بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان سکسی سدهای شکسته

از وقتی که خودمو شناختم یعنی از موقعی که به اصطلاح مذهبیها تکلیف شده و آب کمر خودمو میون دستام دیدم دوست داشتم مامانمو بکنم . نمیدونم چرا همچه احساسی نسبت به او داشتم . شاید به خاطر بیخیال بودن او در طرز لباس پوشیدن و نیمه لخت گشتنش در خونه هوس گاییدنش در من تقویت شده بود . من 19 سالم بود و در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شده بودم . از بچگی درس خون بودم و دو ست دختر هم زیاد داشتم ولی همه رو از کون می کردم . در مورد کوس کردن هم بگم که فقط چند تا جنده رو از کوس کرده بودم و هنوز با کوس سالم و اختصاصی طرف نشده بودم . خونه ماهم بالاتر از پونک و طرفای اشرفی اصفهانی بود و هست . پدرم پزشک زنان و زایمانه و صبح که از خونه میره بیرون تا شب بر نمی گرده . تازه گاهی وقتا نصفه شبی عمل اورژانسی بهش می خوره و از همون نصفه شب میره معلوم نیست کی می خوابه و به زن و بچه اش می رسه . مادر یک مجتمع 7 واحده 4 طبقه زندگی می کنیم که هر هفت واحدش مال ماست سه طبقه اول هر کدوم 2 واحد 100متری داره و طبقه چهارم که ما درش زندگی می کنیم 200متریه .از 6 واحد یه 4 تاشو اجاره دادیم و شماره 5 و 6 را که زیر واحد ما قرار داره پدر خالی گذاشته و آخرین فرزند خانواده که 16 سالشه شهنازه .مامان جون 38 ساله من که مثل 28 ساله ها می مونه والهی قربون کوس و کونش برم شهین اسمشه و بابای 45 ساله منم دکتر شریفه .اون مثل اسمش شریفه همه دوستش دارن چه مریض و چه سالم . هوس مادرو داشتن کم بود از دو سال پیش به این ور کون بر جسته شهناز هم بد جوری چشامو گرفته بود . مخصوصا وقتی که شلوار لی پاش می کرد . مامان شهین هم یک بوتیک و لباس فروشی بزرگ تو چهار راه ولی عصر داشت که اکثرا خودشو اونجا مشغول می کرد . هر چند ده دوازده تا منشی و حسابدار زن و مرد داشت ولی بی هوا اونجا رو ول نکرده بود با این حساب من و شهناز اکثرا خونه تنها می موندیم . حرفه بابا باعث شده بود که کلی کتاب پزشکی و عکس تشریحی کوس با اسکلت و نمای اون که به واژن مشهوره در یکی از چهار اتاق خونه فراوون باشه . حتی یکی دو تا کیر مصنوعی تشریح شده هم در کنار این کوسها به چشم می خورد . پدر این جا رو با دانشگاه اشتباه گرفته بود . یک بار از گوشه در دیدم که شهناز داره با این کیر گچی ور میره یه دفعه دیگه هم وقتی که فکر می کرد تو خونه تنهاست از لای در اتاقم دیدم که شورتشو پایین کشیده و دراز کش رو کاناپه دستشو رو کوسش کشیده و چه جور هم داره باهاش ور میره و ناله می کنه . خواستم برم کمکش دیدم جاش نیست و وقت مناسبی هم نیست . بیچاره شاید دل دست بده . چند لحظه بعد رفت آشپز خونه یک خیار قلمی آورد و ظاهرا با روغن مایع چربش کرده بود. بعد رو کاناپه قمبل کرد و خبار قلمی رو به زحمت تا سه چهار سانتی فرو کرد تو کونش . از اون طرف یک دستشو به کوسش می مالید و با دست دیگه اش سینه های کوچولوشو مالش می داد . واییییییی عجب کووووووونی با این که تا الان بیشتر از بیست تا کون رنگارنگ کرده بودم ولی کون آبجی شهناز چیز دیگه ای بود . جلق زدن واجب شده بود . چند روز گذشت تا این که یک روز که من و اون تنها بودیم دیدم قصد رفتن به حمومو داره . داره لباس بر میداره بره دوش بگیره . یک حمام بزرگ داشتیم که داخلش هم یک اتاقک شیشه ای بود و به اصطلاح یک حموم شیشه ای هم داشتیم که دو سه متری با در اتاق فاصله داشت . من فوری صابون و شامپو بدن رو از حموم خارج کرده و منتظر نشستم تا ببینم تکلیف چی میشه. چند دقیقه بعد که شهناز جون مشغول آبمالی خودش بود شیر آبو می بنده و میاد پشت در وای می ایسته .-شهرام جون -جون -میشه از داخل کابینت یه صابون به من بدی ؟/؟-چرا نمیشه . الساعه در خدمتم یه خورده طولش دادم . ظاهرا سردش شد و دوباره رفت زیر دوش و منم با خودم گفتم شهرام اگه کلنگو امروز زدی که زدی وگرنه دیگه شهناز بکن نیستی . کار سخت تر شده بود . کاش اون روز روی همون کاناپه ترتیبشو می دادم . خب هر کاری اولش سخته . لااقل میدونم اونم مث هر کس دیگه ای هوس داره و مذهبی بذهبی نیست . بی مقدمه لخت لخت شدم . صابونو گرفته و در ورودی حمومو که شهناز جون برای گرفتن صابون نیمه باز گذاشته بود باز کرده و به طرف حمام شیشه ای با شیشه های تمام ماتش رفتم . در یک نظر هیکل لخت و مات شده شهنازو دیدم خدا کنه که وقتی اونو کیش دادم ماتم نکنه .. با پشت دستم به شیشه زده هول خورد -اینجا چیکار می کنی ؟/؟صابونو بذار برو . صابونو کنار در گذاشتم . و چند صدای پای قلابی با کف دمپایی در آوردم . منتظر موندم . در باز شد و دست دراز. اون دست سفیدو با دستای خودم گرفته و خودمو اونو به به محوطه شیشه ای و زیر دوش کشونده و بدن 60 کیلویی اشو به تن 70 کیلویی خودم چسبونده کیر 18 سانتی من محکم و سفت و سخت به وسط شکمش چسبیده و سر اون با ناف خواهر جونم در تماس بود . تقلا می کرد از دستم در بره . به سر و صورتم می کوبید . با تمام نیروم به اون فشار آوردم .با دستهام کمرشو قفل کرده به خود چسبوندم طوری که سینه های کوچیکش با سینه های ورزشکاری و بر جسته ام در تماس بودند . سرشو هم محکم فشار داده لباشو به لبام نزدیک کردم . مقاومت فایده ای نداشت . تمام این جنگ و گریز ها توی اون محو طه تنگ دو دقیقه هم طول نکشید . دیوانه واربوسیدنشو شروع کردم . هر چه خودشو جمع می کرد و لباشو می بست فایده ای نداشت یه دستمو به کون بر جسته اش رسونده و فقط تونستم با سوراخ کونش بازی کنم . ترسیدم اگه پایین تر برم بر من مسلط بشه و منم مجبور شم بازم خشن بشم . هر چند ثانیه یک بار به لبم استراحت می دادم و براش حرف می زدم .-نمیتونی از دستم در بری میدونم تو هم هوست زیاده . دیدمت بالای کاناپه داشتی با خودت ور می رفتی . مگه داداشت مرده که داری خودتو خسته می کنی ؟/؟-گناه داره زشته . خواهش می کنم برو . به کسی چیزی نمیگم و دیگه هم به روی هم نمیاریم …..

اصلا زشت نیست . نیازیه که هم من دارم هم تو . هر موقع بخواهیم می تونیم رفعش کنیم . خجالت چیه پیشرفته باش . احترام برادری و خواهری به جای خود و سکس و دوست دختری پسری به جای خود . شیر آبو بستم که شعاع کار ما زیاد تر بشه . و کوس پشمالوشو همین طوری که ایستاده بود براش لیسیدم -نهههههههه داداششششششش زششششششته . منم با نوعی طنز بهش گفتم کوسسسسس چربتم داره همینو میگه .-نه نههههه نکن . خب حالا دیگه بسسسسسسسه این قدر ناز نکن .. تسلیمش کرده بودم . حالا دیگه اون دست بردار نبود . کیرمو گرفت و گذاشت تو دهن کوچولوش و با لبای بر جسته و شهوت انگیزش برای داداش جونش ساک می زد . خیلی بی اراده تر از اونی بودم که فکرشو می کردم . دوست داشتم این لذت و خوشی و رفت و بر گشتهای نموداری هوسم از پایین به بالا ادامه داشته باشه که آب کیرم همه ریخت تو دهن آبجی شهناز -داداش حرص نخور کیف کن جاااااااااان چه بامزه هس . منم کییییییفففففف می کنم . نیم وجبی حتی یه قطره از آبمو حروم نکرد و همه رو سر کشید . ای ول من فکر می کردم آماتوره ولی خب می دونستم غوره نشده مویز شده وفکرکنم فیلم سکسی زیاد دیده بود. بعد از نوش جون کردن آب کیرم دوباره ساک زدنو شروع کرد . غیرتم اجازه نداد که آبجی ناز و کوچیکم این قدر خودشو خسته کنه و من تنبل همش فکر خودم باشم . خدا پدر پدرمو بیامرزه که این محوطه رو بزرگتر از استاندارد ساخته بود که میشد راحت داخلش دراز کشید . خوابوندمش و گوشتو به دندون گرفتم . خیلی با ناز آه می کشید . هم هوسمو زیاد می کرد هم غرورمو . حیف که نمی شد کوسشو گایید وگرنه نور علی نور می شد . به جویدن و مکیدن و لیسیدن کوس آبجی سرعت بیشتری دادم .. داداش داداش داداش جونم بیشتر تند تر همین طور با هوس بخوررررررششششش فقط تویی که الان داری به دادم می رسی . وووووویییییییی کوسسسسسسسم از خوشششششی داره می میره ….فکم درد گرفت ده دقیقه ای در حال کوس لیسی بودم .-ادامه بده قربونت آره آره آره یهو جیغ بلندی کشید و آروم گرفت .. به ارگاسم رسیده بود . رفتم رو سینه هاش . البته با هیکلم نه با لب و دهنم . حسابی سستش کردم . نوکشو با ولع و حرص میک می زدم . گاهی قهوه ای و گاهی هم صورتی به نظر می رسید . از پایین هم ول کن کوسش نبودم . اونم با یه دستش کیرمو چسبیده بود. ولی چون هوس زیاد بیحال و خمارش کرده بود زیاد تمرکز نداشت که با کیر من حسابی ور بره که اگه حسابی تر ور می رفت بازم خالی می کردم -شهرام .. شهرام آههههههه سوختم جفت سوراخخخخخخام کیییییییررررررررمی خوان زود باش داره میاد تند تر بخور سینه هامو بخورررر روی کوسسسسسمو بالای کوسسسسسمو جووووووون قربون لبات چقدر کوسسسسسم میخاره . دستمو به سوراخ کونش زدم و متوجه اش کردم که کون میخوام -شهناز جون میدونی که کونت تکه و …. به حرفام ادامه ندادم چون آبجی شهناز سرشو به طرفی برگردوند و به حالت قهر تحویلم نگرفت .-چی شده ؟/؟انتظار نداشتم که هیچی نشده از کون بقیه بگی و بگی که مال من تک و قلمبه تر از بقیه هست . این تعریفت واسه خودت خوبه مگه تو چش چرونی دنبال بقیه ای ؟/؟بی غیرت . راست می گفت سه کرده بودم . آنقدر برایش روضه خوندم تا دلشو بدست آوردم و با کونش مشغول شدم . ده دقیقه تمام با کون قمبل کرده اش ور می رفتم . مثل صورت قشنگش سفید و تپل بود . با صابون نرم کفیش کرده .گفتم شهناز جون مراقب باش که این با خیار لقمه ای فرق می کنه -نمیدونم داداششششش من کیر می خوام اگه می خوای جرررررررم بدی باید سوراخ کونمو بگایییییی . میخخخخوام کییییییررررررتو تو تنم حسسسس کنم . با این حال دلم طاقت نیاورد و نرم نرم رفتار کردم … اون قمبل کرده بود و منم از پشت بهش فشار می آوردم . دو تا قاچ درشتش طوری به هم چسبیده بودن که من نمی تونستم اون سوراخ کون تنگ و ریزشو ببینم . آخر دو سه سانتی رو به زحمت فرستادم تو مقعدش -اویییییییی درد داره اوووووووووفففففف دندوناشو به هم فشار می داد و با دستاش لوله آب دوش حمومو محکم گرفته بود -ببین خواهر جونم بیرون بکشم ؟/؟-نه نه این کارو نکن . به هیچ وجه این کارو نکن . حالا که این مقدارو فرستادی توش بذار بقیه هم بره تا کوننننن من به کییییییرررررررکلفتت عادت کنه . بذار سوراخم آماده شه من تحمل می کنم . بکن بذار کیر گشایی بشه من و تو باید یک جشن کیر گشایی هم بگیریم . من کیر میخوام اویی درد داره . کیرمو فقط تا حدود هفت هشت سانت فرو کردم تو کونش . همینو هم یواش یواش عقب جلوش می کردم تا سوراخ تنگش عادت کنه . خیلی هم به خودم فشار می آوردم که زود ارضا نشم که یهو به خاطرم اومد کیرم بعد از ریختن آبش بازم می تونه جاشو تو کون و سوراخ کون حفظ کنه و بیرون نزنه . شاید با یه ریزش بتونم نرمترش کنم . با هوسی زیاد در حالیکه من از هوس و شهناز از درد و هوس ناله می کرد به کیرم سرعت بیشتری داده و با لذت و آخرین توان منی رو ریختم تو سوراخ کون تنگ و کیپ خواهر جونم . اوخخخخخخخ شهناز چه حالی کردم سنگینی داشت منو می ترکوند . حالا این آب کیرم باعث شده بود که کیرم راحت تر تو کون آبجی حرکت می کرد نصفش می رفت توی سوراخ و راحت بر گشت می کرد -داداش جون زودتر خیس می کردی دیگه جونم راحت شد خیلی کیف داره و حال میده . آههههههه یه چیزی کلفت تو. سوراخ کونمه هم به من حال میده هم خودش حال می کنه . من بازم سنگین شدم شهرام جون سبکم کن . دیدم فقط با کون کردن نمیشه آبشو آورد همرا با گاییدنش با سینه ها و کوسشم بازی می کردم .-واییییییییی داداششششش لبتم بذار رو سینه هام . منو بسوزون . من کییییییرررررر می خوام -نمیشه فعلا به همین قانع باش . شهناز کیر اگه بره تو کوس فاجعه میشه .. -چیکار کنم هوس دارم . منم دل دارم . پس ارضام کن . زودباش دوباره سنگین شدم . یه دست رو کوس یه دست رو سینه و لب منم رو یه سینه دیگه اش -خوبه خوبه خوبه همین خوبه ولم نکن . فشار و سرعت کف دستمو رو کوسش زیاد تر کردم -آخخخخخخخ شهرام دوستت دارم . داداش عاشقتم داداش واست می میرم من هلاک شدم نمی دونم نمی دونم چیکار کنم ادامه بده بازم چند تا جیغ پشت سرهم کشید و واسه دومین بار به ارگاسم رسید ….

از آن پس حداقل یک روز در میون سکس داشتیم البته این طور نبود که در طول روز از هم غافل بمونیم مامانی در فروشگاه و بابایی هم در مطب بود و من و شهناز جون داخل رختخواب بودیم . حسابی اتاق خواب بابا مامانو به گند کشیده بودیم . گاهی وقتا تخت خودمونو به هم می چسبوندیم و دو نفره اش می کردیم . با همه اینها هنوز هم آرزوی کردن کوس مامان شهینو داشتم . اونم مث شهناز جون کون توپی داشت . مادر و دختر مث هم بودن . در عوض سینه هاش گنده و روفرم بود . از بغل سوتین معلوم بود . کوسشو دیگه خبر نداشتم . خیلی به خودش می رسید . معمولا پدر پنجشنبه بعد از ظهر کار نمی کرد . و اگه هم اورژانسی نداشت می تونست یکی دو روزی رو کنار ما باشه اما یک شب جمعه ای که عروسی یکی از دوستان خانوادگیمون دعوت داشتیم پدر برای شرکت در سمینار پزشکان که الان ظاهرا بهش میگن همایش رفته بود اصفهان و من و مامان و آبجی خودمو نو درست کرده و رفتیم عروسی به یکی از تالار های بزرگ شهر . بد جوری حرصم گرفته بود . پشیمون شده بودم از این که با این دو نفر اومده بودم . شهناز جون و شهین جون اگه لخت میومدند سنگین تر بودن . البته بیشتر زنا و دخترا همین طور بودن . ولی به خوشگلی مادر و خواهرم نبودند . وقتی مانتوی خودشو نو در آوردن همه دیدن که مادر و دختر ست کرده عین هم لباس پوشیدن . یک دامن چرم مینی به رنگ قرمز متمایل به جیگری با یک بلوز آبی آسمانی نقش و نگار شده که از این جور مدلا سر در نمی آوردم . از آرایش که اگه دیگه نگم بهتره . معلوم نبود که پاهاشون لخته یا یک جوراب توری نازک رنگ پا پوشیده ان . دامن کیپشون کونشونو خیلی کلفت تر و بر جسته تر کرده بود . هردو سینه هاشونو هم بیرون انداخته بودند . بدبختی و بد شانسی بد تر این که مجلس مخلوط بوده و زنا و مردا تو هم می لولیدند . ظاهرا صاحب تالار پول و پله زیادی به اماکن داده و مجوز گرفته بود . مامان چه جوری هم می رقصید سه چهار تا از جوونای لات تو نخش بودن . حتی یک بار هم که رفت طرف دستشویی دو تا از همین لات و لوت ها پشت سرش رفتن تا من برم ببینم چی شده مامان با رنگ پریده بر گشت . شهناز داشت می رقصید که حریف این یکی شده و مثل یک شوهر با غیرت اجازه ندادم که دیگه ادامه بده . سه چهار تا از این جوونای عوضی و مودم اسبی و هیپی بد جوری به مامان کلید کرده بودن . حق هم داشتن . چون اگه سنگ هم مامان شهینو می دید دوست داشت بکندش . هیکل ناز و توپش می خواست لباسشو پاره کنه در آد . عروسی تمام شد و به خونه بر گشتیم . مامان خیلی عرق کرده بود و می خواست دوش بگیره . حمام مامان شهین کمتر از یکساعت طول نمی کشید . همین به من فرصت می داد تا یک سر و سامانی به کیر کلفت و شق شده ام بدم . شهناز بغض کرده و قهر به من پشت کرده حرف نمی زد . وقتی هم که حرف زدنو شروع کرد فقط ازم انتقاد می کرد .-تو آبرومو پیش دوستام بردی این امل بازیها چی بود مگه تو شوهرمی ؟/؟-عصبانیم نکن شهناز من برادرتم . چند نفر بودن که جنبه اشو نداشتن و فکر کنم به مامان متلک هم گفته باشن وگرنه من این جوری که فکر می کنی نیستم . دوست ندارم کسی به تو یا مامان نظر بد داشته باشه . فهمیدی ؟/؟-آره نفهم نیستم .-لجباز نباش . خیلی خوشگل شدی . مامان نیست بیا یه حالی بکنیم -تو که واسه آدم حال نمیذاری -بیا قهر نکن مامان رفته حموم تا یه ساعت دیگه هم نمیاد . به اتاق من رفته و جهت احتیاط دررو از داخل قفل کردم . شهناز خیلی سکسی و هوس انگیز شده بود . آن قدر از هماغوشی با هم لذت بردیم که اصلا متوجه گذشت زمان نشدیم . فقط صدای مامانو می شنیدیم که مارو صدا می زد . از لای سوراخ در اونو با حوله حمومی که دور خودش پیچیده بود می دیدم . خدای من حالا چیکار کنیم . کی خودمونو بپوشونیم ؟/؟کی درو باز کنیم ؟/؟در همین لحظه زنگ در خونه به صدادر اومد . صدای یک زن بود مادر از داخل هال و دوربین اون طرفو دید -خانوم چیکار دارین -ببخشید آش نذری آوردم . مادر درو باز کرد .ناگهان چند مرد مث گله به طرف داخل هال سرازیر شدن و اززنه که همدستشون بود خبری نبود . هریک از آنان نقابی به چهره داشتند . دهن مادرو گرفته محکم نگه داشتند که فریاد نزنه . هر چند طبقه زیری ما خالی بود و داد و بیداد هم راه به جایی نمی برد . صحنه درست روبروی سوراخ کلید بود . چهار نفر بودن . فکر می کنم از مجلس عروسی ما رو تعقیب کرده بودن .چون موهای بلند یکی و موهای دم اسبی یکی دیگه واسم آشنا بود . نقابها هم فقط جای چشم و لب و سوراخ بینیشان باز بود . شهناز تازه متوجه قضیه شده بود . بد جوری هول کرده بود تنش مث بید می لرزید . از بد شانسی موبایل هم داخل اتاق نبود و گوشی تلفن اتاق منم اشکال داشت . نمیدونستم چیکار کنم . مامانو لخت لختش کرده بودن . بیچاره بد جوری دست و پا می زد . شهین جونو با طناب دور یکی از ستونهای گچی هال بستند . بیشتر قسمتهای بدنشو می دیدم اما اون لحظه فقط متعصب شده بودم و غیرتی و حسود . نمی خواستم که چهار تا گرگ مامانو پاره کنن . مامانی که حتی به نگاهها ی التماس آلود و کیر باد کرده زیر شلوارم هم توجهی نمی کرد . شهین جون دست از فریاد و جیغ زدن بر نمی داشت . آخر یک دستمال پارچه ای چپوندن تو دهنش و ساکتش کردن . می خواستم بیام بیرون برای شهناز دلواپس بودم . می خواستم نرم اما عشق فرزند مادری اجازه نمی داد . به شهناز گفتم من میرم بیرون . درو قفل کن می تونی داخل جا رختخوابی هم قایم شی . یه جای دنجی داره که اگه کسی تا چلوت نیاد نمی بیندت . نمیدونم اگرم درو قفل ببینن مشکوک میشن . خودت میدونی . من طاقت ندارم -نه داداش تو رو خدا به خاطر من به خاطر خودت نرو می کشنت .-نه جونم فدای مامان بیا کلیدو بگیر .. درو باز کرده و حمله ای بی نتیجه کردم . با همون مشت اول سر نگون شدم منو به یه ستون دیگه چند متر اون ورتر بستن . وحشت و شرمو تو چشای مامان شهین می خوندم . منم خشمو حسادت و ناامیدی رو با تمام وجودم احساس می کردم . سینه های درشت و کون چاق و تپل مامانی و شکم زیبا و صورت گرد و سفید ش با لبایی ورم کرده و شهوت انگیز اما غنچه ای و بینی کوچیک و قلمی هوش از سر اون چهار کیر کلفت ربوده بود . هر چه زور زدم راه به جایی نبردم . تراژدی شروع شده بود . چهار نفر قصد کردن مادرمو داشته از منم کاری ساخته نبود . درست روبروی هم بودیم . اونم چشاشو بسته بود تا شاهد این ننگ نباشه . منم چشامو بستم تا این ننگو نبینم . اما یکی از اون چهار نفر چاقوشو در آورد نوکشو گذاشت رو سوراخ کوس مامان و به من گفت اگه دوست داری به جای کیر چاقو تو کوس ننه ات فرو کنم چشاتو ببند . من هم از ترس چشامو بازکردم . شهین جونو هم مجبورش کردن که چشاشو باز کنه . چون اگه این کارو نمی کرد جون من در خطر بود . قطرات اشک از چشای مادر جاری بود . منم گریه ام گرفته بود . به این قلچماقها نمیومد که کوس ندیده باشن .. یعنی تن شهین اینقدر براشون خواستنی بود ؟/؟مامان و اون 4 تا نره غول همه لخت لخت بودن و فقط من یکی لباس تنم بود . یکی پارچه رو موقتا از دهن مامان خارج کرد و شروع کرد به بوسیدن لباش . دونفر هم دولا شده در حالیکه پاهاشونو به صورت هشت در آورده بودن یکیشون جفت دستاشو رو کون هوس انگیز مامانی گذاشته و دوتا قاچشو فشار می داد و بالباش پشت سرهم کون مامانو می بوسید .نقر سوم از روبرو لبشو گذاشته بود رو کوس مامان …

اوخ جوووووون هرکی این کوسو واسه یه بارم بکنه دهسال جوون می شه . صدام در اومد کثافتا . بی ناموسا به همین راحتی نمی تونین در برین . یه پارچه تو دهن من چپوندن . دیگه لالمونی گرفته بودم . رگا ی سرم داشت می ترکید . یکی رفته بود آشپز خونه روغن زیتون آورده بود تا سوراخ کون مامانو برای گاییدن آماده کنه . رفیقش داشت کوس شهین جون منو لیس می زد و از دست پسر بی عرضه اش کاری ساخته نبود . طنابی رو که با اون دو تا مچ پای مادرو بسته بودند باز کردند و تهدیدش کردن که اگه بخواد لگد بزنه سر پسرش بلا میارن . علاوه بر سوراخ کون تمام باسن و جفت قاچ کون شهینو چربش کرده و اونی که از همه کیر کلفت تر بود با بیرحمی فرو کرد تو کون مامان و یکی هم از جلو کیرشو فرستاد تا ته کوسش . مادر بیچاره ام از درد به خودش می پیچید . با دستاش محکم به ستون چنگ می زد و پارچه داخل دهنش هم صداشو خفه کرده بود و منو مجبور کرده بودند که شاهد صحنه باشم . کون مامانی برق می زد خیلی هوس انگیز و کردنی شده بود . ولی اون موقع اول باید به فکر نجات می بودم . با خودم می گفتم خداکنه شهین جون لذت نبره و خوشش نیاد . چون من حسودیم می شد . چشای من و مامان تو هم افتاد شایدم خوشش میومد و به خاطر من از ناراحتی به خود می پیچید . به کونش و رفت و بر گشتهای کیر نگاه کردم . از این طرف نمی شد چیزی فهمید که آیا لذت می بره یا نه . به کیری که وارد کوسش می شد نگاه کردم یه خورده خیس بود شاید این قدر طبیعی باشه و نباید زود قضاوت کنم . کاش می تونستم چشامو ببندم یا لااقل سرمو بر گردونم . دوتایی داشتند مامانو می کردند و نفر سوم هم صندلی گذاشته بود و خودشو بالا کشیده بود تا کیرشو به دهن مامان برسونه . هوس باعث شده بود که قاطی کنن . همه کاراشون با تهدید بود . نمیدونم چرا بقیه طنابارو باز نمی کردن تا راحت تر بکننش . کثافت هر چی آب داشت خالی کرد تو حلقوم مامان . بی اختیار چند قطره اشک از چشام جاری شد . اونی که داشت کون مامانو می گایید فریاد زد و گفت بچه ها حالا نوبتی بیایین کونشو بگایین چون خودتون خوب می دونین هر کونی که نصیب من بشه چه بخوام و چه نخوام جرش میدم . اون وقت شما نمی تونین حال کنین . آشغال عوضی آبشو ریخت تو کوس شهین جون و این طعمه بهشتی رو به نوبت به بقیه واگذار کرد . آب از اطراف پاهای مامان به طرف پایین سرازیر شده بود مثل این که متوجه حماقت خودشون شده بودندو یک طناب دیگه رو هم باز کردند . حالا فقط یک طناب وسط بدنشو به وسط ستون وصل می کرد که اگه اونو هم بر می داشتند از دست مادر کاری ساخته نبود . فقط خدا خدا می زدم پارچه داخل دهنشو نگیرن چون اگه هوسی می شد و از روی شهوت و ناله و فریاد می کرد من دق می کردم . نوبتی کار می کردند . کوس ووکون .. دهن و نگهبانی . یک بار دیگه مادر جونو روغن مالی کردن . این بار تمام تنشو چرب کردن . خیلی معرکه شده بود . بی انصافا یه تعارف خشک و خالی هم نکردن . شاید این جوری دلم کمتر می سوخت و از سر تقصیراتشون می گذشتم . برق سینه های چرب و خوش فرمش چشامو گرفته بود . پارچه رو هم از دهن مامان گرفته و طناب بعدی رو هم بازش کردن . چشای شهین جون خمار شده بود . فکر کنم حشری شده پیش من روش نمی شد ناله کنه . شایدم اشتباه می کردم . فقط زار میزد . نه ..نهههههه تو رو خدا بس کنین گناه داره .. من شوهر دارم رحم کنین هر چی پول بخواهین میدم . یکی از اونا گفت ما تازه قلقتو گرفتیم . نگو عاشق کیر ما نشدی . هر وقت بخوای در خدمتیم . خسته نشدی از بس یه مدل کیر خوردی ؟/؟حالا چهار تا رو با هم نوش کن ببین چه حالی میده -نههههه بسسسسسسه .. نمیخوام . هر چه ناله می کرد اونا کوس و کونشو با شدت بیشتری می کردند . شهین جونو بغل کرده و رو هوا دوطرفه می کردنش. به نظرم اومد خیسی کوسش زیاد شده بود . دیگه دست و پا نمی زد و التماس هم نمی کرد . اما از روی هوس هم فریاد نمی زد . اونو خوابوندنش رو زمین و تمام تنشو لیسیدن . نوک سینه هاشو گاز می گرفتن . چوچوله هاشو میک می زدن . مامانی به خودش فشار می آورد که فریاد نزنه . یعنی میشه آدم این همه کیر کلفت و رنگارنگ و متنوع بخوره هوسی نشه ؟/؟خداکنه این طور باشه . سد بین من و آبجی شهناز شکسته شده بود و سنگهای سد بین من و مامان جون لق شده و هر لحظه امکان ریزشش می رفت . دلم برای مامان و غرور شکسته اش می سوخت . خدا کنه بعدا خود کشی نکنه . هر مدلی که می شد مامانی رو کردن . یه بار کمرشو گرفته به حالت سگی بالاش آورده و می گاییدنش . در این حالت یه نفر از پشت کیرو کرده بود تو کوسش و یکی هم از جلو کیرشو کرده بود توی دهن مامان تا براش ساک بزنه . اعصابم خرد شده بود . ول کن نبودند . در مدت کمتر از دوساعت داخل سوراخای مختلف هفت هشت آب خالی کردن . نمی دونم شهین جونم تونسته کمرشو سبک کنه یا نه . خدا کنه این طور نبوده باشه . چون من هوس کرده بودم هر طوری شده این سدو بشکنم . شاید این حکمتی بوده تا فرجی بشه که بتونم فرج مامانو بکنم . دیگه دیدن صحنه گاییده شدن مامان برام عادی شده بود . آخر کار هم نگهبانی از بین رفت وچهار نفری افتادن روش . و حسن ختام این که چهار نفری صف وایستاده و در حال جلق زدن به نوبت آب منی خودشونو می ریختن تو دهن مامان و مجبورش می کردن که اونو بخوره . بعد هرکدوم جداگونه لبای مامانو بوسیدن و یه شماره ایرانسل بهش دادن و گفتن اگه هوس این کیرارو داره با این شماره تماس بگیره و زحمتو کم کردن . بنازم به روشون . من و مامان چند لحظه به هم نگاه کردیم . یادش اومد که دست و پای من بسته هس . اومد و بازم کرد و بعد خودشو انداخت تو بغلم و های های گریستنو شروع کرد . اووووووفففففف باورم نمی شد که یه روز مامانی رو لخت بغل کنم . سر و کله شهناز پیدا شد . یه شمد برداشت و انداخت رو مامان تا تن لختش معلوم نباشه . مامان خودشو موقتا پوشوند ولی گریه کردنش ادامه داشت . شهنازو یه گوشه کشیده و بهش گفتم فعلا کارش نداشته باش برو بگیر تو اتاقت بخواب منم امشب کنار مامان می مونم و مواظبش هستم که دست به کارای احمقانه نزنه . اینو یواش گفتم که مامان نشنوه -بچه ها ازتون خواهش می کنم که در مورد امشب چیزی به بابا نگین . به او قول دادیم و شهنازو به اتاق خودش فرستاده و مامانو که نایی نداشت بغلش کرده با همون شمدی که دورش پیچیده شده بود به اتاق خوابش برده روتخت خوابوندمش و خودم پهلوش دراز کشیدم ..

نمی دونستم آیا می تونستم از این موقعیت پیش اومده استفاده بکنم یا نه . برای یک لحظه شمد از روی مامانی کنار رفت . دیدم ناله می کنه . کون قشنگشو دیدم که به من میگه الان اگه منو نگایی دیگه بگا نیستی . نه خدای من خون های خیس و خشکیده اطراف سوراخای مامان …. اوخ نامردا ظاهرا سوراخ کونشو جر داده بودن ونمیدونم حالا عمقی بود یا سطحی ولی مامان از درد وسوزش به خود می پیچید . دوباره سرشو گذاشت تو بغل من و گفت دیدی نامردا باهام چیکار کردن ؟/؟و باز هم گریه می کرد . ناراحت نباش مامان خدا بزرگه بازم شکر که سالمی -برم خودمو بشورم واز این نجاست خودمو نجات بدم -پس بذار منم باهات بیام -نه پسرم زشته بده -چه زشتی از این بالاتر که من امروز خیلی چیزایی رو که نباس اتفاق میفتاد و نباس می دیدم دیدم -نه اصرار نکن شبو اگه دوست داری می تونی همین جا بخوابی ولی بامن حموم نیا . شهناز خونه هس . دختر بچه هست روش باز میشه خوب نیس یه وقت خیالای بد می کنه .-چشم هر چی تو بگی دردل با خودم گفتم اگه امشب که چه عرض کنم این نصفه شبی نکردمت ؟/؟.مامان رفت حموم و من برای آن که یک تیر و دو نشونی کرده باشم رفتم سراغ شهناز . هنوز بیدار بود داشت از واقعه امشب صحبت می کرد که گفتم وقت نداریم زود باش تا مامان از حموم بر نگشته یه حالی بکنیم . می خواستم کمر خودمو سبکی کرده باشم و هم با گاییدن آبجی شهناز و رسوندنش به ارگاسم کاری کنم که با آرامش اعصاب زودتر خوابش ببره و مزاحم سرو صدای احتمالی و یا درددل من و مامان جونم نشه . فوری با لب و دهنم رفتم سراغ کوسش و حسابی آماده اش کردم . حالا نخور کی بخور . دهنشم داشتم تا فریادشو خفه کنم .. خیلی زود دو تا دستاشو به سینه هاش چسبوند . ساکت شد فهمیدم که آبجی شهنازو راضیش کردم . کیر شق شده و آماده به حمله خودمو به طرف سوراخ کون شهناز نشونه گرفته و میدونستنم با این کون زخمی مامان دیگه امشب کونشو بکن نیستم . همون آب و خیسی کوس آبجی کافی بود تا یه خورده راه سوراخ کونشو باز کنه . باز هم کیرمو از نصفه بیشتر فرو نکردم . مدل کون آبجی شهناز تقریبا شبیه مدل کون مامان شهین بود . ولی خب هر گلی یه بویی داره . دیگه نمی تونستم جلوگیری کنم . تازه باید عجله هم می کردم . که یه وقتی مامانی سر نرسه . هرچی زور داشتم زدم و تا اونجایی که می تونستم سوراخ خواهر جون خوشگلمو پر کردم . اووووووووففففف چه کیفی کردم . جاااااااان . کون شهناز خیلی حال داد . حسابی گچ کاری شده بود . خیلی دوست داشت واسم ساک بزنه که گفتم باید برم می ترسم مامان کار دست بده . برم سری بهش بزنم نکنه داخل حموم خودشو با تیغی چیزی خلاص کنه . خوشبختانه از این خبرا نبود به محض این که رفتم طرف حموم دیدم مامان خودش برگشت . یه حوله دور خودش پیچیده بود .-آخیش سبک شدم . موهای سرشو داخل اتاق و پیش من سشوار کشید -میشه ازت خواهش کنم سرتو اونور کنی -مامان ؟/؟-مامان بی مامان حساب امروز فرق می کرد . یه اتفاقی افتاد و تموم شدو رفت باید فراموشش کنی من که از روی عمد نمی خواستم همچه اتفاقی بیفته . تن لختشو بایک شورت و سوتین نازک پوشش داد اینو دیگه دیده بودم یک بلوز نخی خیلی نازک به رنگ آبی ملایم پوشیده بود که با شورت نازک صورتیش اندامشو گاییدنی تر کرده بود -پسرم منو ببخش که امشبو میخوام این جوری پیشت بخوابم . شانس آوردم که امشب بابات نمیاد . یه جای تنم خیلی می سوزه و احساس درد می کنه . میخوام شلوار روش بپوشم ولی بهش فشار میاد -مامان مقعدو میگی ؟/؟-من یه چیزی گفتم تو دیگه ادامه اش نده دیگه . تازه اگه دوست داری می تونی بری اتاق خودت بخوابی من مزاحمت نمی شم .-نه مامان خوبم . امکان نداره امشب تنهات بذارم . وظیفه فرزندی و عشق و محبت من حکم می کنه که پیش تو بخوابم . صورتمو بوسید و از گرمی صورتو بوی صابون و کرم خوشبویی که مالیده بود هوسم بیشتر شد . هردو روی تخت دراز کشیدیم . می خواستم نرم نرم کارمو انجام بدم تا مرغ از قفس نپره . یه شمد نازک روش کشیده بود وپاهاش زده بود بیرون پشت به من قرار داشت . ناله می کرد . سوراخ کونش می سوخت -مامان پماد ضد درد و ضد سوزش آنتی هموروئید تو خونه داریم اون دفعه که یبوست داشتم و بزور دفع کردم دچار درد و سوزش شدید شدم با چند بار استفاده ازش خوب شدم . اگه یادت باشه نمی تونستم حتی روی صندلی بشینم -اگه برام بیاریش ممنون میشم یه لوله پلاستیکی هم باهاشه که از طریق اون اگه آدم این پمادو استفاده کنه بهتره و بهداشتی تره -مامان چی میگی اصلا با لوله خوب نیست . بیشتر حروم میشه و به جاهای حساس نمی تونی بمالی . من چند روز که با لوله استفاده می کردم اصلا اثر نکرد. دوسه بار که با انگشت این کارو کردم خوب شدم .-آخه انگشت میکربیه .آدم بدش میاد .-من حاضرم این کارو برا مامان خوشگله ام بکنم . تو که الان حموم بودی و حتما دورش تمیزه . داخلشم دیگه چاره ای نداشتی با این درد و سوزش نمی تونستی باهاش ور بری . من الان میرم دستمو ضد عفونی می کنم و خودم دارو رو به محل درد می رسونم -شهرام جون حالا درد به کنار خجالتم میاد اگه بخوای انگشتتو فرو کنی داخل مقعدم . مامان بازم از اونحرفا زدی ؟/؟چرا بیخود بین من و خودت یه سد درست می کنی . ما به هم محرمیم موقع مشکلات این چیزارو باید بذاریم کنار . این فاصله هارو باید بشکنیم . دیگه از این حرفا نزن . مگه بابا میره زنارو معاینه می کنه اونا باید خجالت بکشن ؟/؟این همه دکتر زن هم داریم خدای نخواسته باید سوءتعبیر بشه ؟/؟..

با این حرفا شهین جونو نرم کرده آنتی هموروئید ضد بواسیر و ضد سوزش و درد و داروی ضد التهاب مقعدو آوردم . البته اینو راست می گفتم که اثرش با انگشت خیلی بهتره تا مثلا با لوله پلاستیکی بهداشتی . من باید با انگشت میانی دستم این کارو انجام می دادم ولی این حرکت نقشه منو کند کرده یا اصلا بی نتیجه می کرد . با انگشت شست اگه خمیر رو می ریختم توی سوراخ کون مامان شاید اثرش کمتر می شد و به عمق نفوذ نمی کرد ولی در عوض با چهار تا انگشت دیگه می تونستم در همون لحظه که شستم تو سوراخ کون مامانمه روی کوسشم دست بکشم . اگه خوشش بیاد که اعتراض نمی کنه . اگه هم بدش بیاد و اعتراض کنه میگم عمدی نیست و حالت و حرکت شستم ایجاب می کنه که بقیه کف دستم تماسکی با ناحیه ممنوعه داشته باشه .. دلو به دریا زده و پماد سفید رنگ و خمیری را روی نوک شست دست راست ریختم .شورت مامان شهینو پایین کشیده گفتم ممکنه درد داشته باشی نترس . شجاع باش تحمل کن چند بار که برات دوا بزنم خوب می شی . انگشتو آروم آروم فرو کردم داخل . آدم سالم دردش میومد وای به حال اون . به خود تکونی داده جیغ کشید اما خودشو کنترل کرد و ساکت شد . چهار تا انگشت دیگه و کف دستمو به کار انداختم و دیدم با چند تا مالش کمی خیس شد . فهمیدم بدش نیومده . ادامه دادم -اگه می بینی انگشتمو در نمیارم واسه اینه که داخل خوب گرم بیفته و اثر دارو بیشتر شه البته این یکی رو دیگه چرت می گفتم . مامان ناله رو شروع کرده بود .-مادر جون خیلی درد داری ؟/؟تحمل کن درست میشه من بمیرم برات اینقدر ناله نکنی -خدا نکنه پسرم الهی من پیش مرگت بشم . باز هم به ناله های خود ادامه داد ناله هایش تبدیل به فریاد شده بودند -مامان جون خیلی دردت میاد ناله می کنی ؟/؟-درد کون برام قابل تحمله ولی درد واقعی من از جای دیگه هس . پاش یهو خورد به کیر شق شده من . سابقه نداشت که پیش من از واژه کون بگه . همش می گفت باسن .-درد من از اینه که نفهمیدم پسرم یه مرد شده و می تونه بالا سرم باشه پسرم مرد شده و اونوقت یه سری نامرد میان بهم حمله می کنن -منظورت چیه مامان ؟/؟اینا چه ربطی به هم داره ؟/؟-خودتو به اون راه نزن آههههههه اوووووففففففف این قدر دیگه ادا اصول در نیار . مثلا داری منو گول می زنی ؟/؟خودتو که نمی تونی گول بزنی خیلی به خودم فشار آوردم که امروز از تجاوز لذت نبرم و تا حدود زیادی هم موفق شدم اما الان دیگه مجبور نیستم این فشارو به خودم بیارم . من کییییییییررررررررررررمیخوام . کیییییییررررررررر پسرمو می خوام پسسسسسسرم بیا بیا منو بخوررررررو بکککککن .-مامان جدی میگی ؟/؟-مگه باهات شوخی دارم مگه تو همینو نمی خواستی ؟/؟از وقتی که می خواستی باهام بیای حموم اینو تو نگات خوندم -مامان من از خیلی وقتا پیش هوستو داشتم -تو با دستت جادو کردی . کونم یه خورده بهتر شد . کوسم حالا با کیر تو درمون میشه -قربون کوس مامانی -قول میدم وقتی سوراخ کونم خوب شد اونم تقدیمت کنم . روشو به طرفم برگردوند باسنش به تشک فشرده می شد . می دونستم کمی دردش گرفته اما هوس در آغوش کشیدنمو داشت . سرمو به طرف خودش کشید چند لحظه ای رو خیره به هم نگاه کردیم . می دونستم که نیمه شبی رویایی خواهیم داشت . یک شب فراموش نشدنی دریک لحظه لبامونو به هم نزدیک کرده روی هم قراردادیم . با هوس کمر مامان شهینو می مالیدم بند سوتینشو بازکردم لخت لخت شده بود . فقط شورتش تا وسط زانوش پایین کشیده شده بود که اونو هم بعدا در آوردم . پیرهنمو خودم در آوردم ولی شورتمو مامانی دوست داشت در بیاره و این کارو برام انجام داد . دیگه نمی دونستم چیکار کنم با عشق و لذت و هوس لب و زبونمو گذاشتم روی کوس مامان اندازه اش خوب بود گشاد نبود از متوسط کوچیک تر بود با هوس و امید به دقایق آینده براش لیس می زدم و می مکیدم . این بار خودش تو دهن خودش پارچه چپوند که با فریاد هاش شهنازو بیدار نکنه . منم درو از داخل قفل کرده و کلیدو گذاشتم همونجا که اگه یه موقع شهناز جون هوس فضولی به سرش زد خیط شه . سینه هاش دیوونه ام کرده بود . پنج شش برابر سینه های شهناز می شد . فکر کنم وزن هر کدوم به دو کیلو می رسید . نمیدونم چرا پار چه رو از دهنش در آورد ظاهرا نمی خواست خاطرات تلخ چند ساعت قبل براش زنده بشه -شهراممممم منو خوب کردی راممممممم . ادامه بده هوس دارم می خوام فراموش کنم امروز چی شده . چقدر خوب لیس می زنی . خیلی خوشحالم دارم پرواز می کنم . می دونی اگه دعای مادر همرات باشه چقدر برات مفیده . من ازت راضیم راضیم کن . از خوشحالی و تعجب یه جایی بین زمین و آسمون بودم . بین خواب و بیداری . یعنی سد بین من و مامان جونم در حال شکستن بود ؟/؟چی میگم اصلا شکسته شده بود . دوست داشتم اول با نگام بکنمش . به شدت خودشو روی تخت تکون می داد .-پسر این دیگه چه مدلیه همه چی پیشرفته شده این کارا هم تکنیکی شده ؟/؟-بستگی به این داره که آدم این تکنیکا رو رو کی پیاده کنه .-رو من سوار شو و پیاده کن کوس شهین جون با این که گشاد نبود ولی چوچوله پهن و درازی داشت با یه مقدار گوشت اضافه . وقتی میذاشتم توی دهنم و با لذت و هوس می چرخوندم و با لب و زبون و دندون بهش حال می دادم خودش محکم جلو دهنشو می گرفت تا دادش به آسمون نرسه -بازم لیسسسسس بزززززن راضیم کن منتظر کیرتم وایییییی وووووییییی عزیزم عشق من معشوقه من فرشته نجات من دارم تو هوس می سوزم قربون دست و دهنت دو دفعه آبمو آوردی . دو بار آب کوسسسسمو ریزوندی .-راست میگی مامان ؟/؟بار اولو نفهمیده بودم کی به ارگاسم رسیده از بس تو عالم خودم بودم رویایی شده بودم نمی دونم که من بیشتر طالب کوسش بودم یا اون بیشتر کیر منو می خواست روغن کوسشو دیگه پاک نکرده و کیر عزیز و گرسنه و تشنه خودمو فرستادم داخل کوس مامان شهین . گوشت داغ شهین جون گوشت گرم منو می سوزوند -قربون کمرت برم بی طاقت شدی ؟/؟بریز داخل من فعلا سبکم آبتو می خوام به خودت سخت نگیر دوست دارم اوج لذتو تو بدنت احساس کنم کمرمو به طرف پایین فشار داد و منو بیشتر به خودش چسبوند انگار تب کرده بودم سینه هاش که هرکدومش به زور در کف دست و مشت باز کرده من جا میشد به سینه های من چسبیده صورتم روی صورتش قرار داشت ولبام در حال بوسیدن لباش بود . جفت پاهام رو جفت پاهاش قرار داشتند و کیرم توی کوس به آرامی رفت و بر گشت می کرد . مامانی روغن زیادی روی کیرم ریخته بو د گویی می خواست سر خش کنه . با دست چپم بالای رون راست مامانو و یه قسمتی از کونشو می مالیدم حسابی سوخته بودم . آب کیر و کمرم دیگه ازم اجازه نگرفت . جااااااان یهو لذتم منفجر شد آتیشم ریخت تا منو خنک کنه . سد شکست و آب به زمین مامان ریخت . کیف کردم . من به آرزوی چند ساله خود رسیده بودم . میدونستم که مامان مشتری من شده و این تازه اول کاره …

بعضی حرکاتش نشون می داد که سوراخ کونش خیلی درد داره . نباید زیاد بهش فشار می آوردم . شهین جونم ساک زدنو شروع کرد . کیر 18 سانتی منو به پنج شش منطقه تقسیم کرده بود هر قسمتو جدا و با یه طرز خاص لیس می زد که من از لذت زیاد به رون پاهای خود چنگ مینداختم بعد از این که به همه مناطق کیر سر کشی می کرد در حرکت بعدی ته آلت تا سرشویکسره لیس می زد بعدشم میذاشت تو دهنش و با سرعت عقب و جلو می کرد منم که دیگه بی پروا شده بودم در یکی از این سرعتهای زیاددهن مامانو پر کرده و اونم با لذت همه رو به معده اش فرستاد . نیمساعتی می شد که قرص کونشو ندیده بودم .-مامان فدات شم . مقعدت درد می کنه ؟/؟قمبل کن زانوهاتو بذار زمین . بهش میگن یه حالت سگی یا نیم سگی . البته قصد توهین ندارم اسم حالت اینه .-شهرام جون هر چی می خوای بگو فکر نکن فقط مادرتم من سگتم . معشوقه اتم کنیزتم سرم جلوی کیر تو خمه فقط منو بکن تا دردمو فراموش کنم .. مامان همونجوری که می خواستم عمل کرد و اوخ جون که از تماشای کونش سیر نمی شدم . قرص ضد حاملگی هم می خورد و نگران نبود .وقتی که خوب اون اندام گوشتالودو تماشاش کردم بدون این که درز وسط کون مامانو به دو طرف باز کنم کیرمو از همون پشت مالیدم به کوسش و از بس خیس بود راحت رفت تو . چشام بیشتر به کون خوشگلش زوم کرده بود . کیرمو تا ته می فرستادم داخل کوسش و تا اول کله می آوردمش بیرون . از تماشای کیر حریص و کوس هوسی مامان لذت می بردم باید هر طوری شده زودتر درمانش می کردم تا بتونم کونشم بکنم -شهرام قشنگم فکر نمی کردم تا این حد به من لذت بدی . شاید تو کار امروز یه حکمتی بوده که من و تو باهم باشیم و از هم لذت ببریم . پدرت هیچوقت نتونسته اونجوری که من میخوام راضیم کنه . هیچوقت نتونسته آتیش هوس منو بخوابونه . تو یک شبه بیشتر از بیست سال اون به من لذت دادی . تازه می فهمم کوس دادن چه لذتی داره . دیگه ولت نمی کنم . تو مال منی شهرام جون . معشوقه منی دوست پسر منی . بزن بزززززن . با کیییییییرررررررت منو بزن وکوسسسسسس منو جرررررررربده . اونو تو پاره اش کن . من مال توام -شهین جون دیگه نمیذارم سختی بکشی کمرت سنگین شده مامان خوشگل و نازم . کیر من کمر بسته در خدمت توهه -پسرم منم مال توام . همان طوری که روحم مال تو بود جسمم به تو تعلق داره . بکن تند تر بکن . بازم دارم خالی می کنم . خدارو شکر که جمعه هست و خواهرت برای رفتن به مدرسه بیدار نمیشه . نمی تونم ازت از این رختخواب و تن لختت دل بکنم . هر چی کیرتو به من میدی هر چی بیشتر میخورمش اشتهام بیشتر میشه . آخخخخخخ آخخخخخخخخ اوووووووووففففففف . حس می کنم سبک شدم جااااااااان کمرم تنم سست سسته . به اوج لذت رسیدم . عزیزم من آب می خوام قربون کمرت خیلی ضعیفت کردم . دوقطره هم شده خالی کن -مامان شهین جون . این تن سکسی تو رو ببینم و فقط دو قطره ؟/؟تمام تنم الان آب کیر شده و میخواد بریزه توی کوسسسسست . کیره مثل یک تفنگ آب پاش کوس مامان شهینو نشونه رفته بود به سرعت آبشو خالی کرد و خیلی هم خالی کرد منو مامان پس از ساعتها عشقبازی به نوبت سرمونو روسینه اون یکی قرار داده و مثل عاشق و معشوقهای واقعی راز و نیاز می کردیم -مامان خیلی خجالت کشیدم و کسرم شد که امروز نتونستم ازت دفاع کنم -پسرم اصلا خجالت نداشت . تو به خاطر من جونتو به خطر انداختی تلاشتو کردی . نمیدونی همین برای یه مادر چقدر ارزش داره . دوستت دارم حاضر بودم بمیرم و یه تار مو از سر پسر فداکار و دوست داشتنی ام کم نشه . شهرام نمی دونی زندگی برام چقدر لذت بخش شده . من و تو نسبت به هم چند جور عشق داریم . مادر و فرزندی . عشق عاشق و معشوقه .. عشقی هوس انگیزانه . این خوشبختی رو با هیچی توی این دنیا عوض نمی کنم . این دفعه اگه پدرت بخواد واسه یه سمینار طولانی بره خارج باهاش مخالفتی نمی کنم . اگه بابات نباشه و شهناز هم بخواد بهش اجازه میدم که شبا حتی خونه دوستش مهشید بمونه چون دختر خوبیه و من هم خونواده اشو می شناسم .-ای مامان کلک !بگو جوش خودمونو می خوری -حالا این قدر نکته سنج نباش دیگه . وقتی من واست می میرم این یه مورد که دیگه کاری نیست .-حالا مث یه دختر خوب بخواب واست دوا بزنم .-نه خودش خوب میشه -من میخوام زودتر خوب شه این قدر درد نکشی -ناقلا هر وقت خوب شه دربست مال خودته -مامان -جان مامان -دارم واسش می میرم -چرا همین الان نمیذاری توش -شوخی نکن راضی نیستم درد بکشی -من تحملم زیاده یک پیشنهاد هم دارم . تو یک بار می کنی . اگه دردم خیلی اوج گرفت تا موقعی که خوب نشدم نکن فقط این راهی که من بهت پیشنهاد میدم باید بری چند تا از این پماد ها بخری چون هر دفعه باید خیلی حرومش کنی -منظورت چیه مامان -چه اشکالی داره با لوله کیرت واسم خمیر بمالی . وقتی رفت داخل زیاد عقب جلوش نکن همونجا نگهش داشته باش تا دواهم اثرشو بکنه -آگه آبم خواست بریزه چی -هیچ اشکالی نداره بذار بریزه تازه میگن آب کیر خیلی هم ویتامین داره برای پوست خیلی مفیده . گرونترین کرمهای تقویت پوست دنیارو از منی می گیرن شاید منم این جوری زودتر زخمم خوب شه. با هیجان تمام سطح کیرمو و بیشتر از همه سرشو با آنتی همو رو ئید مالیده و خیلی هم مالیدم تا حسابی داخل کون مامانو ضد عفونی کرده و تسکین بدم وقتی که دو سه سانتیمتر رفت توی مقعد مامان جیغش داشت می رفت آسمون . از ترس بیدار شدن شهناز فوری جلو دهنشو گرفتم -مامان بیرون بکشم ؟/؟-خیلی بد جوریه ؟/؟-درد زیاد دارم نه بیرون نکش . کیف هم داره تا یه جایی بفرست تو دیگه تکونش نده نصف کیرو فرستادم تو کونش و دیگه پیشروی نکردم . جایز نبود که فشار بیشتری بهش بیارم . یه خورده هم با لبه های کوس و داخل چوچوله هاش بازی می کردم تا کمتر دردو احساس کنه -امکان نداره من این کیرو از دست بدم صبر کن حالم خوب شه دیگه به این شهناز گیر نمیدم هر جا دوست داره بره بره . چند سال بزرگترهم نیست شوهرش بدم راحت شم سعی می کنم کمتر برم مغازه و بیشتر باهات باشم -مامان این قدر جوش نزن اگه یه وقتی موقعیت جور نبود دو تا آپارتمان خالی که این زیر داریم . یکی دو تا وسیله میذاریم توش که بشه راحت دراز کشید وکاری صورت داد . مثلا من که می خوام درس بخونم بعضی وقتا به بهونه آرامش داشتن و از این حرفا میرم پایین و تو هم بهونه خرید و مغازه ای می کنی و میای پیشم -قربون پسر باهوشم برم چرا من عقلم نرسید عشق و هوس تو پاک منو گیج کرده . نمیدونی با این نقشه ات چقدر خوب روز منو ساختی . دیگه هر وقت بخوام می تونم بهت کوس بدم توی بغلت بخوابم و بگم من کیییییررررررررمی خوام . کوسسسسسسم کییییییییررررررمیخواد کوووونننننم کیییییررررتو رو می خواد . فکر می کونم یه خورده کونم آروم گرفته باشه . می تونی چند سانت این ور و اون ور کنی -دردت میاد ها -عیبی نداره -فقط با دو سه سانت حرکت و مانور کیرم میدونم دردش گرفته بود و حرف نمی زد . کیر من و سوراخ مامان بدجوری بهم چسبیده بودن . بعد از چند بار بالا کشیدن منی یکی از این دفعات دیگه جلوشو نگرفته و گذاشتم خالی بشه . آنتی همو روئید با آب منی من قاطی شده و مرهمی بر زخم مامان شهین شده بود -دیگه فکر نمی کنم که سنم داره میره بالا. حالا فکر می کنم که دارم جوون میشم -قربون حست برم مامان که داری بهم روحیه میدی . خیلی دوستت دارم . امیدوارم می کنی ازت ممنونم که این حسو در من به وجود آوردی که شاید تونسته باشم یه کمی از زحماتی رو که برای بزرگ کردن من کشیدی جبران کرده باشم -شهرام جون اگه میخوای همیشه ازت راضی باشم همیشه راضیم کن -دوستت دارم مامان فدایی تو و همه جاتم . کوس فقط کوس مامان . کون فقط کون مامان . سکس فقط سکس بامامان . عشق فقط عشق مامان . پس از چند دقیقه به کیر درمانی هم خاتمه داده و خودمو مرتب کردم به مامانی هم سفارش کردم که خودشو پیش شهناز شاد و بی خیال نشون نده و تا حدودی همون حالت افسردگی شب قبلشو حفظ کنه تا یه بهونه ای بشه که چند شب دیگه هم پیشش بخوابم . به خاطر این نقشه و پیشنهاد خوبم یه صد آفرین دیگه از مامانی گرفته و به عنوان جایزه و تشویقی کیرمو تو دستش گرفت و با تکنیکایی که وارد بود چند دقیقه ای برام ساک زد . و بعد درو از حالت قفل خارج کرده خیلی عادی و با حجاب کنار هم خوابیدیم …

چند روز گذشت . شبها به بهانه مواظبت از مادر کنارش می خوابیدم . با انگشت میانی دست و با کیر مقعدشو پماد مالی می کردم . خواست و روحیه شادش در بهبودی سریع او اثری مثبت داشت . از شهناز هم غافل نبوده و این لابه لا فرصتی هم پیدا می کردم که دستی به سر و رویش بکشم . پدر که بر گشت غصه ام شد . دیگه شبا نمی تونستم پیش مامان بخوابم . هنوز یکی دو ماه تا شروع درسای دانشگاه وقت باقی بود . تصمیم گرفتم که برم فنون رزمی و دفاع از خودمو یاد بگیرم . درست نمی دونم که الان این کلاسارو برای گروه خاصی میذارن یا نه ولی اون موقع هر کی میخواست بهش تعلیم می دادن . رفتم کلاسای کونگ فو تو فیلمها دیده بودم که یک کاراته باز به تنهایی از پس چند نفر بر میاد . چند ماه تو این کلاسا شرکت کردم . برام کمربند زرد و سیاه و این چیزا مهم نبود . من می خواستم اگه یه موقعی کسی به مادر و خواهرم نگاه چپ کرد تر تیبشو بدم . دیگه بایه مشت نیفتم زمین . هم درسامو می خوندم هم به یاد گیری فنون رزمی می پرداختم . خواهر و مادرمو هم که فراموش نمی کردم . از خدا می خواستم که فقط کسی به ناموس من نظر بد بندازه . استعداد من در یاد گیری فنون و کار برد آن خیلی زیاد بود . حالا دیگه می تونستم به تنهایی حریف چند نفر باشم . خواهرم در اثر دست کاریهای من بد جوری کون و کپل کرده و سر و سینه هاش بالا اومده بود . فکر کنم مامانی یه جورایی بو برده بود که من دستی به سر و روش می کشم . شک داشتم ولی فکر کنم یه بعد از ظهر این شهناز احمق موقع کون دادن به من دستاشو به کون و سینه هاش می مالید و ناله می کرد . فکر می کردیم مامان رفته باشه مغازه و همین طور هم بود . قرار بود شهناز بره کلاس زبان . مامان هم به این امید که شهناز خونه نیست و می تونه به من کوس بده اومد خونه و ظاهرا متوجه قضیه که میشه اونقدر متانت داشته که به رویمون نیاره و در بره . من متوجه باز شدن در نشده بودم ولی صدای بسته شدنشو شنیدم کیرمو از کون شهناز بیرون کشیده و به طرف در ورودی رفتم . هیچ خبری نبود . شهناز گفت بیا خیالاتی نشو ولی میدونستم یکی اومده و رفته . با این حال خدا خدا می زدم که اشتباه کرده باشم که این طور نبود و بعدا متوجه جریاناتی که شرحشو داده ,شدم . شهناز با یکی دو ساعت تاخیر رفت کلاس زبان به محض رفتن اون سر و کله مامان پیداشد . معلوم نبود کجا کشیکشو می کشیده . خیلی اخم کرده و بغض کرده بود حتی وقت نکرده بودم که توجیهی واسه این کار خودم پیدا کنم .-مامان چی شده ؟/؟-از خودت بپرس -حالا دیگه واست پیر شدم میری دنبال جوونترها ؟/؟تو چی می خواستی ؟/؟من که همه چیزمو دو دستی تقدیمت کرده بودم . پسره نمک نشناس !به من خیانت می کنی ؟به طرفش رفته تا بغلش کنم و از دلش در بیارم .-به من دست نزن عوضی بی حیا -مامان -به من نگو مامان -خب عشق من بذار توضیح بدم -چی رو می خوای توضیح بدی ؟/؟زبونت میخواد توضیح بده یا …. در جا لگد محکمی به وسط بدنم یعنی کیرم زد و به شدت دردم گرفت . منتها من پیاز داغشو چند برابر کرده و به حالت غش خودمو انداختم زمین . ترس برش داشته بود -پاشو شهرام جون من نمی خواستم این جوری بشه . مادر فدات بلند شو . شلوارمو کشید پایین و کیرمو گرفت تو دستش و مالش و ماساژش داد . نامرد با این که درد می کرد در جا سفت و شق شد و صاحبشو لو داد .-خب بسه دیگه چشاتو واز کن . این قدر هم ناز نکن -ناز نمی کنم مامان خیلی دردم گرفت -حقت بود تو چی کم داشتی یه آدم عاقل میره با خواهرش از این کارا می کنه ؟/؟-با مادر اشکال نداره ؟/؟-پسره زبون دراز اگه فکر می کنی اشکال داره دیگه طرف منم نیا فقط چهار میخه ات می کنم اگه بخوای طرف خواهرتم بری -مامان جون من به خاطر این که شهناز منحرف نشه دست به همچه کاری زدم -یعنی خودت منحرف بشی خواهرت نشه ؟/؟مسخره هیکلته .ببینم از خط خارجش کردی ؟/؟-مامانی با من مث لاتا حرف نزن .من فقط از کون می کنمش .این دفعه یه چک محکم گذاشت زیر گوشم -روت پیش ننه ات خیلی باز شده .کونم جر خورده بود .من انداختمش زیر کیر تو اینه جواب من ؟/؟زار زار گریه می کرد .-مامان جون -مامان جون و زهر مار ..مامان جون و مرض کامان جون و کوفت -بذار من حرفمو بزنم ومن قبل از این که با تو باشم با شهناز بودم .نخواستم بگم علت قبلی که تراشیدم دروغ بوده .به خاطر همین در ادامه گفتم علت مهمتر ی که من با شهناز رابطه دارم اینه که تو منو هل دادی تو بغلش . اون روزا که سینه های درشتتو از داخل بلوز سینه چاکت نگاه می کردم ..اون روزا که به یاد کوست به یاد هیکل قشنگت جلق می زدم تو کجا بودی ؟/؟تو برام زیبا ترین زن دنیا بوده و هستی . تو برام دست نبافتنی ترین بودی هیچ به این فکر می کردی که پسر تازه تکلیف شده ات چقدر نیاز داره ؟/؟بی احساس . بی عاطفه . یه چیزی طلبکار شده بودم ..

اشک در چشمای مادر حلقه زده سکوت کرده بود .-منو شهناز به داد هم رسیدیم . دست به دامن غریبه ها و هر کس و ناکث نشدیم . اما ذره ای از عشق و هوس من به تو کم نشد . یعنی باید اون بلا سرت میومد و متوجه می شدی که چقدر بهت نیاز دارم ؟/؟به تمام مقدسات عالم حاضرم زمان به عقب برگرده و من هم به رویای خودم که دست یافتن به تو بوده نرسیده باشم . اما اما اون بلاهم سرت نیومده باشه و من دست و پا زدنتو نبینم . تو فقط یک طرف سکه رو می بینی . یه نیمه لیوانو می بینی . حالا شرایط طوریه که نمیشه یک دقعه به شهناز پشت کرد . من یک برادرم غیرتم اجازه نمیده دست هر نامردی بهش برسه . اگه دوست داری من دخترتو تو این شرایط بحرانی تنها بذارم حرفی ندارم اصلا به خاطر تو مامان خوشگل و هوس انگیزم حاضرم هر کاری بکنم هرکاری که نشون بده چقدر فدای تو و اون کوس و کون ناز و خوشگل و تر و تازه اتم . اما شهناز بیچاره جوونه دل داره نباید تنهاش بذاریم . من اگه از خیر هر دوتاتون بگذرم بالاخره بابا میتونه یه کارایی بکنه که برای تو یه خورده جبران شه -تورو خدا دیگه از بابات نگو کیر نداره که -چشای مادر قرمز شده بود . چرندیات من درش اثر کرده بود . احساساتشو جریحه دار کرده بود . هم دلش برای شهناز می سوخت و هم از این که سالها متوجه احساس و هوس من نسبت به خودش نشده بود احساس گناه و سر افکندگی نزد وجدانش می کرد . به طرفم اومد . دستشو رو کیرم کذاشت . ولبامو بوسید هر جور راحتی تو درست میگی من نباید این قدر خود خواه باشم نباید این کیررو زندونی کنم . دخترمه غریبه که نیس باشه بکنش فقط حواست به کوسش باشه که کار دست ندی حالا بیا بریم تو رختخواب بد جوری کوسم می خاره البته اگه شهناز واست جون و آبی گذاشته باشه ؟/؟مامانو که کمی چاقتر شده بود مث یه پر کاه بلند کرده و انداختمش رو تخت -حالا دیگه نوبت منه کیرم مث شمشیر فاتحان تیز شده بود -ناراحت نمی شی که کونتو جر بدم -به شرطی که داخلش ضد زخم بریزی -تا دلت بخواد داروی ضد زخم دارم . آب کیرم فراوونه همیشه واسه کون تپل و اون سوراخ وسطش ذخیره دارم . شهین روی تخت افتاده و کمونش طرف من بود . تا می تونستم با کف دستام دو تا قاچ کونو لنبرهاشو سیلی می زدم . این قدر زدمش تا گوشت و پوست سفیدش سرخ سرخ شد . وسط بدنشو گرفته کونشو بالا کشیدم . این چند ماه رزمی کاری حسابی زورمو زیاد تر کرده چند ساعت فعالیت سکسی اصلا خسته ام نمی کرد . لب و دهنمو گذاشتم روی کون بریان شده اش و حسابی مکیدم تموم زبونمو بیرون آورده بالذت هر چه تمامتر روی سوراخ کونش مالیدم -شهرام جووووون تو رو خدا نخورش شاید بوی بد بده -مامان جون هر بویی بده برام خوشبوتر از هر عطر و ادکلنه . خوشبوتر از خوشبوترین گلای دنیا . بینی خودمو گذاشتم رو سوراخ کونش بوکشیدم -به عجب بویی میده انگار تو گلستان بهشتم . در نوبت بعدی دوسوم کیرمو فرو کردم توی کون شهین جونم .-وای شهرام شهرام چقدر دردش کیف داره -مامان مامان جون من نمیدونم چرا هر چی بیشتر میگامت کونت تنگ تر میشه -نمی دونم شاید دوست دارم تنگ تر شه تا تو پسر گلم بیشتر حال کنی همین عشق و احساس و خواسته منه که تنگش می کنه . توهم همچه احساسی داشته باش تا کیرت کلفت تر شده -مامان چی میگی از این هم کلفت تر .؟/؟این بار سریعتر می کردمش . یواش یواش آب بندی شده بود و کلی لذت هم می برد -شهرام جون کون دادنم خیلی حال میده کاش دو تا کیر داشتی و یکی رو میذاشتی تو کوسم -کوست هوس کیر کرده ؟/؟اونم می کنم . دوستت دارم مامان . اجازه هست آبمو بریزم تو کونت ؟/؟-نیکی و پرسش ؟/؟مگه میشه زمین خشک از آب خوردن بدش بیاد ؟/؟دیگه معطلش نکرده سر شیر آبو باز کرده زمین مامانو آبیاری کردم . سوراخ کونش حسابی سیراب شده بود . می دونستم کوسش هم تشنه هست و هم پر آب . اول باید آبشو می کشیدم بعد بهش آب می دادم . از همون طرف گاییدن مامانو شروع کردم . کوس خیس و داغش مدام التماسم می کرد که با شدت بکنمش . شهین جونم ناله می کرد فریاد می زد -کیر رررررتو تا ته بفرست بزززززن کوسسسسسسمو پاره کن جررررررششششش بده همه کیرتو می خوام . بیضه هاتو اگه نمی تونی بفرستی لااقل بمالش به کوسم . تند تند زود باش . همه این جملاتو نفس نفس زنان به زبون می آورد . حشری بودن و ناله کردنهاش بیشتر هوسیم کرده بود -اوخخخخخخخ قربون کیییییرررررررررت من مرررررررردم از خوشششششششی اومد اوخ جووووووون آبببببم اومد . خالی کردم حالا آبببببتتتتتو میخخخخوام . بددددده زود باش -مامان بگگگگگگیر که اومد آب کییییییییر . سر شیر آبمو واسه کوسش باز کردم . می خواستیم به عشقبازی خودمون ادامه بدیم که هردو احساس کردیم که شاش داریم . مامان می خواست بره دستشویی که بشاشه ازش خواستم که با هم بریم حموم و رو تن من بشاشه و من کیف کنم . شهین جونم به این شرط قبول کرد که منم با کیرم روی تنش بشاشم . دیوونگیمون گل کرده بود هر کدوممون دو سه تا لیوان آب خوردیم رفتیم حموم چند دقیقه ای با هم وررفته تا مثانه امون سنگین تر بشه . بعد ایستاده کیر و کوسمونو به طرف هم نشونه رفته و با شاش همدیگه غسل می کردیم . شاشمون که تموم شد گاییدن مامانو شروع کرده بعد از یک صابون مالی حسابی هردومون حسابی ریلکس شده از حموم اومدیم بیرون جای شکرش باقی بود که هنوز شهناز جون از کلاس زبان بر نگشته بود. عید آمد و بهار هم گذشت و تابستان رسید . دو ترم از درسای دانشگاه رو با موفقیت پشت سر گذاشته بودم . تعطیلات عید منو پیش آبجی شهناز هم رسوا کرده بود . هر چی خواستم تحمل کنم و این دو هفته تعطیلات عیدو از کوس کردن منصرف شم نتونستم …

یه شب از همین شبای عید که با با رفته بود ترتیب یک جراحی اورژانسی رو بده منم مسئولیتشو قبول کرده و رفتم تو رختخوابش که ترتیب مامانو بدم که خواهر جونم اومد ترتیب ما رو داد . فکر می کردم در اتاق خوابو قفل کردم و مامان هم از بس پسته و آجیل خورده بود فکر کنم هوسش زیاد و کمرش سنگین شده بود و بیخیال ناله می کرد . قرار نبود برم سراغ شهناز چون بعد از ظهر که مامان بابا تو اتاقشون تنها بودند من رفته بودم سراغ کون و کپل آبجی خوشگله و ترتیبشو دادم . یک بار هم به ارگاسم رسونده بودمش . دیگه فکر نمی کردم شبم بیاد سراغم حالا اگه من و مامان ناشی گری نمی کردیم بازم تو تله نمی افتادیم . شهناز جون میاد می بینه من در اتاقم نیستم . صدای آه و ناله مامانو می شنوه فکر کنم اسم منو هم صدا می زد . تازه پدر جونم هم که سر کار بود و توی خونه کیر طبیعی دیگه ای نداشتیم . به خودش اجازه میده که درو باز کنه.. آخ وقتی که مارودید دوست داشتم زمین دهن وا کنه و منو فرو ببره . بگذریم از این که مادر و دختر چقدر به هم توپیدند و فحشای رکیک دادن . بازم مامان شانس آورده بود که شهناز جون باهاش قهر کرده بود که البته هر دوتا شون نمی ذاشتن که بابا بویی از این جریان ببره . من بد بختو بگو که مجبور بودم یک هفته بد و بیراه شهنازو تحمل کنم . آخرش با اشاره به دو نکته کمی آرام و رامش کردم . یکی این که گفتم اون روزایی که اون وضعیت بحرانی برای مادر پیش اومده بود فقط با این نوع رابطه و صمیمیت بود که تونستم اونو به زندگی برگردونم و اینو هم براش تعریف کردم که مامان متوجه رابطه من و او شده ولی منش و شخصیت مادر اجازه نداده که من و آبجی رو رسوا کنه و سایر مسائل پیش امده در این رابطه را برایش شرح دادم . متاثر شد و برای این که در رقابت شخصیتی با مادر کم نیاره اونم پذیرفت که با این قضیه کنار بیاد و منو از شر موش و گربه بازی خلاص کنه . دیگه راحت شده بودم . هر موقع بابا خونه نبود یا روی شهین بودم یا روی شهناز . بعضی وقتا هم که هوس استراحت به سرم می زد اونا میومدن روم آخه من بیچاره ضربدر 2 بودم و اون دوتا تقسیم بر 2. اوایل تابستون بود . من که برای دکتر شدن عجله ای نداشتم . ترم تابستونی نگرفتم تا راحت تر به این دو تا هوسی برسم . بهرام خان دوست خانوادگی ما که پارسال برای دخترش عروسی گرفته بود این بار برای پسرش عروسی گرفت و در همون تالار مراسمو برگزار کرد . فقط یکی دوروز با تاریخ سال گذشته فرق می کرد . با این که بهرام خان دوست صمیمی بابا بود اما پدر بازم حوصله پا گذاشتن به مجلسو نداشت . و از بس گفتیم بابا بده بیا ما به خاطر تو دعوت شدیم نیمساعتی رو کنار ما نشست و بهانه کشیک شبانه بیمارستان و سرکشی به بیمارا رو کرد و زد بچاک . من که یواش یواش داشتم مشکوک می شدم ولی مامان و شهناز گفتند که نه بابا دنبال زن دیگه ای نیست و از بس ساده و مردم دوسته هر چی جراحی وقت خروس خونو میدن به دم این بیچاره . مراسم و مجلس عروسی تقریبا یک کپی از جشن سال قبل بود و به خصوص وقتی که آن دم اسبی متجاوز و اون هیپی کیر کلفتو دیدم . پس اینا باید از فامیلای بهرام خان باشن که تو هر دو تا مجلس پارسال و امسال حضور داشتن . یک احتمال ضعیف هم بود که فامیلای درجه یک داماد بهرام خان باشن ولی با دامادشون زیاد بر نمی خورد . نمی دونستم چیکار کنم . منتظر یک فرصت بودم تا حال اون دو تا رو جا بیارم . پس دو تای دیگه کجا بودن ؟/؟تازه من که قیافه پشت ماسکشونو ندیده بودم . بازم انواع کوسهای رنگارنگ دلمو برده بود . تنوع لازم داشتم . کوس که فقط کوس مامان بود و کون هم کون آبجی . خیلی از دخترا حتی زنای شوهر دار به من لبخند می زدن و دوست داشتن برم طرفشون . مخصوصا دخترای جوونی که طرفدار پسرای خوش تیپ و خونواده دار و آینده دار بودن . اون گوشه موشه ها چشمم افتاد به یه زن تنها قلبم لرزید . خیلی خوشگل و متین تنها دور یه میز گردی نشسته بود تنها زنی بود که در میون جمع زنونه مردونه یه نصفه روسری هم سرش بود . فکر می کنم هم سن مامان می شد . به گوشه ای خیره شده حرف نمی زد . غم پنهانی تو چهره اش بود . چشم ازش نمی گرفتم . صورت کشیده بینی خوش ترکیب و لبایی متناسب با این صورت و آرایشی مختصر که خیلی جذاب نشونش می داد . یک زیبای ساده .. وای چی می دیدم اگه بلند نشم این زن هم به سر نوشت پارسال مامانم دچار میشه . اون مو دم اسبیه رفت طرفش و زنه اخم کرد و با تاسف سری تکون داد و رفت . از وسط دو تا نگهبانم بلند شده و رفتم سمتش .-ببخشید خانوم این آقا که الان اینجا بود مزاحمتون که نشده . دیدم به جای جواب دادن به من خیره شده و چند ثانیه ای در عالم خودش تگام کرد . رنگش پریده بود . آخرش بر خود مسلط شده و گفت ببخشید چیزی گفتید ؟/؟حرفم را تکرار کرده پاسخ منفی شنیدم و رفتم سر جای خودم نشستم -پسر تو بیکاری میری سراغ زن مردم . هوای ناموس خودتو داشته باش . اصلا به تو چه مربوطه کی به کی متلک گفته تازه متلک چیه اینا همه با هم فامیلن .-مامان راست میگه شهرام جون دیدی که امشب تو اینجا نشستی و ما هم به احترام تو از جامون تکون نمی خوریم . تودلم گفتم آره جون خودتون از ترس این که کوس و کونتون بازم شریک پیدا کنه دورو بر من موس موس می کنین وگرنه شما دو تارو می شناسم که عاشق قر کمرین -پسرم شهرام قشنگم . واسه خودت میگم دیگه طرف اون زن نرو از بیست سال پیش که شوهرش مرد همه میگن که با هیچ مردی نبوده با این که با شوهرش هفت سال هم زندگی نکرده ولی پنج تا بچه داره . صد تا خواستگارم بیشتر داشته ولی چون عاشق شوهرش بوده و وفادار به همه جواب نه داده . یه خورده پدرش هواشو داشته و یه خورده هم از در آمد معلمی خرج زندگیشو پیش برده . دختر عموی بهرام خانه و آفرین به غیرتش . اگه شوهرش بود تا حالا ده دفعه زن گرفته بود -مامان تو اینارو از کجا می دونی ؟/؟-یه بار در یه مجلسی بودیم که هما خانوم زن آقا بهرام و همین سیما دختر عموی شوهرشم اونجا بود پرسیدم چرا گوشه گیره همه اینارو واسم تعریف کرد . بد جوری رفته بودم تو نخش . با این تفاصیل و تفاسیر سد محکمی بین من و اون بود . شکستن این دیوار خیلی سخت بود .نمیدونم دو تا وزیر چپ و راست من کجا غیبشون زده بود که من برا چند لحظه بی سر خر تونستم به سیمای سیما خوشگله ام خیره شم . گونه ها و لباشو به طرفین مایل کرده و به طرز عجیبی به من خیره شده لبخند می زد . قند توی دلم داشت آب می شد . اوخ یک کوس افتادیم . بالاخره استقامت بیست ساله اش در مقابل خوش تیپی و جاذبه جنسی من داشت تموم می شد . احساس غرور می کردم . یعنی من دون ژوان بودم و خودم خبر نداشتم ؟/؟منم از فاصله ده دوازده متری یه لبخندی بهش زده و با چاشنی چشمک قاطیش کردم . دیدم همین جوری به من زل زده تغییری تو قیافه اش پیدا نشد . لبامو به علامت بوس واسش غنچه کرده و فرستادم . نخیر هیچ عکس العملی نشون نداد …

مثل این که قاطی کرده بود بیخیالش شدم . به خصوص این که نگهبانام از دستشویی برگشته بودن . فقط همینش مونده بود که یه دستبند به دستم بزنن . موقع شام شد و این همه میهمانان با کلاس و پرستیژهمه یکدفعه به طرف غذاهای آماده شده حمله کردند و برای دسترسی به خوراکیهای پر طرفدار و مقوی تر همدیگه رو هل می دادن . منم دیدم قضیه اینه ماکتی از فنون رزمی رو که هل دادن با فشار زیاد بود به کار برده و یه مقدار غذای مقوی از جمله کباب بره برای مامان و آبجی گرفتم . سیما جونمو دیدم که یه گوشه کز کرده و روش نمیشه واسه خودش غذا بگیره . رفتم طرفش تا کمکش کنم . معلوم نبود بچه هاش کجان . یکی از پشت هلم داد نزدیک بود بیفتم روش . به زور ترمز زدم . یک لحظه سرشو بر گردوند نگاهمون با هم تلاقی کرد . تنم لرزید با سکوت به من خیره شده بود . چند نفرو نشگون گرفته مقداری جوجه کباب و کباب بره و سایر مخلفات واسه سیما جون گرفته و به طرفش رفتم -بفرمایید ظاهرا خیلی وحشی بازی در میارن اصلا فرهنگ ندارن . این همه آداب و دک و پز درست کردن دیناری هم نمی ارزه -دستت درد نکنه آقا -من اسمم شهرامه بابام دوست آقا بهرامه . خوشحال میشم که بهتون کمک کنم .-نمیدونم بچه هام کجا غیبشون زده . اصلا یه جا بند نمیشن . همش دنبال عیش خودشونن . از لطفتون خیلی ممنونم -خواهش می کنم اگه بازم چیزی لازم داشتین بهم بگین -خیلی ممنون .. دیگه برام اهمیتی نداشت که چه غذایی بهم می رسه هر چی دم دستم بود و طرفداری هم نداشت توی بشقابم ریخته و دنبالش راه افتادم -مثل این که جایی واسه نشستن نیست -ظاهرا همین طوره .. مادر و خواهرمو دیده بودم که یه گوشه ای نشسته مشغولن ظاهرا فراموشم کرده بودن یا فکر می کردن دنبال غذام . سیما جون دوست داشت بره بیرون غذا بخوره منم دنبالش راه افتادم یه گوشه دنجی داخل محوطه نشستیم . روبروی ما چمن بود و چند تا درخت و پشت ما هم ماشینای پارک شده . کسی اگه بهمون نزدیک نمی شد مارو نمی شناخت . خیلی ساده البته با یک متر فاصله نشسته بودیم -سیما خانم می تونم یه چیزی ازتون بپرسم ؟/؟-بفرمایید -اگه فضولی نمیشه یک ساعت پیش تو عالم خودتون داشتین لبخند می زدین هر چی بهتون اشاره زدم متوجه نشدین -راستشو بگم ؟/؟-میدونم خانم محترمی چون شما جز حقیقت و واقعیت چیزی نمیگه .-شما منو یاد شوهر مرحومم میندازین . اون وقتی که می خواستم باهاش ازدواج کنم کاملا شبیه و کپی شما بود . خدا کنه عمر شما به کوتاهی عمر اون نباشه . نمیدونم چرا تمام خاطرات واسه من زنده شده همیشه به یادشم ولی امشب در این مجلس یه حالی شدم . قسمت من این طور بوده . آخ باید قلقشو می گرفتم . کف کرده بودم . هنوز هیچی نشده کیرم شق شده بود . شانس آوردیم این گوشه حیاط زیاد نور نداشت . خانم خیلی رمانتیک تشریف داشت . من هم باید با همین حس رمانتیکش جلو می رفتم و ضربه کاری خودمو می زدم . نمی دونم تا چه حد می تونستم موفق شم . من و اون دیگه حسابی دختر خاله پسر خاله شدیم و غیر از مسائل داخل رختخواب هر چی دیگه که می تونستیم گفتنی های زندگی خودمونو واسه هم گفتیم . فقط هنوز هم حالت رمانتیک خودشو حفظ کرده و از شوهر مرحوم و دوران عاشقانه اش با او می گفت . فکر کنم 20 سالی می شد که این جور درددل نکرده بود . حتما بیست سالی هم می شد که کوس نداده بود . منم همراهیش کرده و هندونه زیر بغلش گذاشته می گفتم وفای شما قابل ستایش است . این دوره و زمانه مثل شما زنی پیدا نمی شود شما را باید تحسین کرد . شما یک مادر نمونه هستید . این حرفا رو کتابی واسش بلغور می کردم . توی قیافه اش می خوندم که مثل خر داره کیف می کنه . معلم ادبیات مدرسه راهنمایی بود . نمی دونستم دیگه با چه بهونه ای ببینمش . شماره موبایلشو گرفتم . به این بهونه که من در نویسندگی ضعیف بوده اگه تحقیقی به من بدن در قلم فرسایی و مرتب کردن کلمات شاید از ش کمک بگیرم . اونم با کمال میل پذیرفت که کمکم کنه . منم شماره خودمو به سیما جون دادم . نمیدونم به چه دردش می خورد که همچه کاری کردم .. ولی مجبور بودم یه تحقیق قلابی واسه خودم جور کنم ازش کمک بگیرم . اونم به نوبه اش خیلی ازم تعریف می کرد . از ادب و جنتلمن بودنم تودلم گفتم هنوز چیزای دیگه رو ندیدی . یک ساعت و نیم با هم بودیم . وقتی که به سالن برگشتیم دیدم مادر و خواهرم عین برج زهر مار دارن میان طرفم . با سیما جون خداحافظی کرده و رفتم طرف عزیزانم . تا چند دقیقه ای باهام حرف نمی زدن .-مامان !براش غذا گرفتم جا نبود یه گوشه ای کنارش نشستم . اون خانوم محترمیه تازه 46سالشه یعنی 8سال بزرگتر از شما . شما خودتون گفتین که آدم باید به آدمای محترم احترام بذاره . مگه این طور نیست ؟/؟در هر صورت هم صورت اون هم صورت شهناز جونو بوسیده از دلشون در آوردم . وقتی هم که رسیدم خونه اول احترام بزرگترو رعایت کردم و بعد هم رفتم سراغ کوچیک تره . خوب با هم کنار میومدن . دوتا کون و یه کوس کرده بودم ولی دلم هنوز پیش سیما جون بود . با خودم گفتم بهتره یه روز صبر کنم بعد براش زنگ بزنم که طبیعی تر جلوه کنه . فکر کنم سد بین من و سیما یک سد آهنین بود و برداشتنش هم کار حضرت فیل . ولی نبایس ناامید می شدم مامان و آبجی رو شکست داده بودم پس با روحیه ای باز و بالاتر می تونستم مبارزه کنم ..

صبح دوروز بعد من توی خونه سیما جونم بودم . یه خونه سه طبقه بزرگ نزدیکای میدون پونک بود . اولش فکر می کردم چند واحد آپارتمانه ولی ظاهرا پنج تا بچه داشتن هم یه خونه بزرگ می طلبید و شاید سه واحد آپارتمانو به این صورت در آورده بودن . بگذریم .. خوشگل خانم همون طبقه اول بود . اولش خواستم مثل متجددها باهاش دست بدم ولی بعدش مثل نیمچه مومنها سرشو بوسیدم و از این کار منم خیلی خوشش اومد . مات و مبهوت بهم نگاه می کرد -خدای من امروز دیگه صددرصد عین شاهین شدی . شاهین اسم شوهر مرحومش بود . یه مشت جزوه و مطلب پزشکی تحویلش داده ازش خواستم که جمله بندیهاشو برام ردیف کنه . بقیه مدتو نشسته و از حال و گذشته گفتیم . ضمن تعریف از شوهر مرحومی که ندیده بودمش گفتم که اگه شوهرت زنده بود یه خورده دلخور می شد که چرا این قدر خودتو عذاب دادی و از خودت گذشتی چون اون واقعا عاشقت بوده و خوشی تو رو می خواسته اما تو به این خواسته اش اهمیت ندادی . اگه زبونم لال جای شما دو تا عوض می شد دوست داشتی عشق تو این قدر سختی بکشه ؟/؟جوونی خودتو از دست دادی . احترام به جای خود عشق سر جای خود ولی زندگی ادامه داره آدما یک نیازایی دارن که اگه تامین نشه ضربه روحی و جسمی بزرگی بهشون وارد میشه . تو از جوونیت لذت نبردی به خدا گناه کردی . فکر کن خوب فکر کن تو واسه بچه هات مایه گذاشتی آخرش چی شد ؟/؟به گفته خودت پسرات معلوم نیس چیکار می کنن دخترتم جایی شوهر کرده که همش باید بوی گند تریاک شوهرشو بشنوه . فکر نمی کنی بهشون ظلم کردی ؟/؟اگه یه مرد خوب بالا سرشون بود این طور می شدن ؟/؟این اون چیزیه که شوهرت می خواست ؟/؟شاهین دوست داشت بچه هاش بدبخت شن ؟/؟-آخه یه ناپدری می تونست چیکار کنه ؟/؟-همه ناپدریها که بد نیستن بعضی ها هم از پدر بالاترن . خیلی غریزه ها رو دردرون خودت کشتی . به بچه هات ظلم کردی که چی بشه .. ساکت مونده بود و حرفی نمی زد . خیلی درش تاثیر گذاشته بود . سرشو که بالا آورد توی چشاش نگاه کردم . هر چی تو دلم بود به چشام منتقلش کرده بودم -حالا دیگه خیلی دیر شده کی یک زن مسنو می خواد . تازه از منم گذشته نمی تونم اون شور و هیجانی رو که می تونستم ده بیست سال پیش داشته باشم ,داشته باشم -کی همچه چیزی رو گفته . تو خیلی خوشگلی خانمی با نزاکتی متین و موقری دوست داشتنی هستی .-اصلا چرا از این حرفا می زنیم . کمی خجالت زده و عصبانی شده بود با من تند بر خورد می کرد .-باشه چهار پنج روز دیگه خودم باهات تماس می گیرم ونوشته هارو بهت میدم .-اگه وقت و حوصله اشو نداری نمیخواد خودم یه جوری ردیفش می کنم . یه کپی و دست نوشته دیگه از اینا دارم بیخود وقت شما رو نمی گیرم . من هم مثلا خودمو ناراحت نشون داده و انگار که به من بر خورده و باهاش کتابی صحبت می کردم . خودمو خیلی گرفته و بغض آلودکرده و قبل از خداحافظی بهش گفتم که شاید دیگه باهاش تماس نگیرم و ازش به خاطر فضولی و دخالت در زندگیش عذر خواهی کرده و صحنه رو ترک کردم . این بهترین کاری بود که می تونستم انجام بدم یا زنگی زنگ یا رومی روم . با محافظه کاری دیگه نمی شد کاری کرد نمی دونم چرا احساس می کردم می تونم موفق شم . هنوز بیست و چهار ساعت نشده زنگ پشت زنگ . صدای زنگ موبایل پدرمو در آورد آخر بیصدایش کردم . می خواستم حسابی آتیشش بزنم . آخرش مجبور شد بهم پیام بده . از دستم خیلی دلخوری . دیروز باهات برخورد بدی داشتم . نمی خواستم ناراحتت کنم . تو خیلی خوبی دست زمونه منو این جوری بار آورده . تحقیقتو ردیف کردم اگه دوست داری بیا و ازم بگیرش . اگه هم نمی خوای خودت میدونی . فقط منو ببخش اگه رنجوندمت .. سوار زانتیای مشکی خودم که بابام به مناسبت قبولی در دانشگاه واسم کادو گرفته بود شده و به تیر رفتم طرف پونک . راه زیادی نبود . ده دقیقه ای خودمو رسوندم . در خونه رو که از بالا واسم باز کرد . ولی وقتی که در ورودی واحد یا طبقه خودشو باز کرد انگار که هر دو در هال و حال رو واسم باز کرده . چقدر خوشگل چقدر خواستنی !خیلی زیبا . روسری که سرش نبود . آرایش نیمه غلیظی رو صورتش انجام داده بود که خیلی بهش میومد . سینه هاش معلوم نبود ولی بر جستگیهاش از داخل سوتین می خواست پیر هنشو پاره کنه . لباسش که به تنش چسبیده بود . پیرهنش یکسره تا نزدیک زانوش بود و جوراب هم که نداشت . کیرم بد جوری گردش به چپ کرده بود این بار دل و جرات بیشتری پیدا کرده گونه راستشو که با روژسرخ کرده بوسیدم . خیلی تازه و با طراوت بود . وقتی به من پشت کرد ومنم به دنبال اون رفتم داخل فوری دستمو گذاشتم داخل شلوار و کیرمو از دنده 2 رسوندم به خلاص تا آبروریزی نشه ولی همین که چشام خورد به کون باد کرده سیما جون که از پشت پیرهن چسبون گوجه ای رنگ هر دو تا قاچش جدا جدا مشخص بود دوباره کیرم رفت سر جای قبلی و من بازم میزونش کردم . حتی از سی ساله ها هم کم سن تر نشون می داد . خیلی تو دل برو شده بود . یعنی واقعا پنج شکم زاییده ؟/؟این که اصلا شکم نداره . کون بیرون زده و شکم تو رفته . این اون چیزیه که بیشتر مردا دوست دارن . عطر ملایم و هوس انگیزی به خود زده بود که شهناز و شهین هم تا به حال خودشونو تا به این حد خوشبو نکرده بودن . به آشپز خانه رفت و با یک سینی و دولیوان شربت آلبالو بر گشت . لحظاتی بعد روی مبلی چرمی و کنار هم نشسته بودیم . بیچاره .. وقتشو گرفته بودم تا این تحقیقات قلابی رو واسم منظم کنه . داشت واسم تو ضیح می داد . موهای افشون سرش که نه بلند بود و نه کوتاه بینی منو قلقلک می داد موهای سیاه و اتو کشیده اشو بو کرده و یک نفس عمیق و آه بلند کشیدم دیگه وقتش شده بود که این سد آهنینو که به یک سد سنگی لق تبدیل شده بود بشکنم . وضعیت نشستنمون طوری بود که دست راستمو گذاشتم روی شونه های راستش . کف دستم روبازوی لختش قرار داشت . اعتراضی نکرد و به توضیحاتش ادامه داد . با همون دست راستم اونو لحظه به لحظه به طرف خودم نزدیک تر کرده سرشو رو شونه راستم قرار دادم . دستم داخل موهاش بودو پشت سرشو می مالید . سرشو بالا آوردم . خجالت می کشید به من نگاه کنه .. چشاش از مظلومیت و معصومیت می گفت و از نیاز بیست ساله اش . لبامو به لبای سرخش نزدیک کرده و اولین بوسه طولانی ما اولین بوسه لب به لب و شیرین تر از عسل ما بود ..

قسمت سینه هاشو لاک و مهر کرده بود . سخت بود دستمو از بالا بذارم توش . از پایینم اگه می خواستم رد شم باید اول از سر زمین کوس رد می شدم و تر جیح می دادم حمله رو از زیر شروع کنم . جزوه ها رو از دستش گرفته به گوشه ای پرت کردم و دستمو از دامنه پیرهن قر مزش گذاشتم تو . پس از چند دقیقه تازه به حرف اومده بود .-شهرام جون تورو خدا نهههههه . نمیخخخخخوام گناه کنم تا همین جا بسه -عشق من خیلی جوون و خوشگل شدی . قشنگ بودی و خوشگل تر شدی . حالا گناه که کم و زیادش زیاد فرقی نداره . دلمو نشکن می دونی که چقدر دوستت دارم و منتظر این لحظه بودم . شورتشو تا زانو پایین کشیدم دستمو گذاشتم روی کوسش صاف صاف بود . مثل کوهی که داره برف آب می کنه کوسشم شده بود مثل رود روان . چند تا انگشتمو فرستادم داخل و با کف دستم روشو مالیدم -شهرامممم نه . اووووففف شهراممم لخخخختم کن . لخخخخخخختم کن زودباش . خودتم لخت شو . بیست ساله کیییییرررررررنخوردم -درست به اندازه سن من -زود باش منو لخت کن . بغلم کن به همه جام دسسسسست بکککککشششش -چیه حالا که عقل و احساست فرمان صادر کرد دیگه تحمل نداری ؟/؟چه طور تونستی بیست سال صبر کنی ؟/؟-همون سالی که خدا شاهینو ازم گرفت تو رو به دنیا آورد . در واقع تا امروز تو رو واسم نگه داشت و منو هم واست حفظ کرد . دوستت دارم شهرام . فکر می کنم دوباره جووون شدم دوباره متولد شدم . خودمو لخت کردم . پیرهنشو در آوردم . دیگه به رنگ و مدل شورت و سوتین هم دقت نکرده و هر دو تا رو انداختم وسط هال . یه جوری با هوس پرتش کردم که سیما جونم خیلی لذت برد . نمی دونم چطور شد که هر دو تامون ولو شدیم رو قالی وسط پذیرایی . تشنه تازه از کویر در اومده به آب زلال رسیده کیرتیز و کلفت شده منو دو دستی گرفت و گذاشت تو دهنش . منم با دستام سرشو بیشتر طرف کیرم فشار می دادم . از هوس و خوشحالی و هیجان دستپاچه شده نمی دونس باید چیکار کنه . رو زمین خوابوندمش . پاهاشو گذاشتم روی شونه هام و لبمو رو کوسش . لیس زدنو شروع کردم -آهههههه عزیززززم وایییییییی . دارم می میرم کوسسسسسم کوسسسسسموکبابش کردی -کوسسسست خیلی کوچولوست قربون کوس کباب برم . نمک اتومات که داره و خوشمزه هم که هس . خیلی کوچولو و نازه . فکرشو نمی کردم سیما جون . با گفتن این حرفا که الکی هم نبود هوسشو زیاد تر کرده بودم .-آخه من همه بچه هامو با سزارین به دنیا آوردم .تازه بیست ساله که به کسی تقدیمش نکردم .-پس باعث افتخار منه که منو قابل دونستی و به من اعتماد کردی . قول میدم خوب نگهش دارم . مردش باشم . گردن کسی رو که بخواد بهت نظر بد داشته باشه خرد می کنم . اینو گفته و به لیسیدن و مکیدنم ادامه دادم .-وووووویییییی ووییییییی چیکککککارشششششش کردی سوخخخخخختم . آه .. آه آههههههه قربون زبونت . ادامه بده ادامه بده . خودشو به این طرف و اون طرف می زد . فریاد هاش گوش فلکو کر کرده بود .-جوووووووون جووووووون طلسمو بالاخره شکوندی . بیست سال بود کمرم سنگین بود و خبر نداشتم اووووووخخ فکرشو نمی کردم این قدر زود ار گاسم شم . منو طاقباز رو زمین خوابوند و رو کیرم سوار شد . واسم تلمبه می زد . بد جوری حریص و وحشی شده بود . انگار نه انگار همین چند دقیقه پیش ارضا شده . در بر گشت کیرم از کوسش لکه های سفید روی کیر محصول کوسشو می دیدم که از بیست سال ریاضت سیما جون می گفت .-عزیزم نمی ذارم دیگه سختی بکشی .-آره شاید قسمت این بود که زیر کیر تو بیام -فعلا که روی کیرمی .. هر دو با هم خندیدیم و اون به کارش ادامه می داد . منم سینه هاشو با دستام می فشردم و به چپ و راست می گردوندم . انگار تن و بدنی دست نخورده داشت ومن که ازش دل بکن نبودم یه بار دیگه به شونه هام چنگ انداخت و پس از چند فریاد و جیغ و داد شدید ساکت شده تمام تنش که به تنم چسبیده بود می لرزید . حالا من مونده بودم که چیکار کنم . جامونو عوض کرده من اومدم رو و سیما رفت زیر . کیرمو بیرون کشیده و گفتم اشکال نداره رو سینه هات بمالم و خالی کنم ؟/؟-عزیزم دوست نداری بریزی تو کوسم ؟/؟کوسسسسم تشنه تشنه هس . بیست ساله آب نخورده اون وقت تو میخوای اسراف و حرومش کنی ؟/؟-آخه اگه بچه دار بشی ؟/؟-بریز داخل خیالت نباشه -تا به من نگی چی شده نمی ریزم -حالا که این طور شد بهت میگم تا با آرامش اعصاب آب کیرتو بریزی تو کوس بی حیای من . سر بچه پنجم سر لوله رحممو بستم . حامله بشو نیستم اگرم این مسئله نبود بعد از بیست سال و دو سه روز قبل از پریود کجا بود بار دار شم ؟/؟کارتو بکن . ضربات رفت و بر گشتی خودمو شروع کردم کوسش هنوز خیس بود و لکه های سفید شبیه منی که بر گشت هوس کوس و درون سیما بود همچنان رو کیرم می نشست -عزیزم خوشگلم .. ناز خاتون من .. نذاشت به حرفام ادامه بدم -معطل چی هستی داری از کنیزت اجازه می گیری ؟/؟من دیگه طاقت ندارم . مگه حال و روز کوسمو نمی بینی .؟/؟دیگه دعوتنامه کتبی برات بفرستم ؟/؟روش خوابیده لباشو قفل کرده و در حال بوسیدن لب و مالیدن نرمه های گوشاش به کیر زنی خود ادامه داده و در یکی از این ضربه ها که احساس کردم حداکثر ریزشو می تونستم داشته باشم به ندای کوس سیما لبیک گفتم . وقتی داشتم آبمو می ریختم چشام از هوس باز و بسته می شد و مردمک چشای سیما جون می گشت . چند دقیقه ای روی مبل نشستیم و اون سرشو گذاشت رو سینه هام و برام درددل می کرد -عزیزم پشیمون نیستی که ؟/؟-نه شهرام جون واسه چی ؟/؟احساس سبکی و آرامش می کنم . نیاز داشتم . دیگه فکر نمی کنم گوشه گیر باشم . از اون حالت نیمه افسردگی دارم خارج میشم -سیما من خیلی حسودم تو رو واسه خودم میخوام . فکر نکن عشق من هوسه .اگه بخوای به من خیانت کنی همین الان بگو -ازت دلخور شدم . تو منو این طور شناختی ؟/؟من بیست سال به یه مرده وفادار بودم که با حرفای تو از خواب بیدار شدم تو به من امید دادی . روح و جسمم با تمام وجود متعلق به توست . تازه جوون و خوش تیپ و با کلاس هم که هستی من میام بهت خیانت کنم ؟/؟نکنه خصلت خودتو داری به رخم می کشی ؟/؟فکر می کنی من تحملشو دارم که تو رو با یکی دیگه ببینم ؟/؟سیما بی اختیار گریه رو شروع کرده بود بغلش کرده اشکاشو با زبونم پاک کرده و ازش معذرت خواستم ..

-اگه دیگه دلت نمیخواد و دوست نداری من برم -چیه ؟/؟به همین زودی دلتو زدم ؟/؟خسته شدی ؟/؟کمرتو سبک کردی خودتو خالی کردی .. د..فرار .. باشه برو من به تنهایی عادت دارم -چرا این قدر حساسی ؟/؟من به خاطر این گفتم که شاید از من دلخور باشی . بغلش کرده وسرشو گذاشتم رو سینه هام و دلداریش دادم -بیا بریم اتاق خواب رو تخت . تختش بزرگه هنوز عوضش نکردم . قدیمیه ولی قشنگ و محکمه . تشکشم تازه عوض کردم .-عزیزم این چه حرفیه تو برام جدیدی هستی . همین کفایت می کنه . دوستت دارم خوشگل نازم دوستت دارم -از این تخت خاطره ها دارم فکر نمی کردم روزی بیاد که من یه بار دیگه عاشق بشم و وجودمو تقدیم مردی کنم که با تمام وجود دوستش دارم -سیمای سیما قشنگم فقط یادت باشه شهرام شهرامه و شاهین هم شاهین . منو به خاطر خودم دوست داشته باش نه به خاطر شاهین و این که شبیه اونم -عشق من . تو روبه خاطر خودت و به خاطر خودم دوست دارم وحالا بیا نقدو بچسب وبه شکم و برروی تخت دراز کشید . کونش رو به هوا بود -کون دوست داری ؟/؟دوست داری از کون بکنیم ؟/؟-آره سیمای سیما قشنگم این آرزومه -میدونی من تا حالا کون ندادم -حتی به اونی که دوستش داشتی و براش می مردی و ازش پنج تا بچه داری ؟/؟-آره حتی به اون . می ترسیدم . خیلی دلش می خواست ولی من هیچوقت نذاشتم . اینو برات تعریف کردم که بدونی که چقدر دوستت دارم که حاضرم هر کاری برات بکنم و هر چیزی رو تحمل کنم . کون گرد و قلمبه و بر جسته به من چشمک می زد . دوست نداشتم مزه نگرفته بکنمش . خیلی خوش تراش و هوس انگیز بود . مثل کار یک مجسمه ساز ماهر . اگه میکل آنژ زنده بود می گفتم حتما کار خودشه . سرمو گذاشتم روی کونش . خوردم و بوییدم و لیس زدم و با دستا و انگشتام انگولکش می کردم . سیر بشو نبودم ولی دیگه باید کلکو می کندم . با یه مقدار کرم مقداری از روی سوراخ کونشو چربش کرده و با انگشتام هم کمی باز و بسته اش کرده تا نرمشی داده باشم .-آماده ای سیما جون ؟/؟-هر وقت عزیز دلم بخواد و هر وقت شهرام جونم بگه آماده ام نترس کونمو بکن عشق من .-سوراخش به زور دیده می شد من انگشت کوچیکمو به زور کرده بودم توش چه طور می خواستم کیر به این کلفتی رو تو کونش فرو کنم . سر کیرمو به سر مقعدش مالیدم و سه چهار دقیقه ای همون دو رو بر چرخوندمش . آخ و ناله سیما شروع شده بود . می دونستم کون و سوراخ کون جایی نیست که مستقیما سلسله اعصابو تحریک کنه ولی متوجه شدم که عشق خود کیر و کلفتی اون سیما جونو تحریکش کرده . پس از پنج دقیقه فقط کلاهک هسته ای رو فرستادم داخل . آهسته آهسته کیرمو به طرف جلو فشار می دادم . هر قسمتی که می خواست بره داخل ,قبلش روی اون قسمتو روغن مالی می کردم تا عزیز دل من دردش نگیره . نصف لذتمو از فرو کردن کیرم تو سوراخ کونش برده و نصف دیگه لذتمو از تماشای صحنه و چسبندگی کیر و سوراخ کون می بردم . آروم آروم تسخیرش کردم . از شونه ها تا باسنشو مالیدم تا بیشتر تحریک شه . پوست لطیفش نشون نمی داد که 46سال سنش باشه . تنها قسمت خشن بدنش اثر چند تا چاک بود که زیر شکمش و به خاطر سزارین درست شده بود . سیمای مهربان من دوست داشت که من نهایت لذتو ببرم . دستشو از زیر بدن و طرف شکمش به نصفه پایین کیر و بیضه هام که بیرون بود رسوند و خیلی آروم مالشش داد . خیلی کیف و حال می کردم . مست مست شده بودم . کم پیش میومد که ناله کنم ولی سیمای افسونگرم نالانم کرده بود در حالی که آه می کشیدم خیلی مظلومانه سوراخ تنگ و کیپ و چسبونشو ماست مالی کردم .-جووووووون بگیر آب کیر منو . کونت واسه کیر من ساخته شده و کیر منم واسه کون تو . دلپذیرانه و عاشقانه قسمتی از آب برگشتی از کونشو با انگشتاش جمع کرده و به دهنش فرو برد . اون از این کارش لذت می برد و من از لذت بردنش لذت می بردم . فقط نوک سینه های سفت و درشت و سفیدش قهوه ای بود . پوست سینه ها همان لطافت و تازگی دوشیزگی رو داشت . می خواستم ازش بپرسم که بچه هاشو شیر می داده که پشیمون شدم . تمام تنش خوشبو بود . آتیش هوس من قصد خوابیدن نداشت و حال و روز سیما هم بدتر از من بود . حمام کلاسیک و بزرگی داشتند . دوتایی رفتیم زیر دوش و با آب ولرم خودمونو خیس کردیم . هر کدوممون یکی یه دونه صابون گرفته و دستامونو کف مالی کردیم . حالا دیگه کوسش تو دست من و کیرم تو دستای اون بود . تو چشای هم زل زده و با زبون هوس با هم صحبت می کردیم . در حال مالش کوس و کیر همدیگه بوسه لب به لبو شروع کردیم . کف حموم خوابوندمش . به روی شکم صاف و دمرش کرده تا کون خوشگلشو دید بزنم . از بالای گردن تا کف پاشو صابون مالی کردم . و شدم ماساژور سیما جونم . کیف می کرد . صداش در نمیومد . وقتی کون ژله ایشو می مالوندم کیر تیز شده ام سرخ می شد و میذاشتمش رو کپل سیما جونم تا یه خورده خنک شده ولی لعنتی داغ تر می شد . منم تلافی می کردم و کف دست و انگشتامو میذاشتم وسط کون و درز سیما و به کوسش فشار می آوردم . اینجا سکوتو می شکست و ناله می کرد . دو تا شیر آب گرم و سرد دوشو محکم چسبیده خودمو انداختم رو معشوقه نازنین و کیرمو از لای کونش فرستادم تو کوسش . ناله ها دیگر قطع نمی شد -جاااااااااان به کییییییرررررررت بگگگگگگو روی کوسسسسسسمو کم کنه . اووه آه آه کوسسسسسسسه بی حییییا رو پارررررشششش کنه بگگگگگگو بگگگگگگو … در حال گاییدن هر جایی از بدنشو که در تیررسم بود با دستام ماساژمی دادم . سینه ها و رون و کون و کمر و گردن و بازوها و … کیر همچنان اسیر سوراخ بهشت بود . چی می شد اگه طول لذت مرد هم مثل زنا زیاد بود و جلو گیری کردنشون هم راحت و آبشون دیر تر میومد . بازم جای شکرش باقی بود که سیما جون زود آبش اومد و طلب آب کرد .-عشق من شهرام جونم شهرام جونم دوست دارم از این همه خوشی خودمو از یه بلندی پرت کنم پایین نمی دونی چه کیفی می کنم جاااااااان خالی شدم آب می خوام بریز تو کوسسسسسم . کوسسسسم تشنه کیر تو و آبشه .-فدای کوس تشنه ات سیما بگیر که اومدم پس از چند ضربه شدید و ورود و خروج هولناک کیر خودمو محکم به عزیز دلم چسبوندم . کیر تا آخر داخل بود و وسط بدن من به کون سیما جون متصل شده بود . وقتی زیر شکم من به کون گرد و باد کرده عشقم خورد تماس کون اون و بدن من آن چنان داغم کرد که با چند میل این ور و اون ور کردن مث فشفشه آب کیرم از جاش حرکت کرده و ریخت تو کوس سیما ..-اوووووففففف شهراممممم این چی بود من سوختم سوختم سوختم آخ مردم از هوس سوختم ..وقتی کیرمو از تو کوسش کشیدم بیرون بینی امو گذاشتم رو کوسش و گفتم . عشق من واسه چی می گی سوختم من که بوی دود احساس نمی کنم . کلی تو بغل هم خندیدیم . ناهارو پیش کشف جدیدم بودم .یک بار دیگه هم موفق به سد شکنی شده بودم . ازش راجع به بچه هاش پرسیدم . اون دفعه یه مختصر توضیحاتی داده بود ولی حواسم چون جای دیگه بود زیاد به حرفاش دل نداده بودم . اولین بچه اش دختر بود . شیفته خانم بیست و شش سال داشت . دوسال بود که ازدواج کرده . بچه نداشت . شوهرش یک بقال معتاد بود که مرتب زنشو کتک می زد و شیفته به خاطر حفظ آبرو تقاضای طلاق نمی کرد . دوتا کوچه بالاتر از مادرش زندگی می کرد و خونه هم متعلق به شوهره بود . پسرا هم به ترتیب شاهپور 24 ساله شاهرخ 23 شهروز 22 و شروین 21 ساله بودند . خیلی از دست پسراش شاکی بود . این که اهل کار و کاسبی درست و حسابی نبوده و یک بار هم به جرم تکثیر و توزیع نوارهای ویدیویی مبتذل و مستهجن دستگیر شدن که با کلی ضرر و زیان و جریمه شدن و تعهد آزاد شدند ولی ظاهرا بازهم دنبال انواع و اقسام خلاافا هستن و آدم بشو نیستن ..-سیما جون چرا براشون زن نمی گیری ؟/؟شاید خوب شدن -میگی من دختر مردمو بدبخت کنم ؟/؟نه امکان نداره در همین لحظات بود که چشام دوباره به قاب عکس روی دیوار افتاد . عکس سیما جون با 5 تا بچه هاش بود . کنجکاو شده بودم . می خواستم قیافه هاشونو بهتر ببینم . از جام بلند شده نزدیک تررفتم . به غیر از سیما قیافه دونفر دیگه برام آشنا بود . اون دم اسبیه و اون هیپی . هیکل و استخون بندی دونفر دیگه هم برام غریب نبود . پس بچه های سیما بودن که اون بلا رو سر مادرم آوردن . رنگم مثل گچ سفید شده بود و تمام تنم می لرزید ..

چی شده عزیزم رنگت پریده -نه چیزیم نیست .-از همین الان دروغ گفتنو شروع نکن . درسته که چند روزه باهات آشنا شدم ولی می تونم حال و روزتو بفهمم . کور که نیستم -بهتره که منو تو دیگه همدیگه رو نبینیم . چون ممکنه یه کارایی بکنم که به مذاقت خوش نیاد -واسم بهانه نیار کارتو کردی و میخوای بری . پس راست میگن که مردا فقط به خالی کردن کمرشون فکر می کنن . منو عاشق و دیوونه خودت کردی و حالا میخوای از پیشم بری ؟/؟سنگدل -باور کن دلم نمیخواد ولی مجبورم به خاطر عشقی که به تو دارم . به خاطر غیرتی که نسبت به مادرم دارم و عشقی که نسبت به اون احساس می کنم -روشن تر بگو تمام ماجرا را از سیر تا پیاز واسش تعریف کردم . خودشو انداخت تو بغلم و زار زار گریه کرد -من تازه به تو عادت کردم تو اگه بری من می میرم . باور کن به خاطر تو حتی از رسوایی هم نمی ترسم . حداقل جلو بچه هام ابایی ندارم . واسه تو حاضرم هر کاری بکنم . فکر نمی کردم پسرام تا این حد لجن باشن . من روی اونا نفوذ زیادی دارم . اگه بگم بمیرن می میرن -نه باید یه کار دیگه بکنیم که بدونن یه من ماست چقدر کره داره . فکری به ذهنم رسید ولی جرات اونو نداشتم که با سیما جونم در میون بذارم . توچشام نگاه کرد فکرمو خوند . هر چی که توی دلم بود و بهش نگفتم اون به من گفت چطوره تو هم به همون صورت دست و پامو ببندی و به من تجاوز کنی . پارچه ای رو که تو دهنم میذاری نباید در بیاری چون ممکنه سوتی بدم ومعلوم شه دارم کیف می کنم . اون وقت پسرا باید بیان تو رو ببینن . من مثل مادرت نیستم که جلوی لذت خودمو بگیرم . میخوام پسرام ببینن که کوس من چقدر واسه کیرت کف می کنه ولی فیلم بازی کردن من سر جاشه . از این طرف بذار احساس کنن تو داری به زور منو می کنی . از طرف دیگه لغزندگی کوس منو که ببینن و حال کردن ننه اشونو متوجه میشن که منم دارم با کیر تو حال می کنم . و جیگرشون دو برابر آتیش می گیره .. تمام این حرفا رو بعد از این که بهش گفتم من رزمی کارم و یک تنه ده نفرو حریفم گفت وگرنه خیلی به قدرت بدنی و زور بازوی بچه هاش می نازید . واسش چند تا پرش و جفتک بازی هم در آوردم که متوجه شه من قمپز در نمی کنم با این حال بیشتر غصه منو می خورد و می گفت اگه ببینم داری کتک می خوری میام جلو وحقیقتو میگم . نمی ذارم یک تارمو از سرت کم شه .-منم بهت قول میدم درست و حسابی بچه هاتو ادب کنم فقط چون پای تو وسطه سعی می کنم اون جوری که دوست دارم لت و پارشون نکنم وحتی الامکان کارو به بیمارستان نکشونم . تصمیم گرفتم که فردا صبح این نقشه رو اجرا کنیم . کلی طناب و وسیله ضروری برای بستن دست آماده کرد تا من موقع اومدن دست و بالم شلوغ نباشه . بالاخره ساعت موعود انتقام فرا رسید و من دست و پای سیما رو بسته روی تخت انداختم . سیما به موبایل یکی از بچه هایش زنگ زد -شاهرخ جون من نمی تونم زیاد صحبت کنم دزد اومده خونه مون زود باش . نمی دونم با موبایل چه طوری به پلیس زنگ بزنم تلفن خونه هم که دم دست نیس -مامان پلیس ملیسو ولش . خودمون الان میاییم قیمه قیمه اش می کنیم چی ؟/؟کی جرات کرده تو رو بترسونه هنوز بالا دست خودشو ندیده -زود باش پسرم تا چیزی نزدن و دامن مادرتو لکه دار نکردن زودباش .. نیم ساعت نشد که سر و کله شان پیدا شد . با این که می دونستم حریفشون میشم ولی چون اولین بارم بود کمی استرس داشتم .-دم اسبیه اشاره ای به هیپیه کرد و گفت شاهرخ اول تو ترتیبشو میدی -داش شاهپور تا بزرگتر هست کوچیکترچیکاره هس . خب هنوز فکر می کردن من همون کتک خور پار سالم . مو اسبیه یعنی شاهپور خان که از همه بزرگتر بود اومد طرف من . خواست بازم از اون مشتا به من بزنه . دستشو رو هوا محکم گرفته و یه مشت کاراته ای به وسط شکمش زدم . در جا ولو شد تازه محکم نزدمش که سیما جون ناراحت نشه و به موقع آب کوسش خشک نشه . با همون ضربه دیگه نمی تونست از جاش بلند شه . شاهرخ به طرفم اومد کمی رو من حساب باز کرده بود برق چاقو رو تو دستش دیدم . تا اومد به طرف من حرکتش بده با دو ضربه پای پشت سر هم که دو ثانیه هم نکشید اونو انداختم روی جنازه غش کرده برادرش با ضربه پای چپ ,چاقو رو از دستش انداختم و در حالی که دست چپمو روی زمین تکیه گاه بدنم قرار داده بودم با ضربه پای راستم همچین به چونه اش کوبیدم که فکر کنم چند تا از دندوناش شکست حالا مونده بودن دو نفر که شل تر نشون می دادن . با هر دو دستم به هر دوشون اشاره زدم که با هم بیان . عصبانیشان کرده و یه ذره مخی هم که داشتن در اثر خشم از کار افتاده و با یک پرش زیبا که خودمم خیلی کیف کردم یکی رو با پای راست و دیگری را با پای چپ سرنگون کردم . فکر کنم اگه بیست نفر هم میومدن می تونستم حریفشون بشم . دست و پای همه را بسته و کمی صبر کردم تا هوشیار تر بشن و بعد برم سراغ مادرشون . یک ربع طول کشید تا همه یکی یکی چشماشونو باز کردن .-خب چه طور بود کیف کردین ؟/؟چیزی که عوض داره گله نداره . پارسال همین موقع من یکی از شما چهار تا رو می دیدم که …. حالا شما چهار تا من یکی رو ببینین که چطور حریف ننه اتون میشم . حالا به من بگین کدوم نامردیه ؟/؟شنیدم مادرتون خیلی واستون زحمت کشیده . بیست ساله کیر نخورده پیش شما این طلسمو می شکنم تو چشاشون اشک حلقه زده و با نگاهشون التماس می کردن . به سراغ سیما رفتم . فیلمشو شروع کرده بود . الکی دست و پا می زد ولی خیسی کوسش جفت رونهاشو خیس کرده بود . کیرو از همون پشت تا ته کوس سیما فرو کردم . پارچه چپونده شده داخل دهن سیما ناله هاشو خفه کرده بود . می دونستم به اوج هوس رسیده . روی کیرم حسابی لغزنده بود .-ببینین پسرا مادرت چقدر حال میده . این که دیگه آب کیر من نیست . چربی و خیسی کوس ننه تونه . بیست سال به خاطر شما نداد . خیلی چربه نه ؟/؟الان روی کیر من شیره یا شیر کوس مادرتون ریخته . خوب نگاه کنین که چیکار می کنم . تعداد ضربات در دقیقه رو همراه با شدتش زیاد کرده و این سفید کهای کوسشو سفتش کردم -بچه های خوب و نازنین حالا دیدین چه جوری از شیر کره می گیرن ؟/؟صرفه جویی خوبیه نه ؟/؟اگه دوست داشته باشین می تونم همیشه بیام سر وقت ننه تون و هر روز کره بگیرم و شما یه لبنیاتی باز کنین و بفروشینش . کینه و نفرت در نگاهشون موج می زد . از در ماندگیشون لذت می بردم راستش کار بدی هم نمی کردم . اونا به زور مادر منو کردن در حالی که مادر این چهار نفر داشت از گاییده شدن لذت می برد . سیما از زیر یه لگدی بهم زد که فهمیدم به ار گاسم رسیده منم معطل نکرده فوری آبمو تو ی کوس ننه شون خالی کردم . آب سفید منی که بر گشت کرد به پسرای در مونده گفتم که دوس دارین آب کیر منو از تن مامانتون لیس بزنین ؟/؟حیف که این زن سیما بود و شخصیت داشت وگرنه مجبورشون می کردم روی کوس مادرشون لیس بزنن و آب برگشت کرده منو بخورن . برعکسش کرده و طاقباز روبروی خودم قرارش دادم . اونم الکی دست و پا می زد . مثلا کاری از دستش ساخته نبود . کوسشو گذاشتم تو دهنم و ملچ ملوچی راه انداختم که فکر کنم تمام تن سیما جونو لرزونده باشم . معشوقه جدیدم با دستاش هر چه را که دو رو برش بود فشار می گرفت -هوس مادرتونو می بینین ؟/؟می بینین چقدر داره حال می کنه ؟/؟حیف که بچه باز نیستم ولی نفری یک دست جا داشتم که شما رو نجس کنم . شما هم اسمتونو میذارین مرد ؟/؟من یک نفری حریف شما چهار تا مرد شده و دارم یک نفرو می کنم . شما بیرحمها چهار نفری تجاوز کردین . می تونین شلوارتونو بکشین پایین و جلق بزنین . آه ببخشید دستاتون بسته . ولی اون قدر باز هست که بتونین جلق بزنین . آه ببخشید اگه دوست دارین شلوارتونو براتون پایین می کشم که راحت تر بتونین با کیرتون بازی کنین . ولی حق ندارین آب کیرتونو بریزین رو تن مامان جونتون . چون مامانتون فقط مال منه . متعلق به منه . دوستش دارم . اگه بهش تجاوز می کنم می دونم شوهر نداره اما خب یک چیزایی هست که فعلا ندونین بهتره ..

به سینه های سیما چنگ انداخته و تند و تند کوسشو می گاییدم . خماری چشاش از هوس یادش می گفت . این را آن چهار نگون بخت یتیم شده به خوبی می دیدند . پس از چند دقیقه عقب جلو کردن کیر در داخل کوس سر سیما به طرفی خم شده ثابت موند .-بچه ها بازم آب مامانتون اومد اون به ار گاسم رسیده اعصابش آروم شده . حالا من باید خالی کنم . داداش میخواین یا آبجی ؟/؟البته نمی دونستم که آیا اونا خبر دارن مامانشون لوله رحمشو بسته یا نه . فرقی هم نمی کرد مثلا من مطلع نبودم و داشتم با این حرفای آزار دهنده ام حالشونو می گرفتم .-چیه عذاب می کشین ؟/؟یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران . مادر من هم برام عزیزه یک مشت لات آسمان جل و بیکاره مملکت افتادین سر مادرم . شما می تونین کلاس بذارین و به دوستای لاتتون بگین که یک پزشک مادرتونو گاییده . می تونین با افتخار سر بلند کنین . من نمی تونم حرفی بزنم چون چند لات و لوت مادرمو اذیت کردن . اگه روتون نمیشه به دوستاتون بگین آدرسشونو به من بدین خودم زحمتشو می کشم . فکر کنم این چند نفر در همین مدت کوتاه چند کیلویی لاغر شده باشن . راستی بچه ها شما کون مادرمو پاره کردین . ولی من این قدر نامرد و وحشی نیستم که بخوام سوراخ کون مادرتونو پر از خون بکنم . آخه نمی خوام زحمتتون زیاد بشه وانگشتتونو فرو کنین تو مقعدش و واسش دوا بزنین . سیمای فداکار رو بر عکسش کرده و مثل اول به حالت سگی روبروی خودم قرار دادم . کونشو گرفتم طرف بچه هاش که سوراخ کوس و کونشو حسابی ببینن .. خوب دید بزنین اشکال نداره . خجالت نکشین محرمه . سالم سالمه هیچ اثری از خون و خونریزی نیست . همین جوری سالم تحویلتون میدم . بهتون نشون میدم که جنتلمنانه کون کردن یعنی چه . مثل اولین باری که کون سیما رو کرده بودم کرم مالیش کردم با یک تفاوت بزرگ و این که دستمو مالیدم به کوس عزیز و خوشگلش و خیسی جمع شده کوسشو که رو دستام نشسته بود به بچه ها نشون دادم -پسرای خوب مامان !خوب گوش کنین من روی سوراخ کون مامانتونو با کرم چربش کردم اما حیفه که روغن کوسشو حروم کنم . این مایع هوس مادرتونه همینو هم میشه به سوراخ کون مالید البته من حالا با کرم نرمش کردم اینم به عنوان کمکی می مالم . من فکر می کنم مامانی چون خیلی دوستتون داره خود نگه داری می کنه ولی با همه این ها من دارم به زور می کنمش . خیلی کوس و کون با حالی داره .پس از استارت زدن و قرار گرفتن سر کیر در سوراخ کون به این بخت بر گشته ها گفتم حالا یاد بگیرین چطور باید کون کرد که طرف دفعه دیگه با جان و دل کونشو تقدیم شما بکنه . مشاهده کنین همین جور که میلیمتر به میلیمتر کیر داره پیشروی می کنه روشو روغن بمالین یا از چیزی در همین مایه ها استفاده کنین . بعضی سوراخها مثل تونل گشادن بعضی ها تنگ ولی طولشونم کم و زیاد داره . سوراخ کونو نباید با سوراخ کوس اشتباه بگیرین . سوراخ کون هر چی گشاد باشه بازم معمولا از سوراخ کوس تنگ تره . کیرتونو که هشت ده سانتی فرستادین داخل کون از اینجا به بعدش احتیاط کنین و دست به عصا ببخشید کیر به عصا راه برین اگه دیدین جلوتر نمیره که هیچ ولش کنین ظرفیت کون طرف تا همین جاست اگه هم رفت که از خوش شانسیتونه . خط کش ندارم اندازه بگیرم ولی فکر کنم این سوراخ تا دوازده سانتیمتر رو جواب بده و دو سوم کیرمو که به کون سیما فرو کردم فریاد فاتحانه سرداده گفتم دیدید حدسم درست بود ؟/؟با این حرفا بیشتر می خواستم آتیششون بزنم . کیرمو نرم نرم فرو می کردم و نرم نرم در می آوردم -به این میگن یک کون و یک کوس دربست و اختصاصی خلاصه یک سیل درست و حسابی هم داخل کون مادرشون راه انداختم . دوباره طاقبازش کرده تا به بچه ها آموزش بدم که چطوری سینه ها کوس و جاهای دیگه رو بخورن و طرز ماساژدادن ونرمش دادن و نوازش کردنو هم بهشون یا د دادم . البته خودم به صورت تئوری و عملی کار می کردم ولی اونا مجبور بودن که فقط به صورت تئوری یاد بگیرن و شاهد عملکرد من باشن . من که نمی تونستم سیما جونمو بدم دست این گرگا تا روش آزمایش انجام بدن تازه با این روحیه و حالتی که نشون دادن فکر نکنم همچه کاری با مادرشون می کردن و اگه هم تمایلی داشتن جرات نمی کردن برن طرف سیما جون . اون فقط مال من بود . مال خود خودم . نوک سینه هاشو از جایی که قهوه ای قهوه ای بود گذاشتم تو دهنم . اولش با ملایمت بعد با فشار بیشتر به طرف بالا میکش زده چگونگی کارو برای حضرات تشریح می کردم . تدریس در قسمت کوس خوری و چگونگی مکیدن چوچوله ها نیمساعتی وقت منو گرفت به ویژه ابن که سیما با اشاره به من فهموند که این قسمتو بیشتر تدریس کنم . با پا یک نیمچه لگدی هم به من زد که زیاد منظورشو نفهمیدم ولی حس کردم چون مسائل مربوط به چگونگی گاییدن کوس و ریزه کاریهای اونو تشریح نکردم داره به من علامت میده . دوباره کوسشو گاییدم و همین جور وراجی هم می کردم . راستش من اگه می خواستم تا این حد فیلم سوپر ببینم خسته می شدم . دیگه کارو تموم کردم … ببینید بچه ها من نامرد نیستم کارم که تموم شد اسیرمو همین جوری در اسارت نمیذارم . یکی دو بند سیما رو که دکوری بسته بودم باز کرده گفتم خانم حالا می تونین خودتونو بپوشونین . هنوز فیلم ادامه داشت . سیما رفت و یک ربع دیگه برگشت . خودشو مثل یک عروس و عروسک درست کرده بود . یک بلوز لیمویی خوشرنگ با دامن مشکی کوتاه . سینه هایی بیرون زده . آرایشی غلیظ . کونشم که داشت دامنشو می تر کوند . هر چی آب توی کوس و کونش خالی کرده بودم و یه مقداری هم بر گشت کرده و روی تنش و تشک ریخته بود انگاری داشت به کمر من بر گشت می کرد . خانم معلم شروع به سخنرانی کرد . بچه های گلم امید وارم که این برایتون درس خوبی بوده باشه که هیچوقت نامردی پیشه نکنین . من شیر حرام به شما ندادم با خون دل شما رو بزرگ کردم .. گفت و گفت و گفت تا به مسائلی در مورد من پرداخت . من و شهرام جون همدیگه رو دوست داریم . بعد از بیست سال تازه معنی زندگی رو فهمیدم اگه دوست دارین مادرتونو خوشحال ببینین شهرامو ناراحت نکنین . شهرام جون حالا می تونی بازشون کنی . این طوری هم گارد نگیر اونا الان از یه مورچه هم بی آزار تر شدن طنابو از دست و پاشون بر داشته بازشون کردم . تک تک بغلم کرده در حالی که اشک می ریختند از من طلب عفوو بخشش کرده عذر می خواستند . بعد هم به طرف مادرشون رفته زانو زده و به دست و پاش افتادن که اونارو ببخشه . سیما هم در حالی که اشک می ریخت اونا رو در آغوش کشیده ازشون قول گرفت که اصلاح شن . تازه مرتب شده بودیم که درزدند و شیفته خانم هم وارد شد . بابا این دیگه کی بود . فرستاده ای از بهشت . یک زن 26 ساله که قد و قامت و طراوت و زیبایی و پوست یک دختر 16 ساله رو داشت میگن زنا تو بهشت 16 سالشونه . حتما یکی از اون حوریا بود . صورت گرد و سفید .. بینی کوچولو موهای مشکی لخت و بلند . اندامی قلمی با کونی که مثل یک توپ باد کرده بود . قیلفه اش خیلی شبیه من بود ولی خیلی ظریف تر . حتما به پدرش رفته چون من و پدرش شباهت زیادی به هم داشتیم . سرمو بر گردوندم و خودمو بیخیال نشون دادم . چون باید مراسم معارفه انجام می شدو سیما جون منو به شیفته معرفی کرد و من هم موقع دست دادن به او چند ثانیه ای دستشو تو دست خودم نگه داشتم . با نگام خوردمش . فهمیدم که تونستم احساسمو بهش حالی کنم . طوری با من رفتار می کردند که فکر کردم نکنه بچه ها فکر می کنن که من میخوام ننه اشونو عقد کنم و یا همچه فکری به کله سیما افتاده . بازم این سیما کلک فکر منو خوند و گفت بچه ها یادتون باشه که باید آقا شهراموبه عنوان اولین و آخرین و تنها دوست پسر مادر قبول کنین . اون همون احترام یک مرد خونه و سر پرستو داره .هر گونه بی احترامی به اون یعنی بی احترامی به من . این موضوع باید بین خودمون بمونه . حق ندارین از این جریان به کسی چیزی بگین . بین خودمون می مونه . انتظارم نداشته باشین که از دواج کنیم . شرایط و موانعی هست که نمیشه کاریش کرد . مهم اینه که همدیگه رو دوس داریم و عاشق همیم . اون برای شما حکم پدر رو داره . می تونین آقا شهرام صداش کنین یا بهش بگین بابا یا پدر . صاحب اختیارین . دسته جمعی به طرف من اومدن . یکی بهم می گفت پدر جون یکی می گفت بابا .. همه بغلم کرده و منو می بوسیدند شیفته که به من گفت بابایی دوستت دارم و خودشو انداخت تو بغل من . انگار شوهر بی عرضه اش بهش نمی رسید چون خیلی تر و تازه مونده بود . پاک گیح شده بودم . چیزی که باعث می شد بیشتر شاخ در بیارم این بود که من از همه بچه هام کوچیک تر بودم ..

از این لحظه به بعد بود که نسبت به زن و فرزندان فرمایشی خود احساس مسئولیتی شدید می کردم . اگه سرشون به کاری گرم بود شاید این قدر خلاف نمی شدند . همه پسر ها هم به خدمت سربازی رفته از این بابت جای نگرانی نبود . فکری به خاطرم رسید . پدرم سهامدار عمده بیمارستانی بود که در آن عمل جراحی می کرد . خرش هم خیلی می رفت . همه روی حرفش حساب می کردند . تا اونجا که می دونستم به چند تا کارمند و کار گر نیاز داشتند . براشون مهم نبود که طرف دیپلمه باشه یا لیسانس داشته باشه . اعتماد مهمترین رکن کار بود . جریانو با پدرم در میون گذاشته و به دروغ گفتم که شروین یکی از دوستان قدیمم بوده و اتفاقا مادرش دختر عموی بهرام خانه و از این حرفا که نیاز شدید به کار دارن و خانواده محترمی هستن و حداقل در مورد پسرام کلی چاخان کردم . با این که اشک بابا شریفم در اومده بود گفت باشه از آقا بهرام تحقیق کنم . اتفاقا هفت هشت جای خالی داریم . از اون طرف فوری با سیما ی خوشگلم تماس گرفته و بهش گفتم تا با پسر عمو بهرامش تماس بگیره که اگه دکتر شریف تحقیقاتی در مورد بچه هاش انجام داد گزارش بد نده . اونا تصمیم گرفتن آدمای سر براهی بشن و برن دنبال کار و زندگیشون . بهرام خان هم به این شرط قبول کرد که سیما مسئولیت همه این کار ها رو گردن بگیره . خودشم موقع پاسخگویی به پدرم طوری تعریف کرد که نه سیخ بسوزه نه کباب . در هر حال دست هر 5 نفرو بند کردم یعنی بند کردیم و همه سرشون به کاری گرم شد . شیفته شد منشی پذیرش . شاهپور و شاهرخ تو آشپز خونه مشغول شدن . شهروز حسابدار شد و شروین هم راننده . دیگه خانوادگی بیمارستانو اشغال کرده بودن . به سیما جون هم قول دادم وقتی که باز نشسته شد یه کاری هم برای اون تو بیمارستان دست و پا کنم . از بچه ها چی بگم که اگه بگم همه شده کنیز و غلام و نوکر و مرید و فدایی من بازم کم گفتم . و قربونش برم این ناز و عشوه شیفته بیشتر از همه منو کشته بود . همش می گفت بابایی دوستت دارم نمی دونم چه طوری از خجالتت در بیام . از نظر سن 6 سال بزرگتر از من بود . از نظر هیکل من ازش بزرگتر بودم . هر وقت که تنها بودیم یعنی تو خونه مامانش که البته سیما جونم حضور داشت نیمه سکسی پیشم می گشت . شوهرش اول با کار کردن زنش مخالف بود ولی سر جاش نشوندیمش . داداشاش خیلی دوسش داشتن و بر خلاف بعضی برادرا که به تک خواهرشون حسادت می کنن اون خیلی براشون عزیز بود و سیما هم که نسبت به تنها دخترش علاقه ویژه ای داشت . همه نگرانش بودن و می خواستن هر جوری که شده از دست شوهر آسمان جل نجاتش بدن . از روزی که پای من به خونواده اش باز شد شیفته بیشتر وقتشو خونه مادرش می گذروند . اگه منو سیما می خواستیم خلوت کنیم بیشتر مواقع مزاحممون بود و صحنه رو ترک نمی کرد . منم احساس کردم یه جوری خاطر خواهش شدم . حداقل این که شیفته کوس و کون شیفته شده بودم . بعضی وقتا که سیما حوصله بیرون رفتنو نداشت من شیفته رو به سینما می بردم . یکی از این دفعات که چراغای سالن کم سو شده بود دستشو گذاشت تو دستم و گفت بابایی واسه همه چیز ازت ممنونم . خیلی دوستت دارم … اصلا حالیم نبود که چی دارن نمایش میدن . تمام فکر و ذهنم به شیفته جونم بود که چه جوری می تونم جورش کنم . شاید دلش می خواست شاید به خاطر مادرش ناراحت می شد . یعنی مثل یک پدر دوستم داره ؟/؟اگه با اون باشم ؟/؟اگه سیما بفهمه ؟/؟اگه برادراش متوچه بشن من چه خاکی باید تو سرم بریزم . آبروم میره . در همین افکار بودم که دیدم کمی به طرف من خم شده دست منو که همین جور توی دستش بود از زیر مانتوش به طرف وسط بدنش هدایت کرد . قلبم به شدت می تپید . زیپ شلوارشو پایین کشیده بود و کف دستمو گذاشت داخل شورتش -شیفته این چه کاریه اگه مامان بفهمه چی میشه -این قدر شیفته شیفته نکن . مگه نمی بینی که چقدر شیفته توام .-میگیم مامانت هیچی شوهرت چی ؟/؟گناه داره -تو اسم اون معتاد از خدا بی خبرو میذاری شوهر ؟/؟تازه من تریاک کشیدنشو می بینم ولی قیاقه اش نشون میده چیزای دیگه ای هم می کشه . میخوام مهرمو ببخشم و ازش جدا شم -تا حالا که می گفتی واسه حفظ آبرو قصد طلاق نداری -الان وضع فرق می کنه . اون موقع بابایی خوشگلم نبود که همه جوره ازم حمایت کنه . واسم کار بگیره و نیازای دیگه امو بر طرف کنه -اگه مامان بفهمه ؟/؟اگه داداشات بفهمن ؟/؟-داداشام از خدا شونه حالا مامانو نمی دونم شاید اونم اگه بفهمه اعصاب دخترش آروم میشه یه جوری باهاش کنار بیاد -تو حق نداری یک کلمه هم به مادرت چیزی بگی هنوز که اتفاقی بین من و تو نیفتاده -خب بعدا میفته .. صحبتای مفتو کنار گذاشته دستمو به هزار مصیبت داخل شورتش می گردوندم . شورتش طوری شده بود که انگاری گذاشته باشیش تو یه ظرف آب .باید مراقب عکس العمل دور و بری هام می بودم . خوشبختانه یه جای دنجی نشسته بودیم . اون آخرا که فقط از یه طرف دید داشتیم اونم از فاصله چند متری . تنها کاری که می تونستم بکنم این بود که فقط به کوسش چنگ بندازم یا انگشتامو بذارم داخلش و با چوچوله هاش هم حال کنم . بعضی وقتا هم شیفته جون سالن سینما رو با اتاق خواب اشتباه می گرفت و ناله می کرد -عزیزم تو رو خدا ننال آبرومون میره مارو میگیرن می برن ها . اگه سر و صدا کنی دستمو از کوست بیرون می کشم .-باشه باشه … صداشو می آورد پایین . کوسسسسسسم میخخخخخاررررره بابایییییی من کییییییررررررررر میخوام هوس دارم شوهر خواجه ام به من نمی رسه . فیلم تموم شد و از سینما بیرون اومدیم. حال و روز درست و حسابی نداشت . مثل معتادایی که دنبال جنس می گردن التماس در نگاهش موج می زد . راستش دلم براش می سوخت . اصلا دوست نداشتم خدای نکرده دنبال یکی دیگه بره . ولی شرایط ما فرق می کرد . پیش برادراش چه جوری سر بلند می کردم . سیما منو می کشت . اونو تا خونه اش رسوندم . هر چی اصرار کرد بیا بالا شوهرم نیست و خارش منو بگیر با این که شاید بیشتر از او هم تمایل داشتم ولی دلم نمی کشید . نتیجه اش این شد که دختر خوشگلم باهام قهر کرد و گفت بابایی دیگه باهام حرف نزن ..

منم سرمو گذاشتم پایین و با ناراحتی و اعصابی خرد به خونه سیما جون رفتم . سیما هم خونه نبود چهار تا پسرا بودن . از من در مورد شیفته کمک می خواستن .-پدر جون ما همه می دونیم که شیفته خیلی دوستت داره . بهت چیزی نگفته مامان هم هنوز نمی دونه . شوهرشو امروز گرفتن و بردن باز داشتگاه هم معتاده هم فروشنده مواد . اینا به کنار داره از دست میره -میگین من چیکار کنم .. همه همدیگه رو نگاه می کردن و منتظر بودن که بغل دستیه سر صحبتو باز کنه و بالاخره سه تا از برادرا روکردن به طرف شاهپور و گفتن تا بزرگتر هست ما به خودمون اجازه نمیدیم که سر صحبتو باز کنیم . برادر بزرگتر شروع کرد -از موقعی که شما پاتو زندگی ما گذاشتین همه تغییر کردیم وضع همه عوض شد . فقط این آبجی شیفته مون نگرونمون می کنه .. یه مقدار هنوز مثل لاتا یا داش مشتیها صحبت می کرد . -وضع شوهرشم که معلومه . شیفته شیفته شماست همون جوری که ما هم دوستت داریم . پدر جون فقط شما می تونین نجاتش بدین . ما نمی خواهیم خواهر یکی یدونه ما فکری بشه .-من باید چیکار کنم .-همون جوری که مامانو ردیفش کردی اونم ردیف کن .. جل الخالق !برادره به من میگه خواهرشو بگام وای به حق چیزای نشنیده و ندیده . یا من خیلی خوبم یا خواهرشون ولی خودشون چی ؟/؟به نظرم اونا خیلی کوس خلن .-به خاطر علاقه و احترامی که به شما دارم قبول می کنم به یه شرط فقط مامان سیما نباید چیزی از این ماجرا بفهمه . اگه بویی از جریان ببره قید همه چیزو می زنم شاید کارتونو از دست بدین .. در اینجا یک جمله لاتی هم به کار بردم که خیلی خندیدیم ..-اگه مامان بفهمه خوارتونو میگام -شما که الان میخواین بگاین تا نگایین که شر بپا نمی شه . زدیم زیر خنده و قول دادند که سیما چیزی نفهمه . خیلی ازم تشکر کرده و ازم خواهش کردن که خودم برم دنبال شیفته و بیارمش اینجا چون شوهرش زندانه و خونه تنهاست . با کمال میل پذیرفتم و رفتم . حالا این دختره واسم ناز می کرد بالاخره درو واسم باز کرد و رفتم داخل -عزیزم دختر قشنگم دیگه بابا تو دوس نداری ؟/؟-توجای پدرم هستی . پدرم که نیستی -حالا قهر نکن بیا بریم خونه مامان . اومدم ببرمت .-من با توی خود خواه نمیام . همش فکر خودتی .-برو لباستو بپوش دختر ه مغرور -صبر کن الان میام . چند دقیقه بعد وقتی که بر گشت حسابی ماتم برد . با یک شورت و سوتین روبروم وایستاده بود -دوست داری این جوری باهات بیام . دیگه نتونستم احساساتمو مخفی کنم . بدون این که خودمو لخت کنم بغلش کردم . گیج شده بودم . دستامو دور باسنش حلقه زدم حیفم میومد از ذره ذره وجودش استفاده نکنم . حتی شورت نازکی که نصف کوس و بیشتر باسنش از کناره هاش بیرون زده بود منو به هوس می آورد . شورت خیس شده اشو میک می زدم و می جویدم . تموم تنش خوشبو بود . اصلا نفهمیدم کی لختم کرده ولی من بی عرضه هنوز دست به کار نشده فقط شورت گاز می زدم -شهرامممممم عشق من بغلم کن کییییییررررررررتو بده . دیگه بابایی صدام نمی کرد . هوس تو رو دارم . ازهمون اول که دیدمت عاشقت شدم . زود باش دیگه با دستای خودت لختم کن . دوستت دارم . بددددده کیییریرررررررتو بده . اووووووفففففف بسسسسسسه دیگه من که دارم می بینم چقدر شق شده . چقدر معطل می کنی زود باش من مردم . واسه این که یه موقع نگه من خواجه ام شورت و سوتینشو در آوردم . من و اون لخت لخت تو بغل هم قرار گرفتیم -شیفته یه چیزی بهت بگم ؟/؟-بگو عشق من -از همون اول که دیدمت هوس تو رو کردم منم عاشقت شدم تو باید مال من بشی فقط مال من . اما اگه سیما یفهمه هردوتاتونو مجبورم ول کنم -حالا وقت این حرفا نیست من بهت قول میدم که مامان چیزی نفهمه . حالا خیالت جمع شد ؟/؟نمیدونی چقدر خوابتو می دیدم و وقتی که بیدار می شدم حسرت اون لحظه ها رو می خوردم -خب چی خواب می دیدی ؟/؟-خواب می دیدم که افتادی رو م و داری منو می کنی -راس میگی ؟/؟-آره دروغم کجا بود !-نمی دونستم زنا هم خواب می بینن .-پس حالا بدون و این قدر اذیتم نکن .-شیفته قشنگ دوست داری از کجا شروع کنم ؟/؟-از هر جا که دوس داری . هر جا رو بچسبی ناله هوس منو می شنوی . یه ورم خاصی رو روی کوسش دیدم . یعنی روی کوسش باد کرده بود . گفتم بهتره از همین جا شروع کنم . لبامو گذاشتم روی کوسش و زبونمو فرو کردم توش .کف دست چپمو هم گذاشتم بالای کوسش که ورم کرده بود با هوس و ملایمت چنگش می گرفتم تا بادش بخوابه -آهههههه عزیزم چقدر خبره ای ادامه بده ادامه بده .. خیلی کارا باهات دارم بکککن همین جورررری . برات جبران می کنم خیلی سنگینم آه آه آه یه خورده سمت چپو میک بزن بذار تو دهنت یواش گازش بگیر . خبر چوچوله اش می گفت . منم همین کارو براش کردم دیگه حس نداشت . دست و پا می زد و از هوس زیاد جیغ می کشید مدام باپای راست و چپش و نوبتی لگد نثارم می کرد و عذر خواهی می کرد . وقتی ناله هاش خوابید و دیگه لگد نزد فهمیدم که به اوج لذت رسیده وپس از مدتها آب کوسشو ریخته . دیگه از هوس زیاد حال و طاقتشو نداشتم بلندش کنم بندازمش رو تخت . همونجا کمرشو گرفته خم و به صورت قائمه اش در آورده و خودم به صورت یک خط مایل وسط بدنشو کشیدم طرف خودم . میدونستم کوسش آماده آماده هس . در جا سوراخشو هدف گرفته نیزه رو فرو کردم . شکار و آهوی قشنگ از این که طعمه من شده خوشحال و هیجان زده بود -شهرام قربون کییییییررررررت بکن بککککن من بیدارم . آره بیدارم . باور کن بیدارم فریاد می زد که من بیدارم همه بدونین دیگه خواب نمی بینم -ول کن آبرومون رفت تو طلاق نمی گرفتی که آبروت نره حالا این کارا چیه خواهش می کنم سر و صدا نکن . نفس زنان و هن هن کنان می گفت باشه باشه من طلاقمو می گیرم اگه به داداشام بگم که اونو بکشن تا از دستش خلاص شم حتما این کارو می کنم -صحبت کشت و کشتارو نکن این معتاد رو باید یه جوری سر جاش بشونیم که خودش داوطلب شه طلاقت بده …

جان جااااااااااااان بزززززززن چه کییییییرررررری آدمو سر حال میاره اگه میدونستم این قدر معطل نمی کردم هنوز کمرش تو دستام بود و به همون وضعیت کیرمو می فرستادم تو و بیرون می آوردم . چشاش گرد شده بود -بزززززززن قربون کیر و کمرت خسسسسسستتتتتت کردم ؟/؟جبران می کنم . چند تا فقط چند تا دیگه بززززززنی آبم میاد تا ته منو بگا تا آخر فرو کن -شیفته این کوسسسسسست منو سوزوند . دیگه تحملشو ندارم آب کیرمو چیکارش کنم -بریزش تو. من تشنه ام هم لب و دهنم تشنه هس هم کوس و کونم . حاج آقای من . رئیس من کیر خوشگل و سفت و کلفتو فرستادیش تو . من بهش بی احترامی کنم بگم آبشو بریزه بیرون ؟/؟امکان نداره همچه کاری کنم -بچه چی ؟/؟-من از خدامه که بار دارم کنی میندازم گردن شوهرم -آخه این قدر هالو نیست که -اگه یه چاقو بذاری زیر گردنش یا یه مثقال دوابهش برسونی هالو هم میشه .. ادامه بده حواسمو پرت نکن بذار آبم بیاد . اوخ جووووون داره میاد داغ کردم چقدر گرمه حال میده کیف داره همین جور داره می ریزه بدددده آبتو بریز کیفم کامل شه . آب میخوام زود باش بده . کیرم خودش اتومات عمل کرد و بدون دستور من آبشو ریخت داخل . جااااااااان چه حالی داد . با این که کیرمو بیرون نکشیده بودم شیفته من سرشو گذاشت روی زمین و بدنشو به شکل نیمدایره در آورد طوری که کوسش در مرکز و شیبش به سمت راست طوری قرار بگیره که حتی یک قطره آب هم بر گشت نکنه . واسه این که گردنش درد نگیره یکی دو دقیقه بعد گردن تا انتهای کمرشو صاف کرده رو زمین گذاشته کوسشو بالا کشیدم -عزیزم همون یه قطره هم برسه کفایت می کنه -شاید اون یه قطره عمل نکنه بعضی وقتا آدم تو تاریکی باید این قدر تیر بندازه تا به هدف بخوره -باشه هر چی تو بگی من حریف زبونت نمیشم -حالا کجاشو دیدی ؟/؟زبونم تازه می خواد کارشو شروع کنه . کیرمو گرفت تو دستش و مدل به مدل ساک زد -آههههههه عزیزم نمیدونی چقدر خوشم میاد راس گفتی که حریف زبونت نمیشم . با این تعریفا بیشتر کیف کرده و به کارش ادامه داد کیر با هر ضربه داخل کوس لذتشو قطع و وصل می کنه ولی این جوری که شیفته کیرمو با دست و زبونش می مالید و می لیسید و ساک می زد لذتش یه سره بود و تمومی نداشت دلم میخواست آبمو خالی کنم -آهههههه بخور کیرمو همین مدلی بخور . خیلی کیییییفففففف می کنم -عزیزم شهرام جون من تو لذت ببر تا منم کیف کنم . هر وقت نتونستی جلو گیری کنی خالیش کن توی دهنم به من حال بده -بدت نمیاد ؟/؟-عشق من تو آب کوسسسسسمو که می خوری مگه بدت میاد ؟/؟من که دوستت دارم همه چی تو رو دوس دارم آبتم دوس دارم -آه شیفته نگو آتیشم زدی . دوستت دارم شیفته . داره میاد . مجبور شد کیرو بذاره توی دهنش تا آبم حروم نشه . نصف دفعه پیش هم خالی نکردم ولی خیلی لذت بردم . اون با زبون و لبش مشغول شد و من در اوج پرواز ولذت و خوشی آب کیرمو ریختم داخل دهن شیفته جونم . شیفته کیرمو از ته تا سر مثل رختی که می چلونننش با جفت لباش به طرف بالا فشار داد تا ته مونده آب منو بریزه توی دهنش . واقعا نمره اش بیست بود . قمبل کرد و گفت حالا بکن توی کونم . کیر من تا کونشو دید یادش رفت که تازه خیس کرده درجا شق کرد . از همون خیسیهای دو رو بر استفاده کرده و کیر کلفتو به سوراخ کون تنگ فرستادم . از اون کونای مشتی و باحال بود که آدم از نگا کردنش سیر نمی شد . صورتش به پدرش رفته بود و کونش به مادرش . خودم از هوس به خودم می پیچیدم و این خانوم هم کونشو می چرخوند -عزیزم کونتو می گردونی دردت نگیره ؟/؟-نه من بچه سوسول نیستم حال می کنم . کون گرد شو می گردوند و کیر قفل شده منو تو سوراخ کونش حسابی می پیچوند -چیکار می کنی شیفته .. خودت خواستی ها بگیر که اومد دیگه نمی تونم نگه داشته باشم -بریزش توکونم عزیزم این یکی سوراخمم آب میخواد سبز سبزم کن بهاریم کن دوباره متولدم کن . دیگه نتونستم طاقت بیارم با این که خیلی لذت می بردم و حس می کردم یه دریا آب روتو کون شیفته خالی می کنم ولی دوسه جهش بیشتر نداشتم . دیگه هیچی نمونده بود . واسه ا ین که متوجه افتم نشه چند تا جهش قلابی هم خودم درست کردم وشیفته هم که این شیفتگی منو دیده بود حرکت دورانی خودشو سریعتر کرده و خیلی ماهرانه و عالی شیره کیر و کمر منو کشید حالا اون چه می دونست دو سه قطره بیشتر نبوده . ولی لذت قلقلکی عجیبی داشتم . بهترین موقع واسه گاییدن کوسش بود که بتونم بدون جلوگیری انزال نشم . مست مست از خوشی و لذت و حال در عالم خودم روی زمین ولو شدم . خیلی حال کرده بودم -دیدی بهت گفتم اگه با شیفته باشی بهت بد نمی گذره ؟/؟اگه دوست داشته باشی همیشه این جوری بهت حال میدم . چند دقیقه ای همدیگه رو بغل زدیم و درددل کردیم . در این دقایق محکم بغلش کرده لباشو اسیر لبای خودم کردم . چشای هردومون بسته بود و تودنیای خودمون سیر می کردیم . دقایقی که با هیچی دیگه عوضش نمی کردیم . فکر کنم ده دقیقه ای گذشته بود که شیفته متوجه شد کیرم دوباره شق و سفت شد . منو رو زمین خوابوند و رو من نشست و کوسشو به کیرم چسبوند و یه خورده کیرمو قلقلک داد بعدشم یدفعه فرو کرد توی کوسش و با سرعت و فشار زیاد بالا و پایین می کرد -خیلی خجالتم میدی شیفته جون -دشمنت خجالت بکشه . منم خیلی حال می کنم -قربون حالت برم که این قدر شرمنده ام می کنی فقط به سیما چیزی نگو -باشه عزیزم تو دلواپس مامان نباش حالتو بکن . از این همه نعمت استفاده کن -عزیزم هم نعمته هم برکت دوستت دارم -اوووووففففف چقدر خوششششششم میییییاد وقتی که میگی دوستت دارم دلم میخواد همون موقع با کییییییییرررررررت کوسسسسمو پارررررششششش کنی جرررررشششششش بدی آتیششششش بزنی . منم دوسسسسسسستتتتتت دارم هوسسسسسسستو دارم . آخخ نمی دونم چرا بازم سنگینم تو که با کیرت از سر شب تا حالا داری آب منو می کشی پس از کجا میاد ؟/؟دارررره میاد باززززم داره میاد داره سرازیر میشه بازم داغ شدم بازم دوست دارم آب بدی سبزم کنی هر جوری میخوای خالی کن . هر جوری دوست داری . هم خوشم میومد هم سرم داشت درد می گرفت آخه چیزی واسم نمونده بود اینم که اصلا حالیش نبود فکر می کرد من چاه آب دارم به خواهش من به روی شکم دراز کشید کون و کوسش روبروی من قرار داشت و تماشای یکدفعه اونا هیجان خاصی به من می داد . دو تا قاچ کونشو سفت و سخت با دستام گرفته چنگش زده و به طرفین بازش کردم تا جا واسه کیرم باز شه با لذت کیرمو فرستادم داخل کوس . هم سردردداشتم وهم لذت می بردم . هردو با هم آهی کشیده و منم با کیف فراوان کیرمو تا ته می فرستادم حالشو ببره . وقتی کون ژله ایش به زیر شکم من می خورد تمام تنم می خواست آب خالی کنه کون گرد و پف کرده ,خودش دیگه کارشو کرد و با هر جون کندنی بود یکی دو قطره دیگه تونستم خالی کنم و مجبور شدم بازم با چند تا جهش قلابی عطش و قدرت خودمو نشون بدم . با همه اینا دوست داشتم کیرم همچنان داخل کوس قشنگ و تنگ و نازش بمونه .لحظاتی بعد به در خواست خودش که در واقع در خواست قلبی منم بود پشتش دراز کشیده و چند دقیقه ای به همان صورت موندیم . این وروجک هم مثل مادرش افکار منو می خوند .. کار که تموم شد اونورسوندم خونه مامانش . داداشاش کلی از تغییر روحیه آبجی خوشحال شدند . دیگه آبی نبود که تقدیم سیما جونم کنم . هر چی سهمیه این چند ساعتم بود شیفته کشیده ,نوش جون کرده بود . چند هفته بعد توسط شیفته به خونه مامان جونش احضار شدم . یک کار خیلی فوری داشت . کمی مضطرب بودم . به طبقه دوم رفتم . پنج فرزند سیما جون در کنار هم بودند . شیفته برگ آزمایشگاه را که نشان دهنده مثبت بودن تست بار داریش بود با خوشحالی بهم نشون داده و برادران همه به ما تبریک گفتند -حالا جواب آقا کاظم منظورم شوهرش بود .. رو چی بدیم شاهپور گفت اونش با ما اولا طلاقشو می گیریم بعد این که باید قبول کنه که به عنوان پدر واسه بچه اش شناسنامه بگیره -من روی حرف شما حساب می کنم . حالا یه سری به سیما جون بزنم تا مشکوک نشه . رفتم یک طبقه پایین تر پیش سیما . لباشو بوسیدم و به محض تموم شدن بوسه گفت تبریک میگم داری بابا میشی . راستش چون فکرم به کوس و کونش بود چند ثانیه بعد حرفاش رفت داخل مغزم . رنگم مثل گچ سفید شد -چیه عزیزم شتر سواری که دولا دولا نداره -متوجه نمیشم من که عروسی نکردم و تو هم تنها زن زندگیم هستی مگه بار دار شدی ؟/؟-آره میدونم من تنها زن زندگیت هستم البته به غیر از دخترم که داره منو مامان بزرگ می کنه و تو رو بابا که اگه کسی غیر از شیفته تو زندگیت بود خودم حسابتو می رسیدم -نه اشتباه می کنی بچه مال من نیست -تو که دروغگو نبودی .. به طرف طبقه دوم دویدم -بچه ها ازتون انتظار نداشتم که بهم دروغ بگین منو رسوا کنین . شیفته از تو یکی انتظار نداشتم من بهت اطمینان کرده بودم . دیگه با چه رویی تو چشای سیما نگاه کنم . بچه ها شما نگران کارتون نباشین محفوظه من نامرد نیستم . روزی شما رو قطع نمی کنم ولی این مرامش نبود . خداحافظ برای همیشه خداحافظ شیفته البته اگه اجازه بدی شاید هر از گاهی به بچه ام سر بزنم اگه مرام داشته باشی و یکی دیگه رو اسیر خودت نکنی . تف به تو و عشق تو -نه عشق من تو اشتباه می کنی . شاید یک حقیقتی رو به تو نگفته باشیم ولی به خدا به عشق پاکم قسم که بهت دروغ نگفتم . خیانت نکردم . بی مرام نبودم … با اندوه و عصبانیت از صحنه دور شده و در حال خروج از خانه سیما رو دیدم که سراسیمه به سمت من می دوید و گفت صبر کن شهرام من از اول می دونستم از اولش در جریان بودم -می خواستین تو این نمایش مسخره ام کنین و غرورمو زیر پا له کنین ؟/؟به ریش من بخندین ؟/؟درس بزرگی به من دادین که دیگه به هیچ زن و دختری اعتماد نکنم . تفی بر زمین انداخته بی توجه به اشکهای سیما و شیفته دررا پشت سر خودم بستم ..

راستش خیلی ناراحت بودم و خجالت می کشیدم . حسابی مسخره این چند نفر شده بودم . طوری که وقتی به خونه رسیدم حوصله گاییدن خواهر و مادرم رو نداشتم . شهناز بیشتر متوجه تغییر حالتم شده بود . چون مامان بیشتر مشغول رسیدگی به کارای خونه بود و منو شهنازو به حال خودش گذاشته بود -چیه دوست دخترت قالت گذاشته ؟/؟شنیدم که دختر سوار کردی و این طرف و اون طرف بردی قرارمون این نبود -اولا به تو ربطی نداره ثانیا مگه تو زن منی که اختیار داری منو می کنی ؟/؟همکلاسیمو خیابون دیدم سوارش کردم . واسم جاسوس گذاشتی ؟/؟-نخیرم یکی از دوستام تو رو دید البته قبل از این که سوار ماشینش کنی تو کافه تریا دستتو گذاشته بودی تو دستش .-دروغه تازه به تو چه مر بوطه -ببینم من اگه برم با یکی دیگه رو هم بریزم تو خوشت میاد ؟/؟همچین زدم زیر گوشش که یک متر اون ور تر پرت شد . از خودم بدم اومد . هر چه خواستم از دلش در بیارم رفت داخل اتاق و درو از توبست . افکارم به هم ریخته اعصابم خرد بود . نمیدونم دیگه با چه دیدی باید به سیما نگاه می کردم . مامانم که سر بابا رو دور دیده بود کوس و کونشو لخت کرده و هی خودشو به من می چسبوند . منم واسه این که مشکوک نشه چراغ سبز نشون داده و بردمش داخل حموم و با یک لیف جانانه بدنشو گرم و نرم کرده اول کوسشو بعدا کونشو گاییدم و ارضاش کردم . مامان شهین یک ساک درست و حسابی هم واسم زد که تا 5 دقیقه پس از تخلیه تن و بدنم از لذت می لرزید . اعصابم آروم گرفته تا یکی دوساعتی کمتر به قضیه سیما فکر می کردم . اما پس از آن که لذت سکس از تنم بیرون رفت دوباره فکر و خیال سیما لحظه ای آرامم نمی گذاشت . موبایلمو هم خاموش کرده اصلا نمیدونستم دنیا دست کیست . تا صبح از ناراحتی خوابم نبرد تا این که برای دور زدن با ماشین و گشت و گذار از خونه خارج شدم . دیدم اون دور و برا یه زن از یه پرشیا پیاده شده داره میاد طرف من . خدایا این دیگه کیه اول صبحی به پاس ما خورده .؟/؟از دم سفید پوش با عینکی مشکی یا دودی بود . جلوتر که اومد شناختمش -مثل بچه ها فرار نکن باهات حرف دارم . بد بختی من این بود که بیشتر از این که از دورویی بقیه ناراحت باشم از خیانت خودم ناراحت بودم .-خب چی میخوای بگی ؟/؟-بریم تو ماشین من تا با هم حرف بزنیم سوار ماشینش شدم از اطراف خونه دور شدیم -ببین شهرام من به تو مدیونم . تو بزرگترین خدمتو در حق من کردی خودتو سرزنش نکن دختر من داشت تلف می شد . قصد خودکشی داشت . می گفت مامان من شهرامودوست دارم اون به خاطر تو به من توجه نداره . شیفته از دست شوهرش و هم به خاطر بی اعتناییهای تو می خواست خودشو بکشه . اون از وفاداری تو نسبت به من می گفت . آره عزیزم من به تو حق میدم که ناراحت باشی ولی بدون که من راضی بودم که به خاطر حفظ زندگی دخترم باهاش رابطه داشته باشی و این کار تو زمانی برام بیشتر ارزشمند شد که شیفته مجبور شد تو رو تهدید به این کنه که خود کشی می کنه تا تو بری طرفش . شیفته هر روز از وفاداری و ناراحتی وجدان تو می گفت . می گفت مامان شهرام فقط به خاطر این که من خودکشی نکنم با منه . من همینو هم به امید روزی که دوستم داشته باشه قبول دارم . عشق من !تو یک جوانمردی . نمیدونم جواب خوبیها و محبت ی تو رو چه جوری بدم . من همین یه دخترو دارم . سعی کن طوری بهش محبت کنی که احساس کنه با تمام وجود دوستش داری . داشتم شاخ در می آوردم یعنی شیفته تا این حد چاخان کرده که نه سیخ بسوزه نه کباب ؟/؟حالا من برای این مادر و دختر یک بت شده بودم . با هم به خانه شان رفتیم و سیما جون یک پاداش درست و حسابی به خاطر این جوانمردی به من داد .. روز ها از پی هم می گذشتند . کاظم خان از زندان آزاد شد . مرتب می گفت که بچه مال من نیست بریم آزمایش و ما با چند مثقال تریاک خفه اش می کردیم . به زور سر نیزه هم راضی به طلاق دادن شیفته نبود . حال و روزش حسابی خراب شده بود . او برای ما معضلی شده بود . اکثرا مغازه اش تعطیل بود و ما رو تیغ می زد . یواش یواش بوبردار می شد که زنش به من کوس میده . حتی حاضر بود کنار شیفته اونو بکنم به شرطی که بساط سوز و سازش رو جور کنم . خسته شده بودم . هر چه داشتم خرج اون می شد .پسرم به دنیا اومد و کاظم با کلی رشوه که بهش دادیم واسش شناسنامه گرفت . یک روز کنار جوی آب مغازه جسد کف کرده اشو پیدا کردند . یکی می گفت سکته کرده . یکی می گفت مواد پیشرفته تر و کلاس بالا تر مصرف کرده کارش به این جا کشیده . هر چه بود از شرش خلاص شدیم . خوشبختانه خونه و مغازه اشو نفروخته به شایان نازنینم می رسید . حداقل این یکی دومیلیون هزینه ای که واسش کرده بودم این طرف جبران می شد . سیما هم به هوس افتاده بود که با دکتر زنان و زایمان مشورت کنه اگه میتونه بار دار شه سرلوله رحمشو واسه این کار باز کنه . راستش من موافق این کار نبودم . تازه می گفت اگه میشه هم اونو هم شیفته رو صیغه اش کنم . می گفت یه آخوند باحال سراغ دارم که میگن حتی مرد رو با مرد صیغه می کنه . چند تا دفتر چه خالی پرفراژشده داره و به اونایی که اعتماد داره این دفتر چه ها رو می فروشه و بقیه کارها با خریدار -عزیزم اگه بیان دم در و این صیغه نامه هارو ببینن چی ؟/؟-بابا می بینن و میرن اینا با هم باندن کجای کاری . الان پول همه کاره هس -سیما جون تو این ملا رو از کجا می شناسی ؟/.؟-خیال بد نکن تو مدرسه ما یکی از همکارامون تعریف می کرد و اتفاقا اسم و آدرسشم بدون این که بخوام داد -اصلا چه لزومی داره صیغه کنیم ؟/؟مگه ما با هم میخواهیم هتل بریم ؟/؟-چه اشکالی داره بریم ؟/؟..در هر حال طفره رفته و خودمو خلاص کردم ولی میدونم اگه این سیما خانوم بتونه بچه دار شه یکی میندازه گردن من ..

پسرم شایان خیلی شبیه منه البته فک و فامیلای مادرش خیلی دلشون واسش می سوزه و همش میگن یتیم شده . از اینا که بگذریم یه روز اومدم خونه و دیدم مادرم داره یه خبر خوش به من میده . منو کشت تا حرفو زد . شهرام جون من از تو حامله ام . سنگ روی یخ شدم -مامان بابا خودش دکتره اگه بفهمه -کجای کاری اون که نمیاد از من و بچه و خودش آزمایش بگیره . از من که هیچی ,سرشم از بس شلوغه سر نخو گم کرده تو کاریت نباشه -حالا میدونی بچه منه ؟/؟-آره پسرم من خودم خوب میدونم چیکار کردم . گاوم زاییده بود . زن نبرده صاحب دو تا بچه شده بودم . از این ور ناز و نیز های شهناز منو کشته بود . پس از قهر قبلی که اوایل حاملگی شیفته بود چند هفته ای طول کشید تا باهاش آشتی کردم . از اون وقت تا حالا دو تا پاشو کرده تو یه کفش و میگه مرغ یه پا داره و هر جوری شده باید کوس منو بکنی و دختری منو بگیری . میخوام از کوس حال کنم . ای بابا پدرت خوب مادرت خوب خواهر عزیزم ناز من جان من فدات شم بابات فلانیه مامانت محترمه . داداشت واسه خودش شخصیتی داره . کوسمو بکن چیه ؟/؟از اون طرف هم سیما دست بردار نبود و می گفت اگه راه داشته باشه باید حتما از من بچه دار شه . خدایا به دادم برس . من با درسام چیکار کنم . ترم چهارم بودم و به فصل بهار رسیدم . شهناز بیشتر از همه اعصاب منو خرد می کرد . آخر منو مجبور کرد که یه نقشه ای بچینم . راستش این همه دردسر لازم نبود . ولی برای این که شهناز بیگناه جلوه کنه و همه چیز طبیعی پیش بره مجبور شدیم این کار مسخره رو بکنیم .. از پسرای الکی ام کمک خواستم البته بهشون نگفتم که میخوام خواهرمو بگام چون اگه می گفتم با هام لج می شدن فقط بهشون گفتم یه مشکلی واسش پیش اومده میخوام کمکش کنم و در حقش برادری کنم . ازشون خواستم که خواهر منو گروگان بگیرن و حرفایی هم که باید رد و بدل بشه و کار هایی رو که باید باید بکنیم به اونا یاد آور شدم . راستش نیاز به پول نداشتم ولی مجبور بودم که مسئله رو طبیعی جلوه بدم و از پول پدر هم کم نمیومد . چون پسرای سیما شناخته شده بودن و شاید به نحوی رو در روی خونواده ما قرار می گرفتن از یکی دو تا از دوستای اونا کمک گرفتیم . پسرا با جان و دل پذیرفتند که به من کمک کنند . فقط به اونا اخطار دادم که اگه یه تار مو از سر خواهرم کم بشه با من طرفن . در هر حال خواهره رو مثلا گروگان گرفته و بهمون اخطار کردن که ده میلیون تومان پول میخواهیم تا آزادش کنیم . عجب گروگانگیرای کم توقعی بودند !از پایین پنجره تو خیابون به خونه مون زنگ زدند . اتفاقا پدر خونه بود .-آقای دکتر پول زیادی نمی خواهیم . دختر لجبازت داشت فرار می کرد که یکی از رفقا ..هه ..هه…هه ..با اجازه شما دختریشو گرفت . اگه می خواهین جونشم گرفته نشه ده میلیون تومن میدین دست آقا شهرام برامون بیاره فقط چند ساعت مهلت دارین . اگه به پلیس خبر بدین گوش تا گوشش بریده هس . یک کارد بزرگ هم زیر گلوی شهناز گذاشته از پشت پنجره موقعی که هیشکی تو کوچه نبود نشونش می دادن . مادرم به شدت اشک می ریخت و برای اولین بار گریه پدرم را می دیدم . منم از این ور اونا رو از مطلع کردن پلیس منع می کردم . بالاخره مبلغ ده میلیون جور شد و همون شب من با زانتیا به دنبال دزدان راه افتادم تا خواهرم را مثلا با پول معاوضه کنم . هر چه کردم نفری یه میلیون به آن دو نفر بدم قبول نکرده می گفتند که آقا شاهپور و شاهرخ بیشتر از اینا به گردنشون حق دارن . حالا من بودم و خواهرم و خونه دربست یکی از دوستان دانشجوی شهرستانی ام که آخر هفته را به شمال نزد خانواده اشان رفته بود و کلید را در اختیارم گذاشته که با دوست دخترم اونجا خلوت کنم . وارد آپارتمان شدیم . از خونه برامون زنگ زدند -پدر نگران نباش . همه چی امن و امونه . مارو دارن جایی می برن که تا بخواهیم برگردیم خیلی طول می کشه فکر کنم صبح بتونیم بر گردیم .دلواپس نباشی . خودم براتون زنگ می زنم . فقط وضع روحی شهناز به خاطر این بلایی که سرش اومده بده -شهرام جان دلداریش بده بگو تا پدر و داره غم نخوره . مادره هم گوشی رو گرفت و گفت فدای سرش عیبی نداره همه چی درست میشه . جان بره مگه میاد ؟/؟موبایلو خاموش کرده گفتم دیدی شهناز چه شری برامون درست کردی ؟/؟می ارزید ؟/؟-اول ببین بعد بپرس که می ارزید یا نه .؟/؟آخه منم نیاز دارم دیگه . میخوام داداشیم پرده منو پاره کنه . افتتاحم کنه کوسمو بکنه . دوستت دارم کاشکی می تونستم واست لباس عروس بپوشم -تورو خدا بسه دیگه به اندازه کافی حال منو گرفتی و .. دیگه دلم نیومد بیشتر از این سر کوفتش بزنم و دلشو بشکنم چون الماس وجودشو داشت تقدیمم می کرد . حالا دیگه تا صبح مال همیم شهناز جون .-آره داداش خوشگل من تا حالا بیشتر از صد دفعه تو بغل هم لخت بودیم ولی این دفعه با دفعات دیگه فرق می کنه . این دفعه عروسی کوسسسسمه . بالاخره به آرزوش می رسه من تا کی میخوام صبر کنم که عروسی کنم . دست خودم باشه میگم کیر همین داداشی برام بسه . اینم بهت بگم اولین بچه ام باید از تو باشه -حالا خواهر عزیزم بهتره که تعارفو بذاریم کنار . دو تایی خودمونو لخت کرده و رفتیم حمام . شهناز تازه دیروز دوره ماهیانه اش تموم شده و من خاطرم جمع بود که بار دار نمی شه اگه امشب تو کوسش آب بریزم . بیشتر از صد دفعه پشمای کوسشو همون موهای پشمکی کوسشو مز مزه کرده بودم -داداش چی جوری دوست داری . براق و تراشیده یا همین جوری پشمالود ؟/؟-من صاف و تراشیده رو خیلی دوست دارم . گوشه و کنار یه خود تراش گیر آوردم و با این که می دونستم شاید بهداشتی نباشه ولی چاره ای نداشتم حسابی دو رو بر کوسو کف مالی کردم تا اگه تیغه کند بود کوس شهناز جونمو خراش نده .-ناراحت نمیشی از این که تو رو از دست این موهای آکبندت خلاص می کنم -واسه چی ناراحت باشم . من که دارم پرده بکارتمو تقدیم تو می کنم چرا واسه موهای کوسم ناراحت باشم ؟/؟شانسی که کوس شهناز آورد این بود که یک ژیلت امریکایی نصیبش شده و راحت موهای تر و تازه اشو می گرفت . کیف می کردم از این که موهای کوسشو می تراشیدم . کیرم خیلی شق کرده بود . یه پیشنهادی شهناز بهم داد که استقبال کردم . گفت سر و ته کنم طوری که کیر من بره توی دهنش و منم با خود تراش بتونم پشمشو بگیرم یعنی رو کوسش مسلط باشم کونم به طرف صورتش بود و اونم کیرمو از همون عقب گذاشته بو د تو دهنش و من هم بالا سر کوس و در جهت مخالف با خود تراش کوسشو برق می انداختم . خیلی سریع صاف و صوفش کردم ..

ژیلتو انداختم یه گوشه ای . حالا اون کیرمو داشت می خورد و من مشغول خوردن کوسش بودم . راستش هر دو تا مون در خوردن شل شده بودیم . فکرمون هم باید متوجه لذت دادن می بود و هم لذت بردن . واسه همین سیستم قاطی می کرد . شهناز یک دستشو گذاشت رو بیضه هام و با یک دست دیگه اش محکم کیرمو چسبید و از ته تا سرشو به حالت جلق مالش می داد البته با سرعت و شدت زیاد تا حدی که دردم نیاد .-دختر چیکار می کنی . کیرم آتیش گرفت -اوخخخخخخ من بمیرررررررم واسسسسسسه کیییییییرررررر داداشی . الان خنکت می کنم . آب جوشششششتو بریز تو حلقم تا خنننک شی .. وقتی که آبم داشت خالی می شد تند و تند سر کیرمو مثل نوزاد گرسنه ای که سینه مادرشو می خورد میک می زد . حتی یک قطره هم بیرون نریخت . خوش اشتها همه رو خورد .جاااااااااان سبک که شدم یک جهش 180 درجه ای زده سر و دهنمو زیر کوس آبجیم قرار دادم ترشح پشت ترشح . هر چی از این خیسیهای کوس می خوردم و به سر و صورتم می مالیدم تمومی نداشتن .-شهراممممم -چیه عزیزم ؟/؟-کی کیرتو میذاری توی کوسم از انتظار واسترس مردم -شجاع باش شهناز هول نکن . بعضی ها اگه پرده شون پاره شه زیاد خونریزی ندارن . در بعضی ها ممکنه در اثر فشار چند تا مویرگ پاره شه و خونریزی خفیفی دست بده زود رفع شه . فقط دستپاچه نشو درد نداره .-می دونم داداش هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد . من دیگه به مرز جنون رسیدم از بس با لب و دهنت کوس منو گاییدی . با کیرت منو بگا .. کیرمو دور کوس تنگ و کو چیکش می گردوندم . چقدر کوس دخترونه اش ناز بود و چوچوله هاشم خیلی کوچیک بود . یه کوس دیگه هم اگه به همون اندازه در کنارش بود تو دهنم جا می شد . از کوس خوری و کوس لیسی سیر نشده بودم ولی راستش خودمم کمی استرس داشتم از این که یک دختر 18ساله احتمال خونریزیش بیشتره . لب و دهنمو کنار کشیده با کیر رفتم طرفش . کیرمو گذاشتم وسط کوس و بالا و پایین می کردم و از آه کشیدنهاش لذت می بردم . به نسبت دو سال پیش که می کردمش ده دوازده کیلویی چاقتر شده بود . سینه ها و باسنش رشد کرده بود . شکم همون شکم بود و کوس همون کوس . سه سانت و شایدم بیشتر از کیرمو گذاشتم توی کوسش -شهناز چه احساسی داری ؟/؟ناراحت نیستی از این که از دختری به زنانگی می رسی ؟/؟-نه برای چی ؟/؟این چیزیه که خودم خواستم . راهیه که خودم انتخاب کردم تازه باید قرص هم بخورم .-اگه بابا بخواد پرده مصنوعی برات بذاره چی ؟/؟-بهونه میارم تا موقع ازدواج از زیرش در میرم . اینم یادت باشه صد تا شوهرم کنم کسی غیر از تو نیاید بار دارم کنه . صد تا بچه هم داشته باشم بابای همه باید تو یکی باشی . به به !عجب برنده خوشبختی بودم . بلیط ما اینجا هم داشت برنده می شد -میدونی شهرام جون زن شریک شیطونه من خوب میدونم پس از ازدواج بر نامه هامو چطور ردیف کنم اگه بار دار شدم بابای بچه تو باشی .-حالا بیا فکر پرده ات باش که هول نکنی .. یک سانتیمتر دیگه از کیرمو فرستادم داخل . بد مصب عجب کوس تنگی بود . قلبم تند تند می زد . بالای کوسشو چنگ می گرفتم که یه خورده حواسش مشغول شه . نمی دونم چرا صدای تق و پاره شدن پرده رو نمی شنیدم . پس چیه بعضی ها تعریف می کنن مثل باد کنک می ترکه و بعضی وقتا زنا غش می کنن . نکنه خواهرم اصلا پرده ای نداشته باشه . شیر شده کیرمو جلوتر دادم . داشتم بد بین می شدم . یعنی شهناز به غیر از من با کس دیگه ای راه داشته اون زده پرده اشو پاره کرده ؟/؟نه نه بهتره از این فکرا نکنم و این موضوع رو هم باهاش در میون نذارم که سکسو واسش زهر ماری می کنم . دوباره افکار مثبتو به سراغم آوردم . قبلا حکم مسافری رو داشتم که سوار اتوبوسی شده هنوز به مقصد نرسیده پیاده می شدم بار ها و بار ها حسرت رسیدن به مقصد به دلم مونده بود و حکم زائری رو داشتم که به دور بت خود طواف می کرد اما نمی تونست دستشو بهش برسونه و من امید وارانه می دونستم که سر انجام امروز به بت و مقصد خود خواهم رسید . به انتهای کوس خواهم رسید . فاتحانه در قلب خود فریاد خواهم زد که خواهرم را فتح کرده ام وپرچم کیر را در قله کوسش برافراشته خواهم نمود . خوشحال خواهم شد خوشحال تر از اسکندر به هنگام فتح تخت جمشید و از به آتش کشیدن آن .-شهرام جوووووون -جوووووووون -چرا این قدر طولش میدی ؟/؟تو که دل شیر داشتی -ولی یه آهویی زیر پامه که دوست ندارم شکارش کنم -من که الان اسیر توام زود باش با کیرت گازم بگیر همین قدر که فرو کردیش تو منو از حال بردی هممممممممشششششو میییییخخخخخخوام همه رو . دل و جرات پیدا کرده و یه خورده دیگه کیرمو بیشتر فرو کردم توی کوسش ولی جرات نگاه کردن به کوسشو نداشتم که شهناز دستشو برد طرف کوس و کناره هاشو مالید و وقتی به انگشتاش نگاه کرد گفت شهرام جون جون جون خون خون خون واین خون لعنتی کی اومده بود و ما خبر نداشتیم . پس چرا صدای تق و توقو نشنیدیم . دستمالی به کوسو شروع کردم . کیرمو بیرون کشیده و دیدم خون گرم و تازه روش نشسته . من پاره اش کرده بودم . البنه شهنازو نه ,پرده کوسشو ,بکارتشو .-چیه داداش هول کردی . نترس خواهرت نمی میره . من تا بچه تو رو دنیا نیاوردم بمیر نیستم . خون داره از من می ریزه تو داری به خودت می لرزی ؟/؟-آخه من دل ندارم ضعف تو رو ببینم -عزیزم به چیزای خوبش که فکر می کنم تحملش برام آسون میشه تا صبح با همیم . چند لحظه بعد زیر دوش خودمونو شستیم و کوس و کیر رو حسابی تمیز کردیم . روز از نو روزی از نو . دست به کار شدیم -داداش داداششششش مقدمه چینی رو ولش . زود باش من هلاک شدم دارم می میرم . دیگه صبر ندارم . بس کن دیگه بفرستش تو . واسم تنگ و کلفت بازی در نیار زود باش سیر از گرسنه چه خبری داره به گریه افتاده بود -صبر کن شهناز منم گرسنه توام . اگه فوری بکنمت ممکنه کوست بسوزه . قربون کوس و میوه نوبریت برم من . هر کاری راهی داره . در وضعیت یکساعت قبل قرار گرفته بودیم . بازم نرم و آهسته کارمو شروع کرده بودم و گوشم به حرفای شهناز خوشگله بدهکار نبود . اون که درست روبروی من قرار داشت یک دفعه یک تکونی به خودش داده و بقیه کیر منم فرستاد داخل . همچین خوشم اومد که منم ناله رو سر داده بودم -شهناز چی داری و خودتم خبر نداری این که الان از سوراخ کونتم تنگ تره -اینا رو که واسه دلخوشی من نمی گی .-جون تو جون مامان نه -ممنونم داداشی واسه توهه . واسه تو حفظش کردم -جووووون قربونش برم خواهر گلم چه حالی میده حالا گاییدن تو . روتنش خم شده لبامو گذاشتم روی لباشو کیرمو با شدت فرو می کردم و در می آوردم . چشای شهناز گرد شده بود -اوووووففففف داداش کاش زود تر از اینا پاررررررم می کردی . اگه بالای یه بلندی بودم از خوشی زیاد دوست داشتم خودمو پرت کنم پایین -منم اون پایین با کیرم وای می ایستادم و بغلت می کردم . دوباره به ورود و خروج کیر از کوس زل زدم . با چه چسبندگیی کیر می رفت داخل کوس و بر می گشت . کاش می تونستم فیلمبرداری کنم و این تنگی کوسو همیشه به خاطر داشته باشم -شهناز جون واقعا حیفم میاد کوس به این تنگی و مامانی رو گشادش کنم -خوبه حالا مگه چقدر میخواد گشاد شه حالتو بکن -عروس من عروس قشنگ من همه جات قشنگه بیست بیستی اووووووفففف مردم . کمرش به دیوار چسبیده بود و کوسش دیگه در مرز بین دیوار و کف حموم قرار داشت . کونشو با دو تا دستام بالا آورده وکیرمو دوباره گذاشتم توی کوسش . حالا نکن کی بکن . صدای جیغ و دادش تو حموم اکو شده بود ..

-کشششششتی منو با این کیرت . بریز مال من داره میاد . آب من داره میاد . چند ثانیه دیگه تو هم بریز و بزن و بکن کوسسسسم آب میخواد -کیر منم کوسسسستو میخواد چند لحظه در سکوت و آرامش ضربه ها را وارد کردیم .-وایییییییی شهرام تنم داره می لرزه .-شهناز جون کیرم داررررره می ترکه … تقریبا هردو با هم ار ضا شدیم . سینه هاشو به سینه های خودم چسبونده و سفت و سخت بغلش کرده لبامو گذاشتم روی لبش و بوسه آبدار و تکنیکی خودمو شروع کردم . خیلی زود هوس هردومون بر گشت . باناز و کرشمه صدام زد -شهرامممم منو ببر روی تخت . رو دستام بغلش کرده و بردمش طرف تخت و انداختم روش -بدجنس آدم با تازه عروس این رفتارو می کنه ؟/؟داشت باهام شوخی می کرد . از داخل کیفش یکی دو تا وسیله آرایش در آورد و تا حدودی خودشو مثل عروس خانم تازه از آرایشگاه بر گشته در آورده بود . این دوست ما هم چون یه خورده سر و گوشش می جنبید واسه خودش تخت دو نفره داشت که مواقع ضروری راحت باشه . یه خورده دعاش کرده و دوباره محبوبه و معشوقه خودمو بغل زدم . همه بدنشو هر جایی که پوستی گیر می آوردم می لیسیدم . دیگه شل شل شده بود . به شکم و صاف روی تخت دراز کشید تا من کون و کوسشو باهم ببینم . منظره ای که بار ها و بار ها شاهدش بودم اما همیشه حسرت کوسشو می خوردم که چرا نمی تونم بکنم . اندام تازه و خواستنی و کون گرد و قلنبه و دو تا سوراخ برق انداخته زیرش و موهای به روی کمرش ریخته همراه با ناله های وسوسه آمیز کیر طلبش کافی بود تا کیر من دوباره به شق ترین وضعیت ممکنه برسه . من پشتش دراز کشیده و کاملا منطبق بر او شدم . کیر وحشی خودمو وارد کوس رامش کرده و با حداکثر سرعت و شدت برش فشار می آوردم و هردوی ما با دو تا دستای خودمون به میله تخت چنگ انداخته و محکم فشارش می دادیم . دستای من بالای دستای خواهر نازم قرار داشت همان طور که تنم روی تنش بود -شهرام بکن منو -پس دارم چیکار می کنم تو راستی راستی دردت نیومد ؟/؟-نه من جا دارم و می تونم . میخوام . بزن منو حال می کنم . باید جریمه ات کنم که الان یکسال بیشتره که ازت میخوام راهمو باز کنی و تازه با اکراه راضیت کردم . دیدی چقدر کیف داره ؟/؟ناز داشتی . میله های تختو محکم داشته و با نیرویی زیادتر ضربه رو به ته کوس شهناز می زدم . اوج لذت من موقعی بود که در انتهای ضربه کون ژله ای شهناز به وسط بدنم می خورد و یه تکون لرزشی می گرفت -شهرامممممم بزززززن شهرام کوسسسسسم آب شد شهرام من مردم آهههههه آهههههه دستاش میله های تختو ول کرد و روی تشک ولو شد . دیگه سر و صدا نمی کرد منم که دوزاریم افتاده بود و بیشتر از صددفعه جلوگیری کرده بودم یک لحظه هم صبر نکرده و با سرعت و فشار زیاد ویتامین کیرمو به کوس شهناز نازم تزریق کردم . صدای نفسهای آرام شهناز نشون میداد که تویه حالتی بین خواب و بیداریه . چشاشو بسته یک طرف صورتشو به روی زمین و طرف دیگه اش در مقابل دیدگان من بود . به همان صورت لبا مو به لباش چسبوندم و در دنیای لذت و آرامشش شریک شدم . پس از چند لحظه آروم آروم به حرف اومد و گفت میدونی بدترین روز زندگی من چه روزیه ؟/؟روزی که بیشتر از از دست دادن هر عزیزی عزادارم می کنه ؟/؟آـره روزی که مجبور شم با یکی دیگه عروسی بکنم و دست یکی دیگه به من بخوره ولی باور کن کاری می کنم که تو پدر تمام بچه هام باشی . اگه دست خودم باشه اصلا عروسی نمی کنم .-عزیزم حالا این قدر منفی گرا نباش بیا با هم خوش باشیم . هنوز دو سه ساعتی تا صبح مونده . پی در پی و به شیوه های مختلف با هم حال می کردیم . من بالا اون پایین .. اون بالا من پایین .. به صورت سگی .. از پهلو .. سرش لای پاش و کونش به طرف بالا و کیر منم از طرف بالاتوی کوس .. دست تو کمر هم و به صورت قفلی و قلابی .. به صورت 69 .. آن قدر حال کردیم که دیگه وقتی بخواهیم برگردیم جای دلواپسی نمونه . دست آخر تازه یادم اومد که کونشو نکردم -شهنازززززز -جووووووون دل . دیگه چی میخوای که کنیزت بهت نداده باشه . من که میدونم منظورت چیه می خوای خودت شروع کنی . زبونمو گذاشتم روی سوراخ کونش . سوراخ کونشو با ولع می لیسیدم . با لبام میکش می زدم . البته از بس کوچیک بود موقع میک زدن از لبم در می رفت . این همه کون آبجی جونو گاییده بودم نه سر سوراخش گشاد شده بود نه خود سوراخ . البته خیلی کم جا باز کرده راحت تر از اولین بار کیرمو قبول می کرد ولی خیلی خوش استیل و رو فرم بود -شهناز جون می تونی دوباره قمبل کنی ؟/؟-چرا که نه داداشی . من همه کار واست می کنم . اگه بگی تا خونه هم چهار دست و پا واست میرم . به حالت سگی یه نیم قمبلی کرده و من کیرمو با فشار و حرص هر چه تمامتر به کوسش مالیده و خیسیهاشو که به اندازه اول عشقبازی بود از همون ته بیرون کوسش به طرف بالا و سوراخ کونش فرستادم . چند بار پشت سرهم که این کارو انجام دادم دیدم دوباره بی طاقت شده -داداش تو الان کونمو می خوای کوسسسسمو که دوباره آتیش زدی . واسه این که نشون بدم خودخواه نیستم چند تا ضربه جانانه و آبدار به ته کوسش زده و کیرمو بیرون کشیده و درجا گذاشتم تو سوراخ کونش . چند ساعت در حال کردنش بوده و هنوز همون شور و حال اولیه رو داشتم . این قدر صبر کردم تا خواهرمو به ارگاسم برسونم . بعد از ارضا کردن شهناز تپلم برای آخرین بار در این شب و صبح رویایی یعنی شب زفاف خودمو آبجی شهناز یه بار دیگه آبمو خالی کردم فقط می دونستم هر وقت به خونه بر گشتیم حسابی بابد بخوابیم . قبل از برگشتن به خونه سری به بانک زده و پولا رو به حساب خودم ریختم . پدر و مادر به دیدن گروگان آزاد شده کلی خوشحال شدند . مامان شهین به میمنت آزادی شهناز یک گوسفند کشت که از یک گوساله هم بزرگتر بود . پدر هم پذیرفت که شهنازو قبل از ازدواج ردیفش کنه و از نو دخترش کنه . قبول کرد که در حال حاضر این کارو انجام نده . این به اصرار خود شهناز بود . مامان شهین متوجه کرم و مرض شهناز شده بود ولی آبجی کاری نکرد که اون متوجه شه تمام اینها یک دسیسه بوده . در حال حاضر زندگی ادامه داره و هنوز آخرالزمون نشده . مامان برام یه دختر به دنیا آورد . اسمشو گذاشتیم شیرین که به زندگی ما شیرینی خاصی بخشیده بود . شهین جون هم مادرش بود هم مادر بزرگش . من هم داداشش بودم هم پدرش . درسهای پزشکی من رسیده بود به وسطهاش . خیلی سنگین تر از ترمهای قبل شده . به این چهار نفر هم باید برسم . اگه در هفته فقط یک بار با هرکدومشون باشم به درسام نمی رسم چه برسه به این که هرکدومشون فکر می کنن من فقط با دونفرم . تازه این روزا یه همکلاس ناز و خوشگل داره میفته گردنم . بدجوری وسوسه ام کرده . .ولم نمی کنه مثل کنه شده . این یکی از هر چهار تای اونا خوشگل تر و ناز تره . چون اگه این طور نبود کیرم به دیدنش شق نمی کرد . نمی دونم چیکار کنم . آیا از نظر شرعی درسته بازم برم دنبال یه زن دیگه ؟/؟من الان 4 تا دارم . این پنجمی رو چیکارش کنم تا چند وقت دیگه هم که قراره سیما جون خودشو ردیف کنه و این چند سالی که به یائسگی اش مونده ازم بچه دار شه . مونده بودم که چه طوری میخواد با رسوایی کنار بیاد که مادر و بچه ها متفقا گفتند که قبل از این که شکم سیما بالا بیاد در خونه یا جای دیگه خودشو حبس می کنه تا بچه دنیا بیاد و بعدش آفتابی میشه . البته باید شناسنامه هم براش بگیریم . شاید صیغه اش کردم . شاید یکی رو خریدیم که به اسمش شناسنامه بگیریم و سیما هم بگه اونو از یتیمخونه گرفته . همه این مشکلات قابل حلن ولی موندم این پنجمی رو چیکارش کنم . هر چند این چهار تا زنهای رسمی من نیستند ولی با این حال بهتره آدرس این ملا آخوند قلابی باحالو گرفته یه وقت مشاوره ازش بگیرم که در این مورد چه حکم شرعی صادر می کنه .. پایان