بیش از چهل هزار فیلم سکسی خارجی در MAME85.COM

داستان سکسی بهشت

بهشت – قسمت اول

تقريباء دوسال ازازدواج من وپرستو گذشته بود بايد بگم من عاشق پرستو شده بودم و پس از يک دوره تقريباً يکساله باهم ازدواج کرديم ، پرستوخيلي زيبا وتودل برو، باپوستي سفيد، صاف وصيقلي وخيلي خوش هيکل ، کون برجسته، گردوقلمبه وخيلي خوش فرم که مثل يک تيکه جواهرتراشيده شده ميدرخشيد ، کوس پف کرده وکمي گوشتي، سينه هاي سربال وسفت !! واقعاً برجستگيهاي متناسب بدنش کيرهمه را بلند ميکنه منم عاشق همين زيبائي شدم ودل باو باختم ، او دوسال ازمن کوچيکتروحدود 27 سال سن داره، توي اين دوسال ازدواج خيلي باهم سکس داشتيم ومن حسابي ازاوکامياب شده ام ، چون کون گوشتي وبرجسته وکمر نسبتا باريکي داره بهمين لحاظ وقتي مانتو کمرتنگ ميپوشه برجستگي وگردي کونش ازروي مانتو بخوبي دلبري ميکنه و حرکت ژله اي لمبراي کونش، همه چشمهارابه دنبال خودش ميکشونه!!….. اين زيبائي وتناسب هيکل، منو عاشق اوکردوچون خودمنهم هيکل متناسب وورزيده اي دارم وازنظرمالي نيزمرفه بودم خيلي زودتوانستم او وخانواده اش رابراي اين وصلت راضي کنم … دردوران نامزدي چون نميخواستم پرده شوبردارم، بارضايت خودش اورااز کون ميکردم به همين دليل بعدازازدواج هم چون هردومون ديگه باين کارعادت کرده بوديم و خيلي خوب همديگه را ارضاء ميکرديم روي همين اصل بعدازشروع زندگي مشترکمون نيز بکارمون ادامه داديم وخوشبختانه ماهيچه حلقوي کونش همچنان تنگي اوليه اش را حفظ کرده بود، براي همين هم گائيدن کون تنگ وسفيدش خيلي برام لذتبخش وهيجان انگيزه، اونم چون عطش اشتياق ولذت بردن ديوانه وارمنوهنگام گائيدنش ميبينه همواره وباطيب خاطرابتدابانمايش رقص کون وياپوشيدن انواع شورتهاي سکسي وتکون دادن لنبراي ژله ايش ، کارراشروع ميکنه وچون تواين کار حرفه اي شده خيلي راحت نظر منوبه کونش جلب ميکنه وموقع دادن هم حسابي حال ميده وخودش هم حال ميکنه طوريکه گاهي وقتها که از محل کاربخونه ميام ميبينم شلوارک تنگ وچسبوني پوشيده وکون برجسته وگوشتيشو با رونهاي بهم چسبيده و خوش تراش ومرمرينشو بيرون انداخته وتا اونجا که براش ممکنه کونشوقرميده وميچرخونه وطوري جلوم راه ميره که لنبراي کونش حالت لرزونکو پيداميکنه!! وباهرقدم که برميداره نوبتي بال وپائين ميرن ، و سعي ميکنه هرچه بهتروبيشتر زيبائي کونشو نشون من بده ومنوحشري کنه، منم که عاشق اين کون گردوقلمبه هستم با ديدنش ضمن اينکه خستگي کار از تنم در ميره حسابي شق ميکنم ودوزاريم ميفته که بعله!.. پرستوخانم امشب هم هوس دادن کون کرده، واقعاً هم درهمچومواقع برام سنگ تمام ميزاره وهرباربايک شکل و پوزيشني نوباکون دادنش منوبيش از پيش راضي و خودشو ارضاء ميکنه وطوري بهم کون ميده که هميشه وهرشب گائيدنش برام يک ترو تازه گي خاص داره ، براي همين هم هرچي ميکنمش سيرنميشم……. اونم ازکون دادنش پشيمون نميشه!! يک شب که داشتم باکونش حال ميکردم، اودمرخوابيده بودومن هم افتاده بودم روش ، يک دونه متکاهم گذاشته بودم زير شکمش و تا خايه توکونش کرده بودم .. وآخ واوخش دنيا رابرداشته بود ، همينطورکه ازش لب ميگرفتم وتلمبه ميزدم درعين حال باهم حرفهاي عاشقانه وتحريک کننده نجوا ميکرديم…….. يهوفکربکري به نظرم رسيد سريع بهش گفتم : پاشوهمينطوري بريم جلوآئينه ، دوست دارم ببينم چه شکلي کون ميدي؟ ومن چه جوري کونت ميزارم؟..!! ولي طوري پاشو که کيرم ازکون سفيد ونازت درنياد…!!.. يکدفعه يک تکون بخودش دادوگفت : امير؟.. ديگه …چيکارکنيم؟.. ميخواي بريم جلوپنجره يا روپشت بوم؟.. بهترنيست؟… گفتم : عزيزم …. پاشو .. ميخوام باهات عشق کنم…. توکه ازاين فکرا نميکردي؟ آيا تاحال شده يک ايده بد بهت بدم ؟…چرا خودتو لوس ميکني؟… پاشوعزيزم….. وقتي جلوي آئينه تمام قد رسيديم براي اولين بار بود که تصويرواقعي گائيدن ازکون او راميديدم، درآن لحظه با چشمان دريده وپرازشهوت به وضوح ميديدم که زن من يعني پرستو چگونه داره کون ميده وچطورپشت اون جام شيشه اي يکنفرداره حريصانه اونواز کون ميکنه!!… ديدن اين صحنه ونحوه گائيدنش خيلي برام جالب وروًيائي بود، وقتي ازتوي آئينه نگاه به کون قنبل شده اش ميکردم خيلي بزرگتروسفيدترازحد معمول به نظر ميومد، از ديدن اون کون گنده وسفيد برفي چنان حشري شدم که ديوانه وارتلمبه ميزدم… هيچي حاليم نبود… فقط وفقط دوست داشتم کون بکنم اونم اون کون سفيد وقلمبه اي که اون طرف بودو يک نفرداشت وحشيانه ميکردش….. مشتاقانه دوست داشتم اون يکنفررا ميزدم کنار ومن کيرموميگذاشتم جاي کيرداغش که اونو پرازآبمني کرده!!.. چون قدرت اين کاررانداشتم.. باخوشونت ناشي از شهوت پرستوررا دولکردم وباتمام قدرتي که داشتم ميکردمش و بافشارعجيبي کيرم تاته توکونش ميکردم طوريکه پرستوازدرد فرياد ميکشيدوجيغ ميزد … دريکي ازدفعات که کشيدم بيرون تا محکمتربه تپونم توکونش ، کونش چنان روي کيرم ناله کرد که رعشه دل پذيري تمام وجودم رامسخ کرد!!!… يک حالت خلسه بهم دست داد، سست شدم ..!! اين اولين باري بودکه پرستو روي کيرم ميگوزيد..! ..کمي خجالت کشيد…. ولي درعوض من چه شوروحالي پيداکردم … پشت سرهم تشويقش ميکردم که اگرميتونه تکرارکنه ولي نتونست يا نخواست نميدونم …. آنشب من وپرستوجلوي آئينه خيلي حال کرديم وچون براي اولين باربود که کون دادن پرستو را ميديدم، مخصوصاً وقتي تصوير خودمو ازناف به پائين ميديدم در فانتزي ذهنم اين تصوربوجود ميومد که کس ديگه اي داره کون پرستو ميزاره خيلي لذت بردم وحال کردم ؛ آنشب باوجود اينکه دوبار جلوي آئينه آبم اومد!! .. ولي فانتزي کون دادن وگائيدنش ازخيالم دور نميشد طوريکه فرداي آنروز توي اداره ، تا پايان وقت کيرم شق بود وهمه اش توفکراون صحنه روًيائي بودم که شب گذشته توي آئينه ديده بودم ودرخيال ميديدم چگونه يکي داره روبروم زنموحريصانه ازکون ميکنه!!… چه صحنه جالبي !!… پرستو دمر خوابيده ياکونشو قنبل کرده ويکي روش خوابيده وداره اونو ميکنه !!…. اونم چه کوني ، کون سفيد وخوش ترکيب پرستو!!! … واي که اززور شهوت داشتم ميترکيدم…!!! شب که اومدم خونه ، پرستو را بايک شلواراستريج چسبون با کوني برجسته وگرد ديدم بهش گفتم : خوب عزيزم خوبي؟؟… ديشب چه جور بود؟ خوب بود ؟ من که هنوز از ديشب تا حال توکفم … توچطور؟؟ کمي قرمزشدو گفت :مرسي اميرجون ديشب خيلي خسته وسست شدم براي همين هم خيلي راحت خوابيدم طوريکه صبح نفهميدم کي پاشدي ورفتي اداره ؟ همين طور که حرف ميزديم ، پرستوهم ميز شامو حاضر ميکرد گاهاً هم که پشتشو بمن ميکرد ، طبق عادت هميشگي کونشو يه قري ميداد وسعي ميکرد منو حشري کنه، منم که از ديشب هنوز فانتزي کون دادنش تو ذهنم بود حسابي شق کرده بودم ، اونم وقتي بزرگي کيرمواز روي شلوارکم ديد حين چيدن بشقابها روي ميز، کونش را به کيرم ميمالوند وگاهاًلحظه اي همان جا نگرش ميداشت وحال ميداد….. بعدازصرف شام که نفهميدم چي خوردم، سريع باکمک پرستو ميزراجمع کرديم ويک مسواک زديم ورفتيم تو اطاق خواب ولخت شديم وپريديم توبغل هم ، درحاليکه ازش لب ميگرفتم و با انگشت سوراخ کونشوخيلي آروم مالش ميدادم توگوشش گفتم : ديشب جلوي آئينه خيلي حشري شدم وحال کردم، مرسي عزيزم … هميشه هم اين توئي که اين حالو بمن ميدي!! …. نميدونم توچي؟ خوشت اومد؟ … حال کردي يانه؟.!!… پرستومثل اينکه ازگوزيدن ديشبش روکيرم خجالت ميکشيد،صورتشوکمي رو به پائين کردوخيلي يواش…… گفت: امير جون منم ديشب وقتي اون حالت هيجان وپرشورتو رانگاه ميکردم که چطورباحرص و ولع ودرعين حال عاشقانه داري منوارضاء ميکني!! .. وباسنمو سفت گرفتي توبغل و باحرکاتي موزون اما محکم عقب جلو ميکني … خيلي حال کردم!!… مخصوصاً وقتي تصويرتوراازناف به پائين ديدم ازبس شهوتي شده بودم که اگرناراحت نشي! بايد بگم بنظرم اومد يکي ديگه غيرازتو داره منو…… برا همين هم از حال رفتم..!! .. ولي باردوم چيزت خيلي کلفت شده بودحس ميکردم کلهکش بادکرده، طوريکه داشتم جر ميخوردم……. موقع تلمبه زدن باوجوداينکه دردداشتم ولي حسابي حال کردم چون توش خيلي ميخاريد….کلهکش موقع تلمبه زدن نميدونم اون تو به چي ميخورد که رعشه بهم دست ميدادبراي همين…. زود ارضاء و سست وبيحال شدم……..!! درحاليکه اونو سفت توبغلم فشارميدادم وزبونم تودهنش وانگشتم را توسوراخ داغ کونش کرده بودم……. گفتم : منم وقتي توآئينه ديدم چطوريک نفراون کون سفيدوخوشگلتو ، توبغل گرفته و داره ميکنه خيلي حشري شدم …. راستش امروز از صبح تا حال همش تو فکراين کون قلمبه وداغت بودم …… هيچ زماني اين همه براي کون سفيدوتنگت حشري نشده بودم … احساس کردم باحرف زدنم پرستو داره داغ ميشه وسوراخ کونش داره باز وبسته ميشه … درحاليکه تقريباً يه بند انگشتم تو کونش بود… شروع کرد کونشو تکون دادن وبا سوراخ کونش انگشتم گازگرفتن…. خيلي يواش گفت : اميربااين حرفات دارم يک حالي ميشم… واي نفسم داره بند مياد…. سردم شده ….. منو بيشتربخودت فشاربده…. مثل ديشب بغلم کن….. واي که دارم ميميرم امير!!……. من زن بدي شدم ؟… نه؟…. يادمه تودبيرستان بعضي بچه ها ميگفتن فل ن دوستشون کونيه!!….. وقتي خوب ميپرسيدم ميگفتن يعني خيلي کون ميده !!.. اون موقع منظورشونوخوب درک نميکردم.. ونميفهميدم ؟ يعني چي؟؟.. حال ..امير… يعني من بااين کارکه توباهام ميکني !! .. کو…!! شدم؟.. گفتم : عزيزم اين حرفا چيه ميزني؟…… ما زن وشوهريم…. چه ربطي داره…. توبهتريني برا من …. خودشو بيشتر بهم چسبوندوبالحن تحريک کننده اي …… گفت: پس اگرامشب خواستي کاري کني !! ديگه نريم جلواون آئينه قديه… خوب؟…آئينه ميز توالت بهتره……. چون کوچيکتره…..!.. باشيطنت ودر حاليکه تمام وجودم پرازشهوت شده بود وکيرم داشت ازشقي ميترکيد……. گفتم : چراازآئينه ميز توالت که کوچيکتره ؟…. قديه که خيلي بهتره ؟ هم بزرگتره وهم بهترهمه جاراميبينيم!!.. پرستودرحاليکه سفت بهم چسبيده وکمي قرمز شده بود…… گفت : نميدونم؟ !! دوست دارم صورتامون پيدا نباشن… فقط پائين تنهامون پيدا باشن ….. مخصوصاً وقتي ازپشت اون کاررا باهام ميکني!!.. مثل ديشب!!!.. وهي ميري ومياي وتلمبه ميزني ….. خيلي باز ميشم!!.. همش تقصير توئه که اين کارارا باهام ميکني ..؟ درحاليکه اونوازکون توبغل گرفته وسينه هاي سفت وسربالشو ميمالوندم گفتم : عزيزم.. تو برام بهترين زن دنيا هستي ….. هرطور توبگي وبخواي منم همون کاروميکنم …. ميدوني که من کشته اون دنبتم!! … ورفتيم جلوي آئينه ميز توالت….. وقتي دولشدو کونشو قنبل کرد ديدم اطراف سوراخ کونش قرمزه….. کمي هم پفکي ورم کرده!!.. وتنگتر به نظر ميرسه، براي ليس زدن سوراخ کونش داغ شده بودم …. براي اولين بارحريصانه شروع کردم بازبونم اونو ليس زدن!… باهرليس دنيائي لذت ميبردم… ازاينکه کون زنم گشاد نشده وهنوز مانند ايام دختريش تنگ وداغه ، خيلي حال ميکردم …. وخيلي خوشحال بودم!… بعدازچند ليس بلند نوک زبونمو فشاردادم توسوراخ کونش !… ماهيجه حلقه کونش جواب داد وباز وبسته شدهمينطورکه زبونموفشارميدادم اونم بازي کردنشوادامه داد…. صداي ناله پرستو بلندشده بود …. خوب باتفم اونو خيس کردم و… سرکيرمو که حال مثل گرز شده بود تف زدم واونودرسوراخ کونش گذاشتم وبادودست آبگاهشو گرفتم وکونشو به طرف کيرم کشيدم و فشار دادم ولي تنگي کونش مانع ميشدکه کيرم بره تو…. انگشتم کردم دهنم واونو خوب با تف خيس کردم.. ومالوندم درکونش وشروع کردم باانگشت ماهيچه دورسوراخ کونشو مالش دادن ،ازپرستو خواستم خودشو شل کنه تابتونم راحت تراونوبازکنم ….. همين طورکه بدن ومخصوصاً کون داغشو بطرف خودم وکيرم ميکشوندم پرستو ناله اي کردو…… گفت : اوخ ..اميراين همه مدت سال با پشتم بازي کردي چرابازنميشه؟ وهنوزدرد داره؟…. ولي دردشو دوست دارم!!…. ال نم توش ميخواره… اونوبمال… سوراخشوبمال .!… امير…… اوه….اوخ…. درحاليکه سگي بهش چسبيده بودم ..آروم..آروم کيرمو تا خايه کردم توکون تنگ وداغش ……. واي… سرتاسرکونش دل ميزد حس کردم جداره وغشاء کونش مثل يک کاندوم روکيرم کشيده شده … وماهيچه حلقوي وسط کونش سفت کمرکيرمو گرفته … اومدم تلمبه بزنم ولي پرستوسفت کونشو بهم چسبوند و…….. گفت : نه تکون نخور…اوف… بزارهمين جا باشه….. تکون نخور… گيرکرده!!… … خيلي بازشدم..!!.. اوه… درد داره ولي خوبه!!….. امير سفت بهم بچسب…. سفت … ..آهان… منوبکش طرف خودت… يک کم شکافشو باز کن تالبه ش بيادبيرون!… پاهامو باز ميکنم ..اونو بيشتر بکن تو…. واي .. چه.. درد خوبي !.. آهان … دارم وا ميشم…. اوه دارم ازلذت ميميرم…. امير خوبه؟ خوشت مياد؟….!!!.. اوه… چرا گيرکرده وتکون نميخوره؟…… من دارم يه حالي ميشم؟!!…. من هم از لذت وشهوت دست کمي ازاونداشتم… دل زدن وبازي کردن ماهيچه حلقوي کونش ازيک طرف وحالت مکندگي کونش از طرف ديگه کيرمو به حد اعلي کلفتي رسانده بود تمامي پوسته دروني کونش به کيرم چسبيده و قفل کرده بود … داغ داغ…اين داغي وگرمي کونش تمام وجودمو ميسوزوند…. ولذت بهم ميداد…… دستامو دور شکم صاف ونرمش حلقه کرده بودم وسفت بطرف خودم وکيرم کشيده بودم وتکون نميخوردم…. هردومون همونطور وتوهمون حالت بي حرکت مونده بوديم وحال ميکرديم…… نميدونم چه مدت تواون حالت مونده بوديم؟….. ولي براي تغيير پوزيشن شروع کردم بازبونم پشت گردنشو ليسيدن ……. آهسته بيخ گوشش………….. گفتم
بهشت – قسمت دومگفتم : پرستوجان ! منم ازديشب بعدازديدن تصويرشهواني کون دادنت توي آئينه بقدري شهوتي وحشري شدم که نگو ، راستي اگريک پيشنهاد بهت بدم قبول ميکني؟ ولي بايد قول بدي راستش بگي ، خوب ؟ ميخوام به بينم نظرت چيه ؟…. پرستو درحاليکه کونشوکه قفل کرده بود توبغلم تکون ميدادبايک حالت آه وناله حاکي ازشهوت توام باهيجان گفت : بگواگرجالب باشه حتماً قبول ميکنم….. منم دوست دارم بيشتر حال کنم ..!.. گفتم : خوب تو آئينه نگاه کن ببين !!…. الن فقط تصويرکامل توکه زانو زدي وکونت توبغل منه و نيم تنه پائين من که دارم کونت ميزارم ديده ميشه …. ببين … ديدي ؟ !!….. چه صحنه جالب وديدني وشهوانيه …اوف.!……. پرستوهمانطورکه به آئينه چشم دوخته بودکمي کونشو جلوکشيدو….. گفت : اميرجون… يه کم بکش بيرون دوباره بافشاربکن تو…!… دارم به اوج ميرسم …!.. اوف!..خوب.. بگو.. دارم ميببنم وميشنووم…..!….. اين صحنه توآئينه خيلي گرفتتم.!! .. خوب بگو؟…… گفتم : دوست داري يه تنوعي بهتر به اين کاربديم…. خيلي جالب ميشه…!.. من که تمام فکروذهنم شده اون….!!.. پرستودرحاليکه آروم عقب جلوميکردودستاشو رو لبه ميز توالت جابجاميکرد…. گفت : بايد پيشنهاد خوب وجالبي باشه که اينقدر مزمزه اش ميکني؟… بگو حتماً منم خوشم ميآد….. گفتم :.. ببين.. دوست داري تواين حالت غيرازمن يک نفرديگه هم باشه…!!.. که اونم همينطور جلوي من تورااز ……!!!!!…. پرستو يه تکون خوردوبازحمت سرشو به عقب برگردوند وپريد توحرفم و گفت : امير؟؟؟!!! ….منظورت چيه..؟…. گفتم : به بين اين فقط يک پيشنهاده ..!!.. بزار حرفمو بزنم وتموم کنم…. کمي هم حوصله کن ميتوني روپيشنهادم فکرکني… اگه نخواستي …هيچي…. پرستوحرکتشو تندترکردوگفت : خوب بگو … ادامه بده… من ال نش هم خيلي دارم حال ميکنم…!!.. بگو.. شايد من خوب متوجه نشدم..!! گفتم : آره…اگه قبول کني يه نفر ديگه هم باشه … چه جوري بگم؟!!…. مثلً يکي ازدوستاموبيارم تااونم تراازکون بکنه!!؟؟…. ولي جلوي من ، ترا بکنه ومن نگاه کنم …!!.. خيلي برام جالب ولذت بخشه، وقتي به بينم تو دولشدي يادمرخوابيدي و…. اون داره تورا ازکون ميکنه …آخه حيف اين کون به اين خوشگلي نيست که کس ديگه اي نبينه ونکنتش؟…… من که خيلي دوست دارم… دوست دارم همه اين کون خوشگل ببينن وبکنن وازتنگي وزيبائيش لذت ببرن ….. وبرام از سفيدي وزيبائيش وخصوصاً از اينکه چه کون تنگي داري تعريف کنن..!! …… وبا هيجان شروع کردم به تلمبه زدن، حال ديگه باهرفشاريکه درانتها به کيرم ميدادم که تاته بره توکون پرستو، کونش يه صداي ريزي ميداد اين صدا منوبيشترحشري ، وتاحد جنون شهوتيم ميکرد تواين حالت صداي آه و ناله پرستوهم دراومده بودوداشت به اورگاسم ميرسيدکه با يک لرزش خفيف سست شدوبه نظررسيدکه آبش اومده چون خيلي بي حال شد ، منم اونوسفت گرفتم وبا چند حرکت سريع آبموبافشار خالي کردم تو کونش !!.. ….. طوريکه مقداري ازآبمني ازکنارکيرم به صورت حباب و کف زد بيرون …!!.. کيرم ازفانتزي ذهنياتم همچنان شق وراست تادسته توکونش بود….همينطورکه نگاه به ته کيرم ميکردم اونويواش يواش بيرون کشيدم ……. ازبس کلفت شده بودبيرون نميومد…… ترسيدم بيشتربکشم بيرون کونش پاره شه… پرستوهم جيغ کوتاهي کشيدو… گفت : اميريواشتر… مردم ..!!… اونو نکش بيرون بزار باشه !… مثل اينکه گير کرده.!!… يک کم آروم ترعجله نکن !!…… احساس کردم کمي هول شده وترسيده…… دستي به کمروباسن گرد وسفيدش کشيدم …… گفتم : چيزي نيست عزيزم!!.. سعي ميکنم آروم بکشم بيرون….. خودتويک کم شل کن تاراحت بيادبيرون..!! لحظه اي بعد احساس کردم کونش شل شده وکيرموکه هنوزآبمني ازش مي چکيد کشيدم بيرون…!! پرستوراکه ارضاء وسست شده بود بلندکردم ودمر خوابوندم روتخت ويه نگاه به کونش کردم ديدم عجب کون سفيديه..!!..بادستم چاک کونش کمي بازکردم ديدم سوراخ کونش کمي بازوقرمزوپرازآبمني…!! ماهيچه حلقوي دورش که ازآبمني خيس.. خيس بودوبرق ميزدداشت به آرومي بازوبسته ميشد که جمع شه!!….. داشتم ديونه ميشدم کمرکيرموسفت گرفتم و کله شومحکم به لنبراي کون پرستوزدم … دوباره سر کيرمو گذاشتم درسوراخ نيمه باز کونش وخودموانداختم روي کون نرم وبرجسته اش ….. کيرم لغزيدوآروم تاخايه رفت توکونش… پرستو ناله اي کردو…… گفت: اوخ….. بسه امير…. مردم… خيلي بي حالم… حرفات خيلي منوحشري کرده همونا باعث شدزودارضاء شم….!! درحاليکه روکون نرم وبرجسته پرستوخوابيده بودم وآروم کيرموعقب جلوميکردم وبادستام سينه هاي نازشو ميمالوندم…….. گفتم : خوب ؟.. که خوشت اومد؟ ولي نگفتي .. نظرت راجع به اين موضوع چيه؟ بالخره دوست داري يکي ديگه هم بکندت.. يانه؟؟… من که خيلي دوست دارم!……. پرستوکمي کونشو بال آوردو.. گفت : امير؟.. خجالت هم خوب چيزيه…. حال کارتو تموم کن …. بعداز اينکه دوش گرفتيم …. توهم سرعقل اومدي فکراموميکنم وميگم..!…….. اوخ..امير … داشتم جر ميخوردم…… حالهم حس ميکنم تا نافم رسيده…!!. يک کم خودتو بکش بال… آخه همه سنگيني هيکلت روکونمه!! …. کمرم..ازسنگيني هيکلت دردگرفته..!!…… حال تواين مدت خودش کم بوده ميخواديکي ديگه را بياره کمکي!!… کمي خودمو کشيدم بالوشروع کردم تلمبه زدن ، نميدونم چي شدکه يکدفعه هوس گائيدن کوسشو کردم!!…کيرموکشيدم بيرون و….. گفتم : پرستوجان تامن ميرم دستشوئي خودموتميزکنم توهم برگرد کوستوآماده کن که هوس گائيدنشو کرده ام …….. سريع رفتم دستشوئي وکيرموباآب سرد و صا بون غسل دادم وبرگشتم اين کارهميشه منه دوست ندارم کوس نازش آلوده وعفوني بشه ….. پرستوطاقبازخوابيده بود ، براي يک لحظه ايستادم و نگاهش کردم …. ديدم عجب هيکل تميز، پوست صاف براق وسينه هاي گردوبرجسته اي داره ، رونهاي سفيد گوشتي وبهم چسبيده، ساق پاي کشيده با ناخن هاي لک زده که باب پرستش فوت فتيش ها ست !!! …… آروم بين پاهاش زانوزدم …اونم کمي زانواشو بال بردوپاهاشو جمع کرد ، پرستو تازه رفته بود اپيلسيون ، براهمين يکدونه موهم روبدنش ديده نميشد!!.. پوستي صاف وصيقلي ، کوسي بالبه هاي صورتي وبرجسته که پف کرده بودن ،ازديدن کوس به اون زيبائي وبدون موحال کردم……ازاون لحظهً جلوي آئينه ديگه خودم نبودم همه اش تواين فکربودم کاش الن يکي ديگه هم بود وباهم پرستو را ميکرديم ودرباره کوس وکونش حرف ميزديم واون برا م تعريف ميکرد باراول که پرستوراازکون گائيده چه حالي بهش دست داده؟… آيا فکرميکرده روزي کوني به اين خوشگلي وتميزي را بکنه؟ آيا خوشش اومده ؟ آياموقع گائيدنش، پرستو بهش حال داده؟ ….. پرستوزير پاش چه حالي پيداکرده؟… پرستوهم ازاينکه يکي ديگه جاي من داره ميکندش خوشش اومده؟.. وووووو!! …… درحاليکه غرق اين افکارلذت بخش بودم!!! دستموکشيدم روبرجستگي بالي کوسش ازصافي ولغزندگيش حظ کردم.! بادست ديگم پستونهاي سفت وسفيدش راکه نوک صورتي رنگشون به اندازه يک سانت اومده بودن بيرون، ميماليدم ،بايک هيجان پرازشهوت سرکيرموکه تف زده بودم وبرق ميزد گذاشتم دربهشتيش…. وفشاردادم… باوجوداينکه کيرموتف زده بودم وکوس اوازاورگاسم چنددقيقه پيش به صورت عسلي خيس ولغزنده بوداما چون خيلي تنگ بود…. راحت نرفت تو!.. تنگي کوسش درحد يک کوس دختربيست ساله و باکره به نظرم رسيد … ناچار فشاربيشتري دادم تاتونستم کلهک کيرمولي چاک کوسش جابدم…. کمي تامل کردم… پرستو مثل کسي که تنگي نفس گرفته وهوابه ريه اش نميرسه نفس نفس ميزد … دستامودردوطرف بدنش ستوني کردم ومحکم کيرموفشاردادم تو….. کيرم باتاًني وآرام ليزخوردورفت تو ……… پرستو ناله اي کردوپاهاشو بلندکردوگذاشت روشونه هام و……….. گفت : وآي ي ي ..امير چه خوبه؟.. يک کم بيشتر فشاربده……. ميشه محکم تر بزني بره تو… واي… خداجون مردم….!!..امير برو. وبيا!…. چه جاي خوبي رفته؟..!… نميشه حال به دوستت بگي بياد کمکت کنه؟؟…..اوف….. هنوزحرف پرستوتمام نشده بودکه بافشارديگه کيرموتااونجا که جاداشت کردم توکوس نازش ، صداي جيغش منواز روًيا درآورد.!!.. باچندبارتلمبه زدن همراه بالب گرفتن ازپرستوي خوشگلم آبم داشت ميومد… سريع کشيدم بيرون وآبم را بافشارريختم رو شکم صاف وناف گودش، وبي حال افتادم روش …… چنددقيقه اي به همون حال موندم… پرستو درحاليکه دستشو روموهاي سرم ميکشيد….. گفت : اميرجان پاشو که خيلي خستمه… پاشو بريم دوش بگيريم وبخوابيم ، هردوباهم همانطور لخت پاشديم رفتيم حمام ، زيردوش اونوبغل کردم و…. گفتم:عزيزم نظرت رونگفتي .. اگردوست نداري نشنيده بگير…. واونوبوسيدم …… نوک داغ پستونهاي سفتش که به سينه ام خورد گرمي مطبوع وجانبخشي به تنم داد ، سرشوگذاشت رو شونه ام و ….. گفت :…. امير….آخه… من چي بگم درمقابل اين خواسته غيرمعقولي که داري؟…… آياواقعاًدوست داري يک نفرديگه بامن اين کاروانجام بده وتواز کارش لذت ببري؟ …… اصلً نميفهمم اين کاريعني چي؟…… اصلً همچوچيزي ممکنه که يک مرداجازه بده يک غريبه با زنش همبستر بشه؟……اخه من زنتم… همسرتم!!……. پرستوبعدازکمي مکث خيلي يواش وآرام ادامه داد…. راستشو بگومنظورت ازاين کار لذت بردنه؟…..آياجداً دوست داري من بايک مردغريبه رابطه سکسي داشته باشم؟….. من ازآخروعاقبت اين فکروخيال توميترسم……. نميدونم چي بگم ………!!!! وساکت شدوسرشو به شونه ام فشارداد وباناخنش روي سينه ام خط ميکشيد، موهاشو بوسيدم ودست راستموازپشت کشيدم پائين روي کونش، ازحالت تاقچه اي کونش لذت بردم …… پيش خودم گفتم واقعاًپرستو چه کوني داره؟…… گفتم : عزيزم ترس نداره ! ….ازچي ميترسي ؟…… حال يک کم بيشتر فکرکن…. ميدوني آدم وقتي ازيک عمل ياکاري يا يک خواسته شخصي خوشش بيادکه ازانجامش لذت ميبره، بدون اينکه اون عمل ياخواسته به کسي لطمه اي بزنه، ياباعث ضرروزيان شخص ديگه اي بشه، به نظرمن بايدانجامش بده تابعداً پشيمان نشه وهي افسوس بخوره.!!!…. ببين عزيزم من دارم بدون پرده پوشي بهت ميگم….. توهم رک وراست بهم بگو…. فکرکن ببين اصلً دوست داري ؟؟!!…….. من که دوست دارم.. هيچ اشکالي هم نمي بينم اگرتوهم راضي باشي … چه بهتر… حال به هرعلت هم دوست نداري که فکرنميکنم زني باشه وبدش بياد بجاي يک نفر، دونفرباهاش سکس داشته باشن!!.. بگو وقال قضيه را بکن، منم هيچ نارات نميشم توکه منو خوب ميشناسي و توي اين سه سال به اخلق وروحياتم خوب پي بردي….. ميدوني که خيلي هم دوستت دارم وحاضر نيستم يک موازسرت کم بشه!!! خجالت هم نداره…!! تعارف هم نداريم..!! ولي اين حال وهواي جواني ديگه بر نميگرده وتکرارنميشه…..!!؟؟ هيچم ناراحت نشو… منم ديوونه نشدم ..!! فقط ميخوام هردومون نهايت خوشي ولذت راتواين سن وسال ، بيشتر ببريم…..!!… نميخوام تصميمم يک طرفه باشه ..!! دوست داري بگو…. خوشت ميآد… بگو.. ازاين تنوع لذت ميبري .. حال ميکني .. منم همين طور.. هرموقع هم نخواستيم، يا تو نخواستي خلص.. باز منم وتوي خوشگل … ولي بگو با خاطره وياد اون مدتها…. وشايدهم سالهاهردومون لذت سکسي خواهيم برد؟…… ببين من همه چيزوتوچشات ميبينم….. وميخونم…… بياباهم رو راست تر باشيم .. همديگه را گول نزنيم…. من حرف دلمو زدم….. ناراحت هم نميشم اگر نخواي… توهم حرف دلتوبزن عزيزم… ماازهم جدانيستيم ….!!.. حداقل براي يک دفعه هم شده يک امتحاني ميکنيم!….. چون ديدم پرستو ساکت شده وحرفي نميزنه…. منم ديگه ادامه ندادم….. اون همانطورکه توبغلم بود سرشو آورده بودپائين روسينه ام ، بخودم فشارش دادم…. پيشونيش را بوسيدم وازحمام دراومديم….. خودمونوخشک کرديم ولخت رفتيم روتخت وروبروي هم به پهلو دراز کشيديم …. دستمو گذاشتم زير سرش ولباشو بوسيدم ….. گفتم: ببين اگرهردومون براي اين کارراضي باشيم نه تنها مشکلي پيش نمياد بلکه نهايت لذت راخواهيم برد…. عزيزم چيزي نيست که بخواي ناراحت بشي……. توکه قرص ميخوري!!… کاندوم هم که هست!!….. سرش راآروم برد پائين وبا کمي خجالت يواش… گفت: آخه … اميرجان…. همه اين چيزها که گفتي درست!.. ولي تواين وسط .. اگه کسي ديگه اي بفهمه … ياطرف به دوستاش بگه ، چي؟… فکرشو کردي؟.. يا يک وقت بخواد کارديگه اي باهام انجام بده چي؟… اونوقت چي…. تواون حالت من چکار کنم؟… نزارم….. ممکنه توناراحت بشي….. شايدهم نتونم ازپسش بربيام واون کارشوادامه بده وازجلوهم يک کاري بکنه…… اونوقت چي؟ يعني بعدش چي ميشه؟.. توبمن چي ميگي؟ … برا اينه ميگم ميترسم!! ….. کمي تامل کردم و….. گفتم : اول بزارخوب ببوسمت تابگم…… اصلً توکارسکسي وجنسي نبايددر قيدحدوحدود باشي .. يعني اين کار مرزي نداره … اختياردست خودته ….. هرکاردوست داشتي بکن.. من بيشتر لذت ميبرم… ضمناً قرص هم که ميخوري .. اگه بخواي براي انجام اين کار خودتو معذب کني ويا پا بند قيدوقيود يارسم ورسوم ونميدونم خوش اومدن يا نيومدن من باشي که هيهات!.. نکنيم خيلي بهتره… ببين عزيزم لوپ کلم …. تاانجاکه ميتونيم وحالشو داريم بايد استفاده کنيم ولذت ببريم … به نظرمن تواون لحظه نبايد توفکرچيز ديگه اي غيرازخوشي ولذت بردن وکام دادن وکام گرفتن باشي حال هرچي ميخوادپيش بياد!!…. نميدونم هرچي که ميخواد باشه !! ياهرچي که اون دوست داره وميخوادبکنه… يا تودوست داري ياهوس کردي بهش بدي ،ازنظرمن فرق نميکنه، انجام بده!! ……. حتي ممکنه يک کاري ازتو بخواد که تاحال من ازت نخواستم… خوب دوست داشتي براش انجام ميدي….. دوست نداشتي بالخره يک جورائي دلشو بدست بيار….. به زور وادارت کرد که براش انجام بدي … خوب خودت پيشقدم شو وانجام بده ديگه..!!!….. شايد خوشت اومد……. فقط فکر کن که چطوربايدانجام بدي… به نظرمن توي همچو مواقع آدم بايد کارشوخوب انجام بده…. تاخاطره بدي ازاون براش نمونه…… خلصه اينکه بايد قبول کني واجازه بدي هرطوري که اون دوست داره انجام بده!!….. بزاري خوب و کامل ازت کامدل بگيره..!! باهرپوزيشني که ميخوادباهات سکس داشته باشه!!……. مثل الن من وتو… توالن يک زن کامل هستي ، بدنت نياز به سکس داره چيزي هم ازت کم نميشه!! واقعاً اگه بدونم براي اين کارتمايل داري؟…. ازهمين فردا دنبالش ميگردم….. توهم فکرکن شايدبين دوستاي دوران دانشگاهيت اوني که همزمان باما ازدواج کرده وخودش و شوهرش راضي به اين کارباشند را شناسائي کني ….. باهم روخصوصيات اخلقيشون کارميکنيم تاخوب ازشون مطمئن بشيم…. عزيزم کار لذت بخشييه ..!! من مطمئنم توهم صددرصد خوشت مياد..!!. ودرحاليکه ميخنديدم… باشوخي ..ادامه دادم ……. شايد بعدش ديگه بايک نفرهم راضي نشي عزيزم؟؟…….اونوقت چي ؟؟؟؟….. وبازهم خنديدم ..اوهم شروع کرد به خنديدن… وخودشو لوس کردواومد توبغلم وسفت خودشو بهم چسبوند… فهميدم قبول کرده ….. ازخوشحالي تمام صورتشوغرق بوسه کردم و ليسيدمش….. با لحن دخترانه اي….. گفت : اميرجون دوست دارم هميشه خوشحال باشي ولذت ببري… دوست دارم کاري که تو دوست داري برات انجام بدم .. خوبشم انجام بدم….. گفتم: من ازداشتن توهم خوشحالم وهم از وجودت هميشه لذت برده وميبرم ….. براي هميشه هم دوستت دارم….. توعشق مني!!……………………………..
بهشت – قسمت سوم صبح تواداره همه اش تواين فکربودم کي وچه کسي راانتخاب کنم تاهم پرستو ازش خوشش بياد وهم درآينده برامون دردسرومزاحمت ايجادنکنه درعين حال خودش وهمسرش به اين کارراضي باشند وازنظرافکارواخلق باهردوي ما سازگاري وتفاهم داشته باشند ، درحين انجام امورشرکت درافکارم يکي يکي دوستان وهمکاران خودم را موردسنجش وبررسي قرارميدادم تاشايد دربين انها شخص مورد نظرومعتمد خودرا که تمام شرايطي راکه درافکارم بصورت يک الگو تنظيم کرده بودم داشته باشد، اين افکارموجب گرديدتاگذشت زمان رامتوجه نشوم همينطورغرق درافکارخودبودم که صداي يکي ازهمکارانم مرابخودآورد . اوميگفت: اميرخان چي شده امروز خيلي توخودتي؟ بابا نيم ساعت هم ازوقت گذشته توهنوز مشغولي ، مگه نميخواي بري خونه؟…… ازپشت ميز بلندشدم وازايشان تشکرکردم وگفتم : چيزي نيست ؟اين پرونده منو مشغول کرده بود، حال بقيه کارشوميزارم براي فردا…همراه اوازاداره خارج شدم وباهمان افکار راهي خونه شدم . وقتي واردخونه شدم باصداي بسته شدن در پرستومانند يک فرشته زيبا درحاليکه يک دامن بسيارکوتاه پليسه بنفش رنگ ويک تاپ بندي چسبون صورتي بسيارخوشرنگ تنش کرده بود به استقبالم اومدوخودشو توبغلم ولوکردلبي ازاوگرفتم وطبق معمول دستي به لنبراي کونش کشيدم وگفتم : عزيزم ماشاءا… روز به روز خوشگل تروجذاب تر ميشي بزنم به تخته !! …. خودشو لوس کردوگفت :امير؟..ببين امروز لباسم چطوره؟ خوبه؟ ويک قري به خودش داد ،طوريکه بعلت کوتاهي دامنش شرت توري مشکي رنگش باتمام محتويات برجسته اش نمايان شد ، لباشودوباره بوسيدم و…. گفتم : عزيزم خودت اينقدرزيباوتودلبروهستي که هرچي بپوشي زيباوزيباترميشي !..مخصوصاًاين ميني دامن!! که يک جلوه خيلي قشنگ به رونا و باسنت داده ودل منوبراي اونا بي تاب کرده ….. بوسيدمش ورفتم تواطاق لباسموعوض کردم وبعدش يک دوش گرفتم، وقتي از حمام بيرون اومدم پرستوميزشامو حاضر کرده بود، حين صرف شام پرسيدم: تازه چه خبر ؟… گفت : ب…ه …خبرا پيش شماست از من ميپرسي چه خبر ؟؟… توتعريف کن چه خبر ؟.. چي کردي ؟… ! گفتم : هيچي امن وامان ..!! چه خبر بايد باشه ؟؟..!! گفت : ..ا..ه امير لوس نشو ديگه؟..! خودت ميدوني….. چي ميگم …… ديشب اين همه تعريف کردي.. گفتم : خوب عزيزم شامتو بخور.. تا بعد بيشتر صحبت کنيم …. بعدازصرف شام رفتيم نشستيم توهال ، تلويزيون روشن بود ويک سريال قديمي رانمايش ميداد … پرستو خودش رارومبل جابجا کردوچسبيد به من و…. گفت : نگفتي …؟ گفتم : راستش امروز همه اش توفکربودم تا شايد اوني که ميخوائيم پيداکنم ولي پيدا نکردم بايد بيشتر فکرکنم…. عزيزم…!!…. دستمو انداختم دورکمرش واونوکشيدم طرف خودم ولي او پاشد نشست روپاهام و چون شلوارک پوشيده بودم گرمي کون وروناش منوداغ کرد ، لبشو بوسيدم واز رو تاپ چسبوني که تنش بود نوک سينه هاش را بادندون يواش گازگرفتم کيرم داشت بلند ميشد دستي به روناي بلوريش که مثل آئينه صاف ولغزنده بود کشيدم و گفتم : خوب عزيزم حال تو بگوامروز چه خبر..؟ توکه خبرهاي دنيارا تلفني ازدوستات ميگيري وگپ ميزني ، تعريف کن … خوشگل من!…. ودستمو کردم توشرتش از داغي کوسش دستم سوخت…!!.. داغ .. داغ…. واقعاً پرستوکوس برجسته ونازي داره هميشه هم بهش ميرسه هم مواشو دائم ميزنه وصافش ميکنه هم معطرش ميکنه……. جون ميده براي ليس زدن….. باانگشت چوچولهشوماليدم…. اومد بال….. پرستودر حاليکه داغ کرده ولپاش گل انداخته بودصورتشونزديک صورتم آوردوگفت: هيچي ..!!..ولي راستش امروزفهميدم منيرهمدوره دانشگاهيم با يک مهندس ازدواج کرده……. گفتم: خوب.. خوب.؟….. کي عروسي کرده.؟….. چرااين خوشگله مارا دعوت نکرده ؟.. گفت : تابستون گذشته وقتي ما شمال بوديم عروسي کرده، زنگ زده ما نبوديم….. بعدشم سه چهار ماهي شايدهم بيشتر رفتن خارج برا ي ماه عسل ، حال هم دو سه ماهيه که اومدن …. گفتم : عاليه….. بهترازاين نميشه…. پرستوگفت :چي چي عاليه؟؟… گفتم: عزيزم توميتوني به همين مناسبت اونا را براي يک شام دعوت کني وازنزديک وضعييت وموقعييت اونا را ببينيم وبررسي کنيم …. شايد اونا..همونائي باشند که ما دنبالشون ميگرديم…. هم منير باتودوسته وخوب ميشناسيش وهم من اونوچند بارديدم…. دخترخوشگل وتوداريه… فقط بايد ديد شوهرش چه جورآدميه…اهل حال است .. يا نه.. در هرصورت موقعييت خوبيه … نظرت چيه عزيزم ؟…. ) توضيح بدم باراول که منيررا ديدم خيلي ازش خوشم اومد.. خيلي لوندووخوشگله.. اونم کون خشگلي داره خودشم اينو خوب ميدونه که چه کون گردوبرجسته اي داره….. ازنگاهام بوبرده که چشم دنبال کونشه… براي همين هرموقع ميومد پيش پرستوخوب ميدونست چطوري دورازچشم پرستو… کونشو طرفم کنه وقربده و چشامواز ديدن کونش سيراب کنه..!! براي همين رو پيشنهادم مصرشدم ….( پرستوکمي منو.. من .. کردو……. گفت : …حال ببينم چي ميشه…… راستي اگه صحبت پيش اومد براي کي خوبه دعوتشون کنم ؟..!. گفتم : هرچه زودتر بهتر.!!.. سعي کن براي پس فردا شب، شام دعوتشون کني خوبه؟؟…. اگر تواونارا پسنديدي.. چه بهتر.. منهم مي پسندم..! .. راستي توشوهر شو ديدي؟… چه تيپيه…؟ پرستودرحاليکه سرشو روشونم گذاشته بود وآروم نرمي گوشموميجويد… گفت : حال چرااينقدرباعجله دعوتشون کنيم؟ ……. لبشوبوسيدم و…. گفتم : اينکه عجله نيست عزيزم … حالچه فردا چه ده روز ديگه چه فرقي داره؟ حال توبراي پس فردا شب دعوتشون کن لاقل هم توبادوست ديرينت ديداري تازه ميکني وگپي ميزني .. هم من باشوهرش آشنا ميشم، ضمنااگر خصوصيات موردنظرماراداشتن چه بهتر، چون ذوج دلخواهمونوراهم پيدا کرديم ..!!…. راستي صبح اگردعوتوقبول کردن بمن يک زنگي بزن…. باشه عزيزم؟…!! تاپشوزدم بال …….. کرست نبسته بود سينه هاش سفت شده بودن… بازبونم شروع کردم به ليسيدن اونها… کمي اومدم بالتر زيرگلوي سفيد وهوس انگيزش رامک زدم…. پرستو نفس نفس ميزد …. اونم آروم ازروي شلوارکم سرکيرموکه حالبين روناش قرارگرفته بود بادستش مالش ميداد …. لبامو رولباش گذاشتم وزبونمو تودهنش چرخوندم…. خودشوسفت به سينه ام چسبوند، سفتي نوک سينه هاشو بخوبي حس ميکردم….. دست راستم راازتوشرتش بطرف سوراخ کونش بردم وقتي انگشتم به سوراخ کونش خورد …. يک دفعه ماهيچه دورش جمع شد…… باانگشتم کمي فشارش دادم… داغ بود… شروع کردبه دل زدن …. پرستو داشت از حال ميرفت…. آروم پاهاموبالآورده وروي لبه ميز جلومبل گذاشتم… پرستو دستاش راازدور کمرم باز کرد ويواش رو پاهام دراز کشيد وپاهاش را دورکمرم حلقه زد … اين کار باعث شد تاکيرم لي روناش قراربگيره وازروي شرتش به شکاف بهشتي اش بخوره! …. هوس کردم کوس پف کردهشوليس بزنم ….. دهنم حسابي آب افتاده بود…. جلوي خودم را نمي تونستم بگيرم… کيرم به نهايت شقي رسيده بود …. داشت منفجر ميشد…….. حال پرستوهم کمترازمن نبود …. چراکه احساس کردم شرتش کمي خيس شده …. آروم اونواز روپاهام بلند کردم ورومبل گذاشتم ورفتم پائين بين پاهاش زانو زدم ….. لبه شورتشوازکشاله رونش کمي کنارزدم… لبه هاي صورتي خوشرنگ کوسش پيداشد، پف کرده وکماني ، کمي ديگه شورتشو کنارزدم … واي…. شکاف کوچيک کوسش به صورت يک خط که از درونش دوتا لبه نازک صورتي وزيبا زده بود بيرون به چشم خورد…..ازرايحه دلپذيرش دهنم پرآب شده بود…. قلبم به شدت ميطپيدوصداي کروپ.. کروپ اون هيجانم رابيشترکرد…. پرستو به پشتي مبل تکيه داده ونفس.. نفس ميزد… تاپش تازير گلوش بالرفته بودوسينه هاي گردش که فاصله اي بينشون نيست هماهنگ بانفس کشيدن پرستولرزش و حرکات ژله اي زيبائي رانمايش ميدادن …. حريصانه سرمو بطرف کوسش بردم ومستانه لبامو رولباي کوسش گذاشتم…. چه کوسي؟….بالباني مرطوب وداغ.!!… مک زدم…. وتراوش عسل گونه اش را ليس ميزدم…. بوي دلپسندش رايحه اي از بهشت بود…. سيرآب نميشدم….. ديوانه وارشرت ودامنش راپائين کشيدم …. هيچي حاليم نبود ، روناي سفيدوگوشتيش رابازکردم وانداختم روشونه هام……. يکبارديگه سرمو به طرف دروازه بهشتي پرستوکه حال ديگه رومبل ولو شده بود بردم، خيس بود… زبونم را توشکاف کوسش کردم آبش را مزمزه کردم چه طعم گوارا و ملسي !!.. … غليظ چون عسل..!… ديوانه وار ليس زدم…. تمام صورتم خيس وچسبناک شده بود….. پرستو هم ناله ميکرد…… بادستش سرمو بطرف کوسش فشار ميداد….. سعي ميکرد همانطور که نشسته وناله ميکرد… خودشوتکون بده! …… خودشو کشوند پائينتر، کمي که اومدپائين سوراخ کونش اومد بال، حال زبونم به سوراخ کونش که باز وبسته ميشد ميخورد… شروع کردم به ليسيدن سوراخ کونش خيلي دوست داشتم زبونم را بکنم توسوراخ کونش ولي ماهيچه دور سوراخ کونش اجازه نميداد تنها تونستم کمي ازنوک زبونموبکنم اون تو!!….. باادامه اين کارهردومون به اوج لذت وشهوت رسيده بوديم……. با تمام وجودم کوس وکون پرستو راليس ميزدم براي يک لحظه زبانم به چوچوله پف کرده اش خورد ازخود بيخود شدم، کودکانه اونومک زدم وبين دندونام گرفتم…… بانوک زبونم بااون بازي کردم کمي بزرگتر شد ….. يک لحظه احساس کردم پرستو داره ميلرزه فکرکردم سردش شده ولي نه …اون به اورگاسم رسيده بود…. ريزش آبش تمام صورتم را خيس کرد … سرمو چنان با فشاربين روناش نگهداشته بود که داشتم خفه ميشدم دهانم پرشده بود از آب کوثرش … چه طعم وبوئي داشت…. وجودم را از آن آب بهشتي سيرآب کردم!! پاشدم شلوارک وشورتمو کشيدم پائين و…… گفتم : عزيزم پاشورومبل زانوبزن ، ميخوام امشب کوس نازتوازعقب جربدم… پاشو…. کمي هم کونتو بگير بال…. پرستوپاشدوروي مبل زانوزد وکون سفيدشوطرفم قنبل کردو……. گفت : اول يک کم پشتموبمال….. تفش بزن خشک نباشه؟ …..!! کمرکيرموگرفتم وکمي تفش زدم و سرشوگذاشتم در سوراخ کونش ، با دو دستم آبگاهشوگرفتم که پرستوشروع کردبه چرخوندن کونش واونوفشارميدادروکيرم ، سوراخ کونش بطور شورانگيزي دل ميزدوبازوبسته ميشد..!! ، خوب که باسرکيرم سوراخ نرم وماماني کونش رادرمالي کردم….. سر کيرموکه حالبادکرده بود گذاشتم درکوس نازش ، کلهک کيرم حسابي بادکرده بود ، هنوزکوسش خيس بودولي کمي تف باکف دستم به سرکيرم ماليدم چون ميدونستم کوسش خيلي تنگه ، آخه من همه اش اونوازکون ميکنم براهمين کوس نازش تقريباً بکرمونده ..!!….آروم لي کوسشو بازکردم وکله کيرم هل دادم توش … واي چه کوس تنگ و داغي.. کوسي که هميشه گائيدنش برام تازگي داره.!!…نميدونم چرا اونشب براي گائيدنش بي طاقت شده بودم …. اما دوست نداشتم کيرمو يک ضرب بکنم توش براهمين يک فشارکوچيک دادم کمي کيرم رفت توولي تنگي کوسش سفت کيرمو گرفته بود ونميذاشت تکان بخوره….چندلحظه اي کيرموهمان جا نگهداشتم بعد يکبارديگه اونوفشارداد م… پرستوهم کمکم کردوکونش دادعقب وکيرم تاته رفت توکوس نازش طوريکه احساس کردم سرکيرم به غضروف ته کوسش خورده…. برا يک لحظه ماهيچه هاي درون کوسش حالت انقباض پيدا کردن ولي بلفاصله آروم آروم شل شدن وکيرم بخوبي جاي خودش را باز کرد ……. پرستوناله اي کردوبراي يک لحظه از حرکت ايستاد ، با آه وناله گفت : واي مردم….. چراامشب اينقدرکلفت شده …… واي…. امير طاقت ندارم تانافم رسيده کمي اونو بکش بيرون …. دارم جرميخورم….. واي خداجون مردم……!! جداره داخلي کوسش حسابي به کيرم چسبيده بود….. وقتي کيرموکشيدم بيرون لبهاي دروني کوسش که صورتي رنگ بودهمراه کيرم اومدن بيرون.. احساس کردم کيرم کلفت تراز هميشه شده….. چراکه فانتزي ذهنم روي منير وشوهرش بود وپرستورا منير ميديدم !!…. درفکروخيالم اين کوس وکون منيربودکه ميگائيدمش… شروع به تلمبه زدن کردم…. آه وناله پرستو بلند شده بود….. معلوم بود اونم داره حال ميکنه….. شايداونم توفانتزي ذهنش فکرميکرد که شوهر منير داره اونوميکنه.!… وقتي اين خيال به ذهنم رسيد چنان ازفشارشهوت مست شدم که با تمام وجودم پرستو را ميکردم، طوريکه آه وناله اش تبديل به جيغ شده بود ،همزمان باريتم تلمبه زدنم پرستوهم خودشو عقب جلو ميبرد تا کيرم بيشتر بره توکوسش ….. حرکات موذون پرستوهمراه باانقباض وانبساط ماهيچه هاي درون کوسش موجب شدتا ابتدا اوبالرزشي خفيف ونفس نفس زدن کوتاه به اورگاسم برسه ومن نيز بايک کرختي لذت بخش درحاليکه سرمو بالگرفته بودم وباصداي بلنداوف ، اوف ميکردم تمام آبم را ريختم توکوسش… عليرغم اينکه سست شده بودم ولي همچنان کمرپرستوراسفت گرفته بودم ودوست نداشتم کيرمو بيرون بکشم …. خيلي حال کردم……… حيفم آمد اين تنوع گائيدن راازدست بدم …… بهمين خاطرکارتلمبه زدن را پس ازيک مکث کوتاه ادامه دادم….. حال کاملً کوس تنگش خيس ولزج عسلي شده بود وشلپ… شلپ… صدا ميکرد… پرستو بي حال شده بود ولي ازماليدن کونش به شکم وخايه هاي من دريغ نميکرد…… همين کاراوموجب شدتاکيرم شقي خودشوحفظ کنه!! …… پرستو کمي خودشو جابجا کرد وآهسته گفت : همين طور بخوابم.؟ … ديگه نا ندارم وايسم….!! گفتم : بخواب عزيزم … ولي آروم که کيرم درنياد .!!………………. پرستودرحاليکه ميچرخيدتاروي مبل دراز بکشه …… گفت : عيب نداره عزيزم بزار دربياد ….. دوست دارم امشب ازعقب هم بهت بدم ….. آخه وقتي اونوميمالي يک حالي بهم دست ميده!! …… توش شروع ميکنه به خاريدن ودل زدن …… وقتي ميکني اولش کمي درد داره!!……..ولي … دردشم لذت بخشه .!!!…….. پريدم توحرفش وگفتم: عزيزم چراميگي ازعقب ونميگي ازکون!!… قربونت برم بگوميخوام امشب يک کون بهت بدم… اينجوري من بيشتر خوشم ميآد!!…. اونم که از شهوت حال به حالي شده و کونش براکير ميخاريد……. گفت : خوب….کون… ميخوام حال.. يک کون بهت بدم!!……خوبه؟ …. خوشت اومد… خوب بکن ديگه… چرامعطلي …… کونم ميخاره…….. درحاليکه خودمو روپرستو جابجا ميکردم تا اونوازکون بکنم …. گفتم : عزيزم حال کجاي لذت بردنوديدي؟ ….. بزار يک تنوع توسکسمون پيدا بشه، مخصوصاً اگرمنيروشوهرش بيان تواين کار….. واي از حال چه حالي ميشم وقتي توي ذهنم ميبينم يک نفرديگه مثلً شوهرمنيرميخوادتراازکون بکنه …… کاش اونم کون کردنودوست داشته باشه که حتماً دوست داره؟!! …. چون کون منيرهم دست کمي از کون خوشگل تو نداره!!.. هرچندهم اگراهل کون کردن نباشه ولي قول بهت ميدم باديدن اين کون گردوقلمبه اي که توداري اون که نه هرکس ديگه اي هم بيندش ازش نميگذره …. مخصوصاً اگر شلوارک چسبون وتنگ هم پات باشه !! …… واي…!!.. ديونه اش ميکني.!!.. من که خودم کشته مرده اونم ….. خودت خوب اينو ميدوني ……. و.. واي ازاون وقتي که يک نفرديگه کونتوببينه وبفهمه ميخواي کون بهش بدي .. واي … ميدوني کيرش چه شقي پيدا ميکنه…. من جاي اون دارم ميترکم … مخصوصاًباراول که ميخواد از کون بکندت …… باچه شوروحالي کونت ميزاره……. فکرشو بکن تو اون حالت…. توچه حال ولذتي مبري وبعدش هم من… چون خيلي دوست دارم بعدازاينکه يکي ازکون گائيدت منم پشت سرش تورا بکنم، چه حالي ميده؟……!!! آدم کيرشوبزاره جاي گرم يک کيرديگه که پرازآب منيه !!!…. واي يعني ميشه؟؟….. سعي کردم بااين حرفها پرستو رابراي کارسکسي جديدمان آماده کنم، تا ازنزديک شاهد کون دادنش باشم و ببينم چطوري کون ميده و چه شکلي ازکون مي کننش ..!!…. واز ديدن آن صحنه ها بهره ولذت شهواني ببرم، مهمتراينکه اگرجوربشه، بتوانم منيرخوشگل ونازرا که توخواب هم نميديدم ،از کون بکنمش !!!… وداغ اين مدتو ازدلم دربيارم!!… ضمن ادامه حرفهايم ، آروم کيرمو که حسابي شق شده وهنوزخيس خيس بود درسوراخ کونش گذاشتم وباستون قراردادن دستهام دردوطرف بدنش کمرم رابال گرفتم تافشار کمتري به کونش بيادوکيرم آروم ويواش بره توکونش تاهم من لذت بيشتري ببرم وهم اون دردش نگيره……. من گائيدن کون را اينطوري، يعني پرستو دمر بخوابه ومن بخوابم روش رابيشتر دوست دارم وهميشه هم اينجوري اونوازکون ميکنم…… چراکه دراين حالت تمامي کونش توبغلم جا ميگيره وازنرمي وگرمي اون بيشتراستفاده ميکنم و لذت بيشتري هم ميبرم ….. گاهاً دراين حالت بعدازچندتاتلمبه زدن دستاموزير شکمش ميبرم وبافشاردادن به زانوام وستوني کردن اونا بدون اينکه کيرم ازکونش دربيادبحالت سگي، گائيدنشوادامه ميدم اونم ازين دوحالت خيلي خوشش مياد وخوب هم متمتع ميشه ولذت ميبره وآه وناله هاي آن چناني ميکنه!!! ….. درحالت سگي وقتي چاک کونش راباز ميکنم براحتي ميبينم کيرم تاته رفته توکونش وتخمام به در کونش ميخورن وموقع اومدن آبم، پرستوميخواد که آبموتوکونش بريزم يا روکمرش اما تاحال نشده آبمو بخوره يابرام ساک بزنه….. ميگه دوست نداره وخوشش نميآد.!!؟؟…….. منم تاحال دراين مورد اصرار زيادي نکردم …… اما يکي ازکارهاي جالب وموردپسندي که هميشه پرستوانجام ميده اينه که قبل از کون دادن خودشو خوب تخليه ميکنه ، اين کارش موجب ميشه تا کيرم راحتر توکونش جا بگيره واونم دردکمتري بکشه ، من هم ازگائيدن يک کون تخليه شده وتميز، لذت بيشتري ميبرم .. …………….
بهشت – قسمت چهارم روزبعد درشرکت حين انجام امورروزمره اداري هربارکه تلفن زنگ ميخورد سريع گوشي رابرميداشتم تاشايد صداي پرستو دررابطه بادعوت منيرخانم وشوهرش رابشنوم …… حدودساعت پنج بعدازظهربودکه صداي پرستوراازگوشي تلفن شنيدم …..هيجان غيرقابل توصيفي درونم را به لرزه درآورد…… مبادا قبول نکرده باشند!!! …. اگرقبول کرده باشند؟….از کجا شروع کنيم؟؟… چه جوري؟؟…. هيجان… تمام هوش وحواسم راتحت تاثير قرار داده بود طوريکه صدااز گلوم در نميومد!!!…پرستو چندبارالو..الو گفت … توهمين فاصله که زمان برايم کش امده بود.. بالخره بخودم آمدم وسلم کردم….. پرستوپرسيدامير چراجواب نميدي؟؟.. گفتم: داشتم با همکارم حرف ميزدم که توزنگ زدي ….. ببخشيد…. خوب ؟! خوبي عزيزم؟ ….. چه خبر؟… گفت : مرسي .. خوبم ….توخوبي؟؟… شرکت چه خبر..؟…. واي که داشتم ازهيجان ميمردم…..تودلم گفتم.. بابا زودترحرفتوبزن… ميان يانه ؟.. اين حال واحوالو بذاربرا بعد….. خودموکمي آرام کردم و….. گفتم :منم خوبم مرسي عزيزم….. شرکت هم مثل هميشه ….. خبري نيست خبرا پيش شماست.. خانم .. خانما.. سعي کردم جلوي هيجان دروني ولرزش صداموتاانجاکه ممکنه کنترل کنم … تا حدي هم موفق شدم……. پرستوگفت : هيچي صبح يکي دوبارزنگ زدم منير نبودش ..براش پيغام گذاشتم… تقريباً نيم ساعت پيش زنگ زد…. بااضطراب گفتم: خوب ؟؟..!!! گفت: بعدازحال واحوال موضوع دعوت را پيش کشيدم……… اول تعارف کردوکمي نه ونو کرد…. ولي بالخره قبول کردکه…….. فرداشب براي شام بيان .. راستي اسم شوهرش محسن … وآرشتيک هم است ……. ذوق زده شدم ….. اگر پرستوپيشم بودصدبار ميبوسيدمش..!!! خيلي تشکر کردم …. اونم ديگه چيزي نگفت خداحافظي کردم وگوشي راگذاشتم .. از شور وهيجان دستم بکار نميرفت …همين جوري خودمومشغول کردم ولي افکارم جاي ديگه اي بود…. وچه خوب شد که آخروقت زنگ زد…….. موقع آمدن به خانه جلوي چندتا مغازه ترمزکردم ومقداري خريدکردم…. سعي ام برآن بودبامعطلي بيشتربتونم بدون استرس وهيجان برم خونه…. وقتي ازدراومدم توچون دستم پربود پرستوفوراً به کمکم اومد ومقداري ازاجناسي راکه خريده بودم ازدستم گرفت وباهم رفتيم آشپزخانه اونجا متوجه شدم که پرستوچي پوشيده!!! يک شلوارک سفيدنازک تن نما وخيلي کوتاه وچسبون بدون پانتي ويک تاپ مشگي رکابي اونم بدون سوتين!! …. اگر اون شلوارک پاش نبودبرجستگيهاي کفل وکوس پف کرده ورونهاي گوشتي سفيدش به اين قشنگي که حال توچشم ميخورد به اين زيبائي ديده نميشد!!! زدم درکونش تابرگشت بوسيدمش…. وگفتم خيلي دوستت دارم!!…… سرش راکمي برگردوندطرفم وبدون اينک حرفي بزنه باخمارچشمي نيم نگاهيم کرد، اين نگاه عاشقانه خستگي روز راازتنم بيرون کرد ….. من عاشق اين نيم نگاهاش هستم در اون، يک حالت معصومانه ويکرنگي همراه باشيطنت کودکانه وجودداره ……. نگاهش که باتلقي چشمانم مواجه شد، لبخندشيرين ودوست داشتني زد که زيبائي صورت قشنگش را صد چندبرابر کرد… بعدازصرف شام پرستو مشغول جمع نمودن ميزشام وآماده کردن چاي شد منهم رفتم توي هال نشستم وروزنامه اي راورق زدم که پرستوباسيني چاي ومقداري ميوه وشيريني اومد وبغل دستم نشست …… روزنامه را کناري گذاشتم و…. گفتم : خسته نباشي ….عزيزم… خوب بگوببينم منير خانم چي گفت…اززندگي جديدش…. ازشوهرش .. راضيه؟.. پرستوهمانطورکه نشسته بود بطرفم چرخيدوخودشوبهم چسبوندو……. گفت: خيلي اززندگيش… ازشوهرش…… ازاخلق ورفتارمحسن وخانواده اش راضيه …. زندگيش هم تاًمينه …… وضع ماليشون هم خوبه….. گفتم : خوبه !!! پرستوادامه دادو…… گفت : وقتي دعوتشون کردم بيان اينجا… خيلي تعارف کرد.. که نه مزاحم نمي شيم واز اين تعارفا ….. گفتم به بين منير جون من وتوکه تازه با هم دوست نشديم !! که باهم تعارف داشته باشيم ….. من وامير دوست داريم باشما دورهم باشيم…. بگيم .. و.. بخنديم …. مخصوصاًحال که آقا محسن هم هست وامير از تنهائي در مياد….. شما که بيائيد خوب ماهم ميائيم …. قدرمسلم اين رفت وآمدها ما را بيشتربه هم نزديک ميکنه!!… خلصه راضي شد …. خوب؟ اينم ازاين..!.. حال..؟.. گفتم : دستت دردنکنه…. حال فرداشب همه دورهميم …. وميگيم و ميخنديم !. راستي پرستو جان ! پاشو.. پاشو وايسا…. ميخوام يک نگاهي به شلوارک وتاپت بکنم.!. پاشو ديگه!… پرستو باکمي تعجب پاشدوروبروم ايستاد…… سرتاپاشوخوب نگاه کردم…. گفتم: يک کم بچرخ !!…. هيکلش از تناسب وزيبائي چيزي کم نداشت!..پرستو پرسيد : خوب ؟؟..منظور.؟. ….. تمام شد؟ .. بشينم؟؟… گفتم: مرسي پرستوجان بشين عزيزم!.. حال ميتونم يک خواهش کنم؟… گفت : حتماً…. بتونم برات انجام ميدم ….. گرفتمش توبغل ولباشو بوسيدم و… گفتم: ميخوام فرداشب که منيروشوهرش ميان اينجاهمين لباسا را تنت کني!..اينا خيلي خوشگلت کرده… پرستوکمي خودشو جابجا کردوگفت : منيرهيچي ولي جلوي محسن چي؟ با همينا… باشم؟ ..عيبي نداره..آخه هيچي زيرش نپوشيدم ؟ گفتم: نه؟ هيچ عيبي نداره؟.!..خيلي هم عاليه !…. ضمناًجلوه وزيبائيش به اينه که زيرش چيزي نپوشي !! منکه خيلي خوشم اومده ……. اوناهم که غريبه نيستن؟…… درحاليکه دستموروي رونهاي خوش تراش وصاف ومرمرينش ميکشيدم…. ميخواستم براي فرداشب پرستوجلوي محسن سنگ تمام بزاره …. وتوجه محسن را بخودش جلب کنه!! ببينم چند مرده حلجه؟!!! اهلش هست يا… ببوه؟؟!!…… ازاينکه فرداشب پرستو بااين لباس سکسي جلوي محسن قربده وپذيرائي کنه وموقع تعارف باکمي دولشدن پستوناشو نشون بده …. واز پشت تمام برجستگي کون گردشو به تماشا بزاره … داشتم شق ميکردم…… فنجان چاي راکه برداشتم پرستو متوجه برجستگي جلوي شلوارکم شدو…….. گفت: امير؟….. توهيچ سيرنميشي؟!!!.. گفتم:… ازچي ؟… ازچاي؟!!.. گفت: ….آره ….ازچاي…جلوتونگاه کن..!!.. توکه ديشب اون همه؟…….!! گفتم: ..عزيزم منکه بايک شب ودوشب …. يايک سال ودو.. سال ازتوسير نميشم فکرکنم يک عمرهم سير نشم ….. هرچند اون شب براي نمايش کون پرستوهنگام پذيرائي ازمحسن کيرم حسابي شق شده بود ولي بمنظورنياز فرداشب به انرژي سکسي ، شب را فقط بابوس وکنار باپرستو به صبح رسوندم. صبح توي اداره تمام فکرم اطراف مهماني شب دورميزد … آيامنيرهم لباس سکسي خواهد پوشيد؟.. آيا محسن اين اجازه را به او خواهد داد ؟…. بااين افکارساعات کاررا پشت سرگذاشتم….. هنگام اومدن به خونه مقداري ميوه وساير مايحتاج مورد سفارش پرستو را خريدم…. وقتي واردخونه شدم… همه جا برق ميزد… معلوم بود پرستوبيشترازهميشه بخونه رسيده …. براي تنوع بيشترچند تغيير دکورکوچيک هم داده بود…. بخودشم خوب رسيده بود….. وهمون لباس مورد پسند منوپوشيده بود ….. ميني شلوارک سفيدتن نما !! تاپ بندي کوتاه وچسبون !.. کوتاه به اون اندازه که ناف خوشگل گود نشسته اش به بيننده اش ميخنديد….. خيلي خوشم اومد!! به اين ميگن زن خوش سليقه وخوش پوش!! بوسيدمش وطبق معمول هميشگي دستي کشيدم به دنبه اش …… و… گفتم: خسته نباشي عزيزم .. سنگ تمام گذاشتي … چه سليقه اي بخرج دادي !! خوش بحال شوهرت!! ….. خنديد… ازاون خنده هائي که من عاشقشم …… سريع صورتمو تيغي انداختم ويک دوش گرفتم ….ازحمام که دراومدم …. پرسيدم: کمک نميخواي؟… چيزي کم نداري؟….. باسراشاره کرد.. نه… باهم رفتيم توآشپز خونه همونجا باهم يک چاي باکمي شيريني خورديم…. پرستوسرحال وبشاش بود……. ولي من کمي حالت استرس بصورت چشم انتظاري داشتم بدون اينکه روي حرکات ظاهريم اثرگذاشته باشد ، براي خنثي کردن حالت درونيم وتا آمدن منير وهمسرش محسن…… شروع کردم باپرستو شوخي هاي سکسي دوران نامزدي … وباهم ازته دل خنديدن ….. که صداي زنگ آيفون مارا بخود آورد…!!! پرستوپريد گوشي را برداشت ضمن حال واحوال درراهم بازکرد ورفت پشت در ورودي آپارتمان منتظرايستاد تا اونا پشت درمعطل نشن …… چند لحظه اي طول نکشيد که صداي پاشون ازپشت دراومد…. پرستوقبل اينکه اونا زنگ بزنند درو بازکرد… من باچندمتر فاصله عقب ترازپرستو تقريباً اول هال ايستاده بودم….. ابتدا منيرخانوم.. وپشت سرش محسن.. وارد شد…….. منيرضمن دست دادن باپرستو، لباي پرستورابوسيد ومن سريع خودمو به پشت سر پرستورسوندم….. پرستوبعد ازروبوس بامنير، دستشوطرف محسن درازکرد، محسن ضمن دست دادن باپرستو، صورتشو جلوآورد! پرستوهم کم لطفي نکردو يک لب بهش داد!!….. منهم معطل نکردم بلفاصله بامنيردست دادم ويک لب حسابي ازش گرفتم البته خود منيربيشتراستفاده کرد … چون احساس کردم کمي بيشترازحد معمول خودشو بهم چسبونده!!… باراولي بودمنيررا ميبوسيدم وازش لب ميگرفتم…. خيلي خوشگلترازقبل شده بود…. بامحسن هم روبوسي کردم…. قيافش به دلم نشست….. ازنظرسني تقريباًهمسن و سال خودم بود.. چهراش هم ازاون چهرهائيه که به نظر آشناميان وآدم فکرميکنه قبلً يکجائي اونو ديده!!!!…. منير خيلي سريع وخودموني اونوبما.. ومارابه اومعرفي کرد…… منم بخاطرسنجيدن اوضاع در دنباله معرفي منير … گفتم: به.. به …. خيلي خوش اومدين …. ضمناً ازدواجتون را بهر دوي شما تبريک ميگم…. منيرجان ازدواج بامحسن خان خوب بهت ساخته…. چون .. درسته قبلش خيلي زيبا بودي.. ولي ميبينم حال خيلي خوشگلتروخوش اندام ترشدي……. خوب محسن جان به توهم تبريک ميگم…… زن خيلي خوشگل وبسيار مهربوني به تورت خورده……. خودت هم به نظر ورزيده وورزشکار مياي!….. درحاليکه منيروپرستويکقدم جلوترازما بطرف پذيرائي ميرفتن …. من ومحسن هم پشت سراونا… پرستوخيلي ماهرانه کون قشنگشو ميچرخوندوراه ميرفت!!….. فکر وچشمم دنبال کون پرستوبود، چون شلوارکش ازپشت زيرلنبراي کونش جمع شده، ووقتي قدم برميداشت خط منحني زيرکون وقسمت کوچيکي ازلنبر سفيد کونش پيدا ميشدويک منظره دل انگيزبه بيننده نشون ميداد!! محسن دردنباله حرفهاي من…… گفت: مرسي اميرجان … منيرخيلي ازشماهاتعريف کرده…. حال ميبينم واقعاً حرفاش بجابوده وزوج خوش تيپي هستين…. مخصوصاًخيلي اززيبائي وشادابي پرستوخانم برام تعريف کرده ….. درحاليکه ميبينم ايشون خيلي زيباتروخوشگلترازاونيه که منيرگفته …… تشکرکردم ونشستيم توپذيرائي… پرستوروبروي محسن ……. ومنيرکه مانتو صورتي بايک شلوارسفيدچسبون تازيرزانوپوشيده بودمقابل من نشست ….. صحبت من ومحسن هنوزدنباله تعارفات بود… که منير… کمي جابجا شدو….. گفت: خيلي گرمه… وپاشدکه مانتوش دربياره پرستوروکردبهش و…. گفت: منيرجون بيايک لباس راحت بهت بدم بپوش تابيشترکلفه نشدي؟!! همينطورکه باهم پاشدن برن طرف اطاق شنيدم منير ميگفت آخه پرستوجون زيرلباسام چيزي نپوشيدم!!! … ورفتن تو اطاق ….. من ازکارمحسن پرسيدم واوهم ازحال واحوال و کاروزندگي ماپرسيد ….. و خلصه خوب باهم قاطي شديم…….. که ديدم پرستوومنير ازاطاق اومدن بيرون…!! خشکم زد..!! چي ميديدم ؟؟؟… منير يکي ازاون شلوارکهاي استرج خيلي کوتاه وچسبون پرستوراهمراه بايک تاپ زردخوشرنگ بندي تنش کرده بود….. تاحال منيررااينجوري سکسي نديده بودم….. وقتي نزديکترشد ديدم عجب کوس برجسته اي لي پاشه وچه رونهاي سفيد وبهم چسبيده اي داره…… زانوي سفيدگوشتي…. ساق پاي کشيده باناخونهاي مانيکورزده ومخصوصاً پشت پاي گوشتي وپري داره ….. ازروبروکه ميومدباريکي کمرش بزرگي کونشو نشون ميداد! دوست داشتم پشتشوبهم ميکردتا لنبراي گوشتي و خوشگلشو ميديدم!! کمرش کمي باريکترشده بود…. منيرازنظرهيکل کمي درشت تروقدش يکي دوسانت ازپرستو بلندتر بود……. چنان محو تماشاي هيکل منير شده بودم که ديگه متوجه حرفهاي محسن نبودم …. خوب که نزديک شدن منيرمثل هميشه متوجه نگاههاي دريده من شد…… درست وقتي خواست روبروم بشينه يهوننشسته پاشد… برگشت و……. گفت: برم کيفموبيارم…. وخيلي زيرکانه … کونشو بايک قر خيلي ماهرانه بطرف ما شايدهم طرف من چرخوندوخيلي آروم وآهسته !! که من خوب ببينمش…. رفت طرف اطاق …. واي… چه کوني انداخته بودتواين شلوارک!! …. اگرپرستوبااون کون خوشگلش زنم نبود واين همه ازکون نکرده بودمش…… تواون لحظه که از فاصله کمترازشصت ياهفتادسانت برجستگي کون منيرراديدم حتماً ايست قلبي ميکردم!!!!… تواين لحظه که من محوتماشاي جمال کون منيرخانوم بودم پرستوهم بيکارننشسته بودچراکه براي تعارف ميوه وشيريني به محسن ، طوري جلوي اوخم شده بودکه يکي از پستوناي خوشگلش ازبالي تاپش تقريباًاومده بودبيرون وباحرکات بال تنه پرستوکه شايدمخصوصاً تکون ميداد لرزش ژله اي ميکرد …… ديدن اين دوصحنه يعني کوس و کون برجسته منير وکاربسيارسکسي پرستو، چنان ديگ شهوت رادردرونم به غليان درآورده بود که قدرت هرگونه حرکت ياتفکرراازوجودم سلب کرده و تمرکز فکريموازدستم گرفته بود !!!.. کيرم تاحدانفجار شق شده بود … طوريکه براي مخفي کردنش مرتب خودموروي مبلي که نشسته بودم جابجا کرده و ووول ميخوردم!…… پرستو تعارفش که تمام شد نشست ونوک پستونشو که به لبه تاپش گيرکرده وبيرون مونده بودکردزير تاپش!.. توهمين لحظه هم منير دست خالي ازاطاق بيرون اومد وبايک لبخند شيطنت آميز روبروم نشست !!….. ميوه تعارفش کردم و…. گفتم: منيرجون.. جداً امشب بااومدنتون منت روماگذاشتين، ازاينکه دعوت مارا قبول کردين ازهردوي شما ممنونم…….. محسن درحاليکه پاشو روپاش مي انداخت ونگاه حريصانه اش روي رونهاي سفيد پرستو بود…. گفت: خواهش ميکنم اين مائيم که ازتنهائي دراومديم….. وسعادت ديدار شماراپيدا کرديم…… پرستوضمن اينکه پاميشد….. گفت: امير… به منيرجون وآقامحسن بيشتر تعارف کن تاچاي بيارم… منيرهم پشت سر پرستو پاشدو… گفت : پرستو جون… منم ميام کمکت….. محسن همينطورکه کون پرستورانگاه ميکرد….. گفت: اميرخان خونه قشنگ، وزن خيلي خوشگل وباسليقه اي داري معلومه خيلي خوش سليقه هستي!!… تشکرکردم و…. گفتم: محسن جون فکرميکنم منيرازخوشگلي يکپا جلوترازپرستوباشه!!…… منيروپرستودرحاليکه ميخنديدن بايک سيني چاي برگشتن وهمينطورکه خنده شون ادامه داشت سرجاهاشون نشستن……. منيرازتوي سيني يک فنجون چاي برداشت وباهمون حالت سکسي پرستوکه بمحسن ميوه تعارف کردبوداونم طوري دول شدتاچاي را بمن بده که يکي ازپستوناش ازجلوي تاپش افتاد بيرون ولي چون بزرگترازپستون پرستو بود بجاي لرزش ژله اي ، آونگي تکون ميخورد… بااين حرکت منير، معلوم شدکه پرستومخصوصا موقع تعارف پستونشو انداخته بيرون تامحسنوحشري کنه…. شايدفکرکرده من متوجه اون نشدم، وحال که رفتن توآشپزخونه چاي بيارن، موضوع را به منيرگفته وبراي همين هم ميخنديدن!! … منيرهم واسه اينکه ازپرستو عقب نمونه حرکت اونوبراي من انجام داد!!… همينطورکه توخط پستون منيرجون بودم…… محسن ….. گفت:…. اميرخان تواين مهموني فقط جاي مشروب خاليه؟…… حيف شد اگه ميدونستم داشتم ، باخودم مياوردم!………… پريدم توحرفش و… گفتم : محسن خان چي شديک دفعه هوس مشروب کردي؟…… محسن گفت: نميدونم….. ولي جومجلس منوگرفته……. فهميدم منظورش چيه ؟… زيبائي و خوشگلي پرستواونوگرفته بودبراهمين ادامه دادم………. و…. گفتم:.. محسن خان ازاين اخلقت خيلي خوشم اومد….. حقا حرف دل منوزدي …. مشروب هم هست!!… الن ميگم پرستوجون زحمتشو بکشه….. خوشم مياد اخلقت عينهو اخلق خودمه!!…… هنوز حرفم تمام نشده بودکه پرستوپاشدو… گفت : من ميارم… چي بيارم… ويسکي ؟ ياکنياک؟ … محسن : گفت اگه محبت کني کنياک..! کنياکش چيه؟!!! من گفتم : هنسيه ..!! گفت: عاليه!! همونيه که من ومنير دوست داريم……. خيلي دلچسبه!! پرستوکه رفت مشروب بياره روکردم به محسن و… گفتم : پرستو خودش مشروب نميخوره ولي ساقي بودنش حرف نداره … منير پريدتوحرفم و…… گفت: نه… نه.. امشب من ساقي ميشم….. بزارين پرستو خستگي درکنه….. محسن گفت: منير جان .. يادته توهم اون اوائل لب بمشروب نميزدي؟ درسته؟.. خوب اگرميخواي ساقي بشي بايدپرستوخانم را امشب بياري توکار! ببينم چکارميکني؟… من روموکردم طرف منير خوشگله که حال ازوجودخودش وديدن اون کون خوش ترکيب وکوس برجستش گرم شده بودم …….. گفتم: منيرجون!!.. ميدونم پرستو دستتو ردنميکنه….. ولي ببينم ميتوني بسازيش؟….. منيردوزاريش افتاد.. …. درحاليکه صورت زيباشونزديک ميآورد……. گفت: اينو جلوي محسن ميگم!…..منم ميخوام امشب ، شبي برات بسازم که هيچوقت فراموشت نشه! ازاين حرف منيراونم جلوي محسن نميدونم چراکيرم مثل فنر رها شده يکدفعه تکوني خوردوشق ترشد !! …… تواين لحظه پرستودرحاليکه يک سيني با چهار تا ليوان پايه دار مخروطي و يک بطر کنياک تو دستش بود اومد،اونا را جلوي منير گذاشت ورفت طرف آشپزخونه… وقتي برگشت …. ظرف يخ ودوتاشيشه سون آپ باخودش آوردو……… گفت: خوب پسته و کمي آجيل هم اون زيره… ميوه هم که هست…. چيزه ديگه اي که نميخواين؟.. منيرکه اخلق پرستو را خوب ميدونست …… روکردبه پرستوو…. گفت: اگه چيپس وماست موسيرهم داري بيار.. چون ميدونم تواين دوتاراباهم خيلي دوست داري؟ منير درست ميگفت … پرستوعاشق چيپس وماست موسير بودبراي همين هم سريع رفت ويک ظرف ماست موسيرو يک کاسه پراز چيپس آوردوگذاشت روميز، و روبروي محسن نشست ….. وباخنده شادي بخشي …. گفت: امشب چه شب خوب وعالييه ….. من که خيلي خوشحالم … فکرنميکردم آقامحسن اينقدر باحال باشه و به اين زود قاطي بشيم!!!…. وبهمون خوش بگذره؟….. درهمون حال هم منيرتوي ليوانها کنياک ريخت وبراي خودش وپرستو کمي سون آپ اضافه کرد….. محسن هم يکدونه سيب پوست گرفته وچهار قاچ کرده جلوش گذاشته بود … منيرليوانهارابينمون تقسيم کردوروبه پرستوکردو….. گفت : پرستوجان ميخوام امشب همرام بيائي …… پرستوليوانشوگرفت و……. گفت: منيرجون تاکجابايدبيام؟…… ميدوني من مشروب نميخورم ….. حالهم که اين ليوانوازت گرفتم فقط بخاطرتوومحسنه…. که امشب خونه ودل من واميرراروشن کرديد…….. منيردستشوروي رونهاي سفيدوگوشتي پرستوگذاشت و….. گفت: پرستوجون…تاکجانداره…غريبه که بينمون نيست…اينکه اميرجونه ….. شوهرته……..اونم که محسن جون منه …… ديگه؟…حال تاهرجا دوست داري بيا….. فقط عقب نموني که ممکنه پشيمون بشي؟….. خوب؟… حال ليوانتو سربکش ….. وچهارتائي همزمان ليوانارا خالي کرديم… محسن بلفاصله يکي يک قاچ سيب تودهن من ومنيرجا داد… اما وقتي خواست قاچ سيب پرستورابزاره دهن پرستو کمي خودشوجلوترکشوند و درحاليکه نيمخيزشده بوددست چپشو گذاشت روي رون راست پرستووچون شلوارک پرستو تانزديکهاي کشاله رونش عقب رفته وجمع شده بود!، اونم دستشوسروندتاکشاله رون پرستو طوريکه کوس پف کرده پرستوازروي شلوارک نازکش درست بين دوانگشت شصت واشاره اش قرارگرفت!!! با لرزش خفيفي که پرستوخورد معلوم شدمحسن خيلي ماهرانه وسريع که شايد فکرميکرده دوراز چشم منه يک فشارکوچيک به کوس پرستوداده بود!!! خيلي ازاين تيزبازي وسرعت عمل محسن خوشم اومد!!! … نشون دادهمونيه که ما دنبالش ميگشتيم!!.. به نظرم اصلًاين کاره بود!!!…. تواين وسط ، منيرسرگرم ريختن مشروب توليوانها بود….. ازاونم خوشم اومد چون بهترازمن صحنه راديد ، ولي بيخيال گذشت وکارريختن مشروبوادامه داد…!!! .. اين ميرسوند که تردستيهاي محسنوزيادديده.!! … روموطرف محسن چرخوندم و طوري وانمودکردم يعني ديدم ولي بيخيالش !…. ازمحسن براي مزه سيبش تشکرکردم!!!……
بهشت – قسمت پنجم درحاليکه منير ليوانهاي مشروب راپرميکرد منم يک دونه پرتقال پوست گرفته وقاچ کردم ، وقتي پرتقالوآماده ميکردم متوجه پرستوشدم که خيلي سريع مشروب روش اثر کرده، صورت خوشگلش گل انداخته وزيبائي پوست سفيدش صدبرابرشده ، ديدن چهره زيباي پرستو برام نشاط آوروشهواني بودوازاينکه خوشگلي همسرم موردتوجه محسن قرارگرفته و محسن هم توهمون حرکت اوليه باگرفتن کوس پرستوتونسته بود ضمن حشري کردن اون، نظرشهواني پرستورابه خودش جلب کنه ، خوشحالي زايدوالوصفي تمام وجودم راپرکرده بود ، محسن بااينکارش چراغ سبزوازماگرفته بود، چون هيچگونه واکنش منفي يا اعتراضي ازطرف من ياپرستونديد؛ براي همين حسابي داشت حال ميکردوچشم ازپرستوبرنميداشت…… کمي خودمو جابجاکرده وبه محسن نزديکتر شدم ، با ديدن برجستگي جلوي شلوارش متوجه شدم حشرش زده بال واونم دست کمي ازحال من نداره!!.. بااين تفاوت که من براي کون منيرجون شق کرده بودم واو براي گائيدن پرستوشق کرده بود….. ازاينکه خيلي زود به آنچه که درروًيا وخيال داشتم رسيده بودم خوشحال شدم …… توهمين افکاربودم که صداي منيرجون براي برداشتن ليوان مشروب منوبخودم آورد … منيراينبارمشروب بيشتري توليوانها ريخته بود…… براي پرستوهم ريخته بود…همگي باخوشحالي وخنده ليوانهاي خودرا خالي کرديم ومن پشت بندش قاچ هاي پرتقال راتوي دهان يکي يکي اونها گذاشتم….. شيطنت منير گل کردوبعداز گذاشتن قاچ پرتقال توي دهنش….ازروي مبلي که نشسته بودبطرفم نيمخيزشدوصورتشوآوردجلوي صورتم، ضمن اظهارتشکرازمزه پرتقال، لبامو بوسيد وهمانجا بغل دستم نشست وبه بهانه کمي جا، کون داغشوبمن چسبوند ….. بااين کارش حسابي حشري شدم…… همينطورکه داشت خودشوجابجا ميکردتاجاي کونش بازشه دست چپش را ازمقابل سينه ام بطرف محسن درازکرد تابه اوبگه کمي بره اونورتروجارابازکنه…. چيزي که بفکرم نميرسيد شگردهاي خاص اين دونفريعني منير ومحسن بود… چراکه منيرهم به بهانه دراز کردن دستش بطرف محسن واينکه تعادلشوازدست داده خودشوانداخت روي کير شقم که اونوبه سختي پنهان کرده بودم تا ديده نشه، ولي منير ضمن اينکه پستوناشو به اون ميماليد ، کمي خودشو بلندکردودست راستش روي اون گذاشت که يعني تعادلشوحفظ کنه اين کارمنير باعث شدتاشقي وبرجستگي کيرم بخوبي ديده شود……. ليوان دوم مشروب اثرخودشوخيلي زود روي همه ما مخصوصاًپرستوگذاشت…. لپهاي گل انداخته با چشماني خمارآلود!!… خوشگلي وزيبائيش بحد کمال رسيده بود…. درچشاي خوشگل و خمارش يک حالت شهواني ديده ميشد!!….. صورتش قرمزشده بود ، بانگاهي خريدار ، سرتاپاي محسنوبراندازميکردوگاهاًبه جستگي جلوي شلوارمحسن خيره ميشد! …. محسن هم چنان توخط لنگ وپاچه وسينه برجسته پرستورفته بودکه اصلً توجه اي به منير وکاراش نداشت..!!…. منيربعدازاينکه خوب جاشوبازکرد تمام هيکل داغشو چسبوند بمن ، ولي دستشو ازروي کيرم برنداشت، دستموگذاشتم روي دست داغ منير، کمي دستشو فشاردادم و با تکون دادن دستش کيرموجابجاکردم!.. همينطورکه دست منيرتودستم بودروموکردم طرف محسن و….. گفتم: خوب محسن جان.. تعريف کن؟….. ماه عسل خوش گذشت؟ کجا رفتين؟….. صورتشو چرخوند طرفم و…… گفت : خبرخاصي نيست…… ماه عسل اروپا بوديم … جاي شمادوتا خالي….. بامنير خيلي خوش گذشت … خصوصيات اخلقي منيرهم مثل پرستوجونه…… حدود پنج ماه وخورده اي اونجا بوديم ……. يک مدت فرانسه وايتاليا بوديم وبقيه شورفتيم سوئد ونروژ….. منير از سوئد خيلي خوشش اومده بود… اونجا توهتل بايک خانم فرانسوي هم تيپ پرستوجون!! خوشگل وسفيدکه يک ريزه کشيده تربودآشنا ودوست شديم … منيراغلب اوقات بااون بود… حتي گاهي شباهم ميموندپيشش…… اسم اون.. برژيت بود… خيلي خانم باحالي بود! دوست دارم يک وقت بشينم وداستان دوستي اونوباماومخصوصاً منيررا تعريف کنم…!…….. منيرنگذاشت محسن حرفش تموم کنه خودش دنباله صحبت اونو گرفت و…… گفت: امير جون! خودم يکشب ميام اينجاوداستانشو مفصل برات تعريف ميکنم…… محسن درحاليکه روشوطرف پرستوميکرد…… گفت: آره منيرجون پس فرداکه من رفتم شهرستان بيااينجا وماجرا را براشون تعريف کن تاحال کنن!. جاي منوهم خالي کنيد… پرستوهم که حسابي مشروب گرفته بودش مثل اينکه تاحال کير نديده!… چشاي خمارشو دوخته بودبه بجستگي شلوارمحسن که ازحد معمول بيشتراومده بود بال وگاهي يک تکون هم ميخورد!!… منيرخانوم همينطورکه يکدستش تودست من بود بااون دستش ليوانهارا پرکرد… ديگه براي خودش وپرستوچيزي اضافه نکرد…… پرستوهم باحال مستي که داشت يک دونه سيبو پوست گرفته وداشت قاچش ميکرد.. منيرخانوم ليوانها را داد دستمون و…. گفت: بخورين تامزهشوپرستوجون بزاره دهنتون……. همگي باهم ليوانا راسرکشيديم….. چهره پرستوازطعم تيز کنياک توهم رفت … محسن خيلي سريع يک قاچ پرتقال گذاشت دهن پرستو….. پرستوهم اول ازهمه قاچ سيب پوست گرفته راگذاشت دهن محسن… محسن همينطورکه سيب تودهنش بوددست پرستورا گرفت ودرحاليکه چشماشو بسته بودبايک نفس عميق اونوبوکردو بوسيد ….. وچون پرستونيم خيز شده بودتاقاچ سيب من ومنيروبزاره دهنمونمون … محسن همينطورکه دست پرستوتو دستش بود اونوبا يک حرکت کوچيک بطرف خودش کشيدوجوري وانمودکرد يعني پرستو تعادلش بهم خورده …. وبراي اينکه نيفته اونوسفت گرفت توبغلش!.. وخودشو کشيد بال تانوک سينه هاي پرستوکه سيخ شده بودن بخوره به صورتش…. وخيلي سريع دستاشوازپشت سروند روي لنبراي کون پرستو وبامهارت خاص خودش ! همينطورکه دستاشو ميکشيد روکون پرستو … اونوانداخت روي خودش وصورتش برد لي پستوناي پرستو…. فکرکنم خيلي سريع دست چپشوبرد زيرتاپش ويکي ازپستوناشوگرفت تو دستش!!….. چون سينه پرستو روي صورت محسن بود چيزديگه ائي نتونستم ببينم!…. ضمن اينکه ازحرکت سريع محسن درکشيدن پرستووانداختن اون توبغلش ماتم برده بود…. ازحضورذهن وسرعت عملش درتصميم گيري وانجام به موقع کارش خيلي خوشم اومد…… پرستو چون مست بودنميتونست خودشو جمع کنه وروپاش وايسه….. براي همين هم محسن ازموقعيت استفاده کرد….. خوب هم استفاده کرد … که اينم از زرنگي وچابکيش بود… چون…. براي اينکه نشون بده ميخواد کمک پرستوکنه تا بتونه بلندشه و روي مبلش بشينه… همينطورکه يکدستش رولنبرکون پرستوبودوبادست ديگش پستونشوگرفته بود…… اونوچرخوند…… وکونشوگذاشت توبغلش درست روي برجستگي شلوارش!!……. کمي خودشو جابجاکردتاخوب کيرش ازروي شلوارباکون پرستو درتماس باشه بعدآروم آبگاهشودودستي گرفت وسعي کردپرستو را بلندکنه تاسرپا وايسه ولي اينجاهم زرنگي خودشو نشون داد …… چون کمي که بلندش کرداونو ول کردتا پرستوباکون بيفته توبغلش … اونم چون نميتونست تعادلشوحفظ کنه درحاليکه ازخنده ريسه رفته بود…… درست مي نشست روکيرشق شده آقامحسن … وفکرميکردمحسن داره باهاش شوخي ميکنه براي همين بلند وبصورت قهقهه ازته دل ميخنديد!….. و محسن هم حال ميکرد…. منم ازاين تيزبازيش حال ميکردم وقهقه ميخنديدم… منير هم ازخنديدن من ميخنديد… محسن دو سه باراين کاروتکرار کرد…. نهايت همونطورکه کون پرستوتوبغلش بوداز جاش پاشدوآروم اونو گذاشت رومبلش…… وباکمال پرروئي درحاليکه پشتش بمن ومنيربود ، خم شدويک لب ازپرستوگرفت و…. گفت: اذيت يا ناراحت که نشدي؟ … خوب شدگرفتمت!… وخودش قاچ سيب هاراگرفت و گذاشت تودهن من ومنيروهمينطورکه مي نشست روبه منيرکردو….. گفت: منيرجون ديگه براي پرستوجون مشروب نريز…که زياديش شده…… منم توهمون حال که به حرفاي محسن گوش ميکردم….. دستموازرودست منيربرداشته وگذاشتم روبرجستگي بالي کوسش….. وبااون بازي کردن!… حرف محسن که تموم شد درحاليکه باکوس منيربازي ميکردم … وازاين کارهردو مون جوش آورده بوديم….. باآرنج زدم به منيروبراي اينکه محسن بره طرف پرستووباهاش حال کنه!!……… گفتم : محسن جان… قربونت برم…. اگربرات زحمت نميشه يک کم شونه هاي پرستو را ماساژ بده حالش جا بيادوبدمستي نکنه!…..آخه مشروبه بدجوري گرفتتش!!…. محسن که ازاين حرف من به شدت به هيجان اومده بود ، خواست چيزي بگه…. ولي قبل ازاينکه حرفي بزنه … گفتم: اگه ميشه همينجا….. اگرنه…. پاشو….. کمکت کنم باهم اونوببريم تواتاق خواب اونجا زحمتشو بکش!!… محسن درحاليکه از حرفام بهت زده شده بود…. ازجاش پاشد که بره طرف پرستو… رومو طرفش کردم وکمي بلند تر …. گفتم : محسن جان .. ببين ….. مثل اينکه حالش زياد خوب نيست……. اون بايد دراز بکشه !…. مواظب باش نيفته!….. بااين حرف بمحسن تفهيم کردم که ” همه چي روبراهه ، ميتوني ببريش تو اتاق و…….. محسن بالبخندي شيطنت آميزنشون دادکه حله….. درحاليکه ازشدت خوشحالي تو پوست نمي گنجيد ونمي تونست اين خوشحالي را پنهون کنه…….. گفت : درسته…. حالش خوش نيست بهتره دراز بکشه…… چون باراولشه مشروب خورده، نبايدبزاريم حالش بدترشه!….. شما مشغول شين من ميبرمش تو اتاق ميخوابونمش!!….. نگران نباش؟.. وروشو طرف منيرکردوادامه داد…. ….. منيرجون هواي اميرداشته باش، حوصله اش سرنره….. تا پرستو خانم ببرم تواتاق….. ببين اميرچي دوست داره بهش بده ….. من الن ميام..! وخيلي سريع يک دستشوبردزيرکون پرستو، ودست ديگه شو گذاشت پشت کمرش ودرحاليکه لباشوبه گونه پرستو چسبونده بودوميبوسيدش اونوازرومبل بلندکرد……. وقتي محسن قد راست کردکه بره طرف اتاق خواب…. شقي کيرش داشت شلوارشوپاره ميکرد….. زرنگي کردوکون پرستورا گذاشت روکيرش وراه افتاد اونوبردتواتاق خواب……. منيرزدبه پهلوم و…….. گفت: اين چه کاري بودکردي؟.. آخه اميرجون هيچ مردي زنشواونم يک زن لخت وخوشگلي مثل پرستورا ميسپاره به يک مردغريبه!…. که تو حال مستي اونوبغل کنه و ببره تواتاق وماساژش بده؟.. آخه گوشتو ميدن دست گربه؟؟ ……. ميدوني چيکارکردي؟؟…. توکه محسنونميشناسي؟ …… مگه نديدي؟..هنوزپرستورا نبرده چه حالي پيدا کرده بود!……. گفتم : منيرجون.. مخصوصاً فرستادمش دنبال نخودسياه تابه توبرسم؟ عزيزم.. بدکردم؟…… منيرکمي نگام کردو…. گفت: توجلوي محسن هم هرکاري که دوست داشتي ميتونستي بامن بکني!..اون بدش نميادکه…. تازه خوشش هم مياد……. ممکنه خودشم کمکت کنه!……… گفتم : منيرجون چقدرسخت ميگيري؟……. اونکه غريبه نيست؟ اون شوهرتوئه ، ازسرکوچه که نيومده اينجا ؟ مگرميخوادپرستورا بخوره؟… حاليک لس خشکه هم باهاش بزنه چي ميشه؟.. چيزي ازش کم ميشه؟…… اصلً يک پاجلوترميزارم عزيزم…….. اگرمنظورت اينه که ممکنه محسن با پرستوکاري انجام بده؟….. نه اين کاررونمي کنه!….. ولي منيرجون من تورا ميخوام؟ … خوب ميدوني که چشمم دنبالت بوده ، هنوز هم هست…. ميخوامت منير!….. داشتم از داغي اون گر ميگرفتم… سفت بهش چسبيده بودم… بدنش عجب حرارتي داشت؟…. نگذاشتم حرفشو بزنه سفت بغلش کردم ولباموگذاشتم روي لباي داغ وقلوه ائيش … آروم دستموازبالي شلوارکش بردم لي پاش وانگشتوموکشيدم روي شکاف کوس داغ ومرطوبش.!….. عجب کوس گوشتي وصاف وبي موئي !….. زبونشوآوردتودهنم …. طعم کنياک ميداد… بازبونم زبونشو ليسيدم… واونومکيدم تابيشتربيادتودهنم!!.. بعدازازدواج باپرستو… منيراولين زني بود که توبغلم جا گرفته بودم……… اين يکي ازآرزوهاي محال بودکه حال بهش رسيده بودم ……. عجله اي نداشتم چون ميدونستم اونم منو ميخوادومحسن هم حال حالها ازاتاق بيرون نمياد چون خودشوباپرستو که مست.. مسته…. مشغول کرده!…. حالچه حالي داره باپرستوميکنه؟…. نميدونم؟…. داشتم ديوانه ميشدم !!…. آخه ديدن صحنه لسيدن با يک زن مست وخوشگل مثل پرستوبرام خيلي جالبه!!… منير نميدونست مهموني امشب براهمين بوده که بزارم شوهرش پرستورا بکنه… ومنم تواين وسط به وصال کون زنش يعني منير برسم وباهاش حال کنم…. براهمين….. گفتم :منيرجون کمي ازاون کنياک بده ميخوام امشب حسابي باهات حال کنم؟… خودت هم بخورتادنيا رافراموش کني …. ميدوني براي همچو لحظه اي چقدرتوکف بودم؟….. باهم مشروب را سرکشيديم ويک قاچ پرتقال گذاشتم دهنش و…… گفتم : باهم بخوريم!.. يک کم توبجوش بعد بدش من… همينطورمثل آدامس باهم نوبتي بجوئيمش… خوشت مياد؟….. منير درحاليکه اونومثل آدامس ميجويد لباشوآوردجلوورو لباي من گذاشت و بازبونش پرتقالو فرستادتودهن من …. چه خوشمزه وخوش طعم شده بود…… ازاين کارجديدحال کردم….. توهمون حال منيرآروم کيرموگرفت ومثل دختربچه هاي کوچيک خودشولوس کردو….. گفت: امير من اينوميخوام؟… ميخوام بخورمش؟…….. اون بزاردهنم………. وزيپ شلوارموکشيدپائين خواستم کمربندمو بازکنم که ……. صداي جيغ وآخ واووخ پرستواومد……. اوناله کنان ميگفت خيلي دردداره … يواشتر…. عجله نکن!…. واي مامان دارم ميميرم….. گفتم :منيرجون… پاشو ماهم بريم تواتاق پيش محسن وپرستوببينيم چه خبره … صداي جيغ پرستومياد!……… گفت:.. واي چه عالي؟…. بريم به بينيم محسن وپرستودارن چيکار ميکنن؟…….. توهم خوشت ميادصحنه را به بيني؟…. هان؟… گفتم : آره خيلي ..!.. پاشوبريم اونجا……… منير مست مست شده بود…….. گفت: نه… اول .. لخت شو…. منوهم لخت کن….. توهم مثل محسن منو بغل کن ببرتواتاق..!.. توکه ميدوني من چقدرحسودم؟… گفتم: پاشو تا شلورکتو دربيارم..؟…. گفت: نميتونم پاشم همينجوري دربيار…. وخودش تاپشوبازحمت ونفس نفس درآورد….. چه سينه هائي…. حرف نداشت!!.. کمي از سينه پرستو بزرگتربودن… جون ميده آدم کيرشوبزاره وسطشون وباهاشون حال کنه!!… خم شدم وشلوارکشو بهر ترتيبي بودازپاش درآوردم… کوسش برجسته وبي مو.. … بارنگي سفيد وبدون يکدونه مو….. دستي بهش کشيدم.. صاف . صاف.. ولي لبه هائي که ازتوشکافش زده بودبيرون کمي بزرگ بودن…. سريع شلوارموباشرت يک جا کشيدم پائين… کيرم مثل فنرپريد بيرون وراست ايستادمقابل منيرخانوم…… منم شبيه محسن اونوازروي مبل بلندکردم ودرحاليکه کيرم ميخوردبه کونش بردمش طرف اتاق خواب……. وقتي وارد اتاق شدم چي ديدم!!…. به!!… به!!…. چه صحنه اي …… پرستو خانوم لخت .. لخت… لبه تخت به حالت سجده زانوزده بودويک متکا گذاشته بودزيردستاش وسرشوروي دستاش گذاشته بود ، …. کونشوهم توبغل آقامحسن که اونم لخت .. لخت بود!…. آقامحسن براي اينکه پرستو، تواون حالت سجده اي خسته نشه يک دونه متکارا هم گذاشته بود پشت زانوش بين رون وماهيچه پشت ساق پاش!… بااين کارش کون پرستودرست مقابل کيرش ثابت مونده بود ، به خوبي معلوم بودکه محسن با اين پوزيشن عالي داره اونوازکون ميکنه براي همين هم جيغ کشيده بود………. محسن با يک حالت وحشيانه اي داشت پرستورا ميگائيد!!….. صحنه اي که تاحال فقط بطور مجازي توذهنم ميديدم حال حقيقي! حقيقي جلوي چشام داشتم ميديدم!.. ميديدم چطوري يک نفر پرستو رادول کرده واونواز کون ميکنه…. اونم چه کردن و گائيدني؟…. يادم نميادمن تاحال اينجوري پرستوراگائيده باشم حتي باراول که بااون همه شوق وذوق گائيدمش؟ …. ازديدن اين صحنه خيلي حال کردم ….. صحنه هموني بودکه هميشه توي ذهنم آرزوشو داشتم ودوست داستم ازنزديک ببينم!……. ازاشتياق محسن درنحوه وگائيدن حريصانه اش خيلي خوشم اومد!….. همچي بازور و فشارخودشوميکوبيد به کون پرستوکه لمبراي کون پرستو مثل بادکنکي که فشارش بدي ازدوطرف کونش ميزد بيرون …. توي دلم به محسن ونحوه گائيدنش آفرين گفتم … جداً آقامحسن توگائيدن پرستواونم تواولين شب مهموني!.. چيزي کم نگذاشته بود…. منيرهمينطورکه توبغلم بود وآروم سر کيرم به سوراخ کونش ميخورد!…… گفت: اميرجون.. منو بزارلبه تخت… پيش پرستو…. همين کارروکردم واونوگذاشتم بغل دست پرستو…. منيرهمينطورکه نشسته بود چرخيد وروشو کردطرفم، طوريکه کيرم درست مقابل صورتش قرارگرفت….. د ستشوآورد وکمر کيرمو گرفت ، مثل کسي که تاحال کيرنديده باشه بادقت کيرمونگاه کرد!… گفتم : منيرجون چطوره؟…. خوشت مياد؟…. گفت: خيلي خوشگله….. چه کله گنده اي داره؟ …. گفتم: کله گنده خوبه ؟.. مگه مال محسن نيست؟ ….. گفت: مال محسن هيکلش گنده تروکلفت تره.. ولي کله اش کوچيکتره!….. بعدهمينطورکه کمرکيرموگرفته بود ، آروم شروع به ليس زدن کرد و زبونشوکشيد روکله کيرم که ازفشار شهوت بنفش شده بود ، هربارکه با زبان خيس ومخمليش ليسي ميزد، نگاهي عاشقانه به صورتم ميکرد، ….. لرزشي خفيف تمام وجودم راگرفته بود.. باراولي بود برام ساک ميزدن!.. براهمين خيلي حال ميکردم! … طرز ليس زدنشو نگاه کردم … منيرهم سرشوبلندکردونگام کرد….. حالت شهواني راکه توچهرم ديد خيلي آروم شروع به بلعيدن کيرم کرد….. يواش.. يواش اونو تاته کردتو دهنش …. بعداز يک مکث کوتاه ضمن کشيدن کيرم به طرف بيرون، زبونشوزيرکيرم مي لغزوند….. به ختنه گاه که رسيد نگرش داشت ، درحاليکه مک ميزد، بادوانگشت شصت واشاره دست چپش بيخ اونوگرفت وفشارداد بطرف شکمم… کيرم بيشتربادکرد… حالبادست راستش که تف بهش زده بود باکمرکيرم جلق ميزد….. ناله ام دراومده بود….. حدس ميزنم منير ميدونست پرستوبرام ازاين کارا نميکنه!!!……. براهمين هم تواين کار سنگ تموم گذاشت وکارشوبا شدت وحدت تمام ودرکمال مهارت انجام ميداد طوريکه داشتم ازحال ميرفتم…. فکرکنم صداي آخ و.. اوخم خونه رابرداشته بود…… حالت شهواني وگرمي مشروب ازيکطرف، ريتم ساک زدن ماهرانه منير ازطرف ديگه همچنين حالت کون دادن پرستو منوازخود بيخودکرده بود ، دستاموبطرف موهاي منير بردم وسرمنيررابطرف کيرم فشاردادم…. هيچي جزارضاء شهوت حاليم نبود، کيرم به ته حلقش رسيده بود، ازداغي حلقش يکدفعه آبم بافشارزيادي ريخت توحلق ودهنش…. داشت خفه ميشد…. دستاشو به رونام زدو هلم دادعقب … وسرشواززيردستام خلص کرد… شروع کردبه سرفه کردن ونفس نفس زدن مثل غريقي که تازه ازآب درش آورده باشن نفس ميکشيد مقداري ازآبمني هم پاشيدروصورت وچشماش!!… سرشو گذاشت لبه تخت وشروع کردبه سرفه کردن . منير درحال سرفه کردن بودکه يک لحظه روموطرف محسن وپرستو کردم ببينم کارگائيدن پرستو بکجارسيده؟ هنوز محسن داشت تلمبه ميزد…… نگاهم به کون پرستوکه افتاد، چند لکه کبودوقرمزروي لنبرکونش توجهمو جلب کرد…… جاي سيلي وکتک بود!!؟؟….. فکرکنم موقعي که محسن خواسته پرستورا بکنه ازديدن کون به اون سفيدي وخوشگلي چنان حشري شده که چندتا سيلي ياضربه محکم زده به لنبراي سفيد پرستوو چون پوستش خيلي لطيف وحساسه جاش همينطور قرمز وکبودمونده … شايدهم کتکش زده…. چيزي نفهميدم؟……… شايدهم کيرمحسن خيلي کلفت بوده وقتي اونو گذاشته درسوراخ کونش و فشارداده …. پرستودردش گرفته وطاقت نياورده وخودشو جابجاکرده که اززيرش درره!!… آقامحسن هم زده درکونش!… براي همين هم جيغ زده ومامانشو صداکرده!…. کمي سرموکشيدم جلوتر!.. بصورت پرستوکه نگاه کردم ديدم صورتش از آبمني خيس… خيسه …….. يقيناًآقا محسن تواون حالت مستي وازهيجان وفشار شهوت اول دهنشو گائيده!!… وآبشوهم ريخته تودهنش و پاشيده روي صورتش …. يقيناً پرستو هم واسه اينکه خفه نشه همه آبمنيو قورت داده وخورده! …… ازاينکه محسن پرستوراازدهن گائيده خيلي خوشحال شدم…….آخه من که دلم نميومد بزورکيرموبکنم تودهنش…. تابرام ساک بزنه …. ولي حال ديگه مزه آبمني راچشيده وبهانه اي نداره….!… ازاين کار محسن بوجداومدم ….. کارش عالي بوده…. مخصوصاًحال که منيرجون طعم ساک زدنو به کيرم داده بود!! پيش خودم گفتماين يکي ازمزاياي گائيدن پرستوتوسط محسن بود!!…. جداً اين کوس وکوني که ميکنه حللش باشه……..!! ازبازبودن پاهاي محسن معلوم بود تا اونجاکه تونسته وجاداشته کيرشو تپونده توکون تنگ پرستو ….. حالهم طوري ازپشت پرستورابغل کرده وبه کونش چسبيده که هيچ کدومشون قدرت تکون خوردن نداشتن!…. وهمونجوري هردوشون مونده بودن !……. يقياً همونطورکه منيرگفت ، کيرمحسن خان خيلي کلفته وچون به زور تادسته اونو کرده توکون پرستو ، ماهيچه هاي کونش به حدجرخوردن رسيده وچون قدرت جمع شدن نداشته توهمون حالت انقباض مونده وباعث شده کهکونش قفل کنه و نتونند تکون بخورن …… پرستوجونمم که قربونش برم اين حالتو خيلي دوست داره … يعني وقتي کير تاخايه ميره توکونش توهمون حالت ميمونه وتکون نميخوره! ……… وچون اين حالتوخيلي دوست داره هميشه تواين حالت بمن ميگه تکون نخورم…. حالهم ازمحسن خواسته تکون نخوره تا خوب لذت کلفتي کيرشو بچشه وکونش باز ترشه!….. پرستوآهسته ناله ميکردونفس نفس ميزد…. فکرميکنم خيلي حال ميکنه….. اينجوري که من دارم از نزديک ميبينم پرستوازپوزيشن ونحوهً گائيدن محسن خيلي خوشش اومده چون درحاليکه آروم ناله ميکرد متکا را هم گاز ميگرفت ، کله شوهم مثل آره ونه گفتن پائين وبال ميکرد…. حرکات پرستو بخوبي نشون ميدادکه دوست داره حالکه همه کير محسن توکونشه ازاين کيرکلفت وجديدلذت بيشتري ببره….. براهمينم يواش ناله و…. آخ واووووخ ميکرد……. تکون هم نميخورد!!…. محسن هم دوطرف کون سفيد پرستوراگرفته و خودشو سفت به کون پرستو چسبونده بود…. درمقابل هيکل پر موي محسن ، جلوهً سفيدي پوست وزيبائي کون پرستوبخوبي خودنمائي ميکرد…. همينطورکه نگاهشون ميکردم وتوصحنه اونا بودم …. صداي منيرکه سرفه اش قطع شده منو بخود آورد ، برگشتم ديدم منيرچرخيده و کون گردوسفيدشو طرفم قمبل کرده وژست پرستورابخودش گرفته!……. ازديدن کون سفيد وزيباي منير که برابرم قمبل کرده بود مستي ارسرم پريد!…. هيچ فکرنميکردم منير کوني به اين زيبائي وسفيدي داشته باشه… چين خوردگي سوراخ کونش مايل به قهوه اي بود….. کمي پف کرده وسوراخش کمي باز بود!… انگشتموتفي کردم وبه سوراخش مالوندم…. ماهيچه سوراخ کونش سفت بود… مثل کون پرستو نرم نبود!…. بانوک دوانگشت شستم کمي اونو باز کردم….. منير خودشو شل کردتاکونش راحت بازشه….. معلوم بود توکارش خيلي وآرده…. منير صورتشو کمي برگردوند وگفت…… گفت: توچه فکر هستي؟….. بياعزيزم اينم اوني که چشت دنبالش بود….. خوب يادمه هميشه منو از پشت نگاه ميکردي!!….آه .. چقدر اون نگاههاي پراز شهوت وحريصت رادوست داشتم واز نگاهت لذت ميبردم……. منيرساکت شد…… وآروم انگشتشوتودهنش کردومقداري تف مالوندبه سوراخ کونش……. منم دوباره انگشتمو تفي کردم گذاشتم درسوراخ کونش وکمي چرخوندم وفشاردادم بره تو…. تقريباً خيلي راحت يک بندانگشتم رفت توکون منيرجون…… کمي انگشتمو همونجا نگر داشتم…. کونش خيلي زود شل شد وراحت تمام انگشتمو رفت توکونش…… کونش خيلي داغ بود….. يک کم انگشتمو چرخوندم ديدم کونش خوب بازشده…..آروم انگشتمو کشيدم بيرون تميز بود……. ظاهراً منيرم حرفه اي به نظرميرسيد چون خودشوخوب تخليه کرده بود…. معطل نکردم فوري کف دستم تف زدم وماليدم روکيرم….. و سرکيرمو گذاشتم درسوراخ کون منيرجون…….. باوجوداينکه کله کيرم بادکرده بودولي با
بهشت – قسمت ششم گفت : اميرجون… اين محسني که اينطوري آروم گير داده به پرستو…. اينجوري ساکت نه بينش؟ ، اون اين حالت گائيدن کون راخيلي دوست داره ، اون عاشق کون تنگه!…. مخصوصاً اگه مثل کون پرستو جون دست اول و سفيدوخوشگل هم باشه!…. اون منوهم همينطور مست ميکنه وهمينجوري ازعقب وجلو ميکنه…. تواين حالت خودش هم حال ميکنه ولي من جرميخورم ….. جيغ ميزنم… اما بعدش خيلي با حال به گائيدنم ادامه ميده وتلمبه ميزنه….. اميرجون يکشب ميام پيشت همه چي رو برات تعريف ميکنم….. حرفاي منير بوي مستي ميداد….. زيادتوجه نکردم…. ولي باهمين حرفاش خيلي حشري شدم……. وچون منيرجون کمي بيشتردولشده بود…. شروع کردم تلمبه زدن….. آبگاهشوسفت گرفته ونميگذاشتم تکون بخوره…… به نفس نفس افتادم….. منيرهم آه وناله اش در اومده بود…. ريتم گائيدنموسرعت دادم….. تواين وسط آه وناله پرستوهم تبديل به جيغ شده بود……. نگاه کردم ديدم محسن هم ديوانه وار داره تلمبه ميزنه….. وباصداي بلند اووف…اووف ميکنه مثل اينکه داشت آبش ميومد….. چون يک دفعه چنان تپوند توکون پرستو که جيغ بلندپرستودراومدو ولوشد روتخت…. محسن هم که خيس عرق شده بودونفس نفس ميزدوهن و..هن.. ميکرد…خودشوانداخت روي کون سفيد وقلمبه پرستو…. چون کمي چرخيده بودن وتقريباً پشتشون طرفم بودبخوبي ديدم که فقط خايه هاي محسن بيرونندوتمام کيرش رفته تو کون پرستو!… وآبمني از اطراف کيرش داره ميريزه بيرون…… مثل اينکه هردوشون باهم آبشون اومده وازحال رفته بودن….. باصداي جيغ منيرولرزش بدنش بخودم اومدم….. منير به اورگاسم رسيده بودوبي حال شده بودمنم باچندضربه شديدکيرموتا اونجا که جاداشت تپوندم توکوسش وآبموريختم توش… منيرتکوني خوردوافتادروتخت .. منم همونطورخوابيدم روش………. حدود سه….. چهاردقيقه اي بيحال افتاده بودم روي منير……. سستيم که رفع شد، پاشدم… لي پاي منيرتا زانواش ازآبمني خيس .. خيس شده بود اوبي حال دراز کشيده بود… نگاه کردم ديدم محسن هنوز روي کون پرستوافتاده …… پرستوهم مثل اين که غش کرده باشه زيرهيکل محسن ولوشده بود وبجاي نفس کشيدن خورناسه ميکشيد ، فکرکنم از لذت کون دادن به يک غريبه بيهوش شده بود!!………. پاشدم رفتم سراغ محسن که صداش کنم تاازروي پرستو پاشه ودرعين حال ببينم کيرش چقدربزرگه؟ دستمو گذاشتم روشونه ش صداش کردم……. سرشو برگردوند طرفم…. باحيرت نگاهم کرد!…… گفتم: پاشوبابا چه خبره؟…. توکه زنموکشتي!…. پاشدوخيلي بااحتياط وآروم کيرشو کشيد بيرون….. عجب کير کلفت وسفيدي!…. هنوز شق بودوخيس …. محسن روشوطرفم کردو…… گفت : اميرجون خوب بامنير حال کردي ها؟….. منيرجون خيلي اهل حاله…. خيلي از اين اخلقش خوشم مياد…. نگاه کن….. چه از حال رفته؟…….. من واون با دوستامون خيلي حال ميکنيم!…. البته نه به اندازه امشب!…. خواستم چيزي بگم ديدم کيرمحسن خان داره باد ميکنه وبزرگتر ميشه! …. اينو که ديدم کيرمنم شروع کردبه شق کردن……. ته کيرمحسن خيلي کلفت بود…. باورم نميشد کيرش به اين کلفتي باشه؟.. همينطورکه کيرش دل ميزد باانگشتش سوراخ کون پرستوراکه خيس از آبمني بود ميمالند!!…… اين کارش برام جالب بود……….. گفتم :محسن معلومه چيکارميکني؟…. محسن درحاليکه هنوز سخت حشري بود وآب دهنشو که پر شده بود قورت ميداد…. گفت: اميرجون… اين زني که توداري يک تيکه جواهره که همتا نداره؟… حيف که قدرشو نميدوني؟…. وقتي آوردمش تواتاق وخوب نگاهش کردم .. ديدم همه چيش تکه، هيکل عالي و خوش ترکيب ، پوست سفيد وصيقلي ، بدن صاف وبدون مو!… سينه هاي سفت ونوک گلي!.. وجالب تر عجب کوس وکون مشتي داره عينهو غنچه نشکفته!……. غنچه قرمزي که هنوز بازنشده؟…. واي که نميدوني چه حالي شدم؟…. باورم نميشد توشب اول مهموني همچو لعبت نازي گيرم بياد؟… بوسيدمش.. بوئيدمش… وليسش زدم …ازاينکه اين غنچه خوشگلو بمن سپردي تا من بازش کنم ….هول شدم…. جداًاون يک تيکه جواهره که تانداره ؟….. تاحال زني به اين زيبائي وخوشگلي نديدم……. گفتم : چه خبره بابا انگار تا حال زن نديدي…. ماشاءاله منير به اين خوشگلي وزيبائي ….. و چه حالي هم ميده ….. محسن درحاليکه کيرشقشو درسوراخ کون پرستو ميمالوند…….. گفت:هيچ تاحال ازاين کون استفاده کردي ببيني چيه؟….. چقدرتنگه وپر؟…. عينهو کون پسر ميمونه!…. اينو جدي ميگم!… توي هرصدهزارتازن شايديکي اينجور کون تنگ وپري داشته باشه؟…… مهمتراينکه اين نوع کون به اين زوديا وا نميره وشل نميشه…… جالب تراينکه خودش بيشتر دوست داره ازکون حال کنه !!…. من که ازش سير نميشم و دارم ميميرم براش!!…… باحرفاي محسن حسابي حشري شدم وشق کرده بودم .. محسن يک نگاه به کير شقم کردو…… گفت: اميرجون کون منيرهم خيلي باحاله !!..اونم يک لعبته.. ها ؟ دست کم نگيرش… بين دوستام هزارتا خاطرخواه داره!… کوس خوبي هم داره!… منيرعاشق کيرغريبه هاس !!… اون هميشه با دوستام خوب حال ميکنه!!…. بهش برس…. محسن همانطورکه حرفاشو ميزد ، خودشويواش يواش کشوند روکون پرستوو دستاشوبردزيرشکم پرستو….. زانوزدوکون پرستوراکشيد بال طرف خودش.. … پرستو ناله اي کردوچشاشو بازکردوبا يک حالت مستي ….. گفت : محسن جون.. خيلي بهم حال دادي .. مرسي… ولي خيلي خسته شدم …. حالهم دوست دارم همينطورتاصبح توبغل گرمت اين زير بخوابم…. ميشه همينطوربخوابي روم؟…اينجوري بيشتر حال ميکنم….. اين حالتوهم من دوست دارم هم امير!….. اميردوست داره تو روم بخوابي ونگاه کنه!!….. محسن زانوشو سست کردودرحاليکه سرکيرشوتفي کرده بود اونو گذاشت درسوراخ کون پرستووآروم خوابيدروکون وبدن پرستو…….. پرستوهمينطورکه دمر زيرمحسن خوابيده بود، زانواشو جمع کردتاکونش بهترتوبغل محسن جابگيره!! توهمون حال هم دستاشوآورد پشت ولنبراشوگرفت وکشيد به دوطرف تا سوراخ کونش بيشتر بازشه …… که يهو جيغي کشيدوولوشد روتشک….. فکرنميکرد کيرمحسن هنوز شق وکلفت مونده باشه!…… با فشاري که محسن داده بود فکرکنم تا خايه کيرشو کرده بود توکون تنگ پرستو!!….. توهمون حالت بدون اينکه تکون بخوره خوابيد روپرستو وديگه تکون نخوردتاپرستو خودش کونشو شل کنه!…… ولي همين فشارباعث شدتاکون پرستوبازبازشه… محسن کمي کون خودشوآورد بال وخيلي آروم سعي ميکرد فشاربيشتري به کون پرستوبياره تا بهتر وبيشتر کيرشو توکون تنگ وداغ پراز آبمني پرستوجاکنه…….. بااين حرکت لنبراي کون پرستوژله ائي تکون ميخورد و….آخ.. واوخ ..هردوشون دراومده بود……. يکباره ديگه پرستوجيغ کشيداوصداي مامان جونش ميزد!!………. براي اولين باربودکه باصداي بلندوخيلي سکسي مامان جون …. مامان جون ميکرد…. محسن هم باقدرت تمام خودشوميکوبيد روکون پرستوو… اوف..اوف… ميکرد.. محسن حدود بيست دقيقه اي تلمبه زد وجيغ پرستو رادرآوردتاآبش اومد…آخ بلندي کشيدو باآرامي کيرشو درحاليکه آبمني ازش ميريخت کشيدبيرون….. انصافاًمحسن کيرکلفت وخوش تراشي داشت که کمرش يک قوس کموني داشت….. پرستوحق داشت باهاش حال کنه…. محسن درحاليکه با انگشت اطراف سوراخ قرمزو خيس کون پرستو را مالش ميداد بادست ديگش کمرکيرشو گرفته واونوميکشيد به لنبراي گلي رنگ کون پرستوتا آبمني هاشو پاک کنه!…. نگاه به کون پرستوکردم …. چقدرکونش باحاله….. لنبراش وپشت روناش ازفشار گائيدن محسن قرمزشده بود… چندجاي کونش هم کبودبود!!…… ازنزدک نگاهي به سوراخ کونش کردم… صورتي گلي .. ويک مقدار بازمونده بود… توش پرآبمني بودکه ازش ريخته بودلي پاهاش وسرريزکرده رفته طرف روناوکوسش… حلقه دورکونش داشت دل ميزدوبازي ميکردکه جمع شه… ولي مثل اينکه ماهيچه زورش نميرسيد بيشترازاين جمعش کنه…. باهربارجمع شدن مقداري آبمني ازسوراخ کونش ميريخت بيرون…. منظره جالبي بودتاحال نديده بودم….. محسن هم با انگشت دوراونو ماساژ ميداد…. داشتم فکرميکردم…… نکنه کونش همينطورباز بمونه؟…. تواين فکربودم که ….. دستي اومد روشونم … برگشتم.. ديدم منيرخانومه…… متوجه نگاهم شدو……… گفت: نگران نباش!… محسن خوب بکارش وارده!.. ميدونه چيکارکنه… هميشه اينجوريه!…. مال منم اولش اينجوري شد…. ولي زود خوب شد!…. محسن ميدونه چيکار کنه …. بااين ماساژي که ميده هم دردش کم ميشه هم پرستو خوشش مياد!… خواستم بگم آخه پرستو باراولش نيست که کون داده سه ساله من دارم اونو ازکون ميکنم!!!… ولي هيچ موقع اينجوري بازنشده؟….. ولي يادکلفتي کيرمحسن افتادم….. وديگه چيزي نگفتم….. محسن بايک دستمال خودشو پاک کردورفت طرف دستشوئي…… منيرخودشوچسبوند بهم وصورتشوآوردنزديکترو…….. گفت: اميرجون .. چون خيلي دوست دارم ميخوام قبل ازاينکه محسن بياد يک چيزي بهت بگم…. لباشو بوسيدم ودستاموازپشت کشيدم رولنبراي لخت کونش و……. گفتم : بگوعزيزم.. توديگه مال مني…. بگو؟… گفت:..اميرجون اگرمحسن يک وقت گفت حالکه اينقدرقاطي شديم بيابعضي شب ها جاي پرستوومنوباهم عوض کنيم!..يعني اون پرستورا جاي من ببره خونه… ومن جاي پرستو بمونم اينجا… قبول نکني…ها؟……خوب ؟… گفتم :..چرا منير جون؟ اينکه خيلي خوبه يک تنوع عاليه چرا قبول نکنم؟… گفت: هرچي ميگم گوش کن…. چراشووقتي اومدم اينجا بهت ميگم.. وجريان رامفصل برات تعريف ميکنم!…… فقط اينو بهت بگم که محسن عاشق کونه!!…. حالبا محسن برو دوش بگيريدتا منم پرستوجونوصداش کنم … و باهم بريم حموم وزيادمعطل نشيم….. من ومحسن باهم رفتيم دوش گرفتيم، توي حمام خوب به کلفتي کير محسن نگاه کردم عليرغم اينکه کيرش خوابيده بودولي چون بزرگترازحدمعمول بودبه نظرميومد که نيم خيزمونده!.. .. منيرراست ميگفت ته کيرمحسن کلفت بود ولي کله ش زيادبزرگ نبودازختنه گاه به ته کيرش کلفت وکلفتر ميشد.. باکيرخودم که مقايسه اش کردم مال اون کمرش تقريباً دوسه سانت کشيده تربود!! موقعي که داشتيم خودمونوخشک ميکرديم محسن روبمن کردو…. گفت:اميرجون خيلي ازت ممنونم براي امشب وهمه چيز، من با پرستوخيلي حال کردم…… کاش توهم به اندازه من ، بامنيرحال کرده باشي؟…. من که خيلي حال کردم…. راستش اميرجون تاحال همچوشبي را تو عمرم نداشتم …. جداً زن خيلي باحال وخوشگلي داري!…. درهرصورت خيلي ازت ممنونم!!…. امشب مارا ساختي!!…. فکرکردم هنوز با منير کارداري منم خواستم برگردم بقيه کارمو با پرستو جون ادامه بدم که ديدم داري مياي بري حمام؟!!…. ازحرفها وتعريف هاي محسن حسابي حال کردم….. حدس ميزدم هرکه اين کوس و کونو بکنه … بايدهم حال کنه وهم تعريف!…. گفتم : محسن جون توکه اينقدر خوشت اومده چرا زودتموم کردي!… اون که دراختيارت بود؟…. حال هم وقت زياده……. امشب سه شنبه شبه…. اگه ميخواي يکبرنامه براي پنجشنه شب جورکن تاباز دورهم باشيم وخوش بگذرونيم؟ .. .. نظرت چيه؟ … امشب به من که خيلي خوش گذشت وبا منير جون هم خيلي حال کردم..اونم ماهه….. ازکاراي توهم خيلي خوشم اومد.. خيلي باحالي… اينطورکه ازنزديک ديدم پرستوهم خيلي باهات حال کرده….. منم ازت ممنونم…. گفت: فردا من عازم شهرستان هستم.. وشنبه برميگردم… ..اگرميدونستم دعوت شما به اين خوبي حال ميده ؟ قول رفتنو نميدادم!.. ولي اگه دوست داري يک پيشنهاد بهت ميدم؟….. تاهم توبيشتر ازمنير لذت ببري ! هم من وپرستويک حال حسابي بکنيم!…. گفتم: چکارکنيم؟ گفت:امشب منيرو ميزارم اينجا…!!؟… درعوض پرستوجونو باخودم ميبرم خونه؟ .. موافقي؟ ! …. فردا صبح هم تحويلت ميدم…. چطوره؟.. خوبه؟…… چهارتائي امشبو تاصبح حال ميکنيم… خوشت مياد؟……… يادحرف منير افتادم که گفته بود اين کارونکن براي همين …… گفتم : محسن جون … خيلي دلم ميخواست اين کارروميکردم ولي اجازه بده توي روزهاي آينده اين برنامه را اجراکنيم …… حال هم عجله نکن …. قول بهت ميدم هروقت اومدين اينجا يامااومديم اونجا پرستورا دربست دراختيارت بزارم… خوبه؟….. دوست دارم جلوم حسابي باهاش حال کني!!…امشب خيلي از کارات لذت بردم وحال کردم….. خيلي وقت بود که هوس کرده بودم يکي جلو روم پرستورا بکنه ومن ببينم ولذت ببرم!!…. من عاشق اين کارم!!…. وقتي نگاه ميکردم باچه حرص وولعي اونوميکني نميدوني چه حالي پيدا کردم… اصلً منيرو فراموش کردم!!…. مخصوصاً وقتي خوابيدي روکونش واونواز کون ميکردي… ديدي چه کون مشتي داره؟!… ولي من دوست دارم اين دفعه اونوسگي بکني !.. اين پوزيشنوخيلي دوست دارم!!….ازالن ازت ميخوام که ايندفعه حتماً اين کارروجلوروم بکني!!….. تا حسابي حال کنم!…….. گفت:خوشم مياد اخلق خودموداري؟… توهم مثل من اينجوري حال ميکني؟… آي فدات شم که خيلي باحالي؟… حال که قولشو بهم دادي راضي شدم… قربونتم ميرم… ضمناً حال که از نزديک به خصوصيات اخلقي تووپرستوجون آشناشدم و خوب شناختمتون!! ازاين لحظه منيرجون منم دربست دراختيارته….. بهش ميگم هرموقع که نيستم يا خودش هوس کرد بياداينجا وباهاش حال کني……….. بريم که ديرشد!.. درحاليکه هردوبااين حرفها شق کرده بوديم ازحموم دراومديم…… توي هال منيروپرستوباهمون لباسهاي تنگ وچسبون منتظر مابودن تا برن دوش بگيرن….. ماراکه ديدن خنديدن ورفتن طرف حموم…… من ومحسن درحاليکه هرکدوم تويک فکر جداگانه بوديم وحال ميکرديم…. نشستيم توپذيرائي…… چندلحظه اي ساکت بوديم…. من روموکردم طرفش و…….. گفتم : محسن جون ازاين اخل قتم خوشم اومدهميشه اسلحت آماده شليکه…. هردومون خنديديم…… ومن ادامه دادم : اينو هم بگم….. مدتي بود دنبال دوستي مثل توميگشتم، که هم باصفا باشه وهم اهل دل ، بدون وسواس واخلقش هم عينهواخلق خودم باشه!…. خوب تواين وسط اگرخانمش هم مثل پرستو ساده وبي آليش ومهمتر خوشگل باشه،چه بهتر؟ !!…. خوشبختانه بااومدن توومنيربه اينجا خيلي زود به اونچه که دوست داشتم رسيدم…… ويقين دارم پرستوهم مثل من ازاين آشنائي خوشحال.. خوشحاله!…. محسن درحاليکه ازروي شلوار، کيرشق شده شوجابجا ميکرد……. گفت: اميرجان.. منم خيلي خوشحالم ازاينکه با دوستان خوبي مثل تووپرستوجون وسيله منيرآشناشدم ، حالاميرجون صبرکن ازسفر برگردم ، اگه دوست داشتي بادوتاازدوستاي خوبم که اوناهم مثل خودت اهل حالندوخانماي بسيارخوشگل و دوست داشتني دارن ، آشنات کنم؟!.. اونوقت ببين گروهي چه حالي ميکنيم!… مخصوصاً توشبهاي طول ني زمستون !….. راستي چراتاحال با پرستوازعقب کارنکردي ؟!….. حيف نيست؟…. من تاحال کون حلقوي نکرده بودم … امشب براي اولين بار بود که هچو کوني کردم!…. ميگن همچو کوني رااگرتويک شب صدنفرهم بکنن نه شل ميشه نه گشاد!!….يعني نيم ساعت بعد مثل اولش آک آک ميشه خوش بحالت.. کاش کون منيرهم حلقوي بود…گاهي شبها که دوستام ميان اونجا دودفعه که ازکون ميکننش ديگه تا صبح باز بازه…ولي خوب انصافاً منيرموقع کون دادن خيلي حال ميده…. گفتم: امير جون همينطور که گفتي کون پرستو حلقويه!.. براهمين نشون نميده که من چقدرباهاش کارکردم!!…. براهمين بودکه ميگفت دوست داره تاصبح روکونش بخوابي اون ازکون دادن لذت ميبره!!… من جونم به اون بستگي داره!……. تواين موقع پرستوومنيردرحاليکه ميخنديدن ازحموم دراومدن…… واي………. خودشونوچي ساخته بودن….. يکي يک شورت کوتاه وچسبون…..اونقدرکوتاه که وقتي پشت بما کردن ورفتن طرف آشپزخونه …… پرستو را ديدم که نصف لنبر کونش ازپائين شورت قلنبه زده بودبيرون! …. منيروکه نگو، هردوطرف شرتش جمع شده ورفته بود لي چاک کون گرد وسفيدش ، طوريکه کونش بزرگترو لنبراش خوشگلتر به نظرميرسيد وهرقدم که برميداشت لنبراش ژله اي تکون ميخوردن وخيلي جالب بالوپائين ميپريدن !.. فکرکنم اين ايده منيربوده که قبل ازبيرون اومدن ازحمام اينجوري خودشونو درست کرده بودن!! …. شايدهم براي همين ميخنديدن!!.. چشم ازکون منيربرنميداشتم بازي لنبراي کونش حشرترين منظره سکسي را ساخته بود… يک نگاه به کون پرستوکردم خوشگلي وزيبائي و قردادنش کيرمرده راشق ميکرد!!… به نظرميومد درراه رفتنش کمي مشگل داره….. از تجسم اينکه کلفتي کيرمحسن و طول ني شدن مدت گائيدن کون پرستوبراي کونش مشگل بوجودآورده ازشق دردداشتم ميترکيدم …. برايک لحظه محسنو نگاه کردم، اونم درحاليکه ازرومبل نيم خيزشده و کيرشوسفت گرفته بودتمام قدرت ووجودشوتوچشاش متمرکزکرده و مثل يک گرگ گرسنه که درکمين شکارش باشه ، بدون اينکه پلک بهم بزنه چشم به کون پرستو دوخته بود …….. چه حالي کردم وقتي محسنو بااين حال ديدم!.. کون منيروپرستورا فراموش کردم وچشم به حالت حشري محسن دوختم …. شهوت تمام وجودشوگرفته بود…… ازاينکه پرستو تونسته بود تواولين ديداراينچنين محسن را بخودش جلب کنه وکونش اينجوري موردتوجه قراربگيره لذت ميبردم ….. دريک حالت شهواني سکرآورغرق شده بودم دوست داشتم همون موقع محسن مي پريدروپرستوواونوبحالت سگي و به زورازکون ميگائيدوجيغشودرمياورد ، ازتجسم اين صحنه تمام بدنم داغ شده بود!…. طاقت نياوردم رو به محسن کردم و…… گفتم: محسن جون چي شده خيلي حشري شدي؟…. مثل اينکه تاحالً کون نديدي؟ ..چته بابا حول شدي….. خوب اگه خيلي آمپرت رفته بال معطل نکن به پروهمينجاپرستورا سگي از کون بکن! تاهم تو بخواستت برسي هم من از ديدن کون کردنت لذت ببرم…. پاشو.. پاشو ديگه معطل نکن!!…… وپرستورا صداکردم وگفتم يک لحظه بياد اينجا…… محسن درحاليکه شهوت سراپاشو گرفته بود باهيجان ولرزش صدا گفت… دوست دارم… ولي ممکنه پرستو آمادگيشو نداشته باشه وناراحت بشه وازمن دلخوربشه…. پريدم تو حرفش وگفتم:…. نه اون کون دادنو دوست داره!… مخصوصاً اگر بدونه که من پيشنهاددادم!…. بزار ازش بپرسم!…. اگه قبول کردهمينجاجلوي من ومنير… اوکه!!…. پرستو اومد…. دستشو گرفتم واونوکشيدم طرف خودم لپشو بوسيدم و درگوشش گفتم ميخواستم ازت خواهش کنم اجازه بده اون پوزيشني که محسن تواتاق خواب باهات انجام داده ، يکبار ديگه اينجا باهات تکرار کنه !……….. پرستو دست منو گرفت وکشيدبرد طرف اتاق خواب ….. اونجا گفت … امير جون مال محسن خيلي کلفته … هنوز درد دارم…. اونم که تازه کرده… چي شده که دوباره ميخواد….. گفتم : ببين توخيلي خوشگل وزيبائي … من که شوهرتم باديدن اين همه زيبائي حشري شدم واي بحال اون ….. نميدوني وقتي از حموم دراومدي باچه حسرت وشهوتي نگات ميکرد…..حشري شدن اون رومنم اثر گذاشت برا همين بهش گفتم اگر خيلي آتشي شدي ميتونه کارشو باهات تکرار کنه … براهمين صدات کردم…. الهي قربونت برم ….. بزار اونم اززيبائي وخوشگليت استفاده کنه خصوصاً اينکه حال توحال عادي وديگه مست نيست!……. حالاين کار برامن دلچسبه!.. خوب عزيزم………. پرستوگفت: يعني…تودوست داري او يکبار ديگه منواز…..؟…. گفتم: آره… ما باهم قرار گذاشتيم…. نميدوني با چه حرص وولعي اين کارو انجام ميده….. ضمناً اون فردا ميره مسافرت وتاشنبه برنميگرده….. پرستوگفت: خوب باشه تواتاق؟……. گفتم : نه ديگه تو اتاق نه … توپذيرائي….. البته اجازه بده هرکاري دوست داره انجام بده!… تامنم ازديدن کاراش حال کنم ولذت ببرم!…باشه؟….. پرستو قرمز شدوگفت باشه!!….. باهم اومديم تو پذيرائي….. از منير خواهش کردم کمي مشروب براي پرستوبريزه توليوان وبهش بده بخوره!……. منير ماتش برده بودکه برنامه چيه؟…. گفتم : منيرجان محسن دوست داره برنامه اشوبا پرستو تکرارکنه!….منم ازپرستوخواهش کردم قبول کنه…. چطوره ؟… منير بدون اينکه حرفي بزنه يک ليوان را نصفه مشروب کردوداددست پرستو…. ….. من از روي مبل بلند شدم وپرستو رابغل کردم ولباشو بوسيدم…. دستي به کونش کشيدم وآروم اونو چرخوندم وکونشو کردم طرف محسن که هنوز نشسته بود…. گفتم محسن جون ببين حرف نداره!…. محسن خنده کنان گفت تودنيا تکه ومثل نداره!… پاشدواومد طرف ما…. مشروب کارخودشو کرده بود … پرستو داغ شده وصورتش گل انداخت بود…. دوباره اونوبوسيدم وتحويل محسن دادمش…. محسن از پشت خودشو چسبوند بکون پرستووبادودست سينه هاي اون گرفت وشروع کردبا اونا بازي کردن و مکررپشت گردن پرستورا ليس ميزد وماچ ميکرد….. منم بيکار ننشستم بخاطراينکه پرستو زودتر حشري بشه شروع کردم شکم وناف خوشگلشو ليس زدن… کمي شلوارکشو کشيدم پائين وبرجستگي بال کوسشو بوسيدن وبوئيدن ….. کم کم بازبونم چوچوله شو ليس زدن…. محسن هم ازپشت خودشو به اون ميمالوند وسعي ميکرد کون داغ پرستورا بماله به کيرش…… من ديگه طاقت نياوردم و خم شدم وشرت پرستو را ازپاش درآوردم وباکمک محسن تاپشو هم درآورديم…. ازديدن سينه هاي برجسته نوک گلي وناف گود وخوشگلش لذت بردم…. ازپرستو خواستم روي فرش چهاردست وپا زانو بزنه!…. تا پرستو خم شدکه زانو بزنه من سريع شلوار محسنو کشيدم پائين … کيرش مثل فنر پريد بيرون به حد اعلي شقي رسيده بود!… فوري دستمو تفي کردم وماليدم روي کير محسن !…. عجب کيرداغ وکلفتي بود!… محسن شلوارشو از پاش درآوردوپشت سرپرستو زانوزدوشروع کرد سوراخ کون پرستوراباحرص ليس زدن….. صداي نفس نفس پرستو شنيده ميشد…. محسن سعي ميکردزبونشو بکنه تو سوراخ کون پرستو….. خم شدم ودوطرف لمبراي کون پرستو را ازطرفين گرفتم وازهم بازکردم تا کارمحسن راحت تر بشه…. محسن خوب که ليس زد…. پاشد درحاليکه يک تف گنده انداخت درکون پرستو، کمر کير کلفتشو گرفت و سر اونو گذاشت درسوراخ کون پرستوودودستي آبگاه پرستو را سفت گرفت وفشار داد!… آخ پرستوبلند شد…. گفت يواش … محسن جون يواش عجله نکن خوب اون تف بزن ويکم بمالش …. بزار خودم کمکت کنم!…. منم رفتم جلوي پرستو وکيرموکه ازشقي داشت ميترکيد گرفتم جلوي دهنش…… پرستو زبونشو درآوردومثل بستني چوبي اونوليس ميزد!….. بافشاريکه محسن به کون پرستو داد .. جيغ پرستو دراومد….. ازجلوي پرستو اومدم کنار ديدم محسن نصف کيرشو تپونده تو کون پرستووداره آروم آروم سعي ميکنه بقيه کيرشوهم بکنه تو……….. پرستو همينطورکه ناله ميکردگفت محسن جون خيلي آروم فشار بده تاهمش بره تو…. آهان … اوف..اوف… مردم…. فشاربده داره جا باز ميکنه…. واي مامان جون مردم……. محسن هم يواش اونوبخودش فشار ميداد…. نفس پرستو بند اومده بود…. آهسته زير لب گفت واي جرخوردم….. بکن ….محسن جون بکن … چه دردخوبي…. سفت منوبغل کن وفشاربده ….. واي خدا جون خيلي کلفته!…… آهان محکمتر…… واي تراخدا ديگه بسه جا ندارم همش رفته تو!… واي…. واي چه دردي!… صداي ناله واوف.. اوف ف ف محسن هم دراومده بود…….. محسن درحاليکه روي پرستو دول شده بودعينهو يک سگ نرگردن کلفت که يک ماده سگ کوچولوراگرفته باشه پرستو را سفت از شکم گرفته همينطورکه ميکردش بازبونش هم پشت گردن پرستو را ليس ميزد….. محسن نگاهي بمن کردکه يعني خوبه؟… خوشت مياد!… سرموتکون دادم…. يعني عاليه!… محسن تائيد منو که ديد شروع کردعينهو سگ تلنبه زدن ….. صحنه برام خيلي جالب بود!… اوني بود که دوست داشتم!….. زيبائي صحنه دراين بودکه محسن باهيکل گندش خيلي عالي روپرستوسوارشده بود وسعي ميکرد توگائيدن پرستو اداي سگها راهم درآره!…گاهاً از پرستو ميخواست برگر
بهشت قسمت هفتم صبح حدوداي ساعت ده بيدارشدم مستي ازسرم پريده بود…. کمي احساس کوفتگي وسردرد ميکردم…. يک حالت سستي ورخوت هم توي بدنم بود … ياد ديشب افتادم مثل اينکه خواب ديده بودم… پرستو خواب خواب بود… اوتقريباً دمرخوابيده وپاي راستشورااززانوخم کرده بود…. شرت مشگيش لي چاک کونش جمع شده بودوسفيدي پوستش را بهتر نشون ميداد … هنوزلمبراي کونش قرمزبودن…. ازسفيدي وصافي ، پوستش برق ميزد… برجستگي کونش يک حالت سکرآور دردرونم ايجادکرد… باغلت کوچکيکه خورد بخودم اومدم… افکارم بهم ريخت… باخودم گفتم مهموني ديشب روًيا بوده يا واقعيت؟ …. واقعاً محسن شوهر منيرديشب با پرستو……. جرات نميکردم به دنباله افکارم فکرکنم!….. کمي دور وبرمو نگاه کردم … بيداربودم …. خواب نبودم … پرستوهم بغل دستم خواب بود …. آيا اشتباه نميکنم… يعني کارهاي سکسي ديشب واقعيت داشته؟!…. دوست داشتم پرستوبيداربود وازش ميپرسيدم! …. دستي به موهاي طل ئيش کشيدم وآرام پشت گردنشو بوسيدم……. پرستوباآرامي چشماهاي شهل وزيبايش راباز کردولبخندي زد…… پرسيد ساعت چنده… گفتم ده…… گفت زود پاشدي……. وسريع صورتشولي دستاش مخفي کرد يواش گفت اميرمن خجالت ميکشم!….. گفتم: ازچي عزيزم؟…… پاشو خشگلم….. همانطورکه صورتشو گرفته بود….. گفت از ديشب!…. سرم درد ميکنه!…. توکه ميدونستي من مشروب نميخورم چرا گذاشتي منيربهم مشروب بده!..هان؟…. گفتم خوب؟ … حال چي شده؟…. صبحانه که خوردي سرت خوب ميشه عزيزم….. روش خم شدم وبزور صورتشو بوسيدم…. دستشو گرفتم واونو بطرف خودم کشيدم…… گفتم بيا توبغلم….. خوب خوابيدي؟…… عزيزم سردردت مال مشروبه ، خوب ميشه!…… ودستمو کشيدم روي لمبرکونش…. دستم ليز ميخورد…. ازصافي وزيبائي کونش لذت بردم…….. پرستوگفت…… امير پشتم دردميکنه!…. ديشب چه بلئي سرم آوردين؟….. گفتم …هيچي مگه ديشب چي شده؟….. خواب ديدي؟….. يهو يک تکوني خوردوصورتشو طرفم کردوبا لحني شاکي…. گفت… امير؟…. يعني ميخواي بگي يادت نيست؟…. يادت نيست چه بلئي سرمن آوردين؟….. دستي بمواش کشيدم ولباشوبوسيدم…….. گفتم عزيزم!…. عزيزم… ديشب که بهترين شبي بودکه گذرونديم!…. مگه بد بود؟…. ديشب خواسته من و… توخوشگلم .. برآورده شد… پراز لذت وخوشي…. بدبود؟…. نه خيلي خوب بود!…. اصلً فکرشوهم نميکردم اينقدر خوش بگذره؟…. چه سريع به آنچه که من وتودوست داشتيم رسيديم!……. پرستو گفت امير…. من بدون منظورمشروب خوردم ….. اصلً فکرشم نميکردم حرفات جدي باشن!….. ونميدونستم آدم تومستي هيچي حاليش نيست!…… آخه من زن توبودم چرا؟…چرا گذاشتي شوهرمنيرهربلئي که دلش ميخواست توعالم مستي سرمن بياره؟…… وهرچه که ميخواست ودوست داشت با من انجام بده؟…… گفتم پرستوجون!….. منم مثل تو…اونم مثل من…هرچهارتائيمون مثل هم…. حالمگه چي شده ؟….. منير هم مثل تو….. منم مثل محسن!…. عزيزم!……… پرستو صداشو يواش کردوآهسته گفت: توکه ازمن ناراحت نيستي؟…. هستي؟!… باورکن من اصلً تواين دنيا نبودم وازخودم اختياري نداشتم؟………… اونوبوسيدم وگفتم …عزيزم من که حرفي نزدم…. اينو بدون من عاشقتم….. وحال بيشترو بيشتر از گذشته دوستت دارم!…. من ميميرم برات!……. پرستو پاشدونشست تو بغلم……. گفت منوببخش!….. من نبايد مشروب ميخوردم!….. سفت اونوبخودم فشاردادم وبيخ گوشش گفتم تو مال مني….. عشق مني…. توديشبو برامن ساختي !….. ازت ممنونم!….. براهمه چي!…… پرستوگفت:امير…….. گفتم :جونم……. گفت :…… امير … کمي پشتم دردميکنه !……. بنظرم يک جوري شده!…. ميترسم … ميترسم چيزي شده باشه!….. اونوبوسيدم وگفتم: عزيزم؟….. هيچي نشده!…. لوس نشو … … توکه دوست داشتي؟!…. پرستو نيم نگاهم کرد… از اون نيم نگاهائي که عشق راتوش ميديدم……. دستي به کمرش کشيدم وگفتم… ميشه ببينم؟…. ببوسمش؟…. آخه من الن بيشتر اونودوست دارم!… چون ميدونم حالديگه يک عاشق ديگه هم داره که ميميره براش!!!…… تواززيباي وخوشگلي خودت خبرنداري….. پرستو آرام دمر دراز کشيدوسرشو گذاشت رودستش……. درحاليکه دستمو رو کونش ميگذاشتم……. گفتم … عزيزم ميشه زانوبزني؟….. وقتي پرستوزانوزد شورتشوکه لي چاک کونش جمع شده بودبيرون کشيدم …. ديدم اطراف سوراخ کونش قرمزو پفکي شده … شايدهم کمي ورم کرده ….. انگشتمو تفي کردم وبه دور سوراخ کونش ماليدم…… کمي جمع شد…. کيرم شروع کردبه شق شدن!….يک کم کونشو مالش دادم……… پرستو گفت.. …. چيزي شده ؟….. خيلي ميخاره!…. گفتم.. نه عزيزم ازهميشه بهتروخوشگلتره!……. بقول محسن عينهوغنچه ميمونه!…. انگشتموبه چين خوردگي زيباو پف کرده سوراخ کونش که ماليدم…….. گفت…امير…کمي دردداره!….. گفتم .. چيزي نيست عزيزم…… خوب ميشه… تعجب ميکنم ميگي درد داره… توکه عادت داشتي حالچرادردگرفته نميفهمم شايدمال اينه که محسن زيادي تلمبه زده!… عيبي نداره زود خوب ميشه ….. دردش که ازبين رفت و خوب شدديگه بعد ش دردنداره!!……… وشايد هم منبعد بيشترخوشت بياد……. پرستوصورتشو طرفم چرخوندوگفت: امير!… معلومه چي ميگي؟…… گفتم : پرستوجان عزيزم منکه خودم اين برنامه راپيشنهادکردم چرا ناراحت ميشي؟!…. راستي …البته اينوهمينطوري دارم ميگم!….چون محسن خان ديگه از خودمونه ولي اگرمنبعد باکس ديگه ائي سکس داشتي سعي کن بيشتر از جلوت مواظبت کني ونذاري از جلوباهات سکس داشته باشن!..خوب ؟… حالديشب چون باراولت بودکه با محسن سکس داشتي ومست هم بودي مسئله اي نيست!… البته فکرميکنم محسن خيلي باهات حال کردوخوب تونست راضيت کنه… اين کارهمه کس نيست که بتونه همون باراول آشنائي اينجوري يکزن خوشگل مثل ترا راضي کنه!…. جداً توکارش استاده!…….. اينوهم اضافه کنم اگرخودت توکارسکس باکس ديگه دوست داشتي ازجلوباهاش سکس کني من حرفي ندارم…. چون موقعييت تراتواون لحظه خيلي خوب درک ميکنم! …. ولي يادت باشه وقتي ازعقب باهات سکس داشتن وخواستن ازجلوت هم استفاده کنن حتماً بايد خودشون خوب تميز کنن تا مشگلي پيش نيادوحتماً هم قرصتو خورده باشي!!…. پرستو ساکت بودوحرف نميزد……. منهم ساکت شدم……. زيبائي وسفيدي کون پرستو وديدن سوراخ قرمز کونش من به هوس انداخت تا جاي کيرمحسن را ليس بزنم…… وليس زدن کونشوادامه دادم ، ليس زدن کون خوشگل وسفيد پرستو باعث شدتا کيرم حسابي شق شه …… ازطرفي چون کونش درد داشت نميخواستم اونوازکون بکنم براهمين ازش خواستم برام ساک بزنه…. پرستوخيلي صميمانه قبول کرد منتها پيشنهادکرداول من کوسش راهم مثل کونش ليس بزنم بعداون برام ساک بزنه … قبول کردم… باوجود اينکه پرستوبعدازنزديکي با محسن حمام کرده بودولي کوس وکونش هنوز بوي آبمني ميداد…. لبهاي داخلي کوس پرستوکمي ورم کرده بودن … فکرکنم محسن تا اونجاکه تونسته حسابي پرستوراازکوس وکون گائيده وچون کمرش سفت بوده اينقدر تلمبه زده که سوراخ کونش ورم کرده وکوسش هم چون باراولش بوده که کيرکلفت رفته توش لباش پفکي وقرمزشدن….. فکرميکنم اگرچندبارديگه اينجوري به محسن کوس بده لبه هاي کوس اونم مثل کوس منيربزرگ وتيره رنگ بشن که من دوست ندارم!!… وقتي شروع به ليسيدن کوسش کردم صداي ناله ونفس نفسش بلندشد …. کارليس زدنم که تمام شدپاشدم وسرکيرم را گرفتم جلوصورتش…… پرستوبالباي خوشگل وکوچيکش اول اونوخوب بوسيدوبعد بازبونش شروع کرد ليس زدن… گاهي هم نوک زبونشو ميکردتو سوراخ کيرم…. بعداز چندليس کمي تف ريخت روکمرکيرم وبادستش شروع کرداونوبحالت جلق زدن ماساژ دادن ….. بعداونو کردتودهن تنگ وگرم ومرطوبش واي که چه حالي بهم دست داده بود… دهنش کوچيک ولي داغ!…… نميدونم محسن چطوري کيرکلفت وگندهشو کرده بودتواين دهن کوچولو! !….ولي خوب آدم تواوج شهوت اونم بازن خوشگلي مثل پرستوهمه کار ميکنه وهيچي هم حاليش نيست….. خصوصاًاگر مست باشه ويک زن خوشگل مثل پرستوهم به تورش بخوره واينجوري سکسي هم کوس وکونش بيرون باشه!……. اونم محسن که معلوم بود ازاون زن بازاي درجه يکه!… وزناي خوشگل را توي هوا ميزنه وميکنه!…… خلصه توي اون صبح ناشتا براي اولين بارآبموريختم تودهن پرستوجون…اونم همه شو قورت داد و حسابي حال کردم….. حدود ساعت يازده بودکه پاشديم …. من وپرستو باهم رفتيم زيردوش ….. اونوبغل کردم وگفتم خوب پرستوجون …. بهترشدي؟ ….. سرشو انداخت پائين …. مثل اينکه خجالت ميکشيد توروم نگاه کنه… تازه يادش افتاده بودديشب توحالت مستي چطورخودشودراختياريک مرد غريبه يعني محسن گذاشته!!…. وبه اون اجازه داده تاهرکاري که دلش ميخواد باهاش بکنه!!…. دستموگذاشتم زيرچونه اش و صورتشوآوردم بال ؛ قرمز شده بود….. گفتم چيه؟… ولباشو بوسيدم… سرشو گذاشت روسينه ام ….. حرفي نميزد…. اونوبخودم فشوردم ….. و ديگه چيزي نگفتم ….. نزديکهاي غروب منير که حسابي بخودش رسيده وخوشگل ترازهميشه شده بود اومد …. بعدازروبوسي باپرستو…. يک لب خوشگل هم بمن داد …. گرمي ورطوبت لباي شهوانيش يکبارديگه منوشهواني و حسابي حشري کرد …… وقتي مانتوشو درآورد زيراون چيزي جز يک تاپ بندي مشگي بدون سوتين ويک شرت خيلي کوتاه وچسبون چيزديگه اي نپوشيده بود….. تواون حال شهواني به نظرم خيلي خوشگلترازپرستواومد…. وقتي همراه پرستورفتن طرف اتاق تامانتووکيفشو بزاره اونجا … برجستگي کونش ازکون پرستو بزرگترو خوش ترکيبتربه نظرم رسيد…. باديدن کون برجسته وخوش فرم منير حسابي شق کردم….. نشستم توي هال …. صداي خنده هردوي اونا ازتوي اتاق ميومد… چند لحظه بعدهردواومدن ونشستن توي هال …. منيربغل دستم نشست وپرستو روبروم…. منيربدن داغشوچسبوندبمن…. منم دستموانداختم دور کمرلختش واونوبيشتر بخودم چسبوندم …. گفتم منيرجون ديشب خيلي خوش گذشت … الن هم جاي محسن خيلي خاليه… واقعاً نبودنشوحس ميکنم …. پرستو گفت يک کم مشروب بيارم….. منير ازخدا خواسته گفت خوبه اگه لبي ترکنيم وباهم مهربونتربشيم….وقتي پرستو براي آوردن مشروب رفت… منير دستشوکشيد به کيرم وگفت ميخوام امشب پرستورا سياه مست کنم وتاصبح باهات عشق کنم … اميرجون عجيب توکف يک سکس حسابي هستم…. ازاين حرفش قند تودلم آب شد سريع ماچش کردم وگفتم عاليه! … مخصوصاًاينکه ديشب توعالم مستي چيزي نفهميدم وهيچي حاليم نشد!… ولي امشب بدون مشروب تا صبح باها ت حال ميکنم!…. پرستوکه برگشت گفت اي شيطونا چي ميگفتين؟…… منيرگفت پرستوجون داشتم به اميرميگفتم …. محسن اينقدراز تو خوشش اومده که حد نداره!… تواين مدتي که همسرش هستم تاحال نديدم اينقدربا آب وتاب اززني تعريف وتمجيد کرده باشه…. ميگفت خيلي بهش خوش گذشته… چقدرازاخلق ورفتارتو خوشش اومده… وچقدرازکاراميرلذت برده وميگفت چقدربامعرفت ورفيق دوسته!!…. پرستوتوي ليوانهامقداري مشروب ريخت وضمن تشکرازحرفهاي منير گفت منيرجون محسن خودش خوبه…. اگرنه من واميرکاري نکرديم!!…. وبل فاصله ليوان مشروبشو سرکشيد!!… خيلي تعجب کردم… شايد اون ميخواست باخوردن مشروب خجالتشو از بين ببره!!… من و منيرهم لبامونو ترکرديم ومن چندونه مغز پسته تودهن پرستو ومنير گذاشتم… وقتي پسته پرستورا تودهنش گذاشتم دستي هم به صورت خوشگل وگل انداختش کشيدم… زير چشمي وبامحبت نگاهم کرد تواين حالت خيلي خوشگل ميشه….. منير ليوان پرستوراکه خالي شده بود سريع پرکردوگفت اميرجون محسن چقدرازهيکل زيباومتناسب پرستوخوشش اومده بود مدام ميگفت پرستوچه پوست سفيدولطيف وچه باسن خوشگلي داره….. پرستووقتي اين حرف شنيد ضمن تشکرليوانشوکه منيراونوپرکرده بودلجرعه ومثل حرفه ايها سرکشيد!!… منيرآروم باآرنجش زد به پهلوم !!….. گفتم منيرجون ازاينکه محسن اينقدر ازپرستو تعريف کرده منم بايد تشکرکنم…. هردوي شما ؛ هم تو وهم پرستو واقعاً مثل دوتا فرشته زيبا وطناز هستيد…. توهم خيلي خوشگل وتودلبروهستي…. نگاهي به پرستوکردم …. صورتش قرمز شده بود…. مشروب داشت کارخودشو ميکرد ….. ازهوس گائيدن کون منير کيرم ازشقي داشت ميترکيد…. گفتم منيرجون پاشوهرسه بريم تواتاق خواب!…. منيرگفت بزاريک کم ديگه مشروب بخوريم بعد بريم…… وسريع ليوان پرستورا تانصفه پرکردوهرسه ليوان گذاشت وسط ميز وگفت پرستوجون تاگرم نشده سربکش وبه ليوان منم اشاره کردکه توهم سربکش.. خودش هم ته ليوانشوکه خالي بود سرکشيد ومقدري مغزپسته وگردوبه هردومون تعارف کرد… وروشوطرف پرستوکر د وگفت پرستوجون … راستي اينهمه محسن ازتوخوشش اومده… توهم ازاوخوشت اومده؟…. کارش چطوربود؟…… اميرجون که ازکار محسن خيلي راضي وخوشش اومده……. نه امير؟!……. گفتم : منيرجون… پرستو کارش حرف نداره… خودت خوب ميدوني که پرستو تا حال باهيچ مردي غيراز من که شوهرش هستم سکس نداشته!… وناظربودي باوجود اينکه شب اول آشناي بامحسن بود ولي چقدر باخوشروئي ومتانت تمام زيبائي ووجودخوشگلشو دراختيار اوگذاشت واجازه دادتا محسن باهرپوزيشني که دوست داره ازاوکام بگيره!….. پرستوبالحن مستي گفت.. منير جون کارمحسن حرف نداره… اما من چون باراولم بود که باهاش سکس داشتم وتا حال هم مشروب نخورده بودم يک حالت سستي وبيحالي درم بوجود اومده بود نتونستم اونطوريکه محسن دوست داشت باهش سکس داشته باشم…. وارضائش کنم!……. ولي فکر کنم رويهمرفته خوب بودو خوشش هم اومده که تعريف کرده!….. البته اونم خوب تونست منو راضي وارضاء کنه….. اون توکارش استاده …. پرستو درحاليکه دستشو به کونش ميماليد.. گفت… ولي منيرجون هنوزازديشب پشتم درد داره!….. منير ناقل گفت … پرستو جون نمي فهمم يعني کمرت دردگرفته؟!…. پرستوباحالت مستي گفت… نه خنگه….. کونم درد ميکنه!!….. آخه محسن ازاون اولي که منو برد تواتاق کونمو ليس زدوهي ميگفت چه کون خوشگل وسفيدي داري!… مثل غنچه ميمونه!…. من بايد امشب اين غنچه را وا کنم!…. وهي با انگشت اونوميماليدوبازش ميکرد!…… بعد هم چون باخوردن مشروب بيحال وسست شده وحتي نميتونستم حرف بزنم يا تکون بخورم ونميدونم چرا جلوي محسن اونطورروي تخت دمرافتاده وکونم طرفش کرده بودم….. فکر کنم برا همينم اون همه اش با کونم بازي کرد!…. بعد هم که بدتر ازاميرجون تا اونجا که دوست داشت دسته بيلشو تپنودتوکونم…. حالچقدرکارش طول کشيدوتلمبه زده نميدونم!…. تازه بعدش هم اومد سراغ جلوم….. منم که حشري وشهوتي ومست بودم تاجائي که دوست داشت بهش حال دادم ودلشو نشکوندم…. نميدونم چنددفعه آبش اومدهمينقدرميدونم که تمام بدنم خيس شده بود!……. تازه بعد شم خودت که ديدي قبل ازشام اون برنامهً توپذيرائي را راه انداخت وتاتونست بقول امير سگي وار تلمبه زدوآبشومثل يه رودخونه ول کردتوکونم!….. ولي چه کمري داره؟!….. وچقدر هم اون دسته بيلش کلفت و بزرگه !… راستي چرا سربهوا کجه وقوس داره!….تاحال همچه چيزي به اين شکل وقواره نديدام !… منير جون تو چطوراونو تحمل ميکني منکه نتونستم، براهمين هم هنوز پشتم دردميکنه!….. منير زدبه پهلوم وگفت خوب!!.. حال هرسه بريم تواتاق خواب… پرستوجون پاشو بريم تواتاق ….. ودستشو کشيد تاپاشه ولي چون مست بود نتونست پاشه… بغلش کردم وهرسه رفتيم تواتاق خواب…….. وقتي پرستورا لبه تخت گذاشتم نگاهي به برجستگي شلوارم که کيرم زيراون داشت ميترکيد کردوگفت…. اميرجون … حيف پشتم دردميکنه… ازجلوهم که زياد خوشت نمياد ولي ميخواي برات ساک بزنم!!… منير گفت .. نه پرستوجون … تودراز بکش وکمي استراحت کن …. من براش هرکاري که دوست داره انجام ميدم نگران نباش!…… پرستوگفت …. مرسي منيرجون.. من ديشب خيلي خسته شدم اگه بزارين من کمي دراز ميکشم….. پرستودرازکشيدوچشاشوبست … طولي نکشيد که خوُرناسه اش بهوارفت!!… منير خيلي سريع پرستوراکشيداونورتخت وملحفه را کشيدروش واومد توبغلم…. درحاليکه لباشوميگذاشت رولبام… آروم شلوارموکشيد پائين و خم شد وشروع کردساک زدن….. واي که چقدر حرفه اي اين کاررا ميکرد…. منم انگشتمو تفي کردم وبردم توشلوارکش وشروع کردم سوراخ کونشومالوندن… چه سوراخ کوني ….. اپيلسيون شده ، نرم وداغ معلوم بودکه قبل ازاومدن اينجا اونوباکرم نرم وآماده کرده!…… ديگه طاقت نياوردم باکمک خودش شلوارکشو که چيزديگه اي زيرش نبود کشيدم پائين وکون سفيد وخوش ترکيبشو برگردوندم طرف خودم …اونم دستاشو گذاشت لبه تخت وقمبل کرد!!… جداً منيرعجب کوني داره ديشب از بس توفکرکون دادن پرستو به محسن بودم خوب متوجه شکل وشمايل کونش نشده بودم…. دست کمي ازکون پرستونداره… چه سوراخي… مايل به قهوه اي ومرطوب!… کمي اونوبازبونم ليس زدم … شروع کردبازوبسته شدن!… داغ بود….. هنوز چندليس بيشترنزده بودم که ناله منير بلندشد وگفت…. اميرجون بکن توش که دارم ازخارش توش دلم ريسه ميره….. بکن…. خيلي دلم ميخواد منوازکون بکني…. نميدونم چراهرچي بيشتر منوازکون ميکنن بيشتر حشري تر ميشم که از کون بدم!…. امروزبعدازظهر يکي ازدوستاي خوش هيکل محسن اومد ه بود اونجا با محسن کارداشت وقتي ديد محسن نيست پيله کردبهم!!… اول نخواستم بهش رو بدم ولي وقتي حالت شهواني وهيکل مردونشو ديدم ازش خوشم اومد…. مخصوصاً وقتي ديدم کيرش داره شلوارشو پاره ميکنم منم شلوارجينمو کشيدم پائين ونشستم روپاش….. کمي که باسينه هام بازي کرد حشري شدم مثل الن کونم شروع کردبه دلزدن …. ديگه طاقت نياوردم کونمو طرف صورتش کردم وبهش گفتم اونو ليس بزنه…. اونم ازخدا خواسته … وچقدرهم عالي وباحرص شروع به ليس زدن کرد …. خيلي حال ميداد… خوب که هردومون حشري شديم دمر خوابيدم وگفتم بخواب روم ! …… اونم يک تف حسابي زد به کونم وچنان بااشتياق وشهوت خوابيد روم و کونم گذاشت… که بعداز مدتها چنان غرته کرد که خودم خجالت کشيدم…. همين باعث شد تاسخت حشريتر بشه وديوانه وارتلمبه بزنه ….. وچون از کون من خيلي خوشش اومده بود و براش هم تازگي داشت اين بودکه قبل ازاينکه من کاملً ارضاء بشم اون آبش اومد…. اين بود که فوري يک دوش گرفتم وامدم اينجا تاتومنوارضاء کني …. دوست دارم حالکه محسن نيست وپرستوهم خوابيده تاصبح باهم حال کنيم!…. نميدوني چقدر دوستت دارم!……. اميرمردتم…. خيلي ميخوامت!!…. کاش محسن از سفرکه برگشت؛ گاهي شبها پرستورا بفرستي پيشش خونه ما تاهردوشون مشغول شن… ومن وتوهم اينجا بعدازسالها باهم حسابي عشق کنيم ودلي از عزا دربياريم!!… مخصوصاً حالکه ديگه راه دوطرم باز… بازه…. محسن هم ازخداخواسته که من بيام اينجا واون فرصتي داشته باشه تا پرستوراببره خونه وچون عاشق کون سفيدشه… اونجا فارغ ازدنيا تااونجا که ميتونه با پرستو عشق کنه….. لمصب اينقدر هم کمرش سفته وٌزٌن پرٌسته که تا صبح هرچقدر که بتونه سکس ميکنه وسير نميشه ….. مخصوصاً حال که يک زن خوشگل وسفيد ودست اول به تورش خورده ومزه گائيدنش رفته زير کيرش!…….. تازه خوب که اونو گائيد… براي اينکه بيشتر شهوتي بشه درفرصت مناسب ازتو ميخواد که بطور همزمان وباهم دونفري پرستورا ازعقب وجلوبطور مشترک بکنيد…. محسن واغلب دوستاش از کون خيلي خوششون مياد…… محسن که کشته ومرده کونه…… مخصوصاً کون دست اول مثل پرستو جون!……. اون اٌواائل ازدواجمون خودم يکي ازاونهائي بودم که بايد هرشب بهش کون ميدادم وسيرآبش ميکردم….. يک شب سيا مستم کرد وتا صبح اينقدر ازعقب باهام سکس کرد که تا يک هفته نمي تونستم خوب راه برم يابشينم!!…. ولي در عوض بعد ازاينکه خوب شدم ديگه دادن از عقب برام عادي وعادت شد وحال خيلي هم حال ميکنم….. مخصوصاً وقتي يکي مثل تو گيرم بياد…… سعي ميکنم جلوش قربدم وخودمو بمالونم بهش…. تااسيرم بشه … اونوقت باهاش حسابي حال ميکنم…. وازش ميخوام براي ارضاء شدنم تا صبح روم بخوابه ومنواز عقب بکنه.!!… حال اميرجون توي اون مدت قبل ازازدواجم که ميومدم اينجا پيش پرستو يادته؟… چقدرکونمو برات قرميدادم… توهم حسابي چشم چروني ميکردي ……. ولي حيف که خودتوباپرستومشغول ميکردي …. حالموقع اون رسيده که هردومون باهم حال کنيم تا پرستوهم هميشه برات تازگي داشته باشه…… منير درحاليکه صحبت ميکردلخت شد .. جداً هيکلش حرف نداشت….. آروم منوهم لخت کردو شروع به ساک زدن کرد… خيلي ماهرانه …. بعداز حدود يک ربع بصورت 69 خوابيديم وهردوباهم ،همديگه رو ليس ميزديم….. بعد منير کيرموباکرم بي حس کننده اي که از خارج آورده بود چرب کردودمرخوابيد وازمن خواست که روش بخوابم وازکون بکنمش….خودش کيرمو گرفت وگذاشت درسوراخ کونش وگفت فشاربده… فشاربده نترس!!… خوشم مياد به زور بره تو….. منم ضمن فشاريکه به کيرم دادم خودمو انداختم روش …. واي که چه کون داغ ولغزنده اي ونرمي داشت….. چقدر خوشم اومد!!…. واقعاً لذت بردم…. اين همون کوني بود که دوست داشتم ودلم ميخواست پرستوهم اين جوري بهم کون بده يعني اول محسن خوب اونو ازکون بکنه وآبشوبريزه توکونش بعد من اونوبکنم…. مثل الن منير که قبل ازاومدنش خوب اونوازکون گائيدن وحال من دارم بعنوان نفر دوم کونش ميذارم…. وچون کيرم درحالت بي حسي بود آبم نمي اومد…… ولحظه به لحظه کيرم شق ترميشدوکلفت تر! ….. البته بعد معلوم شد از خاصيت اون کرمي بوده که منيربه اون ماليده …. خلصه تا نيمه شب با پوزيشن هاي مختلف وفرنگي مآب که منير درسوئد ياد گرفته بود اونو ازکون گائيدم…. درآخر منيربازدن ساک وبااستفاده ازدست بصورت جلق آبمو آوردوهمه شوهم ريخت توي صورت ودهنش وقورت دادوخورد…………………..
بهشت قسمت هشتم ازگائيدن کون منيرکه فارغ شدم وخواستم برم دوش بگيرم چشمم به پرستوافتادکه يک وري روي پهلوخوابيده و کون سفيدشوقمبل کرده ، اون بجاي خوابيدن غش کرده بودبه منير گفتم منير جون دوست دارم حال که پرستواينجوري خوابيده و کونشويکوري کرده اونو اينقدر ليس بزني تا حشري شه وجلوي تواونوازکون بکنم …. منير گفت حتماً …. اتفاقاً دوست دارم ببينم چه جوري کون ميکني وتا حال پرستورا با چه پوزيشني ازکون کرده اي؟….. منيربعداز سرکشيدن يک نصفه ليوان مشروب درحاليکه شرت پرستورا پائين ميکشيد گفت امير جون جداً پرستو رٌک ورون وکون خوشگل وسفيدي داره….. نه تنها محسن وتو، بلکه هرمرديانرينه اي حق داره عاشق گائيدن اين کون به اين خوشگلي بشه!… خيلي ازمردائي که کون ميکنن ومن حداقل ميشناسمشون ميميرن واسهً واسهً همچو کوني !!……. يعني عاشق همچوکوناي سفيد وبرجسته اي هستن…. مخصوصاً محسن که خودشو ميکشه واسه همچو کونائي….. محسن ميگه کون پرستو حلقويه!… وخيلي زود جمع ميشه وحالحالهم گشاد نميشه وهميشه هم تنگ وتازه است!… منيرضمن گفتن اين حرفا شرت پرستورادرآورد و درحاليکه لي کون اونو بازميکردشروع کرد به ليس زدن….. اون کون خودشو هم قمبل کرده بود… وچون شرت پاش نبود … کوس پُف کرده وسوراخ کونش که تقريبا” نيمه باز مونده بودآروم آروم داشت دل ميزندوازش آبمني خارج ميشد!….. باديدن اين صحنه حسابي شق کردم!!…. بعد ازچند دقيقه منيرسرشو بلند کردوگفت … اصل” سوراخ کونش باز نميشه!…ولي بيا بکن… چه آروم داره دل ميزنه وباز وبسته ميشه…… گفتم خوب تفش بزن که دردش نياد…. گفت کمي ورم داره ولي بکن تا عادت کنه …. تو بايد حداقل شبي يکباراونوازکون بکني تا عادت کنه و دردش نگيره….. اگه نميتوني بزار محسن که اومد يک شب اون ويکشب خودت دونفري براي ده پانزده روزي اونوازکون بکنين تاخوب کونش واشه و عادت کنه ، اون وقت ديگه براش عادي ميشه واگرهم کمي دردداشته باشه ازدردش لذت ميبره! …….. ضمناً چون توي اين کار تازه کاره خيليها حاضرن پول خوبي بدن ويکشب بااون از عقب سکس داشته باشن…. همين کاري که محسن با من کردوچقدر پول درآورديم، حالشم گاهاً همينکاروميکنم! … آخه چراکون به اين خوشگلي را مجاني بدم … حيف نيست !….. مگه ازطرف خوشم بياداون ديگه حسابش جداس!…. پرستوجون هم همينطور، اون ميتونه بعدازاينکه تو ومحسن خوب باهاش کارکردين وبراش عادت شد….اونوقت اين کارو دلبخواهي وباهرکس که دوست داشت انجام بده!… البته بايداول براي اين کار راضيش کني!… دوست داشتي منم باهاش صحبت ميکنم وراضيش ميکنم حتي شبهاي اول .. دوم هم.. برااينکه اين کاربراش عادي بشه وتنها نباشه من کمکش ميکنم !……. البته فقط اينجا توخونه .. نه جائي ديگه.. شبها دوره ميزاريم مثل ديشب که دورهم بوديم… حال اگه دوست داشتي اول دوستاورفقاي محسنوبصورت مجردي دعوت ميکني يااگه خودت دوستائي داري که ميدوني چششون دنبال پرستوهستن اونارا دعوت کن بيان اينجا بقيه اش بامن… خودم ترتيب همه چيز راميدم !…. حداقل هفته اي دو سه شب اين کار رو بکن… ببين چقدر خوش ميگذره!… اين برنامه را شش ماه انجام بدي کارتمومه…. بارخودتون را حسابي بستين!…. چيزي هم از پرستو کم نميشه!…. بعداز ششماه اينجا را ميفروشي وبالي شهر يه خونه حسابي ميخري وديگه مهمونيها را ازمجردي خارج ميکني وهرکه را دوست داشتي با خانمش دعوت ميکني وباهم عوض ميکنيد اون باپرستو سکس ميکنه وتوباخانمش…. معمولً بهترين افرادرا ميتوني از بين همون کساني که قبل” بصورت مجردي با پرستو سکس داشتن دعوت کني وچون هنوز مزه کون پرستوزير کيرشونه از خدا خواسته وقتي هم باخانماشون اومدن اينجاباهم عوض کنيد!… نميدوني آدم چه حالي ميکنه…. براتو هرشب يک کوس وکون تازه وبرا پرستو يه مرد جديد با پوزيشن وسکس جديد!!…. هردوتون حال ميکنيد … دوست داشتي چهارنفري تو يک اتاق .. دوست نداشتي … جدا .. جدا… اون باپرستوتويه اتاق تووزنش هم تويه اتاق ديگه تا صبح حال کنيد!…. اين ايده محسنه …. اون اول ازدواجمون اين کاررا بامن کرد ومن ال نشم گاهاً پول کلوني از دوستاي محسن ميگيرم!!…. مثل همين امروز بعدازظهري که گفتم..اون ياروچون حال خوبي بهش دادم کيفمو پرپول کرد!… يعني هم حال ميکنم هم پول ميگيرم….. چه ايرادي داره اونا خودشون پول ميدن….. البته ممکنه گاهاً هم هوس کنن اونواز جلوهم بکنن خوب ديگه عالم شهوت وحشريته!…. البته پرستوبايد يادش باشه قرصشو بخوره تا مشگلي پيش نياد….. ولي خوب پولش هم حساببيه….. گفتم… باشه منيرجون بايد ديد چه پيش مياد…. خوب حال ببينم پرستو چه حالي ميده…… منير پريد جلوم وگفت بزارکمکت کنم…. وسريع کيرم کردتو دهنش واونوخيس کردگفت حال آروم بزار درش کم کم فشاربده … سعي کن بيدار نشه… يک کم که رفت تو بخواب روش وهمونجا نگرش دارتا خوب باز شه…. بعدازاينکه حس کردي شل شده تا اونجا که جا داره بکن توش….. وسفت بخواب روش….. ممکنه جيغ بکشه ولي اهميت نده وتکون هم نخور… آروم که شد اونوقت يواش يواش تلمبه بزن….. يادت باشه اگردوست داره آبتو بريزي توش وگرنه بريزش بيرون!……… سرکيرم که رفت تو حس کردم پرستوعجب کوني داره حالميتونستم اونو باکون منيرمقايسه کنم…. جداً کون پرستوچه گرم وچه تنگه!…..اوخ که چه کون داغي ….. کونش حسابي مک ميزد….. کيرم باد کرده بود…. سرکيرمو که گذاشتم درسوراخش وفشاردادم خيلي آروم ليز خوردوتا ختنه گاه رفت تو همونجا نگرش داشتم…… پرستو ناله اي کرد.. منير گفت بکن تومعطل نکن…. کمي بيشتر فشاردادم چون کونش تنگ بود کيرم خيلي يواش وآروم ليز ميخوردوميرفت تو….. داشتم ازلذت ازحال ميرفتم تا حال اينجوري از کونش لذت نبرده بودم….. وقتي چسبيدم بهش منير گفت دمرش کن و بخواب روش….. وقتي خوابيدم روش سنگيني تنم باعث شد که پرستو بيدارشه…. منير گفت اميرجون عالي شد!!…. پرستو آروم ناله ميکرد… هنوز مست بود چون گفت محسن جون يواشتر دردم گرفته!!… يواشترفشار بده خيلي کلفته…. چيزي نگفتم….. باحرفش خيلي حشري شدم …. با يک فشار ديگه وبازکردن چاک کونش…. کيرمو تااونجا که جا داشت کردم تو…. جيغ کشيد…. منير گفت بسه…. کمي صبر کن….. من ديگه چيزي حاليم نبود… اونو سفت گرفته بودم بغل وخودموسفت ميکوبيدم به کونش ….. شروع کردم تلمبه زدن….. چه حالي ميداد…. واون چه ناله اي ميکرد……. رومو کردم طرف منيروگفتم منير جون راست گفتي … ها…… جداًچه کوني داره……. حيف اين کون نيست همينطوربکر بمونه؟… دوست دارم پرستوهم مثل توکه ازکون خوشگلت خوب استفاده ميکني اونم بزاره ديگران خوب ازش استفاده کنن ولذت ببرن!!…………… آنشب تاصبح چندبارمنيرو پرستو را ازکون گائيدم وبعد مثل نعش افتادم…. منيرتااومدن محسن که سفرش دوروز طول کشيد پيش ماموند. اون دو روز توي اداره تمام فکروذکرم اين بود که بعد ازخاتمه ساعت کارسريعاً برم خونه وبا منيروپرستو حال کنم….. صبح روز سوم که قرار بود محسن بياد منير رفت خونه اش وشب باتفاق محسن اومدن خونه ما …. موقع واردشدن ازهمون جلوي درورودي آپارتمان پرستو به بهانه دست دادن وبوسيدن محسن خودشو انداخت توبغل محسن ومحسن هم اونو بغل کردو ازش لب گرفت ودست به کونش کشيد تا توي پذيرائي!!….. منهم همينطورمنيررابغل کردم ولباشو مکيدم تاتوي هال….. درحاليکه پرستو بغل محسن بودومنير توبغل من….اومديم وتوي هال نشستيم…. اونجا منيرو پرستورفتند تواتاق تا منير لباسشو عوض کنه….. محسن حال من وپرستو راپرسيد …. ومنهم از کم وکيف سفرش جويا شدم ….. محسن يکنواخت چشم به در اتاق دوخته بود… وقتي پرستوومنير ازاتاق اومدن بيرون هردوشون لباساشون را عوض کرده وهرکدوم يک تاپ بندي بدون سوتين همراه با يک دامن خيلي کوتاه پوشيده بودن …. وقتي به طرف آشپزخونه ميرفتن بابرداشتن هرقدم خط زير لمبراي کون سفيدوبرجسته هردوشون ازپائين دامن تقريباً ديده ميشد….. جلوي درآشپزخونه منير خم شدتا چيزي اززمين برداره اونجا معلوم شدکه شرت هم نپوشيده!… احتمالً پرستوهم بدون شرت بود!…….. چند دقيقه بعد منير وپرستوباسيني ميوه وچاي ؛ همچنين يک بطر مشروب ومقداري پسته ومغزگردواومدن توي هال ؛ منير بغل دست من نشست وپرستوچسبيده به محسن…. محسن دستي به رونهاي پرستو کشيدوگفت خوب پرستوجون خوبي؟… من ديگه توجه اي به اونها نکردم ودستموبردم لي پاي منيردرحاليکه شق کرده بودم گفتم منيرجون ميخوام امشب برنامه پرستو ومحسن را طوري جورکني که توي يک اتاق وجلوي من وتو باهم حال کنند وازنزديک به بينم امشب محسن باچه پوزيشني ميخوادباپرستو سکس داشته باشه…. تا ماهم باهمون پوزيشن حال کنيم!!….. راستي يادت باشه زياد به پرستو مشروب ندي چون دوست دارم توحال عادي يا نيمه مست بره تو بغل محسن!!…. اينجوري بيشتر حال ميده!!… وقتي سرموبرگردوندم ديدم.. به.. به!!.. هنوز مشروب نخورده محسن پرستورا نشونده روي پاهاش وداره حسابي ازش لب ميگيره ويک دستشم کرده لي پاش …. منير ليوانها راتانصفه مشروب کردوداددستمون…. پرستو راحت روي پاهاي محسن نشسته ومشربوشوگرفت…. محسن هم درحاليکه بادست چپش کوس پرستورا مالش ميدادليوانشو گرفت ولجرعه سرکشيد…. منيرهم لجرعه ليوانشو سرکشيد وپاشدشروع کردبه رقصيدن وسعي ميکرد باچرخش بدورخودش کوس وکون سفيد بدون شرت خودشو نشون بده…… منير چند دور که چرخيد دست پرستورا گرفت وبلندش کردتا اونم برقصه…. موقعي که پرستواز روي پاي محسن بلندشد شقي وبزرگي کير محسن شلوارشو داشت پاره ميکرد….. پرستو خيلي قشنگ ميرقصيد وباهرچرخش آرام کوس وکون خيلي خوشگل وسفيدشو نشون ميداد وگاهاً طوري جلوي ما خم ميشد که پستوناي سفيد وگردش بيرون ميفتادوژله اي اونارا تکون ميداد! ……. باديدن اين صحنه ها بقدري حشري شدم که پاشدم واونو روي دودستم بلندکردم وسينه هاشو بوسيدم ومکيدم!!….. وقتي اونو گذاشتم زمين بقيه مشروبشو خوردونشست توبغل محسن وگفت خوب بود؟… محسن گفت ببين چقدرخوب بودکه امير طاقت نياوردوپاشدوبغلت کردحال من چه حالي دارم بماند…. منير مجدداً ليوانهارا تا نصفه پرکردوگفت امشب اين ليوان آخره کمتر ميخوريم تا بيشتر حال کنيم…. وبادستش کيرمن گرفت وگفت اميرجون ميخوام امشب چهارنفري حسابي باهم حال کنيم….. حال پاشين بريم تو اتاق خواب….. اونجامن وتو، پرستوو محسن …. تاصبح باهم عشق کنيم….. چهارنفري ليوانها مشروب را به سلمتي هم سرکشيديم …. وبعد من منيررابغل کردم ومحسن پرستورا ورفتيم تو اتاق خواب….. باورود به اتاق خواب محسن مثل اينکه عجله داشت وشايد ميترسيد پرستو ازدستش فرار کنه يا من پشيمان بشم چنان پرستورا بغل کرده وازش لب ميگرفت که گفتم الن پرستوراله ميکنه!… وخيلي سريع شلوارشو پائين کشيدودرحاليکه کيرکلفت وبزرگشو تودستش گرفته بود ، همون لبه تخت پرستورا دول کردوخودش هم خم شدوشروع کرد سوراخ پف کرده کون پرستو را ليس زدن چنان با حرص وولع ليس ميزدکه ناله پرستو دراومد…. زبون محسن هم مثل کيرش بزرگ وکشيده بود!!… خوب که اونوليس زد انگشتشو تفي کردوگذاشت درسوراخ کون پرستو ويواش يواش اونومالش ميدادوچون سوراخش تنگ بود سعي ميکردضمن مالش يواش يواش اونوبکنه تو؛ پرستوهم آروم آروم خودشوعقب جلو ميکرد وهماهنگ با انگشت محسن سعي ميکردخودشو شل کنه تا محسن راحتتر کونشو برا گائيدن باز کنه …… حرکات محسن نشون ميدا د خيلي حشري شده بالخره طاقت نياوردوپاشدوکيرشوگرفت جلوي دهن پرستووازش خواست براش ساک بزنه!…. بعدازاينکه پرستوبادهن کوچيکش خوب کيرمحسنو ليس زدومکيد…. محسن کيرشو ازدهن پرستوکشيد بيرون ورفت پشت کون پرستو…. يک تف گنده در کون پرستو انداخت وکمي تف هم به سر کيرخودش ماليددرحاليکه کمر کيرشو گرفته بودسر اون گذاشت درسوراخ کون پرستوکه زانوزده بود…… به نظرم اومد کير محسن امشب خيلي کلفت تراز دوشب قبل شده بود مخصوصاً کله اون خيلي باد کرده بود….. محسن با دست چپش شکم پرستو را گرفت وبا فشارکله کيرشوکردتو …. جيغ پرستوبلند شد…. اما محسن توجه نکرد…. با اندکي تامل درحاليکه روپرستو خم شده بود دودستي شکم پرستورا گرفت واونو بطرف خودش کشيدوکون سفيدشو توبغل خودش جا دادوسعي ميکردبزوراونوازکون بکنه…. پرستوهم ازدردجيغ ميکشيدوسعي ميکرد خودشو به طرف جلو بکشونه ولي فايده نداشت!!. … تقريباً محسن همه کيرشو تپونده بودتوکون پرستو…. خيس عرق شده بود…. کمي همونجا نگرش داشت وبعد از لحظه اي آروم کشيد بيرون ….. به ختنه گاه که رسيدمحکم کشيدبيرون پرستوضمن اينکه آخ بلندي گفت بي اختيار گوزيد روکير محسن…. محسن ناله اي کردوگفت آخ…. مردم ازلذت!!… واي ي ي چه کون تنگ وداغي؟… وبلفاصله با يک حرکت سريع کون پرستو را بطرف خودش کشيد و کيرشوتاخايه کردتوکون سفيد وداغ پرستو…. مجددا بعد از يک تامل کوتاه ، سريع وحرفه اي کيرشو کشيد بيرون اين بار کون پرستو بلندتر ازقبل ناله کرد…. طوريکه من بيشتر از محسن حشري شدم … محسن مقدارزيادي تف به کون پرستوکه حال سوراخش باز شده بود وکيرش زدودوباره تا اونجا که جا داشت تپوند توکون پرستو…. حال ديگه پرستوباصداي بلند آخ.. واوووخ و ناله ميکردو… وگاهاً هم زيرلب زمزمه ميکرد محکمتر…. سفت تر بزن…. دارم حال ميکنم!!…. محسن جون مثل اونشب خوب بازش کن….. واي که چقدر بازشدم … تاحال اينقدر باز نشده بودم…. محسن جون يادت باشه همهً آبتو بريزي توم…. محسن باتمام قوا تلمبه ميزد… وکون پرستوهم ناله ميکردو ميگوزيد …. کيرم از شقي دردگرفته وداشت ميترکيد…. سريع يک ليس پراز تف به سوراخ کون منيرزدم وچون کون منير شل شده بود بايک فشارکيرمو کردم توکونش…. داغ داغ بود… سوراخ کونش خيلي آروم ضمن مک زدن دل هم ميزد…. شروع به تلمبه زدن کردم ناله وآخ .اووووخ منير هم دراومد….. کون منير گوشتي تر و گنده تر ازکون پرستو بود…. روکونش خم شدم درحاليکه دودستي شکمشوگرفته بودم سعي کردم تا اونجا که ممکنه کيرمو بيشتر ازهميشه بکنم تو…. براي يک لحظه منم کمرموراست کردم ومحکم کشيدم بيرون براي اولين بار وقتي کله کيرموازسوراخ کونش کشيدم بيرون کونش قلوپي صدا کرد …. حال کردم….. معطل نکردم وسريع تپوندم توکونش وشروع کردم تلمبه زدن….. محسن هنوز با شدت تلمبه ميزد….. چون پرستو خسته شده بود… همونطور که تلمبه ميزداونو دمر خوابوند روتخت وخودش هم خوابيد روش…. وقتي خوب روکون پرستو جاگيرشد… پرستو جيغي کشيد وگفت واي محسن جرخوردم….. مردم…. وشروع کردجيغ زدن…….. باصداي جيغ پرستو من بيشتر حشري شدم دوست داشتم من جاي محسن بودم واون کون تنگو ميکردم….. محسن هم به نظر حشري ترشده بودچون کونشو بلند ميکرد ومحکم ميکوبيد رو کون پرستو….. پرستوهم ضمن جيغ زدن مدام ميگفت واي دارم ميميرم مامان جون… محسن خيلي کلفته… خيلي کلفته…. محسن اززير پستوناي اونو گرفته وضمن بازي کردن بااونا… تند تند تلمبه ميزدواوف… اوف ميکرد… براي يک لحظه پرستو ناله اي کردوشل شد مثل اينکه به ارگاسم رسيده بود…. محسن هم با صداي بلند آخ واوخ ميکردکه يکدفعه پرستورامحکم بغل کردوتندتند خودشو بال پائين کردتا آبش اومدوبدون اينکه بکشه بيرون تمام آبشو خالي کردتو کون پرستو…. محسن همينطورکه خوابيده بود روي پرستو…. تند تندنفس ميکشيدو معلوم بود خيلي آب ازش رفته…. پرستو هم آروم ناله ميکرد…. منم درحاليکه کون منير راسفت توبغل گرفته بودم دستمو دراز کردم زدم به شونه محسن وگفتم بيا جاتو با من عوض کن….. منم ميخوام بخوابم رو پرستو…. محسن گفت کمي صبر کن…. تازه روفرم اومدم… بذار يکدست ديگه بااون باشم بعد عوض ميکنيم…. اينکه مال توئه … من که نميخورمش… ماشااله چه کوني داره… چقدرداغ وتنگ وگوشتيه … حلقه هاي توش تمام آب بدنمو کشيد بيرون…. محسن آروم از روي کون پرستو بلند شددرحاليکه هنوز کيرش شق وخيس بود نگاهي به اون کردوگفت اميرجون جداً پرستو کون تميزي داره…. لک رو کيرم نيفتاده….. قربونش برم ….. ورفت طرف دستشوئي که خودشو تميزکنه …. وقتي برگشت رفت جلوي پرستودستشو گذاشت زير چونه اش صورتشو آوردبال وبهش گفت پاشو زانوبزن…. وقتي پرستو زانوزد محسن لباي اونو بوسيد و سرکيرشو گرفت جلودهن پرستو تا براش ساک بزنه….. ازديدن کون سفيد پرستو که بازانو زدن اونوقمبل کرده بودوازفشار بدن محسن قرمز شده بود ديگه چيزي نفهميدم از کون منيرکشيدم بيرون ورفتم طرف کون پرستو… وچون کونش پر آبمني بود راحت وباکمترين فشار کيرمو تا ته کردم توکونش واونومحکم ازپشت بغل کردم….. محسن که حال ديگه کيرش باساک زدن پرستو حسابي شق شده بودگفت امير جون يک کاري بکن… گفتم چي؟ گفت همين طوربخواب روکون پرستووبعد که خوابيدي روش هردوباهم يه غلت بزنيدو برگردين…. توبرو زيرطوريکه پرستو بياد روشکمت …. گفتم خوب که چي؟…. گفت حال برگردين … ميگم!…. منم پرستورا سفت گرفتم ورفتم زيرش وباهم برگشتيم… ديدم محسن باکيرشقش اومدولنگهاي پرستورا بازکردودستي به کوس پرستو کشيدوبعد کيرشو ماليد درکوسش وآروم اونوتاته کردتوکوس پرستو…. پرستو آهي کشيد وشروع کردنفس نفس زدن…. محسن هم از بال شروع کردتلمبه زدن … حال هردومون باهم داشتيم پرستورا ازکوس وکون ميکرديم …. چه لذتي داشت…. گاهاً کيرمن ومحسن ازلي يک غشاي نازک بهم ميخوردن…. ناله وآخ و اوخ پرستوهم دراومد…. واقعاً کون پرستو عجب کون نرم وتنگيه …. بعدازاين همه که محسن اونو ازکون گائيده بودهنوز چنان تنگ بود.. که انگار تاحال کسي اونواز کون نکرده!…… حسابي هرسه باهم حال ميکرديم…. براي اولين بار بود که اينجوري کون ميکردم اونم کون پرستورا…. بعداز حدودده دقيقه محسن گفت حال تو بيا جاي من ازجلو بکن تامنم برم زيرجاي تووازعقب بکنم …. وروشو طرف پرستو کردوگفت پرستو جون حال ميکني؟… پرستو سرشو تکون داديعني آره!!… هردو کشيديم بيرون ومحسن ازپشت دراز کشيد پرستوراگرفت بغل و اونو آروم نشوند روکيرش ….. پرستو ميدونست کيرمحسن چقدر کلفته براي همين با احتياط نشست رو کير محسن وسعي کرديواش يواش درحاليکه ناله وآخ … اوخ ميکرد اونو توکونش جا بده….. بعد ازپشت دراز کشيد روسينه پشم آلود محسن…….. وقتي پرستودرازکشيد رو سينه محسن ؛ چشمم به ته کيرکلفت محسن افتادکه چطور کون تنگ پرستورابازکرده وتادسته اونو کرده توي کون زنم!!…….. منم ديگه معطل نکردم و رفتم لي پاي پرستو که لنگاشو توهوا بازکرده بود وکيرمو تپوندم توکوس داغ وخيسش ، طوري که کيرم ازتوي کوس پرستو به کيرمحسن که ازکون اونو ميکردميخورد وحسابي هرسه حال کرديم! ………… هيچ فکر نميکردم شبي مثل امشب دونفري پرستورا ازکوس وکون بکنيم!….. آنشب من ومحسن بيشتر پرستورا گائيديم…. طوريکه ديگه پرستو حال نداشت حتي بشينه!….. حسابي خسته شده بود!….. تواين وسط دوبارآب من اومد…. ولي آب محسن فقط همون يکباراول اومد!…… خيلي برام اين موضوع تعجب آوربودکه محسن نه تنها اين بارآبش نيومد بلکه کيرش همينطور شق شق مونده بود!….. باصداي منيرکه ميگفت محسن بسه ديگه … بابا پرستورو کشتيد!… آخه بزاريد يک نفسي تازه کنه بعد مشغولش بشيد…… گناه داره…… ممکنه بلئي سرش بياد!….. گفتم .. منيرجان نترس هيچ بلئي سرش نمياد… تازه حال هم ميکنه…. من تا حال سکس اينجوري نديده ونکرده ام براهمين خيلي برام جالبه!….. منيرادامه دادآخه توکه نميدوني … محسن از يک نوع کرم که از خارج آورده استفاده ميکنه …… برا همين هرچي بيشتر بکنه .. بيشترحريص تر ميشه وآبشم حال حالهاديگه نمياد… ميترسم امشب بلئي سرخانمت بياره………. حال فهميدم چرا محسن کمرش سفته وآبش نمياد!….. واسلحه اش هميشه آماده وپره!…… عجب خاصيتي داره اين کرم…….. گفتم .. منيرجان کاش يک کم ازاون کرم هم بمن ميدادي ……….. منير.. باسر اشاره کردوگفت… بيا من وتوباهم بريم اون اتاق ….. اونجاکرم توکيفم دارم…… اينجاهم محسن وپرستو به کارشون برسن….. من وتوهم اونجا باهم از اون کرم استفاده کنيم وحال کنيم…. بيا… بيا بريم….. من طاقت ندارم ببينم محسن با پرستو چي ميکنه……… منير دست منوگرفت وباهم رفتيم توي اتاق خوابي که لباسهاش اونجا بودن …. کيفشو برداشت واز توي آن يک قوطي کرم بيرون آورد………. منير گفت .. براينکه زودتر اثر کنه برودستشوئي خودتوتميز کن وبيا……. وقتي ازدستشوئي برگشتم منير درحاليکه قوطي کرم دستش بودگفت بزار خودم برات بمالم!…….. اون کيرمو که تقريباً خوابيده بود گرفت تودست داغش وبا دست ديگش خيلي آروم ونرم روش کرم ميماليد…… از داغي دستش يواش .. يواش کيرم شروع کردبه شق شدن!…. حس کردم هرچه کيرم شق تر ميشه داغي دستاي منيرهم بيشتر ميشه…….. حال ديگه کار زدن کرم تمام شده بود ولي منيرهمچنان دودستي بحالت جلق زدن باکيرم بازي ميکرد….. اين کارش باعث شد تاشقي کيرم بحد اعل برسه…….. صداي ناله پرستوهمرابا جيغهاي کوتاهي که ميکشيد ازآن اتاق به گوش ميرسيد… گاهاً هم با التماس از محسن ميخاست يواشتر کارشو انجام بده…. اوميگفت… محسن جون تراخدا يواشتر دارم جر ميخورم ….. پشتم تا ديروز دردداشت ….. حالهم احساس ميکنم خيلي باز شدم!…. چرا آبت نمياد؟…… بياازجلوبکن شايد آبت بياد؟!….. آخه چرا تووامير همه ش ازپشت سکس دوست دارين؟……… پس اين جلو برا چيه؟… کي بايد به اون برسه؟…….. صداي محسنو شنيدم که ميگفت .. نوبت اون کوس خوشگل وغنچه ايت هم ميرسه عجله نکن….. تااين کون سفيد وتنگ هستش حيف نيست آدم کوس بکنه !.. هرچند کوس ماه وتنگي داري ولي …. مثل کون سفيدت گير نمياد….. حلقوي وتميزوسفيدکه اصلً گشاد هم نميشه!….. ولي ممکنه اگه زيادهم بااون سکس داشته باشي پوست توش ازحالت نرمي دربياد وکمي خشن وزبر بشه….. آونوقت ديگه کمتر خريدار داره!….. براهمينه ميخوام تاتازهً تازه است خوب ازش استفاده کنم وحسابي باهاش حال کنم!…… البته اينو بدون که من تاآخر عمرعاشق خودت واين کون ماهت هستم… اون کوس مامانيتوهم دوست دارم…. تويک جواهري عزيزم!…. من برات خواب ندارم…… اگر امير بزاره ترا باخودم ببرم خونه اونجا خوب ميدونم باهات چطور سکس کنم……. يک دوست خوبي دارم که زن خيلي خوشگلي مثل توداره…. اون عاشق کوسه …. بزاريش شب وروز کوس ميکنه وازرو کوس پانميشه …اونو ميگم بياد تا خوب ازاين کوس بدون موودخترونه استفاده کنه .. درعوض زن خوشگلش کون خيلي نازي داره….. که اونم حلقويه وتازه عروس ، هيچکه تا حال کونش نذاشته ، شوهرشم اهل کون کردن نيست!…… ميخوام قبل ازاينکه کس ديگه اي کون زنشوافتتاح کنه ترا بااون عوض کنم ويک شب تا صبح اونواز کون بکنم…. واولين کسي باشم که از کون بکنمش!…… صداي منيراومد که ميگفت … اميرجون … ببين چه خوب شق شده….. خوب!…. دوست دارم اول يکبار سگي ازعقب باهام سکس داشته باشي!…. مثل اونشب که محسن قبل ازشام با پرستوانجام داد!….. حالبااين کرمي که برات زدم تاصبح ميتوني با من سکس داشته باشي!…. منيردرحاليکه ز
بهشت قسمت نهم آنشب تا صبح من و محسن تا تونستيم پرستوومنيررا ازکون گائيديم ، مخصوصاً محسن که بقول خودش تو عمرش يک همچوکوني گيرش نيومده !… ومنکه مدتها چشٌم دنبال کون منيربود!……. اون ميگفت پرستو تنها زنيه که فکرميکنه هيچوقت ازش سير نميشه!….. وهمواره براش تازگي داره…… اون روز تاعصري خوابيديم …….. سرغروب محسن پيشنهاد کردبريم خونه اوناوشب را اونجا باشيم وحال کنيم!….. من گفتم حال امشب راهم اينجا باشين وهمينجا مثل ديشب دور هم بمونيم…….. محسن گفت آخه نميشه که همه اش اينجا باشيم……. پريدم تو حرفش وگفتم… حال….. همين يکشب هم روي اين دوسه شب….. محسن گفت پس اگه اجازه بدي وپرستو خانم هم مايل باشه امشب ديگه ازاول شب من وپرستو باهم تنها باشيم…. توهم که منيررا داري ومن خودم اونو ميزارم توبغلت …. موافقي؟…….. من گفتم … آخه من دوست دارم چهارنفري باهم باشيم وحضوري سکس داشته باشيم…. چون خيلي از اين کارخوشم مياد و لذت ميبرم …. اصلً ميدوني چيه؟…. من وپرستو اين برنامه رابراي اين رديف کرديم که سکس حضوري داشته باشيم…… البته بعداً ودر شبهاي آتي برنامه را دو نفري ترتيب ميديم تا بيشتر لذت ببريم………… محسن … گفت … امير!… توهم عين خودمني….. هيچ فکرنميکردم اخلق منو داشته باشي …… موافقم …. راست ميگي حضوري خيلي بهتره…… هرچند من سکس منيررا هرشب ازنزديک ديده ام ولي باشه قبول دارم……. ولي نظر خانمها چيه؟…. منير گفت منکه دوست دارم با امير تنها باشم…. البته اين نظرمنه…… گفتم خوب!… پرستوجان تو چي؟…… پرستو سرشو انداخت پائين ويواش گفت اميرجان حال يک امشبو بزارمن ومحسن تنها باشيم!….. محسن گفت .. هورا…. مابرديم…… گفتم حالکه همه راضي هستين … باشه…… محسن گفت پس امشب شام بامن…… بعداز شام برنامه راشروع ميکنيم…. همه قبول کردن که محسن شام را از بيرون سفارش بده……. حدودساعت ده ونيم شام راخورديم وهمگي نشستيم توي پذيرائي…… محسن گفت حال قبل از اينکه بريم تواتاق خوبه يک نوار بزاري وخانمها کمي برقصند!…. منيرگفت پس يک کم مشروب لزمه تا هم شما بهتر تماشا کنيد وهم مابهتربتونيم برقصيم… البته پوشيدن لباس سکسي برا يک رقص خوب خيلي بهتره!….. من با کف زدن گفتم عاليه … ديگه بهترازاين نميشه!….. منيرفوراً دست پرستورا گرفت واونوبلندکردوبردطرف اتاق تاهم مشروب بيارن وهم لباس آنچناني بپوشند….. محسن بعدازاينکه منيروپرستو رفتند طرف اتاق گفت اميرجان باور کن توي عمرم هيچ شبي مثل ديشب راخوش نگذرونده ام….. نميدونم توچي ؟…. از منير وکاراش لذت بردي يا نه؟…… منکه پرستوحسابي برام سنگ تمام گذاشت!…. ديشب خوب که باهاش سکس ازعقب کردم پرستو از من خواست که جلوشو ليس بزنم!…. وقتي سرموبردم لي پاش که ليس بزنم ديدم عجب چيزجالبي جلوش داره.. چه کوچولو وماماني … هيچ فکرنميکردم زنت جلوش هم مثل عقبش اينقدر زيبا وبرجسته وکوچولو باشه!….. عينهودختراي پونزده ساله!…. پيش خودم گفتم محسن ببين چي نصيبت شده !… تاحال کور بودي اين جواهرو به بيني!…… کمي که ليس زدم ديدم چوچوله اش داره برجسته ميشه ومياد بيرون!….. واي که چي بود … باور کن تا حال همچو چوچوله اي به اين قشنگي وزيبائي نديدم…. چه رنگ صورتي خوشرنگي…. جداً پرستو همه چيش تکه!….. ديگه نفهميدم اينقدر اونوليسيدم وبا لبام گازش گرفتم که جيغ پرستودراومد….. اون درحاليکه حسابي حشري شده بود گفت محسن جون حال تا صبح باهام از جلو سکس داشته باش…. از اين حرفش ديوانه شدم…. مني که عاشق سکس از عقبم نميدوني اصلً عقبو ديگه فراموش کردم وتا صبح باهاش از جلوسکس داشتم وتا تونستم آبم ريختم توش …… البته گفت که قرصشو خورده…. حال امشب هم قراره ادامه برنامه ديشبو داشته باشيم يعني سکس از جلوبا هاش داشته باشم…………. براهمين گفتم دونفري تنها باشيم….. آخه ديشب خيلي باهم حال کرديم!……… گفتم فکرنميکردم زنم اينقدر بهت حال داده باشه وبه هردوتون خوش گذشته باشه…… عاليه …. راستي حال که حرف سکس از جلورا زدي بيشتر برام تعريف کن ببينم باچه پوزيشني از جلو باهاش سکس داشتي؟…… خيلي دوست دارم بدونم کدوم پوزيشن بيشترحال ميده؟…. تا بتونم منم با پرستو در شبهاي تنهائي بااو داشته باشم … ميخوام طوري باشه که هردومون لذت ببريم وتقريباً باهم آبمون بياد؟……… منظورمو ميفهمي!……. ضمناً آيا سکس از جلو باپرستو مثل سکس از عقب بااون يکيه وآدم بعداز چندبار سکس از جلوبا اون ازش سير وخسته نميشه؟…… من تاحال باپرستو زياداز جلو سکس نداشته ام … برا همين جلوش کوچولو وتازه مونده…. راستي ممکنه اگرزياد ازجلو سکس داشته باشه جلوش گشاد شه؟….. من بااينکه اون زنمه ولي خيلي از حال دادنش موقع سکس از جلوخوشم نيومده وزياد حال نکرده ام!. …. نميدونم پرستو خوب حال نميده يا اصلً سکس از جلو اين حالتو داره؟……. حال توکه غريبه نيستي شايد خودتوهم تو اين مدت کم متوجه شدي که پرستوتوسکس از عقب خيلي عالي حال ميده وموقع دادن چه قمٌشه اي مياد… منکه خيلي از کون دادنش خوشم مياد نميدونم متوجه شدي يانه وقتي اون زير ميخوابه خيلي به آدم حال ميده!…… براهمين هم تو اين مدت همه اش از کون باهاش کارکردم…. وچون خيلي از کون حال دادنش خوشم اومده براي همين حيفم اومد تنهائي باهاش حال کنم و دوستاي ديگم از اين همه زيبائي وحال دادنش استفاده نکنندو باهاش حال نکنن…. فکرميکردم بايد چيز نابي باشه!…….. خوب حال توهم که متوجه اين موضوع شدي ……. پس حدسم درست بوده وپرستو واقعاً همه چيزش تکه؟… درسته؟…… محسن گفت … منکه تا حال همچو فرشته اي به اين زيبائي وخوش هيکلي وحال دادن … نديدم…. البته زن خوشگل زياده وحتي چندتااز دوستام زناشون خيلي خوشگل وطنازن ولي يا سن اونا خيلي بالس ياابزار سکسوشون به زيبائي وبرجستگ يا تنگي مال پرستو جون نيستن….. گفتم بهت بعضي ها چندبار که باهاشون سکس داشتي سريع وا ميرن وخيلي زود گشاد ميشن ولي پرستو جون اينجور نيست حال خودت اينو گفتي برامنم همينطور بوده چون ديشب از شب اول آشنائيمون تنگتروجالب تر بود …. جالب اينجاست هربارکه باهاش سکس کني مثل اين ميمونه که باراولشه باهاش سکس ميکني!… اينقدر باحال وخوش تنگه ….. حال بعداً ترا بادوستام وخانمهاي خوشگلشون آشنات ميکنم تا توهم بازنهاشون سکس داشته باشي!…… اونوقت ميفهمي پرستو چه لعبتيه!… وچي داره؟….. تاقدرشو بيشتروبهتربدوني!….. ضمناً امشب که از جلو باهاش سکس کردم معلوم ميشه که جلوش باز ميشه يا تنگ ميمونه؟…. ودرمورد نوع پوزيشن ازجلوبا اون هم … فردا بهتر ميتونم برات توضيح بدم وراهنمائيت کنم که منبعد باچه پوزيشني ميتوني با اون بيشتر حال کني !….. وچه جوري ميتوني از سکس جلوش بيشترلذت ببري!…. ازحرفهاي محسن حسابي شق کرده بودم …… گفتم خوب محسن جون اگه من بخوام با خانمهاي دوستات سکس داشته باشم خوب متقابلً بايد بزارم پرستوجون هم با شوهراشو سکس داشته باشه اونوقت ديگه چيزي از پرستو باقي نميمونه؟….. اوني ميشه که حال اونا هستن….. غيرازاينه؟….. محسن گفت … نگران نباش من به اين زوديها نميزارم پرستوجون بره زيردست وپاي اونا وباهاشو سکس داشته باشه ….. پس دوستي براي کي خوبه ؟… من منير ميفرستم بره جاي پرستو جون باهاشو سکس داشته باشه!… خوبه؟… خوشت اومد؟……. حال حال ها خيلي زوده که پرستوپرپر بشه….. اگه توهم بخواي من نميزارم چون واقعاً حيفه فرشته اي بااين همه زيبائي وخوشگلي با هرکسي سکس داشته باشه……… حال براي کارکردنش هم وقت زيادي داري …… تو نگران نباش من خودم هواشو دارم وبراش برنامه ريزي ميکنم……… پريدم ومحسنوماچ کردم وگفتم خيلي آقائي!…… اصلً امشب پرستو دربست دراختيارته!…. خودشم که راضيه …. پس تا صبح که هيچي تا هروقت که دلت خواست باهاش سکس داشته باش … ديگه بين من وتوحريمي وجود نداره … اصلً من وتوئي نداريم ….. محسن خواست حرفي بزنه که منيروپرستو با سيني مشروب اومدن تو هال ….. اونا يک دامن پليسه و تاپ کوتاه بندي بدون کرست پوشيده طوريکه موقع اومدن سينه هاي هردو ژله اي بازي ميکرد …. با رک ورونهاي سفيد وصاف وصيقلي …. منکه کيرم ازحرفهاي محسن درحال ترکيدن بودحالبا ديدن اونا ديگه داشت آبم ميومد…… نميدونم چرابا شنيدن حرفهاي محسن حال ديگه ديدن اونا برام تازگي داشت !….. انگاراين من نبودم ديشب تا صبح هردوي اوناراازکون گائيده بودم!…… جداً هردوهيکل تک بودن … يکي ازيکي خوشگل تر!.. محسن هم حالش بهترازمن نبود… مخصوصاً حال که براي گائيدن کوس پرستوتيز کرده وحسابي توکف رفته بود…… خانمهاباناز وقميش سيني مشروب وليوانهاراگذاشتن روي ميز وسط هال …. منيرنشست جفت من وخودشو چسبوند بمن…. بدنش چه داغ داغ بود!….. و…. مثل اينکه توخواب ميديدم چون پرستو رفت جلوي محسن وچرخي خورددرحاليکه دامنشوازپشت بال ميزد کون سفيدو قمبلشوگرفت جلوي محسن وبعد با يک چرخش سريع برگشت وکله محسن را از جلوگذاشت لي پاش درحقيقت محسن را وادار کردتا کوسشو ببوسه يا ليس بزنه!!…. چطورپرستواين کارراکردنفهميدم همينقدر ميدونم پرستو يک زن خجالتيه!…… اون حتي تاحال بامنهم همچو کاري نکرده بود!….. حال بامحسن اونم جلوي من ومنير!….. تواين فکربودم که منيرمتوجه شدوبيخ گوشم گفت توي اتاق مشروب خوردن و خودشونوبراي يک سکس طولني وعالي ساختن!…. خوب که اينجور حال فهميدم…….. پس براي همين ديراومدن……. پرستو باردوم که چرخيد ودامنشو زد بال ديدم بعله! ايشون شرت هم نپوشيده!…. منيردرحاليکه صورتشوجلوآورده بودونفسش به صورتم ميخورد منوبوسيد وآهسته توگوشم گفت اميرخيلي دوست دارم!…. عشقت داره منو ميکشه!…. تاحال هيچکسواينقدر دوست نداشتم!………….. دستي به رونهاي سفيدوصافش کشيدم وگفتم خوب عزيزم منم ترادوست دارم…. خودت خوب ميدوني که هميشه چشام دنبالت بوده وهست!……. حرفهاي منيروحرکات پرستونشون ميداد مشروبي که توي اتاق خوردن خوب اونا را گرفته ….. محسن هم متوجه اين موضوع شده بود…. من براي خودم ومحسن کمي مشروب ريختم ….. درحاليکه ليوان مشروب را به محسن ميدادم رو به پرستوکردم وگفتم … پرستوجون چرا نميرقصي؟….. پاشوديگه اون تيکه اولو خوب اومدي ولي خيلي کوتاه بود… پاشو ادامه اش بده….. منيرجون توهم پاشوعزيزم …. پاشو امشب من ومحسن ميخوايم حسابي حال کنيم …. و ليوانم سر کشيدم….. محسن هم همينطور…… وقتي پرستوکونشو قرميدادوميرقصيد کوس وکون سفيد وبدون موومرمرينش تاشکمش پيدا ميشد…… ازاين همه زيبائي حظ ميکردم….. چقدر پرستوخوش کوس وکونه…. منيرهم به طبع پرستو خوب خودشو تکون ميداد اونم دست کمي از پرستو نداشت….. منتها کمي پر گوشت تر بود البته درمقايسه با پرستووگرنه درحد کمال وزيبائيه وجذابيتش همه مردها را بطرف خودش ميکشونه…. کمااينکه زيبائي وقلمبگي باسنش همواره منو بطرف اون کشونده!… …. موهاي افشون وطلئي رنگ پرستووصورت گردبالبهاي برجسته وقلوه ايش ازيکطرف روناي سفيدومرمريش همراه با باسن خوش ترکيب وسينه هاي برجسته و سربال همه وهمه در دل هرمردي آشوب به پاميکنه خصوصاً الن که بالوندي همراه بامستي وشورشهوت باچاشني ناز ميرقصيد … نگاهم که به محسن افتاد به نظررسيداونم از فشارشهوت درحال ترکيدنه …. که يهو پا شدوپرستورا وحشيانه بغل کرد وحريصانه ميبوسيدوميبوئيدش …. وگفت اميرجان من ديگه توان نشستن ونگاه کردن ندارم …. ما رفتيم تو حجله !… امشب ميخوام داماد بشم!…. ميخوام دختري پرستورامن بردارم….. از ميوه انارش تا قاچ خربوزه اشو من نوبرکنم!… حجله توو منيرجان هم اونجاست….. شماهم باخوشي ازهم کامدل بگيريد……. وپرستورابرد توي اتاق ودررا پشت سرخودش بست…… منيربارفتن محسن خيلي سريع خم شدو زيپ شلوارموبازکردوبادهان داغ ومرطوبش شروع کرد به ساک زدن …. اون توکارش استاداستاد بود……. منيربا حس شهواني ومردطلبيش دنيائي ازلذت و شهوت به آدم ميده ……. اونشب هم بااستفاده ازآن کرم تاصبح ازعقب وجلو بامنيرسکس داشتم…. منير خيلي خسته وبي حال شده بود ازخستگي وتحرک زياد چنان خوابش برد که فکرکردم بيهوش شده ، هيچ صدائي هم ازمحسن وپرستو نمي اومد ، آرام بلندشدم ورفتم طرف اتاق اونا خيلي يواش وبي صدا دراتاق را بازکردم چراغ اتاق روشن بود، پرستوروي تخت بحالت تاقبازخوابيده ومحسن هم لي پاي اودراز کشيده بود ، جلوتررفتم قوطي کرمي که محسن ازاون استفاده کرده بود روي پاتختي کنارتخت بود ، محسن بين دولنگ بازشده پرستوخوابيده ولنگهاي اونم بازبود اززيرکه نگاه کردم ديدم آقا محسن کيرستبرشو تا نزديکهاي تخماش توي کوس پرستوکرده طوريکه لبه پائين کوس پرستو ازفشار کلفتي کيرمحسن از بس کش اومده ازرنگ صورتيش برنگ سفيدوحالت قيتوني نازک در اومده!….. وهردوبدون هيچ حرکتي بخواب رفت ودرحقيقت ازخستگي وشب زنده داري ديشب وافراط در سکس بيهوش شده بودن!……. ازديدن اين صحنه کيرم تکوني خوردوجون گرفت ….. ازاتاق اومدم بيرون ورفتم سراغ منير…. منيرطوري روي پهلو خوابيده که کون سفيدش طرف در بود…. باديدن کون سفيدوگردش کيرم که نيم خيزبود شق شد .. کمي بادستم کيرمو مالوندم ورفتم طرف کون منير اونوغلطوندم تا بصورت دمر باشه …. توي اين حالت زيبائي کمروکونش خيلي بهتر ديده ميشد …. دستي به لمبراي نرم وسفيدش کشيدم وآهسته لي چاک کونشو بازکردم … چه سوراخ کون تميزي داره….. ازبس تو اون دوشب اون ازکون کرده بودم اطراف سوراخ کونش تقريباً کبود شده بود… رفتم روي تخت وزانوامواينور وآنور روناش ستون کردم…. کمي تف به سرکيرم زدم وکمي هم ريختم در سوراخش ويواش کله کيرمو گذاشتم درش وفشار دادم ….. کمي کونشو جمع کرد… اهميت ندادم وفشاربيشتري دادم …. منيرناله اي کردولي تکون نخورد… خوابيدم روش وبافشار کيرمو تانصفه سرندم توکونش … چقدر داغ بود….. کمي خودموکشيدم بال ودوباره فشاردادم تا همه کيرم بره تو….. ولي لمبراي کونش نميگذاشت که تا ته کيرموبکنم تو….. همينطور روش خوابيدم وخودمو بال وپائين کردم…. چندبار که تکرارکردم نميدونم چي شدکه يکدفعه احساس کردم آبم داره مياد… سريع خودموسفت بهش چسبوندم وهمه آبمو خالي کردم توکونش …… باز منير ناله اي کردوکمي خودشو جابجا کرد…. چند لحظه اي به همون حالت موندم بعدآروم کشيدم بيرون وهمونجا بغل منير خوابيدم……. حدوداي ساعت دوازده ظهربودکه از خواب بيدارشدم منيرهنوز خواب بودو دمر!….. صدائي از پرستوومحسن هم نمي اومد به نظرم اوناهم خواب بودن…. پاشدم رفتم يک دوش گرفتم وخودمو که خشک کردم رفتم طرف اتاق پرستوومحسن….. پرستو بصورت دمر ومحسن کنارش به پهلو خوابيده بود دست محسن روکمر پرستوبود….. لمبراي پرستو قرمز بودن!…. کيرمحسن شق بود وبه شکمش خورده بود … احتمالً شقي اون از شاش باد بود…. بزرگتروکلفتراز يک کيرمعمولي بود!… خايه هاش هم بزرگتر به نظرميرسيد!….. دستي به کون پرستو کشيدم …. هيچ تکوني نخورد…. اومدم بيرون ورفتم سراغ آشپزخونه تا بساط صبحانه يا درحقيقت نهارراآماده کنم…….. حدود نيمساعت بعد يکي يکي از خواب پاشدن ، بعدازگرفتن دوش وصرف صبحانه يا نهارهمگي نشستيم توپذيرائي….. کمي دربارهً سکس ديشب صحبت کرديم وبعددرمورداينکه هفته آينده برنامه را کي وکجا يعني اينجا يا خونه محسن برگذار کنيم حرف زديم نهايت قرارشد هفته آينده ازظهر پنجشنبه درخونه محسن جمع بشيم وشب راآنجا دور هم باشيم. حدود ساعت چهاربعدازظهر محسن ومنير خداحافظي کردن ورفتن…… حال من موندم وپرستو …. وقتي نگاه به چهرهً خوشگل وزيباش ميکردم يک حالي ميشدم ازاينکه زن زيبا وخوشگلي دارم واين زيبائي بخوبي موردتوجه سايرمردها مثل محسن قرارگرفته کيف ميکردم ودردرونم يک حالت لذت بخشي بوجود ميومد طوريکه برايم نشاط آور وسکرانگيزبود……. همينطور که هر دوبطرف هال ميرفتيم دستم راازپشت کمر روي طاقچه باسنش گذاشتم واورا بطرف خودم کشيدم نيمرخشو بوسيدم ….. احساس کردم داره داغ ميشه…. حالت وژست پرستو مثل دخترهائي که بار اول ميبوسنشون ودست بهشون ميزنند بود….. مثل اينکه خجالت ميکشد…. کمي هم قرمزشده بود…. اگرکسي اونجا بود واين حالت رادراو ميديد فکرميکرد تازه عروسه و روش بازنشده وهنوز حالت خجالت دخترانه خودشو حفظ کرده!!…… اين حالت معصوميت پرستو مخصوصاً بعد از سکس با محسن برام خيلي جالب ودرعين حال خيلي دل انگيز بودچراکه اگرخودم حالتهاي سکسي اوومحسن رادرپوزيشنهاي مختلف وشهواني از عقب وجلو نديده بودم امر برم مشتبه ميشد واورا فرشته اي معصوم ومقدس ميپنداشتم!……. اينجا بود که ياد قيافه هاي معصوم وخجالتي برخي از خانمهاي فاميل وآشنا يا دوست افتادم…… يا اونهائي که انسان درمحل کار يا مهماني وسايرجا ومکانها ميبيند وبرنجابت ومعصوميت آنان آفرين ميگويد!!…. پس زيراين قيافه ها چه زنهاي شهواني وخوش سکسي پنهان شده ومن نميدانستم… نمونه کاملش پرستو جلوي روم بودکه با چه قيافه معصومانه اي کنارم درحرکت بود …. فکرکردم چقدر پرتم!………. گفتم پرستو جون من که خوابم ميادو ميخوام بخوابم اگه توهم دوست داري بيا باهم بريم بخوابيم؟…….] پرستو دستم را با دست داغش گرفت وگفت امير خيلي دوست دارم!….. هرلحظه احساس ميکنم ازلحظه پيش بيشتر برايم عزيزتر ودوست داشتني تري !…… منم ميام وتوبغلت ميخوابم ….. بهترين جائي که هميشه برام آرامش بهمراه داره!……. هردورفتيم طرف اتاق خواب……. اولين کاري که کردم تاپ بدون سوتين پرستورا درآوردم….. سينه هاي سربهوا وسفيدوسفتش با حرکت ژله اي رو بمن نشونه رفته بودن….. هردوباايماواشاره ميگفتن سينه ودستاي محسن خيلي به اونا فشارآورده وآبلمبوشون کرده ….. اونارا بوسيدم وآروم نوکشون را گاز کوچيک گرفتم….. وبه اونا گفتم بايد تحمل کنيد حالحالها باتون کاردارم واز اين فشارها زياد بهتون خواهندداد….. بايد مقاومت کنيد!!……… پرستوگفت اميرتوکه ميخواستي بخوابي!…. مثل اينکه تازه بيدارشدي؟….. گفتم پرستوجون…. خوشگلم…. بيا توبغلم وبااون گرماوداغي بدنت منو بخوابون که هيچکس را بيشترازتو دوست ندارم….. توهميشه منواز عشق و مستي شهوت سيرآب کردي!…. نميدوني حالديگه چقدربرام عزيزوعزيز تر شدي!…. اونو محکم بغل کردم ولباشو گذاشتم تو لبام ودرازکشيدم ، بايک آرامش خيال چشامو براي يک خواب راحت بستم……… وقتي چشامو باز کردم اتاق تقريباً تاريک بود ، پرستوهنوز خواب بودنيمه دمر خوابيده وکونش طرفم بود…. شرتش لي پاش جمع شده وقسمتي از لبه کوسش پيدابود… کمي قرمزبود… نميدونم چرا هوس کردم کوسشو بو کنم!… يواش صورت ونهايتاً بينمو به لي پاي پرستو نزديک کردم ونفس عميقي کشيدم!… چه بوي عطر مست کننده اي ميداد!…… پاشدم وچراغ را روشن کردم….. باديدن اون قسمت ازلبه کوسش سريع شق کردم….. دوباره رفتم طرف لبه کوسش…… خيلي آروم اونو يک ليس زدم….. ليس دومي را که خواستم بزنم پرستو غلتيد وتاقباز خوابيد به نظرم بيدار شد ولي خودشو بخواب زده بود!!…… پوست سفيدومرمريش زيرنور چراغ برق ميزد…….. دوطرف شرتشو گرفتم وکشيدم پائين…. سرزانوش که رسيد يک تکون خوردتا راحتتر کشيده شه پائين …… اونوکه درآوردم متوجه برجستگي کوس پف کرده اش شدم بدون يکدونه مو…. صاف وصيقلي….. کمي لي پاهاشو بازکردم….. خودش زانواشو جمع کردحال تمام کوسش ديده ميشد!….. لبهاي کوسش هنوز از گائيدن محسن در شب گذشته قرمز بودن….. قسمت پائين يعني مهبل آن کمي باز تر از هميشه بود…. به نظرم رسيد کير کلفت محسن توي اين دوشب کار خودشو کرده وکوس پرستو راکمي گشاد کرده !…… وگرنه چرا مهبل اون بايد بازترازقبل به نظربرسه؟……. برا يک لحظه ناراحت شدم … چرا گذاشتم محسن زنمو از کوس بکنه؟…. چراپرستو گذاشته محسن اونواز کوس بکنه؟…. قرار ما از کون بود نه ازکوس!…. اگر حامله بشه چي؟…. دوست نداشتم پرستو به کسي کوس بده……. فکرکنم توي اين دوشب محسن از نظر زماني به اندازه تمام دوره ازدواجمون پرستورا از کوس گائيده بود…… افکارموجمع کردم وازاين موضوع اومدم بيرون….. وگفتم حال ديگه کاريه که شده!… درعوض منم زن اون يعني منيررااز عقب وجلو کردم!…. اين بااون در…. يادته چقدر هوس گائيدن منيرداشتي ؟…. خوب حال بوصالش رسيدي…. توي اين چند شب اونو ازکوس وکون اونجوريکه دلت ميخواست گائيدي … درعوض شوهراونم زن ترا گائيده!…. خوب ديگه لوپ مطلب؟… پس کوس و کون براچيه؟ …. برا دادن و کردن وگائيدنه!… خوب خودت هم خواستي که اونو بکنن تا ازديدن گائيدنش لذت ببري!…. حال ديگه گذشته اميرخان…. ضمناً يک مدت که بگذره دوباره خودش جمع وتنگ ميشه!….. نگران نباش !… وبااين افکار سياه ومنفور واسه خودت حال گيري ايجادنکن…. خواستم پرستوراازکوس بکنم ولي پشيمون شدم وپيش خودم گفتم امشبو بگذرم ببينم فردا چي ميشه آيا ظاهراً تنگ ميشه ياخير؟… البته من دارم سخت ميگيرم چون همچي هم گشاد نشده بود… دوباره نگاهي به کوس سفيدوپف کرده پرستو انداختم ديدم نه بابا زيادهم باز وگشاد نيست وسواس منو برداشته!…. شروع کردم بازبونم اونو ليس زدن….. به به… چه کوسي؟!….. صاف وچقدر خوش بوومعطر…. چه لبه هاي ظريف نرمي!… کمي که ليس زدن حس کردم چوچوله اش داره باد ميکنه!…. چون برجستگي اونو زير زبونم حس کردم….. البته چوچوله پرستو خيلي کوچولوه … اون هميشه زيرلبه هاي بالي واژن يعني درقسمت هشتي ) 8( شکل بالي کوسش مخفيه….. من درتمام دوره ازدواجمون شايد چندبار بيشترنتونستم سفتي اونو با نوک زبون يا انگشت لمس کنم…. وحال هم اين محسن بود که اونو ياد من انداخت!…. ناکس چه سريع چوچوله پرستو را که هميشه اون زير مخفيه پيداکرده وبا لمس وليس زدن اون پرستورا به اوج حشريت رسونده!………… چند دقيفه اي که قسمت بالي مهبل را ليس زدم متوجه برجستگي چوچوله اش شدم… براي اولين باربودکه اونو به اين برجستگي ميديدم!… بانوک انگشتم که تفي بود اونو ماساژ دادم سفت تر شد….. خوشم اومد….. با لبام اونو سفت گرفتم وزبونمو به اون ميزدم…. عجب چيزي بود … تاحال به اين خوبي اونو لمس نکرده بودم …. شايدچون محسن خيلي با اون بازي کرده اين همه برجسته شده؟…… پيش خودم گفتم خوب بفرما …. آقامحسن يک کوس کرده درعوض ساک زدنو به زنت ياد داده ومزه اشو بهش چشونده که حال ديگه برا توهم ميزنه….. دوم چوچوله به اين خوشگلي را ازتو لکش درآورده تامني که تو اين مدت ازدواج کمترازش استفاده ميکردم حال باهاش حال کنم……. بد کرده؟……. پرستو آروم تکوني خوردوزير لب گفت …. اوووي … چه خوبه محسن جون!…. چه حالي بهم ميدي؟….. کاش اميرهم همين کارا را ميکردو…. چشاشو باز کرد….. منوکه ديد …. گفت … وووواي اميرجون توئي .. قربونت برم…. برايکلحظه فکرکردم محسنه !….. چه خوب شد…. هميشه دوست داشتم توبرام اين کاررا بکني عزيزم…… وموهامو دستي کشيدوسرمو بطرف کوسش فشارداد……… پرستو با يک عشوه ولوندي ادامه داد…. اميرجون اين کارر
بهشت قسمت دهم محل کارم روزهاي پنجشنبه تعطيله ، اين بودکه تا لنگ ظهر خوابيدم ، نزديکهاي غروب محسن ومنير اومدن پيشمون ……. محسن گفت .. خوب امشب برنامه خونه ماست …. اومديم که باهم بريم اونجا….. پاشين بريم اونجا…… محسن دراون مدتي که خونه ما بود همه اش چشمش دنبال پرستو بود….. معلوم بود خيلي تو کف پرستوه…. پيش خودم گفتم آدم بايد اينجوري حرص گائيدن زني را داشته باشه تاهم خودش لذت ببره وهم بتونه طرفو حسابي ارضاء کنه…… وامشب از اون شبهائيه که پرستوبه اوج ارضاء ميرسه چون اينطورکه ازظاهر پرستوپيداست اونم حسابي توکفه …. ازتجسم پوزيشن سکسي که امشب اونها باهم خواهندداشت کيرم داشت شق ميکرد…… دوست داشتم ببينم اولين کاري که موقع ورودبه اتاق خواب باهم انجام ميدن چيه؟….. وپرستو چطوري خودشو به محسن عرضه ميکنه؟…. ومحسن سکسشو از کجا شروع ميکنه؟……… برام خيلي جالبه….. دلم ميخواست به نحوي محرمانه و درخلوت ازاونها فيلم برداري ميشد وبعد تنهائي اونو تماشا ميکردم ……!!! صداي محسن که ميگفت .. اميرجان زودباش… پاشوتا بريم ديگه!…… منواز روًياي شيرين تخيل تم بيرون آورد ؛ پاشدم تا لباس بپوشم وهمراه اونا بريم خونه شون…… بعدازحدود نيمساعتي من وپرستو آماده شديم وچهار نفري باماشين محسن راه افتاديم طرف خونه اونا……. خونه ويلئي بزرگ و خوبي داشت يک استخر توي محوطه باغ ديده ميشد ، توي خونه هم خيلي شيک ومنظم بود ، پذيرائي بزرگ بادوتا اتاق خواب زيبا طوريکه آدم هوس ميکرد توشون سکس داشته باشه ويک اتاق نشيمن!….. چهار نفري نشستيم توي هال ….. به نظرميرسيد محسن براي رسيدن به وصال پرستو همه چيزرا قبلً آماده کرده!….. روي ميز ازمشروب گرفته تا انواع تننقلت وميوه و شيريني چيده شده بود…… منير پاشد ودست پرستورا گرفت وبرد توي يکي ازاتاق خواب ها تا لباس عوض کنند….. محسن هم از فرصت استفاده کردودوتا ليوان مشروب ريخت ويکي را تعارفم کرد …. باهم ليوانا راسرکشيديم عجب مشروب خوش طعم وگوارائي بود!….. محسن درحاليکه داشت ليوان دوم راپر ميکردگفت .. اميرجان اينجا جاي هيچ تعارفي نيست … اينجا خونه خودته ومتعلق به تووپرستو داره….. دوست دارم هيچ تعارف يا رودربايستي نداشته باشي … منيرهم تاهرموقع که بخواي دربست دراختيارته …. فکرکن زنته!.. …. و تازه باهاش ازدواج کردي….. خلصه دوست دارم چيزي کم کسر نداشته باشي!….. ليوان دوم را که باهم سرکشيديم…… من سرحال اومدم….. محسن گفت اينجا وامشب ديگه نبايد بالباس رسمي نشست!….. پاشوما هم بريم تواتاق ولباسامونو عوض کنيم وراحت بشينيم…. پاشديم رفتيم توي يکي ازاتاق خوابها اونجا محسن پيشنهاد کرد شلوارک بپوشيم !…. بالخره تي شرت با شلوارک پوشيديم واومديم توي هال نشستيم …. هنوز خانمها توي اتاق بودن….. مشروب تاحدي منو گرفته بود…. سرحال ولول بودم….. محسن هم از من سرحال تر بود!…. محسن خواست مشروب بريزه گفتم فعلً بسه بزار خانمها هم بيان بعد…… گفت باشه … اوناهم مي يان… وصداي منيرکرد که چرا نمي يان …… منيرجواب داد داريم مي آيم….. چند لحظه بعد منير با پرستو ازاتاق دراومدن واومدن طرف ما….. چي پوشيده بودن…. هرکدوم يک تي شرت نازک وبلندتازير باسن!!.. بدون سوتين !… ويک شرت بندي که همه پهناي اون به اندازه يک نوار اريپ بود !…. وهيچ پارچه ياتور درآن بکارنرفته بودفقط يک نوار دورکمرشون بودو يک نوار هم دوخته شده به اون وبصورت 7 رفته بود لي پاهاشون….. ازجلو رفته بود لي درز کوسشون طوريکه لبهاي کوسشون را برجسته تر نشون ميدادووقتي برگشتن که ما بهتر اونا را به بينيم ازپشت هم رفته بود لي چاک کونشون!!….. اين شرتشون بود!…. اگه نمي پوشيدن بهتر وسنگين تر بودن…. ولي خوب ….. درعوض برجستگي هاي بدنشون بااون تي شرت نازک وخوشرنگ جلوه اي خاص وخوبي به اونا داده وهيکل اوناراخوشگل ترنشون ميداد!….. داشتم از ديدن اوناحال ميکردم ودرافکارم ميگذشت که اقعاً داشتن زن زيباو خوشگل هم نعمتي است….. که محسن پاشدودست منيرراگرفت وآورد پيشم وبهش گفت منيرجان اين تو واين هم اميرخان!……… ميخوام کاري کني کهاينجا وامشب احساس غريبي نکنه !! ديگه خود داني!….. بعد رفت سراغ پرستووبغلش کردويک لب ازش گرفت وشروع کردازروي تي شرت پستوناي پرستورا بوئيدن وبوسيدن…. وبراي چند لحظه سرشو گذاشت لي پستوناش ….. وقتي هم نشست اونومثل يک دختر بچه گرفت توبغل وگذاشت روپاهاش!!!…. محسن گفت خوب پرستوخانم تعريف کن…… وادامه دادکه اجازه بده اول من بخاطراونشب که خيلي زحمت کشيدي تشکرکنم … البته هم از تو وهم ازاميرجون …… وچقدر عالي شب مارا ساختي!…. من امشب البته با اجازه اميرخان عزيز برات يک هديه کوچيک گرفته ام که حتماً قبول خواهي کرد……… وبل فاصله اززيرميز يک جعبه کوچيک که کاغذ کادوروش بودآوردبيرون وداددست پرستو… پرستو همينطورکه کونشوتو بغل محسن جابجا ميکردتابهتر وراحت تر بشينه توبغلش وکونشو بزاره سر کير محسن که يقيناً شق کرده بود……… اونوگرفت وبازکرد، يک گردنبندخيلي زيبا وگرون قيمت از توش درآورد….. محسن درحاليکه شکم پرستورا گرفته بودو سعي ميکرداونو بيشتر بخودش فشاربده گفت پرستو جان قابل ترا نداره!…. ودرحاليکه گردن سفيد وبلوري پرستورا ميبوسيد…. گفت اميرجان اون بسته پائيني هم مال توئه!…. ولي اينجا بازش نکن!.. ببرخونه بازش کن!…. گفتم اختيارداري محسن جون نيازي به اينها نبود ما الن دوذوج خوشبخت هستيم که تمام لذات وخوشيهامون را نصف کرديم….. پرستودرحاليکه گردنبندرا زيرگردنش گرفت بود پريدتوحرفم وگفت ..اميرجون قشنگه؟!…. وادامه داد…. مرسي محسن جون منو شرمنده کردي… مرسي…… محسن.. ضمن اينکه ميگفت خواهش ميکنم…. گردنبندراگرفت وانداخت گردن پرستو….. ودرحاليکه بايکدستش پستون سربهواي پرستوراگرفته وفشارميداد بادست ديگه اش چونه پرستوراگرفت وصورتشو طرف خودش بردولباي اونوبوسيد!…. وگفت .. قابل ترا نداره و مبارکه!… منيرهم توي بغل من درست خودشو روکيرشقم جاگيرکرده بودوبا وول خوردن سعي ميکرد چاک کونشو برسونه به سر کيرم!…. داغي بدن منيرمنوکه ازمشروب داغ شده بودم حشري وحشري تر ميکرد!… گفتم محسن جان امشب برنامه چيه؟…. تنهائيم ؟… يا دوستات هم ميان؟… چون گفته بودي ميان!………….. محسن درحاليکه سخت حشري شده واز مشروب داغ کرده بود گفت …. امشب نمي يان!… ديدم خودمون تنها باشيم بهتره!…. چون تنها که باشيم بيشترو بهتر بهم ميرسيم!… ولذت بيشتري هم ميببريم!….. حالهم بهتره تازمان صرف شام بريم تواتاق وکمي با خانمها حال کنيم!.. موافقي؟…. منکه دارم ازشهوت وحشريت ميترکم!… گفتم باشه….. همه تويک اتاق؟…. گفت.. اگه اجازه بدي نه!…. توومنيرتو يک اتاق … منو اين زن خوشگلت هم تو يک اتاق ديگه !….. وقتي خواستم پاشم ديدم منير کيرموازل ي شرتم کشيده بيرون!…. سريع اونو کردم توي شرتم وپاشدم ….. محسن هنوز پرستوتو بغلش بود …. درحاليکه شقي کيرش شرتش پاره ميکرد سريع پرستورابغل کردوبرد توي اولين اتاق خواب ودر را پشت سرخودش بست!…. من ومنيرهم رفتيم تو يک اتاق ديگه….. اتاق ها از لحاظ زيبائي ونور ودکراسيون حرف نداشتن!…. منير نشست لبه تخت ومنو طرف خودش کشيد…. سريع شرتموکشيد پائين وکيرموگرفت توي دستش وشروع کردساک زدن!…. اون سعي کرتااونجا که ميتونه کيرمو بکنه تو حلقش!…. گاهاً تمامي کيرموجا ميدادتودهنش!؟……… ومن داغي ته گلوي اونوخوب حس ميکردم!…. حال چطور کيربه اين گندگي را تو دهنش جا ميده وخفه نميشه؟ …. نميدونم!…. به نظرم اين نشونه کارکشتگيش بود…. يعني تواين مدت ازدواج تا تونسته باکير محسن ودوستاش ساک زده وحال کرده… محسن هم که از خداخواسته اونوگذاشته زير پاي دوستاش و خودش رفته سراغ زناي اونا…. حال هم نوبت زن منه!…. تا خوب اونونکنه واز کوس وکونش سير نشه دست بردار نيست!…. از اون واهمه دارم بااستفاده ازاين کرم امشب چنان پرستورا گائيده وارضاء کنه که پرستو شيفته وخاطرخواه همبستري وسکس با اون بشه وازمن سردبشه!……… طوريکه صبح پرستورا با خواهش وتمنا ببرم خونه!…… اين کيري که امشب من ازروي شرت ديدم ازشبها قبل خيلي کلفت تر وگنده تر شده بود!…. حال چکارميکنه که اين همه قد ميکشه ؟.. نميدونم!….. صداي خنده محسن وجيغهاي پرستوخونه را برداشته بود!…. اونا دارن چکار ميکنن؟…. خيلي دلم ميخواست از نزديک ببينم…. اصلً برنامه ما اين بود که پرستو جلوي من با ديگران سکس داشته باشه اونم ازعقب!…. حال اون بامحسن تويک اتاق ….. من و منيرهم تويک اتاق ديگه !!!….. اينکه ايده من نبوده ونيست !….. منيردرحاليکه باکيرم جلق ميزد… سرشو بال کردوگفت اميرجون…. ميدوني ازاون شبي که خونه شمابودم تا امشب ديگه نگذاشتم کسي باهام سکس داشته باشه!……… من وجودمو براي تونيگر داشتم!…. دوست دارم تولذتشو ببري!… حالهم توکفم که شروع کني وامشب با استفاده ازاين کرم تا صبح برام تلمبه بزني وحال بهم بدي!…. گفتم منيرجون… حتماً عزيزم!…. ميدوني من از سکس با تو سير نميشم ….. راستي چيزي يادم اومد چطور شده محسن که اون همه سکس عقب دوست داره حال رفته سراغ جلوي پرستو وبااون از جلو سکس ميکنه؟…. من که موندم حيرون؟……. توچي فکرميکني؟….. منيرگفت..آخه … اميرجون… پرستو زن توئه!… اينه که جلوه وزيبائيش واسهً تو عادي شده يا چون خيلي باهاش سکس داشتي ديگه برات معمولي شده ازطرفي چون پرستو جون باسن بسيار زيبا وخوشگلي داره حتماً چشتو گرفته وبيشتر بااون سکس داشتي ومتوجه زيبائي ومخصوصاً تنگي مهبل وکوچيک بودن واژن اون نشدي وکمترطرفش رفتي!…….. ولي اينو بدون من که يک زن هستم ميدونم پرستو چه آلت برجسته و تنگ وباحالي داره ….. اون اززمان دختريش آلتش هميشه بين دوستاي نزديکش ازهرلحاظ اول بوده وهمه ازاينکه پرستوهمچوآلت کوچيک وپفکي برجسته اي داره حسوديشون ميشد!…. خوب محسن هم چون باخيلي از زنها سکس از عقب وگاهاً از جلو داشته وقتي اين کوس به اين کوچيکي وزيبائي را ديده عاشقش شده وخواهي نخواهي ازش نميگذره !…. حالهم که مزه تنگي مهبل اون وحال دادن پرستوموقع سکس ازجلو را زير کيرش چشيده معلومه که به اين سادگي ولش نميکنه!… خوب اگه توهم جاي اون بودي شايد بيشترازاين باجلوي پرستو حال ميکردي!…. منکه حسوديم ميشه به پرستو!.. چون پائين تنه تکي داره هم سفيده هم تنگ وماهيچه ائ…. که هردوشون به اين زوديها وا نميرن وگشاد نميشن!….. گفتم منيرجون مال توهم همتا نداره …. حال محسن به دليلي که گفتي پرستورا پسنديده …. خوشش باشه …. بزارلذتشو ببره!….. از پرستوکه چيزي کم نميشه…. بلکه لوندتر وحرفه اي ترهم ميشه وبمن بيشتر حال ميده!….. مثل توکه اين همه لوند وتودل برو شدي طوريکه اگه هرشب باهات سکس داشته باشم سير نميشم!….. ميگم منيرجون … دوست نداري يک سرکي اون اتاق بکشيم ببينيم اين دوتا چيکار ميکنن؟…. منيربااشاره سرقبول کردوپاشدويواش رفتيم دراتاق اونا را بازکرديم ورفتيم تو…. چه صحنه وپوزيشن قشنگي!…. محسن کنار تخت وايساده وپرستو دستاشولبه تخت گذاشته وپاهاشودور گردن محسن حلقه کرده … محسن هم درحاليکه دستاشو دور کمر پرستو گرفته بودبصورت 69 سرپائي داشت کوس پرستو را ليس ميزد! پرستو هم از پائين کيرشق شده محسن را ساک ميزد!… جالب بود تاحال نديده بودم….. اونا متوجه حضور ما نشدن…. محسن سرشو گرفت بال وگفت پرستو جون هيچ ميدوني تا حال کوس به اين کوچيکي وخوشگلي نديدم؟……. چه طعم عسلي داره…… پرستوهم به زحمت کيرمحسنواز دهنش درآوردوگفت توهم ميدوني که بعداز اميراولين کسي هستي که باهام سکس داشتي وتونستي مثل اميراز تمام وجودم استفاده کني؟……. وبهم حال بدي!!…… ميخوام بگم توي اين مدت کوتاه اينقدر بهم حال دادي که امير نتونسته توي تمام دوران ازدواجمون اينقدر بهم حال بده …. هيچ فکر نميکردم يک روزي اينجوري باکس ديگه اي غيراز امير سکس داشته باشم واينقدر لذت ببرم….. حالميفهمم چرا اغلب زنهاي شوهردار رفيق ودوست مرددارن …… البته من غيراز تووامير هنوزباهيچ مردديگه اي سکس نداشته ام… ولي فکرميکنم توازهمه بهترميتوني بهم حال بدي…… چون هم آلت بزرگ وخوشگلي داري وهم کمرسفتي …. فکرکنم اين دومورده که زن را خوب ارضاء ميکنه…………. منکه عاشق اين کيرخوشگلت شدم…….. محسن گفت حال کو.. تا خوب منوبشناسي !…. امشب ميخوام برات سنگ تمام بزارم وکاري کنم کارستون!…. ميخوام امشب چنان سکسي از جلو باهات داشته باشم که اون تتمه پرده اي هم که از شب عروسي برات باقي مونده را صافش کنم وازبينش ببرم وحسابي باز بازت کنم …… من تا اين کوس کوچيک و خوشگلتو باز نکنم واز اين حالت دختري درش نيارم آروم نميشينم!….. دوست داري اين کارو برات بکنم؟….. پرستو گفت عاليه!…. چي از اين بهتر که تواين کارو برام بکني وبرام بازش کني !…. نه کس ديگه!…. تازه توکه با اميرفرقي نداري…. چه خوب شد تو ومنيراولين کسي بودين که باهاتون اين برنامه سکس را شروع کرديم وتو توي اين کاربرام سنگ تمام گذاشتي!….. اميراينقدر ازاين موضوع خوشحاله که نگو ….. اون چون خيلي ازباسن گردوقلمبه خوشش مياد اينه که هميشه چشمش دنبال کون برجستس وزياد تو خط کوس نيست … اون از باسن منير خيلي خوشش مياد… هميشه ميديدم با چه حسرتي کون منير را نگاه ميکنه!……. ومنيرجونم هم هميشه با شلوار جين جلوش ميچرخيد……هرچي هم من بهش کون ميدادم سير نميشد و اونم بياد کون منير حسابي منو از کون ميکردوميکنه………. خوب حال اون به اونچيزي که ميخواسته رسيده منيرهم از خدا خواسته چون اونم بدش نميومد با امير يک برنامه سکس از عقب داشته باشه ولي موقعييت به اميردست نميداد ومنم خوب راضيش ميکردم……… منيرجون ازهمون دوران دبيرستان بخاطر باسن خوشگلش خيلي خاطرخواه داشت!…. خودش هم دوست داشت براي يکبار هم که شده مزه سکس از عقب را بچشه…… خوشبختانه اولين کسي که منيرحاضر ميشه باهاش سکس داشته باشه پسرعموي خودش بود که منير را ميبره تو زيزمين خونه شون ويک سکس حسابي ازعقب بامنيرانجام ميده….. وچون منيرخيلي خوشش ميادوحال ميکنه اين کاررا ادامه ميده …. وپسرعموش هم بعدازاين هرموقع هوس کون ميکرده… ميرفت سراغ منيرواونو ميبرده توي همون زير زمين وکارسکسشوبااون از عقب انجام ميداده….. اينوخود منير بهم گفته….. بعدهم يکي دوتا ازدوستاي پسرعموش موضوع را فهميدن وبو بردن که منيرباپسرعموش سکس داره !… منيرجون هم وقتي اين موضوع را فهميددلخورشون نکرد ودل اونارا هم بدست آورد!…… تو اون ايام منيرخيلي بمن اصرار کردمنم اين کاررا شروع کنم ولي من قبول نکردم……. محسن گفت… پرستو جون…. منيرجون هم اين باسن خوشگل ومتناسب را از همون سکسها داره…. چون هرچي بيشتر با باسن ولمبرا بازي بشه وسکس داشته باشه خوش فرم تر وخوشگل تر ميشه….. حال بعداز اينکه باجلوت خوب سکس کردم وبازشد سعي ميکنم تا اونجا که ميتونم از عقب باهات سکس داشته باشم تا باسنت خوشگلتروقلمبه تر بشه وهزار خاطرخواه پيداکنه!….. تواين لحظه محسن ، پرستوراباکمرگذاشت روي تخت ولنگاشوتوهوا گرفت و بازکردوهمانطورکه خودش سرپا ايستاده بودکمي زانوشو خم کردو کيرشو گذاشت درکوس پرستو…. وشروع کرد پرستورا ازکوس گائيدن ….. پرستوهم همينطورکه ناله ميکرميگفت …… ووووي… چه کلفت وداغه !….. اووووف بکن… بکن که دارم حال ميکنم….. اين کوس مال توئه!….. محسن جون خودت خوب ميدوني هرمردي که براي اولين باربتونه يک زن شوهردار رابه اين خوبي از جلو ارضاء کنه ديگه اون زن مال اونه حالهم چون تواولين کسي هستي که تونستي منوازجلو به اين خوبي ارضاء کني ديگه همه وجودم مال توئه!…… البته اميرجون جاي خودش …. اون شوهر نازنين منه… ولي تو؟…. تومالک همه وجودمي …. ازحال ديگه هيکلموطوري برات حفظ ونگهداري ميکنم که هميشه برات تازگي وطراوت داشته باشه…. سعي ميکنم اميررا هم با سکس مورد دلخواهش طوري راضي نگهدارم تا کمتر از جلوم استفاده کنه ومن بتونم اونو مثل يک غنچه نشکفته واسهً توحفظ کنم!…. وتوهرموقع دوست داشتي يا هوس کردي دراختيارت بزارمش وتوهم مثل يک گل بازش کني !…… دوست دارم فقط با تواز جلو سکس داشته باشم… محسن همينطورکه پرستورا از کوس ميکردو سفت تلمبه ميزدگفت.. پس سکس از عقب چي؟….. توکه ميدوني من عاشق اون کون سفيدوتنگ وماهيچه ايت هستم…. اصلً جونم به اون بسته است!…… اونه که ميتونه طعم ومزه کوست راهميشه برام تازه کنه!……. پرستوگفت.. محسن جون گفتم که همه وجودم مال توئه!….. يادت رفته شب اول آشنائي چطور بازرنگي تمام مستم کردي وباظرافت وآرامش منو که آفتاب هيچ نقطه اي از بدنمو نديده بود لخت کردي وهر کاري که دوست داشتي با کونم کردي……. اين توبودي که براي اولين باربعدازامير مزه شکفتن غنچه پشتمو بهم چشوندي !…. ويادم دادي چطور از پشت سکس داشته باشم …. وچطور از هرکه خوشم اومد اززيبائي کونم براي جلب توجه اش استفاده کنم!….. يادته آنشب چند بار با من از عقب سکس داشتي …. باور کن تا دوشب پشتم دردميکردولي لذت اولين سکس ازعقب با توبراي هميشه دروجودم باقي مونده …….. چقدرخوشحالم که توبعدازاميرميتوني منوارضاء کني!… وچه خوب شد تواولين کسي بودي که به برنامه سکسي ماآمدي!….. محسن گفت پرستوجون ميخوام امشب تا صبح همينطور از دوطرف باهات سکس داشته باشم …. ميخوام صبح که شدتويک زن کامل باشي ……… راستي پرستوجون من دوتا دوست خوب دارم که باهم جون جوني هستيم ميخوام يکشب تنهائي بيائي اينجاو اونا راهم دعوت کنم واون شب را تا صبح سه نفري باهات حال کنيم قولشو ميدي که بيائي؟…… پرستو گفت وووواي سه نفري باهم؟…. وووواي اميرنميزاره !…. حال زوده بزار يک مدتي من باخودت تنها سکس داشته باشم بعد…… البته اگر اميرخودش هم باشه من حرفي ندارم …البته فکرميکنم اونم بخاطرتو حرفي نداشته باشه! ولي امير هم بايد باشه! …. راستي منيرجون چي؟….. محسن گفت … منيرجون اين کارا راکرده ومنوجلوي اونا سربلندکرده!…. اون باتمام دوستام مثل خودمنه…. تاحال نه تنها حرف منوزمين نگذاشته بلکه تا تونسته دل همه دوستامو بدست آورده ونگذاشته کسي دلخوربشه اون بهتر ازتونباشه خيلي خانمه… ياد ندارم دل کسي را توي سکس شکونده باشه!…….. نه تنها من بلکه همهً دوستام هم ازش راضي هستن!… منکه خيلي ازاخلق وخصوصياتش خوشم مياد…. ميپرستمش!….. اون خيلي پاک ويک دل وبي غل وغشه….. از هرکه هم خوشش اومدودوست داشت که با اون سکس داشته باشه بمن ميگه وسعي ميکنه همينجا توخونه باهاش برنامه سکسشو انجام بده … مگراينکه من بخوام ويا خونه دوست خوبي مثل شماها باشه…. يکي ازصفات خيلي خوب وپسنديده اش اينه که با هر زن يا دختري که دوست وصميمي ميشه اونو راضي ميکنه که بامن سکس داشته باشه….. که فکر نميکنم هيچ زني اين کارا انجام بده چون حس حسادت به اونا اين اجازه را نميده ولي منيرچون حسود نيست خيلي راحت اين کارو ميکنه ………. ماازهم چيزي را پنهان نميکنيم…. تواين لحظه منير زد به دروگفت ما آمديم ….. ميخوايم اينجا پيش شماها سکس داشته باشيم!…… اميرجون دوست داره ببينه شماها چيکار ميکنين واز صحنه ها لذت بصري ببره….. اون دوست داره ازنزديک سکس تو وپرستورا نگاه کنه ولذت ببره!…… محسن همينطور که داشت پرستوراازکوس ميکرد گفت بفرمائيد….. منير جون من واميرباهم فرقي نداريم… هردو.. يکي هستيم و جداازهم نيستيم……. من اينقدراميرجونو دوست دارم که حاضرم بجاي من اون ترا حامله کنه!….. چون … ديگه فرقي باهم نداريم….. يکي هستيم!…….. منيرگفت بايد ديد نظر اميرجون چيه؟…… گفتم…. منيرجون محسن راست ميگه ماديگه يکي شديم الن ببين توبامن سکس داري وپرستوجون بامحسن!…. خوب حالچه فرقي ميکنه چه من پرستورا حامله کنم چه محسن يا بقول محسن جون برعکس….. چون درهرصورت هرچهارنفرراضي هستيم و با هم هر کاري که بخواهيم ودوست داشته باشيم انجام ميديم….. محسن گفت امير جون حال که اومدي پس بيا باهم دونفري با پرستوجون يک سکس باحال وحسابي داشته باشيم!……. چون بهش گفتم ميخوام يکشب بياد اينجا وبامن و دوتا از دوستام سه نفر به نوبت باهاش سکس داشته باشيم تا خوب حال کنه توهم دوست داشتي بيا وببين…. دلت خواست شريک شو….. حال بيا يک تمرين دونفره باهاش بکنيم تا خوب آماده اين کارشه……… محسن درحاليکه لي پاوروي شکم وسينه پرستوخوابيده واونواز کوس ميگائيد آروم پرستوراغلطوند طوريکه خودش رفت زير وپرستواومدبالدرحاليکه کون سفيد پرستو طرفم بود محسن گفت … خوب من دارم از جلوباهاش سکس ميکنم توهم ازعقب باهاش سکس داشته باش …. بزارعادت کنه وياد بگيره تواين حالت چطوري بايد حال بده !….. آنشب تاصبح چندبار پرستورادونفري باهم ازعقب وجلوحسابي گائيديم!…… طوريکه ديگه پرستو جيغش دراومد وميگفت بسه دارم از خستگي ميميرم………. ديگه ناي سکس ندارم…… بمحسن گفتم محسن جون بيا دونفري يک سکس هم با منير جون داشته باشيم!….. محسن گفت نوبت اونم ميرسه اون امتحان خودشو داده وقبولشده … اين پرستو جونه که بايد تمرين کنه تابهترشيوه زناشوئي را يادبگيره وتوزندگيش موفق بشه…. چون هنوز راه درازي درپيش داره زن بايد همه فن حريف باشه!… حال شبهاي بعد توميتوني بادوستاي ديگم دونفري بامنيرسکس داشته باشي ….. اون وقت ميبيني منير جون چه حالي وچه لذتي بهت ميده!… منيررفته بود دستشوئي وقتي برگشت به نظر رسيد مشروب هم خورده!… ازش خواهش کردم کمي کرم بمن بده!……. منيرگفت اول بزار يک کم برات ساک بزنم بعد….. گفتم پس اجازه بده برم دستشوئي خودمو تميزکنم وبيام!…. گفت .. نميخواد….. اينجوري دوست دارم!……. تميزه …. نميخوادبشوري من همين جوري برات ساک ميزنم…. اينجوري طعم پرستوراهم ميچشم!…. گفتم منکه آرزومه تو همينجوري ساک بزني !…. پس بيا عزيزم!…. منيرنشست لبه تخت نزديک پرستو ومن کيرمو گرفتم جلوي صورتش…. منيرگفت به به چه بوي خوش آبمني ميده ….. من از بوي آبمني خيلي خوشم مياد…. از طعمش هم همينطور….. محسن توخونه گاهي وقتا هوس ميکنه براش ساک بزنم او تمام آبشو ميريزه تودهنم ….. خيلي خوشم مياد تاقطره آخرشو ميخورم وقورت ميدم!…. بعد تمام آلت محسن را هم ليس ميزنم تا تميز وپاک شه!….. پرستو گفت منيرجون عيبي نداره آدم آبمني را بخوره ؟… چيزيش نميشه؟…. آخه من فکرميکردم بده وخوب نيست اونو خورد؟…. باراول که ناشي بودم وواسه محسن جون ساک زدم اون ازناشيگري من خيلي خوشش اومد وکله امو سفت گرفت وکشيد طرف خودش وبا فشار تمام اون آب داغشو خالي کردتو حلقم باورکن داشتم خفه ميشدم….. ولي چه طعم وبوي خوبي داشت…. يک مقداريش با فشاررفت پائين ومجبورشدم قورتش بدم … چون بار اولم بود… وچيزي هم نميدونستم بقيه اشو تف کردم بيرون ودهنموهم شوستم……. خوب شد گفتي !….. حال که ميشه اونوخورد منم الن واسه محسن جون اينقدر ساک ميزنم تا اونم آبشو بريزه تو دهنم واونوقورت بدم!…. ه
بهشت قسمت يازدهم محسن گفت … خوب اميرجون تااينجا چطوربود؟…. بمن که خيلي خوش گذشته ! … حال بعدازصرف شام وکمي استراحت ، با يک برنامه وپوزيشن جديد بايد بهترازاينها حال کنيم….. چون اين فرصتها خيلي کم پيش مياد!….. موافقي؟…. گفتم محسن جون به تو که بد نميگذره؟….. چون ميبينم اين دسته بيل توهمه اش سرپاست ويک دقيقه هم نمي خوابه!……. ومهمتراينکه روز به روز هم بزرگتر وکلفت تر ميشه !. …. چيکارش ميکني؟……. بگو منم انجام بدم!……. مال من دوسه بار که سکس ميکنم ميخوابه وديگه بيدارنميشه!…….. محسن گفت …. اميرجون بابا دوا ودرمونش پيش توئه !…… از من دواشو ميخواي؟!….. گفتم محسن جون توهم مارا گرفتي ..ها؟…… تو رفتي اروپاوکرم آوردي … خوب حتماً بقيه اش هم آوردي؟…!…… محسن گفت … نه جون منير… من فقط چند تاازاين کرم ها آوردم چيز ديگه اي نياوردم…. اون بسته اي هم که به عنوان کادوبهت دادم توش ازهمين کرمه!…… ولي ايني که ميگم دوا ودرمونش پيش توئه….. منظورم پرستوي خوشگله…… ازاون شب اول که محبت کردي ودعوتمون کردي و برنامه سکس خانوادگي را راه انداختي ومن پرستورا بردم تواتاق وآنجا لختش کردم وآن هيکل سفيد ناز و برگ گلشو ديدم باورکن …. تا حال همه اش توکف اونم!…. نگاه کن هنوز اسمشو نياوردم … داره پاميشه!… يادته خودت براي منيرچقدر تو کف بودي وبقول پرستوجون تل في ديدن هيکل خوشگل منيرراشب رو پرستوخالي ميکردي !….. خوب من بيشتر وبيشتر …. خودت خوب ميدوني چه هلوئي داري !….. اميرجون باورکن ازش سير نميشم …. من نميدونم با چه زبوني از تو که اين همه محبت بمن ومنيرداري تشکر کنم!…. اينو جدي ميگم!…………. گفتم محسن جون ممنونم…. تو دوست خوبي براي ما هستي….. صادق وبيريا!…. من هم به نوبه خودم بايد ازتو ومنيرتشکرکنم…. چراکه توهم اين محبت رادرحق من کردي و منيرخوشگله را که واقعاً توکف اش بودم رابدون هيچ درنگي دراختيارم گذاشتي واونم باکمال صميميت همانطورکه دردلم جاداشت درآغوشم هم جا گرفت……… حالهم کي از تو بهتر وشايسته تر!….. وهمينطور که گفتي بايد ازلحظه لحظه اين ايام براي حال کردن وخوش گذروندن نهايت استفاده را بکنيم………. محسن گفت قربونت برم …… خيلي آقائي!….. جداً همينطوره!…. تواين لحظه منير وپرستو از حموم دراومدن…… اونا هر کدام يک تاپ بندي کوتاه ويک شرت خيلي چسبون وکوتاه که بخوبي برجستگي کوس وکون اونا رادرنهايت زيبائي نشون ميداد! پوشيده بودن وچون رنگ شرت وتاپ اونا تيره بود پوست اونا سفيدترودرخشنده تر بچشم ميخورد …. از حرکت ژله اي پستوناشون معلوم بود که سوتين هم نبستن!….. واونارا آزاد گذاشتن!…. محسن باچشماي از حدقه دراومده اونهاراکه بطرف آشپزخونه ميرفتن وپشتشون بما بود نگاه ميکرد…. محسن راکه نگاه کردم برجستگي جلوي شرتش غليان شهوت وحشريت اورا درحد خيلي بال نشون ميداد ….. من نميدونم اون در پرستو چي ديده بود که اين همه مجنون واربراي اوحشري وشهوتي ميشد!…… يعني اينقدر زن من خوشگل وخوش کوس وکونه که يکمرد مثل محسن که بنا بگفته منير با زناي زيادي سکس داشته اين چنين به اون عل قمند شده وديوانه وار براي سکس بااون اينچنين بي تاب ميشه!….. درحاليکه هنوز يکساعت ازسکس بااون نگذشته بود!… اونم آن سکسي وپوزيشني که محسن باپرستوانجام داده بود !……. براي همين گفتم محسن جون خيلي تو کفي …. تو که اوناراباچشات خوردي !….. چه خبره بابا!…. پاشو… پاشو بريم دوش بگيريم….. ناراحت نباش …. همونطورکه گفتي بعداز صرف شام وکمي استراحت اين توواونم پرستو!……. ببينم سير ميشي يانه؟……. فکرکنم اگر روت ميشد الن ميپريدي روش… هان؟….. باور کن من حرفي ندارم … پاشو به پر روش… لاقل حسرت بدل نموني!…. محسن … دستمو گرفت وپاشد…. گفت اميرجون… مسئله پريدن روش نيست …. توفکراينم که واقعاً خدا چي آفريده ….. تمام زيبائي هاي دنيا را توهمسرت جمع کرده!…. خوب آدم ازديدن يک همچه زن زيبا وخوشگلي ماتش ميبره و حيرون ميمونه!… که حللت باشه!…. ازطرفي از توکه با آليش وصداقت تمام اونو با زن من عوض کردي واجازه دادي دراختيارم باشه از شانس خوبم هم ممنونم….. آخه اگربخاطر دوستي با منير، باهم يک رابطه ساده دوستانه برقرارميکرديم و من از نزديک پرستورا ميديدم واين همه زيبائي بچشم ميخورد نميدونم انوقت چه خاکي تو سرم ميريختم تا بوصالش ميرسيدم؟ !… باورکن شايد دق مرگ ميشدم!…. تو اينو ميتوني بفهمي يا نه؟!…… براي همينه هميشه خوب نگاهش ميکنم وازتو ومنير تشکر ميکنم!…. واز اينکه منير يک همچودوست خوشگل وقشنگي باهمسري رفيق بازداره روزي هزاربار قربونش ميرم!…….. وقتي رفتيم توي حموم ولخت شديم ديدم محسن واقعاً شق کرده وچقدرهم بزرگ شده!…. رنگش هم کمي به سفيدي رفته ولي کله اش بنفش کمرنگ مايل به گلي مونده بود!…. گفتم محسن جون خودمونيم جداً عجب کيري داري.. ها؟…… پرستو حق داره واسش بي تابي کنه!….. حال چرا منيربراي اين کيربيتابي نميکنه!…… نميدونم؟….. درهر صورت کيرزن پسندي داري!…. واسه همينه که ميتوني راحت زن ها را تور کني!…. وبطرف خودت بکشوني!….. محسن چيزي نگفت وباهم رفتيم زير دوش….. از حموم که دراومديم ميز شام حاضر بود واسه همين مستقيم رفتيم سرميز شام……. بعدازصرف شام من ومحسن رفتيم توي هال ومشغول گپ زدن شديم حدود ده دقيقه بعد منير وپرستو با يک سيني چاي اومدن توهال ، منير بغل دست من وپرستوکنار محسن نشست!…… منير طوري نشست که رونهاي سفيد وصافش ميخوردن به پاي من ….. چون منم شرت پوشيده بودم گرمي ونرمي رونهاشو بخوبي حس ميکردم همين باعث شد تا کيرم تکوني بخوره ونيم خيزشه….. دستي به کيرم کشيدم واونو جابجا کردم تا راحت تر پاشه!….. منير متوجه شد….. يواش درگوشم گفت…. هرموقع دوست داشتي بگو تاباهم بريم تواتاق!…. هوس کردم امشب توبرام ليس بزني !…. ازالن توکف گرمي زبونت هستم …. ميخوام بهشتيمو ببيني که چقدر صاف ومعطرش کردم….. البته پرستو زحمتش کشيد وتيغش انداخت … منم مال اونو صاف وصيقلي کردم …. اين نظرمن بود تا هم تو با بهشتي تميز و سفيدوصاف وصوفم حال کني وهم محسن با بهشتي پرستو خانم يک حال حسابي بکنه وببينه که بهشتي پرستوجون خوشگل تر ازاونيه که فکرميکنه !….. من که خودم زنم وقتي توحموم براش صافش ميکردم دوست داشتم مردبودم و شب تا صبح باهاش سکس ميکردم…. البته بهت بگم بين خودمون باشه … توحموم طاقت نياوردم وحسابي بهشتي پرستوراتا حد اورگاسم براش ليس زدم وباهم حال کرديم ولي خدائيش پرستو مهبل وواژن کوچيک وخوشگلي داره….. من تاحال واژن هيچ زني را به اين خوشگلي نديدم وليس هم نزدم ولي امشب توحموم براي اولين باردستموکه ماليدم به واژن برجسته وپفکي پرستووتيغش انداختم سخت حشري شدم وهوس کردم اونو ليس بزنم!…….. چقدرهم لذت بردم…. بهش گفتم هر موقع دوست داشت ميتونم براش ليس بزنم…. چون خيلي خوشم اومده!….. محسن هم بيکار ننشسته بوداونم دستش را گذاشته بودروي رونهاي سفيد وصاف پرستووآروم ماساژ ميداد ، گاهاً هم دستشو تا نزيکهاي کشاله رون پرستوجلو ميبردوسعي ميکرد انگشتشو بزنه به برجستگي کوس پف کرده پرستو…. مثل اينکه فهميده بود پرستو ومنير صاف وصوف کردن….. پرستو صورتش گل انداخته وکمي قرمز شده بود نميدونم ازخجالت دست کشيدن محسن به روناش بود!…. يا اونم حشري شده بود!….. رومو کردم طرف محسن وگفتم محسن جون نظرت با کمي مشروب چيه؟… گفت عاليه!…. موافقم!…. خودم ليوانهارا تانصفه مشروب کردم وگفتم پرستو ومنيرجان هم بايد لبي ترکنن!… هرکه ليوان خودشو برداشت وسرکشيد…. منير گفت امشب من بدون مشروب مستم وتوحال……. محسن گفت منيرجون اينوازنجوا کردنت با اميرفهميدم!…. ولي من ازتو مست ترم چون امشب تا صبح پرستوجون در کنارمه!…. امشب پرستوجون بهم قول داده تا صبح توبغلم باشه…… منم از تو و اميرميخوام تا صبح توبغل هم باشين و حسابي باهم حال کنيد…….. اينو ميگن دوستي ورفاقت متقابل وبي غل وغش!…… محسن روشوطرفم کردوادامه داد…. اميرجون اون ليوان منو پر ميکني؟…. خودتم يک نصفه ديگه بزن بد نيست کامل بشي !…. گفتم محسن جون هرچي کمتر بخوريم بهتر ميفهميم چيکار ميکنيم…. وبيشتر هم لذت ميبريم …… محسن گفت درسته …. ولي يک نصفه ليوان، هم کمه هم خوبه !…. يک نصفه ليوان کاملت ميکنه !….. منم دوتانصفه ليوان مشروب ريختم وسهم محسن را دادم دستش… وخودم هم ليوانمو سرکشيدم……….. محسن بعداز سرکشيدن ليوانش گفت خوب حال مونده که پرستوجون يک لب بمن بده تا دروازه بهشت بروم بازشه…….. بعد محسن پرستورا کشيدطرف خودش ويک لب حسابي وطولني ازش گرفت…… محسن بعداز بوسيدن پرستو گفت خوب امير جون متوجه شدي يا نه؟…. اينطور که من حس کردم پرستوجون ومنير وقتي حموم بودن به خودشون خوب رسيدن البته هر دو شون هميشه بخودشون خوب ميرسن ولي اونا وقت راغنيمت شمرده وتواين فرصت کوتاه براي يک حال بهتر خودشونو بيشتروبهتر صاف وصوف کردن….. حيفه که وقت را از دست بديم … پاشو… اگه دوست داري چهارنفري باهم تو يک اتاق باشيم بفرما ، اگرهم نه ، دوست داري بامنيرجون تنها باشي بازم بفرما!…….. اين ديگه بسته به ميل وخواسته خودتونه …… ولي من ميگم حال که پرستوجون صاف کرده بيا چهارتائي بريم تويک اتاق اول خوب ازنزديک وضعييت را ببينيم ….. بعد تصميم گيري کنيم که از کجا شروع کنيم !….. آخه…. ديدن هم خودش يک صفائي داره!….. چي ميگي؟…… منيرگفت خيلي خوبه …. بريم …. بريم ببينيد چي ساختيم!…… مخصوصاً پرستوجون که مرمرسفيده!……. وقتي پاشديم وراه افتاديم طرف اتاق محسن بهم گفت…. بهترين کاري که ميشه اول از همه انجام داد .. اينه که هردومون با هم يک سکس ناب باپرستو جون داشته باشيم …. بعد هرتصميمي که داشتي بگيروانجام بده……. چطوره؟.. موافقي؟….. گفتم منير..چي؟….. اون تو اين وسط ميمونه؟……. گفت منيرهم مياد کمک … حال وقتي شروع کرديم بهت ميگم منيربايد چيکار کنه!… اون توهمچوموقع ها کارشو خوب ميدونه!….. گفتم…. باشه…. وقتي وارد اتاق شديم محسن حسابي شق کرده بود….. روشو طرف منيرکردوگفت خوب منيرجون کمک کن پرستو جون لباسشو درآره … تاچشمون به جمال بهشتي اين خوشگله روشن شه … ببينيم چي ساخته …… وقتي منير شرت پرستورا کشيد پائين به اوگفت بشين لبه تخت وپاهاتو بازکن تا بهشتيت خوب خودشونشون بده…….. وقتي پرستو لبه تخت نشست وپاهاشوازهم بازکردازديدن اون همه زيبائي باخودم گفتم: به به واقعاً زنم چي ساخته!!…… رونهاي سفيد وکوس پف کرده سفيدتر ازمرمربا لبهاي صورتي وصيقل داده شده!…… من ومحسن مات ومبهوت ازاين همه زيبائي پرستورا بانگاه خورديم…. منيردوباره به پرستوگفت خوب حال روتخت زانوبزن وباسنتو بده اينورطرف ما وکمي هم پاهاتو جفت کن… بااين پوزيشن برجستگي بهشتيت همراه با غنچه پشتت از عقب بهتر دلربائي ميکنه….. چي بگم …. اززيبائي وخوشگلي کون سفيد وگرد اون که دل و دين ميبره…… کوس صاف وپفکي که با لبه هاي ظريف برجسته ازلي رونهاي مرمرينش از عقب ديده ميشد منظره دل انگيز وبسيار شهواني بوجود آورده بود طوريکه کيرمن تا سرحد انفجار شق کرده بود… مات مونده بودم به تماشا زيبائي هاي همسرم که محسن يهو پريد وشروع کرد به ليس زدن کوس وکون پرستو…… اونم با چه هيجان وحرصي اين کار رو ميکرد…… منيرهم لخت شد و باهمون ژست خودوشو به نمايش گذاشت الحق اونم دست کمي از پرستونداشت…. منم شروع کردم به ليس زدن کوس وکون صاف وصيقل شده منير….. با صداي محسن سرمو بلند کردم اوگفت خوب امير جون زودتر بيا که دارم ميترکم…… وبه پرستوهم گفت پاشه وسرپا وايسه…… وقتي پرستوپاشد محسن اونو يک دور چرخوند تا تمام زيبائي ها ش ديده شن… توي اين حالت محسن گفت ..اميرجون ببين چي ساخته؟… براهمينه که همه اش توکف هستم … خم شد وسرشو آوردپائين و شروع کرد از ناف ليس زدن تارسيد به کوس پرستو….. همينطور که ليس ميزد ميگفت به به…. ازآينه صاف تر واز بلور خوش تراش تروازعسل شيرين تر!….. منم وقتي کون سفيد وطاقچه اي پرستورابا اون کمر باريک ديدم ديگه طاقت نيوردم واز پشت چسبيدم به کونش واونو بغل کردم…. درحاليکه سفت کون پرستوراتوبغل گرفته بودم صورت اونو برگردندم طرف خودم وازش لب گرفتم…..اونم کونشو توبغلم تکون ميدادتا بهتر بخوره به کيرم…. محسن هم از جلو کوسشو ليس ميزد…. منيرگفت اميرجون !… اگه ممکنه پائينوبراش ليس بزن وحال کن!…. تا منم ازپرستو جون لب بگيرم!!….. ميخوام سينه هاي گل اناريشوميک بزنم!…… منيراومد نزديکم وگفت بده اول مال ترا يه ليس بزنم !…. بعد برم سراغ لباي پرستو جون!….. منم کمي از پرستو فاصله گرفتم تا منيربتونه شرتمو پائين بکشه و برام ساک بزنه ولي هنوز لباي پرستو تو لبام بود!….. محسن هنوز مشغول بوئيدن وليس زدن کوس پرستوبود … با ملچ وملوچش چه سروصدائي راه انداخته بود!….. منير کيرموليس زد و کردتو دهنش وچند تا ميک حسابي به اون زدبعد اونو با ليس زد ن وزبون کشيدن خوب خيس کرد… خوب که همه اش تفي شد اونوبادست گرفت و گذاشت لي چاک کون پرستودرست دم سوراخ کونش!…… وگفت بفرما بده بره تو!….. وپاشد رفت پشت سر محسن وازدوطرف صورت پرستورا گرفت وکشيد طرف خودش وشروع کردلب گرفتن از او!….. ازبس کون پرستو صاف وصيقلي بود کيرم نميموند لي چاک کونش …. ليز ميخورد وميومد بال…. ديدم حال که اينقدرتميز وصافه خوبه اونوليس بزنم!….. واسه همين اومدم پائين ازگودي کمر زبون کشيدم تا رسيدم به چاک کونش!…. کمي چاک کونشو بازکردم …. ووواي چه کوني!….. چه سوراخ پفکي وداغي …. کم چين ولي برجسته… رنگش به قهوه اي خيلي کمرنگ ميخورد!…. باليسهاي محسن که به کوسش ميکشيد سوراخ کونش کمي کشيده و بال پائين ميشد!…. معلوم بود محسن با تمام وجودش داره ليس ميزنه!….. خيلي خوشم اومد…. چرا که اين پرستو جون خوشگلم بود که اينقدر خوشگليش روي محسن اثر گذاشته واونو شيفته وفريفته خودش کرده بود!…. اون موقع که برنامه سکس باديگري راپيش خودم مزمزه ميکردم هيچ فکرنميکردم زيبائي پرستو اينقدر گيرائي داشته باشه!…. طوريکه محسن يک لحظه هم از سکس با اون غافل نميشه!…. درحاليکه هميشه فکر ميکردم اونيکه با پرستوسکس خواهد داشت با يکي دوبار سکس با پرستو بکشه کنار وبراش عادي بشه!… وديگه سراغ پرستونياد!….. ولي حال مي بينم اولين نفرکه محسن باشه هرچي بيشتر پرستوراميکنه آتش شهوتش بيشتر وبيشتر ميشه!….. تاحدي که خودمحسن ميگه تا پرستورا ميبينه فوري براش شق ميکنه!…. باصداي محسن بخودم اومدم که ميگفت .. خوب اميرجون!.. من به پشت ميخوابم پرستوجون بياد سينه به سينه روم بخوابه….. خوب؟…. اون وقت من ازجلووتو ازعقب باهاش سکس کن….. خوبه؟…. منيرجون هم ميشينه کنارپرستووهرموقع تو يامن کشيديم بيرون فوري ميزاريم دهن منيرجون تاهم خوب ميکش بزنه وهم خوب خيسش کنه!…چطوره؟… خوشت مياد؟….. محسن درحاليکه کمر کيرشو گرفته بود سريع به پشت خوابيد روتخت وپرستوهم از خدا خواسته خيلي سريع شکم به شکم وسينه روسينه خوابيد رومحسن …. منيرهم کيرمحسن را گرفت وگذاشت دربهشتي پرستو وفشارش دادتا همزمان با فشار محسن بره تو !…. حال چون کون پرستو طرفم بود هم سوراخ پف کرده کونشو ميديدم هم قسمت ته کير کلفت محسن را که داشت خيلي آروم عقب جلوميکرد وهربارکه ميکشيد بيرون تمام لبهاي کوس پرستو باهاش ميومدن بيرون !…. از بس کيرمحسن کلفت وکوس پرستو کوچولووتنگ بود که لبه هاي داخلي مهبلش تمام بصورت کش قيطوني چسبيده به کيرمحسن وتوهر رفت واومد با کيرمحسن به بيرون کشيده ميشدو يا با اون ميرفتن تو!……. از قرمزي وقيتوني شدن لبه هاي کوس پرستومعلوم بود که لبه هاازتنگي مهبل وکلفتي کيرمحسن کش اومدن وسفت به کيرمحسن چسبيدن!…… فکرکنم محسن براهمين تنگي مهبل از کوس پرستو خوشش اومده ومدام کيرش برا گائيدنش شقه!…. محسن که تازه کيرش تو کوس پرستو جا گرفته بودبرايک لحظه کشيدبيرون و منيربلفاصله اونو کردتودهنش کمي باهاش ساک زد بعد خوب تفيش کردودوباره سراونو گذاشت درکوس پرستو وفشاردادتابره تو!….. به نظرميومد منيرتواينکارخوب وارده و درسش روونشه و ميدونه چيکاربايد بکنه!….. منم که ديدم اينجوريه قبل ازآنکه بکنم تو کون پرستوکيرموگرفتم طرف منير…. منيرخانم هم فوراً کردش تودهن ويک ساک کوتاه بهش زد…. بعد خوب تفيش کرد وگذاشتش در سوراخ کون پرستو که حال بارفت وآومد کيرمحسن بازي ميکردوتنگ وگشاد ميشد!…. کمي تف به سوراخ کون پرستوزدم ومنيرکيرموازکمر گرفته و فشارش داد تابره تو!….. منم کمکش کردم وباکمي فشار وهمراه باآخ گفتن پرستو سرش رفت تو!….. منير گفت عالي شد!….. کاش من جاي پرستو بودم!….. چه حالي ميکنه!…. من چون تجربه اشو دارم ميدونم الن پرستو چه حالي ميکنه ….. البته شايد الن يک کم درد داشته باشه ولي دوسه نوبت که دونفري باهاش برنامه اجرا کنيد عادت ميکنه وحسابي خوشش مياد وحال ميکنه!… اون وقت مزه ولذت اين کار براي هميشه ميمونه زيردلش!……. من و محسن هرچندبارکه تلمبه ميزديم ميکشيديم بيرون تا منير برامون ساک بزنه و تفيش کنه تا کيرامون ليز تر بشه وبهترحال کنيم!….. حدود يک ربعي پرستورا من ومحسن ازعقب وجلوحسابي گائيديم !….. بعد محسن کشيد بيرون وگفت خوب اميرجون حال عوض کنيم!……. براهمين منم کشيدم بيرون! ……. وپرستوهم پاشد و روشوطرف من کرد منير هم کيرمحسنو ليس زد وبادستش اونوراست نيگرش داشت تاپرستوباکون بشينه روش …… پرستووقتي کير محسنو آماده ديد درحاليکه لب زيريشو گازگرفته بود آروم نشست روکير محسن….. پرستو ضمن اينکه سعي ميکردکلفتي کيرمحسن را تحمل کنه يواش يواش خودشو به پائين فشاردادتا تمام کيرمحسن رفت توکونش……. حالديگه منيرکيرمحسن را ول کرده بود…… خوب که نگاه کردم ديدم کيرمحسن تا خايه رفته توکون پرستو… و پرستوروي تخمهاي محسن نشسته !……. محسن گفت خوب پرستوجون حال دستاتواز پشت ستون بدنت کن وکمي خودتو به عقب بخوابون وبهشتيتو کمي بده بال تا اميرجون هم بتونه سکسشو باهات انجام بده…….. پرستو هم دستاشوازپشت بطورستوني در دو طرف بدن محسن قرارداد وکوسشو دادبال تامنهم اونو از کوس بکنم …… اينجا بود که ديدم واقعاً کيرمحسن کون تنگ پرستورا تا چه حد باز کرده …….. لبهاي اطراف کون پرستوبطور وحشتناکي کش اومده بود………… پرستودرهمون حالت لنگاشوهواکرد تا کوسش بياد بال ومن بتونم راحت تراونو بکنم….. حال کوس خيس و قرمز پرستوکه هنوز از کلفتي کيرمحسن بازمونده بود ولبه هاي قرمز داخلي اون شبيه بال پروانه اومده بودن بيرون جلوي روم خودشو نشون ميداد!…. تاحال کوس اونواينقدر باز نديده بودم!…. تمام اطراف کوسش قرمز شده و لبه هاي داخلي که هميشه صورتي بودن حال گلي مايل به قرمز شده بودن!….. وخودشون را انداخته بودن روي لبه بيروني….. قبلً صاف وراست وداخل واژن بودن ولي حال تقريباً اومده بودن بيرون وکمي به طرف بيرون تاب برداشته بودن!…. منيرکارساک زدن کيرموتمام کرده بودوداشت تفيش ميکردکه اونوبزاره دم کوس پرستو!… کمکش کردم ودرحاليکه مچ پاهاي ظريف پرستورا توهواگرفته بودم با يک فشار همه کيرم دادم تو !….. عجب ؟!… چه کوس گشادي؟!…. تاحال همچوکوس گشادي از پرستو نکرده بودم!…. منيرمثل اينکه متوجه افکارم شد…. چون صورتشو طرفم کردوگفت خوب همينه ديگه!…. يک ذره گوشته!…. فشارکه بهش بدي بازميشه!…. حال محسن جلوي تو رعايت کرده وخيلي فشارنياورده وگرنه تاحد جرخوردن گشادش ميکرد!….. عيبي نداره چندروز که استراحت کنه جمع ميشه!…. البته مثل اولش نميشه ولي خوب يک کمي خودشو ميگيره بشرط اونکه دوسه روزي اصلً ازش استفاده نکنه!….. بايد اينا رايادبگيره تا هميشه بهشتيش تروتازه ومهبلش تنگ باقي بمونه!…. گرمي وداغي کوس پرستو باعث شق شدن کامل کيرم شد!…. اون ته کوسش کمي تنگتر بود!…. منم براي لذت بيشتر تا اونجا که ميتونستم فشارميدادم که کيرم بيشتر وبيشتر بره تو!….. وشروع کردم تلمبه زدن …. بخوبي وجود کيرمحسن را تو کون پرستو حس ميکردم!…. چون از پشت يک غشاء نازک بهم ميخوردن!…… چندبار که تلمبه زدم حس کردم داره آبم مياد!…. دو دل بودم بکشم بيرون وبريزم تودهن منير يا همونجا بريزمش توکوس پرستو!….. طاقت نياوردم وآبمو بافشارريختم توي کوس پرستو!…… برا يک لحظه تو ذهنم گذشت که ايکاش پرستو قرصشو خورده باشه!….. از کنار کيرم مقداري آب زد بيرون وريخت روتخمهاي محسن !…. منيرهم سريع سرشواز زيرپاهام آوردجلو وشروع کرد ليس زدن آب منيا!! ….. منيرازمن خواست تا کيرموبکشم بيرون وبزارمش دهنش!…. گفتم خيلي خيسه !…. گفت .. باشه خيس دوست دارم! …. خيلي ازلزج بودنش لذت ميبرم وحال ميکنم!……. زودباش!….. همين کارراکردم ومنيربازبونش تمام کيروخايه هاواطراف اونو ليس زدوپاک کرد!….. کارمنير برام تازگي داشت وتاحال همچو چيزي نديده بودم !… با خودم گفتم من وپرستوچقدر از قافله سکس عقب هستيم !…… محسن وقتي ديد من آبم اومده وکشيده ام بيرون اونم کشيدبيرون واززير پرستو بلندشدوبه پرستو گفت همونطور به پشت بخوابه ولنگاشو باز کنه….. اونوقت به منير گفت بهشتي پرستوراخوب ليس بزن وبازبونت پاکش کن تامن برم دستشوئي وبرگردم!….. کارليس زدن منيرکه تمام شد محسن هم ازدستشوئي برگشت وبلفاصله بين روناي سفيد ومرمرين پرستو زانوزدودرحاليکه بادودستش ساقهاي سفيدو خوش تراش پرستورا گرفته بود کيرشوتپوند توي کوس پرستو!…. وشروع کردمحکم تلمبه زدن ، طوريکه صداي چلپ!… چلپ!… برخورد روناش به باسن وروناي پرستو بلند شنيده ميشد!…. باخودم گفتم اين محسن عجب قدرت وکمري داره !…. هيچ احساس خستگي نميکنه!…. همينطور يک ضرب داره کوس وکون ميکنه !…. که يک دفعه ناله محسن واوووف اوووفش بلند شد… اونم باشدت تمام آبشو ريخت توي کوس پرستو!…. چنان خودشو به کوس پرستو چسبانده بود که اجازه نداد يک قطره از آبش بريزه بيرون!….. مثل اينکه دوست داشت آبش تا توي رحم پرستو بره واونو حامله کنه!….. باخودم گفتم: اين ديگه کيه؟!….. محسن چنددقيقه اي با همون حالت چسبيده به کوس پرستوبي حرکت باقيموند، بعد درحاليکه پاهاي پرستو روشونهاش بودن بادودستش دوطرف کوس پرستورا گرفت وجمع کردوخيلي يواش توهمون حالت کيرشو کشيد بيرون !…. محسن بااين کارش نگذاشت حتي يک قطره آبمني تو کيرش باقي بمونه ويا بريزه بيرون!….. منيرکيرمحسن را گرفت وبا زبونش ليسيدوتميزش کرد!…. محسن نفس عميقي کشيد وگفت.. مرسي پرستو جون…. مرسي منير جون…. واميرجان ممنونم!….. به اين ميگن حال کردن!….. خيلي خيلي عالي بود!…. حظ کردم!…. روشو طرفم کردوادامه داد…. خوبيش به اين بود که هم توخوب بهرمند شدي …. هم پرستو لذتشو برد…. وهم من حسابي حال کردم!…. منيرهم که جاي خود!….. لطف دوستي ورابطه سکسي خانوادگي به همينه! که آدم با صداقت وبدون هيچگونه وسواسي زنشوهرچندهم که خوشگل باشه ودوستش داشته باشه را بازن دوستش عوض کنه واجازه بده هم خودش وهم دوستش هردو اززنهاي يکديگه بهر
بهشت قسمت دوازدهم بعد ازاينکه محسن وپرستو رفتن توي اتاق به منير گفتم منيرجون اين شوهرت عجب قدرت جنسي داره !… منکه بريدم …. حال خيلي که زور بزنم يک يا حداکثر دوبارديگه بتونم امشب باتوياپرستو سکس داشته باشم!…. اونم چون محسن جلوي روم سکس ميکنه حشري ميشم…….. راستي منيرجون هيچ ميدوني توي اين مدت هروقت باهات سکس داشتم پيش خودم ميگم اوووف اين منم که دارم بامنيرجون سکس ميکنم!….. ياد اونروزها مي افتم که هنوز ازدواج نکرده بودي وگاهگاهي ميومدي پيش ما ومن چقدر حسرت همآغوشي باترا ميخوردم…. دنيا را ببين چقدر کوچيک شده کي فکر ميکرد يک روزي برسه که توبيائي وبدون دغدغه خودتو تو بغلم بندازي واجازه بدي آنطورکه دوست دارم باهات سکس داشته باشم !…. اصلً توخواب هم نميديدم !…… منيرگفت منکه رک وپوست کنده جلوي محسن هم گفتم بهت من عاشقتم باتو خوب ارضاء ميشم وخوب هم حال ميکنم!… امير!..خيلي دوست دارم… منيردست منوگرفت وبرد توي اتاق …. اونجا شرتمو کشيد پائين وشروع کرد ساک زدن!…… طولي نکشيدکه حسابي شق کردم!….. منيرگفت خوب اميرجون چي دوست داري ؟….. هرچند ميدونم توهم مثل محسن چي دوست داري!…. وبلفاصله شرتشوکشيدپائين واز پاش درآورد … و کونشوکرد طرفم وگفت ببين چه صافش کردم … من اينو براتو صيقل دادم که باهاش حال کني! البته با توصيه محسن که خيلي خاطرتو ميخواد!!…… راستي هيچ ميدوني اين کون من چقدر خاطر خواه داره …. فقط اينو بگم دوستاي محسن که هر کدوم چند بارباهام سکس داشتن هنوزهم دنبالم هستن ولي چون محسن از زنهاي اونا سيرشده ديگه نميزاره بااوناسکس داشته باشم……. راستي هيچ ميدوني محسن از من بعنوان يک طعمه و دام هم استفاده ميکنه….. وچه مردهائي که بخاطر من زنهاشون رادراختيار محسن گذاشتن اونم چه زنهاي خوشگل ودست اولي که فقط شوهراشون باهاشون سکس داشته ومحسن بعداز شوهراشون اول کسي بوده که با آنها سکس داشته ….. حتي بعضي ازاونها اونطورکه خودشون برام تعريف کردن محسن اولين کسي بوده که تونسته بااونا سکس ازعقب داشته باشه……. چرا راه دور بريم نمونه اش پرستوزن خودته که فکرنميکنم تاپيش از اينکه محسن باهاش سکس داشته باشه غيرخودت بعنوان شوهرش کس ديگه اي باهاش سکس کرده باشه….. درسته؟…… گفتم .. منيرجان بيا … بياعزيزم….. بيا که ميخوام اين آخرشبي يک حال حسابي باهات داشته باشم…. خوب محسن هم اززرنگيش بوده که تونسته با اونا سکس داشته باشه …. اما موضوع من وپرستووبرقراري ارتباط سکسي با تو ومحسن يک چيز ديگه است که نبايد با غريبه ها قاطيش کني …… اين برنامه را من به پرستو پيشنهاد کردم چون دوست داشتم دوستام هم از زيبائي وخوشگلي پرستو استفاده کنند واز وجودش لذت ببرن……. به نظرمن حيفه آدم يک زن خوشگل وخوش هيکل داشته باشه ودوستاش ازوجوداون زن استفاده نکنن!…. خوب اگه من پرستوررا توخونه زنداني ميکردم محسن هم ترا از ديدمردم ودوستاش پنهون ميکرد… آياالن اين لحظات خوش وگذرا را داشتيم ؟… صددرصد نداشتيم وشايدهم تواين لحظات توي خونه بخاطر مسائل کوچيک وپيش پا افتاده بگومگوداشتيم ويا يک گوشه اي ساکت وآروم نشسته وبروبر همديگه را نگاه ميکرديم!…… غيراز اينه؟…… وامادررابطه با برقراري ارتباط دوستي با توو محسن، بايد بگم که اين فکروايده سکس با يک زن وشوهر ديگه ازقبل بين من وپرستو بوجود اومده بود که خوشبختانه قرعه بنام شما دراومد وباعث شدتاالن اوقات خوش ودل انگيزي را باهم داشته باشيم وبعد هم دورهم بشينيم و ازکارها ونحوه سکس وزيبائي شماها صحبت کنيم وحرف بزنيم ولذت مکررببريم يا بقولي وصف العيش نصف العيش!… درسته؟….. چون منيرحرفي نزد… منم ديگه ساکت شدم وادامه ندادم ……… آنشب بااستفاده از اون کرم کذائي وهمچنين حرکات زيبا ودل انگيزهمراه بارقص شهواني کون منيرموجب شدکه دوبار منيرراازکون بکنم وهردوبارهم آبمو توکونش تخليه کنم!…… بعدهم هردو سرحال وقبراق باهم رفتيم زير دوش … اونجاهم عليرغم اينکه کيرم خوابيده بود ولي منير گيرداد که دوست داره زير دوش برام ساک بزنه .. که زد ولي آبم نيومد…… بعدازگرفتن دوش اومديم بيرون ، منيريک شرت چسبون وخيلي کوتاه با يک تاپ کوتاه پوشيد… منم شرت وزيرپوشم را پوشيدم ورفتيم توي هال نشستيم وباهم کمي مشروب مزمزه کرديم ومقداري هم ميوه وشيريني خورديم…. واين درحالي بودکه محسن وپرستو هنوز توي اتاق دربسته مشغول بودن!.. من ومنيرحدود يک ربعي باهم لس زديم کمي که گرم شديم منير گفت پاشو بريم سراغ محسن وپرستو….. وقتي در را بازکرديم ورفتيم توي اتاق ….. محسن مشغول گائيدن پرستو بصورت سگي بود…. به نظر ميومد که داره اونو ازکوس ميکنه!…….. ديدن اين صحنه بسيار زيبا وحالت بسيار قشنگ محسن درگرفتن کون پرستوتوي بغلش سخت منوبه هيجان آورد….. حس کردم اين منم که دارم با پرستو سکس ميکنم…… من عاشق ديدن اين صحنه ها هستم…. ديدنش يک حالت شهواني لذتبخش در درونم بوجودآورد که کمتر از انجام سکس نبود!….. باصداي آخ واوووخ پرستوبخودم اومدم … محسن سرعت تلمبه زدنشو بيشتر کرده بود وپرستو داشت به اورگاسم ميرسيد….. لحظه اي بعد درحاليکه محسن روي کون وکمرپرستودولشده وپستونهاي پرستورا محکم گرفته بود صداي اووف .. اوووفش دراومد…. محسن اين بارهم مثل دفعه قبل پرستور را محکم بغل کرده وسفت به اوچسبيده بود تا آبش تماماً ريخته شه توي کوس پرستو….. اون بااين کارش نگذاشت حتي يک قطره از آبش بيرون بريزه!….. درحاليکه ازکارمحسن لذت ميبردم پيش خودم فکرکردم اون خيلي حرفه اي کارسکسشو انجام ميده….. اينطور که من توي اين چند شب ديدم اون دروحلهً اول سعي ميکنه طرفشو راضي و خوب ارضاء کنه بعدخودش….. واين توي سکس يک هنره که همه کس نميتونه انجام بده … حتي يک شوهر خوب با زنش در سکس به ندرت اين کارراانجام ميده!….. محسن چنددقيقه اي توي همون حالت سگي پرستوراکاملً توبغل گرفته وبخودش فشار ميدا د به نظرميرسيد پرستوهم ازاين فشار خوشش اومده … چون بايک حالت شادي تواًم بالبخند به مانگاه ميکرد…… چند لحظه بعد محسن خيلي آروم پرستوراباهمون حالت بصورت دمر خوابوند وخودش خوابيد روش….. هنوز پستونهاي پرستو تودست محسن بودن وبا اونا بازي ميکرد…. محسن بعداز چنددقيقه درحاليکه پرستورا ميبوسيد ازروش بلندشد… وباکيري آويزون ولي کشيده رفت طرف حموم ودستشوئي….. تمام لمبراي کون پرستوازفشارهيکل محسن قرمز شده بودن….. پرستو توان بلند شدن را نداشت وهمچنان دمر خوابيده بود…….. همينطور که محو تماشاي پرستوبودم احساس کردم منير کونشو توبغلم گذاشته وداره اونو با تکون دادن روي کيرم جابجا ميکنه!…. داغي وحرارت بدن منير منو ازافکارم خارج کرد…. دودستمو دور شکم منير حلقه کردم .. اون صورتشو کمي بطرفم چرخوند ومن تونستم لباشو ببوسم ….. پرستوهم باهمون لبخند مارا تماشا ميکرد…… پرستوآروم پاشد … وبدون اينکه چيزي به پوشه همونطور لخت رفت طر ف حمام که محسن هم اونجا بود… من ومنيرهم درحاليه دستم دور کمر وروي باسنش بود رفتيم طرف هال….. دوش گرفتن پرستو ومحسن کمي طول ني شد…. درحاليکه من ومنير توي هال منتظراونا بوديم…. حدود نيمساعت بعد پرستو ومحسن ازحموم دراومدن…. هردوخوشحال ومتبسم بودن….. خيلي دوست داشتم بدونم اونا توي حموم چکارکردن که اينقدردوش گرفتنشون طول کشيده…… بعداز صرف کمي ميوه وشريني ونصف ليوان مشروب ، حدوداي ساعت چهار صبح بودکه ديگه طاقت نياوردم وگفتم .. محسن جون دوش گرفتنتون خيلي طول ني شد؟…. محسن درحاليکه ميخنديدگفت.. خوب شد پرسيدي…. داشت يادم ميرفت بگم…. پرستوپريد توحرف محسن وگفت… محسن جون ديگه قرارنبود هرکاري ميکنيم گزارش بدي….. محسن گفت … پرستو جون گفتنش لزمه… وعيبي نداره … بزاراونا هم اين عشق وعلقه بين من وترا بدونن…. وادامه داد…. آره من زير دوش بودم که پرستواومد تو…. حقيقتش من تواون موقع داشتم با محسن کوچولو بازي ميکردم واونوميشستم که پرستواز راه رسيدوصحنه را ديد!…. نميدونم چي شد که پرستوجون گفت بزار من اونو حمومش بدم!… بعداونوگرفت وبعنوان شستن باهاش بازي ميکردکه محسن کوچولواز دستاي گرم ونرم پرستوجون ازخواب پاشد…. پرستوجون هم معطل نکردوخلصه اينکه برام يک ساک حسابي زد….. وبعد منم چون از کار پرستوحشري شده بودم … اونو مثل يک پروانه چسبوندم به ديوار حموم واون چيزي را که دوست داشتم وبراش ميميرم گرفتم توبغل ويک کام حسابي ازهم گرفتيم وچقدرهم هر دولذت برديم و مزه کرد مخصوصاً که دوش هم تو اين وسط آب خودشو رو سرماميريخت….. از تعريف محسن هرچهارنفرخنديديم وپاشديم رفتيم توي اتاق خواب بزرگي که دوتخت دونفره چسبيده به هم توي اون بود….. محسن گفت اين اتاق براي خوابيدن هر چهارنفر ماآماده است…. وچهارتائي ميتونيم راحت پيش هم بخوابيم…. چطوره؟…. خوبه؟ گفتم خيلي عاليه!…. خانمها وسط من ومحسن هم در دوطرف انها طوريکه پرستو تو بغل من ومنيرهم توبغل شوهرش يعني محسن خوابيد…….. از آنشب به بعد تقريباً يک هفته ويا دوهفته درميون اين برنامه توي خونه ما يا خونه محسن برگزار ميشد وزنهامون را باهم عوض ميکرديم وتا صبح چهار نفري با هم حسابي حال وعشق ميکرديم…… اين شب زنده داري توًام با سکسي که با زنهاي همديگه داشتيم حدود هشت ماه طول کشيد….. بعد از اين مدت محسن پيشنهاد کرد حال ديگه وقتشه که يک زوج خوشگل وجوانتراز خودمون را به اين جمع اضافه کنيم ومدتي هم با اونا زنامون راعوض کنيم ويک تنوع لذت بخش همراه با لحظات شيرين وخوشي هم با اونها داشته باشيم. همگي از اين پيشنها استقبال کرديم واين برنامه با اومدن يک زوج جوان که زن جوان وخيلي خوشگل وسرخ وسفيدي داشت درخونه محسن برگزارگرديد !…. اين برنامه جديد شش نفره براي من وپرستو خيلي جالب و لذت بخش بود… مخصوصاً پرستواز سکسي که با اين جوان تازه وارد داشت خيلي سرحال اومده بود وميگفت سکس بااون براش خيلي جالب ولذت بخشه واز همه مهمترخيلي انرژي مثبت ونيروازاوميگيره!!…. منم از سکس با خانم کم سن وسال و فوق العاده جوان وزيباي اون بنام فريبا حسابي حال کردم……. ولي نفهميدم محسن چطور وبا چه زباني اونا را براي اين کارآماده کرده وآورده بودتوي اين کار!….. نميدونم؟ …………. شايد کا ر کار منيربوده و يا مشترکاً با هم انجام داده بودن!!؟؟؟ ………….. براي همين همواره منتظر آن بودم تادريک فرصت مناسب محسن يا منير شرح ماجرا را برايم تعريف کنند!!………………..
بهشت – قسمت سيزدهم در شب اول آشنائي بااين ذوج جوان که درخانه محسن برگذارشدبرنامه سکسي نداشتيم فقط ازنزديک باهم آشنا شديم وازخصوصيات اخلقي وبرنامه آتي وهمچنين نحوه ومکان برگذاري مهماني شبانه صحبت کرديم، مهماني خوبي بود ، منير خيلي خوب پذيرائي ميکردولي بيشتر دور شوهر فريبا ميچرخيد وخودشو نشون اون ميداد!… اما من در تمام مدت چشم ازفريبا خانم که بسيار جوان وسرخ وسفيد بود ويک هيکل بسيار زيبا ومتناسب با باسني گردوقلنبه وسينه اي برجسته با لبهائي غنچه اي وقرمز که نشانه سلمتي کامل او بود برنميداشتم وهيچ توجه اي به حرفها و صحبتهاي جمع نداشتم بلکه حسابي براي کون سفيد وقلنبش شق کرده بودم، ظاهرآنها نشان ميداداز وضعيت مالي خوبي هم برخوردارن……. خلصه مطلب ، اونشب برنامه اين شدکه اولين برنامه سکسي شش نفره ، دوهفته بعد يعني شب جمعه درخانه ما برگذاربشه . من وپرستوهم از فرداش تمامي آنچه که موردنياز اين مهماني بود را فراهم کرديم ….. شبها سعي ميکردم باپرستو فقط لس بزنم واونو کمتر بکنم !…. چون براي گائيدن فريبا نياز به يک انرژي کامل وپرآب داشتم!….. گاهي شبها پرستوکيرم راکه بخاطر گائيدن فريبا شق ميشد ليس ميزدوبادست بصورت جلق باهاش بازي ميکرد!….. اوميگفت اميرجون ميدونم که انرژيتوميخواي براي فريباخانم منهم سعي ميکنم تو اين چند روز فاصله اونوبرات نيگردارم…… چون خودم هم ميخوام يک سکس حسابي با شوهر جوانش داشته باشم، نميدونم چرا هوس کردم جلوي تو با شوهر فريبا سکس داشته باشم!… وقتي يادم مياد که يک مردجوان ميخواد بام يک سکس جديد وتازه داشته باشه يک حالي ميشم!…… اميرجون اين حالت يعني چي؟……. نکنه دارم يک زن بوالهوس ميشم ؟…… ازپرستو پرسيدم راستش بگواز ياد آوري سکس با شوهر فريبا چه حالي بهت دست ميده؟…. پرستودرحاليکه خودشو توبغلم جاميکرد آهسته گفت اگه بگم ناراحت نميشي؟….. گفتم : نه … چراناراحت بشم!….. بلکه دوست دارم بدونم چه حالي بهت دست ميده…. چون ازگفتن آن من بيشتر ازتو حشري ميشم ولذت ميبرم!…. لباي اونوبوسيدم تا روش باز بشه وبهم بگه……. پرستو کمي داغ شده بود وبه نظر ميرسيد از ياد آوري آن لحظه …. حس شهوت درش به غليان درآمده….. با يک نازشهواني گفت همه اش تقصير توه!!….. توکه اين برنامه را ساختي ومنو وادار کردي با محسن سکس داشته باشم !… اونهم که خودت بهتر ديدي که چي دوست داشت!…. وباهام چه ها که نکرد!……. توهم که ازاول اين کاره بودي!!……… پريدم توحرفش گفتم … خوب …. از بس کون خوشگل سفيد وتپلي داري !……. حال هم منتظر باش که شوهر فريباهم اونومي پسنده!…….. چيزي که من ميخواستم…….. آخه حيف اين کون سفيد وقلنبه نيست که پنهون بمونه وکسي لذت گائيدنش نبره؟…….. پرستوخودشو بيشتر بهم چسبوند وگفت …. يعني برام بد نميشه؟!…… گفتم : اتفاقاً بهتر ميشه چون هرچي بيشتر ازش استفاده کني هم خوشگل تر وهم تپل تر ميشه!… وضمناً بيشترهم لذت ميبري وبهترهم ميتوني با حالترباهاش سکس کني!…….. منظورمنم ازپرسيدن همين بود که الن چه حالي داري دوست داري شوهر فريبا از کون باهات سکس داشته باشه يا ازجلو؟……. من که دوست دارم اونم مثل محسن اهل کون کردن باشه !…. چون از کون دادن تو من بيشتر لذت ميبرم !…. مخصوصاً وقتي ببينم دمر خوابيدي واون هم خوابيده روکون سفيد وبرجسته ات وداره حسابي ميکندت !….. پرستو گفت… اه….. امير اينا چيه ميگي ؟….. لوس نشو!… حال من يه حرفي زدم!…. دستامو کشيدم روکون نرمش وگفتم من قربون اين کون سفيد ميرم!…… که يکي ديگه ميخواد بکندش!….. پرستو توبغلم ساکت خودشو محکم بهم چسبونده بود وحرفي نميزد ولي بدنش داغتر شده بود…. بعداز چند لحظه سکوت گفت اميراگه بگم ناراحت نميشي؟…. لباشو بوسيدم وزبونمو کردم تودهنش وميک زدم……. وبا دستام با لمبراي نرم وداغ کونش بازي ميکردم……. گفت اميراز ياد آوريش يه حالي بهم دست ميده!…… ميدوني ؟!…. راستش …… وقتي يادم ميادکه ميخوام يک سکس تازه از پشت داشته باشم…. يک جوري ميشم!… توش تکون ميخوره!.. يعني باز وبسته ميشه و شروع به خارش ميکنه!!….. خودم هم داغ ميشم!….. پرستو درحاليکه اين حرفا را ميزد خودشو دمرکرد وگفت:… امير بيا روم!…… اميرجون ميشه امشب مال من باشي؟….. منم که کيرم ازشقي داشت ميترکيد رفتم رو کون داغ ونرمش!…… واي که چقدر لي کونش داغ شده بود !…. گفتم پرستو جون اجازه ميدي؟….. پرستو ناليد وبا آه گفت …. امير بکن !….. دارم ميميرم…… کاش محسن اينجا بود ويک حال حسابي بهم ميداد!….. ولي خوب عزيزم توامشب جاي محسن ، حسابي منوبکن….. واي که محسن چقدر عالي از عقب بهم حال ميده!…… آخه مال اون ميخوره ته پشتم وخوب اون تهشو ميخارونه!….. واي که چه کمري داره!… از حرفاي پرستو چنان حشري شدم که نفهميدم چطور کونش گذاشتم !…. فقط ميدونم باجيغ بلندش بخودم اومدم….. وديدم تا اونجا که کونش جا داشته تپونده بودم تو کون خوشگل وسفيد بدون موش که ازصافي از روش ليز ميخوردم!….. پوستش ازصافي برق ميزد…… اگه زنم نبود فکر ميکردم بخودش روغن ماليده!….. اينقده صاف و براق بود. فرداش که از اداره اومدم پرستوگفت : امشب محسن ومنير بعداز شام ميان اينجا تا براي شب جمعه برنامه ريزي کنن…….. گفتم : خوبه عاليه…… فرداشب حدوداي ساعت ده شب بودکه محسن ومنيرآمدن ، بعد از دست دادن وبوسيدن همديگه درحاليکه محسن به پرستو ومن به منير چسبيدم، وارد پذيرائي شديم ، قبل ازاينکه بشينيم منير وپرستورفتن طرف اتاق تا منير لباسشو عوض کنه وراحتتر بياد بشينه ، هردوباپوشيدن يک تي شرت نيمه بلند تا زير باسنشون ، روناي سفيدومرمرينشون را بيرون انداخته بودن ، ديدن روناي سفيد صورتي پرستوبراي من که هرشب باهاش ميخوابيدم وهميشه باهاش سکس داشتم کيرشق کن بود واي بحال محسن!…. منير جلوتر اومد وجفت من نشست وخودشو به بهانه تنگي جا چسبوند بمن!….. پرستوهم موقع نشستن کنار محسن ، بايک چرخش کوتاه، کون سفيدشومالوند به صورت محسن وبا گفتن ببخشيدچنان کنار محسن نشست که نصف کونش تقريباً روي رون محسن قرار گرفت!……… روموطرف محسن کردم تا به پرسم برنامه جمعه آينده که فريبا با شوهرش ميا ن خونه ما چيه؟ که ديدم داره دستشو روي رون سفيد پرستوميکشه!…. وبرجستگي جلوي شلوارش نشون ميدادکه حسابي شق کرده !!….. معهذا پرسيدم خوب محسن جان برنامه هفته آينده که قراره فريبا خانم با شوهرش بيان اينجا چيه؟…… محسن همونطورکه با رون وکوس پرستو بازي ميکردگفت: ما از قبل با اونا يک رابطه دوستانه داشتيم که وقتي برنامه شبانه سکسي بين ما وشما برقرار شد ، يک شب منير گفت که خوبه اونا را هم توي اين برنامه شرکت بديم ، من که اصلً بياد اونا نبودم وتمام هوش وحواسم پيش پرستو جون بود فوراً قبول کردم ، اين بود که خودمنير موضوع را بااونا درميون گذاشت واوناهم تقريباً قبول کردن منتها قرارشد اول باشما آشنا بشن بعد تصميم قطعي بگيرن ، برا همين آنشب اومدن خونه ما تا ازنزديک هم شما رابه بينن وهم از نزديک باتون بيشتر آشنا شن وبي گدار به آ ب نزنن!…. حالهم که پذيرفتن و شب جمعه اينجا هستن !… خلصه امير جون خودتو حسابي آماده کن!…. گفتم: محسن جون!.. خوب اين تا اينجاش بقيش چي؟…… خوب از کجا شروع ميشه؟!…. آخه من وپرستوبا غير از تو ومنير جون باکس ديگه اي برنامه اي نداشتيم که بدونيم چيکار بايد بکنيم؟!…… محسن گفت : آهان!…… نگران نباش شروعش بامن !… ولي توخودت چي دوست داري ؟… يعني دوست داري چطور شروع شه؟!….. گفتم : نميدونم هرطور تو بگي؟ منير پريد توحرفم وگفت : امير جون توهيچ نگران برنامه نباش!…. من ومحسن تقريباً برنامه را ترتيب داديم!…. محسن دردنباله حرفهاي منير گفت که : آره امير جون ماهم امشبو برا همين اوميديم اينجا!…… حال تو وپرستو هم نظر بدين ببينيم شما چي دوست دارين تا من ومنير هم نظر خودمونو بگيم!….. پرستو گفت: نظر من نظر اميره هرطور که اون دوست داشته باشه منم دوست دارم….. اصلً برنامه از اول مال اون بوده وگرنه من که اين برنامه ها بفکرم هم نميرسيد!…… اون هرطور وبهر شکل که بخواد منم قبول ميکنم وانجام ميدم!!….. گفتم : فرق نميکنه!…. حال محسن جون هربرنامه اي که تو و منير جون ترتيب دادين همون ازنظر من عاليه !….. من ، حرف تو ومنيرو قبول دارم!….. بگو ببينم چي در نظر گرفتين؟…… محسن گفت: ايني که من ومنير درنظر گرفتيم قابل تغييره ….. يعني اگر شماها دوست نداشتين، اونطور که شما بخواين تغييرش ميديم !…. اوکه!!….. رومو طرف پرستو کردم تاازش نظر بخوام ديدم…. بعله!!.. پرستو جون دستشواز روي شلوار گذاشته رو کير شق شده محسن وداره اونوماساژ ميده!…… پرستو بدون پرسش من گفت : محسن جون قبوله بگو ديگه !….. حال بايد ديد توي عمل چي پيش مياد!….. من از حال بگم که امير جون برا فريبا خانم حسابي جوش آورده وتوکفه اونه!…. مئ حرفي نزدن ، ولي محسن گفت : اتفاقاً ماهم توهمين فکر بوديم ومبناي برنامه را روي همين اصل قرار داديم !… گفتم : چطور محسن جون!… ادامه بده!….. منير در جوابم گفت: ميدوني قرار اين شد که من با فرهاد شوهر فريبا باشم محسن با پرستو جون وتوهم امير جون تا صبح فريبا را داشته باشي!… چطوره ؟… خوبه؟….. محسن گفت: ما اينو درنظر گرفتيم حال شما بگين ؟…… پرستو فوراً وبا هيجان ناشي از شهوت گفت: عاليه!……. فکر نميکنم بهترازاينم بشه!….. امير جون چي ميگي؟!…. گفتم: خوبه !…. يعني عاليه!….. حقيقتش دوست نداشتم فرهاد شوهر فريبا از شب اول با پرستو سکس داشته باشه ، چون هيچ شناختي از اون نداريم!….. حال خيلي خوب شد ….. منتها بايد ديد اونا نظرشون چيه؟….. محسن گفت: منير کار خودشو کرده!…. طوريکه الن فرهاد تو کف منيره…. وبراي سکس با منير لحظه شماري ميکنه!….. منم که به اين زوديها نميزارم کسي غيراز توکه شوهرش هستي دست به پرستو جون بزنه !…. قبلً هم گفتم که… حال حالها زوده که پرستو با کس ديگه اي سکس داشته باشه!…….. من هرچند ظاهراً به حرفاي محسن گوش ميدادم ولي تمام فکر وذهنم پيش کون وکپل قلنبه فريبا بود واز شق درد داشتم ميترکيدم!……. ولي با اين حرف محسن که منير قبلً کار خودشو کرده !.. تازه يادم افتاد اونشب اول آشنائي با فريبا وشوهرش توي خونه محسن ، ديدم که منير يک شلوارک کشي نازک و بسيار تنگ بال زانوپوشيده و مقداري از اون از جلو رفته بود لي کوس پف کردش طوريکه برجستگي دولبه کوسش با فرورفتگي خط وسطش از دور بچشم ميخورد ومدام هم منير خودشو به شوهر فريبانزديک ميکرد دور اون ميچرخيد پس برا همين بوده تا برجستگي خيلي خوشگل کوسش را بيشتر نشون اون بده!… پس اينطور! ….. بابا ايول!…. اينا ديگه چه زن وشوهري هستن!…. باصداي منير که به پرستو ميگفت : پرستو جون کمي مشروب مياري بخوريم ….. بخودم اومدم…. وبرگشتم تو جمع!……. پرستو پاشد که بره مشروب بياره منيرهم با اون پاشد وهر دورفتن طرف يخچال توي آشپز خونه تا مشروب بيارن…. ازپشت که به کون منير نگاه ميکردم از زيبائي وبرجستگي ومخصوصاً حرکت ژله اي لمبراي اون موقع قدم برداشتن دلم ريسه ميرف ويه جوري ميشدم!….. نميدونم چرا باوجود اينکه کون زنم پرستو از اون خيلي خوشگل تر وسفيدتروتنگتر بود ولي کون منير برام يک جلوه خاص ديگه داشت….. شايد قديمي ها تو اين مورد درست گفتن که .. مرغ همسايه غازبه نظر ميرسه !!…… نميدونم شايد اين علقه به منير وکون برجسته اش برميگرده به دورا ن گذشته ….. و شايد هم واسه همين بود هر شب پرستو را از کون ميکردم وسيرنميشدم!…… حال !….. بايد ديد فريبا چه لعبتيه؟….. ظاهراً که از عالي هم بالتره !….. وبايد تا شب جمعه توکف اون باشم!……… صداي محسن که ميگفت: امير خان نميخواي امشب يک برنامه کوچولو داشته باشيم؟…… منو بخودم آورد……. گفتم چراکه نه!….. خوبه!…… محسن گفت : اولش برا برنامه شب جمعه اومده بوديم ولي ديدم حسابي رفتي تونخ منير…. منم که تو کف پرستو جون هستم پس چرا وقتو تلف کنيم !….. کمي مشروب که خورديم وحال اومديم برنامه را شروع کنيم!…… بااومدن منير وپرستوونشستن اونا …. پرستو گفت محسن جون ديشب من و اميرخيلي يادت کرديم…… محسن : گفت اتفاقاً الن داشتم با امير همين صحبتو ميکردم !… ميگفتم امشب يه برنامه کوچولوي سکس بد نيست داشته باشيم!….. پرستو ومنير باهم گفتن خوبه!…. پس بخوريم به سلمتي سکس کوچولوي امشب وليوانا را پر کردن وباهم سر کشيديم.
بهشت – قسمت چهاردهم اونشب بعداز صرف کمي مشروب ، ديدم منير پاشد وسر ميز وسط مبلها را گرفت به متابعت از او پرستوهم پاشداونم اونور ميزو گرفت وباهم اونو بردن کنار پذيرائي گذاشتن !… نميدونستم ميخوان چيکار کنن!…. ميزرا که گذاشتن کنار ديوار پذيرائي، منيراومد وسط پذيرائي جاي ميزوشروع کرد به رقصيدن ، چقدر زيبا ودل انگيز باسنشو قرميداد ، تاحال رقص کون اونو به اين خوبي وزيبائي مخصوصاً قر کمر وباسنشو نديده بودم ، او با زيبائي همراه با ناز وکرشمه کونشو ميچرخوند و تانزديک صورتم جلومي اومد ، گاهاً هم با ظرافت خاص خودش ،طوري مي نشست روي پاهام که کونشو ميخورد به کيرشق شده ام!……. چند لحظه بعد پرستوهم پاشد ، اونم رقص باسن رابا يک ناز و عشوه خاصي شروع کرد ، چه زيبا ميرقصيد ، اونم بخاطر نشون دادن زيبائي وگردي باسنش ، چه حرکات موزوني به کمرش ميداد!…. نميدونم پرستو کلس رقص نرفته چگونه با ريتم جالب ودل انگيزي اين چنين زيبا وشهواني ميرقصيد ، ولي اين برايم مسلم شدکه خانمها وقتي بخوان حرکت سکسي وشهوت انگيزي براي مرد مورد دلخواهشون انجام بدن ، بقدري درآن حرکت ، زيبائي وعشوه بکار ميبرن که مرد را به اوج حشريت وشهوت ميرسونند!…. منکه خود دراوج شهوت ولذت بودم ، حرکات موزون وپراز عشوه ونازرقص منير وپرستو همراه با گرمي مشروب ، زيبائي آنان را برايم صد چندان کرد، طوريکه عنان اختيار ازدستم خارج شد !…… بي اختيار پاشدم واز پشت منيررا بغل کردم بدون توجه به حضور پرستو ومحسن شرت اونوپائين کشيدم وشروع کردم کون اونو ليس زدن ، حال ديگه منير تکون نميخورد بلکه خودشو کمي هم دول کرده بود تا بهتر چاک کونشو ليس بزنم درهمين حال کمرکيرموکه از شقي درحال انفجار بود سفت با دست راستم گرفتم وبا سبعيت تمام سعي کردم منير را توهمون حالت رقص ازکون بکنم ، با فشار به کمرش اونو دول و تا حد زانو زدن خم کردم وديوانه وار با ماليدن تف به سوراخ کون وسر کيرم شروع به گائيدنش از کون کردم !… منير جيغهاي شهواني ميزدوسعي ميکرد بيشترين لذت کون دادن را بمن بده ، حال ديگه پوزيشن گائيدنش بصورت سگي شده بود ، با تمام وجودم تلمبه ميزدم واز گائيدنش درآن حالت ديوانه وار لذت ميبردم ، حس ميکردم آزادي عمل درگائيدن زن چقدربراي يکمرد لذت بخش ودل انگيزه!…… تمام وجودم شهوت شده بود در آن حالت هيچ چيزمنو ارضاء نميکردجز گائيدن يک کون زيبا وداغ!…… آنهم با آزادي تمام بدون قيد وشرط زمان ومکان وبدون توجه به وجود پرستو ومحسن!…… ومنير که از حالت حرص و ولع من در گائيدنش به اوج شهوت رسيده بود ، با تمام وجودش حرکات شهواني وموزوني به کونش ميداد تا بيشتر وبيشتر از هم کامياب شويم!…… هرچند حرکتم ديوانه وار وبدون اختيار بود ولي لذتي که آنشب ودر آن لحظه از گائيدن کون منير بردم برايم جاودانه وابدي ماند وهمواره حتي الن نيز پس ازگذشت چندسال ياد آوري آن برايم بسيار سکرآور ولذتبخشه ….. از طرفي پرستوهميشه بهم ميگه که حرکت مجنون وارآنشب من با منير موجب شد تا ديگ شهوت هم دردرون اون ومحسن به غليان درآد واوناهم همون جا اونطوريکه پرستو دوست داشت محسن اونو از کون بکنه ، گاهاً پرستوهم اون شب رايکي از بهترين شبهاي پر خاطره سکسي ولذتبخش توي عمرش بياد مياره وميگه تنها شبي بود که با تمام وجودم دوست داشتم محسن منو از کون بکنه ، البته نمايش حرص و ولع من درگائيدن منير باعث شدتا محسن هم ديوانه وار پرستورا اونطور که دوست داشت بکنه ، پرستو ميگفت محسن اونشب چنان کيرکلفت وستبرخودشوکرد توي کونم که جيغم به هفت آسمون ميرفت ولي لذت ميبردم ، محسن با تمام وجودش کونم ميگذاشت ، کلفتي کيرش تا حد جر خوردن کونمو باز کرده بود، وقتي با فشا رتمام تلمبه ميزدو اونوتا ته ميکردتوکونم دلم ريسه ميرفت ولذتي که ازبرخورد کيرش به ته کونم درم بوجود ميومد برايم فوق العاده هيجان انگيزولذتبخش بود!…… پرستودرادامه تعريفش از آنشب بياد موندني ميگفت : درلحظات آخر که من ومحسن به اوج شهوت رسيده بوديم ومن نزديک به اورگاسم بودم وآب محسن هم ميخواست بياد ، محسن تو اون لحظه چنان منومحکم بغل کرده بود وخودشو به کونم چسبونده و با قدرت تمام کيرشوکه بخوبي حس ميکردم توي کونم به حد غير قابل تصوري کلفت شده بود فشار ميدادتا بيشتر بره توي کونم که تمام وجودم به لرزه افتاده بود تا حال بياد ندارم کيرش تا اين اندازه کلفت وبزرگ شده باشه و اينجوري با اين حدت وشدت منو ازکون گائيده باشه خوب يادمه ته کيرش تا سر حد امکان سوراخ کونمو بازکرده بود ، درد توام با لذتش برام يک دنيا خاطره لذتبخش بجا گذاشته واين لذت را مديون تو هستم امير جان ، که با پيشنهاد بسيار خوب وبموقع تو ، اين همه لذت و خوشي درزندگي مشترکمون بوجود بياد ، ومن چقدر خوشحالم که به خواسته تو يعني سکس مشترک با يک ذوج ديگه جواب مثبت دادم ونظر خوب ترا قبول کردم و امروز از اينکه اين برنامه توي زندگي ما عشق به يکديگررا صد برابر کرده ولذت سکس واقعي را برايمان به ارمغان آورده نه تنها پشيمان نيستم بلکه فوق العاده راضي وخوشحال هم هستم!…… در هرصورت آنشب ، يک شب فراموش نشدني براي هر چهارنفرمابود!. آنشب محسن ومنير بعد از برنامه آن سکس ديوانه وار با شادابي وخوشحالي تمام از ما خدا حافظي صميمانه اي کردن وعازم خونه خودشون شدن !!….. فرداي آنشب فراموش نشدني در اداره سر شار از نيرو ونشاط بودم وچقدر درخودم انرژي مثبت ميديدم ، بعداز خاتمه کار وقتي به خونه اومدم پرستوراهم فوق العاده سرحال وخوشحال ديدم ، بعد از صرف شام وقتي باهم توي پذيرائي نشسته وتلويزيون نگاه ميکرديم پرستودرکنارم روي مبل بمن تکيه داده بود طوريکه داغي بدنش بمن منتقل ميشد و اين گرمي يک احساس خوش وشادمانه همراه با خوشبختي در درونم بوجود آورده بود!….. ازپرستوپرسيدم براي برنامه شب جمعه چيزي کسر نداريم وهمه چيزدرسته؟ پرستوگفت: نه کسري نداريم!… همه چيز هست وهرچي لزم بوده گرفتم ، خداکنه خوش بگذره ويک لحظه عطف فراموش نشدني براي هر شش نفرمان درذهن وزندگيمون باقي بزاره!…… گفتم : مثل ديشب !…. هان!…… پرستو چيزي نگفت……. دراون دو، سه روز مانده به شب جمعه چيز جالبي که براي خودم پيش اومد اين بود که بعدازآنشب خاطره انگيز وفراموش نشدني درموسسه اي که کارميکردم ، تعداي خانم هم اونجا همکارمون بودن ، عجيب اين بود که ، وقتي در ديدار براي انجام کار اداري اونا را ازنزديک ميديدم مخصوصاً ازپشت به نظرم ميرسيدکه کون اونها بزرگتراز قبل شده وبرجستگي باسن اونها برام خيلي جالب تر ازقبل به نظرم ميمود !…. مخصوصاً يکي از اونا که اخيراً نيزجسته گريخته فهميده بودم از شوهرش جدا شده ، گاهاً که به نحوي اورا ميديدم ، بقدري ديدن باسن گرد وبرجسته اش از روي مانتوبرام تحسين برانگيزشده بود که منومسخ کرده وبطرف خودش ميکشوند ، همين زيبائي کونش باعث شده بود تا همواره ودرهرفرصت مناسب سر صحبت را با اوبيشترباز کرده وسعي ميکردم صميميت خودم را به او القاء کنم ، اونم تقريباً گرفته بود ، همين امر موجب شده بود تا دراداره با انرژي وتلش وکوشش بيشتري کار کنم وهيچ احساس خستگي وفرسودگي جسمي وروحي نکنم ، بلکه روز به روز قبراق تر وسرحالتر در اداره حاضر شده وبکار يوميه خود با ديد وجلوهً تازه اي نگاه کنم ، اين امر باعث شده بود تا شاداب تر وبشاش تر ازهميشه دراداره وجمع همکاران ظاهر بشم ، اينو در چهره بعضي از همکاران بخوبي ميديدم وحس ميکردم ، علي الخصوص درهمصحبتي با خانم کياني که گفتم از شوهرش جداشده ، مسئوليت من در موًسسه درحدي بودکه تقريباً اکثرهمکاران بطور روزانه بامن سروکار داشتن وزمان اشتراک کاري با آنان هم محدود نبود ، اين بودکه همصحبتي باخانم کياني ويا ساير همکاران باعث جلب نظر يا سوء تفاهم نميشد!….. حال ديگه از مصاحبت با خانم کياني يک احساس سکرآور وازبوي خوش اسپري زنانه او که همواره در اتاقم تا دقايقي بعداز رفتنش باقي ميماند يک لذت خاص ميبردم ، اين همصحبتيها فوق العاده برايم نشاط آور شده بود طوريکه انگيزه کارکردن دروجودم را صدچندان کرده و موجب شده بود تا نيروي شهواني نيز در درونم قدرت بيشتري پيدا کند . ساعات ولحظات وايام با شادي ونشاط ميگذشت تا روز موعود يعني روز پنجشنبه فرارسيد ، صبح کمي زودتراز خواب پاشدم ، پرستو زودتر ازمن بيدار شده ودر آشپزخانه مشغول بود ، بعد از اصلح وگرفتن دوش ، رفتم طرف آشپزخونه ، ميز صبحانه را پرستو چيده بوددرحاليکه کمي هم بخودش رسيده بود ، البته پرستو همينطوريش هم يعني بدون آرايش فوق العاده زيبا وخوشگل بود ونيازي به آرايش نداشت ولي خوب خانمها معمولً وقتي خوشحال هستند دستي بخودشون ميکشن ، که پرستوهم توي اون صبح پنجشنبه همين کاررا کرده بود اين کارش خيلي بدلم نشست برا همين قبل ازاينکه بشينم وصبحانه بخورم اونو بغل کردم ولباشو بوسيدم وطبق معمول هميشگي دستي هم به سرين نرم وبرجسته اش کشيدم ، نميدونم چرا تو اون لحظه برام خيلي با ناز شده بود !…… ومن چقدر اين حالتو در او ويا ساير خانمها مثل منير ياخانم کياني همکارم خيلي دوست داشتم واتفاقاً اين حالت ناز را هم منير گاهاً داشت ، ولي خانم کياني شايد بنا بر مقتضيات اداري ويا رعايت ادب ونزاکت اين خصلت را نداشت که البته اين امر چيزي از شئون ومنزلت وزيبائي اون کم نميکرد ، بعد از صرف صبحانه يک زنگ زدم خونه محسن ، منير گوشي رابرداشت بعداز احوال پرسي ، سراغ محسنو گرفتم ، گفت داره دوش ميگيره….. پرسيدم شماها امشب چه ساعتي مياين اينجا؟….. گفت : ميايم!….. من کمي کاردارم انجام بدم ….. حدوداي ساعت هفت اونجائيم …… خوبه؟…… گفتم خوبه !…… اضافه کردم ، شيطون کمي کاردارم!.. يعني ميخواي بيشتر بخودت برسي؟…… اونم واسه فرهاد؟…. هان؟…… منير خنديد وگفت :اي همچي!…. اگه دوست داشتي اول لذتشو به تو ميدم!!………….. گفتم : مرسي عزيزم تو هميشه واسه من دوست داشتني هستي وخواهي بود!…… وهميشه هم نهايت محبت را در حق من کردي!….. ممنونم…….. برا همينم دوست دارم!……. وخدا حافظي کردم وگوشي را گذاشتم…….. پرستو اومد پيشم وگفت امير من ميرم دوش بگيرم ، نهار هم سفارش دادم از بيرون بيارن !….. فکر کنم همه چيز روبراهه ومشکلي ازلحاظ پذيرائي هم نداريم ……. پرسيدم: مگه صبح که پاشدي دوش نگرفتي ؟ گفت: نه !…. فکرکردم بزارم توکه پاشودي برم حموم خيلي بهتره!…… چون ممکنه کسي زنگ بزنه !…….
بهشت – قسمت پانزدهم پرستورفت که دوش بگيره ، ميدونستم اونم مثل منير ميخواد خودشو حسابي واسه محسن ويا شايد هم اگه پاش بيفته واسه فرهاد شوهر فريبا بسازه ويک بدن صاف و صوف وبدون مووصيقل داده شده برا اونا آماده کنه!….. از اين افکارشهواني حسابي شق کرده بودم!……. خيلي دوست داشتم بدونم فرهاد تو سکس چند مرده حلجه؟….. آيا توگائيدن ، حرص وولع داره يا نه براش يک کار عادي ومعموليه؟……. آيا اونم مثل محسن وشايد خود من عاشق کون سفيده يا نه؟…. و طرفدارگائيدن کوسه؟!…… آخه خيليها را ميشناسم که از کون کردن کلً خوششون نمياد !…. وبقول خودشون سکس فقط کوس وبس!…… البته من منکر گائيدن يک کوس ناز وتنگ نيستم ولي معمولً کوس زود گشاد ميشه وظرافت خودشو از دست ميده !… علي-الخصوص اگه زايمون هم کرده باشه … که ديگه از تنگيش چيزي نميمونه!…….. برعکس اون ، کون !….. مخصوصاً کون حلقوي که ماهيچه بيرونيش بعد از دادن خيلي زود خودشو جمع ميکنه !….. واگه تو يک شب ده نفرهم اونو بکنن باز صبح که نيگاش ميکني ميبيني آک… آکه!…… البته اينو هم بگم که کوسهاي تميز وخوب وتنگ هم زياده و … کم نيستن!….. نمونه اش همين کوس تپل وخوشگل پرستو زن خودم!…. که يک کوس برجسته وپفکي خيلي عالي و تنگ وداغ داره!….. که فکر نميکنم به اين زوديها گشاد شه!….. شايد اولش با چندبار گائيدن تو يکشب به نظر برسه که گشاد کرده ولي فردا شبش که بخواي باهاش سکس داشت باشي ميبيني که نه تنها گشاد نکرده شايدبه نظر تنگ تر هم بياد!…… تواين مورد خاص !… محسن هم همين نظر را داره!… اون بعد از اين همه سکسي که تواين مدت چند ماهه با پرستو داشته !…. ميگه تا حال کوسي بخوبي وتنگي کوس پرستو نکرده !…. اون ميگه….. اولش فکر ميکردم يکي .. دوبار که اونو ازکوس بکنم گشاد ميشه ولي عليرغم اينکه تو گائيدنش سعي کردم کوسشو جربدم ولي شب بعد ديدم تنگ تر شده وداغتر!…. برام خيلي جالب بود!…. محسن ميگفت مهمتراينکه مني که شيفته وعاشق گائيدن کون بودم بعدازاينکه براي اولين بار چشم به کوس کوچولو ولي برجسته وپفکي او افتاد وخودشم پيشنهاد کرد برا يکبارهم که شده اونواز کوس بکنم وعلتشوهم گفت که تواميرجون اونوکمتراز جلوميکني ، اين بود که پيش خودم گفتم خوبه ، کون به اون خوشگلي راکه خوب گائيدم ، حال اين کوس نازوهم بکنم وجرش بدم که ديگه حداقل برامني که عاشق کون هستم قابل کردن نباشه ، ولي همونطورکه گفتم لذتي که از گائيدن کوس پرستو بردم کمتر ازگائيدن کونش نبود وچون فرداشبش بعدازاينکه دولش کردم تا سگي اونو از کون بکنم چشم به کوس برجسته اش افتاد که از پشت از لي روناش زده بود بيرون ، ديدم کوچيکتر شده و بزرگتر نشده ، برا امتحان که ببينم در چه وضعيتيه اول کمي درش ماليدم وبعدکير شق شدمو که واسه گائيدن کونش آماده کرده بودم فشاردادم توکوسش ، اينجا بود که متوجه شدم عجب کوسي داره تنگ .. تنگ .. انگار اين کوس نبوده که ديشب تاحد جر خوردن گائيدمش!….. خلصه تا تف نزدم نرفت تو!!…. بعله !…. کوس اينجوري هم پيدا ميشه !………. بگذريم…….. همونطور که حدس ميزدم دوش گرفتن پرستو حال… حالها طول کشيد!……. همون که گفتم!….. شايد حموم کردنش نزديکاي دوساعت طول کشيد!……. واقعاً خانمها توحموم کردن خيلي حوصله دارن!…….. وقتي اومد بيرون وديدمش صورتش گل انداخته بود…… رفت تواتاق که موهاشو درست کنه ولباس بپوشه ، رفتم دنبالش وهمونطور با حوله از پشت گرفتمش بغل ، هنوز بدنش خيس بود!….. به زحمت صورتشو برگردندم ويک بوسه داغ از لباي نمدار وگرمش گرفتم!…… توبغلم که بود به نظرم اومد کوچولوتر شده مثل اينکه آب رفته بود!….. درحاليکه حوله را سفت بخودش مي پيچوند گفت: حال ميزاري کارموکنم يا نه؟……. يا ميخواي کاري کني که دوباره برم حموم!….. گفتم : نه عزيزم کارتو بکن!…. فقط خواستم حداقل بعداز حموم کردنت من اولي باشم که بغلت ميکنم وميبوسمت !…. چون ممکنه امشب تا فردا صبح نوبت بهم نرسه!…… خنديد وگفت اميرجون!…… من عاشقتم!…….. دوست دارم !……. توهميشه برام يک عشق تازه اي!…… ولباشو جلو آورد ويک بوسه طولني بهم داد!…… از اين بوسه خيلي لذت بردم!…….. گفتم : مرسي عزيزم توهم همينطور!…. بخودت برس!…….. از اتاق اومدم بيرون و رفتم توي هال نشستم وخودموبا ورق زدن روزنامه وديدن وخواندن مطالب اون مشغول کردم……… بعداز گذشت يکساعتي ديدم سر وصدائي از پرستونيست ، رفتم طرف اتاق سرک کشيدم توديدم يک تاپ کوتاه خوشرنگ ويک شرت کوتاه وچسبون خيلي سکسي پوشيده وهنوز جلوي ميز توالت نشسته و داره به موهاش وخودش ور ميره !…… زيبائي چهره اش از توي آئينه واقعاً در حد کمال جذابيت وخوشگلي بود ، از اين همه زيبائي حظ کردم!… پيش خودم گفتم پرستو ومنيرکه اينچنين خودشون را دارن ميسازن کاش فريبا هم بخودش ميرسيد ، هر چندکه اونشب توي خونه محسن زيبائش را درحد کمال ديدم وچهره اش جذابيت خاص ودخترانه اي داشت که نيازي به آرايش ودستکاري نداشت وبخوبي توي دلم جا گرفت ……. با صداي پرستو که گفت چرانميائي تواتاق؟….. بخودم اومدم ورفتم توي اتاق پيشش …… پرستو نگاهي محبت بار بهم کردوپرسيد نظرت چيه ؟…… خوبه اينجوري ……..!؟ گفتم : عاليه!….. خوش بحال محسن!….. راستي ببينم جداً امشب ميخواي فقط با محسن باشي يا بفرهاد هم سهمي ميرسه؟!…….. پرستو پشت چشمي برام نازک کردوگفت:امير!……. قرار نبود!……. وهيچي ديگه نگفت اونوبوسيدم واز اتاق اومدم بيرون که آيفون بصدا دراومد ……… ناهار رو آورده بودن!……. غروب ساعت از هفت گذشته بود که منير ومحسن اومدن ، طبق معمول وقتي از در اومدن تو… ماچ وبوسه ها وبغل کردنها شروع شد!…… نشستيم توهال واز حال واحوال همديگه پرسيديم….. محسن بغل دستم نشسته بود …. منير هم که واقعاً خوشگل شده بود پهلودست پرستوروبروي ما نشسته بود ، هردواز لحاظ آرايش وزيبائي باهم بي همتا شده بودن ، محسن گفت : امير امشب پرستو چي ساخته؟…… خوشم مياد اين زن تو روز به روز جذاب تر وتو دل برو تر ميشه!…….. گفتم : محسن جان من!…. يه نيگاه به منيربکن!….. نه… جان من نيگاه کن!….. ببين چه لعبتي شده!… خودش که خوشگل بود!…. حال امشب واسه فرهاد چي !.. منکه حسوديم ميشه!…… تواين حرفها بوديم که پرستو و منيرپاشدن رفتن طرف اتاق تا منيرلباسشوعوض کنه……. محسن زد به پهلوم وگفت : اميرماشاا…… کونا را نگاه کن !… يکي ازيکي خوشگل تر وباحال تر!…… من بايد ازاينکه واسه سکس خانوادگي من ومنيررا انتخاب کرديدازت خيلي خيلي ممنون باشم چون توبا اين کارت در بهشتو روي من باز کردي !…….. گفتم : محسن جان! ديگه از اين تعارفا گذشته !… من که با بودن شماها احساس خوشبختي وسعادت ميکنم!…. من وپرستو از زمان شروع اين برنامه عشق وعلقه مون بهم صد چندان شده!……. حرفم تمام نشده بود که صداي ايفون بلند شد وچون پرستو تو اتاق بود من رفتم گوشي برداشتم ….. صداي فرهاد بود!……. دررا زدم ولي دلم ريخت پائين!….. يک احساس سردي توي دلم ميکردم!….. تاحال اينجوري نشده بودم….. نميدونم شايد ازخوشحالي زياد بود!…… آخه چون فريبا اومده بود!………. درحاليکه محسن هم از جاش بلند شده بود …… پرستو ومنير هم از اتاق دراومدن…… منير لباس فوق العاده سکسي وخوشرنگي پوشيده بود وتمام رک ورون سفيد وخوش تراششو تا کشاله رون انداخته بود بيرون!…… پوستش از سفيدي وصافي برق ميزد!………. من کمي تامل کردم تا محسن ومنير وپرستو هم نزديکم شدن با هم رفتيم طرف در…….. در را که باز کردم فريبا جلوتراز فرهاد بود….. از ديدن فريبا وزيبائي اوتقريباً هول شدم!…. چي ساخته بود!…. وقتي باهاش دست دادم لباشو آورد جلوکه ببوسمش !….. واي… که اين بوسه داغ سرتا پاي وجودمو آتيش زد!….. خودش متوجه شد که چه آتيشي دروجودم انداخت……. بعد با فرهاد دست دادم و روبوسي کردم…. و خلصه همه باهم روبوسي وچاق سلمتي خوبي کرديم!…… محسن که با اونا بيشتر آشناتر بود موقع رفتن بطرف پذيرائي دست فرهاد را گرفت وکمي بلند گفت : فرهاد جان !… خودمونيم توهم زنت خيلي خوشگل وبا حاله!…. چشش نکنم روز به روز خوشگل تروجذاب تر ميشه !…. بگوببينم چيکارش ميکني ؟… تا من واميرهم هم انجام بديم!….. رسيديم تو پذيرائي پرستو جاها راخوب انتخاب کردوتعارف کردکه همون جائي بشينن که اون براشون انتخاب کرده!….. منير پهلوي فرهاد ، من وفريبا هم جفت هم!….. محسن وخودپرستوهم که معلوم بود کنار يکديگه !….. بهتر از اين نميشد!…… کمي ديگه حال واحوال کرديم وگپ زديم!…. که منير رو به فريبا کردوگفت : فري جون پاشو بيا تواتاق و لباستو عوض کن وراحت تر بشين!…… منير دست فريبارا گرفت وباهم رفتن طرف اتاق….. از پشت که نگاه به فريبا کردم ديدم چقدر کون برجسته خوشگل وگردي داره !.. هر قدم که برميداشت لمبراش از زير لباس ژله اي تکون ميخوردن وهر کدوم به نوبت وباهرقدم خودشو از زير لباس قلمبه ترنشون ميداد!….. پرستو هم پاشد تااز مهمانها پذيرائي کنه ، ولي پذيرائي براش يک بهانه بود چون ميخواست بيشتر زيبائي وجمال خوشگل خودشو نشون بده !… که فکر ميکنم خوب هم توي کار موفق شد!….. چون موقعي که واسهً تعارف جلوي فرهاد خم ميشد شکم ونافش از چاک بين پستوناش ديده ميشد!….. ووقتي هم پشتشو بما ميکرد تا از روي ميز کنار مبلها چيزي برداره طوري دول ميشد که کوس برجسته و پفکيش که فوق العاده تميز وبرجسته بود و شرتش رفته بود لي چاک اون ازبين روناش از پشت ميزد بيرون!……. منکه محواين زيبائي وهنرنمايش پرستو شده بودم برا يک لحظه نگاهي سريع به فرهادکردم ، اون با آرامش وخونسردي نگاهش به کوس وکون برجست پرستو بود ولي هيچ عکس العمل خاصي که حکايت از حرص در سکس باشه نشون نميداد. همينطور که محو حرکات زيرکانه وسکسي پرستو بودم صداي صحبت کردن منير وفريبا منو متوجه اونا کردکه تازه از اتاق در اومده بودن!……… واي!…. که فريبا چقدر خوش اندام وزيبا بود!….. چه پوست زيبائي ، سفيدکمي مايل به صورتي!…….. چه رونائي!….. خوش تراش وبهم چسبيده….. پهلواش در قسمت آبگاه تورفته و باريک شده بود!…… باسنش از دوطرف روناش بصورت نيمه بيضي و بسيار زيبائي بطرف بيرون زده بود همين باعث زيبائي بيشتر کون ورونهاش شده بود سينه ائي برجسته وخوش فورم ولرزون!…… بدون سوتين که اصلً نيازي به سوتين نداشت!….. برجستگي سفيد اونا از قسمت بالي تاپ بخوبي تو چشم ميخورد… حرکت ژله اي اونا نشون ميدادکه سفت هستن وهنوز فشاري به اونا نيومده تا شل وآبلمبو شده باشن!… شکمي صاف وماهيچه اي وبسيا رخوش ترکيب!….. گاهاً که تاپ کوتاهش با قدم برداشتن کمي بالتر ميرفت ناف زيبا ودل انگيزش خودشو نشون ميداد!….. پرستو را فراموش کرده بودم….. از حسن سليقه وانتخاب منير ومحسن درمورد معرفي آنها به جمعمون صد آفرين گفتم وآنهارا دراين انتخاب بجا وزيبا تحسين ميکردم……………………
بهشت – قسمت شانزدهم وقتي منير وفريبا نزديک شدن ، چشم به برجستگي کامل کوس فريبا افتاد که برجستگي بسيار خوش ترکيبي داشت وکمي از شرتش هم رفته بود لي درز کوس باد کرده اش ونماي بسيار زيبائي را نشان ميداد ، با ديدن اين همه زيبائي وترکيب بسيار عالي وهيکلي خوش اندام ، به شانس خودم تبريک گفتم ، ديدن نمايش سکسي پرستو از يکطرف وديدن هيکل ناز فريبا از طرف ديگه چنا ن حس شهوت را در درونم به جوش آورده بود که هم لذت ميبردم وهم اينکه لحظه شماري ميکردم که کي ميتونم بوصال اين بت وهوري بهشتي برسم ، بافشار دست محسن که به پايم وارد کرده بود بخودم اومدم !…… مبل بغل دست من خالي بود وفريبا جون هم مستقيم اومد ونشست جفت من ……. واي که چه عطر شهوت انگيزي بخودش زده بود!….. منير هم رفت بغل دست فرهاد نشست ، پرستو هم روبروي محسن طوري نشست که شرت وقسمتي ازلبه هاي کوس پفکيش بخوبي ديده ميشد!……. از ديدن اين صحنه وازاينکه پرستوچقدر زود مراحل دلبري را دراين مدت کمتر ازيک سال آموخته بود بسيار خوشحال بودم!!…… بعد از صرف ميوه وچاي وشيريني وصحبت هاي معمولي …… منير رو بمن کرد وگفت : امير جون راستي فرهاد وفريبا جون حدود دو هفته ديگه اولين جشن سالگرد ازدواجشون را جشن ميگيرن … الن که تواتاق بوديم فريبا جون اينو گفت … تو و پرستوجون را هم دعوت کردن!……. محسن گفت چه زود ميگذره …. انگار ديروز بود که اين دوتا ازدواج کردن وبرا ماه عسل رفتن فرانسه…… صحبت محسن تمام نشده بود که پرستو پاشد…… منيرهم پشت سر اون پاشد وباهم شش تا ليوان ويک بطر کنياک ومقداري يخ ونوشابه آوردن وچيدن روي ميزوسط …… محسن فوراً گفت : خوب ساقي کيه؟……. پرستوگفت : من ديگه!….. محسن گفت : پرستوجون اجازه بده فري جون امشب ساقي بشه !….. تو اين موقع آروم دستم گذاشتم روي رون داغ فريبا جون گفتم : خيلي خوبه !….. خوب فري جون از همينجا شروع کن…. که من تشنهً باده اي هستم که توي خوشگل ساقيش باشي!…… وهمينطور که دستم روي رونش بود آروم دستمو بطرف کوسش کشيدم ويواش يک فشار کوچولو به برجستگي داغ اون دادم!…… منتظرعکس العمل فريبا بودم که اونم با نازدستشو که خيلي هم داغ بود گذاشت رودستم وکمي اونو فشار داد وخودشو کمي بهم نزديکتر کرد…….. بعد ازاينکار خودشو جلو کشيد تا بتونه ليوانها را پر کنه…… با لوندي خاصي وبه اندازه کمتر از نصف توي هرليوان مشروب ريخت وگفت : خوب حال هرکي نوشابه يا يخ دوست داره بگه تا تکميل کنم براش؟…… وبعد ليوا نها را تقسيم کرد ….. ليوان منو آخر همه دستم داد وگفت : امير خان ميخوريم به سلمتي همه ومخصوصاً پرستو جون که خيلي خوشگله ومن شيفته اخلق خوب او شدم…… چقدر مهربون وخونگرمه!…… فرهاد در ادامه حرفهاي فريبا گفت: بايد از منير جون ومحسن خان هم تشکر کنيم که مارا با اين زوج خوشبخت وخوش تيپ آشنا کرده…. همه ليوانها را سر کشيديم ، من تا قطره آخرلجرعه سرکشيدم ، ميخواستم زودترگرم بشم وبيشتر از مصاحبت وگرمي فريبا جون لذت ببرم!…… هرکس از روي ميز هر نوع تنقلتي که دوست داشت بر ميداشت … پرستو همه چيز فراهم کرده بود …. ماست وخيار … زيتون عالي … کالباس …. مغز پسته …. چيپس و مخصوصاً ماست موسيرو………… من از فرصت استفاده کردم ويکدونه چيپس برداشتم ونزديک دهن فريبا بردم وسعي کردم به همين بهانه خودموبيشتر بهش بچسبونم!…. اونم از من داغتر دستمو گرفت ونزديک دهنش برد وچيپسو با لباش گرفت وبا زبونش انگشتمو يکه ليس کوچولو زد!…… واي که از اين کارش چه لذتي بردم !… حرکتش برام ماه بود…. ماه!!….. ليواناي خالي جمع شدن جلوي فريبا ، اونم مثل بار اول ، اونارا پر کرد وداد دستمون….. موقع گرفتن ليوانم از دستش ، خوب چهره وقيافه اشونيگاش کردم چقدر خوشگل وتودل بروبود ، هنوز دختر به نظر ميرسيد…. فکر کنم پنج سالي از پرستو کوچيکتره….. ازسرخي لپاي خوشگلش معلوم بود مشروب کمي روش اثر کرده…… واي خداي من ….. من امشب ميخوام اين دختر خوشگل کوچولوولوندواز کوس وکون بکنم… واي که دارم ميترکم!!….. براي همين اين بار مشروبمو فقط مز مزه کردم ونخوردم ، نميخواستم امشب تونوشيدن مشروب افراط کنم واز حال طبيعيم خارج بشم….. آخه امشب با شبهاي ديگه خيلي فرق داشت!……. ليوانم گذاشت روي ميز روبروم ودستموکشيدم به روناي فريباوبهش گفتم : فري جون واقعاًخيلي خوشگل و زيبائي !…. وخوش بحال فرهاد جون که ترا داره!… منکه بهش حسوديم ميشه!….. چيزي که فکرشونميکردم انجام بده اين بود!!!…….. صورتشو طرفم کردولباشو آوردجلوواونارا که داغ بودن گذاشت رولبام!….. وگفت: مرسي اميرجون !…. خوشحالم که منو خوشگل ميبيني……. مرسي!…. حسابي شق کرده بودم!….. تو اين وسط بقيه هم بيکار نبودن وبا هم گل ميگفتن وگل ميچيدن!….. پرستوازهمه جلوتر بود چه اون بي پروا توي بغل محسن نشسته بودوباهم ازيک ليوان مشروب ميخوردن ولب تولب مشروب را بهم ميرسوندن!….. محسن هم دستاش لي پاي پرستو بود و گل ميچيد!….. منير هم درکنار فرهادنشسته واز فرهاد لب ميگرفت!….. وبادستش از روي شلوار باکير فرهاد بازي ميکرد!…… ديدن اين صحنه ها برام خيلي جالب وتماشائي وشهواني بودن……. ليوانها که خالي شدن ، محسن گفت : فري جون فعلً مشروب بسه عزيزم ، ديگه نريزتا بعد !…… رنگ گلي لپهاي پرستووفريبانشون ميدادکه مشروب تقريباً اونرا گرفته !…… فرهادهم کمي قرمز شده بود!….. تواين موقع محسن گفت : خوب !… من بايد از يک يک شماها مخصوصاً فري جون وفرهاد که افتخاردادن واز امشب به جمع ما يعني من ومنير وپرستوجون وامير خان که در ماه يکي دوشب چهارتائي باهم برنامه اي داريم که در آن شب بصورت صميمانه وبدور از هرگونه سوء فکري باهم سکس ميکنيم يعني توي اين شبها منير با امير خان ومن با پرستو جون بهر شکل ونوعي که هردودوست داشته باشيم سکس ميکنيم ، البته اين برنامه ميتونه گروهي وحضوري در يک اتاق باشه ويا بطوردلخواه جدا از هم ودردواتاق انجام بشه!…. مابراي اين کار حد ومرز وساعت وزمان محدودي در نظر نگرفته ايم وفوق العاده صميمي وعاشقانه اين کار روانجام ميديم، درعين حال نهايت احترام را براي هم قائل ودر حفظ حرمت واسرار يکديگر مسئول وهيچ گونه سوء استفاده ويا خداي ناکرده حرکتي نامعقول نداشته ونخواهيم داشت ، بلکه تمامي سعي وتلشمون بر اينه که نهايت رضايتمندي سکسي خود وطرف دلخواهمون را برآورده کنيم….. ضمناً اضافه کنم که اين کار موجب شده تا عشق ودوستي ومحبت ويکرنگي در زندگيمان بيشتر جلوه کنه وصميميت حقيقي جاي خيلي از مسائلي را که ديگران در زندگي دارن بگيره……….. پرستو امان نداد وگفت : منکه خودمو خوشبخت ميدونم واحساس ميکنم توي زندگي زناشوئيم با اميرجون ، عشق وعلقه ام به اون خيلي بيشتر از قبل شده و روز به روزهم بيشتر وبيشتردوستش دارم ، بايد يگم که من اينومديون امير ميدونم که اين برنامه را پيشنهاد وعملي کرد ، از منير جون ومحسن خان هم بخاطر همه چيز که واقعاً بانهايت صميميت واحترام در دوره هابراي همديگه قائل هستن ممنون وسپاسگزارم ، ومهمتر از همه اينکه امشب ميخوام خودمو با تمام وجود دراختيارمحسن جون بزارم تا نهايت لذت جنسي را اونطور که هردومون دوست داريم از هم ببريم!….. به شماهم خوش بگذره …… منير گفت : مرسي پرستو جون ، امشب بايدکاري کنيم که يکي از شبهاي فراموش نشدي توي زندگيمون باشه ، توکه محسن را ومنم که فرهادجون را انتخاب کردم…. فري جون هم که ازاول نشست کنار امير جون پس معلومه که دل به امير بسته وميخواد امشب برا امير جون سنگ تمام بزاره …. خوب پس پاشين ديگه!….. فقط بگين تو يک اتاق يا جدا جدا چون من دارم تو آتيش فرهاد ميسوزم!!….. من گفتم : هرکه هر طور دوست داره خودش انتخاب کنه وانجام بده ، من وفري جون که ميخوايم امشب تنها باشيم!!…. هر موقع هم که خواستيم خوب ميتونيم وسط کاربريم پيش هم واز نزديک کار وپوزيشن هم ببينيم!…. منير دست فرهاد وگرفت واونوکشون کشون برد طرف اتاق خواب!……. اونا که رفتن ، محسن هم همينجور که پرستو توبغلش بود پاشد وبا پرستو رفتن طرف يک اتاق ديگه !…… منم همونجا دستمو انداختم پشت گردن فريبا وبهش گفتم: فري جون تو خيلي خوشگلي هيچ ميدوني منوديوونه خودت کردي!… فريبا که کمي مست بود گفت :اميرجون توهم خيلي خوش تيپ وخوش هيکلي !….. توهم خيلي خوبي!…. منم ازت خوشم اومده!…… پاشدم … کيرم در حال ترکيدن بود … بهش گفتم : فري جون پاميشي بريم تو اتاق…… وقتي پاشد سريع دست انداختم پشت زانوو کمرش و از جا بلندش کردم .. حس کردم فريبا از پرستو سبکتروکمي کوتاه تره ، اونوبردم طرف اتاق نشيمن که خالي بود ولي ديدم که پرستوقبلً يکدست تشک ومتکا توي اون پهن کرده !… خوشحال شدم وبهش آفرين گفتم!….. قبل ازاينکه فريبا را روي اون بزارم لباموگذاشتم رولباي داغش ومک زدم…. اونم جواب داد وزبونشو کرد توي دهنم!….. آروم اون گذاشتم روي تشک وشلوار وپيرهنمو درآوردم ، حال فقط شرت اسليپ پام بودو کير شق شدم توي اون باد کرده بود!….. فريبا روي تشک زانو زده بود دست بردم تاپ اونو کشيدم بالخودش کمک کرد واونو از تنش درآوردم!…. موقع بال کشيدن تاپش مخصوصاً کاري کردم که صورتش بخوره به کيرم…. ببينم چي ميگه؟……. هنوز تاپش تو دستم بود که دستشو کشيد به کيرم وگفت:…. راست راستي مال تو اينقدر بزرگه؟…… مثل چوب ميمونه.. چرا؟ سرمو بردم پائين ولباشو بوسيدم وگفتم: عزيزم ! خوب بايد بزرگ باشه !…. هنوز جمله ام تموم نشده بود که دستشو آوردطرف شرتم وگفت : ببينم!…. ببينمش !….. گفتم : باشه وخم شدم واونو بغل کردمو با هم غلتيديم روتشک!…. سرمو بردم وسط پستوناي داغ وسفتش وشروع کردم ليس زدن ومکيدن!…… يواش يواش ليس زدم و رفتم پائين تر … خيلي با احتياط ولي با هيجان ناشي از شهوت شرتشو که رفته بود لي درز کوس خوشگل وتپلش کشيدم پائين !….. از ديدن کوس سفيد وبرجسته که تمامش تو يک مشت جا ميشد شگفت زده شدم !… چرا که تا حال فکر ميکردم پرستويک کوس کوچولوي سفيد وبرجسته داره ولي اين کوسي که الن جلوي روم بود در زيبائي واندازه وقوس گردي جلوي اون با اون لباي صاف وبهم چسبيده وگودي روي چوچوله اون واقعاًبي همتا س !….. نميدونستم ببوسمش يا ليسش بزنم يا فقط نيگاش کنم!…. شروع کردم ليس زدن وسعي کردم بيشتر گودي روي چوچوله اشو زبون بزنم !…. حال ديگه فريبا بخودش ميپيچيد وناله ميکردوبا دستش کلمو فشار ميداد روي کوس نازش!….. هنوز چندتا ليس بيشتر نزده بودم که ناليدوخودشو خيس کرد !…. حريص شدم ومحکم شروع به ليسيدن آب خارج شده از کوس سفيدش کردم… با دستام وبا فشار لي کوس داغ ونرمشو باز کردم …. واي که چه خوشرنگ !…. صورتي باز !….. زبونمو با تمام قدرت وفشار ميمالوندم به جداره صورتي رنگ لي کوس خوشگل وکوچيکش که با زحمت اونوبازش کرده بودم!….. فکرکنم تمامي آبشو با ليس زدن خوردم!….. با يک حرکت آروم دستامو دوطرف کون سفيد وگرد وداغش گرفتم وآروم با کمک خودش اونو دمر کردم!…… برجستگي لمبراش وگردي اونا ، درست همون کوني بود که توي آسمونهاي ذهنم دنبالش بودم !….. دست از کار کشيدم وايسادم …. فقط نيگاش کردم…. ديدن کون برجسته وبه اون خوشگلي وسفيدي از گائيدنش بيشتر برام حال داشت!….. نميدونم چطوراين کون وکوس بي همتا از دست محسن سالم دررفته بود!!!……………………
بهشت – قسمت هفدهم بايک هيجان غيره منتظره مواجه شده بودم!….. ازروي همين هيجان دستي به لمبر صاف وبرجسته کونش کشيدم وصورتموآوردم جلو وبوسيدمش!…… چه بوي خوشي ميداد! بوي کون!…. همرا با عطر دل انگيزي که بخودش زده بود!…. دو دستمو گذاشتم رولمبراي سفيد کونش تا کمي چاک کونشو باز کنم !….. چه جالب !؟…. چه لمبراي سفتي داره!؟…. تا قبل ازاينکه دست بزنم به کونش فکر ميکردم کون خيلي نرم وآبکي داره!…. ولي حال که لمبراي سفيد وداغشو گرفته بودم متوجه سفتي اونا شدم !.. مثل سينه هاش سفت بود!… سفتي که آدم موقع گائيدنش حال ميکنه!…. گفتم چه عالي هنوز وا نرفته!… هنوززياد رو پاي کسي ننشسته ، يا زياد روش نخوابيدن ومهمتر اينکه لمبراش هنوز دستمالي نشده !… لوپ کلم اينک هنوز کسي اونو از کون نگائيده!!!………. با نرمي ولي با هيجان لي کونشو باز کردم!…. نگاهم که به سوراخ کونش افتاد حيرت کردم!…. سفيد!…. پفکي وفوق العاده برجسته! وسط اون جمع وکمي گود!…. من که تا حال همچو سوراخ کوني که به اين برجستگي باشه نديده بودم!!…. بهترين معيار براي مقايسه ميشه کون خوشگل پرستو را درنظر گرفت!…. با اون که مقايسه کردم ديدم سوراخ کون پرستو پفکي هست ولي مثل اين برجسته نيست !… چقدر خوشرنگ وسفيد!…. آخه مگه فريبا چند سالشه؟ اين سوراخ کون کوچولو وتنگ بايد مال يک دختر هفده يا هيجده ساله باشه!….. نه يک زن که اونم يکساله ازدواج کرده!….. بنظر ميرسه حتي خود فريباهم انگشت بهش نزده چه برسه به اينکه فرهاد يا کس ديگه اي کيربهش ماليده يا اونوگائيده باشه!…. نه !… نه!…. بکر.. بکر!…. به اين ميگن کون دست اول و آک!….. آک!….. با تکوني که فريبا بخودش دادبخودم اومدم وسريع صورتموبردم لي چاک کون سفيد وداغش وشروع کردم اون سوراغ داغ وبرجسته را ليس زدن وبوئيدن!….. واي که از بوي کون داغ تازه از تنور در اومده چه لذتي بردم!…… توهمون ليسهاي اول از طعم و بوي آن حس کردم که واقعاً يک کون بکر ودست نخورده رادارم ليس ميزنم!!…. هيجان ناشي از غليان يک شهوت واقعي ناشي از ملمسه با اين حوري خوشگل و خوش هيکل که دمرجلوروم خوابيده بود حرارتي سوزنده از وجودم خارج ميشد…. چرا که بيک باره فريبا گفت : واي امير چقدر داغي !…… گرماي دستات داره منوهم گرم ميکنه وهم به اوج لذت ميبره !….. تا حال اينجوري آتشي نشدم!…. امير جون اون سينه پر مو وخوشگلتو بمال به کمر وپشتم…. آه…. ه ه ه ه ه….. کاش فرهادهم مثل تو پر مو بود!…. واي که دارم از لذت وخوشي شروع اين سکس جالب وبي نظيرميميرم!…… امشب چه شب خوب وجالبيه !……. برا اينکه بتونم پشم سينه مو به کمرش بمالم زانوامواينور و آنور روناش گذاشتم وکونش گذاشتم وسط پاهام!… برجستگي بيضي شکل دوطرف کونش درقسمت بيروني روناش که از آبگاه تا نزديکاي زانوش ادامه داشت باعث شد تا زانواموبيشتر بازکنم براهمين کمي خودمو جا بجا کردم وآروم طوري روش خوابيدم که سينه ام روکمرش قرار گرفت وکونش لي پام …. حال کير داغ وشقم که هنوز توي شرتم بود مماس چاک برجستگيهاي سفت کونش شده بود!…. صداي نفسهاي تند همرا با ناله هاي خيلي آهسته فريبا بگوشم ميرسيد….. اون زير داشت حال ميکرد!….. سعي کردم دستام اهرمي باشن تا تنم روي اون سنگيني زيادي نکنه… که فريبا با ناله گفت : نه دستاتو آزاد کن!…. راحت بخواب روم!!….. دوست دارم اين زير له شم!…. واي چقدر خوبه!…. اصلً فکرشم نميکردم امشب اينجوري حال کنم و سکس داشته باشم….. واي امير جون کاش اين برنامه هرشب باشه!!…. تا حال حتي فکرشم نميکردم ميشه اينجوري زير يک مرد خوابيد!!….. وسنگيني تن ومور مور موهاي بدنش اينقدربه آدم حال بده!…… دستامواز حالت اهرمي آزاد کردم وبردم سراغ پستونهاي سفت ونرسيده وکالش !!… واقعاً سفتي اونا مثل ميوه کال بود!…. وقتي شروع کردم با اونا بازي کردن وگاهاً فشردن ، وگرفتن وچرخوندن نوک برجسته اشون بين انگشتام !!…. ناله شهواني وحشر کننده فريبا بلند تر شد ، سعي ميکرد با تکون خوردن ، خودش و کونشو خوب اون زير توبغلم جا بده !… جالب تر اينکه با فشارآرنجش به تشک کمي کونش دادبال!…. حال ديگه حسابي کونش لي پاهامو پر کرده بود!….. بعد از لحظات فراموش نشدني که خوب روش خوابيدم ، پاشدم وگفتم خوب فري جون حال موقع اونه که هم اينوببيني وهم ببوسيش وبا زبونت نازش کني!…….. براي شروع کارکمکش کردم تا پاشه وروي زانواش وايسه ، تا اون داشت خودشو جابجا ميکردو راست وايسه ، سريع رفتم توي پذيرائي ويک ليوا ن پر مشروب کردم وبا مقداري چيپس واون پماد بي حس کننده را که محسن بهم کادو داده بود وزير ميز کوچيک پذيرائي گذاشته بودم آوردم تواتاق وگذاشتم کنار تشک!…. فريبا جون داشت موهاشو ميزد عقب که جلوش وايسادم وشرتمو کشيدن پائين هنوز شرتم کامل پائين نرفته بود که کير شق شدم مثل فنر پريد بيرون وبه طرف صورت فريبا حمله کرد!!…… فريبا باديدن ناگهاني اون جيغ کوتاهي کشيدوگفت :.. واي ي ي ي ي مامان!…… وهمزمان دستشو جلو دهنش گرفت تا صداي جيغشو کسي نشنوه!!!…… منم کير آزاد شدهمو به صورت ولباش نزديک کردم…. فريبا دستشو آورد بالوبا کمي تامل ودودلي کمر داغ اونوگرفت!….. خواستم چيزي بگم که فريبا سرش بال کردوگفت : امير خيلي بزرگ وگندس!…. چرا مال فرهاد اينقد نيست؟….. گفتم : فري جون تا داغه بخورش!……. فريبا يه نگاه به کيرم که هنوز تو دستش بودو يه نگاه بمن کردوگفت: واي اين که تو دهنم نميره!…. من تا حال فقط يکبار اين کار رو کردم !… اونم چون خودم دلم خواست وهوس کردم ، فقط مال فرهاد رو کمي ليس زدم ولي تو دهنم نکردم!… ترسيدم!…… گفتم: عزيزم ترسي نداره …. حال نشونت ميدم که خوردنش نه تنها ترسي نداره بلکه وقتي اونوميک ميزني وبا آب دهنت خيسش ميکني وليز ميشه چقدرگرماش تودهنت دلچسب ميشه ، طوريکه توسکسهاي بعدي اولين کارت همين ساک زدن و خوردن اون ميشه!………. فريبا همينطور که کمر کيرموگرفته بود ونفسش بهش ميخوردگفت : واي امير چه سوراخي اين جلوشه!…… وبا احتياط زبون داغشو سريع به سراون زد ….. آب دهنشو قورت دادودوباره يه ليس ديگه زد!…… گفتم : بيشتربزن….. بيشتر خيسش کن!….. زبونتو درآروبکش روش! ….. زبونشو که در آورد دستمو گذاشتم روي دستش که کمر کيرمو گرفته بود ويواش يواش سر کيرمو مالوندم به زبون خيس وداغش !…. واي که چه حالي کردم…… کمي که اين کارو کردم گفتم خوب حال دهنتو باز کن تا بگم!…. دهنشوکه باز کرد يواش کله کيرمو گذاشتم بين لباش وگفتم حال زبونتو بکن توسوراخش!…. وخوب ميکش بزن!…. راست ميگفت دهنش خيلي کوچيک بود!….. ولي چون لب ودهنش خوب خيس شده بود وکيرمنم تفي ، با يه فشار اونوکردم تودهنش ودودستي سفت کله فريبا را گرفتم وفشاردادم بطرف کيرم!……. کمي فشاررا که بيشتر کردم کيرم تا ختنه گاه رفته توي دهنش !……. فريبا چشاشو که پراز اشک شده بودن چرخوند بال طرف صورتم ، اوتقل ميکردکه سرشو آزاد کنه تا کيرمو از دهنش درآره…. کمي تامل کردم بعد خيلي آروم کشيدم بيرون!…… فريبا سرشو بال آورد همينطور که نفس بلندي ميکشيد همراه با تک سرفه اي گفت: واي ي ي ي ي …. خفه شدم !….. دهنم جر خورد!….. سرمو آوردم پائين ولباي خيسشو بوسيدم وگفتم : چيزي نميشه….. خوب ميشه ولي خوبم ياد ميگيري!…… آخه عزيزم سکس واقعي يعني اين!…… خم شدم وباز لباي خيس ونمدارشو بوسيدم وتو همون حالت لب تولب ازش خواستم تا زبونشو بهم بده!.. که داد….. از داغي زبون وتف گرمش داشتم از حال ميرفتم!!….. چند لحظه توهمون حال لب تو لب با هم مونديم و تکون نخورديم!!……. نئشگي گرمي لباش وطعم مشروب توي دهنش حسابي سر حالم آورده بود ، برا همين هم خم شدم وليوان مشروب را دادم دستش وگفتم : فري جون حال کمي ازاين مشروب بخور !….. کمي از اونو سرکشيد وخواست ليانو بزاره زمين ، نگذاشتم و بهش گفتم : نه!… همه اشو بخور وچندتا چيپس گذاشتم دهنش وبلفاصله لباشو که طعم مشروب ميداد بوسيدم!……… خواست بقيه مشروب را نخوره ولي اصرار کردم که بخوره!…. ميخواستم خوب مست بشه تا بهتروبيشتر باهاش حال کنم وموقع گائيدنش ، درد کون دادن خودشو کمترحس کنه!….. اين به نفع هردوي ما بود!……….. مشروبوبا چنددونه چيپس که خورد ، لبودهنشو بوسيدم وليسيدم وبراش پاکش کردم!…. بعدازش خواستم که باز سر زانووايسه ، وقتي ايستاد باز کمر کيرموگرفتم وسرشو دادم طرف دهنش وگفتم : فري جون حال ديگه ميتوني برام ساک بزني!…. بيا دهنتو باز کن!…. يه نگاه به کير شق شده تودستم کردوگفت : امير جون باورکن نميتونم يعني تودهنم جا نميگيره وگرنه دوست دارم اين کاررو برات بکنم!…… گفتم : ميتوني !… ديدي که همين چنددقيقه پيش کردي!… ميتوني … بيا دهنتو باز کن….. گفت : ..آخه خفه ميشم!… ديگه نميتونم نفس بکشم !……. گفتم: اه ه ه ه … ميتوني … باز کن ديگه خوشگلم ….. ناز نکن ديگه …. ميدوني دوست دارم …. ناز ميکني !…. گفتم که نترس ، هيچي نميشه شايد اولش برات کمي سخت باشه ولي خيلي زود راهشو ياد ميگيري !….. فکر ميکني همه ازاول ميتونستن اين کار رو بکنن …. نه!…. ياد گرفتن …. پرستو هم همينطوري بود ….. محسن خان يادش داد!!!؟؟……. فريبا دهنشو باز کردوگفت پس يواشتر !…. باشه!…. گفتم : باشه ! … ولي اول چندتا ليسش بزن وخوب خيسش کن بعد!….. آرام شروع کرد با زبون نرم ومخمليش سر کيرمو ليس زدن …… گفتم : نترس !…. بيشتر خيسش کن!….. همه اشو ليس بزن!…… اصلً تفتو بريز روش وبا دستت بکش روش!…. سرشو به علمت مثبت تکون دادويه تف گنده انداخت روش وبادست لطيف ونرمش شروع کردبحالت جلق مانندکيرمو ماساژ دادن!…… واي که تماس دست نرمش برام دست کمي از گائيدنش نداشت !!…. داشت از حال ميرفتم…. بايد توي اون حال واحوال باشيد تا بفهميد من تو اون لحظه چه حالي داشتم!!…. حال ديگه مشروب کار خودشو کرده بود!… چون ديگه فريبا ، فريباي چنددقيقه پيش نبود، اون داشت تند تند وحريصانه با کيرم جلق ميزدو نوک زبونشو ميکرد توسوراخ کيرم!….. ديدم خودش کمر کيرمومحکم گرفته وداره سرشو با فشارميکنه تودهنش ، ثقريباً نصف کيرمو بلعيده بود!!….. که شروع کرد ميک زدن …. گفتم بيشتر بکن تو!….. چون نميتونست سرشو بياره بال ونگام کنه ! فقط چشاشو دادبال وبا اشاره چش وابروبهم فهموند که باشه کمي صبرکنم !…. ديگه طاقت صبرکردن نداشتم اين بود که يکبار ديگه با دو دست کله اشو گرفتم وکيرمومحکم فشار دادم توحلقش!… سريع يکي دوبار بحالت تلمبه زدن اين کار روکردم وکشيدم بيرون … اينقدر از آب دهنش کيرم خيس شده بود که همينطوراز ميريخت!….. فريبا جلو دهنشو گرفته وسرفه وعوق ميزدکمي هم قرمز شده بود!…… ولي خيلي خوب تونسته بود تحمل کنه… چون تا حلقش فرو کردم…. سر کيرم برا يه لحظه خورده بودته حلقش!….. فکر کردم برا امشب بسشه!…. حال ديگه حالش بهتر شده بود سرشو بال کرد که حرفي بزنه مهلتش ندادم سريع دو طرف صورت خوشگلشو گرفتم وخودمم زانو زدم مقابلش ولبام گذاشتم رولباش وشروع کردم ميک زدن وليسيدن…. لباش چون برجسته وغنچه اي به تمام معنا بودن وقتي ميکشون ميزدم همش ميرفت تودهنم!…. که واي چقدر قلوه اي وداغن!!!!!!!……………………
بهشت – قسمت هيجدهم بعد از يک بوسه آبداروطولني بهش گفتم : فري جون ميتوني بصورت چهار دست وپا زانو بزني وکون خشگلتوطرفم کني؟!……… گفت: باشه!….. ولي چرا نخوابم؟!…… گفتم: حا…. ل….. اون برگشت ودرحالت چهار دست و پا کون سفيد وخوشگلشوبحالت قنبل کرد طرفم ، واي که چه کوني !… معمولً زيبائي کون تو اين حالت به حد اعل ميرسه!!…. واقعاً کون تواين حالت ديدن داره!!….. دستمو که به لمبرش کشيدم….. گفت : امير ميخواي چيکار کني؟!…… چيزي نگفتم ولي نشستم پشتش وشروع کردم به ليس زدن سوراخ سفيد وبرجسته کونش !….. زبونمو از لبه هاي پفکي وصيقلي بهم چسبيده کوسش که بسيار نرم وژله ائيه تابالي سوراخ خوشگل کونش ميکشيدم وبعد از هربار زبونمو مز مزه ميکردم تا طعم خوش اين کون سفيد وداغو بهتر بچشم وبيشتر لذت ببرم!!….. باورکنيد تو اون لحظه حس ميکردم تواين دنيا نيستم!!…… وشايد هم نبودمم!!……. باهربار ليس زدن آه وناله شهواني فريبا هم ، بلندتر ورساتر ميشد مثل اينکه ديگه ترسي نداشت که صداي ناله هاشوکس ديگه اي بشنوفه!… بعد از حدود سه … چهار دقيقه ليس زدن ، خوب تونستم سوراخ کونشوخيس و نرم کنم….. حال تقريبا داشت باز وبسته ميشد وگاهاً با جمع شدن کونش، قسمتي از برجستگي دور سوراخش نيز بطرف داخل سوراخ کونش کشيده ميشد!؟…… منظره جالبي بود … تاحال اينجور دل زدن سوراخ کوني را نديده بودم!!…… يکبار ديگه چند ليس به سوراخ کونش زدم وکمي از پماد بي حس کننده همراه با مقداري تف ماليدم به کيرم!… حال ديگه کامل آماده گائيدن کون تنگ وسفيد فريبا خانم شدم!….. منتها بخاطر اينکه بي حس کننده خوب رو کيرم اثر کنه ، شروع کردم درمالي سوراخ کونش…. گاهاً همينطور که کمر کيرمو گرفته بودم وباهاش اونودرمالي ميکردم وقتي سوراخ کونش خودشو ميدادبيرون که باز شه من با کله کيرم يه فشار به اون ميدادم!…. چند بار که اينکارو کردم باز مقداري ديگه تف به کونش زدم که خشک نشه!….. حال فريبا يواش يواش خودشوعقب جلو ميکرد!…. توي اين حالت کمي سرشو برگردوند عقب وبا يک حالت مست مانند گفت : امير جون يه کمي هم بمالش به جلوم که دارم خودمو خيس ميکنم….. منم که ديگه حسابي حشري حشري شده بودم وکله کيرمم ازبس باد کرده بودبرنگ بنفش دراومده بود!!…….. اونوبا فشار مالوندم توي چاک سفيد وکوچيک کوس داغ ونرمش ….. نرمي وداغي کوسش مثل يه تيکه ابر ميموند که تو آب ولرم زده باشند…… فريبا يهو تکوني خورد وآب لزجي از کوسش ريخت رو کيرم واونو خيس وليز کرد!!….. نگاهي به کوس خيسش که کردم ديدم لي اون کمي باز شده وازقسمت بالي اون چوچوله اش کمي اومده بيرون واز قسمت وسط هم يه لبه نازک مثل برش يه تيکه کالباس باهمون رنگ زده بيرون وخودشو به کيرم ميمالونه!…. ديگه تحمل نداشتم …. کيرمم تقريبا بي حس شده بود ….. با دودستم آبگاه تو رفته ونرم فريبا راگرفتم وسر کيرمو گذاشتم در سوراخ کونش ويه فشار محکم دادم بهش!…. نرفت تو!… ولي فريبا يه جيغ زد وگفت: تراخدا نه!!…. نميتونم!!…… من تحملشو ندارم!….. ترا خدا!!….. ميترسم جربخورم!!….. ميگن خيلي درد داره!… توجه اي نکردم…. به درماليش ادامه دادم ودوباره محکم آبگاهشو گرفتم وکيرموفشاردادم توکونش …. کمي کونش باز وتقريباً کيرم يکسانتي اونم با فشار زياد رفت تو…. ولي گير نکردوکونش اونوپس زد واومد بيرون!…. فريبا ..آخ .. وآوخ .. ميکرد وسفت ملحفه روي تشکو توپنجه هاش گرفته بود!….. با ناله گفت : امير..نه!.. مردم!…. خيلي کلفت وسفته!!…. نميره توه!!….. ترا خدا !….. خسته هم شدم!…. گفتم :…. هيس !… الن تموم ميشه خوشگله ……. ومعطلش نکردم کمي ديگه تف ملوندم در سوراخ کونش و کيرمو گذاشتم درش ومحکم فشاردادم !….. با اين فشار جانانه !! کله کيرم تا اول ختنه گاه رفت تو….. واسه اينکه کونش پس نزنه ويا فريبا جلونره تا دربياد سفت کمرشو گرفتم وهمونجا نيگرش داشتم تا ماهيچه کونش شل شه!….. فريبا ازدرد سرشو ميکوبوند به تشک ومتکارا گاز ميگرفت!….. اين کارش چه باحال بود ومن چه حالي ميکردم!…. حتي توگائيدن کون پرستو در اوئل ازدواجمون ويا کردن کون گنده منير اينقدر حال نکرده بودم!… فريبا با حالتي مثل گريه کردن گفت : خيلي درد داره !… دارم جر ميخورم!….. ترا خدا….. مردم از درد!!….. گفتم : عزيزم .. چيزي نيست الن خوب ميشه قربونت!…. بالخره بايد يکي برات بازش ميکرد عزيزم!….. الن خودش بازميشه!!….. خودتو شل کن تا زود باز شه!!….. صداي فريبا يواش ميومد مثل اينکه خودش با خودش حرف ميزد وميگفت…… خيلي درده….. سوختم امير!…. حتماً يه چيزيم شده!!….. گفتم : هيچي نشده!…. گفتم خودتو شل کن!… ميخواي بکشم بيرون؟….. يک دفعه تکوني خوردو برگشت طرفم وگفت :…. نه… ه … ه….!! مردم وزنده شدم تا اونو کردي تو حال درش بياري؟؟…نه ه ه !! …. نه!…. يکم فشار بده شايد حال ديگه بره تو!!…… جون…. قند تو دلم آب شد!….. نميدونيد گائيدن اين جور کونا چه حالي ميده …… از حرفش حال کردم….. کمرشو سفت تر گرفتم ومحکم کير باد کردموطپوندم توکون سفت وداغش …… واي چه حالي ي ي ي ي !!! از اين بهتر نميشد گائيدش…. ديگه هيچ آرزوئي نداشتم !!…. چي ميخواستم …. کون از اين بهتر!!…. تنگ…. داغ…. سفيد…. آک!!…. وجوان وکم سن وسال …. عمراً توتموم عمرم همچو کوني گيرم نميومد!….. وجداً هم ديگه مثل اون گيرم نيومد….. براتون تعريف خواهم کرد فقط حوصله تون سر نره که اين قصه سر دراز داره!……. آره فشار آخر کار خودشو کرد ونصف بيشتر کير م رفت توکون داغ وتنگش ….. يک تنگ ميگم .. يه تنگ ميشنوئيد!…. کونش از تنگي انگار داشت کيرمو ميک ميزد …. حالت وکيوم پيدا کرده بود… براهمينم کيرم توي کونش کلفت و کلفت تر ميشد….. طوري که باعث اعتراض فريبا خانم شد…. چراکه همينطور که آخ…. اوخ…. وناله ميکرد با اعتراض گفت:…. اينکه داره کلفت تر ميشه !….. خدا جون دارم ميميرم .. آخه خيلي کلفت شده!!….. واسهً بازارگرمي بيشترودرحالي که محکم تر ميطپوندم تو کونش گفتم : فري جون اگه خيل درد داره بکشم بيرون ؟!!…. درحاليکه فريبا کونشو کمي تکون ميداد وسعي ميکرد برا مهمون گردن کلفت توي کونش جا باز کنه!.. با يک حال نازدار و شهواني گفت :….. ايوا … نه امير جون…. نه … تازه باهزار زور وزحمت ودرد رفته تو …. درش نياري.. ها؟ ….. نه!!…… وکونشو فشار دادتوبغلم ، طوريکه تمامي کيرم تا خايه رفت تو کون ماهش!!….. عالي شد… ديگه ازاين بهتر نميشد !…. حال ديگه کي ميتونست منو ازکون خوشگل فريبا جون جدا کنه!…. مگه به اين زودي دلم ميومد بکشم بيرون!…. تازه اگه منم ميخواستم !.. اون نميذاشت…. تازه مزه کون دادنو بعد يکعمر چشيده بود اونم با يه کير کلفت وداغ!… دستاموبردم سينه هاشوگرفتم که بمالم !…. گفت :… نه امير جون کمي جلوموبمال تا بيشتر حال کنم!…. واي که از بس کلفته نميتونم تکون بخورم…….. بچسب بهم….. محکم تر!…. ولي تکون نخور!!….. وکونشو بيشتر بهم چسبوند طوريکه ديگه ازکيرم چيزي بيرون نمونده بود جز تخمام!!….. فکر کنم تمام کونشو پر کرده بود!!….. کمي روش خم شدم وبا يکدست شکمشو سفت گرفته بودم وبا دست ديگه کوس ناز ونرمشو ميمالوندم کم خيس بود انگشتمو که ليز شده بود کردم تو دهنم تا خيسش کنم وبهتر کوسشو بمالم …. آبش چه خوش طعم وگوارا بود!… انگشتم ليس زدم!…. خوشم مياد که شهوت همه چيزو از آدم ميگيره … وسواس!… دل چرکيني!… نميدونم اين کثيفه!.. اون خوب نيست! مريض ميشي!؟……. يه ليس ديگه به انگشتم زدم وخوب تفيش کردمو رفتم سراغ کوسش!….. انگشتمو کمي رو چوچوله ناز و کوچولوش که کمي باد کرده بود مالوندم … بعدبا همون انگشت دنبال سوراخ کوسش گشتم…. به نظرم اومد پيداش کردم… واي که چه سوراخ تنگي؟!…. کمي انگشتمو فشاردادم که بره توسوراخ!….. ناله فريبا بلند شد!…. ديدم گفت : … خوبه امير جون … همونجا را بمال !…. بکنش توش…. اووووي چه خوبه بکنش توش ديگه!…. ووووي انگشتتو چه جاي خوبي گذاشتي!!….. فشار بده بره تووووووو!…. تو منوامشب کشتي ووووي ي ي مامان جون چه خوبه!!!!….. چرا اينجوري شدم؟!…… واي امير دارم از حال ميرم!… سست شدم .. نميتونم وايسم … ميخوام بخوابم!…. حرفاش خيلي آتشي بودن …. ياد حرفهاي پرستو افتادم موقعي که محسن اونو از کون ميکرد!.. حال ميفهمم چرا پرستو اونجوري به محسن حال ميداد!….. چون کير محسن از کير من کلفت تر بود وبرا پرستو يه کير تازه و تو دل پر کن بوده واز کلفتيش حال ميکرده!….. همون حال دادنهاي پرستوبود که کيرمحسن همه اش شق بود وبمن ميگفت داروي شقي کيرمن ، حال دادنهاي پرستوه که زن توئه!!……. گفتم : عزيزم اگه خسته شدي يواش پاهاتو دراز کن وآروم طوريکه درنياد بخواب…… حرفمم تموم نشده بود که فريبا گفت : تومنو سفت بگير توبغلت وخودت منوبخوابون!… بلند نشي از روم؟!….. ميخوام که بخوابي روم!… باشه؟!…. گفتم باشه عزيزم … ميخوام امشب تا صبح همينجوري کون خوشگلت تو بغلم باشه!.. خوبه… خوشت مياد عزيزم؟!… ديدم با پر روئي وناز گفت : خوشم ک ه ه ه … نه چون درد داره ولي اگر تو دوست داري خوب باشه !… اگه چيزيم نميشه باشه!….. حال همينجوري منو بخوابون!… دوست دارم خودت هم بخوابي روم تاموهاي سينه ات کمر وپشتمو بخارونه…… ولي امير خيلي خيلي پشتم باز شده!!…… درحاليکه منم زانوزده بودم و به کون داغ وتنگش چسبيده بودم اونوهمونطور دمر خوابوندم وخوابيدم روش!…. واي که چه کوني!… لمبراش سفت وبادي عينهو دوتا تيوپ لستيک توئي ماشين که بادشون کرده باشن!….. همونجورسفت … ولي گرم !….. ديدم فريبا يکطرف صورتشو خوابونده روتشک ودستاشوهم مثل حالت تسليم در دوطرف سرش از آرنج با زاويه نود درجه برده بود بال… کف دستاش هم روتشک بود وکونش هم توبغل من وکير منم توي کون داغ او……….. چون هيکل من درشت تر از هيکل وبدن اون بود تمام بدنش غير از کون خوشگلش که از دوطرف عين بادکنکي که زياد بادش کرده باشن از دوطرف رونام زده بود بيرون ، بقيه هيکلش زير بدن من گم شده بود وپيدا نبود کله اش هم تقريبا زير گردنم قرار گرفته بود!…. کمي خودمو تکون دادم ببينم اون زير چه خبره ، يعني خودموکمي کشيدم بال تا کيرم يه کم تکون بخوره ببينم آزاد شده يا هنوز تو حالت وکيوم کونش قرارداره!…. تکون که خوردم ديدم فريبا کمي کله اشو بلند کرد وگفت : پانشو از روم ، بخواب روم دارم اون زير حال ميکنم، تا حال وتوعمرم هيچکس اينجوري باهام سکس نکرده!…. خوابشم نميديدم !…. حال امير جون يک کاري کن که هفته اي يک شب اين برنامه تکرار بشه !…. دوست دارم تو ا ون يک شب هم فقط تو باهام سکس اينجوري کني!…… گفتم : باشه عزيزم تواينقد خوبي که حاضرم هرشب اينجوري بات سکس کنم!! … حال هم نميخوام پاشم …. ميخوام ببينم .. قفل کونت باز شده يا نه؟!…… آخه وقتي کونت اينجوري کيرمو سفت بگيره و ولش نکنه بهش ميگيم قفل کرده!!….. گفت : …. واه… ميخواي بگي يعني گير کرده؟!….. گفتم : ..آره … تقريباً!…… گفت : خوب! .. پس يه کم تکونش بده ببين !… ولي ترا خدا يواش که بيشتر ازاين درد نکشم!……. نميدوني اون اولش چه دردي داشتم!!…… حاليکم کمتر شده!……. يکم خودمو دادم بال ولي مگه کيره ازتو کونش تکون ميخورد!… کونش سفت سفت کيرموگرفته بودو ول نميکرد!…. پيش خودم گفتم ولش کن بابا بزار تا خودش شل کنه بعداً… فعلً بخواب روش وحال کن!…. تواين حرفا وفکرا بودم که حس کردم مثل اينکه کسي اومده تواتاق ولي چون پاهاي هردومون طرف در بود ، نميتونستيم اوني راکه اومده بود تواتاق ببينيم!……. آروم وبا کمي فشار سرمو چرخندم طرف درکه منيرخيلي يواش گفت: اميرجون منم!!……. با فرهاد جون اومديم پيش شماها ، نگران نباش کارت بکن!…….
بهشت – قسمت نوزدهم با صداي منير ، فريبا زير پام يک تکون رعشه مانند خورد وگفت :… ووواااايي….. چه بد شد!… توجه اي به حرکت وحرف فريبا نکردم و همونطور که رو فريبا خوابيده بودم و مشغول گائيدنش بودم گفتم : منير جون مگه شما به اين زودي تموم کردين ……………………!؟ منير نگذاشت به حرفم ادامه بدم!…. گفت : قسمت اول کاررا با فرهاد جون تمام کرديم ، من بهش گفتم بريم پوزيشن وکار تو و فري جون را که بار اولشه تو همچو برنامه اي اومده از نزديک ببينيم!…. اين طور که ميبينم خيلي خوب داري پيش ميري !.. و خيلي زود فري جونو راضي کردي!؟… وادامه داد…….. امير جون فريبا جون خيلي کمرو و وخجالتيه!! ميدوني که بار اولش هم هست!؟؟؟!… …… يک کم کيرموتو کون فري جون تکون دادم وگفتم : منير جون همينطوره ! ماهه … ماه… واقعاً فريبا جون يک خانم به تمام معني است!!….. منکه خاطرشو خيلي ميخوام!………. و ادامه دادم … فرهاد جون ساکتي حرفي نميزني؟….. نکنه منير جون اذيتت کرده؟…. حال همينطور جلو فرهاد داشتم زنشو حسابي از کون ميکردم!… آخ که چه کيفي آدم ميکنه؟!….. وقتي زن يکي ديگه رو جلوي روش ميکني!!…… فرهاد گفت : نه!….. منير جون هميشه بمن لطف داره ….. امشب هم تا اينجاش که نگذاشته بد بگذره!…… صداي فرهاد ولحن صحبت کردنش بوي مستي ميداد!… فکر کنم منير اونو حسابي مشروب داده ومست کرده بود!!…. گفتم : منير جون هميشه همينطوره!….. من يک تشکر خيلي سنگين بهش بدهکارم!…. اون امشب منوبرده بهشت!!……. راستي فرهاد جون! از اينکه خانمي به اين خانمي وخوشگلي داري بهت تبريک ميگم!!… وادامه دادم …. منير جون فرهاد خانو با چه پوزيشني راضي کردي؟!!…. ميخواستم بدونم منير بهش کون داده يا کوس؟……. منيرقبل ازاينک فرهاد حرفي بزنه گفت:…. فرهاد جون خيلي آقاست !!.. من قبلً هم يکي دوبار ديگه هم باهاش سکس داشتم…. خودش که ميگه راضي بودم !… اون مثل تو ومحسن نيست!….. توکار سکس خيلي اصراف نميکنه!… بدون اينکه حرفي بزنم کمي زانوامو به تشک بيشتر فشار دادم وخودمو کشيدم بال تا کمرم بياد بالتر و کون سفيد وخوشگل فريبااز اون زير بهتر ديده بشه!…. يعني فرهاد ببينه که دارم زنشواز کون ميکنم!!….. بعد آهسته توگوش فريبا گفتم : فري جون اگه کمکت کنم ميتوني همينجوري پاشي وبا هم بشينيم ونشسته سکسمونو ادامه بديم…. يعني تورو پام بشيني؟؟!!….. فريبا گفت :… آره خيلي بهتره ! اينجوري جلوي منير وفرهاد خوب نيست روهم خوابيده باشيم!!؟؟؟ !!….. معطلش نکردم و سريع مثل يکدختر بچه گرفتمش بغل وهمونطور که داشتم از کون ميکردمش نشستم واون هم همونطور نشوندم تو بغلم روکيرم ورو در روي فرهاد ومنير!!……. منير درحاليکه دست فرهاد تودستش بود روشو طرف اون کردوگفت:… فرهاد جون دوست داري بري کمک امير جون کني؟!… ببين با چه پوزيشن خوبي داره با فري جون سکس ميکنه!……. فرهاد که هنوز دستش تو دست منير بود وهردوهم فقط شرت پاشون بود به منير گفت: اونا که خوب بهم گير دادن من چيکار ميتونم بکنم؟!…… منير ، يه نيگاه به کير فرهادکه توي شرتش بخواب رفته بودکردوبعد يک نيگاه هم بمن وفريبا کرددرحاليکه نگاهش نشون ميدادمتوجه شده که فرهاد اصلً توباغ نيست!….. گفت : خوب امير جون خوش باشين ما ميريم يه سري هم به محسن وپرستو جون بزنيم !… دوست داشتين شماهم کارتون که تموم شد بيائيد!!…. قبل ازاينکه منير وفرهاد ازاتاق خارج شن فريبا که حال داشت خودشورو کيرم بال پائين ميکردگفت: فرهادجون من امشب با امير جون هستم توکه کاري با من نداري؟!!……. فرهاد گفت : نه!… راحت باش !…. منير جون خيلي از اخلق ورفتار خوب امير خان برام تعريف کرده!…. مرسي!…. منم امشب با منير جون هستم!…… باي!….. منير وفرهاد دست همو گرفتن واز اتاق رفتن بيرون که برن پيش محسن وپرستو ، حال من نميدونستم محسن پرستورا که بخاطرش دوساعت رفته بود حموم وخودشو واسه اون حسابي ساخته بود با چه پوزيشن ونمايشي واز کدوم طرف کوس يا کون داره ميکنه!!…. هرچند ميدونم که محسن خان تا کوس وکون زنمو جر نده ولش نميکنه!!…. وهمينطور که خود محسن بارهااز تنگي کون پرستوبرام تعريف کرده ، تازماني پرستو را زيرخودش ميخوابونه که تنگي کونشو حس کنه وبمحض اينکه ببينه کونش گشاد شده ، ديگه طرفش نيادو سراغي هم ازما دونفرنگيره!!…. حال صبح معلوم ميشه !…. شايد تو اين مدت يکساعت هم مشخص شده باشه ! ولي حيف که نميتونم از گائيدن فريبا چشم بپوشم وگرنه همين الن با منير وفرهاد ميرفتم واز نزديک ميديدم!….. از بياد آوردن نحوه گائيدن پرستو توسط محسن باز آمپر شهوتم رفت بال وحشريتم جوش آورد برا همين دستاموحلقه کردم دورشکم صاف وماهيچه اي فريبا واونوبا فشاربيشتري گرفتم توبغل تا گرمي کونشو بهتروبيشتر توبغلم حس کنم!….. تواين حالت که فريبا با هيکل دخترونه اش مثل يک دختر محصل خوشگل روي رونام نشسته بود وکيرم تا خايه رفته بود توکون تنگش حس کردم دارم بهترين کون دنيارا ميکنم!….. با صداي فريبا جون بخودم اومدم اوگفت : .. امير جون چه روناي گوشتي بزرگ وپر موئي داري! …. من ازقبل ازاينکه شوهر کنم حتي تا حال خيلي دوست داشتم شوهرم مثل تو بدنش ورزيده وگنده وپر مو باشه!…… حال امشب به اونچه که دوست داشتم رسيدم !….. وحال که تا اينجا اومدم بقيه اشو هم ميام و تا خوب بهم حال ندي وخوب حال نکنم از پيشت نميرم!…. ببينم امير جون!!.. پرستو ناراحت نميشه اگه يه وقت خواستم فردا صبح تنهائي پيشت بمونم؟!…. چون اگه فردا فرهاد باهام کاري نداشته باشه بهش ميگم که ميخوام يک شب ديگه اينجا بمونم وهمراش نرم خونه!……. ها پرستو ناراحت نميشه؟؟….. گفتم : فري جون اينجاخونه خودته ! تا هر موقع دوست داري بمون! پرستو هم خوشحال ميشه که تواينجا بموني !… چرا که از تنهائي در مياد!….. وشايد اون کمک کنه که بهتر باهات سکس داشته باشم…. بموني خوش ميگذره!!!…. شکم فريبا را کمي شل کردم وگفتم : ميشه کمي زانوبزني ؟….. هردوباهم سگي زانو زديم وچون کونش کمي شل کرده بود….. سينه هاشو کمي مالوندم وتو اين حالت خيلي آروم کمي کشيدم بيرون !…. بعد با يک فشار دوباره کيرمودادم تو!….. عالي بود!…… چون ديدم کونش آمادگي تلمبه زدنو داره … شروع کردم ، اولش خيلي خيلي آروم وهمينطور تندتر ومحکم تر خودمو ميکوبيدم به کون سفت وداغش !….. فريبا هم کمک ميکرد اونم با حرکات پس وپيش من ، کونشو عقب وجلوميکرد…. سريع تر که کردم فريبا يهو وايساد وبا يک لرزش کوتاه خودشو خيس کرد….. منم ديگه داشت آبم ميومد…. ديدم بهترين راه برا اينکه خوب روشو برا گائيدن باز کنم اينه که آبموبريزم توي صورت يا دهنش!!…… سريع کشيدم بيرون درحاليکه ته کيرمو سفت گرفته بودم، از تميزي کون فريبا خيلي لذت بردم و خوشم اومد!! معلوم شد خوب به کونش رسيده!… رفتم جلو صورتش وگفتم : فري جون دهنتو باز کن عزيزم!… نميدونم ميخواست چيزي بگه يا چون من بهش گفته بودم ، دهنشو باز کرد منم سريع کله کيرمو طپوندم تودهنش !… خواست سرشو بکشه عقب … که دودستي موهاشو گرفتم ونذاشتم کله اشو تکون بده وتمام آبمو با فشارريختم تو حلق ودهنش !!… آبم هم چون زياد بود واونم آمادگيشو نداشت ضمن اينکه از کوشه کنار لباش زد بيرون باعث سرفه شديد اونم شد!… که کشيدم بيرون وچند قطره آخرشم پاشيد تو صورت خوشگلش!……..اشکاش دراومده بود !…….. اون بيشتر آبمو ناچار شده بود قورت بده!!…… حال بايکدست جلو دهنشو گرفته بودکه سرفه امونش نميداد وبا دست ديگش آب منيا رااز رو صورتش پاک ميکرد!……. کمي که حالش جا اومد همينطور که کير بدست جلو روش وايساده بودم گفتم : فري جون بيا عزيزم با زبونت اينو خوب ليس بزن وپاکش کن !!….. کمي سرشو بال کردوبا چشاي خوشگلش يه نيم نگاه بهم کردوگفت :…. اهه !…. توکه منو خفه کردي ؟!…. داشتم ميمردم!… چرا اينکار رو کردي؟!…. تمام دهنو وصورتم کثيف کردي ؟!……. خم شدم لباشو که با دست وزبونش پاک کرده بود بوسيدم وگفتم :…. به ! فري جون اين آب حياته!…. دلت مياد؟!…. منير وپرستو ميميرن واسه يک قطره از اين آب !……. اون وقت تو…………. فريبا درحاليکه مينشست ….. زد تو حرفم ونذاشت حرفمو تموم کنم …. گفت : مزه اش کمي شور بود !…آخه مگه ميشه اونوخورد؟؟…… آدم مريض ميشه!…… درحاليکه کيرموکه هنوز تقريباً شق بود نزديک صورتش ميبردم گفتم :…. بيا ليس بزن تا بهت بگم!….. نترس هيچ که مريض نميشه !…. اگه ميخواست کسي مريض بشه بايد اول از همه منير وپرستو تا حال مريض ميشدن که نشدن وخيلي هم دوست دارن !…… اونا توي سکس نميزارن يه قطره از اين آب هدر بره!….. فريبا با شک ودودلي دستشوآوردجلو وکمر کيرمو گرفت واونو کشيد طرف دهنش و گفت : فقط همين يک بار .. ها….. گفتم : باشه !….. من ميخواستم اينکارو ياد بگيري تا برا فرهاد هم تو خونه انجام بدي!….. حال دوست نداري باشه!!….. گفت : .. نه!… آخه تا دهن باز کردم بگم نميخوام ، تويهو اونو کردي توگلوم !…… فکرشم نميکردم ميخواي اونو بکني تودهنم!!….. فرهاد کجا ميتونه از اين کارا بکنه!….. اون اصلً اهل اينجور کارا نيست!…… توهر بار که زبونشو ميکشيد به کيرم !.. تويک عالم ديگه ميرفتم واصلً توجه اي بحرفاش نداشتم!!….. چندتا ليس که زد … کيرم حال اومد وچون هنوزازلذت گائيدن کون تميز وتنگش تو حشر بودم باز شق کردم همين باعث شد تااونم توي کار ليس زدن تشويق وترغيب بشه وحريص تر ليس بزنه!!…… دوطرف لپ هاي نرم وگوشتيشو بوسيدم و بهش گفتم: دراز ميکشي؟!….. چيزي نگفت وهمونطور که نشسته بود پاهاي خوش تراش وسفيدشو دراز کردوبه پشت خوابيد!…. با نگاهش نشون ميدادکه منتظره ببينه من ميخوام چيکارکنم؟….. يک ريز نگام ميکرد!!……. آروم ودرحاليکه کيرم فنري بازي ميکرد رفتم لي پاهاشدودو زانو نشستم وخم شدم رو کوس ناز ونرمش وشروع کردم اونو ليس زدن!….. زبونمو با فشارکشيدم روي چوچوله اش که اون زير پنهون بود!…. چند ليس محکم وآبدار که زدم…… يواش مثل کسي که ميترسه ، لي کوس سفيد ونرمشو باز کردم…. توش چه رنگ صورتي خوشرنگي داشت!!….. از صافي ، تميزي ، کوچيکي …….. وخلصه بوي خوش اون به اوج رسيدم!….. کيرم داشت ميترکيد ، کمي هم با ا نگشتم که تفي کرده بودم مهبلشو مالوندم … چوچوله اش داشت باد ميکرد…… بازبونم اونو چندتا ليس زدم .. سفت شده بود!!…. فريبا آه وناله ميکرد ونفساش به شماره افتاده بود مثل کسي که دويده باشه نفس نفس ميزد!………. چون ديدم کوسش خيلي کوچولو و تنگ ومامانيه يک تف گنده انداختم لي درزش که با دست بازش کرده بودم وبلفاصله با کيرم اونو مالوندم در سوراخ خيلي تنگ ونازش !… ليز که شد کيرمو فشاردادم توکوسش!….. اووووف!….. که چه کوسي؟!…. داغ…… تنگ!…. تنگ؟…. اونم مثل دهنش تنگ وخيس بود!…. يه فشارديگه دادم….. کلهً باد کرده کيرم که رفت تو همزمان صداي جيغ وآخ فريبا بلندشد!!….. جيغش مثل اين بود که شب زفافشه و پرده اشو برداشتم!!….. حشري ترشدم ، سريع روناشو انداختم روشونهام ومحکم زدم به کوس نرم وداغش!…… ديگه نفهميدم چيکار دارم ميکنم… همينقدر ميدونم که دوست داشتم کيرموتا خايه به طپونم تواون کوس ناز وداغ ….. وطپوندم!… خوب هم طپوندم!….. ديگه ناله وفغان فريبا حاليم نبود!… شايد از شهوت زياد وحشي يا ديوونه اون شده بودم!!… نميدونم؟!…………. فکروهوشم اصلً کارنميکرد فقط زوم کرده بودم رو گائيدن اون کوس تنگ دخترونه!!!…….. حالتم مثل اوني شده بود که تا حال زن نديده ونکرده!! ………….. يک وقت بخودم اومدم که ديدم رو زانو نيمخيز شدم و پاهاي فريبا روي شونها مه وروناشو محکم بين بازو وبدنمه و دارم سفت وسخت تلمبه ميزنم وکمر فريبا هم توهواس وهيکل تپل وسرخ وسفيدش با هر حرکت رفت وبرگشت من ، کشيده ميشه رو تشک!…… وپستوناي گردوچسبيده به سينه اش جاي خودشون ژله اي تکون ميخوره وتقريباً بي حاله!….. ولي صداي نفساي عميقش ميومد!……..
بهشت – قسمت بيستم بي حالي فريبا مربوط به اورگاسم شدنش بود که من تو اون حالت ديوونگي متوجهش نشده بودم ، واسه همين بيحال به نظر مي اومد ، ديگه داشت آبم ميومد ! … دوست داشتم اون توخالي کنم !….. ولي پرسيدم فري جون دارم ميام بيرون بريزم……… مثل کسي که از خواب بپره ! … يهوسرشو آورد بال وگفت : نه اميرجون بريز همون تو!……. حرفاش تموم نشده بود که سرتاپامو رعشه برداشت ومحکم آبم اومد وهمه اشو خالي کردم توي اون کوس خوشگل که حال کمي لبه هاش قرمزوازهم باز شده بودن! چون هنوز کيرم نخوابيده بود چندتا تلمبه ديگه زدم تا آبم خوب خالي شه!… خوابيدم روش ولباشو کردم تودهنم ومکيدم…… بعداز يک بوسه طولني همينطور که روش خوابيده بودم پرسيدم : فري جون باورکن توي عمرم همچوشب خوب وپراز هيجان ولذتي نداشتم ….. مرسي عزيزم !…. امشب تو با اين همه زيبائي طعم خوش يک سکس عالي را برام ساختي ….. نميدونم توهم به اندازه من لذت بردي يا نه؟…… آخه دوست ندارم تواين ماجرا فقط خودم به تنهائي لذت برده باشم ، بلکه توهم تواين ميون بايد بيشترازمن لذت برده باشي؟!…… فريبا در حاليکه کمي شهواني به نظر ميرسيد دستاشوبزحمت دور کمرم حلقه کردوگفت: امير جون همين النشم دارم چنان حال ميکنم که هيچ موقع اينقدر لذت وحال نکردم!… نميدوني من از اين سينه فراخ وموهاي روي اون که رو سينه وپستونام ماليده ميشه وفشار مياره به پستونام چقدر حال ميکنم ، ديگه برا بقيه اش حرفي نميزنم !.. ميدوني چرا؟!! لباشو بوسيدم وگفتم : نه ! چرا؟…… گفت : پس واسه چي ميخوام فردا پيشت بمونم ؟….. ميخوام که سکسمو با هات کامل کنم !…. چون بعده يه عمر تازه امشب مزه سکس واقعي را چشيدم!… دوست دارم برنامه امشبو برام تکرار کني!……….. حرفش تمام نشده بود که يکي زد به در اتاق ……. گفتم بفرما!!!….. صداي منير بود که ميگفت: اگه سانس اولو تمام کردين … ودوست داشتين فوري يه دوش بگيريد وبرا شام حاضرشيد!…… درحاليکه ديگه کيرم از کوس فريبا خارج شده بود ولي هنوز روسينه خوشگلش خوابيده بودم گفتم: منيرجون مگه محسن وپرستو سانسشونو تموم کردن؟… اونا چي؟!……. منير که کمي از در اتاق دور شده بود در جوابم وباصدائي کمي بلند تر که بشنفم گفت : اوناهم مثل شما ولي نزديکه ديگه!….. دارن تموم ميکنن …… شماهم بقيه اشو بزارين برا بعد شام واستراحت!!…….. صداي منير که قطع شد …. همينطورکه رو تنه ناز فريبا خوابيده بودم وسينهمو به سينه خوش فرم وسفت فريبا جون ميمالوندم…. بهش گفتم : عزيزم پاشيم باهم بريم دوش بگيريم؟!…….. با يک مکث کوتاه پرسيد : باهم؟!….. يعني دوتائي باهم بريم زير دوش؟!…. گفتم : آره عزيزم !…… باهم ميريم!….. من امشب ترا دست کس ديگه اي نميدم!…. من ميخوام امشب تا صبح باتو باشم …. لوپ کلم ازت ميخوام تاصبح توبغلم باشي ….. مثل دختر بچه ها از همون زير تکوني خورد و لبامو بوسيد وگفت: اوخ جون!! …. واي خدا جون منکه از خدامه… چه عالي …. پس بعد از شام هم باز منو ميگيري توبغلت امير جون؟!…… منم لباشو بوسيدم وگفتم: معلومه!… منکه هنوز کارم با توتموم نشده عزيزم!!……. واز روش پاشدم … دست اونو هم گرفتم تا پاشه !… نگاه به هيکل وبدنش که ميکردم از رنگ پوست وتناسب هيکل وزيبائي به تمام معناش مور مورم ميشد!….. وقتي پاشد حس کردم زيبائيش بيشتر شده ، برجستگي بسيار متناسب ودل انگيز کونش که پهناي اون ازپهناي شونهاش بيشتر بود و برجستگي دوطرف روناش که از زير آبگاه وبرابربا لمبراش شروع ميشدوتا نزديک زانواش ادامه داشت زيبا ئي اونو کامل کرده بود ، اصولً زيبائي وتناسب اندام يک زن به برجستگي وخوش فرم بودن کونش مربوط ميشه وزماني اين زيبائي به نهايت کمال ميرسه که پهناي کون از پهناي شانه ها بيشتر باشه ، واين تناسب را تنها تعدا د معدوي از زنها دارا هستند وهمين امر باعث ميشه تازني که اين چنين کوني داره بطور ناخودآگاه موردتوجه وديد ونظراقايان قرارگيرد ، خوشبختانه فريبا داراي همچو کوني بودوهمين منوپاي بند اون کرده بود از طرفي سينه هاي فوق العاده زيبا وبدون هيچ افتادگي ….. شکم صاف همراه با ناف خيلي خوشگل ….. وبرجستگي بسيار خوش فرم کوس ملوسش که گودي وفرورفتگي نقطه شروع درز کوسش در بال درست جائي که چوچوله نازش اونجا خوابيده با داشتن زيبائي خاص خودش ، منوياد کوس دختراي چهارده يا پانزده ساله تپل وگوشتي انداخت ……… که سالهاي دور دزدکي وبنحوي کوس بدون مووصافشونو ديده بودم!!….. دست داغ ولطيف فريبا که دستمو گرفته بود وميخواست پاشه منوبخودم آورد ، وقتي سرپا وايساد از روبه رو وسينه به سينه اونوبغل کردم ولباشو بوسيدم وچون دستاموبرده بودم پشتش برا اينکه بيشتر خوشش بياد موهاي سينه امو به پستوناش که حال نوکهاي گل اناريش زده بود بيرون وسفتي اونورا خيلي خوب رو سينه ام حس ميکردم ميمالوندم واز پشت هم داستامو ميکشيدم رو لمبراي سفيد وبرجسته اش…… عجيبه!!…. از داغي بدنش ، کيرم داشت شق ميشد !…. کمي که نيمخيز شد فريبا با دست داغش اونوگرفت و… گفت : دوست داشتم فرهاد هم مثل تو آتشي مزاج بود واگر هرشب نمي تونست باهام سکس داشته باشه حداقل يک شب در ميون منو ، مثل کاراي امشب تو…………. نذاشتم حرفشو تموم کنه باز لباش ولپا گوشتي تپلوشو ماچ کردم وگفتم : فري جان حال فکرشو نکن …. ما ديگه همه باهم دوست خانوادگي شديم …. توميتوني هرشب پيش ما باشي وچون پرستو ميخواد گاهي شبها بره پيش محسن !! وشبو اونجا بمونه!…. توهم ميتوني بياي خونه ما وشب را پيش من بموني !!…. قول بهت ميدم نزارم بهت بد بگذره!!…… فريبا يک نگاه عاشقانه بهم کردوگفت: پس اونوقت فرهاد چي؟……. اونو چيکارکنم ؟ يعني اونم بياد اينجا؟….. گفتم : نه!… فرهاد هم …. منير ميره پيشش!!….. فکر کنم خوب بشه ؟…. هان؟!….. فريبا با يک حالت رقص از روي خوشي وشادماني قري به کمر وکون خوشگلش داد وخودشو انداخت تو بغلم وشروع کرد بوسيدنم!!………. وتوهمون حال ميگفت: اوخ… جون عاليه امير جون!….. ترا خدا ميشه اينجوري بشه؟!…….. واي ي ي ي چه حالي ميتونيم باهم بکنيم… خداجون اگه بشه!… چي ميشه!!……. فريبا خواست شرت وکرستشو بپوشه که گفتم نميخواد!… بيا همينجوري بريم …..! گفت: همينجوري لخت.. لخت؟!….. دستشو کشيدم طرف خودم وگفتم : آره…. مگه چيه؟!……. وهردوباهم همونطور لخت از اتاق در اومديم ورفتيم تو حموم زير دوش ….. از خيس بودن سراميکاي کف وديواره حموم معلوم بود قبل ازما و احتمالً منير وفرهاد دوش گرفته بودن…….. زير دوش ديگه کيرم حسابق شق کرده بود!…. از سفتي مثل چوب شده بود …. باهر نبضي که ميزد تقريباً ده درجه سرش ميمومد بالتر…. وميخورد به کون يا روناي سفيد فريبا جون!….. چند لحظه که زير دوش بوديم فريبا آروم بادسش کمر اونوگرفت وگفت : وووووه ه ه …. چه سفت شده؟….. حرفي نزدم …. خيلي داغ شده بودم …. داشتم ميسوختم از حرارترشهوت ….. دستامو گذاشتم روشونهاي فريبا ويواش فشارشون دادم پائين!…… فريبا اول خوب متوجه نشد ونگام کرد!!….. ناچاراً بهش گفتم : بشين!…. بشين ميکش بزن !…. هوس کردم با اون لب ودهن خوشگل وغنچه ايت يک ساک عالي برام بزني!…… حرفي نزد ونشست وبازبونش اونو ليس زد … کمي که ليس زد گفتم: بخورش ! ودستمو گذاشتم رو دستش که باهاش کيرمو گرفته بود وکله کيرمو فشار دادم رولباش!….. دهنشو باز کرد…. دهنش خيلي تنگ ومامانيه!…. براهمين سعي کردم آرام ويواش يواش کيرمو هول بدم بره تو!…… تاختنه گاه که رفت اونو سفت گرفت که بيشتر نره تو….. دهنش داغ وپر آب …. زبونش مخملي ونمدار …. گفتم بهش : خوب ميکش بزن!… زود باش!…. اونم شروع کردبه ميک زدن وگاهاً زبونشو ميکرد تو سوراخ کيرم يا ميکشيد زير اون!! …. منم آروم … آروم .. کيرمو حول ميدام بره تو!….. نگاه که کردم ديدم تقريباً نصف کيرم تودهنشه!…. همينطور که دست تفيشو دور کيرم ميچرخوند يواش يه کم کشيدم بيرون ودوباره حولش دادم تو….. چند بار که اين کارو کردم ياد گرفت وخودش شروع کردبا عقبو جلو کردن سرش با کيرم تلمبه زدن!!……. يکدفعه نميدونم چرا چنان شهوتي شدم وحس کردم آبم داره مياد که محکم سر فريبا را گرفتم وفشاردادم طرف کيرم وآبموبا شدت ريختم تو حلق داغ وتنگش!…… اين بار ديگه حالت خفگي بهش دست نداد!… بلکه خودش اونو کشيد بيرون ويه نفس کشيد ودوباره کيرمو کرد تودهنش وشروع کرد ميکدن و ليسيدن اون!…… ته کيرم هنوز تو دستش بود …… تمام کيرم از آبمني وتفاي فريبا خيس خيس شده بود وفريبا با ميل ورغبت تمام آبمو ميخورد وملچ ملچ ميکرد….. دوش آبو کمي بيشتر بازکردم تا خومونو بشوريم…. فريبا هنوز نشسته بود وزبونشو ميکرد توسوراخ کيرم !…. مثل اينکه از گشادي وبزرگي سوراخ کيرم خيلي خوشش اومده بود که مدام زبونشو ميکردتوي اون!!!… وقتي فريبا پاشد وايستاد روبروم….. لباشو بوسيدم وگفتم : مرسي عالي بود!!…. اون کمي سرخ شده بود ! شايد ازگرماي توي حموم!… يا از شهوت !…. نميدونم!… دستاشو آورد وکشيد رو سينه ام وبرا يکحلظه سرشو گذاشت رو سينه ام!!….. وکمرمو سفت گرفت !…. موهاشو بوسيدم…. دوشو بستم….. با هم اومديم تو رختکن ومن شرتمو پوشيدم واونم شرتو همراه با يک تاپ خوشرنگ وکوتاه پوشيد که فکر کنم اونا را منير واسش آورده وگذاشته بود اونجا !….. اگر کار منير بوده از روي علقه اي که ما نسبت بهم داشتيم ، انجام داده بود…. البته بعداً هم فهميدم کار اون بوده ….. بقول خودش ميخواسته برامن سنگ تمام بزاره !….. که انصافاً هم گذاشته بود…… چه ازاينکه فريباي خوشگل ودست اولو انداخته بود تو بغلم وزيرپام وچه سايرکاراش که همواره نشون ميداد خيلي خوب هواموداره!….. هرچند که محسن هم خيلي خوب هواي زن من يعني پرستو را داشت ويک لحظه اجازه نميداد که کوس وکون پرستو خالي از کير باشه وتا ميتونست تا دسته کيرشو مي طپوند توي کون يا کوس تنگ وسفيد اون!….. پرستو هم که سيري نداشت … اگه ولش ميکردم شب و روز ميرفت ميخوابيد زير پاي محسن وتا ميتونست کون بهش ميداد !.. چون محسن موقعد گائيدنش بهش گفته بود هرچي بيشتر با کونت بازي کنم واز کون بکنمت !.. نماي ظاهري کونت خوشگل تر وخوش ترکيب تر ميشه!!؟….. درنتيجه فرم هيکلت هم بهتر وزيباتر ميشه!!!….. خودمونيم خانمها هم چون از اين تعريفا خيلي خوششون مياد ودوست هم دارن هيکلشون رو فرم باشه فوراً پته را به آب ميدن وهرطوري که اون مردميخواد کوس وکونشونو دراختيار اون قرار ميدن!…. ميتونيد در يک فرصت سکسي که براتون پيش مياد امتحان کنيد….. من که نتيجه اشو ديدم وخوب هم استفاده کردم…… محسن هم که تواين تعريفا استاده وازاين راه بهترين کوس وکونا راميکنه!…… آره!… فريبا اون شرت وتاپ خوشرنگو که پوشيد خوشگلتر وملوس تر شد ، زيبائيش تو اونا بهتر جلوه وخودنمائي ميکرد…. اگه اونوچند دقيقه پيش نکرده بودم ، همون تورختکن ميپريدم روش وميکردمش!!…… آخه نميدونيد اون تو اين تاپ وشرت مثل يک دختري ميموند که هنوز شوهر نکرده وکير نديده!………. زيبائي وخوشگلي يعني اين …….. تو هر قالبي که بره خوشگليش بهتر وبيشتر جلوه کنه ….. ازش چش نميگرفتم وهمينطور يه ريزمحو تماشاش بودم….. اون ازتوآئينه متوجه شد… برگشت طرفم وگفت : خوشم مياد که بعد از اين همه سکس رنگارنگي که داشتي باز بانگات داري منو ميخوري!….. با دستام دو طرف صورتشوگرفتم ولباشو که با فشار دستام جمع شده بودن محکم بوسيدم وبهش گفتم:……………..
بهشت – قسمت بيست ويکم بهش گفتم: از بس ناز وخوشگلي!…. کاش تو زنم بودي!…. گفت : نگو امير جون مگه پرستو کم خوشگله ؟!….. اون ماهه ! ……. گفتم : من نگفتم اون خوشگل نيست ، خيلي هم خوشگله اما تو… يه چيز ديگه اي هستي!……. نميدوني چقدرازت خوشم اومده …… حس ميکنم نميتونم ازت جداشم!…… شايد بخاطر حاليه که ميدي؟… دستشو تودستم گرفتم وباهم از حموم اومديم بيرون ، رفتيم طرف پذيرائي ، منير توي آشپزخونه مشغول بود وفرهاد هم تنهائي رو مبل توپذيرائي نشسته وروزنامه ميخوند!!……. وقتي رسيديم نزديکش و خواستيم بشينيم سرشو بلند کردوسلم کرد ، فريبا رفت بال سرش وازش پرسيد فري جون مثل خسته شدي عزيزم؟……. فرهاد گفت: نه عزيزم…. بيا بشين !…. ببينم؟!…… فريبا نشست بين من وفرهاد وروشو طرف فرهاد کردو گفت :… هان !…… بگو؟….. فرهاد سرشو نزديک گوش فريبا برد ويه چيزي تو گوشي بهش گفت که من نفهميدم!!….. فريبا با يک لبخند وکمي بلندگفت: نه…. نه بخدا…. خيلي هم راحتم!……. امير خان خيلي خوش اخلق وآقاست!…… تازه من خواستم بعد ازشام بهت بگم فردا صبح واگه راضي باشي شبشم اينجا پيش پرستو جون بمونم!……… فريبا ضمن اينکه حرف ميزد دستشوبا نرمي ميکشيد روي موهاي پام!…… توهمين وقت پرستو ومحسن دست تودست هم از اتاق در اومدن ورفتن حموم که دوش بگيرن………. فرهاد ساکت بود وجوابي به فريبا نداد….. ولي فريبا سريع صورتشو بردطرف صورت فرهاد ضمن اينکه صورت فرهادوميبوسيد بهش گفت: جون مامان! خوب! باشه؟….. آخه فرداهم جمعه است ، توهم اينجا ئي ، کاري که نداريم اونوقت شبش من ميمونم اينجا توهم که مثل هميشه ميري خونه مامان !….. خوب ؟…. فريبا همينطور که جملت فوق را به فرهاد ميگفت روش طرفم کردوگفت : اميرجون تو که حرفي نداري اگه فرهاد فردا اينجا باشه ؟… ها؟ … اميرجون ؟…… گفتم : اين حرف چيه ميزني فري جون؟…. اينجا خونه خودشه هرطور دوست داره !….. اولً فرداکه تا لنگ ظهر خواب هستيم!….. وثانياً تا پاشيم ميشه شب !…. حال شب هم اگه دوست داشت خوب بمونه همينجا!…. شايد ايشون که موندن … محسن ومنير جون هم بمونن!… خوب چه بهتر ازاين؟…….. فريبا دوباره فرهادو بوسيد وگفت : مرسي فري جون بمونم .. خوب؟!….. تواين حرفا بوديم که منير تو يه سيني که توش چندتا ليوان پايه بلند ومقداري چيپس ودوکاسه ماست خيار وماست موسيربود گذاشت روميز وسط وگفت : تا شام حاضر شه ومحسن وپرستو جون هم بيان شما ها بيکار نباشين وکمي مشروب ميل کنيد!…. ميوه هم که هست ، صاحبخونه هم که نشسته جفتتون !…… گفتم: منير جون… بزار اول با يه بوسه ازت تشکر کنم وبگم که اينجا همه صاحب خونه هستن غير از من….. منير خنديد ولباشو جلوآورد وگفت : منم اينو ميخواستم ولباشو گذاشت رو لبام …. چقدر داغ بودن!!……. درحاليکه منيرو ميبوسيدم دستمو گذاشتم رو روناي صاف ومرمرين فريبا وسعي کردم توهمون حالت دستموبه کوس برجسته ونازش برسونم!….. که فريبا پاهاشو طوري جفت کرد وبهمد يگه چسبوند که دستم بين دوتا روناي سفيدش موند!…. منير سرشو که بلند کرد گفت : امير جون توهم خيلي شيطون شدي… ها ؟!….. ورفت طرف آشپزخونه…….. دستموکه داغ شده بود ازلي روناي فريبا کشيدم بيرون….. تو اين موقع محسن وپرستوبا سروصدا و خنده از حموم دراومدن واومدن طرف ما توسالن پذيرائي ……… محسن يک شلوارک کوتاه پوشيده بود ، پرستو هم مثل فريبا ومنير يک شرت ولي شرت خيلي سکسي و خيلي جالب وقشنگ که تاحال پاش نديده بودم ويه تي شرت ليموئي خوشرنگ تا سر ناف کرده بود تنش……. اندام متناسب وزيباي پرستو توي اين لباس فوق العاده سکسي وجذاب شده بود!….. يه نگاه تحسين برانگيز به پرستو و يک نگاه هم به محسن خان که حال هردوشون بما نزديک شده بودن کردم وگفتم : محسن خان ترا خدا يه نگاه به اين زن من بکن ببين تو اين لباس چه خوشگل وسکسي شده؟…… من که نيگاش ميکنم حظ ميکنم !….. محسن درحاليکه دستشو مي انداخت دور گردن پرستو تا ماچش کنه گفت : امير جون !… نگو که پرستو جون ما هه …. ماه ……. خودش ميدونه چقدر دوسش دارم!…….. ونشست روبروي من …… پرستوهم کونشو يه قر خوشگل دادورفت طرف منير که ميز شامو آماده کنند…….. محسن روشو طرف فريبا کردوگفت: خوب خوشگل خانم …. حوصله ات که سر نرفته؟…. درهر صورت اون برنامه اي که منير برات تعريف کرده واز کاراي جمع شدن دورهم گفته اينه که ديدي وانجام دادي!…. حال نميدونم دوست داري يانه؟…….. دوست داري ادامه اش بدي ؟…….. خوب همه هستيم!….. فريبا درحاليکه سعي ميکرد خودشوبمن بچسبونه وبهم تکيه بده گفت : وااااااا …. محسن خان کسي خونه امير جون وپرستو جون باشه وخسته بشه؟…. نگو ترا خدا!…. تازه دوتا گل ديگه هم يعني منير جون وتوهم باشين ديگه ميشه بهشت!!!…….. تا اين لحظه بمن اينقدر خوش گذشته که اجازمو از فرهاد جون گرفتم که فرداشب هم اينجا بمونم!………….. محسن گفت : خوب پس ديگه جلساتمون با بودن شماها تکميل…. تکميل شده!….. من ومنير هم همينو ميخواستيم……. محسن حرفش که تموم شد روشو طرف من کرد وحرفشو ادامه داد وگفت : خوب … پس امير خان حال که فردا شب فريبا جون ميمونه پيشت !…. فرهادخان چي؟……… فريبا سريع گفت: اون معمولً روزاي جمعه بعد از ظهرنزديکاي غروب تا يکي دوساعت ميره خونه مامان جون !….. يعني ميره خونه مامانش اينا!…. منم بيشتر ميمونم خونه کاراي خونه را انجام ميدم تا فري جون بياد……… محسن زد توحرف فريبا وگفت:…. به … خوب عالي شد….. پس اگر قراره تو بموني اينجا پس منم واسه اينکه فرهاد جون شب تنها نباشه منيرو ميفرستم اونجا پيشش!……… وروشو طرف من کردوگفت : پس امير جون توهم اجازه بده پرستو جون بياد پيش من؟!….. يعني اونم بياد خونه ما!….. که منم تنها نباشم!!…… خوب!!…… حقيقتش من راضي نبودم پرستو تنهائي بره خونه محسن…. چون باشناختي که تو اين مدت ازنحوهً گائيدنش داشتم ميدونستم ممکنه اون توهمون يکشب کوس و کون پرستورا جر بده علي الخصوص کون طاقچه اي وخوش فرم اونو که من عاشق تنگي وداغي اون بودم وموقع گائيدنش يک حال مخصوص بخودشو به من ويا کسي که اونواز کون ميکرد ميداد و محسن هم بهمين خاطر اونو دوست داشت ، اين بودکه حيفم ميومد يک شبه پرستو اون کون خوشگلش جر بخوره و ازدستم بره!!….. ولي خوب بخاطر اينکه فريبا را ازدست ندم ناچار بودم قبول کنم !…. هرچند به نظر ميومد فرهادهم راضي نيست که فريبا شب را تنها پيش من بمونه !… آخه با اون نحوهً گائيدني که من ، زنشو جلوي روش از کون ميکردم واون از نزديک ديد شايد چشمش ترسيده!……. درحاليکه من نميخواستم فريبا جر بخوره ! …. بلکه دوست داشتم زن به اين خوشگلي وکم سن وسالي مال من باشه تا بتونم اين مدتي که هنوز کونش گشادنشده ودست افرادي مثل محسن نيفتاده ، حداقل يک گائيدن سيري از کردن کونش نصيبم بشه!…… چون ميدونستم کون دست اول واينجور تميز وجوان ديگه محاله گيرم بياد!…….. تواين مخمصه بودم که محسن ليواناي مشروب راکه پر کرده بود داد دست من وفريبا وفرهاد ، خودشم ليوان آخريو برداشت وگفت: بخوريم به سلمتي زناي خوشگل ومهربونمون که شادي وخوشي ولذت سکس را بينمون تقسيم ميکنند!…… توهمين لحظه پرستو مارا به صرف شام دعوت کرد…….. هرسه باهم پاشديم ….. من دست لطيف وداغ فريبا را گرفتم وباهم ، محسن وفرهادهم درحالي که با هم صحبت ميکردن رفتيم سر ميز شام که با سليقه بسيار خوب منير چيده شده بود. بعداز صرف شام که با خنده وشادي تواً م بود ، با کمک همديگه سريع ميز را جمع کرديم وهمگي باهم رفتيم و نشستيم دور هم توپذيرائي…… من چون ميدونستم ممکنه پرستو باز روي پاي محسن بشينه ومنير هم احتمالً کنار فرهاد واسه اينکه دست پيشو گرفته باشم رو مبل دونفره نشستم تا فريبا بغل دستم بشينه وبتونم خوب ياهاش لس بزنم وگاهاً دستي به روناي خوشگل وکوس نازش بکشم!!….. که همين هم شدوفريبا سريع بغل دست نشست وخودشو چسبوند بهم!…… منير وفرهادهم روي دومبل کنار هم نشستن!…… پرستو رفت چاي بعد ازشام را بياره …… وقتي برگشت وچاي ومقداري شريني آورد وگذاشت روي ميز وتعارف کردکه چاي برداريم ، وبا يک خنده خوشگل قري به کمر وکونش دادوگفت : خوبه يک آهنگ رقص بزاريم وکمي برقصيم!…… منير دست پيشو گرفت وگفت: توبشين من ميزارم!…. پرستوهم از خدا خواسته وهمونطوريکه حدس زده بودم….. کيرکلفت محسن وکمر سفتش کارخودشوکرده بود چراکه پرستورفت ونشست روي پاهاي محسن وبرا اينکه اين کارو عادي نشون بده ضمن نشستن گفت : حال که جا نيست من رو صندلي هميشگي خودم ميشينم!….. چون هم راحت تره وهم اينکه از روش نمي افتم!…… بانشستن روي پاي محسن … کونشو کمي جابجا کردتا بهتر تو بغل محسن قرار بگيره ومحسن هم سعي کرد کيرشو که فکر کنم شق شده بود دستکاري کرد تا ميزون چاک کون پرستوبشه ويک حال حسابي با کون پرستو بکنه!!…… صداي ضبط وآهنگ رقصي که منير گذاشته بود بلند شد وخود منير اولين کسي بودکه رقص کنان اومد طرفمون…. فرهاد خيلي سريع ميز وسط مبلهارا کشيد اون طرف تاجاي رقص بازشه!…….. منير در حاليکه کمرشو ميرچرخوند وکونشو قرميداد اومد وسط وشروع کردبه رقصيدن……. کمي بعد دست فريبا را گرفت واونوبلند کرد تا اونم برقصه !…. هنوز فريبا نرقصيده بود که فرهاد شروع کرد به دست زدن وتشويق کردن فريبا برا رقصيدن …..از اينکه فرهاد از حالت سکوت در اومده بودم تعجب کردم !….. ولي بعد فريبا بهم گفت فرهاد عاشق رقص کمر وقردادن کمر وسينه است مخصوصاً اگه کمي هم مشروب خورده باشه ……….. ماهم همراه با فرهاد شروع کرديم دست زدن وتشويق کردن فريبا برا رقصيدن!……… وقتي فريبا رقصيد ديدم نه بابا طرف خيلي باحاله !…. چه رقص کمر وچه لرزوندن کون وسينه !….. رقصش حرف نداشت … از اون رقصاي کير شق کن که آدم دوست داره طرفو بخوره!…… فريبا خيلي قشنگ تورقص وبا يک ريتم خيلي خوبي هر از گاهي هم کونشو طرف يکي از ماها ميکردوتقريباً جلوي صورتمون ، کونشو ميچرخوند وميلرزوند وقرميداد… طوريکه لمبراش عينهو ژله ميلرزيدن….. بار دوم که اومد جلوم وشروع کرد به حال دادن ديدم شرتش رفته لي چاک کوسش ولبهاي سفيد وبرجسته کوسش از دوطرف زده بيرون ……. چه منظره زيبائي …… حال کردم … من عاشق همچوصحنه هاو ديد زدنهاي اينجوري هستم!…. وواقعاً هم توهمچومجالس سکسي خانگي با همين تعداد ميشه حسابي حال کرد!…. هم از ديدن رقص هاي زيبائي که کمتر ميشه اونا رو جائي ديگه ديدو لذتشو برد …. هم مثل امشب ميشه بهترين کوس وکونا را اونطور که آدم دوست داره بدون درد سر اونم سر فرصت وباخيال راحت بکنه…. وجالب تر اينکه باديدن انواع پوزيشن گائيدنهاي ساير افراد توي اون جمع ، که هر کس زن مورد علقه اشو انتخاب ميکنه وخلصه بهر شکل که دوست داره ميکنتش!……. ومهمترواصل مطلب اينکه اوني که دوست داره ببينه زنشو چطوري از کوس و کون ميکنن!… وچطوري دوستاش با حرص وشهوت زنشوجلوي روش ميکنند ، تواين مجالس به خواسته خودش بهتر از اونچه که مجسم ميکنه عيناً ميرسه وميبينه ولذت ديدن اين صحنه ها براش هميشه بصورت يک فانتزي حقيقي وخاطره انگيزوسوپرايز ميمونه!!……
بهشت – قسمت بيست ودوم فريبا خوب که رقصشو کرد وبهتر از آنچه که من فکر ميکردم قراي کمرشو ريخت ، رفت سراغ پرستو و دست اونو برا رقصيدن گرفت واز جاش بلندش کرد ….. پرستو که شروع به رقصيدن کرد فريبا هم که خيس عرق بود يک راست اومد ونشست روي پاي من !… مني که اصلً انتظار اينکارو اونم جلوي فرهاد نداشتم ، فريبا داشت عيناً کاراي پرستو را کپي ميکردو پا گذاشته بود جاي پاي اون ، حرکتش خيلي برام سوپرايز وجالب بود ، تنها چيزي که به اين زودي درش نميديدم اين حرکت بود!…. بانشستن فريبا روي پاهام ، گرماي بدنش ونمدار بود روناش بخاطرعرقي که کرده بود ، ديگ شهوتو دردرونم به غليان درآورد وکير نيم خيزم بيدارکرد ، حرکت ناشي از بزرگ شدن کيرم زير کون فريبا باعث شد تا فريبا کمي خودشو رو پاهام جابجا کنه تا بهتر رو کيرم جاگير شه ،…. منم دستامو دور شکمش حلقه کردم و اونوفشار دادم بخودم تا بيشتر وبهتر از گرماي شهواني تن وبدنش اسفاده کنم ولذت ببرم!…. فرهاد نگاهي به زنش کردولبخندي زد!….. حال ديگه فريبا روش باز شده بود!… وديگه اون فريباي دوساعت پيش نبود که از در واردشده بود وخودشو به فرهاد چسبونده بود!!….. اين موضوع برام خيلي جالب بود ….. منم همينو ميخواستم تا بتونم اونو جلوي فرهاد آزادتر وراحت تر از کون بکنم تا فرهاد يادبگيره که بايد زنشو از کون بکنه واز گائيدنش لذت ببره!!…. واگر بتونم در يک فرصت مناسب ودرحاليکه من فريبا رااز کوس ميکنم وادارش کنم که اونم همزمان از کون بکنتش کار درست ميشه ويواش يواش بايد کاري کنم که اونم از گائيدن کون خوشش بياد ، اونوقت ديگه اون ميتونه جاي محسن پرستورا جلوي روم از کون بکنه وهمزمان که من فريباراميکنم اونم زن منو بکنه ومن از ديدن گائيدن زنم وسيله اون لذت تازه اي ببرم!!….. وچهار نفري باهم ودر مجاور هم با يکديگه زنامونو با هم عوض کنيم وتودوره شباي سکس من زن اونوبکنم واونم زن منوجلو روم بکنه!….. دوست دارم ببينم فرهاد که خيلي جونه با چه حرص وشهوتي پرستو را ميکنه ؟…… تواين افکار که بودم اصلً متوجه گذشت زمان ووجود اطرافيان نبودم……. ازمز مزه کردن اين افکار لذت ميبردم وهمينها الن که سالها ازاون زمان گذشته برام فانتزيهاي يک زندگي پر از عشق ولذت شده!…. رقص پرستو تموم شده بود ومن نتونستم رقصشو ببينم !…… شايد چشام طرفش بود ولي جائي ديگه سير ميکردم!!…. منير داشت توي ليوانا مشروب ميريخت …. محسن هم ميزوآوردگذاشت وسط ، پرستوهم ظروف حاوي مزه ها مثل زيتون ، پسته وماست خيار و….. را چيد روش….. منير ليوانا را که تقسيم کرد رفت بغل دست فرهاد نشست ….. کمي بعد ازاينکه مشروبو سر کشيديم کم کم همه سر حال اومدن ونيرو و انرژي تازه اي گرفتن…… محسن اول از همه درحاليکه پرستو روپاش بود پاشد وپرستورا بغل کرده وگفت : خوب ما دوتا خيلي با هم کارداريم ، ميريم تا بقيه کارامون انجام بديم ! شمادوست دارين بشينين !….. ما رفتيم……. وهردو رفتن طرف اتاق !…… منم که حال کيرم از شقي داشت کون فريبا را پاره ميکرد عينهو محسن درحاليکه فريبا توي بغلم بود پاشدم وگفتم : پس ماهم رفتيم سانس دوم را اجرا کنيم!….. وهمونطور که فريبا جون توبغلم بود شروع کردم بوسيدن لباي غنچه اي وداغش…… وسريع يک چشمک هم به منير زدم!!…… وارد اتاق که شديم قبل ازاينکه فريبا را بزارم رو تشک ، فريبا همينطور که بغلم بود دستشو برد توي شرتم وکمر کير داغمو گرفت!…. وهمراه با گفتن .. اوووووووه….. کفت : امير مثل سنگ سفت شده!….. چه خوبه اينطوري توخونه هم راحت باشيم!!…. نگذاشتم بقيه حرفشو بزنه که لپ هاي گل انداخته از مشروبشو بوسيدم ومک زدم…. من ميميرم واسه همچو لپ هاي گوشتي ونرمي که وقتي اونا را آدم ميبوسه وميک ميزنه ، داغي وگرميشون کير آدمو سفت تر ميکنه !!……… يواش فريبا را گذاشتم رو تشک .. خواستم بهش بگم دمر بخواب !…… که خودش مثل اينکه فکرمو خوند ودمر شد!!….. وکون قلنبه وسفيدشو که شرتش هم رفته بود لي اون دادبال ……. از تيزي فکرش خيلي حال کردم!….. مثل اينکه خوب فهميده بود من عاشق کون خوشگلش شدم ، اصولً خانمائي که کون خوشگلي دارن از نگاه وقيافه مرد خيلي سريع تشخيص ميدن که برجستگي کونشون مورد توجه اونا قرار گرفته!…… معمولً همين هم باعث ميشه تا بيشتر به کونشون برسن واونو بهتر جلوه بدن!….. اينو ميشه همينطوري هم تو کوچه وخيابون وحتي تومهمونيها هم ديد وحس کرد!!…… خودمو با تمام وجود انداختم رو کونش وصورتمو چسبوندم به لمباي سفت وگوشتيش وتاتونستم اونارا بوسيدم وبوئيدم و ليس زدم!….. باصداي در که منير بود واومد تو اتاق بخودم اومدم ، سرمو بال کردم…. آره منير بود اومد تا نزديکامون وگفت : امير جون يه دقه پاشو!!….. با کير شق شدم پاشدم وگفتم : ها !… چيزي شده؟!…… درحاليکه بهم چشمکي ميزد….. گفت : نه !… ميخواستم بپرسم برنامه ات چيه؟ ….. و دو زاريم افتاد!…. بوسيدمش وبهش گفتم: قربونت برم که اينقد زود ميگيري منير جون !.. ببين ميخواستم ازت خواهش کنم ، ببينم ميتوني يک کاري کني که فرهاد هم سکس از عقب کار کنه؟!…. ميخوام اينو بگم … ميتوني امشبو با فرهاد فقط از گل پشتت استفاده کني؟!…. دوست دارم بياد تو اين کار!!…… واسش يه برنامه دارم!!….. منير گفت : باشه!….. سعي خودمو ميکنم !…. هرچند اون اهل اين کار نيست ولي تا اونجا که بتونم باشه!….. باشه عزيزم!….. گفتم : خوب!…. پس اگه نشد بيارش اينجا تاباهم تشويقش کنيم که من واون باهم با فريبا جون سکس کنيم !… شايد اينطوري بتونيم اونو وادار کنيم تا بيشتر با فريبا جون سکس داشته باش!…. برا اين کار هم لزمه که کمي مشروب بهش بدي!….. پس اول مشروبه را بهش بده !….. منير گفت : حالبرم ببينم چيکار ميکنم……….. منيردستي از روي شرت به کيرم زدوروشو طرف فريبا کردو گفت : فري جون ازاين واسه منم بزاري.. ها!…. ورفت!……… اومدم سراغ فريبا خوشگله وبهش گفتم : شنيدي که به منير جون چي گفتم؟!….. ازش خواستم کاري کنه که فرهاد هم از کون کردن خوشش بياد !… آخه نميشه که منو ومحسن عاشق گائيدن کون باشيم !…. ولي فرهاد نباشه … جور نميشه!….. حال ما سه خانواده يکي شديم!!…… وديگه هرکدوم از ما شش نفر ميتونه باهرکه دوست داره راحت با زن يا مرد مورد علقش سکس کنه !………. ظاهر فريبا نشون ميداد مشروب خوب گرفتتش ، يک حالت شهوان وحشربودن توچهره وچشاش موج ميزد!!….. اون درحاليکه داشت دمر دراز ميکشيد وکون خوشگل وسفيدشو ميکرد طرفم!!…. گفت : فکر خوبيه!!…… اگه بشه ومنير بتونه؟….. حقيقتش امير جون!….. تا حال فرهاد نگاه هم به کونم نکرده !!…. ميخوام اينوبگم تا الن هيچ دستي به کونم نخورده !… وتواولين کسي بودي که افتتاحش کردي !!…. ومزه اين کاروبهم چشوندي !… البته اولش خيلي برام درد داشت !…. حال هم کمي درد داره!…. اما خوشم اومد…. فکر نميکردم روزي کسي پيدا بشه واز پشت باهام سکس داشته باشه!!…. از بس فرهاد بي توجه بود به کونم که ديگه داشت يواش يواش يادم ميرفت که کونم دارم واونم يه سوراخ واسه سکس داره!!………. در حاليکه زانوامو دوطرف روناي مرمرين فريبا ميگذاشتم وخودمو آماده ميکردم تا با کيرم سوراخ کون برجسته اشو خوب درمالي کنم ، پريدم تو حرفاشو گفتم : فري جون حالشم دير نشده ، منم خوشحالم که اولين کسي هستم که پرده پشتتو برداشتم!!…. ودوست هم دارم که اين کون خيلي خوشگلت فقط مال من باشه وتوهم بايد بهم قول بدي که ازش خوب نگهداري کني!…… فريبا گفت : اااااه !!…. امير جون چطوري ازش خوب نگهداري کنم !… آخه اگه امشب منير بتونه کاري کنه که فرهاد مزه گائيدن کون را بچشه وخوشش بياد!!.. اونوقت اگه فردا فرهادم بخوادبراش دمر بخوابم واز پشت ارضائش کنم چيکارش کنم ؟؟….. بهش بگم نه !!…. بهت نميدم؟؟!!….. ميشه؟!………… در حاليکه خم شدم رولمبراي سفت کونش وسوراخ صورتي رنگ برجسته کونشوميبوسيد وبو ميکردم گفتم:…… فري جون فرهاد که شوهرته !… هيچي !!…. اونو نميگم که؟!!….. تازه مگه خودت نگفتي مال اون خيلي کوچيکه !… پس نميتونه خيلي بازت کنه !!…. منظورم دوستاي ديگتونه که ممکنه بعداً بخواين با اونا هم دوره سکسي بزارين وباهاشون سکس داشته باشين !….. همينطور که حرف ميزدم….. با تفي که زده بودم به کون فري جون داشتم با کله کيرم کون اونو ميمالوندم!…… فريباهم آهسته…. آهسته اووووف… اوووف ميکردوکونشو تکون ميداد !… مثل اينکه خوشش اومده بود!!…. حس کردم اون امشب بعد يه عمر ره صد ساله را يک شبه طي کرده!!…… يعني با اولين گائيدن کونش توي اون شب اينجوري حاضر شده کونشوزير پام بچرخونه و قربده!!…. منم که داشتم حال ميکردم!…. چي ازاين بهتر!!….. فريبا همنيجوري که داشت کونش زير پام تکون ميداد ومنم درماليش ميکردم يواش گفت: خوب!!؟…. حرفاتو ادامه بده!….. توکه اينجوري برام حرف ميزني خيلي خوشم مياد ….. دوست دارم هم کارتو بکني وهم برام حرف بزني !!… بگو ………!! گفتم :..آها… يکي از کاراي خوبي که آدم موقع لسيدن و گائيدن ميتونه انجام بده همين راحت حرف زدنشه با اوني که اون زير خوابيده وداره کون……….. فريبا تکوني به کونش داد وگفت: خيلي خشکه!…. اذيت ميشم !… امير جون نميشه برام يه کم کرم بهش بزني تا از خشکي درآد ونرم شه!…… گفتم : بزارببينم پرستووازلين توخونه داره؟…. آخه من همش از تف استفاده ميکنم … ميگم شايد اون واسه کار خودش با محسن وازلين گرفته باشه!!…. چون ، فري جون!… محسن عاشق پرستوه …. اصلً ميميره براش …. دوست داره که مدام باهاش از کون سکس داشته باشه!… خود پرستو هم بدش نيومده اونم خوشش اومده ….. ديدي تو پذيرائي همه اش رو پاي محسن بود!…….. فريبا گفت:… پرستو جون کارش درسته!… خوب کاري ميکنه !… خوب حتماً هردوشون خوششون اومده!….. منم الن حس ميکنم يواش يواش داره خوشم مياد!!؟…. ودوست دارم با تو سکس داشته باشم!…… فکر ميکنم کس ديگه اي نميتونه مثل تو بتونه اينجوري وبا اين آرامش منو ارضاء کنه!!…… از رو کون فريبا پاشدم که برم وازلين واگر نشد کرم بيارم……. خواستم سريع برم از پرستو ببپرسم…. که پيش خودم گفتم اگه قرار باشه برم از پرستو بپرسم بهتره فريبا را هم با خودم ببرم تا اونم از نزديک پوزيشن ونحوه سکس وکون دادن پرستورا از نزديک ببينه وتو اين کار بيشتر تشويق شه ومن و اونم مثل محسن وپرستو همه اش باهم باشيم وبتونم مدام از کون فريبا را بکنم!!…… واسه همين گفتم: فري جون بيا باهم بريم ………. فريبا گفت : کجا؟…. من واسه چي بيام؟؟…… دستشو گرفتم وکشيدم طرف خودم وگفتم:… تو حالبيا!….. خوب باهم ميريم …. تو کوچه که نميخايم بريم!!…. ميريم از پرستو ببپرسيم!…. خوب کارشم از نزديک باهم ميبينيم!!…… دوست نداري ببيني؟!……….. اينو که گفتم سريع پاشد و گفت: چرا… چرا!!…. ميام!!….. راست ميگي!…. من فکراينجاشونکرده بودم!…. من تا حال صحنه سکسي از نزديک نديدم!؟….. وا…… ي …… خوب شد گفتي؟!……. ببينم ؟…همين جوري لخت لخت بريم؟….. …… به دستشو که تو دستم بود يه فشارناشي از شهوت دادم وبغلش کردم ولباشو بوسيدم…… يواش بيخ گوشش گفتم:آره عزيزم… اينجوري ميريم!… واي که چقدر دوست دارم فري جون!!….. فريبا هم درحاليکه بدن داغشوبهم ميمالوند گفت: منم همينطوراميرجون!……….. دوباره همديگه رو محکم بغل کرديم ولبامونو رو هم گذاشتيم …. فکر کنم اگه کسي از نزديک اين اشتياق وشهوت منو ميديد فکر ميکرد تازه با فريبا نامزد شدم يا چندروزيهبا اون ازدواج کردم که با اين شدت وحدت بغلش ميکنم وميبوسمش!………. خوب که خودمونوبهم مليديم وهمو بغل کرديم وبوسيديم در حاليکه دست داغش تو دستم بود باکيرم شق کرده راه افتاديم طرف اتاقي که محسن وپرستو توش مشغول بودن!!……
بهشت – قسمت بيست وسوم توي راهرو اولين اتاق ، اتاقي بود که محسن توي اون داشت زن منو ميگائيد!!…. نميد ونم از هيجان ديدن گائيدن پرستوبود يا اينکه شوق ديدار صحنه هاي وپوزيشن هاي سکسي بود که محسن خالق اونا بود ، در هر صورت نميدونم ولي حس ميکردم يک حالت رخوت وخوشي همراه با هيجان بصورت مور موردر درونم بوجود اومده است که برام قابل وصف نيست!… پشت در که رسيديم وخواستم در و واکنم که بريم تو….. فريبا يک آن وايساد و دستمو يک فشار داد وگفت: امير !… دربزن!.. وايسادم صداي هن وهن محسن واوخ مامانجون!….. پرستو آهسته ميومد مثل اين بود که پرستو بار اولشه دارن ميکننش که صداي مامانش ميکرد!….. نميدونم چرا وقتي يه خانم زير سي سالو آدم ميکنه محکم که ميکنيش صداي مامانش ميکنه !.. مثل اينه که کمک ازش ميخواد!؟…… به فريبا گفتم : در بازه …. واسه چي در بزنيم ؟!…. مگه فکرميکني غيراز اونه که محسن داره با پرستو سکس ميکنه ؟ کار ديگه اي که نميکنن؟!…. فريبا مثل اينکه خجالت ميکشيد !!…. يا شايد فکر ميکردممکنه پرستو از اومدنموش اونم سرزده خجات بکشه!!…. يا محسن!! نميدونم؟…. اين بود که بهش گفتم : بيا عزيزم ، تو نگران نباش!!….. بيا …….. ودرو که نيمه باز هم بود وا کردم و باهم رفتيم تو اتاق!!……. پرستو ومحسن ، اتاق خواب اصلي را براي سکسشون انتخاب کرده بودن ، منير وفرهاد هم اتاق خواب مهمان را گرفته بودن ….. نهايتاً همونطور که قبلً هم گفتم من وفريبا هم توي اتاق نشيمن که پرستو توي اون يک تشک خوب پهن کرده بود……. اتاق خواب کاملً روشن وقابل ديد وروئيت بود…… پرستو کنارتخت طوري زانو زده ودول شده بودکه سينه وشکمش روي لبه تشک تخت وزانواش روي فرش کف اتاق قرار گرفته بود ، طوريکه روناش با ساقهاي پاش يک زاويه نود درجه ساخته بود ، پرستو چونه اشو مماس تشک کرده ودستاش بحالت تسليم روي تشک پهن شده بود ، محسن هم بهمون شکل منتها از پشت روي پرستو دول شده ودرحاليکه دستاش روي دستاي پرستوبود ولب وچونه اش تومواي پرستو، رونا ي سفيد وگوشتي پرستو هم بين پاهاي اون قرار گرفته وبا يک عطش شهواني سيري ناپذير داشت پرستو را ازکون ميکرد وگاهاً چنان خودشو به کون پرستو ميزد که صداي اون مثل کف زدنها تشويقي بلند ميشد ، براي من که عاشق همچو صحنه هائي هستم صحنه اي بسيار سکسي ، مهيج وشهوانيي بود… واين از همون صحنه هائي بود که قبل از انجام برنامه سکس خانوادگي در ذهنم مجسم ويا بقول امروز فانتزي ذهنم بود وبا تجسم آن در آن ايام حس شهوت را درخودم به غليان در مياوردم وبا پرستو همبستربراي سکس ميشدم ….. هيجان ديدن صحنه گائيدن همسرم توسط محسن باعث شده بود که براي لحظاتي وجود فريبا را در کنارم ، از ياد ببرم!….. باتکان خوردن دست فريبا که هنوز توي دستم بود بخود آمدم!….. فريبا دستشو از توي دستم بيرون کشيد وبا يک نگاه دريده وحيرت زده همراه با اکوي شهوت در تار وپودش چنان به صحنه خيره شده بود که اونم بدتراز من نبود! ….. اون وجود منو همراه خودش فراموش کرده بود!…… نيگاش که کردم ديدم از کمر خودشو کمي بطرف جلوخم کرده تا شايد صحنه را بهتر ببينه وحرکتي از مقابل چشمش دور نمونه!…. فکرميکنم تمام وجودشو در چشماش متمرکز شده بود……. ناله ها وصداي برخورد محسن به کون پرستو با اوووووف … اوووووفهاي محسن تم يک آهنگ سکسي عالي را ساخته بود که بگوش هر شنونده اي که ميرسيد آتيش شهوت را دراون شعله ور ميکرد!….. گرماي بدن فريبا را که حس کردم بطرفش برگشتم ديدم ناخودآگاه خودشو انداخته روم ، در حقيقت چون تمام قوا ونيروي خودشو در چشماش جمع کرده بود ديگه نتونسته سرپا وايسه ومنو بعنوان ستون هائل کرده وبهم تکيه داده بودکه نيفته !…. صحنه گائيدن زنم توسط محسن اونم درست جلوي چشاي من ، واسه فريبا که اولين بارش بود وارد همچو محفل سکسي شده بود ، بسيارصحنه اي گيرا وناباورانه اي بود!… شايد اون تا اين لحظه همچو صحنه هائي را فقط توي فيلم هاي سکسي ديده بود درحاليکه حال زنده اونو ميديد اونم پرستو دوست خودشو که خيلي راحت داشت به محسن کون ميداد!…. برا همين چهارچشي وبا حيرت اونا را نگاه ميکرد و جذب ائنا شده بود!!……… نگاه کردنش برام خيلي جالب بود!….. همينطور که تمام وجودش توي اون صحنه سکسي بود آرام درحاليکه تقريباً توي بغلم بوداونو کشيدم جلوم وخودم پشت سرش قرار گرفتم !….. کير شق شدهً در حال انفجارم به بدن ولمبراي داغش که ميخورد ، هيجان درونيم را شعله ورتر ميکرد ، بي اراده اونوکه آتيش ازتن وبدنش ميباريد از پشت بغل کردم وبصورت حول دادن بردمش کنار محسن وپرستو کنار تخت!….. وبا کمي فشار طوريکه خودش سريع متوجه منظور وخواسته من شد ، عينهو پرستو وباهمون حالت کنار تخت زانوزدوکون خيلي خوشگلش واسه گائيدن مقابلم قنبل کرد!…. ديدن صحنه سکس از کون ، اونو هم واسه اين کار حشري کرده بود!…. لبخند پيروز مندانهً محسن نشون ميدادکه از اول متوجه ورود ما شده!….. پرستو زماني متوجه ماشد که فريبا کنار تخت زانو زد…… لبخند شيرين وزيبائي که خاص خود پرستو بهنگام سکس بود روي لباش پيدا شد ونگاهش متوجه فريبا شد !…. مثل اينکه با نگاه ولبخند اونو براي شرکت توي اين کار دعوت ميکرد…… از لذت ديدن گائيدن زنم توسط مرد ديگه اي دهنم پر آب شده بود يا بعبارت ديگه دهنم آب افتاده بود!!…… با قنبل کردن فريبا ، تمام تف توي دهنمو خالي کردم در کون سفيد وداغش وديوانه وار سعي کردم با زور وفشارکيرمو بکنم توي کون تنگ وتازه به کير کشيده شده فريباجون!!…. موضوع وازلين اصلً از ذهنم رفته وفراموشم شده بود…. اينجا موضوع وازلين يادم افتاد که خوشبختانه تف غليظم بهتر از هر روغني کون فريبا را خيس وليز کردوتونستم با فشار اول تا ختنه گاه کيرمو بکنم تو کون تنگش وجيغ بنفششو بال بيارم….. آه وناله فريبا خيلي با حال تر وشهواني تر از منيره!!….. محسن همونطور که تو کون پرستو تلمبه ميزد چشش به کون سفيد وقلنبه فريبا بود!…. ناله پرستو که دراومد متوجه شدم سفيدي وبزرگي کون فريبا باعث شده تا کير محسن کلفت تر بشه وفشار بيشتري به کون پرستو بياره ….. از نگاه دريده محسن به فريبا جا خوردم!…… اگه الن محسن بخواد با اين کير بادکرده اش فريبا را بکنه چي؟!….. برا يک لحظه از اومدنم با فريبا پشيمون شدم!…. ولي کاري بود گذشته!….. بي خيال شدم!…… نگاهمو متوجه محسن کردم … چشمکي بهم زد وبا ايما واشاره ، خوشگلي کون فريبا را بهم نشون داد!….. طاقت سکوت بيشتري نداشتم…. گفتم محسن جون چي خيال کردي.. هان؟…. پرستو يک جواهره ولي فريبا هم يه تيکه از همون جواهره!….. خيلي خوب تونسته تو اين يکي دوساعت خودشو هم تودلم وهم توي بغلم جا بده….. خيلي خيلي از انتخاب تو ومنير خوشم اومد… کارتون حرف نداره !….. محسن گفت : خوب خوش باشي …. ميدونم فري جون هم يک لعبته نابه!…… من خاطرشو خيلي ميخوام!…. خيلي دوست داشتم امشب من اول باهاش سکس داشته باشم ولي وقتي يادم اومد اون شب اولي که باهم سکس را شروع کرديم توچطور سخواتمندانه پرستواين جواهر خوشگلو بهم بخشيد ي وگذاشتي تا صبح با همديگه حال کنيم…. اين بود که قبول نکردم و به منير هم همينو گفتم که….. امشب اول امير وفري جون با هم باشن …. حال اگه فرصتي شد وفري جون هم دوست داشت تا صبح وقت زياده!…… ميتونيم با هم يه يکساعتي باهم حال کنيم و از هم لذت ببريم!!……. حرفاي محسن منو به تحسين اون واداشت ….. باز مقابلش کم آوردم!…… با خودم گفتم منکه پرستو زن خوشگل ودست اول خودمو دو دستي گذاشتم تو بغلش ، مهمتر از همه گذاشتم خيلي راحت کونش بزاره وحتي آبشو بريزه توي کوس غنچه اي پرستو که هنوز خودم خوب بازش نکرده بودم!!…. وحال هم داره با حرص و ولع اونو از کون ميکنه واسه چي از گائيدن فريبا ناراحت بشم؟!….. خوب اونم در هر صورت بايد فريبا رابکنه !… اصلً قرار ما اين بوده که حد وحدودي توي گائيد ن زناي يکديگه نداشته باشيم !.. خوب حال هم که فريبا زنم نيست … پس بزار همين امشب واصلً همين الن اونم فريبا را بکنه وحتي اگه بشه هردو باهم فري جونو از کوس و کون بکنيم وبا هم جا عوض کنيم تا همين امشب خوب روش وا شه و بياد تو اين کار !!…… اين بود که با يه فشار ديگه تا خايه تپوندم تو کون داغ وتنگ فريبا ومنم مثل محسن که روي پرستو خوابيده بود رو فريبا دول شدم وخوابيدم رو کون وکمر فريبا …. حس کردم ديگه از کيرم چيزي بيرون نمونده وتمامش رفته تو کون فريبا …. تخمام به چاک کونش ميخورد….. نفس فريبا به شماره افتاده بود خيلي بهش فشار بهش اومده بود ….. صورش گل انداخته و قرمز شده بود وبا چنگ رويه تشکو گرفته بود….. سعي ميکرد کمتر آخ بگه و کمترناله کنه تا احتمالً جلوي پرستو کم نياره وخودشو تقريباً حرفه اي نشون بده !!…… بعد از چند لحظه که تقريباً کونش شل شد وکمي کيرم آزاد شد خواستم تلمبه بزنم که فريبا گفت :… نه ..امير جون يه کم ديگه همونجا نيگرش دار واگه جا داره بيشتر بدهش بره تو….. هرچند خيلي درد داره ولي لذتش بيشتره ….. دوست دارم اون تهشوبرام بخاروني !!……. بااين چراغ سبز کمي چاک کونش بادوتادستم وا کردم وتااونجا که تونستم فشار دادم به کونش….. کيرم حال اومده بود … تاحال اينقدر وبه اين اندازه کيرمو توکون کسي نکرده بودم!…. حتي پرستو همسرم ، چون ميترسيدم جر بخوره ويا منير که سوراخ کونش نسبت به پرستو وفريبا کمي گشادتر بود!….. صداي آهسته آخ وآه و ناله فريبا ميومد….. از تکون خوردن وتنگ وگشاد شدن کونش حس کردم خيلي يواش ماهيچه هاي کونش شروع کردن به دل زدن ومکش !!….. با هر تکون ومکشي که کونش ميزد کيرم بيشتر باد ميکرد!…. تواين حالت آدم بيشترين لذتو از گائيدن کون ميبره!!…… اين مکش ودل زدن خاص کون تنگه!!….. علي الخصوص کون دست اول که تا حال کسي اون نگائيده باشه!!….. حال من قبلً پرستو را تاتونسته بودم از کون گائيده بودم … ولي خوب چون کير محسن از کير من بزرگتر بود ، شب اول که پرستورا از کون گائيد ، تنگي ودست اول بودن اون واسش يه جلوه خاص داشت!!…… محسن اون اوائل با توجه به تنگ بودن کون پرستوفکر ميکرد که کون پرستو تا حال کيرنديده وکسي حتي من نيز از کون نکرده ونگائيدتش!!…….. البته انصافاً هم کون پرستو هم يک کونه مشته!!…. حلقوي وداغ !… درش که ميمالي پفکي بودن دور کونشو خوب حس ميکنين!…. اون يه کون دبشه!….. با همه اين اوصاف هنوزهم پرستووکونش واسه محسن بهترين کونه!… ومحسن بنا به گفته خودش بيشترين لذتو از گائيدن کون پرستو ميبره!!….. با شل شدن ماهيچه هاي کون فريبا يواش يواش شروع کردم تلمبه زدن!…. کمي که سرعتمو بيشتر کردم فريبا هم خودشو وارد عمل کرد واونم شروع کرد هماهنگ با ريتم تلمبه زدنم کونشو عقب جلو ميکرد وبهم حال ميداد….. چندتا محکم که زدم به کون فريبا … رومو طرف محسن کردم وگفتم: محسن جون بيا يه تنوع!…. جامونوعوض کنيم!….. اين الن آمادس واسه اون دسته بيلت!!….. ولي جون من يواش که وانره!…. چون ميخوامش!….. هنوز اول راهه…. !!… محسن کما کان مشغول تلمبه زدن کون پرستو بود وچيزي نگفت…….. ولي فريبا سرشو چرخوند طرف محسن و پرستو…… پرستو گفت: اوا…. خيلي عاليه…. خيلي دوست داشتم سکس فريبا جونو با محسن ببينم….. من تا حال سکس محسنو باکس ديگه اي نديدم!….. فري جون کاراي محسن حرف نداره!….. امير جون که شوهرمه هيچي ولي محسن جون خيلي خوب حال ميده!… آخه تا بوده همين بوده!…. حال بگو ببينم با اميرجون حال کردي يا نه؟!……… خوب حال با اومدن شما فرصتي پيش اومدتا منم با امير جون يک حالي کنم!…. فري جون دوست دارم امشب که خونه مائي بهت خيلي خوش بگذره!…… حرف پرستو تمام نشده بود که محسن نيمخيز شد وکشيد بيرون…. من از ديدن کيرش جا خوردم!!…. من نميدونم پرستو با اون کون تنگش ، چطورکير به اين خرکي رو تو کونش جا ميده وجر نميخوره !!…..
بهشت – قسمت بيست وچهارم محسن همينطورکه پشت کون پرستو سر پا وايساده بود ، يه نگاه به کون پرستو کرد ورو بمن گفت : امير جون ببين شايد الن حدود يکساعتي است که با پرستو جون از دارم سکس ميکنم …. بيا ببين هنوز يه سر سوزن پشتش باز نشده !… واسه همينه که ميگم داروي درد سکس من پيش توئه!……. واون پرستو جونه !….. خوب حال ببينيم فري جون چي ؟!!….هرچند ميدونم اونم دست کمي از هر لحاظ با پرستو نداره!… و بزنم به تخته ، اونم يه تيکه جواهره!!….. محسن ميدونست که پرستوديگه گوشش از اين حرفا پره!…. وحال نظرش اين بودکه با گفتن اين تعريفا روي فريبا رابيشتر با اين حرفا باز کنه و اونوآماده واسه يک سکس جانانه کنه تا يه وقت مبادا وسطاي کار از زيرش در ره!…. آخه اينطور که منير گفته بود حدود سه … چهار ماه روي فريبا وفرهاد کار کرده بودن تا تونسته بودن مخ اونا را واسه اين کار بزنن!!…. وحال محسن حيفش ميمود بعد از اين همه زحمت با کوچکترين اشتباهي فريبا را ازدست بده ، برا همين خيلي سعي ميکرد تا فريبا خوب بياد توکار!!……. محسن بعد از اين حرفا چون ديد فريبا هيچي نميگه دونست که سکوتش بيشتر علمت رضاست!….. معمولً وقتي بيک خانم که مورد شناخت باشه پيشنهاد سکس بشه واون سکوت کنه ، سکوتش به معني اينه که پيشنهاد را قبول کرده!!….. حال چرااينو ميگم؟؟!!……. به اين دليل !….. آخه کجا تا حال ديدين يه خانم بگه بله قبول کردم!…بيا منوبکن!!… ها ؟!.. کجادديدين؟!….. خوب اگه نخواد خيلي راحت پاميشه ميره !… شايد هم يه سيلي بزنه توگوش بندهً پيشنهاد دهنده!…… اين بود که محسن قبراق شدودرحالي که کمر کير کلفتشو گرفته بود ، با کف دست چپش يکي زد رو لمبرسفيد پرستووبهش گفت : پرستو جان باا ميرخان خوش باش تا برگردم……. واومد طرف من وفريبا … منم خيلي آروم کشيدم بيرون وهمينطور که کيرم تو هوا تکون ميخورد رفتم طرف کون خوشگل پرستو!… حال بعد از محسن ، که امشب تا اين لحظه پرستوراحسابي گائيده بود ديگه نوبت من شده بود که لاقل تو اين فرصت بتونم زنمو از کون بکنم!!….. محسن وقتي نزديک فريبا رسيد دستي به کون سفيد وسفت اون کشيد وگفت: فري جون پاشو يه کم وايسا ….. فريبا پاشد و سينه به سينه محسن وايساد ، چشش که به کير خرکي محسن افتاد کمي جا خورد!!…… اينو از نگاه کردنش فهميدم….. محسن درست حدس زده بود ف چراکه اگه اون حرفا را نزده بود ممکن بود فريبا با ديدن کير به اين کلفتي رم کنه ودرره!!…… محسن بهش گفت : فري جون کمي واسم ساک ميزني ؟؟!…… فريبا هنوز تو بهت ديدن کير گنده محسن بود مثل اينکه متوجه حرف محسن نشده بود!….. محسن هم از ديدن هيکل وکون خوش فرم وقلنبه فريبا خوشش اومده بود …. ودرادامه حرفش گفت: يه دقه وايسا برم دستشوئي تميزش کنم وبيام!…. وفريبا را بغل کرد ودر حاليکه کيرش به زير شکم فريبا ميخورد از لباش يه بوسه جانانه گرفت وبا کف دستش يکي هم زد رو لمبرسفيد کون فريبا وگفت : فري جون اين مامانيتوآمادش کن تا برگردم!…. چقدم خوش فرم وخوشگله!!….. ومحسن از اتاق رفت طرف دستشوئي…… من هنوز شروع نکرده بودم …. وقتي رسيدم پشت کون پرستووکونشو نگاه کردم ، ديدم محسن راست ميگه سوراخ خوشگل وپفکي کون پرستو جمع شده واينگار اين نبوده که تا همين يه دقه پيش ، محسن کير کلفتشو تا دسته چپونده بوده توش!!….. فقط دور وبرش کمي قرمز شده و کمي هم بعلت فشاروتلمبه زياد آماس کرده وهنوز داشت باز وبسته ميشد وخودشو جمع ميکرد!!…. روي لمبر سفيدش هم جاي سيلي دست محسن که يواش زده بود هنوز قرمز مونده بود!…….. پرستو بلند شد وصورتشو آورد جلوم ويه لبم از هم گرفتيم!…. پرستو بهم گفت : امير جون ميشه توهم بري دنبال محسن دستشوئي؟!……. چون ميخوام اول برات ساک بزنم!!… ديدم راست ميگه … برا همين رفتم طرف در که برم دستشوئي وکيرموخوب واسش تميز کنم وبرگردم ….. در اتاق که رسيدم محسن برگشته وخواست بياد توکه يواش بهم گفت :امير جون يه شيشه آب سرد از يخچال ببروخودتوباهاش بشور حال بياي!!….. ببين چي ميشه !…. ميشه چوب!….. گفتم: ايول بابا !!…. خوب شد گفتي……. وقتي برگشتم تو اتاق ، پرستو و فريبا هردو داشتن بطور اشتراک واسه محسن ساک ميزدن وميخنديدن ، محسن هم يکدست به سر اين ميکشيد يک دست به سر اون يکي وتشويقشون ميکردکه اگه ميتونند کيرشو بيشتر بکنن توحلقشون ! فريبا فقط ليس ميزدو زبون ميکشيد رو کير محسن گاهگداري هم نوک زبونشو ميکرد توسوراخ کير محسن وبا اون حال ميکرد!…. ولي پرستو گاهاً با ولع تمام اونو تا اونجا که ميتونست ميکرد توحلقش ، شايد اينجوري ميخواست برتري خودشو تواين کار به رخ فريباي تازه کار برسونه !… شايد!… با وارد شدنم به اتاق ، پرستو کيرمحسنو که تو دهنش کرده بود در آورد وپاشد اومد طرف من ، دست منو گرفت و کنار محسن وفريبا ، نشست لبه تخت مقابل کيرم وشروع کردبه ساک زدن !…. چه باحال هم ساک ميزد !… ديگه تو اين کارحرفه اي شده بود!…. همينطور که کنار محسن وفريبا ايستاده بودم ويه دستم رو سر پرستوبود از بال که نگاه به فريبا ميکردم ميديدم سينه هاي لرزون اون خيلي خوشگل تر و خوش فرم تر از سينه هاي زنم پرستوئه ، ضمناً تو اين مقايسه پوست فريبا کشيده تر وخوشرنگ تر از پوست اونه …. نگاه به روناهاي خوش ترکيب اون که کردم ديدم اين طوري که هر دو با يک ژست نشستن ودارن ساک ميزنن روناي فريبا خوش تراش تر وکمي تپل ترن…. پوست کشيده شده روناي سفيدش برق ميزد طوريکه منو تووسواس ليس زدن اونا انداخت!!….. اين حس باعث شد کيرم بيشتر باد کنه !…. پرستو متوجه شد ولي فکر ميکرد بخاطر ساک زدن اونه که بادکرده!!…… نميدونست کيرم با ديدن پوست سفيد روناي مرمرين فري جون داره بيشتر از حد معمول باد ميکنه!!…. داشت آمپرم ميرفت بال برا همين ، و قبل ازاينکه به پرم رو فريبا ، پرستورا کشوندم اونور تخت تا دول شه وبتونم سريع از کون بکنمش!…. پرستوهمينطورکه داشت خودشو کنار تخت آماده ميکرد گفت : امير جون خوب بود يه کم از اين کرم بي حس کننده محسن ميزدي بخودت تا بيشتر باهم حال کنيم؟!…… از پيشنهادش خوشم اومد ، کنار تختو که نگاه کردم ، ديدم غير از کرم بي حس کننده يک قوطي وازلين هم هست!!…. پس درست فکر کرده بودم ، آقا محسن واسه گائيدن کون خوشگل زنم از وازلين هم استفاده ميکنه تا کون پرستو بيشتر وراحت تر بتونه کير کلفت اونو تو خودش جابده !…. وحال بيشتري با هم بکنن!… کمي کرم بي حس کننده ماليدم به کيرم و واسه اينکه اثر کنه ، کمي وازلين هم مالوندم در سوراخ قرمز شده کون پرستو ، و شروع کردم با انگشتم اونو ماساژ دادن تا خوب نرم وآماده گائيدن شه ، هر چند محسن اينقده اونو گائيده بود وتلمبه زده بود که ديگه کونش هميشه آماده گائيدنه ، ولي خوب واسه اينکه بي حس کننده کار خودشو بکنه نرم نرمک اونو آماده ميکردم……. حال ماهيچه دور کونش يواش يواش داشت زير انگشتم بازي ميکرد!!…. سر انگشتمو که حدود يک بند ميکردم تو ، باز وبسته شدن کونشو بهتر حس ميکردم واز اين کاربيشتر نئشه ميشدم !!….. محسن راست ميگفت هنوز کون پرستو تنگ تنکه!!….. داغي کونش هم بيشتراز قبل شده !….. اين موت!… موت کردن!… کونش ميرسوند که کونش کير ميخواد!…. وقتي صداي نفساي فشرده شده پرستو را شنيدم …. پيش خودم گفتم هيچي ديگه زن منم مثل منير کوني!!…شده ببين کونش واسه کير چه له لهي ميزنه !!….. در حاليکه ته دلم خوشحال بود از اينکه زنم ديگه راحت ترميتونه بهر که دوست داره کون بده ومنم بهتر ميتونم صحنه هاي کون دادن و مخصوصاً دمر خوابيدن شو زير پاي دوستام ، بيشتر ببينم وازگائيدنش حسابي حال کنم ولذت ببرم!!…. منتها تو اين فکر بودم که يک کاري کنم پرستو توي خونه خودمون با دوستا خانوادگيم سکس کنه وجلوي من تو بغل اونا بخوابه!!…. نه جاي ديگه !!…. مثلً اگه قرار باشه فردا شب بره خونه محسن واونجا سکسشو با محسن داشته باشه ، ديگه نميتونم از نزديک اونو وکاراشونو ببينم !… من تموم اين برنامه هارا واسه اين چيدم که از نزديک سکس اونو ببينم وصداي آه وناله اشو بشنفم!!………………… صداي محسن که به فريبا ميگفت : فري جون يه کم کون خوشگلتو بياربال… منو بخودم آورد…… اون داشت کوس وکون فريبا را ليس ميزد!………. اين افکار باعث شد که حسابي شق کنم !… بي حس کننده هم اثرخودشو کرده بود و کون پرستو هم عالي چرب وآماده پذيرائي از کيرم شده بود!….. يه نگاه به محسن وفريبا کردم ببينم کجاي کارن؟… فريبا اين بار رفته بود بالي تخت رو تشک زانو زده ودولشده بود وصورتشو تقريباً به تشک چسبونده بودوکون سفيد وگردشو مقابل کير کلفت محسن قمبل کرده بود …. باديدن اين صحنه پيش خودم گفتم محسن با اين دسته بيلش همين امشب کون به اين خوشگليو جرش ميده ونون منوآجر ميکنه!….. چيکار ميتونستم بکنم ؟……هيچي!! …. سرمو برگردوندم تا بکار خودم برسم!…. واسه اطمينان بيشتر کمي تف سر کيرم ماليدم تا پرستو راحت تر باشه!… کمر کيرمو گرفتم وکله اشو گذاشتم در سوراخ کون پرستو…. چه داغ بود!…. همينطور که کونش باز وبسته ميشد فشار دادم تو ، وچون ميدونستم روناي پرستو به تخت چسبيده واگه فشاربيشتري بدم اون نميتونه جلوتر بره … با فشار دوم کيرمو بيشتر از ختنه گاه کردم تو….. صداي آخ .. پرستو بلندشد!…. ولي چيزي نگفت !…. از داغي توي کونش آتيش گرفتم ودرعين حال حظ کردم !…. نميدونم چرااونشب گائيدنش برام اينقدر جالب بود !…. پرستو يک آخ کوچولوي ديگه هم گفت ويه تکون هم به کونش داد تا کيرم خوب جا گير شه وبتونم بقيه اشو راحت تربفرستم تو!….. هنوز فشار بعدي را نداده بودم که شروع کرد کونشو عقب جلو کردن وکمي هم دايره وار چرخوندن وباناز وعشوه آه.. وناله کردن !… وسطاي آه وناله اش شنيدم که يواش ميگه زود باش ديگه همشو بده بره تو!… دلم داره ريسه ميره!…. خوب گوش دادم … درست شنيدم دوباره تکرارش کرد…. حال صداي … هن وهن وله له زدنشو هم خوب ميشنيدم!…. خوب پس درست شده ؟!…. پس محسن از بس کونش گذاشته وبا اون کير خرکيش گائيدتش که ته کونش واسه کير ريسه ميره!….. منم ديگه معطلش نکردم و محکم خودمو کوبندم به کونش ، چون کونش خوب چرب وليز شده بود ضمن بلعيدن تمام کيرم صداي غرته گوزيدن کونش از کنار کيرم هم دراومد !!…. نزديک بود از حال برم … يکم سست شدم!…. حس ميکنم در مقابل گوزيدن کون روي کيرم خيلي ضعيف هستم!!… چون خيلي زود شل وبي حس ميشم!…….. فکر کنم صداشو محسن وفريبا هم شنيدن!!…. نگاشون که کردم ديدم فريبا روش طرف پرستوئه وپرستو داره بهش لبخند ميزنه!…. محسن هم با يک تبسم نگام ميکرد!… دو طرف کمر پرستو را محکم گرفتم وشروع کردم تلمبه زدن!…. چند تا که زدم پرستو سرشو برگردوند طرفم وگفت : امير جون منکه تو بغلتم جائي نميخوام برم که اينقده عجله ميکني !… خوب يه کم صبر کن !… بزار خوب تودلم جا وا کنه بعد شروع کن!…بزارمنم حال کنم!… حال يه کم به چسب بهم وفشارم بده بخودت!…. خوب منم دوست دارم زير پات حال کنم ولذت ببرم !!…. ببين محسن خان تو کارش چه آرومه وهيچ عجله اي نميکنه !!….. درصورتيکه من زن تواًم نه اون!… اون بايد تو کاراش عجله کنه که مبدا از دستش برم!… توچرا؟!……… پرستو راست ميگفت داشتم تو گائيدنش عجله ميکردم!!….کمي کارتلنبه زدنو يواش کردم نميخواستم بفهمه … من واسه گائيدن فريبا عجله دارم تو که زنمي ميتونم هر ساعتي که خواستم بکنمت … اونه که ممکنه از دستم بره!!…. هميني که الن خودت گفتي!!!…… يه بار ديگه نگاهمودوختم به محسن که داشت با ولع تمام سوراخ کون برجسته وپفکي وگاهاً کوس کوچولو وسفيد فريبا را ليس ميزد….. واقعاً اين مرد !! تو کار سکس با زنا يد طولئي داره وخوب ميدونه چيکار کنه که طرفو راضي کنه واسه سکسي که دوست داره !!…. همينطور که آروم تلنبه ميزدم وکارمحسنو با نگاه دنبال ميکردم پيش خودم گفتم کاش ميشد من و محسن باهم وبطور مشترک فريبا را ميکرديم!…. هنوزاين فکرو تموم نکرده بودم که محسن سرشو چرخوند طرف من وپرستو وگفت: امير جان ميشه دنباله سکس با پرستو جون را بعداً ادامه بدي و…. حال بيائي پيش من وفري جون؟!….. قبل ازاينک من جوابي به محسن بدم پرستودر حاليکه کمي سرعت تکون دادن کونشو بيشتر کرده بود ، روشو طرف محسن کردوگفت: محسن جون بزار امير کارشو بکنه !… آخه من الن تو اوجم ودوست دارم با آب امير جون حال کنم!؟……….. محسن گفت : پرستو جون فدات شم يکم دندون رو جيگر بزار …. بزار امير جون بيا د اينجا ، خودم هواتو دارم بعد ميام پيشت وهرکاري که دوست داشتي برات انجام ميدم!… اصلً توهم بيا….. هر دوبا هم بيائيد!!…. گفتم : پرستو جون .. چي ميگي؟!….. اگه نريم يه وقت ممکنه محسن دلخور بشه؟!… پرستو : گفت : نه ! ميريم !…. حال که قول بهم داده ميريم!….. پرستو کمي خودشو جلوکشوند ومنهم رفتم عقب تر وکشيدم بيرون….. دست پرستورا گرفتم وکمکش کردم تا سريع بلندشه……. هرچند فاصله اي با محسن وفريبا نداشتيم ولي خوب بايد به اونا نزديکتر ميشديم….. تا ببينم محسن چيکار داره؟……
قسمت بيست وپنجم دستمو گذاشتم رو قسمت تاقچه اي کون پرستو وبا هم اومديم نزديک محسن وفريبا ، کير محسن حسابي شق شده بود وبا سر گندش رو به هوا ستبر ومحکم ايستاده بود ، خوب متوجه بودم که پرستو همه اش نگاش به اونه ، يعني به کير شق شده محسن!!…. ، چهره پرستو نشون ميداد که دهنش واسه ساک زدان اون آب افتاده !… شايدهم واسه نشستن روي اون!!…. اگه ميشد تو اون لحظه سوراخ کونشو نگاه کنم حتماً اونم واسه کير محسن دل ميزدوباز وبسته ميشد!…. فريبا تقريباً روي تشک نشسته بود، روناي سفيد ومرمرينش چون بهم چسبيده بودن اجازه نميدادکه کوس خوشگل و تپلشو ببينم فقط برجستگي ادامه بالي چوچوله اش معلوم بود که مثل کف دست صاف وصيقلي وبرجسته بود، منم اينجا واسه ليس زدن اين پوست سفيد وصاف دهنم آب افتاد وکيرم هوائي شد ، بياد ندارم هيچ وقت کيرم اينقدر سفت ورو به هوا شق ايستاده باشه حتي زماني که شب اول ازدواج من وپرستو بود يعني شب زفاف!….. فکر کنم علتش اين باشه ما مردها هرچه بيشتر کون ميکنيم ، علي ا لخصوص اگه کونها تنوع داشته باشه مثل اين مدت که بعداز گائيدن پرستو که همسرمه … منير جون که خوب تونست دلمو از عزا درآره !… وامشب هم شاکون خوشگل فريبا جون ، اينا موجب ميشه تاجنس مرد بيشتر حشري تر وشهواني تر بشه وکير لمصب همش به هواي داغي وتنگي کون ومخصوصاً دوتا متکاي اين ور و اونورش يعني لمبراي برجسته اون شق بمونه !!…….. محسن در حاليکه يک دستش رو سر فريبا بود و با موهاش بازي ميکرد رو بما کردوگفت:… امير جون يادته …. نميدونم شب اول يا شب دوم آشنائيمون بود که من وپرستو جون …. وتو ومنير باهم سکس داشتيم … ازت خواستم باهم ومشترکاً با پرستو جون سکس کنيم؟!…. وچقدرتو اون برنامه اونشب هرسه مون حال کرديم!…. محسن نتونست حرفشوادامه بده چون پرستو پريد توحرفش و……… گفت: آهان!!…. راست ميگي من بار اولم بود توسکس سه نفره که شبيه ساندويچه!.. من اون وسط بودم تو و اميرهم دوطرفم !!…آي حال کردم!….. تواون برنامه چقدر خوش گذشت!….. محسن جون خوب يادمه اونشب تا نزديکاي صبح همين برنامه سه نفره ادامه داشت که منير جون گفت بسه بابا !… کشتين پرستورا!….. محسن ديگه نذاشت پرستو ادامه بده گفت : آره !… حال هم ميخوام اون برنامه را با فري جون گل انجام بديم !… منتها بجاي منير که اونشب از پرستو جون لب ميگرفت!… امشب پرستو جون از فري جون لب ميگيره !….. واگه تونست اون وسطا هم گاهاً يه ساک کوچولو واسمون بزنه که سکس چهار نفريمون تکميل تکميل شه وخاطره يکشب خوش وبه يادموندني واسه هر چهار نفر بمونه!… مخصوصاً واسه مهمون عزيزمون فريبا جون که همه دوسش دارن!…… فريبا با چشاي خوشگلش که مستي توش موج ميزد نگامون ميکرد وگاهاً کونشو ميخاروند!….. سينه هاي گل اناريش دل ودين منوبرده بود!!…… محسن همينطور که صحبت ميکرد رفت رو تخت ودراز کشيد….. پرستو هم رفت کنارش نشست وکمر کير محسنو گرفت وشروع کرد با اشتياق وتقريباً با ولع ساک زدن!… يادم اومد پرستو قبل از اين برنامه هاهميشه ميگفت دوست ندارم!… بدم مياد ساک بزنم!…. نميدونم بعضيها چطور اين کارو ميکنن؟!…… حال نيگاش کن اونم مال يکي ديگه رو داره چطور ليس ميزنه وميک… !!!!!!! محسن بفريبا گفت : خوب فري جون بيا ……… پرستو هم خوب کير محسنو خيس کرده وحال اونو عمودي گرفته بود تودستش!!…… فريبا تقريباً هاج و واج مونده بود نميدونست چيکار بايد بکنه واز کجا بايد شروع کنه؟!……. آخ!… که من قربون اين زن خوشگل وخوش اندام يعني فري جون برم…… خوب دل وجونمو برده !….. واي که چه کوس وکوني داره!….. چه پوست نازي…….. فريبا پاشد…. به اشاره پرستو رفت جلووبا راهنمائي پرستو پاهاشو گذاشت دوطرف محسن وآروم نشست پائين شکم محسن!…. پرستو بهش گفت : فري جون هيچ عجله نکن!…. آروم ويواش بشين وسنگيني تنتو خوب نيگر دار که يهو نشيني روش واذيت بشي!!….. مي بيني که؟!…. وبا چشم اشاره به کلفتي کير محسن کردکه کمرش تو دستش بود وکمي هم اونوتکون داد تا فريبا خوب متوجه کلفتي اون بشه!…… وقتي فريبا کوسش خورد به کير محسن ….. ديدم لب زيرشو گاز گرفت!!…. نميدونم کلفتي کيرمحسنوحس کرد !…. يا از داغي اون خوشش اومده بود!!…. کمي که بخودش فشارداد… بهتر متوجه کلفتي اون شد ….. محسن خوب متوجه حرکات فريبا بود … واسه همين گفت: فري جون راحت باش!!…. خودتو يک کم خم کن جلو…. آهان حال دستاتو بزا روسينه ام….. فريبا کمي خم شد رو به جلو …. پرستو هم سر کير خيس شده محسنو فشارداد که بره تو کوس تنگ وناز فريباجون که حال کمي لباش ازهم باز شده بود!…… من با کمي فاصله تقريباً پشت فريبا ايستاده بودم ….. رو سينه محسن که خم شد چاک کونش بيشتر باز شد …. حال سوراخ خوشگل وبرجسته کونش که بعلت کلفتي کير محسن که از طرف کوس بهش فشار آورده بود … کمي جمع تر وبرجسته تر شده بود ، بخوبي ديده ميشد …. چشم که به سوراخ سفيد وبرجسته کون خوشگل فريبا که افتاد دلم ريسه رفت ويه لرزش کوچيک ، از اون لرزشائي که گاهاً موقع سر پا شاشيدن آدمو ميگيره منولرزوند!!….. حس ميکنم اگه شب وروز اين کون تو بغلم باشه واونومدام بکنم!… از تنگي وداغيش که هيچي از پفکي وبرجستگي لباش!… سير نميشم !!….. حال تقريباً کيرمحسن تا نصفه رفته بود توکوس تنگ فريبا خانم!!…. لباي کوس فريبا تا حد جر خوردن کش اومده ومحکم دور کير محسن چسبيده بودن!!…… صداي نفساي تند تند فريبا که سرشو کمي بال گرفته بود مي اومد…. پرستو هم ديگه کير محسنو ول کرده بود.!! پرستوکمي خودشو کشوند جلوتر طرف صورت فريبا وگفت: فري جون همينجا نيگرش دار تا امير جون هم مشغول شه !…. ديگه بعد خودش جا وا ميکنه و حال ميکني !… محسن از اون زير گفت :واي فري جون چقد توماهي وداغ؟!….. چه جواهري اون پائين داري!……. معلوم بود محسن داره اون زير حال ميکنه وتازه داره طعم کوس تنگ فريبا را مي چشه وحس ميکنه!!….. فريبا به پرستو گفت : چرا امير جون نمياد؟!……. واسه چي مونده؟!!!…. گفتم فري جون اومدم!!….. تقريباً فريبا روسينه محسن دول شده وکونشو طرف من قنبل کرده بود !…. جلوتر که اومدم وسوراخ فشرده شده وبر جسته کونشوکه ديدم حيفم اومد ليسش نزنم!….. مثل اينکه اون منو واسه ليس زدن صدا ميکرد … لباي برجسته کونش بام حرف ميزد چون خيلي آروم داشت باز وبسته ميشد ولباي برجسته اش ميرفتن تووه وبرميگشتن بيرون!!! زبونموخوب تفي کردم ومالوندم به برجستگي اون….. مثل مخمل نرم بود!…… با نوک زبونم درست وسط سوراخشو نُک زدم….. ديدم شدت باز وبسته شدن اون بيشتر شد….. وخودفريبا هم شروع کرد تکون خوردن وعقب جلو کردن …. حال کير محسن مثل تيرک وسط چادر ميموند که فريبا هم عينهو چادر روش قرار گرفته بود… فريبا تکون که ميخورد کير محسن هم با کوس اون اين ور اونوروعقب جلوميرفت!!….. من سرموپشت کون فريبا ثابت نيگر داشتم … وزبونمو گذاشته بودم بيرون .. فريبا که کونشو ميداد عقب سوراخ کونش درست ميخورد به زبون خيسم!…… يواش يواش ناله فريبا دراومد….. وکيرمحسن هم آروم آروم داشت ميرفت تو!!…. ديگه فرصت نبود…. همينطور که پشت کون فريبا زانوزده بودم… قد راست کردم و کمر کيرمو گرفتم ومالوندم درسوراخ مخملي کونش!!….. يهو پرستو خودشو انداخت طرفم وگفت : امير جون وايسا يه کم برات ساک بزنم وخيسش کنم!….. وبلفاصله کيرموگرفت وکردتودهن داغ وخيسش وشروع کرداونوميک زدن!!….. بعد پرستو خودش اونو گذاشت در کون فريبا وگفت : حال ميتوني حولش بدي بره تو!!….. کمي بيشترخودمو چسبوندم به کون فريباوبا دستام آبگاهشو گرفتم….. داغي سوراخ کونش از کيرم رد شدوهمه تنمو داغ کرد….. کمي ديگه فشار دادم ولي نرفت تو!!…. گفتم : پرستو جون مثل اينکه خوب خوب خيس نشده يه لب بهم بده تاازت تف بگيرم !….. پرستو سرشو آوردطرفم وضمن اينکه لباي داغشو بهم ميداد پر دهنم تف کرد!… چه تف گرم وخوش مزه اي؟!…. دوست داشتم اونوقورت بدم ولي گائيدن کون فريبا بيشتر برام مزه داشت…. اين بود که تفه را ريختم در کونش وبا کيرم اونو خوب ليز کردم وفشاردادم ، با چند تا فشاربلاخره تونستم به زور کلهک کيرمو توکونش جا بدم!!…… صداي يک آخ با حال ولي آهسته بگوشم خورد …. کمي کيرمو همونجا نگرش داشتم تا جا وا کنه…. پرستوبخاطر اينکه فريبا جيغ نزنه لباشو چسبونده بود به لباي فريبا…. اون ميدونست وقتي من به کون فريبا فشاربيارم کير محسن جاش تنگ تر ميشه وفشار بيشتري به کوس اون وارد ميکنه همين باعث درد شديد ميشه وممکنه جيغ بزنه !……. اينوقبلً پرستو بهم گفته بود!… اون برام تعريف کرد اون شب اولي که من ومحسن هردومثل الن فريبا… ساندويچي گائيدمش!…. يعني من از کون ومحسن از کوس پرستورا گائيديم…. چون باراولش بود وکير محسن هم خيلي واسه کوس پرستو کلفت بود … گفت وقتي کير من خوب توکونش جاگير شد کوسش واسه کير محسن جا کم آورد ه بود وچون من از عقب بهش فشار مياوردم درنتيجه کيرمحسن از زير به کوسش که تنگ تر شده فشار بيشتري مي آورد وهمين باعث درد ميشد …. اين بود که اون موقع چون منير هم اين تجربه را داشت انگشتشو کرده بود تو دهن پرستوکه جيغ نکشه!!….. محسن هم چون حال ديگه با فشاري که من از بال به کون فريبا آورده بودم کيرش تا اونجا که جا داشت ، رفته بود توي کوس تنگ وداغ فريبا ، واسه همين آه وناله اونم بلند شده بود ، محسن سعي ميکردکمرشو از روي تشک قوسي بده بال ، شايد اينجوري بتونه کيرشو بيشتر بده تو!!….. اين يکي از خاصيتهاي کوس وکون تنگه که هرچي بيشتر تنگ باشن ، آدم هيجان بيشتري واسه گائيدن طرف پيدا ميکنه طوريکه دوست داره بيشتر به تپونه توش ، گاهاً همين اشتياق وفشارباعث جرخوردن کون ميشه!!…… حال با فشاري که محسن از زير به فريبا ميداد ومنم چون سفت آبگاهشو گرفته وتا خايه تپونده بودم توکون تنگش ، حس ميکردم کيرم اون تو از فشار شقي داره منفجر ميشه!…. فريبا داشت عرق ميکرد….. دوتا کير از عقب و جلو داشت اونو جر ميدادن!!….. پرستوهم بجاي لب گرفتن انگشتشو کرده بود تودهن فريبا …. فريبا هم از درد يا از هيجان شهوت خيلي زياد ، آروم خودشو عقب جلو ميکرد وهمراه با نفساي تندش ناله ميکرد……… واي که منم از فشار شهوت وخوشي ، داشتم ميترکيدم و از حال ميرفتم……………. اون روزي که اين برنامه سکس خانوادگي را تو ذهنم طرح کردم و بعد واسه پرستو گفتم فکر نميکردم يه روزي مثل امشب برسه که همچو کوس و کون مشتي گيرم بياد!!… اون موقع فقط تو فکر اين بودم که يکي را پيداکنم تا زنموجلو روم بکنه ومن نگاه کنم!!…. واز گائيده شدن زنم وسيله يک نفر ديگه لذت ببرم!…. حال مي بينم توي اين برنامه دونفري هم ميشه زن آدم گائيد !!…. اگه کاراي محسن اينجوري پيش بره امکان داره چند شب ديگه پيشنهاد کنه که دونفري کيرامونو باهم از زير وبالبکنيم توي کوس يا کون زن ديگري!!….. يعني دوکيرو باهم بکنيم توي کون يا کوس پرستو يا فريبا!…………….. مونده بودم توش!….. ولي خوب بايداينواز منير بپرسم ببينم تا حال همچوبرنامه اي بوده يا داشتن وآيا با خودش همچو کاري کردن يا نه؟!…… اگر کردن از کون بوده!!…. يا ازکوس؟!…. کي ها بودن ؟!…. محسن با کي بوده که با منير اين کارو کرده؟….. واگر نبوده در اين مورد با محسن حرفي نزنه ونگه بهش من همچو سئوالي ازش کردم و اينو يادش بندازه!!…. باز رفتم توفکر فرداشب!!…….. ميگم نکنه حال فرداشب که محسن ميخواد پرستورا تنهائي ببره پيش خودش ، همين برنامه دوکير تويه سوراخو واسه پرستو پياده کنه؟!………….
بهشت – قسمت بيست وششم تواين فکراي هنجار و ناهنجار بودم که محسن گفت : خوب !… امير جون ميتوني يه کم تلنبه بزني؟….. گفتم : محسن جون هنوز يه کم جاداره !… بزار يک کم شل کنه ! اون وقت شروع ميکنم!…. محسن از اون زير يه تکوني بخودش دادوگفت : امير جون شروع کن !… نميخواد !….. تو کارتو شروع کن!…. چون بيشتر ازاين شل نميکنه! … واسه اينکه مال منو هم سفت گرفته !… جا نداره که شل کنه….. توشروع کن ولي يواش يواش وکم کم بکش بيرون وبکن توتا خودش جا واکنه اگه نه تا صبح هم همينجوري من زير باشم تو رو شل نميکنه وبيشتر ميک ميزنه وتنگ ترهم ميشه!!…………. گفتم : واسه چي شل نميکنه؟!…. مگه پر……… پريد توحرفم ونگذاشت ادامه بدم و گفت : حال…… توشروع کن!…. ميگم بهت….. فري جون توهم يه کم خودتو شل کن تا هم خودت راحت تر حال کني وهم امير جون !…. وآخرشم من!…….. فريبا همينطور که دستاشو روسينه محسن حائل سنگيني خودش کرده بود کونشو يک کم آورد بال ومحسنم اون زير کمي خودشو کشيد پائين شايد کمي کيرش آزاد شه !… مال اون يعني کيرمحسن يه تکوني خورد وکمي اومد بيرون ولي در عوض کيرمن بيشتر رفت تو!!…. فريبا خوب متوجه شدکه مال من بيشتر رفت تو واسه همين دوباره خودشو فشار داد رو کير محسن !….. حال من چون خودمو محکم به کون گوشتي وسفت فريبا چسبونده بودم!…. مال من در نيومدولي کير محسن از پائين بيشتر رفت توکس فريبا وچون کلفت هم بود ومنم حال جاي کير اونواز توي کونش گرفته بودم…. ناله وجيغ فريبا باهم در اومد که نميدونم از درد بود يا از خوشي !…… ولي چون اين حرکتو ادامه داد حتماً از خوشيش بوده که ناليده !…. اون دوباره با اين حرکت رفت وآمد سعي ميکرد کونشو محکم تر بمن بزنه و موقع جلو رفتن کاري کنه که کير من کشوئي توکونش رفت واومد کنه!….. کار فريبا درست بود!…. با حرکات رفت واومدش يواش يواش کوس وکونش واشد وماهيچه هاش شل شدن ……. حال من راحت تلنبه ميزدم ومحسن هم اون زير کار خودشو ميکرد …. تو تلنبه زدن هرموقع بافشار بيشتري کيرمو ميکردم تو حس ميکردم که به کير محسن ميخوره وتوهمين حرکت فريبا سرشو بال ميکردوميگفت : واي ماماني!!!…… وايکه دارم ميميرم……!!!…. اوووف…….. محسن جون مال تو کجا رفته؟…… تر اخدا ديگه زور نزن که بيشتر نميره!!…… واي ي ي ي ي…….. حال ديگه فريبا خوب سر حال اومده بود ومن ومحسن هم حسابي داشتيم از کوس وکون ميکرديمش !…. ائنم چه کردني؟!!….. فرهاد يعني زنشو آورده بود خونه ما مهموني !….. شايد فکر ميکرديک سکس سادهً همينجوريه!…. نميدونست من و محسن چنان داريم زنشو ميکنيم که کوس وکونشوداره يکي ميشه!….. من دستامو گذاشتم رو شونه هاي فريبا تا بتونم هم اونو از عقب بکشم طرف خودم روکيرم واز جلوهم فشارش بدم پائين رو کير محسن!!…. خود فريبا هم بدش نيموده بود!…. وسعي ميکرد ريتم فشارهاي منو اکو کنه واستفاده بيشتري از هر دوکير ببره!….. شايد فکر ميکردممکنه ديگه اين موقعييت براش پيش نياد که در يک زمان بتونه هم کوس بده وهم کون!!…… نميدونم چي شد که يه دفه حس کردم آب ميخوادبياد!…. همينطور که تلنبه ميزدم ، خودم سفت چسبوندم به کون فريبا وگفتم:…. ووووواي من دارم ميام!!…. پرستو!!…. گفت: خوب بزار همونجا بياد!…. اميرجون نکش بيرون!… بريزش همون تو!!……. منم از خدا خواسته وبا فشار بيشتري که بکيرم دادم آبمو با فشار ريختم توکون فريبا جون وحال کردم!!…. پرستوحرفشو خوردودر دنباله حرفش کمي سکوت کرده ومنوکه بر اثر شدت شهوت سرمو بال گرفته بودم ونفسمو توسينه ام حبس کرده و اوووووف…. اوووف ميکردم با حسرت نگاه ميکرد حرفاشو ادامه دادوگفت: راستي فري جون قرصتو خوردي؟ چون ممکنه تو اين موقعييت محسن هم آبشو بريزه تو… ها!…. قرص ميخوري هان؟!…… فريبا که کونشو سفت بمن چسبونده بود باآه وناله گفت: آره قرصمو خوردم!…. واسه جلوگيري از حاملگي قرص ميخورم…. آخه خوشم از کاپوت نمياد !…. ولي اگه اين برنامه ها ادامه داشته باشه ميرم راهشو ميبندم وخيال خودمو راحت ميکنم …. بستن بهتره از قرصه .. مطمئن تر هم هستش!….. صداي محسن اومد که گفت : مرسي پرستوجون چه کار خوبي کردي به امير گفتي آبشو بريزه تو!… کار من وفري جون را راحت تر کردي!!؟؟…… حس کردم کيرم داره کوچيک ميشه وچون حسابي هم کون فريبا پر آبمني شده وليز شده بود آروم کشيدم بيرون واز پشت کون خوشگل وسفيد فريبا پاشدم رفتم عقب!….. نگاه به سوراخ کون فريبا که کردم ديدم کمي پفکي و قرمز شده وکمي هم آبمني ازش زده بود بيرون!… طوريکه رنگ قرمز دور سوراخ کونشو صورتي نشون ميداد!!….. سوراخ کونش خوب بسته نشده بود هنوز خيلي باز بود ولي داشت باز وبسته ميشد وچون ته کونش پائين بود واسه همين آبمنيا ازاون ميريخت رو تخماي محسن که حال چون جاي کيرش خوب باز شده بود فريباهم خودشو راحت کرده بود وبطور کامل نشسته بودروتخماي محسن ، در حقيقت اينجور که من ميديدم کير محسن تا خايه رفته بود توکوس فريبا وهمين باعث شده بود که آبمنيا چکه چکه از سوراخ کون فريبا بريزه روي اونا!!…… همينطور که ميخواستم از فريبا فاصله بگيرم دستي کشيدم به لمبراي سفت فريبا وگفتم : مرسي فري جون من که خيلي حال کردم کاش تو هم اندازه من حال کرده باشي!!….. فريبا جوابي نداد….. چون داشت ناله ميکرد وخودشوبا حرص رو کير محسن عقب جلوميکردکه يکدفعه تمام بدنش لرزيد وجيغ آهسته و کوتاهي کشيدو خودشو با سينه ولوکرد رو سينه محسن!……. اون به اورگاسم رسيده بود!….. پرستو کمر سفيد وخوش ترکيب فريبا را بوسيد وگفت : بميرم فري جون خسه ات کردن!!….محسن جون فريبا خيلي خسته شده!….. يه کم همينجور نيگرش دار روسينه ات!!…. بعداز چند لحظه فريبا سرشو بلند کرد……. محسن بهش گفت : فري جون پاميشي تا منم پاشم؟!……. پرستو گفت: محسن خان توکه تموم نکردي … که ميخواي پاشي ؟….خوب ادامه بده تا تموم کني!………. محسن در حايکه خودشو آماده ميکرد که پاشه ….. توهمون حالت گفت : پرستو جان اميرخان تازه فري جونو برام آماده کرده !!…. الن منم تموم ميکنم !…. من که کارم با اومدن آبم تموم شده بود وميخواستم برم دستشوئي …… کمي حوصله کردم ببينم محسن چجوري ميخواد کارشوبا فريبا تموم کنه؟……. وقتي فريبا از روي محسن پاشد ومحسن هم يواش يواش کيرشو کشيدبيرون…… خوب که نگاه کردم ديدم کير محسن از کلفتي وشقي عينهو شيشه نوشابه کوکا شده بود کمرش قوسي رفته بود تو ولي کله اش باد کرده بود!!…. اين کير واسه گائيدن کوس عاليه !!… ولي واسه کون !… اونم کون تازه کاري مثل فريبا خيلي کلفت وناجوره!!…. اين بودکه موندم ببينم محسن ميخواد فريبا را چه شکلي از کون بکنه!…… محسن پاشد وايسا د وخواست بره پشت کون فريبا که حال لبه تخت رو تشک نشسته بود وکمي هم عرق کرده وپوستش صورتي شده وبرق ميزد!…… فريبا گفت : محسن خان خسته ات کردم ولي خوب بود!… برام يه تجربه جديد ولذتبخش بود!…… محسن خواست حرفي بزنه که من امونش ندادم وگفتم : محسن خان يه دقه لطفاً!!…. وخودم رفتم طرف در که برم دستشوئي …. محسن برگشت طرفم گفت : هان چيه؟….. گفتم : خوب بيا !… من دارم ميرم دستشوئي !… بيا ميخوام يه چيزي بگم وبرم!…… اومد نزديکم وگفت : خوب بگو ديگه؟…… يواش دَم گوشش گفتم: ميخواي با اين دست بيل از کون بکنيش ؟….. پسر داغون ميشه!… جون من نيگاش کن!…. محسن نگذاشت حرفمو تموم کنم گفت:….. توغصه اونونخور ميدونم چيکار کنم… تو زود برو و برگرد که هنوز خيلي باهاش کارداريم!… ديگه چيزي نگفتم واز اتاق زدم بيرون!…….. وقتي برگشتم وقبل ازاينکه برَم تو اتاق کمي فال گوش وايسادم پشت در …. همچو سر وصدائي وجيغ وناله اي به آنصورت که فکر ميکردم ممکنه فريبا از درد بکشه نبود!…… وارد اتاق که شدم ديدم محسن بصورت سگي فريبا راکه روي تشک چهاردست وپا شده و کونشو داده عقب ، ومحسن هم با همون ژست پشت کونش زانو زده وروش دول شده و اونواز پشت بغل کرده و يه دستشو از زير دور شکم فريبا حلقه کرده ودست ديگه شو ستون بدن خودش کرده وپرستوهم ، کمر کير محسنو گرفته وداره سر اونوميماله به سوراخ کون فريبا!!!……. خوب که وايسادم ونگاه کردم ديدم پرستو هر چند لحظه يکبارکله کير محسنو ميکنه دهنش و ليس ميزنه و خوب که اونو تفي کرد ، دوباره با فشار ميمالتش در کون فريبا!…… زماني که من وارد اتاق شدم آخراي کار پرستو بود چون ديدم فريبا سرشو طرف پرستو کردوگفت: پرستو جون خوبه ديگه.. زودباش خسته شدم !…. توشم خيس خيسه فکر کنم راحت بره تو!….. محسن خان يه کم فشار بده تا منم کمک کنم زودتر بره تو… خشک نشه دردم بگيره!…. پرستو هم سر کير محسن گذاشت در سوراخ کون فريبا ومحسن هم کمي خودشو سفت کردوفريبا را کشوند طرف خودشو وکيرش!……. هنوز کمر کير محسن تو دست پرستو بود!!……. واسه يک لحظه فريبا سرشو بال گرفت وگفت: واي ي ي ي ي ….. نميتونم خيلي کلفته!….. نه نه .. نميتونم….. پرستو جون يک کم بمالش …. وا ي ي ي ي …. مُردم!… پرستو يک کم ديگه با کير محسن کون فريبا را ماساژ داد وگفت: فري جون اينقده ناز نازي نباش عزيزجون!!!…. خوب هميشه اولش يِکم درد داره ولي زود خوب ميشه !!… تازه همون دردشه که به آدم لذت ميده … خودتو شل کن!……. وکير محسنو گذاشت در سوراخ کون فريبا و با ايما واشاره به محسن فهموند که فشار بده وبکن تو !….. محسن هم با کمال بي انصافي دو دستي فريبا راکه مثل يک عروسک تو بغلش بود وگرفت وکيرشو تپوند تو کون فريبا !….. فريبا جيغ بلندي کشيد وگفت :.. نه …نه!!…ترا خدا نه…. ولم کن… سوختم!…… ولم کن!!……. ولي محسن چناني اونواز پشت سفت گرفته بود که محال بودکسي بتونه به اين سادگي فريبا را از زير پاش درآره!!… محسن تقريباً يک چهارم کيرشو کرده تو کون فريبا!….. وهمونجاهم نيگرش داشته بود!….. فريبا صورتش قرمز شده بود وموهاش افتاده بودن رو صورتش واز درد متکا را گاز گرفته بود وصداي نفساش مثل اين که نفس کم آورده باشه تند تند نفس ميکشيد وناله ميکرد!!….. پرستو هم چهار چشي اونارانگاه ميکردواز فشاردادن محسن ودرد فريبا ، داشت حال ميکرد!….. محسن با آرامي گفت: فري جون سختي ودردش تموم شد!!…. خودتو شل کن هيچي نميشه! تموم شد !….. فقط يه ذره اش مونده!……. يک کم شل کني اونم ميکنم تو… ديگه کار تمومه!….. فريبا درحاليکه نفس نفس ميزد وناله گغت :ووووووي ي ي ي ي نگو آقا محسن مُردم وزنده شدم نگو!….. دارم جر ميخورم… واي ميگي چيکار کنم؟!……. هان؟!…… محسن : گفت فکر نميکردم !…….. خوب !… فقط يک کم خودتوشل کن!…. آفرين خانم خوشگل من!…. فريبا تکون نميخورد…. همونطور چهار دست وپا زير محسن مونده بود!…… گفت: آقا محسن بخدا نميتونم تکون بخورم !….. هم خيلي درد داره وهم ميترسم تکون بخورم!……. محسن گفت: خوب!!…. اگه خيلي ناراحتي بکشم بيرون و تمومش کنم؟…. ها؟ ….. فريبا گفت : اِه ه …. نه ديگه حال که رفته تو؟!…… نه ! حال يه کم صبر کن!………. پرستو تواين فاصله که محسن وفريبا با هم چونه ميزدن وازلين را آوردوشروع به چرب کردن قسمتي از کير محسن که بيرون مونده بود واطراف سوراخ کون فريبا را که بصورت قيطوني ومثل يک کش اسکناس دور کير محسنوگرفته و سفت به اون چسبيده بود ، پرستو دو انگشت اشاره وشستشو دور ته کير محسن حلقه کردوعقب جلو ميکردتا خوب کير محسن چرب شه!….. کار پرستو که تموم شد باز يه اشاره به محسن کردومحسن هم با يه فشار ديگه کيرشو تا خايه تپوند توکون فريبا!! ….. باز جيغ فريبا بلند شد!… مثل اينکه گريه ميکرد!…… ودرحاليکه آخ واوخ ميکرد گفت : آقا محسن مردم !… بخداخيلي کلفته !! دارم از درد ميميرم….. خوب حال ديگه همه شو بکون تو راحتم کن….واي دارم ميميرم!!….. فريبا خيلي آروم گريه ميکرد…. کونش در حد جرخوردن وا شده بود!…. محسن هم خوب متوجه بود ولي اون کارخودشوميکردواز تنگي کون فريبا داشت حال ميکرد!…. آخه گائيدن کون تنگ خيلي حال داره!!……. پرستو دستي به موهاي فريبا کشيد وگفت : .. واه…. فري جون چي شده ؟…… چيزي نشده که؟….. خوب بلاخره بايد باز ميشد حال امشب نه!…. يه شب ديگه چه فرقي ميکنه!……. تازه امير که جلوتراونو باز کرده بود!…… حال هم تموم شد!!…… فکرکنم ديگه دردش تموم شه…. وحال کني!……
بهشت – قسمت بيست وهفتم پرستو در ادامه حرفاش به فريبا گفت: تا ميتوني خودتو شل کن!….. اگه بيشتر از اين شل نميکنه ، آروم کون خوشگلتو تکون بده تا جا وا کنه!…… آره قربونت برم……. ازديدن اين صحنه وچسبيدن محسن به کون سفيد فريبا يواش يواش کيرم جون گرفت!!…… محسن همينطور که آبگاه فريبا را گرفته بود يه فشار ديگه به خودش داد تا خوب کيرش توکون فريبا جاگير شه!!…… فريبا ناله کنان گفت : خوبه ديگه اينقد تکونش نده مُردم!!…. تموم دلمو پر کرده!!…. اينقد تو دلم باد کرده که دارم منفجر ميشم !!….. آخ….. حال چطوري در مياد؟؟!!…….. نکنه درنياد؟وگير کنه اون تو؟!…… واي ي ي ي پرستو دستي به سر وگوش فريبا کشيد وگفت:…. فري جون….. اين يه کار معموليه چيزي نيست که ناراحت بشي؟… من روز اول بدتر از تو بودم !…. سرتاپاي اون 5 دقيقه نميشه ! بجاي اين حرفا کمي خودتو تکون بده تا محسن حال کنه وزودترتموم کنه !….. تازه اينا ميخواستن اين برنامه روتا صبح باهات انجام بِدن!……… محسن گفت : فري جون حق داري اولش يک کم درد داره ولي بعد…. خيلي حال ميکني !!….. اگه بزاري خودم تمومش ميکنم !…. پرستو جون يه لب از فري جون بگير تا کمي براش جا واکنم!!….. پرستو درحاليکه سر فريبا را دودستي گرفته بود لباشو گذاشت رو لباي فريبا ومحکم سر اون گرفت تو دستاش!…. محسن هم شروع کرد آروم آروم تلمبه زدن!!….. ميکشيد بيرون ودوباره محکم کيرشو ميکردتوکون فريبا !…. وقتي محسن کيرشو ميکشيد بيرون تموم لباي کون فريبا با کير محسن کشيده ميشد بيرون!!….. بعداز چند باررفت واومد …. چون کيرمحسن خوب چرب شده بود وکون فريبا هم پر از آبمنيهاي من بود … محسن ديگه راحت تلنبه ميزد!…. کمي که سرعت گرفت….. يهو گفت:… اوووووف…… دارم ميام فري جون!!…….. اوووف!!! فريبا سروش کشيد عقب وگفت : همون تو بريز نکش بيرون !!….. خيلي کلفته دردم مياد!… بزار دردم خوب شه بعد !…… منوبخوابون که خسته شدم!!…. محسن سست شده بود ديگه نميتونس سر پا وايسه !…. واسه همين گفت : فري جون همينجوري بخواب تا بخوابم روت!….. واي همينجوري داره آب ازم مياد!!…. بخواب ديگه!!….. فريبا آروم پاهاشو کشيد ومحسن هم تو همون حالت خوابيد رو کون سفيد وسفت فريبا !….. برا من بهترين منظره واسه ديدن سکس همين خوابيدن روهم هستش!…. يعني اوني که ميخواد کون بده حال چه پسر ويا چه زن ، دمر بخوبه زير، واوني که ميخواد کون بکنه ، بخوابه روي اوني که دمر خوابيده وکونشو داده بال!!…. واسه همين تا محسن خوابيد روکون فريبا مثل اينکه کيرم متوجه شده ، فوراً کمر راست کردواونا را تماشا ميکرد!!…. پرستو يه نيگاه بمن وکيرم کردوگفت:… اگه خوشت اومده ودوست داري بيا !… بيا توهم بخواب رومن!….. پرستو نذاشت من جوابشو بدم سريع کمي وازلين ماليد در کونش ودمر خوابيد اونور فريبا ومحسن ، وکون سفيد ونرمشو دادبال…….. گفتم : پرستو جون فقط واست کمي درمالي ميکنم !… ميخوام برم روفريبا !!…. بزار محسن پاشه از روش!!….. ميگم به محسن بياد دنباله کارو ادامه بده …… تا هم نيگاتون کنم وهم با فري جون يه حال کرده باشم!!… همينطور که حرف ميزدم رفتم طرف پرستو وزانوامودوطرف روناش گذاشتم وازش خواستم تا لمبراشو از دو طرف بگيره وچاک کونشو باز کنه تا بتونم خوب سوراخ باز شده اشو درمالي کنم!!….. محسن همينطور که روفريبا خوابيده بود گفت : فري جون منکه ازت سير نميشم !!…. حال اگه حالشو داشتي قبل ازاينکه صبح بشه وبخواي بري خونه ، يکبارديگه با هم حال کنيم قربونت برم که خيلي حال کردم….. مرسي عزيزجون!!…… فريبا يکطرف صورتشو چسبونده بود به تشک…… وقتي محسن حرفاشو زدو از رو کون فريبا پاشد ، فريبا درحاليکه صورتشو طرف من وپرستوميکردگفت : محسن جون اينقد باز شدم که فکر ميکنم تا يه هفته نتونم راه برم!!…. چه برسه به اينکه بخوام دوباره باهاش سکس کنم اونم با مال تو!!….. چقدر هم آب ازت اومده؟… اين همه آب از کجات؟؟….. تموم رونا تا پشت زانوام خيس شده!!…. وقتي محسن از روکون فريبا پاشد ونشست يه بوسه از لمبر سفيد کون فريبا گرفت وگفت : نگو فري جون؟!… حيف اين کون سفيد وبرجست نيست ببريش خونه!…. من امشب تا يه بار ديگه باهاش حال نکنم …. خونه نميرم!!……. فريبا گفت : آخه خيلي درد داره!!….. اگه نداشت که حرفي نداشتم!! مال تو!….. حال بزار خوبشم!!…… بعد!… محسن پاشد بره دستشوئي يه نيگاه به کون فريبا کردوگفت: فري جون واقعاً ….. عالييه !….. محسن که از در رفت بيرون روموطرف فريبا کردم وگفتم: فري جون بريم تو اتاق خودمون ….. وازلينو هم ببريم؟؟……. چون ممکنه پرستو ومحسن بخوان توتنهائي ادامه بدن؟……… فريبا در حاليکه خيلي آروم مثل اينکه ميترسيد پاشه ، بلند شد ونشست وگفت: کمي صبر کن ميريم…. وايسا محسن خان بياد……. چند لحظه بعد محسن با کير آويزونش که مثل خرطوم فيل بود اومد تواتاق!…… فريبا بهش گفت: محسن خان حال من وامير خان ميريم اون اتاق اگه دردم بهتر شدوديدم ميتونم تحمل کنم !…چشم!.. باشه!…. ولي قول صد درصد بهت نميدم!!……….. محسن از خوشحالي نذاشت فريبا حرفشو تموم کنه پريد اونو گرفت توبغل وماچش کردوبهش گفت: .. قربونت برم فري جون ميدونست دلمو نمي شکني!!….. باشه !… هرطور دوست داري !……. دست فريبا راگرفتم وکشيدم طرف در که زودتر بريم !….. ديدم سر وکله منير وفرهاد توچار چوب در پيداشد!!….. منير گفت: بابا ميدونين ساعت چنده ؟…… شماها خسته نشدين ؟…… خوب يه کم هم استراحت کنيد!….. محسن : گفت راست ميگه !!… بريم يه چيزي بخوريم وکمي استراحت کنيم … اگه هم کسي ميخواد دوش بگيره بره بگيره ……. محسن خودشو رسوند پشت کون فريبا ودستي به کونش کشيد وگفت : فرهادجون قربونت برم چه زن نازو باحالي داري ؟…. جداًبا اين حُسن خلق عالي وهيکل نازي که داره منو خاطر خواه خودش واخلقش کرده!…… خوش به حالت که شباي خوبي را باش ميگذروني!…. خوشت باشه!…… فرهاد يه نگاه به فريبا کردويک نگاه به کير من ومحسن کردوگفت:… مرسي!…. همينطور منير جون !…… که خوب ميدونه تو کار سکس چيکار بايد بکنه!!…. حال خداکنه فري جون هم تونسته باشه اونجوري که دوست داشتين ، راضيتون کرده باشه!!…… همگي از اتاق اومديم بيرون … من هنوز دست داغ فريبا تودستم بود … اونو کشوندم طرف حموم ويوا ش بهش گفتم بيا بريم يه دوش بگيريم!…… سرشو به علمت مثبت تکون داد وبا هم رفتيم طرف حموم که دوش بگيريم ، دوست داشتم تا کونش پر آبمنيه يه بار ديگه کونش بزارم!…من عاشق اينکار هستم !… دوست دارم هميشه برا گا ئيدن کون ، نفر دوم باشم تا کيرم از آبمني شخص اولي که توي کون طرف ريخته خيس وليز بشه وداغي آبمني ، کيرمومثل يک دوش آبگرم حال بياره!!……. ازاين کار خيلي خوشم مياد و حال ميکنم!!………… چون لباس تنمون نبود سريع رفتيم زير دوش ، قبل از اينکه فريبا خودشو خيس کنه ، اونو بغل کردم وسينه هاشو به سينه هام چسبوندم ويک لب حسابي ازش گرفتم ، همينطور که تو بغلم بود زير گوشش زمزمه کردم…. خيلي دوست د ارم فري جون …. دارم ميميرم برات!… فري جون… بزار خوب ببوسمت!…. ميخوام تموم تنتو ليس بزنم!…. ودوباره لباشومکيدم وآروم لباموبردم طرف نرمي زير گوشش واونو کردم تودهنم وگاز کوچيک گرفتم و…… ليس زدم …. حس کردم داره داغ ميشه ….. صورتش قرمز شد….. با دستم سينه سفتشو گرفتم وکمي فشاردادم ….. از داغي بدنش کيرم شق شده وميخورد به زير ناف وشکمش…… سرموآوردم پائين وسينه سفتشو ليس زدم ونُک بيرون اومده اونو با لبام گرفتم وميک زدم …. فريبا سرشو بال گرفته بود ونفش نفس ميزد ، داغي تنش چند برابر شده بود… دستاشوانداخته دور گردنم و صورتشو تو مواهاي پر پشت سرم فروکرد….. هردو رفته بوديم تو اوج شهوت!…. دستموبردم طرف کوس داغ وخيسش ….. اونو تومشتم گرفتم وکم فشار دادم … فريبا يواش گفت آخ!…….. دوباره سرمو آوردم بال ويک لب ديگه ازش گرفتم وتوگوشش گفتم : فريبا ميخوامت ….. من فقط ترا ميخوام!!…… خوب که باهاش لسيدم …. ديدم حال ديگه موقعه گائيدنشه !!…. همينطور که تو بغلم بود آروم چرخوندمش طرف ديوار وکونوش کردم طرف خودم ….. شونهاشو بوسيدم ودستي به لمبراش کشيدم…… ويواش نشستم پشت کونش … چاک کونشو دودستي کمي بازکردم وشروع کردم ليس زدن سوراخ داغ کونش!….. بو وطعم آبمني ميداد….. زبونمو چرخوندم اطراف سوراخ کونش که باد کرده وبرجسته شده بود!…. هنوز سوراخ کونش باز بود وخوب جمع نشده بود!… نُک زبونم راحت ميرفت توسوراخ کونش که هم خيس و ليز بودوهم داغ داغ!….. فکر کنم داغي کونش بيشتر مال داغي کير محسن بود که هنوز کون فريبا اونوتوخودش نيگرداشته بود!….. گاهاً که دستام از سفتي لمبراي کونش خسته ميشد وکمي اونا را شل ميکردم !… لمبراش مثل دوتيکه ابربه دوطرف صورتم ميچسبيدن وفشار مي آوردن به صورتم وباعث ميشد تا بازدم نفسم توهمون چاک کونش به صورتم برگرده واز گرمي وبوي خوش اون لذت بيشتري ببردم وحال کنم!…. همينطور که مشغول ليس زدن بودم …. يهوسوراخ کونش شروع کرد به دل زدن وباز وبسته شدن…… همزمان با اين حرکت دلنشين وشهواني فريبا تکوني به کونش دادواونوبيشتر به صورتم فشاردادوبا يک صداي مخملي لرزان وشهواني گفت: امير جون دوست داري بکني؟……. واي توچقدر خوب منوارضاء ميکني!…. بيا عزيزم حال که دوست داري بکن !….. از حرفاش ولحن وآهنگ حرفاش به اوج شهوت وديوانگي رسيدم!….. واي خداي من اين فريبا ست که ميگه بيا بکن؟….. چقدر از اين نوع دعوت به کردنها خوشم مياد وحال ميکنم!….. ديگه معطل نکردم …. هرچند ميدونستم که سرپائي کونش گذاشتن خيلي براش درد مياره.. ولي ديگه چيزي حاليم نبود… يه تف گنده انداختم کف دستم تاهم در کون فريبا بمالم وهم سر کيرمو باهاش خيس کنم!…. کيرم از شقي گذشته و باد کرده بود!…. آبگاهشو از دو طرف گرفتم واونو کمي کشيدم عقبتر طرف خودم تا کمي هم دول شه وبدنش از پشت بصورت نيم دايره درآد … فريبا کف دستاشو چسبوند به سراميکهاي ديواره حموم وسرشوآورد پائين و بين دوتا بازواش قرار داد!… کمي سوراخ کونشو با کيرم ماليدم ليز ليز بود…. سرعت باز وبسته شدن سوراخ کونش بيشتر شده بود…. پشت گردنشو که به جلو خم شده بود بوسيدم و يواش بهش گفتم : فري جون اگه دردت اومد چي ؟!….. همونطور که سرش پائين بود خيلي با شهوت گفت : نه بکن !… عيبي نداره !…. مال تو خيلي خوبه!…. اگه هم داشت تحمل ميکنم!…. آخه ميبينم خيلي دوست داري!….. فقط يواش بکن!………. عجله نکن!… زيادهم فشار نده تا خودم کمکت کنم بره تو!… باشه؟……. واي که از حرفاش آتيش گرفتم وديگه تو خودم نبودم!….. واي فري جون توچقدر خوبي…. وناز …. توهموني که من ميخوام ودوسش دارم….. تو… توي اين حالت خوب منودرک ميکني!…. از شهوت وناز فريبا نفسم در نمي اومد…. من اين حرفارا باخودم نجوا ميکردم!….. ولي مثل اينکه فريبا فهميده بود چون پرسيد : چيزي گفتي امير جون؟….. از سئوالش بخودم اومدم وگفتم:…. فري جون تو همون فرشته اي که هميشه توذهن وفکرم دنبالش ميگشتم وآرزوشو داشتم که يه روزي به دامنش بيفتم وتمام وجودشو غرق بوسه کنم!….. وحال اون روز رسيده وتو همون فرشتهً خوشگلي هستي که تواين مدت دنبالش بودم وتمام فکرو ذهنموبخودش گرفته بود!…..
بهشت – قسمت بيست وهشتم حرفاي من واسه فريبا تازگي داشت ، به نظر ميرسيد تاحال کسي اينجور توگوشش نجواي عاشقانه نگفته ، علي الظاهرفرهاد شوهرشم تواي نخها نبوده واهل اين نجواها نيست!…. اين بودکه حرفام اونو مسخ کرده بود ، همين باعث شد تافريبا خودشو دربست دراختيارم بزاره ، مخصوصاً که محسن هم با کلفتي کيرش اونو کمي ترسونده ورمش داده بود ، وحال با اين زمزمه ها داشت ميفتاد تو بغل من ، حرفام کار خودشو کرده بود چراکه وقتي دو طرف بالي کونشو گرفتم وکيرموفشار دادم توکونش هيچي جز يک آخ کوتاه نگفت!….. همين باعث شد تا بيشتر به تپونم تو کونش که حال از وجود کير کلفت محسن خان کمي گشاد شده بود.!…… داشتم حسابي از کوني که ميکردم لذت ميبردم وحال ميکردم …. فريبا هم از شهوت کونشو ميچرخوند وناله ميکرد…. وقتي ديدم کونش تنگي قبلو نداره شروع کردم تلنبه زدن… چندتا محکم که زدم فريبا لرزيد وسست شد نفساش به شماره افتادن ….. اون به اورگاسم رسيده بود ولي من هنوزاشتياق گائيدنشو داشتم!…… فشارگائيدنشو بيشتر کردم وچون تازه آبم اومده بود ….. از ادامه واستمرار گائيدن کون فريبا خيلي رو فرم اومدم ….. اين بود که توجه اي به اورگاسم وبي حالي اون نکردم وکار گائيدنشو تند تر وتندتر ادامه دادم و واسه اينکه بيشتر لذت ببرم سرمو انداختم پائين ونگاه به کون وکيرم ميکردم که چطور ميرفت توکون فريبا و ميومد بيرون ولباي کون فريبا را ميديدم که با کيرم ميرفتن تو وميومدن بيرون!!…… آه واوه ه ه فريبا يواش بگوش ميرسيد فکر کنم سرپائي خسته شده بود ….. شکمشو گرفتم و همينطور که کيرم تا خايه توکونش بود بلندش کردم وخوابوندمش کف حموم وافتادم روش!….. حال مثل اينکه تازه بکن بکن من شروع شده بود!…. خوابيدم رو کونش وهمينطور خودموميکوبيدم به کون سفت و قلنبش!…… فريبا هم مثل اينکه خوابيده باشه ديگه چيزي نميگفت … چشاشو هم بسته بود…… ديگه از بس محکم ميزدم به کونش صداي چلپ چلپ برخورد به کونش بلند شد!….. کيرم از خوشي وشهوت باد کرده بود !…… با تموم قدرت زانواموبه کف حموم فشار ميدادم تا از کون فريبا فاصله بگيرم بعد خودم وکيرمو محکم ميکوبيدم به کونش!….. تا حال اينجوري وبااين فشار کون نکرده بودم….. اينجا فهميدم کمر سفت توگائيدن چقدر به آدم لذت ميده!…… خوب که چندتا تلمبه محکم زدم به کونش … نميدونم چرا هوس کردم از کوس هم بکنمش….. واسه همين بهش گفتم : فري جون همينطورکه خوابيدي زانواتوميبري توشکمت واين ماماني خوشگلتوميدي عقب تا يه گل هم توگلدون خوشگل جلوت بکارم؟!…… فريبا تکوني خورد وگفت : امير جون از حرفات خيلي حال کردم ….. بازم بگو!!….. باحرفات رفتم توحشر! … دارم حس ميکنم يه نوع دلبستگي بهت پيدا کردم … فکر ميکنم توتنها کسي هستي که ميتوني تمومي وجودمواز عشق ومحبت سيرآب ولبريزکني وآتش شهوتموکه تاحال خاموش وسوت وکوربوده روشن کني !….. وقتي فريبا زانوزد وکونشو کمي بالگرفت … از ديدن کوس تپل وسفيدش که محسن با بيرحمي تمام تپونده بود توش وهنوز لبه هاي نازک وخوشگلش از فشار کير کلفت محسن قرمز مونده وکمي ورم کرده بودن ….. هوس گائيدنش برام تيز تر شد … لبه هاي قرمز وبيرون کشيده شده کوسش که کمي هم چاک اون باز مونده بود بخوبي نشون ميداد که تازه گائيده شده هنوز اطراف کوس وروناش ازفشار گائيدنش قرمز بود….. خيلي آروم پشت کونش روي کف حموم تاق باز نشستم وپاهامودر دو طرف بدن اون دراز و باز کردم وقتي خوب جاگير شدم تخمام رو زمين بود وکيرم شق ورو به هوا ايستاده بود!…. دو طرف کون خوش ترکيب فريبا را گرفتم وخودمو کمي کشيدم طرف اون …. حال کله کيرم درست عمودي مقابل چاک کوسش قرار گرفته بود !….. بادستام کمي کمر فريبا رو به پائين فشاردادم …. بمحض اينکه درز کوسش به کيرم خورد خودش متوجه شد که چطور بايد بهم کوس بده!…… براهمين کمي ديگه کمرشوازجلوبرد بال واز عقب کوسشو دادپائين…….. واسه اينکه راحت تر تعادل خودشو حفظ کنه مچ پاهاي منو که دوطرفش قرارگرفته بودن را گرفت ويواش يواش کوسشو رو کيرم فشار دادتا آروم رفت تو…… از ناله کردنش فهميدم داره ميره توحال….. چون تواين نوع گائيدن کوس ، اختيار واندازه اي که کير بايد بره تو کوس دست اونه….. اينه که فريبابا فرموني که به کوسش ميدادهر طور که دوست داشت کوسشو فشار ميداد تا هر اندازه که دوست داره ، کير بره تو وهرجاهم که دوست داشت وخوشش ميومد ترمزو ميکشيد وايميساد …. منم که عجله اي نداشتم!….. کيرمو کامل در اختيار کوسش گذاشته بودم تا هر طور که دوست داره ازش استفاده کنه وهراندازه ميخواد بکنه توکوسش …. منم دستامو از پشت ستوني کرده و به اوناتکيه داده بودم ونگاه به کون سفيد خوش ترکيبش ميکردم ولذت ميبردم وميديدم چطور با هرفشاري که فريبا به کوسش مياره يکي دو سانت از کيرم به آرومي ميره تو!…… بعد کمي صبرميکنه تا خوب جا واکنه بعد يه فشار ديگه ميده وباز اون اندازه ومقداري که ميخواد ميده بره تو…… گاهاً هم کمي ميکشيد بالو يه حالي ميکرد ودوباره با يه فشار ميدادش تو!!…… فريبا تقريباً نصف بيشتر کيرموچپونده بود تو کوسش که صدا اووووف وآخش در اومد….. توهمون حالت کمي وايساد بعد يک دفعه خودشو ولو کردرو کيرم مثل اينکه بي طاقت شده بود چون يکدفعه نشسست روش وکيرم تا خايه بصورت عمودي رفت تو کوس تنگ و داغش که از اورگاسم چند دقيقه پيش پر آب شده وخيس وليزشده بود….. فريبا همينطور که رو کيرم تلنبه ميزدوخودشو بال پائين ميکردگفت :…. ووووي امير جون چه خوبه…..وووووي اين قالب منه!….. وووووي دارم يه حالي ميشم………. نميدونم کجارفته که اينقد خوشم اومده؟!…… فريبا تو اوج شهوت ولذت بود منم که راحت کف حموم نشسته واز پشت به دستام تکيه داده بودم …… تو اين وسط فريبا بود که زور ميزد…… اون حال به شدت خودشو بال پائين ميکردو…. اوووووف…. اووووف ميکرد …. ديگه نميفهميد چي ميگه …. ازبين حرفاش فهميدم که يواش ميگفت : ووواي چه خوبه !….. اين کيره !…. نه کيرفرهاد که مثل انگشت ميمونه …. کير محسن هم بدرد من نميخوره دردش بيشتراز لذتشه…. آدمو جر ميده!…. وايه مامان….. خسته شدم…… واي ….. دارم ميام…. امير جون دارم ميام…… مرسي …. مرسي ….. آها…. فريبا نشست روکيرم وخم شد جلو…. سخت بي حال وسست شده بود….. دستامو از زير بردم وگذاشتم زير کونش وشروع کردم اونو بال وپائين انداختن رو کيرم….. ديدم اونجوري که دوست دارم نميشه…. آبمم نيومده بود……. هنوز هم تو حشر بودم……. ديدم بهترين کار اينه که بکشم بيرون وپاشم برم جلو صورتش وايسم وبا دست جلق بزنم تا آبم بياد وبريزم روسر وصورتش!!….. خيلي يواش کون فريبا را ازرو کيرم بال دادم وکيرموکشيدم بيرون….. کله کيرم باد کرده بود وآب سفيد فريبا مثل يک غشا رو کيرمو پوشونده بود….. پاشدم رفتم روبروي فريبا که حال نشسته وبه ديواره حموم تکيه داده بود…. وقتي کمر کيرمو گرفتم تا جلق بزنم ديدم چقدر کيرم از آب فريبا ليز ولغزنده شده….. کمي دستموتنگ تر کردم وشروع کردم به ماليدن کيرم !!…… فريبا با دستاش پشت رونامو گرفت وخودشو بيشتر کشوند طرفم….. صورتشو آورد روبروي کيرم ودهنشو واکرد ….. مثل اينکه منتظر اين کار من بود…… يک دفعه وبا فشار زياد آبم اومد وتمامش ريخت تودهن وصورت فريبا …. نفسم بند اومده بود….. هنوز کيرم تودستم بود… سرمو هوا کرده بودم وناله ميکردم….. جلق خيلي با حالي بود…… خيلي آب ازم اومد…… آبمني ازرو صورت وکنار لباي فريبا روپستوناي خوشگل وسفتش چکه ميکرد!….. با رخوت وبي حالي لذت بخشي نشستم روبرو فريبا ودستامو گذاشتم رو روناي با حال وسفيدش ….. قبل ازاينک حرفي بزنم …. فريبا گفت:…. مرسي امير جون برامن که خيلي عالي بود…… ولي چقدر بي حال وسست شدم…… ترا خدا منوببخش ديگه نتونستم بيشتر ادامه بدم تا آب توهم بياد……. دستموکشيدم روي رون صاف وداغش وگفتم : اين چه حرفيه ميزني فري جون …. باور کن من تا حال همچو لذتي تو سکس نبرده بودم … حتي از پرستو که زنمه!….. تواولين کسي هستي که طعم يک سکس عالي را بهم چشوندي !…… مرسي فري جون!…… من بايد ازت تشکر کنم که قبول کردي!….. درحاليکه پاميشدم گفتم فري جون توهم پاشو که خيلي وقته حمومو قرُق کرديم….. پاشو… پاشودوشو بگيريم وبريم پيش بقيه!….. نميدونم ساعت چنده؟…….. کمکش کردم اونم پاشد ورفتيم زير دوش….. فريبا زير دوش يواش يواش خودشو انداخت توبغلم وگفت….. امير…. حس ميکنم دارم بهت عادت ميکنم ….. نميدونم…. يه چيزي توهمين مايه ها … شايد هم بهت دل بستم !…… حس ميکنم بدون تو نميتونم راحت باشم !…… يعني هيچکه ديگه نميتونه منو اينطور ارضاء کنه واينقدر بِهِم لذت وخوشي بده!…. نميدونم شايد مال اين مشروبه که خوردم يا سکس زيادي که امشب داشتم …. نميدونم فقط ميدونم ميخوام با توباشم… ميخوام تو بغل گرم وپر مهر تو باشم!……… درحاليکه آب دوش روسر هر دومون ميريخت وتنامونو ميشست … اونو بوسيدم وگفتم .. منم همينطور عزيزم!….. النم که توبغل هم هستيم!……… منم همين حس تورا دارم!….. توديگه مال مني ….. سعي ميکنم تااونجا که بشه بيشتر باهات باشم واز کنارت دور نشم!….. حس کردم بدن فريبا خيلي خيلي داغ شده …. سينه هاشو چسبوند به سينه ام ولباشو آوردبالوازم يک لب داغ گرفت وزبونشو کردتو دهنم …. نفس نفس ميزد….. مثل اينکه تازه بالغ شده…. وتازه دوست پسر پيدا کرده !…… منم کمرشو گرفتم واونونو بيشتر بخودم فشار دادم….. ديدم اگه بخوايم همينطور ادامه بديم بايد تا صبح تو حموم باشيم!…… شير دوشو بستم وخيلي با ملطفت ونرمي کشوندمش طرف رختکن تا لباس بپوشيم…….. نميدونم کِي وکي برامون لباس آورده وتوجا رختي گذاشته بود!….. اونارا پوشيديم ….. فريبا يک ريز نگام ميکرد!….. انگار تا حال منو نديده بود…… چشاش خيلي خوشگل وشهل شده بودن….. قبل ازاينکه بريم بيرون چشاشو بوسيدم وگفتم:… فري جون هواي خودتو بيشتر داشته باش !…. وقتي اومديم بيرون ورفتيم طرف پذيرائي….. منير گفت:…. به … به…. بلاخره عروس ودوماد از حموم در اومدن!…. چه خبره بابا …. شبهاي ديگه اي هم هست!…… شماها که خودتونو خفه کردين!……… چيزي نگفتيم … فقط خنديديم!……. فرهاد يه جوري نگاه فريبا ميکرد!….. نگاش مثل نگاه يک خريداربود!!…. تو چهره اش يک لذتوميشد ديد…. شايد از اينکه خانمش مورتوجه قرار گرفته خوشش اومده!…… شايد اونم دوست داره که سکس زنشو از نزديک ببينه ولذت ببره؟…. نميدونم ؟!… ولي تو نگاش يه اشتياق بود…. يه لذت همراه با شهوت موج ميزد!…..
بهشت – قسمت بيست ونهم يکي از کاناپه ها خالي بود ، رفتم اونجا نشستم ، فريبا رفت طرف فرهاد واونوبوسيد ودستي به موهاي مشگي اون کشيد وايستاد پيشش!!….. منير بغل دست فرهاد نشسته بودو يکدستشو گذاشته بود روي رون فرهاد ، پرستو تو آشپزخونه بود ، نگاه ساعت توي پذيرائي کردم ديدم ساعت سه ونيمه وما هنوز سرحال وقبراق نشستيم ، پرستو تعدادي ليوان ومقداري يخ گذاشته بود توي يک سيني وآورد گذاشت روي ميز وسط مبل ، يک نگاه بمن کردوگفت : امير جون تو گرسنه ات نيست ؟….. فريبا جون توچطور ؟ .. چون ما قبل ازاينکه شما بيائيد يه مختصر ته بندي کرديم!….. حال ميخوان کمي هم مشروب بخورن!….. گفتم : پرستو جون اگه چيزي هست بيار منکه ميخورم … فري جون هم حتماً گرسنه اشه ميخوره!…….. پرستورفت ومقداري کباب که تو فر گذاشته وگرم کرده بود با مقدار سالد وسبزي گذاشت رو ميز نهار خوري وتعارف کرده که من وفريبا بريم بخوريم…… بعداز صرف کمي غذا که من وفريبا باهم خورديم ، برگشتيم پيش بقيه….. فريبا بغل دستم نشست وخودشو چسبوند بهم!…. مثل اينکه ميترسيد فرار کنم!… دستشو هم گذاشت روي پام……. منم از خدا خواسته …. از گرمي تنش حال ميکردم ومخصوصاً پاموچسبوندم به روناي سفيد ومرمريش!…… محسن گفت: خوب داريم به صبح نزديک ميشيم!… بمن که خيلي خوش گذشته … اينو ميگم که شماها هم روتون باشه بگين !…… فقط مونده يه نيمساعتي با فريبا جون خلوت کنم !…. راستي اينوهم بگم ما يعني من ومنير جون هفته آينده نيستيم!….. من پرسيدم : چرا؟….. مگه جائي ديگه برنامه دارين؟…… محسن گفت : نه ! اميرجون….. از طرف شرکت واسه خريد يک کارخونه ونحوه کار اون وعقد قرار دادبا سازندش قراره برم آلمان … چون نميدونم اين سفر چقدر طول ميکشه اينه که منيرو هم همرام ميبرم!…. پرستوکه گوشاشو تيز کرده بود گفت:ووواه…. چطور شد يک دفعه اين سفر پيش اومد !…. مخصوصاً الن که تازه با فرهاد خان وفري جون آشنا شديم وخواستيم واسه هفته آينده يک برنامه بهتري بزاريم؟…… محسن: گفت نه همچي يکدفعه هم نبوده مدتيه که تو اين برنامه هستيم ، منتها شرکت منتظر تائيد کارخونه بودکه چند روز پيش تائيديه اون رسيد وقرارشد هرچه زودتر برم وکارو تموم کنم……. و ادامه داد:….. حالکه شماها ديگه خوب با هم آشنا شدين ، خوش بگذرونيد!….. مبادا چون من ومنير نيستيم برنامتونو تعطيل کنين!… دوست دارم وقتي برگشتيم ببينم اين برنامه ادامه داره وشبهاي خوشي با هم دارين!…… گفتم : خوب سعي خودمونو ميکنيم ولي نبود شماها برامون خيلي سخته!…. حالچه مدت اين سفر طول ميکشه؟!…. محسن گفت : اگه کار خوب پيش بره شايد دو ماهي طول بکشه ….. ولي خوب بلاخره ميايم……. پرستو : گفت خيلي حيف شد؟؟……. محسن : گفت خوب !… از اين حرفا بگذريم….. ديگه خودتون ميدونيد !…. حال فريبا جون تکليف من با توخانم خوشگله چيه؟!….. چيکار بايد بکنم؟….. فريبا در حاليکه خودشو بيشتر بمن مي چسبوند گفت:.. محسن جان بخدا خيلي درد دارم….. اگه نه …. فرهاد پريد تو حرف فريبا وپرسيد : چيه فريبا جون ؟…. محسن چي ميخواد؟!….. فريبا گفت: فرهاد جون ! آقامحسن چيزي ميخواد که تو دوست نداري !…. ولي آخه خيلي درد داره!….. فرهاد گفت: خوب حال يه کاريش بکن!…. نميتوني کمي تحمل کني؟!……… فريبا گفت : آخه تو نميدوني آقامحسن چي داره؟!…. اگه نه دوست دارم راضيش کنم!….. ولي آخه!!…….. محسن گفت: فري جون قول بهت ميدم هيچ ناراحت نشي ودردنگيره؟!… خوبه؟!…. ببين ما داريم ميريم ممکنه ديگه همو نبينيم… ها !…. راضي ميشي دلشکسته برم؟!……. فريبا يواش ازمن پرسيد: امير چي ميگي ؟!…. توناراحت نميشي؟!…. گفتم : ميل خودته!… اگه ميتوني دردشو تحمل کني خوب عيبي نداره!….. حال واسه اون همين يک دفعه است!…. پرستوليوانا را پر مشروب کردوگفت : اينجوري نميشه !… مشروبه را بخوريد بعد تصميم گيري کنيد !….. من مطمئنم که فريبا بعد از مشروب قبول ميکنه!…… من اگه جاي فري جون بودم همينجا محسنو راضي ميکردم!… يه بارهم همين کارو کردم!….. همه دست زدن!……. پرستو ليواناي مشروبو تقسيم کردوهرکه هم براخودش مزه اشو از رو ميز برداشت … فقط من وفريبا مزه هار ا تو دهن هم گذاشتيم واز هم لب گرفتيم!!…… ديگه ساعت نزديکاي چهار صبح بود …. مشروبه خوب گرممون کرده بود…. فرهاد خوابش گرفته بود… گاهاً چشاش ميرفت روهم!!… پرستو هم خسته به نظر ميرسيد وخميازه ميکشيد….. محسن که داغ کون فريبا بود …. حسابي تو کف بود!… ديگه طاقت نياورد وگفت: .. خوب پاشو خوشگل خانوم!… توکه منوکشتي!……. دارم ميترکم!!…… فرهاد چشاشو باز کردوگفت : فري جون پاشوعزيزم!…. پاشو!…… پرستو گفت: همينجا!!…… ماهم ببينيم!!….. فريبا گفت: آخه اينجا که نميشه!!…….. تواتاق !….. منير گفت : خوب تو اتاق ماهم ميايم!……… فرهادروشو طرف فريبا کردوگفت: واست چه فرقي ميکنه !… اگه قرار باشه همه بيان تو اتاق خوب دلت ميخواد؟!…. پاشو تمومش کن من خوابم مياد!….. محسن جان همينجا قال قضيه را بکن !…… فريبا گفت:… اِه… فرهاد !…. خوب توبرو بخواب!… چيکار ما داري؟! من دوست ندارم اينجا!….. محسن گفت : خوب عزيزم تواتاق!… باشه… پس پاشو ! يا بيا م بغلت کنم ببرمت تو اتاق؟!… هان؟؟….. پرستودوباره گفت: من ميگم اينجا بهتره!…. خوب همه راحت نشستيم ونگاه ميکنيم!… اشکالش چيه؟!…. ديگه سکس خانوادگي تواتاق وتو هال نداره!….. منير جون سر ميزو بگير ببريم اونور تا جاشون واشه!!….. منير وپرستو ميزو از وسط برداشتن وپرستو رفت طرف اتاق وقتي برگشت وازلين را آورده بود!!….. محسن هم پاشد !….. وقتي پاشد همه ديدن که دسته بيلش داره شلوارکشو پاره ميکنه!!….. فريبا روشو طرف فرهاد کردوگفت : فري جون ببين!!… ببين چه گُنده س!… خوب نميتونم اونوتحمل کنم؟….. همه نئشه مشروب شده بودن!!….. فرهاد گفت: فري جون دارم ميبنم کور که نيستم مگه چقدفرقشه؟!…… پرستو اومد طرف محسن وگفت: فرهاد جون اونقداهم که فريبا ميگه نيست !!…. نگاه کن!… ونشست جلوي محسن وشلوارک محسنو کشيد پائين!…. کير محسن مثل فنر پريد بيرون!!…… فريبا نگاش کردوگفت : واااااا نيگاش کن!… چه کلفته؟!……. پرستو سر کير محسنو کردتودهنش وشروع کرد به ساک زدن !….. اون سعي ميکرد کاري کنه که صداي ملچ ملچ اون شنيده شه!!…. فرهاد گفت: فري جون پاشو!….. پاشو پرستو جون کمکت ميکنه !!….. فرهاد روشو طرف منير کردوگفت: .. منير جون ميشه توهم محبت کني فري جونو آماده کني؟؟……. دوست دارم اين آخر شبي يک سکس جانانه وزنده از فري جون ببينم!…. حرفاي فرهاد بوي مستي ميداد مثل اين بود که مشروب اونو گرفته بود!….. چون ادامه داد وگفت: دوست دارم ببينم محسن خان با اين کير کلفتش چه جوري زنموميکنه؟!…. امير خانو که ديدم چطوري اونو از کون ميکرد!!……. حال ببينيم آقا محسن چيکار ميکنه؟!…… آدم وقتي مي بينه يکي جلو روش داره زنشو ميکنه چه حالي بهش دست ميده!!………. محسن روشو طرف فرهاد کردوگفت : جان من خوشت مياد همينجا آخ واوخ… فري جونو بشنوفي؟!……… نميدونم فرهاد چي ميخواست بگه که…….. فريبا پاشد ودرحاليکه ميرفت طرف محسن گفت: فري جون ديگه بسه!…. نميخواد اينقد سخنراني کني!!… بهتره چشاتوخوب واکني وياد بگيري!!….. فريبا همون وسط شرتشو کشيد پائين واز محسن پرسيد: چيکار کنم؟!…. بخوابم ؟؟… يا زانوبزنم؟….. ولي ترا خدا يواش دردم نگيره!….. واي نيگاه چقدره؟!…. فريبا دول شد وشرتشو کشيد پائين کون برجسته وسفيدش بهتر وبيشترپيداشد….. اون يه قر به کونش داد ويه نگاه هم بمن کرد!!….. ازديدن کون فريبا کيرمنم مثل فنر از جاش پريد وقد راست کرد!……
بهشت – قسمت سي ام هنوز پرستو داشت واسه محسن ساک ميزد ، محسن يک نگاه به کون فريبا کردوگفت : فرهادجون آخه حيف اين جواهر نيست که توخونه حبسش کردي نه خودت استفاده ميکني نه گذاشتي کس ديگه ازش استفاده کنه؟!….. فرهاد توهمون حال مستيش گفت: من که نميشد بگم بابا بيائيد اين زنمو از کون بکنيد ! ميشد؟!…. تازه اگه منير جون هم اين پيشنهادو نداده بودواونو با ما درميون نذاشته بود هنوز هم کون فريبا بکرودست نخورده باقي مونده يود!…. منم که دوست نداشتم!…. ولي امشب منير جون کاري کردکه ديدم چه لطف ومزه اي داره ومن تا حال نميدونستم!…. من همه اش جنبه منفي اونو تونظر داشتم!… از لذتش خبر نداشتم!!….. البته خوب فريبا جون هم راه وروش وغمزه کون دادنو بلد نبود!…. اونم حق داشت چون تاحال کسي اونو نکرده بودکه ياد بگيره!….. ممکنه يکي بگه ديگه کون دادن بلد بودن نميخواد ؟!… ولي من ميگم ميخواد!!…. اول بايد خود اوني که ميخواد کون بده بايد خودش دادنو دوست داشته باشه !….. خودشو تميز نيگر داره!…. قبلش با خودش بازي کنه تا خوب آماده شه!….. خلصه اينکه بايد اول مثل امشب که تو و امير خان با کمک وهمدستي منير وپرستو يادش دادين ، ياد بگيره !…… فرهاد چونه اش گرم مشروب شده بود ووراجي ميکرد!….. منير يواش سرشو برد بيخ گوش فرهاد نميدونم چي بهش گفت که ساکت شد!!…. بعد ديدم منير دستشواز روشرت ميکشه روکير فرهاد!……. پرستو کير محسنو از دهنش درآوردوخوب سر اونو تفي کردوروشو طرف فريبا کردوگفت : فري جون مثل تواتاق زانوبزن !… بهتره دردشم کمتره !.. منم راحت تر ميتونم کمکت کنم!…. اين حالتو سگي هم بهش ميگن!!……. فريبا رفت جلوتر وتاپشو در آورد….. واي که چه پستونائي!….. نميدونم چراين زن اينقد منو گرفته!…… فريبا رفت جلوي محسن وقبل ازاينکه زانوبزنه به محسن گفت : حال نميشه اين يک دفعه را ازاينور بکني؟!…. ودستشو گذاشت رو کوس پفکي وبرجسته اش!….. محسن فريبا راگرفت توبغل ودر حاليکه کيرشقش ميخوردبه زير ناف وبالي کوس فريبا ، لبا ي اونو بوسيدو گفت: چرا نميشه عزيزم ؟… ميشه ولي بايد اول اينو خوب باز کنم بعد اون!!…… اينوفرهاد جون واست باز کرده ولي اونه که دست نخورده وبکرمونده واسه همينم درد داره !!…… خوب حال زانوبزن تا فرهاد جون ببينه وياد بگيره!….. وقتي فريبا برگشت تا زانو بزنه محسن توهمون حالت که کون فريبا طرفش بود گفت: فري جون وايسا يه دقه وايسا!…… فريبا تا اومد ببينه محسن چيکارش داره ، محسن انگشتشو کردتو دهنش واونو تفي کردومالوند در سوراخ کون فريبا!….. بعد به فريبا گفت : حال بيا اگه تف داري بريز تو دهنم که خيلي لزم دارم!!…… فريبا مثل اينکه خوشش اومد واسه همين برگشت طرف محسن وبه بهانه تف دادن خودشو چسبوند به سينه محسن ولباشو گذاشت رولباي محسن !….. محسن کمي دهنشو وا کرد وفريبا تفاشو فرستاد تودهن محسن!!…… تو اين وسط فقط من بودم که بخودم ميپيچيدم….. راستش دوست نداشتم محسن فريبا رااز کون بکنه!!….. نميدونم چرا ؟!….. شايد بخاطر اين بود که ممکنه گشادش کنه؟!….. نميدونم؟!….. منير هنوز داشت کير فرهادو ماساژ ميداد!….. فريبا جلوي پاي محسن زانوزد وکون خوشگلشو قنبل کرد طرف محسن!!….. محسن هم پشت کون فريبا زانوزدوگفت : فري جون خودتو شل کن …. ميخوام اول واست خوب ليس بزنم تا نرم شه !… پرستو جون هم بعد خوب برات چربش ميکنه!…. خلصه امشب همه درخدمت تو هستن!!……. تا مبادا درد داشته باشي!!….. محسن يک کم کون فريبا را دادبال وشروع کردبااشتياق ليس زدن کون فريبا !… محسن که ليس ميزد لذتشو من ميبردم وحال ميکردم!…. ليس زدن يک کون تميز وجوان مثل بوئيدن يک شاخه گل معطره!…. همون قدرکه بوي اون گل آدمونئشه ميکنه !… ليس زدن يک کون خوشگل وتميز علي الخصوص جوان مثل فريباهم بهمون اندازه وشايدبيشتر آدموسرحال مياره ومهمتر اينکه شور وحال وشهوتو تو دل وجون آدم تازه ميکنه!….. محسن خوب که کون فريبا را ليس زد از پرستو خواست تا سوراخ کون فريبا را چرب کنه وبا انگشت اونا باز کنه!…… محسن هم بعداز پرستوانگشتشوچرب ميکردو يواش کردتوسوراخ کون فريبا تا بازشه!….. من وقتي نگاه پرستو ميکردم که کنار فريبا ومحسن نشسته وکون فريبا را چرب ميکرد… بخوبي شهوت وحشري بودنو تو چهره اش ميديدم.!!…. محسن خوب متوجه اين موضوع شده بود واسه همين کيرشو طرف پرستو گرفت وگفت : بيا يک کم واسم ساک بزن ….. محسن در ادامه حرفش به پرستو گفت: بعدازاينکه کارم با فريبا تموم شد نوبت توئه…. خوب؟ !…. ميدونم توحشري وخماري ، ولي خوب با هم ميريم تو اتاق تا اونجوري که دوست داري باهات سکس کنم …. برا تو از کرم بي حس کننده استفاده ميکنم که بتونم تا صبح برات تلنبه بزنم وتوشو حسابي بخارونم………. با وجود اينکه محسن يواش حرفاشو به پرستوميزد ولي من ميشنيدم…. رنگ پرستو از شهوت قرمز شده بود !….. محسن پرستورا بوسيد وکيرشوگذاشت در سوراخ کون فريبا وشروع کرد درمالي ….! با يک دست شکم فريبا را گرفت وبا دست ديگش کمر کيرشو گرفت وگذاشت وسط سوراخ کون فريبا!….. من حسابي تو نخ فريبا بودم……. فريبابمحض اينکه کله کلفت کير محسنو در سوراخ کونش حس کردباز لب زيريشو گاز گرفت!…. وهمونطورکه زانوزده بود وبدون اينکه برگرده گفت: محسن جون خيلي کلفته!…. جون منيريواش… عجله نکن… خودم کمک ميکنم تا بره تو!!؟!…….. محسن گوشش به اين حرفا نبود !.. اون عادتش بود …. خوب که سر کيرشو در سوراخ کون فريبا تنظيم کرد با يک فشار سريع بيشتر از ختنه گاشو کرد تو! جيغ فريبا بلند شد !…. فرهاد چهارچشي گائيدن زنشوکه زيرپاي محسن زانوزده بود نگاه ميکرد….. کير فرهاد هم شق شده بود ومنيراونو از رو شرت ماساژ ميداد!….. من واسه اينکه بهتر بتونم گائيدن فريبارا ببينم!!….. ناچار جامو عوض کردم ورفتم رو مبل بغل دست محسن نشستم… حال ازاينجا کير محسنوميديدم که چقدر رفته تو…. باز پرستو دستشو برد طرف ته کير محسن واونو چرب کردوکمي هم وازلين ماليد دور سوراخ کون فريبا….. فريبا خودشو از درد تکون ميدادوناله ميکرد…. اون با تکون دادن خودش ميخواست دردکونش به همه جاي بدنش منتقل کنه تاکمتر درد بکشه!…… پرستو دستشو که از روکيرمحسن برداشت وبرد اونور، محسن دوباره يک فشار خرکي به کيرش دادواونوتادسته تپوند توکون تنگ فريبا !…… فريبا جيغي کشيد وگفت: خيلي بي انصافي آقا محسن !….. فرهاد جون ببين؟!….. .. واي …واي سوختم!……. ديگه نميزارم!…. غلط کردم… واي ديگه نميزارم!….. ديگه بسمه!…. واي خداجون مُردم از درد!…… فرهاد گفت: فري جون چقدر سروصدا راه ميندازي؟….. خوب يه کم تحمل داشته باش!!….. اونکه از قصد نکرده!!…. حال هم کرده تو ديگه خرابش نکن!… کمکش کن تا تموم کنه!……. محسن رو کمرفريبا بيشتر خم شد وموهاي فريبا رابوسيد وگفت:…. فري جون!…. باور کن من از قصد نکردم؟!….. خوب چيکارش کنم مگه من مخصوصاً اونو کلفت کردم؟!… خوب ديگه قيافش همين جوره چيکارش کنم؟!…… حال مال فرهاد جون يه کم کوچيکتره !!…. چيکارش کنه؟!….. دست اونه؟!…….. حال ببخشيد!!….. پرستوهم لپُاي فريبا را بوسيد وگفت: فري جون خيلي بخودت سخت نگير !….. خوب محسن چيکارش کنه مال اون بزرگه !…… حال من ومنير جون چيکار ميکنيم؟؟……. خوب بعله!!… درد داره….. آره داره!!… ولي تحمل ميکنيم ديگه!!…… خوشمون مياد دردمون هم مياد!!….. فريبا ديگه چيزي نگفت…. ولي لب زيرشو گاز گرفته بود……. اون آروم سعي ميکرد کونشو عقب جلوکنه!…. مثل اينکه دوست داشت دل محسنو بدست بياره!…. محسن چون از اعتماد به نفس خودش مطمئن بود ، ودر عين حال خبره اين کار بود ، چيزي نگفت واجازه دادتا فريبا خودش شروع کنه ، محسن اينو ميدونست که خيلي فشا ربه کون فريبا آورده! منتها لزمه اش اين بود که بهمين شکل که انجام داده … ادامه بده ودرحقيقت سکوت کنه تااونيکه زير پاشه يعني فريبا خودش بقيه راهو باهاش بياد !……… همينطور هم شد!….. وفريبا خودش آروم… آروم شروع کردبه پس وپيش کردن کونش تا بتونه واسه کير محسن تو کونش جا وا کنه!… اون حال در صدد بود تا هر طور شده دل محسنو بدست بياره چون اگه اين کارو نميکرد خودشو ضايع کردبود!………. چرا؟….. خوب!….. واسه اينکه اون يعني فريبا کونشو توبغل محسن گذاشته بود ، درحقيقت حال چه با درد چه بي درد ، کونه رابه محسن داده ومحسن هم تا اونجا که جاداشته تپونده توش!!…. خوب پس تا اينجا ش محسن کوني را که خواسته ودوست داشته گائيده !…. حال از اين طرف اوني که کون داره ميده يعني فريبا چه جيغ بکشه ! چه نکشه!!…. چه درد داشته باشه! يا نداشته باشه ! خلصه اينکه اون زير داره کونه را ميده!… چرا ديگه خودشو با حرفاي نامربوط ضايع کنه؟!!….. قدر مسلم فريبا هم همين فکرو کرده بود !….. واسه همين بادادن يک سري حرکات موزون ودل انگيز به کونش! ….. ميخواست جيغ ودادشو به اينوسيله جبران کنه ويک خاطره خوش واسهً محسن جا بزاره!!….. وهمينطور هم شد!…… محسن بعداز اينکه حسابي فريبارا جلوي همه از کون گائيدوآبشو هم ريخت اون تو !….بعدازکمي سستي ورخوت پاشدو دست فريبا راهم گرفت وبلندش کردوبهش گفت : خوب !.. خوشگله مياي با هم بريم دوش بگيريم ؟…… فريبا بدون اينکه حرفي بزنه دنبال محسن راه افتاد طرف حموم تا با هم دوش بگيرن!…… فرهاد وپرستو تقريباً روي مبل خوابشون برده بود !… منيرهم داشت چرت ميزد !…… منم دست کمي از اونا نداشتم!……. ازرومبل پاشدم ورفتم سراغ پرستو اونو بيدارکردم وبهش گفتم بره تواتاق بخوابه !…. منير وفرهادروهم همينطور !…. چنددقيقه بعد محسن وفريبا هم از حموم دراومدن… بهشون گفتم که ديگه هوا روشن شده نميخواد بخوابين؟!…. فريبا گفت : امير جون من ميخوام پيش تو بخوابم!!…… يه نگاه به محسن کردم محسن يه لبخند کوچيک موناليزائي کردوگفت: خوب خوش باشيد !… منم ميرم بخوابم!….. فريبا دستموگرفت ويه فشاردادوگفت : امير جون توکه ناراحت نشدي؟!…… لباشو که هنوز خيس بود وجاي لباي محسن روش بود !!… بوسيدم وچيزي نگفتم!…. با هم رفتيم طرف اتاق نشيمن که قبلً پرستو توي اون يه تشک انداخته بود…… پرستو اونجا خوابيده بود!!….. به فريبا گفتم: توهم اينجا بخواب تا من برگردم….. فريبا بايک حالت خوشگل وسئوال انگيزنگام کرد!…. گفتم الن ميام!…… رفتم ببينم بقيه کجا رفتن وچطور خوابيدن؟ ، چيزي کم وکسر ندارن؟……. محسن ومنيرتوبغل هم وتوي اتاق خواب ما خوابيده بودن….. فرهاد هم توي اتاق خواب ميهمان تنهائي رفته بود زير پتو و خورناسه ميکشيد!…… برگشتم تواتاق خودمون وبين پرستو وفريبا خوابيدم!……… به پايان آمد اين دفتر …….. ولي دراين روزگاران……. حکايت همچنان باقيست……………… دلتان شاد وتن تان سالم…… روزگارتان خوش….. خسته نباشيد