوز می کردمش تاقشنگ هر دومون ارضاع بشیم تقریبا هر دومون با هم قشنگ ارضاع شدیم همون جا افتادیم رو هم بعد از 1 ساعت استراحت با شیر آب گرم دستشویی خودمونو شستیم لباسامونو پوشیدیم وقتی تومدیم بیرون دیدیم نزدیکای صبحه رفتیم خوابیدیم و قرار شد هر دومون موضوع رو فرموش کنیم ولی من هیچ وقت اولین سکسمو فراموش نمی کنمامیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه نوشته: مهدی ,

سکس رویایی با علی سلام.من ساغرم. 17 سالمه. این خاطره ی واقعی، راجب سکس با پسر عمم، علیه که 22 سالشه این خاطره مال زمستون پارساله که من و چنتا از دوستام رفتیم پارک ارم. با اینکه هوا سرد بود و داشتیم یخ میزدیم ولی همه ی وسیله های باحال شهر بازیو سوار شدیم. هر جاییم که میرفتیم علی میومد کنار من میشست.منم هر وخ جیغ میزدم اون خندش میگرف. آدم خیلی شوخ طبعیه و دلقک بازی زیاد در میاره. بعد از اینکه وسیله ها تموم میشدن علی همش ادای منو در میاورد که جیغ میزدم و به عالم و آدم فوش میدادم.بعد از اینکه همه وسیله های باحالو سوار شدیم یه هات چاکلت گرفتیم دستمونو رفتیم سوار چرخ و فلک شدیم. طبق معمول من و علی کنار هم نشستیم و جلومونم ژینوس و دوس پسرش بودن. ما با اونا راحت بودیم از این حرفا نداشتیم.پس تا چرخ و فلک رف بالا من خودمو چسبوندم به علی. فک کردم بازم میخواد دلقک بازی در بیاره ولی اصن اخلاقش یه جور دیگه شد. تا حالا اونجوری رومانتیک ندیده بودمش. اومد لپمو بوس کرد و گفت: تو ام دوسم داری ساغر؟ چشام یه لحظه سیاهی رف وختی اینو شنیدم. آروم و یه ذره با خجالت بهش گفتم آره علی من خیلی دوست دارم. عاشقتم. ژینوس کلشو انداخته بود پایین و داش میخندید. امیرم(دوس پسر ژینوس) اصن کلشو اونور کرده بود و داش نمای تهرونو میدید.تو همین حال بودیم که چرخ و فلک اومد چرخید و رسید پایین. من یه ذره خودمو جم و جور کردم و از تو بغل علی اومدم بیرون.وختی دوباره چرخ و فلک رف بالا دیدم علی سریع دکمه ی شلوارشو وا کرد و دست منو کرد تو شلوارش. واقعا باورم نمیشد. علی و از این کارا؟! انگار که دنیارو بهم داده باشن. کیرشو واسش میمالوندم و اونم چشاشو بسته بود و تکیه داده بود به در کابین.انقد از این کار لذت میبردم که اصن توجه نمیکردم کی چرخ و فلک بالاس و کی پایینه. فقط واسش میمالوندمش. ولی نمیتونستم کیرشو ببینم. فقط دستم تو شلوارش بود. داشتم بهش حال میدادم که بلند داد زد: دیوونتم! عاشقتم!… ژینوس با امیر قهر کرده بود چون امیر همش به دخترای دیگه توی پارک تیکه مینداخت و هر وخ ژینوس دستشو میگرف امیر انگار بدش میومد و دستاشو میکشید اونور.دیدم امیر داره به من نگا میکنه. اونم تو همون حالش از ژینوس معذرت خواهی کرد.بعد از اینکه چرخ و فلک وایساد و پیاده شدیم، جول و پلاسمون و جم کردیم تا بریم خونه. سوار ماشین شدیم. علی داش میروند. منم صندلی سرنشین نشسته بودم و بقیه بچه هام به زور خودشونو تو صندلیای عقب جا داده بودن.بعد از اینکه اونارو روسوند، اومد در خونه ی ما.ساعت 1 نصفه شب بود.بهش گفتم بیا بالا کسی خونمون نیس. اونم بدون هیچ تعارفی سریع ماشینشو پارک کرد و گفت باشه میام. در خونرو واز کردم. سریع دویدم تو اتاقم و خواستم چراغو روشن کنم. اه لعنتی! برق چرا رفته؟! از اتاقم اومدم بیرونو دیدم علی داره شومینرو روشن میکنه.خیلی سرماییه.منم رفتم لامپ اضطراریو آوردم روشنش کردم.به علی گفتم دستت درد نکنه داری شومینرو روشن میکنی خیلی زحمت کشیدی. بعدش دوباره رفتم تو اتاقم لامپم با خودم بردم.احتمال میدادم اونشب سکس کنیم. واس همین یه ست شورت و سوتین صورتی جیغ براق پوشیدم.روشم یه دامن لی کوتاه با یه جوراب کلفت تا بالای زانو همرنگ ست شورت و سوتینم پوشیدم.با یه تاپ بالای ناف سفید و یه سویشرت مشکیم انداختم روش.موهامم واز کردم و انداختم دور شونه هام.اومدم بیرون دیدم کار علی تموم شده و داره آتیش شومینرو نیگا میکنه.رفتم کنارش نشستم. خواب تو چشاش موج میزد.سرشو کرد طرف من. معلوم نبود خوابه یا بیداره.ولی یه دفعه انگار خوابش پرید.تندی سرمو گرف تو دستاش و ازم یه لب طولانی گرف.اولین باری بود که بهش لب میدادم و به نظرم خیلی خوشمزه بود.تو همین حال مست لباش بودم که دیدم داره زیپ سویشرتمو واز میکنه.بعد آروم سویشرتمو در آورد و دستامو ناز کرد.منم آروم لبامو از لای لباش در آوردم و ژاکتشو از بالای سرش کشیدم بیرون.زیرش یه بولیز نازک داشت.اونم در آوردم چون دیگه تحمل نداشتم.خیلی ناز بود.موهاش خیلی کم بود و اصن بدم نمیومد.تا حالا انقد از نزدیک بدنشو ندیده بودم.بعد آروم با کف دستم پشتشو ماساژ دادم.اونم تاپ منو در آورد و تا سینه هامو از روی سوتین دید از خودش بیخود شد. با یه حالت خاصی میگف بزار این هلو ها رو بخورممم. جااااااانم قربونت برمممممم. بعد لباشو گذاش لای سینه هامو بوسش کرد. انگار سوتینم کلافش کرده بود و میخواس پارش کنه. محکم با دستش میکشیدش تا نوک سینه هامو بتونه راحت ببنه.بعد با همون حالت خاص گفت درش بیار این لعنتیو…. پشت سوتینم از این دکمه قابلمه ایا داشت و راحت خودم بازش کردم. وختی که سوتینمو کامل در آوردم با ولع شروع کرد به خوردن. منم آه و نالم بدجوری به را بود. آخه بی شرف خوب بلد بود چجوری بخوره که کمتر دردم بیاد و بیشتر لذت ببرم. میخواستم سینه هامو از دهنش بکشم بیرون ولی ول نمیکرد و همش داش میخورد. نوک سینه هامم کم کم داش درد میگرف.تو چشای علی نیگا کردم و گفتم: علیییییی…. دلت میاد من دردم بیاد؟ ا ونم دیگه فهمید نباید سینه هامو بخوره وگرنه سکسمون خراب میشه.بعد من شلوارش و شورتشو در آوردم.وختی کیرشو دیدم اولش فک میکردم از اون بلند تر باشه. شاید 15 یا 16 سانت بود ولی خیلی خوشگل بود لامصب. یدونه مو ام نداش.دلم نیومد براش نخورمش. چون تا اونجا واس من سنگ تموم گذاشته بود. پس شروع کردم به ساک زدن. هرچی جون داشتم براش ساک میزدم.بعد از چن دیقه دیگه خودم جون ساک زدن نداشتم و کیرشو کشیدم بیرون.دیدم آبش اومد. تا اونجا 1 بار ارضا شده بود ولی من میخواستم بیشتر از 1 بار ارضا شه و براش یه خاطره ی خیلی خوب بشه.بی معطلی دامنمو در آورد و جورابامو یه ذره کشید پایین.بعد شروع کرد به لیس زدن کسم. از روی شورت لیس میزد ولی با این حال خوشم میومد.گف:ساغر من دیگه تحمل ندارم. میشه شرتتو در بیارم؟ منم توی یه حال دیگه ای بودم و فقط سرمو تکون دادم به معنی آره!تندی شرتمو کشید پایین. تا کسمو دید گفت واااااااای تو اون زیر جواهر قایم کرده بودی و من نمیدونستمــــــــــ . چون پریروزش رفته بودم اپیلاسیون کل بدنم واس همین خداییش خیلی تر و تمیز بود و هست وضعم.خب از اینکه بگذریم… کسمو کشید و چوچولمو با دستش تحریک کرد و ماساژ داد.منم در حد مرگ حشری شده بودم و تا اون لحظه تو سکسمون ارضا نشده بودم. با حالت آه و ناله ای که داشتم بهش گفتم: بخورش ترو خدااااااا.اونم سریع لباشو چسبوند به کسم و هی لیس میزد. هرچی بلند تر آه میگفتم اونم محکم تر لیس میزد.بعدش که یه مرحله به ارضام نزدیک تر شدم نفسام تند تر شد.اونم به جای کسم افتاد به جون چوچولم. خیلی محکم میمکیدش. عاشق این حرکتش شده بودم. سرشو فشار میدادم تو کسم و اونم فقط داشت با ولع میمکید.تو اون حال بلخره ارضا شدم ولی بازم دلم میخواست.یه کاری کردم که هروخ بهش فک میکنم جیگرم برا علی کباب میشه.کنارمون یه شمع بود. سریع فوتش کردم و هرچی پارافین داش ریختم رو کیر علی.یه داد خیلی بلند زد: آآآآآآآیییی کیرم! چن ثانیه واسادم که پارافین خشک بشه. خیلی زود تر از اون یکه فک میکردم پارافین خشک شد و ملس خور علی تازه تر شد.جوری که زیاد تحریک نشه کیرشو گذاشتم لای سینه هامو فشار دادم تا پارافین بریزه. وختی که همش ریخت، علی گف ساغر من تحمل ندارم بزار پردتو وردارم. منم خیلی میترسیدم.گفتم نه علی ترو خدا خواهش میکنم من تحملشو ندارم… گف چرا داری تو عشق خودمی. بلخره با این حرفا راضیم کرد. منم چشامو بستم و لبامو گذاشتم رو لباش.منو خوابوند رو زمین و تو همون حالت آروم کیرشو نوک کیرشو کرد تو کسم.هنوز زیاد درد نگرفته بود. ولی وختی یه ذره فشار داد از درد بدجوری به خودم پیچیدم.یه ذره دیگه فشار داد و اشکام سرازیر شد.لبشو از رو لبم برداشت و بازم کیرشو تو کسم فشار داد.یه جیغ بنفش کشیدم. گفت:هیســـــــــــ . تموم شد عشقم.بیارمش بیرون؟ ولی من تو همون حالت درد وحشتناکم دلم میخواس یه بار دیگه ارضا شم و گفتم نه ترو خدا نکشش بیرون.تا آخر بکنش تو.علی ام انگار از خداش بود. این دفعه برعکس دفعه ی قبل خیلی تند و با فشار زیاد تا دسته کردش تو کسم.اشکام همشون رو زمین پخش شده بودن. ولی در عین حال خیلی از سکسمون لذت میبردم.کیرشو عقب جلو میکرد. حدودا ده دیقه کرد که حس کردم بازم ارضا شدم. علی گفت فقط یه ذره دیگه تحمل کن عشقم فقط یه دیقه وایسا.کیرشو تند تر عقب جلو کرد. همونجوری که گفته بود بعد از چن دیقه گف: خب عزیزم قرص خوردی؟منم سرمو تکون دادم.بعد با فشار خیلی زیاد منی ش رو ریخت تو کسم.اون بهترین لحظه ی زندگیم بود.ولی بعد از اون احساس کردم کسم داره بدجور درد میکنه واس همین به علی گفتم بکشش بیرون جون مادرت مردم باو.بعد از چن مین یهویی به خودم اومدم گفتم ااااااا علی واقعا امشب چه شریک جنسی خوبی برای من بوده ها!پریدم و بغلش کردم و بهش گفتم دوست دارم علی…. بعدش احساس کردم دارم از گشنگی میمیرم.خداروشکر تو یخچال چن تا تیکه پیتزا داشتیم با علی خوردیم دلی از عذا در آوردیم.شبشم با هم دیگه خوابیدیم و اونجام چن تا شیطونی کوچولو کردیم با هم. فرداش رفتیم دکتر و پردمم دوختم.بعد از اونم چن بار با هم دیگه حال کردیم ولی نذاشتم کیرش را در کس بکند دوباره…هنوزم با همدیگه حال میکنیم.حالا علی تبدیل شده به مهم ترین آدم تو زندگی من…ببخشید سرتونو درد آوردم شمام لطفا نظر بدین تا در آینده بتونم بهتر احساساتمو بهتر بیان کنم.مرسی… نوشته:‌ ساغر.

اولین سکس با زن عمو سلام . اسم من شهابه و 22 سالمه.. امیدوارم از خاطره ی من خوشتون بیاد. این سکس برمی گرده به 20 روز پیش . این اولین سکس من بود .من یه زن عمو دارم که 16 سال از من بزرگ تره. اسمش نازنینه . وقتی که بچه بودم ، منو خیلی دوست داشت. مثلا وقتی تازه با عموم ازدواج کرده بود و بچه هم نداشتن منو با خودشون به گردش میبردن . از همون موقع هم همیشه جلوی من بدون روسری بود و با تاپ و شلوارک توی خونه میگشت. الان هم همینجوری با من راحته. تقریبا 16-17 سالم بود که به خاطر اختلاف مالی بابام وعموم چند سالی همو نمیدیدیم و کلا رفت و آمد نداشتیم . تا 2 سال پیش که به خاطر فوت مامان بزرگم دوباره رفت و آمد ها شروع شد . اون موقع من 20 سالم شده بود و کلی به قول معروف از آب وگل دراومده بودم و بدن خوش استیلی پیدا کرده بودم . در طول این مدت رفت و آمدمون فهمیدم که زن عموم خیلی از من خوشش میاد و دوست داره یه حالی با هم کنیم. مثلاهی جلوی من خم میشد که آشغالای روی فرشو برداره یا مثلا وقتی عطر میزدم ، میگفت چه بوی خوبی میدی و سرشو میذاشت رو سینمو و گردنمو بو میکرد . و خیلی چیزای دیگه که نمیخوام سرتونو درد بیارم . این زن عموی ما بلد بود آمپول بزنه و من از بچگی وقتی مریض بودم و آمپول داشتم ، اون زحمت آمپولو میکشد . تقریبا 20-22 روز پیش بود که یه شب شام خونمون بودن . بابام و عموم هم نبودن. و قرار بود آخر شب ، من زن عمو و بچه ها رو با ماشین ببرم خونشون. مثل همیشه موقع سفره پهن کردن ، همه با هم کمک کردیم تا وسایل سفره رو بیاریم ؛ و اونم مثل همیشه که پیش من راحت بود، اون شب هم یه تاپ صورتی و یه ساپورت سفید پوشیده بود و وقتی خم میشد که وسایل سفره رو ، روی سفره بچینه ، دیدن اون کون تپلش منو دیوونه میکرد و حسابی کیرم راست شده بود و داشت شورت وشلوارمو پاره میکرد . البته از روی شلوار معلوم نبود که راست شده و هیچ کس جز خودم نفهمید . تا این که گفتم دلمو بزنم به دریا و یه کاری کنم . داشتیم توی هال سفره رو پهن میکردیم چون که تلویزیون برنامه داشت . همین که برای چند لحظه ای تو هال تنها شدیم من به بهونه ای که ندیدم اون خم شده و دارم راه خودمو میرم از پشت خودمو چسبوندم بهش ؛ طوری که کاملا کیرم حس کرد . 2-3 ثانیه ای بهش چسبیده بودم که آروم برگشت و یه لبخند زد و رفت تو آشپزخونه که کمک کنه . دیگه مطمئن بودم که اونم میخواد با هم حال کنیم . راستی یادم رفت بگم که عموم به یه ماموریت کاری رفته بود و تا یک هفته برنمیگشت . بعد از این که شام خوردیم ، آخرشب ، من زن عمو و بچه هاشو بردم خونشون .تو مسیر برگشت یه ترفند به ذهنم رسید که چه جوری برم خونشون و کارو یه سره کنم . فردای همون روز یه آمپول تقویتی گرفتم و رفتم خونشون دیدم بچه ها رفتن کلاس زبان و اون توی خونه تنهاست . اصلا به روی خودم نیاوردم که دیشب چی شده و خیلی عادی برخورد کردم . بعد از این که آمپول رو واسم زد . بهم گفت که بشین تا چای بیارم . من توی اتاق رو تخت دو نفره شون دراز کشیده بودم . دیدم رفت و با 2 تا استکان چای برگشت . یه موسیقی آروم هم گذاشت که خیلی حشریش میکرد . بعد از کمی صحبت و درددل که با هم کردیم اون به من گفت که با عموم مشکل داره چند بار هم از عموم کتک خورده و شروع کرد به گریه کردن . من هم یواش بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم . اونم سرشو گذاشت رو سینم . آخه خیلی جسه ی کوچیکی داشت . وقتی که آروم تر شد به هم نگاه کردیم و من یه لب کوچیک ازش گرفتم و آروم گفتم ببخشد . بعد اون یهو لبشو گذاشت رو لبم و به شدت و حشر خاصی لبامو می خورد . دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و افتادم روش و شروع کردم به خوردن ولیسیدن گردن و لاله ی گوشش. دیگه آه وناله اش بلند شد . بعد آروم تاپ صورتی و ساپورت سفیدشو درآوردم و رفتم سراغ سینه هاش . وای !!!!! دو تا هلو زعفرانی زیر سوتین قرمزش قایم کرده بود . شروع کردم به خوردن سینه ها از روی سوتین . بعد اون شلوار و شورتمو درآورد و من کیرم از زیر بند پایینی سوتینش کردم لای سینه هاش. بعد قفل سوتینشو باز کردم . و حسابی سینه هاشو مالیدم و خوردم که قرمز شد . بعد رفتم پایین تر ؛ شروع کردم به بوسیدن و لیس زدن شکمش و زیر نافش. داشت دیوونه میشد . در همین حال کس سفید نازشم میمالیدم . بعدش شروع به خوردن کسش کردم .بعد از 10 دقیقه خوردن جوجولش دیدم بدنش به شدت لرزید و آبش پاشید تو صورتم . دیگه چشاش باز نمیشد . بعد باهاشو باز کردم و کیرمو کردم تو کسش . خیلی داغ بود . شروع کردم به تلمبه زدن . وای چه حالی داشتم . بهش میگفتم دوست دارم و لباش و سینه هاشو می مکیدم و گاز میگرفتم . بعد کیرمو از تو کسش درآوردم و کردم تو کون ناز و سفیدش . حالا نکن کی بکن . کیرم چنان داغ شده بود که بی حس شده بود . بعد دیدم آبم داره میاد میخواستم درش بیارم که نذاشت . گفت بریزش توش . منم کامل آبمو خالی کردم تو کونش .بعد چند دقیقه خوابیدیم پیش هم تا جون گرفتیم . دیگه نزدیک ظهر بود و دیگه نزدیک بود که بچه ها از کلاس زبان بیان . بلند شدم و لباسامو پوشیدم و از خونه شون زدم بیرون . از اون روز 20 روز بیش تر نگذشته و هر دومون در تدارک یه فرصت مناسب دیگه برای خلوت هستیم …. نوشته:‌ شهاب

کردن زن عموم وبچه دارشدنش من مجیدم مال شیراز چند سالی بود که تو کف زن عموم بودم و به امیدش جق میزدم یک روز یکی از اقواممون فوت کرده بود من بعداز این که از مجلس ختم اومدم زن عموم زنگ زد وگفت بیا برو داروخونه منم رفتم روی یک برگه اسم یک قرص رو نوشته بود منم رفتم داروخونه قرص رو گرفتم مسیول داروخانه گفت قبل از نزدیکی بخوره منم گفتم باشه ورفتمخلاصه رفتم خونه عموم وگفتم مسؤل داروخانه اینطور گفته گفت باشه منم گفتم یعنی چه زن عموم گفت وقتی زن گرفتی میفهمی؛منم توکف شق کرده بودم ؛زن عموم زنی لاغر اندام سینه های شق 23ساله خلاصه دیوونه کننده منم چند باری به کمدش سرک کشیده بودم وشرتاش رو دیده بودم حشری حشری خلاصه رفتم نزدیکش و بعد از اینور اونور کردن حشریش کردمو از روگوشیم یک سوپر نشونش دادم وگفت بسه گفتم خودت خواستی بازور لباساش رو در اوردم و حشریش کردمو تموم بدنش رو بوسیدم و لباسای خودم رو دراوردمو افتادم روشو منومیگی کس ندیده پشمای کسش رو تازه زده بود یک کمی در اومده بودن هی میلیسیدم تارسیدم به کسش به چه کسی نارنجک کیرم رو کرم زدمو گذاشتم داخلش بعد از چندتا تلمبه ابم اومد ریختم داخلش چیزی نگفتم باز تلمبه زدم حشرم زد بالا تلمبه میزدم واونم صدامیکرد اون ارضا شد ومنم بعد یک دقیقه دیگه ارضا شدم ریختم داخلش وبیحال افتادیم روهم منم مثل بچه ها پستوناش رومیخوردم بعداز یک ماه فهمیدم حاملس عمومم کویته چه کنیم گفتیم میریم میندازیمش نمیشد میفهمیدن که عموم از کویت اومد و گفتم میندازیمش گردن عموم که همینم شد و زن عموم با عموم رفتن بچه رو تو دوماهگی به اسم یک ماهگی انداختند این بود داستان من وخلاص.

دختر خاله متاهل و سکسی دوس دخترم اسمم امید هست .الان 29 سالمه. خاطره بر میگرده به سه سال پیش ، یه دوست دختر به اسم مریم داشتم ، اهل حال بود ولی زیاد خوشکل و خوش هیکل نبود . چندباری تو ماشین واسم ساک زده بود ساک زدنش عالی بود یه جوری کیرمو میخورد که آدم احساس میکرد وقتی آبش میاد داره جونشم از کیرش در میاد. همیشه اصرار می کرد که بریم خونه و بهم از پشت حال بده ولی من با اینکه موقعیت داشتم رغبت آنچنانی برا کردن کونش نداشتم . یه روز بهش گفتم یکی رو واسم جور کن که اوپن باشه و اهل حال تا دوتاتون رو باهم بکنم . اولش قبول نمیکرد ولی چون تشنه سکس بود قبول کرد . بعد یه هفته یکی زنگ زد و خودش و معرفی نکرد و خواست باهام حرف بزنه که من محلش ندادم . بعدش اس داد که من دختر خاله ی مریمم . تازه دوزاریم افتاد و بهش زنگ زدم . بعد کمی حرف زدن فهمیدم دو سال ازم بزرگتر هستش و اسمش لیلاست و شوهر داره . فکرنمی کردم تو همون جلسه ی اول بحثمون به سکس بکشه ولی خوب از صداش و حرفاش معلوم بود که زن حشری هستش و به خاطر مشکلش با شوهرش چند وقتی هست که از کیر بی نصیب مونده . قرار شد تو اولین فرصت ببینمش و با هم برنامه داشته باشیم روز موعود فرارسید و شبش با هم هماهنگ شدیم ولی ازم خواست به مریم نگم . منم قبول کردم . شب رفتم حموم و بدنمو سه تیغ کردم و آماده ی سکس . صبح ساعت 10 سر یه خیابون نزدیک خونه باهاش قرار گذاشتم . قرار بود باهم بریم آپارتمان داداشم که خالیه . رسیدم سرقرار دیدم یه خانوم با عینک دودی و یه هیکل خوب وایساده سر خیابون . یه گلم دستش . سریع سوارش کردم و بعد از کمی صحبت گفت که سریع بریم خونه منم گازشو گرفتم رسیدم سر کوچه من جلوتر رفتم و اونم با کمی تاخیر پشت سرم اومد . با ترس ولرز رفتیم تو خونه همون دم در خودشو چسبوند بهم و خودش رو انداخت تو بغلم منم بغلش کردم شروع به نوازش بدنش کردم روسری و مانتوشو از تنش درآوردم . آروم لبامو گذاشتم رو گردنش و کمی لاله ی گوشش رو خوردم لبامو گذاشتم رو لباش شروع کردم به خوردن دیدم اونم بیکار نیست و داره از رو شلوار کیرمو میماله منم دیدم دیگه جای وقت تلف کردن نیست هدایتش کردم به سمت اطاق و انداختمش رو تخت . یه تاپ تنش بود درش آوردم و کمی سینه هاشو از رو سوتین مالیدم .دیدم اینجوری حال نمیده سوتینشم باز کردم دو تا سینه خوش فرم سایز 80 افتاد بیرون افتادم روش و شروع کردم به خوردن و مالیدن سینه هاش دستمم بردم لای پاهاشو از رو شلوار کوسش رو مالیدم . خودش شروع کرد به باز کردن زیپ شلوارش و منم کمکش کردم تا درش بیاره حالا با یه شورت بود ولی من هنوز لباس تنم بود سریع پاشدم و همه لباسامو کندم . کیرم مثل فنر پرید بیرون . افتادم روش و شروع کردم به خوردن و مالیدن . سینه هاش بزرگ و خوش فرم بود بدن سفیدی داشت بارونای توپول . سفید مثل برف . نه میشد از سینه هاش گذشت نه میشد بیخیال روناش شد با لبام از سینه هاش رفتم پایین تا رسیدم به کوسش ازرو شورت کوسشو گرفتم به دهنم که صداش دراومد و گفت زود باش دارم میمیرم داشت لباشو گاز میگرفت دل زدمو به دریا شورت رو کشیدم پایین واییییییییی چی میدیدم یه کوس سفید و بی مو با لبای پف کرده ، سرمو کردی لای پاهاش . پاهاشو آوردم بالا چسبوندم به سینشو زبونمو گذاشتم رو کوسش شروع کردم به لیس زدن و خوردن اونم داشت صداش میرفت هوا التماس میکرد که بسه بزار توش ولی نمیشد از خوردن کوسش گذشت، نه بوی بدی داشت نه مزه بدی دیدم داره تخت روچنگ میزنه منم نشستم بین پاهاشوشروع کرد به مالیدن کیرم در کوسش خودشو تکون میداد تا بره تو ولی من میخواستم دیوونه تر بشه سر کیرم میکردم تو درش میاوردم . دیگه خودمم طاقت نداشتم و یه جا همه ی کیرمو کردم تو کوسش ، توش خیس خیس بود با اینکه چند سال از ازدواجش میگذشت ولی هنوز تنگ بود وقتی همه ی کیرمو فرستادم تو کوسش دادش درواومد که یواش ، شروع کردم آروم به تلمبه زدن ، چند دقیقه به همون حالت تلمبه زدم بعد چرخوندمش به پهلو و نشستم پشتش از پشت کردم تو کوسش کمی هم تو این حالت کردمش ، دوس داشتم چند پوزیشن دیگه رو هم امتحان کنم آخه کوس مفت بود و اسپری هم کار خودشو کرده بود . به شکم خوابوندمش و افتادم روش و کردم تو کوسش . وقتی تلمبه میزدم صدای شالاپ شولوپ اطاق رو برداشته بود همین صدا آدمو ترغیب میکرد که محکمتر تلمبه بزنه ، دیگه دوتامون خسته شده بودیم و نا نداشتیم ، پاشدم کشیدمش لب تخت و پاهاش دادم بالا گذاشتم رو شونم . سرپا بین پاهاش بودم بهترین حالتی هست که توسکس دوس دارم . دلم میخواد همیشه اینطوری ارضا شم. گذاشتم تو کوسش و شروع کردم به تلمبه زدن با دستمم سینه های توپولشو میمالیدم لیلا هم داشت تخت رو چنگ میزد . یه ربعی همینجوری تلمبه زدم نزدیک اومدنم بود یه کاندوم کشیدم رو کیرمو با بیشترین شدتی که میتونستم تلمبه میزدم من داشتم میومدم ولی اون انگار تازه جون گرفته بود صداش بیشتر شده بود گفتم دارم میام که گفت بیا منم دارم میام آخرش آبم اومد ولی با یه سوزش ، اونم ارضا شده بود افتادم بی حال روش و کمی بغلش کردم وبوسش کردم ازش تشکر کردم به خاطر سکس خوبی که داشتیم اونم لذت برده بود مثل من ولی انقدر تلمبه زده بودم دل درد گرفته بود. پاشدیم دوش گرفتیم تو حمومم نشست جلو پامو کیرمو کرد تو دهنش حسابی خورد تا آبمو آورد … الان سه سال میگذره از اون روز و من ولیلا هنوز باهمیم .همیشه مریم رو به خاطر اینکه مارو باهم آشنا کرد دعا میکنم. نوشته:‌ ابلیس عشق

سکس با دخترعموی آرایشگرم سلام دوستان.امیدوارم که حالتون خوب باشه.این داستان که دارم واستون تعریف میکنم داستان نیست بلکه یه خاطره هستش.اسم من مهران هستش و 27 سالمه و اسم دختر عموم نغمه هستش که الان 22 یا 23 سالشه.این قضیه که بین ما اتفاق افتاد واسه سه سال پیشه.خونه ما با خونه عموم اینا کنار همه.نغمه اون موقع توی آرایشگاه کار میکرد و حدود چهار ماه میشد که نامزد کرده بود.منم اون موقع یه پراید داشتم و توی آژانس کار میکردم.بیشتر صبح ها وقتی میخواستم برم آژانس نغمه هم همزمان از در خونه شون میومد بیرون و میخواست بره آرایشگاه و منم تعارف میکردم و میرسوندمش تا محل کارش. یه روز صبح تابستون اومدم برم آژانس که دیدم نغمه هم اومد بیرون از خونشون و میخواست بره آرایشگاه.منم گفتم بیا برسونمت و اونم اومدو رسوندمش دم آرایشگاه.نغمه بهم گفت که قراره واسه لوازم آرایشگاه بعد از ظهر بره شهر خرید کنه.ازم پرسید میتونم برسونمش یا نه.آخه شهر ما کوچیکه و با مرکز استان 30 کیلومتر فاصله داره.گفتم باشه فقط نیم ساعت قبلش بهم زنگ بزن تا اگه سرویس بیرون شهر خورد نرم.گفت باشه.منم تو شهر یه دوست صمیمی داشتم به اسم مصطفی که مدتی بود از زنش جدا شده بود و تنها زندگی میکرد و من خیلی زیاد میرفتم خونش.مصطفی مغازه داشت و خلافش فقط سیگاری کشیدن بود.با اینکه هنوز اتفاقی نیفتاده بود اما زنگ زدم به مصطفی و بهش گفتم کلید خونشو میخوام واسه بعد از ظهر.گفتم میتونی بهم بدی کلید رو؟مصطفی گفت آره من اون موقع مغازه هستم اومدی بیا ازم بگیر.گفتم باشه.ساعت سه و نیم اینا بود که نغمه زنگ زد گفت که ساعت 4 برم دنبالش دم آرایشگاه.ساعت 4 رفتم دم آرایشگاه بوق زدم دیدم اومد نشست عقب ماشین.منو نغمه کلا با هم خیلی راحت بودیم ولی بازم همیشه عقب مینشست.حرکت کردیم و حدود 40-45 دقیقه بعد رسیدم اونجایی که میخواست خرید کنه.وقتی داشت پیاده میشد گفتم نغمه اینجا کارت خیلی طول میکشه؟گفت حدود یه ربع.گفتم پس من میرم بنزین میزنم و میام.گفت باشه برو اومدی تک بزن.به بهانه بنزین زدن رفتم پیش داش مصطفی کلید رو ازش گرفتم و برگشتم.تک زدم به نغمه و 3-4 دقیقه بعد نغمه اومدو گفت کارم تموم شده و همه خریدهامو کردم.میتونیم برگردیم.گفتم نغمه حالا که تا شهر اومدیم میخوای یه دوری توی شهر بزنیم.نغمه چند ثانیه مکث کرد و گفت باشه.گفتم پس بیا جلو بشین.تا اومد جلو نشست منم سریع تابلوی آژانس رو برداشتم و انداختمش توی صندوق عقب. همش توی این فکر بودم که چه جوری و با چه بهونه ای ببرمش خونه مصطفی.یه دفعه بهش گفتم میخوام دوتا ساندویچ بخرم و با هم بخوریم.نغمه گفت نه آخه من تازه دوساعت نمیشه که ناهار خوردم.گفتم ای بابا آدم اگه سیرم باشه میتونه ساندویچ بخوره.اینو الکی گفته بودم چون خودمم سیر بودم و نمیتونستم بخورم ولی باید یه بهونه جور میکردم.دم یه ساندویچی وایستادمو رفتم دوتا ساندویچ خوراک سوسیس و دو تا نوشابه خریدم و اومدم.گفتم نغمه کجا دوست داری بریم بخوریم توی ماشین که نمیشه.گفتم بریم پارک که گفت نه ممکنه یکی از آشناها شهر باشه و مارو ببینه و. فکر بد کنه.پارک رو الکی گفته بودم میدونستم قبول نمیکنه اگه هم قبول میکرد باز خودم میگفتم نه ممکنه کسی مارو ببینه.گفتم نغمه یه دوست دارم که تنها زندگی میکنه و الانم تهرانه .بریم خونش.کلیدش همیشه دست منه.گفت کلیدش دست تو چیکار میکنه.گفتم خیلی باهاش صمیمی هستم یه کلید بهم داد .بیشتر وقتها میام پیشش و حتی شبها سرویس میخوره شهر میام پیشش تا صبح هستم .گفت اگه بیاد خونه چی؟گفتم نه واسه یه کاری رفت دو سه روز دیگه میاد.یکم من و من کرد و گفت چه میدونم.منم دیگه به روی خودم نیاوردمو سریع مسیرمون رو عوض کردم سمت خونه.وقتی خواستیم بریم توی خونه ماشینو یکم بالاتر پارک کردمو حدود 50 متر پیاده رفتیم.خدا خدا میکردم وقتی میخوایم بریم توی خونه کسی مارو نبینه که خدا رو شکر هیچ کس ما رو ندید. خونه مصطفی خیلی شیک نبود البته بد هم نبود چون وقتی از زنش جدا شد همه اون چیزایی که زنش آورده بود رو جمع کردن و بردن.ولی بازم مصطفی خیلی وسیله واسه خونش خریده بود اما خبری از مبل و این حرفها نبود.رفتیم توی خونه منم کفشهارو از جلوی در آوردم توی اتاق.نغمه رفت یه گوشه تکیه کرد به پشتی و منم رفتم روبروش نشستم و ساندویچ هارو آوردم که بخوریم.من به بهونه یخ رفتم سر یخچال و یخ که نبود ولی من اینبار رفتم نزدیکتر بهش نشستم.پنکه هم روشن کردم باعث شد خیلی گرم نباشه و قابل تحمل بود.کلا اون روز از روزهای دیگه هوا بهتر بود یعنی یه خورده خنکتر بود.چند دقیقه گذشت اومدم سر صحبت رو باز کنم ولی نمیتونستم.یه دفعه دل رو زدم به دریا و گفتم نغمه مجردی بهتره یا متاهلی؟ دیدم داره میخنده و گفت ای بابا هرکدوم یه خوبی و یه بدی داره.منم تا اینو شنیدم سریع سوء استفاده کردمو گفتم حتما خوبی متاهلی به شبهای پنجشنبه هستش.اینو که گفتم یه خورده خجالت کشیدم اما چاره ای نداشتم.نغمه ایندفعه کلا خندش گرفت و گفت تو این چیزارو از کجا میدونی.گفتم بابا الان دیگه این چیزارو بچه کلاس اول هم میدونه.دیگه کمکم خیلی بهش نزدیک شده بودم هنوز دوتاییمون یک سوم ساندویچ رو نخورده بودیم که صورتمو بردم جلو آروم لپشو بوس کردم.نغمه هیچی نگفت اصلا بهم نگاه هم نکرد و فهمیدم بدش نیومده فقط روش نمیشه.گفتم ارزو خیلی دوست داشتم کنارت تنها بشینم و باهات حرف بزنم.همینطور که حرف میزدم رفتم کنارش و دستمو انداختم دور گردنش و آروم آروم باهاش صحبت میکردم .اونم فقط گوش میداد و هر چند لحظه تو چشام واسه یه لحظه نگاه میکرد.همینطور که دستم دور گردنش بود گفتم نغمه… تا منو نگاه کرد آروم لبمو بردم جلو لبشو و از لبش یه بوس گرفتم و شروع کردم خیلی آروم لبشو خوردن.اون فقط بی تحرک نشسته بود و من لبشو میخوردم حتی واسه لب گرفتن همکاری هم نمیکرد.دو سه دقیقه که لبشو خوردم گفتم ارزو خیلی دوستت دارم اجازه میدی که…سرشو آروم تکون داد به نشانه نمیدونم.یعنی آره با خجالت.اینبار بغلش کردمو لبشو بوس کردمو رفتم توی اتاق خواب یه پتو و بالش آوردم پهن کردم جلو پنکه.دستشو گرفتمو آوردمش رو پتو خوابوندمش.مانتو و تاپشو در آوردمو سوتینشو باز کردم.اون فقط نگاه میکرد حتی حرف هم نمیزد و ازش سوال میپرسیدم هم با سرش جواب میداد.نوک سینه هاش خیلی کوچولو بود به رنگ قهوه ای روشن و سینه هاش هم اندازه یه پرتقال درشت بود.نه خیلی سفت و نه شل.یه خورده مالیدمشون و نوکشون رو خوردم و زبون زدم.حسی بهش دست نمیداد یا حشری نمیشد.هنوز روش باز نشده بود پیش من.بعد از چند دقیقه اومدم دکمه شلوار لی که پاش بود رو باز کنم که گفت اونجام نه.گفتم نغمه بدون اونجا که حال نمیده.من کاری ندارم فقط میخوام ببینم و بمالمش. خلاصه راضی شد.شلوارشو باز کردم و کشیدم پایین دیدم شورت پاش نیست باورم نمیشد که داشتم کس نازشو میدیدم.یه کس کوچولو و سفید که فقط یه خط بین دو طرف کسش بود.صاف صاف و تمیز.یکم با کسش ور رفتم و برگردوندمش و یکم آب دهن به کیرم زدم و کیرم و انداختم لای پاهاش.یکی دو دقیقه که لاپایی کردم دوباره سر کیرمو خیس کردمو رو سوراخ کونش آب دهن ریختم.سر کیرم رو انداختم رو سوراخ کونش و تا فشار دادم دیدم تکون خورد و نرفت توش. دوباره خیس کردم و ایندفعه تا فشار دادم آخ گفت و بازم تکون خورد و گفت خیلی درد داره.گفتم اولشه بره تو دردش کم میشه.گفت مهران میخوام چیزی بهت بگم.گفتم چی.گفت نامزدم همون هفته اول از جلو کرد.گفتم یعنی الان جلوت بازه.با سرش گفت آره.خیلی ذوق کردم توی دلم و گفتم وای الان کیرم میره داخل این کس تنگ.کسشو یکم خیس کردم و آروم کیرم رو دادم رفت توی کسش.اولش خیلی داغ بود ولی کم کم عادی شد.راستش خیلی هم تنگ نبود یعنی اونجور که ظاهر کسش نشون میداد که کوچولو بود ولی تنگ نبود.7-8 دقیقه که تلمبه زدم دیدم داره ابم میاد و کیرم رو در آوردم و آبم رو ریختم رو شکمش.بلند شدم دستمال آوردم و پاکش کردم .نغمه گفت تموم شدی.گفتم نغمه میخوام یه بار دیگه… گفت باشه.رفتم دستشویی خودمو شستم و اومدم کنارش نشستم و با سینه و کسش چند دقیقه ور رفتم تا دوباره کیرم راست شد و بهش گفتم به شکم بخواب و از پشت انداختم توی کسش.همینجور که میکردم با یکی از دستهام سینه شو میمالیدم.بعد چند دقیقه دیدم سرش برگردوندو آورد بالا ازم لب میخواد.کم کم داشت خوشش میومد و از هم لب میگرفتیم و کلا دفعه دوم 15-16 دقیقه طول کشید که دیدم آبم میخواد بیاد.نشستم رو زانوهامو آبم که اومد ریختم روی کمرش و لای دوتا قمبل کونش. بازم پاکش کردمو اول اون و بعدش من رفتیم دستشویی خودمونو تمیز کردیم. آماده شدیم که بریم .من رفتم دم ماشین و تابلوی آژانس رو گذاشتم رو ماشینو آوردمش نزدیک خونه و دیدم کسی توی کوچه نیست زنگ زدم گفتم سریع بیا پایین.نغمه اومد توی ماشینو رفت عقب نشست حرکت کردیم.گفتم یه چیزی میخوام برم بخرم میشه یه دقیقه برم یه مسیر دیگه.گفت باشه .رفتم سمت مغازه مصطفی .نزدیک مغازه مصطفی که رسیدم وایستادمو و به این بهانه کلید خونشو بهش دادم و اومدم و گفتم یارو نداشت اون چیزی که میخواستم.توی راه برگشت همش از سکس با نامزدش حرف میزد که چه قد حشری و چیکارا که نمیکنه موقع سکس.دیگه روش باز شده بود خجالت نمیکشید.ساعت حدود ساعت هفت و نیم رسیدیم دم آرایشگاه و خواست پیاده بشه گفتم نغمه ممنونم.خیلی بهم خوش گذشت و یادم نمیره که یه چشمک زدو گفت همچنین.از اون به بعد دیگه با هم سکس نداشتیم یعنی دیگه واسه خودمون موقعیت نساختیم و حس میکنم نغمه دلش میخواد که بازم با هم سکس داشته باشیم.چون پارسال قبل از اینکه از آژانس بیام بیرون یه شب که داشتم میرسوندمش خونه پدر شوهرش داشت بچشو شیر میداد که صدام کرد و وقتی برگشتم دیدم داره سینه هاشو بهم نشون میده و میخنده توی ماشینم.الان بچه اش حدود دوسالشه.امیدوارم از خاطره من لذت برده باشین نوشته: حـــــمید

سکس با عشقم مریم سلام دوستان خاطره من تقريبا به يک سال و نيم بر ميگرده که با مریم يعنی دختر خاله سولماز (زن پسر عموم) بود دوست شدم اولين باری که من مریم رو ديدم زمان نامزدی پسر عموم بود که مارو هم واسه مهمونی دعوت کرده بودن روز مهمونی اومد ماکه اهل تبريز بوديم صبح زود زديم راه مشگين شهر و ساعت تقريبا ١١:٣٠رسيديم رفتيم خونه سولماز اينا ديديم طايفه ای اونجا هستند خلاصه نيم ساعتی نشستيم تو خونه گفتند پاشين بريم واسه نهار گردش خلاصه رفتيم يه جای سر سبزی ديديم يه خانواده ديگه به ما ملحق شد گويی خاله سولماز بودند ٤ نفر بودند از ماشين پياده شدند ديدم از دور يه دختر با يه شال سفيد برق ميزنه خلاصه با جاهای ديگه اش کار ندارم نشسته بوديم حوصله مون سر رفت من يه گيتار برقی بم دارم يا به اصطلاح اصلی گيتار آذری که هرجا برم با خودم دارم اوردم زدم من صدام بسيار زيباست شروع کردم به خوندن(سيگاه) همه دور من جمع شده بودن مریم و سیمین که خواهر سولماز بود نشسته بودند واسه من فاز ميدادن اين مریم دلم رو گرفت وهی واسم چش مينداخت ازدست من کاری بر نميومد همه نگاه ميکردند بد ميشد خلاصه مهمونی تموم شد و قرار شد هفته بعد اونا تبريز بيان تا يک هفته فکر اون از سرم بيرون نميرفت خلاصه يک سال تو اون يک هفته پيرترشدم اين مریم خانم هم خيلی چهره زيبا واندام… داشت نهار رو خورديم همه يک طرف لم داده حاج اسماعيل که بابا بزرگ سولماز ميشه به من گفت پسر جون برو گيتارت رو بيار و بنواز من چيزی نگفتم خلاصه پس از خوندن حاج اسماعيل من و پسر عموم رو صدا کرد و قسمش داد که هر وقت مياد مشکين من و گيتار يادت نره ميخواستن برن رفتم ايستادم جلو در مریم اومد شماره رو دادم بهش اونم گرفت خلاصه هروقت پسر عمو رسول مشگين ميرفت من هم باهاش ميرفتم من مریم رو خيلی دوست داشتم ودارم اون هم همين طور خودش هم بزرگ شده مسکو و پدرش هم اهل اونجاست من ميرفتم خونشون و بهم خيلی محبت ميکردند خلاصه رابطه ما کم کم صميمی شد من اون موقع دروازه بان تيم جوانان تراکتور بودم خلاصه از تيم جدا شدم و با جوانان مس سونگون ورزقان قرار داد بستم تو يکی از بازی های دوستانه با تيم انصار مشگين مسابقه داشتيم پس ازبازی به خونه مریم اينا رفتم من قبلا با مریم لب داشتم چسبيدن داشتم ولی کارمون به اونجا ها نکشيده بود ديدم تو خونه تنهاست اومدم تو ديدم داره کامپيوتر بازی ميکنه خسته بودم دراز کشيدم خدا اجرش بده يه شربت آورد خوردم سرم رو گذاشتم زمين ديدم اوم بغلم دراز کشيد دستش رو گذاشت رو سينم کسش رو چسبوند به رنونم يه شلوار تنگ پوشيده بود من هم چرخيدم روبه رو شديم لبم رو چسبوندم لبش ديدم داره پام رو باپاهاش فشار ميده دستش رو حلقه کرد دور گردنم نميدونيد چه حالی ميده کمی لب هامون رو خورديم ديدم پاشد و پيراهن زردش رو در آورد سوتين آبی از اون بيکينی ها بود وای دارم چي ميبينم بدن سفيدی داشت عين مرواريدسوتينش رو در آورد سينه هايی شاخی داشت وسر قهوه ای سينه هاش رو ميخوردم دستش رو انداخت شلوارم رو در آورد کيرم سيخ سيخ بود کمی واسم ساک زد اولين بارم بود ظرفيت نداشتم ديدم داره آبم مياد گفتم بسه شلوارش روکشيدم پاين شرتش با سوتينش ست بود کسش رو ليس زدم ديدم کيرم بيقراره اونم ديگه دختره پرده داره ازکون هم دردش ميگيره غيرتم قبول نکرد از کون بکنم به پهلو خوابوندمش واز پشت پاهاش رو با پاهام بغل کرده بودم و به هم فشار ميدادم وکيرم رو انداخته بودم لاپايی ميذاشتم آبم اومد وکيرم اونجا نگه داشتم ديدم سير نشده ام باز شروع کرديم از جلو لاپا ميذاشتم و لب ميرفتيم و از پشت با دستم کونش رو ميماليدم خوابيديم زمين پاهاش رو باز کرد افتاد روم طوريکه کسش رو کيرم بود واز بالا لب هامون رو ميخورديم واز پاين کسش روکيرم ميماليد آه اوه ميکرد آبم داشت می اومد ديدم داره ميلرزه تو اون بوه بوهه کيرم رو تو دستش گرفت واسم کفدستی زد وريخت رو شکم شانس آوردم خيلی کم بود والا نميتونستم تميز کنم کمی تو آغوش هم بوديم اون روز توخاطراتم حک شد وما بارها باهم سکس داشتيم و هيچ کدوم بار اول نميشه و کمر من اون روز خالی شد وفرداش تو تمرين نای ايستدن نداشتم اميدوارم خوشتان بيايد. پایان

کاش نمی شد باعرض سلام خدمت تمامی دوستان خوبم این خاطره برای یک ماه پیشهمن مهران 22 سالمه از خودم بگم که سفید و خوشتیپ هستم و چون بدنسازی میرم و زیادی کراتین و پروتین میخورم هیکلی سکسی دارم حتی بخوام برم اشغال خونمونو بذارم سر کوچمون تیپ میزنم.من به قول بعضی ها خیلی خوشتیپم من ادمی مغرورهستم به همین دلیل هم زیاد به دخترای دور و برم اهمیعت نمیدم.شاید یه اخلاق بدیه ولی اینجوریم ولی یه مدت بود که از دختر خالم که دو سال از خودم کوچیکتره خوشم اومده بود ولی بازم به خاطر مغرور بودنم جدی نگرفته بودم ولی نگو که اونم بدجور دنبال نوازش من و اهمیعت منه یه مدت همینجوری میرفتیم خونشون و بهم نگاه میکردیم و حرف های الکی که با کی دوستی چکارا میکنی ؟دانشگاه چطوره؟منم جوابشو میدادم. بعد از مدتی که من زیاد میرفتم با دوستام بیرون یک بار منو دید و بدجوری خودشو چسبوند به من و بهم دست داد و گفت مهران تو اینجا چکار میکنی؟کلی جلوی دوستاش کلاس گذاشت و میگفت میبینید چه پسر خاله ی خوشگلی دارم منم زیاد اهمیعت ندادم چون خجالت میکشیدم مثل بچه ها دربارم صحبت میکرد جلوی دوستام ابروم رفت و سریع قیچیش کردم و رفتم بعد از اونروز خیلی خودشو به من نزدیک میکردتا اینکه یک روز زنگ زد به گوشیم وگفت: سلام مهران خوبی کجای؟منم سلام دادم و گفتم :خونه ام ولی الان میخوام برم بیرونگفت:نرو میخوام عکس های دوربینمون را بریزم رو سی دی من بلد نیستم گفتم نه حال ندارم و ببر اتلیه هاگفت:نه عکس لخت دارم نمیخوامبا التماس قبول کردم اومد خونموندر زد قلبم ریخت گفتم خدا بخیر کنه کی حال و حوصله ی سوال های اینو داره؟ اومد بالا خونه ی ما دو طبقه ست و من تو یکی از اتاقای بالا اتاق دارم اومد بالا و تو اتاقم سلام داد و بوسم کرد تعجب کردم گفتم عادیه .یکم گذشت عکساشو بدون توجه کردن رد کردم ریختم رو سی دیگیر داد گفت امید بذار این عکسمو ببین دربارش نظر بده الکی گفتم من نظرهام به درد نمیخوره و گفت لوس نشو اقای مغرور اینو گفت بهم بر خورد گفتم باشه خودش اوردو گذاشت جلوم وای یه تاپ سفید با ساق مشکی و شورتک مجلسی سفید اون موقع انگار دنیا را بهم داده بودن بهم ای که چقدر سکسی شده بود کیرم راست شده بود .وقتی کیرمو سیخ شده دید خودشو چسبوند بهم و عکس های دیگش را نشون یکی از یکی زیبا تر تا اینکه نمیدونم چیشد وقتی به خودم اومدم دیدم لبمون بهم گره خورده و رو تخت خوابیدیم وای تو فضا بودم بدن خوش فرمی داشت هیکلی قد بلند کلا سکس بود.در همون حال بودیم که یک دفعه صدای در اومد دیدم داداشمه سریع خودمو جمع کردم گفت چیه؟گفت کلید ماشینتو میخوام گفتم اخه کپک مگر خودت گاری نداری ؟ گفت :دست دوستمه گفت بده یک ساعته میام گفتم: واس به دختر خالم گفتم برو تو کمد داداشم شک میکنه ابرومون را میبره کلیدو دادم بهش رفت واقعا که ضد حال موقع حال کردن خیلی بده وقتی رفت دیگه اون حالو نداشتم نشستم پشت سیستم که دیدم یه نفر داره بازوم را لیس میزنه دیدم دختر خالمه گفتم نکن اما وقتی بازوم را لیس میزد حشری تر میشدم بعد دوباره از هم لب گرفتیم اونموقع به خودم میگفتم مهران پس غرورت کو؟ولی اون حال و هوا غرور را له کرده بود لباسامو در اورد برام ساک نزد میگفت بدم میاد گفتم یکم ولی اصلا قبول نکرد ناچار شدم گفتم اگر نخوری میرم به زور قبول کرد و یه خورده خورد که کاش نمیخورد رید به هیکل کیرمون بلند ش کردم و بلوزش را درراور دوتا هلو زیر تاپش بود به حالت وحشیانه دراوردم و خوردم هی اه میکشید وای که سینه خوردن خیلی حال میده اگر تجربه داشته باشید میدونید بعد یواش یواش گردنش و پایین تر شورت ابیش را که خیس شده بود در اورده بود منم امان ندادم و شروع به خوردنش کردم وای خیلی حال داد بعدش کرم زدم دیگه طاقت نداشتم گفتم دمر بخواب و خوابید هر کاری کردیم نمیرفت تو تا حالا به کسی نداده بود مونده بودم چکار کنم اعصاب خورد حشر بالا دیونه شده بودم گفت با انگشتت بازش کن به زور انگشت کوچیکرو کردم توش یه خرده ول دادم توش یه خرده گشاد شده بود سرشو دادم تو یه جیغی زد که شاشیدم به خودم التماس میکرد دربیارمش گفتم بیخیال به زور کردم هر جور بود تلمبه زدم یواش یواش دیگه براش عادی شد و لذت میبرد حسابی کردمش صدا اه و ناله ی سکسیش بلند شد خیلی حال میکرد دیدم داره ابم میاد گفت نریزی تو کونم منم که اصلا حس نمیمونه برام وقتی ابم میادکه بگم کجا بریزم ؟و کجا نریزم؟وقتی داشت میمومد خودمو ولو کردم و ریختم تو کونش گفت :چکار کردی کثیف شدم.بعد از اون ماجرا بلند شد و رفت دستشویی و منم رفتم حمام و غسل کردم وقتی برگشتم نمیتونستم تو صورتش نگاه کنم بهش هم گفتم دیگه نمیخوام تنها باشیم اونم گفت :چرا و … دیگه کشش ندادم و از اتاق زدم بیرون. پایان

سکس با دختر عموم تولد بچه اش بود. همیشه توی این جور مراسم ها یه آرایش زیبا می کنه که دل آدم رو می بره. منم منتظر بودم که ببینم اون شب چطوری میشه. رفتیم دم خونه شون. در زدیم. خودش در رو باز کرد و بهمون خوش آمد گفت. همینکه دیدمش حظ کردم. خیلی خوشگل شده بود. از ابرو و چشماش گرفته تا دماغ و لب هاش. همه چیز داشت بهم لبخند میزد و داغونم میکرد که نمیتونستم بغلش کنم. همیشه از روی لباساش به برجستگی بند سوتینش نگاه میکردم. اما اون شب یه لباس سفید پوشیده بود که نه تنها رد سوتین از زیرش پیدا بود بلکه رنگش هم بخوبی دیده میشد. انگار حواسش نبود که این لباسش زیادی حالت تور داره. یه سوتین جگری رنگ بود. سایز سینه اش کاملا معلوم بود. همش لخت تصورش می کردم. وقتی راه می رفت، این سینه ها مثل فنر بالا و پایین می رفت. سایز ۷۵ بود. شوهرش زیاد باهاش رابطه اش خوب نیست. اینه که می دونم سینه هاش زیاد دست نمی خوره و بهمین دلیل سایزش دیوانه کننده است و عین دختر مجردا میمونه. البته باسنش یکم برجسته تره. نه اینکه کونش گنده باشه. اصلا. خیلی هم حشری میکنه ادم رو. خلاصه اون شب همه حواسم به سینه ها و اندامش بود و دائما توی ذهنم بااون لباس های چسبونیکه پوشیده بود، بصورت لخت تصورش می کردم. داشت دیوانه ام می کرد. موقع شام شد و اونم که میخواست ازمون پذیرایی کنه دائما جلوموم خم و راست میشد. یهویی از لای یقه اش سینه هاش رو دیدم. سفید عین برف بود. ازم خواست که برای در آوردن یکی از ظرف ها از توی کمد دیواریش کمکش کنم چون بالا بود. منم از خدا خواسته دنبالش رفتم توی اتاق طبقه بالایی. همینکه وارد شدیم رفت در رو باز کرد و ازم خواست که کمکش کنم تا با همدیگه دیگه ظرف رو پایین بیاریم. فاصله مون خیلی نزدیک شده بود. بوی تنش رو حس می کردم. حسابی صورتم سرخ و داغ شده بود. کیرم هم همینطور. همینکه داشتیم ظرف رو پایین می آوردیم بدنمون به هم خورد و چشم تو چشم شدیم. فهمیده بود که حالم عوض شده. بهم گفت چت شده؟ چرا اینقدر سرخ شدی؟ گفتم ببخشید که اینو می گم ولی دیوونه ات شدم. دارم از عشقت داغون میشم. دوست دارم همین جا بغلت کنم و ببوسمت. یکم شوکه شد و دلش برام سوخت و نتونست دست رد بهم بزنه. گفت آخی. عزیزم! و منم یواش یواشش با دستم صورتش رو لمس کردم و گفتم دیوونه تم. و دیگه نتونستم صبر کنم و تا کسی نبود و بالا تنها بودیم بغلش کردم و حسابی فشارش دادم طوری که کاملا کیرم رو حس می کرد. و دید که اونم که تا اینجا پا داده بود، باهام راه اومد و لب گرفتیم. باورم نمیشد دارم لب های زهره رو می خورم. صورتش از همیشه بیشتر می درخشید. گفتمش چون وقت زیاد نیست بذار فوری بکنمت و بریم پایین.و فوری بدون اینکه منتظر جوابش باشم زیپم رو باز کردم و کیرم رو دید که چقدر باد کرده بود. اونم حشری شد و شلوارش رو تا زانو در آورد و خم شد و منم خیلی زود کیرم رو توی کسش کردم. حسابی خیس شده بود و راحت داخل رفت. دو دقیقه یه پشت براش زدم و آبم داشت می اومد. گفتمش بریزم توی کست یا در بیارم؟ گفت من قرص می خورم و منم آب رو داخل کسش ریختم و کیرم رو در آوردم و با دستمال تمیز کردیم و زود محل رو ترک کردیم. بعدها هم چندبار به بهانه مختلف رفتم خونه شون و این بار با خیال راحت سکس می کردیم و اونم از اینکه داره خیانت میکنه زیاد ناراحت نبود چون شوهرش محلش نمی ذاشت و حسابی نیاز داشت. این بود خاطره من از سکس با دختر عموم.

دختر خاله عزیزم سلام من 19 سالمه این خاطره ای که می خوام تعریف کنم ماله پارسال تابستونه یعنی ماله 18ساله گی. خونه واده ی من و خالم اینا با هم خیلی صمیمی ان . البته قبلا سر یه ماجرا 3 سال رابطه نداشتیم . بعد اون سه سال که پارسال ما تو اوج صمیمیت بودیم واسه اولین بار بعد 3 سال دختر خالمو میدیدم تر کونده بود نمی خوام مثل سایر داستانا تعریف کنم ولی هیکلش درشته پوستش یه چیزی ما بین سفت و نرم منظورم از سفتی اینه که چروک نداره خوش فرمو سر حال .21 سالشه واز من 2 سال بزرگه . یادمه وقتی بچه بودم تو خونه ی مادر بزرگم تو حموم حیاتشون که بلا استفاده شده بود یه کارایی با دودولم کرده بود همیشه هم وقتی مهمون میان دوستا ودرو همسایه بهم می گن شمارشو بده خالصه کلام خیلی توپه به خدا. یه روز وقتی از باشگاه برگشتم خونه دیدم خالم اینا واسه ناهار طبق معمول مهمونا یه سلامی کردمو عین اوم موتادا رفتم تو اتاق تاریکم که بشینم سر کامپیوترم یادم افتاد واسه شهریور امتحان زبان دارمو نشستم بخونم که مامانم امد دید نشستم دارم زبان می خونم گفت برو دختر خالت بهت یاد بده صداش کرد که بیا یادم بده(فامیل ما دختر زیاد داره زیادم میان خونه ما نا گفته نماند مامانم زنه خوبیه همه دوسش دارن ) منم چشمم شور نیست که دخترای فامیلو چک کنم وهمینم همه تو فامیل میدونن واسه همینم دخترا جولم راحتن هر کیم میاد خونه ما میاد اتاق من میشین کنارم هی میگه برو اون سات این سایت اینو دان کن اونو اد کن خلاصه بگذریم… خلاصه دختر خاله ما اود که زبانو یاد بده دیدم بابا داره کوس میگه بلد نیست گفتم مهسا بی خیال خودم لغتا رو خفظ می کنم خودشم فهمید که داره کوس میگه رفت بیرون منم نشستم سر درسو مشق که دیدم مهسا درو زد امدتو گفترضا بیا داریم نهار می خوریم رفتم ناهارو خوردم بهد ناهارم حوصله درسو مشق نداشتم خوابیدم رو مبل بابامو شوهر خالمم یه چایی خورنو رفتن سر کارشون . همینطور چشمم داشت گرم میشد که تلفن زنگ زد دیدم مامانم یکم ناراحت شد که پسر عمش تصادف کرده مرده خالمو مامانم پاشدن که یه تاکسی بگیرن برن عزا. خالم به دختر خالم گفت که یکم دیگه به رضا می گی که با موتورش ببرتت خونه . منم که رو مبل سه نفری دراز کشیده بودم اصن به رو خودم نیوردم که خواب نیستم ….راستیتش خیلی وقت بود که تو کفش بودم فک کردم که امروز بتونم کاری بکنم مخصوصا مهسا بهم بایه حشر خاص نگا میکنه تو این فک بودم که دیدم مهسا بهم گفت پاتو جم کنمنم بشینم رو مبل منم که خودمو به خواب زده بودم گف میدونم خواب نیستی خر خودتی پاتو جم کن منم خندم گرفت پامو جم کردم اونم خندش گرفت گفت رضا دوست دختر داری گفتم اره گفت اسمش چیه گفتم ندا گفت فامیلیشم می گی گفتم چی کار داری(شهر ما کوچیکه همه هم دی گرو میشناسن)گف سن اللاه بگو خلاصه گفتم شناخت گف رضا حیف نی با اونی گفتم مگه چشه گفت تو به این خوش تیپی و خوش قیافه گی ولش کن گفتم کی از تو نظر خواست خلاصه به روش نیوردو گفت رضا میشه پسورد کامپیوترتو بدی گفتم چی کار داری گفت اون سری چند تا کلیپ دیدم خوشم اومد می خوام بندازه تو فلشم گفتم کی با کامپیوتر من کار کری(اخه کامم پر سوپر به هیچ کس نمیدم باهاش بازی کنه وعکس دوست دخترا)گفت اون سری رو حالت اسلیپ بود شانسی دستم خورد ماوس روشن شد .افتاد که بله خانم کونش می خواره گفتم بیا واست روشنش کنم روشن کردم دادم دستش ماوسو رفت چند تا کلیپ وا کرد بعد رفت سراغ سوپرا یه جوری رفتار می کرد که اتفاقی رفت تو اون فولدر منم به روم نیوردم وبازشون کرد بعد مثل بازیگرا عین برق پرید گفتم چته گف اینا چیه گفتم خوب فیلمه مگه کوری یه نگاهی بهم کرد قرمز شدم دستشوگرفتم گفتم بشین گف خجالت نمی کشی گفتم چرا ولی دیگه طاقت ندارم دستمو کشیدم رو باسنش که دستو پرت کرد گفتم مهسا تو بدت میاد یه بار با من باشی هرفی نزد همون طور که سوپر باز بود از پشت گردنشو لیس میزدم گوششو می خوردم دیدیدم یواش یواش نفساش تن تن شد داشتم از شق درد می مردم. گفتم مهسا تو رو خدا هیچ کس نمی فهمه دفعه اولو اخر. هیچ چی نگفت فهمیدم که بله رفتن سراغ بدنش اون سینه هاش که مثل کره بودن من از سایز سینه سر در نمیارم ولی تو مشتم جا میشد بعد رفتم سراغ پاش از سر انگشت پاش شروع به بوسیدنو خوردنو بوسدن کردم صداش در اومد. گفتم اجازه هست شلوارتو بکشم .سرشو تکون داد منم منتظر نموندم کشیدم پایین وای می دونستم چیز خوبیه ولی تو این حد نه شروع کردم باسنشو خورم بعد چند دقیقه دیدم لرزیدو لرزیدو شرتشو خیس کرد پا شدم گفتم لختم کن اخه دوست دارم تو سکس دختر لختم کنه لختم کرد رفتم سراغ شرتش در اوردم کس خوشگل و بی مو وتمیزی داشت یه بوسی کردم از کوسش که خیلی خوشش اومد گفت رضا چند تا دیگه بوس می کنی منم که دیدم خوشش اومده کلی بوس کردم بعد کیرمو گرفت دستش بازی کنه که آبم ریخت نتونستم خودمو کنترل کنم چند دقیقه خوابیدم باهام بازی کنه که من حشرم برگرده پاشدم وازلین آوردم ودسمال کاغذی گفت این واسه چین گفتم واسه حال کردنمون سوراخشو یکم بوس کردم بعد وازلینو زدمو مالوندم با انگشتم وازلینو تو کردم بهد یکمم به کیرم زدمو گذاشتم دم سوراخت یهو گفت رضا جون هر کی دوس داری گفتم در بیار در بیاریا گفتم چشم سر کیرمو بردم تو البته به زرو گف رضااااااااااااااااااااااااااااااا درش بیار درشاوردمو بازم آروم آروم کردم تو این دفه زیاد اذیت نشد ولی منمی خواستم همه ی کیرمو بکنم تو آروم آروم تا نصفه کردم تو یه جیغی کشدی منم دیدم دردش گرفت کشیدم بیرون به نیت این که این بار تا ته بکنم تو یواش یواش عقب جلو کردم که دیدم تا ته توشه یه حالی میداد که توزندگی تجربش نکرده بودم یه کون خوش فرمو بزرگ جلوم کیرمم توش داشت بهش حال میداد خودش عقب جلو می کرد منم خم شدم تا از پشت لباشو بخورم خلاصه خیلی حال کردیم بعد اون سکس 2بار تا الان سکس داشتیم وهر از گاهی که میاد خونمون یا می رم خونشون واسم کف دستی میکشه ساک میزنه منم کوسشو میخورم واسه چند ثانیه بعضا وقتا هم از روی شلوار.یا به هم لب میدیم واسه چند ثانیه ….اومید وارم از این خاطرم خوشتون بیادپایان

سکس با دخترخاله در فصل برداشت برنج با سلام خدمت تموم شهوتیای گل امید وارم که کیرتون چاق و کستون با حال .من اسی هستم و21 سال دارم و در یکی از شهرهای مازندران زندگی میکنم این خاطره رو که واسه سال 86 هست واستون مینویسم که امیدوارم حال کنید.اول داستان یه مقدمه کوتاه که من در اون زمان تو فامیل که هم سن خودم باشن فقط یه دختر خاله رو داشتم و که 2 سال از من کوچیکتر بود وبقیه 2یا3 ساله بودن.القصه من در اون زمون 15 سال داشتم که تا بحال با کسی سکس نکرده بودم وهمین طور دختر خاله بنده قصه از اینجا شروع شد که موقع برداشت محصول برنج بود و همه اقوام دوست اشنا به روستا اومده بودن که برنجاشونو درو کنن .درو کنندها رفتن سر مزرعه و منو خاله خواهرمو با مرضیه(دختر خاله) موندیم خونه تا ناهار واسه درو کنندها درست کنیم ببریم سرزمین موقع ناهار که شد بردیمو ناهارو سر زمین خوردیم کلی هم حال داد یکمی تو رود خونه که نزدیکی زمین بود تنی به آب زدیم اومدیم خونه تا رسیدم خونه ساعت شد 2:30 بعد قرار شد من ساعت 4 کلمن آب ببرم سر زمین که هوا بی نهایت گرم ونامرد بود بعد که ساعت نزدیک 4 شد من از آماده شدم آب ببرم سر زمین که دست بر قضا دختر خاله هم مثل بچه 2 ساله لج کرد که با من بیاد منم که از خدا خواسته ولی به سختی خاله رو راضی کردیم بالاخره راه افتادیم تو راه که میرفتیم من یکم کون تپل مرضیه رو دید میزدم که اون متوجه شد گفت هوی کجارو نگاه میکنی؟؟ که من بی اختیار بهش گفتم هیچی فقط نیگاه میکردم دختر خاله هم خندش گرفت گفت خیلی پررویی منم گفتم مگه من دل ندارم گفت بیشتر از دل دم داری واسه همین حرفش منم آبو گذاشتم زمین اینو تو خیابون دنبال کردم گوشه گیرش اوردم گفتم حالا من دم دارم بهت نشون میدم انگشت مبارکو از رو لباس کردم تو کونش اونم داد زد گفت نکن منم از ترس ریختن آبرو تو خیابون ولش کردم آبو گرفتم راه افتادیم واسش از چنتا فیلم سوپری که دیده بودم واسش تعریف کردم اون گفت تو هم میتونی انجام بدی؟ گفتم با تو چرا که نه! بعد گفتم حالا آبو ببریم برگشت یه کاری میکنیم .آبو بردیم موقع برگشت دستم هی میزدم به کونش در میرفتم میخندیدیم گفتم واستا یکم فکر کردم که دیدم اینو ببرم تو باغ مرکبات پدر بزرگم بهش گفتم که بریم باغ بابازرگ اونم گفت با تردید گفت باشه ! تا رسیدن به باغ هم دلم شور میزد هم تو کونم عروسی بود تا رسیدیم به باغ رفتیم توش بعد رفتیم پشت یه درخت کته کلفت که دیده نشیم اول ممن تو فاز لب گرفتن اینا نبودم اول از رو لباس خودشو بهم میمالوند هم من شق درد شدم هم اون حالی به حولی شد گفتم ببینم این زیر چی داری دستم کردم تو شلوارش که یهو صورتمو گرفت لبشو محکم گرفت نمیدونم اینارو از کجا یاد گرفته بود خودم در تعجب بودم که شورت شلوارشو تا زانو کشیدم پایین وای تا حالا کس دختر 13 ساله از نزدیک ندیده بودم خیلی تمیز که حتی یه لک نداشت بعد کیرمو در اوردم اونم از دیدن کیرم یکم ترسید گفتم نترس لا پایی میزارم اول از جلو .کیرمو یه تف کوچولو زدم گذاشتم لاپاش بعد از تلمبه زدن با مه مه های تازه داشتن از تو پیله بیرون میومدن بازی کردم چه حالی میداد که بعد از 2یا 3 دقیقه دیدم ابم اومد واسه اولین بار بود که ابمو میدیدم اون هی ایش ایش میکرد من گفتم قربونت برم تو منمو مرد کردی جون هی ماچ مالی میکردم اون از بازی کردن انگشتم تو کسش ارضا شد بعد از اون چن بار دیگه هم سک داشتیم اگه دوست داشتین واستون تعریف کنمنوشته: اسی

سکس با زن عموم تو کوه با سلام من سروش هستم و اسم های در ون این داستان ساختگی هست ولی داستان واقعی هست از خودم بگم تپل کیرم 15 سانت و کلفتیش 12 سانت هستش من یه زنمو دارم به اسم اسیه که خیلی سکسی هست قدش 180حدود 35 سال سن سینه ی 70 کون درشت و سکسی کسش هم که حرف نداره من از خیلی وقت پیش های خیلی دوست داشتم بکنمش که امسال (1392) تصمیم گرفتیم یک روز قبل از سزده به در به کوه بریم که اونروز رفتیم کوه و من تمام مدت تو فکر سکس باهاش بودم یه دستشویی داشت خونه ی که ما توش بودیم که در نداشت به جاش یه موکت روش بود که یه سوراخ گنده هم روش بود من تو حیاط بودم که زنموم اومد بره دستشویی منم رفتم تا از اون سوراخ ببینمش که یهو دیدم گفت او هوی نگا نکنی منم گفتم نه نگاه نمی کنم با هم جور نبودیم که در بارهی سکس باهاش حرف بزنم منم گفتم نه دارم میرم تو باغشب شد و وخت خواب رسید خونه زیاد جا نداشتو داشتیم تلویزیون سریال پایتخت می دیدم که دیدم دراز کشیده از زیر پتو داره با کسش ور میره منم حشری شدم کیرم راست شد هی خدا خدا میکردم که امشب جفت من بخوابه که همینطور شددیدم موقع ی حواب میگه اگه بهت پشت کردم نا راحت میشی چون من عادت دارم پهلو بخوابم منم خومو زدم به اون راهو گفتم منم رو شکم میخوابم خوابیدم همون اول تاقت نیا وردم نیم ساعت بد شرو کردم کیرم رو از زیر پتو به دستش زدن فک کرد که پتو هستش و عکس العملی نشون نداددل و زدم به دریا از زیر پتو کیرمو در اوردم و هی میزدم به دستش که یهو دستش رو برد کنار منم ترسیدمو خودمو زدم به خواب دوباره از زیر پتو این دفعه زدم به کونش که بازم کاری نکرد دستمو زدم به کونش اوف چه کونی بلند شد کس شو کرد ترفم ولی خواب بود با کسش میخواستم ور برم که بچه اش از خواب بیدار شد و گر یه می کرد زن عموم که به من نگاه کنه منم از شهوت زیاد رفتم دستشویی جق زدمو خوابیدم دلم می خواد از این به بعد زیاد با هاش سکس کنم چه جوری مخشو بزنم…خوب دیگه اینم داستان من بود ببخشین اگه کوتاه بود پایان

خیانت ناخواسته اين داستان عين واقعيت هستش وفقط اسم زن محمد رو تغيير دادم ولی بقيه درسته . من تو خوزستان و انديمشک زندگی ميکنم قد بلندی دارم . يه دوست دارم به اسم محمد نظری که در اصل کرد هستن . محمد خيلی ادعای دختر بازی ميکنه . يه پرايد ۱۴۱ داره وشب تا صبح دنبال دختراس . چند ماه پيش يهو خبر رسيد که محمد داره ازدواج ميکنه اول باورم نشد اما بعد معلوم شد دختره رو اوپن کرده . گذشت تا چند روز پيش که تازه از خواب بلند شدم وبه اسرار مادرم رفتم نون بخرم . خونه ی ما توی کوچه باريک هستش . وقتی که ميرفتم حواسم پ رت شد به گوشيم که يهو سر نبش کوچه يکی خورد بهم اونم حواسش نبود . گوشيم افتاد وچند تيکه شد . اون يه دختر خوشکل با اندامی بيست جلوم وايس اده و شروع کرد به معذرت خواهی وتا اومدم خم بشم گوشيم رو بردارم اونم نشست واسه کمک به من . وقتی نشست انگار از قصد پاشو باز کرد طوری که برامدگی کسش از رو شلواره تنگش معلوم بود متوجه چشمام شد . منم ازقصد دوبار دستم رو ماليدم به دستش اما ديدم يه لبخند با معنی بهم زد . گفتم عيبی نداره ميدم درستش کنن . گفت پس حداقل شمارتو بده ببينم چقدر خرجش ميکنی . من که از خدام بود سريع شماره بهش دادم . اونم با لبخند شماره رو گرفت و رفت . خوشبختانه گوشيم مشکلی نداشت و خودم سرهمش کردم . از ديدن اون دو روز گذشت من هم لحظه شماری کردم تا زنگ زد . خيلی با ناز حرف ميزد . گفت حلا که گوشيت درست شده و خرجی نداشته دوست دارم برات جبران کنم پس اجازه بده بهت بعضی وقتا اس بدم منم با کمال ميل گفتم باشه چون ميدونستم ميخاد بهم بده . ديگه اس بازی شروع شد . چند روز بعد مادرم و بابام رفتن دورود . خونه خالی اماده پذيرايی . سريع بهش اس دادم که بياد . اونم اومد . ديگه بهش فرصت ندادم سريع همون پشت در گرفتمش بغل و لب تو لب شديم يه چند دقيقه لب بازی اما تا خواس تم مانتوشو باز کنم گفت نه من شوهر دارم . گفتم خوب داشته باش مهم اينه که الان اينجايی . خلاصه با کلی مخ زنی قبول کرد لخت شه . جالب بود تا من لخت شدم وکيرم رو ديد يه اخ گفت و سريع لخت شد من که محو تماشايی بدن ش بودم سريع شق کردم . مري م سريع نشست رو دو زانو کيرم رو ميبوسيد وشروع کرد به ساک زدن . انگار اين نبود که چند دقيقه پيش ناز ميکرد . اما واقعا حرفه ای ساک ميزد ط وری که اه من درومد . وقتی ديدم داره ابم مياد سرشو محکم گرفتم يهو ابم عين ابپاش اومد و همش خالی شد توی دهنش . سرشو کشيد عقب وسريع رفت دستشويی ودهنش رو شست . وقتی اومد گفت عادت ندارم واسه اين بدم مياد . رفتم کنارش نشستم وبوسيدمش گفتم دست خودم نبود منو ببخش اون م لبامو بوسيد گفت جبران کن . منم سريع پاهاشو باز کردم و شروع کردم به ليسيدن کسش وای که ديونه ميکرد ادمو خيلی ناز بود . از در کونش تا چوچولش رو ليس ميزدم واهش درومد وسرم رو فشار ميداد رو کسش يهو ديدم لرزيد و ابش اومد . منو گرفت وکشيد بالا رو خودش گفت مرتضی بکن توش که دارم ميميرم منم که انگار نه انگار که ابم اومده بود سريع کيرم رو گذاشتم در کسش و با يه فشار کوچيک سرش رفت تو وای که کيرم داشت اتيش ميگرفت کس تنگش عين تنور گرم بود ديگه نفهميدم همش رو دادم تو مريم يه جيغ کشيد وگفت بزن کسمو جر بده شروع کردم به تلمبه زد ن واقعا لذت ميبردم از کردنش وسرعت کردنم رو تند کردم مريم که انگار داشت پرواز ميکرد دوباره ارگاسم شد ووقتی ديدم ابم دوباره داره مياد کشيدم بيرون همزمان اب مريم پاشيد رو من ومنم ابم رو ريختم رو سينش . خودش با دست ابم رو پهن کرد وميمالوندش به پستوناش . ديگه واقعا رمقی نداشتم .. با هم رفتيم حمام و اونجا هم کمی حال کرديم . وقتی لباساشو ميپوشيد گفت خيلی لذت برده . گفتم مگه شوهرت نميتونه ارضات کنه گفت خاک تو سرش که فقط مثل گاو ميکنه وبلند ميشه گفتم حالا کی هست گفت محمد ن ظری . خيلی جا خوردم گفتم دروغ ميگی ديدم قسم خور د گفتم کجا کار ميکنه گفت ميره بار فروشی کارگری ديدم راست ميگه . نميدونستم چی بگم اخه دوستم بود . گفتم مگه تو چادرنميزدی گفت قبلا اره . خلاصه تا مادرم اينا بيان دو بارديگه به اسرار خودش اومد وواقعا حال ميداد . الان هم بعضی وقتا اس ميده . من دوست نداشتم به محمد خيانت کنم اما واقعا نميدونستم مريم زنشه اگه دوباره جور شه دوباره ميکنمش چون نميتونم ازش رد شم . خوب دوستان لطف کنيد نظر بديد چون اين ماجرا واقعی بود و ماجرايی ديگه هم دارم که نزديک بود جونم رو پای يه کس بذارمپایان

سکس اجباری با پسرخاله شوهرم سلام من طنازم 25 سالمه قدم 172 وزنم 65 کیلو هیکل خوش فرمو قیافه خوبی دارم.قاطع گفتم چون همه میگن.این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم واسه دوسال قبله.که شوهرم سربازبودو صبح تا 2 میرفت سربازی.پسرخاله شوهرم(نادر) دانشجوی سنندج بود (ما سنندج زندگی میکنیم)همیشه برای آخر هفته ها میومد خونه ما.همینطور که میدونید کردها خیلی بسته ومحدود نیستن وتو فامیل راحتن.من پوشش بدی نداشتم اصلا فکرشم نمیکردم که تو این رفت وآمداش منو دید میزنه ونظری روم داره.حتی وقتی اون میومد من ارایش خاصی نمیکردم.میرم سر اصل مطلب ،نادر معمولا 5 شنبه ها ظهر میومد شنبه صبحم میرفت.یعنی شوهرم خونه بود.اما یک روز 5شنبه صبح بود که دیدم یکی زنگ میزنه گفتم شایدشوهرم زود اومده .فوری درو زدمودر ورودی رو باز کردم.اما اشتباه میکردم اون که اومد تو شوهرم نبود نادر بودشوکه شدم وفوری رفتم لباسامو پوشیدموپرسیدم چه زود اومدی،گفت کلاسم تشکیل نشده(اما دروغ میگفت پیچونده بود)من رفتم آشپز خونه که جلو چشمش نباشم ومشغول غذادرست کردن شدم.فاصله سنی من ونادر کم بود( ۶ ماه)برای همین منو به اسم کوچیک صدا میکرد.گفت طناز آب برام میاری.آب بردمو دستمو گرفت گفت بشین کارت دارم.گفتم غذا روگازه کارتو بگو برم گفت یه لحظه صبر کن رفت گازو خاموش کرد واومد.من کم کم داشت دوزاریم میوفتاد که حتما قصدی داره چون اصلا عوض شده بود تابلو بود که حشریه موبایلمو برداشتم که زنگ بزنم شوهرم زودتر بیاد که گوشیرو از دستم گرفت .گفتم چیکار میکنی تو؟تا اینو گفتم فوری روسریمو کشید گفتم دیوونه شدی مگه نادر به خدا دست بهم بزنی به محمد میگم(شوهرم)گفت من الان هیچی حالیم نیست.من تمام بدنم مثل بید میلرزید.انگار که دیوونه شده بودبا یک حرکت منو خابوند رومبلو شروع کرد به خوردن لبام من هرچقدر تقلا میکردم فایده نداشت آخه هیکل گندشوانداخته بود روم نمیتونستم تکون بخورم .گردنمو گوشمو زبون میزد من هیچ لذتی نداشتم همش به فکر شوهرم بودم میگفتم به محمد میگم اون تورو میکشدت انقد حشری بود میگفت جلو اونم میکنمت پیرهنی که تنم بود وتو تنم جر دادوشروع کرد به لیسیدن سینم.من فقط گریه میکردمو فحش میدادم.ظاهرا این کار بیشتر باعث تحریکش شده بود باولع سینمو میخورد جوری که سینم بعدش کبود شده بوداصلا به این فکر نمیکرد که کبود میشه بعدش شوهرم میبینه.کیرش بلند شده بود فوری شلوارشو دراورد کیرشو نزدیک دهنم کرد گفتم نمیخورم گفت نخوری فیلم میگیرم ازت منم ناچار کیرشو کردم دهنم اما چنان بد میخوردم واسش که خودش در اورد گفت برگرد کونتو بده بالا من انقد کونم تنگه وسکس از پشت واسم دردناکه که به شوهرم هم نمیدم .کیرشو گذاشت سر کونم وخواست بزنه که گفتم جون مادرت جون عزیزت این کارو نکن من به محمدم کون ندادم.گفت پس میکنم کوست با یک فشار محکم کرد تو کسم چشمم سیاهی رفت انقد محکم هل داد که فکر کردم دومتر کیرشه!یکم که تلمبه زد احساس لذت کردمو صدای آه آهم رفت بالا گفت دیدی حال داره گفتم آره بکن نادر تند تند بکن.نمیخواست زود ارضا بشه بهش خوش گذشته بود منو برگردوندوخوابید روم وکیرشو کرد تو کسم من واقعا داشتم لذت میبردم تلمبه زدن هاش کم کم تند تر شد فهمیدم داره ارضا میشه هرچی سعی کردم بزنمش کنار نتونستم تمام آبشو ریخت تو کوسموشاید یرب روب خوابید (.خوشبختانه ازش حامله نشدم).گفت بازم این کارو میکنم .من همش نگران تکرار این کارش بودم آخه اون دائما به خونه ما میومد.بخاطر همین من به محمد گفتم که دیگه نمیخوام نادر بیاد خونه ما گفت چرا؟گفتم چشم ناپاکه اول یذره اخم کرد ونارراحت شد گفتم محمد جان حتما حرفی زده که اینو میگم. .کل هفته رو روی مخ محمد کار کردم اونم قبول کرد که بهش بگه قبل ازین که بیاد خونه به محمد زنگ بزنه وهماهنگ کنه…..ازش متنفرم.من عاشق شوهرم هستم ولی چیکار کنم که مزه کیرش هنوز زیر دندونمه و اگه منو تنها گیر بیاره با اینکه ازش متنفرم نمیتونم در مقابل کیرش مقاومت کنم و حتما بهش می‌دم.پایان

داستان اولین سکس من سلام داستانی که میخوام تعریف کنم داستان اولین سکسه منه … اول بگم داستان من و سارا(مستعاره) از کجا شروع شد ابجیش از خونه فرار کرده بود و زنگ زده بود ب فامیلای ما که شناسنامش رو واسش ببره فامیلمون هم زنگ زد به من و گفت میای با من بریم گفتم باشه<منم تو نخ رفیق شدن با فامیل هامون بودم که رفبق نمیشد،چند وقت بود بهش میگفتم تنهام و میخوام با یه نفر رفیق بشم!!کسی که تک پر باشه و برام بمونه اونم میگفت من رفیق نمیشم تا اینکه رفتیم ا حرم که شناسنامه رو بدم به سمیرا ابجی سارا ولی فامیلمون به بابایه سمیرا گفته بود که من شناسنامه رو دادم شما قایمکی بگیریدش خلاصه دختره رو گرفتن و تو راه برگشت فامیلمون بهم اس داد سارا رو میخوای؟؟ گفتم چی؟؟ گفت تک پره میخواید با هم رفیق شید؟؟ منم گفتم عب نداره چون خدایش خشکل بود من با این دوست شدم و بعد شیش ماه گفت من دارم ازدواج میکنم گفتم با کی؟؟گفت با فلانی..منم یارو رو شناختم گفتم این به درد نمیخوره ها!!گفت ن من رو دوس داره گفتم باشه خداحافظ من دو ماهی حال خرابی بودم عرق سیگار تیغ..... چهر ماه از این قضیه گذشت که ی نفر اس داد مهدیم...... من موندم چون اون این جوری صدام میزد گفتم شما گفت سارا گفتم برا چی بهم اس دادی تو مال اونی ...... گفت ازش دارم طلاق میگیرم گفتم واسه چی گفت فهمیده با تو دوست بودم گفتم هر موقع طلاق گرفتی بهم اس بده همین خطم روشنه گفت نــــــــــــــــــــ تو رو خدا نرو بهت نیاز دارم منم از دستش شاکی بودم ک چرا تنهام گذاشت و رفت خلاصه تا تونست ناز من رو کشید منم منت هر دختری رو نمیکشم خودش میدونست دارم سگ محلی میکنم.... دو سه روز اس بازی کردیم که گفت خونتون رو میشه ببینم؟؟ گفتم خونه خودمون خالی نیست هیچ وقت خدا اما خالیش میکنم رفتم و گفتم بابا بریم خونه دایی علی؟؟گفت چطور گفتم دلم واسه دایی و خانم بزرگ تنگ شده گفت باشه جمعه میریم پنج شنبه آخر شب بود که گفتم بابا من نمیایم گفت چرا؟؟گفتم تیممون تو لیگ بازی داره (من دان دو تکواندو دارم) گفت پس هیچکس نمیره گفتم ن زشته دایی علی ناراحت میشه کلی تدارک دیده!!مادرمم که دنبال بهونه میگشت بره و مادرش رو ببینه گفت اره زشته خلاصه جمعه صبح اونا رفتن و من رفتم سارا رو آوردم خونه تا دکور رو دید گفت به به چه صلیغه ای رفت رو مبل نشست و گفت چقدر گرمه منم گفتم کولر خرابه گفت مشکلی نیس لباسم رو در بیارم؟ منم که دوس داشتم اون سینه هاشو دید بزنم گفتم ن جیگر در بیار در آورد وایییی من چی میدیدم؟؟ دو تا سینه خش تراش و ناز که زیر تاب داشتن خود نمایی میکردن گفتم که من برم یه چیز بیارم بخوریم رفتم سراغ یخچال و چند تا موز و خیار و هلو بود آوردم گفتم بیا جلو سارا بیا بخور نترس نمک نیاوردم نمک گیر نمیشی شروع کردیم به خوردن و گپ زدن که یه هو گفت عکسات رو بلوتوث میکنی واسم؟ گفتم باشه داشتم بلوتوث میکردم که ی هو تو عکسام یه عکس سکسی رفت تو گوشیشی گفت این چیه؟ گفتم هیچی اشتباه شد گفت مهدی دوس داری؟ گفتم چی ؟؟ گفت بسکسیم؟؟ هیچی نگفتم.....اومد کنارم نشست و دستام رو گرفت تو دستش منم که صدام در نمیومد گفت مهدی از اولش میخواستم باهات سکس کنم خونه بهونه بود گفتم چرا گفت بخاطر اینکه بهت نیاز دارم این رو که گفت لبام رو بردم جلو و ازش دو سه تا لب گرفتم صداش هنوز تو گوشمه که چه ملچ و ملوچی میکرد خلاسه یواش یواش خوابید رو کاناپه و منم همین جوری که لیش رو میخوردم کشید طرف خودش کاملا روش بودم لبام قفل لباش بود و با دستم داشتم با کسش ور میرفتم خیلی نااز بود یواش یواش لباس هایه همدیگه رو در آوردیم رسیدم به سوتینش ی سوتین طوری بود،از رو سوتین با سینه هاش ور رفتم و میمالیدمشون که گفت مهــــــــــــــــــــــــــــــدی!!! گفتم جونم جیگر؟؟ چی میخوای گفت بخورشون گفتم چشم آروم سوتینش رو باز کردم و از تنش در آوردم!لبام رو قنچه کردم و آروم گذاشتم رو نوک سینش و ی بوس کوچولو کردم که دیدم نفسش داره بند می آد آروم اروم میبوسیدمشون و با دستم ور میرفتم که گفت بخورشون!!! با زبونم لیسشون میزدم خیلی نرم و خوش مزه بودن!! یه کم که خوردم آه و اوهش رفت بالا یواش یواش رفتم پایین تر لیس میزدم بدنش رو اما خیلی آروم و با ظرافت!!!!تا اینکه رسیدم به نافش و دور نافش رو به صورت دایره ای میلیسیدم و میبوسیدم نفس هاش عمیق تر شده بود...رسیدم به کسش اروم شرتش رو در آوردم با یه عشوه ی خاصی دیدم چشاش رو بسته و همین جور که داشت لب خودش رو میخورد ی خنده ی ریزی کرد فهمیدم که خوشش اومده و دارم بهش حال میدم!!! دست زدم به کسش خیلی داغ بود !!یه کس صورتی رنگ و ناز بود اروم زبونم رو گذاشتم رو چوچوله هاش و لیس زدم یه هو یه آه کوچیکی کشید فهمیدم که باید ادامه بدم!!اروم اروم میلیسیدم و به طور نا هماهنگی میلیسیدم که هی آه و اوهش شدت میگرفت بعد چند دقیقه لیس زدن یه هو سرم رو گرفت و فشار میداد طرف کسش و خودش رو تکون میداد فهمیدم که داره میاد لیس زدم و انگشتم رو کردم تو کسش و عقب جلو میکردم دیگه آه و اوه نمیکرد چون داش جیغ میزد گفتم یواش بابامینا خونه نیستن اما همسایه ها که خونه هستن گفت هیچی نگو ادامه بده،منم دوباره شروع کردم به ور رفتن باهاش، به ده ثانیه نکشید که دیدم بدنش افتاد به لرزه،لرزه های ربز میزد اما تند تند بودن خودم رو کشیدم عقب اما کیرم رو گرفتم زبر کسش تا با آب کسش خیس بشه بعد که تموم شد گفت بیا جلو میخوام بخورمش رفتم جلو و کیرم رو گرفت دستش و خیلی ماهرانه ساک میزد آروم و یواش یواش تا زبر تخمم میرفت و برمیگشت بالا واقعا سکس باحالی بود پنج دقیقه ای ساک زد منم داشتم یواش یواش می اومدم بهش گفتم سارایی دارم میام ها چیکتر میکنی گفت بیا من حاظرم !! من نفهمیدم منظورش چیه داشت میومد آبم گ کفتم اومد ها!!گفت باشه چرا این جوری میکنی؟؟ دوباره مشغول شد به ساک زدن که هفت هشت ثانیه آبم اومد و همش ریختم تو دهنش،اونم نامردی نکرد و همش رو خورد بعد دوباره ساک زد و کیرم رو تمیز تمیز کرد بعد خوابید روی مبل و گفت یالا معطل نکن منم رفتم سراغش کسش که خیس خیس بود خیلی باحال بود!!کیرم رو گذاشتم لبه ی کسش و آروم فشار دادم و با یه فشار کوچیک رفت تو!!یه اهکوچیک کشید و منم اروم آروم ادامه دادم....! یه خرده ک کردم دیدم که اصلا تو خودش نیست فهمیدم بد جوری بهش ساخته همون جوری آروم آروم انداختم اروم و رون تا تهش میرفت تو میث موج هایه دریا ا آروم آروم تا اینکه دوباره ارضا شد و گفت بلند شو از روم من لند شدم وبه پشت رو زمین خوابید!!گفت بیا رفتم جلو و کیرم رو با آب دهانم خیس کردم و اومدم بذارم تو کسش گفت کجا؟؟؟ گفتم خوب میخوام بذارم دیگه گفت از کون بکن کیرت خیلی بزرگه و خوش تراش دوست دارم از کون هم بکنی گفتم باشه سرش رو کردم تو نفسش بالا نمی اومد گفت وای من کشیدم بیرون و دوباره..... جیغ میزد که غلط کردم بکش بیرون گو خوردم بکش بیرون گفتم دیگه فایده ای نداره میدونستم که اگه عادت کنه خوشش میاد برای همین ی خرده بیشتر کردم تو و ازش لب گرفتم تا داد و حوار نکنه و تکون نخوردم تا عادت منه!! که یواش یواش دیدم اون سوراخ تنگ و سفت که کیرم توش داشت آتیش میگرفت یه کم گشاد تر شد و دیدم شل تر شد و دیگه تحرک و عجاه ای ندار!! منم شروع کردم به تلمبه ردن!!! چند سری ک رفتم اومدم گفت اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ چه حالی میده؟؟ باید انقد بکنیم تا صد بار ارضا بشم این رو گفت و من که در حال کردن بودم کشیدم بیرون و پاشدم وایسادم یه هو قفل کرد گفت چی شدش؟؟گفتم این جوری معاملمون نمیشه گفت چه جور گفتم مگه من کمر فیل رو دارم که صد بار ارضات کنم خندید و گفت کصافـــــــــــــــــــــط ترسوندیم رفتم روش و دوباره شروع کردم به تلمبه زدن پنج دقیقه ای گذشت و گفت دارم میام میهدی گفتم بیا تند تر کزدم !!1جوری که تخمام میخورد به پاهاش میخواست بترکه بلاخره خانم ارضا شدن ! منم داشتم می اومدم که گفتم سارا منم دارم میام گفت بریز تو با فشار ریختم تو کونش و گفت ایی چه داغه دارم حس میکنم افتادم روش ئ چند دقیقه ای رو همین جوری روش بودم بعدش گفت مهدی گفتم چیه کس قلمبه خندید و گفت دوستت دارم گفتم خب منم دوستت دارم حال دادی دمت گرم گفت بریم رو تخت بخوابیم گفتم باشه رفتیم و دو ساعتی رو تو بغل هم خوابیدی گاهی ازم لب میگرف و کسش رو میمالید به کیرم گفتم ن فایده نداره! تا ساعت 3 بعد از ظهر پیشم بود و چند بار با هم سکس کردیم خیلی ناز بود رنگ بدن برنزه سینه ها 65 ساده اگه پرتز میبست میشد 70 کون قلمیه ای داشت کس که نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـگو بلا بگو بعد اون چند دفعه ای سکس داشتیم اما هیچ کدوم عین اولی با حال نبود... پایان کون خواهرزنم سلام. اسم من مجید هست و میخوام داستان کردن کون خواهر زنم زهرا رو واستون بگم. قبلش بگم که این جریان واقعی هست و هیچ دروغی نمیگم. من 26 سالمه و بعد از این که ازدواج کردم علاقه شدیدی به خواهر زنم پیدا کردم. آخه زهرا همیشه جلو من راحت میگشت و زیاد خودشو نمیگرفت حتی بعضی وقتها میومد رو پاهام مینشست. زهرا یه دختر 18ساله وزنش حدود 45 کیلو قد160 و کون نرم و پهنی داره. خلاصه علاقه من به زهرا روز به روز بیشتر شد و بعضی وقتها خودمو به لباسای زیرش میرسوندم و باهاشون جق میزدم. یه روز رفتم خونه مادر زنم دیدم زهرا تنهاست و هیچکس خونه نیست. زهرا هم جلو تلوزیون داشت یه فیلم کره ای به اسم دوست دختر من روباه است رو نگاه میکرد.یکم نشستم و دیدم کیرم داره شق میشه هر کاری کردم نتونستم خودمو کنترل کنم. آخه چند وقت بود تو کفش بودم گفتم موقعیت بهتر از این پیدا نمیشه. رفتم کنارش نشستم و با دست خوابوندمش رو زمین.و شرو کردم به بوسیدنش. البته قبلا" هم بوسش میکردم و عادی ببود براش. کم کم شرو کردم رفتم زیر گلوش رو بوسیدن و لیس زدن گلوش. دیگه داشت مقاومت میکرد. میگفت چکار میکنی مجید؟ منم کار خودمو میکردم دیگه نمیفهمیدم. دستمو گذاشتم رو پستوناش و شرو کردم به مالیدنش وای چه پستونای کوچیکی داشت کیرم شق شق بود بلند شد که فرار کنه اما چون هیکل کوچیکی داشت راحت گرفتمش و خوابوندمش. با خودم گفتم تا اینجای کار رو اومدم باید تمومش کنم تا اونم نتونه چیزی به زنم یا مادرش بگه. دستمو بردم زیر سوتینش و پستوناشو بیرون کشیدم و شروع کردم به لیس زدن وای چه پستونایی همه اش تو دهنم جا میشد.دیگه هیچی نمیگفت چشماشو بسته بود و ساکت خوابیده بود. دستمو کردم تو شورتش وای دستم خیس خیس شد تمام آب کوسش تو دستم اومد. دیگه گفتم وقتشه. شلوارشو کشیدم پایین یه شورت قرمز پاش بود درش آوردم و رفتم سراغ کوسش یکم واسش لیس زدم بعد برش گردوندم و کون نرمشو لاشو باز کردم وای چه سوراخ کوچیکی داشت. یه توف انداختم رو سوراخش و با انگشت باهاش بازی کردم کمکم انگشتمو کردم تو تا جا باز کنه. دیگه نمیفهمیدم کیرمو در آوردم و گذاشتم در سوراخش خیکی کوچیک بود سوراخش سر کیرمو کردم توش یه جیغ کشید داشت التماسم میکرد میگفت درد داره ولم کن. منم این چیزا حالیم نبود کردم تو کونش خیلی نرم بود کونش باورم نمیشد با این هیکل همچین کونی داشته باشه. چند تا تلمبه زدم و آبم اومد کشیدم بیرون ریختم رو کمرش و با شورتش کیرمو تمیز کردم. اونم بلند شد رفت تو حمام تا وقتی مامانش اومد از حموم اومد بیرون.حالا من مثل سگ میترسیدم یوقت چیزی بگه. اما هیچی نگفت ولی تا چند روز باهام حرف نمیزد. الان هم هر وقت ببینه با من تنها میشه از دستم فرار میکنه. و دیگه نشده که گیرش بیارم. این بود خاطره کردن خواهر زن عزیزم...نوشته مجید سکس با شوهرخواهر حشری سلام .من پرستو هستم قبلا خاطره سکس با علی شوهرخواهرمو براتون نوشتم.امروز می خوام یکی دیگه از خاطراتم با علی رو براتون بذارم .اگه خوشتون اومد پیام بذارید تا بازم از خاطره هام براتون بگم.یه مدتی بود علی شوهرخواهرم تو کف مونده بود و التماس میکرد که اجازه بدم بیاد خونه.خودمم بدجور دلم می خواست چون چندوقتی میشد که رضا شوهرم انقدر خسته میومد خونه که حتی نای حرف زدن با هام نداشت چه برسه به کردن و حال دادن.صبح از خواب پا شدم رفتم حموم و طبق عادت هرروزم صفایی به کس و کون مبارکم دادمو صبحونه خوردم که تلفن زنگ زد.علی بود گفت هرطور شده امروز باید بیام دیگه نمی تونم تحمل کنم گفتم حالا ببینم چی میشه .خودمم خیلی هوای اون کیر سفید خوشگلش بسرم زده بود .دائم تو فکرش بودم و آب کسم راه افتاده بود.ساعت دوازده زنگ زد گفتم باشه بیا.اون روز اصرار داشت که تورو خدا حتما لباس خواب بپوش.بدم نمیومد تن سفیدمو که میگفت سفیدیش چشمو می زنه زیر لباس خواب قرمزی که جای پستونش حریر بود و از زیر سینه تا پایین چاک داشت با شورتی که جای چاک کسش باز بود قایم کنم تا بیشتر تحریکش کنم.اما روم نشد یه سارافون تنگ بلند تنم کردم و منتظر شدم. ساعت دوونیم بود که صدای زنگ اومد.در رو براش باز کردم و منتظرش شدم تا بیاد بالا.اومد تو و سلام واحوالپرسی کرد و یه لیوان شربت براش آوردم .رو مبل کنارش نشستم یه نگاه هوسناک بهم کرد و یه دست کشید لای پستونام.یهو هلم داد که دراز شدم رو مبل شورت پام نبود شربتو می ریخت لای کسم و لیس میزد میگفت خوشمزه ترین شربتیه که تا حالا خوردم.شربت که تموم شد یخو کرد تو کسم و گفت پاشو برو لباس خواب بپوش.کسم از تو یخ زده بود وآب قطره قطره ازش بیرون میومد(یخه داشت آب میشد)لباس خوابرو تنم کردم اومدم تو پذیرایی.کسم از لای چاک شورته زده بود بیرون تا چشمش بهم افتاد شروع کرد به تعریف و تمجید .انقدر آخ و اوف گفت که داشتم دیوونه میشدم دلم می خواست زودتر بغلم کنه. عسلی جلوی مبل روکشید وسط و گفت برو روش و برقص برام قر بده.منم دیگه باقی مونده حیا رو گذاشتم کنار رفتم رو عسلی شروع کردم سرپا رقصیدن و قر دادن.اونم دراز کشیده بود روی زمین و نگاه می کرد.و حرفای تحریک کننده میزد. چشماش از شدت شهوت سرخ شده بود.گفتم تیر آخر رو بزنم و همه شهوتشو مال خودم کنم.رو زانو نشستم و به حالت سگی دستام رو روی عسلی گذاشتم و رو بهش تو همون حالت قر دادم با شورتم بازی کردمو در آوردم پرت کردم طرفش صدای نفس هاش بلند شده بود. تو همون یهو پشت بهش کردمو کونم رو جلوش قمبل کردمو شرع کردم به قر دادن.لبای کسم به هم مالیده میشد و خودمم بیشتر تحریک میشدم.دیگه نتونست تحمل کنه اومد جلو و شروع کرد به لیس زدن کسم که خیس خیس بود و گفت به قر دادن ادامه بده.خیلی حال خوبی بود داشتم از ته وجودم کیف میکردم.بلند شد بغلم کرد و برد تو اتاق و خوابوند رو تخت.یه کم لیسم زدو خودش به پشت دراز کشید و گفت بیا کستو بذار تو دهنم.آروم آروم مثل یه گربه ملوس رفتم طرفش و نشستم رو صورتش یه گاز آروم از لبای کسم گرفت که واقعا به مرز دیوونگی رسیدم.خودم رو کمی بالا کشیدم تا بتونه راحت لیس بزنه و نفس بکشه بدنش خیلی داغ شده بود لیس میزد و زبونش رو می کشید لای کسم التماس می کرد بشاشم توی دهنش این یکی رو واقعا خجالت کشیدم میگفت اگه نشاشی از کون میکنمت.صورتش از آب کسم خیس شده بود از رو صورتش پا شدم کونم رو قمبل کردم طرفش اونم شروع کرد به لیسیدن سوراخ کونم توی آینه خیلی خوب همه چیرو میدیدم.کیرش رو گذاشت در کونم گفت برام قر بده .قر میدادمو کیرش که به سوراخ کونم مالیده میشد می خواستم دو دستی بگیرمش و بکنمش تو کسم.داشت تلاش می کرد اون نازنین کیر رو بکنه تو کونم که فقط تو دوران عقد چند بار زوری رضا شوهرم گاییده بودش.تا سوزشش رو احساس کردم خودم رو ول کردم رو تخت اونم که دید دردش رو نمی تونم تحمل کنم بی خیال شد.دراز کشید و دستمو گرفت کشید طرفش گفت بیا کیرسواری منم اول پستونامو که حسابی سفت شده بودن مالیدم به تخماش و کیرش و رفتم روش کیرش که آروم آروم و با فشار می رفت تو کسم بدنم داغتر و داغتر میشد پستونامو گرفته بود و لیس میزد و زبونش رو میکشید لاش فکر میکردم پستونام دارن میترکن.شروع کردم رو کیرش قر دادن. گفت تو امروز با این قر دادنت دیوونم کردی.هم زمان با قر من آروم کیرش رو زیر من بالا پایین میکرد.خیلی حس خوبی بود واقعا داشتم لذت میبردم.یهو فکری بسرم زد بلند شدمو این بار بر عکس روش نشستم رو به پاهاش با دستاش لمبرای کونم رو گرفته بود و باز نگه داشته بود و از سوراخ کونم میگفت.همیشه فکر لز تو سرم بود اما متاسفانه هنوز نتونستم کسی رو پیدا کنم.گفتم یه فکر تازه دارم گفت هر کار دوست داری بکن فقط حال کن.بالشتو کشیدم زیر کونش پاهاشو آوردم بالا فهمید که باید لنگاشو مثل زنا بکشه طرف صورتش.خودم بازم کونم رو بطرفش کردم و نشستم رو صندلی که از کون و بیضه هاش ساخته بودم کسم رو میمالیدم رو کیرش و اون بیضه های خوشگلش چقدر حال کردم قابل وصف نیست خانم ها حتما امتحان کنن تا بفهمن چی میگم.خیلی دلچسب ارضا شدم علی هم میگفت عالی بود.بلندم کرد و طاق باز خوابوند لنگامو انداخت رو دوششو با تمام توانش کیر کلفت و درازش رو کرد تو کسم یه کم تلمبه زد وپاهام رو خم کرد طرف خودم احساس میکردم قسمتای داخلی کسم هم زده بیرون کیرش رو در آورد تو همون حالت زبونش رو کرد لای کسم بعد میک میزد و اب کسم رو میمالید به صورتش و باز لیس میزد. گفت می خوام تمومش کنم آماده ای ؟گفتم تورو خدا بکن جرم بده باورم نمیشد دارم بهش التماس میکنم.پاهامو گرفت کشید لب تخت پاهامو دوباره تا جایی که میشد آورد تا کنار گوشام .با دست پاهامو نگه داشته بودم .اونم لبای کسمو گرفته بود . از هم باز کرده بود و خودش سر پا رو زمین ایستاده بود و کمر من لب تخت کونم مونده بود رو هوا.کیرشو با تمام وجود هل داد تو کسم انگشت شصتشم کرد تو کونم.شروع کرد تلمبه زدن تندتر و تندتر میکرد عرقش می ریخت رو پستونام .اشک چشمام یه لحظه امان نمیداد.تا حالا این طور نشده بودم که موقع سکس اشکم در بیاد.هنوزم نفهمیدم چرا.گفت اومد وقتی در آوردم سریع برگرد یهو کشید بیرون منم برگشتم آبش رو ریخت روی کون و کمرم.داغ داغ.خیلی بهم خوش گذشت خیلی.کمرمو تمیز کرد . برم گردوند پستونا و کسم رو حسابی لیس زد و لباس تنش کردو رفت.هنوز وقتی یاد اون روز میفتم کسمو میمالم و به یاد کیرش با خیار مصنوعی سبد آشپزخونه یه حال کوچولو میکنم...امیدوارم از خاطره من و علی لذت برده باشید.نوشته پرستـــــــو عید فراموش نشدنی با دختر خاله سلام من فرمانده هستم 19سال سن دارم از شمال (معنی اسمم میشه فرمانده) داستانی که میگن عین حقیقته بدون اینکه یک ذره خالی بندی توش باشه پس توقع نداشته باشید مثل داستان های مزخرف دیگه ی سایت خیلی سکسی باشه .... عید امسال کلی برامون مهمون اومد متنها فقط دوتا از عمه هام موندن خونمونیکی از عمه هام یه دختر داره به اسم پگاه ما از بچگی تقریبا با هم بودیم از بچگی همیشه ازش دفاع میکردم چون دوتا از اون یکی پسر عمع هام زیاد باهاش خوب نبودن!(دوتا پسر عمه دارم) خلاصه اینکه من تو 13سالگی چند بار انگشتش کردم ناراحت شده بود وقتی امسال اومد خونمون مونده بودم با چه رویی تو چشاش نگاه کنم چون بهم گفته بود خیلی بی شرفی! دختره 17سالش بود طبق معمول کون گنده ای داشت چون تو سن نوجوانی هم بود من داشتم با پسرخاله هام GTA IVبازی میکردم که این دختره یهو اومد تو کتاب مدرسه اش رو هم آورده بود گفت (فرمانده) یه سوال راجع به برنامه نویسی ویژاول بیسیک دارم(منم که چیزی حالیم نمیشه!) گفتم متاسفم من اینو تو دورهی آموزشگاه گذروندم الان واقعا چیزی یادم نیست گفت به هر حال کمک کن چون تو عملی کار کردی لپ تاپ داری تبلت دار باز یه خورده یادته گفتم باشه بعدا(البته فرصتش پیش نیومد) فرداش برام یه اس ام اس عاشقانه کس شعر اومد که زیرش نوشته بود پگاه هستم..گفتم شماره ام رو کجا گیر آوردی؟ گفت از پسر عمه ات! اشکالی نداره برات بازم اسم ام اس بفرستم؟گفتم بفرست! خلاصه اینکه چهارتا اون میفرستاد چهارتا من! شب که شد با خودم گفتم باید اینو بگام!همیشه خانواده تا 4بیدار بودن با خودم گفتم ساعت2.30که چراغا خاموشه ولی بقیه بیدارن میکشونمش تو تو رختکن حموم! همون روز بهش گفتم که ساعت2.30بیا!اما گفتم نیمام ..برا چی بیام؟ شب که شد اس دادم گفت بیا منتظرم! اس داد:اهل سک و حال نیستم گفتم اگه راست میگی دوستم داری بیا اس داد:بزار ببینم چته اومد داخل.... بیرون رختکن دستشویی مسواکش هم آورده بود حرفی نمیزد فقط مسواک میزد رفتم از پشت سنه هاشو گرفتم کنشو میمالوندم برگشت که حرفی بزنه لباشو گرفتم ولی چون بلد نبود لب بگیره با دندونش لبمو یه خورده برید سریع دست گذاشتم رو کسش مالشش میداد مثل اینکه داشت خیلی حال میکرد چون حرفی نمیزد فقط اسممو صدا میکرد صداش یه خورده لرزش داشت اومدم دستمم ببرم تو شلوارش کونشو بمالم شوارش کشی بود منم فقط زور میزدم به دهنم نرسید کششو شل کنم! خلاصه یه دقیقه همینجوری پیش میرفتم بالا باسن چقدر داغ شده بود!! کیر شق شده بود گفت کیرمو از رو شلوار لمس کن گفت تو منو ول کن گفتم تو لمس همینجوری بحثمون شد که یدفعه مسواکش افتاد رو زمین کمی از خمیر رو شلوارش ریخته بود گفت ببین چیکار کردی ولم کن می خوام مسواک بزنم! گفتم باشه برو منم میرم حموم!رفت که مسواک بزنه دوباره شروع کردم انگشت کردنش! چیزی نمیکفت.. عجب کون نرمی داشت!فقط با دستما باسنشو اینو و اونور میکردم بعد بی خیال شدم رفتم حموم که یدفعه عمه ام درو باز کرد گفت چرا اینقدر کشش میدای؟ پگاه گفت خب دارم مسواک میزنم...عمه:زود باش! اون شب تموم شد ولی بدجوری رفته بودم تو کفش با خودم گفتم دوبار باید بکشونمش رختکن صبح که بیدا شدیم صبحانه بخویم اون صبحانه نخورد فقط داشت فکر میکرد منم اون وسط داشتم واسه فامیلامون با صدای بلند کس شعر میگفتم!میگفت آدم باید چندتا زن بگیره و از این کسشرا اونا هم میخندیدن مخصوصا پدر دختره=)) بعد صبحانه بهش گفتم امشب باید بیایی هااااااااااااااااااااا گفت دیگه هیچ وقت همچین غلطی نمیکنم یه خورده هم کمتر فیلم نگاه کن! شب که شد لباسامو با خودم بردم رختکن بهش اس داد که بیا گفت نمیام! بهش اس دادم تو که دوست پسر به اسم سعید داشتی چرا اومدی سراغ من؟ گفت کدوم دوست پسر؟ گفتم سعید دیکه تازه شماره اش هم دارم بیا خودت ببین! یه دقیقه بعد دوباره با مسواکش اومد! اینبار شلوار کشی نداشت فوری بقلش کردم دست کردم تو شلوارش وسط کونشو میمالوندم وای که چا حالی داشت! سعی کردم شلوارشو دربیارم اما نزاشت کونشو میداد عقب میچسبوند به دیوار! سینه هاشو میمالوندم اون شب سوتین پوشیده بود! (برعکس شب قبل که شلواش کشی داشت و سوتین نداشت -امشب شلوارش کشی نبود ولی سوتین داشت) خلاصه اینکه هی میگفت نکن نکن منم باهاش ور میرفتم آخر عصابم بهم ریخت گفتم باشه برو!اصلا نمی خوام! سریع رفت سراغ مسواک زدنش منم رفتم حموم سعی کردم جق بزنم ولی حس و حالش نبود که صدای در حموم شنیدم 3بار گفتم کیه؟ آخرش در رو باز کردم پگاه بود داشت کیرمو نگاه میکرد و لب خند میزد .... شماره سعید رو بهم ندادی! منم فوری برگردندمش شلوارشو کشیدم پایین حالت سگی! شصتمو بردم دم سوراخ کنش میمالوندم بعد رفتم سراغ کسش ! گفت بدنم داغ شده برگردندمش کیرمو آوردم جلوش که بخوره نمیخورد ! گفتم بخوره کیرمو کردم تو دهنش هی زر میزد وسط خوشم نمیاد خوشم نمیاد!منم گفتم هیس حرف نزن بخور بعد چند ثانیه درآورد گفت بدم میاد برگردوندمش دوباره:Dکیرمو میمالوندم به کونش سعی کردم بکنش توش ولی نمیشد باز زر زد کمتر فیلم نگاه کن انگشت کردم تو کونش گفت اوووه کونشو داد جلو گفتم نده جلو دوباره کردم توش کیرمو گزاشتم لاپاش با زحمت عقب جلو کردم داشت آبم میومد که ریخت رو سوراخ کونش سریع از تو رختکن آوردمش تو حمومش کونشو با آب شست !من که دست هم بهش نزدم گفت خودت بشور!!! بعد نوکم سینه هاشو با لبم میمکیدم یه بار دیگه انگشتش کردم فرستادمش بیرون بعد حموم اومد بیرون رفتم تو اتاقم دیدم پسر عمم داره با کامپیوتر GTAبازی میکنه گفتم تو دهنو این بازیو گاییدی بریم بیرون؟گفت این وقت شب؟ گفتم الان عید بیرون همه دارن عشق حال میکنن اینجا شمال نه تهران! سوییچ ماشین باباش دست اون یکی پسرعم ام بود خلاصه رفتیم تا ساعت 6کس چرخ زدیم لامبورگینی خوردیم(نوشابه انرژی زا) اومدیم خونه خوابیدیم که صبح یکی از عمه هام گفت ما دیگه میریم و فلان چون جاده ها شلوغه میشه اینحرفا خلاصه اونا جمع کردن رفتن من اصلا برای خداحافظی هم نرفتم خودمو زدم به خواب! اون یکی عمه ام هم شب رفتن با پسر عمه هام! چند روز بعد عمه ام زنگ خونمون هر چی از دهنش اومد به ما گفتم مثل اینکه پگاه احمق داستان رو براش تعریف کرده الان چند وقتیه که دعوای خوانوادگی داریم البته کسی بویی نبرده که من کردمش!اونم فقط زن زد فحش داد کون لقش! پایان زن عمو پریسا این داستان تقریبا سه سال پیش اتفاق افتاد و کاملا واقعیست؛زمانیکه من بیست و یک ساله و دانشجوی ترم دوم رشته مکانیک بودم... خونه عموم با خونه ما پنج خونه فاصله داشت وهمیشه یا ما خونه عموم بودیم یا اونا خونه ما .عموم صبح که میرفت سرکار شب برمیگشت و پسرعموم هم هفت سالش بود و تازه رفته بود کلاس اول. عموم آدم نسبتا خشکیه و رابطش از همون اولش با زن عموم خیلی رابطه عاطفی زن وشوهری نبودو بعضی وقتا کارشون به دعوا و کتک کاری میرسید. منم از همون نوجوونی تو کف زن عموپریسا بودم،انصافأ با یه هیکل بسته مثل برف با پستونای گنده و شکم سکسی منو دیوونه کرده بود؛واقعا حیف یه همچین تیکه نازی که افتاده بود زیردست عموم وقدرشو نمی دونست. البته خودشم فهمیده بود که نگاش میکنم و همیشه از کوچیکترین فرصتی که گیر میومد یه دل سیر نگاش میکردم و کیرم بلند میشد و حشری میشدم؛همیشه آرزوم این بود که فقط واسه یه بارهم که شده با زن عموپریسا حال کنم واون پستونای مثل ژلشو سیر بخورم وکیرمو تا ته بکنم تو کس سفیدش و بالاخره به آرزوم رسیدم و کردم.....یه بار پدرومادرم قرار شد واسه یه هفته برن شهرستان خونه دوست پدرم و من به خاطر دانشگاه نتونستم برم و موندم خونه.روز اول که رفتن کلاس نداشتمو تو خونه بودم؛دوسه ساعتی به ظهر مونده بود که شهاب(پسر عموم)اومد سراغمو خواست که ناهار برم خونشون.مقداری درس داشتم،درسم تموم شد وظهر که شد،پیش خودم گفتم:بعدازاینکه شهاب بره مدرسه کسی تو خونشون نیست و شاید من بتونم به آرزوی چند سالم برسم،واسه همین یه دونه قرص سفت کننده کمر خوردمو یه کم اسپری سر کننده زدم به کیرم و رفتم خونه عموم؛شهاب ناهار خورده بود و زن عموم که یه تاپ و شلوار صورتی چسبون پوشیده بود جوریکه همه هیکل ناز وسکسیشو انداخته بود بیرون وشهوت برانگیز بود،داشت شهاب رو آماده میکرد که بفرستش مدرسه؛بعد از اینکه شهاب رفت من و زن عموپریسا تنها موندیم تو خونه وبهترین فرصت بود که به آرزوم برسم. بعدازاینکه ناهار خوردیم؛ظرفها رو که کمکش بردم تو آشپزخونه خواستم از پشت بگیرمش،ترسیدم اومدم عقب و رفتم نشتم تو پذیرایی.بعدازچند دقیقه وقتیکه داشتم به حال کردن با زن عموپریسا فکر میکردم؛با یه سینی چای اومد جلوم؛وقتی خم شد پستوناش آویزون شد و نصف پستوناش معلوم بود؛واقعا سفیدی پستوناش دیوونم کرده بود.چای رو که ورداشتم،اومد نشست کنارم روی مبل و شروع کرد به صحبت کردن:ناقلا تو هم دیگه بزرگ شدی و موقشه که یه جفت داشته باشی ولی حواست باشه که جفتت مثل عموت خشک و بی احساس نباشه ومثل من کمبود عاطفه داشته باشی...منم تو جوابش گفتم:البته من مثل عموم نیستم ولی حالا که کسی پیدا نشده بیاد پیش من بخوابه؛اینو که گفتم اول یه کم جا خورد بعد خیلی آروم بهم نزدیکتر شد جوریکه رونش چسبیده بود بهم و گرماشو حس میکردم؛با یه حالت خاصی بهم گفت:دوست داری یه نفر بیاد پیشت بخوابه؟از لحنش میشد فهمید که اونم حشری شده و دوست داره یکی باهاش حال کنه؛منم که حالا یه کم روم باز شده بود،گفتم:چرا دوست ندارم؟مگه ما دل نداریم؟اینو گفتمو دستمو خیلی آروم گذاشتم روی رونش؛تا این کار منو دید گفت:ای ناکس حدسم درست بود،توخیلی وقته منو دید میزنی ولی منم بدم نمیاد یه حالی کرده باشیم،این عموت که اصلا احساس نداره!!!منم که فرصت رو مناسب میدیدم،بهش گفتم:اگه بدونی چقدر دوستت دارم ومنتظر این لحظه بودم وبعد.......لبامو گذاشتم روی لباش و با دستام شروع کردم از رو لباس با پستوناش که یه عمر بود تو کفشون بودم بازی کردن؛وای که چه پستونایی داشت از نرمی مثل بادکنکی بودن که توشو پر آب کنی.بعداز پستوناش،دستمو بردم لای پاهاشو یه کم روناشو مالیدم ودستمو از رو شلوار بردم رو کسش که درست اندازه کف دستم بود؛بعداز یه کم مالیدن کسش،دست بردمو تاپشو درآوردم، که دستمو گرفت و گفت:دیگه بقیشو بریم تو اتاق خواب و رو تخت بخوابیم؛منم بغلش کردمو بردمش تو اتاق و انداختمش رو تخت؛تاپشو درآوردم؛یه کرست سفید با گلای ریز قرمز که نصف پستوناش توش معلوم بود،پوشیده بود؛واقعا که چه بدن سفید و سکسی داشت؛شکمش بدجوری مجذوبم کرده بود،لبامو گذاشتم رو لبشو شروع کردم لیسیدن شکمش،واقعا حسی داشتم که قابل وصف نیست. بعد از لیسیدن دستمو بردمو گیره کرستشو باز کردم وکرستشو درآوردم و شروع کردم به خوردن پستوناش؛وای که چه حالی میداد. بعد ازاینکه پستوناشو یه دل سیر لیسیدم، شلوارشو درآوردم،یه شورت تنگ دقیقا همرنگ کرستش پوشیده بود؛بهش گفتم:ست کردی؟ گفت:چون میدونستم امروز خبرایی هست،گفتم ست کنم تا تودل بروتر بشم،عموت که این چیزا سرش نمیشه؛منم ببهش گفتم:تو همینجوری هم ما رو دیوونه کردی؛اول یه دل سیر روناشو لیسیدم و باهاشون بازی کردم،بعد شورتشو درآوردم؛ وای که چه کون توپر وکس سفیدی داشت؛دستمو بردم اول کسشو مالیدم بعد سرمو بردم لای پاشو شروع کردم به خوردن کسش؛تا زبونمو کردم تو کسش یه آه کوچیک زد وگفت:خیلی حال میده،واقعا تا حالا همچین سکسی نداشتم؛بهش گفتم: تازه اولشه و سیر کسشو لیسیدم.بعد از کس لیسی بلند شد ودستشو برد و شلوارمو درآورد؛از رو شورت کیرمو میخورد؛بعد شورتمو درآورد وشروع کرد به لیسیدن کیرم؛وای که چه حالی میداد. آنچنان واسم ساک میزد که انگار تو کل عمرش کیر ندیده بود.بعداز چند دقیقه ساک زدن،دراز کشیدم رو تخت و بهش گفتم:بر عکس بخواب رو من وتو واسه من ساک بزن ومن کون تو رو لیس میزنم؛گفت:ناکس چه چیزایی بلدی؟بهش گفتم:حالا بخواب،کجاشو دیدی....ولی عجب کونی داشت؛یه کون تپل سفید که ژله رو تو نرمی از رو برده بود؛بعداز لیسیدن هر دوتامون حالا وقت کار اصلی بود. درازش کردم رو تخت و پاهاشو باز کردم و آروم کیرمو گذاشتم در کسش وکم کم کیرمو فرستادم تو. اون لحظه عجب حالی داشتم؛باورم نمیشد که دارم زن عموپریسا میکنم؛اولین تلمبه رو که زدم، صداش دراومد و شروع کرد به آخو اوخ کردن؛اول یواش تلمبه میزدم بعد تندترش کردم و اونم بیشتر داد میزد.بعد از کس کردن بلند شد و رو چهاردست وپا افتاد وگفت:تا حالا از عقب به عموت هم ندادم ولی تو با عموت فرق میکنی؛منم تا دیدم فرصت مناسبه،کیرمو گذاشتم در کونشو آروم سرشو کردم تو کونش؛اولش تنگ بود وصداش دراومد وگفت:خیلی درد داره،الان جر میخورم.کیزمو درآوردمو رفت تو کشو میزش یه کرم آورد و مالید به کیرم،منم از کرم مالیدم در کونش وهفت هشت تا ضربه شلاقی زدم به دو لوپ کونش و دوباره شروع کردیم؛من تلمبه میزدمو اون داد میزدو میگفت:آآآآآخ جووووون بکن،جرم بده،سکس با تو چه حالی میده،بزن،محکمتر. بهش میگفتم:نمیدونی من چه حالی میکنم ولی واقعا کردن یه همچین تیکه نازی که یه عمر تو کفش بودم عجب حالی میداد؛بعد ازاینکه مفصل کردمش،نشستم رو سینشو کیرمو کردم لای پستوناشو شروع کردم به عقب جلو کردن،پستوناش خیلی نرم بون و واقعا حال میداد؛بعد از چند دقیقه بلند شد وشروع کرد برام ساک زدن،کیرمو تا میکرد تو دهنش؛آبم داشت میمومد که درازش کردم و همه آبمو ریختم رو پستوناش؛آبمو میمالید رو بدنشو حال میکرد......بعداز تموم شدن سکس دو نفری رفتیم دوش گرفتیم؛تو حموم هم یه بار بدنشو کامل کف مالیدمو کردمش که اونهم خیلی حال داد.بعد از اون تو اون یه هفته دو بار دیگه هم با هم سکس داشتیم. تا امروز که سه سال از اون ماجرا میگذره منو زن عموپریسا تقریبا ماهی یه بار اگه شرایط جور بشه با هم سکس میکنیم؛حالا من بزرگتر شدمو زن عموم که دیگه یه جورایی زنمه وشاید در آینده بشه،جا افتاده تر؛الان هم که این داستان رو نوشتم،یک روز از آخرین سکس منو زن عموپریسا میگذره...پایان معـــــــــشوق کیــمیا من کیمیا هستم 23 ساله دانشجو....خاطره یی که میخوام براتون بنویسم مربوط ب دوسال پیشه.من تک دختر خانواده هستم.ی خانواده سرشناس و تحصیل کرده.تو یکی از شهرهای شمال کشور زندگی میکنم.تا دو سال پیش درگیر هیچ رابطه یی نبودم سرم تو لاک خودم بود تا 21 سالگی با پسری دوس نشده بودم دوستام سر به سرم میذاشتنو میگفتن تو مریضی حتما با یکی از استادای روانپزشکمون راجع ب خودت حرف بزن...و همه بیخبر از منو حسو حالم.من عاشق بودم عاشق پسری ک 16 سال از من بزرگتر بود.سیاوش فامیل شوهرعمه م بود.تو بیشتر مراسما میدیدمش.ی پسر قد بلند با چشمای عسلی ولبو بینی خوشگل.کلا خانوادگی خوشگل بودن..منم مورد توجه همه بودم.168قدمه 65 وزنمه..پوستم برعکس پدرو مادر بورم گندمی یکدسته.ب قول همه بانمکم.خلاصه تو اخرین مراسمی ک سیاوشو دیدم تولد دختر عمه م بود سعی میکردم زیاد نگاش نکنم اونم بیخبر از حسی ک بهش دارم مدام سرب سرم میذاشت و بیشتر خرابم میکرد از دختر عمه م شنیده بودم ک اونم دوستم داره ولی ب خاطر فاصله سنی ب خوش این اجازه رو نمیده ک پاپیش بذاره .دوهفته بعد مراسم ب خودم جرات دادمو با کمک دختر عمه م ک سنگ صبورم بود باش تماس گرفتم تموم بدنم گوش شده بود تا صداشو بشنوم جواب داد گفتم سلام.صدامو نشناخت سرد سلام کردو گفت بفرمایید گفم سیاوش من....ترسیدمو قطع کردم ن اینکه دختر ترسویی باشم اتفاقا خیلی شیطونو رودارم ولی ب خاطر کوچیکی محیط و موقعییت پدرم همیشه اسه میرفتمو میومدم...اونم تماس نگرفت.چندروز عذاب کشیدم تو خونه بداخلاق شده بودم شبا گریه میکردم دختر عمه م ک حالمو اینطوری دید نشستو کلی بام حرفید..ک بدبخت تا کی میخوای خودتو عذاب بدی و از این حرفا...شب دوباره ز زدیم ب گوشد سیاوش دیر جواب داد...بازم سرد بود گفت خانوم محترم لطف کنید مزاحم نشید..گفم من کیمیام..مکث کرد بعد انگار چیزی یادش اومده باشه شروع ب احوال پرسی کردو خبر بابایینارو گرف گفت پی شد شما اینطرفا...گفم سیاوش من دیگه نمیتونم حسمو مخفی کنم بدون تو ...هنوز جمله م تموم نشده بود ک گفت کیمیا نکن اینکارو من الان قطع میکنم انگار ک چیزی نشده باشه؟و این کارو کرد.مهسا دختر عمه م کنارم بود بی اختیار سرمو گذاشتم رو پاهاشو گریه کردم انگار دنیا برام تموم شده جسمم برام سنگینی میکرد ... روزها گذشتو من ثابت موندم تو همون روز تو همون چندتا مکالمه..تو مراسما یا دوره ها شرکت نمیکردم ک باش روبرو نشم .یه شب تازه چشام گرم شده بود ک صدای زنگ اس ام اس بیدارم کرد نگاه کردم شماره ناشناس بود نوشته بود کیمیا من از وقتی ک بدنیا اومدی راه رفتی ب حرف اومدی دوستت داشتم.جواب دادم شما..اس اومد سیاوش...تموم بدنم داغ شد قلبم تند میزد..ی اس دیگه 2تا 6تا پشت هم اس میداد با تعجب میخوندم یعنی تو تموم این سالا اونم دوسم داشته...دوستی منو سیاوش شروع شد.3 روز بعدش اولین قرارمون بود...ب بهونه ارایشگاه زدم بیرون ماشینو جلو ارایشگاه گذاشتم وبا دلشوره سوار ماشین سیاوش شدم...دستامو گرفت تو چشام نگاه کرد و اروم دستامو بوسید..توکل مسیر دستام تو دستش بود ب جای گرما دسام سرد سرد بود برعکس اون.بهترین جا برا دیده نشدن خونه خود سیاوش بود..سیاوش مهندس عمران بود ی مرد خود ساخته همه دوستش داشتن...تو خونه ش ک رفتیم من رو نزدیکترین کاناپه نشستم...سیاوش روبروم نشست از هر دری حرف زدیم گرم بود مانتومو در اوردم فهمید گرممه بلند شد کولرو روشن کرد ی تاپ تنم بود ک یقه ش هفت بودو بیشتر سینه م بیرون بود .اندامم ب خانواده مادریم رفته ب قول یکی از خاله هام خمره یی هستیم باسن بزرگ با سینه هایی متوسط ودستو پای کشیده.پاهامو انداخته بودم رو هم حین حرف زدن تکونشون میدادم ی کفش جلوباز پوشیده بودم و ی لاک جیغ زده بودم.چشمم ب سیاوش افتاد ک مدام ب پام نگاه میکنه گفتم نباید با کفش میومدم تو؟هول شد گفت ن ن لاکت خوشرنگه پاهاتو ک تکون میدی حواسم میره ب اون چند بارم میخ سینه هام شده بود... دوست داشتم بیشتر بش نزدیک شم کلا ب ی جنس مخالف نیاز داشتم وچکسی بهتر از کسی ک دوستش داری.ولی اون مراعات منو میکرد.ب بهونه نشون دادن عکسای موبایلم رفتم پیشش نشستم قلبم شروع کرد ب زدن نمیدونم از عشق بود یا گرمای تنش منو ب هوس اورده بود...بش گفتم قلبمو بیا گوش کن سرشو که گداشت رو سینه هام گرمای صورتش که بم خورد دیگه حرکاتم غیرارادی شد سرشو بین دستام گرفتمو گفتم سیاوش تنام نزار بیتو بودن برام سخته ی بوس کوچولو ب گردنم زد و من لبمو رولباش گذاشتم چقد قشنگ لبامو میخورد دستاشو دور کمرم حلقه کرده بودو منو ب خودش میچسبوند از رولباس با سینه هام ور میرفت سرمو عقب کشیدو ب چشام زل زد چشاش کشیده تر شده بود داشت قرمز میشد منو خوابوند رو مبل افتاد روم یکی از سینه هامو اورد بیرون وشروع کرد ب خوردن گاهی فقط با زبونش با نوک سینه هام بازی میکرد دردم اومد نمیتونستم جدا کنم اونو از خودم بلند شدم وسط حال ایستادمو با اخم نگاش کمردم اومد روبروم استاد قدش خیلی ازم بلندتر بود خوشو خم کرد دستاشو دورم حللقه کردو گف ببخشید دست خودم نیس ب خدا...دوباره شروع کردیم ب لب دادن بلنم کرد دوتا پاهامو دور کمرش قلاب کردم با کونم ور مدرفت همونطوری منو برد تو اتاق خوابش گداشت منو رو تخت وایستاد روبروم بلوزشو دراورد شلوارشو ک در میاورد لباشو غنچه کرد و بم میگف جون ک بیشتر تحریکم کرد پیش ی مرد 37ساله باتجربه من مسخ شده بودم..لباسمو در اورد گفم سیاوش من تاحالا رابطه یی نداشتم میترسم گفت ما ک قرار نی کاری کنیم فقط عشق بازی بعد ی چشمکی زدو گف با یه ذره شیطونی..لباشرولبام بود ک...و ک سفت شده بود و ب رونم میخورد حس کردم دوس داشتم بماله ب ک....م شورت پامون بود. .اااااا خ ک چ حالی میداد از صورتم رفت سراغ گوشم داشتم دیوونه میشدم چشامو بسته بودم و لذت میبردم.رف سراغ گردنم سینه هام شکمم رونم..انگشتای پام بدنو انقد خورده بود خیس خیس بود چرخید حالا من روش بودم نمددونستم چیکا کنم خجالتم میکشیدم ازش...منتظر من بود..کارایی ک کرد منم کردم دستاشو ب دو طرف لمبرای کونم گرفته بود و با فشار ک..مو ب ک...رش میمالوند .از خود بیخود شده بود اومد روم و از رو شرت ک...رشو میزد ب هم دوست داشتم منو بکنه ولی نشد صدای گوشیم میومد با بیمیلی کنار زدمشو رفم سراغ گوشی مامان بود گفت خالمینا اومدن زودتر بر.گفم باشه.اونماز پشت بغلم کرده بودو گوشمو میخورد...گف حتما باید بری؟؟؟گفم اره...روز خوبی بود منو تا جلو ارایشگاه برد داشتم پیاده میشدم دستامو گرفت گف ببخشید اگه اذیت شدی خیلی سعی کردم جلو خودمو بگیرمدوباره چشمک زد و گف جدا خیلی تحمل کردما... اگه دوس داشتین بقیه قرارامونم براتون مینویسم... پــــــایان خاطره اولین سکس با برادر شوهرم سلام. من مهتاب هستم 35 سالمه و متاهلخاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال 92 من شوهرم کارمند وزارت نفت شغلشم ماموریتیه هروقت میره ماموریت کمتر از یک هفته طول نمی کشه ما تو یه اپارتمان خانوادگی زندگی میکنیم که طبقه پایین مادر شوهرمه و من حتی با دوستانم به سختی رفت و آمد دارم چون مدام تحت نظرم.قضیه از اونجا شروع شد که شوهرم یک هفته بود ماموریت بود و به برادرش سپرده بود که مواظب ما باشه و از اونجایی که من خیلی دوسش دارم چون پسر با شخصیت و خود ساخته ایه ما با هم رابطه خیلی خوبی داریم. یه شب مادر شوهرم رفته بود خونه دخترش و ما تنها بودیم از اونجا که کامران ورزش حرفه ای میکنه (کشتی گیره) و هرشب باشگاه شب که امد بهش گفتم شام بیا بالا اومد و بعد از شام من بچه هارو خوابوندم خودم هم رفتم حمام بعد از نظافت کلی امدم بیرون همونجوری با حوله رو تخت دراز کشیدم رو تختی خنک بود و حس خوبی داشت همونجوری بدونی که بفهمم خوابم برد خواب میدیدم که یکی داره باهام بازی میکنه و باهام ور میره خیلی حس خوبی داشتم اصلا یه جورایی خیلی حس واقعی بود هی مرتب حسی که داشتم عمیق تر و واقعی تر میشد تا اینکه لایه چشامو وا کردم و دیدم یه نفره که رونامو گذاشته رویه شونه هاش و سرش وسط پاهایه منه و به شدت داره کسم رو میخوره از یه طرف داشت ازم اب میرفت و غرق لذت بودم از طرفی ترسیده بودم . بله اقا کامران من که خواب بودم ازجلو در رد میشه و میبینه من خوابم و حوله روم نیست و حسابی من و دید زده و به گفته یه خودش دل و زده به دریا و .... بقیشم که گفتم.من امدم خودمو جم و جور کنم که دیدم نمیشه گفتم خدایا چیکار کنم بدونه اینکه چشامو باز کنم اروم گفتم کامران بسه دیگه تمومش کن خواهش میکنم دیگه داری زیاده روی میکنی. که دیدم بدونه اینکه توجهی به من بکنه گفت ااااا بیدار شدی ببخشید تازه جاهای خوبش مونده قوربونت برم پاشد پاهامو گذاشت رو شونه های عضلانیش دیدم کیرش دستشه و داره میماله عجب چیزی بود اااوووه ه ه تودسته خودش به زورجا میشد از طرفی خیلی حشری بودم واز طرفی میترسیدم نمی دونم از چی و لی میترسیدم دسمو گذاشتم رو کسم گفتم نه ترو خدا نه به خاطر فرشاد نه به خاطر بچه ها نه که گفت ببین مسخره نکن خودتو من که میکنمت پس بزار هم خودت حال کنی هم من قول میدم بت خوش بگذره تو همین حرفا بودیم که دسامو گرفت برد بالا سرم شونه هاشم به سمت سرم متمایل کرد کیرش افتاد رو کسم یه خرده فشار داد دیگه شل شدم ابروم رفت توهم بی اختیار گفتم ااااه ه ه که گل از گلش شکفت دستامو ول کرد سر کیرشو کشید لایه کسم حسابی خیس بود ولی تاحالا کیر به اون گندگی ندیده بودم سرش جدا" بزورگ وارد کسم شد که به گفته یه خودش تا داشت میرفت توش چشام گرد شد یه جیغ کوچیک زدم لبامو گاز گرفتم و دستم بی اختیار گذاشتم رو شیکمش گفت خیلخوب خیلخوب هول نکن قوربونه کس تنگت برم یواش یواش تا یخورده یه آخرش مونده جا کرد و شرو کرد من چشامو بسته بودم اون میکرد با تمام وجودم کیرشو تو کسم حس میکردم یواش یواش شدت رفت بالاتر و من بی اختیار جیغ میزدم که یهو سرمو فشار داد تو متکا گفت بچه ها بیدار میشن حالتو عوض کردیم رو شیکم خوابیدم یه متکه گذاشت زیره شیکمم پاهامو واکردم ون نشست لایه پاهام و کیره شو تا ته جاکرد تو کسم وای الان که دارم تعریف میکنم خیس میشم چه کرد تو او حالت باهام بعد که جا کرد همشو گفت پاتو ببند بعد زانوهاشو انداخت دو طرفه پاهای بهم چسبیدم و بعد طوفان شروع شد به طرز فجیعی میکرد کسمو هر ضربه ای که می زد میخرد به لوپای کونم و اونم میزد روشونو چنگ میزد جاش قرمز شده بود و من سرم زیره متکا جیغ میزدم دوباره روم دراز کشید سینه هامو چنگ میزدو ارومو عمیق بالا پایین میکرد دیدم ضربه ها محکم تر شده گفتم داره ابت میاد بریز توش چون من ( آ یو دی ) گذاشتم و اونم تمامشو خالی کرد توش افتاد روم رو تخت من خوابید . صبح ساعت 5/6 هم دو باره با خوردن کسم بیدارم کرد و دوباره هات تر از دیشب سکس کردیم از اون موقع تا امروزم هر وقت شوهرم نیست میاد جای خالیشو پر میکنه امید وارم خوشتون امده باشهپایان علیرضا و لیدا همسره من یه دختر عمه داره که اسمش لیداست و حدود 40 سال داره و مجرده . یه دختر یا چه جوری بگم یه زن جا افتاده و تو پر که یه قیافه معمولی داره و خیلی لفظ قلم صحبت میکنه (البته جلوی مردا).البته از روز اولی که رفتم تو این خونواده .سینه هاش بدجوری چشمو گرفت . خلاصه زیاد تو فکرش نبودم . چون همونجری که خاطره قبلیم گفتم دختر تو فامیلو و اطراف زیاد داشتیم و دو رو برم شلوغ بود. ماجرا از اونجا شروع شد که یه دفعه خونه پدر خانمم . همه فامیل دعوت بودن و خیلی هم خوش میگذشت ومنم هی با خواهر خانمم(قربونش برم) شوخی میکردمو میخندیدم . بعد از شام موقعی که خانمها تو اتاق بودن و چندتاشونم داشتن ظرفای شامو میشستن،منم خسته روی یه کاناپه نشسته بودم و به صحبتها گوش میکردم که لیدا از تو آشپزخونه با یه سینی پای اومد به همه تعارف کرد و منم چون یه مقدار دورتر از بقیه نشسته بودم ،سمت من آخر از همه اومد و چون یه پیراهن یقه باز پوشیده بود وقتی خواستم چایو بردارم ،حواسم و چشام فقط به دوتا سینه هاش بود و اصلا چایو نگاه نمیکردم که یه دفعه لیدا گفت حواست کجاست ، حالا وقت هست ، چاییو بردار . دیگه تا آخر شب و موقع رفتن حواسم به حرفش بود و موقع خداحافظیم ،گفت به منو خانمم گفت بازم ببینیمتون و تشریف بیارین منزل ما . خلاصه من یه دو سه روزی تو فکرش بودم و کم کم دیگه از یادم رفت ،تا اینکه حدود 5،6 ماه بعد برای مراسم سال دایی خانمم رفتیم شمال و پاییز بود و هوا هم خیلی خوب بود ، ما طبق روال همیشه رفتیم خونه پدربزرگ خانمم و وسایلمونو اونجا میذاشتیم ، و برای مراسم سال همه رفتیم خونه دایی خانمم ، که زیاد فاصله نبود تا اونجا ، وقتی رفتیم داخل ،همه فامیل اونجا بودن و با همه سلام واحوال پرسی کردم و اتفاقا لیدا هم مرخصی گرفته بود و واسه دو سه روز رو اومده بود اونجا و من با دیدین اون کلی خوشحال شدم ، ولی به روی خودم نیاوردم . اونشب مراسم برگذار شد و شبشم رفتم خونه پدربزرگ خوابدیم ، منو خانمم تو اتاق کوچیکه خوابیدیم و بقیه توی اتاق بزرگه خوابیدنو و اونشب یه برنامه سکس حسابی هم با خانمم برگذار کردیمو و چون شمال بود و هوا خنک خیلی لذت بردم و به خانمم گفتم صبح منو بیدار نکن میخوام بخوابمو ، تا صبح یه خواب راحت انجام دادم .صبح که بلند شدم ساعت 11 بود . چون میخواستم بخوابم خانمم رفته بود خونه داییش و به منم زنگ نزده بود تا بخوابم که شب بتونم رانندگی کنم . رفتم که یه دوش بگیرم که دیدم یه نفر تو حمومه ، فکر کردم پدربزرگه و درزدم و گفتم پدربزرگ چیزی نمیخوای ، کی میای بیرون ، که یه دفعه دیدم لیدا در رو باز کرد و گفت منم ، همه خونه دایی اینا هستم ، الان میام بیرون ،بعد تو بیا. من یه مقدار خجالت کشیدم و گفتم ببخشید و رفتم تو اتاق تا اون بیاد .تو اتاق همش توفکر اون بدن سفیدش بودم که وقتی از پشت در داشت صحبت میکرد ، شوناهش بیرون بودو اونا رو میدیدم ، تو این فکرا بودم که یه دفعه دیدم لیدا با حوله اومد تو اتاق و گفت میتنی بری و کیر منم که همش تو فکر لیدا بود شده بود 2متر(البته 18 سانتیمتره) داشت شلوارمو جر میداد ، منم از جام پا شدم که برم حموم ، چشم لیدا به کیر شق کرده من افتاد و گفت مثل اینکه دیشب کاملا خسته نشدی خدا به داد دختر داییم(رنم) رسید و منم با پررویی گفتم که من هیچ وقت خسته نیستم و لیدا هم که شهوت و حشر از چشمش میبارید ،کم نیاورد و گفت ثابت کن و منم باز خودموزدم به نشنیدن و وقتی اومدم از کنارش رد شدم بوی شامپوش اونقدر خوب و حشری کننده بود که ناخودآگاه دستمو انداختم دور کمرش و از پشت بغلش کردمو واونم سریع کیر منو گرفتو و شروع کردیم به لب گرفتن دیگه آه واوه هردمون رفته بالا و فقط من میترسدیم که خانمم بیاد و اون گفت که همه رفتن سره خاک و خیالم راحت شد و من بند حولشو شل کردمولیدا لخت لخت جلوم بودو اونم داشت لباسمو در میاورد و سریع همه لباسامو در آورد و شروع کرد به ساک زدن و من با موهاش بازی میکردم و آه و اوهمم رفته بود بالا ولذت میبردم و بعد درازشکردم تو رختخوابو شروع کردم به خوردن بدنش و از سینه هاش شروع کردم و هی قربون صدقم میرفتو میگفت دوستت دارم ، عاشقتم ، 3 ساله تو کفتم و کیر میخوام و کیرکلفته تو رو و وصفشو از زنم شنیده بود و منم رفتم سراغ کسشو شروع کردم به خوردن کس بی مو تازه شسته شدش و اون هی داد میزد و هیچی حالیمون نبود و گفت زود باش جرم بده که گفتم مگه بازه ، که گفت مگه میشه بعد از 40 شسال کیر ندیده باشه و منم با این حرف قدرتم 2 برابر شد و بلندش کردمو دستشو گذاشتم رو طاقچه و شروع کردم به مالیدم کیرم به کسش و هی بازی کردمو و یهدفعه تمام کیرمو کردم تو کسش که دیگه خیس خیس بود و سینه هاشم گرفتمو براش میمالیدم و آروم تلمبه میزدم و سرو صدامون کل خونرو برداشته بود و تو اوج لذت بودیم و هر کیم میومد تو ،هیچکدوممون متوجه نمیشدیم ، منم تلمبه زدنمو تند کردمو با تلمبه زدن من موهای خیس لیدا میخورد به صورتمو وحشر منو بالاتر میبرد و ضربه هام تتندتر میشد و لیدا هم بیشتر لذت میبرد و گفت تمومش نکنی ،یه حالی به کونمم باید بدی و منم سریع کیرمو درآوردمو و لیدا رو برگردوندمو و گذاشتم لای سینه هاش که عاشق این کار بودمو و اونم سینه هاشو به هم فشار میداد ومن تلمبه میزدم دیگه داشت آبم میومد و گفتم آماده از کون بکنمت و اونم با یه جووووووووون گفتن حشری کننده اعلام آمادگی کردو و رفتم از تو ساک یه کرم آوردمو و کیره خودمو و سوراخ کونشو چرب کردمو و کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونشو و آروم سر کیرمو فشار دادم تو یه آخی کشید و گفت در بیار ، سوختم ، فکرنمیکردم مال تو آنقدر درد داشته باشه ، با بقیه فرق میکنه و این حرفش باعث شد تا تهکردم تو کونش و محکم گرفتمش و سینه هاشو فشار میدادم ،با این حرکت یه جیغی زد که تمام فامیل از سر خاک صدایه جیغشو شنیدن و من جلوی دهنشو گرفتم و یه چند ثانیه بدون حرکت موندم تا دردش آروم بشه و وقتی واسش عادی شد آروم تلمبه زدم و اونم هی با صدای آروم میگفت جوووون ، سوختم ، جرم بده ، من تلمبه زدنمو هی تند میکردم و هردمون صدامون رو هوا بود و برگشتم ساعتو نگاه کنم دیدم نیم ساعت بیشتر شده دارم لیدا رو میکنم و هنوز خبری از آب نیستو خودم تعجب کرده بودم و که یه دفعه لیدا گفت آبتو توکونم نریزی میخوام و منم هی تند زدم و دیگه آبم داشت فوران میکرد که درآوردمو لیدا برگشت و کیمو کرد تو دهنشو تمام آبموتا اخر خورد ،افتادیم تو بغل هم و داشتییم استراحت میکردیم که احساس کردیم صدای دراومد سریع من رفتم تو حمومو و لیدا هم در آتاقو بست و لباس پوشید و رفت خونه دایی و منم دوش گرفتمو و یه 1ساعت خوابیدمو و بعد رفتم اونجا . خیلی میخواستم بدونم کی بود که اومده ،ولی بعد من وهم لیدا فهمیدیم که خیالاتی شدیم . شب ساعت 11 بود که میخواستیم بریم تهران که یه دفعه پدرخانمم تصمیم گرفت که یه چند روزی بمونه و به همین بهانه زنمم میگفت بمونیم ، ولی چون من کارداشتم باید حتما میرفتم و قرار شد تنها برم و که یه دفعه زنم اومد گفت ، اشکال نداره لیداهم با تو بیاد ، چون مرخصیش تموم شده که منم برای اینکه مثلا خوابم نگیره توراه قبول کردم و باهم راه افتادیم و موقع خداحافظی خواهر خانمم به من گفت خوش بگذره ، که منظورشو نگرفتم و بعد منو لیدا راه افتادیم رفتیم و توراه هم کلی با هم عشقو حال کردیم و 2 بار زدیم کنار که یه بار یه ساک مشتی زد و یه بارم تو ماشین کردمشو و اینبار آبمو ریختم تو کسش و وقتی رسیدیم تهران ، اومد خونمون و صبح که از خواب بلند شدیم و خواستیم بریم سرکار تو حموم یه سکس قشنگ زیر دوش داشتیم و سر حال رفتیم سر کار و اون چند روز که خانمم نبود روزی دو بار میکردمشو و الانم چند وقت یه بار یه حال اساسی به هم میدیم ، بعدا فهمیدیم که اون روز که در صدا خورد ،خواهر خانومم (مرجان) اومده بود دوربینشو برداره که متوجه ما شد وچون قبلا با لیدا شرط بسته بود که تو تا حالا رابطه نداشتی با کسی و لیدا گفته بود نه ، برای اینکه شرطو ببره ، از ما فیلمم گرفته بود و بعدا به لیدا نشون داده بود و لیدا ازش خواسته بود به زنم نشون نده ، خواهرخانومم هم قول داده بود که نشون نده و یعدا با لیدا نقشه کشیدیم که خواهر خانوممو بکنم ، که ماجرای سکس با اونم بعدا براتون مینویسم . امیدوارم که راضی باشین . پایان سکس با خواهر زن زیبام سلام من اسمم وحید و 25 سالمه .من بعد از آمدن از خدمت با دختری آشنا شدم که در یک خانواده پر جمعیت متولد شده بود.4 خواهر و 2 برادر داره .ما تازه ازدواج کرده بودیم و یک خونه خیلی کوچیک گرفته بودیم که اتاق خواب نداشت .بعضی وقتها خواهر زنهام میومدند و چون منزلشون دور بود شب خونه ما می خوابیدند.من با یکی از خواهر زنهام خیلی دوست بودم و دوستش داشتم و دارم .از همه بیشتر اون می یومد خونمون . اون موقع 17 سالش بود.یک روز دیدم که با ناراحتی از خونشون قهر کرده و با لباسهاش اومده خونه ما که چند مدت بمونه .با برادرش دعواش شده بود و پدر بد اخلاقی هم دارند.خلاصه راحله خواهر زنم چند مدتی پیش ما مهمون بود و چون ما اتاق نداشتیم پیش هم می خوابیدیم .من و زنم شبها برای نزدیکی وقتی راحله می خوابید یواش بلند می شدیم و با هم حال می کردیم .ما فکر می کردیم که راحله اصلا هواسش نیست نگو اون خودش رو فقط به خواب می زده و همه کارهای ما رو میدیده . یک شب که خیلی نزدیکی من و زنم طولانی شد راحله هم که زیرزیرکی به کارهای ما نگاه می کرد خیلی شهوتی شده بود .دیدم یک دفعه انگشت دستم رو داره می کنه تو دهنش بدون اینکه زنم بفهمه منم انگشتم رو کردم تو دهنش با زبونش بازی می کردم .از شهوت راحله منم شهوتم چند برابر شده بود و دیگه روم هم باز شد.حال کردنم با زنم که تموم شد از شدت خستگی زنم خوابش برد و منم از فرصت سو استفاده کردم و وسط خوابیدم تا راحله رو دستمالی کنم.راحله که از خجالت خودش رو بخواب زده بود با ور رفتن من با لباش چشمهاش رو باز کردو نگاهم کرد . انگار بدش نیومده بود.منم یواش یواش لبام رو به لبهاش نزدیک کردم تا ازش لب بگیرم اما راحله نزاشت .یواش یواش دستم رو به نوک سینش رسوندم و نوک سینش رو می مالوندم و راحله خیلی حال می کرد . دستم رو بردم زیر لباسش رو ی سینه کوچولوش و از کرستش درآورد و با آب دهن خیسش کردم و می مالوندم .خیلی دیگه شهوتی شده بود .لبهام رو رسوندم روی نوک سینش تا بخورم و نوک زبونم رو بهش بزنم اما نمی زاشت .بالخره بزور این کار رو کردم و با زبون نوک سینهای کوچولوش را می مالوندم .کم کم دستم رو بردم روی نافش و کم کم کردم تو شلوارش که راحله ناراحت شد . اما با زور این کار رو کردم و دستم رو برم تو شورتش و لاله کسش رو می مالوندم اون هم برای اینکه خواهرش بیدار نشه نه جوم می خورد نه صداش در می یومد .10 دقیقه ای این کار رو کردم که یواش یواش دکمه شلورش رو باز کردم تا کسش رو ببینم .راحله از خجالت صورتش سرخ شده بود شلوارش رو باز کردم و شورتم رو کشیدم پایین .چشمم افتاد به کس کوچولوش دیگه خودمو نتونستم نگه دارم و حمله ور شدم سمتش و با زبون کسش رو می خوردم و راحله هم به اوج شهوت رسیده بود.اما می ترسیدم دستم رو بکنم تو کسش چون باکره بود.انگشتم رو با آب دهنم خیس کردم و یواش یواش کردم تو سوراخ کونش.خیلی تنگ بود و با مقاومت راحله روبرو می شدم چون خیلی تنگ بود و دردش می یومد . از همه بدتر اینکه نمی تونست آه و اوه کنه وصداش در بیاد.کم کم دو انگشتی کردم توسوراخش تا گشادتر بشه و من هم بتونم بکنم تو کونش.با هزار زحمت راضیش کردم که برگرده به پشت و قمبل کنه تا کیرم رو بزارم تو کونش.بالاخره راضی شد و منم کیرم رو درآورد و نوکش رو گذاشتم رو ی سوراخ کونش که خیلی تنگ بود.نوک کیرم رو می مالوندم لای لاله کوسش تا شهوت از درد کردنش جلوگیری کنه تا بتونم بکنمش.هر کاری کردم کیرم نرفت تو کونش .رفتم کمی کرم آوردم مالیدم دم سوراخ کونش و کمی هم روی کیرم و کم کم نوک کیرم رو فشار دادم توسوراخش که هنوز تا وسطاش نرفته بود از شدت درد راحله با زور بلند شد و نزاشت تا ته بره . دوباره با زور راضیش کردم و کیرم رو کم کم تا ته کردم تو کونش و یواش یواش تلمیه می زدم .اینقد ر دردش گرفته بود که داشت گریه می کرد. منم چون قبلش آبم رو ریخته بودم وقتی با زنم حال می کردم آبم نمی یومد .کیرم رو درآوردم تا کمی استراحت کنه و راحله آروم بشه .و منم تو این مدت دست از سرکوسش بر نمی داشتم و با نوک زبونم اون رو به اوج شهوت رسونده بودم . دوباره برگردوندمش و کیرم رو کردم تو کونش . طفلک کونش زخم شده بود و اینبار براش دردناکتر بود.اما با زور کردم تو و این بار محکمتر می کردمش و سینه اش رو با دستم محکم می مالیدم که درد کونش کمتر بشه .بالاخر ه بعد از چند دقیقه آبم اومدو ریختم توی کونش و گفتم سریع بلند شه و بره بشوره .اون شب راحله از شدت درد تا صبح نخوابید.اما صبح که بلند شدیم لبخندی به من زد و از خونمون رفتش . دیگه هر بار که فقیمه می یومد خونمون با هاش حال می کردم اما دیگه نگذاشت از کون بکنمش و فقط دوست داشت نوک سینه هاش رو بخورم و با زبون کسش رو بمالم .خیلی دوست داشت و منم برای اینکه ارضاء بشم کیرم رو می زاشتم لای سینه هاش و آبم رو می ریختم رو سینش .الان دیگه راحله شوهر کرده و منم یک سکس به یاد موندنی با هاش دارم و هر وقت همدیگرو می بینیم کلی‌ به یاد اونشب حال می‌کنیم... نوشته حمید فاطمه کون تکرار نشدنی در تاریخ دقیق نمیدونم علاقم به فاطمه از کجا شروع شد,ولی خوب یادمه از بچگی با خانوادشون رفت و آمد داشتیم. درست یادمه حداقل ماهی 2 بار میرفتیم خونه حج اکبر که بابای مریم هست حج اکبر رفیق بابام وشریکش بود با هم کامیون شریکی داشتن که بعدا از هم جدا شدن البته تو شراکت جدا شدن, اونا خانواده پر جمعیتی هستن 6 تا دختر ویه پسر کوچولو البته ثروتمند حج اکبر کلی کامیون داره اصلا این حرفا رو ول کن بریم سر اصل مطلب,یادمه کوچیک که بودیم وقتی میرفتیم خونه مریم اینا میرفتیم طبقه ی بالای خونشون بازی میکردیم البته شیطونی هم میکردیم مثلا دودول بازی و از این کارا که خودمون به هم میمالیدیم البته بچه بودیم ومن و مریم حدود 8 سالمون بود ودقیق نمیدونستسم شهوت چیه همینجوری یه چیزی یاد گرفته بودیم بعد از گذشت چند سال و جدایی پدر و مادرم من و مادرم از تهران برگشتیم شیراز شهر مادرم و تا چند سالی دیگه باهاشون در تماس نبودم تا اینکه دانشگاه قبول شدم تهران و بابام که دوباره ازدواج کرده بود یه سویت کوچیک تو تهران برام اجاره کرد. یه روز بابانم گفت میخوایم بریم باغ حج اکبر تو هم میای منم یه دفعه یادم افتاد به مریم که هنوز علاقه ی دوران بچگی رو بهش داشتن گفتم آره دلم برا حج اکبر تنگ شده!!!!! وقتی رفتیم باغ بعد از خوش و بش و...... یه دفعه به فاطمه گفتم عضو فیسبوکی گفت آره تو چطور؟میخوای ادم کنی؟ گفتم پ ن پ میخواستم ببینم اگه عضو قیسبوکی نصیحتت کنم که فیسبوک خوب نیست و..... بعد از کلی خوش وبش و مزه پرانی مهمانی تو باغ تموم شد که من از طریق فیسبوک باب دوستی رو با فاطمه باز کردم و مدت 1 ماه با هم تلفنی حرف میزدیم وچند باری هم رفتیم بیرون یه روز که داشتیم با هم اس بازی میکردیم ازم پرسید تا حالا دوست دختر داشتی منم گفتم آره 2 تا تو شیراز اونم گفت باهاشون سکس هم داشتی یه دفعه تمام بدنم گر گرفت گفتم چطور , گفت میخوام صداقتت رو بسنجم گفتم با اولی که نه ولی دومی که یک سال باهاش بودم الانم 6 ماهه ازش جدا شدم یه 5 یا 6 باری رابطه داشتیم بعد به من گفت میتونم بپرسم چرا تا حالا به من پیشنهاد ندادی؟ یک دفعه بدنم شروع کرد به گر گرفتن مجدد و احساس کردم حرارت بدنم رفته تو آسمون آخه اصلا باورم نمیشد همچین حرفی بزنه چون دختر بی حیایی نبود منم در اون حد خوشتیپ و خوش هیکل نبودم که یه دختر همچین حرفی بهم بزنه, منم بهش گفتم آخه گفتم شاید بدت بیاد عزیزم, تا 5 دقیقه جواب پیاممو نداد بهش گفتم چی شد گفت هیچی چیزی نشده , بهش پیام دادم عشقم اگه الان بهت این پیشنهاد روبدم قبول میکنی پیام داد دیگه پر رو نشو من همینجوری ازت سوال پرسیدم, منم دیگه ولش نکردم تا دیدم تنش میخاره رفتم رو مخش و راضیش کردم که دو روز بعد بیاد خونمون, عجب حسی بود تا دو روز از فکرش شق درد گرفتم آخه چندین ماه بود سکس نداشتم و کلی تو کف بودم روزی که میخواست بیاد قبلش رفتم دم خونه یکی از رفیقام یه قرص ازش گرفتم آخه میخواستم دفعه ی اول حسابی بهش حال بدم رفیقم گفت اینو بخوری به همین راحتی آبت نمیاد بهش گفتم خودم میدونم تو خفه شو !!!!!!!!!!,قرارمون ساعت 4 بعد از ظهر بود, رفتم دنبالش اوردمش خونه تو راه حتی یک کلمه هم حرف نزدیم وقتی اومدیم خونه بعد از ده دقیقه صحبت یه دفعه ازش لب گرفتم,پیش خودم فکر کردم شاید اولش یه کم ناز کنه مثل دوست دختر قبلیم ولی اونم شروع کرد به لب گرفتن وقتی لباسامون رو در اوردیم تازه فهمیدم عجب چیزی شده ومن چقدر از دنیا عقب بودم و رفته بودم با مهشید(دوست دختر قبلیم) وای عجب هیکلی قدش یه کم کوتاه بود ولی هیکلش قشنگ بود پایین تنه پر,باسن برجسته و بالا تنه لاغر وکمر باریک وسینه هاش متوسط و پوستش برخلاف مهشید یه دونه جوش هم نداشت وای یه دفعه که شلوارش رو در اورد پریدم طرفش و خوابوندمش شروع کردم گردنو سینه هاشو لیس زدن به شکمش که نزدیک میشدم تعداد نفسهاش بیشتر میشد کم کم رفتم سمت چوچولش و لیس زدن و خوردن تعداد نفساش فکر کنم 1000 تا در ثانیه شده بود!!!!!!!!! زیاد آه و اوه نمیکرد,فقط تعداد نفساش زیاد و سنگین شدن وقتی کیرمو گذاشتم رو کسش یه دفعه دستش رو گذاشت رو کسش گفت یه دفعه پردمو نزنی گفتم نه بابا فقط میمالمش روش یه کم که کیرمو مالیدم رو کیرش کم کم حشرم زد بالا انگار کیرم نیازداشت بره تو یه سوراخ من که دیدم انگار یه کم ارضا شده دیگه قید کس قشنگ وتپلش رو زده بودم بهش گفتم برگرد از پشت اول گفت نه ولی گفتم مسخره بازی در نیار آروم میکنم برگشت و به حالت چهاردست و پا قرار گرفت اول حواسم نبود کیرمو گذاشتم سر کونش و یه هو نصفشو حول دادم تو مقعدش!!!!!!!تا اومدم یه کم دیگه فشارش بدم یه دفعه خودش رو کشید کنار و گفت مگه حیوونی این جوری محکم میکنی منم تازه دوزاریم افتاد که اصلا نه کرمی زدم نه تفی نه انگشتی آخه محو هیکلش شده بودم یه کم تف زدم و آروم کردم توش بازم میخواست خودش رو بکشه کنار که این دفعه محکم با دو دستم شکمشو گرفتم و چند تا تلمه به زحمت زدن آخه خیلی تنگ بود انگار داشتم نخ رو سوزن میکردم هر چی میزدم نمیرفت به زحمت چند تا نلمبه زدم بعد خوابوندمش و نشستم رو کونش و نشسته کردم توش این بار سخت تر رفت توش چنان آهی کشید که فکر نکنم این آهو موقع زایمان هم بکشه بعد حسابی نشسته کردمش هی میگفت نیما تو رو خدا بسه دیگه داشت گریش میگرفت منم داشتم کم کم وحشی تر میشدم و فکر میکردم هر لحظه ممکنه آبم بیاد زیر پام دستو پا میزد و هی میگفت تو رو خدا پاشو یه کم برام عجیب بود آخه مهشید درسته ناز میکرد ولی این کولی بازیا رو در نمیورد کیرمو در اوردم گفتم پس بخورش تا آبم بیادگفت نه بهش گفتم ببین بر میگردم کونتو این بار جر میدم یه کم خندش گرفت و شروع کرد ساک زدن!!!!برعکس همه که اول ساک میزنن این آخر داشت میزد,به یه دقیقه نکشید که دیگه داشت آبم میومد بهش گفتم محکم سر کیرمو میک بزن که یه دفعه آبم اومد یه کمش ریخت تو دهنش ولی بقیش رو زمین البته با مهشید میریختم تو کونش ولی خیلی حال داد رابطه ی ما هنوز بعد 2 سال که الان 21 سالمه هنوز ادامه داره ولی الان دو هفته میشه که با هم قهریم البنه دوباره اشتی میکنیم آخه واقعا کونش در تاریخ تکرار نشدنیه!!!!!.امیدوارم با این نوشته ی طولانی که سکس من و فاطمه بود لذت برده باشین.... پایان زندایی عالیه سلام.من آرمین اسم مستعار30ساله ازاردبیل.این خاطره مربوط میشه به زمانیکه من دبیرستان میخوندم ومربوط میشه به زندایی عالیه که زنی تپل دارای 4 فرزند که البته هم دختر بزرگه وهم پسر بزرگه شو هم بااجازتون کردم.این عالیه خانم اونموقع که من 17 سال داشتم حدود 30 سال سن داشت زنی با قد 165،وزن 80 وسینه بسایز85 داشت خیلی خوشکل نبود ولی بدهم نبود ولی یجورایی سکسی بود.جریان از موقعی شروع شد که همسایه ما عروسی بود واین زندایی خانم هم اونجا دعوت داشتن بعد تمام شدن عروسی با مادرم اومد خونه ما که من با آژانس برسونم خونشون البته خونشون هم کسی نبود چون دایی جان ما یکی ازبچه هارو برده بود تهران برای دکتر وبقیه بچه ها هم که یکی 10 ساله ویکی دیگر4ساله خونه مادرشون بودن.مامانم خیلی اصرار کرد که بمونه خونه ما که شب تنها نباشه ائنم بخاطر اخلاق گند داییم که خونه خالی باشه واتفاقی بیفته دیگه زمین وزمانو بهم میچسبونه گفت که باید برم بابام گفت که تو اینجا بخواب من میرم خونه شما بخوابم.بازم قبول نکردبابام گفت که برو لباس بپوش برو بازنداییت بخواب فرداهم که مدرسمون نزدیک خونه اونا بود از اونجا برم مدرسه منم دیگه چاره ای جز قبول کردن نداشتم رفتم آماده شدم و وسایل مدرسه رو هم برداشتم وبا مارو رسوند خونه دایی البته اینم بگم من تک فرزندم.قدم 185،وزنم95وکیرم هم 20 سانت و هم کلفت بود واونموقع هم چون پرورش اندام هم کار میکردم اندام خوبی داشتموهم بخاطر تک فرزند بودن وهم مدیرکل بودن بابام عزیز دوردونه همه اونایی که باهامون نسبت داشتم بودم.خلاصه رسیدیم خونه و بابا برگشت و من و زندایی هم رفتیم توساعت حدود 12بود که زندایی برای من تو حال جا انداخت وخودش گفت که میرم حموم بدنم عرق کرده وبو میده.من دراز کشیدم و عالیه رفت حموم کم کم داشت خوابم میگرفت که زندایی منو صدا کرد که برم پشتشو کیسه و صابون بکشم اولش یکم من و من کردم ولی بعد رفتم تو وقتی رفتم تو پشت به من نشسته بود جز پشتش جیی از بدنش معلوم نبود گفت برای اینکه شلوارت خیس نشه درش بیار گفتم راحتم گفت که منکه پشتم به تو نمیتونم که ببینمت اگرم ببینمت که چیزی نمیشه من زندایی توام بعد یکم مکث گفت اگه ببینم هم که مشکلی نیست که این همه میترسی مگه میخوام بخورمش که ازمن مخفی میکنی.دیدم چاره ای نیست شلوارمو دراوردم وبا شرت رفتم توو شروع کردم به کیسه کشیدن وبعدش صابون کشیدن .موقع صابون کشیدن دیدم که دستاشو بالا میبره که زیر بغلشو هم صابون بکشم همش گفت اینجا اینجا که با این حرفش دستای منو بطرف سینه های بزرگش نزدیک میکرد ودیدم که داره وضیتم خراب میشه وکیرم بدجوری سیخ شده وسریع تمومش کردم و دستمو شستم ورفتم بیرون البته عالیه هی اصرار میکرد که بازم بشورمش وخودمم هم لخت شم واون واسه من صابون بکشه ولی نمیدونم چرا اینکارو کردم.رفتم سرجام که بخوابم ولی نشد فکر کارهای عالیه از سرم بیرون نمیرفت وهی بخودم لعنت میفرستادم که چرابیرون اومدم وخجالت کشیدم باخودم میگفتم که دیگه پرید.خره اون که میگفت بیا منو بکن چراخریت کردی وبرای دوباره رفتن به حموم هم خجالت میکشیدم.چشامو بسته بودمو توخیاله خودم باهاش حال میکردم وجق میزدم که حداقل این لا مذهبو بخوابونم.تازه آبم اومده بود که دیدم با یک حوله که فقط جلوی کس و کونشو گرفته بود منم زیر چشمی نگاش میکردموخودمو بخواب زده بودم ولی اون میدونست که با من چیکارکرده که تا نکنمش خوابم نمیبره واسه همین همش جلوی من اینورو اونور میرفت منم بعضی اوقات چشامو باز میکردم و نگاش میردم واز دیدن اون اندام تپلش بخصوص سینه های بزرگش میترکیدم وخودمو فحش میدادم واسه خاطر حموم.عالیه اومد درست جلوی من که یک آیینه بود حوله رو ازکمرش باز کردو اون کون بزرگشو خشک میکرد ویک لحظه پاشو گذاشت روی صندلی که بغل آیینه بود ویکم خودشو خم کرد وای خدا زیر اون پاهای گوشت آلود یک کس سفید تپل وگوشتی وبدون مو که معلوم بود همین الان که تو حموم بوده زده که برای من حال بده اونوقت من خرهم ازخجالت چشاموبسته بودم.یک شورت وکرست مشکی نسبتا توری تنش کرد واومد پیش من ولحاف روی منو کنار زدو اومد زیر لحاف وای دیگه داشتم دیونه میشدم بهتره بگم دیونم میکرد میخواست من شروع کنم ولی منم نمیدونم چرا خشکم زده بود نمی دونم ازتعجب بود یاترس ولی نمی دونم چی بود فقط قدرت دستمو گرفته بود که نتونم بهش دست بزنم بعد نیم ساعت هی اون جابجا میشد هم من .اون منتظر من بودو من منتظر اون.خلاصه این عالیه خانم جان ما فهمید که من خجالت میکشم وبااین وضیعت باید حالاحالا بیدارباشه ومنتظر من که یکدفعه دستشو مستقیم گذاشت رو کیر من البته قبل اون هی بهم دست میزد خودشوبغلم می انداخت.بعد گذاشتن دستش حدود30ثانیه بیحرکت بود ولی بعد اون دیدم که داره یواش یواش میماله یکم ازروی زیرشلواروشرت مالید ودستشوبرد زیر شرتو کیرسیخ منو بیرون آورد وصورتشو بهم نزدیک کردو زیرگوشم یواش گفت فدات شه زندایی میشه اینو امشب بدی به من چیزی نگفتم عالیه دوباره یه بوس از رولبم گرفت وگفت امشب میشه جای شوهر نداشتمو بگیری وقتی اینو شنیدم گفتم آخه چرا نداشته توکه شوهرداری.بایکم بغض گفت آخه میدونی گلم داییت فقط اسم مرد روشه وچیزی به اندازه انگشت وصتیم هم اندازه بزرگی وهم کلفتی شو میگفت البته یکم اغراق میکردازجلوش آویزونه وتوسکس چیزی حالیش نیست فقط موقعیکه هوس میکنه که البته هوس کردنش به 2یا3هفته هم میکشه البته اونموقع هم باعصبانیت میگه پاهاتو بازکن وخودش بادستش کیرشوراست میکنه وبایه تف میکنه توکسم ومثل خروس 30ثانیه ای خودش آبشو میریزه ومیگیره میخوابه ومن میمونمو این کس بادکردمکه یهوباهق هق زد زیر گریه که مگه من آدم نیستم هوس ندارم تاکی باید بعد سکس با داییت خودم خودمو ارضا کنم توهم که اینجوری ریدی به این شب ما . وقتی این حرفاروشنیدم والبته ازاخلاق گند داییم هم که همه باخبرن یه حس عجیبی بهم دست داد که تااون موقع میخواستم بخاطر هوسمو کیرم بکنمش ونمیتونستم ترس،خجالت،تعجب،حس اینکه زنداییمه،حس خیانت نمیذاشتن برم جلو ولی دیگه قضیه فرق کرده بود دیگه قضیه خودم نبودم چون جوری گریه میکرد که چی بگم.بایکم تردید ولرز دستمو گذاشتم رو سینش و کمی مکث کردم گفتم زندایی جونم من ازت خوشم میاد ومیخوام باهات باشم واون کاری که گفتی بکنم ولی خجالت میکشیدم حالا دیگه اشکاتو پاک کن من درخدمتم.اونم دستمو بوسیدودوباره خواست که گریشو ادامه بده گفتم اگه گریه کنی من میخوابم گفت نه نه وپاشد ورفت دست وصورتشو شست واومد وبرگشتنی لامپ آشپزخونه رو هم روشن کرد گفتم خاموشش کن گفت که نه میخوام ببینم اونی که ازم مخفی میکنی چه شکلیه.خواستم بگم آخه اجازه حرف زدن ندادو گفت که دیگه خجالت وبزار کنار درضمن من دیگه زنداییت نیستم من امشب زنتم فهمیدی منم بایک خنده وحرکت سر بهش گفتم که آره فهمیدم.اومد پتو رو که دوباره روی خودم انداخته بودم رو ازروم کشید وانداخت یه گوشه.گفت حالا من شروع کنم یا شروع میکنی گفتم اختیار دارین از2لحاظ شما باید شروع کنین اول اینکه خانمها مقدمن ودوم شما تجربتون تو این کار بیشتره ومن دفعه اولمه نمیدونم که باید چطوری شروع کنم(البته دروغ میگفتم من سکس و تو 7 سالگی از دختر همسایمون بنام طاهره یاد گرفته بودم وتا اون موقع خیلی سکس داشتم گفتم که هم وضیعت مالی مون خوب بود هم خونمون خلوت واطرافمونم همسایه فامیل همش دختر بودن با 4پسر هم که یکیش پسر خودش بود سکس کرده بودم ولی با زن نه یعنی از کس کسیو نکرده بودم البته بچه گی هام کرده بودم ولی قشنگ لذتشو نمیدونستم میدونین که چی میگم) عالیه گفت معلومه ازاین همه ترست که به زن دست نزدی پس توهم مثل من جقی هستی پس باید دامادت کنم ویادت بدم که فردا زن گرفتی مردم بهت نخندن وزنت ازم گلایه نکنه که چه زندایی هستی که اینطوری مونده وبایه خنده صورتشو بهم نزدیک کردو لبموبوسید وبعدچندبوس لبمو بالبش گرفت وشروع کرد به مکیدن ودستشم گذاشت روکیرم ویواش یواش درش آورد وباهاش بازی میکرد منم دیگه بیکارنبودم لبشو میخوردم وبا دستم سنشو میمالوندم.عالیه دستمو از رو سینش برداشتو گذاشت روی کسش وای که چقدر گرم بود آبشم که نگو خیس خیس بود من با کس عالیه واونم باکیر من ور میرفتیم ولبهامون تو لبهای همدیگه بود که بعد 5دق لبشو جدا کرد یواش رفت پیش کیرم وقتی نگاش به کیرم افتاد گفت آهان به این میگن کیر چقدرهم خوشکلو سفیده وباخنده کرد دهنش من از تعجب شاخ در میاوردم آخه تومنطقه ما واینکه یه زنی که از ده اومده وتو این سن داره ساک میزنه من فقط ساک زدنو تو فیلم دیده بودم البته عالیه هم میگفت که تو فیلم دیده واولین بارشه وجوگیر شده منم خیلی حال میکردم یهوبرگشت بحالت69کسشو گذاشت دهنم موندم که چیکار کنم اگه نخورم بد میشه اون داره کیر منو میخوره وخودشم گذاشته دهنم باید میخوردمش ولی با چندشو اکراه زبونمو به کسش چسبوندم همینکه چسبودم قشنگ نشست روصورتم دیگه چاره ای جز خوردن نداشتم هی خودشو عقب و جلو میکرد وکیرمو میخورد قربون صدقه منو کیرم میرفت ومیگفت آمجغمی یه اوه آه اوخ اولدوم ننه سیک دییللر بنا اوزوده قوربان سیکوده جان جان که این به ترکی بود که به فارسی یعنی کسمو بخور اوه آه اوخ مردم مامان به این میگن کیر قوربونه خودتو کیرت برم جان جان که حس کردم داره آبم میاد خواستم بگم که اونم محکم کسشو گذاشت دهنم که نتونستم حرف بزنم و آبم بافشار ریخت دهنش اونم ارضا شد البته با جیغهای کر کننده من دیدم که داره ارضا میشه دهنمو بستم اونم معلوم بود چندشش شده ولی به روی خودش نمی آورد.هردوتا مثل جنازه افتادیم بخصوص من که یکبار قبل اون جق زده بودم بعد 10 دق عالیه رفت دسشوییو دهن و خودشو شست واومدوگفت حالا اصل کاری میخوام امشب اون شازدرو تا ته بکنی تو بااشاره به کسش اینجا.گفتم زندایی که گفت من زدناییت نیستم حالا بگو گفتم من نمیتونم وقتیکه حموم بودی جق زدم این دومین آبم بود دیگه فکر نکنم پاشه که کارییم بتونه بکنه رفت آبمیوه پسته وموز آورد گفت اینارو بخور تو با پاشدنش کاریت نباشه بعد خوردن که هی عالیه عجله میکرد دوباره رفت سر کیر م هرچقدر بادستش بازیش داد دید که خبری نیست کرد تودهنش وقشنگ خورد بعد سیخ کردن کیرم منم یکم کسشو دستمالی کردم که خیس بشه تا آب کسش راه افتاد خودشو انداخت زمین و پاهاشو داد بالا وکیرموهم گرفته بود که نخوابه کسش خیلی تپل بود باخودم گفتم با این کس گشاد تا صبح هم آبم نمیاد بیچاره دایی این کس کیر اسب میخواد نه کیر آدمی زاد با این فکر گذاشتم دم کسش و چند بار باکیرم به چوچولشو لبه های کسش زدمو مالوندم که دیدم داره التماس میکنه توروجون مادرت بکن توش زود باش ببین گلم یواش بکن دردم نگیره یهویی نکنی تودلم گفتم مثل دخترهای باکره میگه یک کیر دیگه هم با ماله من بره توش بازهم جای خالی میمونه خواستم بکنم تو دیدم که نمیره با اینکه خیسه خیس بود ولی بزور تا نصف کیرم رفت تو تعجب کردم ولی عالیه خیلی تیز بود گفت میخواستی بکنی حتما تودلت گفتی این کس کیر خر میخواد نه کیر آدمیزاد ولی بیرونش گوشتیه و بزرگ بنظر میرسه کس هرچقدرم بزرگ باشه بستگی به کیری که میره توش داره اگه بزرگ باشه گشادش میکنه هرچقدرم تنگ باشه وکیر کوچک و انگشتی باشه به این روزی که کس من افتاده میفته یواش یواش بکن.اونموقع فهمیدم که بابا دای ما فقط ادعاستو از این نعمت بی بهره است بیچاره عالیه چی کشیده تو این همه وقت یواش یواش فرو کردم وقتی آخرای کیرم به کس عالیه میرفت دیگه خون از چشاش میخواست بزنه بیرون همش جیغ میزد خودش میگفت همچین جیغی وتوزایمان زده بوده فرو کرم وهمون طور بدون تلمبه زدن کیرمو توکس اینور اونور میکردم که جاباز کنه تا راحت تلمبه بزنم بعد 1دق یواش کشیدم عقب و فرستادم تو بعد چند بار یواش یواش تندترش میکردم عالیه هم دیگه اون طور جیغ نمیزد ورفته رفته جیغ که نمیزد هیچ داشت ناله میکرد میگفت سیک سیک تز تز محکم ماشالله سوخ سوخ جر منی آرمین آمجغمی جر .بگا بگا زود زود محکم ماشالله فروکن فروکن جربده منو آرمین کسمو پاره کن قوربون کیر بزرگت بکن بکن دیگه داشت دیونه میشد تندتند کردم اون ارضاشد ولی من نه با چشای خمارش بهم نگاکرد گفت ناراحت نباش عزیز تا آبتو توکسم نریزی ولت نمیکنم من نامرد نیستم یه بوس از کیرم کرد برگشت چهاردست وپا نشست گفت بکن ازپشت توکسش کردم وشروع کردم به تلمبه زدن حالا بزن کی بزن تند تند میکردمش غرق عرق بودیم دیگه داشتم میمردم نمیتونستم ارضابشم دیگه خسته شدم ولش کردم به پشت خوابیدم گفتم بیخیال گفت چی بیخیال من ازت بچه میخوام گفتم باشه واسه یه وقت دیگه گفت خب تو بخواب خودش بلند شد نشست روکیرم وکیرمو کرد تو کسش وبالا وپایین کردن خودش دیگه کسش باز شده بود وراحت تلمبه میخورد.گفت الان 1ساعت شده چیکار کنم برا بخورم گفتم بایه کار میشه آبش میاد ولی نمیدونم قبول میکنی یا نه گفت نه از کون نه با ناراحتی سرمو پایین انداختمو دراز کشیدم بهش پشت کردم گفتم مردیت همین بود باشه اگه فقط ایندفعه بود بگیر بخواب من نمیخوام اومد نازم کنه زدم دستش گفتم برو گم شو منکه گفتم بسه خودت ادامه دادی تو این وضیعتم ولم میکنی گم شو بخواب .دیدم پاشد رفت وزود اومد جلوم چهاردستو پا پشت به من گفت پاشو ولجون عالی یواش تاحالا ندادم رفتم کرم زدم که اذیت نشم پاشو دیگه ناز نکن گفتم دیگه به درد نمیخوره کیرم خوابیده برگشت کرد دهنشو بلندش کرد وبرگشت کیرموگذاشتم درکونش داشت میلرزیدفهمیدم که بدجوری ترسیده گفتم گلم چاره ای ندارم دیدی که نشدگفت بیخیال آخرش پاره میشه فدای سرت ولی ایندفعه خیلی یواش وآروم میکردم توکونش واقعا تنگ بود نمیدونم اشتباه میکنم یااینه کون زنای چاق نسبت به لاغرا تنگتره چون گوشت به اطراف سوراخ فشار میاره وتنگش میکنه یواش یواش تندترش کردم عالی همچنان جیغ میزد من دیگه به جیغاش بی اعتنا شده بودمو بخودمو کیرم وآبم فکر میکردم دیگه داشت جرمیخورد بعد 10دق تلمبه آبم داشت میومد گفتم عالی داره میاد گفت بکش بیرون اعتنا نکردم خودش ازم جدا شدو به پشت خوابیدو گفت بکن تو کسم بریز تو کسم تو مگه شوهرم نیستی شوهر باید آبشو تو کس بریزه من هی تند تند وحشیانه تلمبه میزدم وعالی میگفت بکن بکن تندتند فدات بشم آب بده آب بده آآآآآآآآآآآآببببببببببببب بریز تو کسم زودباش وبادستش پشتمو نوازش میکرد که یهو آبم ایندفعه باسوزش سر کیرم پاشید تو کس عالی جون بعد اون بمدت 3سال باهم سکس داشتیم که سر قضیه اون دخترش متوجه شد ومارو دیده بود مجبورشدم دخترشوهم بکنم ولی بعد سه سال کردن بخاطر اختلاف شدیدی که دایی با بابام پیدا کرد دیگه برای همیشه سکس ما به پایان رسید البته اینم بگم بعد سکس ما عالی یبار دیگه هم حامله شد که میگفت بچه مال توست امیدوارم خوشتون آمده باشه. پایان سکس با زن داداش خوشگلم سال 88 داداشم ازدواج کرد.اسم زن داداششم هانیه اس.هانیه دختری کم سن و سال و خیلی خوشکل بود اختلاف سنی داداشم بازنش10 ساله بگذریم.هانیه زمانی که زن داداشم شد مدرسه میرفت و یه دختر خاله داشت که اسمش افسانه بود یه روز که من رفتم دنبالش از مدرسه بیاردمش دختر خاله اش منو دید و منم باش احوالپرسی کردم و هانیه سوارر ماشین شد و اومدیم خونمون بعد دو سه روز افسانه به زن داداشم گفته بود که میخواد با احسان دوست بشه و شماره منو از زن داداشم گرفته بود افسانه به من زنگ زد و خلاصه ما باهم دوست شدیم.افسانه از من خوشش اومده بود اینم بگم که من الان22سالمه. خیلی به ظاهرم اهمیت میدادم و به خودم میرسیدم.افسانه گفت یروز بیا در مدرسه میخوام به دوستام معرفیت کنم منم چون بعضی وقتها میرفتم دنبال زن داداشم قبول کردم و رفتم کنار مدرسه یه پارک کوچیک بود من یه نیم ساعت زودتر رفته بودم و حسابی خوشتیپ کرده بودم همونجا منتظر موندم که زنگ مدرسه بخوره اومدن بیرون زن داداشم هانیه با دونفر دیگه اومدن تو پارک پیش من منم یکم خودشیرینی کردم و حسابی خنده اینارو دراوردم این قضیه گذشت و منم با افسانه بودم ولی رابطمون کمتر شده بود.تا اینکه بعد از چند ماهی منو اون از همدیگه جداشدیم.تا این که دیدم رابطه من و هانیه زن داداشم بیشتر شد اس ام اس های عاشقانه بهم میداد منم یمدت رفته بودم تهران واسه کلاس اخه من نوازنده ام و اون موقع میرفتم تهران واسه کلاس اونجا یه سر کار پیدا کردم کار هم میکردم پیام دادن هانیه روز به روز بیشتر میشد و بهم زنگ میزد و هی حالمو میپرسید بعد موقع خداحافظی بهم میگفت مراقب خودت باش عشقم و ازین حرفها.منم باخودم گفتم این بچه اس بابا گذاشتم بحساب بچگیش تا این که یروز بهم زنگ زد و گفت دیشب خوابتو دیدم منم با اصرار زیاد خواستم خوابشو برام تعریف کنه که گفت نمیتونم بگم منم شستم خبردار شد که حتما خوابش سکسی بوده منم بش گفتم یا خواب رو تعریف کن یا دیگه به من زنگ نزن اونم دوست نداشت و گفت اخه خوابش یکم زشته و میترسه منم بهش گفتم بهم اعتماد کن تو زن داداشمی من به کسی که نمیخوام بگم با منمن زیاد گفت دیشب خواب دیدم تو افسانه رو داری میکنی منم دارم واسه تون نگهبانی میدم.منم که شیطون رفته بود تو جلدم ازش پرسیدم که قشنگ تعریفش کن اونم گفت که تو پاهای افسانه رو دادی بالا و میکردی تو کسش اونم داد میکشید و بعد سریع گفت که کار دارم و خداحافظی کرد البته ازم قول گرفت که به کسی نگم. منم شوکه شده بودم اخه داداش من خیلی مذهبیه و اگه بفهمه ابروریزی میشه.ساعت 4بعداظهر بود من کارم تموم شده بود اومدم که یکم بخوابم بعد هانیه اس داد که احسان خیلی دوستت دارم.باز من شوکه شدم که زن داداشم چرا....... منم بهش اس دادم مرسی زن داداش گلم اونم گفت دیشب که تو خواب دیدمت خیلی قشنگ افسانه رو میکردی و کیرت خیلی قشنگه دوس دارم یبار تو بیداری ببینمش منم که حشری شده بودم بهش ایس دادم که باشه وقتی اومدم مرخصی میذارم ببینیش اونم با خوشحالی زیاد ازم تشکر کرد دیگه رابطه و اس دادن من و اون سکسی شده بود ازم میپرسید که از چه رنگی خوشش میاد و تا حالا من کسی رو کردم یا نه خلاصه گذشت تقریبا بعد یه ماه من اومدم مرخصی و اونم اومد خونمون صبح جمعه بود که داداشم حموم بود مامانمم رفته بود بیرون من و اون تنها بودیم من خواب بودم که اومد تو اتاق خواب و بیدارم کرد.چشامو که باز کردم منو بوسید و من خوشکم زده بود بعد بهم گفت احسان سریع بیارش بیرون ببینم الان میان خونه شلوغ میشه البته اینم بگم خیلی زیاد خجالت میکشید منم با این حرفش کیرم راست شد و پاشدم ایستاده اودمش بیرون از نو شلوارم و اونم از خوشحالی گرفتش تو دستش و بوسش کرد و گفت احسان یکم بخورمش؟؟منم گفتم باشه فقط کسی نیاد زود باش اونم گذاشت تو دهنش و منم رفتم تو فضا خیلی جالب میخورد بعد یه چند دقیقه ای ابم اومد.و اونم همه رو تو مشتش خالی کرد و رفت بیرون که دستاشو بشوره اومدم از اتاق بیرون بهم گفت که احسان پارسال مدرسه که بودیم زنگ تفریح همه دخترا از دوست پسراشون تعریف میکردن و من فقط گوش میدادم و افسانه دختر خالمم از تو خیلی تعریف کرد میخوام که دوست پسرم باشی و منم که دیدم موقعیتش بدک نیست قبول کردم وباهم بودیم تا اینکه یروز خونشون خالی شد و اینم بگم که هنوز نامزد بودن و حتی داداشم پرده هانیه رو ورنداشته بود بهم زنگ زد که برم خونشون منم خوشحال شدم و راه افتادم از خونه ما تا اونجا تقریبا 15 پیاده راه بود رسیدم درو که واکرد دیدم ارایش کرده دستمو کشید به داخل و منو تو بغلش گرفترفتیم رو مبل نشستیم بهم گفت احسان امروز میخوام از کون بات سکس کنم و تاپ و شلوارکی که تنش بود رو در اورد.وااااااایییی یه بدن اندامی سفید سینه های گرد و بزرگش با کون گنده اش منو داشت کور میکرد از حشر منم لباسمو در اوردم و لخت جلوش واستادم کیرمو اوردم جلو دهنش اونم برام ساک میزد خواست ابم بیاد که کشیدم بیرون هانیه هم گفت بذا اسپری بزنم که بیشتر حال کنیم اسپری رو اورد و زد به کیرم منم بخاطر اینکه اسپری اثر کنه شورت و سوتینشو از تنش دراوردم و شروع کردم به خوردن سینهاش اومدم پایینتر و پاهاشو باز کردمو کسشو داشتم میخوردم دیدم داره اه میکشه و میگه بخور عشقم بخور جونم بخور منم بیشتر و تندتر میخوردم که دیدم خودشو جمع کرد و ارضا شد از رو مبل بلند شد و حالت سگی شد و گفت احسان کیرخوشکلتو بکن تو کونم میخوام تو بدنم حس کنم کیرتو. منم که اسپری قشنگ اثر کرده بود کیرمو تف زدم و گذاشتم رو سوراخ کونش یکم فشار دادم و اونم خودشو جمع کرد و گفت درد داره انگشتمو کردم تو کونش یکم باز شد بعد چند لحظه دو انگشتی کردم دیدم جا باز شده گفتم حالا راحت میره دوباره تف زدم به کیرم و گذاشتم رو سوراخش اینبار که یکم فشار دادم سرش یکم رفت تو ولی اون اخ و اوخ میکرد بعد یکم بیشتر کردم هی بیشتر و اون فقط دادو بیداد میکرد منم دیگه راحت داشتم میکردمش که بعد از 10دقیقه تلمبه زدن داشت ابم میومد گفتم داره میاد گفت بذا همه رو بریز رو شکمم درش اوردم و اونم برگشت و منم ریختم رو شکمش و بیحال افتادم روش و اونم منو بغل کرد و بوسم میکرد.اونروز خیلی حال داد چون راحت و بدون استرس کردمش بعد از خونشون اومدم بیرون و اونم بهم زنگزد و بخاطر اینکه ارضاش کردم ازم تشکر کرد منم بهش گفتم دوست دارم از کس بکنمش هانیه هم بهم گفت تو اولین فرصت با داداشم که سکس کنن میگم که پرده بکارتمو ورداره و همین هم شد بعد 2 هفته داداشم پردشو ورداشته بود و من چندین بار از کس زن داداش خوشکل و نازمو کردم........... ضمنا این داستان کاملا حقیقت داره میدونم کار خوبی نکردم ولی اگه من باهاش این کارو نمیکردم میرفت دنبال ینفر دیگه پایان سکس با زن دوستم این ماجرا بر میگرده به سال 91 که پارسال باشه.تابستون بود من بچهارو دعوت کردم خونه مون شب شد بچها گفتن بریم بیرون یک قیلون بزنیم ماهم رفتیم موقع قیلون کشیدن دوستم گفت امید ( اسم مجازی ) من یک سیسم خریدم عکس فیلم زیاد ندارم میشه یکم تو فلش بریزی ببرم منم گفتم اره چراکه نه. خلاصه اومدیم خونه منم فلشو پر فیلمو عکس کردمو دادم دستش.چند روز گذشت دوستم مارو دعوت کرد خونشون راستی یادم رفت بگم من 30 سالمه.دوستم حدود سه سال از من کوچک تره خانمشم حدود 23 داره.اسمشم هما میزارم ما رفتیم خونه شون یکم گذشت دوستم گفت اهل آب سلوت هستی منم گفتم اره چراکه نه . اونم رفت یک قوطی وتکا آوردو شروع کردیم خوردن چند لحظه گذشت دیدم خانومش اومد جلو گفت خیلی بی معرفت هستید پس ما چی راستش منو زنم بعضی وقتها میشنیم چند پیکو میزنیم ولی جلو ی کسی اصلا.اوجا توی عمل انجام شده قرار گرفتم به زنم گفتم میزنی اونم گفت ای. ..بعد از چند لحظه دیدم که هما داره منو بدجور نگاه میکنه باخودم گفتم این دیوانه مست شده چشماش مارو عوضی گرفته نگو خانم درست داشته میدیده . آقا ما مست پا شدیم اومدیم خونه از اون کله شهر تا این کله شهر. صبح روز بعد ما رفتیم سرکار حدود ساعت ده صبح دیدم یک اس اومد رفتم بازش کردم دیدم شماره تلفن ناشناسه اسو که خوندم دیدم نوشته چرا دیشب به من خیره شده بودی جواب داد م شما؟ ؟گفت یعنی نمیدونی من کی هستم اونجا دوزاريم افتاد ترسیدم گفتم نه هما خانم این چه حرفیه. من به شما نگاه نمیکردم خلاصه از هما اصرار از ما انکار بعد چند لحظه باز اس داد این چه عکس ای که ریختی تو فلش منم گفتم چنتا فایل عکس منظره با ماشین و ماشین وهواپیما جواب داد نه اون فایلو میگم. منم رفتم تو خودم یک دفعه یادم اومد که امید ریدی به همه چیز. یک فایل حدود 400تا عکس سوپر فول اچ تی از سایت – 18دان کرده بودم تو چنتا پوشه مخفی کرده بودم. ..که زنم بینه خودم رو زدم به کوچه علی چپ گفتم برای چی گفت خودتو لوس نکن میدونی چی میخوام بهت بگم منم گفتم چرا با من من دوست شوهرت هستم اون مثل داداشم هستش گفت شوهری که با کسی دیگه باشه رو دوست نداره گفتم با کی گفت مچشو تو خونه با دوستم گرفتم گفتم باکی گفت با فلانی ای داد بیداد اونم که شوهر داره! اولش گفتم نه نامرد ایه اصرار کرد منم انکار گفت اگه شما نیای یکی دیگرو زیر سر داره ولی من بهانش چور شده بود. منم گفتم حالا باشه تا بعد .توی این چند روز به هم اسای سوپر میدادیم یک صبح اومدم سر کار دیدم زنگ زد گفت امروز شوهرم نیست بیا خونه منم رفتم خونه به زنم گفتم نهار زود بیار بخورم ورفتم یک دوش گرفتم برای که زنم شک نکنه با همون لباس کار رفتم بیرون پریدم تو ماشین گازو تخته کردم تو کجا خونه هما خانم. رسیدم در خونشون زنگ زدم گفت برو ماشین و ته کوچه پارک کن منم همین کار رو انجام دادم اومدم دیدم در بازه رفتم بالا دیدم در حالم باز کرده میخواستم در بزنم به رسم ادب گفتم که ادب مدبو ولش کن ان که کسی مارو ببینه خودمو انداختم تو خونه آروم صداش کردم دیدم کسی نیست کپ کردم برگشتم دیدم هما پشت دره چشمام داشت از کاسه در می آید اون هیکل نازش واقعا خوردنی شده بود بایک خجالت بچه گانه گفت سلام منم سلام کردمو یک بوس کوچولو از لباش کردم رفتم تو بغلم عرق سرد تمام تنشو گرفته بود یک لباس کوتاه مشکی تنش بود ارایش ملایم موهاشم دم اسبی بسته بود. گفت چای میخوای یا شربت گفتم شربت بعد شمارو خندش گرفته بود گفت حالا بزار عرقت خشک بشه کیرم راست شده بود رفتم روی مبل نشستم اونم بایک لیوان شربت اومد نشست کنارم دستامو گرفته بود ول نمیکرد صدای قلبشو میشود شنید گفتم به چی نگاه می کنی گفت چشات اومد نشست روی پاها م توی چشمام خیره شد گفتم چیه گفت عاشقت شدم امید دستمو گرفت منو برد توی اتاق خواب گفت امروز میخوام پرواز کنم یکهو چسبید به لبام انگار که چند سال سکس نداشته از خودم جداشکردم دوباره عین وهشیا لبامو گاز گرفت باخودم گفتم جان سکس وحشی.لباسامو کندم باعجله چوراب یکور پیرهن یک ور شلوار... تااومدم شرتمو در بیارم دیدم هما خودش زوتر کشید پایین کیرم چنان راستو بزرگ شده بود که خورد توی صورتش گفت وایییییییییی.این دیگه چیه گفتم به این میگن شاه کیر.بااون نگاه حصرت امیزش فهمیدم چی میخواد سرشو گرفتم بالا باکیرم زدم تو صورتش چنان گفت اوفففففففف که کیر خودم درد گرفت تن سفید هما از زیر لباسش بیداد میکرد لباسشو کندم گفت خوشم میاد عین وحشیا باهام رفتار میکنی .عجب سینهای داشت سفت شق کرده زدم روشون قرمز شده بودن اونم مگفت امروز میخوام جرم بدی بااون کیر کلفتت یک لب مشتی گرفتم دیدم دهنش بوی عرق میده گفتم ای ناقلا پس خیلی جلو هستی گفت اره چسبید به کیرم یواش یواش ازبالا نگاش میکردم دهنش داشت جرمیخورد چنان وارد بود که داشتم دیوانه میشدم منم نامردی نکردم سرشو فشار دادم جلو یک هو پاهامو چنگ زد سرشو ول کردم کشید بیرون داشت حوق میزد گفت کس کش چکار میکنی خیلی مست بود دوباره رفت سر کیرم هی حوق میزدگفت بخوابم روی تخت خودش نشست روی زمین دوباره همون کار داشتم کلافه میشدم گلوشو گرفتم بلندش کردم حلش دادم روی تخت گفتم حلا حالشو ببر از لباش شروع کردم دهنش مزه کیر گرفته بود گردشو خوردم رفتم سراغ سینهاش شق ترقش دیوانه کننده بود دوس نداشتم ولشون کنم سر کیرم هی میخورد به کوسش ناله میکرد حالت التماس سینهاشو گاز میگرفتم چیق میزد هی میگفت تو دیوانه ای دیوانه توی اون لحظه هیچی حالیم نبود بادستاش کیرمو فشار میداد کیرم داشت میترکید گفتم هنوز مونده تازه اولشه رفتم پایین تر سرم افتاد بین پاهاش کس تپلش جلوی صورتم بود یک بوی خوبی میداد توت فرنگی یک همچین چیزی زنونم زدم به کسش یک اوفففففففف بلند کشید وکمرشو داد بالا منم گفتم جون زبونمو تا تح کردم تو داغ داغ داشت آتش میگرف بیشرف جنان ترشح میزد بیرون که دو دفعه زودی دهنمو خالی کردم داشت مثل مار به خودش پیچ میخورد گفتم حلا وقتشه گفتم هما کاندوم جاست گفت نداریم کسکش چرا نیاوردی باهمون صدای مثل نالش گفت بزن امید بزن همین جوری بزن منم از خدا خواسته سر کیرمو گرفتم تو دستم گذاشتم سر کسش یک حو فشاردادم تو چنان چیقی کشید که گفتم پاره شده دو دستی میزد توی سینم چشاش داشت در می اومد کشیدم بیرون یک نفش کشید دوباره گذاشتم توش این دفعه اروم اروم ناله میکرد ولی کم نمی اورد مگفت جرم بده زود باش زود باش کیرم سفید شده بود اب کس هما از شهوت زیاد همیجور میامد . چنتا تلم زدم در گوشش گفتم از عقب پایه ای گفت میخوای منو بکشی ولی من تازه کیرم مست شده بود حالیم نبو د به شکم خوابودمش کونشم خیس خیس بود اب کسش تا اونجا سرازیر شده بود کاره منم راتر سر کیرمو گذاشتم دم کون گنده هما سوراخ کونش قرمز قرمز توی اون کون سفیدش خودنمایی میکرد یک حل کوچلو دادم پرید جلو نمیرت تو گفتم شل بگیر میگفت تورو خدا اگه نمیره بزور نکن ولی کو گوش شنوا به هر بدبختی شد سر کیرم یکم رفت تو داشت بالشتو گاز میزد تا صدای جیقشو درو همسایه نفهمه کم کم جا باز کرد کیرم تا نصف رفته بود توکونش روی آسمونا بودم هما داشت با دستش کسشو میمالید هنوز ارضا نشده بود کیرمو کشیدم بیرون یک صدای باحالی داد رودهاشو باد گرفته بود کون هما به اندازه هفت سانت باز شده بود دوباره محکم کردم توش خوشش می اومد میگفت تا تح بکن منم از خدا خواسته یک فشار دادم هما دستاش از هم باز شد یکم نگه داشم خیلی حال میداد کشیدم بیرون کیرم تمیز تمیز خیلی کون سافو تمیزی داشت .. .رفتم سر کسش گفت مواظب باش ابتو نریزی چون من قرص نمیخورم گفتم باشه زدم توش کیرم داشت اتیش میگرفت چنتا تلم مشتی زدم کیرم تا بند خایه میرفت تو هما داشت داد میزد میخوام میخوام همش مال خودمه بکن تو بیشتر داشت دیوانه میشد که دیدم منو محکم بقل کرد یک دندون جانانه ازم گرفت ولو شد توی تخت بعد چند لحظه گفت چکار کرد ی ابت نمیاد گفتم اسپره زدم توی ماشین قبلی که بیام بالا یکم دراز کشیدم گفت برو کیرتو بشور بیا منم رفتم شستم گفت حالا تو بخواب کیرمو گذاشت توی دهنش یک گاز محکم گرفت گفت این به اون فشار در. خایحامو کر تو دهنش مک میزد دردم اومد بهش گفتم بزار جلق بزنم گفت باشه هروقط ابت اومد بگو منم شروع کردم حالا مگه می اومد یکم گذشت دیدم داره حالم یک جورای میشه گفتم هما کاره شماست اونم نامردی نکرد تاتح دوباره کرد تو گلوش داشتم دیوانه میشدم سره هما رو تا تهفشار دادم یک دفعه ابم باتمام شدد زد توی دهن هما که از بغل دهنش زد بیرون نگه داشتم گفتم همشو بخور کسافت اونم بامیل همشو قورت داد منم افتادم روی تخت اونم دوید سمت دست شویی منم بهش میندیدم....این اولین بارم بود چند بار ديگه هم رفتم خونشون ولی بعد چند ماه گفت حامله شده هم من جا خوردم هم خودش ولی بعد که بچه شون به دنیا اومد دیدم شبیه باباشه .. نوشته حمید پسرعموی نامردم سلام این خاطره که می خوام بگم ماله زمانی هست که من 12 سال ام بود.مادر و پدرم و پدر و مادر بزرگم برای 3روز می خواستن برن تهران اما من موندم خونه ی عموم. شب اول که خوب بود چند دست pes زدیم و گذشت اما شب دوم پسرعموم گفت بیا بریم گیم نت اونجا pes 2014 داره. منم قبول کردم و رفتیم. داشتیم تو یه کوچه قدم میزدیم که یک دفه در خونه باز شد و من پرت شدم تو خونه و در بسه شد. تا به خودم اومدن دیدم دارن لباسام رو در میارم منم مقاومت می کردم. بعد از چند لحظه پرتشون کردم اونور(آخه من نسبت به هم سن های خودم خیلی بزرگتر بودم و اون دوتا کوچولو)اما یک لحظه تیزی چاقو رو روی شکمم حس کردم.اون یکی دیگه به پسرعموم گفت عجب هیکلی داره. باید کون تپلی هم داشته باشه. من هم که این مسایل رو از دوستم شنیده بودم فهمیدم قضیه چیه. به پسرعموم گفتم کس کش عوضی اگه به مادر جندت نگفتم. اما اون بدون توجه به حرفم به در آوردن لباسم مشغول شد.اول تیشرتم بعد شلوارم بعد شرتم. اول اوفتاد سوراخ کونم رو لیسید اون یکی هم داشت با کمربند منو میزد. بعد از تقریباً ربع ساعت جاهاشون عوض شد. بعد اون یکی شروع کرد شلوارش رو در آوردن که پسر عموم گفت اول خودم دیوث.شلوار و شرتش رو در آورد گفت ساک بزن عوضی منم کیرشو گاز گرفتم. یک جیغی کشید. بعد چاقو رو گرفت دستم رو برید اما من ساک بزن نبودم که نبودم آخر گفت نمی شه رفت از پشت کیرشو خیس کرد یک تف ام کرد رو وسراخ کونم و مالید بعد کرد تو کونم. یکدفعه دنیا تیره و تار شد. از همون اول به سرعت تلمبه میزد. اون یکی هم که دید دهنم بازه سریع کیرشو کرد تو دهنم.آقا از دو طرف تا تخماشونم کردن تو دهن و کونم. بعد دوباره جاها عوض شد و بعد از 1ساعت آبشونو ریختن تو کونم. بعد که تموم شد پسرعموم منو تهدید کرد که اگه این قضیه به جایی درض پیدا کنه فیلمی که گرفته تو اینترنت میره اما من همون شب فیلم رو پاک کردم و تو موبایلش فیلم سکسشو دیدم و به موبایل مامانش فرستادم و زندگیش رو نابود کردم اما خودم هنوز که هنوزه اون خاطره تو ذهنمه و همیشه منو آزار میده. نوشته فضول خان سکس با داییم من وقتی نوجوون بودم اولین بار داییم که متاهل هم بود باهام سکس کرد البته نه کامل.اون زن داشت خیلی زود ازدواج کرده بود خیلی هم باهم سکس داشتن اما نمیدونم چرا اینقد با من ور میرفت.چند سال اول زندگیشون خونه بابابزرگم زندگی میکردن.وقتی خونه ما هم میومدن چند روزی میموندن با اینکه تو یه شهر زندگی میکردیم اما میموندن. من وقتی حمام میرفتم متوجه میشدم یواشکی از درز پنجره حمام داره منو نگاه میکنه من خودمو جمع و جور میکردم.یه شب تو خونه بابابزرگم تو اطاق اونا خوابیدم تاریک که شد دیدم داره شروع میکنه با زنداییم سکس کنه. باورم نمیشد من اونجا بودم و اونا میخواستن سکس کنن.بعد از چند دقیقه دیدم زنداییم داره صدام میکنه همش میگفت سمانه پاشو نگاه کن.من خودمو به خواب زده بودم من بجای اونا خجالت میکشیدم.خلاصه من گاهی یواشکی نگاه میکردم .تو اون سن آدم کنجکاوه.داشتم خیس میشدم کم کم کسم خیس خیس شده بود .اما کاری که نمیتونستم بکنم.دیگه کار اونا تموم شد و خوابم برد نیمه های شب یهو احساس کردم یه نفر داره باهام ور میره . هم خجالت میکشیدم هم خوشم میومد اما خودمو به خواب زده بودم.داییم بود.اول دست کشید به تمام بدنم لبامو میخورد.عوضی خیلی خوب لب میخورد آدمو حشری میکرد.شلوارمو پایین کشید .انگشتشو میکشید لای کسم .داشتم حشری میشدم.رفت سراغ سوتینم کشیدش بالا و شروع کرد به خوردن ومکیدن سینه هام .من چشمامو باز نمیکردم .اما مطمئنم میدونست بیدارم و منم مقاومت نمیکردم.داشت خوشم میومد.من اولین بار بود که داشتم این مسائلو تجربه میکردم.داییم فوق العاده حشری بود خیلی کارا با من کرد تو نوجوونیم.خلاصه بعداز خوردن سینه هام احساس کردم سرش داره پایین وپایین تر میره دلم داشت میلرزید نمیدونستم چکارم میخواد بکنه.کم کم سرشو رسوند لای کسم .خیلی آب انداخته بود .باورم نمیشد میخواست کسمو بخوره.اولین بار بود کسی میخواست کسمو بخوره.این موضوع به زمانی برمیگرده که فقط 16 سالم بود.شلوارمو و شرتمو کامل در آورده بودخلاصه شروع کرد به خوردن کسم با زبونش چوچولمو نوازش میکرد.من یه حرکتی کردم متوجه شد بیدارم . وقتی داشت کسمو میلیسید پاهامو باز باز کردم .از پایین تا بالای کسمو میلیسید آب دهنش با آب کسم قاطی شده بود وای چه حالی میداد دلم نمیخواست تموم بشه با زبونش اینقد رو چوچولم مالیده بود وفشار میداد که مثل سنگ شده بود.دهنشو به دهانه رحمم مث غنچه میکرد و مک میزد اصلا بدش نمیومد من که داشتم از لذت دیوونه میشدم خیلی حال میداد خلاصه اینقد خورد تا من ارضا شدم با دستام سرشو گرفتم آروم گفتم دیگه بسه.اولین بار بود ارضاشده بودم.چه حسی داشت.خوابیدیم .فرداش روم نمیشد تو صورتش نگاه کنم .هم بدم میومد ازش هم کلی حال بهم داده بود.بعداز اینکه ازدواج هم کردم یه شب خونشون رفته بودم شب اومد سراغم اما پسش زدم . این خاطره کاملا واقعی بود ببخشید اگر بد نوشتم نوشته سمانه زندایی رو حامله کردم کردن زن دایی.ملیحه من امیر 22سالمه این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به۶ ماه پیش که من تازه خدمتمو تموم کرده بودم خب بریم سراغ داستان راستش منا همون بچهگی که ده دوازده سالم بود تو کف زن داییم بودم وبه همون بهانه با پسر داییم احسان دوست شده بودم یادم رفت بگم زن داییم تقریبا۴۵ سال عمرش بود واحسان هم ۲سال از من کوچکتر بود من همیشه تو کف کون گنده وسفید زن داییم بودم که هر وقت میومد خونمون من از پشت اون کون گندهشو دید میزدمو بعضی وقتها که خونشون هیشکی نبود میرفتم شرتشو از حمومشون ور میداشتمو باهاش جرق میزدم این شرایط ادامه داشتتا وقتی که احسان رفت خدمت دقیقا وقتی که من خدمتمو تموم کرده بودم واین فرصت خوبی بود برای اینکه من به خواسته برسم یه روز از همین روزها دیدم داییم داره میره شهرستان وبه من گفت که حواست به ملیحه(زن دایی)و مهدی پسر داییم که دبستان میرفت من هم از خدا خواسته گفتم چشم و روزی دو سه بار میرفتم خونشون ویه سری میزدم... که یه روز صبح ساعت تقریبا ۹که میدونستم مهدی خونه نیست رفتم اونجا در رو باز کردم ورفتم تو دیدم زن دایی هنوز خوابه منم فرصت رو خوب دیدم ومیدونستم اون سنگین خوابه یواش یواش رفتم کنارش دراز کشیدم اون به بغل خوابیده بود من دقیقا پشت کونش بودم وااااای از نزدیک چه کون گندهی داشت اروم دستمو گذاشتم روی کونش انصافا خیلی نرم بود داشتم باهاش ور میرفتم که یهو دیدم از خواب بیدارشد و برگشت تا منو دید گفت برو گمشو بی شعور داری چیکار میکنی منم که دیدم چیزی برای از دست داشتن نداشتم افتادم به جونش و سینه هاشو گرفتم و او هی جیغ وداد میکرد ومیگفت من جای مادرت هستم منم که هیچی حالیم نبود هی سینه هاشو میمالوندم به زور شلوارشو در اوردم وافتادم به جون کسش که بعد از چند دقیقه دیدم خودشو ول کردوخبری از جیغ وداد نبودمنم بلند شدم وبهش گفتم چی میشه یه کسی به ما بدی که اون گفت باشه به شرطی که کسی خبر دار نشه منم گفتم خیلی ممنون تونمیدونی چند ساله که من به عشق کونت چقدر جرق زدم زن دایی یه خنده ایی کرده و گفت امروز به هر روشی که میخایی زنداییتو بکن منم افتادم به جونش وسینه هاشو میخوردمو بدنش رو لمس میکردم بعد رفتم سر نقطه حساسش شرتشو در اوردم واااااااای چه کس خوشکلی سریع رفتم سرغش وزا تمام وجود می خوردمش که دیدم ناله زن دایی دراومد که هی می گفت بخورش بخورش لیسش بزن امروز باید جرجرش بکنی که یهو گفت بسه دیگه حالا نوبت منه که دیدم رفت سراغ شرتم و درش اورد که بدون معطلی کرد تو دهنش و عقب و جلو میکرد منم با دستام حرکات سرش رو کنترل میکردم اونم سر کیرمو زبون میکشید که بهش گفتم بیادیگه ساک زدن بسه میخوام به ارزوم برسم که اونمبا کمال میل رفت دراز کشیدمنم رفتم سمتش کیرمو گرفتم بردم هی میکشیدم به کسش واونبیشتر حشری میشد که اروم کردم تو کسش وااااای چقدر داغ بود یه مکثی کردم که دیدم اون یه اهی کشیدمنم کم کم سرعت تلمبه زدن رو بردم بالا که اون هی میگفت بکن بکن زن داییتو جربده امروز باید جرم بدی من جنده توام منم با این حرفها وحشی تر شدم وسرعتو بالا بردم بهش گفتم کس بسه میخوام از کون بکنمت که اون کمی با ترس گفت باشه ولی دردم میاد مواظب باش گفتم من کارمو بلدم دیدم به پشت خوابید وااااااااااااای چه کون گنده ایی واااااااااای چقدر سفید و بی نقص بود خودمو با دهن انداختم روش و اون سوراخ کوچیک وقرمزو با زبونم لیس میزدم تا زن داییم حشری بشه بعد بلند شدم دستم رو پر تف کردم و مالوندم دم سوراخش تا لیز بشه بعد یواش کیرمو هدایت کردم دم سوراخش کیرم به زور میرفت تو واون هی ناله میکرد که من یکدفعه کیرمو تاته کردم توکونش که جیغ بلند کشید بعد من شروع کردم یواش یواش تلمبه زدن وای کونش هی میلرزید ومن بیشترحشری میشدم که دیدم داره ابم میاد بهش گفتم داره ابم میاد گفت تمومشو بریز تو کونم چون از دوستام شنیدم اب کمر کونو گنده میکنه من با خنده گفتم کون از این گنده تر میخای چکار که کلی با هم خندیدیم گفتم حالا که می خوایی باشه منم تاقطره اخر ریختم تو کونش وبی حال افتادم رو زمین بعد با هم رفتیم حموم و اونجا هم کلی با هم حال کردیم از اون موقع به بعد هر موقع دایی میره شهرستان من از خجالت زنش درمیام یادم رفت بگم که زن دایی از من حامله شده واز اونجایی که من خیلی شبیه داییم هستم هیشکی شک نمیکنه ومن دارم بابا میشم بای . نوشته حمید خواهرزن سابقم سلام دوستان اسم من امیره سال هشتادو سه با دختر همسایمون ازدواج کردم زندگیمون بد نبود اما بعد از پنج سال که بچه دار نشدیم بطور توافقی جدا شدیم بریم سر اصل داستان خانمم ي خواهر داشت که اون موقع 17سالش بود اسمش نسیمه خیلی دختر مهربونیه در اصل همین نسیم باعث ازدواجمون شد که اون بماند خداییش با من خیلی راحت بود تو خونه اکثر اوقات با تاپ دامن میگشت اوایل اصلا اهمیت نمیدادم اما کم کم فکرم بهش مشغول شد دنبال ی موقعیت بودم تا بهش دست بزنم تا اینکه یشب با دوستام رفته بودیم شب نشینی نصف شب که اومدم تو حیاط دیدم شورت و سوتینش رو بنده چون قبلش خودم اوردمش کنار خواهرش تا تنها نمونه خلاصه کیرم همونجا راست شد وقتی لباس زیراشو دیدم شورتشو برداشتم بو کردم حسابی حشری شدم خلاصه رفتم تو کنار خانمم با فاصله یمتری خوابیده بود من رفتم وسطشون دراز کشیدم هر کار میکردم خوابم نمیبرد فکرای شیطانی ولم نمیکرد به پشت خوابیده بود منم داشتم نگاش میکردم هوا هم گرم بود پتو از روش رفته بود کنار ی تاپ بنفش پوشیده بود با ی دامن که مال خانمم بودچند بار هی دستمو میبردم تا نزدیکش ولی میترسیدم خلاصه دلمو زدم به دریا دستمو گذاشتم رو کسش چن لحظه گذاشتم یخورده شیر شدم شروع کردم به مالیدن البته از رو دامن دیدم که هیچ عکس العملی نشون نمیده بیشتر مالیدم دگه حسابی شیر شده بودم یواش یواش دامنشو دادم بالا داشتم میمردم دلم میخواست خودمو خالی کنم از بغل شورتش با چوچولش بازی میکردم چه حالی میداد پسر دیدم خیس شد پیش خودم گفتم حتما بیداره که خیس شده دگه بیخیال شدم محکم میمالوندمش ی دفه دیدم خانمم چرخی زد به طرفم منم جفت کردم دستو کشیدم بیرون بیخیالش شدم خوابم نبرد تا صبح هنوز خواب بودن رفتم سر کار وقتی برگشتم رفته بود خونشون پیش خودم میگفتم میدونه یا نه بهر حال گذشت رفت تا اینکه خونه پدر خانمم میخواست جابجا بشه منم وانت یکی از همکارارو گرفتم تا وسایلشون رو ببرم میبایست دو سه بار بریم برگردیم تا تموم بشن سرویس اولو وسایل سنگینو بردیم سرویس دوم یخورده سبکاشو منو نسیم تنها بردیم نسیم هم ی پیراهن پوشیده بود با دامن وسطای راه بهش گفتم این چه وضعیه که اومدی گفت از ماشین که پیاده نمیشم تو راه همش نقشه میکشیدم چون موقعیت خوبی بود باید کارو یسره میکردم رسیدیم مقصد ماشینو زدم تو حیاط داشتیم کمکی میبردیم وسایلو .طرف خسته شد نشست تو خونه منم تنهایی میوردم تو فکرم بود که الکی خودمو بزنم زمین مثلا تخمام درد بگیره داشتم یکی از وسایلو میبردم رو راه پله خودمو الکی زدم زمین آخ اوخم بلند شد نسیم سراسیمه اومد بیرون گفت چی شد منم دستم وسط پام میدویدم اینور اونور رفتم تو دراز کشیدم اومد گفت چی شد گفتم خوردم زمین گوشه پله خورد به اینجام گفت طوری هم شده گفتم دارم میمیرم گفت نگا کن ببین چیزی شده گفتم خجالت میکشم آخه خورد تو تخمام سرشو تکونی داد گفت جای حساسی خورده منم گفتم ما که بچه دار نمیشیم بیخیال کیرم داشت یواش یواش راست میشد دلم نمیخواست به این زودی راست شه ولی چکار کنم دست خودم نبود هی دست میزدم به تخمام داد بیداد میکردم گفت برم خونه همسایه آب قند بیارم برات رفت با ی لیوان اب قند برگشت گفتم خدا رحم کرد اگه ترکیده بود میمردم خوشبحال شما زنها تخم ندارین دیدم رنگش سرخ شد هیچی نگفت ما مردا هر چی میکشیم از همین چیزو خایهامونه گفت چه ربطی داره من دلمو زدم به دریا گفتم هرجا دختری میبینیم هوس میکنیم اینو که گفتم ناراحت شد گفت برا همین اون شب تو خونتون اونجوری منو میمالوندی منم از خدا خواسته گفتم اره مگه تو بیدار بودی گفت اونجوری تو میمالوندی هرکی دگه بود بیدار میشد بهش گفتم میخوای دوباره بمالمش گفت خیلی پررویی زود باش باید بریم خلاصه وسایلو بردیم تو بهش گفتم اون شب وقتی اومدم تو حیاط شورت با سوتینتو دیدم حشری شدم میخواستم یجوری بیارمش تو راه گفتم چرا بیدار بودی چیزی بهم نگفتی سرشو انداخت پایین چیزی نگفت منم گفتم معلومه خوشت میومد گفت به ی شرط میزارم گفتم چی گفت فقط بمالی گفتم باشه دستشو گرفتم رو یکی از رختخوابها که هنور بسته بودن درازش دادم دامنشو زدم بالا آخ ی شورت قرمز پوشیده بود درش اوردم چی میدیدم وای عجب کسی داشت پسر ی کم خیس بود منم شروع کردم به مالیدن دیدم نمیشه دهنو بردمو خوردنو شروع کردم هیچی نمیگفت فقط وقتی چوچولشو میخوردم اوی اوی میکرد داشت خیلی کیف میکرد معلوم بود حشری شده اینقدر خوردم که گفت امیر تو رو خدا بسه مردم معلوم ارضا شده بود گفت بریم دیر شده گفتم منکه ارضا نشدم گفت چکارت کنم بشی گفتم تو هم بخور کیرمو درش اوردم یجوری نگاش میکرد با دستش گرفتش یخورده بازی کرد بعد با اکراه کرد تو دهنش بلد نبود واقعا. سرشو گرفتم یخورده پایین بالا کردم گفتم اینجوری دگه خوشش اومده بود کمر منم زیاد سفت نیست یخورده که خورد درش اوردم ریختم رو شرتش حسابی بهم حال داد بعدشم بسلامتی رفتیم ولی هیچ وقت نگذاشت بکنمش برام عقده شده الانم مرتب با هم در ارتباطیم پیامکای سکسی میدیم به همدیگه فرستاده امیر شب رویایی با مهتاب من اسمم ادريس 19 سالمه قدم 182 وزنم 63 كلا بدن ورزشكاري و تقريبا لاغر دارم قيافم معمولي و پوست سبزه دارم كلا قيافم خوبه؛من يه دختر عمه دارم اسمش مهتابه از بچگي تو كفش بودم يه چند سالي از من بزرگتره خيلي خوشگله پوست سفيد ؛قدشو با سانت نگرفتم ولي 160تا170 هست وزنش فكر كنم 50؛60 باشه اندامش فوق العادس كون قلمبه و سكسي سينه شق و موهاي خرمايي چشمهاي مشكي لب هاي فوق سكسي كلا خيلي كسه؛آره من از بچگي تو كف مهتاب بودم اونم با اينكه همه پسراي فاميل تو كفش بودن ولي بامن خيلي جور بود هميشه تو جمع با من لاس ميزد البته منظور بدي نداشت كلا خاكي بود و دوستم داشت. نميدونم از كجا شروع كنم اصل ماجرا از اونجايي شروع شد كه چند سال پيش قرار بود همه فاميل بريم مسافرت من قرار بود با عمم اينا زودتر برم چون ما زياد بوديم ماشين ما جا نداشت من با ماشين عمم اينا برم خلاصه راه افتاديم كه بريم؛تو ماشين كه جلو شوهر عمم راننده بود بغل دستش پسر عمم عقبم عمم سمت راست بود و مهتاب وسط بود و من كنارش؛ عمه ي من خيلي چاقه جاي سه نفرو ميگيره بخاطر همين من و مهتاب به هم چسبيده بوديم؛تو راه مهتاب بيشتر حرف ميزد من گوش ميدادم از همه چي ميگفت از درس از دوستاش از تفريحاتش لاي حرفاش يه خاطره خنده دار گفت كه يكم سكسي بود!تا ظهر كه شد داشت اهنگاي ظبط ماشين و عوض ميكرد كه خوابش برد منم بيكار نشدم و دستمو با ترس و لرز گذاشتم رو رونش البته حواسم به عمم بود كه داشت كتاب ميخوند؛كير منم كه 16 سانتي ميشه سيخ شده بود (مثل آقايون داستان نويس نيستم كه 30 40 سانت تو پاشونه ) به خودم جرات دادم و دستمو تكون دادم به سمت لاي پاش ديدم خوابه خبري نيست يه 5 دقيقه اي نازش كردم كه يه دفه دستم بد لرزيد؛سريع دستمو كشيدم كه ديدم مهتاب با چشماي خواب آلود يه كش و قوسي به خودش داد و دوباره خوابيد من مطمئن بودم فهميده خيلي ترسيدم كه بعدا ديدم چيزي نگفت منم بي خيال شدم كه رسيديم به يه پارك واسه استراحت منم رفتم دستشويي يه جق با حال زدم كه آبم پاشيد به در؛خلاصه بعد از اين جريان مهتاب بامن همونطوري بود كه تا عيد پارسال خونه ي عموم همه بودن من اومدم با همه دست دادم كه ديدم مهتاب بامن دست داد من بچه نبودم و دست دادن با دختر تو خانواده ي ما خيلي بد بود حتي با دخترهاي فاميل من تعجب زيادي نكردم ولي بقيه ي پسرا كه داشتن ميتركيدن خيلي تعجب كردن هزار تا بهم فحش دادن كه عجب شانسي دارم؛ آخر مجلس مهتاب اومد به شوخي و حالت لوس گفت احمد من خيلي تورو دوس دارم كه يكي از پسراي فاميل شنيدو با آرنجش زد پهلوم و چشمك زد اونشب يه برقي تو چشماي مهتاب بود؛13بدر همون سال همه ي فاميل رفتيم يه جاي با صفا كه همه جوونا رفتيم وسط وسط بازي كرديم كه من با توپ محكم زدم تو كون مهتاب كه اونم با خنده ي همراه با درد كونشو گرفته بود و از بازي حذف شد كه پسر عمم گفت اي ناكس خوب نقص كونشو گرفتي ها؛البته من فقط توپو انداختم طرف مهتاب ؛خلاصه بعد از بازي رفتيم ناهار خورديم و حكم بازي كرديم آخر شب كه داشتيم جم و جور ميكرديم از روي زيلو رفتيم كفش هامونو بپوشيم هوا هم تاريك بود يهو كيرم خورد به يه چيز نرمي 2 ثانيه طول كشيد كه ديدم خوردم به مهتاب داشت كفششو ميپوشيد بهش گفتم ببخشيد نديدمت گفت اشكالي نداره عزيزم؛ اينو يه جوري گفت كه من بيشتر سيخ كردم؛هيچكسم نفهميد؛اونروز گذشت تا تابستون كه دوباره همه رفتيم مسافرت خونه ي يكي از فاميلا كه پسرش از سربازي اومده بودو جشن گرفته بود البته اين دفه من تو ماشين خودمون بودم! وقتي رسيديم شب شده بود و همه خسته و كوفته شام خوردن‎ ‎و خوابيدن. تو اون خونه يه حياط خيلي بزرگ داشت كه يه خونه درختي بزرگ داشت كه فكر كنم نه متري ميشد ؛تو خونه هم كه زياد جا نبود ؛تو حال خوابيدم كه با صداي خرو پف وحشتناك عموم خواب از چشمام پريد؛ به فاميلمون كه بيدار بود گفتم اگه اجازه بدين من تو خونه درختي بخوابم گفت باشه فقط درشو ببند كه جك و جونور نياد تو؛ خلاصه با بالشو ملافه رفتم تو حياطو از پله هاي چوبي خونه درختي كه ته حياط بود بالا رفتم و دراز كشيدم اصلا خوابم نميبرد نيم ساعتي گذشت داشت چشمام گرم ميشد كه ديدم صداي در زدن مياد پيش خودم گفتم حتما گربه بوده بعد به خودم گفتم آخه كسخول گربه مگه در ميزنه؟كه دوباره با صداي در زدن به خودم اومدم رفتم درو باز كردم ديدم مهتابه؛ گفتم چيزي شده اين موقع شب؟ گفت نه فقط صداي خروپف دايي (عموي جاكش من)منو ديوونه كرده حالا ميزاري بيام تو يا نه! خنديدم گفتم بفرماييد؛اومد تو گفت خوب واسه خودت جا باز كردي ناقلا؟گفتم راستي از كجا فهميدي اومدم اينجا گفت ديدم توام خوابت نبرده رفتي تو حياط ؛گفتم كسي ميدونه اومدي اينجا گفت نه بابا همه مثل خرس خوابيدن من اصلا خوابم نميبرد خواستم بيام پيشت ببخشيد بيدارت كردم؟ گفتم نه منم خوابم نميبرد؛ مهتاب_خوب بگو ببينم آقا ادريس چه خبرا؟ من_هيچي سلامتي خودت چه خبرا؟ مهتاب با خنده_لوس نشو مسخره؛درس مرس چي ميخوني يا نه؟ من_آره ميخونم خودت چي دانشگاه خوش ميگذره! مهتاب_نه بابا همش درس و كلاس من_آره جون خودت پسراي كلاستون كه اذيت نميكن اگه ميكنن.. مهتاب_چي كار ميكني؟ من_تشويقشون ميكنم! مهتاب با خنده با دستش زد به شكمم گفت مسخره ي لووس مهتاب_راستي شكمت چه سفته ورزش ميكني؟ من_آره 2؛3 سالي هست بدنسازي ميرم شكممو شيش تيكه كردم مهتاب با تعجب_نه بابا؟ من_ بيا خودت ببين! مهتاب_كو؟ لباسمو بالا زدم مهتاب اومد نزديك تر دستش كه خورد بهم حالي به حولي شدم؛بعد با دستاش داشت تيكه هاي شكممو از بالا ميشمرد ميومد پايين مهتاب_وااي پسر يك دو سه چهار پنج شيش من_هوووي! گفتم شيش تيكه نگفتم كه هشت تيكه همينجوري داري مياي پايين! يه دفه مهتاب جوري از خنده تركيد كه فك كنم همه فهميدن من_يواااش همه فهميدن مهتاب به زور جلو خندشو گرفت با خنده گفت خيلي بيشعوري فكر نميكردم اينقد بي جنبه باشي اصلا لياقت نداري من_آخه تو نميگي بچه مردم ذوق مرگ ميشه؟لياقت چيو ندارم!ها؟ مهتاب_هيچي بابا يعني تو تا حالا با هيچ دختري دوست نبودي؟ من_نه بابا اگه بودم كه الان شاگرد اول نبودم خودم نخواستم آخه دختر آدمو از همه كارا ميندازه آخرشم هيچي! مهتاب_آخرشم هيچي!! مگه ميخواي چي بشه! من_هموني كه تو آخر همه فيلما ميشه ديييگه! يه برقي تو چشاي مهتاب زد گفت اي بي تربيت از اون فيلما هم نگاه ميكني؟ من با خنده_كدووم فيلما؟ مهتاب با خنده_خفه كصافط بعد با دو تا دستاش منو هل داد منم دستشو گرفتم كه نيفتم اونم افتاد روم انقد صورتش به صورتم نزديك بود كه نفساي گرمش ميخورد به گردنم سينه هاي سفتشم چسبيده بود به سينم مهتاب_چيكار ميكني يابو!چرا اينجوري ميكني!بخدا شوخيه ها دعوا كه نداريم! من_بابا تو هول دادي ببخشيد حالا مهتاب اومد خودشو از روم جم و جور كنه كه رونش خورد به كيرم كه يدفه با تعجب گفت اين چيه بي شعور خجالت نميكشي؟ منم كه بد جور سيخ كرده بودم گفتم چي آهان اونو ميگي اون تيكه ي هفتم شكممه ديگه زيادي شكم رفتم تيكه اضافي اوردم! مهتاب با خنده_خيلي الاغي بعد با دستش يدونه زد به كيرم گفت مرده شور خودتو تيكتو ببرن منم كه كيرم درد گرفت اومدم بگيرمش خواست فرار كنه از پشت گرفتمش افتادم روش كيرم قشنگ لاي كون واقعا سكسي و قلمبش بود من_ميزنيو در ميري ها! يدونه زدم در كونش گفتم بگير مهتاب_آي آي چيكار ميكني الاغ وايسا برگردم حالتو ميگيرم منم برشگردوندم كه با آروم زانو زد تو دلم منم افتادم روش حشرم بد زده بود بالا گفتم يكاري كنم تا آخر عمرت يادت بمون؟ اونم پررو گفت غلط كردي بعد چشاشو از ترس بست منم صورتمو نزديك صورتش كردم آرووم لبامو گذاشتم رو لباش وااااي لباش داغ داغ بود لب پايينشو ميك زدم كه ديدم با چشهاي قشنگش باتعجب منو نگاه ميكنه صورتم جدا كردم نگاش كردم منتظر بودم چيكار ميكنه نفساي تندش به صورتم ميخورد يه دفه يقمو گرفت با اون يكي دستش پشت گردنمو گرفت كشيد لباي گوشتيشو گذاشت رو لبام دوتامون وحشيانه لباي همو ميخورديم مهتاب زبونشو ميكرد تو دهنم منم زبونم ميفرستادم تو دهنش اونم محكم ميك ميزد دستامو دور گردنش حلقه كردم مهتاب چشاشو بسته بود و لبامو ميخور منم دستمو كشيدم پايين از روي تيشرتش پستونشو گرفتم دستم تازه فهميدم سوتينشو آخر شب درآورده 10 دقيقه بعد لبامو جدا كردم مهتاب هنوز تشنه بود لبامو گذاشتم رو گردن مهتاب و زير گلوشو ميليسيدم مهتاب نفسش داشت بند ميومد بعد دستامو آروم از سينش تا زير كمرش آوردم پايين بعد گردنشو ول كردم يهو تيشرتشو درآوردم اونم بلند شد نشست بغلم با دستاي نازش لباسمو درآورد و لباشو گذاشت رو لبام و محكم ميك ميزد و زبونمو ميخورد من دوباره خوابوندمش و از گردن تا سينش ليس ميزدم مهتاب داشت له له ميزد وقتي به پستوناش رسيدم يه نگاه كردم بهشون سفيد و نسبتا بزرگ و گرد با نوك صورتي كه واقعا دهنمو آب انداخت دهنمو باز كردم تا جايي كه ميشد سينشو كردم تو دهنمو ميك ميزدم با دستم اون يكي سينشو ميماليدم بعد جاشونو عوض كردم و اون يكو ميخوردم و نوكشو محكم ميك ميزدم مهتاب نفساش تبديل شده بود به آه كشيدن مهتاب_آآآههه آه وووووي دارم ميميرم ادريس جووون بخور عزيزم يه ربعي كه خوردم اومدم پايين تر و شكم سفيد و نرمشو ليس ميزدم و ميخوردم يه دفه زبونمو كردم تو نافش كه آهي كشيد كه ديوونم كرد زبونمو تو نافش ميچرخوندم مهتاب از لذت مثل مار به خودش ميپيچيد دستمو آوردم رو شلوارش كه تا ساقش بود و آروم كشيدم پايين تا زانوش بعد صورتمو آوردم بالا يه لب محكم از مهتاب گرفتم شلوارشو كلا از پاش درآوردم يه شورت راه راه سفيد و صورتي پاش بود واقعا قشنگ بود از روناش شروع كردم بوسيدن تا رسيدم به شورتش مهتاب فقط آه و اووه ميكرد با نفساي بلند نميتونست حرف بزنه دهنمو گذاشتم روي شرتش كه مهتاب صداي آهش رفت هوا؛خونه درختي ته حياط بود ميدونستم كسي نميشنوه؛يه ماچ گنده رو كسش كردم و با دندون شرتشو كشيدم پايين كه مهتاب با چشماي خمارش نگام كردم گفت بدبختم نكني گفتم حواسم هست ديوونه كسش مثل قنچه بود تميز و سفيد و دست نخورده يهو ديوونه شدم زبونمو از پايين تا بالاي چاك كسش كشيدم كه مهتاب نفسش بند اومد يدفه يه آهي كشيد كه منو بيشتر ديوونه كرد زبونمو كردم تو كسش داغ داغ بود آبشم مزه ي شيرين داشت زبونمو ميچرخوندم تو كسش و تند تند زبونمو بالا پايين ميكردم رو چوچولش مهتاب از شدت لذت جيغ ميزد و كمرشو پيچ و تاب ميداد يه دفه دستشو آورد رو سرم فشارش داد ي آه بلند كشيد و پاهاش لرزيد و شل شد منم اومدم بالا و افتادم روش و لبشو ميخوردم سينه هاش چسبيده بود به سينم بدنش داغ داغ بود مهتاب_دوست دارم عزيزم دوباره يه لب محكم گرفت بلند شد نشست منو هل داد خوابيد روم زير گردنمو داشت ليس ميزد بعضي وقتا لاله گوشمو ميكرد تو دهنش كه من از لذت نعره ميكشيدم گردنمو كه ليس ميزد زبونشو آروم آورد پايين رو نوك سينم ميچرخوند و ميك ميزد مغزم داشت ذوب ميشد اون يكي سينمو با دستاش آروم چنگ مينداخت با دست ديگش پهلومو نوازش ميداد داشت جونم ميومد بالا ناخناشو از بالا تا كمرم ميكشيد همه ي بدنمو بوس ميكرد زبونشو رو شكمم از پايين تا بالا ميكشيد شلوارم با دستاش گرفت يواش ميكشيد پايين و همزمان رونمو تا زانوهام بوس ميكرد بعد شلوارمو از پام در آورد كيرمو از رو شرت با دو تا دستاش محكم گرفت اشكشو درآورده بود بعد ميماليد به صورتش از خايه ليس زد تا نوكش واقعا داشتم از هوش ميرفتم بعد يه گاز كوچولو از سر كيرم گرفت كه داشتم از لذت ميمردم ديگه طاقت نداشتم مهتاب با دستاي نازش يه كمي شرتمو كشيد پايين كه سر كيرم معلوم شد يهو همونجوري يه ماچ آبدار از سر كيرم كرد بعد سريع شرتمو كشيد پايين از پام درآورد بعد با دستاش كير لختمو گرفت گفت اي جووون صورتشو آورد جلوي كيرم لباشو غنچه كرد و دور سر كيرم حلقه كرد تو آسمونا بودم؛آروم لباشو آورد پايين تر منم موهاش گرفتم آروم به پايين راهنماييش كردم ماهيچه هاي كيرم لباشو حس ميكرد دهنش داغ و ليز و خيلي نرم بود يه لحظه حس كردم سر كيرم رفت تو حلقش يهو اومد بالا يه نفس عميق كشيد زبونشو رو خايه هام ميچرخوند بعد يكشو كرد تو دهنش يه لذت عجيبي داشت چند بار اينكارو كرد بعد اون يكي خايمو محكم ميك ميزد كه ميخواست كنده بشه واقعا خايه هامو حال آورد؛زبونشو از پايين تا بالاي كيرم كشيد يهو نصفشو كرد تو دهنش و محكم ساك ميزد منم موهاي لختشو گرفتم و بيشتر فشار دادم با دستاي نرمش خايه هامو ميماليد بعضي وقتا رونمو ميماليدو با چشاي قشنگش زل ميزد بهم داشت جونم درميومد بعد با دستاش داشت برام ميماليد كه دستشو گرفتم نميخواستم الان آبم بياد اوردمش بالا كشيدمش رو خودم و لباي گوشتيشو ميخوردم دستامو گذاشتم رو لمبرهاي كون گردش و گرفتمشون تو مشتم انقد داشت با ولع لبامو ميخورد كه داشتم كم مياوردم بلندش كردم و به رو خوابوندمش خودمم خوابيدم روش كيرم لاي كونش بود واقعا كونش گرد و بزرگ و نرم بود دوست داشتم تا آخر عمر همونجا بمونم از پشت گردنشو ميليسيدم بعد اومدم پايين رو كونش يه دفه ديوونه شدم با سر رفتم لاي كون سكسيش لاشو باز كردم سفيد سفيد بود سوراخشم كوچولو و صورتي بود با زبونمو از بالا تا پايين ميكشيدم مهتاب جيغ هاي ريز ميكشيد لمبرهاي كونشو ميخوردم ليس ميزدم لامصب سير نميشدم انگشتمو آروم كردم تو كون مهتاب مهتاب_اوووي آه ميخواي چيكار كني من_ميخوام بهت حال بدم حالمونو نگير بعد انگشتمو عقب جلو ميكردم بعد از 2؛3 دقيقه يه انگشت ديگه اضافه كردم مهتاب گفت اووووف ادريس درد داره من_حالا وايسا جا باز كنه درد نداره با دوتا انگشتام كونش و از هم باز ميكردمو ميلرزوندمشون انقد اينكارو كردم كه احساس كردم به اندازه ي كافي جا باز كرده به مهتاب گفتم حالت سگي بشه؛سر كيرمو با دستم گرفتم و تو سوراخ كون مهتاب فشار دادم ديدم اصلا تو نميره(نميدونم بعضي از اين داستان نويسا چجوري با فشار اول تا دسته ميكنن تو كون طرف ؛خيلي سخته ) يكم كونشو خيس كردم با آب كسش 3تا انگشت كردم توش چرخوندم بيشتر جا باز كردم دوباره سر كيرمو فشار دادم به سوراخ مهتاب به زور سرش رفت تو كه مهتاب جيغ بنفش زد كه سريع دهنشو گرفتم مهتاب_تو رو جون من آروم بكن خيلي درد داره من_هنوز كه نكردم حالا يه ذره صبر ميكنم جا باز كنه 3دقيقه اي وايسادم بعد از پشت سينه هاشو گرفتم آروم فشار دادم مهتاب آه و اوهش در اومده بود منم ميلي متر به ميلي متر ميكردم تو بعضي وقتا صبر ميكردم دوباره فشار ميدادم تا اينكه تقريبا همشو كردم تو؛خيلي داغ و نرم بود كيرم تمام ماهيچه هاي كون مهتابو حس ميكرد انقد تنگ بود اين دختر كيرمو يواش آوردم بيرون سوراخش ديدني بود تو اون لحظه تميز تميز خيلي حال كردم مهتاب_اوووي وقتي ميكشي بيرون خيلي حال ميده ولي وقتي ميكني تو پاره ميشم كيرمو ماليدم به كسش خيلي دلم ميخواست بزارم توش ولي نميشد مهتاب دختر بود كيرم كه ليز شد دوباره كردم تو كون مهتاب ايندفه يكم بهتر رفت تو كونش داغ داغ بود كيرم داشت ميسوخت مهتاب_آي آي آروم تر جرم دادي دوباره كشيدم بيرون اما تا نصفه ايندفه دو سه تا تلمبه زدم مهتاب داشت ناله ميكرد ديگه كنترلمو از دست دادم سينه هاي درشتشو گرفتم خوابيدم روش تو كون نرمش تلمبه ميزدم مهتاب داشت ميوفتاد گريه منم گردنشو بوس ميكردم و تلمبه ميزدم مغزم هنگ كرده بود خيلي تنگ بود تند تند داشتم تلمبه ميزدم مهتاب_آآخخخخ اوه اووويي پاره شدم جر خوردم آآآييي داشتم محكم رو بدن نرم و داغ مهتاب تلمبه ميزدم كه احساس كردم جونم ميخواد از كيرم بزنه بيرون مهتاب با تمام قدرتم محكم گرفتم داشتم نعره ميزدم كه يهو آبم مثل آتشفشان شليك شد تو كون مهتاب كه مهتاب گفت اووووفف سوختم آييي كيرم 10؛12 تا نبض زد تموم آب كمرمو خالي كردم توش يه لذتي داشتم كه نميتونم به قلم بيارم چند دقيقه روش خوابيدم مهتاب آروم شده بود كيرمو كه شل شده بود كشيدمش بيرون كونش داشت كيرمو قورت ميداد مهتاب_اووووي چه حالي ميده وقتي ميكشيش بيرون مهتاب برگشت خوابيدم رو بدن لختش لبامو گذاشتم رو لباش ميخوردمشون چه حالي داشت من_مهتاب ببخشيد اذيت شدي مهتاب_اولش خيلي درد داشت بعد كم كم دردش كمتر شد تازه حالم كردم آخراش دوباره رفتم تو لباش بعد از 5 دقيقه خودمونو جدا كرديم از هم مهتاب خودشو تميز كرد لباساشو پوشيد و يه بوس از لپم كردو گفت شب خوبي بود مرسي؛ يه چشمك زد و يواش رفت پايين... يه نگاه به گوشيم كردم ديدم ساعت سه و نيمه بلند شدم لباسامو پوشيدم چراغ و خاموش كردم و خوابيدم... ادريس.. ادريس پاشو ديگه ظهر شد چشمامو باز كردم صداي عموم بود پنجره رو باز كردم عموم گفت اون بالا چيكار ميكني؟ بيا صبحانه بخور؛ منم گفتم عمو اين خروپف شما نذاشت كه بخوابم اومدم اينجا ولي دمت گرم؛ عموم گفت چرا؟ خنديدم گفتم هيچي همينجوري! گفت بيا پايين بابا توام مخت عيب كرده؛ اومدم پايين به همه سلام كردم صورتمو شستم اومدم سر سفره؛ فاميلمون گفت خوب خوابيدي آقا ادريس؟ گفتم عالي بود عالي! يه نگاه به مهتاب كردمو يه چشمك يواشكي تحويلش دادم و مهتاب يه خنده ي ريزي كرد و.... خلاصه اونروزا گذشت و با مهتاب مثل هميشه رفتار ميكردم ديگه هيچوقت اونجور موقعيتي پيش نيومد و نخواهد آمد و اون بهترين سكس زندگيم بود؛ممنونم از اينكه وقتتونو گذاشتين نوشته ادریس نسترن خواهر زنم 36 سالمه ، سکس زیاد داشتم چه داخل ایران چه خارج از ایران . معمولا آقایون خاطره سکسشون رو یه راز نگه میدارن پیش خودشون . اما برام خیلی جالب بود وقتی این سایت رو دیدم . جنسیت توش مهم نیست و آزادانه همه حرفاشونو میزنن و دوستان دیگه هم نظر میدن . کاری ندارم که راست میگن یا دروغ اما کلاٌ جالبه مخصوصاٌ تو ایران که عرف نیست این چیزا .... بگذریم . وقتی ازدواج کردم نسترن خواهر زنم 17 ساله بود و من 24 سال داشتم . از همون روزا و ماههای اول احساس می کردم که حس خاصی بهم داره . به هر بهونه خودشو بهم نزدیک می کرد که باهام حرف بزنه . دختر زیبائی بود با پوستی کاملاٌ سفید کمی هم بلوند بود . بدن بسیار خوش تراشی داشت . سیته های برجسته و باسنی تراشیده .زمان کنکور که رسید برای درس زبان انگلیسی میومد با پدر و مادرش منزل ما یا این که ما رو دعوت می کردن خونشون و باهاش درساشو مرور می کردم . 2-3 روزی از این قضیه گذشت . یه روز که توی سالن پذیرائی نشسته بودیم توی جمع خانواده و درس می خوندیم با هم آروم بهم گفت عطرتون خیلی خوش بو هست من از بوی عطرتون خیلی خوشم میاد . گاهی پشت سرتون راه میرم که عطر تنتون به مشامم برسه . خندیدمو زیاد جدی نگرفتم حرفشو . محیط خونه شلوغ بود . شاکی شد و مادرش گفت برید توی اتاق .نسترن انگار از خداش بود سریع وسایلشو جمع کرد رفت به من هم اشاره کرد که بیا . من هم رفتم . تا رفتیم توی اتاق در رو از داخل قفل کرد . مادرش گفت در رو باز بزار اما گوش نکرد و گفت بچه ها اذیت می کنندو چند تا بهونه ی دیگه هم اورد .توی اتاق نشستیم لبه ی تخت خوابش و شروع کردم به ترجمه ی متن درسش که احساس کردم خیلی نزدیکم نشسته و دائم جابجا میشه . متوجه شدم توی حال خودش نیست و دائم به یه نقطه خیره میشه انگار به چیز خاصی فکر میکرد . اعتنا نکردم و ادامه دادم تا دیدم اروم داره سینشو میماله به بازوم . بازم خودمو زدم به اون راه اما راستش منم احساس شهوت کردم . اخه عاشق اندازه ی سینه هاش بودم . چند دقیقه ای که گذشت دیدم سینه هاش عین سنگ شده و تند نفس می کشه صدای نفسش رو به وضوح میشنیدم . گفت ببخشید من یه کم خوابم گرفته میرم یه دوش سری می گیرمو میام . حمام توی اتاقش بود . گفتم تا میای منم چند تا سوال برات در میارم .لباساشو برداشت با حوله رفت حموم . شیر آب که باز شد وسوسه شدم یه نگاه به در کردم دیدم قفل در جوری چرخیده که میشه از سوراخ کلید توی حمومو دید . رفتم نگاه کردم . وااااااااااایتمام تنشو میدیدم . سفید عین برف پشتش به من بود آب و کف از لای کونش رد میشد . چه کونی داشت معلوم بود از این دخترائی هست که گوشت بدنشون سفته . یهو چرخید سمت من . تمام سینه هاشو میدیدم کاملا برجسته و نوک سینه هاش رو به بالا بود با نوکی کوچیک و قهوه ای کمرنگ . نا خداگاه چشمام به سمت پائین اومد نافشو شکمش و کسش کم مو بود با موهای قهوه ای کمرنگ برجسته و گوشتی . دیوونه شدم . کیرم داشت می ترکید . دستمو مالیدم به کیرم . می خواستم نسترن رو واسه ی یه سکس ناب .دستشو به سینه هاش مالید چند دقیقه بعد اروم پاشو باز کزدو لای کسشو شست . نگاه کردم به کسش اما صورتشو نمی تونستم ببینم . حمومش تموم شد آب رو که بست اومدم نشستم سرجام اما شق درد شده بودم . اومد از حموم بیرون دیدم یه لباس راحتی گشاد یکسره پوشیده بلند بود . اومد نشست دوباره کنارم تا درسو شروع کنیم اما من دیگه حواسم به درس نبود یک لحظه سینه هاش و کسش از جلو چشمام کنار نمی رفت چون به بدنش فکر می کردم کیرم شق مونده بود فهمید گفت حالتون خوبه ؟ گفتم آره گفت اما اتگار نیست کاری هست که من واستون انجام بدم گفتم نه ممنون دوباره نزدیکم نشست و سینشو چسبوند به بازوم یه نگاه معنی داری بهش کردم اینبار که یعنی حس می کنم سینتو اونم خندیدو گفت چیه ؟ گفتم چسبیدی بهماااااا ! گفت من که گفتم عاشق عطر تنتونم !!! نفهمیدی یعنی چی ؟ منم خودمو زدم به اون راه گفتم نه ، دیدم دست انداخت دور گردنمو لبامو بوسید گفت میشه مال من هم باشین ؟ همین جور نگاش کردم دوباره بوسید لباموداشتم می مردم دیگه گفتم نسترن منو اگه بخوای باید خیلی کارا بکنی . گفت هرچی که بخوای گفتم یعنی ... گفت آره منم سکس می خوام یهو لباسشو در آورد . نه کرست نه شورت هیچی منو خوابوند روی تختش یه نوار آموزش زبان گزارشتو صداشو بلند کرد تی شرتو شلوارمو در آورد و شروع کرد به خوردن تمام تنم تا رسید به کیرم از روی شورتم گازش می گرفت گفتم بخورش گفت نگران نباش و شروع کرد به در اوردن شورتم کیرمو گذاشت توی دهنش و شروع کرد به خوردنش داشتن دیوونه می شدم انچنان محکم مک میزد که چند بار از روی تخت نیم خیز شدم و افتادم بعد گفتم می خوام کستو بخورم 69 شدیم و پاشو باز کردم یه کس گوشتی و صورتی کم رنگ داشت با چوچولی کوچولو با همه ی وجودم می لیسیدمو می مکیدمش چه بویی میداد هنوز یادمه کسش کاملا خیس بود یهو چند تا تکون به تنش داد فهمیدم ارضا شده و یه آب شیری رنگی ار کسش اومد جوری که چکه کرد روی ملحفه ی تخت خوابش گفتم ارضا شدی ؟ جون نداشت حتی حرف بزنه با سرش اشاره کرد آره من نشستم تنشو تماشا میکردم بهم آرومم گفت تو چی ؟ گفتم یادت رفته که تو دختری هنوز نه ؟ گفت آره اما اگه می خوای از کون بکن منو گفتم دادی قبلا گفت نه گفتم اذیت میشی گفت می خوام ارضات کنم ابتو بریزی توش برام . منم فکر کردم که اوکی هست حالا که خودش می خواد حالت داگ سکس گرفتو منم با کرم اول سوراخ کونشو مالیدم تا باز بشه اول 1 انگشت بعد 2 تا ناله می کرد اما بعدش اروم شد . وقتی خواستم کیرمو بکنم تو کونش سرشو کرد توی بالش که صدای جیغش در نیاد اما منم نمی خواستم ازارش بدم سر کیرمو که کردم داخل و در اوردم دادم یه کم خونی شد بهش گفتم داره خون میاد گفت بکن اشکال نداره خوب میشه می خوام کیرتو منم آروم می کردم تا کاملا باز شد 5 دقیقه ای تلمبه زدم اما از این می ترسیدم که هم نسترن اذیت بشه هم این که کسی بخواد بیاد توی اتاق . بعد 5 دقیقه آبم اومد ریختم توی کونش و خوابیدم روش . گفت من بهترم یا خواهرم گفتم معلومه که تو گفت از این به بعد باید با من هم باشی گفتم تا کی تا وقتی که شوهر کردی ؟ گفت حتی شوهر هم بکنم مال توام تو اولین سکس رو باهام داشتی قبل از تو فیلم میدیدمو خود ارضائی می کردم سریع لباس پوشیدیمو درسو ادامه دادیم البته خیلی اذیت شده بود بعدها گفت بهم از این قضیه الان 10 – 11 سالی میگذره 3 سال هست که شوهر کرده تا قبل از شوهر کردنش باهاش بودم اسم خودشو گذاشته بود نون زیر کباب می گفت من چرب ترم واست تا زنت هنوز هم می خواد که باهام باشه از این که وقت گذاشتین و خاطره ی طولانی منو خوندین ممنونم نوشته رضا کردن زن دوستم از روز اولی که تو حیاط خونه دوست و همسایمون دیدمش خیلی ازش خوشم اومد . واقعا ناز بود البته اون موقع زمانی بود که هنوز تازه نامزد کرده بودن و زیر ابروهاش رو بر نداشته بود و اصلاح هم نکرده بود ... ولی بعد از چند روز که نگار ـ ( یک اسم فرضی براش گذاشتم ) نگار ... بعد از چند روز که به اتفاق دوستم بنیامین ( اسم دوستمم فرضیه اسمشو عوض کردم ) به خونه زنش رفتیم دیدم که نگار زیر ابروهاش رو برداشته و اصلاح کرده . از اونجایی که ابروهای پری داشت با اصلاح خیلی تغییر کرده بود و جذاب ...جالب اینکه روزهای اولی که نگار منو با بنیامین شوهرش میدید اصلا از من خوشش نمیومد و این از رفتارش کاملا مشخص بود و خودش هم بعد ها که با من صمیمی شد بهم گفت ... این رو نگفتم که اون دوره نامزدی و عقد نگار و بنیامین من تو شهر خودمون سرباز بودم و این داستان ها گذشت تا زمانی که سربازی من هم تموم شد و بیکار شدم و بنیامین هم موتوری خرید و دائم میرفتیم دور زدن و خیلی وقت ها هم نگار با ما میومد طوری که کم کم احساس میکردم پدر بنیامین از این قضیه شاکیه که دائم با همیم اما بخاطر علاقه و اطمینانی که به من داشت بروز نمیداد و چیزی هم نمیگفت ... کمی خلاصه میکنم ... این بیرون رفتنهای ما با موتور ادامه داشت و باعث شده بود که من و نگار هم کم کم به هم نزدیکتر بشیم و اون نظرش نسبت بهم عوض بشه .یک روز که با نگار و بنیامین و خواهر بنیامین که اون موقع 14 سال سنش بود برای پیاده روی بیرون رفته بودیم تو راه برگشت من و نگار از بقیه چندین متر جلوتر بودیم و باقی هم با هم صحبت میکردند و از پشت سر میومدن و من شروع کردم از رابطه دختر داییم و یکی از دوستای خودم تعریف کردن تا با این حرف ها نگار رو یک مهکی هم بزنم که البته بعد ها خودش گفت که این کارم هم باعث شده که نگار بفهمه منم یه جورایی بله ...مدتی از این برنامه ها گذشت تا زمانی که نگار تو یک آموزشگاه موسیقی که مدیرش یکی از فامیلاشون بود منشی شد و من هم گاهی با بنیامین به آموزشگاه میرفتم تا به این بهانه نگار رو ببینم البته بین ساعت 3 تا 4:30 که مدرسین و مدیر آموزشگاه میومدن ما اونجا بودیم و قبل از اینکه کسی بیاد میرفتیم بیرون ... و در همین رفت و آمد ها به آموزشگاه من متوجه حرکات و رفتار غیر معمول نگار هم شدم که میخواست چیزهایی رو بهم بفهمونه ولی من مجبور بودم که خیلی با احتیاط جلو برم ... مثلا یکبار به صورت خیلی شهوتناک روی میزش دراز کشیده بود و منو نگاه میکرد و من هم که کیرم کاملا از جاش بلند شده بود و تابلو بود دستمو تو جیبم کردم و جوری نگهش داشتم که دیده نشه در اون لحظه بنیامین تو یکی از اتاق های آموزشگاه مشغول بازی با پیانو بود ... نگار از جاش بلند شد و اومد و سر شوخی رو باز کرد و نمیدونم چه حرفی زدم که خیلی یواش و به شوخی یه چک بهم زد و منم که فرصت رو مناسب دیدم گفتم نگار خداییش دلت اومد بزنی ؟ اونم گفت چرا ؟ گفتم نامرد دردم اومد . گفت خب حالا چیکار کنم منم با کمال پررویی گفتم بوسش کن تا دردش بخوابه ! نگار هم که شهوت از تمام وجودش و چهرش پیدا بود خیلی با احساس و یواش لوپمو یه بوس ملایم کرد و خیلی آهسته لبشو گذاشت و لبمو بوسید و رفت پشت میزش نشست و انگار نه انگار که کاری کرده و اتفاقی افتاده ... منم که حسابی حالم خراب شده بود فکری به سرم زد و بنیامین رو صدا کردم و گفتم بره یه چیزی بگیره تا بخوریم و اونم قبول کرد و رفت وقتی بنیامین رفت منم رفتم کنار نگار و شروع کردم ازش لب گرفتن و دستمو گذاشتم رو کسش و نمیدونم چی شد و به چه علت به نگار گفتم کونم میدی بهم ؟ نگار هم گفت آره ه ه عزیزم و تو همین فرصت کم شلوارشو شورتشو کشید پایین و منم کردم توش و با چند بار عقب و جلو کردن به خاطر استرسی که علتش هم اولین سکسم با نگار بود خیلی زود آبم اومد و رفتم دستشویی و تا اومدم بیرون زنگ در آموزشگاه خورد و بنیامین اومد ...این هم گذشت تا مدتی بعد به قدری رابطه من و بنیامین و نگار نزدیک شده بود که من شب ها هم خونشون میرفتم و با هم فیلم نگاه میکردیم چون بنیامین علاقه زیادی به فیلم داشت و هر شب یک سی دی کرایه میکرد و میدیدیم و چند شبی هم بعد از دیدن فیلم میرفتم خونمون ... بعد از مدت کوتاهی شب دیر وقت که میشد دیگه نمیزاشتن من خونه برم و همونجا به زور و با اصرار نگهم میداشتن و این شد کار هر شب ما ... بعد خوردن شام و تماشای فیلم همونجا میخوابیدم و بنیامین چون عادت داشت و غلاقه داشت که نزدیک به بخاری بخوابه نگار هم این طرف میخوابید و من هم فاصله یک متری نگار همیشه نزدیک به آخر فیلم خودمو به خواب میزدم و وقتی مطمئن میشدیم که بنیامین خوابیده من یواش خودمو به نگار نزدیک میکردمو میرفتم زیر پتوش و شروع میکردیم به عشق و حال اونم چه عشق و حالی چنان باهاش ور میرفتم که دیوونه میشد از ساعت 1 شب تا 4:30 یا 5 فقط باهاش بازی میکردم و انگشت تو کس و کونش میکردم و سینه هاشو میمالوندم و ... کسایی که یواشکی و با استرس سکس داشتن میدونن که تو این حالت لذتش صد برابر میشه ...و وقتی حسابی حال میکردیم و به اوج شهوت میرسیدیم بعد نزدیکای صبح نیم ساعتی هم میکردمش و قبل از اینکه آبم بیاد ده دقیقه ای هم از عقب میکردمش و آبمو میریختم تو کونش و بعدم میخوابیدیم ... البته این کار خیلی با احتیاط و با استرس زیاد و حواس جمع انجام میشد تا یه وقت بنیامین بیدار نشه . این داستان ما حدود یک سال ادامه داشت و ما دفعات بیشماری رو با هم بهترین و طولانی ترین سکس ها رو روز و شب و در جاهای مختلف داشتیم تا اینکه بنیامین و نگار تصمیم به بچه دار شدن گرفتن و نگار حامله شد ... البته تو دوران حاملگی هم دو بار نگار رو کردم ولی با احتیاط و بعد از اون رابطمون سردتر و سردتر شد تا اینکه ناخواسته و به خاطر مشکلات دیگه ای کلا رابطمون قطع شد .... میثم ماجراي سكس با زندايي نازم من سامان هستم .25 سالمه خوش تيپ هم هستم. ماجراي سكس با زندايي نازمو ميخام براتون بگم .زنداييم خيلي ناز و خشگل و صورت سكسي با 175 قد و 75 وزن خيلي استثنايي بود . كل فاميل تو كفش بودن ولي كسي جراتشو نداشت . داييم ادم بي حال و سردي به نظر ميرسيد. حدود 10 سالي بود با هم ازدواج كردن .داستان به دوسال پيش برميگرده موقعي كه زنداييم 28 سالش بود . منم 23داييم اغلب بخاطر ماموريت ميرفت اين ور و اونور و اون با يه بچه خونش تنها بود. چند شبي بعضي از دختراي فاميل ميرفتن پيشش كه تنها نمونه منم چند باري رفتم.اما يه شب كه رفتم البته از صبحش اس هاي يكم سكسي بهش دادم ولي اعتنايي نكرد. جك بود ولي اون نميخنديد.اون شب كه رفتم بچش خواب بود اونم تيپ عالي زده بود و منتظر من. بعدا بهم گفت ازت ميترسيدم كه منو اذيت كني...اون شب رو مبل نشستيم و يكم فيلم ديديم . من داغ داغ بودم . پاهامو به پاهاش ميماليدم و اون ميكشيدشون.ميخاست بره بخابه كه گفتم يكم بشين. بعد بهش اصرار كردم بياد پيش من ولي قبول نميكرد . به هر حال اومدخيلي ترسيده بود . يه دفعه بهش گفتم يه ماچ بده گفت گمشو و ميخاست بره كه گرفتمش تو دستام و گردنشو ميخوردم . خيلي تقلا ميكرد در بره ولي بلندش كردم بزارمش رو تخت اتاقش كه خيلي خاهش كرد اين كارو نكنم. بعدا فهميدم وقتي بره رو تخت ديگه از خود بي خود ميشه. يكم گردنشو خوردم و شلوارشو كشيدم پايينخيلي ناز بود كس نرم و داغي داشتباورم نميشد وقتي كسشو ديدم بهم گفت توروخدا بكن توووووووش.ديدم ازخود بيخود شده منم شلوارمو در اوردم و كيرمو گذاشتم دهنش. اونم خورد ولي فقط ميگفت بكن تو كسمسر كيرمو خيس كردم و آروم فشارش دادم رفت تو . تاحالا كس به اين تنگي و داغي نديدم.يك دقيقه نشده بود كه ارضا شد . و دوباره ازم خواست . 15 دقيقه كردمش و اون 4 بار ارضاشد . منم اخرش ابمو ريختم تو كسش و اونم حال كرد . بهم ميگفت خيلي دير ارضابودم ولي با من تو 15 دقيقه 4 بار شده بود .الان دوساله باهم رفيقيم و هروقت بخام ميكنمش. البته امروز هم قراره بكنمش. ممنون كه خوندينش. بهترین زندایی دنیا سلام یاسین هستم 18 ساله . سه چهار ماهی هست که با سایت شهوتناک آشنا شدم.اونم به خاطر فیلتر شکنی که دوستم برام اول تابستون امسال رو لب تاب نصب کرد. من تا حالا تجربه 3 بار گی با همین دوستم که اسمش امین هست و یک بار هم سکس با زنداییم رو دارم. داستان های گی خودم رو دارم مینویسم اما الان این خاطره سکس با حال من با زنداییم هست. من یه پسر سفید و خوش فرم هستم برای همین هم سه بار گی داشتم چون مردها هم از بدن من خوششون میاد.صورت زیبایی هم دارم که روی پروفایلم عکسم هست. خاطره سکس من برای حدود دو ماه پیشه. آخرای تابستون زنداییم اسمش نرگس هست. یک زن حدود 28 ساله هست که چهار پنج ساله که با داییم ازدواج کرده. واقعا خوشگل و خوش فرم هست.فکر کنم قدش تقریبا 165 باشه و هیکل مناسبی داره. اون اول که ازدواج کردن من سیزد چهارده سال بیشتر نداشتم برای مین هر موقع همدیگه رو می دیدیم با هم دست میدادیم و تو عید دیدنی ها هم روبوسی میکردیم.خیلی بهم حال میداد. اما یواش یواش از وقتی بزرگتر شدم و به قول معروف بالغ شدم دیگه دست نمیدادیم. اما باز جلو من خیلی پوشیده راه نمیرفت و هر وقت میومد خونمون یا میرفتم خونشون فقط یه روسری سر میکرد اما دیگه مانتو یا چادر سر نمیکرد. احساس میکردم جلو من یه کم راحت تره تا مردای دیگه. پدر مادر من قرار بود برن شمال خونه عمه ام اینها اما من تابستون کلاس زبان میرفتم و این هفته آخر بود و بعدش هم امتحان داشتم.برای همین نمیتونستم باهاشون برم.از طرفی پدرم هم فقط برای اون تاریخ اداره شون مرخصی داده بود. قرار شد من بمونم خونه فامیل ها و تصمیم بر این شد که خونه داییم برم.چون خود داییم هم پیشنهاد داده بود. خیلی پکر بودم که نمیتونستم برم شمال. عاشق دریا و شنا تو دریا بودم اما کاریش نمیشد کرد.فقط اینکه میتونم تو این یه هفته زنداییم رو بیشتر ببییم یه کم آرم کرده بود مجبوری موندم تهران و این یه هفته هم مهمون دایی اینها بودم. بعد از ظهرها میرفتم کلاس اما صبح ها وقتم خالی برد و معمولا خ.منه که بودم میرفتم کتابخونه محل و زبان کار میکردم اما الان راهم دور شده بود و همون تو خونه دایی درس میخوندم.دو سه روز اول خیلی عادی گذشت و فقط گاهی زنداییم رو دید میزدم اما خیلی لباسهای چسبون و شهوتی جلوم نمی پوشید.برای همین خیلی تو نخ نبودم. تا اینکه روز چهارم صبح بلند شدم. هر چی صدا زدم زندایی جواب نداد.یواشکی رفتم تو اتاق خواب یدم از حموم داخل اتاق خواب صدای دوش آب میاد.فهمیدم حموم هست. سریع رفتم سر کمد دیواری و دنبال آلبوم عکسای دایی و زندایی گشتم.آخر بعد چند دقیقه پیداشون کردم و شروع کردم دیدن. عجب عکسایی بود.عکسای عروسی. عکسایی بود که زنداییم با یه شرت جین کوتاه و یه تاب رو تخت خوابیده بود. عکسایی بود که زندایی یه تاب مشکی چسبون پوشیده بود و لباس تنگش سینه هاش رو نزدیک هم کرده بود و بالای سینه ش بیرون بود و شکمش با هم پیدا بود با یه شلوارک سفید کوتاه. یه عکس بود که زنداییم یه لباس شبیه لباس بلندای هندی که اسمش رو نمیدونم پو.شیده بود و بالای سینه ش معلوم بود. عکسای خیلی قشنگی بودن.کلی حال کردم.تا اینکه دیدم صدای دوش قطع شد. سریع آلبوم رو گذاشتم تو کمد و اومدم تو اتاق دیگه که من شبا میخوابیدم و یه حال حسابی با خودم کردم.بعد چند دقیقه رفتم بیرون که دیدم تو آشپزخونه هست و داره چایی دم میکنه.منم که مثلا تازه از خواب بلند شده بودم سلام کردم و رفتم دست و صورتم رو شستم. اومدم تو آشپزخونه که بشینم سر میز و زنداییم هم داشت صبح بخیر میگفت که نگاهش افتاد به جلو شلوارم و لبخند زد و برگشت چایی بریزه.سریع نگاه کردم دیدم بله... آب منی من جلوی لباسم رو چند قطره ای خیس کرده.آخه آبم رو تو یه دستمال خالی کردم اما سریع که لباس پوشیده بودم یه کمش به لباسم مالیئه شده بود. کلی خجالت کشیدم تا اینکه بعد صبحانه بهم گفت اگه خواستی بری حمام آب داغ هست.منم گفتم باشه.نزدیک ظهر میرم ک هوا ت این گرما خنک هم بشم. سریع بعد صبحونه اومدم تو اتاق و رفتم سر لب تاب و یه سره اومدم تو سایت شهوانی و دو سه تا کلیپ دانلود کردم و چند تا هم داستان و عکس کپی گرفتم. به شکم خابیدم تو اتاق و شروع کردم دیدن کلیپ ها و عکسها و خوندن داستان در همین حال هم خودم رو به زمین میمالیدم. یک ساعتی میشد که داشتم با فیلم و عکس داستان حال میکردم که یک مرتبه زندایی اومد تو اتاق و منم دیدم ضایع هست اینطری خوابیدم سریع نشستم اما اصلا حواسم به کیر بزرگ شده ام نبود. خیلی تابلو بود از رو شلوارم و ندایی فهمید جریان رو.اومد کنارم رو زمین نشست و گفت داشتی چی میدیدی؟ من فیلم رو بسته بودم اما پوشه سکسی رو فرستاده بودم پایین صفحه.زنداییم هم دید اون پایین یه پوشه هست.بازش کرد و همه چی رو دید.اسم داستانها که تابلو بود و عکس و فیلمها هم داد میزد مضوع چیه. من فقط خجالت میکشیدم. زندایی یکی دو تا داستان که اسمش سکس با زندایی و شبیه همین ها بود و من صبح به خاطر زندایی دان کرده بودم رو دید و باز کرد و خوند. بعد چند دقیقه گفت میدونم اقتضای سنت اینه اما تو میدونی که چقدر خودارضایی برات ضرر داره؟ بعد گفت من قبلا عکس و کلیپ دیده بودم اما داستان سکسی دفعه اولمه میبینم. جالبه من اصلا متوجه نبودم زندایی سمانه از داستانها خوشش اومده. فقط فکرم این بود که میترسیدم به دایی یا مامان بابا بگه. تا اینکه زندایی بلند شد و رفت بیرون.اون روز ی با استرس زیاد گذشت تا اینکه فردا صبح تو اتاقم بودم که زندایی اومد تو اتاق و گفت دیگه کاری نکردی با خودت که؟ منم با خجالت گفتم نه. زندایی سمانه گفت یکی دو تا داستانها رو میاری میخوام بخونم. اول تعجب کردم.بعد گفت آخه برام خیلی جالب بود.منم گفتم همه شون رو دیروز پاک کردم.راست هم میگفتم. گفت چ.را دیوونه؟ گفتم ترسیدم به دایی بگید.منم پاک کردم که حداقل دایی نبینه چون اگه میدید بیشتر عصبانی میشد.. گفت عیبی نداره الان برو سایت چندتا کپی کن. خیلی تعجب کرده بودم.از همین سایت دو سه تا داستان دان کردم و نشست کنارم شروع کرد به خوندن.تموم که شد گفت تا حالا تجربه سکس داشتی؟ گفتم نه بابا. زندایی گفت خوب به جای اینکه داستانش رو بخونی برو سکس کن. هیچی نگفتم اما تازه فهمیده بودم زنداییم هم انگار بدش نمیاد در این مورد حرف بزنیم. بعد گفت دو سه تا کلیپ هم دان کن. سریع دان کردم و نشستیم با هم دیدیم.کلیپش یکی ساک زنی بود و یکی هم سکسی تمام بود. دیدم خیلی حشری شده.از نگاهاش به فیلم فهمیدم. خیلی میترسیدم اما دلمو زدم به دریا و گفتم زندایی ما هم میتونیم از این کارها با هم بکنیم؟ برگشت نگاهم کرد.گفت تا حالا به جز با داییت با کسی سکس نداشتم اما بدم نمیاد. اینو که گفت دو تا دستم رو بردم رو رون پاهاش و میکشیدم بهشون.صورتش رو آورد جلو شروع کردیم لب گرفتن.خیلی داغ بود. زنداییم چون تجربه سکس داشت خیلی وارد بود .زبونم رو کرد تو دهنش و شروع کرد مکیدن.این کارش خیلی بهم حال میداد.منم دستام رو بردم رو سینه هاش.خیلی بزرگ نبودن اما سفت بو.دن.چند دقیقه ای لب گرفتیم و منم سینه هاش رو میمالیدم و اونم داشت کمرم رو میمالید. گفت یاسین بلند شو بریم تو اتاق خواب خودمون رو تخت. رفتیم تو اتاق و اون هم پرده های اتاق رو کشید و اتاق تقریبا تاریک شد. دوباره لب گرفتیم و من تیشرتش رو از تنش در آوردم. چیزی زیرش نپوشیده بود سینه هاش رو برای اولین بار دیدم. بدنش خیلی سفید و مخملی بود و سینه هاش سر بالا بود و سفت.خیلی داشتم حال میکردم. اونم لباس من رو در آورد.شروع کردم مثل تو فیلما گردنش رو لیس زدن در همین حین سینه هاش میخورد به سینه خودم و حال میکردم. انداختمش رو تخت و شلوارش رو از پاش در آوردم.عجب ساق و رون های سفید و بی مویی داشت.یه شرت سبز هم تنش بود.شلوار خودم رو در آوردم و منم با شرت خوابیدم روش.و سینه هاش رو شروع کردم خوردن. دستم رو گرفت و یکی از انگشتام رو کرد تو دهنش و میمکید و منم داشتم سینه هاش رو میخوردم. اونم زانوش رو میکشید به کیرم و باهاش حال میکرد. یواش یواش اومد شکم و نافش رو لیس زدم تا رسیدم به شرتش.بوی عجیبی میداد و خیس خیس شده بود.با انگشتم از روی شرت دستم رو مالیدم به کسش که صداش بلند شد.خودش سریع شرتش رو کشید پایین و من برای اولین بار یه کس رو جلو صورتم میدیدم.معلومبود همون دیروز که حموم بوده تمیزش کرده بود چون هیچ مویی نداشت.اول با دستم براش می مالیدم بعد شروع کردم زبون زدن.داش ناله میکرد.همین طور که زبون میزدم اونم با انگشت خودش بالای چوچولش رو میمالید که یه هو دیدم لرزید و یه کم آب پاشید تو دهنم و صورتم.ارضا شده بود.من خودم چند تا کلیپ ارضا دختر دیده بودم خیلی خوشم میومد از این حالتشون. بلند شد نشست کنار تخت و دست منم گرفت و وایسوند کنار تخت.کیر بزرگی ندارم و نهایت 13 یا 14 سانته اما اون روز بد جوری سفت شده بود. شرتم رو از در آورد و کیرم رو گرفت تو دستش و شروع کرد مالیدن.10 روزی میشد که موهاش رو نزده بودم اما خیلی مو نداشتم. کلا بدنم کم مو بود و بالای کیرم هم خیلی مو نداشتم.بعد چند دقیقه که داشت کیرم رو میمالید اونو کرد تو دهنش و شروع کرد برام ساک زدن... گفتم که اون چون تجربه سکس داشت خیلی خوب وارد بود.منم داشتم دیونه میشدم.آب تو دهنش و گرما و حرارت دهنش مستم کرده بود.دیگه داشت آبم میومد که گفتم داره آبم میاد. اونم کیرم رو از دهنش در آورد.از تو کشو میز کنار تخت یه شیشه بیرون آورد و زد به کیرم .فهمیدم که اسپری بی حس کننده بود. خوابید رو تخت و گفت حالا بیا یه حالی به این جای من بده. واقعا فکر نمیکردم که بتونم یه روزی زندایی سمانه خوشگلم رو بکنم. به کمر خوابیده بود و پاهخاش رو باز کرد و منم کیرم رو گذاشتم جلو کسش و فرو کردم تو.چقدر داغ بود... دو دستم رو گذاشتم کنار سرش و شروع کردم عقب جلو کردن. اسپری کار خودش رو کرده بود و خبری از ارضای من نبود. چند دقیقه با همین حالت سکس کردیم که دستم دیگه درد اومد. زندایی گفت حالا تو بخواب.منم خوابیدم رو تخت و اومد روم نشست.کیرم رو با دست گرفت و گذاشت زیر کسش و شروع کرد بالا پایین کردن هی ناله میکرد.صدای ناله عاش خیلی قشنگ بود. یواش یواش سرعت بالا پایین رفتنش رو زیاد کرده بود و آه و نالش هم بیشتر شده بود که دیدم کسش خیلی گرمتر شد و یه مایعی از کیرم سرازیر شد.فهمیدم ارضا شد.بعد دراز کشید روم. بعد دو سه دقیقه با خنده گفت تو نمیخوای خالی بشی؟ گفتم نمیدونم چرا خبری نمیشه. بهش گفتم زندایی میزاری از پشت بکنمت؟ گفت من به داییت هم از پشت ندادم.چون میترسم دردم بیاد.آخه کیر داییت خیلی بزرگه. اما مال تو چون که کوچیکه بد نیست امتحان کنم. خیلی خوشحال شدم. قشنگ رو تخت قنبل کرد و کون نسبتا بزرگش رو داد بالا.تا این صحنه رو دیدم پیش خودم گفتم اصل مطلب اینجا بوده خبر نداشتیم. اول یکی از انگشتهام رو خیس کردم و یواش کردم تو سوراخ کونش.خیلی تنگ بود.راست میگفت انگار.تا حالا به کسی از پشت نداده بود.اروم انگشتم رو کردم تو و شروع کردم عقب جلو کردن. زنداییم هم با دستش روی کسو چوچولش میکشید تا دردش کمتر بشه. بعد که دیدم یه کم باز شده از آب رو کسش یه کم مالیدم جلو سوراخ کونش یه کم هم از آب دهنم مالیدم رو کیرم و و گذاشتم جلو سوراخ کونش.یواش فشار دادم تو که خیلی دردش نیاد. با دستام سینه ها و لمبرهای کونش رو هم میمالیدم. یواش یواش کیرم رفت داخل کونش .. خیلی تنگ بود. و احساس میکردم درد داره زنداییم.برای همین عقب جلو نکردم و همون جا نگه داشتم و دستم رو بردم از زیر شکمش رو کسش و براش شروع کردم مالیدن.دوباره حشری شده بود. یواش یواش شروع کردم عقب جلو کردن و سرعت رو زیاد کردم.فشار لبه های کون زنداییم به کیرم خیلی زود منوحشری کرد.سرعت عقب جلو کردنم زیاد شده بود و داشتم خیلی حال میکردم.زنداییم هم داشت حال میکرد چو.ن ناله های شهوتیش دوباره شروع شده بود. بعد دو سه دقیق دیدم داره آبم میاد.اصلا کنترل نداشتم و دست خودم نبود و یک مرتبه تمام آبم خالی شد تو کونش... خیال کردم ناراحت بشه اما بعد که حالم سر جاش اومد گفتم ببخشید نمیخواستم اونجا خالی کنم. گفت خیلی حال داد.مخصوصا وقتی گرمای آبت رو حس.کردم. نزدیک ظهر شده بود دیگه. بهم گفت بیا با هم بریم حموم.منم از خدام بود. تو حموم بدنش رو که دیدم باز راست کردم . شروعکرد با دستش کیرم رو مالیدو گفت تو دو بار منو ارضا کردی منم باید دو بار آبت رو بیارم.بعد برام ساک زد.خیلی محشر ساک میزد.لبش رو رو کیرم فشار میداد و جلو عقب میکرد.داشت آبم میومد بهش گفتم اما اون ادامه داد تا اینکه همه آبم تو دهنش خالی شد. این بود داستان اولین سکسم که شاید مثل این سکس تا آخر عمرم رو امتحان نکنم. فرداش که مامانم اینها اومدن دایی و زندایی اومدن خونه ما دیدن بابا و مامانم. همه اش به هم نگاه میکردیم و به هم لبخند میزدیم... یاسین شانس اوردم مرضیه زنم نشد سال دوم دانشگاه بودم مرضیه دختر عموم شروع کرد به اسمس دادن. هر روز یه درددل داشت منم پایه حرفاش بودم راستش خیلی دوستش داشتم اما یخرده سر و گوشش میجنبید واسه همین دیگه من زیاد پی شو نمیگرفتم. خلاصه یه بار سر حرفو باز کرد که من عاشق یکی هستم اما میدونم اون منو نمیخواد حالا من اصرار میکردم که اون کیه شاید بتونم کمکت کنم اونم انکار که نه نمیگم. همشم میگفت کسیه که از بچگی عاشقش هستم ولی اون اصلا بهم توجهی نداره واسه همین منم دچار اشتباهاتی تو زندگیم شدم. دیگه ایقد من اصرار کردم کیه... نوشت عاشق خودت بودمو هستم.نمی تونستم این حرفو هضم کنم آخه مرضیه که عاشق منه پس چرا ایقد اهل دوست پسرو این کارا بود حتی خیلی راحت میزاشت من بفهمم که دوست پسر داره. دیگه نمیخام داستان زندگیمو بنویسم فقط اینو بگم چون من تا بحال با دختری نبودمو احساس نیاز میکردمو از طرفیم دوستش داشتم گفتم من پای همه چی میمونم اما بهم قول بده دیگه باهام روراست باشی. ترم بهمن شد مرضیه دانشگاه قبول شد(علمی کاربردی) مثل من خوابگاهی شد. خیلی راحت دیگه بهم زنگ میزدیمو خوش بودیم که یواش یواش حس کردم بازم داره میزنه به خاکی. هر روز با یه بهونه یا با گریه منو خر میکرد. شروع کرد تو اسمسا به سکس چت. من حس کردم خیلی داره تند میره که همینا باعث شکاکی بیشترم میشد، تو این وضعیت خواهرم از رابطمون خبر دار شد که قشقرقی به پا کرد که مرضیه همه کاره است و با صدتا پسر دوسته و باهاشون همه کاری کرده، منم بهش گفتم گذشته اصلا مهم نیس هرکسی اشتباه میکنه و... اون بهم قول داده منم پاش میمونم. خلاصه با فهمیدن یه جریانی تو اون مدت که با هم بودیم دیگه باهاش کات کردم بعد از یه مدت اسمس داد که نمیخام با هم ازدواج کنیم بیا با هم دوست باشیم منم ایقد بعد از این جریانا داغون بودم که قبول کردم گاهی وقتا باز میخواستم حرف ازدواجو بکشم وسط باز منصرف میشدم تا اینکه عید شد خونه بودیم که یکی از اقوام میخواست بره مکه خونواده من و مرضیه با ماشین عموم برا بدرقش رفتن اصفهان که پرواز داشت که یه گشتی هم اونجا بزنن. به مرضیه اسمس دادم خیلی دوست داشتیم یه بار تنها باشیم حالا هم بهترین وقته. گفت باشه ولی من باید مریمو(خواهر کوچیکش که 10 سالش بود) ببرم خونه داییم پیش دختر داییم که دیگه تنهای تنها باشیم. از لحظه ای که اسمسشو خوندم قلبم داشت میترکید تو اون سرما نمیدونم از ترس بود یا هیجان عرق سرد میکردمو میلرزیدم. فوری خودمو رسوندم در خونشون خواهرشو بردم خونه داییش وبرگشتم پیشش. داشت با لباسا و لباسشویی ور میرفت رومون نمیشد به هم نگاه کنیم بهم گفت برو تو هال تا کارم تموم شه منم رفتم تو پذیراییشون تو کتابخونشون هی با کتابا ور میرفتم بعد از ده دقیقه اومد با یه تیپ بلوز دامن تنگ و روسری بود من دست و پامو گم کرده بودم افتاده بودم به پتو پت که کتابو از دستم گرفت گذاشت تو قفسه. دستشو گرفتم که دیگه داشتم راه می افتادم آروم روسریشو در آوردم گفتم اینجوری خوشگل تری. دیگه داشتم آروم میشدم نشستیم کنار همو من صورتشو نوازش کردمو شروع به بوسیدنش کردم که لبامون تو هم قفل شد، یهو گفت رضا دارم میمیرم دیگه نمیتونم دراز کشیدو منم کشوند رو خودش. منم کامل روش پهن شدمو فقط لباشو میخوردم دستمو گذاشتم رو سینش که دیگه کیرم داشت منفجر میشد. محکم همو بغل کردیم تو هم میلولیدیم. من اولین بارم بود با یه دختر بودم نمیدونستم دیگه بهم اجازه داده که کامل مال خودم باشه فقط میبوسیدمشو سینشو شکمشو میمالوندم که بهم گفت رضا زود باش دارم میمیرم حساب کار اومد دستم آروم دکمه هاشو باز کردم باورم نمشد برا اولین بار داشتم بدن یه دخترو میدیدم بدنش تپلو سفید بود سینه هاش اندازه یه پرتقال بودن. بدون باز کردن سوتینش پستوناشو چنگ میزدم که دیدم نشست گفت تو نمیخای لخت بشی گفتم من تورو لخت میکنم تو هم منو. اول بلوزشو درآوردم بعد سوتینشو باز کردم که اونم دکمه شلوارمو باز کرد و آروم کیرمو مالوند ایقد حشری بودم که بلند شدم کامل خودم لخت شدمو اونم دیگه خودش دامنشو شرتشو درآورد خوابیدم روش و صورتشو میلیسیدم با یه دستم رونشو اطراف کسشو میمالوندم کیرمم وسط دو تا رونش رو کسش میمالوندم. دستشو آورد پایین کیرمو گرفت گفت بکنش تو کسم. گفتم مرضیه تو دختری پردت پاره میشه گفت نمیشه گفتم بابا پرده با یه عقب جلو پاره میشه گفت نه نمیشه باید صدبار بزنی تا پاره شه خیلی ترسیدم با خودم گفتم میخاد خودشو قالب کنه اصرار کرد رضا زود باش هیچی نمیشه ایقد حشری بودم که دیگه هیچ اختیاری نداشتم با خودم گفتم میکنم هرچه بادا باد. کیرمو گذاشتم در کسش آروم فرو کردم تو کسش چند بار آروم عقب جلو کردم که دادش در اومد که تند بزن. منم یه سی ثانیه ای تند عقب جلو کردم که آبم داشت میومد کیرمو کشیدم بیرون ریختم رو شکمش. داشت چندشم میشد از آب ولی اون اصلا بدش نمیومد گفت اون حوله رو بده، با حوله خودشو پاک کرد منم بیحال بودم که گفت با دستت کسمو بمال. چون به زود انزالیم خیلی احساس حقارت کردم بیحالیو تحمل کردمو شروع کردم به کسمالی. خودش گرا میداد که کجاشو بمالم من بیحال بودم دهنمم خشک شده بود ولی به زور کسشو میمالوندم. هی کسشو تف مالی میکرد منم واسش میمالوندم. یه 5 دقیقه ای مالوندم کیرم که خوابیده بود داشت کم کم دوباره شق میشد که دیدم داره تند تند نفس میزنه و چشماشو محکم بسته و دندوناشو رو هم فشار میده گفت بمال بمال بمال کسکش بمال ... که یهو بخودش لرزیدو دستمو کشید عقب دیگه من افتادم روش اونم بیحال شد یه ربع بیحال تو بغلش خوابیدم و دستم رو کسش بود تو همین لحظه داشتم به سکسم فکر میکردمو اینکه چرا پردش پاره نشد. نمیخواستم حال خوشمو با سوال پرسیدن ازش خراب کنم. بلند شدیم که بریم حموم موبایلش زنگ خورد دختر یکی دیگه از عموهام بود بهش گفت داره میاد پیشش. رید تو حالمون، زود جمع وجور کردیمو من زدم بیرون. بعد از اون جریان 3 بار دیگه هم سکس داشتیم و از پردش که پرسیدم بهم گفت قراره ما با هم دوست باشیم تو کستو بکن دیگه هم این سوالو نپرس منم که خیالم راحت شده بود که پرده نداره دیگه با قرصو اسپری کمرو سفت میکردمو میکردمش بعدش با هم دوست بودیم اما دیگه فرصت گیرمون نیومد بکنیم. بعد از یه دو سالی هم ازدواج کرد گاهی به هم اسمس میدیم ولی دیگه فقط در حد پسرعمو دختر عمو. ولی خدا میدونه ایقد تو کف کردنش هستم واقعا هم عاشقش شدم یه بارم پیشنهاد سکس بهش دادم که گفت دیگه میترسه. ولی شانس آوردم که زنم نشد چون جریاناشو که شنیدم فهمیدم به معنای واقعی جنده بوده یه بار تو دانشگاه به بهونه اردو رفتن دو شب تو یه خونه دانشجویی پسرونه پیش دو تا پسر بوده رضا